بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد دوم, عبداللّه مبلغى آبادانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ديگر كتب مذهبى يهود
در صفحات گذشته به شرح موضوعات اسفار تورات پرداختيم ، اينك اشاره اى بهموضوع و محتواى ديگر كتب مذهبى يهود مى كنيم :
كتاب روت ؛ اين كتاب در چهلفصل به شرح حال زنى پرداخته كه مادر ((عَوْبيه )) مى باشد. ((عوبيه 99 پدر((يسا)) و ((يسا)) پدر ((داود)) و ((داود)) پدر ((سليمان )) و ((سليمان )) پدر((رصبعام )) است كه پادشاه دو قوم از بنىاسرائيل بود، ولى تاريخ او در زمان داود است .
1- كتاب سموئيل ؛ در دو جلد، مربوط به سرگذشت قوم يهود پس از وحدت و سلطنت اينقوم مى باشد.
سموئيل شخصى به نام شائول (طالوت ) را به پادشاهى برگزيد، ولى خداوند ازانتخاب شائول پشيمان شد و لذا سموئيل ، داود را به پادشاهى برگزيد. و در جلد دوماين كتاب ، پس از وفات شائول ، از سلطنت داود سخن رفته است .
اين جلد داراى چهل و چهار فصل است .
2- كتاب پادشاهان ؛ اين كتاب نيز در دو جلد است . در جلداول سخن از داود و بيمارى و جانشين او يعنى سليمان است . در اين كتاب سرگذشت داود وچهل سال پادشاهى او، روابط او با ديگر پادشاهان : فرعون مصر، ملكه سبا و... بهتفضيل آمده است . و نيز از تابوت عهد و مراسم قربانى و آداب مذهبى سخن مى گويد.
اين كتاب ، به پادشاهى فرزند سليمان اشاره مى كند كه سلطنت او را يهوديان بهرسميت نشناختند و از او جدا شدند و دولت مستقلى درشمال فلسطين به نام اسرائيل تشكيل دادند و سلطنت فرزند سليمان بر دو سبط ديگر ازاسباط بنى اسرائيل در اورشليم استقرار يافت و كشور يهود نام گرفت . در جلد دوم بهجنگهاى يهوديان پرداخته و از دولت هاى يهود و شكست آنها توسط پادشاه آشور وانقراض دولت يهود بدست بخت النصر، و انهدام معبد مقدس و اسارت بزرگ يهود دربابل و... ياد مى كند.
3- كتاب تواريخ ايام ؛ اين كتاب در دو جلد شامل سلسله نسب قوم يهود از آدم تا داود مىشود. اين كتاب توسط نويسندگان اسباط ده گانه نوشته شده و ذا از داود و سليمان وديگر پادشاهان كشور يهود به بدى ياد مى كند.
4- كتاب عَزرا؛ اين كتاب در رابطه با آزادى يهوديان از اسارت و بازگشت آنان بهاورشليم و ساخت معبد مقدس سخن مى گويد. ((عزرا)) احتمالا نام نويسنده كتاب باشد.
5- كتاب نحيما؛ اين كتاب بوسيله ((نحيماى نبى )) نوشته شده . وى پس ‍ از عزرا بهرياست قوم يهود در فلسطين منصوب گرديد. اين انتصاب از سوى پادشاهان ايرانصورت گرفت . نحيما در سال 444 ق .م . كارهاى ((عزرا)) رادنبال كرد و در رابطه با تاريخ قوم يهود، اين كتاب را نوشت . كتاب ((نحيما)) ادامهكتاب ((عزرا)) است و به مسائل مختلف تاريخى يهود از جمله به آزادى يهوديان از((بابل )) و برخورد ((كورش )) شاه ايران با يهوديان اشاره دارد.
6- كتاب استر؛ اين كتاب خلاصه اى از سرگذشت يهوديان در ايران است . يهوديان پساز آزادى به ايران آمدند و گروه زيادى از آنان به اورشليم نرفتند. در زمان خشايارشاه در شوش ضيافتى تشكيل شد. شاه دستور داد كه ملكه در اين مجلس شركت كند، ولىاو شركت نكرد. شاه ملكه را از اين عنوان محروم ساخت و زنى از يهوديان را به عنوان ملكهانتخاب كرد. اين زن يهودى در دستگاه شاه نفوذ بسيار يافت . اين زن كه ((استر)) نامداشت ، دختر بود ((ابيحابل )) كه تحت سرپرستى عمويش ‍ ((مردخاى )) به اين مقامرسيد. طولى نكشيد كه وزير خشايار شاه فردى به نام ((هامون )) با قوم يهودمخالفت ورزيد و نظر شاه را نسبت به آنان عوض كرد. و از او دستورى گرفت مبنى برقتل و غارت يهوديان ، ولى استر ملكه با نفوذ يهودى نظر شاه را عوض كرد و دستورقتل وزير هامون را از وى گرفت . شاه دستور داد كه يهوديان در تمام ايران آزاد هستند.يهوديان از اين موقعيت سوء استفاده كرده ، در همان روز هفتاد و هفت هزار نفر را در سراسرايران به قتل رساندند. گروهى از مردم از ترس جان خود يهودى شدند. در شوش ، روزاول پانصد نفر و در روز دوم سيصد نفر كشته شدند.
((هامون )) و ده پسرش به دار آويخته شدند.
اين روز در تاريخ قوم يهود به روز ((عيد فوريم )) شهرت دارد.
يهوديان اين روز را جشن مى گيرند. گويند كه اين كتاب را ((مردخاى )) نوشته است .قبر مردخاى و استر ملكه خشايار شاه در همدان باقى است .
7- كتاب ايوب ؛ اين كتاب مربوط به حضرت ايوب است . ايوب پيامبرى كه به بشريتاستقامت آموخت و اسوه مقاومت و پايدارى است ، به اين صورت مطرح شده است كه ابتدامال و مكنت و اولاد داشت و سپس همه چيز را از دست داد و به ناتوانى مطلق رسيد. در اينمقطع از زندگى خود را نباخت و استوار ماند و دوباره از دست رفته ها را بازيافت . كتابايوب داستان زندگى عقيدتى او است .
8- زبور داود؛ زبور يا مزامير منسوب به داود از پيامبران بنىاسرائيل است . در قرآن از داود به عنوان يكى از پيامبران بزرگ خداوند ياد شده و كتابآسمانى او در رديف تورات و انجيل قرار گرفته است .
در منابع يهود و مسيحيت ، مزامير را شامل اشعار روحانى مى دانند كه با آهنگ خاصى در جهتتقديس خداوند با مزمار و نى خوانده مى شده است . مزامير در پنج قسمت تدوين شده است .
زيور در لغت از ((زير)) و بر وزن ((فعول )) به معناى ((مكتوب )) آمده است .((مزمور)) يعنى مكتوب كه اسم خاصى است براى كتاب داود پيامبر. ((زبور)) لغتعبرى است . برخى مى گويند زبور لغت عربى است و به معناى نوشته و مكتوب مىباشد. ((راغب اصفهانى )) ((زبور)) را لفظ سريانى مى داند. در نزداهل تصوف ، زبور عبارت است از تجليات افعال و ((تورات )) يعنى تجليات صفات واسماء ذاتيه و صفاتيه خداوند مى باشد.
9- امثال سليمان ؛ اين كتاب منظومه اى است حاوى نصايح اخلاقى و حكمت عملى كه داراىسى و يك فصل مى باشد. چون اكثر محتواى آن به ((سليمان )) منسوب است ، لذا كتابرا به اسم او نام گذاشته اند. اكثر مطالب اين كتاب مفقود شده است . تدوين كتاب((امثال سليمان )) احتمالا در عصر ((حزقيال نبى )) و پس از بازگشت از((بابل )) صورت گرفت است .
10- كتاب جامعه ؛ اين كتاب را به جامعة بن داود منسوب كرده اند. احتمالا اين فرد همانسليمان است .
11- غزلهاى سليمان ؛ سليمان پادشاهى مقتدر و حكيم و شاعر و ناصح و سياستمداربود. احتمالا اين كتاب در رابطه با ازدواج با دختر فرعون مصر مى باشد.(184)
بخش سوم كتب مذهبى يهود ((بنوئيم )) يا ((نبوات انبياء)) نام دارد. اين سلسله كتب كههفده كتاب مى باشد، شامل رؤ ياهاى انبياء بنىاسرائيل است :
1- كتاب اشعياء؛ اين كتاب منسوب به اشعياء بن عاموس است كه معاصر بعضى انبياءبنى اسرائيل بوده است . بخشى از اين كتاب جنبه تاريخى دارد. احتمالا اين كتاب توسطاشعياء دوم در دوران اسارت در بابل نوشته شده است . اين كتابشامل شصت و شش فصل است كه در رابطه باملل مختلفه آن زمان مانند بابل ، موآب ، دمشق ، مصر، صور و... بحث مى كند.
2- كتاب ارميا؛ اين كتاب را ارمياى نبى در عصر پادشاهان يهود و سالهاى اسارت يهودنوشته است . در اين كتاب به انحراف عقيدتى يهود و تفرقه اين قوم صريح كرده استو آنان را از گناه و عصيان بر حذر داشته است . اين كتاب به اسارت قوم يهود دربابل به مدت هفتاد سال پرداخته است .
3- مراثى ارميا؛ اين كتاب نيز به ((ارمياى نبى )) منسوب است كهشامل پنج باب مى باشد و مرثيه هائى منظوم در رابطه با اسارت قوم يهود و ويرانىاورشليم سروده شده و از خداوند تقاضاى بازگشت به فلسطين را كرده است .
4- كتاب حزقيال ؛ حزقيال فرزند يكى از كاهنان يهود بوده است . مدفن او در حوالىبغداد مى باشد. تاريخ تولد و وفات او بدرستى معلوم نيست . گفته مى شود كهحزقيال كشته شده است . حزقيال در همه جا خود را فرزند ((انسان )) ناميده و كلام خود رامنسوب به ((يهوه )) كرده است .
5- كتاب دانيال ؛ دانيال از جمله پيامبرانى است كه در زمان اسارت دربابل ظهور كردند. دانيال در دستگاه بخت النصر مقامى شامخ يافت و والىبابل شد. در دولت داريوش هخامنشى دانيال مورد حسادت اطرافيان قرار گرفت . دستورداده مى شود كه دانيال را در چاه شيران درنده اندازند، ولىدانيال نجات يافت و دشمنان دانيال طعمه شيران شدند. برخى معتقدند كه كتابدانيال در سال 148 ق .م . نوشته شده است و ازدانيال نيست .
آرامگاه دانيال در شهر شوش واقع است كه مورد احترام عموم مى باشد.
6- كتاب يوئيل ؛ منسوب به ((يوئيل )) فرزند((فنويل )) است و مانند ديگر كتب انبياء بنىاسرائيل شامل انذار و مواعظ است . ((يوئيل )) درسال 750 ق .م . مى زيسته و از زندگى او اطلاع روشنى در دست نيست .
7- كتاب عاموس ؛ ((عاموس )) معاصر با يوئيل بوده و كتاب او خبر از بازگشت قوميهود به اورشليم بعد از اسارت آنان مى دهد.
8- كتاب ((هوشع ))؛ اين كتاب كه شامل چهاردهفصل است ، به ((هوشع بن بئيرى )) منسوب مى باشد. وى معاصر با اشعياء بود ومدت شصت سال نبوت كرد و از انبياء كشور شمالى يهود بشمار مى آمد. ولى او هر دوگروه يهود را مورد خطاب قرار داده و از بت پرستى و قساوت و تفرقه برحذر داشتهاست .
9- كتاب عوبديا؛ تاريخ زندگى اين پيامبر روشن نيست . بهاحتمال زياد وى معاصر ارميا و حزقيال بوده است و كتابش يكفصل دارد. مخاطب او قوم اروم است كه پس از تصرف شهرهاى اسرائيلى در آنها ستمفراوان نمودند. وى مجازات آنان را پيشگوئى كرده است .
10- كتاب يونس ؛ اين كتاب به يونس نبى منسوب است كه داستان او در قرآن نيز آمده است. در اين كتاب سرگذشت حضرت يونس آمده است . يونس در دريا غرق شد و ماهى او رابلعيد و سه شبانه روز در شكم ماهى بود. وى خدا را ياد كرد و تقاضاى كمك نمود.((يهوه )) به ماهى دستور داد تا يونس را به خشكى اندزد. يونس به شهر نينوى رفتو مردم گناهكار را به پروردگار متوجه نمود.
11- كتاب ميكا؛ اين كتاب به ميكاى نبى كه ساكن سرزمين يهودا و معاصر اشعياء بوده ،منسوب است .
12- كتاب ناحوم ؛ اين كتاب به ناحوم نبى منسوب است كه معاصر با اشعيا و ميكا بودهاست . كتابش سه فصل دارد كه از سقوط نينوا خبر مى دهد.
13- كتاب حيفوق ؛ اين كتاب منسوب به حيفوق نبى است كه در عصر پادشاهى يهوياقيمنوشته شده و درباره نجات قوم يهود است .
14- كتب حفيا؛ اين كتاب در زمان يوشا پادشاه يهود نگاشته شده وشامل تهديداتى و عليه مشركين و بت پرستان يهود مى باشد.
15- كتاب حجيا؛ اين كتاب در زمان داريوش هخامنشى و مراجعت يهوديان به اورشليمنوشته شده است .
16- كتاب زكريا؛ اين كتاب منسوب به زكريا فرزند بركيا و معاصر حجيا مى باشد ومانند دانيال از زبان فرشته ها گفته شده است .
17- كتاب ملاگى ، ملاگى آخرين پيامبر بنىاسرائيل است و كتابش پايان بخش عهد عتيق مى باشد.(185)
تحريف تورات
علل و شواهد تحريف
همانگونه كه اشاره شد، محققان عموما بر اين متفق اند كه مؤ لّفان عهد عتيق بدرستىشناخته شده نيستند و صحت انتساب اين كتب به آنان مورد تاءييد نيست . برخى از آياتاسفار پنجگانه نشان ميدهند كه نويسنده تورات حضرت موسى بوده است و برخى ديگراز اسفار را به دستور موسى و يا به نقل از او نوشته اند. مثلا در ((سفر خروج )) باب17، آيه 14 چنين آمده است كه :
((حضرت موسى به فرمان الهى سفرهاى بنىاسرائيل را بر حسب منازل ايشان نوشت .))
اين آيات دلالت دارد بر اين كه تورات را حضرت موسى نوشته است ومسئول حفظ آن سبط لاوى بوده است كه سمت رهبرى و كهانت قوم يهود را بر عهده داشتهاست . آنان اين كتاب را در صندوق عهد كه به دستور موسى ساخته شده بود، نگهدارىمى كردند و سرانجام در معبد يا هيكل سليمان قرار دادند.
براى حفظ تورات سفارش فراوان به پادشاه وقت شده بود. در سِفْرِ تثنيه باب 17آيه 18 به شاهان آينده يهود سفارش شده بود كه : چون بر تخت جلوس كنيد، نسخه اينشريعت را از آنچه از آن نزد لاويان كهنه و روحانيون است ، جهت خود در طومارى بنويسيد وآن پيش خودتان باشد و همه روزهاى هفته آن را بخوانيد تا فراگيريد. اما پادشاهانيهود اين وصيت را ناديده گرفتند.
به نظر مى رسد كه تورات و ديگر متون عهد عتيق تاقبل از حمله بخت النصر وجود داشته است ؛ اما پس از سوختن تابوت درسال 586 ق .م . آثار مذهبى يهود از بين رفت . و همان گونه كه ملاحظه شد، پس ازدوران اسارت بابل ، يهوديان دوباره از روى محفوظات و افسانه ها و خاطرات به تدوينعهد عتيق پرداختند.(186)
شواهد فراوانى وجود دارد كه تورات تحريف شده است . بدون شكعامل تحريف تورات روحانيت يهود بوده است . چرا كه اصولا تاريخ عقايد و آراء بشرىنشان مى دهد كه روحانيون نقش مهمى در تحريف و تغيير وتبديل اديان و مذاهب داشته اند و ما اين حقيقت را در اديان و مذاهب مختلف بشر از آغاز تا كنوننشان داده ايم . از آنجا كه روحانيت يك پديده خود ساخته و بى اساس مى باشد و هميشهتابع قدرت هاى سياسى - اقتصادى و منافع طبقاتى بوده ، سعى داشته تا احكامآسمانى اديان الهى را به نفع قدرت سياسى اجتماعى حاكم توجيه و تحريف كند.
تورات چنين سرنوشتى داشته است .
تورات موجود ساخته ادوار بعدى است ؛ زيرا:
1- شرح وفات موسى در سِفْرِ تثنيه بدون شك توسط فرد ديگرى نوشته شده وبنابراين نمى تواند جزء تورات باشد.
2- يوشع بن نون جانشين موسى ، مطالبى را در تورات اضافه كرده است .
3- موارد متعددى در تورات گواهى مى دهد كه تورات موجود توسط موسى نوشته نشدهاست .
4- شيوه نگارش عهد عتيق يك شيوه تاريخ نگارى است كه با سبك كتاب آسمانى فاصلهو اختلاف بسيار دارد.
5- در سِفْرِ پيدايش به نام خدا اشاره شده و در ديگر اسفار، به جاى خدا، يهوه بكاررفته است .
6- تناقض شگفت در نقل داستان طوفان نوح و اختلاف آشكار دونقل با يكديگر.
7- اختلاف و تناقض درباره دوازده نفرى كه موسى انتخاب كرد و به عنوان جاسوس بهكنعان اعزام داشت .
8- اختلاف و تناقض درباره نقش هارون در قبال موسى .
9- اختلاف در نقلاحوال و اعداد و حوادث قبل و بعد از وفات موسى .
10- اختلاف در توالى ايام رسالات پيامبران ابراهيمى و اسرائيلى .
11- اختلاف در چگونگى وحى بر موسى و ملاقات او با خدا.
12- تناقض در نگارش الواح كه يك جا خدا خود مى نويسد و جاى ديگر موسى مىنويسد.(187)
از متن موجودات تورات چنين فهميده مى شود كه حضرت موسى فقط ده فرمان يا احكامعشره را براى قوم خود آورده است و ساير اسفار و كتب تورات در ازمنه مختلفه توسطافراد مختلف نوشته شده است . نسخ اوليه اين اسفار و كتب به زبانهاى عبرى ، يونانىو لاتينى مفقود شده و تنها نسخه هائى از قرون اوليه مسيحى در دست است .
آدم و حوا در تورات
تورات به داستان خلقت آدم و حوا پرداخته و اين نشان مى دهد كه اساطير و اوهام وافسانه هاى ملل توسط نويسندگان تورات در آن راه يافته است :
در سفر پيدايش مى گويد: ((و چون خداوند خدا آدم را خلقت كرد، هر حيوان صحرا و هرپرنده آسمان را از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند كه چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هرذى حيات را خواند، همان نام او شد. پس آدم همه بهائم و پرندگان آسمان و همه حيواناتصحرا را نام نهاد؛ ليكن براى آدم معاونى موافق وى يافت نشد. خداوند خدا خوابى گرانبر آدم مستولى گردانيد تا بخفت و يكى از دنده هاى او را گرفت و گوشت در جايش پركرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را نزد آدم آورد وآدم گفت همانا اين است استخوانى از استخوانهاى من و گوشتى از گوشتم . از اين سببنساء ناميده شود، زيرا كه از انسان گرفته شد از اين سبب مرد پدر و مادر خود را ترككرده با زن خويش خواهد پيوست و يك تن خواهند بود آدم و زنش هر دو عريان بودند وخجلت نداشتند.(188)
در باب 3 آمده است : ((و مار به زن گفت : هر آينه نخواهيد مرد بلكه خدا مى داند در روزىكه از آن بخوريد، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود و چون زنديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر خوشنما و درختى دلپذير و دانش افزا،پس از ميوه اش گرفته ، بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوىايشان باز شد و فهميدند كه عريانند، پس برگهاى انجير بهم دوخته ، سترهائى براىخويشتن ساختند و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم نهار در باغ مىخراميد و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند وخداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت : كى هستى گفت چون آواز تو را در باغ شنيدم ، ترسانگشتم ؛ زيرا عريانم . پس ‍ خود را پنهان كردم ))(189)
داستان پيامبران الهى در تورات
تورات و داستان نوح ؛
در سفر پيدايش در رابطه با حضرت نوح و فرزندانش چنين آمده است : ((و پسران نوحكه از كشتى بيرون آمدند، سام و حام و يافث بودند و حام پدر كنعان است اينان اند سهپسر نوح و از ايشان تمامى جهان منشعب شد و نوح به فلاحت زمين شروع كرد وتاكستانى غرس نمود و شراب نوشيد و مست شد و در خيمه خود عريان گرديد و حام پدركنعان برهنگى پدر خود را ديد و دو برادر خود را بيرون خبر داد و سام و يافث ردا راگرفته ، بر كتف خود انداختند و پس پس رفته ، برهنگى پدر خود را پوشانيدند و روىايشان باز پس بود كه برهنگى پدر خود را نديدند و نوح از مستى خود بهوش آمده ،دريافت كه پسر كهترش با وى چه كرده بود))(190)
داستان لوط در تورات ؛
در سفر پيدايش آمده است كه : ((قبل از آن كه شهر واژگون شود، لوط از صوغر بر آمدو با دو دختر خود در مغازه سكنى گرفت و دختر بزرگ به كوچك گفت : پدر ما پير شدهو مردى بر روى زمين نيست كه بر حسب عادتكل جهان بما درآيد بيا تا پدر خود را شراب نوشانيم و با او همبستر شويم تا نسلى ازپدر خود نگاهداريم پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ آمده باپدر خويش هم خواب شد و از خوابيدن و برخاستن وى آگاه نشد و واقع شد كه روز ديگربزرگ به كوچك گفت : اينك دوش با پدرم همخوابه شدم ؛ امشب نيز او را شراببنوشانيم و تو بيا و با وى همخواب شو تا نسلى از پدر خود نگاهداريم . آن شب نيزپدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك همخواب وى شد و از خوابيدن و از برخاستنوى آگاه نشد. پس هر لوط از پدر خود حامله شدند و آن بزرگ پسرى زائيد كه او را((موآب )) نام نهاد و تا امروز پدر ((موآبيان )) است و كوچك نيز پسرى زاييد و اورا((بن عمى )) نام نهاد و وى تا بحال پدر ((بنو عمون )) است ).(191)
هارون در تورات ؛
در سفر خروج آمده است : ((پس از آن كه در بازگشت موسى از كوه طور تاءخير افتاد،بنى اسرائيل به هارون اظهار داشتند: براى ما خدائى بساز تا درمقابل ما بخرامد هارون گفت گوشواره هاى طلا از گوشهاى زنان و دختران و پسران خودبيرون كرده بياورند پس آورده و براى آنها گوساله ساخت و به پرستش آن دعوت نمودو سپس براى اجراى مراسم عبادت قربانگاهى درمقابل گوساله قرار داد و گفت : فردا حج كنيد پروردگار خود را))(192)
سليمان و داود در تورات ؛
در كتاب اول پادشاهان بنى اسرائيل آمده است : ((سليمان يك نفر مشرك و گمراه بود.سليمان زنان مشركه را تزويج داشت . زنان او در وقت پيرىدل او را به پيرى از خدايان غريب مايل ساختند ودل سليمان مثل دل پدرش ‍ داود با يهوه خدايشكامل نبود.))(193)
يعقوب در تورات ؛
((يعقوب از سر شب تا طلوع فجر با انسانى كشتى گرفت و چون دانست بر يعقوبقدرت ندارد، به ران او زده ، فشرده شد. به يعقوب گفت مرا بازدار. يعقوب گفت : رهانمى كنم تا مرا بركت نمائى . نام يعقوب را پرسيده ، گفت : پس از اين خود را يعقوبمنام ؛ زيرا با خداوند مجاهده نموده و غالب شده اى . نام توسيرائيل است . يعقوب هم نام او را پرسيد. گفت : چرا اسم مرا مى پرسى ؟ و يعقوب رابركت داد. پس يعقوب آن مكان را ((فنيئيل )) يعنى ((وجه الله )) ناميد و گفت ...))تورات مى گويد: ((انسانى كه با يعقوب كشتى گرفت و بر يعقوب قدرت نداشت ونتوانست خود را رها كند، خداوند بود و يعقوب با توانائى و غلبه و شجاعت از خداوندبركت گرفت ...))(194)
خداوند در تورات ؛
در تورات در ((سفر اعداد)) آمده است : ((موسى با هارون و ناداب و ابهو و هفتاد نفر ازشيوخ بنى اسرائيل بالا رفت و خداى اسرائيل را ديدند. زير پاهايشمثل صنعتى از عقيق آبى شفاف و مانند ذات آسمان در صفا. و بر سروراناسرائيل دست خود نگذاشت . پس خداوند را ديدند و خوردند و آشاميدند.))(195)
تورات و قتل عام نسلها و نابودى حرث ها
در سفر اعداد آمده است :
((پس از آن كه اسرائيليان بر مديانيان غلبه كردند و زنان و كودكان آنها را دستگير واسير كردند، ((موسى )) امر كرد: زنان و كودكان را كشته ، دختران باكره را براى خودنگاه دارند. تعداد دختران باكره سى و دو هزار بود.))(196)
در ((سفر تثنيه )) آمده است : ((موسى گفت تمامى مردان و زنان و كودكان شهرهاىآموريان را هلاك كرده ، احدى را باقى نگذاشتيم .))(197) و نيز آمده است : ((تمامىمردان و زنان و كودكان مملكت عوج را هلاك نموديم .)) و نيز در سفر تثنيه آمده است :((خداوند اسرائيليان را امر نموده ، گفت : شهرهاى آموريان و كنعانيان و فرزيان ويبوسيان را تاراج كرده و از بشر و بهائم ديارى باقى نگذاريم .))(198) ((يوشعهم در جنگهاى خود با مردم شهرهاى فلسطين همين گونه رفتار كرده و عده كشته شدگاندر غزوات او بيش از صد هزار زن و كودك بود.))(199)
محققان و تورات
1- هندريك مورخ هلندى مى گويد: ((روزى از روزها حضرت موسى ناپديد گرديد. درافواه افتاد كه او با دو تخته سنگ نتراشيده از ميان مردم بيرون رفته است . بعدازظهر آنروز قله كوه سينا نامرئى بود و تندبادى ابر سياهى را آورده ، كوه را زير حجاب آنپنهان ساخت ، بطورى كه چشم انسانى در آنجا چيزى را نمى ديد. چون حضرت موسىبرگشت ، ياللعجب كه بر روى سنگهائى كه در دست داشت ، خداى قوم يهود در همانوقتى كه رعد و برق گوش عالم را كر نموده بود، احكام خود را نقش كردهبود.))(200) به اين ترتيب توراتى كه از طرف پروردگار بر حضرت موسىنازل شده بود، از دست رفته و آنچه اكنون در اختيار قوم يهود است ، زائيده افكار خاخامهاو تراوشهاى ذهن راهبران مذهبى اين قوم مى باشد.
2- ((ويل دورانت )) مى گويد: ((ولتر دانشمند فرانسوى در صحت و اصالت توراتشك و ترديد كرده است .))(201)
3- ((زاپاتا)) ((تناقضات تاريخى تورات را كاملا آشكار ساخته است .))(202)
4- ((آدام اكلارك )) مى گويد: ((پس از تتبعات فراوان به اين نتيجه رسيده ام كهتورات اصلى در همان فتنه هاى اوليه از بين رفته است .))(203)
5- ((هورمون )) مى گويد: ((نسخه اصلى تورات ... و ((الواح احكام عشره )) پس ازمرگ موسى در صندوق شهادت بود و علماء بنىاسرائيل طبق وصيت او هر چند وقت يك بار آنها را قرائت مى كردند. آن نسخه با همانصندوق قرنها پيش از ميلاد مسيح طعمه آتش جنگها و حوادث تاريخ گرديد و بعدهاگروهى از جمله عزيز يا عزراى يهود به تدريج با كمك گرفتن از محفوظات و مكتوباتبه نگاشتن توراتى جديد اقدام نمودند...))(204)
6- ريچارد سيمون مى گويد: ((اغلب متون مذهبى يهود ساخته و پرداخته خاخامهاى يهوداست .))(205)
7- ژان استرك فرانسوى مى گويد: ((نويسنده يا نويسندان اسفار پنجگانه بدونتوجه و دقت دو نوع متن را در اين كتاب رديف كردند كه در يكى از آنها نام خدا ((الوهيم ))و در ديگرى ((يهوه )) است .))(206)
عقايد و احكام مذهبى يهود
نگاهى به عقايد قوم يهود
يهوديان بر اين باوراند كه شريعت يكى است و ابتدا و انتهاى آن با حضرت موسى است. قبل از موسى شريعت و دينى نبوده ؛ آنچه بوده ، حدود عقلى و احكام مصلحتى بوده است .پس از موسى نيز شريعت و احكام ديگرى نبوده و نخواهد بود، زيرا ((نسخ )) احكام ودستورات الهى جايز نيست . ((نسخ )) يعنى ((بداء)) و ((بداء)) بر پروردگار روانيست .(207)
يهود مدعى است كه موسى گفته است آئين من هرگز منسوخ نخواهد شد. در اين رابطهيهوديان سه ديدگاه دارند:
گروهى بر آنند كه نسخ در شرايع عقلا جايز نيست . گروهى مى گويند: عقلا جايز استولى شرع آن را منع كرده ؛ لذا موسى گفته است كه دين من منسوخ نخواهد شد. و گروهسوم مى گويند: نسخ شريعت (نه عقلا و نه شرعا) جايز نيست .(208)
بدون شك جامعه اى كه در فقر اقتصادى مى سوزد، دعوت آن جامعه به معنويت و اخلاق وتقوى ، احمقانه ترين كارى است كه مى توان كرد! جامعه نو بنياد يهود نيز بحرانهاىاقتصادى بسيارى را متحمل شد.
يهوديان در پى آوارگى و سرگردانى چهل ساله در صحراى سينا به انحطاط اخلاقىدردناكى گرويدند. در تورات ، سفر خروج ، به اين واقعيت اعتراف شده است :
((اگر درخت همسايه خود را به گرو گرفتى ، آن راقبل از غروب آفتاب به او رد كن ، زيرا كه فقط پوشش او براى بدن او است . پس در چهچيز بخوابد. و اگر نزد من فرياد برآورد، هر آينه اجابت خواهم فرمود.))(209) فقرمطلق يهود آنان را به ستيزه جوئى با موسى واداشت . اين وضعيت پس از مرگ موسىتجديد شد و اين بار به فحشا انجاميد.
رهبران مذهبى يهود، به وضع احكام جزائى سختى پناه بردند. خاخامهاى يهود كهمتوليان رسمى دين موسى شده بودند و خود در رفاه و راحتى مى زيستند، براى اجراىاخلاق ، قوانين و احكام جزائى شديدى از قبيل سنگسار كردن زانى و زانيه و لاطى و ملوطو... وضع كردند. عدم بكارت عروس نشانى از بى عفتى بود و دختر سنگسار مىشد.(210)
خشونت اخلاقى معلول اين فقر مطلق بود. روحيه درندگى و آدم كشى در يهوديان آوارهتقويت شد. آنان براى توجيه وضع روحى و روانى خود، خداوند (يهوه ) را خدائىخونخوار و بى رحم معرفى مى كردند. يهوديان به مرز نهايى بى رحمى و قساوترسيدند و در برخوردها حيوان و انسان و نبات را نابود مى كردند. آنان بر هر جا دست مىيافتند، كليه مظاهر حيات را مى سوختند. آنان براى توجيه اين جنايات آياتى در توراتمى ساختند. اين قوم فاقد هر گونه اخلاق انسانى بودند.
يهوديان با پاكى و طهارت و نظافت بيگانه بودند و به انواع بيماريها مبتلا مى شدندو قربانيان بسيارى مى دادند. اين وضعيت اخلاقى همچنان جزء سيره اخلاقى و زندگىيهوديان است .(211)
قوم يهود مردمى گمراه و خود خواه اند، گرچه آنان خود را ((قوم برگزيده خدا)) مىدانند. آنان اين مطلب را به سليمان نسبت مى دهند كه مى گفت : ((خداى ما عظيم ترينخدايان است .))(212)
احكام جزائى و حقوقى يهود بدون شك متاءثر از فرهنگها، مذاهب و اديان مجاور است ، احكامو قوانين جامعه مصرى ، جامعه بابلى و جامعه ايرانى در تورات راه يافته است . احكامجزائى تورات با قوانين حمورابى بابل شباهت بسيار دارد.
احكام جزائى تورات
احكام جزائى تورات بشرح زير است :
1- اگر كسى خدايان ديگر را عبادت كند، بايد او را سنگسار نمايند.
2- كسى كه اسم يهوه را كفر گويد، بايد او را سنگسار نمايند.
3- هر كس براى غير يهوه قربانى كند، البته هلاك گردد.
4- افراد و اقوام بيگانه را از دم شمشير بگذرانيد.
5- اگر كسى پدر و مادر خود را كتك زد، بايد كشته شود.
6- كسى كه پدر و مادر خود را لعنت كند، بايد كشته شود.
7- فرزندى كه به نصايح پدر خود گوش ندهد و مسرف و ميگسار باشد، بايدسنگسار شود.
8- هر كس انسانى را بزند و او بميرد، بايد كشته شود.
9- هر كسى كه انسانى را بكشد، بايد كشته شود.
10- قتل همسايه را از راه مكر، قصاص قتل دارد.
11- جماع با زن و مرد و حيوان ، جزاى قتل دارد.
12- ازدواج با مادر و دختر يا با محارم ، حرام است و جزاىقتل دارد.
13- لاطى و ملوط بايد كشته شوند.
14- اگر دختر كاهنى زنا كند، بايد در آتش سوخته شود.(213)
15- زانى و زانيه بايد كشته شوند (زناى محصنه و غير آن ).
16- مردى كه منكر بكارت زن خود است و زن نتواند بكارت خود را ثابت كند، آن زن بايدسنگسار شود.
17- اگر مردى در صحرا با دخترى كه نامزد دارد زنا كند، بايد كشته شود.
18- هر كس در روز شنبه كار كند، بايد كشته شود.
19- هر كس آدمى را بدزدد يا بفروشد يا در دستش يافت شود، بايد كشته شود.
20- اگر گاوى انسانى را بكشد و صاحبش از سابقه شاخ زدن گاوش آگاه باشد، گاوو صاحب آن بايد كشته شوند.
21- زن جادوگر و صاحب اجنه را بايد كشت .
22- كسى كه از رفتن به تبعيدگاه خوددارى مى كند، بايد كشته شود.
23- هر كس سهوا فردى را بكشد، بايد به يكى از شش شهر كه اختصاص ‍ به اينگونه قاتلان دارد، تبعيد شود (سه شهر در اين طرف رود اردن و سه شهر در آن طرفرود اردن ).
24- كسى كه انجام و اجراى حكمى از احكام برايش مقدور و يا آسان نباشد، بايد طبقفتواى كهنه (روحانيون ) به مكانى كه يهوه برگزيده ، برود.
25- زنى كه در هنگام دعواى شوهرش با فرد ديگرى ، عورت آن مرد را بگيرد، بايددستش قطع شود.
26- اگر كسى صدمه به ديگرى بزند، بايد مقابله بهمثل شود. جان در عوض جان ، چشم بجاى چشم ، دندان بجاى دندان ، دست بجاى دست ، پابجاى پا، داغ به جاى داغ ، زخم بجاى زخم و...
27- انسان شرير كه مستوجب تازيانه است ، بايدچهل تازيانه زده شود.(214)
28- اگر مردى با دخترى كه نامزد ندارد، نزديكى كند، پنجاهمثقال نقره به پدر دختر بايد بپردازد و در تمام عمر از آن دختر نگهدارى كند.
29- اگر پدر مايل به اين ازدواج قهرى نباشد، به گرفتنپول اكتفا مى كند.
30- اگر مردى به زنش تهمت بزند و نتواند ثابت كند، بايد صدمثقال نقره بدهد.
31- اگر كسى در نزاعى ديگرى را ناقص العضو كند، بايد خرج معالجه و بيكارى او راادا كند.
32- اگر گاوى فرد انسانى را كشت و صاحبش از شاخ زدن آن گاو بى اطلاع بوده ،بايد ديه مقتول را بپردازد.
33- كسى كه چيز مقدسى را سهوا بخورد، بايد يك پنجم به آن اضافه كرده و به كاهندهد.
34- اگر مردم در نزاع ، زن حامله اى را بزنند و آن زن سقط جنين كند، غرامتى را كه شوهرزن تعيين مى كند بايد بپردازند.
35- اگر گاوى غلام يا كنيزى را شاخ بزند، صاحب گاو بايد سىمثقال نقره به صاحب غلام يا كنيز بدهد.
36- كسى كه چاهى بكند و گاوى در آن بيفتد، بايد عوض آن را بدهد و مرده گاو از آن اوباشد.
37- اگر گاو شخصى ، گاو همسايه را بزند و آن بميرد، گاو را فروخته و قيمت آن رابا گاو مرده ، بين آن دو تقسيم نمايند و اگر معلوم شود كه صاحب گاو از شاخ زدن مطلعبوده ، گاو به عوض گاو داده شود.
38- كسى كه در مرتع ديگرى مواشى خود را بچراند، از بهترين تاكستان خود بايدعوض بدهد، و اگر غله و مزرعه را بسوزاند، عوض آن را نيز بايد بدهد.
39- اگر امانتى را دزد ببرد و آن دزد دستگير شود، بايد دو برابر آن را رد كند. و اگرامين در امانت ، خيانت نمود، دو برابر پس مى دهد و اگر گاو يا گوسفند با وجود مراقبتشخص امين بميرد، نبايد عوض بدهد؛ ولى اگر مواظبت نكرد، عوض آن را بايد بدهد.
40- اگر كسى گاوى را بدزدد، پنج برابر و اگر گوسفندى را بدزدد، چهار برابربايد بدهد. و اگر وجه نقدى را بدزدد، دو برابر بايد بدهد. و اگر گاو يا گوسفندزنده در دست آن دزد پيدا شود، دو برابر آن را بايد به صاحبش رد نمايد.
41- كسى كه حيوانى را بزند كه بميرد، عوض آن را بايد بدهد.
42- مقتولى كه قاتلش شناخته نشود، نزديكترين افراد به منطقه جنايت بايد قربانىبدهند.
43- اگر كسى غفلتا براى كارى قسم بخورد و به اشتباه خود اعتراف كند، بايدقربانى بدهد.
44- كسى كه سهوا درباره اشياء مقدس گناه كند، بايد قربانى بدهد.
45- شاهدى كه از شهادت خوددارى كند، گناه كرده ، بايد قربانى بدهد.
46- اگر دزدى قبل از طلوع فجر در حال دزدى كشته شود، حكمى برقاتل نيست .
47- اگر دزد چيزى نداشته باشد، بايد او را بفروشند.
48- شهود بايد دو يا سه نفر باشند.
49- شهادت در برخى موارد واجب است . اگر شهادت نداد، بايد قربانى كند.
50- شاهدان بايد افراد بى طرف باشند و خلاف واقع را نگويند.
51- مجازات شاهد دروغگو، همان مجازات متهم است .
52- اگر شاهدى بر جرم در كار نباشد، متهم بايد سوگند ياد كند.
53- اگر زن زناكار براى اثبات گناه او گواهى نباشد، كاهن (روحانى ) آب لعنت تلخبه او نوشانيده ، اگر آن آب شكمش را بالا آورد، خيانتش روشن مى شود.
54- اگر غلام عبرى شش سال خدمت كرد، در سال هفتم بايد آزاد شود؛ مگر آن كهمايل به ماندن باشد.
55- اگر غلامان و كنيزان از ديگر اقوام باشند، بايد كه تا ابد مملوك يهوديان باشند.
56- كسى كه غلام يا كنيزى را بزند و او بميرد، از او انتقام گرفته شود؛ ولى اگريكى دو روز زنده بماند، از او انتقام گرفته نمى شود.
57- اگر كسى چشم غلام يا كنيز خود را كور كند، به عوض آن بايد آزاد شود.
58- اگر كسى دختر خود را به كنيزى بفروشد، هر گاه مولايش كه او را براى خود نامزدكرده نپسندد، او را فديه دهد و به اقوام ديگر نفروشد.
59- مستوجب زناى با كنيز، سياست است ؛ ولى سنگسار نشود.
60- غلامى كه از آقاى خود فرار كند، او را به آقايش باز نگردان ، بلكه در يكى ازشهرها كه مى پسندد، ساكن شود و بر او جفا نشود.
در دين يهود اعدام در اشكال گوناگون اجرا مى شود:
به دار آويختن ، سنگسار كردن ، سوزاندن ، با تير زدن ، شمشير زدن ، قطعه قطعهكردن ، از كوه به زير انداختن و در دريا غرق كردن .(215)
قانون ازدواج وارث
در دين يهود ازدواج عامل جدائى زن از خانواده است . ربودن دختران و كنيزان نوعى ازدواجمحسوب مى شود.
اصل ازدواج بر مبناى خريدن دختر است كه قيمت او به عنوان مهريه پرداخت مى شود.رضايت پدر شرط اصلى ازدواج است . اگر پدر راضى به ازدواج دخترش نباشد، تنهابه گرفتن وجه نقد اكتفا مى كند. اجازه ازدواج با اولياى دختر است و پدر ممكن است ازگرفتن مهريه صرف نظر كند؛ اگر چه رضايت دختر در نظر گرفته مى شود.
مرد بايد با بيوه برادر متوفاى خود كه فرزند ندارد، ازدواج كند. اولين فرزند زنمتعلق به برادر متوفى خواهد بود. اين ازدواج براى حفظ ميراث برادر است . اگر كسىاز گرفتن زن برادر خود ابا كند، بزرگان و مشايخ قوم او را نصيحت نموده و اگرقبول نكند، بايد او را رسوا سازند. تعدد زوجات در ميان يهوديان رايج است .
شرط تعدد زوجات ، قدرت اقتصادى است .
گويند جناب سليمان نبى هفتصد زن عقدى و سيصد زن به عقد موقت (متعه ) داشته است وپسر سليمان 18 زن دائم و 60 زن موقت داشته است . در ميان يهود، ازدواجها با خويشاوندصورت مى گيرد.(216) ازدواج با بيگانه ممنوع است .(217) زن در خانه مطيعشوهر است و عبادات او نيز منوط به اجازه شوهر مى باشد.
قانون ((ارث )) در دين يهود بسيار محدود است . در ((تورات )) كمتر سخن از ((ارث)) رفته است ، اما در برخى كتب فقهى يهود، از جمله كتب ((ابن هاعزر)) وراث را اينگونه تقسيم نموده است : در صورت وجود اولاد، تمام تركه به آنان مى رسد؛ پسرها دوبرابر دخترها سهم مى برند و اگر همه اولاد دختر يا همه اولاد پسر باشند، بالسويهتقسيم مى شود. دخترهايى كه شوهر كرده اند، ارث نمى برند چون از خانواده جدا شدهاند. اگر متوفى فرزندى نداشته باشد، پدرش وارث منحصر بفرد او است و اگر پدرنباشد، برادران متوفى ما ترك را بطور مساوى بين خود تقسيم مى كنند. در صورتنبودن برادران ، برادرزاده ها و با فقدان آنان ، خواهران متوفى ارث مى برند.
پس از اينها، حق تقدم با عمو، عموزاده ، جد پدرى ، عموى پدر و اولاد اوست .(218)
ارث در صورتى به دختر مى رسد كه متوفى فرزند پسر نداشته باشد.(219)
عبادات يهوديان
عبادات يهود در قربانى خلاصه مى شود. يهوديان ادعيه اى نيز دارند كه در ((كنيسه ))مى خوانند. نماز يهوديان فصلى از زبور داود است كه روزى سه بار مى خوانند.
يهوديان روزه مى گيرند كه در ايام مختلف سال يهودى برگزار مى شود:
1- روزه كيپور؛ ايام نهم و دهم ما تشرين ، نخستين ماه يهودى ازسال يهودى ، به مدت 25 ساعت روزه مى گيرند.
در سفر لاويان باب 23 آمده است : ((جان هاى خود راذيل سازيد، از شام تا شام سبت و اشباط.))
2- روزه فوريم يا پوريم كه به شكرانه نجات ازقتل عام گرفته مى شود.
3- روزه ((كدليا))، روز سوم ماه ((تشرين )) است . اين روزى است كه ((كدليا))حاكم بيت المقدس ، ((معبد سليمان )) را با 82 تن از يهوديان در آتش سوخت .
4- روزه ((عقيبيا)) در روز پنجم ماه ((تشرين )). و اين روز، به پاس ‍ گرامى داشتخاطره ((خاخام عقيبيا)) است كه او را مجبور به پرستش ‍ بت نمودند و او زير بار نرفتو آنقدر مقاومت كرد تا از گرسنگى درگذشت . اين حادثه درسال 153 ميلادى اتفاق افتاده است .
5- روزه عذاب ؛ در زمان داود پيامبر، خداوند بر بنىاسرائيل غضب نموده ، ايشان را به مرگ و قحطى تهديد نمود. يهوديان ، از ترس ، آنروز را روزه مى گيرند.
6- روزه ((صدقيا))؛ روز ششم از ماه ((حسوان ))، پس از آن كه ((بخت النصر))اورشليم را تسخير كرد، فرزندان صدقيا را در برابر چشمان او بكشت و او صبر وتحمل نمود. يهوديان به پاس اين مقاومت و ابراز همدردى با ((صدقيا)) پادشاه يهود،روزه مى گيرند.
7- روزه يهوياقيم ؛ در بيستم ماه ((كيلو))، ارمياى نبى پيشگوئى اسارت يهود وويرانى بيت المقدس را كرد و توسط ((يهوياقيم )) پادشاه يهود به زندان افتاد.
8- روزه تلما؛ ((تلما)) پادشاه روم ، يهود را وادار كرد كه به زور تورات را بهيونانى ترجمه كنند. اين روز را كه هشتم ماه طبيثت بود، روزه مى گيرند.
9- روزه فتنه ؛ در دوازدهم ماه شفط، اولاد ((بنيامين )) مانند ((قوم لوط)) به فسق وفجور اقدام كردند.
10- روزه محاصره اورشليم توسط ((بخت النصر))، كه درد هم ماه طبيثت است .(220)
قربانيهاى يهود:
1- قربانى بى كوريم ؛ يعنى نخستين فرزند ذكور، اولين مولود از اغنام و احشام ،اولين محصول ، اولين ميوه و... كه بايد قربانى بدهند. به اين صورت كه نخستين ها رااز هر چيز بايد به روحانى بدهند و او آن ها را با تشريفات ويژه اى مى سوزاند. ولىفرزند اول خود را به او داده و از او مى خرند. در اين باره در تورات سفارش بسيار شدهاست . اين مراسم يادآور آن است كه در مصر فرعون به كشتار كودكان بنىاسرائيل پرداخت .
2- قربانى دائمى ؛ اين قربانى در اغلب اعياد مرسوم است . قربانى بايد كه گوسفندو گاو و بز و قوچ سالمى باشد. قربانى را در مذبح مقدس (قدس الا قدس ) براىرضايت يهوه قربانى مى كنند. اين قربانى عكس العملى است در برابر بت پرستى وگاو پرستى مصريان و...
3- قربانى كيپور؛ كفاره . هر گاه كسى گناهى مرتكب شود، بايد قربانى بدهد. اينقربانى در معبد و طى مراسم ويژه اى انجام مى شود.(221)
اعياد مذهبى يهود:
1- عيد فصح و عيد فطير، 2- عيد سبت ، 3- عيد فوريم ها. عيد فصح و عيد سبت از سوىموسى وضع شده است و در اين ايام بايد هر فرزند ذكور در حضور يهوه هديه خود را باخوشحالى بگذارد. در اين اعياد كار حرام است و بايد مجالس ومحافل شادى منعقد گردد. كسى كه در اين اعياد كار كند، از قوم جدا مى شود و بايدسنگسار شود.(222)
1- عيد فصح ، در چهاردهم نيسان ، بين العصرين يا نزديك غروب آغاز مى شود. در سفرلاويان بر انجام مراسم اين عيد بسيار تاكيد شده است . در اين عيد در مكان مخصوصى كهبراى خدا برگزيده شده ، بايد مراسم قربانىبعمل آيد. معمولا بره نر يا بز يك ساله سالم را براى قربانى انتخاب مى كنند. گاهىافراد شركت كننده در مراسم قربانى به يك صد نفر هم مى رسند. به هر يك سهميه اىاز گوشت قربانى داده مى شود. آغاز مراسم با گرداندن پياله شراب است و رئيسخانواده تبريك مى گويد. بره را بدون پاره كردن بريان نموده و در سفره مى گذارند.پس از گرداندن پياله شراب ، در دفعه دوم بره را با سبزيهاى تلخ و نان فطير مىخورند، بطورى كه استخوانهاى آن نشكند، و اگر چيزى از آن باقى ماند، مى سوزانند.پس از صرف شام براى بار سوم پياله شراب را مى گردانند و به آوازهاى روحانىمشغول مى شوند، و با شراب دادن در دور چهارم ، عيد فصح به پايان مى رسد و آنگاهعيد فطير شروع مى شود.
2- عيد فطير، روز پانزدهم ماه نيسان بعد از عيد فصح آغاز مى شود و مدت 7 روز ادامهدارد. روز اول و آخر آن را تقديس نمايند. در تمام اين مدت نان فطير مى خورند.
اين عيد به مناسبت خروج بنى اسرائيل از مصر بر پا مى شود. چون حركت آنان با عجلههمراه بود، نان فطير را بدون خمير مايه پختند و خوردند. و هم اكنون هرسال بهار، آن روز تاريخى را جشن مى گيرند و نان فطير مى خورند و شادمانى مىكنند. طبق دستور تورات ، در اين هفته بايد خمير مايه را از خانه خود خارج كنند. روز هفتم، روز استراحت و عبادت است ؛ همان گونه كه يهوه جهان را در شش روز پديد آورده و روز((سبت )) (شنبه ) را استراحت كرد. ((روز سبت )) روز آزادى انسان است :
1- سبت غلام : هر غلام يا كنيز اسرائيلى كه ششسال خدمت كرد در سال هفتم بى قيمت آزادش كن ، زيراسال آزادى بردگان است .
2- سبت دين : اگر تا شش سال رفيق تو كه مديون تو است اداى قرض ‍ ننمود، بهسال هفتم نبايد از او مطالبه كنى كه او ديگر بدهكار نيست .
3- سبت اراضى : شش سال كه زمين را كشت نمودى ،سال هفتم تعطيل نما، زيرا سال آزادى و استراحت زمين است .
4- سبت سالها (يوئيل ): سال پنجاهم ، يعنى پس از هفت ، هفت ها كهچهل و نه سال مى شود، سال پنجاهم سال آزادى است .
توضيح اين كه : قوم يهود پس از ورود به خاك فلسطين اراضى آنجا را به قيد قرعهميان خود تقسيم نمودند؛ ولى پس از گذشت 49سال بايد آزاد شده و هر كس و هر چيز به محل اصلى خود برگردد: تمام بردگان آزادشوند، حتى آنان كه گوششان را سوراخ كرده بودند تا هميشه برده باشند، رهائنمسترد شود و زمينهاى رهنى به صاحبان آن برگردد. عيديوئيل تاج ((اعياد سبتيه )) است . زيرا ساير ((سبت ها)) براى آسايش يك دسته است ؛ولى اين عيد، روز و سال استراحت عموم مردم است و مجددا اراضى به قيد قرعه بين بنىاسرائيل تقسيم مى شد. و در تورات تاءكيد فراوان شده كه زمين را به فروش هميشگىندهيد، زيرا زمين ملك يهوه است و شما ميهمان و غريب او هستيد.(223)
3- عيد پوريم ؛ اين عيد سه روز در سال ، روزهاى 11 تا 13 ماه آذار است .
يهوديان و هر كس در اين دو روز چيزى خمير شده بخورد، از قوم جدا شود. در اين روزهانبايد كارى انجام دهند.
4- عيد سبتها؛ يعنى روزهاى شنبه . سبت در لغت عبرانى به معناى استراحت است . قرآن بهاعتبار سبت در ميان قوم موسى تصريح كرده است .(224)
5- عيد ضوكا؛ به پاس جوانمردى جوانى يهودى بر پا مى شود. موضوع از اين قراراست كه در سال 164 ميلادى ، حاكم يونانى اورشليم فرمان داد كه بايد نوعروسانيهود اول به خدمت حاكم روند و بعد از آن شوهرانشان باشند. مردى يهود كه فرزندانبسيار داشت ، تدبيرى انديشيد و پسرش را لباس عروس پوشانيد و به خدمت حاكمفرستاد. آن جوان با دشنه حاكم را از پاى درآورد. اين عيد به شكرانه آن روز است .
يهوديان اعياد ديگرى نيز دارند: عيد گرناها، عيد نوبرها، عيد سايبانها، عيد خيمه ها، كههر يك به مناسبتى و در روزى خاص با تشريفات و قربانى برگزار مى شود.(225)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation