بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسلیه العباد, شهید ثانى رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALEBAD01 -
     ALEBAD02 -
     ALEBAD03 -
     ALEBAD04 -
     ALEBAD05 -
     ALEBAD06 -
     ALEBAD07 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

پيشگفتار مصحح
بسم الله الرحمن الرحيم
انسان اين اشرف مخلوقات از هنگامى كه نعمت وجود را از منبع فيض و بركت كه همانپروردگار يكتاست ، دريافت و در مسير تكامل و رشد گام نهاد، بتدريج با حقايق وواقعيات اين جهان خاكى كه جزئى از ناموس و سرشت طبيعت است ، آشنا گردد.
كودك اولين لحظه وجود خود را به اين دنيا با گريه اعلام مى دارد و آخرين لحظات حياتخود را نيز با گريه فرزندان و ديگر وابستگان و نزديكان به پايان مى رساند.
اين سنت پروردگارى است كه مقدر فرموده نوع بشر در عين تنعم و بر برخوردارى ازنعمات وجود و حيات ، همواره گرفتار سختيها و كاستيها و مشكلات و مصائب بوده باشد فلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد الله تحويلا البته اين مشكلات خودجزئى از سير طبيعى زندگى بشر مى باشد تا بدين وسيله انسان خاكى در برابرمشكلات طاقت فرسا، مقاومت و ايستادگى نموده و بدين وسيله به اوج تعالى برسد. اينامتحان و آزمايش جزئى از سنت پروردگارى است تا صابران بر مصائب و بلايا ازناشكيبان شناخته شده و اجر و پاداش اخروى فزونترى را احراز نمايند.
خداوند در آيات متعددى از قرآن كريم صابران را وعده اجر و پاداش بى حساب فرمودهاست . مى فرمايد:
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص منالاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين (1)
وليبلى الله ما فى صدور كم و ليمحص ما فى قلوبكم . (2)
و لتبلون فى اموالكم و انفسكم ..... و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزمالامور. (3)
ليبلو كم ايكم احسن عملا. (4)
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون
.
(5)
بدين خاطر مشاهده مى كنيم كه بندگان برگزيده خداوند همواره در معرض ‍ بيشترينگرفتاريها و مصائب قرار مى گيرند و بر طبق روايات اسلامى نسبت مستقيمى ميان ايمانو بلاء وجود دارد، يعنى انسان به اندازه ايمان خود به پروردگار، گرفتار رنج و محنتمى شود.
پيامبر (ص ) مى فرمايد:نحن معاشر الانبياء اشد بلاء و المومنالامثل فالامثل و من ذاق طعم البلاء تحت ستر حفظ الله له ، تلذذ به اكثر من تلذذه بالنمه (6)
ما گروه پيامبران شديدترين بلاها را تحمل نموده و مومنين نيز هر كدام به مقدار ايمانخود از آن بهره مى برند و هر آن كس مزه بلا را چشيده و به آرامىتحمل نموده و دم بر نياورد، خداوند آن تحمل و صبر را ذخيره او نموده (و در عوض ‍ رحمتىبر او نازل مى فرمايد) كه لذت و گوارايى آن بيش از نعمت باشد.
امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: انما يبتلى المومن فى الدنيا على قدردينه - اوقال - على حسب دينه (7)
امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا (8).
زندگانى بر گزيده ترين افراد بشر، يعنى پيامبران و امامان - عليه السلام - هموارهالگويى براى ما خواهد بود، زيرا با سير در تاريخ زندگانى آنان از آدم عليهالسلام تا خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و با در نظر گرفتن مصائب نوح وابراهيم و موسى و عيسى و ديگر مبعوثان پروردگار، در خواهيم يافت كه سختى و محنت وگرفتارى و بلا جزئى از زندگانى مومنين و رهروان راه حقيقت است . پيامبران اسلام صلىالله عليه و آله در راه رسيدن به هدف و نشر اسلام به حدى سختيها و رنجها راتحمل نمود كه مى فرمود: ما اوذى نبى مثل اوذيت .
ليكن پيامبران در همه حال صابر و شاكر بوده اند و هرگز لب به شكايت و اظهارناراحتى نگشودند، زيرا بخوبى از اجر صابران و پاداش بلا ديدگان آگاه بودند.
يكى از سخت ترين و جانكاه ترين آنها همان مصيبت از دست دادن پارهدل و جگر گوشه يعنى عزيزترين موجود در جهان براى انسان مى باشد، محنتى كه جزصديقين تاب تحمل آن را ندارند. لذا روايات فراوانى درتجليل از مقام پدران و مادران صابر آمده است . البته گريه و زارى و اظهار غم و اندوهبر عزيز از دست رفته هرگز از اجر و ثواب مصيبت ديده نمى كاهد، زيرا ناشى از شدتعلاقه به عزيز دلبند خود بوده و نشانه اى از عطوفت و نرمىدل مى باشد و مصيبت ديده اى كه در عين گريه و زارى ، راضى به قضا و قدرپروردگار بوده باشد اجر و ثواب فراوانى خواهد داشت ، از اين روست كه پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله هنگامى كه به مصيبت فرزند خود، ابراهيم ، گرفتار شد فرمود:
تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب . (9)
چشم گريان مى شود و قلب غمگين ، ليكن سخنى نمى گويم كه غضب پروردگار راباعث شود.
همچنين تفقذ و اظهار همدردى و شركت در غم و اندوه ديگران و آنچه كه باعث كاهش غم وغصه مصيبت زده را فراهم مى آورد، از اجر و پاداش فراوانى در نزد پروردگار برخوردار است . ابن مسعود از پيامبران صلى الله عليه و آله روايت نمود كه فرمود:
من عزى مصابا فله مثل اجره (10)
هر كس داغدارى را در مصيبتش تسليت گويد: پاداشى برابر پاداش مصيبت زده خواهدداشت همچنين ابن برزه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت نمود كه فرمود:
من عزى ثكلى كسى بردا فى الجنه (11)
هر كس داغدارى را تسلى دهد، خداوند در بهشت بر او جامه اى از برد خواهدپوشاند..
از آنانى كه به درد و مصيبت جگر گوشه و عزيز خود گرفتار آمد، نويسنده كتاب ،مرحوم شهيد ثانى (ره ) مى باشد كه همواره فرزندان خود را در سنين كودكى از دست مىداد. از اين رو از بهره مند شدن از نعمت فرزند نااميد گرديد، او در مواقع با نوشتن كتابمسكن الفواد در درجه اول قصد تسلى خاطر شكسته و افسرده خود را داشت ، لذا به جمعآورى احاديث و روايات و وقايع تاريخى در باره سختيها و درد و رنج ، پرداخت و در اينراه مجموعه اى بسيار جالب تقديم خوانندگان خود نمود.
اين كتاب از هنگام تاليف مورد توجه قرار گرفته و بسيارى از نويسندگان از روايات وگفتارهاى آن در كتابهاى خود استفاده نموده اند و بزرگانى همچون علامه مجلسى دربحار الانوار (12) شيخ حر عاملى در كتاب الجواهر السنيه (13)، علامه نورى درمستدرك الوسائل ، خوانسارى در روضات الجنات (14)، سيد محسن امين عاملى در اعيانالشيعه (15)، شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعه (16)،اسماعيل پاشا در ايضاح المكنون (17)، ابن العودى در بغيه المريد و شيخ يوسفبحرانى در لولوه البحرين از اين كتاب ياد كرده و آن را مورد مدح و ستايش قرار دادهاند.
نويسنده كتاب
او شيخ زين الدين بن على بن احمد بن محمد بن على بنجمال بن تقى بن صالح بن مشرف عاملى شامى طلوسى جبعى مشهور به شهيد ثانى است. او در 13 شوال سال 911 ه - ق در خانواده اى كهنسل اندر نسل همگى از اكابر علما و بزرگان اماميه بودند به دنيا آمد. تنها فرزند اوكه از مرگ زودرس نجات يافت ، شيخ بن زين الدين مى باشد كه از علماى بزرگ شيعهبوده و كتاب او به نام معالم الاصول از شهرت فراوانى بر خوردار مى باشد و تاكنونبه عنوان يكى از كتابهاى درسى حوزه هاى علوم اسلامى به شمار مى آيد.
مرحوم شهيد در نهايت فقر و تنگدستى روى به درس آورد و در حالى كه مجبور بودبراى امرار معاش شبانه كار طاقت فرسا كشاورزى را انجام دهد، در عينحال نزد بزرگان شيعه و سنى به تحصيل پرداخت و مراتب علمى را به دست آورد. مدتىدر استانبول به تحصيل اشتغال داشت و سپس بر اثر نبوغ علمى او تدريس مدرسهنوريه بعلبك به عهده او گذاشته شد و او مدت 5سال مذاهب پنجگانه را تدريس نمود. وى در طول زندگانى علمى خود، بيش از 80 كتابتاليف نمود كه كتاب الروضه البهيه فى شرح اللمعه الدمشقيه از شهرت فراوانىبرخوردار بوده و تاكنون به عنوان كتاب درسى در حوزه هاى علميهمتداول است .
آوازه و شهرت شهيد در جبل عامل موجب شد كه دشمنان او وجود او احساس ‍ خطر نمايد لذاعليه او به دسيسه و توطئه پرداختند تا آنجا كه درسال 966 ه - ق هنگامى كه در مراسم حج در مكه شركت داشت ، وى را دستگير و روانهاستانبول نمودند. ليكن از آنجا كه احتمال ثبوت برائت و بيگناهى او را مى دادند وى را درراه به شهادت رسانده و سر مبارك او را بهاستانبول حمل نمودند (رحمة الله عليه رحمة واسعه ). وى در هنگام شهادت 55سال داشت .
ترجمه كتاب :
براى نخستين بار كتاب مسكن الفواد توسط نويسنده اى به نام ميرزااسماعيل مجد الادبا كه شاغل منصب مستوفى ديوان اعلى و معارف كارگزارىاول خراسان در دوران سلطنت مظر الدين شاه قاجار و در دوره ولايت شاهزاده ركن الدولهعلينقى ميرزا فرمانفرماى مملكت خراسان و سيستان بود به فارسى ترجمه گرديد.
مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعه مى نويسد.
تسليلة العباد ترجمه مسكن الفواد شيخ شهيد توسطاسماعيل خان دبير السلطنه ملقب به مجدالادبا از معاصرين و مجاور آستانه رضويه مىباشد كه در سال 1321 پس از چاپ ترجمه در گذشته است . (18)
روش تحقيق :
در تحقيق كتاب از نسخه چاپ سنگى كه هم اكنون در دسترس مى باشد و در ذى الحجهسال 1326 به خط عبدالحسين بن نصرالله كتيبه نويس آستان قدس ‍ رضوى نوشتهشده استفاده نموده ايم همچنين تمام متن فارسى ترجمه با متناصل عربى آن كه توسط موسسه آل البيت ع تحقيق و به صورت منقحى به چاپ رسيدهمطابقت داده شده است از آنجا كه در بسيارى از موارد روايات و احاديث با كاستيها ونقائصى همراه بود، بدين خاطر كليه روايات را به خاطر حفظ امانت و جلوگيرى از نقصيا زيادت در احاديث و روايات آنها را از متن عربى و از منابع اوليه آننقل نموده ايم در بعضى موارد كه ترجمه نارسا يا ناقص ‍ بود جهت استوارى متن ،ترجمه يا جملات يا كلمات اضافه شده را در ميان علامت آورده ايم .
در پايان شايسته است از راهنمايى دوست دانشورم جناب آقاى باقرى بيدهندى در تصحيحاين كتاب و نيز جناب آقاى اكبر ايرانى مسول محترم دفتر نشريه ميراث مكتوب وابستهبه معاونت امور فرهنگى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى كه انتشار اين اثر را در عداد متونآن دفتر قرار داند نهايت تشكر و سپاس خود را ابراز نمايم .
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين
محمد رضا انصارى
قم - ربيع الاول 1416.
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس هر بنده ارزنده سزاوار و زيبنده ذات اقدس خداوندىجل شانه است كه حكم فنا و زوال بر تمام عباده رانده و امرش را در ايشان بر وفق حكمت ومراد جارى فرموده ، صابران بر قضا و قدر خويش را وعده سعادت و ثواب داده ونارضايان خواست و اراده اش را وعيد پاداش نكال و عقاب نهاده و دلهاى عارفان را بهتدبير او كام است و بهجت نفوسشان را طوق تسليم و رضاى او تمام و اين امر با عجز هربنده اى است از دفاع امضاى او و معارضه با اقتضاى او و هر چند جاهلان سر بتابند وبى خردان بر نتابند. پس او را سبحانه ستايش مى كنيم بر بوس و رخاء و ياس ورجاء، از تاييد او امداد مى جويم و به توفيق او سداد و رشاد مى طلبم و شهادت مى دهمكه نيست خدايى جز ذات يگانه اش كه از زن و فرزند و خويش و پيوند بيگانه است و ازشريك و شبيه منزه و بر كرانه شهادتى كه در گذر بداناهوال روز حشر و شدائد عرصه بعثت و نشر.
و نيز گواهى مى دهم كه محمد مختار - صلى الله عليه و آله الاخيار بزرگوارتر است ازهمه پيغمبرانى كه بشارت رحمت از حق رسانده و بندگان را از سركشى و طغيانترسانده اند و داناتر است از تمام رسولانى كه امر قضا را صبر و رضا داشته وترتيب رستگارى دار جزا گذاشته اند درود خداى بر او وآل بى همال (19) او باد كه پيشتر همه مردمانند در مقام بلا و سخت ترشان درتحمل رنج و عنا، و استوار ترشان در راه تسليم و رضا درودى از خداى منان پيوستهباشد روان پاك و ارواح تابناك شان را يكان يكان .
و بعد از آنجايى كه سنخ انسان را موت ابدان حادثه دشوار است و منشا تفرقهآل و تبار، ارباب عقول در تحملش حيران و خانه صبر وشكيل شان ويران خاصه اگر فرزندى ارجمند كه در منزلت نور بصر و پاره جگر وثمر فواد و شجره مراد و مهجه دلها و محبوب آب و گلها است ، تيراجل را هدف شود و به معرض تلف در آيد و براى اميد خلف نپايد و جانها بسوزد ومغزهابر فروزد. لهذا خداوند رحيم رئوف و داور كريم عطوف كه بهانه رحمت جويد ولوح گناه بندگان به آب مغفرت شويد، بر مصيبت او ترتيب ثواب فرموده و از بهرهشفاعتش مرو الدين را وعده حسن مآب نموده .
پس از اين در اين رساله مجملى از آثار نبويه و كلمات ارباب كمالات عليه و پاره اى ازاشارات ظاهره و باهره فراهم آورده ام كه زنگ از دلهاى غمزدگان بزدايد و راه تسلى وشكيب بر چهره مصيبت رسيدگان گشايد، بلكه ارباب عبرت را از خواب غفلت برانگيزدو گلهاى بهجت و رضا بر دامان خاطر عارفان فرو ريزد. و اين مساله را به مسكنة الفوادعند فقد الاحبه ولاد نام نهادم و بر يك مقدمه و چند باب و يك خاتمه ارتسام دادم .
اما مقدمه
پس بدان كه عقل آلتى است كه خداى عزوجلبدان بايد شناخت و دعوت پيغمبران و التزام شرائع ايشان را بهدل و جان تصديق نمود. او است كه تحريض ‍ بر اكتسابفضائل كند و تخويف از اتصاف به ارتكابرذائل نمايد، مدبر امور دنيا و آخرت است ، و سرمايهتحصيل دو رياست فاخره ، و مثل آن چون نور است ، گاهى نزيد قومى اندك ، به درجهچشم شب كور، و گاهى نزد زمره بسيار، به منزله ديده روشن در وسط نهار، پس سزاواراست مركسى را كه عقلش روزى است در آنچه بيند با او خلاف نكند و از راه متابعت او بهغفلت و هواى خود اعتساف (20) نجويد بلكه او را حاكم وجود و مطاع هستى و بود خودشناسد و از طريقى كه جز عقلش دليل باشد، بهراسد تا در اين هنگام بر او كشف شودآنچه موجب رضا است به قضاى بارى و باعث است درحصول قرب و رستگارى ، خاصه در امورى كه منوط به مصائب نازله است و قضاياىهايله از وجوهى چند كه بعضى از آنها بيان مى كنيم و ارباب دانش و دين را خاطر نشان مىداريم .
اول : هر گاه نظر فكر و تامل گمارى و پرده غفلت از پيش روى خرد و بصيرت خودبردارى و به سوى عدل و حكمت و تمام فضل و نعمت وكمال لطف و عنايت حق متعال ، نگران شوى و درست بينديشى كه بندگان را از كتم عدم بهعرصه وجود آورده و از مكمن غيب به محفل شهود رسانيده ، تاييد به انواع الطاف نموده وامداد به جزيل معاونت و اسعاف فرموده است ، دريايى كه همه آن است بندگان حظ و بهرهخويش از سعادت
و كرامت سرمديه برگيرند، بدون هيچ حاجتى كه او را سبحانه و تعالى بايشان باشد:زيرا كه خود بذاته غنى مطلق است و جواد محقق .
و بر ايشان اعمال شاقه و تكاليف ثقيله را تكليف كرده است تا به نصيبه وامل خود رسند و امتحان عمل خويش دهند. و نكرده است اينفضل و اكرام وجود و انعام را جز براى كمال منفعت وحصول مصلحت ايشان . پيمبران فرستاده است همه با كتاب وفصل خطاب كه مژده رحمت به عالميان رسانده اند و از خشم و غضب او سبحانه سختترسانده . تحقيق اين مرام در باب عدل از علم كلام وافى و اين مقام را همين قدر اشارتكافى است .
و چون افعال الهى بر مصالح نامتناهى بندگان ، و غايت سعادت و شرف ايشان استقضيه مرگ نيز از آن شماره و عنوان است . وحى الهى در چندين آيات مباركه ناطق و گواهصادق است : چنان مى فرمايد: و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا موجلا(21) نمى باشد هيچ نفسى را كه بميرد جز باذن خداى تعالى در هنگام مقدر ونيز مى فرمايد: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهمالقتل الى مضاجعهم (22) بگوى اى پيغمبر اگر شما در خانه هاى باشيد هر آينهبيرون مى شوند كسانى كه قتل بر آنها مقدر شده است به سوى مصارع شان و مىفرمايد: اينما تكونوا يدركم الموت ولو كنتم فى بروج مشيده (23) هر كجاباشيد مرگ شما را درك مى كند و هر چند در برجهاى برافراشته مقام و آرام داشتهباشيد.و نيز مى فرمايد: الله يتوفى الانفس حين موتها. (24)
خداى مى ميراند نفوس را هنگام مرگ و اتقضاىاجل شان . جز اين آيات در قران مجيد و تنزيل حميد بسيار است .
در بداهت نظر، نه جاى شبهه و انكار و اگر نه اين مراتب صلاح و مراتب فايده و نجاحرا براى بندگان ضعيف كه از خير شامل خود غافلند و در حيرت و غفلت شانذاهل اراده داشتى ، چه كارى داشت كه آنها را به وجود و حيات رساند و به فوات و مماتكشاند؟ اينك كه او را ارحم الراحمين شناختى واجود الاجودين دانستى ، هر گاه تو را نفسخبيث ، جز اين وسوسه و حديث كند آن را شرك خفى دان و اگر يقينى دريافتى و نفست رام وانديشه خاطرت آرام نشد، آن را حمق جلى خوان .
و بدرستى كه اين حالت ناشى و متمشى از غفلت تو از حكمت و حسن قضاء الهى استدرباره بندگانش نامتناهى است ، و بسا كه بنده اىابتهال و زارى مى كند و حضرت بارى را جل و علا به مسالت و دعا مى خواند و اسعافحاجت را رحم و رحمت از او مى خواهد، و دعاى او را اجابت نمى فرمايد، و مى فرمايد: اىملائكه من چگونه بر او رحم كنم در چيزى كه بر او رحم نموده ام پس تدبر كن -خدايت رحمت كناد - در اين كلمات الهيه كه تو را بس است و به شاخ اميدت دست رس
دويم : هر گاه چشم حق بين بر احوالانبياء و رسل و هاديان سبل ، بازگشايى و آنچه را از امور دنيا و اخرت براى تو آوردهاند، تصديق نمايى و سرمايه سعادت جاويد بدست كنى و بدانى كه آنچه را وعده دادهاند از مثوبات و مواهب بر هر نوع از انواع مكاره و مصائب همچنان كه زود است در اين مسالهبنگرى و بشنوى و قوعش بر تو آسان خواهد شد و از هيچ نازله هراسان نخواهىگرديد، و خواهى يافت كه بر آن كراهت و ناگوارى مر تو را غايت فايده و نهايت صلاحو عايده اى است و بدرستى كه مهيا كرده اى براى خود گنجى از گنجهاى نهاده ،بل حرز و پناهى آماده و سپرى از عذاب اليم و عقاب عظيم كه بشرى طاقت نياورد، واحدىمقاومت نتواند، با آنكه دوست و فرزندت كه هالكند، با تو در اين ثواب و سعادتمشاركند. پس البته هر دور رستگاريد و بى تابى ات در مصيبت او نااستوار.
ممثل كن براى خودت كه تو را امرى هولناك فرا گرفت يا شيرى چالاك يا اژدهايى بىباك با تو دچار شد يا آتشى افروخته بر تو دايره بست و نايره كشيد و خود درحضرت پيغمبرى از پيغمبران و صدق فرمايش را در اطاعت و اذعان هستى و فرزندى ارجمنددر نزد خود دارى كه جانب به او بسته و اميدت به او پيوسته است و پيغمبرت خبر دهد كهاگر فرزندت را فدا دهى خود و فرزندت مى رهيد، والا هر دو به خوارى جان مى دهيد، آيافداى پسرى را كه سلامتش را مسلم مى دارى و به نجات و رهايى خود نيز اميدوارى ، عينمصلحت نمى شمارى و تعرض به هلاك خود و فرزند را عين مفسدت نمى انگارى ؟ چه بساكسى از مردم كه خود را فداى فرزند كرده و هلاك فرزند را نيز يقين داشته اند، چنان كهدر قحطها و مفارز و حروب ، اتفاق افتاده است و همه اينها در مقام هلاكتى است كه درد وسختى آن در كمتر از ساعتى مى گذرد و بسا كه منتهى به بهشت جاودانى مى شود. پسچه گمان مى برى به درد و المى كه خود جاودان باشد و ماوراء دور زمان و ان يوماعند ربك كالف سنة مما تعدون (25) بدرستى روزى در نزد خداى تو از آنروزها است كه معادل هزار سال از سالهائى است كه توانيد شمرد.هر گاه نگرد يكىاز ما و مشرف شود بر الم و آتش آن روز يود المجرم لو يفندى من عذاب يومئذ ببنيه وصاحبته و اخيه فصيلته التى توويه و من فى الارض جميعا ثم ينجيه كلا انهالظىنزاعه للشوى تدعوا من ادبر و تولى و جمع فاوعى (26)
دوست مى دارد كه فدا كند فرزندان و زن و برادر و عشيره خود را كه به خوداتصال مى دهد و تمام كسانى را كه در روى زمين هستند و خدايش از آن آتش ‍ نجات بخشد،نه چنين است ، آن آتش زبانه دوزخ است كه پوست از سر مى كشد و به خود مى خواندكسانى را كه پشت به ايمان كرده اند و مال گرد آورده اند و خست و امساك نموده اند.
و اين است كه از پيغمبر خدا صلى الله عليه و اله و سلم وارد شده است كه بهعثمان بن مظعون (27) فرمودند، هنگامى كه پسرش وفات يافته و اندوه سخت برخاطرش غالب آمده بود: يا ابن مظعون ان للجنه ثمانيه ابواب و للنار سبعه ابوابافما يسرك ان لاتاتى بابا منها الا وجدت ابنك الى جنبك آخذا بحجزتك ليستشفع لك الىربك حتى يشفعه الله تعالى ؟(28) اى پسر مظعون بدرستى كه براى بهشتهشت در و براى دوزخ هفت در است آيا شادمان نمى كند تو را كه به درى عبور ندهى جزآنكه بيابى فرزندت را در پهلوى خود كمرت را گرفته و براى تو شفاعت مى كند تاخداوند متعال شفاعت او را درباره تو قبول فرمايد: از دوزخ برهى و به بهشت قدم نهى؟و زود است كه نظائر اين خبر بيايد و بر آن ظفر يابى .
سيم : اين است كه تو فرزند را براى منفعت دنيا يا آخرت خود مى خواهى و غالب آن استكه بقاى او را براى خاصه نفع خودش نمى طلبى و اين حالت سرشته فطرت و لازمهسجيت هر كس است . با اينكه منفعتش براى تو با تقدير و فرض بقاى او مكنون است ، وعدم فائده اش بيشتر مظنون ، و روزگار غفلت و شقاوت بر اكثر مردمشامل مى دارد، و كم است مردم سعيد و اندك است مردم صالح و حميد، پس نفع او به جهت تويا براى خودش - بر فرض بقاى او - موهوم است . اينك عدم فايده و سلامتش از خطر واحتمال خسارت و ضرر براى تو امرى معلوم . پس سزاوار نيست ترك امر معلوم از جهت امرمظنون ، بل موهوم و بيشتر خلف را براى بيشتر سلف بينديش ، كه آيا پدر و مادر از آنهاخير و مسرت است ، يا شر و مضرت ، و اگر يكى را چنان كه خواهى نشان يابى هزاران رابر خلاف بينى و از سليقه و پسند خود در حيز (29) انحراف شناسى و الحاق فرزندخويش را بر فرد نادر، دون ، اغلب وافر، نهايت غفلت و غباوت است فان الناسبزمانهم اشبه منهم بابائهم مردمان به طبع و روش روزگار خود شبيه ترند تابه پدران
چنان كه حضرت امير المومنين و ترجمان رب العالمين - صلوات الله وسلامه عليه - در اين كلام گوهر نظام خود بيان فرموده .
با اينكه فردى كه چون او را اراده مى نمايى ، نفع و صلاح او به حسب ظاهر است و تو رابر وفق سليقه ، خاطر و باطن او را از كجا مى دانى كه چه فساد نيت و ظلم بر نفس خودخواهد داشت و شايد اگر باطن او را كشف كنى ، معاصى و فضايحى در او يابى كه برخود و فرزندت رو ندارى و چنان امور را اگر در فرزند خود درك نمايى به ترك اوگويى و درخواست مرگ براى او كنى و خير او شمارى .
و اين مراتب هنگامى است كه فرزندت را يگانه روزگار خواهى و از اوليا بزرگوار،پس چگونه خواهد بود كه اراده تو در حق او وراثت خانه و بستان و كاخ و ايوان وامثال آنهاست ، از امور خسيسه نابكار كه براى او نيز ناپايدار است و عن قريب از اوزائل خواهد شد، يا به تاراج حادثات برند، يا به ميراث خواره بگذرند. و اراده ندارىكه از فردوس اعلى در جوار فرزندان انبياء ميراث يابد و به امن و فرح جادوانى رسد؟اگر كودك و خردسال باشد برحسب خبر حضرت سيد المرسلين - صلى الله عليه و آله -در حجر تربيت حضرت ساره (30) ام النبيين - سلام الله عليها اختصاص پذيرد و چنيناراده و طبع در نظر عقل به مشار سفاهت است و دور از مدار نباهت .
اگر مرادت اين است كه از علما و راسخين و صلحاى متقين شود و علم كتب و اسباب خير از توبه ميراث برد، ملتفت شو كه با حصول اين غرض آنچه خداى تعالى بر فقد او وعدهعوض فرموده است ، اعظم از مقصود توست چنان كه در اين رساله خواهى يافت - ان شاءالله تعالى
همچنان كه صدوق - عليه الرحمه - روايت نموده است كه ولد واحد يقدمهالرجل افضل من سبعين ولدا يبقون بعده يدركون القائم عليه السلام (31) يكفرزند كه قبل از فوت پدر بميرد، بهتر است براى او از هفتاد فرزند كه پس از اوبماند و درك سعادت ركاب حضرت قائم - عجل الله فرجه - را نمايند.
چنان اعتبار كن كه اگر گفته شود مردى فقير باطفلى صغير در خرابهمحل آفات و در جوار سباع و عقارب و حيات ، مقام و نشيمن دارد، و طفلش با او در خطر عظيمو عذاب اليم در افتاده ، و مردى حكيم و جليل و كريم ونبيل صاحب ثروت و جاه و عمارت و دستگاه برحال آن مرد اگاه و بر تعب او و زحمت فرزندش رحم و رحمت آورده است و غلامى فرستادهبگويد خواجه را دل بر تو سوخته و در اين خراب بر شما تشويش رنج و عذاب دارد،اين قصر و عمارت را به فرزند تو وا مى گذارد و كفالت او را به خادم و خادمه كافلهمى سپارد و اسباب حفظ و راحت او را چنان كه در خور بزرگى اوست فراهم مى اورد تاكارهايى كه خود در اين خراب دارى به انجام رسانى و فراغتحاصل نمايى و خودت هم به نزد او آيى و در قصر پسر يا قصرى از آن بهتر مقام كنى وآرام گيرى : پس جواب دهد كه من اين كرامت را كراهت دارم و فرزند را از خود جدا نمى كنم ،و نه اين است كه خواجه كريم را صادق نمى دانم و به رحمن او واثق نيستم بلكه طبع منچنين مى خواهد و خلاف طبيعت خود نمى توانم نمود آيا اى بنده شنونده مردى را كه برفرزند خود چنين حيف و مذلت روا دارد، پست ترين سفها نمى شمارى و لئيم تر دو ناننمى دانى ؟ پس زنهار كه واقع شوى در خلق و خوبى كه بر غير خود نمى پسندى والبته نفس تو در نزد گرامى تر است از غيرت خودت .
بدان كه گزيدن افاعى و دريدن سباع و غير از اينها از آفات دنيا برابر نمى شود باكمتر محنتى از محنتهاى آخرت كه مكتسب از دنياست تا چه رسد به ساعتى اعراض وسرزنش خداوند آفريننده در عرصه محشر و ورود بر آتش كه بسيار زود از تو در گذرد.
چه گمان مى كنى به توبيخى هزار ساله يا چندين برابر از عذاب جهنم كه هزارسال درد والم دهد و گزيدن عقارب و حيات كهچهل سال رنجش باقى ماند و چه نسبت باشد بلندتر قصرى را در دنيا با پست ترنشيمنى در بهشت ، و كدام مناسبت است لباس مندرس يا فاخر دنيا را به حرير رفيق ياسطبر فردوس برين و انچه در او است از نعيم مقيم ؟
بلكه اگر به چشم بصيرت در اين مثل بينى و زنگ كدورت از صفحه فكرت خودبزدايى ، مى دانى كه آن كبير و تمام صاحبانعقل سليم از چنان مردى كه فقير، بمجرد تسليم فرزند راضى نخواهد شد، بلكه درنظر عقل و حكمت ، شكر منعم و ثناى او را در خور استحقاقش واجب شناسد، زيرا كه مقتضىحق نعمت اين است .
چهارم : اين است كه در جزع و بيتابى بر فرزند و اظهار اسف و ناگوارى ، انحطاط عظيماز مرتبه رضا به قضاء الهى است و در فوات ثواب رضا، خطر و خيم است به تحقيقكه مذمت فرموده است خداى تعالى از سخط به قضاى خود و گفته است : من لم يرضبقضائى و لم يصبر على بلائى فليعبد ربا سوائى (32) آن كه به قضاء منرضا ندهد و بر بلاى من صبر نياورد، پس سواى مرا پرستش ‍ نمايد
در خطاب الهى به حضرت موسى - على نبينا و عليه السلام - است هنگامى كه آن حضرتدرخواست نمود كه دلالت فرماى مرا بر امرى كه در آن است رضاى تو فرمود انرضائى فى رضاك بقضائى (33) بدرستى كه خشنودى من در رضاى تو بهقضاى من است .
در قرآن كريم است كه رضى الله عنهم و رضواعنه (34): خشنود است خداىاز ايشان و خشنودند ايشان از خداى .
وحى فرمود خداى تعالى به سوى داوود - على نبينا و عليه السلام - يا داودتريد و اريد و انما يكون ما اريد فان سلمت ما اريد كفيتك ما تريد و ان لم تسلم ما اريداتعبتك فى ما تريد ثم لا يكون الا ما اريد (35) اى داود!تو اراده اى مىكنى و من اراده اى مى كنم و بدرستى كه مى باشد آنچه من اراده مى نمايم : پس اگرتسليم نشوى ، به زحمت مى اندازم تو را در اراده ات و پس از آن نخواهد بود جز اراده من.
خداى عزوجل در قرآن مجيد مى فرمايد: لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوابما آتاكم (36) از اينكه اندوهناك نشويد از آنچه از شمازائل داشت و شادمان نشويد به آنچه شما رانائل فرمود.
بدان كه رضا به قضاى خداى عزوجل ثمره محبت اوست . زيرا كه آنكه كسى را دوست مىدارد. به كردار او رضا مى دهد و خشنودى بنده از خداى تعالى ،دليل است بر رضاى خداى از او، چنان رضائى كهاجل سعادات و اكمل كمالات است ، همواره در راحت است : زيرا كه اراده و غير اراده در نزد اويافت نمى شود: و رضوان من الله اكبر ان ذلك لمن عزمالامور (37) خشنودى خداى بزرگ است و بدرستى كه اين از امورىاست كه دل بدان بايد بست و زود آنگه بيايد.
در اين باب بحثى ديگر در باب رضا (خواهد آمد) ان شاء الله تعالى .
و بدان : كه گريه منافى با رضا نيست و موجب سخط خدا نمى شود و بدرستى كهمرجع آن به سوى دل است و زودش خواهى شناخت - ان شاء الله - از اين گونه است گريهپيغمبران و امامان - عليهم السلام - بر فرزندان و دوستان خودشان و اين گريه امرىطبيعى است براى ايشان و باكى در آن نيست ، در وقتى كه مقرون به عدم رضاى الهىنباشد و زود است كه بيايد.
پنجم : هر گاه صاحب مصيبت به نظر عقل در صروف دهر و مدار دنيا نگرد (در يابد) كهسرشته به كدورت و عناء و مصيبت و بلا است و آنچه از صوارف و حوادث در آن واقع وجارى مى شود، مقتضى سرشت و جبلت اوست و در موجبات طبيعتش افتاده است و اگر احياناخلافش اتفاق افتد، خلاف روش و عادت او از حيث امرى ديگر است .
مترجم را در لوازم طبع دهر و روزگار، قصيده اى است كه يك شعر از آن اين است :
خلاف عادت از او كس نديده است كه بود كمينه عادت ديرينه اش خلاف و نفاق
خصوصا نسبت به بزرگان و صاحبان شرف و نبالت از انبياء و اولياء كه بر ايشاناز شدائد و اهوال نازل شده است ، آنچه و هم خيال از تصويرش قاصر است .
مترجم اين بيت را در خاطر داشت و در اين موقع مى نگارد:
انظر الى الدهر ذى الاضغان و الغير لا سيما لاولى الاوضاح و الغرور
چنان كه در تواريخ و مصنفات هر عصر و زمان مسطور است و بر السنه و افواه اهالىسير و خبر مذكور. و اگر بعضى از آنها نگاشته آيد، مجلدات و كتابها خواهد شدبدرستى كه پيغمبر خداى - صلى الله عليه و آله - فرموده است : اشد الناسبلاء الانبياء ثم الاولياء ثم الامثل فالامثل (38) سخت تر از مردم از حيثبلاء و محنت ، پيغمبران و دوستان خدا هستند و بعد، تا هر درجه كه فرود آيد.
نيز فرموده است - صلى الله عليه واله - الدنيا سجن المومن و جنة الكافر(39) دنيا زندان اهل ايمان است و بهشت زشت كيشان .
بتحقيق گفته شده است در دنيا فى الحقيقه لذتى نيست و لذتهاى او دفع آلام است و اينكخوشتر آنها حيث بهجت و التداذ، مباشرت زنان كه بقاىنسل بر آن مترتب مى شود و چه ناگواريها كه آن را در پى است و كمتر از همه ضعف قوىاست و حصول چندين تعب و عنا، و هر زمان كه انسان مطلبى خواهد به دست كند و بر آنكامروا شود، البته آلام و زحماتش بر مسرت و لذائذش ‍ مى چربد و راحتش ده يكناگوارى و حسرتش نيست ، و كمتر آفتهاى آن فراقى است كه مى كاهد فواد را و مىگذارد اجساد را.
پس هر گاه در دنيا شرابى انديشى سراب است و عمارتش هر چند خوش و دلكش باشد،در شرف خراب ، و مالش هر چند جهال بدان مغرور شوند، دستخوش تلف و ذهاب ، و آنكهبه دريا غوطه ور شود، بايد ازترى نينديشد و مبارزى كه در ميان دو صف تا زد، ازخوف و بيم خالى نتواند بود. عجب است كه انگشت به دهان مار كند و مهره ربايد، ومجبول بر شر افاضه خير نمايد.
و چه خوش گفته است يكى از فضلا (40) در مرثيه فرزند خود:
طبعت على كدر و انت تريدها صفوا من الاكدار و الاقذار
و مكلفوا الايام ضد طباعها متطلب فى الماء جذوة نار
و اذا رجوت المستحيل فانما تبنى البناء على شفير هار
دنيا، مطبوع به كدورت است و تو او را از پليديها و كدورتها صافى مى خواهى ، و آنانكه از روزگار، ضد طبيعت او را مى خواهند، چنان است كه پاره آتش از اب مى خواهند.
و چون محال را اميد بندى ، بدرستى كه عمارت بر كناره وادى كه مشرف است بر فروريختن ساخته اى و به درجه اميد خود برافراخته اى .
فوقى شاعر راست :
چشم گرمى داشتن زين توده خاكسترى يخ طلب كردن بود از كوره آهنگرى
بعضى از عرفا گفته اند: سزاوار است آن را كه مصيبتى بر اونازل شود بر خود سهل گيرد و غفلت نداشته باشد از اين كه دنيا را عاقبت ، فنا وزوال است و مسرتهاى او سريع الانقضا است و خانه كسى كه خانه ندارد ومال آن است كه از مالش بهره مند نشود: فراهمش مى كند آن كه او را عقلى نيست و مى كوشددر او آن كه بر او تكيه نمى تواند نمود و در او دشمنى با اقران مى كند آن كه ناداناست و حسد بر آن مى برد آن كه دانشمند نباشد. صحيح در آنعليل است و عزيزش ‍ ذليل ، فقير در آن محزون است و غنى بر آن مفتون .
بدان كه تو در دنيا براى غرضى خاص آفريده شده اى و خداى تعالى منزه است از كاربيهوده و عبث ، چنان كه مى فرمايد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون(41) سنخ جان و نوع انسان را نيافريديم جز آنكه ما را بشناسد و پرستشنمايند. قرار داده است دنيا را مقام كسب براى دار قرار، و سرمايه اش رااعمال صالحه ، و زمانش را مدت عمر كه بسيار كوتاه است براى طلب سعادتهاى ابديهكه انقضايى براى آن نباشد.
اگر به اين طلب اشتغال ورزى و بيدارى مردان هشيار پذيرى و به كار همتى چون اهتمامابدال گمارى ، توانى اميد داشت كه نصيب خود از آن سعادتها دريابى . پس ضايع مدارعمر خود را در اهتمام به غير معرفت و عبادت حقمتعال كه براى آن آفريده شده اى كه وقت شريفت ضايع و هدر شود، و اميد سودت موجبضرر گردد. بدرستى كه غايب ، عود نمى كند، و مرده را بازگشت به دنيا، ميسور نيست ،و از دستت رفته باشد سعادتى كه براى آن وجود يافته اى ، پس واى از اين حسرتىكه فنا نيابد، و ندامتى كه زوال نپذيرد، در وقتى كه معاينه كنى درجات سابقين را وبه نظر در آورى منازل مقربين را و تو مقصر باشى دراعمال صالحه و تجارتهاى رابحه پس قياس گير الم مصيبت فرزند را با اين المها وحسرتها، و دفع كن دشوارى را از دو الم و خطرناك ترش را، به آنكه آسان تر و دورتراز خطر است با اينكه قدرت ندارى بر دفع سبب ترك مصيبت و قدرت دارى بر دفع سببترك عبادت .
چنانكه حضرت امير مؤ منان - عليه السلام - مى فرمايد: ان صبرت جرى عليكالقضا و انت ماجور و ان لم تصبر جرى عليك القضا و انت مازور فاغتنم شبابكقبل هرمك و صحتك قبل سقمك واجعل الموت نصب عينيك و استعد له بصالحالعمل و دع الاشتغال بغيرك فان الموت ياتى اليك دونه
اگر صبر پيشه كنى قضاى الهى بر تو جارى مى شود و تو پاداش صبر خواهىداشت و اگر صبر پيشه خود ننمايى نيز قضابر تو جارى ميشود ووبال نارضايى بر قضاى الهى بر تو وارد خواهد آمد. پس غنيمت شمار جوانى خود راقبل از پيرى ، و سلامت بدن را قبل از ناخوشى ، و مرگ را در پيش دو ديده خود قرار ده واستعداد كن به عمل صالح ، و واگذار اشتغال به غير خويش را، پس بدرستى كه مرگتو را درك مى كند در نزد آن اشتغال .
و تامل نماى قول خداى عزوجل را كه فرموده است : و ان ليس للانسان الا ما سعى وان سعيه سوف يرى (42) بدرستى كه نيست براى انسان جز آنچه در آنبكوشد و زود باشد كه كوشش او در آخرت ديده شود. پس كوتاه كن آرزو و املت را،و اصلاح نما اشتغال و عملت را زيرا كه بيشتر سببى كه موجب اهتمام به كسباموال و ميل به فزونى اولاد است ، طول امل است .
پيغمبر خداى - صلى الله عليه و آله - به بعضى از اصحاب فرمود: اذا اصبحتفلا تحدث نفسك بالمساء و اذا امستيت فلا تحدث نفسك بالصباح وخذ من حياتك لموتك و منصحتك لسقمك فانك لاتدرى ما اسمك غدا (43) چون صبح كنى حديث مكننفس خود را به شام و چون شب نمايى ، حديث مكن نفس خود را به صبح و در زندگىتدارك براى مرگ خود كن و در سلامت خود براى مرض خويش . بدرستى كه تو نمىدانى فردا چه اسم خواهى داشت ، مرده يا زنده و مريض يا صحيح .
حضرت امير المومنين - صلوات الله و سلامه عليه - مى فرمايد: ان اشد ما اخافعليكم خصلتان : اتباع الهوى و طول الامل ، فاماماتباع الهوى فانهيعدل عن التحق و اما طول الامل فانه يورث التحب للدنيا (44) سخت ترچيزى كه بر شما بيم دارم ، دو خصلت است : پيروى خواهش نفس و درازى آرزو، اما پيرىخواهش نفس ، انسان را منحرف از حق مى كند، و اما آرزو سبب دوستى دنيا و دلبستگى به اومى شود.
پس از آن فرمود: الا ان الله يعطى الدنيا لمن يحب و يبغض ، و اذا احب عبدا اعطاهالايمان الا ان للدين ابناء و للدنيا ابناء فكونوا من ابناء الدين و لا تكونوا من ابناءالدنيا، الا ان الدنيا قد ارتحلت موليه الا و ان الاخرة قد ارتحلت مقبله ، الا و انكم فى يومعمل ليس فيه حساب ، الا وانكم تو شكون فى يوم حساب ليس فيهعمل (45)
آگاه باشيد كه خداى تعالى دنيا را به دوست و دشمن خود ارزانى مى دارد و چون بندهاى را دوست دارد، ايمان به او عطا مى فرمايد. آگاه باشيد كه براى دين پسرانند وبراى دنيا پسران ، پس از پسران باشدى و نباشيد از پسران دنيا. آگاه باشيد كه دنيادر مقام كوچ و جنبش است و پشت بر شما مى رود، و آخرت در جناح كوچ و جنبش است و روىبه شما مى آيد. آگاه باشيد كه شما در روزگار عملى هستيد كه در آن حسابى نيست و زوداست كه روزى را در يابيد كه در آن حساب است وعمل نيست .
بدان كه دوستى كه از تو مفارقت مى كند و باقى مى ماند، بر نفس تو درد و حسرت را ودر مدت وصالش سعيها و كوششها بايدت كرد و رنج و زحمات بايدت برد، و مع هذازمانت با او خالى از اين نتواند بود كه به سبب او خشمها را پايى يا بر او خشمهاگيرىو خواهى از او خلاص و شكيب يابى . هر آينه سزاوارتر است كه محبوبى جز او به دستآورى كه موصوف به حسن سيرت و لطف صحبت و دوام انس و ملازمت و فزونى خير و منفعتباشد.
اگر به چنين محبوبى ظفريابى ، البته شايسته حاجت و آرزوى تو اوست كه او را مطلوبخودشناسى و در حفظ او بكوشى و وقت صافى خود را مصروف او دارى و براى توپايان محبت و منتهاى مقصد باشد، و نيست اين محبوب جزاشتغال به حق كه صرف همت و تفويض امور خود به او نمايى و اين استدليل بر حب خداى تعالى .
يحبهم و يحبونه و الذين آمنوا اشد حبالله (46) خداى ايشان رادوست مى دارد، و ايشان خداى را دوست مى دارند و آنان كه ايمان آورده اند، محبتشان با خداىاستوارتر است .
به تحقيق پيغمبر خداى قرار داده است محبت خداى را از شروط ايمان به او و فرموده است : لا يومن احد كم حتى يكون الله و رسوله احب اليه من سواهما (47)ايمان نمى آورد هيچ يك از شما، تا خداى و رسولش را از سواى خداى ورسول دوست تر دارد.
و محبت كسى در دلى جاى نمى گيرد با كراهت او از كارش و نارضايى از كردارش بلكهدر حقيقت ، سر تسليم بايد نهاد و چشم رضا بايد گشاد.
و عين الرضا عن كل عيب كليلة ولكن عين السخط تبدى المساويا
و در اخبار حضرت داود - على نبينا و عليه السلام - است يا داود ابلغاهل ارضى انى حبيب من احبنى و جليس من جالسنى و مونس لمن آنسنى و صاحب لمن صاحبنى ومختار لمن اختارنى و مطيع لمن اطاعنى ، ما احبنى احد اعلم ذلك يقنا من قبله الا قبلته من نفسىو احييته حياة لا يتقدمه احد من خلقى من طلبنى بالحق وجدنى ، و من طلب غيرى لم يجدنىفارفضوا يا اهل الارض بما انتم عليه من غرورها و هلموا الى كرامتى و مصاحبتى ومجالستى و موانستى و انسوا بى او انسكم و اسارع الى محبتكم (48)
اى داود برسان به مردم زمين من كه من دوست آنم كه مرا دوست دارد، و همنشين آنم كه بامن همنشينى كند، و انس مى گيرم با آنكه با من انس گيرد، و يار آنم با آن كه با من يارىنماييد و آن را اختيار مى كنم كه مرا اختيار كند، و آن را اطاعت مى نمايم كه اطاعت من نمايد،كسى مرا دوست نداشته است كه يقين خاطر او را بدانم الا كه از او مى پذيرم و خود را بااو دوست مى گيرم ، و زندگانى به او مى دهم كه پيشى نگرفته باشد، بر آن احدى ازخلق من ، كسى كه مرا براستى طلبد، مرا مى يابد و آن كه غير مرا طلب نمايد، مرا نمىتواند يافت . پس ترك كنيد اى اهل زمين آنچه را از غرور و فريبش كه در آن مى باشيد وبشتابيد به سوى كرامت و همنشينى و مصاحبت و انس با من و با من انس گيريد تا با شماانس گيرم و بشتابم به سوى دوستى شما.
خداى تعالى به سوى بعضى از صديقين وحى فرمود كه : ان لى عبادا من عبادىيحبوننى و احبهم و يشتاقون الى و اشاق اليهم و يذكروننى و اذكرهم فان اخذت طريقتهماحببتك و ان عدلت عنهم مقتك
فقال : يا رب و ما علامتهم ؟
قال : يراعون الظلال بالنهار كما يراعى الشفيق غنمه و يحنون الى غروب الشمس ‍ كمايحن الطير الى او كارها الغروب و اذا جهنم اليل و اختلط الظلام و فرشت المفارش و نصبتالاسرة و خلى كل حبيب بحبيبه نصبوا الى اقدامهم و افترشوا لى وجوههم و ناجونىبكلامى و تملقونى بانعامى ما بين صارخ و باك و ما بين متاوه و شاك و بين قائم وقاعده ، و بين راكع و ساجده ، بعينى ما يتحملون من اجلى ، و بسمعى ما يشكون من حبى ،اقل ما اعطيهم ثلاثا.

الاول : اقذف من نورى فى قلوبهم فيخبرون عنى كما اخبر عنهم .
و الثانى : لو كانت السماوات و الارضون و ما فيهما فى موازينهم لا ستقللتها لهم .
و الثالث : اقبلبوجهى عليهم افترى من اقبلت بوجهى عليه ، يعلم (49) ما اريد ان اعطيه ؟(50)
بتحقيق مرا بندگانى از بندگان من هستند كه دوست مى دارند مرا و دوست مى دارند مرا ودوست مى دارم آنها را و اشتياق به من دارند و من مشتاقم آنها را، و از من ياد مى كنند، و منآنها را در ياد خود دارم . پس اگر به راه ايشان بروى ، تو را دوست مى دارم و اگر از راهايشان كناره گيرى ، تو را دشمن مى شمارم .
پس داود عرض كرد: پروردگار! علامت ايشان چيست ؟
فرمود: انتظار وقت زوال آفتاب مى برند در روز، تا به عبادت من پردازند، چنان كهشبان مهربان به امور گوسفندان خود پردازد و شوقمند مى شوند به سوى غروبآفتاب مانند مرغان كه شايق آشيان خود باشند در هنگام غروب . و چون شب ايشان رافراگيرد و آميخته شود تيرگى شب و رختخوابها گسترده و سريرها نصب شود، و هردوستى با دوست خود اختيار خلوت كند، بايستند آن بندگان برگامهاى خود خود و روىضراعت و خضوع بر خاك گذراند و به كلام من با من راز رانند و شكر و تملق نعمت منگزارند، در ميان فرياد زننده و گريان و بين آه كشنده و ميان ايستاده و نشسته و ركوعكننده ، و سجده گذارنده آنچه را براى من متحمل مى شوند، در نظر من است و مى شنومشكايتى را كه از دوستى من مى كنند و كمتر چيزى كه به آنها بخشم ، سه چيز است :
اول از نور خود در دلهاى ايشان مى اندازم ، پس آنها از من با خبرند و من از آنها خبر دارم .
دويم اگر آسمانها و زمينها و آنچه در ميانه آنهاست در كفه سئات شان گذاشته آيد، آنكفه را سبك مى گردانم و كفه حسنات اعمال ايشان را مى چربانم .
سيم روى به ايشان مى آورم ، پس مى بينى آن كه من روى به او آورم ، مى داند آنچه رابه او عطا مى نمايم .
و اينجا قطع كلام در مقدمه را مى كنيم و شروع به ابواب مى نماييم . و الله اعلمبالصواب .

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation