بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 16, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ولى جـمـعـى ديـگـر از مـفـسـران خـطـاب را در ايـن آيـه عـام گـرفـتـه انـد وشـامـل پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و غير او مى دانند، طبق اين تفسير همه مردمموظفند كه حق
خويشاوندان و ذى القربى خود را فراموش نكنند.
البته اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد و قابل جمع است ، به اين ترتيب كه مفهوم آيهمـفـهـوم گـسـترده اى است و پيامبر و خويشاوندان او مخصوصا فاطمه زهرا (عليهاالسلام )مصداق اتم آن است .
و از اينجا روشن مى شود كه هيچيك از تفاسير فوق با مكى بودن اين سوره منافات نداردچـرا كـه مـفـهـوم آيـه يـك مـفـهـوم جـامـعـى اسـت كـه هـم در مـكـه مـى بـايـسـت بـه آنعـمـل شـود و هـم در مـديـنـه و حتى اعطاى (فدك ) به (فاطمه ) (عليهاالسلام ) براساس اين آيه كاملا قابل قبول است .
تـنـهـا چـيـزى كـه در ايـنـجا باقى مى ماند جمله (لما نزلت هذه الاية ...) در روايت ابوسـعـيـد خـدرى اسـت كـه ظـاهـرش ايـن اسـت اعـطـاى فـدك بـعـد ازنزول آيه بوده است ، ولى اگر (لما) را در اينجا به معنى علت بگيريم نه به معنىزمـان خاص ، اين مشكل نيز حل مى شود، و مفهوم روايت اين خواهد بود كه پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) به خاطر اين دستور الهى فدك را به فاطمه عطا كرد، به علاوه گاهآياتى از قرآن دو بار نازل شده است .
امـا ايـنـكـه چرا از ميان همه افراد نيازمند و صاحب حق تنها اين سه گروه ذكر شده اند ممكناسـت بـه خـاطـر اهميت آنها باشد، زيرا حق خويشاوندان از هر حقى بالاتر است ، و در ميانمحرومان و نيازمندان ، مساكين و واماندگان در راه از همه نيازمندترند.
و يـا بـه خـاطـر نـكـتـه اى اسـت كـه فـخر رازى در اينجا آورده ، او مى گويد: (اصنافهشتگانه اى كه مى بايست زكات به آنها پرداخت در صورت وجوب زكات است ، ولى سهگـروهـى كـه در آيه ذكر شده اند حتى در صورت تعلق نگرفتن زكات نيز كمك به آنهالازم اسـت ، چـرا كـه بعضى از خويشاوندان واجب النفقه انسانند و مسكين فقير محرومى استكه اگر به او كمك نشود چه بسا جانش به خطر بيفتد
و هـمـچـنـين (ابن السبيل ) ممكن است در شرائطى باشد كه با نرسيدن كمك تلف شود،ترتيبى كه در ذكر اين سه گروه در آيه رعايت شده نيز متناسب با ترتيب اهميت آنها است).
به هر حال در پايان آيه براى تشويق نيكوكاران ، و ضمنا بيان شرط قبولى انفاق مىفـرمـايـد: (ايـن كـار براى كسانى كه تنها رضاى خدا را مى طلبند بهتر است ) (ذلكخير للذين يريدون وجه الله ).
(و كسانى كه چنين كار نيكى را انجام مى دهند رستگارانند) (و اولئك هم المفلحون ).
آنها هم در اين جهان رستگار خواهند شد، چرا كه انفاق بركات عجيبى در همين زندگى همراهخـود مـى آورد، و هـم در جـهـان ديـگـر كـه انـفـاق يـكـى از سـنـگـيـنـتـريـناعمال در ترازوى سنجش الهى است .
با توجه به اينكه (وجه الله ) به معنى صورت جسمانى خداوند نيست كه او صورتجـسـمانى ندارد، بلكه به معنى ذات پاك پروردگار است ، اين آيه نشان مى دهد كه تنهامساءله انفاق و پرداختن حق خويشاوندان و ديگر صاحبان حقوق كافى نيست ، مهم آن است كهبا اخلاص و نيت پاك و خالى از هرگونه ريا و خودنمائى و منت و تحقير و انتظار پاداشتواءم باشد.
ذكـر ايـن نـكته نيز لازم است كه بر خلاف گفته بعضى از مفسران كه تصريح كرده اندانـفـاق بـه خـاطـر رسيدن به بهشت مصداق (وجه الله ) نيست تمام كارهائى كه انسانانـجـام مى دهد و نوعى ارتباط با خدا دارد خواه براى رضاى او، يا رسيدن به پاداش او،يـا نـجـات از كـيـفـر او بـاشـد، هـمـه مـصـداق (وجـه الله ) اسـت ، هر چند مرحله عالى وكامل آن است كه جز عبوديت و اطاعت او را در نظر نگيرد.
در آيه بعد به تناسب بحثى كه از انفاق خالص در ميان بود به دو نمونه از انفاقها كهيـكـى بـراى خـدا اسـت ، و ديـگـرى بـه مـنـظـور رسـيـدن بـهمال دنيا است اشاره كرده ، مى فرمايد: (آنچه را به منظور جلب افزايش مى پردازيد تادر امـوال مـردم فـزونى گيرد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت ، و آنچه را به عنوان زكاتمـى پـردازيـد و تـنـهـا رضـاى خدا را مى طلبيد چنين كسانى داراى پاداش مضاعفند) (و ماآتـيـتـم مـن ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله و ما آتيتم من زكاة تريدونوجه الله فاولئك هم المضعفون ).
مـفـهوم جمله دوم يعنى دادن زكات و انفاق كردن در راه خدا كه موجب اجر و پاداش فراوان مىبـاشـد روشـن اسـت ، ولى در مـورد جـمـله اول بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه ربـا دراصل به معنى افزايش است ، تفسيرهاى گوناگونى گفته اند.
نـخـستين تفسير كه از همه روشنتر و با مفهوم آيه سازگارتر، و هماهنگ با رواياتى استكـه از اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) رسيده ، اين است كه منظور هدايائى است كه بعضى ازافـراد بـراى ديـگـران - مـخـصـوصا صاحبان مال و ثروت - مى برند، به اين منظور كهپاداشى بيشتر و بهتر از آنها دريافت دارند.
بـديـهـى اسـت در ايـن گـونـه هـدايـا نـه اسـتحقاق طرف در نظر گرفته مى شود، و نهشايستگيها و اولويتها، بلكه تمام توجه به اين است كه اين هديه به جائى داده شود كهبـتـواند مبلغ بيشترى را صيد كند!، و طبيعى است اينچنين هدايا كه جنبه اخلاص در آن نيستاز نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى باشد.
بـنـابـر ايـن مـراد از ربـا، در ايـن آيـه هـمـان (هـديـه و عـطـيـه ) اسـت و مـنظور از جمله(ليربوا فى اموال الناس ) گرفتن پاداش بيشتر از مردم است .
بـدون شـك گـرفـتن چنين پاداشى حرام نيست ، چون شرط و قراردادى در كار نبوده ، ولىفاقد ارزش معنوى و اخلاقى است ، و لذا در روايات متعددى كه از امام صادق (عليه السلام) در مـنـابـع مـعـروف حـديـث آمـده اسـت از آن بـه (ربـاىحلال ) تعبير
شده است ، در مقابل (رباى حرام ) كه در آن شرط و قراردادى گذارده مى شود.
