بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 16, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

جـمـله ثـم اليـه تـرجـعـون اشـاره بـه اين است كه بعد از زندگى قيامت همگى به سوىدادگاه پروردگار و پاداش و ثواب او باز مى گرديد، و از اين فراتر مؤ منانى كه درخط تكامل الهى قرار گرفته اند همچنان در تكامل خويش به سوى بى نهايت و به سوىذات پاك پروردگار پيش مى روند.
آيه بعد وضع مجرمان را چنين مجسم مى كند: (آن روز كه قيامت بر پا
مـى شـود مـجـرمـان در نـومـيـدى و غـم و انـدوه فرو مى روند) (و يوم تقوم الساعة يبلسالمجرمون ).
(يـبـلس ) از مـاده (ابـلاس ) در اصـل به معنى غم و اندوهى است كه از شدت ياس ونوميدى دست مى دهد.
بـديـهى است اگر چيزى كه انسان از آن نااميد مى شود امرى ضرورى نباشد نوميديش مهمنـيست ، اما غم و اندوه نشان مى دهد كه در اين موارد از يك امر ضرورى نوميد شده است ، لذابعضى از مفسران ضرورى بودن را جزء ماده (ابلاس ) مى دادند.
(ابليس ) را نيز به همين مناسبت ابليس گفته اند كه از رحمت خدا مايوس و غمناك شد.
به هر حالمـجـرمـان حـق دارنـد كـه در آن روز مـايـوس و غـمـنـاك شـونـد، چـرا كـه نـه ايـمـان وعـمـل صـالحـى بـا خـود بـه عـرصـه مـحـشـر آورده اند، نه يار و ياورى دارند و نه امكانبازگشت به دنيا و جبران گذشته وجود دارد.
لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (آنـها شفيعانى از معبودانشان ندارند) (و لم يكن لهم منشركائهم شفعاء).
هـمـان بـتـهـا و مـعـبـودهـاى سـاخـتـگـى كـه هـر وقـت از آنـهـا سـؤال مى شد چرا اينها را مى پرستيد؟ مى گفتند: هؤ لاء شفعائنا عند الله : (اينها شفيعان مادر پيشگاه خدايند) (سوره يونس آيه 18).
در آنـجـا مـى فـهـمند كه هيچ خاصيتى بر وجود اين معبودهاى تو خالى و بى ارزش مترتبنيست .
به همين جهت نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند
كافر مى شوند و از آنها تنفر و بيزارى مى جويند) (و كانوا بشركائهم كافرين ).
چرا كافر نشوند؟ با اينكه مى بينند اين معبودها نه تنها گرهى از كارشان نمى گشايندبـلكـه بـه گفته قرآن به تكذيب آنها برمى خيزند و مى گويند: پروردگارا! ما كانواايـانـا يـعـبـدون : (ايـنـهـا مـا را پـرسـتـش نـمـى كـردند) (بلكه هواى نفس خويش را مىپرستيدند) (آيه 63 سوره قصص ).
و از ايـن بـالاتـر ايـنـكـه ، مـعـبودان كمر دشمنى آنها را مى بندند چنانكه در آيه 6 سورهاحقاف مى خوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين : (هنگامىكـه مـردم (مـشـرك ) مـحـشـور مـى شوند معبودان دروغين دشمن آنان مى شوند و عبادت آنها راانكار مى كنند).
سـپس به گروه هاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده ، مى گويد: (روزى كه قيامت برپا مى شود مردم از هم جدا مى گردند) (و يوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون ).
(گروهى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد ومـسـرور خواهند بود، آنچنان كه آثار شادى در چهره هايشان هويدا مى گردد) (فاما الذينآمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون ).
(يـحـبـرون ) از مـاده (حـبر) (بر وزن قشر) به معنى اثر جالب و خوب است ، و بهحـالت شـادى و سـرورى كه آثار آن در چهره ظاهر گردد نيز گفته مى شود و از آنجا كهقـلب بـهـشـتيان چنان مالامال از شادى و سرور است كه آثار آن در تمام وجودشان ظاهر مىگردد اين تعبير در مورد آنها به كار رفته .
(روضـة ) بـه مـعـنـى مـحـلى اسـت كـه آب و درخـت فـراوان دارد، لذا بـه باغهاى خرم وسرسبز (روضة ) اطلاق مى شود، و اگر مى بينيم در اينجا اين كلمه به -
صـورت نـكره آمده است براى تعظيم و بزرگداشت آن است ، يعنى در بهترين و برترينباغهاى زيبا و سرورانگيز بهشت غرق نعمت خواهند بود.
(و امـا آنـهـا كـه كـافـر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند آنها براى عذابالهـى احـضـار مى شوند) (و اما الذين كفروا باياتنا و لقاء الاخرة فاولئك فى العذابمحضرون ).
جـالب ايـنـكـه در مورد بهشتيان تعبير به (يحبرون ) آمده كه نشان رضايت همه جانبهآنـهـا اسـت ، ولى در بـاره دوزخـيـان بـه (مـحـضـرون ) تـعـبـيـر مـى كـنـد كـهدليـل بـر نـهـايـت كراهت و ناخوشايندى آنها است ، زيرا احضار كردن در مواردى اطلاق مىشود كه بر خلاف ميل باطنى انسان صورت مى گيرد.
نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه : در مـورد بـهـشـتـيـان (ايـمـان ) و(عـمـل صـالح ) را هـر دو قـيد مى كند، در حالى كه در مورد دوزخيان تنها به عدم ايمان(انـكـار مـبـداء و مـعـاد) قـناعت نموده است ، اشاره به اينكه براى ورود در بهشت تنها ايمانكـافـى نـيـسـت ، عـمـل صـالح نـيـز لازم اسـت ، امـا بـراىدخول در دوزخ عدم ايمان كافى است هر چند گناهى از او سر نزده باشد، چرا كه كفر خودبزرگترين گناه است !.
نكته :
چرا يكى از نامهاى قيامت ساعة است
توجه به اين نكته نيز لازم است كه در بسيارى از آيات قرآن و از جمله در دو آيه از آياتمـورد بـحـث از قـيـام قـيـامت تعبير به (قيام ساعت ) شده است ، اين به خاطر آن است كهسـاعـة در اصـل به معنى جزئى از زمان يا لحظاتى زودگذر است ، و از آنجا كه از يكسووقـوع رسـتـاخـيـز بـه صـورت ناگهانى و برق آسا است ، و از سوى ديگر به مقتضاى(سريع الحساب ) بودن خداوند، حساب بندگان را در
آن روز بـه سـرعـت مـى رسـد، ايـن تـعـبـيـر در مـورد قـيـامـت به كار رفته تا مردم موقعيترستاخيز را همواره در نظر داشته باشند.
(ابـن منظور) در (لسان العرب ) مى گويد: (ساعة ) اسم براى زمانى است كهصـيـحـه پـايان جهان زده مى شود، و همگى ناگهان مى ميرند، و نيز نام براى وقتى استكـه مـردم در قـيـامـت بـرانـگـيـخـته مى شوند، اين نام از آن جهت براى پايان جهان و وقوعرستاخيز انتخاب شده كه در صيحه نخستين كه خداوند در آيه ان كانت الا صيحة واحده فاذاهم خامدون اشاره كرده بطور ناگهانى همگى مى ميرند (و در نفخه دوم ناگهان همه بپا مىخيزند و قيامت بر پا مى شود).
(زبـيـدى ) در (تـاج العـروس ) از بـعـضـىنقل مى كند كه (ساعة ) سه گونه است :
(ساعت كبرى ) روز رستاخيز و زنده شدن مردم براى حساب .
و (سـاعـت وسـطـى ) روز مـرگ نـاگـهانى اهل يك زمان (به مجازاتهاى الهى و عذابهاىاستيصال ).
و (ساعت صغرى ) روز مرگ هر انسانى .
آيه و ترجمه


فسبحان الله حين تمسون و حين تصبحون(17)
و له الحمد فى السموت و الا رض و عشيا و حين تظهرون(18)
يـخـرج الحـى مـن المـيـت و يـخـرج المـيـت مـن الحـى و يـحـى الا رض بـعـد مـوتـهـا و كذلكتخرجون(19)


ترجمه :
17 - منزه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد.
18 - و حمد و ستايش مخصوص اوست در آسمان و زمين ، و تسبيح و تنزيه براى اوست بههنگام عصر و هنگامى كه ظهر مى كنيد.
19 - او زنـده را از مـرده خـارج مـى كـند، و مرده را از زنده ، و زمين را بعد از مرگ حيات مىبخشد، و به همين گونه روز قيامت برانگيخته مى شويد!
تفسير :
تسبيح و حمد در همه حال براى خدا است
بـعـد از بـحثهاى فراوانى كه در آيات گذشته در مورد مبدء و معاد و بخشى از پاداش مؤمـنـان و كـيـفـر مـشـركـان آمـد، در آيـات مورد بحث به تسبيح و حمد پروردگار و تنزيه وتقديس او از هرگونه شرك و نقص و عيب پرداخته مى فرمايد: تسبيح و تنزيه از آن خدااسـت بـه هـنگامى كه شام مى كنيد و هنگامى كه صبح مى كنيد (فسبحان الله حين تمسون وحين تصبحون )
(و حمد و ستايش مخصوص ذات پاك او است در آسمان و زمين ، و منزه است به هنگام عصر،و هـنـگـامـى كـه وارد ظـهـر مـى شويد) (و له الحمد فى السموات و الارض و عشيا و حتىتظهرون ).
به اين ترتيب در اين دو آيه چهار وقت براى تسبيح پروردگار بيان شده : آغاز شب (حينتمسون ).
طلوع صبح (و حين تصبحون ).
عصرگاهان (و عشيا).
و به هنگام زوال ظهر (و حين تظهرون ).
امـا (حـمـد) از نـظـر مـكـان تـعـمـيـم يـافـتـه و پـهـنـه آسـمـان و زمـيـن راشامل شده است .
ذكر اين چهار وقت در آيات فوق ممكن است كنايه از دوام و هميشگى تسبيح باشد، چنانكه درفارسى مى گوئيم هر صبح و شام از فلان كس مراقبت كن (يعنى هميشه و در هر زمان ).
ايـن احـتـمـال نـيـز از نـاحيه بعضى از مفسران اظهار شده است كه اوقات چهار گانه فوقاشاره به وقتهاى نماز است ، ولى اين سؤ ال را پاسخ نگفته اند كه چرا بجاى پنج وقتتنها از چهار وقت سخن گفته است (و از وقت عشا سخنى به ميان نيامده ).
ولى ممكن است پاسخ داده شود كه چون وقت نماز مغرب و عشاء نسبتا به هم نزديك است ، وفاصله ميان آن دو در حدود يك الى يك ساعت و نيم مى باشد هر دو يكجا آمده است ، در حالىكه فاصله وقت فضيلت ظهر و عصر نسبتا زياد و چند ساعت است .
اما اگر تسبيح و حمد را به معنى وسيع كلمه در آيات فوق بگيريم محدود
به نمازهاى پنجگانه نخواهد شد، هر چند اين نمازها از مصداقهاى روشن آن است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله هاى (سبحان الله ) (وله الحمد) مى تواند انشاءتسبيح و حمدى از ناحيه خداوند باشد، همانگونه كه در آيه 14 سوره مؤ منون مى فرمايد(فتبارك الله احسن الخالقين ): (جاويد و پر بركت است خداوندى كه بهترين خالقهااست ).
و مـمكن است اين حمد و تسبيح به معنى امر باشد، يعنى او را تسبيح و حمد گوئيد (سبحوهو احـمـدوا له ) و اين تفسير نزديكتر به نظر مى رسد كه آيات فوق دستورى باشد بههـمـه بـنـدگـان كـه بـراى زدودن آثـار شـرك و گـنـاه ازدل و جان ، هر صبح و شام ، و هر ظهر و عصر، حمد و تسبيح خدا گويند، به وسيله نماز وغير نماز.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : (هر كسدو آيـه فـوق و آيـه مـا بـعـد از آن را صـبـحگاهان بخواند آنچه را در روز از او فوت مىگردد جبران خواهد كرد، و هر كس آن را در آغاز شب بخواند آنچه را در شب از او فوت شودجبران خواهد كرد).
در آيـه بـعـد بـاز بـه مـساءله معاد بازميگردد، و از طريق ديگرى به استبعاد منكران چنينپاسخ مى گويد: (خداوند همواره زنده را از مرده ، و مرده را از زنده خارج مى كند، و زمينرا بـعـد از مرگ حيات مى بخشد، و همينگونه روز قيامت مبعوث و خارج مى شويد) (يخرجالحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحيى الارض بعد موتها و كذلك تخرجون ).
يـعـنـى (صـحـنه معاد) و (صحنه پايان دنيا) كه يكى خروج (حّى از ميت ) است وديگرى (ميت از حّى ) مرتبا در برابر چشم شما تكرار مى شود، بنابراين
چـه جـاى تـعـجـب كه در پايان جهان همه موجودات زنده بميرند و در رستاخيز همه انسانهابه زندگى جديدى بازگردند؟!
امّا (خروج حّى از ميت ) در مورد زمينهاى مرده كه بارها در قرآن براى مساءله معاد روى آنتكيه شده ، براى همه روشن است كه در فصل زمستان زمين به صورت مرده درمى آيد، نهگـيـاهـى از آن مـى رويـد، نـه گـلى مـى خـنـدد، و نـه شـكـوفـهـاى مـى شـكـفـد، امـا درفـصـل بـهـار بـا تعادل هوا و فرو ريختن قطرات حياتبخش باران جنبشى در زمين پيدا مىشود، همه جا گياهان مى رويند، گلها مى خندند و شكوفه ها بر شاخها آشكار مى شوند، واين صحنه معاد است كه در اين جهان مى بينيم .
و اما در مورد خارج ساختن مرده از زنده آنهم چيز پوشيده و پنهانى نيست دائما در سطح كرهزمـيـن درخـتـانـى مـى مـيـرنـد و بـه چـوب خـشـكـيـدهـاىتـبـديـل مـى شـونـد انـسـانـهـا و حـيـوانـات حـيـات خـود را از دسـت داده و بـه جسد بيجانىمبدل مى گردند.
و اما در مورد (بيرون آمدن موجود زنده از مرده ) بعضى از مفسران آن را به خروج انسانو حـيـوان از نطفه تفسير كرده اند و بعضى به تولد مؤ من از كافر و بعضى به بيدارشدن خفتگان .
ولى ظاهر اين است كه معنى اصلى آيه هيچكدام از اين معانى نيست ، چرا كه نطفه خود موجودزنـده اى اسـت ، و مـسـاءله ايـمـان و كفر نيز جزء بطون آيه است نه ظاهر آيه ، و موضوعخواب و بيدارى جنبه مجازى دارد زيرا حيات و مرگ حقيقى نيست .
ظـاهـر آيـه ايـن اسـت كه خداوند همواره موجودات زنده را از موجودات مرده خارج مى سازد، وموجودات بى جان را مبدل به جاندار مى كند.
گـرچـه طـبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمايشهاى بشرى و مشاهدات روزمرهموردى ديده نشده است كه موجودات زنده از موجودات بيجان
تـولد يـابند، بلكه همواره موجودات زنده از تخم يا بذر يا نطفه موجودات زنده ديگرىمـتولد مى شوند، ولى مسلما در آغاز كه اين كره خاكى يك پارچه آتش بود، موجود زندهاىوجـود نـداشـت ، بـعـدا در شـرائط خـاصـى كـه عـلم هنوز آن را به درستى كشف نكرده استمـوجـودات زنـده از مـواد بيجان با يك جهش بزرگ متولد شدند، اما اين موضوع در شرائطفـعلى كره زمين در آنجا كه در دسترس علم و دانش بشر است ديده نمى شود (البته شايددر اعماق اقيانوسها در پارهاى از شرائط هم اكنون نيز اين جهش بزرگ صورت پذيرد).
امـا آنـچـه بـراى مـا مـحـسـوس و كـامـلا قـابـللمس و درك است اين است كه موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى شوند و لباسحيات در تن مى پوشانند، آب و غذائى كه ما مى خوريم موجود زندهاى نيست ، اما جزء بدنمـا كـه شـد تـبـديل به يك موجود زنده مى شود، و سلولهاى تازهاى بر سلولهاى بدن ماافـزوده مـى گـردد چـنـانـكـه طـفـل شـيـرخـوار از هـمـيـن راه بـه جـوان نيرومند قوى پيكرىتبديل مى گردد.
آيا اين خارج كردن زندگى از دل مرگ ، و حى از ميت نيست ؟!
بـنـابـرايـن مـى تـوان گـفـت : دائمـا در نـظـام عـالم طـبـيـعـت زنـدگـى ازدل مـرگ و مـرگ از دل زنـدگـى بـيـرون مـى آيـد بـه هـمـيـندليل خدائى كه آفريننده طبيعت است قادر به احياى مردگان در جهان ديگر مى باشد.
البـتـه - همانگونه كه گفتيم - آيه فوق از نظر بعد معنوى نيز تفسيرهاى ديگرى دارد،از جـمـله تـولد مـؤ مـن از كـافـر، و كـافـر از مـؤ مـن ، عـالم ازجـاهـل ، و جاهل از عالم ، صالح از مفسد، و مفسد از صالح است ، همانگونه كه در بعضى ازروايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است .
اين معانى ممكن است از بطون آيه باشد، چرا كه مى دانيم آيات قرآن ظاهر و باطنى دارد،و نيز ممكن است مرگ و حيات معنى جامع و وسيعى داشته
باشد كه هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى را شامل شود.
در روايـتـى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) در تفسير آيه يحيى الارض بعد موتهاچـنـيـن آمـده اسـت : ليـس يـحـيـيـهـا بـالقـطـر و لكـن يـبـعـث الله رجـالا فـيـحـيـونالعـدل فتحى الارض لاحياء العدل ، و لاقامة العدل فيه انفع فى الارض من القطر اربعينصباحا: (منظور اين نيست كه خداوند زمين را به وسيله باران زنده مى كند، بلكه مردانىرا بـرمـى انـگـيـزد كـه اصـول عـدالت را احيا كنند، و زمين با احياى عدالت زنده مى شود،(بدانيد) اقامه عدل در زمين از چهل روز باران نافعتر است ).
روشـن اسـت ايـنـكـه امـام (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد مـنـظـورنـزول بـاران نـيست نفى انحصار است ، يعنى آيه را منحصرا نبايد به باران تفسير كردچرا كه احياى معنوى زمين به عدالت از نزول باران نيز پراهميت تر است .
آيه و ترجمه


و من ءاياته اءن خلقكم من تراب ثم إ ذا اءنتم بشر تنتشرون(20)
و مـن ءايـاتـه اءن خـلق لكـم مـن اءنـفـسـكـم اءزوجـا لتـسـكـنـوا إ ليـهـا وجعل بينكم مودة و رحمة إ ن فى ذلك لايات لقوم يتفكرون(21)
و مـن ءايـاتـه خـلق السموآت و الا رض و اختلاف اءلسنتكم و اءلوانكم إ ن فى ذلك لاياتللعالمين(22)


ترجمه :
20 - از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس انسانهائى شديد و در روىزمين انتشار يافتيد.
21 - و از نـشـانـه هـاى او ايـنكه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفريد، تا در كنارآنـهـا آرامـش يـابـيـد، و در مـيـانـتـان مـودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه هائى است براىگروهى كه تفكر مى كنند.
22 - و از آيـات او آفـريـنـش آسـمـانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست ، در ايننشانه هائى است براى عالمان .
تفسير :
آيات خدا در آفاق و انفس !
ايـن آيـات و قـسـمـتـى از آيـات بـعـد نـكـات جـالبـى ازدلائل تـوحـيـد و نـشـانـه هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو كرده ، و بحثهاىگذشته را تكميل مى نمايد
و مـى تـوان گـفـت رويـهـمـرفـتـه بـخـش مـهـمـى از آيـات تـوحـيـدى قـرآن را هـمـيـن آيـاتتشكيل مى دهد.
ايـن آيـات كـه هـمـه بـا تـعـبـيـر مـن آياته (يكى از نشانه هاى خدا...) آغاز مى شود و آهنگمـخـصـوص و لحـن گـيـرا و جـذاب و تـعـبـيـرات مـؤ ثـر و عـمـيـقـى دارد مـجـموعا از هفت آيهتشكيل شده كه شش آيه آن پشت سر هم و يك آيه جداگانه است (آيه 46 همين سوره ).
ايـن هـفـت آيـه تـقسيم بندى جالبى از نظر آيات آفاقى و انفسى دارد، به طورى كه سهآيـه در بـاره آيـات انـفـسى (نشانه هاى خدا در وجود خود انسان ) و سه آيه در باره آياتآفـاقـى (نشانه هاى عظمت پروردگار در بيرون وجود انسان ) و يك آيه از آيات انفسى وهم از آيات آفاقى سخن مى گويد.
قابل توجه اينكه آياتى كه با اين جمله شروع مى شود در قرآن يازده آيه بيش نيست كههـفت آيه آن در همين سوره روم است ، و دو آيه در سوره فصلت (آيه 37 و 39) و دو آيه درسـوره شـورى اسـت (آيـه 29 و 32) و مـجـمـوع ايـن يـازده آيـه حـقـا يـك دورهكامل توحيد است .
ذكـر ايـن نـكـتـه را قـبل از ورود در تفسير آيات نيز لازم مى دانيم كه آنچه را قرآن در اينآيـات بـه آن اشـاره مـى كـنـد گـرچـه مـسـائلى اسـت كـه در بـدو نـظـر بـراى عـموم مردمقـابـل درك و تـشخيص است ، ولى با پيشرفت علم و دانش بشرى همواره نكته هاى تازهاىدر زمـيـنـه آن بـراى دانـشـمـندان آشكار مى شود كه به قسمتى از آن در لابلاى تفسير اينآيات اشاره خواهيم كرد.
قـرآن در ايـنجا نخست به سراغ آفرينش انسان كه اولين و مهمترين موهبت الهى بر او استمى رود و مى گويد: (يكى از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس شماانـسـانـهائى شديد كه در روى زمين منتشر گشتيد) (و من آياته ان خلقكم من تراب ثم اذاانتم بشر تنتشرون ).
در ايـن آيه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده : يكى آفرينش انسان از خاك كه ممكن استاشاره به آفرينش نخستين انسان يعنى آدم بوده باشد، يا آفرينش همه انسانها از خاك چراكـه مـواد غـذائى تشكيل دهنده وجود انسان همه ، مستقيما يا بطور غير مستقيم از خاك گرفتهمى شود.
ديگر تكثير نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمين است كه اگر ويژگىگـسـتـرش در آدم آفـريـده نـشـده بـود بـه زودى از مـيـان مـى رفـت ونسل او برچيده مى شد.
راسـتـى خـاك كـجـا و انـسـانى با اين ظرافت كجا؟ اگر پرده هاى ظريف چشم كه از برگگل هم لطيفتر و حساستر و ظريفتر است ، همچنين سلولهاى فوقالعاده حساس و ظريف مغز رادر كنار خاك بگذاريم و با هم مقايسه كنيم آنگاه مى فهميم كه آفريدگار جهان چه قدرتعـجـيـبـى بـه كـار گـرفـتـه كـه از آن ماده تيره كم ارزش چنين دستگاه هاى ظريف و دقيق وپرارزشى را به وجود آورده است ؟.
خاك نه نور دارد، نه حرارت ، نه زيبائى و نه طراوت ، و نه حس و نه حركت ولى در عينحال خمير مايه انسانى شده است داراى همه اين صفات ، آن كس كه از چنين موجود مردهاى كهكـم ارزشـتـريـن مـوجـودات محسوب مى شود چنان موجود زنده شگرفى بيافريند شايستههـرگـونـه ستايش بر اين قدرت و علم و دانش بيحساب است (تبارك الله احسن الخالقين).
اين تعبير ضمنا بيانگر اين واقعيت است كه در ميان انسانها تفاوتى نيست و ريشه همه بهيكجا بازميگردد، همگى پيوند ناگسستنى با خاك دارند و طبعا سرانجام نيز همه به همانخاك بازمى گردند.
قـابـل تـوجـه ايـنـكه كلمه (اذا) در لغت عرب معمولا در مورد امور ناگهانى به كار مىرود، ذكر اين تعبير در اينجا ممكن است اشاره به آن باشد كه خداوند
آنـچـنـان قـدرت تـكـثـيـر مـثـل بـه آدم داد كـه در مـدتـى كـوتـاه نـاگـهـاننسل او در سراسر زمين منتشر شد و جامعه متشكل انسانى را به وجود آورد.
دومين آيه مورد بحث نيز بخش ديگرى از آيات انفسى را كه در مرحله بعد از آفرينش انسانقـرار دارد مـطـرح كرده مى فرمايد: (ديگر از نشانه هاى خدا اين است كه از جنس خودتانهـمـسـرانـى براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش بيابيد) (و من آياته ان خلق لكم منانفسكم ازواجا لتسكنوا اليها).
و از آنـجـا كـه ادامه اين پيوند در ميان همسران خصوصا، و در ميان همه انسانها عموما، نيازبـه يـك جـاذبـه و كـشـش قـلبـى و روحـانـى دارد بـهدنـبـال آن اضـافـه مـى كـنـد: (و در مـيـان شـمـا مـودت و رحـمـت آفـريـد) (وجعل بينكم مودة و رحمه ).
و در پـايـان آيه براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: (در اين امور نشانه هائى است براىافرادى كه تفكر مى كنند) (ان فى ذالك لايات لقوم يتفكرون ).
جـالب ايـنـكـه قـرآن در اين آيه هدف ازدواج را سكونت و آرامش قرار داده است ، و با تعبيرپر معنى (لتسكنوا) مسائل بسيارى را بيان كرده و نظير اين تعبير در آيه 189 سورهاعراف نيز آمده است .
بـه راستى وجود همسران با اين ويژگيها براى انسانها كه مايه آرامش زندگى آنها استيكى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود.
ايـن آرامـش از ايـنـجـا نـاشـى مـى شـود كـه ايـن دو جـنـسمكمل يكديگر و مايه شكوفائى و نشاط و پرورش يكديگر مى باشند بطورى كه هر يكبـدون ديـگـرى نـاقـص اسـت ، و طـبـيـعـى اسـت كـه مـيـان يـك مـوجـود ومكمل وجود او چنين جاذبه نيرومندى وجود داشته باشد.
و از ايـنـجـا مـى تـوان نـتـيـجـه گـرفـت آنها كه پشت پا به اين سنت الهى مى زنند وجودناقصى دارند، چرا كه يك مرحله تكاملى آنها متوقف شده (مگر آنكه
به راستى شرائط خاص و ضرورتى ايجاب تجرد كند).
به هر حال اين آرامش و سكونت هم از نظر جسمى است ، و هم از نظر روحى هم از جنبه فردىو هم اجتماعى .
بـيـمـاريـهـائى كـه بـه خـاطـر تـرك ازدواج بـراى جـسـم انـسـان پـيـش مـى آيـدقابل انكار نيست .
همچنين عدم تعادل روحى و ناآراميهاى روانى كه افراد مجرد با آن دست به گريبانند كم وبيش بر همه روشن است .
از نظر اجتماعى افراد مجرد كمتر احساس مسئوليت مى كنند و به همين جهت انتحار و خودكشىدر ميان مجردان بيشتر ديده مى شود، و جنايات هولناك نيز از آنها بيشتر سرميزند.
هـنـگـامـى كـه انسان از مرحله تجرد گام به مرحله زندگى خانوادگى مى گذارد شخصيتتـازهـاى در خود مى يابد، و احساس مسئوليت بيشترى مى كند و اين است معنى احساس آرامشدر سايه ازدواج .
و امـّا مـسـاءله (مـودت ) و (رحـمت ) در حقيقت (ملاط) و (چسب ) مصالح ساختمانىجـامـعـه انـسـانـى اسـت ، چـرا كـه جـامـعـه از فـرد فـرد انـسـانـهـاتـشـكـيـل شـده هـمـچـون سـاخـتـمـان عـظـيـم و پـرشـكـوهـى كـه از آجـرهـا و قـطـعات سنگهاتشكيل مى گردد.
اگـر ايـن افـراد پـراكنده ، و آن اجزاء مختلف ، با هم ارتباط و پيوند پيدا نكنند (جامعه) يا(ساختمانى ) به وجود نخواهد آمد.
آن كس كه انسان را براى زندگى اجتماعى آفريده اين پيوند و ربط ضرورى را نيز درجان او ايجاد كرده است .
فرق ميان (مودت ) و (رحمت ) ممكن است از جهات مختلفى باشد:
1 - (مودت ) انگيزه ارتباط در آغاز كار است ، اما در پايان كه يكى از دو همسر ممكن استضعيف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد (رحمت ) جاى
آن را مى گيرد.
2 - (مـودت ) در مـورد بـزرگترها است كه مى توانند نسبت بهم خدمت كنند اما كودكان وفرزندان كوچك در سايه رحمت پرورش ‍ مى يابند.
3 - (مـودت ) غـالبـا جـنـبـه مـتـقـابل دارد، اما رحمت يك جانبه و ايثارگرانه است ، زيرابـراى بـقـاء يك جامعه گاه خدمات متقابل لازم است كه سرچشمه آن مودت است و گاه خدماتبلاعوض كه نياز به ايثار و (رحمت ) دارد.
البـتـه آيـه مـودت و رحـمـت را مـيـان دو هـمـسـر بـيـان مـى كـنـد ولى ايـناحـتـمـال نـيـز وجـود دارد كه تعبير (بينكم ) اشاره به همه انسانها باشد، كه دو همسريـكـى از مـصـاديـق بـارز آن مـحـسـوب مـى شـونـد، زيـرا نه تنها زندگى خانوادگى كهزنـدگـى در كـل جـامعه انسانى بدون اين دو اصل يعنى مودت و رحمت امكانپذير نيست ، و ازمـيـان رفـتـن ايـن دو پـيـونـد، و حـتى ضعف و كمبود آن ، مايه هزاران بدبختى و ناراحتى واضطراب اجتماعى است .
آخـريـن آيـه مـورد بـحـث مـعـجـونـى از آيـات آفـاقى و انفسى است : نخست به مساءله خلقتآسمانها و زمين اشاره كرده مى گويد: (از نشانه هاى بزرگ خدا آفرينش آسمانها و زميناست ) (و من آياته خلق السموات و الارض ).
آسـمـانـها با آنهمه كرات ، با آنهمه منظومه ها و كهكشانها، آسمانهائى كه انديشه بلندپرواز انسان از درك عظمت آن عاجز و فكر از مطالعه آن خسته مى شود و هر قدر علم و دانشانسان پيش مى رود نكته هاى تازهاى از عظمتش آشكار مى گردد.
يـك روز بـود كـه انـسـان كـواكب آسمان را همين تعدادى مى دانست كه با چشم ديده مى شود(دانـشـمـنـدان آنـچه را با چشم غير مسلح ديده مى شود حدود پنج الى ششهزار احصاء كردهاند).
اما هر قدر تلسكوپهاى قويتر و عظيمترى ساخته شد عظمت و كثرت ستارگان
آسـمـان فـزونـتـر گـرديـد، تـا آنـجـا كـه امروز معتقدند تنها كهكشان ما كه يكى از انبوهكهكشانهاى آسمان است بيش از يكصد ميليون ستاره دارد كه خورشيد ما با عظمت خيره كنندهاش يكى از ستارگان متوسط آن محسوب مى شود!، و تنها خدا مى داند كه در همه كهكشانهاكه تعداد آنها بر هيچكس روشن نيست چقدر ستاره وجود دارد.
هـمـچـنـيـن هـر قـدر عـلوم طـبيعى ، زمينشناسى ، گياهشناسى ، حيوانشناسى و علم تشريح وفـيـزيـولوژى و روانشناسى و روانكاوى پيشرفت مى كند عجائب تازهاى درباره آفرينشزمين كشف مى شود كه هر يك آيتى از آيات عظمت خدا است .
سـپـس به يكى از آيات بزرگ انفسى سخن را منتقل ساخته مى گويد: (اختلاف زبانها ورنگهاى شما نيز از آيات عظمت او است )! (و اختلاف السنتكم و الوانكم ).
بـى شـك زندگى اجتماعى بشر بدون شناخت افراد و اشخاص ممكن نيست كه اگر يك روزهـمـه انـسـانـها يك شكل و يك قيافه و داراى يك قد و قواره باشند در همان يك روز شيرازهزنـدگـى آنها بهم ميريزد، نه پدر و فرزند و همسر از بيگانه شناخته مى شوند، و نهمجرم از بيگناه ، بدهكار از طلبكار، فرمانده از فرمانبر و رئيس از مرئوس ، و ميزبان ازمـهـمـان ، دوسـت از دشـمـن شـنـاخـتـه نـمـى شـود و چـهجنجال عجيبى بر پا خواهد شد! اتفاقا گاهى اين مساءله در مورد برادران دوقلو كه از هرنـظـر شـبـاهـت با هم دارند پيش مى آيد و چه مشكلاتى در برخورد مردم و مناسبات با آنهاروى مـى دهـد تـا آنـجـا كـه شـنـيـده ايـم گـاهـى يـكـى از بـرادران دو قـلوى هـمـرنـگ و همشـكـل ، بـيـمـار بـوده و مادر دارو را به ديگرى داده است ! لذا براى سازمان يافتن اجتماعبشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است .
بـه گـفـتـه (فخر رازى ) در ذيل آيه مورد بحث ، شناسائى انسان نسبت به انسان يابـايـد از طـريـق چـشـم حاصل شود يا به وسيله (گوش )، خداوند براى تشخيص چشمرنـگـهـا و صـورتـهـا و شكلها را مختلف آفريده ، و براى تشخيص گوش اختلاف آوازها وآهـنـگـهاى صدا را ايجاد كرده است ، بطورى كه در تمام جهان نمى توان دو انسان را پيداكـرد كـه از نـظـر چـهـره و آهنگ صدا از تمام جهات يكسان باشند يعنى صورت انسان كهعضو كوچكى است و آهنگ صداى انسان كه موضوع ساده اى است به قدرت پروردگار بهميلياردها شكل مختلف در مى آيد و اين از آيات عظمت او است .
البـتـه اين احتمال نيز وجود دارد - و بعضى از مفسران بزرگ به آن اشاره كرده اند - كهاخـتـلاف السـنـه بـه مـعـنـى اخـتلاف زبانها از قبيل عربى و فارسى و مانند آن باشد، واختلاف رنگها اشاره به اختلاف نژادها كه هر نژادى رنگى دارد.
ولى مـى تـوان مـعـنـى وسـيـعـى از كـلمـه (اخـتـلاف ) اسـتـفـاده كـرد كـهشـامـل اين تفسير و تفسير ما قبل آن هر دو شود، و به هر معنى اين تنوع خلقت شاهد عظمت وقدرت او است .
(فـريد وجدى ) در دائرة المعارف خود از قول (نيوتن ) دانشمند معروف غربى چنيننـقـل مـى كـنـد كه مى گويد: (درباره آفريدگار جهان و خداوند هرگز شك نكنيد، زيرامـعـقـول نـيـسـت ضـرورت و عـلت و معلول فاقد شعور به تنهائى رهبر وجود باشد، چونضـرورت كـور و يـكـسـان در هـر مـكـان و هـر زمـان متصور نيست كه اينهمه كائنات متنوع ومـوجـودات رنـگـارنـگ از او صادر گردد، و ممكن نيست كه وجود با نظام و ترتيب اجزائش وتناسبهاى لازم و هماهنگ با تغييرات زمان و مكان ظاهر گردد، بلكه همه اين امور حتما بايداز مبدئى سرچشمه گرفته باشد
كه داراى علم و حكمت و اراده است ).
قـرآن در پـايـان آيـه فـوق مـى گـويـد: (در ايـن امور نشانه هائى است براى عالمان وانديشمندان ) (ان فى ذالك لايات للعالمين ).
چرا كه آنها بيش از هر كس از اين اسرار آگاه مى شوند.
آيه و ترجمه


مـن ءايـاتـه مـنـامـكـم بـالليـل و النـهـار و ابـتـغـاؤ كم من فضله إ ن فى ذلك لايات لقوميسمعون(23)
و مـن ءايـاتـه يـريـكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماء ماء فيحى به الا رض بعدموتها إ ن فى ذلك لايات لقوم يعقلون(24)
و مـن ءايـاتـه اءن تـقـوم السـمـاء و الا رض بأ مره ثم إ ذاد عاكم دعوة من الا رض إ ذا اءنتمتخرجون(25)


ترجمه :
23 - و از نـشـانـه هاى او خواب شما در شب و روز است ، و تلاش و كوششتان براى بهرهگـيـرى از فـضـل پروردگار (و تامين معاش ) در اين امور نشانه هائى است براى آنها كهگوش شنوا دارند!
24 - و از آيـات او ايـن اسـت كـه بـرق (و رعد) را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترساسـت و هـم امـيـد (تـرس از صـاعـقـه ، و امـيـد بـه نزول باران ) و از آسمان آبى فرو مىفرستد كه زمين را بعد از مردن به وسيله آن زنده مى كند، در اين نشانه هائى است براىجمعيتى كه عقل خود را به كار مى گيرند.
25 - و از آيـات او ايـن است كه آسمان و زمين به فرمان او برپاست سپس هنگامى كه شمارا (در قيامت ) از زمين فرا مى خواند ناگهان همه خارج مى شويد (و در صحنه محشر حضورمى يابيد).
تفسير :
باز هم نشانه هاى عظمت او در برون و درون
بـه دنـبـال بـحثهاى گذشته پيرامون آيات پروردگار در آفاق و انفس ، آيات مورد بحثبه گفتگو پيرامون بخش ديگرى از اين آيات بزرگ مى پردازد.
نـخـسـت پـديـده خـواب را بـه عـنـوان يـك پـديـده مهم آفرينش و نمودارى از نظام حكيمانهآفريننده آن مورد توجه قرار داده مى گويد:
(از آيـات او خـواب شـمـا در شـب و روز اسـت ، و نـيـز تـلاش و كـوشش شما براى بهرهگـيـرى از فـضـل پـروردگـار و تـامـيـن نـيـازمـنـديـهـاى زنـدگـى ) (و مـن آياته منامكمبالليل و النهار و ابتغاءكم من فضله ).
و در پايان مى افزايد: (در اين امور آيات و نشانه هائى است براى آنها كه گوش شنوادارند) (ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ).
ايـن حـقـيقت بر هيچ كس پوشيده نيست كه همه موجودات زنده براى تجديد نيرو و به دستآوردن آمـادگـى لازم بـراى ادامه كار و فعاليت نياز به استراحت دارند، استراحتى كه بهطـور الزامـى به سراغ آنها بيايد، و حتى افراد پر تلاش و يا حريص را ناگزير بهانجام آن سازد.
چـه عـاملى براى وصول به اين هدف بهتر از خواب تصور مى شود كه الزاما به سراغانـسـان مـى آيـد و او را وادار مـى كـنـد كـه تـمـام فـعـاليـتـهـاى جـسـمـانى و بخش مهمى ازفـعـاليـتـهاى فكرى و مغزى خويش را تعطيل كند، تنها دستگاه هائى از جسم همانند قلب وريه و بخشى از فعاليتهاى مغزى كه براى ادامه حيات لازم است به كار خود ادامه مى دهندآنهم بسيار آرام و آهسته .
ايـن مـوهـبت بزرگ الهى سبب مى شود كه جسم و روح انسان به اصطلاح سرويس شود، وبا بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه و تعطيل كار بدن است
آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حيات و نشاط و نيروى تازهاى پيدا كند.
مـسـلمـا اگـر خواب نبود روح و جسم انسان بسيار زود پژمرده و فرسوده مى شد، و بسيارزود پـيـرى و شـكـسـتـگـى بـه سـراغ او مـى آمـد، بـه هـمـيـندليل خواب متناسب و آرام ، راز سلامت ، و طول عمر، و دوام نشاط جوانى است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه اولا خـواب را قـبـل از (ابـتـغـاءفـضـل اللّه ) كـه در آيات قرآن به معنى تلاش براى روزى است قرار داده ، اشاره بهايـنـكـه پـايـه اى بـراى آن مـحـسـوب مـى شـود، چـرا كـه بـدون خـواب كـافـى (ابتغاءفـضل اللّه ) مشكل است . (ثانيا) درست است كه خواب معمولا در شب است و تلاش معاشدر روز، امـا چـنـان نـيـست كه انسان نتواند اين برنامه را به هنگام لزوم تغيير دهد، بلكهخـداونـد انـسـان را چـنـان آفـريـده كـه مـى تواند برنامه خواب خود را تغيير داده ، و برضـرورتـهـا و نـيـازهـا مـنـطـبـق سـازد، تـعـبـيـر بـه (مـنـامـكـمبالليل و النهار) (خواب شما در شب و روز) گويا اشاره به همين نكته است .
بـدون شـك بـرنـامـه اصـلى خـواب مـربـوط بـه شب است ، و شب به خاطر آرامشى كه ازتـاريـكـى پـديـد مـى آيـد اولويـت خاصى در اين مورد دارد، اما گاه شرائطى در زندگىانـسـان پـيـدا مى شود كه مثلا مجبور مى شود شبانه سفر كند و روز استراحت نمايد، اگربرنامه تنظيم خواب در اختيار انسان نبود چه مشكلى پيش مى آمد؟ اهميت اين مطلب مخصوصادر عصر ما كه بسيارى از مؤ سسات صنعتى و پزشكى و درمانى مجبورند بطور مداوم درتـمـام شـبـانـه روز كار كنند و تعطيل برنامه هاى آنها ممكن نيست ، و لذا كارگران در سهنوبت به كار مى پردازند، از هر زمان ديگرى روشنتر است .
نـيـاز جـسـم و روح انـسـان بـه خـواب بـه انـدازهـاى زيـاد اسـت كـه تـوانـائى وتحمل انسان در برابر بيخوابى بسيار كم است و از چند شبانه روز تجاوز نمى كند،
به همين جهت جلوگيرى از خواب هميشه به عنوان يكى از دردناكترين شكنجه ها نزد جبارانو طاغوتيان شناخته شده است .
و نـيـز به همين دليل يكى از طرق درمان مؤ ثر بسيارى از بيماريها اين است كه بيمار رادر خواب عميق فرو مى برند، و از اين راه توان و نيروى بيمار را افزايش مى دهند.
البـتـه هـيـچ كـس نـمـى تـوانـد مقدار معينى را به عنوان (مقدار خواب لازم ) براى عمومانـسـانـهـا تـعـيـيـن كـنـد، چـه ايـنـكـه ايـن امـر بـسـتـگـى بـه سـن وسـال و وضـع و مـوقـعـيـت اشخاص و چگونگى ساختمان روحى و جسمى آنها دارد، آنچه مهماسـت ايـنـكـه (خـواب كـافـى ) مـقـدارى است كه انسان بعد از آن احساس كند از اين نظراشباع شده است ، درست همانگونه كه در مورد آب و مقدار غذا احساس ‍ سيرى مى كند.
ايـن نـيـز قـابـل توجه است كه علاوه بر (طول ) زمان خواب ، عمق آن نيز اهميت ويژهاىدارد، اى بسا يك ساعت خواب عميق كار چند ساعت خواب سطحى را در بازسازى روح و جسمانسان انجام مى دهد.
البـتـه در آنـجـا كـه خـواب عـمـيق ممكن نباشد (نعاس ) (خواب خفيف ) هم يكى از نعمتهاىالهى است ، چنانكه در آيه 11 سوره انفال در مورد مجاهدان بدر از آن ياد شده ، چرا كه درميدان جنگ خواب عميق نه امكان پذير است و نه مفيد و سودمند.
بـه هـر حـال نـعمت خواب ، و آرامش و آسايش ناشى از آن و نيز قدرت و نشاطى كه بعد ازخـواب پـيـدا مـى شـود از نـعـمـتـهـائى اسـت كـه بـا هـيـچ بـيـانـىقابل توصيف نيست .
آيـه بـعـد كه پنجمين قسمت از آيات عظمت خدا را بيان مى كند باز به سراغ آيات آفاقىمى رود، و مسئله باران و رعد و برق و حيات زمين را پس از مرگ
مـورد تـوجـه قـرار داده ، مـى گويد: (از نشانه هاى خدا اين است كه برق را كه هم مايهترس است هم مايه اميد، به شما نشان مى دهد) (و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا).
(تـرس ) از خطرات ناشى از برق كه گاه به صورت (صاعقه ) در مى آيد و هرچـيـز را در حـوزه آن قـرار گـيـرد آتـش مـى زنـد و خـاكـسـتـر مـى كـنـد، و (اميد) از نظرنزول باران كه غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى ريزد.
بـنـابـرايـن ، بـرق آسـمـان پـيـشـاهـنـگـى اسـت بـراىنـزول باران (علاوه بر فوائد گوناگون مهمى كه در اين برق نهفته شده و دانش امروزاز آن پرده برداشته و ما در آغاز سوره رعد به آن اشاره كرديم ).
سـپـس مـى افـزايـد: (و از آسـمـان آبـى نـازل مى كند كه زمين را بعد از مرگش حيات مىبخشد) (و ينزل من السماء ماءا فيحيى به الارض بعد موتها).
زمـيـن خـشـك و سـوزانـى كـه بـوى مـرگ از تـمـام آن بـه مـشـام مـى رسـد بـعـد ازنـزول چند باران حياتبخش آنچنان جان مى گيرد و زنده مى شود و آثار حيات به صورتگـلهـا و گـيـاهـان در آن نمايان مى گردد كه گاه باوركردنى نيست كه اين همان زمين مردهسابق است .
در پايان آيه به عنوان تاءكيد مى افزايد: (در اين امور آيات و نشانه هائى است براىجمعيتى كه تعقل و انديشه مى كنند) (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ).
آنها هستند كه مى فهمند در اين برنامه حساب شده دست قدرتى در كار است كه آنرا رهبرىو هدايت مى كند و هرگز نمى تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى كور و كر باشد.
در آخرين آيه ، بحث از آيات آفاقى را در زمينه تدبير نظام آسمان و زمين و ثبات و بقاىآنـهـا ادامـه داده ، مـى فرمايد: (يكى ديگر از آيات عظمت حق اين است كه آسمان و زمين بهفرمان او برپا است ) (و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره ).
يعنى نه تنها آفرينش آسمانها كه در آيات قبل به آن اشاره شد آيتى است كه برپائىو ادامـه نـظام آنها نيز آيتى ديگر مى باشد، چه اينكه اين اجرام عظيم در گردش منظم خوداحـتـيـاج بـه امـور زيـادى دارد كـه مـهـمـتـريـن آنـهـا مـحـاسـبـه پـيـچـيـدهتعادل نيروى جاذبه و دافعه است .
پـروردگـار بـزرگ آنـچـنـان ايـن تـعـادل را سـامـان بـخـشـيـده كـه مـيـليـونـهـاسال بدون كمترين انحراف در مسير خود گردش مى كنند.
و بـه تـعـبـير ديگر آيه گذشته اشاره به (توحيد خلقت ) بود، و اين آيه اشاره به(توحيد ربوبيت و تدبير) است .
تـعـبـيـر بـه (قـيام ) و برپائى آسمان و زمين ، تعبير لطيفى است كه از حالات انسانگرفته شده ، چرا كه بهترين حالات انسان براى ادامه فعاليتها حالت قيام است كه قادربر انجام همه حوائج خود مى باشد و تسلط كامل بر اطراف خويش دارد.
تعبير به (امر) در اينجا اشاره به نهايت قدرت پروردگار است كه براى ادامه حياتو نظم اين جهان پهناور تنها يك فرمان او كافى است .
و در پايان اين آيه با استفاده از زمينه بودن (توحيد) براى معاد بحث را به اين مسئلهمـنـتـقـل سـاخـتـه مى فرمايد: (سپس هنگامى كه شما را از زمين فرا مى خواند ناگهان همهخارج مى شويد) (ثم اذا دعاكم دعوة من الارض اذا انتم تخرجون ).
كـرارا در آيـات قرآن ديده ايم كه خداوند مساءله معاد را با تكيه بر نشانه هاى قدرت اودر آسمان و زمين اثبات مى كند و آيه مورد بحث نيز يكى از آنها است .
تـعبير به (دعاكم ) (شما را فرا مى خواند) اشاره به اين است كه همانطور كه براىتـدبـيـر و نـظـم جـهـان يـك فرمان او كافى است ، براى بعث و نشور و رستاخيز نيز يكدعـوت او كـفـايت مى كند، مخصوصا با توجه به جمله (اذا انتم تخرجون ) كه (اذا)در آن بـه اصـطـلاح بـراى مـفـاجـاة اسـت روشـن مـى سازد كه با يك دعوت او همه ناگهانبيرون مى ريزند.
ضـمـنـا تـعـبـيـر (دعـوة مـن الارض ) نـشـانه روشنى بر معاد جسمانى است كه انسان دررستاخيز از اين زمين فرا خوانده مى شود (دقت كنيد).
نكته ها :
1 - يكدوره كامل درس خداشناسى
در آيـات شـشـگـانـه گـذشـتـه بـحثهاى گوناگونى پيرامون خداشناسى مطرح شده كهمـجـمـوعـا يكدوره جالب را تشكيل مى دهد، از آفرينش ‍ آسمان گرفته تا آفرينش بشر ازخاك ، و از پيوند محبت خانوادگى گرفته تا خواب آرامبخش در شب و روز از تدبير نظامو جـهـان بـالا گـرفـتـه تـا بـرق آسمان و نزول باران و اختلاف زبانها و رنگها، يعنىمجموعه مناسبى از آيات آفاقى و انفسى .
جـالب ايـنـكـه در هـر يـك از ايـن شـش آيـه دو بـخـش ازدلائل تـوحـيـد ذكـر شده تا يكى زمينه سازى كند و ديگرى تحكيم و تاءكيد، درست همانندآوردن دو شـاهـد عـادل بـراى اثـبات يك مدعا كه مجموعا دوازده شاهد صادق را براى قدرتبيپايان حق تشكيل مى دهد!
2 - چه كسانى از اين آيات الهام مى گيرند؟
در ذيـل چـهـار آيه از اين شش آيه تاءكيد شده است كه در اين امور نشانه هاى روشنى استبراى (متفكران )، (عالمان )، (شنوايان ) و (عاقلان ) ولى
در آيه اول و آخر اين موضوع ديده نمى شود.
فخر رازى در اين زمينه چنين توضيح مى دهد: عدم ذكر آن در نخستين آيه ممكن است به خاطرآن باشد كه آيه اول و دوم كه پشت سر هم قرار گرفته و هر دو از آيات انفسى سخن مىگويد و يكسان است .
و در آخرين آيه ، مطلب به قدرى وضوح پيدا كرده كه ديگر نياز به توضيح بيشتر وتاءكيد بر تعقل و تفكر نيست .
جـالب ايـنـكـه نخست سخن از (تفكر) به ميان مى آورد، سپس از (علم ) چرا كه تفكرپايه و زمينه ساز علم است بعد از آن سخن از (گوش شنوا) است چرا كه در پرتو علمو آگـاهـى انـسـان آماده شنيدن و پذيرش حق مى شود، همانطور كه قرآن مى گويد: فبشرعباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه : (به بندگانم بشارت ده آنانى كه سخنانرا مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند) (سوره زمر آيه 18).
و در آخرين مرحله سخن از (عقل ) است چون آنها كه گوش شنوا دارند سرانجام به مرحلهعقل كامل خواهند رسيد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در ذيل نخستين آيه سخن از آغاز آفرينش انسان و انتشارنسل او در زمين است (ثم اذا انتم بشر تنتشرون ).
و در آخرين آيه نيز سخن از خروج و نشور انسانها در قيامت است (اذا انتم تخرجون ).
اولى آغاز است و آخرى انجام .
3 - شگفتيهاى عالم خواب
با تمام بحثهائى كه دانشمندان پيرامون خواب و ويژگيهاى آن كرده اند باز
هـم بـه نـظر مى رسد كه هنوز همه زواياى اين عالم اسرارآميز روشن نشده و حقائق پيچيدهآن فاش نگرديده است .
هـنـوز در مـيـان دانـشـمـنـدان بـحـث اسـت كـه چـه فـعـل وانـفعال در بدن انسان صورت مى گيرد كه در يك لحظه ناگهانى بخشى از فعاليتهاىمغز و بدن او تعطيل مى گردد، و تحولى در سرتاسر روح و جسمش ظاهر مى شود؟
بـعـضـى عـامـل اصـلى خـواب را يـك (عـامـل فـيـزيـكـى ) مـى دانـنـد، و مـعـتـقـدنـد كـهانتقال خون از مغز به قسمتهاى ديگر بدن اين پديده را به وجود مى آورد، و براى اثباتعقيده خود از تختخواب مخصوصى به نام (تختخواب ترازوئى ) استفاده كرده اند كهانتقال خون را از مغز به ساير اعضاء مشخص مى كند.
جمعى ديگر عامل خواب را (عامل شيميائى ) مى دانند، و معتقدند به هنگام تلاش و كوششسـمـومـى در بـدن پيدا مى شود كه بخشى از مغز را از كار مى اندازد در نتيجه انسان بهخواب مى رود، هنگامى كه اين سموم جذب بدن و خنثى شد انسان بيدار مى شود.
جـمـع ديـگـرى بـراى خـواب يـك (عـامـل عـصـبـى ) قـائلنـد و مـى گـويـنـد سـيـسـتـمفـعـال عـصـبـى ويـژهـاى در مـغـز مـوجـود اسـت كـه حـكـم گـازاتومبيل را دارد و بر اثر خستگى خاموش مى شود و موقتا از كار مى ايستد.
اما پيرامون تمام اين نظريه ها سؤ الات و نقاط مبهم و تاريكى وجود دارد كه هنوز پاسخآن به روشنى داده نشده است ، و خواب همچنان چهره اسرارآميز خود را حفظ كرده است .
از شگفتيهاى عالم خواب كه دانشمندان اخيرا از روى آن پرده برداشته اند اين است كه بههـنـگـام خـواب و از كـار افـتـادن مـوقـت بـخـش ‍ عـظـيـمى از مغز بعضى از سلولها كه آن راسـلول نـگـهـبـان بـايـد نـامـيـد هـمـچـنـان بـيـدار مـى مـانـند، و توصيه هائى را كه انسانقبل از خواب در مورد لحظه بيدارى به آنها مى كند هرگز فراموش
نمى كنند تا به هنگام لزوم تمام مغز را بيدار كرده به حركت در آورند.
مـثلا مادر خسته و كوفته اى كه شب مى خوابد و فرزند شيرخوارش در گاهواره نزديك اواسـت ناخودآگاه به سلول نگهبان كه رابط ميان روح و جسم است اين مطلب را توصيه مىكـنـد كـه هر زمان كودك من كمترين صدائى كرد مرا بيدار كن ، اما سر و صداهاى ديگر مهمنيست ! لذا ممكن است غرش رعد اين مادر را از خواب بيدار نكند اما كمترين صداى كودكش سبببيدارى او است ، اين وظيفه مهم را همان سلول نگهبان بر عهده گرفته !
خـود مـا نـيـز اين مطلب را بسيار آزموده ايم كه هر وقت تصميم داشته باشيم صبح زود ياحـتـى وسـط شـب دنـبال سفر يا برنامه مهمى برويم و اين را به خودمان بسپاريم غالبابـه موقع بيدار مى شويم ، در حالى كه در غير اين موقع ساعتها ممكن است در خواب فرورويم .
خلاصه از آنجا كه خواب از پديده هاى روحى است ، و روح جهانى است پر از اسرار، عجيبنـيـسـت كـه زواياى اين مساءله هنوز روشن نشده باشد، ولى هر چه بيشتر در آن به غور وبررسى مى پردازيم به عظمت آفريدگار اين پديده آشناتر مى شويم .
ايـنـها همه در مورد خواب بود و اما در باره رؤ يا و خواب ديدن بحثهاى فراوانى است كهدر تفسير سوره يوسف جلد نهم صفحه 312 به بعد آورده ايم .
4 - پيوند محبت دو همسر
بـا ايـنـكه ارتباط انسان با پدر و مادر و برادرش ارتباط نسبى است و از ريشه هاى عميقخـويـشـاونـدى مـايـه مـى گـيـرد و پيوند دو همسر يك پيوند قرار دادى و قانونى است امابـسـيـار مـى شـود كـه مـحـبت و علاقه ناشى از آن حتى بر علاقه خويشاوندى پدر و مادرپيشى مى گيرد، و اين در حقيقت همان چيزى است كه
در آيات فوق با جمله و جعل بينكم مودة و رحمة به آن اشاره شده است .
در حـديـثـى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه بعد ازجـنـگ احـد: به (دختر جحش ) فرمود دائى تو (حمزه ) شهيد شد، او گفت (انا لله وانا اليه راجعون ) من اجر اين مصيبت را از خدا مى خواهم .
بـاز بـه او فـرمود برادرت نيز شهيد شد، ديگر بار (انا للّه ) گفت و اجر و پاداشخود را از خدا خواست .
امـا هـمـينكه خبر شهادت همسرش را به او داد دست بر سرش گذاشت و فرياد كشيد پيامبرفـرمـود: (آرى ) مـا يـعدل الزوج عند المراءة شى ء: (هيچ چيز براى زن همانند همسر نيست).
آيه و ترجمه


و له من فى السموت و الا رض كل له قنتون(26)
و هـو الذى يـبـدؤ ا الخـلق ثـم يـعـيـده و هـواء هـون عـليـه و لهالمثل الا على فى السموات و الا رض و هو العزيز الحكيم(27)
ضـرب لكـم مـثـلا مـن اءنـفسكم هل لكم من ما ملكت اءيمانكم من شركاء فى ما رزقناكم فأ نتمفـيـه سـواء تـخـافـونـهـم كـخـيـفـتـكـم اءنـفـسـكـم كـذلكنفصل الايات لقوم يعقلون(28)
بـل اتـبـع الذيـن ظـلمـوا اءهـواء هـم بـغـيـر عـلم فـمـن يـهـدى مـناءضل الله و ما لهم من ناصرين(29)


ترجمه :
26 - و از آن اوسـت تـمـام كـسـانـى كـه در آسـمانها و زمينند، همگى در برابر او خاضع ومطيعند.
27 - او كسى است كه آفرينش را آغاز كرد سپس آن را باز مى گرداند، و اين كار براى اوآسـانـتـر مـى بـاشـد، و بـراى او تـوصـيـف بـرتـر در آسـمان و زمين است و او است شكستناپذير و حكيم .
28 - خـداونـد مـثالى از خودتان براى شما زده : آيا (اگر مملوك و بردهاى داشته باشيد)اين مملوكهايتان هرگز شريك شما در روزيهائى كه به شما داده ايم مى باشد،
آنـچـنـان كـه هر دو مساوى باشيد و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنها بيم داشته باشيد،آنـگـونـه كـه در مـورد شـركـاى آزاد بـيـم داريـد؟ ايـن چنين آيات خود را براى كسانى كهتعقل مى كنند شرح مى دهيم .
29 - بلكه ظالمان از هوى و هوسهاى خود بدون علم و آگاهى پيروى مى كنند، و چه كسىمى تواند آنها را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟ و براى آنها هيچ يار و ياورى نخواهدبود!
تفسير:
توحيد مالكيت خداوند
در آيـات گـذشـتـه بـحـثـهـائى پيرامون (توحيد خالقيت ) و (توحيد ربوبيت ) آمدهبود، نخستين آيه مورد بحث از يكى ديگر از شاخه هاى توحيد كه (توحيد مالكيت ) استسخن مى گويد.
مى فرمايد: (تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن او مى باشند) (و له من فىالسموات و الارض ).
و چـون هـمـه از آن اويـنـد (در بـرابـر او خـاضـع و مـطـيـعـنـد)(كل له قانتون ).
روشـن اسـت كه منظور از مالكيت و همچنين مطيع بودن ، مالكيت و مطيع بودن تكوينى است ،يـعنى از نظر قوانين آفرينش زمام امر همه در دست او است و همه خواه ناخواه تسليم قوانيناو در جهان تكوينند.
حـتـى گـردنـكـشـان يـاغـى و گـنـهـكاران قانون شكن نيز مجبورند سر بر فرمان قوانينتكوينى خدا بگذارند.
دليل اين (مالكيت ) همان خالقيت و ربوبيت او است : كسى كه در آغاز موجودات را آفريدهو تدبير آنها را بر عهده دارد، مسلما مالك اصلى نيز بايد او باشد، نه غير او.
و از آنجا كه همه موجودات جهان هستى در اين امر يكسانند روشن مى شود
كـه هـيچ شريكى براى او در مالكيت وجود ندارد، حتى معبودهاى پندارى مشركان نيز مملوكمالك الملوكند و سر بر فرمان او دارند.
ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت (قـانـت ) از مـاده (قـنـوت ) دراصل به معنى ملازمت اطاعت تواءم با خضوع است (چنانكه راغب در مفردات گفته است ).
در حـديـثـى از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) مـى خـوانـيـم :كل قنوت فى القرآن فهو طاعة : (هر قنوتى در قرآن به معنى اطاعت است ).
منتهى گاه اطاعت تكوينى و گاه تشريعى است .
و ايـنـكـه بـعـضى از مفسران (قانتون ) را در اينجا به معنى (قائمون بالشهادة علىوحـدانـيـتـه ) كـرده انـد در حـقيقت بيان يكى از مصداقهاى اطاعت است ، چرا كه شهادت بهوحدانيت خدا نوعى اطاعت او است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation