بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 19, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ديـگـر ايـنكه آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرينش و اجراى اوامر او در پهنهعـالم هـسـتـى هـسـتـنـد. ايـن سخن شبيه چيزى است كه در آيه 26 و 27 سوره انبياء آمده استبـل عـباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون : آنها بندگان شايسته خدا هستندكـه در سـخـن بـر او پـيـشـى نـمـى گـيـرنـد، و فـرمـان او راعمل مى كنند.
سـوم ايـنـكـه آنـهـا پـيوسته تسبيح خدا مى گويند و او را از آنچه لايق مقامش نيست منزه مىشمرند.
از آنـجـا كه اين دو جمله (انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ) از نظر ادبيات عربمـفـهـومـش حـصـر اسـت ، بعضى از مفسران از آن چنين استفاده كرده اند كه فرشتگان با اينعبارت مى خواهند بگويند تنها ما مطيع فرمان خدا هستيم و تسبيح كننده واقعى او نيز مائيم، اشـاره بـه ايـنـكـه اطـاعـت و تـسـبـيـح بـنـى آدم در بـرابـر كـار فـرشـتـگـان چـيـزقابل ملاحظه اى نيست .
قابل توجه اينكه جمعى از مفسران ذيل اين آيات حديثى از پيامبر گرامى
اسـلام نـقل كرده كه فرمود: ما فى السماوات موضع شبر الا و عليه ملك يصلى و يسبح :در تـمـام آسـمانها حتى به اندازه يك وجب مكانى وجود ندارد مگر اينكه در آنجا فرشته اىاست كه نماز مى خواند و تسبيح خدا مى گويد!
در نـقـل ديـگـرى همين معنى به اين صورت بيان شده : ما فى السماء موضع قدم الا عليهمـلك سـاجـد او قـائم : در تـمـام آسـمـانـها حتى به اندازه يك جاى پا وجود ندارد جز اينكهفرشته اى در آنجا در حال سجده يا قيام است !
و در نـقـل ديـگرى از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده است : روزى به دوستان كه در گردشنـشـسـتـه بـودند فرمود: اطت السماء و حق لها ان تاط! ليس فيها موضع قدم الا عليه ملكراكـع او سـاجـد، ثم قرأ و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون : آسمان (از سنگينىبـار خـود) نـاله كـرد، و حـق دارد نـاله كـنـد، چرا كه در آن به اندازه جاى پائى نيست مگرايـنـكه فرشته اى بر آن در حال ركوع يا سجود است ! سپس اين آيات را قرائت فرمود: وانا لنحن الصافون ...
اين تعبيرهاى گوناگون كنايه لطيفى است از اينكه عالم هستى پر است از فرمانبردارانپروردگار و تسبيح كنندگان براى او.
سـپـس در چـهار آيه اخير به يكى از عذرهاى ناموجه اين مشركان در ارتباط با همين مساءلهبـت پـرسـتـى و مـطالب ديگر اشاره كرده و پاسخ مى دهد، مى فرمايد: آنها پيوسته مىگفتند... (و ان كانوا ليقولون ).
اگر نزد ما يكى از كتب آسمانى پيشينيان بود... (لو ان عندنا ذكر من الاولين ).
ما از بندگان مخلص خدا بوديم (لكنا عباد الله المخلصين ).
ايـن هـمـه از بـندگان مخلص و آنان كه خدايشان خالص كرده است سخن مگوى ، و پيامبرانبـزرگـى هـمـچـون نـوح و ابـراهـيـم و مـوسـى و غـيـر آنـهـا را به رخ ما مكش ، ما هم اگرمـشـمـول لطـف خـدا شـده بـوديـم و يـكـى از كـتـب آسـمـانـى بـر مـانازل مى شد، در زمره اين بندگان مخلص بوديم !
ايـن درست به گفتار شاگردان عقب افتاده و رفوزه اى مى ماند كه براى سرپوش نهادنبـر تـنـبـلى خـود مـى گـويـنـد مـا هـم اگـر معلم و استاد خوبى داشتيم از شاگردان رديفاول بوديم !
آيـه بـعـد مـى گـويـد ايـن آرزوى آنـهـا هـم اكـنـون جـامـهعـمـل بـه خـود پـوشـيـده و بـزرگـتـريـن كـتـاب آسـمـانـى خـدا قـرآن مـجـيـد بـر آنـاننـازل شـده ، امـا ايـن دروغ پـردازان پر ادعا به آن كافر شدند و از در مخالفت و انكار ودشـمنى درآمدند، اما به زودى نتيجه كار خود را خواهند دانست ( فكفروا به فسوف يعلمون).
اين همه لاف و گزاف نگوئيد، و خود را شايسته قرار گرفتن در صف بندگان مخلص خدانـشـماريد، دروغ شما آشكار شد، و ادعاهايتان تو خالى از آب درآمد، كتابى بهتر از قرآنتـصور نمى شود، و مكتبى بهتر از مكتب تربيتى اسلام نيست ، ولى ببينيد چگونه با اينكتاب آسمانى برخورد كرديد؟ منتظر عواقب دردناك كفر و بى ايمانى خود باشيد.
آيه و ترجمه


و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين(171)
إ نهم لهم المنصورون(172)
و إ ن جندنا لهم الغالبون(173)
فتول عنهم حتى حين(174)
و ابصرهم فسوف يبصرون(175)
افبعذابنا يستعجلون(176)
فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين(177)


ترجمه :

171 - وعـده قـطـعـى مـا بـراى بـنـدگـان مـرسـل مـا ازقبل مسلم شده .
172 - كه آنها يارى مى شوند.
173 - و لشكر ما (در تمام صحنه ها) پيروزند.
174 - از آنها روى بگردان تا زمان معينى (تا زمانى كه فرمان جهاد صادر شود).
175 - و وضـع آنـهـا را بـنـگـر (چـه بـى مـحـتـوا اسـت ) امـا بـه زودى آنـهـا(محصول اعمال خود را) مى بينند.
176 - آيا آنها براى عذاب ما عجله مى كنند؟!
177 - اما هنگامى كه عذاب ما در صحن خانه هاشان فرود آيد صبحگاهان بدى خواهند داشت.
تفسير:
حزب الله پيروز است !
به دنبال بحثهاى گوناگونى كه پيرامون مبارزات انبياى بزرگ و كارشكنيهاى مشركانبـى ايـمـان طـى آيـات ايـن سـوره آمـده اسـت ، اكـنون كه به آخرين آيات سوره نزديك مىشـويـم مـهـمـتـرين مساءله را در اين رابطه بيان مى كند، و حسن ختام را به عاليترين وجهنشان مى دهد، و آن خبر از پيروزى نهائى لشكر خدا بر لشكر شيطان و دشمنان حق است ،تا مؤ منان اندكى كه به هنگام نزول اين آيات در مكه تحت فشار دشمنان اسلام بودند، وهـمـچـنـيـن هـمه مؤ منان محروم در هر عصر و زمان به اين وعده بزرگ الهى دلگرم شوند وگـرد و غـبـار يـاس ‍ و نـومـيدى را از دل و جان خود بشويند و براى ادامه مبارزه با لشكرباطل آماده و مقاوم گردند.
مـى فـرمـايـد: وعـده قـطـعـى مـا بـراى بـنـدگـان مـرسـل مـا ازقبل مسلم شده (و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين ).
كه آنها يارى مى شوند (انهم لهم المنصورون ).
و لشكر ما در تمام صحنه ها پيروزند (و ان جندنا لهم الغالبون ).
چه عبارت صريح و گويا، و چه وعده روح پرور و اميدبخشى ؟!
آرى پـيـروزى لشـكـر حـق بـر باطل ، و غلبه جند الله و يارى خداوند نسبت به بندگانمـرسـل و مـخـلص از وعـده هاى مسلم او، و از سنتهاى قطعى است كه در آيات فوق به عنوانسبقت كلمتنا (اين وعده و سنت ما از آغاز بوده ) مطرح شده است .
نظير اين مطالب در آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد آمده است : در آيه
47 سوره روم مى خوانيم : و كان حقا علينا نصر المؤ منين يارى كردن مؤ منان حقى است مسلمبر ما!
و در آيـه 40 سـوره حـج آمـده اسـت : و ليـنصرن الله من ينصره : خداوند هر كس را كه بهيارى آئين او برخيزد ياريش مى كند.
و در آيه 51 از سوره غافر مى خوانيم : انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنياو يـوم يـقـوم الاشـهـاد: مـا رسـولان خـود و افـراد بـا ايـمـان را در زندگى دنيا و در (روزرستاخيز) آن روز كه شاهدان به حق قيام مى كنند يارى مى دهيم .
و بـالاخـره در آيه 21 سوره مجادله با قاطعيت تمام از اين غلبه و پيروزى به عنوان يكسنت قطعى سخن مى گويد: كتب الله لاغلبن انا و رسلى : خداوند مقرر داشته است كه من ورسولانم بطور قطع غلبه خواهيم كرد!
بديهى است خداوندى كه بر همه چيز توانا است ، و در وعده هاى او هرگز تخلف نبوده ونـيـسـت ، مـى تـوانـد بـه ايـن وعـده بـزرگ خـود جـامـهعـمـل بـپـوشـانـد، و هـمانند سنتهاى تخلف ناپذير عالم هستى بى كم و كاست مردان حق راپيروز گرداند.
اين وعده الهى يكى از مهمترين مسائلى است كه رهروان راه حق به آن دلگرمند، و از آن روحو جـان مـى گـيـرنـد، هـر زمـان خـسـتـه شـوند با آن نفس ، تازه مى كنند، و خون جديدى درعروقشان جارى مى شود.
يك سؤ ال مهم
در ايـنـجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه : اگر مشيت و اراده الهى بر يارى پيامبران وپـيـروزى مـؤ مـنـان قـرار گـرفـتـه ، چـگـونـه مـشـاهـده مـى كـنـيـم كـه درطـول تـاريـخ پـرمـاجـراى بـشر پيامبرانى به شهادت رسيدند، و گروههائى از مؤ منانمـواجـه بـا شـكـسـت شـدنـد؟ اگـر اين يك سنت تخلف ناپذير الهى است ، پس اين استثناهابراى چيست ؟!
در پاسخ مى گوئيم :
اولا: پـيروزى معنى وسيعى دارد، و هميشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نيست، گاه پيروزى پيروزى مكتب است ، و مهمترين پيروزى همين است ، فرض كنيد پيامبر اسلام(صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات شهيد شده بود، اما مى بينيم آئينش دنيارا گرفته ، آيا ممكن است اين شهادت را به شكست تعبير كنيم ؟
مـثـال روشـنـتـر ايـنـكـه امام حسين (عليه السلام ) و يارانش در كربلا واقعا شربت شهادتنـوشـيـدنـد، ولى هـدف آنـهـا ايـن بـود كـه چهره زشت بنى اميه را كه مدعى خلافت پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) بودند اما در حقيقت جامعه اسلامى را به عصر جاهليت بازمـى گـردانـدنـد نـشان دهند، و به اين هدف بزرگ رسيدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاهكـردنـد و اسـلام را از سـقـوط رهـائى بـخـشيدند، آيا مى توان گفت آنها در كربلا مغلوبشدند؟!
مـهم اين است كه انبياء و جنود الهى يعنى مؤ منان در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجمدشـمـنـان حـق تـوانـستند اهداف خود را در دنيا پيش ببرند و پيروان زيادى پيدا كنند و خطمكتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان قد علم كنند و حتى در دنياى امروزافكار اكثريت مردم جهان را به خود متوجه سازند.
نـوع ديـگـر از پـيـروزى داريـم كـه پـيـروزى تـدريـجـى در بـرابـر دشـمـن درطـول قـرنـهـا اسـت كـه گـاه نـسـلى به ميدان مى آيد و پيروز نمى شود، اما نسلهاى آيندهدنبال كار آنها را مى گيرند و به پيروزى مى رسند (مانند پيروزى نهائى لشكر اسلامبـر لشـكـر صـليـبـيـون بـعد از دويست سال !) اين نيز پيروزى براى مجموع محسوب مىشود.
ثانيا: فراموش نبايد كرد كه وعده خداوند دائر به غلبه مؤ منان يك وعده
مـشـروط اسـت نـه مـطـلق ، و بـسـيارى از اشتباهات از عدم توجه به اين حقيقت سرچشمه مىگيرد.
زيرا در آيات مورد بحث كلمه عبادنا (بندگان ما) و جندنا (لشكر ما) و يا تعبيرات مشابهديگرى كه در اين زمينه در ساير آيات قرآن آمده ، مانند حزب الله - و - الذين جاهدوا فينا- و - و ليـنـصـرن الله مـن يـنـصـره و مـانـنـد ايـنـهـا هـمـهدليل روشنى است براى شرائط پيروزى .
مـا مـى خـواهـيـم نـه مـؤ مـن مـجـاهـدى بـاشـيـم ، و نـه جـنـد مـخـلصـى ، و بـا ايـنحال بر دشمنان حق و عدالت پيروز شويم !
مـا مى خواهيم در مسير الهى با افكار و برنامه هاى شيطانى پيش برويم ، بعد تعجب مىكـنـيـم كـه چـرا مـغـلوب دشـمـنـان هـسـتـيـم ، مـگـر مـا بـه وعـده هـاى خـودعمل كرده ايم كه از خدا مطالبه وفا به وعده هايش مى كنيم ؟!
در جـنـگ احـد پـيـامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وعده پيروزى به مسلمانان دادهبـود، و در مرحله اول جنگ نيز پيروز شدند، اما گروهى به فكر جمع آورى غنائم و ايجادتفرقه و نفاق و رها كردن فرمان رسول خدا افتادند، و در حفاظت از دستاورد پيروزى آغازجنگ و دره احد كوتاهى كردند، و همين امر سبب شكست نهائى آنها در آن جنگ شد.
گـويـا گـروهـى كـه خود را طلبكار مى دانستند خدمت پيامبر اسلام آمدند و با لحن خاصىعرض كردند پس وعده پيروزى چه شد؟
قـرآن جـواب بسيار جالبى به آنها گفت كه شاهد گفتار ما است ، فرمود: و لقد صدقكمالله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اراكممـا تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفاعنكم و الله ذو فضل على المؤ منين :
خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) محقق ساخت ، در آن هنگام كه(در آغـاز جـنـگ ) دشـمـنـان را بـه فـرمان او مى كشتيد، و اين پيروزى همچنان ادامه داشت تاايـنـكـه سـسـت شـديـد، و در كـار خـود بـه نزاع پرداختيد، و بعد از آنكه (به مطلوب خودرسـيـديد) و آنچه را دوست مى داشتيد خداوند به شما نشان داد، نافرمانى كرديد بعضىاز شـمـا خـواهـان دنـيـا بـودنـد، و بـعـضـى خـواهـان آخـرت (بـا ايـنحـال بـاز شـمـا را از شـكـسـت كـامـل نـجـات داد) و آنـهـا را از شما منصرف ساخت تا شما رابـيـازمـايـد، و شـمـا را مـشـمـول عـفـو خـود قـرار داد، و خـداونـد نـسـبـت بـه مـؤ مـنـانفضل و بخشش دارد (آل عمران آيه 152).
تعبيراتى مانند فشلتم (سست شديد).
تنازعتم (به اختلاف پرداختيد).
عصيتم (نافرمانى كرديد).
به خوبى نشان مى دهد كه آنها شرائط نصرت الهى و پيروزى بر دشمن را رها كردند،در نتيجه به مقصود خود نرسيدند.
آرى خـداونـد هرگز قول نداده است كه هر كس نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دماز جـنـد الله ، و حـزب الله زد، در تـمـام صـحـنـه هـا بـر دشـمن غلبه كند، اين وعده الهىمـخـصـوص كـسـانـى اسـت كـه از قـلب و جـان خـواهـان رضـاى خـدا و از نـظـرعمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نكنند.
نظير همين سؤ ال و جواب را در مورد دعا و وعده اجابت الهى نيز گفته ايم .
سپس در ادامه اين آيات هم براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان وتـاءكـيد بر پيروزى ، و هم تهديد مشركان بيخبر مى گويد: از آنها روى بگردان و آنهارا تا زمان معينى به حال خود بگذار! (فتول عنهم حتى حين ).
تـهـديـدى اسـت پـر مـعـنـى و هـول انـگيز كه از اطمينان به پيروزى نهائى سرچشمه مىگيرد، به خصوص اينكه تعبير حتى حين (تا مدتى ) به صورت سربسته اداء شده است، امـا تـا چـه مـدت ؟ تـا زمـان هـجـرت ؟ تـا موقع جنگ بدر؟ تا فتح مكه ؟ و يا زمانى كهشرائط قيام نهائى و عمومى مسلمانان بر ضد اين كوردلان فراهم گردد؟ دقيقا معلوم نيست.
نـظـيـر اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود: گاه مى گويد: فاعرض عنهم وتـوكـل عـلى الله از آنـهـا روى بـگـردان و بـر خـداتوكل كن (نساء - 81).
در جـاى ديـگـر مى گويد: قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون : بگو الله سپس آنها رارها كن كه در دروغهاى خود بازى كنند (انعام - 91).
سـپـس ايـن جـمـله را با تهديد ديگرى تاءكيد كرده ، مى فرمايد: وضع آنها را بنگر (چهبـى محتوا است لجاجت هايشان ، دروغهايشان ، خرافاتشان ، و خيره سريهايشان را) اما بهزودى آنها نيز نتيجه شوم كار خود را مى بينند (و ابصرهم فسوف يبصرون ).
به زودى پيروزى تو و مؤ منان ، و شكست ذلت بار خود را در اين دنيا، و مجازات الهى رادر جهان ديگر خواهند ديد.
و از آنـجـا كـه ايـن خـيـره سـران بى شرم پيوسته اين سخن را تكرار مى كردند كه وعدهعـذاب الهـى چـه شـد؟ و اگـر راسـت مى گوئى چرا معطلى ؟ قرآن با لحنى تهديدآميز درپاسخ آنها مى گويد: آيا اينها براى عذاب ما عجله مى كنند؟ گاه مى گويند متى هذا الوعد(اين وعده الهى چه شده ) و گاه مى گويند
متى هذا الفتح (اين پيروزى كى خواهد آمد) (افبعذابنا يستعجلون ).
امـا هـنگامى كه عذاب ما در صحن خانه شان فرود آيد و روزگارشان تيره و تار شود، آنروز مـى فـهـمـنـد چـه بـد و خـطـرنـاك اسـت صـبـح انـذار شـده گـان (فـاذانزل بساحتهم فساء صباح المنذرين ).
تـعـبـيـر بـه سـاحـة ( صـحـن خـانـه و فـضـاى مـيـان خـانـه هـا) بـراى ايـن اسـت كـهنـزول عـذاب را در مـتـن زنـدگـى آنـهـا مـجـسـم كـنـد، ومبدل شدن كانون آرامش آنها را به كانونى از وحشت و اضطراب نشان دهد.
تـعبير به صباح المنذرين (صبح انذار شدگان ) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذابالهـى بـر اين قوم لجوج و ستمگر - همانند بسيارى از اقوام پيشين - صبحگاهان فرود مىآيد.
و يـا بـه ايـن مـعـنـى اسـت كه مردم همگى در انتظار اين هستند كه صبحشان با خير و نيكىشروع شود اما اينها صبحگاهانى بد و تيره و تار در پيش دارند.
و يـا ايـنـكـه صـبـح مـوقع بيدارى است ، اينها نيز زمانى بيدار مى شوند كه راه نجاتىباقى نمانده و كار از كار گذشته است .
آيه و ترجمه


و تول عنهم حتى حين(178)
و ابصر فسوف يبصرون(179)
سبحان ربك رب العزة عما يصفون(180)
و سلام على المرسلين(181)
و الحمد لله رب العالمين(182)


ترجمه :

178 - از آنها روى بگردان تا زمان معينى .
179 - و وضـع كـارشـان را بـبـيـن ، آنـهـا نـيـز بـه زودى(محصول اعمال خود را) مى بينند.
180 - مـنـزه اسـت پـروردگـار، پـروردگار عزت (و قدرت ) از توصيفهايى كه آنها مىكنند.
181 - و سلام بر رسولان .
182 - و حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار عالميان است .
تفسير:
به آنها اعتنا مكن !
گـفـتيم آيات آخر اين سوره در حقيقت وسيله اى است براى دلدارى پيامبر و مؤ منان راستين وتهديدى است براى كفار لجوج .
دو آيـه نخست از آيات مورد بحث همان است كه قبلا هم آمده بود، و بار ديگر براى تاءكيددر اينجا تكرار مى شود، با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: از
آنـهـا روى بـگـردان و آنـان را بـه حـال خـود واگـذار تـا مـدت مـعـيـنـى (وتول عنهم حتى حين ).
لجـاجـت و كـارشـكـنى آنها و تكذيب و انكارشان را بنگر كه آنها نيز به زودى نتيجه كارخود را مى نگرند! (و ابصر فسوف يبصرون ).
ايـن تـكرار چنانكه گفتيم به خاطر تاءكيد است كه آنها بدانند اين يك مساءله قطعى استكـه بـه زودى مـجـازات و شـكـسـت و نـاكـامـى خـود را خـواهند ديد، و به نتائج مرارت باراعمالشان گرفتار مى شوند و پيروزى مؤ منان نيز قطعى و مسلم است .
يـا بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه نـخـسـت آنها را به مجازات دنيا تهديد مى كند و بار دوم بهمجازات و كيفر الهى در آخرت .
سپس سوره را با سه جمله پر معنى درباره خداوند و پيامبران و جهانيان پايان مى دهد.
مـى فـرمـايد: منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت و قدرت از اين توصيفهاى بىاساسى كه مشركان و جاهلان مى كنند (سبحان ربك رب العزة عما يصفون ).
گـاه فـرشـتـگـان را دخـتـران او مـى نـامـنـد، گـاه در مـيـان او و جـن نـسـبـىقائل مى شوند، و گاه موجودات بى ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همرديف او قرارمى دهند.
تـكـيـه بـر عـزت (قدرت مطلق و شكست ناپذير) در حقيقت به معنى كشيدن خط بطلان برتمام اين معبودهاى خيالى است .
در آيـات اين سوره گاه سخن از تسبيح و تنزيه عباد الله المخلصين به ميان آمده ، و گاهسـخـن از تـسـبـيـح فـرشـتگان ، و در اينجا سخن از تسبيح و تنزيه خداوند نسبت به ذاتپاكش مى باشد.
و در جمله دوم همه پيامبران را مورد لطف بى پايان خويش قرار داده و مى گويد: سلام بررسولان (و سلام على المرسلين ).
سـلامى كه نشانه سلامت و عافيت از هر گونه عذاب و كيفر روز قيامت ، سلامى كه امان دربرابر شكستها و دليل بر پيروزى بر دشمنان است .
قـابل توجه اينكه در آيات اين سوره بر بسيارى از پيامبران جداگانه سلام فرستاده ،در آيه 79 فرمود: سلام على نوح فى العالمين ، و در آيه 109 سلام على ابراهيم ، و درآيه 120 سلام على موسى و هارون و در آيه 130 سلام على الياسين .
امـا در ايـنـجـا تـمـام ايـن سـلامـهـا و غـير اينها را در يك جمله خلاصه و جمع بندى كرده مىفرمايد: سلام بر همه پيامبران مرسل .
و سرانجام آخرين جمله سخن را با حمد الهى پايان داده مى گويد: حمد و ستايش مخصوصخداوندى است كه پروردگار جهانيان است (و الحمد لله رب العالمين ).
سـه آيـه اخـيـر مـى تـوانـد اشـاره و مـرورى اجـمـالى بـر تـمـام ايـنمسائل اين سوره باشد، چرا كه بخش مهمى از اين سوره پيرامون توحيد و مبارزه با انواعشـرك بـود، و آيه اول با تسبيح و تنزيه خداوند از توصيفهاى مشركان همه را بازگومى كند.
بـخـش ديـگـرى از اين سوره بيان گوشه هائى از حالات هفت پيامبر بزرگ بود، آيه دوماشاره اى به آنها است .
و بالاخره بخش ديگرى از نعمتهاى الهى ، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى ،
و پـيـروزى جـنـود الهـى بر لشكر كفر سخن مى گفت ، و حمد و ستايش خدا در پايان كاراشاره اى به همه اينها است .
بـعـضـى از مفسران تحليل ديگرى در مورد آيات سه گانه آخر اين سوره دارند، و آن ايناست :
مـهـمـتـريـن مسائلى كه انسان را به خود مشغول مى دارد معرفت سه چيز است : نخست معرفتخـداونـد عـالم بـه مـقـدار توانائى بشر، و آخرين كارى كه انسان در اين زمينه مى تواندانجام دهد سه امر است :
منزه دانستن او از آنچه شايسته مقام او نيست كه با لفظ سبحان بيان شده .
و تـوصـيـف او بـه تـمـام صـفـات كـمـال كـه بـا كـلمـه رب كـهدليل بر حكمت و رحمت خداوند و مالكيت و تربيت موجودات است اشاره شده .
و منزه بودن از هر گونه شريك و نظير كه در جمله عما يصفون آمده است .
دومـيـن مـسـاءله مـهـم در زنـدگـانـى انـسـانـهـا مـسـاءلهتكميل نقائص است كه آن نيز بدون وجود رهبران الهى و ارشادكنندگان آسمانى ممكن نيست، و جمله سلام على المرسلين اشاره اى به آن است .
سـومـيـن مساءله مهم در زندگى انسان اين است كه بداند سرنوشت او بعد از مردن چگونهخواهد بود؟ در اينجا توجه به نعمتهاى رب العالمين و مقام غنا و رحمت و لطف او، به انسانآرامش مى دهد - و الحمد لله رب العالمين .
نكته :
آنچه در پايان هر كار بايد به آن انديشيد
در روايات متعددى كه گاه از شخص پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )و گـاه از امـيـر مـؤ مـنـان (عـليـه السـلام ) و گـاه از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام )نـقـل شـده مـى خوانيم : من اراد ان يكتال بالمكيال الاوفى (من الاجر يوم القيامة ) فليكن آخركـلامـه فى مجلسه سبحان ربك رب العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمد للهرب العـالمـيـن : كـسـى كـه مـى خـواهـد در روز قـيـامت اجر و پاداش او با پيمانه بزرگ وكـامـل داده شود بايد آخرين سخنش در هر مجلسى كه مى نشيند اين بوده باشد سبحان ربكرب العزة عما يصفون سلام على المرسلين و الحمد لله رب العالمين .
آرى مـجـلس خود را با تنزيه ذات خدا، و درود فرستادن بر پيامبران او، و حمد و شكر دربـرابـر نـعـمـتـهـاى پروردگار پايان دهد، تا اگر كارى نادرست يا سخنى ناروا در آنمجلس از او سر زده جبران گردد.
در كـتـاب تـوحيد صدوق چنين آمده است كه يكى از دانشمندان شام به خدمت امام باقر (عليهالسـلام ) رسـيـد عـرض كـرد: آمـده ام از شـمـا مـسـاءله اى سـؤال كـنـم كـه هـيـچ كـس تـاكنون به درستى براى من تفسير نكرده است ، از سه گروه سؤال كردم هر كدام جوابى بر خلاف ديگرى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود مساءله تو چيست ؟
عـرض كـرد سـؤ ال مـن ايـن اسـت كـه نـخـسـتـيـن چـيـزى را كـه خـداونـدمتعال آفريد چه بود؟ بعضى به من گفته اند قدرت بوده و بعضى علم و بعضى روح .
فرمود: هيچيك پاسخ صحيح به تو نداده اند، اكنون به تو خبر مى دهم
كـه در آغـاز خـدا بـود و چـيـزى غـيـر از او نـبـود، و در عـيـنحال قادر و عزيز بود و هنوز عزتى آفريده نشده بود (او در ذات پاكش هم قدرت داشت وهـم عـلم بى آنكه نياز به آفرينش علم و قدرت داشته باشد) سپس افزود: اين همان چيزىاست كه خدا مى فرمايد سبحان ربك رب العزة عما يصفون اشاره به اين كه سخنانى كهايـن و آن بـه تـو گـفـتـه انـد سـخـنـان شـرك آلودى بـوده كـهمشمول اين آيه مى باشد خداوند از ازل قادر و عالم و عزيز بوده است .
پـروردگارا! خودت قول داده اى كه رسولانت را يارى و جنودت را پيروز گردانى ، ما رادر خـط رسـولان ، و در صـفـوف جـنودت قرار ده ، و بر دشمنان خونخوارى كه از شرق وغرب عالم براى نابودى و خاموش كردن نور قرآن برخاسته اند پيروز فرما!
بارالها! ما را از آلودگى به هر گونه شرك ، و انحراف از طريق توحيد مصون و محفوظدار.
خـداونـدا! مشكلاتى كه انبياى مرسل در طول تاريخ در برابر لشكر شرك و كفر داشتندهـم اكـنـون در بـرابـر جـامـعـه اسـلامـى ما مجسم شده است ، همان سلامى را كه مايه سلامتپيامبران مرسل بود شامل حال ما در اين معركه ها فرما.


سوره ص


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 88 آيه است
محتواى سوره (ص )
ايـن سـوره در حـقـيـقـت مـكملى براى سوره صافات است ، و استخوان بندى مطالبش شباهتزيـادى بـا اسـتـخـوان بـنـدى سـوره صافات دارد، و از اين نظر كه سوره مكى است تمامويژگيهاى اين سوره ها را در زمينه بحث از مبدء و معاد و رسالت پيامبر اسلام (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) در بـر دارد، و آنـرا بـا مـطـالب حـسـاس ديگرى آميخته ، و در مجموعمعجونى شفابخش براى همه جويندگان راه حق فراهم ساخته است .
محتواى اين سوره را در پنج بخش مى توان خلاصه كرد:
بـخـش اول از مـسـاءله تـوحـيـد و مبارزه با شرك و مساءله نبوت پيامبر اسلام (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) و سـرسـخـتـى و لجـاجـت دشمنان مشرك در برابر اين دو امر سخن مىگويد.
بخش دوم گوشه هائى از تاريخ نه نفر از پيامبران خدا را منعكس ساخته ، و بالخصوصاز داود و سليمان و ايوب بحث بيشترى دارد، مشكلات آنها را در زندگى و دعوت به سوىخـدا مـنـعـكـس مـى سازد تا درسى باشد آموزنده براى مؤ منان نخستين كه در آن موقع تحتفشار شديدى قرار داشتند.
بـخـش سـوم سـخـن از سـرنـوشـت كـفـار طـاغـى و يـاغـى در قـيـامـت و تـخـاصـم و جـنـگ وجـدال آنـهـا در دوزخ مـى گـويد، و به مشركان و افراد بى ايمان نشان مى دهد كه پايانكار آنها به كجا خواهد رسيد.
چـهارمين بخش سخن از آفرينش انسان و مقام والاى او و سجده كردن فرشتگان براى آدم مىگـويـد، و نـشان مى دهد كه فاصله قوس ‍ صعودى و نزولى انسان تا چه حد عظيم است ،تـا ايـن كـوردلان بـيخبر به ارزش وجودى خويش پى برند، و در برنامه هاى انحرافىخود تجديد نظر كنند و از زمره شياطين بدر آيند.
پنجمين و آخرين بخش تهديدى است براى همه دشمنان لجوج ، و تسلى خاطرى است براىپـيـامـبـر اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و بـيـان ايـن واقعيت كه او در دعوت خودهيچگونه اجر و مزدى از كسى نمى طلبد، و هيچ درد و رنجى براى كسى نمى خواهد.
فضيلت تلاوت اين سوره
در فضيلت اين سوره كه به خاطر آغازش به نام سوره (ص ) ناميده شده ، در روايتىاز پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرء سورة صاعـطـى مـن الاجـر بـوزن كـل جـبـل سـخـره الله لداود حـسنات و عصمه الله ان يصر على ذنبصغيرا او كبيرا:
كـسـى كـه سـوره (ص ) را بخواند به اندازه هر كوهى كه خدا مسخر داود فرموده بودحسنه به او مى دهد، و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغير و كبير حفظ مى كند.
و در حـديـث ديـگـرى از امـام بـاقـر (عـليـه السلام ) چنين آمده : من قرء سورة ص فى ليلةالجـمـعـة اعـطـى مـن خـيـر الدنـيـا و الاخـرة مـا لم يـعـط احـد مـن النـاس الا نـبـىمرسل او ملك مقرب ، و ادخله الله الجنة و كل من احب من اهلبيته حتى خادمه الذى يخدمه :
كـسـى كـه سـوره (ص ) را در شـب جـمـعـه بـخواند از خير دنيا و آخرت آنقدر (از سوىخـداونـد) بـه او بـخـشـيـده مـى شـود كـه بـه هـيـچـكـس داده نـشـده ، جـز پـيـامـبـرانمـرسـل ، و فـرشـتـگـان مقرب ، و خدا او و تمام كسانى را كه از خانواده اش مورد علاقه اوهستند وارد بهشت مى كند، حتى خدمتگذارى كه به او خدمت مى كرده .
هـر گـاه مـحـتـواى ايـن سـوره را در كـنـار اين پاداشها بچينيم ، پيوند و ارتباط اين اجر وپاداشها با آن تعليمات روشن مى شود، و بار ديگر تاكيدى است بر اين حقيقت كه منظورتـلاوت خشك و بى روح نيست ، بلكه تلاوتى است انديشه برانگيز، و تصميم آفرين ،انديشه و تصميمى كه انگيزه عمل گردد، و محتواى سوره را در زندگى انسان پياده كند.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


ص و القرءان ذى الذكر(1)
بل الذين كفروا فى عزة و شقاق(2)
كم أ هلكنا من قبلهم من قرن فنادوا ولات حين مناص (3)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ص ، سوگند به قرآنى كه متضمن ذكر است (كه اين كتاب اعجاز الهى است ).
2 - ولى كافران گرفتار غرور و اختلافند.
3 - چـه بـسـيـار اقـوامـى را كـه پـيـش از آنـهـا هـلاك كـرديـم و بـه هـنـگـامنزول عذاب فرياد مى زدند، ولى وقت نجات گذشته بود!
شان نزول :
در كتب تفسير و حديث شان نزولهاى مشابهى براى آيات آغاز اين سوره وارد شده است كهبـه يـكـى از آنـهـا كـه مشروحتر و جامعتر است در اينجا اشاره مى كنيم و آن حديثى است كهمرحوم كلينى از امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند:
ابـوجـهـل و جـمـاعتى از قريش نزد ابوطالب عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده ، و خدايان ما را نيز ناراحت ساخته
است ! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدايان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى اونگوئيم !
ابوطالب كسى را خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد، هنگامى كه پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) وارد خانه شد و به اطراف اطاق نگاه كرد ديد كسى جزمـشـركـان در كنار ابوطالب نيست ، گفت : السلام على من اتبع الهدى سلام بر كسانى كهپيرو هدايتند!
سپس نشست ، ابوطالب سخنان آنها را براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرحداد.
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در جـواب فـرمـود: اوهـل لهم فى كلمة خير لهم يسودون بها العرب و يطاون اعناقهم : آيا آنها حاضرند جمله اىرا با من موافقت كنند و در سايه آن بر تمام عرب پيشى گيرند و حكومت كنند؟!
ابـوجـهـل (كـه از اين سخن به وجد آمده بود و انتظار داشت كليد حكومت بر عرب را از دستپيامبر بگيرد) گفت : بله موافقيم ، منظورت كدام جمله است ؟
پـيـغـمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: تقولون لا اله الا الله ! بگوئيد معبودىجـز الله نـيـسـت ! (و ايـن بـتـهـا را كـه مـايـه بـدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دوربريزيد).
هنگامى كه حضار اين جمله را شنيدند آنچنان وحشت كردند كه انگشتها در گوش گذاردند وبا سرعت خارج شدند، و مى گفتند، چنين چيزى را تاكنون نشنيده ايم ، اين يك دروغ است .
اينجا بود كه آيات آغاز سوره (ص ) نازل شد.
تفسير:
وقت نجات شما گذشته است
بـاز در نـخـسـتـيـن آيـه اين سوره به يكى از حروف مقطعه (ص ) برخورد مى كنيم و همانگـفـتگوهاى پيشين در تفسير اين حروف مقطعه مطرح مى شود كه آيا اينها اشاره به عظمتقـرآن مـجـيـد اسـت كـه از مـواد سـاده اى هـمـچـون حـروف الفـبـاتشكيل شده با محتوائى كه جهان انسانيت را دگرگون مى سازد؟ و اين قدرت نمائى عجيبخدا است كه از آن مواد ساده چنين تركيب شگرفى به وجود آورده .
يـا اشـاره بـه اسرار و رموزى است كه ميان خداوند و پيامبرش بوده و پيامى است از آشنابه سوى آشنا.
و يا تفسيرهاى ديگر.
جـمـعـى از مفسران در اينجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن (ص ) نسبت به اسماءالله يا غير آن تكيه كرده اند، چرا كه بسيارى از اسماء الله با ص شروع مى شود مانندصـادق و صمد و صانع و يا اشاره به جمله صدق الله است كه در يك حرف خلاصه شدهاست .
شـرح بـيـشـتـر پـيـرامـون تـفـسـيـر مـقـطـعـه را در آغـاز سـوره هـاى بـقـره ،آل عمران و اعراف (در جلد اول و دوم و ششم ) مطالعه فرمائيد.
سـپـس مـى فـرمـايـد: سـوگـند به قرآنى كه داراى ذكر است كه تو بر حقى و اين كتاباعجاز الهى است (و القرآن ذى الذكر).
قـرآن هـم خـودش ذكـر اسـت و هـم داراى ذكر ذكر به معنى يادآورى و زدودن زنگار غفلت ازصفحه دل ، ياد خدا، ياد نعمتهاى او ياد دادگاه بزرگ رستاخيز، و ياد هدف خلقت انسان .
آرى عـامـل مـهـم بـدبـخـتـى انـسـانـهـا فـرامـوشـى و غـفـلت اسـت ، و قـرآن مـجـيـد آنـرازائل مى كند.
قرآن درباره منافقان مى گويد: نسوا الله فنسيهم : آنها خدا را فراموش كردند و خدا نيزآنها را فراموش نمود (و رحمتش را از آنها قطع كرد) (توبه - 67).
و در هـمـيـن سـوره (ص ) آيـه 26 دربـاره گـمـراهـان مـى خـوانـيـم : ان الذيـن يـضـلون عـنسـبـيـل الله لهـم عـذاب شديد بما نسوا يوم الحساب : كسانى كه از راه خداوند گمراه مىشوند عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند.
آرى بـلاى بزرگ گمراهان و گنهكاران همان فراموشى است ، تا آنجا كه حتى خويشتن وارزشهاى وجودى خويش را فراموش ‍ مى كنند، چنانكه قرآن مى گويد: و لا تكونوا كالذيننسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون : مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموشكردند، خداوند خودشان نيز از يادشان برد، آنها فاسقانند! (حشر - 19).
و قـرآن وسـيـله اى بـراى شـكـافـتـن اين پرده هاى نسيان ، و نورى براى برطرف ساختنظلمات غفلت و فراموشكارى است ، آياتش انسان را به ياد خدا و معاد مى اندازد و جمله هايشانسان را به ارزشهاى وجودى خويش آشنا مى سازد.
در آيـه بـعـد مـى گـويـد: اگـر مـى بـيـنـى آنـهـا در بـرابـر ايـن آيات روشنگر و قرآنبـيـداركـنـنده تسليم نمى شوند نه به خاطر اين است كه پرده اى بر اين كلام حق افتادهبـلكـه كـافـران گـرفـتـار تـكـبـر و غـرورى هـسـتـنـد كـه آنـهـا را ازقـبـول حق باز داشته ، و عداوت و عصيانى كه آنها را از پذيرش دعوت تو مانع مى شود(بل الذين كفروا فى عزة و شقاق ).
عـزة بـه گـفـته راغب در مفردات حالتى است كه مانع مغلوب شدن انسان مى گردد (حالتشـكـسـت نـاپـذيـرى ) و در اصـل از عـزاز بـه مـعنى سر زمين صلب و محكم و نفوذناپذيرگرفته شده است ... و آن بر دو گونه است گاه عزت ممدوح و شايسته است ، چنانكه ذاتپـاك خـدا را بـه عـزيـز تـوصـيـف مـى كـنـيـم ، و گـاه عـزت مـذموم و آن نفوذناپذيرى درمقابل حق و تكبر از پذيرش واقعيات مى باشد، و اين عزت در حقيقت ذلت است !
شقاق از ماده شق در اصل به معنى شكاف است ، سپس به معنى اختلاف نيز به كار رفته ،زيرا اختلاف سبب مى شود كه هر گروهى در شقى قرار گيرد.
قرآن در اينجا مساءله نفوذناپذيرى و كبر و غرور و پيمودن راه جدائى و شكاف و تفرقهرا عـامـل بدبختى كفار شمرده ، آرى اينها صفات زشت و شومى است كه روى چشم و گوشانسان پرده مى افكند، و حس تشخيص را از انسان مى گيرد، و چه دردناك است كه چشم بازباشد و گوش باز اما آدمى كور باشد و كر؟
در آيـه 206 سـوره بـقـره مى خوانيم : و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبهجهنم و لبئس المهاد: هنگامى كه به او (منافق ) گفته مى شود از خدا بترس لجاجت و تعصبو غرور او را مى گيرد و به گناه مى كشاند، آتش دوزخ براى او كافى است و چه جايگاهبدى ؟
سـپـس بـراى بـيـدار سـاختن اين مغروران غافل دست آنها را گرفته ، به گذشته تاريخبـشـر مـى بـرد، و سـرنوشت اقوام مغرور و متكبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد، شايدعـبـرت گـيـرنـد، مـى گـويـد: چـه بـسـيـار اقـوامـى كـهقبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تكذيب پيامبران و انكار آيات الهى و ظلم و گناه )هلاك كرديم (و كم اهلكنا من قبلهم من قرن ).
و بـه هـنـگام نزول عذاب فرياد استغاثه آنها بلند شد، اما چه سود كه دير شده بود، وزمان نجات سپرى شده بود (فنادوا و لات حين مناص ).
آن روز كـه پـيـامـبـران الهـى و اوليـاى حـق آنـهـا را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشانبرحذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلكه به استهزاء و سخريه و آزار مؤ منان وحـتـى قـتـل آنـهـا پـرداخـتند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ويران گشت ، و درحالى عذاب استيصال براى نابودى آنها نازل شد كه درهاى توبه و بازگشت همه بستهشده بود و فريادهاى استغاثه آنها به جائى نرسيد!
واژه لات بـراى نـفـى اسـت و در اصـل لاء نافيه بوده ، و تاء تانيث براى تاءكيد بر آنافزوده شده است .
(مـنـاص ) از مـاده (نـوص ) بـه مـعـنـى پناهگاه و فريادرس است ، مى گويند عربهـنـگامى كه حادثه سخت و وحشتناكى رخ مى داده مخصوصا در جنگها اين كلمه را تكرار مىكـرد و مـى گـفـت (مناص ، مناص ) يعنى پناهگاه كجا است ، پناهگاه كجاست ؟ و چون اينمفهوم با فرار مقارن است گاهى به معنى محل فرار نيز آمده است .
بـه هـر حـال ايـن غـافلان مغرور تا فرصت در دست داشتند كه به آغوش پر مهر لطف خداپناه برند از آن استفاده نكردند، و به هنگامى كه فرصتها از دست رفت
و عذاب استيصالنازل شد اين فريادهاى استغاثه و تلاش براى پيدا كردن راه فرار و پناهگاه به جائىنمى رسد.
ايـن سـنـت پـروردگار در همه اقوام پيشين بوده ، و در آينده نيز ادامه خواهد داشت ، چرا كهبراى سنت او تغيير و تبديلى نيست .
افـسـوس كه بسيارى از مردم حاضر نيستند از تجارب ديگران استفاده كنند بايد خودشانبـار ديـگـر تـجـربـه هـاى تـلخ را بـيـازمـايـنـد، تـجـربـه هـائى كـه گـاه درطـول عـمـر انـسـان تـنـها يك بار رخ مى دهد و نوبت به بار دوم نمى رسد، و باصطلاحاول و آخر آن يكى است .
آيه و ترجمه


و عجبوا أ ن جاءهم منذر منهم و قال الكافرون هذا ساحر كذاب (4)
اجعل الالهة إ لها واحدا إ ن هذا لشى ء عجاب (5)
و انطلق الملا منهم أ ن امشوا و اصبروا على ءالهتكم إ ن هذا لشى ء يراد(6)
ما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة إ ن هذا إ لا اختلاق(7)


ترجمه :

4 - آنـهـا تـعـجـب كـردنـد كه چرا پيامبر انذار كننده اى از ميان آنها برخاسته ، و كافرانگفتند: اين ساحر دروغگوئى است !
5 - آيا او بجاى اينهمه خدايان خداى واحدى قرار داده ؟ اين راستى چيز عجيبى است ؟!
6 - سـركـردگـان آنـهـا بـيرون آمدند و گفتند برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد كه مىخواهند ما را به سوى بدبختى بكشانند!
7 - ما هرگز چنين چيزى از پدران خود نشنيده ايم ، اين فقط يك دروغ است !
شان نزول :
دربـاره ايـن آيـات شـان نـزولى شـبـيـه آنـچـه در آيـاتقبل بيان شد نقل كرده اند و بعيد نيست شان نزول واحدى باشد كه براى مجموع اين آياتاست .
ولى از آنـجـا كه اين شان نزول مطالب تازه اى دارد ما آن را از تفسير (على بن ابراهيم) در اينجا مى آوريم ، و آن اين است كه :
هـنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد سران قريش نزد ابوطالب آمدند و گفتند اىابـوطـالب فـرزنـد بـرادرت مـا را سبك مغز مى خواند، و به خدايان ما ناسزا مى گويد،جوانان ما را فاسد نموده ، و در جمعيت ما تفرقه افكنده است اگر اين كارها به خاطر كمبودمـالى اسـت مـا آنقدر مال براى او جمع آورى مى كنيم كه ثروتمندترين مرد قريش شود، وحتى حاضريم او را به رياست برگزينيم .
ابـوطالب اين پيام را به رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: لو وضـعـوا الشـمس ‍ فى يمينى و القمر فىيسارى ما اردته ، و لكن كلمة يعطونى يملكون بها العرب و تدين بها العجم و يكونونملوكا فى الجنة !:
اگـر آنـهـا خـورشـيـد را در دسـت راسـت مـن و مـاه را در دسـت چـپ مـن بـگـذارنـد مـن بـه آنتـمـايـل ندارم ، ولى (به جاى اين همه وعده ها) يك جمله ، با من موافقت نمايند تا در سايهآن بـر عـرب حـكومت كنند، و غير عرب نيز به آئين آنها درآيند، و آنها سلاطين بهشت خواهندبود!.
ابـوطـالب ايـن پيام را به آنها رسانيد، آنها گفتند: حاضريم به جاى يك جمله ده جمله رابپذيريم (كدام جمله منظور تو است ؟).
پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها فرمود: تشهدون الا لا اله الا الله و انىرسـول الله : گـواهـى دهـيـد كـه مـعـبـودى جـز الله نـيـسـت و مـنرسول خدا هستم .
آنـهـا (از ايـن سـخن سخت وحشت كردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها كنيم تنها به سراغ يكخدا برويم ؟ چه چيز عجيبى ؟! (آنهم خدائى كه هرگز ديده نمى شود!).
در ايـنـجـا آيـات زيـر نـازل شـد (بـل عـجـبـوا ان جـائهـم مـنـذر مـنـهـم وقال الكافرون هذا ساحر كذاب ... ان هذا الا اختلاق ).
هـمـيـن مـعـنـى در تـفـسـيـر مـجـمـع البـيـان بـا تـفـاوت مـخـتـصـرىنـقل شده و در آخر آن آمده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حالى كه اشك ازچـشـمـانش جارى بود فرمود اى عمو! اگر اينها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دستچـپـم قرار دهند تا دست از اين سخن بردارم هرگز چنين نخواهم كرد، مگر اينكه اين سخن رادر جـامـعـه نـفـوذ دهـم ، و يـا در راه آن كـشته شوم ، هنگامى كه ابوطالب اين سخن را شنيدعـرض كـرد بـه دنـبال برنامه خود باش به خدا سوگند كه من هرگز دست از يارى توبر نخواهم داشت .
تفسير:
آيا بجاى اينهمه خدا، يك خدا را بپذيريم ؟!
افـراد مـغـرور و خـودخـواه هـم نـفوذ ناپذيرند و هم مطلق گرا چيزى را جز آنچه با افكارمـحـدود و نـاقـصـشان درك كرده اند به رسميت نمى شناسند، و معيار سنجش همه ارزشها راهمان قرار مى دهند.
لذا هـنـگـامـى كـه پـيـامـبـر اسـلام (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرچم توحيد را در مكهبرافراشت و بر ضد بتهاى كوچك و بزرگ كه عدد آنها بالغ بر 360 بت مى شد قيامكـرد گـاه تـعـجـب مـى كـردند كه چرا پيامبر انذاركننده اى از ميان آنها برخاسته است ؟ (وعجبوا ان جاءهم منذر منهم ).
تعجب آنها از اين بود كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك نفر از خود آنها است .
چرا فرشته اى از آسمان نازلنـشده ؟ آنها اين نقطه بزرگ قوت را نقطه ضعف مى پنداشتند كسى كه از ميان توده مردمبرخاسته بود، از نيازها و دردهاى
آنها با خبر بود، و با مشكلات و مسائل زندگى آنان آشنائى داشت مى توانست در همه چيزالگو و اسوه باشد، آنها اين امتياز بزرگ را به عنوان يك نقطه تاريك در دعوت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تلقى مى كردند و از آن تعجب داشتند.
گـاه از ايـن مـرحـله نـيـز فـراتـر رفـتند و كافران گفتند اين ساحر دروغگوئى است ! (وقال الكافرون هذا ساحر كذاب ).
بـارها گفته ايم كه نسبت دادن سحر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطرمـشـاهده معجزات غير قابل انكار و نفوذ خارق العاده او در افكار بود، و نسبت دادن كذب بهاو بـه خـاطـر ايـن بـود كـه بـر خلاف سنتهاى خرافى و افكار منحطى كه جزء مسلمات آنمـحـيـط مـحـسـوب مى شد قيام كرد و بر ضد آن سخن مى گفت و دعوى رسالت از سوى خداداشت .
هـنـگـامـى كـه پـيامبر دعوت توحيدى خود را آشكار نمود نگاه به يكديگر مى كردند و مىگـفـتند بيائيد چيزهاى ناشنيده بشنويد آيا او بجاى اينهمه خدايان يك خدا قرار داده ؟ اينراستى چيز عجيبى است ! (اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب ).
آرى گـاه غـرور و خـودخواهى و مطلق نگرى و فساد محيط آنچنان بينش و قضاوت انسان راتـغـيـير مى دهد كه از واقعيتهاى روشن تعجب مى كند در حالى كه به خرافات و پندارهاىواهى سخت پاى بند است .
واژه (عجاب ) مانند (طوال ) (بر وزن تراب ) معنى مبالغه را مى رساند، و به اموربسيار عجيب گفته مى شود.
اين سبك مغزان فكر مى كردند هر قدر تعداد معبودهاى آنها بيشتر شود
قـدرت و اعـتـبـار نـفـوذ آنـهـا بـيـشـتـر خـواهـد بـود، و بـه هـمـيـندليل خداى يكتا چيز كمى به نظر آنها مى رسيد، در حالى كه مى دانيم اشياء متعدد از نظرفـلسـفـى هـمـيـشـه مـحـدودنـد، و وجـود نـامـحـدود يـكـى بـيـشـتـر نـيـسـت ، بـه هـمـيـندليل تمام مطالعات در خداشناسى به خط توحيد منتهى مى شود.
سـركـردگـان آنـهـا هـنـگامى كه از مراجعه به ابوطالب و ميانجيگرى او ماءيوس و نااميدشدند از نزد او بيرون آمدند، و گفتند: برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد، و ايستادگىو اسـتـقامت به خرج دهيد كه هدف محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين است كه جامعه مارا به فساد و تباهى كشد و نعمتهاى خدا را به خاطر پشت كردن به بتها از ما قطع كند وخـود بر ما رياست نمايد! (و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على الهتكم ان هذا لشى ءيراد).
(انـطـلق ) از مـاده (انـطلاق ) به معنى بيرون رفتن با سرعت و توام با رها ساختنكار قبلى است ، و در اينجا اشاره به رها ساختن مجلس ابوطالب با قهر و خشم است .
مـلا اشاره به اشراف و سرشناسان قريش است كه به سراغ ابوطالب آمدند كه بعد ازبـيـرون آمـدن از آن مـجـلس بـه يـكـديـگـر و يـا بـه پـيـروان خـود مى گفتند دست از بتهابرنداريد و معبودهايتان را محكم بچسبيد.
جـمـله (لشى ء يراد) مفهومش اين است كه اين مساءله چيزى است خواسته شده و چون جملهسربسته اى است مفسران تفسيرهاى بسيارى براى آن ذكر كرده اند، از جمله :
بـعـضـى گـفـتـه انـد: اشاره به دعوت پيامبر گرامى اسلام است و منظور اين است كه ايندعـوت تـوطـئه اى اسـت كـه هـدفـش مائيم ، ظاهرى دارد دعوت به سوى الله و باطنى كهحكومت كردن بر ما و سيادت و رياست بر عرب است ، و اينها همه بهانه اى
اسـت بـراى ايـن مـطـلب ، شـمـا مـردم بـرويـد و مـحـكـم بـر آئيـن خـود بـايـسـتـيـد، وتحليل درباره اين توطئه را به ما سران قوم واگذاريد!.
ايـن چـيزى است كه سردمداران باطل هميشه براى خاموش كردن صداى رهروان راه حق مطرحمـى كـردنـد، آن را تـوطـئه مـى نـامـيـدنـد، توطئه اى كه بايد سياستمداران آنرا به دقتتحليل كرده ، و براى مبارزه با آن برنامه تنظيم كنند، و اما توده مردم بايد بى اعتنا ازكنار آن بگذرند، و به آنچه در دست دارند سخت بچسبند!
نظير اين سخن در داستان نوح نيز آمده است كه اشراف و سرجنبانها به توده مردم گفتند:مـا هـذا لا بـشـر مـثـلكـم يـريـد ان يـتـفـضـل عـليـكـم : ايـن مـرد فـقـط انـسـانـىمثل شما است كه مى خواهد بر شما تقدم جويد (مؤ منون - 24).
بـعضى ديگر در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است شما بت پرستان محكم در موردخدايانتان استقامت كنيد، اين همان چيزى است كه از شما خواسته شده است .
بعضى نيز گفته اند: منظور اين است محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هدفش مائيم ، اومـى خـواهد جامعه ما را به فساد بكشد و ما به خدايانمان پشت كنيم ، در نتيجه نعمتها از ماقطع شود، و عذاب بر ما نازل گردد!
بعضى نيز احتمال داده اند: منظور اين است كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از كارخـود دسـت بـردار نـيـسـت ، تـصـمـيـمى است گرفته شده ، و اراده اى است تخلف ناپذير،بنابراين مذاكره كردن با او بيهوده است برويد و عقائدتان را محكم نگهداريد.
و بـالاخره احتمال داده شده كه منظور آنها اين بوده كه اين مصيبتى است براى ما پيش آمده ،و به هر حال بايد بسازيم و بسوزيم و آئين خود را محكم نگهداريم .
البـتـه بـا تـوجـه بـه كـلى بـودن مـفهوم اين جمله غالب اين تفسيرها ممكن است در آن جمعباشد هر چند معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
بـه هـر حـال سـران بـت پـرسـتـان مـى خـواسـتـنـد بـا ايـن سـخـن ، روحـيـهمـتـزلزل پـيـروان خـود را تـقـويـت كـنـند، و از سقوط هر چه بيشتر اعتقاداتشان جلوگيرىبعمل آورند اما چه تلاش بيهوده اى ؟!.
سپس براى اغفال مردم و يا قانع ساختن خويش گفتند: ما هرگز چنين چيزى را از پدران خودنـشـنـيـده ايـم ، ايـن فـقـط يـك دروغ و كذب است ! (ما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذا الااختلاق ).
اگـر ادعـاى توحيد و نفى بتها واقعيتى داشت بايد پدران ما با آن عظمت و شخصيت ! آن رادرك كرده باشند، و ما از آنها شنيده باشيم ، اما اين يك گفتار دروغين و بى سابقه است !
تـعـبير به (الملة الاخرة ) ممكن است اشاره به جمعيت پدرانشان باشد كه نسبت به آنهاآخـريـن مـلت بـودنـد چـنـانـكـه در بـالا گـفـتـيـم ، و مـمـكـن اسـت اشـاره بـه(اهـل كـتـاب ) مـخـصـوصـا (نـصـارى ) بـاشـد كـه آخـريـن ديـن و مـلتقـبـل از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محسوب مى شدند، يعنى در كتبنـصـارا نـيـز از سـخـنـان مـحـمـد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اثرى نيست ، چرا كه آنهاقـائل بـه تـثليث (خدايان سه گانه ) هستند، توحيد محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مطلب نوظهورى است !
ولى چنانكه لحن قرآن در آيات مختلف ديگر نشان مى دهد عرب جاهلى تكيه بر كتب يهود ونـصـارى نـداشـت ، تـمام تكيه گاهش سنت و آئين نياكان و پدران بود، و همين شاهد خوبىبراى تفسير اول است .
(اخـتـلاق ) از ماده خلق در اصل به معنى ابداء چيزى بدون سابقه است ، سپس اين كلمهبه دروغ نيز اطلاق شده ، چرا كه دروغگو در بسيارى از مواقع مطالب بى سابقه اى رامطرح مى كند، بنابراين منظور از اختلاق در آيه مورد بحث اين است كه ادعاى توحيد ادعاىنوظهور و بى سابقه اى است
كـه مـحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنرا مطرح كرده و در ميان ما و پيشينيانمان كاملاناشناخته بوده است ، و اين خود دليل بر بطلان آن است !
نكته :
وحشت از نوآورى !
تـرس از مـسـائل تـازه و نـوظـهـور در طـول تـاريـخ يـكـى ازعلل اصرار اقوام گمراه بر انحرافات خود و عدم تسليم در برابر دعوت پيامبران الهىبـوده است ، آنها از هر چيز تازه اى وحشت داشتند، و به همين جهت به آئين انبيا با بدبينىفـوق العـاده مـى نگريستند هنوز آثار اين تفكر جاهلى در اقوام زيادى وجود دارد، در حالىكـه نـه دعـوت پـيـامـبـران بـه سـوى توحيد مطلب تازه اى بود، و نه اگر چيز تازه اىباشد دليل بر بطلان آن مى شود، بايد تابع منطق بود، و تسليم حق ، هر جا كه باشدو از هر كه باشد.
عـجـب ايـنـكه وحشت از نوآورى گاه مع الاسف دامن بعضى از دانشمندان را نيز مى گيرد و دربرابر نظرات علمى تازه علم مخالفت برمى دارند، و (ان هذا الا اختلاق ) مى گويند!
مـخـصـوصـا در تـاريـخ اربـاب كـليـسـا ايـن مـسـاءله بـسـيـار ديـده مـى شـود كـه آنها درمـقـابـل اكـتـشـافـات عـلمـى عـلمـاى عـلوم طـبـيـعـى بـه پـا مـى خـاسـتـنـد، وامثال گاليله را به خاطر كشف حركت زمين به دور خورشيد و به دور خود آماج سخت ترينحملات قرار مى دادند، و مى گفتند: اين سخنان بدعت است و دروغ بى سابقه !
عـجـب ايـنـكـه بـعـضى از بزرگان هنگامى كه به ابتكارات علمى تازه دست مى يافتند ازترس اينكه مبادا به خاطر نوآورى مورد هجوم حملات كسانى كه به خاطر حجاب معاصرتآنها را بباد انتقاد مى گرفتند در امان باشند، دست و پا مى كردند تا چند نفرى را از قدماو پيشينيان هماهنگ با نظرات تازه خود را
پيدا كنند! و از اين راه نظر خود را يك عقيده كهنه و قديمى نشان دهند تا در امان بمانند، واين بسيار دردناك است !
نـمـونـه ايـن سـخـن را در مـورد نـظـريه معروف حركت جوهرى صدر المتاءلهين شيرازى دراسفار مى توان مشاهده كرد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation