تبيين فوايد دين
بيشتر ياران موعود جوان ، جوانند؛ آن گونه كه امير سخن ، على عليه السلام بداناشارت داده است : ان اصحاب القائم شباب لا كهول الا كالكحل فى العين اءو كالملح فى الزاد، واقل الزاد الملح : ياران قائم جوانان هستند. در ميان آنها پيرمرد يافت نمى شود، بهجز مانند سرمه در چشم و نمك در طعام ، كه كمتر از هر ماده در طعام نمك آن است .(98) در جوانى ، نشاط، شادابى ، تلاش ، اراده ، پشتكار، نيرو، احساس ، نوگرايى ، فضيلتجويى و ده ها ويژگى ديگر در وجود او موج مى زند و همين است راز جوان بودن ياران مهدىعليه السلام همرهانى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله درباره ايشان مى فرمايد: لم يسبقهم الاولون و لايدركه الاخرون : پيشينيان بر آنان سبقت نگرفته اند وآيندگان به آنان نخواهند رسيد.(99) شناخت بيشتر امير مؤ منان عليه السلام با ستايش بسيار، در وصف ياران مهدى عليه السلام مى فرمايد: پدر و مادرم فداى يك گروه اندكى باد كه اسامى آنها در آسمانها معروف و در زمينناشناخته است .(100) ياران مهدى عليه السلام 313 نفر هستند؛ به تعداد ياران پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در جنگ بدر، و به تعداد ياران طالوت در نبرد با جالوت .(101) پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: عدد ياران مهدى 313 نفر - به تعداد اصحاب بدر - است .(102)
1. مؤ منانى هستند كه خداى را به شايستگى شناخته اند.(104) 2. در برابر فرمان امامشان از بنده مطيع ، مطيع ترند.(105) 3. دل هايشان از كينه و دشمنى پيراسته و رخسارشان براى پذيرش حق آماده است.(106) 4. آيين حق را مى پرستند و از اهل حق پيروى مى كنند.(107) 5. به هنگام نبرد، پروانه وار شمع وجود امام را در ميان گرفته ، از او محافظت مىكنند.(108) 6. آنها سلحشورانى شجاع هستند كه در اطاعت خدا و قائم سخت كوشايند.(109) 7. منش و هياءتى يكسان ، قد و قامتى برابر، درجمال و برازندگى همانند و هم لباس اند.(110) 8. خداوند دل هاى آنها را با هم مهربان مى كند.(111) 9. آنان سخت نيرومندند.(112) 10. سبك خواب و شب زنده دارند و در نماز بسانزنبورعسل زمزمه مى كنند.(113) 11. خداوند شرق و غرب جهان را به دست آنها فتح مى كند.(114) 12. ايشان مردانى كاردان و كارسازند.(115) 13. هيچ چيزى در جهان باقى نمى ماند، مگر آن كه مطيع و پيرو (ياران موعود) خواهد شد. حتى حيوانات زمين و پرندگان آسمان ! همگان رضاى ايشان را در هر امرى جستجو مى كنند. بخشى از زمين برجاى ديگر مباهات مى كند و مى گويد: امروز يكى از ياران قائم عليهالسلام بر من گام نهاد و از اينجا گذشت !(116)
در انتظار مهدى بودن ، كه به نوعى عبادت دانسته شده است ،(118) شاخصه هايى داردكه مهم ترين آن زدودن ياس از روح خود است . آن كس كه چشم به راه آينده است بايددل خويش را با سم نااميدى و ياس مسموم نسازد و همواره اين نويد الهى را در آيينه قلبخود بتاباند، كه : انتظروا الفرج ، و لا تياءسوا من روح اللّه ؛ چشم به راه رسيدن فرج باشيدو از كارگشايى و آسايش رسانى الهى نوميد نباشيد.(119) رسم و برنامه جوان اميدوار را مى توان در اين محورها مشاهده كرد: 1. ديندارى : مراقبت از دين خود و تاكيد بر صحتاعمال و همچنين پرهيز از هر گونه انحراف و سستى ؛ آن گونه كه امام صادق عليهالسلام مى فرمايد: در اين دوران (غيبت ) هر كسى بايد تقوا پيشه سازد و چنگ در دين داشته باشد. (120) 2. خويشتن دارى : پارسايى و تكيه بر پرهيزكارى ، چنان كه موعود بپسندد. پيشواىششم مى فرمايد: هر كس خوش دارد كه در شما قائم عليه السلام باشد، بايد چشم به راه باشد وپارسايى پيش گيرد و كردار با ورع داشته باشد.(121) 3. نيك سيرتى : آراستن سيرت و منش خود به اخلاق اسلامى . امام صادق عليه السلام مىفرمايد: هر كس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، بايد در عصر انتظار، مظهر اخلاق نيكاسلامى باشد.(122) كلام آخر گفته اند كه دنيا به اميد نيازمند است و انتظار: اميدى به نويدى و نويدى به اميد است . گفتار را با اين سخن امام ششم پايان مى بريم كه فرمود: امام صادق عليه السلام : طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته والمطيعين له فى ظهوره ، اولئك اوليا اللّه الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ؛خوشا به حال پيروان قائم ؛ آنان كه در دوران غيبت ، چشم به راه ظهورش هستند و درعصر ظهورش در پيروى از او پاى مى فشارند. آنان اولياى خداوندند كه نه ترسى دردل و نه از چيزى واهمه دارند.(123) - اى خدا! آن طلعت بلند بالا و چهره زيبا را به من بنما و او را از پرده غيب پديدار كن و بر چشمانم با نگاهى كه بر او مى افكنم سرمه كش . آمين رب العالمين .(124) شناخت حكومت دينى ( حجة الاسلام غلام نبى گلستانى ) اشاره طرح حكومت اسلامى بر مبناى ايدئولوژى دينى ، دستاورد تلاش و كوشش مستمر علماىدينى در طول ساليان دراز و امام خمينى قدس سره در عصر حاضر است . اينك پس از گذشت بيش از دو دهه از برپايى حكومت دينى در ايران ، به رهبرى ولىفقيه ، و با توجه به چالش هايى كه در طى اين مدت در مسير ايننهال نو رسيده به وجود آمده است ، زمينه براى گفتمان ها در عرصه هاى مختلف فراهم آمدهو فرصت مناسبى براى آگاهى بيش از پيش جوانان مهيا گرديده است . امروزه ما شاهد دو پديده در خور توجه در حوزه سياست هستيم . الف ): نگرش منفى به سياست دينى كه ديرينه اى نيز دارد و در برخى جوامع ، دورانبلوغ خويش را مى گذراند كه در حال چالش با تمامى اديان الهى بويژه اسلام است .رهاورد اين تفكر و انديشه ، انزواى سياسى تفكر دينى از جامعه و كاهش تحرك ايمانمذهبى است . ب ) حضور دين در عرصه سياسى در قالب ولايت فقيه آنچه در اين مقاله آمده ، تلاشىاست هر چند ناچيز و اندك در راستاى تبيين ولايت فقيه . بدان اميد كه در اقناع علمى نسل جوان و جويندگان حقيقت ، سودمند افتد. حكومت جزئى از زندگى ديرينه ى تاريخى بشر، گواه اين حقيقت است كه تلاش براى دستيابى به بهترينشيوه حكومت ، داراى ريشه فطرى و طبيعى است .تكامل اجتماعى انسان در سايه ى حكومتى سالم امكان پذير است و گردونه ى زمان وپيشينه ى زندگى انسان ، گواه اين حقيقت است كه انسان ، هميشه خود را نيازمند سازمان ونهادى ديده كه بر جمع انسان ها نظارت كند. جداى از فطرى و طبيعى بودن مساءله حكومت، دين نيز در راستاى تاءمين اين نياز فطرى ، براى حكومت ،اصول و قواعدى را بيان كرده است . خداوند پيامبران خود را براى تنظيم امور مربوط بهمعاش و معاد انسان ها برانگيخته تا مردم در سايه ى راهنمايى پيشوايان الهى ، زندگىمعقول و متعالى داشته باشند. آيا ديانت عين سياست است دلايل مختلفى بر عينيت ديانت و سياست و لزومتشكيل حكومت اسلامى وجود دارد كه به اختصار از آن هاياد مى كنيم : الف ) قرآن اول : آياتى كه بيانگر اهداف و آرمان هايى است كه تنها در پرتوتشكيل حكومت اسلامى امكان پذير است . مثل آياتى كه به برقرارى قسط وعدل در جامعه و نفى هر گونه ظلم و ستم تاءكيد دارد.(125) دوم : آياتى كه مسلمانان را به برادرى ، وحدت ، و تحكيم روابط اجتماعى دعوت مىكند.(126) سوم : آياتى كه متضمن قوانين و مقرراتى است كه اگر در سطح سياست هاى كلى جامعه ودولت اجرا نگردد آثار مطلوب خود را به صورتكامل آشكار نمى سازد. مثل روابط فرهنگى ، اقتصادى و سياسى با كفار كه بايد بهگونه اى تنظيم شود كه به ولايت كفار نينجامد.(127) چهارم : آن دسته از آياتى كه بيانگر احكامى است كه اجراىكامل آن ، نياز به تحصيل قدرت دارد. مثل اجراى حدود،مسايل دنيوى و امر به معروف و نهى از منكر.(128) پنجم : آياتى كه بيانگر قوانين و مقرراتى است كه در پرتو سازماندهى و بسيجنيروها، زمينه ى اجرا فراهم مى شود مثل جهاد، صلح و...(129) ششم : آياتى كه سخن از خلافت آدم (130) و داود(131)، امامت ابراهيم (132)،وزارت هارون (133) به ميان آورده است . هفتم : آياتى كه بيانگر مفاهيمى چون قوم (134)، طاغوت (135)، استضعاف(136) استكبار (137)، قتال ، نفى سبيل ، شورى ، تولى و تبرى (138) و... است. ب ) احاديث اول : احاديثى كه با صراحت بر ضرورت تشكيل حكومت اسلامى در هر زمان و مكانى دلالتدارد. امام رضا عليه السلام در جواب فضل بن شاذان كه از فلسفه و ضرورت حكومت دراسلام جويا شد، به سه دليل اشاره فرمود: 1- اجراى قوانين شرع و جلوگيرى از تعدى و تجاوز 2- حيات هر ملتى به وجود حكومت و رهبر بستگى دارد 3- حفظ اصول و فروع دين منوط به وجود امام و رهبر است .(139) دوم : احاديثى كه درباره ى وظايف حاكم اسلامى وارد شده است . امام على عليه السلام مىفرمايد: وظيفه ى امام آن است كه حدود اسلام و ايمان را به مردم تعليم دهد.(140) سوم : رواياتى كه بيانگر آن است كه ولايت و حكومت ، اساس و بنياد اسلام است نظيرسخن امام باقر عليه السلام كه ولايت را افضل احكام و كليد سايراعمال شمرده است .(141) چهارم : رواياتى كه مى گويد: تمامى آنچه بشر به آن نياز دارد، در اسلام آمده است ويكى از نيازهايى مهم انسان ، نياز به حكومت است .(142) پنجم : رواياتى كه بر لزوم اطاعت از امام عليه السلام ، كمك به او در امر حكومت ،شرايط و صفات حاكم ، وظايف متقابل مردم و حكومت را در خود دارد. ج ) سيره معصومان پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله پس از هجرت به مدينه و گسترش دعوت ، اقدام بهتاءسيس دولت اسلامى كردند و علاوه بر آموزش ، تربيت و ابلاغ ، شخصا سرپرستىرهبرى جامعه اسلامى را در ابعاد مختلف قضايى ، فرهنگى ، سياسى ، نظامى و اقتصادىبر عهده گرفتند. فعاليت هاى حكومتى ايشان در قالب زعامت سياسى دراشكال مختلف همچون : نصب حاكمان و فرمانروايان (143)، صدور و ابلاغ بخشنامه هاىدولتى براى فرمانروايان (144) تنظيم روابط بين المللى (145)، انتخابنمايندگان سياسى و اجتماعى (146)، اعزام ماءموران اطلاعات و تحقيقات (147) وسركوب فتنه گران و جنگ با مشركان (148)،غيرقابل انكار است . در حيطه ى رياست قضايى در قالب داورى ميان مردم ، رسيدگى و صدور حكم دراختلافات و نصب افرادى به عنوان قاضى (149)عمل كرده است . در ارتباط با مسايل اقتصادى ، تنظيم وكنترل بازار اقتصادى ، در قالب سيستم جمع آورى ماليات ، واگذارى منابع طبيعى ،قراردادهاى اقتصادى ، عهده دار بوده است .(150) نمونه ى تمام امور ياد شده را در حكومت امام على عليه السلام و در دوران كوتاه حكومت امامحسن عليه السلام شاهديم . مى دانيم كه ضرورت اجرايى احكام اسلام به دوران حاكميت معصومان عليه السلام نمىشود. احكام اسلام و ضرورت تشكيل حكومت اسلامى ، در هر زمان و مكانى لازم بوده است . تحليلكلامى آنچه گفته شده اين است كه تئورى ها و مكتب هايى كه به زندگى انسان نظردارند، نمى توانند جمع زيستى آن را نديده انگارند. چنان كه حتى نظريه پردازاناخلاقى محض نيز، درباره ى حكومت و سياست جامعه داورى مى كنند. د)تاريخ درخشان اسلام در طول تاريخ همواره دو پرسش مهم سياسى فراروى مسلمانان بوده كه برخاسته ازتعاليم قرآن است : 1. چه كسى شايسته ى حكومت است ؟ 2. حجت اطاعت از حاكم وقت چيست ؟ جايگاه حكومت در منظر اسلام و مسلمين اسلام يك دين فراگير و فراملى است و به حكومت ، به چشم ضرورت مى نگرد. در واقعاز نگاه اسلام ، حكومت يك نياز است و از معدود افراد يا جنبش ها كه بگذريم ، اكثريت قريببه اتفاق مسلمانان ، بر وجود آن تاءكيد داشته اند. البته پذيرش حكومت و اجماع بر آن ، به مثابه ىقبول پايه هاى يكسان ، توجيهى نيست . بلكه آنچه مى توان به اختصار يادآور شد ايناست كه از سوى متفكران اسلام ، دو پايه ى اصلى بر ضرورت حكومت اقامه شده است : 1. قلى 2. نقلى (سمع يا شرع ) طرفداران اين دو پايه ، به طور اصولى در دو مكتب فكرى - كلامى گرد آمده اند. در اينميان ، امام خمينى قدس سره در مبانى انديشه ى سياسى خويش ، حكومت را محورى تريناصل اسلام در راستاى توحيد و ولايت كلى الهى مطرح نمود و پياده شدن اسلام را به طوركامل ، مشروط به آن دانست . (152) چه دليلى براى ولايت فقيه وجود دارد؟ ولايت فقيه مترقى ترين نمود حكومت دينى ، تداوم امامت اسلامى و كليدى ترين و حساسترين سندى است كه با كمك آن ، امت اسلام بهساحل نجات رسيده ، عامل مشروعيت بخشيدن به حكومت اسلامى و ساختار نظام دينى ماست .ولى فقيه ، حافظ احكام و ارزش هاى اسلامى از هر گونه انحراف ، نگهبان سلامت دينىجامعه ، پاسدار مكتبى نظام و هويت اسلامى ، عامل وحدت جامعه اسلامى در فراز و نشيب هااست . خواستگاه مشروعيت ولايت فقيه از آن جهت است كه در امتداد همان ولايت پيامبر صلى اللّهعليه و آله و ائمه عليه السلام است . در دوران غيبت ، مساءله زعامت ناديده گرفته نشدهاست . در جامعه بشرى براى سامان دهى زندگى اجتماعى خود همواره بهمسئول و يا مسئولان اجرايى نياز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجراى صحيحعدالت اجتماعى باشند و نمى توان آن را مخصوص دوران حضور دانست . اگر شريعت امتداددارد، مسئوليت اجرايى و نظارت نيز ادامه دارد و ولايت فقيه ، امتداد زعامت سياسى پيامبرصلى اللّه عليه و آله و ائمه ى معصومين عليهم السلام است . انديشمندان و فقيهان شيعه براى اثبات ولايت فقيه و مشروعيت حكومت ولايتى با نگاهكلامى و فقهى (كلامى از آن جهت كه دنباله بحث امامت است و از فروعات مربوط به مباحثاصول دين ، و فقهى از آن جهت كه وظايف ولى فقيه و حدود اختياراتش يك موضوع فقهىبه شمار مى رود) به سه دسته از براهين تمسك جسته اند: الف ) ادله عقلى دليل اول اولا: براى تاءمين مصالح فردى و اجتماعى بشر و جلوگيرى از هرج و مرج و فساد واختلال نظام ، وجود حكومت در جامعه ضرورى و لازم است . دوم : حكومت ايده آل و عالى ترين و مطلوب ترينشكل آن ، حكومتى است كه امام معصوم در راءس آن باشد و جامعه را اداره كند. ثالثا: هنگامى كه تاءمين و تحصيل يك مصلحت لازم و ضرورى در حد مطلوب ميسر نباشد،بايد نزديك ترين مرتبه به حد مطلوب را تاءمين كرد. وقتى مردم از مصالح حكومت معصوممحروم بودند، بايد دنبال نزديك ترين مرتبه به حكومت معصوم رفت . رابعا: نزديكى يك حكومت به حكومت معصوم در سه امر اصلى متبلور مى شود: 1) علم به احكام كل اسلام (فقاهت ) 2) شايستگى روحى و اخلاقى (تقوا) 3) كارايى در مقام مديريت (تدبير) بر اساس چهار مقدمه ى فوق ، در زمان غيبت امام معصوم ، كسى كه بيش از سايرين واجدشرايط باشد، بايد عهده دار زعامت گردد و چنين كسى جز فقيه جامع الشرايط نخواهدبود. (153) دليل دوم اين دليل از مقدمات ذيل تشكيل مى شود: اولا: ولايت بر اموال ، اغراض و نفوس مردم از شئون الهى است و تنها با نصب و اذن خداىمتعال مشروعيت مى يابد. ثانيا: اين قدرت قانونى و حق تصرف در اعراض و نفوس مردم ، از جانب خداىمتعال به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام داده شده است . ثالثا: در زمانى كه مردم از وجود رهبر معصوم محرومند، بايد از اجراى احكام اجتماعىاسلام صرف نظر كرده يا اجازه اجرا را به اصلح از ديگران داده باشد. رابعا: خداوند در زمان غيبت معصوم ، از اجراى احكام صرف نظر نكرده و گرنه نقض غرضو خلاف حكمت است پس اجراى احكام بايد توسط كسى باشد كه اصلح از ديگران است . خامسا: فقيه جامع الشرايط يعنى فقيهى كه از دو ويژگى تقوا و كارآيى در مقام مديريتجامعه ى و تاءمين مصالح آن برخوردار باشد، صلاحيتش از ديگران براى اين امر بيشتراست . سادسا: فقيه جامع الشرايط همان فرد اصلحى است كه در زمان غيبت امام معصوم اجازه ىاجراى احكام اسلامى به او سپرده شده است .(154) ب ) دلايل نقلى مراد رواياتى است كهدلالت بر ارجاع مردم به فقها براى رفع نيازهاى حكومتى (بويژهمسايل قضايى و اختلافات حقوقى ) دارد. در اين روايات ، فقها را به عنوان امنا يا خلفا ووارثان پيامبران و كسانى كه مجارى امور به دست ايشان است ، معرفى شده اند. رواياتى همچون : مقبوله عمر بن حنظله (155)، مشهوره ابى خديجه (156)، صحيحهابوالبخترى (157)، مرسله فقيه (158)، روايت ابى حمزه (159)، سكونى(160)، فقه الرضوى (161)، توقيع ،(162)، و... (163) ج ) ادله تلفيقى اين ادله نه عقلى محض و نه نقلى محض مى باشند، بلكه تلفيقى است از اين دو همچون -ماهيت و اهداف اسلام ، جامع بودن اسلام ، جهانى بودن اسلام و آرمان هايى چون حاكميتصالحان و جهان شمول بودن تفكر توحيدى ، اقامه ى عدالت اجتماعى و احياى حدود الهىو... . حاكم اسلامى و حكومت عهده دار تاءمين اين آرمان هاست كه جز در پرتو ولايت فقيهكارشناس كاردان ، مدير، مدبر، عادل و باتقوا در دوره ى غيبت ، عملى شدن اهداف يادشده ،امكان پذير نيست . نشاط و شادابى ( دكتر احمد حائرى ) اشاره شادى ، شادابى و نشاط، ويژگى مثبت هر جوانى است كه به زندگى معنا بخشيده ، او رادر فعاليت ها و نيل به موفقيت ها تقويت مى كند. در اين مقاله ، ابتدا از تعريف نشاط و اصل شادمان زيستن و نگاه دينى به اين ضرورتياد مى كنيم و آن گاه گونه هاى شادابى را به مطالعه مى نشينيم . نشاط چيست ؟ وقتى آدمى نيازهايش ارضا مى شود و به چيزهاى مورد علاقه اش دست مى يابد احساس وهيجانى در او پديد مى آيد كه از آن به شادابى و نشاط تعبير مى شود. از اين رو شادىو نشاط يك امر غريزى و طبيعى و از هيجان هاى مفيد - درمقابل هيجانات زيانبار همچون اندوه ، غصه ، خشم و ناكامى - است . شادمانى و شادزيستنرا نعمت بزرگى براى پرورش عالى ترين صفات و خصايص انسانى دانسته اند. به سوى شادابى نشاط، نيروزا، تكاپو بخش و عامل تقويت اراده جوان است كه به پشتوانه آن ، استعدادها وتوانمندى هايش رشد مى كند و به راحتى به اهداف خود دست مى يابد. شادى ، زندگى را خوشايند مى سازد و اشتياق ما را براى پرداختن به فعاليت هاىاجتماعى آسان مى نمايد. پيشوايان معصوم ما به مددجويى از تفريح هاى لذت بخش در اداره زندگى (164)سفارش كرده اند.امام رضا عليه السلام مى فرمايد: وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از شادى ساعت هاى تفريح ،نيروى لازم را براى عمل به وظايف وقت هاى ديگر تامين كنيد.(165)
شادزيستن پاسخى به چگونه زيستن است ، براى جوانانى كه زندگى هدفمند را جستجومى كنند و از بى حسى ، بى حالى و پوچى - كه از شاخصه هاى انسان هاى وابسته بهدنيا است . گريزانند و در پى نگاه دين به شادى هستند. اسلام ، دينى سرشار از شادى و حلاوت است ، اما شادى بى حد و مرز را تجويز نمى كندو براى نسل نو، سبك سرى ، بى قيدى و توهين را روا نمى داند. دين اسلام ، وراى توصيه به بهره گيرى از شادى هاى مشروع ، جوان را به شناخت وانس با شادى هاى معنوى ، عميق ، تعالى بخش ، همراه با احساس مداوم زيبايى مى كشاند ودريچه نوينى از شادابى پايدار را به او ارائه مى دهد.
اريك فروم - روان شناس - معتقد است : نبودن لذت هاى واقعى سبب مى شود كه مردم بهدنبال خوشى هاى هيجان انگيز تازه اى باشند. خوشى يا هيجان چون به اصطلاح به اوجخود رسيد، دلتنگى در پى دارد. چرا كه هيجان تجربه مى شود، لكن شخص رشد نكردهو مرزهاى درونى اش افزايش پيدا نمى كند.(168)
نشاط و شادابى با گستره ظاهرى و معنوى آن ، در نمونه هاى زير يافت مى شود: 1. ايمان دين ، نشاطآفرين است و در احكام و آداب آن به نوعى حركت و نشاط ديده مى شود؛ خواهشادى طبيعى و عادى يا شادى ها و لذايذ معنوى . ايمان به خدا و پشتگرمى به پروردگار، پايان تمام نگرانى ها و افسردگى ها است .امام على عليه السلام مى فرمايد: سهرالعيون بذكر اللّه فرصة السعداء و نزهة الاولياء . شب زنده دارى با ياد خدا، فرصتى است براى افراد سعادتمند، و تفريح و آسايش استبراى اولياى خدا.(169) امروزه به دليل جايگاه ايمان در شادى آفرينى واقعى ، در ميان روان شناسان غرب نوعىاقبال و خوشبينى نسبت به دين پديد آمده است . پژوهش ها نشان مى دهد آنان كه بامسايل دينى ماءنوس اند، از نشاط و آرامش بيشترى برخوردارند،ديل كارنگى مى نويسد: امروزه جديدترين علم - يعنى روان پزشكى - همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبرانبه مردم مى آموختند.زيرا آنان دريافته اند كه داشتن يك ايمان محكم ، نگرانى ، تشويش ،هيجان و ترس را برطرف مى سازد.(170) استاد شهيد مطهرى پيرامون بهجت زايى ايمان معتقد است : ايمان مذهبى آثار نيك فراوان دارد. چه از نظر توليد بهجت و انبساط، و چه از نظرنيكوساختن روابط اجتماعى ، و چه از نظر كاهش و رفع ناراحتى هاى ضرورى كه لازمهساختمان اين جهان است .(171) 2. طبيعت انس با طبيعت ، آرامبخش و شادى زا است و انسان را بااصل و ريشه خود پيوند مى زند. امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد: چنان كه بدن خسته مى شود، روح نيز خسته و دلتنگ مى گردد و هر دو به تفريح واستراحت نياز دارند. خستگى هاى بدن با ديدن منظره هاى زيباى جهان آفرينش برطرف مىشود و خستگى هاى روان با شناخت و فهم حقايق هستى .(172) از ميان جلوه هاى طبيعت كه سهم بسيارى در برطرف سازى اندوه دارد، سبزه و آب از امتيازويژه برخوردار است . امام صادق عليه السلام درباره آن مى فرمايد: نگاه كردن به سبزه ها مايه شادمانى است .(173) 3. ورزش شادابى در گرو سلامت بدن است . جوان وقتى مى تواند از شادى و نشاط لذت ببرد كهدر سلامت جسمانى به سر ببرد. ورزش اين توانايى را در انسان فراهم مى آورد و بهسلامت روح او نيز كمك مى كند و او را هماره شاداب نگه مى دارد. امام حسين عليه السلام مى فرمايد: فبادروا بصحة الاجسام فى مدة الاعمار : در تمامى عمر، براى سلامتى و حفظتندرستى خود بكوشيد. (174) پيامبر خدا بر ورزش اسب دوانى ، تيراندازى و شنا توصيه مى فرمود؛ به فرزندانتانشنا و تيراندازى بياموزيد.(175) 4. شوخ طبعى خوش رويى وسيله كسب محبت مردم و فزونى دوستى ها است . حضرت على عليه السلام مىفرمايد: المؤ من بشره فى وجهه ، و حزنه فى قلبه : شادى مؤ من در چهره اش نماياناست و اندوه او در قلبش پنهان است . (176) شوخ طبعى از نشانه هاى برخورد نيك با دوستان است و در روش رهبران دينى مانيز جلوه هايى از آن ديده مى شود. پيامبر اكرم بيشتر اوقات لبخند بر لب داشت و نرمخوترين ، شاداب ترين و گشاده ترين مردم بود. (177) او مى فرمود: من هم مانند شما بشرى هستم كه شوخى و مزاح مى كنم .(178) حضرت على عليه السلام مى فرمايد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر گاه يكى از اصحاب را اندوهگين مى ديد او را باشوخى و مزاح خوشحال مى كرد.(179) رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ، مردم را بر پيروى از اين روش توصيه مى فرمايد: هر كه مؤ منى را شاد كند؛ مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند؛ خدا را شاد كرده است.(180)
خداوند كسى را كه در ميان جمعى شوخى و بذله گويى مى كند دوست دارد، به شرط آنكه ناسزايى در سخنش نباشد.(182) به فرموده امامان معصوم ، شوخى زياد آبرو، وقار و احترام انسانى را مى برد (183)،و براى آدمى دشمن به وجود مى آورد (184) و به نوعى نشانه حماقت است .(185) ازاين رو شايسته است كه جوان جدى اش بيشتر از شوخى اش باشد.(186) آبراهام مازلو - روان شناس معاص - با جدى سازى نوع شوخى افراد خواستار شكوفايى، با ساير افراد، در وصف شوخى آن دسته از افرادى كه از سلامت روان كمترىبرخوردارند، چنين مى نگارد: 1. شوخى خصمانه ، كه سبب آزار افراد است . 2. شوخى اى كه به تحقير شخص يا گروهى ديگر مى انجامد. 3. شوخى عصيان در برابر قدرت ، كه نشانه هاى ضعف و وقاحت را با خود دارد. 5. آراستگى احساس لذت از زيبايى ها، تناسب ها و پاكيزگى ها، با سرشت انسان آميخته شده است(187). به گفته علامه جعفرى انسان ، به ارتباط با زيبايى محتاج است . بدونزيبايى ، روح در تاريكى و خشونت ماده خسته مى شود. از اين رو در فرهنگ دينى ما بهنظافت و آراسته بودن - كه عامل فرح بخش زندگى است - توصيه شده است . امام صادقعليه السلام مى فرمايد: ان اللّه يحب الجمال و التجميل و يكره البوس و التباؤ س : خداوند، زيبايى وآراستن را دوست دارد و نپرداختن به خود و ژوليده نشان دادن خود را ناخوش دارد.(188) اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: همان گونه كه انسان براى افراد دور و بيگانه خود را مى آرايد براى نزديكان وبرادران دينى نيز بايد با بهترين وضع خود را آراسته سازد.(189) رسيدگى به موى سر و صورت ، رسيدگى به پوست ، عطرزدن ، مسواك زدن ، كوتاهكردن ناخن و پوشيدن لباس تميز، از جلوه هاى آراستگى است كه در كاستن غم و اندوه وچيره سازى شادابى موثر است . 6. گردش سير و سفر، روان و جسم انسان را سلامت مى بخشد و با از بين بردن افسردگى ، نشاطو شادى را جايگزين مى سازد. امام صادق عليه السلام از سلامت آفرينى مسافرت چنين مىفرمايد: سافروا تصحوا : سفر كنيد تا سالم باشيد.(190) اميرمومنان عليه السلام در بيان نقش سفر برچيدن غم و اندوه مى فرمايد:
روزى امام صادق عليه السلام به منزل و تفريحگاه برادر خود، عبداللّه بن محمد تشريفبرد، عمروبن حريث چون خدمت امام رسيد، عرض كرد: فدايت شوم ! چه شده كه به اين جاآمده ايد؟. حضرت فرمود: براى گردش .(192) امام خمينى رحمة اللّه عليه مكرر مى گفت : من نه يك ساعت تفريحم را براى درس گذاشتمو نه يك ساعت وقت درسم را براى تفريح گذاشتم . ايشان به نواده خود چنين توصيهمى كرد: تفريح داشته باش . اگر نداشته باشى ، نمى توانى خودت را براىتحصيل آماده كنى .(193) 7. رفاقت دوستى ، سرمايه حيات است و صفاى زندگى را در همدمى رفيق نيك مى توان جست .
الاخوان جلاء الهموم و الاءحزان : برادران ، زنگار نگرانى و اندوه را ازدل مى زدايند.(195) دانشمندان ، شادى را در كنار يار بودن و به فراق مبتلانشدن مى دانند:
پاكيزگى جوان در گرو همسرگزينى است . زيرا به هنگام ازدواج مى توان نشاط، آرامشو پاكى دل را جستجو كرد. قرآن كريم هنگامى كه ازدواج ياد مى كند به آرامبخشى و فرحزايى آن اشاره مى نمايد: و من آياته اءن خلق لكم من اءنفسكم اءزواجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (196) از نشانه هاى او اين كه از (نوع ) خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرامگيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى ، در اين (نعمت ) براى مردمى كه مى انديشندقطعا نشانه هايى است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هر كس دوست دارد پاك و پاكيزه با خداوند ملاقات كند، بايد داراى همسر و همدم باشد وبه ديدار محبوب برود.(197) ازدواج عامل رهايى فرد از تنهايى ، وسيله اى براى برآورده ساختن نيازهاى روانى ، محلىبراى شكستن خاطر، كانونى براى ارائه دوستى ، صميميت و محبت و در مجموع وسيله اىبراى ايجاد محيطى خصوصى براى نيل به آسايش ، آرامش و شادابى است . زيباترين و كامل ترين كانونى را كه مى توان به عنوان يك الگو از آن ياد كرد،زندگى مشترك امام على عليه السلام و حضرت زهرا سلام اللّه عليها است . امام به همسرخود چنين مى فرمايد:
- از سلامتى و نشاط جوانى بهره مى برديم . دوستى (واحد تنوين متون ) مقدمه به دليل اهميت بسيار دوست در زندگى هر جوان ، شايسته است ضمن شناخت جايگاه دوستىو اصول دوست يابى ، منشور رفاقت در جهت حفظ دوستى ها ترسيم شود. از اين رو به ايندو شاخصه تكيه مى كنيم . درخت دوستى دوستى رابطه اى است شخصى ، صميمانه ، خصوصى و انحصارى كه در آن همدلى و همذوقى به خوبى نمايان است .(199) دوست همدم مهر و همدرد اندوه انسان است و نيازها،آرزوها، غم ها، مشكلات ، ضعف ها و توانايى هاى آدمى را مى داند. به راستى او درك مىكند. امير مومنان عليه السلام ، دوست را نزديكترين خويشاوند دانسته (200)، بر نقش آن درزدودن نگرانى و اندوه تكيه مى نمايد.(201)
وجود چنين احساسى ، هر جوانى را به سمت يافتن دوست مى كشاند. در دوران جوانى ، نقشدوستان به مراتب مهمتر و بيشتر از خانواده است و معمولا در اين دوره از زندگى پايه وبنيان دوستى ها بنا گذاشته مى شود كه در تمامطول زندگى برقرار مانده و تاثيرات آنها در تمام عمر باقى مى ماند. دوست يابى
شخص به آيين دوست خود است ، پس بايد هر كدام از شما بنگرد كه با چه كسى دوستىمى كند.(206) به دليل وجود چنين خاستگاهى ، انتخاب از اهميت بسيارى برخوردار است . براى انتخابدوست ، رعايت ويژگى هاى ذيل ضرورى مى نمايد: 1. دانايى : جوان دانا و با خرد، شايسته دوست شدن است و نادان ، احمق و بى خرد هماننديك بيمارى ، مزاحم و رنج آور است . همنشين بى خرد مباش كه او كار خود را براى تو آرايد و دوست دارد تو را چون خودنمايد(207) 2- نيكو سيرتى : در انتخاب دوست ، درنگ در ويژگى هاى اخلاقى او امرى لازم و بايستهاست ، زيرا آدمى از دوست بسيار اثرپذير است و دقت در انتخاب بهترين ها در بالندگىاخلاقى و نيك سيرتى انسان موثر است . رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اگر در دوست خود اين سه خصلت را ديدى به او اميد داشته باش : حياء، امانت و راستى .(208) 3- ديندارى : از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سؤال شد: بهترين همنشينان كدامند؟ ايشان در پاسخ فرمودند: كسى كه باديدنش شما را به ياد خداآورد و سخن او به دانش شما بيزايد ومل او رغبت به آخرت شما ايجاد نمايد. (209) و در كلامى ديگر: بهترين دوستان كسانى اند كه : بربندگى خدا تو را يارى كنند، از گناه و معصيت دورتدارند و را در گام برداشتن در مسير رضاى حق توصيه نمايد. (210) 4- بيگانه با بدى : رفيق بد، آفت خوبى است (211). زيرا كه او دوستش را فريبميدهد و سرانجام آلوده اش مى كند. (212)
از دوستى با فاسق و فاجر و كسى كه آشكارا معصيت خدا مى كند، بپرهيزيد.(214) دوستى با فاسق نمايان زشت كردار به حدى ناپسند است كه اگر جوان در انتخاب ميانتنهايى و دوست بد مردد شد بى شك تنهايى براى او بهترين گزينه خواهد بود. تنهايى ، از همنشين بد بهتر است .(215)
علت عدم دوستى با بخيل آنست كه او آنچه را كه سخت بدان نيازمندى از تو دريغدارد.(217) عدم شايستگى دروغگو در دوستى آنست كه او حريم دوستى را پاس نداشته (218)،همچو سراب را ماند، دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور نماياند.(219) دوستى تبهكار، افتادن در دامى است كه او خواسته يا ناخواسته براى دوست تدارك ديدهاست ، چرا كه او به اندك بهايت بفروشد.(220) بپرهيز از دوستى با كسى كه تو را اغفال مى كند و فريبت مى دهد(221) منشور دوستى آنانكه در برقرارى دوستيها به موفقيت دست مى يابند، يك نوع رضايت درونى و اعتمادبه نفسى خاص پيدا مى كنند، بى شك استمرار دوستيها و بهره مندى از اين فرحبخشى ،در گرو پايبندى و التزام به قوانين و آدابى است تا در پرتو حسن سلوك و رفتار باهمسالان ، مهر و محبت سايه افكند؛ با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شمامهربانى ورزند و به سويتان آيند.(222) حق دوستى را در قوانين ذيل مى توان جستجو كرد: قانون اول : دوستى را ابراز كن ابراز محبت به دوست ، ركنى مهم در افزايش پيوند دوستى است ؛ پيامبر رحمت صلى اللّهعليه و آله مى فرمايد:(223) هر گاه يكى از شما برادرش را دوست داشته باشد، يا به او اعلام كند، زيرا مايه بقاىالفت و دوستى است .(224) قانون دوم : دوستى را تداوم بخش محافظت بر دوستى و پايدارى بر تداوم و استمرار آن ، هنر رفاقت است ،رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: خداوند پايدارى بر رفاقت با دوستان قديمى را مى پسندد، پس دوستى هاى خوب خودرا تداوم بخشيد(225) امام على عليه السلام ، ضمن تاكيد بر محكم سازى پيوند دوستى ، آنرا از ذخائر دنيا وآخرت دانسته (226) از تزلزل دوستى ها چنين ياد مى كند: ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان باشد، و از او ناتوان تر آنكهدوستان خود را از دست دهد.(227)
خوش رويى ، گشاده بودن چهره و تبسم خاطره انگيزترين و در عينحال كم خرج ترين ادب دوستى است كه رعايت اين ويژگى در برخورد با دوست امرىشايسته است ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: دوست خود را با رويى متبسم و گشاده ديدار كن .(229) حضرت على عليه السلام نيز بر كتمان غم ها و گشاده رويى در برخوردهاى دوستانهتاكيد مى نمايد: شادى مؤ من در چهره اش نمايان و اندوه او در قلبش پنهان است (230) آن حضرت مى فرمايد: خوشخويى ، محبت به بار مى آورد و ريشه دوستى را استوار مىسازد.(231) شوخى و مزاح نيز از نشانه هاى خوش برخوردى و حسن معاشرت است كه در اين بارهاميرالمومنين عليه السلام چنين مى فرمايد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر گاه يكى از اصحاب را اندوهگين مى ديد او را باشوخى و مزاح خوشحال مى كرد.(232) البته رعايت مرزهاى شوخى و نيالودن آن با گناه و تحقير ديگران توصيه شده است . قانون چهارم : از ستيزه جويى بپرهيز اميرالمومنين ، عليه السلام بر لزوم دورى از ستيزه جويى در برابر دوستان ، مىفرمايد: از مجادله و ستيزه جويى بپرهيزيد، زيرا اين دو، دلهاى برادران دينى را نسبت بهيكديگر مكدر مى كند و به بذر نفاق را پرورش مى دهد.(233) آن حضرت ضمن تاكيد بر نرمى كردن و مدارا با دوست ، مى فرمايد: خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه اى شيرين تر از آن ننوشيدم و پايانىگواراتر از آن نديدم .(234) به گفته سعدى شيرازى دوستى را كه عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دمبيازارند. همچنين با گذشت بودن و پايدارى در برابر ناملايمات ، رشته دوستى را مستحكمتر مىكند، امام على عليه السلام مى فرمايد: به جان خريدن مشكلات ناشى از برادران دينى ، بخشى از جوانمردى است .(235)
يارى رساندن به دوست و سودمندى براى او به هنگام درماندگى ومشكل ، شرط ضرورى رفاقت است ، رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مىفرمايد: اگر كسى در صدد برآوردن نياز دوستش باشد، خداوند در صدد برآوردن حاجتش بر مىآيد.(237)
هر گاه فهميدى دوست تو حاجتى دارد، قبل از اينكه بر زبان آرد، آن را انجام دهى و وى راناگريز نكنى كه انجام آن را تو درخواست كند.(239) پاداش تكريم دوست و دست گيرى از او نيز در فرمايشرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بيان شده است : در ميان امتم هر كس دوست خدايى خود را به هر شيوه پسنديده اى مورد لطف خويش قرار دهد،پروردگار در بهشت كسانى را براى خدمت وى مى گمارد.(240)
جوان بايدت نسبت به دوست خود همچون خود بنگرد، دوست را جاى خويش گذارد و آنچهبراى خود مى پسندد براى او نيز بپسند، امام على عليه السلام در نامه خود به فرزندجوان خويش ، بدين قانون چنين اشاره فرموده است : پسرم ! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى دارىبراى غير خود دوست بدار.و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكنچنانچه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى دارى به تو نيكىكنند. و آنچه از جز خود زشت مى دارى براى خود زشت بدان ، و از مردم براى خود آن رابپسند كه از خود مى پسندى در حق آنان ؛ و مگوى - بديگران - آنچه خوش ندارى شنيدن آن، و مگو آنچه را ندانى ، هر چند اندك بود آنچه مى دانى ، و مگو آنچه را دوست ندارى بهتو گويند.(242) صداقت رفاقت در گرو بيان ضعفها و كاستيهاى يكديگر است وتكامل دوستى ها در پرتو راهنمايى است كه در اين زمينه نيز بايد توصيه مولا را ازنظر دور نداشت كه : در پندى كه به برادرت مى دهى - نيك بود يا زشت - بايد با اخلاص باشى .(243) قانون هفتم : فروتن باش دوستى ، ثمره فروتنى است (244) و پرهيز از تكبر، دست كشيدن از خود برتر بينى، نداشتن ژست غرورآميز و آرامى و وقار از خصلتهاى پسنديده اى است كه بايد بررفاقتها سايه افكند، و رعايت اين ويژگى دوستى آفرين است (245). و از آن سوى ،كبر و غرور پيوند رفاقت را از هم مى گسلد و جوان را از نعمت دوست هاى خوب و شايستهدور مى سازد.
چون دوستت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى برگرداند، مهربانىپيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن ، وبه وقت سختگيرى اش از نرمى كردن و به هنگام خطايش از عذر خواستن . چنانكه گويى تو بنده اويى ، و چونان كه او تو را نعمت داده - و حقى بر گردنت نهاده -و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد.(247) قانون هشتم : خود را بيآرا نظافت و آراسته بودن ، سيره و توصيه معصومان بوده است ،اميرالمومنين عليه السلاممى فرمايد: همانگونه كه انسان براى افراد دور و بيگانه خود را مى آرايد براى دوستان و برادراندينى نيز بايد با بهترين وضع خود را آراسته سازد.(248) البته در پوشش ، ميانه روى ، رعايت حلال و حرام ، پرهيز از تقليدهاى ناصواب و دورىاز پوشش لباس هايى بمنظور خودنمايى ، شايسته است . قانون نهم : وفادارى پيشه كن وفادارى ، عامل حفظ دوستى ها است و هر دوستى از دوست خويش انتظار وفادارى دارد، امامعلى عليه السلام مى فرمايد: وفادارى ، مايه پيوند و دوستى است .(249) قانون دهم : انصاف داشته باش داشتن انصاف كليد كاميابى است و انسان منصفاصل را بر اعتماد مى گذارد و با اعتدال به تحكيم دوستى هاى مى انديشد؛ امير مؤ منان مىفرمايد: انصاف داشتن ، دلها را به يكديگر پيوند مى دهد.(250) موفقيت و برخى اسرار آن ( مرتضى ميرجليلى ) مقدمه همه افراد دوست دارند در زندگى خود موفق باشند و در جامعه مورد احترام قرار گيرند.نياز به موفقيت ، فرد را به تلاش وامى دارد، تا در نظر ديگران با ارزش و باكفايتشناخته شود. اما اين كه چگونه و با استفاده از چه روش و ابزارى مى توان اين موهبتبزرگ را كسب كرد، نكته اى با اهميت است كه بايد براى بدست آوردن آن دقت و مطالعهكرد. بسيارى از مردم گمان مى كنند كسب موفقيت ، اسرار و رموزى دارد كه فقط افراد نابغه واستثنايى امكان دسترسى به آن را دارند. آنها مى پندارند براى دستيابى به موفقيت ،بايد دستورهاى پيچيده را در زندگى به كار گيرند، تا به قسمتى از موفقيتنايل آيند. اينها هر جا مطلب و نوشته اى در شرححال بزرگان تاريخ و نوابغ روزگار ببينند با كنجكاوى و دقت آن را مطالعه مى كنند،تا رمز و راز كسب شهرت ، قدرت ، ثروت و... را به دست آورند،غافل از اين كه سعادت و موفقيت در درون وجود آنها مخفى است و اگر كمى دقت كنند به ايندقت كنند به اين گنج عظيم دسترسى پيدا خواهند كرد. بعيد به نظر مى رسد كه خالقجهان هستى و آفريدگار مهربان آدمى ، برنامه صلاح و كاميابى انسان را در پيچ و خمهايى از ابهام و رموز دست نايافتنى قرار داده باشد. همانگونه كه بيشترين نياز انسانبه اكسيژن و آب مى باشد و خالق مهربان اين دو عنصر را زياد و فراوان در جهان طبيعتقرار داده كه انسان براحتى بتواند ادامه حيات بدهد در ارائه دادن راههاى موفقيت و سعادتو پيروزى ، راه و روش سلوك به سوى خود را در فطرت و نهاد آدميان قرار داده است(251) و بوسيله سرمايه عظيمى بنام عقل در درون انسان ، و پيامبران و راهنمايانى دربرون ، او را كمك و يارى نموده است . با اينهمه چگونه مى توان دسترسى به سعادت وموفقيت را پيچيده و دور از دسترس همگان معرفى نمود. در حاليكه خداىمتعال در قرآن كريم مى فرمايد: ما شما را خلق كرديم تا مورد لطف و محبت و الطاف خودقرار دهيم .(252)
موفقيت در لغت از وفق مشتق شده است . يعنى مطابقت و هماهنگى بين دو چيز. جزاء وفاقا (253) يعنى پاداش هاى اخروى مطابق و هماهنگ بااعمال و كردار افراد مى باشد.(254) بنابراين ، موفقيت يعنى هماهنگى با قوانين و مقررات حاكم بر نظام خلقت . از سوى ديگر خداوند متعال نظام عالم را بر اساس قوانين و سنتهايى برپا داشته استكه اگر كسى بخواهد در زندگى موفق باشد بايد قوانين و سنت هاى حاكم بر اين جهانرا بشناسد و با پيروى كردن از آن ، حمايت و هماهنگى تمام موجودات و خالق آنها را بهخود جذب نمايد. انسان اءشرف موجودات است ، ولى عنصرى از يك مجموعه بزرگ و نظام مند است كه بايدقوانين حاكم بر آن را بشناسد و از آن پيروى كند. اگر انسان اين مقررات را به خوبى رعايت نمايد، حمايت و پاداش طبيعت را در مى يابد، وچنانچه سرپيچى كند، با مشكلات جدى رو به رو مى شود. ضرورت آگاهى از قوانين و دستورها انسان براى يادگيرى به دنيا آمده است و تمام جهان مى تواند معلم او باشد، بايد باوركنيم كه در دانشگاه زندگى ، همه شاگرد و دانش آموزيم . خداوند عزوجل به خاتم الانبياء حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: قل رب زدنى علما . (255) يعنى اى پيامبر ما، تو هم در اين جهان دانش آموز هستى و فزونى علم خود را از ما طلب كن . آيا به راستى ما تمام اطلاعات لازم براى رشد و ترقى خود و اطرافيان خود را كسبنموده ايم ؟ آيا به راستى براى زندگى ، در يك كشور قانون مند، لازم نيستقبل از ورود به آن از قوانين و مقررات آن آگاه شد؟ ما در مجموعه اى زندگى مى كنيم كه اسرار نظم و تدبير در آن به كار رفته است .خلقت همه موجودات - بر اساس دقت و نظم و قانون است . اين قوانين درسهاى مهم زندگىو موفقيت را به ما مى آموزد. بى اطلاعى از اين قوانين يا سرپيچى از آنها موجب بروزمشكلات و اختلال در تمام آن مجموعه مى شود. امام حسين عليه السلام مى فرمايد: من حاول امرا بمعصية اللّه كان اءفوت لما يرجوا و اءسرع لما يحذر .(256) كسى كه بخواهد با عصيان و نافرمانى از دستورهاى خداوند، به مقصود خود برسد،آنچه را آرزو مى نموده بيشتر از دست مى دهد و به آنچه از آن هراس داشته سريع ترگرفتار مى گردد. بنابراين اگر بخواهيم به آرزوهاى خود برسيم . اگر بخواهيم زندگى شيرين و بانشاط و سراسر محبت و صميميت داشته و در اوج سرافرازى و موفقيت باشيم بايد بهخاطر بسپاريم كه رعايت قوانين و دستورهاى الهى ، موجب رشد ما و همراهى و همكارىساير اعضاى مجموعه هستى با ما مى گردد. پس قبل از هر چيز بايد از اين قوانين مهم و طلايى آگاه شويم و بعد به خود تلقين كنيمكه هيچ راهى براى موفقيت نيست ، مگر اين كه به اين قوانين احترام گذاشته ، بدانعمل كنيم . در اين نوشته به تعدادى از اين قوانين اشاره مى گردد. 1- قوانين خلاء هميشه خلاء باعث جذب مى شود. توضيح اين كه در طبيعت خلاء دوامى ندارد و به زودى چيزى آنجا را پر مى كند. يكى از نويسندگان معروف ، به نام كاترين پاندر مى نويسد: اگر در زندگى تان خواهان موهبتى عظيم هستيد بى درنگ خلاء بيافرينيد تا بتوانيدموهبت دلخواه تان را دريافت كنيد! به عبارت ديگر: خود را از شر آنچه نمى خواهيد،خلاص كنيد تا براى آنچه مى خواهيد جا باز كنيد. اگر در گنجه لباس شما لباسهايىهست كه ديگر مناسب خود نمى يابيد، اگر در خانه يامحل كارتان لوازمى داريد كه ديگر از آنها براى خود استفاده نمى كنيد، اگر ميان دوستانو آشنايان افرادى را مى يابيد كه ديگر معاشرت با آنها را براى خود ايمان داشتهباشيد كه همه آنچه را به راستى مى خواهيد و آرزومنديد به دست خواهيد آورد. معمولا تاخودتان را از شر آنچه نمى خواهيد، خلاص نكنيد، نمى توانيد دريابيد كه به راستىچه چيزى را مى خواهيد؟!(257) بر طبق اين قانون تا مكانى از مواد زايد و مزاحم تخليه نگردد، امكان آوردن و جايگزينكردن اشياى گران بها در آن وجود ندارد. حال مى گوييم در مسايل روحى و روانى و اخلاقى حكمفرما است . تا دروندل خويش را از وابستگى به اشياى كم ارزش ، رها نكنيم ، و از آلودگى هايى مانندبخل ، حسد، كينه ، دروغ ، گناه و... آن را تخليه و پاك نسازيم ، امكاننزول رحمت الهى - كه نتيجه اش آرامش و سكون و ايمان و خيرخواهى و ترحم و محبت است -نخواهيد بود. به همين دليل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: دعاى شمامستجاب نمى شود، مگر از گناه خالى شويد. نيز فرموده اند:
از در هم آميختگى دين و سياست در اسلام ، نتايج و آثارى بر آمده كه اين را در حوزه ىانديشه و عمل و همچنين در قلمرو فرد و اجتماع ، از ديگر اديان بزرگ جهان متمايز ساخت .در اسلام هيچگونه جدايى ميان دين و سياست (حكومت ) وجود ندارد. بلكه هدف دولت ، تنهاتحقق آرمانهاى دينى است . به تعبير يكى از انديشمندان ، هم زيستى دين و دولت در اسلام، همانند نخ قرمزى است بر روى پارچه ى تاريخ اسلام كه به خوبى خودنمايى مىكند. به گفته ى سيد جعفر كشفى از علماى عصر قاجار: الدين و الملك تواءمان لا يتم احدهما الا بالاءخر (151) |