بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 21, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(هـنـگـامـى كـه ايـن ابر را مشاهده كردند كه به سوى درهها و آبگيرهاى آنها رو مى آوردخـوشـحـال شـدنـد، و گـفـتـنـد ايـن ابـرى اسـت بـارانـزا)! (فـلمـا راءوه عـارضـامستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا).
مـفـسـران گـفـتـه انـد مـدتـى بـاران بـراى قـوم عـادنـازل نـشـد، هـوا گـرم و خـشـك و خفه كننده شده بود، هنگامى كه چشم قوم عاد به ابرهاىتيره و تار و گسترده اى كه از افقهاى دور دست به سوى آسمان آنها در حركت بود افتادبسيار مسرور شدند و به استقبال آن شتافتند و در كنار درهها و سيلگيرها آمدند تا منظرهنزول باران پر بركت را ببينند و روحى تازه كنند.
ولى بـه زودى بـه آنها گفته شد (اين ابر بارانزا نيست اين همان عذاب وحشتناكى استكه براى آمدنش شتاب مى كرديد) (بل هو ما استعجلتم به ).
(اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است ) (ريح فيها عذاب اليم ).
ظـاهـرا گـويـنـده ايـن سـخن خداوند بزرگ است ، يا حضرت هود به هنگامى كه فريادهاىشوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت .
آرى تـندبادى است ويرانگر كه (همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد ونابود مى كند) (تدمر كل شى ء بامر ربها)
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد: مـنـظـور از (هـمـه چـيـز) انـسـانـهـا و چـهـارپـايان واموال آنها است .
زيرا در جمله بعد مى افزايد: (آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز مساكن و خانه هاىآنها به چشم نمى خورد) (فاصبحوا لا يرى الا مساكنهم ).
و اين نشان مى دهد كه مساكن آنها سالم بودند، اما خودشان هلاك شدند، و اجساد و اموالشاننيز به وسيله تندباد به بيابانهاى دور دست ، و يا در دريا افكنده شد.
بـعـضى گفته اند نخستين بار كه متوجه شدند اين ابر سياه ، تندباد پر گرد و غبارىاست ، زمانى بود كه به نزديك سرزمين آنها رسيد، و چهارپايان و چوپانهاى
آنها را كه در بيابانهاى اطراف بود از زمين برداشت ، و به هوا برد، خيمه ها را از جا مىكند و چنان بالا مى برد كه به صورت ملخى ديده مى شد!
هنگامى كه اين صحنه را ديدند فرار كردند و به خانه هاى خود پناه بردند و درها را بهروى خـود بـستند، اما باد درها را از جا مى كند، و آنها را بر زمين مى كوبيد (يا با خود مىبرد) و (احقاف ) همان شنهاى روان را بر پيكر آنها گسترد.
در آيـه 7 سـوره حـاقـه آمـده اسـت ايـن تندباد هفت شب و هشت روز ادامه يافت )، آنها مرتبازيـر تـلى از شـن و ماسه ناله مى كردند، سپس تندباد شنها را با خود برد و بار ديگربدنهايشان نمايان گشت ، و آنها را برگرفت و به دريا ريخت !.
و در پـايـان بـه اين حقيقت اشاره مى كند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود،بلكه (ما اينگونه قوم مجرم را كيفر مى دهيم ) (كذلك نجزى القوم المجرمين ).
اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه شما نيز اگر همينمـسـيـر را طـى كـنـيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت ، گاه بادهائى را كه به گفتهقـرآن (مـبـشـرات بـيـن يـدى رحمته ) (پيشقراولان باران رحمت او هستند) و كار آنها زندهكردن زمينهاى مرده است ماءموريت مرگ - آفرينى مى دهد.
گـاه زمـيـن را كـه مـهـد آرامـش انـسـان اسـت بـا يـك زلزله شـديـدتبديل به گورستان او مى كند.
و گـاه بـارانـى را كـه مـايـه حـيـات هـمـه مـوجـودات زنـده اسـتمبدل به سيلابى مى گرداند و همه چيز را با آن غرق مى كند.
آرى مـاءمـوران حـيـات او را عـامـلان مـرگ او مـى سـازد و چـه دردناك است چنين مرگى كه ازدل عـامـل حـيـات بـرخـيـزد؟ بـه خـصـوص ‍ ايـنـكـه همانند قوم هود نشاط و سرورى در آغازبيافريند تا عذابش ‍ دردناكتر باشد!
و جـالب ايـنكه مى گويد: اين باد، اين امواج لطيف هوا، به فرمان پروردگار همه چيز رادرهم مى كوبيد.
آيه و ترجمه


و لقـد مـكناهم فيما إ ن مكنا كم فيه و جعلنا لهم سمعا و اءبصارا و اءفدة فما اءغنى عنهمسـمـعـهم و لا اءبصارهم و لا اءفدتهم من شى ء إ ذ كانوا يجحدون بايت الله و حاق بهم ماكانوا به يستهزءون(26)
و لقد اءهلكنا ما حولكم من القرى و صرفنا الايات لعلهم يرجعون(27)
فـلو لا نـصـرهـم الذيـن اتـخـذوا مـن دون الله قـربـانـا ءالهـةبل ضلوا عنهم و ذلك إ فكهم و ما كانوا يفترون(28)


ترجمه :

26 - مـا به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى آنها گوش و چشم وقـلب قـرار داديـم (امـا به هنگام نزول عذاب ) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براىآنها سودى نداشت ، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را
استهزا مى كردند بر آنها وارد شد.
27 - مـا اقـوامـى را كه در اطراف شما بودند هلاك كرديم ، و آيات خود را به صورتهاىگوناگون براى آنها بيان نموديم شايد بازگردند.
28 - پـس چـرا مـعـبـودانـى را كـه غير از خدا برگزيدند به گمان اينكه آنها را به خدانـزديـك مـى كـند آنها را يارى نكردند؟ بلكه از ميان آنها گم شدند! اين بود نتيجه دروغآنها و آنچه را افترا ميبستند!
تفسير:
شما هرگز از قوم عاد قويتر نيستيد!
ايـن آيـات در حـقيقت نتيجه گيرى از آيات گذشته است كه در مورد مجازات دردناك قوم عادسخن مى گفت .
مـشـركـان مكه را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: (ما قوم عاد را قوت و قدرتى داديم كه بهشما نداديم ) (و لقد مكناهم فيما ان مكناكم فيه ).
هـم از نـظـر قـدرت جـسـمـانـى از شـمـا نـيـرومـنـدتـر بـودنـد، و هـم از نـظـرمـال و ثـروت و امـكـانـات مـادى از شـمـا تـوانـاتـر، اگـر بـنـا بـود قـدرت جـسمانى ، ومـال و ثـروت ، و تـمـدن مـادى ، بـتـوانـد كـسـانـى را ازچـنگال كيفر الهى رهائى بخشد نبايد قوم عاد همچون خار و خاشاك در برابر تندباد بههر سو پرتاب شوند، و از آنها جز مساكن درهم ريخته چيزى باقى نماند!
اين آيه در حقيقت شبيه همان چيزى است كه در سوره فجر درباره همين قوم عاد آمده است : المتـر كـيـف فـعـل ربـك بـعـاد ارم ذات العماد التى لم يخلق مثلها فى البلاد: (آيا نديدىپـروردگـار تـو بـه قوم عاد چه كرد؟ آن قوم بلند قامت ، و داراى عمارتهاى مرتفع ، آنقوم و قبيله اى كه مثل و مانند آنها در
شهرها آفريده نشده بود) (سوره فجر 6 -8).
و يا مانند آنچه در آيه 36 سوره ق آمده است : و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا:(چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم كه از اين گروه نيرومندتر و صاحب عدهو عده بيشتر بودند).
خـلاصـه ايـنكه از شما نيرومندترها در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نياوردندتا چه رسد به شما
سپس مى افزايد: (ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم ) (و جعلنا لهم سمعا وابصارا و افئدة ).
آنـهـا از نـظـر درك و ديـد و تـشـخـيـص واقعيتها نيز قوى و نيرومند بودند، مطالب را بهخـوبـى درك مـى كـردنـد، و از ايـن وسائل خداداد در تاءمين مقاصد مادى خود كاملا بهره مىگرفتند
(ولى نـه گـوش و نـه چـشـم و نـه عـقـولشـان آنـهـا را بـه هـنـگـامنزول عذاب الهى به هيچوجه سودى نبخشيد، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند) (فمااغنى عنهم سمعهم و لاابصارهم و لا افئدتهم من شى ء اذ كانوا يجحدون بايات الله ).
و سرانجام آنچه (استهزا مى كردند بر آنها وارد شد) (و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ).
آرى آنـهـا هـم مـجـهـز بـه وسـائل مـادى بـودنـد، و هـموسائل درك حقيقت ، اما
چـون از طـريـق لجـاجـت و استكبار با آيات الهى برخورد مى كردند، و سخنان پيامبران رامورد سخريه قرار مى دادند، نور حق به قلوب آنها نفوذ نكرد.
و هـمـيـن كـبـر و غـرور و دشـمـنـى بـا حـق سـبـب شـد كـه ازوسـائل و ابـزار هـدايـت و شـنـاخـت هـمـچـون چـشـم و گـوش وعـقل نتوانند بهره گيرند و راه نجات را بازيابند، و عاقبت به همان سرنوشت شومى كهدر آيات گذشته اشاره شد گرفتار شدند.
جـائى كـه آنـهـا بـا آنـهـمـه قـدرت و امكانات كارى از پيش نبردند و پيكرهاى بيجانشانهـمـچـون پـر كـاه بـر امـواج تـنـدبـاد قـرار گـرفـت ، و بـاكمال حقارت به هر سو پرتاب شدند، شما كه از آنها ضعيفتر و ناتوانتريد.
بـراى خـداونـد مـشكل نيست كه شما را نيز به جرم اعمالتان به سختترين عذاب گرفتاركند، و عوامل حياتتان را ماءمور مرگ و نابوديتان سازد، اين خطابى است به مشركان مكه ،و بـه هـمـه انـسـانـهـاى مـغـرور و ظـالم و لجـوج درطول همه قرون و اعصار.
بـه راسـتـى هـمـانگونه كه قرآن مى گويد ما اولين انسانهائى نيستيم كه قدم روى زمينگـذارده ايـم ، قبل از ما اقوام بسيار ديگرى زندگى مى كردند كه داراى امكانات و قدرتزيـادى بـودنـد، چـه خـوب اسـت از تاريخ آنها آئينه عبرتى بسازيم و آينده و سرنوشتخويش را در آن تماشا كنيم .
سپس براى تاءكيد بر اين مطلب ، و پند و اندرز بيشتر، مشركان مكه را مخاطب ساخته مىگـويد: نه تنها قوم عاد بلكه ما اقوام سركشى را كه در اطراف شما زندگى مى كردندهلاك كرديم ) (و لقد اهلكنا ما حولكم من القرى )
اقـوامـى كـه سـرزمـيـن آنـهـا از شـمـا چـندان دور نيست و تقريبا در گرداگرد جزيره عربجـايـگـاهشان بود، اگر قوم (عاد) در سرزمين (احقاف ) در جنوب جزيره زندگى مىكـردنـد، قـوم (ثـمـود) در سـرزمـيـنـى بـه نـام (حـجـر) درشمال
جزيره ، و قوم (سبا) با آن سرنوشت دردناكشان در سرزمين (يمن )، و قوم (شعيب) در سـرزمـيـن (مـديـن ) در مـسـير شما به سوى شام ، و همچنين قوم (لوط) در همينمـنـطـقـه زنـدگـى داشـتند و بر اثر كثرت گناه و عصيان و كفر به عذابهاى گوناگونگرفتار شدند.
هر يك از اينها آئينه عبرتى بودند، و هر كدام شاهد و گواه گويائى ، چگونه با اينهمهوسائل بيدارى باز بيدار نمى شوند؟
بـعـد اضـافـه مـى كـنـد: (مـا آيـات خـود را به صورتهاى گوناگون براى آنها بيانكرديم ، شايد بازگردند) (و صرفنا الايات لعلهم يرجعون )
گـاه مـعـجـزات و خـارق عـادات را به آنها نشان داديم ، گاه از طريق نعمت ، و گاه بلاء ومـصـيـبـت ، گـاه از طـريـق تـوصـيـف نـيكان ، و گاه توصيف مجرمان ، و گاه از طريق عذاباسـتـيـصـال ديـگـران پـنـد و انـدرزهـا به آنها داديم ، اما كبر و غرور و خودخواهى و لجاجمجال هدايت به آنها نداد!
در آخرين آيه مورد بحث آنها را مورد سرزنش قرار داده و با اين بيان شديدا محكوم مى كند:(پس چرا معبودانى را كه غير خدا برگزيدند به گمان اينكه آنها را به خدا نزديك مىكـنـنـد در آن لحـظـات سـخـت و حـسـاس بـه يارى آنها نشتافتند)؟! (فلو لا نصرهم الذيناتخذوا من دون الله قربانا الهة ).
راسـتـى اگـر ايـن معبودان بر حق بودند پس چرا پيروان خود را در آن مواقع حساس يارىنـكـردند، و از چنگال عذابهاى هولناك نجاتشان ندادند؟! اين خود دليلى محكم بر بطلانعقيده آنها است كه اين معبودان ساختگى را پناهگاه روز
بدبختى خود مى پنداشتند.
سـپـس مـى افـزايـد: (نـه تـنـهـا به آنان كمكى نكردند، بلكه از ميان آنها گم شدند)(بل ضلوا عنهم ).
موجوداتى اينچنين بى عرضه و بى ارزش كه مبداء هيچ اثر، و مفيد هيچ فايده اى نيستند،و به هنگام حادثه گم و گور مى شوند، چگونه شايسته پرستش و عبوديتند؟!
و در پـايـان آيـه مـى گـويـد: (اين بود نتيجه دروغ آنها، و آنچه را افترا ميبستند)! (وذلك افكهم و ما كانوا يفترون ).
اين هلاكت و بدبختى ، اين عذابهاى دردناك ، و اين گمشدن معبودان در زمان حادثه ، نتيجهدروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.
آيه و ترجمه


و إ ذ صـرفنا إ ليك نفرا من الجن يستمعون القران فلما حضروه قالوا اءنصتوا فلما قضىولوا إ لى قومهم منذرين(29)
قالوا يقومنا إ نا سمعنا كتابا اءنزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى إ لى الحق وإ لى طريق مستقيم(30)
ياقومنا اءجيبوا داعى الله و امنوا به يغفر لكم من ذنوبكم و يجركم من عذاب اءليم(31)
و مـن لا يـجب داعى الله فليس بمعجز فى الا رض و ليس له من دونه اءولياء اءولئك فىضلال مبين(32)


ترجمه :

29 - بـه يـاد آور هـنـگـامـى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه قرآن رااسـتماع كنند، وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد، و هنگامىكه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند.
30 - گـفـتـنـد: اى قـوم ! مـا كـتـابـى را اسـتـمـاع كـرديـم كـه بـعـد از مـوسـىنازل شده ، هماهنگ با نشانه هاى كتب قبل از آن ، كه به سوى حق هدايت مى كند و به سوىراه راست .
31 - اى قـوم مـا! دعـوت كـنـنـده الهـى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان راببخشد و شما را از عذاب اليم پناه دهد.
32 - و هـر كـس بـه دعـوت كـنـنـده الهـى پـاسـخ نـگـويـد هـرگـز نـمـى تـوانـد ازچنگال عذاب الهى در زمين فرار كند، و غير از خدا يار و ياورى براى او نيست ، و چنين كساندر گمراهى آشكارند.
شاءن نزول :
در شاءن نزول اين آيات روايات مختلفى آمده است ، از جمله اينكه :
رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) از مـكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد، و(زيد بن حارثه ) با او بود، به اين منظور كه مردم را به سوى اسلام دعوت كند، امااحدى به دعوت او پاسخ نگفت ، ناچار به سوى مكه بازگشت تا به محلى رسيد كه آنجارا وادى جن مى ناميدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت ، جمعى از طائفه جن از آنجا مىگذشتند هنگامى كه قرائت قرآن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شنيدند گوش ‍فـرا دادنـد، و بـه يكديگر گفتند: ساكت باشيد، هنگامى كه تلاوت حضرت پايان يافتآنها ايمان آوردند، و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود آمدند، و آنان را به سوى اسلامدعوت كردند، گروهى از آنها ايمان آوردند و با هم به محضر پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) رسيدند، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليمات اسلام را به آنهايـاد داد، ايـنـجـا بـود كـه آيـات فـوق و آيـات سـوره جـننازل گرديد.
بـعـضـى ديـگـر شـاءن نـزولى از ابـن عـبـاس نـقـل كـرده انـد كـه بـا شـاءننـزول سـابـق شـبـاهـت دارد، بـا ايـن تـفـاوت كـه پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مـشـغـول نـمـاز صـبـح بـود، و در آن تـلاوت قـرآن مـى كـرد، گـروهـى از جـن كـه درحـال تـحـقـيـق و جـسـتـجو بودند، و قطع اخبار آسمان آنان را به وحشت افكنده بود، صداىتـلاوت قـرآن پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شنيدند و گفتند: علت قطع اخبارآسـمـان از ما همين است ، اينجا بود كه سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به اسلام دعوتكردند.
مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجـمـع البـيـان ) شـاءننزول سومى در اينجا آورده كه مساءله را با داستان سفر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) به طائف مربوط مى سازد و خلاصه آن چنين است :
(بـعـد از وفـات ابوطالب كار بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت شد بهسوى طائف رفت شايد يارانى پيدا كند، اشراف طائف شديدا از در تكذيب درآمدند، و آنقدراز پـشت سر به پيامبر سنگ زدند كه خون از پاهاى مباركش جارى شد، خسته و ناراحت بهكنار باغى آمد، و در سايه درخت نخلى نشست ، در حالى كه خون از پاهاى مباركش مى ريخت.
باغ متعلق به (عتبة بن ربيعه ) و (شيبة بن ربيعة ) دو نفر از ثروتمندان قريشبـود، پـيـامـبـر از مـشـاهـده آنـهـا نـاراحـت شـد، چـون دشـمـنـى آنـهـا را ازقبل مى دانست .
آن دو غـلامـشـان (عـداس ) را كه مردى مسيحى بود با طبقى از انگور خدمت پيامبر (صلىاللّه عـليه و آله و سلّم ) فرستادند پيغمبر به (عداس ) فرمود: از كجائى ؟ گفت : ازنينوا! فرمود: از شهر بنده صالح خدا (يونس )؟ (عداس ) گفت : شما از كجا يونسرا مـى شـنـاسـيـد فرمود: من رسول خدايم ، خداوند به من خبر داده ، (عداس ) به حقانيتپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـى برد، براى خدا سجده كرد و پاى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بوسه داد.
هـنـگـامـى كـه بـرگـشت (عتبه ) و (شيبه ) او را سرزنش ‍ كردند كه چرا اين كار راكـردى ؟! گـفـت : ايـن مـرد صالحى است كه مرا از اسرار ناشناخته مردم اين سامان در موردپيامبرمان يونس ‍ خبر داد، آنها خنديدند و گفتند: مبادا ترا از آئين نصرانيت فريب دهد كه اومرد فريبكارى است !
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـه سـوى مـكـه بـازگـشـت (در حـالى كـهمـحـصـول ايـن سـفـر تـنـهـا يـك مـرد مـؤ مـن بـود) تـا بـه نـزديـكـى نـخـلى دردل شـب رسـيـد مـشـغـول نـمـاز شـد گـروهـى از جـن ازاهل (نصيبين ) يا (يمن ) از آنجا مى گذشتند، صداى تلاوت قرآن او را در نماز صبحشنيدند و گوش فرا دادند و ايمان آوردند.
تفسير:
طائفه جن ايمان مى آورند
در اين آيات - چنانكه در شاءن نزول نيز اشاره شد - بحث فشرده اى پيرامون ايمان آوردنگـروهى از طائفه جن به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كتاب آسمانى اوآمـده اسـت ، تـا ايـن حـقـيـقت را بر مشركان مكه بازگو كند كه چگونه طائفه به ظاهر دورافـتـاده جـن ، بـه ايـن پـيامبرى كه از انس است و از ميان شما برخاسته ايمان آوردند ولىشما همچنان بر كفر اصرار مى ورزيد و به مخالفت خود ادامه مى دهيد.
دربـاره مـوجـودى بـه نام (جن ) و خصوصيات آن بحث مشروحى در تفسير سوره جن بهخواست خدا خواهيم داشت ، در اينجا فقط به تفسير آيات مورد بحث مى پردازيم :
در حقيقت داستان قوم عاد هشدارى براى مشركان مكه بود و داستان
ايمان طائفه (جن ) هشدار ديگرى است .
نـخـسـت مـى فـرمايد: (به خاطر بياور موقعى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجهسـاختيم كه به قرآن گوش فرا دهند) (و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرآن).
تـعـبـيـر بـه (صـرفـنـا) از مـاده (صـرف ) كـه بـه مـعـنـىمنتقل ساختن چيزى از حالتى به حالت ديگر است ، ممكن است اشاره به اين معنى باشد كهطـائفـه جـن قـبـلا از طـريق (استراق سمع ) به اخبار آسمانها گوش فرا مى دادند، باظهور پيامبر اسلام از آن بازگردانده شدند و به سوى قرآن روى آوردند.
(نفر) چنانكه راغب در (مفردات ) گفته به معنى گروهى از مردان است كه مى توانندبه اتفاق يكديگر كوچ كنند).
و مـشـهـور در مـيـان اربـاب لغـت ، جـمـاعـتـى اسـت از سـه تـا ده نـفـر، و بـعـضـى تـاچـهـل نـفـر نـيـز گـفته اند (هر چند اين تعبير در زبان فارسى بر يك فرد نيز اطلاق مىشود).
سـپـس مـى افـزايـد: (هـنـگامى كه در برابر قرآن حضور يافتند و آيات روحپرور آن راشنيدند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد (فلما حضروه قالوا انصتوا).
و ايـن مـوقـعـى بـود كـه پـيـامـبـر در دل شـب يا به هنگام قرائت نماز صبح آيات قرآن راتلاوت مى فرمود.
(انصتوا) از ماده (انصات ) به معنى (سكوت تواءم با استماع و توجه ) است .
سرانجام نور ايمان در دلآنها تابيدن گرفت ، و حقانيت آيات قرآن را در درون جان خود لمس كردند، لذا هنگامى كهتـلاوت قـرآن پـايـان يـافـت هـمـچـون مـبـلغـانـى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذاركـردنـد) و از حقيقتى كه نصيبشان شده بود آگاه ساختند) (فلما قضى ولوا الى قومهممنذرين ).
و اينچنين است راه و رسم افراد با ايمان كه پيوسته طالب آنند ديگران را از حقايقى كهخود آگاه شده اند آگاه سازند، و منابع ايمان خود را در اختيار آنها قرار دهند.
آيـه بـعـد بـيـانـگـر چـگونگى دعوت اين گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوىآنـهـاسـت ، دعـوتـى منسجم ، حساب شده ، كوتاه و پرمعنا، گفتند: (اى قوم ! ما كتابى رااسـتـمـاع كـرديـم كه بعد از موسى از آسمان نازل شده است ) (قالوا يا قومنا انا سمعناكتابا انزل من بعد موسى ).
ايـن كـتـاب اوصـافـى دارد، نـخـسـت ايـنـكـه : (كـتـابـهـاى آسـمـانـىقبل از خود را تصديق مى كند و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست ، و نشانه هائى كه دركتب پيشين آمده است در آن به خوبى ديده مى شود) (مصدقا لما بين يديه ).
وصف ديگر اينكه همگان را به سوى حق هدايت مى نمايد (يهدى الى الحق ).
بـه گـونـه اى كـه هـركس عقل و فطرت خويش را به كار گيرد نشانه هاى حقانيت را بهروشنى در آن مى يابد.
و آخرين وصف اينكه : (به سوى راه مستقيم دعوت مى كند) (و الى طريق مستقيم ).
تـفـاوت دعـوت بـه حـق ، بـا دعـوت بـه راه مستقيم ، ظاهرا در اين است كه اولى اشاره بهاعتقادات حق است ، و دومى به برنامه هاى عملى مستقيم و صحيح .
جـمـله (انزل من بعد موسى ) و جمله (مصدقا لما بين يديه ) مؤ يد اين مطلب است كهاين گروه به كتب آسمانى پيشين مخصوصا كتاب موسى ايمان داشتند
و در جـسـتـجـوى حـق بـودنـد، و اگـر مـى بـيـنـيـم سـخـنـى از كـتـاب عـيـسـى كه بعد از آننـازل شـده به ميان نيامده نه بخاطر چيزى است كه (ابن عباس ) گفته كه جن مطلقا ازنـزول انـجـيـل آگـاه نبودند، چرا كه طائفه جن از اخبار آسمانها با خبر بودند چگونه ممكناست از اخبار زمين تا اين حد غافل بمانند؟!
بـلكه بخاطر اين است كه تورات كتاب اصلى بود كه حتى مسيحيان احكام شرايع خود رااز آن گرفته و مى گيرند.
سـپـس افـزودنـد: (اى قـوم مـا! دعـوت كننده الهى را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد (ياقومنا اجيبوا داعى الله و آمنوا به ).
كـه دو پـاداش بـزرگ بـه شـمـا ارزانى مى دارد: (گناهانتان را مى بخشد، و شما را ازعذاب اليم پناه مى دهد) (يغفر لكم من ذنوبكم و يجركم من عذاب اليم ).
مـنظور از داعى الله (دعوت كننده الهى ) پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) استكـه آنـهـا را بـه سوى الله رهنمون مى شد و از آنجا كه بيشترين ترس و وحشت انسان ازگناهان و عذاب دردناك قيامت است امنيت در برابر اين دو امر را مطرح كردند تا بيش از همهجلب توجه كند.
جـمـعى از مفسران كلمه (من ) در (من ذنوبكم ) را (زائده ) دانسته اند كه تاءكيدىاست بر آمرزش همه گناهان در سايه ايمان .
ولى بـعـضـى آن را (تـبـعـيـضـيـه ) و اشـاره بـه آن دسـتـه از گـنـاهانى مى دانند كهقبل از ايمان آوردن انجام داده اند، يا گناهانى كه جنبه حق الله دارد، و نه حق الناس .
ولى مناسبتر همان است كه (من ) زائده و براى تاءكيد باشد و آيه شريفه
همه گناهان را شامل گردد.
در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخن مبلغان جن را چنين بازگو مى كند:
(آنـهـا بـه قـوم خـود گـفـتـنـد: هـر كس دعوت داعى الهى را پاسخ نگويد نمى تواند ازچنگال عذاب الهى در زمين فرار كند) (و من لا يجب داعى الله فليس بمعجز فى الارض ).
(و ياور و سرپرستى غير از خدا براى او نخواهد بود) (و ليس ‍ له من دونه اولياء).
و لذا (ايـن گـروه در گـمـراهـى آشـكـارنـد) (اولئك فـىضلال مبين ).
چـه گـمـراهى از اين بدتر و آشكارتر كه انسان به ستيزه جوئى با حق و پيامبر خدا، وحـتـى با خدا برخيزد كه نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محيط كشورش ‍ بگريزد و به جاى ديگرى فرار كند.
بارها گفته ايم : (معجز) (يا ساير مشتقات اين كلمه ) در اينگونه موارد به معنى عاجزنـمـودن از تـعـقـيـب و كـيـفـر اسـت ، و يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر فـرار كـردن ازچنگال مجازات .
تـعبير به (فى الارض ) (در زمين ) اشاره به اين است كه هر جاى زمين برويد ملك خدااسـت ، و از حـيـطـه قـدرت او خـارج نـخـواهد بود، و اگر سخنى از آسمان نمى گويد بهخاطر اين است كه به هر حال جايگاه جن و انس هر دو روى زمين است .
نكته ها:
1 - تبليغات مؤ ثر
چنانكه گفتيم بحث پيرامون جن و چگونگى حيات اين موجود، و خصوصيات
ديگر مربوط به آن ، به خواست خداوند در تفسير سوره جن خواهد آمد، آنچه از آيات موردبـحـث اسـتـفـاده مـى شـود ايـن اسـت كـه آنـهـا مـوجـوداتـىعـاقل و صاحب شعورند، و مكلف به تكليفهاى الهى ، و داراى دو گروه مؤ من و كافرند، وآگاهى كافى از دعوتهاى الهى دارند.
مـسـاءله جـالب در اين آيات مورد بحث روشى است كه آنها براى تبليغ اسلام در ميان قومخود در پيش گرفتند.
آنـها پس از حضور در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و شنيدن آيات قرآن ،و پـى بـردن بـه مـحـتـواى آن ، بـه سـرعت به سراغ طائفه خود آمدند و به تبليغ آنهاپرداختند.
آنـهـا نـخـسـت از حـقـانـيـت قـرآن سـخـن گـفـتـنـد، و بـا سـهدليـل ايـن مـطـلب را اثـبـات كـردنـد، سـپـس بـه تشويق آنها پرداخته ، نجات و رهائى ازچـنگال عذاب آخرت را در سايه ايمان به اين كتاب آسمانى به آنها بشارت دادند، كه همتـاءكـيـدى بـود بـر مـسـاءله مـعـاد و هـم تـوجـهـى بـه ارزشـهـاىاصيل آخرت در برابر ارزشهاى ناپايدار دنيا.
در سـومـيـن مـرحـله خـطـرات تـرك ايـمـان را به آنها گوشزد كردند، و هشدارى تواءم بااسـتـدلال و دلسـوزى بـه آنـهـا دادنـد، و سـرانـجـام و عـاقـبـت انـحـراف از اين مسير را كهضلال مبين و گمراهى آشكار است گوشزد كردند.
اين شيوه تبليغ شيوه اى است مؤ ثر براى هر كس و هر گروه .
2 - بـهـترين دليل عظمت قرآن محتواى آن است از آيات فوق و همچنين از آيات سوره جن بهخـوبى برمى آيد كه اين گروه از طائفه جن تنها با شنيدن آيات قرآن مجذوب آن شدند،و هيچ نشانه اى بر اينكه آنها تقاضاى معجزه ديگرى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) كرده باشند در دست نيست .
آنـهـا هـمـيـن انـدازه را كه قرآن مجيد هماهنگ با نشانه هاى كتب پيشين است ، و از سوى ديگردعوت به حق مى كند، و از سوى سوم برنامه ريزى عملى
آن بر صراط مستقيم است ، براى حقانيت آن كافى دانسته اند.
و بـه راسـتـى مـطـلب هـمـيـن اسـت كـه بـررسـى مـحـتـواى قـرآن مـا را از هـر گـونـهدليل ديگر بى نياز مى كند.
كـتـابـى كـه از سـوى انـسـانـى درس نـخـوانـده ، و در مـحـيـطـى مـمـلو ازجـهـل و خـرافـات عرضه شده ، داراى چنين محتوائى بلند، معارف و عقائدى پاك ، توحيدىخـالص ، قـوانـيـنـى مـحـكـم و مـنـسـجـم ، استدلالهائى قوى و نيرومند، برنامه هائى متين وسـازنـده ، و مـواعـظ و انـدرزهـائى روشنگر و عالى باشد آن هم با چنين جاذبه نيرومند وزيـبـائى خيره كننده ، خود بهترين دليل بر حقانيت اين كتاب آسمانى است كه (آفتاب آمددليل آفتاب ).
آيه و ترجمه


اءو لم يـروا اءن الله الذى خـلق السـمـوات و الا رض و لم يـعـى بـخـلقهن بقادر على اءنيحى الموتى بلى إ نه على كل شى ء قدير(33)
و يـوم يـعـرض الذيـن كـفـروا عـلى النـار اءليـس هـذا بـالحـق قـالوا بـلى و ربـنـاقال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون(34)
فـاصـبر كما صبر اءولوا العزم من الرسل و لاتستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لميلبثوا إ لا ساعة من نهار بلغ فهل يهلك إ لا القوم الفاسقون(35)


ترجمه :

33 - آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده ، و از آفرينش آنها ناتواننشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست .
34 - روزى را بـه يـادآور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مىشـود) آيا اين حق نيست ؟ مى گويند: آرى ، به پروردگار ما سوگند (كه حق است ، در اينهنگام ) مى گويد: پس ‍ عذاب را به خاطر كفرتان بچشيد!
35 - بـنـابـرايـن صـبـر كـن آن گـونه كه پيامبران اولو العزم شكيبائى كردند و براى(عـذاب ) آنها شتاب مكن ، هنگامى كه وعده هائى را كه به آنها داده شد مى بينند احساس مىكنند كه گوئى فقط ساعتى از يكروز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغى است براى همگان، آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟
تفسير:
همچون پيامبران اولواالعزم شكيبا باش
ايـن آيـات كه آخرين آيات سوره (احقاف ) است به بحث پيرامون (معاد) مى پردازد،زيـرا از يـكـسـو در آخـريـن آيـات گـذشـتـه كـه از زبـان مـبـلغـان جـننقل شد اشاره به مساءله (معاد) آمده بود.
و از سوى ديگر سوره (احقاف ) در بخشهاى نخست از مساءله توحيد و عظمت قرآن مجيد واثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مى گويد.
و در آخـريـن بـخـش از ايـن سـوره مـسـاءله مـعـاد را پـيـش مـى كـشـد، و بـه ايـن تـرتـيـباصول سه گانه اعتقادى را تكميل مى كند.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (آيـا آنـها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده ، و ازآفـريـنش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده ، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او برهر چيز تواناست )؟! (او لم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهنبقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير)
آفرينش آسمانها و زمين با موجودات رنگارنگ و مختلفش نشانه قدرت او بر هر چيز است ،چرا كه هر چيز به تصور آيد او در اين عالم آفريده است ، با اين
حـال چـگـونـه ممكن است از تجديد حيات انسانها عاجز باشد؟ اين دليلى است دندانشكن برمساءله امكان معاد.
اصـولا بـهـترين دليل بر امكان هر چيز وقوع آن است ، ما كه اينهمه پيدايش موجود زنده وجاندار را از موجودات بى جان مى بينيم چگونه مى توانيم در قدرت مطلقه او بر مساءلهمعاد ترديد به خود راه دهيم ؟
اين يكى از دلائل متعدد معاد است كه قرآن مجيد در آيات مختلف از جمله در آيه 81 سوره يسروى آن تكيه كرده است .
در آيـه بـعد صحنه اى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد را مجسم كرده ، مى فرمايد:(روزى را بـه خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند) (و يوم يعرضالذين كفروا على النار)
آرى گـاه دوزخ را بـر كـافـران عـرضـه مـى كـنند، و گاه كافران را بر دوزخ و هر كدامهدفى دارد كه در چند آيه قبل به آن اشاره شد.
هنگامى كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند و شعله هاى سوزان و كوه پيكر و وحشتناكآن را مى بينند به آنها گفته مى شود: (آيا اين حق نيست ) (اليس هذا بالحق ).
آيـا امـروز هـم مـى تـوانـيـد رسـتاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكار كنيد، وبگوئيد اين از افسانه هاى خرافى پيشينيان است ؟!.
آنها كه چاره اى جز اعتراف ندارند مى گويند: (آرى سوگند به پروردگارمان كه اينحـق اسـت ) و جاى شك و ترديد در آن نيست ، ما گمراه بوديم كه آن را ناحق مى پنداشتيم(قالوا بلى و ربنا).
در ايـن هـنگام خداوند يا ماءموران عذاب الهى مى گويند: (پس ‍ بچشيد عذاب را به خاطرآنچه انكار مى كرديد) (قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ).
و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مى بينند و اعتراف مى كنند، اعتراف واقـرارى كـه سـودى به حال آنها ندارد، و جز اندوه و حسرت و شكنجه وجدان و آزار روحىنتيجه اى نخواهد داشت .
در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره (احقاف ) است با توجه به آنچه در موردمـعـاد و كـيـفـر كـافـران در آيـات قـبـل گـذشـت به پيامبر خود دستور مى دهد كه صبر كنهـمـانـگـونه كه پيامبران اولواالعزم صبر و شكيبائى كردند). (فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل ).
تـنـها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شده اى ، همه پيامبران اولوالعزمبـا ايـن مـشـكلات روبرو بودند و استقامت كردند، نوح (عليه السلام ) پيامبر بزرگ خدا950 سال دعوت كرد اما جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند، پيوسته آزارش مى دادندو به سخريه اش مى گرفتند.
(ابراهيم ) (عليه السلام ) را به ميان آتش افكندند و موسى (عليه السلام ) را تهديدبـه مـرگ نـمـودنـد، و قـلبـش از نـافـرمـانيهاى قومش پر خون بود، و عيسى مسيح (عليهالسـلام ) را بـعـد از آزار بـسـيـار مـى خـواسـتـنـد بـهقـتـل بـرسـانـنـد كـه خـداونـد نـجاتش داد، خلاصه تا بوده دنيا چنين بوده است ، و جز بانيروى صبر و استقامت نمى توان بر مشكلات پيروز شد.
پيامبران اولواالعزم چه كسانى بودند؟
در ايـن كـه مـنـظـور از پيامبران اولواالعزم چه كسانى هستند در ميان مفسران گفتگو بسياراست ، و پيش از آنكه در اين باره تحقيق كنيم بايد معنى (عزم )
را بررسى كرد، زيرا (اولواالعزم ) به معناى صاحبان (عزم ) است .
(عـزم ) به معناى اراده محكم و استوار است ، (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: عزمبه معنى تصميم گرفتن بر انجام كارى است (عقد القلب على امضاء الامر).
در قرآن مجيد گاهى (عزم ) در مورد (صبر) به كار رفته ، مانند و لمن صبر و غفران ذلك لمـن عـزم الامور: (كسى كه صبر كند و عفو نمايد اين از عزم امور است ) (شورى43).
و گـاه بـه مـعـنـى (وفـاى بـه عـهـد) مـانـنـد: و لقـد عـهـدنـا الى آدم مـنقبل فنسى و لم نجد له عزما: (ما به آدم از قبل عهد كرديم ، اما او فراموش كرد و بر سرعهد خود نايستاد) (طه - 115).
ولى بـا تـوجـه بـه ايـن كـه پـيـامـبـران صـاحـب شـريـعت جديد و آئين تازه با مشكلات وگـرفـتـاريـهـاى بـيـشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن عزم و اراده محكمترى لازمداشـتـنـد بـه ايـن دسـتـه از (پيامبران )، (اولواالعزم ) اطلاق شده است ، و آيه موردبحث نيز ظاهرا اشاره به همين معنا است .
در ضـمـن اشـاره اى اسـت بـه اين كه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز ازهـمـان پـيـامـبـران اسـت ، زيـرا مـى گـويـد (تـو هـم شـكـيـبائى كن آنگونه كه پيامبراناولواالعزم شكيبائى كردند).
و اگـر بعضى (عزم ) و (عزيمت ) را به معنى (حكم و شريعت ) تفسير كرده اندبه همين مناسبت است ، و گرنه (عزم ) در لغت به معنى شريعت نيامده است .
بـه هـر حـال طـبـق ايـن معنى (من ) در (من الرسل ) (تبعيضيه ) است ، و اشاره بهگـروه خـاصـى از پـيـامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بوده اند، همانها كه در آيه 7سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده : و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم
و مـنك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا: (به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم ، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى وعيسى بن مريم ، از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم ) (احزاب - 7).
در ايـنـجـا بعد از ذكر همه انبياء به صورت جمع ، به اين پنج پيامبر بزرگ اشاره مىكند، و اين دليل بر ويژگى آنها است .
در آيـه 13 سـوره شـورى نـيـز از آنـهـا سخن مى گويد: شرع لكم من الدين ما وصى بهنوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى :
(آئينى براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحىفرستاديم و بر ابراهيم و موسى و عيسى سفارش ‍ نموديم ).
روايـات فـراوانـى در مـنـابـع شـيـعـه و اهـل سـنـت نـيـز در ايـن زمـيـنـهنقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج تن بودند، چنانكه در حديثى از امام باقر وامـام صـادق (عـليـهماالسلام ) آمده است : منهم خمسة : اولهم نوح ، ثم ابراهيم ، ثم موسى ،ثم عيسى ، ثم محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ).
در حديث ديگرى از امام على بن الحسين آمده است : منهم خمسة اولواالعزم من المرسلين : نوح وابـراهـيـم و مـوسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و هنگامى كه راوى سؤال مى كند: لم سموا اولوا العزم : (چرا آنها اولواالعزم ناميده شدند)؟ امام در پاسخ مىفرمايد: لانهم بعثوا الى شرقها و غربها، و جنها و انسها: (زيرا آنها مبعوث به شرق وغرب و جن و انس شدند).
و باز در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده : سادة النبيين و المرسلين خمسة
و هـم اولواالعـزم مـن الرسـل و عـليـهـم دارة الرحـى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ).
(بزرگ پيامبران و رسولان پنج نفرند، و آنها پيامبران اولواالعزم هستند و آسياى نبوتو رسـالت بـر مـحـور وجـود آنها دور مى زند، آنها نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند).
در تـفـسـيـر (در المـنـثـور) از ابـن عـبـاس نـيـز هـمـيـن مـعـنـىنقل شده كه پيامبران اولواالعزم همين پنج نفرند
ولى بـعضى از مفسران اولواالعزم را اشاره به پيامبرانى مى دانند كه ماءمور به پيكاربا دشمنان شدند.
بـعـضى عدد آنها را 313 نفر دانسته و بعضى همه پيامبران را اولواالعزم (صاحبان ارادهقوى ) مى دانند و مطابق اين قول من در من الرسل بيانيه است نه تبعيضيه .
ولى تفسير اول از همه صحيحتر است و روايات اسلامى آنرا تاءييد مى كند.
سپس قرآن در دنبال اين سخن مى افزايد: (درباره آنها (كافران ) عجله و شتاب مكن ) (ولا تستعجل لهم ).
چـرا كـه قـيـامت به زودى فرا مى رسد و آنچه را درباره آن شتاب داشتند با چشم خود مىبينند، سخت مجازات مى شوند و به اشتباهات خود پى مى برند.
بـه قـدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه (هنگامى كه آنها وعده هائى كه بهآنـهـا داده مـى شـد مـى بينند احساس مى كنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقفنداشتند)! (كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة
من نهار).
ايـن احـسـاس كمى عمر دنيا در برابر آخرت يا به خاطر آن است كه واقعا اين زندگى دربـرابـر آن حـيـات جـاويـدان سـاعـتى بيش نيست ، و يا به خاطر اين است كه دنيا چنان بهسـرعـت بـر آنـهـا مـى گـذرد كـه گوئى ساعتى بيش نبوده است ، و يا از اين جهت كه آنهامـحـصـول تـمـام عـمر خود را كه از آن بهره بردارى صحيح نكردند بيش از يك ساعت نمىبينند.
ايـنـجـا اسـت كـه سـيلاب حسرت بر قلب آنها جارى مى شود، اما چه سود كه راه بازگشتوجود ندارد.
لذا مـى بينيم هنگامى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فاصله دنيا و آخرت راسؤ ال مى كنند و مى گويند: كم ما بين الدنيا و الاخرة ؟ در پاسخ مى فرمايد: غمضة عين :(يك چشم بر هم زدن )! سپس مى گويد: خداوند فرموده كانهم يوم يرون ما يوعدون لميلبثوا الا ساعة من نهار.
ايـن نـشـان مـى دهد كه تعبير به (ساعت ) نه به معنى مقدار ساعت معمولى است ، بلكهاشاره به زمان كم و كوتاه است .
بـعـد بـه عـنـوان هـشـدار بـه هـمه انسانها مى افزايد: (اين ابلاغى است ، براى همه )(بلاغ ).
بـراى تـمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق درزنـدگى زودگذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اينجهان ناپايدار.
و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديدآميز مى فرمايد: (آيا
جز قوم فاسق هلاك مى شوند)؟ (فهل يهلك الا القوم الفاسقون ).
نكته :
پيامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود
زنـدگـى پـيـامـبـران بـزرگ خـدا مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بيانگر مقاومت بى حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت ، و طوفانهاى شديد، و مشكلاتطـاقـت فـرسـا اسـت ، و بـا تـوجـه بـه ايـنـكه مسير حق هميشه داراى اينگونه مشكلات استرهروان راه حق بايد از آنها در اين مسير الهام بگيرند.
مـا مـعـمولا از نقطه روشن تاريخ اسلام به روزهاى تاريك پيشين مى نگريم و اين نگرشكـه از آيـنـده بـه گـذشته است واقعيتها را طور ديگرى مجسم مى كند ما بايد خود را در آنروز تـصـور كـنيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تك و تنها بود، هيچ نشانهاى از پيروزى در افق زندگى او به چشم نمى خورد.
دشـمـنـان لجـوج براى نابودى او كمر بسته بودند، و حتى خويشاوندان نزديكش در صفاول اين مبارزه قرار داشتند!
پـيـوسـتـه بـه مـيـان قـبائل عرب مى رفت ، و از آنها دعوت مى كرد، اما كسى به دعوت اوپاسخ نمى گفت .
سـنگسارش مى كردند آنچنان كه از بدن مباركش خون مى ريخت ، ولى دست از برنامه خودبرنمى داشت .
آنـچنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سياسى قرار دادند كه تمام راهها به روىاو و پـيروان اندكش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بيمارى ازپاى درآورد.
ياران اندكش را شكنجه مى دادند، شكنجه هائى كه بر جان و قلب او مى نشست .
روزهـائى بـر پـيـامـبـر گـذشـت كـه تـوصـيـف آن بـا بـيـان و قـلممـشـكـل است ، هنگامى كه براى دعوت مردم به سوى اسلام به طائف آمد نه تنها دعوتش رااجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاهايش جارى شد.
افـراد نـادان را تـحـريـك كردند كه فرياد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناهبرد در سايه درختى نشست ، و با خداى خودش ‍ اين چنين راز و نياز كرد: اللهم اليك اشكوضعف قوتى ، و قلة حيلتى ، و هو انى على الناس ، يا ارحم الراحمين ! انت رب المستضعفين، و انت ربى ، الى من تكلنى ؟ الى بعيد يتجهمنى ؟ ام الى عدو ملكته امرى ؟ ان لم يكن بكعلى غضب فلا ابالى ...:
(خـداونـدا! نـاتـوانـى و نارسائى خودم و بى حرمتى مردم را به پيشگاه تو شكايت مىكـنم ، اى كسى كه از همه رحيمان رحيمترى ، تو پروردگار مستضعفين و پروردگار منى ،مـرا بـه كـه وا مـى گـذارى ؟ بـه افـراد دور دسـت كـه با چهره درهم كشيده با من روبروشوند؟ يا به دشمنانى كه زمام امر مرا به دست گيرند؟ پروردگارا! همين اندازه كه تواز من خشنود باشى مرا كافى است ).
گاه ساحرش خواندند، و گاه ديوانه اش خطاب كردند.
گـاه خـاكـسـتـر بـر سـرش ريـخـتـنـد، و گـاه كـمر به قتلش بستند و خانه اش را در ميانشمشيرها محاصره نمودند.
اما با تمام اين احوال همچنان به صبر و شكيبائى و استقامت ادامه داد.
و سـرانـجـام مـيـوه شـيـرين اين درخت را چشيد، آئين او نه تنها جزيره عربستان كه شرق وغرب عالم را در برگرفت ، و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هر صبح و شاماز چهار گوشه دنيا، و در تمام پنج قاره جهان ، به گوش مى رسد.
و ايـن اسـت مـعـنـى (فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولواالعـزم مـنالرسل ).
و ايـن اسـت راه و رسـم مـبـارزه بـا شـيـاطـيـن و اهـريـمـنـان و طـريـق پـيـروزى بـر آنـان ونيل به اهداف بزرگ الهى .
بـا ايـنـحـال چـگـونـه عـافـيـت طـلبـان مـى خـواهـنـد بـدون شـكـيـبـائى وتحمل رنج و درد به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟
چگونه مسلمانان امروز در برابر اينهمه دشمنانى كه كمر به نابودى آنها بسته اند مىخـواهـنـد بـدون الهـام گـرفـتـن از مكتب اصيل پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )پيروز شوند؟
مـخصوصا رهبران اسلامى بيش از همه ماءمور به اين برنامه اند چنانكه در حديثى از اميرمـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) آمـده اسـت : ان الصـبـر عـلى ولاة الامـر مـفـروضلقـول الله عـز و جـل لنـبـيـه : فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولوا العـزم مـنالرسـل ، و ايـجـابـه مـثـل ذلك عـلى اوليـائه و اهـل طـاعـتـه ، بـقـوله : لقـد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة :
(صـبـر و اسـتـقـامـت بـر رهـبـران و زمـامـداران فريضه است ، زيرا خداوند به پيامبرشفـرمـوده : فـاصـبـر كـمـا صـبـر اولوا العـزم مـن الرسـل و هـمـيـن مـعـنـى را بـر دوستان واهل طاعتش نيز فرض كرده است ، چرا كه مى گويد: براى شما در زندگى پيامبر تاسىنيكوئى بود (و شما نيز بايد همگى به او اقتدا كنيد).
خـداونـدا! اين موهبت بزرگ ، اين عطيه آسمانى ، اين صبر و شكيبائى و استقامت در برابرمشكلات را به ما ارزانى فرما!
پـروردگارا! به ما توفيق ده كه اين چراغ هدايتى را كه پيامبران اولواالعزمت مخصوصاخـاتـم پـيـامـبـران مـحـمـد (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زحمات طاقت فرسا فرا راهبشريت قرار دادند همچنان فروزان نگهداريم و به شايستگى از آن پاسدارى كنيم .
بـارالهـا! مـى دانـيـم دشمنان حق متشكل و متحدند، و از هيچ جنايتى ابا ندارند، بيش از آنچهآنـهـا در تـوان دارنـد بـه مـا صـبـر و شـكـيبائى مرحمت فرما، تا هرگز در برابر انبوهمـشـكـلات زانو نزنيم ، و امواج و طوفانها را پشت سر بگذاريم ، و اين جز با امداد و لطفبى پايان تو ممكن نيست آمين يا رب العالمين .
پايان سوره احقاف
جمعه سوم رمضان 1405
مطابق 3/3/1364


سوره محمد


مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و 38 آيه است
محتواى سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
ايـن سـوره كـه بـخاطر آيه دوم آن كه نام پيامبر اسلام در آن ذكر شده سوره محمد (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـام دارد نـام ديـگـرش ‍ سـوره(قـتـال ) (سـوره جـنـگ ) اسـت ، و در واقـع مـسـاءله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترينموضوعى است كه بر اين سوره سايه افكنده ، در حالى كه قسمت مهم ديگرى از آيات اينسـوره بـه مقايسه حال مؤ منان و كفار و ويژگيها و صفات آنها، و همچنين سرنوشتشان درآخرت مى پردازد.
به طور كلى محتواى سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد:
1 - مساءله ايمان و كفر و مقايسه حال مؤ منان و كافران در اين جهان و جهان ديگر.
2 - بحثهاى گويا و صريحى پيرامون مساءله جهاد و پيكار با دشمنان ، و دستور دربارهاسيران جنگى .
3 - قـسـمـت قـابـل مـلاحـظـه ديـگـرى شـرح حـال مـنـافـقـان اسـت كـه بـه هـنـگـامنزول اين آيات در مدينه فعاليتهاى تخريبى زيادى داشتند.
4 - بـخـش ديگر از مساءله (سير در زمين ) و بررسى سرنوشت اقوام پيشين به عنوانيك درس عبرت سخن مى گويد.
5 - در قسمتى از آيات سوره مساءله آزمايش الهى به تناسب مساءله جنگ مطرح است .
6 - در قـسـمـتـى ديـگـر از مـسـاءله انـفـاق كـه آن نـيـز نـوعـى جـهـاد اسـت و در نـقـطـهمقابل آن مساءله بخل سخن به ميان آمده .
7 - در بعضى از آيات سوره به همين مناسبت مساءله صلح با كفار (صلحى كه مايه شكستو ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است .
رويهمرفته با توجه به اينكه اين سوره در مدينه به هنگام درگيرى شديد مسلمانان بادشمنان اسلام نازل شده ، و به گفته جمعى از مفسران در بحبوحه جنگ
احـد يـا كـمـى بـعـد از آن بـوده اسـت ، مـسـاءله اصـلى در آن مـسـاءله جـنـگ اسـت و بـقـيـهمـسـائل بـر مـحـور آن دور مـى زد، جـنـگـى سرنوشت ساز و مشخص كننده صفوف مؤ منان ازكافران و منافقان ، جنگى كه پايه هاى اسلام را تقويت مى كرد، و دشمنانى را كه قصدنابودى اسلام و مسلمين داشتند بر سر جاى خود مى نشاند.
فضيلت تلاوت سوره
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرء سورةمـحـمـد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كان حقا على الله ان يسقيه من انهار الجنة : (كسىكـه سـوره مـحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تلاوت كند بر خدا حق است كه او را ازنهرهاى بهشت سيراب سازد).
در كـتـاب (ثـواب الاعـمـال ) از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـزنـقـل شده كه فرمود: من قرء سورة الذين كفروا (سورة محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم)) لم يـرتـب ابـدا، و لم يـدخـله شـك فـى ديـنه ابدا، و لم يبتله الله بفقر ابدا و لا خوفسـلطـان ابدا و لم يزل محفوظا من الشرك و الكفر ابدا حتى يموت فاذا مات وكله الله بهفـى قـبره الف ملك يصلون فى قبره و يكون ثواب صلاتهم له و يشيعونه حتى يوقفوهموقف الامن عند الله عز و جل و يكون فى امان الله و امان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم): (هـر كـس ‍ سـوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بخواند هرگز شك و ترديددر ديـن بـه خـود راه نـمـى دهـد، و هـرگـز خداوند او را به فقر در دين مبتلا نمى سازد، وهـرگـز ترسى از سلطانى نخواهد داشت ، و همواره تا آخر عمرش از شرك و كفر محفوظ ودر امـان خـواهـد بـود، و هـنـگـامـى كه مى ميرد خداوند هزار فرشته را ماءمور مى كند كه درقـبـرش نماز بخوانند و ثواب نمازهايشان از آن او است ، و اين هزار فرشته همچنان با اوهستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف كنند، و پيوسته در امان خدا و محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ).
روشـن اسـت آنـهـا كـه مـحـتـواى ايـن آيـات را در جـان خود پياده كنند و در پيكار با دشمنانسـرسـخـت و بـى رحـم و بى منطق ، ترديد و تزلزل بخود راه ندهند، هم پايه هاى دين وايـمانشان قوى مى شود، و هم ترس و ذلت و فقر از آنها برچيده خواهد شد، و هم در قيامتدر جوار رحمت الهى متنعمند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه امـام (عـليـه السـلام ) فـرمـود: مـن اراد ان يـعرف حالنا وحـال اعـدائنـا فـليـقـرء سـورة مـحـمـد فـانه يراها آية فينا و آية فيهم : (هر كس بخواهدحـال مـا و دشـمـنـان مـا را بنگرد سوره محمد را بخواند كه آيه اى درباره ما است و آيه اىدرباره آنها)!.
ايـن حـديـث را مفسران اهل سنت مانند (آلوسى ) در (روح المعانى ) و (سيوطى ) در(در المنثور) نيز نقل كرده اند.
و بـيـانـگـر ايـن واقـعـيـت اسـت كـه نـمـونـه اتـم ايـمـاناهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند و نمونه بارز كفر و نفاق بنى اميهدرست است كه در اين سوره تصريحى به عنوان اهلبيت نيامده ، و نه به عنوان بنى اميه ،ولى چـون از دو گـروه مـؤ مـن و مـنـافـق و ويـژگـيـهـاى آنـهـا بـحـث شـده اسـتقـبـل از هـر چـيـز اشـاره بـه آن دو مـصـداق روشـن مـى كـنـد، و در عـيـنحال مانع از شمول سوره نسبت به ساير افراد مؤ من و منافق نيست .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation