|
|
|
|
|
|
دكتر على انصارى : البته به چند نفر ايشان نظر خاص داشتند، از رفقايشان كسى كه منديده بودم و خيلى بهشان احترام مى گذاشتند يكى مرحوم آسيد عبدالحسين دستغيب بود، كهخيلى برايشان احترام قائل بودند، يكى مرحوم نجابت بود، درباره آقاى نجابت مىفرمودند ايشان شيخ المشايخ اند. مواقعى كه آقاى نجابت مى آمدند و با مرحوم آقامشغول صحبت مى شدند، مى رفتم مى ديدم كه در گوشى دارند مطالبى را مى گويند.خيلى عجيب بود. كانه مطالب خيلى محرمانه بود. آيا با ايشان مكاتباتى هم داشتيد؟ آيت الله سيد مهدى دستغيب : بله ، نامه هايشان اثر فوق العاده اى روى من داشت ، وقتى كهخيلى ناراحت مى شدم نامه ايشان را مى خواندم ، حالم عوض مى شد. آثار عجيبى داشت خطايشان . شاگردان آيا خاطره اى در ارتباط با آقاى انصارى داريد؟ استاد كريم محمود حقيقى : اولين روزى كه ما خدمت ايشان رسيديم ، بنده افتادم رو دست وپاى ايشان كه آقا چه طورى مى شه ما آدم بشيم ؟ ايشان با لبخندى فرمودند كه كارىنداره ، هر چه خدا گفته بكن ، بكن و هر چى گفته نكن ، نكن . مى رسى به اون اعلى درجه. پشت سرش اين آيه را خواندند: من كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا فرمودند دقت كن كه بالاترين مقام ، مقام لقاءالله است و در اين آيه خداى تعالى مىفرمايد دو عمل انجام بده : 1 عمل صالح 2 شرك نداشتن . آن وقت بنده كاملا به اين فرمايش دلخوش شدم به اينخيال كه حالا چند ماه ديگه به جايى مى رسيم ، ولى وقتى درعمل وارد شديم ديديم ، عمل صالح آسونه ، ولى شرك نورزيدن بسيار بسيارمشكل . اينكه بالاخره انسان بتونه از شرك خفى خارج بشه و وارد توحيد واقعىپروردگار بشه . آقاى افراسيابى : خاطره اى كه از ايشان دارم ، همان نگاه بخصوصى است كه مىكردند، تبسمى كه مى كردند، اصلا آدم زير و رو مى شد. من لياقت شاگردى ايشان رانداشتم ، نمى دونم چطور شد كه اين موقعيت الهى را خدا نصيب من كرد كه دختر ايشان توخونه من قرار گرفت ، اين هم لطف خداى تعالى بود كه من باورم نمى شد، يعنى هنوز همباورم نمى شه كه خداى تعالى يك همچنين لطفى را به من داشته . مردم چند گروه هستند: يك گروهشان شم ندارند مى گويند ما بوى عطرى نمى فهميم پس عطرى وجود ندارد. گروهى شم دارند ولى زكام هستند مى گويند امكان دارد عطرى وجود داشته باشد آن ها يكخورده با انصاف هستند. و عده اى هستند كه خودشان عطار هستند عطر را خودشان مى سازند. دسته اول منكر هستند، كه مى گويند همه چيز اوهام و خيالات است ، دسته ديگر كه زكامهستند اگر به شامه شان بوى عطر بخورد، توليد مرض هاى سخت مى كند،مثل محمد على باب ، چون نفس تزكيه پيدا نكرده . نور به آن مى خورد برداشت نفسانىمى شود. پس يك عده اى مجاز نيستند كه طبابت كنند. اما دسته سوم از آدم هايى هستند كهخداى تعالى خودش آن ها را به مقصد رسانده و مى توانند دستگيرى كنند و مرض راتشخيص مى دهند، ايشان از آنهايى بودند كه مى شناختند و عكس طرف را كه نگاه مىكردند، مى گفتند كه چه جور آدميه . خانم انصارى ممكن است يك مقدار از آقاى تناوش برايمان بگوييد. خانم انصارى : دستور از غيب برايش مى رسيد و انجام مى داد، البته هيچى نمى گفت يكشب من ديدم از شب تا صبح خودش با خودش دعوا مى كند و به من هم مى گه تو اتاق نيا،من ديدم كه پا شد و رفت بيرون . يك دخترى را آورده بودند حرم حضرت معصومه (س )بسته بودند كه شفا پيدا كند، بعد به ايشان گفته شده بود كه بروند، پا شده بود ورفته بود و موقع اذان دوباره برگشت . بعد آمد يادداشتى نوشت كه به من دستور دادندبرو اون جا اين دعاها را بخوان و دختر شفا پيدا كرده بود. تناوش مى گفت كه پدرت بزرگه ، امام زمان (ع ) خيلى ايشون رو دوست داره و مى گفتندحواست باشه كه پدرت ازت راضى باشه . اثر آقاى انصارى روى حاج اسماعيل دولابى چگونه بود؟ دكتر على انصارى : حاج اسماعيل دولابى در علوم ظاهرى اينگونه نبود كه مثلا حوزه اىديده باشه و يا در مدرسه اى به صورت آكادميك درس خوانده باشه ولى كسانى كه درجلسات ايشان بودند همه مى دانند كه مطالبى را كه مى گفت از قلبش بيان مى كرد واين اثرى بود كه ايشان روى افراد گذاشته بود. در بين شاگردانشان از كدام بيشتر تجليل مى كردند؟ آقاى احمد انصارى : آقاى انصارى به آقاى دولابى خيلى احترام مى گذاشت ، مى فرمود:ايشان به كمالات خودش رسيده ، خيلى از ايشانتجليل مى كرد. آقاى افراسيابى : همين را مى دانم كه ايشان فقط يك شاگرد داشتند و آن هم آقاى نجابتبود، موقعى كه تو مجلس ايشان بود امكان نداشت سر سوزنى خودش را اظهار كند،مثل عبد ذليل دو زانو مى نشستند. رفتار اجتماعى مى دانيم كه حضرت آقاى انصارى نسبت به شاگردان و رفقا دقت و التفات داشتند، آيابرخوردشان با عموم مردم هم به همين كيفيت بود؟ در رابطه بافاميل نسبى شان چطور؟ خاطره اى اگر در اين باب داريد بفرماييد. آقاى احمد انصارى همدانى : ايشان بارها مى فرمود كه بهتريناعمال عبادى انسان براى رسيدن به مقام قرب خدا، خدمت به خلق است . مى فرمود: آن هم خلقى كه مورد توجه خداست ، اون افراد برجسته اى كه موردقبول خدا هستند و اگر اينها نشد ديگر افراد خلق . اين ها همهنهال هايى هستند كه خداوند با دست خودش كاشته . و به اين ها همه احترام مى گذاشت . بله عرض كنم به حضورتان كه اشخاص مى آمدند، با ايشان ملاقات مى كردند.گرفتاريهايى داشتند، مى فرمود كه شما گرفتاريتان اين است كه مثلا نماز نمىخوانيد، بيشتر هم تكيه شان روى نماز بود. مى فرمود: اگر نماز را درست بخوانيد تماممشكلاتتان حل مى شود. ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر را براى اين ها بيان مى كرد. يك روز يك نفراز دوستان آمد اصرار زيادى كرد، گفت : آقا به من دستورى بدهيد. ايشان اعتنايى نكرد.روز دوم آمد و گفت ، باز اعتنايى نكرد چند مرتبه آمد و گفت . يك روز با يك حالتناراحتى فرمود، چيه هر روز مى آيى از من دستور مى خواهى ؟! برو، فلان كار را بايدبكنى ! فلان كار، فلان كار... تمام دستورهايى كه در زندگى مراعات نمى كرد، همهآنها را بهش گفت . گفت اينها را انجام بده بعد بيا سراغ دستور، چوناول شريعت مقدس و اسلام را بايد مراعات كنى . ايشان نسبت به اشخاص ، برخوردهاى مختلفى داشت ، آنهايى را كه مى ديد باكمال خلوص نيت مى خواهند استفاده كنند آنها را خيلى با مهر و محبت مى پذيرفت و كسانى راكه مى ديد هدف هاى ديگرى دارند و در اين لباس آمده اند، به آنهااقبال نمى كرد. به اقوام و كسان خود خيلى محبت مى كرد. حتى مى رفت و بررسى مى كردكسانى را كه هر مشكلى داشتند، در خور توانش ، آنمشكل را رفع مى كرد. در اين زمينه خيلى دور انديش بود؛ ديد باز و وسيعى داشتند. بارهاشده بود كه سر سفره نشسته بوديم يكى مى آمد، مى گفت : غذايى ببريد بدهيد بهخانواده فقيرى ، آنها مى رفتند. در اين زمينه خيلى دور انديش بودند. رفتار همسايه هاو مردم همدان در اون دوره با آقاى انصارى چطور بود؟ خانم انصارى : همسايه ها خوب بودند، فقط مادر بزرگم شنيده بود كه مى گفتند: روشآقا با همه علما فرق داره . بعضى از مردم بهشون مى گفتن صوفى ، ولى ايشونصوفى نبودند اينها عارف بودند ديگه ، مردم همدان هم خيلى دوستشون داشتند. برخورد آقاى انصارى با كسانى كه مخالفت با ايشان مى كردند، چطور بود؟ آيا ازبستگان كسانى بودند كه با ايشان مشكل داشته باشند؟ آقاى احمد انصارى : نه آن جور نبوده ، بعضى ها مى آمدند و از ايشان چيزهايى را مىخواستند كه با تصرف و خوارق عادات كارهايى انجام دهد و خوب ايشان ابا و امتناع مىكرد. آقاى اسلاميه : آقاى سبزوارى كه مرد بسيار پربركتى بود و از شاگردان ايشانمحسوب مى شد، خيلى از آقا دفاع مى كرد، گاهى افراد را خصوصى مى خواست و به آنهاتذكر مى داد كه تو در اجتماع حرفى پشت سر ايشان زدى ؟ البته افرادى را تذكر مىدادند كه شايستگى تذكر داشتند، والا اراجيف زياد بود. خيلى از افراد بودند كه بامرحوم آقاى انصارى نبودند، ولى آقاى انصارى آنها راقبول داشت . مى فرمود: آدم هاى خوبى هستند، عادل هستند،عاقل هستند، مى شود بهشان نماز خواند. آن ها ممكن بود مخالف باشند ولى ايشان اين طورنبودند. يك عبارتى ايشان داشتند، مى فرمودند:اول خطر سالك اين است كه با علماى ظاهر، اون هايى كه واقعا پاكند و ترويج شريعتمى كنند، به اينها بدبين و بى اعتنا مى شوند. و ايناول خطر سالكه ، چون اينها مروج شريعتند، بايد اين ها را احترام كرد. اگر چه آنها جفاكنند. حالا آنها كه خوب بودند ايشان تاييد مى كرد. با توجه به جامعيت آيت الله انصارى ، درباره ديدگاه اجتماعى ايشان توضيحاتىبفرمائيد. آقاى افراسيابى : اون اواخر وقتى كه آرامش پيدا كرده بود، خيلى اجتماعى بود، با همهمردم مراوده داشت ، حتى كليمى ، يك يهودى بود كه بچه اش مريض بود، همه جا، تاآمريكا و اسرائيل هم برده بود ولى خوب نشده بود، پيش آقا آوردند روز جمعه اى بود منهم آنجا بودم ، با يك نسخه و معالجه چند ماهه خوب شد و فكر مى كنم آن يهودى مسلمانشد. با مسيحى هم معاشرت داشتند، جورى نبود كه پرهيز كنند، حتى ايشون مى فرمودنداگر يك مسيحى ظرفش را آب بكشد و طاهر كند يك چايى به من بدهد مى خورم ، اين نجاستها ذاتى نيست ، ايشان اين طور بودند. يعنى ايشان اهل كتاب را نجس نمى دانستند؟ آقاى افراسيابى : بله ، نجس نمى دانستند، مثلا ظرفى كه از آن مشروب بخوره ، ظرفشاشكال داره و نجس است ، اما قائل به نجاست ذاتى نبودند، ولى مى فرمودند كه اگرظرف را طاهر كنند، استفاده اشكال ندارد. ظاهرا آقاى انصارى به ظلم نكردن به ديگران خيلى اهميت مى دادند و در مورد حق الناسدقت زيادى داشتند. مطلبى در اين رابطه داريد كه بيان بفرماييد؟ آقاى افراسيابى : اين كه ظلم مانع است والله ، يه چيز فطريه ، مخصوص ايشون نيست، يه چيز فطريه ، وقتى حق الناس گردن آدم باشه همه جا آدم گيره ، متوجهيد؟ خوب ظلمهم حق الناسه . بنده ، خدا نكرده به كسى ظلم كرده باشم ، خب چيزى گردنم هست ، تا ايندينم را ادا نكنم پيشرفت نمى كنم . وقتى من زير بار باشم ، كى مى تونم راه برم ؟ راهرفتن وقتيه كه بار از دوش آدم برداشته بشه . حق الناس بزرگترين ظلمه !بزرگترين چيزيه كه آدم با خودش حمل مى كنه . اين فطرت هر كسه ، مربوط بهايشون تنها نيست . آقاى اسلاميه : يك برادرى داشتند به نام مرحوم هدايت ، كارش عطارى بود، توى بازارهمدان . ايشان نقل مى كردند كه آقا جواد بعد از اينكه به قم رفته بود، ديدم در نامه اىبه من نوشته فرستاد كه من كاسه اى از فلان كس ماست آورده ام نمى دونم گرويى اشرا داده ام يا نه ، ببر 10 شاهى بده به اين آقا و حلاليت بخواه . ازقبيل اين نامه ها زياد بود. يك دفعه هم به من نامه نوشتند كه برو خدمت آخوند و از ايشانبراى من حليت بخواه . چون من در مجلسى بودم كه از ايشان غيبت شد و من تا فكر كردم كهآيا وظيفه شرعى دارم كه دفاع بكنم يا خير اون مجلس بهم خورد، تو برو و از ايشانحلاليت بخواه . خانم فاطمه انصارى : بله ، يك صبح يادم مى آيد يك گونىپول آوردند دم در و بعد همين طور طلبه هاى مسجد آخوند همدان مى آمدندپول مى گرفتند. ما سر سفره بوديم و داشتيم غذا مى خورديم . يك آقايى آمد كه جوانبود، شيخى گفت : آقا، گرسنه ايم ، امشب غذا نداريم بخوريم . بقيه اون را هم دادند وگونى را تكاندند و گفتند اين هم مامور آخرى بود، اين هم حواله بود خدا فرستاد، تمومشد تا غروب . آيا حضرت آقاى انصارى مسافرت به مشاهد شريفه يا جاهاى ديگر داشتند؟ آقاى احمد انصارى : بله سفرهايى داشتند كه ما نمى دانستيم براى چه مى روند، احتمالادستگيرى هايى مى كردند و ماموريت هايى داشتند. خانم فاطمه انصارى : مشهد سالى 2 بار با رفقاشون مى رفتند. مكه هم زياد نرفتند 3بار يا 2 بار شنيدم رفتن مكه ، برادرم مى گه يه بار من گفتم : مى خوام برم عمره .گفتند: به فقرا كمك كن . اينجورى كه مثلا پشت سر هم آدم نبايد مكه بره حالا، هر كى يهعقيده اى داره . آقاى افراسيابى : ايشون قبل از اينكه خداوند اين نعمت ازدواج با دخترشان را نصيب منكرد، اومده بودند شيراز و به شوخى هم مى گفتند كه آب ركن آبادتان ! شيراز معدن لبلعل است و كان حسن ! و گفتند كه آب ركن آباد اينه ؟ يك آب باريكه داشت از توى جوىآب مى رفت ، اين شد ركن آباد؟! خواستند سر به سر ما بگذارند. در مورد اين كه نماز جماعت ايشان چه كيفيتى داشت و كجا بود؟ اگر ممكن است توضيحاتىبفرماييد. خانم فاطمه انصارى : تا اون جا كه يادم مى آد؛ روز، مسجد پيغمبر نماز مى خواندند.مسجدش هم خيلى قشنگ بود، من يادمه باهاشون مى رفتيم ، مى گفتيم كه ما هم مى خواهيمبياييم مسجد، ماها رو با خودشون مى بردن و مى آوردن مسجد پيغمبر، اصلا آدم روح مىگرفت ، مى گفتن : از اولياء اونجا خوابيدن . آجرى و قديمى بود، ولى روح داشت . ديدگاه توحيدى آقاى قاضى در مورد ايشان فرموده اند كه آقاى انصارى توحيد را بى واسطه از خود خداگرفته است . ممكنه در مورد نوع نگاه توحيدى ايشان مطلبى بفرماييد؟ آيت الله سيد على محمد دستغيب : بله عرض كنم كه در معرفت و توحيد خداى تعالى همهطالبند، يعنى خداى تعالى مايه اصليش را در درون انسان قرار داده ، منتها آدم در مصاديقاشتباه مى كنه . نحن اقرب اليه من حبل الوريد. هيچ حجابى بين ما و خدا نيست . همين اوهام و خيالات است كه مانع ما مى شود اون وقت چيزىكه ما از آيت الله انصارى مى ديديم و آيت الله نجابت بيشتر از ما درك مى كرد، اين بودكه آقا شخص را متوجه معنا مى كرد تا ايشان يك دفعه يك تحولى ايجاد نكند اين اشك هانمى آيد. اين تحول بود ديگه ! يعنى بنده را به آن حقيقت كه خدا همراه ماست متوجه مىكرد، اين همان توحيدى هست كه آدم دنبالش است ، خب آن ها آن را دارند. من يك وقت صبح از جلسه آيت الله نجابت تنها داشتم مى آمدم ، يكحال خوبى هم داشتم ، به اندازه چند ثانيه يكدفعه متوجه شدم كه ديگه غير از خدا تابه حال هيچ چيز نبوده و نيست . ايشان به نحوى كار مى كردند، به نحوى اين توحيدزيباى الهى را تواجدا به اين شاگردان القاء مى كردند كه اينها نيازى به بحث هاىمكاشفات و كرامات پيدا نمى كردند. استاد كريم محمود حقيقى : بله هيچ كس جز از خدا نمى گويد: يعنى گاه هست كه خداىتعالى با وسيله مى ده گاهى هم بدون وسيله .اوايل جوانى كه تازه خدمت آقاى نجابت رسيده بوديم ، يه شب خواب ديدم كه تو قبرخوابيدم و در حدود ده متر شايد گل روى سرم بود. جناب آقاى نجابت آمدند دستشان راگذاشتند روى قبر و اين قبر شكافته شد، من از تو قبر آمدم بيرون . حالا واقعا مقايسهمى كنم ايمان خودم را قبل از مراجعه به ايشان و بعد از مراجعه ، مى بينم هر چه دارم ازبركت ايشان دارم . من يتق الله يهد قلبه . خداى تعالى خودش هدايت مى كنه قلب ايشان را. من خيلى ازمسائل توحيد فلسفى را، كه خوب روش ملاصدرا و اينهاست هيچ وقت نديدم كه مثلا آقاىنجابت از اين طريق وارد بشه ، چون ايشان معتقد بودند كه اگر تو تقوا را انتخاب كنىو اهل تقوا باشى ، خدا خودش بهت مى فهمونه . فرمايش امام صادق (ع ) است در حديثعنوان بصرى ليس العلم بالتعلم ، انما هو نور يقع فى قلب من يشاء الله تبارك و تعالى انيهديه اين يعنى توحيد با زياد درس خواندن نيست ، بلكه آن نورى است كه خود خداى تعالى مىدهد. طريقه اين است . حالا گاهى هم باز خداى تعالى براى يك كسى كهدنبال مدرك است از اون طريق مى برد و مى رساندش . دكتر على انصارى : من خدمت بسيارى از اين بزرگان كه رسيدم ، چه كسانى كه مرحوم آقارا درك كرده بودند و چه كسانى كه درك نكرده بودند، همه شان اين نكته را مى گفتند كهما با تمام وجود اين را درك كرده بوديم كه آقاى انصارى توحيد و معرفت را بلاواسطهاز مبدا فياض الهى گرفته بود و اين را خود آقاى نجابت از آقاى قاضى بدون واسطهنقل مى كردند. مطلب ديگر اين كه ما از ايشان زياد ديده بوديم گاهى اوقات كه يك نگاهخاصى به بعضى از افراد مى كرد، با اون نگاه كانه درون افراد را زير و رو مى كرد،اون نگاه چنان نافذ و عميق بود كه كاملا وضعيت افراد را تغيير مى داد، و اكثر كسانى كهبه اين نحوه ، مورد توجه خاص ايشان قرار گرفتند، از افراد بزرگى شدند. حاج احمد انصارى : بله ! در روايات در مورد اولياى الهى هست كه المومن ينظر بنور الله يك حديث قدسى ديدم در جلد 17 بحارالانوار علامه مجلسى ، كه انسان در مقام قرب و فنابه جايى مى رسد كه ديگه چشم براى خودش نيست ، خدا با چشم انسان مى بينه . مكاشفات و كرامات در احوالات آقاى انصارى آورده اند كه درويشى مى خواست به ايشان طى الارض ياد بدهدفرمودند ما بالاتر از اين را داريم ، ما علم توحيد داريم . مى شود راجع به اينمطلب توضيحى بفرماييد، و اين كه ايشان چه افقى را به شاگردانشان معرفى مىكردند كه اين گونه مسائلى كه براى خيلى ها جذاب است ، در نظر اينها جلوه اى نداشت ؟ آيت الله سيد على محمد دستغيب : درست است ، من اين را اضافه كنم كه واقعا در نزد آيتالله قاضى ، آيت الله انصارى ، آيت الله نجابت ، اصلا مكاشفات و كرامات و اينها مسالهاى نبود. توى شاگردانشان هم همين جور بود و مثلا اگر يك كسى خواب مى ديد، ديگهشايد رويش نمى شد كه به آقا بگويد، هر چند كه خواب درستى بود. به عنوانبشارت مى گفتند بگوييد، يا اگر مكاشفه اى به عنوان بشارت براى آينده بود، مطرحمى كردند ولى نظرشون واقعا كرامات نبود. اين بزرگان آدم را متوجه كرامت خدا مىكردند، اينها همه اش از كريمى خداست ؛ يعنى اينكه شخص صاحب كرامت را به خداىتعالى متوجه كند. كشف يعنى چه ؟ يعنى حجاب برداشتن ؛ بهش بگو: بابا اين كشف وكرامتى كه از تو سر زده در حقيقت مال خداست نه تو. آقاى نجابت در يكى از سفرهايشانبه همدان 23 ماه در خدمت آقاى انصارى ماندند. در اين مدت يكى دو تا از شاگردانشان درشيراز، كه سن كمى هم داشتند اما از بركت آقاى نجابت قدرتى پيدا كرده بودند كه ازخيال اطلاع مى دادند، مدعى در ارشاد و دستگيرى شدند. آقاى انصارى به آقاى نجابتفرموده بودند: زود برگرد شيراز كه اوضاع شلوغ پلوغ شده ، زدند به كاهدون . آقاىنجابت وقتى برگشتند، با اينكه روش برخوردشان ملايم بود و آن دو نفر هم پيششانمحبوب بودند، شروع كردند به تندى كردن ، كه ديگه جاى مهربانى نيست ، بايدهمينطورى باشه تا موقعى كه بالاخره چيزهايى كه توى كله اش هست بريزه بيرون .ولى متاسفانه نتوانستند و ايستادند مقابل آقا، اعتراض كردند كه چرا اين جورى مى كنيد!چرا به ما فشار مى آوريد و بالاخره رفتند كه رفتند. قضيه آقاى ابهرى چه بوده كه مكاشفات ايشان را استثناء مى كردند؟ آقاى ابهرى خيلى بزرگوار بود. تمسك ايشان بهاهل بيت بود، حالت بكاء عجيبى داشت ، مثلا نشسته بوديم تو مجلس يكدفعه مى زد زيرگريه مى گفت : آى خانم زينب ! ... همين طورى مى گفت تركى و... بالطبع كسى كهمتمسك به اهل بيت باشه خوب خدا هم حافظ اوست ، اون ها هم نگهش مى دارند. رابطه توحيد و ولايت نظر آيت الله انصارى درباره اين مقوله كه به توحيد نمى توان رسيد مگر از طريقولايت چه بود و به طور كلى اگر لطف بفرماييد و در مورد ديدگاه ايشان نسبت بهرابطه توحيد و ولايت توضيحاتى بدهيد ممنون مى شويم . حاج احمد انصارى : آن توحيد كه از ولايت جدا باشد يا ولايتى كه از توحيد جدا باشد،اصلا ارتباطى به عرفان واقعى اسلامى ندارند. خيلى اصرار داشتند، اگر كسى موحدباشد حتما اين توحيدش بايد توام با ولايت محمد (ص ) وآل محمد (ع ) باشد و به خاطر همين هم ما هفتگى منزلمان روضه خوانى داشتم و ايشاندعوت مى كرد از افرادى كه خودش واقعا اطمينان خاطر داشت كه اينها مخلصند، مجلسى مىگذاشت دوستان و رفقا مى آمدند روضه خوانى برقرار مى كردند. استاد كريم محمود حقيقى : كلا ولايت يك خط است اما اين خط ترسيمش از بالا به پايينه .يعنى خدا را كه شناختم ، تماسم با خداى تعالى و احكام جز از طريق شريعت محمدى (ص )امكان پذير نيست . وقتى كه اين مساله را شنيدم ناچارم رجوع كنم به ولى عصرم كهحضرت صاحب الزمان (ع ) است . از حالات ايشان نسبت به اهل بيت ، ائمه اطهار عليهم السلام برايمان بفرماييد. در ايامشهادت و يا ولادت ائمه (ع ) چطور بودند؟ آيت الله سيد على محمد دستغيب : ظهور توحيد، ولايت است . يعنى كسى كه عالم به اسرارالهى هست باذن الله ، وارد اسرار الهى شده خداى تعالى بايد اجازه دهد. بعضى افرادچهل سال سلوك دارند، هنوز اجازه ورود ندارند. البته هدايتمال خداست و امام كسى است كه متصل به خداى تعالى است . نمى شود كسى سر تسليم درمقابل پيغمبر (ص ) و على (ع ) و بقيه ائمه فرو نياورد،محال است ، محال ! نمى شود كسى در اسماء و صفات خدا وارد شده باشد و در برابرائمه اطهار خاضع و خاشع نباشد. لذا خدا رحمت كند آيت الله انصارى را، ما مى ديديم كهدر مقابل ائمه مثل يك غلام بود، مثل يك بنده ، و بارها اين را در آقاى نجابت مشاهده مىكرديم ، در مقابل ائمه اطهار واقعا مثل يك غلام بود. اين كهسهل است ، در برابر كسى كه طالب خدا بود، بزرگ يا كوچك فرق نمى كرد، دست بهسينه بود، در مقابلش مثل يك عبد ذليل بود. يك كسى كه كوه معرفت ، كوه توحيد، كوهفقاهت بود، هيچى ازش مخفى نبود. بله اين ها چيزهايى است كه از ايشون مشاهده كرديم . خانم فاطمه انصارى : من يادمه روزهاى عاشورا شير كه براى ما از دهات مى آوردند مىگفتند رايگان اينها رو بدهيد به مردم ، خودتون نخوريد. به نيت امام حسين (ع ). خانهآقاى سبزوارى هم روزهاى يكشنبه در همدان روضه بود. ايشان مى رفتند صحبت مى كردنديه كمى . شام هم مى داديم ، هنوز هم اين ده شب رو برنامه داريم . همينطورى درست مى شه، خدا درست مى كنه ، مرحوم پدر خيلى سفارش مى كردند به عاشورا تاسوعا؛ اين كه آدمحالت بكائى داشته باشه ، خيلى دوست داشتند ائمه اطهار رو. حاج احمد انصارى : خيلى هم اصرار داشتند. من يادم هست به آقاى نجابت فرمودند حتما اينبرنامه روضه را در شيراز در مدرسه تان داشته باشيد. آن موقع 80 70 طلبهبودند و شب هاى جمعه در آنجا مراسم تعزيه و سوگوارى سيد الشهداء برقرار بود.مى فرمودند احترام حضرت زهرا (سلام الله عليها) را فقط خاندان عصمت و طهارتشناختند، ديگران نمى توانند بشناسند، خيلى احترام مى گذاشتند به حضرت زهرا (سلامالله عليها). در ايام سوگوارى مراسمى در منزل برگزار مى كردند و آقايان مى آمدند وروضه خوانى مى كردند، مى فرمودند: اين نورى است كه خداوند توسط حضرت زهرا(سلام الله عليها) به ائمه معصومين عنايت فرموده و اين نور را از طرف ائمه معصومين بهديگر بندگان نشر كرده . با عرض معذرت لطفا بفرماييد آيا در مورد حضرت ولى عصر (ع ) و يا دوران ظهورمطالبى مى فرمودند؟ حاج احمد انصارى : عرض كنم كه ايشان وقتى اسم حضرت ولى عصر (ع ) برده مى شديك مرتبه تغيير رنگ مى داد، قيافه اش عوض مى شد، مى فرمودند: ظهور نزديك استولى اگر دعا بكنيد نزديك تر مى شود، چون دعا خيلى موثر است . مى فرمود: هر چه مىتوانيد براى ظهور حضرت دعا كنيد. ضمن اين كه زيارت عاشورا را زياد تاكيد مىكردند كه دوستان بخوانند به صورت مستمر، مى فرمودند زيارتآل يس هم حتما بخوانيد و از حضرت بخواهيد مشكلات دنيا و آخرت و سير و سلوك شما رابرطرف كند چون الان اختيارات با حضرت است ، بارها اين را مى فرمود، زيارتآل يس در آخر مفاتيح الجنان است . مى فرمود: خيلى استفاده ببريد،توسل پيدا كنيد به حضرت . مى فرمودند بيشتر آن كسانى كه خدمت حضرت مى رسند به صورت مكاشفه است ، مشاهدهنيست . مى گفتند: آقا فرقش چيه ؟ فرمودند: اگر آن زمان منقضى شد و ديديد اثرىبرايتان باقى مانده مشاهده است و اگر چيزى باقى نماند مكاشفه است .
|
|
|
|
|
|
|
|