در حـديـثـى كـه در كـتاب (تهذيب الاحكام ) از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيهفـوق نـقـل شـده چـنـيـن مـى خـوانـيـم : هـو هـديـتـك الى الرجـل تـطـلب مـنـه الثـوابافضل منها فذلك ربى يؤ كل : (منظور هديه اى است كه به ديگرى مى پردازى و هدفتايـن اسـت كـه بـيـشـتـر از آن پـاداش دهـد ايـن ربـاىحلال است ).
در حـديـث ديـگـرى از هـمـان امـام (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : الربـا ربـائان احـدهـمـاحـلال ، و الاخـر حـرام فـامـا الحـلال فـهـو ان يـقـرضالرجل اخاه قرضا يريد ان يزيده و يعوضه باكثر مما ياخذه بلا شرط بينهما، فان اعطاهاكـثر مما اخذه على غير شرط بينهما فهو مباح له و ليس له عند الله ثواب فيما اقرضه ،و هـو قـوله فـلا يـربـوا عـنـد الله ، و امـا الحـرامفالرجل يقرض قرضا و يشترط ان يرد اكثر مما اخذه فهذا هو الحرام :
(ربـا بـر دو گـونـه اسـت : يـكـى حـلال و ديـگـرى حـرام ، امـا ربـاىحـلال آن اسـت كـه انـسـان به برادر مسلمانش قرضى دهد به اين اميد كه او به هنگام بازپس دادن چيزى بر آن بيفزايد بى آنكه شرطى در ميان اين دو باشد، در اين صورت اگرشـخـص وام گـيرنده چيزى بيشتر به او بدهد - بى آنكه شرط كرده باشد - اين افزايشبراى او حلال است ، ولى ثوابى از قرض دادن خود نخواهد برد، و اين همان است كه قرآندر جـمـله (فـلا يربوا عند الله ) بيان كرده ، اما رباى حرام آن است كه انسان قرضىبـه ديـگـرى بـدهد و شرط كند كه بيش از آنچه وام گرفته به او باز پس گرداند اينرباى حرام است ).
تـفـسـير ديگرى كه براى آيه ذكر كرده اند اين است كه منظور رباى حرام است و در حقيقتطـبـق ايـن تفسير، قرآن مى خواهد ربا را با انفاقهاى خالصانه مقايسه كند و بگويد رباگرچه ظاهرا افزايش مال است ، اما نزد پروردگار افزايش
نيست ، افزايش واقعى در انفاق فى سبيل الله است .
و بـر ايـن اسـاس ، آيـه را مـقـدمـه اى مـى دادنـد بـر مـسـاءله تـحـريـم ربـا كـه نـخـسـتقـبـل از هـجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به صورت يك اندرز اخلاقى بيانشـد، و بـعـد از هـجـرت در سـه سـوره ديـگـر قـرآن (سـوره بـقـره وآل عمران و نساء) تحريم آن به صورت تدريجى پياده گشت (و ما نيز بر همين اساس درجلد دوم تفسير نمونه صفحه 270 اشاره اى داشتيم ).
البته ميان اين دو معنى تضادى نيست ، و مى توان آيه را به معنى وسيعى تفسير كرد كههم (رباى حلال ) و هم (رباى حرام ) در آن جمع باشد و هر دو در برابر انفاق فىسـبـيـل الله قـرار گـيـرد، امـا تـعـبـيـرات آيـه بـا تـفـسـيـراول سازگارتر است .
زيرا ظاهر آيه اين است كه در اينجا عملى انجام شده كه ثوابى ندارد و مباح است چون مىگـويـد: ايـن كـار در نـزد خـدا افـزايـشـى نـمـى آورد، و ايـن تـنـاسـب بـا ربـاىحـلال دارد كـه نـه ثـواب دارد و نـه گـنـاهـى ، ولى چـيـزى نـيـسـت كـه مـوجـب خشم و غضبپروردگار گردد، و گفتيم روايات اسلامى نيز ناظر به آن است .
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه (مـضـعـفـون ) كـه صـيـغـه اسـمفاعل است در اينجا به معنى مضاعف كننده نيست ، بلكه به معنى صاحب پاداش مضاعف است ،زيـرا اسـم فـاعـل در لغـت عـرب گاه به معنى صاحب چيزى مى آيد مانند (موسر) يعنى(صاحب مال فراوان ).
اين موضوع را نيز نبايد از نظر دور داشت كه (ضعف ) و (مضاعف ) در لغت عرب بهمـعـنـى دو چـنـدان نـيـسـت ، بـلكـه دو بـرابـر و چـنـديـن بـرابـر راشـامـل مـى شـود و حـداقـل در مـورد آيـه ، ده بـرابـر اسـت (چـنانكه قرآن مى گويد: من جاءبالحسنه فله عشر امثالها - انعام - 160).
و در مورد قرض به هيجده برابر مى رسد، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : على باب الجنة مكتوب القرض ‍ بثمانية عشر و الصدقة بعشر:
(بر در بهشت نوشته شده است كه پاداش قرض هيجده برابر و صدقه ده برابر است).
و در مـورد انـفـاق فـى سـبيل الله گاه به هفتصد برابر و بيشتر مى رسد چنانكه در آيه261 سوره بقره آمده است .
در آخـرين آيه مورد بحث بار ديگر به مساءله مبدء و معاد كه موضوع اساسى در بسيارىاز آيـات ايـن سـوره بـود بـاز مـى گـردد، و خدا را با چهار وصف ، توصيف مى كند تا هماشاره اى به توحيد و مبارزه با شرك باشد، و هم دليلى بر معاد، مى فرمايد: (خداوندهـمـان كـسـى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى ميراند و بعد زنده مى كند)(الله الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم ).
(آيـا هـيچيك از شريكانى كه شما براى خدا ساخته ايد توانائى بر چيزى از اين كارهادارد)؟ (هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شى ء).
(مـنـزه اسـت خـدا، و بـرتر است از آنچه آنها شريك براى او قرار مى دهند) (سبحانه وتعالى عما يشركون ).
مسلم است هيچيك از مشركان ، معتقد نبودند كه آفرينش به وسيله بتها صورت گرفته ، ياايـنـكـه روزى آنـهـا بـه دسـت بـتـهـا اسـت ، و يا پايان عمرشان ، چرا كه آنها اين معبودانساختگى را واسطه ميان خود و خدا و شفيعانى مى پنداشتند نه خالق آسمان و زمين و روزىدهنده ، بنابراين پاسخ اين سؤ الات منفى است و استفهام ، استفهام انكارى مى باشد.
مـطـلب ديـگـرى كـه در ايـنجا مورد سؤ ال قرار مى گيرد اين است كه آنها معمولا معتقد بهحيات بعد از مرگ نبودند، چگونه قرآن در آخرين توصيف
پروردگار روى آن تكيه مى كند؟.
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه مساءله معاد و حيات پس از مرگ - همانگونه كهدر بحثهاى معاد گفته ايم - جنبه فطرى دارد، و قرآن در اينجا نه بر معتقدات آنها كه برفطرت آنها تكيه مى كند.
بـعـلاوه گـاه مـى شـود كـه يـك گـويـنـده توانا هنگامى كه با كسى روبرو مى شود كهمـطـلبـى را مـنـكـر اسـت آن را هـمـراه بـا حـقـايـق ديـگـرى كـه مـوردقبول او است ذكر مى كند و قاطعانه روى آن تكيه مى نمايد تا اثر خود را ببخشد، و او رااز مركب انكار پائين آورد.
از هـمه اينها گذشته ميان قدرت خدا بر زندگى نخستين ، و زندگى بعد از مرگ رابطهناگسستنى است ، و با توجه به اين رابطه منطقى هر دو در يك عبارت آمده است .
به هر حال قرآن مى گويد وقتى تمام اين امور (خلقت و روزى و مرگ و حيات ) به دست اواسـت عـبـادت و پـرسـتـش هـم بـايـد منحصر به او باشد، و با جمله سبحانه و تعالى عمايشركون اين حقيقت را بازگو مى كند كه آنها مقام پروردگار را فوق العاده پائين آوردندكه در كنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى دهند.
آيه و ترجمه


ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت اءيدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهميرجعون(41)
قـل سـيـروا فـى الارض فـانـظـروا كـيـف كـان عـاقـبـة الذيـن مـنقبل كان اءكثرهم مشركين(42)
فاقم وجهك للدين القيم من قبل اءن ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون(43)
من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون(44)
ليجزى الذين امنوا و عملوا الصالحات من فضله إ نه لا يحب الكافرين(45)


ترجمه :
41 - فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهائى كه مردم انجام داده اند آشكار شده ، خدا مىخواهد نتيجه بعضى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد (به سوى حق ) بازگردند.
42 - بـگـو در زمـيـن سـيـر كـنـيـد و بـنـگـريـد عـاقـبـت كـسـانـى كـهقبل از شما بودند چگونه بود؟ بيشتر آنها مشرك بودند.
43 - روى خـود را بـه سـوى آئيـن مـسـتقيم و پايدار كن ، پيش از آنكه روزى فرارسد كههـيـچـكـس قـدرت ندارد آن را از خدا بازگرداند، در آن روز مردم به گروه هائى تقسيم مىشوند.
44 - هـر كـس كـافـر شـود كـفـرش بـر زيـان خـود او اسـت و آنـهـا كـهعمل صالح انجام دهند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده مى سازند.
45 - ايـن بـراى آنـسـت كـه خـداونـد كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده وعمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد، او كافران را دوست ندارد.
تفسير :
سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است !
در آيات گذشته ، سخن از شرك در ميان بود و مى دانيم ريشه اصلى تمام مفاسد فراموشكردن اصل توحيد و روى آوردن به شرك است ، لذا در آيات مورد بحث نخست سخن از ظهورفساد در زمين به خاطر اعمال مردم به ميان آورده ، مى گويد: (فساد در خشكى و دريا بهخاطر كارهائى كه مردم انجام داده اند آشكار شده ) (ظهر الفساد فى البحر و البر بماكسبت ايدى الناس ).
(خـدا مـى خواهد عكس العمل كارهاى مردم را به آنها نشان دهد و نتيجه بعضى از اعمالى راكـه انـجـام داده انـد بـه آنـها بچشاند، شايد بيدار شوند، و به سوى حق بازگردند)!(ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ).
آيه فوق معنى وسيع و گسترده اى را پيرامون ارتباط (فساد) و (گناه )
بـا يـكـديـگـر بيان مى كند كه نه مخصوص سرزمين مكه و حجاز است ، و نه عصر و زمانپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـلكـه بـه اصـطـلاح ازقبيل قضيه حقيقيه است كه پيوند محمول و (موضوع ) را بيان مى كند، به عبارت ديگرهـر جـا فـسـادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است ، و در ضمن يك هدف تربيتى دارد، تامردم طعم تلخ نتيجه اعمالشان را بچشند، شايد به خود آيند.
بـعـضـى مـى گويند: اين آيه ناظر به آن قحطى و خشكسالى ميباشد كه به خاطر نفرينپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) دامان مشركان مكه را گرفت ، باران قطع شد،بـيـابـانـهـا خشكيد و خشكيده تر شد، و حتى استفاده از صيد دريا (درياى احمر) براى آنهامشكل گشت .
بـه فرض كه اين سخن از نظر تاريخى صحيح باشد تنها بيان يك مصداق است و معنىآيه را در مساءله ارتباط فساد و گناه هرگز محدود نمى كند، نه محدود به آن زمان و مكانو نه محدود به خشكسالى و كمى باران .
از آنـچـه در بـالا گفتيم به خوبى روشن مى شود بسيارى از تفسيرهاى محدود و موضعىكـه از بـعـضـى از مـفـسـران ذيـل ايـن آيـه نـقـل شـده بـه هـيـچـوجـهقـابـل قـبـول نـيـسـت ، مـثـل ايـنـكـه مـراد از فـسـاد در خـشـكـيـهـا،قـتـل هـابـيـل بـه دست قابيل است ، و منظور از فساد در دريا غصب كشتيها در عصر موسى وخضر است .
يـا ايـنـكـه مـنـظور از فساد دريا و صحرا زمامداران فاسدى هستند كه همه اين مناطق را بهفساد مى كشند.
البـتـه مـمـكـن اسـت يـكـى از مـصـداقـهـاى فـسـاد ايـن چنين افراد بوده باشند كه بر اثردنـيـاپـرسـتـى و مـجامله و تن در دادن مردم به ذلت ، بر سر آنها مسلط مى شوند اما مسلماتمام مفهوم آيه اين نيست .
جـمـعـى از مفسران نيز در معنى (فساد بحر) به گفتگو نشسته اند: بعضى گفته اند:بحر به معنى شهرهائى است كه در كنار دريا است ، و بعضى
گفته اند بحر به معنى مناطق حاصلخيز و پر باغ و زراعت است .
مـا دليـلى بـر ايـنـگـونه تكلفات نمى بينيم ، چرا كه (بحر) معنى معروفى دارد كههـمـان دريـا اسـت و فـسـاد در آن ، مـمكن است به صورت كمبود مواهب دريائى و يا ناامنيها وجنگهائى كه در درياها به وقوع مى پيوست باشد.
در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : حيات دواب البحر بالمطر فاذا كفالمـطـر ظـهـر الفـسـاد فـى البـحـر و البـر، و ذلك اذا كـثـرت الذنـوب و المـعـاصـى :(زنـدگـى مـوجـودات دريـا بـه وسـيله باران است هنگامى كه باران نبارد هم خشكيها بهفساد كشيده مى شود، و هم دريا، و اين هنگامى است كه گناهان فزونى گيرد)!.
البته آنچه در اين روايت آمده بيان يك مصداق روشن از فساد است ، و نيز آنچه در رابطهبا نزول باران و حيات حيوانات دريائى در اين حديث ذكر شده مساله اى است كه دقيقا بهتجربه رسيده كه هر وقت باران كمتر ببارد ماهى در دريا كم خواهد شد، و حتى از بعضىاز سـاحـلنـشـيـنان شنيديم كه مى گفتند: فايده باران براى دريا بيش از فايده آن براىصحرا است )!
در زمينه رابطه فساد بر و بحر با گناهان مردم تحليلهاى ديگرى داريم كه به خواستخدا در بحث نكات خواهد آمد.
در آيـه بـعـد بـراى ايـنكه مردم شواهد زنده اى را در مساءله ظهور فساد در زمين به خاطرگـناه انسانها با چشم خود بينند، دستور سير در ارض را مى دهد و به پيامبر (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) مـى فـرمـايـد: (بـگـو شـمـا در روى زمـيـن بـه گـردش پـردازيـد،حـال امـتـهـاى پـيـشـيـن را جـستجو كنيد، و اعمال و سرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهيدبـبـيـنـيـد عـاقـبـت كـسـانـى كـه قـبـل از شـمـا بـودنـد بـه كـجـا رسـيـد)؟!(قـل سـيـروا فـى الارض فـانـظـروا كـيـف كـان عـاقـبـة الذيـن مـنقبل ).
قصرها و كاخهاى ويران شده آنها را بنگريد، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا كنيد،جـمـعـيـت نـيـرومـنـد پـراكـنـده آنـهـا را مـشـاهـده نـمـائيـد، و سرانجام قبرهاى درهم شكسته واستخوانهاى پوسيده آنها را بنگريد.
ببينيد سرانجام ظلم و ستم و گناه و شرك آنها چه شد؟
بـبـيـنيد اگر آنها آشيانه مرغان را سوزاندند، چگونه خانه اين صيادان نيز به ويرانىكشيده شد؟
آرى (اكثر آنها مشرك بودند) (كان اكثرهم مشركين ).
و شرك ام الفساد و مايه تباهى آنها شد.
جالب توجه اينكه هنگامى كه در آيات قبل سخن از نعمتهاى خدا بود، نخست آفرينش و خلقتانـسـان را مـطـرح كـرد، سـپـس روزى دادن به او را (الله الذى خلقكم ثم رزقكم ) ولى درآيـات مـورد بـحـث هـنـگـامـى كـه سـخـن از مـجـازات الهـى مـى گـويـد: نـخـسـت اشـاره بـهزوال نعمتها بر اثر گناه مى كند، سپس نابودى و هلاكت بر اثر شرك ، چرا كه به هنگامبـخـشـش ، اول مـوهـبـت خـلقـت اسـت و بـعـد روزى ، و بـه هـنـگـام بـاز پـس گرفتن ، نخستزوال نعمت است و بعد هلاكت .
تعبير به (اكثرهم مشركين ) با توجه به اينكه اين سوره مكى است و مسلمانان آن روزدر اقـليـت قـرار داشتند، شايد اشاره به اين است كه از انبوه مشركان نهراسيد كه خداوندگـروه هـاى عـظـيمى از اين قبيل افراد را در گذشته هلاك و نابود كرده است ، و هم هشدارىاست براى اين طغيانگران كه سير در ارض كنند و پايان كار پيشينيان هم مسلك خود را باچشم ببينند.
و از آنجا كه پند گرفتن و بيدار شدن ، و سپس بازگشتن به سوى خدا، هميشه مفيد و مؤثـر نيست ، در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده چنينمى گويد: (صورت خود را به سوى دين و آئين مستقيم و پا بر جا (آئين توحيد خالص )قرار
ده ، پـيـش از آنـكـه روزى فرا رسد كه هيچكس قدرت ندارد آن روز را از خدا بازگرداند وبـرنـامه الهى را تعطيل كند، و در آن روز مردم گروه گروه مى شوند و صفوف از هم جدامـى گـردد گـروهـى در بـهـشـت و گـروهـى در دوزخ (فـاقـم وجـهـك للديـن القـيـم مـنقبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون ).
توصيف دين به (قيم ) با توجه به اينكه قيم به معنى ثابت و برپادارنده است درحـقـيـقـت اشـاره بـه دليـل ايـن تـوجه مستمر به دين است ، يعنى چون آئين اسلام آئينى استثابت و مستقيم ، و برپادارنده نظام زندگى مادى و معنوى مردم ، هرگز از آن منحرف مشو.
و ايـنكه خطاب را متوجه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كند، براى اين است كهديگران حساب كار خويش را برسند.
تـعـبـيـر بـه (يـصـدعـون ) از مـاده (صـدع ) دراصل به معنى شكستن و شكافتن ظرف است ، ولى تدريجا به معنى هرگونه پراكندگىو تـفـرق به كار رفته است ، و در اينجا اشاره به جدائى صفوف بهشتيان و دوزخيان مىبـاشـد كـه هـر يـك از ايـن دو صـف نيز به صفوفى تقسيم مى شوند، به تناسب سلسلهمراتب درجات بهشتى ، و دركات دوزخى .
آيـه بـعد در حقيقت شرحى است براى اين جدائى صفوف در قيامت ، مى فرمايد: (هر كسىكافر شد كفرش بر زيان خود او است ) و وبالش دامنگير او (من كفر فعليه كفره ).
(و امـا آنها كه عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهيا مىسازند) (و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون ).
(يـمـهـدون ) از مـاده (مـهـد) (بر وزن عهد) - همانگونه كه راغب در مفردات گفته - دراصـل بـه مـعـنـى گـاهـواره يـا مـحـلى اسـت كـه براى كودك آماده مى كنند، سپس (مهد) و(مـهـاد) به معنى وسيعترى يعنى هر مكان مهيا و آماده اى (كه نهايت آرامش و آسايش ‍ در آناست ) گفته شده است ، انتخاب اين تعبير براى بهشتيان و مؤ منان صالح نيز از همين نظراست .
خـلاصـه ايـنكه گمان نكنيد ايمان و كفر و اعمال زشت و زيباى شما براى خدا اثرى دارد،اين شما هستيد كه از آن شاد و خشنود، يا ناراحت و غمگين مى شويد.
جـالب ايـنـكـه : در مورد كفار با همان جمله من كفر فعليه كفره قناعت كرده ولى در مورد مؤمـنـان در آيـه بـعـد تـوضـيـح مـى دهـد كـه نـه تـنـهـااعـمـال خـود را در آنـجـا مـى بـيـنـنـد، بـلكـه خـدا مـواهـب بـيـشـتـرى كـه شـايـسـتـهفضل و كرم او است به آنها مى بخشد مى گويد: (هدف اين است كه خداوند كسانى را كهايـمـان آورده ، و عـمـل صـالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد) (ليجزى الذين آمنوا وعملوا الصالحات من فضله ).
مسلما اين فضل الهى شامل حال كافران نمى شود، (چرا كه خدا كافران را دوست ندارد)(انه لا يحب الكافرين ).
بديهى است كه با آنها نيز بر طبق عدالت رفتار مى كند و بيش از استحقاقشان
مجازات نخواهد كرد، ولى فضل و موهبتى نيز نصيبشان نخواهد شد.
نكته ها :
1 - رابطه (گناه ) و (فساد)!
بـدون شـك هـر كار خلافى در وضع (جامعه )، و از طريق آن در وضع (افراد) اثرمـى گـذارد، و مـوجـب نـوعـى فـسـاد در سـازمـان اجـتـمـاعـى مـى شـود، گـناه و كار خلاف وقـانونشكنى همانند يك غذاى ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان چه بخواهيم وچه نخواهيم تاثير نامطلوب خواهد گذارد، و انسان گرفتار واكنش طبيعى آن مى شود.
(دروغ ) سلب اعتماد مى كند.
(خيانت در امانت ) روابط اجتماعى را بر هم مى زند.
(ظلم ) هميشه منشا ظلم ديگرى است .
(سوء استفاده از آزادى ) به ديكتاتورى مى انجامد، و ديكتاتورى به انفجار.
(تـرك حـقـوق مـحـرومان ) كينه و عداوت مى آفريند، و تراكم كينه ها و عداوتها اساسجامعه را متزلزل مى سازد.
خـلاصـه ايـنـكـه : هـر كـار نـادرسـت چـه در مـقـيـاس مـحـدود و چـه گـسـتـرده ، عـكـسالعـمل نامطلوبى دارد و يكى از تفسيرهاى آيه ظهر الفساد فى البحر و البر بما كسبتايدى الناس همين است (اين رابطه طبيعى (گناه ) و (فساد) است ).
ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه بسيارى از گناهان علاوه بر اينها، يك سلسلهآثـار شـوم بـا خـود هـمـراه مـى آورنـد كـه ارتـبـاط و پـيـونـدشـان بـا آن آثـارلااقل از نظر طبيعى ناشناخته است .
مـثـلا در روايـات آمـده اسـت (قـطـع رحـم ) عـمـر را كـوتـاه ، و خـوردنمال حرام قلب را تاريك ، و شيوع زنا سبب فناى انسانها مى شود و روزى را كم
مى كند و....
حـتـى در روايـتـى از امـام صـادق (عـليه السلام ) مى خوانيم : من يموت بالذنوب اكثر ممنيـمـوت بـالاجـال : (آنـها كه بوسيله گناه از دنيا مى روند بيش از كسانى هستند كه بهمرگ طبيعى مى ميرند).
نـظـيـر هـمـيـن مـعنى به تعبير ديگرى در قرآن مجيد آمده است آنجا كه مى فرمايد: و لو اناهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهمبـما كانوا يكسبون : (اگر آنها كه در شهرها و آباديها زندگى مى كنند ايمان بياورندو تقوى پيشه كنند، بركات آسمانها و زمين را به روى آنها مى گشائيم ، ولى آيات ما راتكذيب كردند، ما نيز آنها را به مجازات اعمالشان گرفتيم )! (اعراف - 96).
بـه ايـن تـرتـيـب (فـسـاد) در آيـه مـورد بـحـث ، اعـم از مفاسد اجتماعى و بلاها و سلببركات است .
نكته قابل توجه ديگر اينكه : از آيه فوق ضمنا استفاده مى شود كه يكى از فلسفه هاىآفـات و بـلاهـا، تـاثـيـر تـربـيـتـى آنـهـا روى انـسـانـهـا اسـت ، آنـهـا بـايـد واكـنـشاعـمـال خـود را بـبـيـنـنـد، تـا از خـواب غـفلت بيدار شوند و به سوى پاكى و تقوى بازگردند.
نـمـى گـوئيـم هـمـه شـرور و آفـات از ايـن قـبـيـل اسـت ولى مـى گـوئيـمحداقل بخشى از آنها داراى چنين فلسفه اى است ، و البته فلسفه هاى ديگرى نيز دارد كهدر جاى
خود از آن بحث كرده ايم .
2 - فلسفه سير در ارض
مـسـاءله گـردش در زمـيـن (سـيـر در ارض ) شـش بـار در قـرآن مـجـيـد در سـوره هـاىآل عـمـران ، انـعـام ، نـحـل ، نمل ، عنكبوت ، و روم آمده ، كه يكبار از آنها به منظور مطالعهاسـرار آفـريـنـش (عـنـكـبـوت - 20) و پـنـج بـار ديگر به منظور عبرت گرفتن از عواقبدردناك و شوم اقوام ظالم و جبار و ستمگر و آلوده است .
قـرآن بـراى مـسـائل عـيـنـى و حـسـى كـه آثـار آن كـامـلاقابل لمس است در امور تربيتى اهميت خاصى قائل است ، مخصوصا به مسلمانان دستور مىدهد كه از محيط محدود زندگى خود در آيند و به سير و سياحت اين جهان پهناور بپردازند،در اعـمـال و رفـتـار اقـوام ديـگر و پايان كار آنها بينديشند، و از اين رهگذر اندوخته پرارزشى از آگاهى و عبرت فراهم سازند.
قـدرتـهـاى شـيـطـانـى در دنياى امروز براى گسترش دامنه استثمار خود در سراسر جهانتـمـام كـشـورهـا و سـرزمينها و اقوام مختلف را بررسى كرده و طرز فرهنگ و نقاط قوت وضعف و صنايع مادى آنها را به خوبى برآورد كرده اند.
قرآن مى گويد: بجاى اين جباران شما سير در ارض كنيد و به جاى تصميمهاى شيطانىآنها درسهاى رحمانى بياموزيد.
عبرت گرفتن از زندگى ديگران از تجربه هاى شخصى مهمتر و پرارزشتر است ، زيرادر ايـن تـجـربـه هـا بـايد انسان زيانهائى متحمل شود تا مسائلى بياموزد ولى در عبرتگـرفـتـن از زنـدگـى و تـجـارب ديـگـران ، انـسـان بـى آنـكـهمتحمل سوخت و زيانى شود، توشه گرانبهائى مى اندوزد.
دستور قرآن در زمينه (سير در ارض ) منطبق بر كاملترين شيوه هائى است
كـه امـروز بـشـر بـراى مـطـالعـات خـود بـه دسـت آورده ، و آن ايـنـكه پس از فراگرفتنمـسـائل در كـتابها دست شاگردان را مى گيرند و به سير در ارض و مطالعه شواهد عينىآنچه خوانده اند مى برند.
البـتـه امـروز يـكـنـوع ديـگـرى سـيـر در ارض تـحـت عـنوان جهانگردى از طرف تمدنهاىشـيـطانى براى جلب مال و ثروت حرام رائج شده است كه غالبا هدفهاى انحرافى دارد،مـانـنـد انـتـقال فرهنگهاى ناسالم ، عياشى ، هوسرانى ، بى بند و بارى و سرگرميهاىناسالم ديگر، اين همان جهانگردى ويرانگر است .
اسـلام طـرفـدار آن نـوع جـهـانـگـردى اسـت كـه وسـيـلهانـتـقـال فـرهنگهاى سالم تراكم تجربه ها، آگاهى از اسرار آفرينش در جهان انسانيت وجهان طبيعت ، و گرفتن درسهاى عبرت از سرنوشت دردناك اقوام فاسد و ستمگر است .
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز بى تناسب نيست كه در اسلام نوع ديگرى از جهانگردى تحت عنوان(سـيـاحـت ) مورد نهى واقع شده ، چنانكه در حديثى مى خوانيم : لا سياحة فى الاسلام :(سـيـاحـت در اسـلام نـيـسـت ) و منظور از آن زندگى كسانى است كه براى تمام عمر يامـدتـى از زنـدگى اجتماعى به كلى جدا مى شدند و بى آنكه فعاليتى داشته باشند درروى زمـيـن بـه حـركـت مـى پـرداختند و همچون رهبانها زندگى مى كردند و سربار اجتماعبودند.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر كـار آنـهـا (رهـبـانـيـت سـيـار) بـود درمقابل رهبانهاى ثابتى كه در ديرها منزوى بودند و از جامعه بركنار، و از آنجا كه اسلامبا رهبانيت و انزواى اجتماعى مخالف است اين نوع (سياحت ) را نيز محكوم مى كند.
3 - دين قيم (آئين پا بر جا)
در آيات فوق به پيامبر دستور داده شده كه تمام توجه خويش را به آئينى معطوف داردكـه مـسـتـقـيـم و ثـابـت و اسـتـوار اسـت ، هـيـچـگونه انحرافى به كجيها ندارد و هيچگونهتزلزلى در پايه هاى آن نيست .
قابل توجه اينكه در آيات ديگر قرآن مجيد تعبيرات ديگرى درباره دين آمده است :
در آيه 105 سوره يونس توصيف به (حنيف ) (دينى كه از هرگونه انحراف بر كناراست ).
در آيه (3 سوره زمر) توصيف به (خالص ) (الا لله الدين الخالص ).
در آيـه 52 سـوره نـحـل تـوصـيـف بـه (واصـب ) آئيـنـى كـه غـيـرقابل تغيير و خالى از فنا و زوال است (و له الدين واصبا).
و در آيـه 78 سـوره حـج اسـلام را بـه عـنوان آئينى كه خالى از هرگونه سختگيرى استتوصيف كرده (و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ).
و نظير اينها.
هـر يـك از ايـن امـور يـكـى از ابـعـاد آئيـن اسـلام راتـشـكـيـل مى دهد كه در عين حال لازم و ملزوم يكديگرند، آرى اين چنين دينى را بايد انتخابكرد، و در راه شناختش كوشيد، و در حفظش تا پاى جان ايستاد.
4 - بازگشتى در قيامت نيست
در آيـات فـوق دربـاره قـيـامـت خـوانـديم يوم لا مرد له من الله : روزى است كه هيچكس نمىتـوانـد آن را از خـدا بـازدارد و از وقـوع آن جلوگيرى كند و يا راهى براى بازگشت بهسوى دنيا بگشايد.
شبيه اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز به چشم مى خورد، از جمله در آيه
44 سـوره شـورى مى خوانيم كه وقتى ظالمان عذاب دردناك الهى را مى بينند مى گويند:فهل الى مرد من سبيل : (آيا راهى به سوى بازگشت هست )؟
و در آيه 47 سوره شورى نيز قيامت به عنوان يوم لا مرد له من الله توصيف شده است .
حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه عـالم هـسـتى داراى مراحلى است كه هرگز بازگشت از مرحله بعد بهقبل در آن ممكن نيست ، و اين يك سنت تخلف ناپذير پروردگار است .
آيـا هـرگز طفل - خواه كامل متولد شده باشد يا ناقص - ممكن است به عالم جنين بازگردد؟آيا ميوهاى كه از درخت جدا شده - خواه رسيده خواه نارس - امكان دارد بار ديگر به شاخه هابپيوندد؟
انـتـقـال انـسـان از ايـن جـهـان بـه جهان ديگر نيز همينگونه است يعنى هيچ راهى به سوىبازگشت نيست ، و اين حقيقتى است كه پشت انسان را مى لرزاند و به انسان بيدارباش مىدهد.
آيه و ترجمه


و مـن ءايـاتـه اءن يـرسـل الرياح مبشرات و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بأ مره ولتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون(46)
و لقـد اءرسـلنا من قبلك رسلا الى قومهم فجاءوهم بالبينات فانتقمنا من الذين اءجرموا وكان حقا علينا نصر المؤ منين(47)
الله الذى يـرسـل الريـاح فـتـثـيـر سـحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفافترى الودق يخرج من خلله فإ ذا اءصاب به من يشاء من عباده إ ذا هم يستبشرون(48)
و إ ن كانوا من قبل اءن ينزل عليهم من قبله لمبلسين(49)
فـانـظـر إ لى ءاثـار رحمت الله كيف يحى الا رض بعد موتها إ ن ذلك لمحى الموتى و هوعلى كل شى ء قدير(50)


ترجمه :
46 - از آيـات (عـظـمـت و قـدرت ) خـدا ايـن اسـت كـه بـادها را به عنوان بشارتگرانى مىفرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سيراب كند) و كشتيها به فرمانش حركت كنند و ازفضل او بهره گيرند شايد شكرگزارى كنيد.
47 - قـبـل از تـو پـيـامـبـرانـى بـه سـوى قـومـشـان فـرسـتـاديـم ، آنـهـا بـادلائل روشـن بـه سـراغ قـوم خـود رفـتـند (ولى هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمانانتقام گرفتيم (و مؤ منان را يارى كرديم ) و همواره يارى مؤ منان حقى است بر ما.
48 - خـداونـد هـمـان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت درآورند،سـپـس آنـهـا را در پـهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند، و متراكم ميسازد در اينهـنـگـام دانـه هـاى بـاران را مـى بـيـنـى كه از لابلاهاى آن خارج مى شوند، هنگامى كه اين(بـاران حـيـاتـبـخـش ) را بـه هـر كـس از بـنـدگـانـش كـه بـخـواهـد مـيـرسـانـدخوشحال مى شوند.
49 - هر چند پيش از آنكه بر آنان نازل شود مايوس بودند.
50 - به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، آن كس (كهزمين مرده را زنده كرد) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز تواناست .
تفسير :
به آثار رحمت الهى بنگر!
گـفـتـيـم در ايـن سـوره ، بـخـش قـابـلملاحظهاى از دلائل توحيد و نشانه هاى
پـروردگـار در هـفت آيه بيان شده كه هر كدام با جمله (و من آياته ) آغاز مى شود ششقسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خوانديم ، و نخستين آيه مورد بحث هفتمين و آخرينآنها مى باشد.
و از آنـجـا كـه در آيـه قـبـل سـخـن از ايـمـان و عـمـل صـالح بـود، بـيـاندلائل توحيدى تاءكيدى نيز بر آن مى باشد.
مى فرمايد: (از آيات عظمت و قدرت خدا اين است كه بادها را به عنوان بشارتگرانى مىفرستد) (و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات ).
آنـهـا در پـيشاپيش باران حركت مى كنند، قطعات پراكنده ابر را با خود برداشته به هممـى پـيـونـدنـد، و بـه سـوى سـرزمـيـنـهـاى خـشك و تشنه مى برند، صفحه آسمان را مىپوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ريزش باران مى كنند.
مـمـكـن اسـت اهـمـيـت قـدوم ايـن بـشـارتـگران براى شهرنشينان متنعم چندان روشن نباشد، امابـيابانگردان تشنهكامى كه نياز به قطراتى از باران دارند، همينكه بادها به حركت درمـى آيـند، و ابرها را همراه خود جابجا مى كنند، و از لابلاى نسيم ، عطر مخصوص بارانىكـه بـر گـيـاهـان در نقطه ديگرى باريده ، به مشامشان مى رسد، برق اميد در دلهايشانجستن مى كند.
گـرچـه در آيـات قـرآن ، بـيـشـتـر روى بـشـارتـگـرى بـاد، نـسـبـت بـهنـزول بـاران تكيه شده ، اما كلمه (مبشرات ) را نمى توان در آن محدود ساخت ، چرا كهبادها بشارتهاى فراوان ديگرى نيز با خود دارد.
بادها، گرما و سرماى هوا را تعديل مى كنند.
بادها، عفونتها را در فضاى بزرگ مستهلك كرده ، و هوا را تصفيه مى كنند.
بادها از فشار حرارت خورشيد، روى برگها و گياهان مى كاهند و جلو آفتاب سوختگى رامى گيرند.
بادها اكسيژن توليد شده بوسيله برگهاى درختان را براى انسانها به ارمغان مى آورندو گاز كربن توليد شده بوسيله بازدم انسان را براى گياهان هديه مى برند.
بـادها بسيارى از گياهان را تلقيح مى كنند، و نطفه هاى نر و ماده را در جهان نباتات بههم پيوند مى دهند.
بادها وسيله اى براى حركت آسيابها و عاملى براى تصفيه خرمنها هستند.
بادها بذرها را از نقاطى كه در آن بذر فراوان موجود است حركت مى دهند و همچون باغبانىدلسوز در سرتاسر بيابان مى گسترانند.
و بـادهـا كـشـتـيهاى بادبانى را با مسافران و بار زياد به نقاط مختلف مى برند و حتىامروز كه وسائل ماشينى جانشين نيروى باد شده باز هم وزش بادهاى مخالف يا موافق درپيشرفت يا كندى كار كشتيها بسيار مؤ ثر است .
آرى آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف .
لذا در دنـبـاله آيـه مـى خـوانـيـم : (خدا مى خواهد بدين سبب شما را از رحمت خود بچشاند،كـشـتـيـهـا بـه فـرمـانـش حـركـت كـنـنـد، و شـمـا از فـضـل و رحـمـت او بهره گيريد، شايدشـكـرگـزارى كنيد) (و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون ).
آرى بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسيلهحمل و نقل ، و سرانجام سبب رونق امر تجارت كه با جمله (ليذيقكم من رحمته ) به اولىاشـاره شـده ، و بـا جـمـله (لتـجـرى الفـلك بـامره ) به دوم ، و با جمله (لتبتغوا منفضله ) به سومى .
جـالب ايـنـكه همه اين (بركات ) مولود (حركت ) است ، حركتى در ذرات هوا در محيطمجاور زمين ! اما هيچ نعمتى تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد، اين
بادها و نسيمها نيز تا متوقف نشوند، انسان نمى داند چه بلائى بر سر او مى آيد، توقفهـوا، زنـدگـى را در بهترين باغها همچون زندگى در سياه چالهاى زندان مى كند، و اگرنـسـيـمـى در سـلولهاى زندانهاى انفرادى بوزد آن را همچون فضاى باز مى كند، و اصولايكى از عوامل شكنجه در زندانها همان توقف هواى آنها است .
حتى در سطح او قيانوسها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگى جانداراندريـاهـا بـر اثـر كـمـبـود اكـسـيـژن هـوا بـه مـخـاطـره خـواهـد افـتـاد، و دريـاتبديل به مرداب و باتلاق متعفن وحشتناكى خواهد شد.
فـخـر رازى مـى گـويد: جمله (و ليذيقكم من رحمته ) (تا شما را از رحمت خود بچشاند)بـا تـوجـه به اينكه چشانيدن در مورد شى ء قليل گفته مى شود، اشاره به اين است كهتـمـام دنـيـا و نعمت دنيا رحمت اندكى بيش نيست ، و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان ديگراست .
در آيه بعد سخن از فرستادن پيامبران الهى است ، در حالى كه آيه بعد از آن بار ديگربـه نـعـمـت وزش بـادهـا بـرمـى گـردد، ممكن است قرار گرفتن اين آيه در ميان دو آيه كهدربـاره نـعـمـت وجود بادها سخن مى گويد جنبه معترضه داشته باشد - چنانكه بعضى ازمـفـسـران گـفـتـه انـد: و مـمـكـن اسـت ذكـر مـسـاءله نـبـوت در كـنـار ايـن بـحـثـهـا بـراىتـكـميل مسائل مربوط به مبداء و معاد باشد كه مكرر در اين سوره به آن اشاره شده است -چنانكه بعضى ديگر گفته اند.
و نـيـز مـمـكـن اسـت هـشدارى باشد به همه كسانى كه در اينهمه نعمتها بهره مى گيرند وكفران مى كنند.
به هر حال چنين مى گويد: (ما قبل از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم )
(و لقد ارسلنا من قبلك رسلا الى قومهم ).
(آنـهـا دلائل روشـن و آشـكـار از مـعـجـزات و مـنـطـقعقل براى اين اقوام آوردند) (فجاؤ هم بالبينات ).
گـروهـى ايـمـان آوردنـد، و گـروهـى بـه مـخـالفـت برخاستند (اما هنگامى كه اندرزها وهشدارها سودى ندارد ما از مجرمان انتقام گرفتيم )! (فانتقمنا من الذين اجرموا).
و مـؤ مـنان را يارى كرديم (همواره اين حق بر ما بوده است كه مؤ منان را يارى كنيم ) (وكان حقا علينا نصر المؤ منين ).
تعبير به (كان ) كه نشانه ريشه دار بودن اين سنت است و تعبير به (حق ) و بعداز آن تعبير به (علينا) كه آن نيز بيانگر حق است تاءكيدهاى پى در پى در اين زمينهمـحـسـوب مـى شـود، و مـقـدم داشـتـن حـقـا عـليـنـا بـر (نـصـر المـؤ مـنـيـن ) كـهدليل بر حصر است تاءكيد ديگرى مى باشد، و مجموعا چنين معنى مى دهد كه به طور مسلمما يارى كردن مؤ منان را بر عهده گرفته ايم ، و بدون نياز به يارى ديگرى ما اين وعدهخود را عملى خواهيم ساخت .
اين جمله ضمنا مايه تسلى و دلدارى براى مسلمانانى است كه در آن روز در مكه تحت فشارشديد دشمنانى قرار داشتند كه از نظر عده و عده افزون بودند.
اصـولا هـمـيـنـكـه دشـمـنـان خـدا غـرق آلودگـى و گـنـاه هـسـتـنـد خـود يـكـى ازعـوامـل پـيـروزى و يـارى مـؤ مـنان است ، چرا كه همين گناه سرانجام ريشه آنها را مى زند،وسـائل نـابـوديـشان را با دست خودشان فراهم مى سازد، و انتقام الهى را به سراغ آنهامى فرستد.
آيـه بـعـد بار ديگر به توضيح نعمت وزش بادها پرداخته ، چنين مى گويد خداوند همانكسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت در آورند
(الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا).
(سـپـس ابـرهـا را در پـهـنـه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند) (فيبسطه فىالسماء كيف يشاء).
(و آنـهـا را بـه صـورت قـطـعـاتى در آورده ، متراكم و بر هم سوار مى كند) (و يجعلهكسفا).
(ايـنـجـا اسـت كـه دانـه هـاى بـاران را مى بينى كه از لابلاى آنها خارج مى شوند) (وترى الودق يخرج من خلاله ).
آرى يكى از نقشهاى مهم هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است آنها هستند كهقـطـعـات ابـر را از سـوى دريـاهـا بـه سـوى زمـيـنـهـاى خـشـك و تـشـنـهحـمـل مـى كـنـنـد، و هـمـانـها هستند كه ماموريت گستردن ابرها را بر صفحه آسمان ، و سپسمتراكم ساختن آنها، و بعد از آن خنك كردن محيط ابرها و آماده نمودن براى بارانزائى برعهده دارند.
بـادهـا هـمـچـون چـوپـان آگـاه و پـر تـجربهاى هستند كه گله گوسفندان را به موقع ازاطـراف بـيابان جمع مى كند و در مسيرهاى معينى حركت مى دهد، سپس آنها را براى دوشيدنشير آماده مى سازد!
جـمله (فترى الودق يخرج من خلاله ) (دانه هاى باران و ذرات كوچك آن را مى بينى كهاز لابـلاى ابـرهـا خـارج مـى شوند) ممكن است اشاره به اين باشد كه غلظت ابرها و شدتوزش بادها در حدى نيست كه مانع خروج قطره هاى
كـوچـك بـاران از ابـر و نـزول آن بـر زمين شود، بلكه اين ذرات كوچك عليرغم طوفان وابـرى كـه صـحـنه آسمان را پوشانده ، راه خود را از لابلاى آنها به سوى زمين پيدا مىكنند، و نرم نرم بر زمينهاى تشنه پاشيده مى شوند تا به خوبى آنها را سيراب كنند ودر عين حال ويرانى به بار نياورند.
باد و طوفانى كه گاه درختان عظيم را از جا مى كند و صخره ها را به حركت در مى آورد،به قطره كوچك و لطيف باران اجازه مى دهد كه از لابلاى آن بگذرد و بر زمين قرار گيرد.
ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در يك روز ابرى كهابـر تـمـام صـفحه آسمان را پوشانيده براى ما چندان محسوس نيست اما به هنگامى كه باهـواپـيـمـا از لابـلاى ابـرهـا عبور مى كنيم يا بر فراز آن قرار مى گيريم كاملا روشن ونمايان است .
در پـايـان آيـه مـى افزايد: (هنگامى كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانشبـخـواهد برساند، آنها خوشحال و مسرور مى شوند) (و اذ اصاب به من يشاء من عباده اذاهم يستبشرون ).
(هـر چـنـد پـيـش از آنـكـه بـر آنـان نـازل شـود، نوميد و مايوس بودند) (و ان كانوا منقبل ان ينزل عليهم من قبله لمبلسين ).
ايـن يـاس و آن بشارت را كسانى به خوبى درك مى كنند كه همچون عربهاى بيابانگردحيات و زندگيشان پيوند بسيار نزديكى با همين قطره هاى باران دارد.
آنـهـا در حالى كه گاه نااميدى و ياس ، سايه شوم و سنگينى بر جان و روحشان افكنده وآثار تشنگى و عطش در وجود آنها و دامها و زمين مزروعيشان آشكار گشته ناگهان بادهائىكه پيشقراولان نزول باران است به حركت در مى آيد، بادهائى
كه آنها بوى باران از لابلايش به مشام مى رسد.
چند لحظه مى گذرد، ابرها در آسمان گسترده مى شوند، غليظتر و فشردهتر مى گردند،و سـپـس بـاران شـروع مـى شـود، گـودالهـا از آبزلال پـر مـى شـود، جـويـهـاى كـوچـك و بـزرگ از ايـن مـائده آسمانى لبريز مى گردد،زنـدگـى و حـيـات در زمـيـنـهـاى خـشـك و هـم در اعـمـاقدل ايـن بـيـابـانـگـردان جوانه مى زند، برق اميد در دلهاشان مى درخشد و ابرهاى تاريكياس و نوميدى كنار مى رود.
تـكـرار كـلمـه (قـبـل ) در آيـه ظـاهـرا بـراى تـاءكـيـد اسـت ، مـى گـويـد: چـنـد لحـظهقـبـل از بـاران - آرى چـنـد لحـظـه قـبـل از آن - چـهـره هـا عبوس ، و قيافه ها در هم بود، امانـاگـهـان بـاران مى بارد و لبخند شادى بر لبها نقش مى بندد، چه موجود ضعيفى استانسان و چه خداى مهربانى است او.
در فارسى نيز گاهى زمان را براى تاءكيد تكرار مى كنيم ، مى گوئيم تا ديروز - بلهتا همين ديروز - فلانى با من دوست بود، ولى الان شديدا دشمن شده و هدف از اين تكرارتاءكيد بر تغيير حالات انسان است .
در آخـريـن آيـه مورد بحث ، روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )كرده ، مى گويد: (به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مىكند) (فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها).
تكيه روى جمله (فانظر) (بنگر) اشاره به اين است كه آنقدر آثار رحمت الهى در احياىزمـيـنـهـاى مـرده بـوسـيـله نـزول بـاران آشـكـار است كه با يك نگاه كردن بدون نياز بهجستجوگرى بر هر انسان ظاهر مى شود.
تـعبير به (رحمت الهى ) در مورد باران ، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلفاست .
باران ، زمينهاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى دهد.
باران به درختان ، زندگى و حيات نوين مى بخشد.
باران گرد و غبار هوا را فرو مى نشاند و محيط زيست انسان را سالم و پاك مى كند.
باران گياهان را شستشو داده به آنها طراوت مى بخشد.
بـاران هـوا را مـرطـوب و مـلايـم ، و بـراى انـسـانقابل استنشاق مى كند.
باران به زمين فرو مى رود و بعد از چندى به صورت قناتها و چشمه ها ظاهر مى شود.
بـاران ، نـهـرها و سيلابهائى به راه مياندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها توليدبرق و نور و روشنائى و حركت مى كنند.
و بـالاخـره بـاران ، هـواى گـرم و سـرد را هـر دوتـعـديـل مـى كـنـد، از گـرمـى مـى كـاهـد و سـردى راقابل تحمل مى كند.
تـعـبير به (رحمت ) در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است : از جمله در آيه48 سوره فرقان ، و 63 سوره نمل .
و نـيـز در آيـه 28 سـوره شـورى مـى خـوانـيـم : و هـو الذىيـنـزل الغـيـث مـن بـعـد مـا قـنـطـوا و يـنـشـر رحـمـتـه : (او كـسـى اسـت كـه بـاران رانازل مى كند بعد از آنكه مردم نوميد شده اند، و دامنه رحمت خود را مى گستراند).
سـپـس بـا تـوجـه بـه پـيـونـدى كـه مـبـدء و مـعـاد درمـسـائل مـخـتـلف دارنـد در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (آن كـسـى كـه زمـيـن مـرده را بـانزول باران زنده كرد، هم او زنده كننده مردگان در رستاخيز است ، و او بر همه چيز توانااست ) (ان ذلك لمحيى الموتى و هو على كل شى ء قدير).
تـعـبـيـر بـه (مـحـيـى ) بـه صـورت اسـم فـاعـل بـه جـاىفعل مضارع ، مخصوصا با لام تاءكيد دليل بر نهايت تاءكيد است .
بارها در آيات قرآن ديده ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مساءله معاد
زنده شدن زمين مرده را بعد از نزول باران به عنوان گواه انتخاب مى كند.
در سـوره ق آيـه 11 نـيـز بـعد از ذكر حيات زمينهاى مرده ، مى فرمايد: و كذلك الخروج :(رستاخيز نيز چنين است ).
شـبـيـه هـمـيـن تـعـبـيـر در آيـه 9 سـوره فاطر نيز آمده است كه مى فرمايد كذلك النشور(اينگونه است نشور در قيامت ).
در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است : كسى كه با چند قطره باران زمينمـرده را زنـده مـى كـنـد و شـور و جـنـبـش و حـركـت در آن مـى آفـريـنـد و ايـن كـار هـمـهسال و گاه همه روز تكرار مى شود، اين توانائى را دارد كه انسانها را نيز بعد از مرگزنده كند، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او. درست است كه ظاهرا زمينمـرده زنـده نـمـى شـود، بـلكـه بـذرهـاى گـيـاهـان كـه دردل زمـيـن مـى بـاشـد پـرورش مى يابد، ولى مى دانيم اين بذرهاى كوچك ، مقدار عظيمى ازاجـزاء زمـيـن را در پـيـكـر خـود جـذب كـرده و مـوجـودات مـردهـاى راتـبـديـل بـه موجودات زنده مى كند، و حتى ذرات متلاشى شده اين گياهان نيز مجددا نيرو وقدرت براى حيات به زمين مى بخشد.
در حقيقت منكران معاد هيچ دليلى بر مدعاى خود جز استبعاد نداشتند، و قرآن مجيد براى در همشكستن استبعاد آنان از اين نمونه هاى زنده بهره مى گيرد.
آيه و ترجمه


و لئن اءرسلنا ريحا فراءوه مصفرالظلوا من بعده يكفرون(51)
فإ نك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء إ ذا ولوا مدبرين(52)
و ما اءنت بهد العمى عن ضللتهم إ ن تسمع إ لا من يؤ من بايتنا فهم مسلمون(53)
الله الذى خـلقـكـم مـن ضـعـف ثـم جـعـل مـن بـعـد ضـعـف قـوة ثـمجعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير(54)


ترجمه :
51 - و اگـر مـا بـادى بـفـرستيم (داغ و سوزان ) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد وپژمرده ببينند، راه كفران پيش مى گيرند.
52 - تـو نـمـى تـوانـى صداى خود را به گوش مردگان برسانى ، و نه سخنت را بهگوش كران هنگامى كه روى مى گردانند.
53 - و (نـيـز) نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى ، تو تنها سخنت را بهگوش
كسانى مى رسانى كه ايمان به آيات ما مى آورند و در برابر حق تسليمند.
54 - خـدا هـمـان كـسـى اسـت كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد سپس بعد از اينضـعـف و نـاتـوانـى قـوت بـخـشـيد، و باز بعد از قوت ضعف و پيرى قرار داد، او هر چهبخواهد مى آفريند، و اوست عالم و قادر.
تفسير :
مردگان و كران سخن تو را نمى شنوند!

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation