بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 16, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آنـهـا با اينكه مى دانند در آنجا كارى از دست معبودان ساخته نيست ، بر اثر شدت وحشت وكوتاه شدن دستشان از همه جا، و يا به خاطر اطاعت فرمان خدا كه مى خواهد با چنين كارىمـشـركـان و مـعـبـودان گـمـراه را در بـرابـر هـمـگـان رسـوا سـازد، دست تقاضا به سوىمعبودانشان دراز مى كنند و آنها را به كمك مى خوانند (فدعوهم ).
ولى پـيـدا اسـت (جـوابـى بـه آنـها نمى دهند) و دعوت آنها را لبيك نمى گويند (فلميستجيبوا لهم ).
در اين هنگام است كه (عذاب الهى را در برابر چشم خود مى بينند) (وراءوا العذاب ).
(و آرزو مى كنند كه اى كاش هدايت يافته بودند) (لو انهم كانوا يهتدون ).
چـرا كه هر دست و پائى در آنجا كنند جز ناكامى و رسوائى نتيجه اى نخواهد داشت ، چونتنها راه نجات ايمان و عمل صالح بوده كه آنها فاقد آنند.
آيه و ترجمه


و يوم يناديهم فيقول ما ذا اءجبتم المرسلين(65)
فعميت عليهم الا نباء يومئذ فهم لا يتساءلون(66)
فأ ما من تاب و ءامن و عمل صلحا فعسى اءن يكون من المفلحين(67)
و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحن الله و تعلى عما يشركون(68)
و ربك يعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون(69)
و هو الله لا إ له إ لا هو له الحمد فى الا ولى و الاخرة و له الحكم و إ ليه ترجعون(70)


ترجمه :
65 - به خاطر بياوريد روزى را كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد: به پيامبرانچه پاسخى گفتيد؟
66 - در ايـن هـنـگام همه اخبار بر آنها پوشيده مى ماند (حتى نمى توانند) از يكديگر سؤالى كنند!
67 - امـا كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد اميد است از رستگاراباشد.
68 - و پـروردگـار تو هر چه را بخواهد مى آفريند، و هر چه را بخواهد برمى گزيند.آنـهـا (در بـرابـر او) اخـتـيـارى ندارند، منزه است خداوند و برتر است از شريك هائى كهبراى او قائل مى شوند.
69 - پروردگار تو مى داند آنچه را كه سينه هاشان پنهان مى دارد و آنچه را كه آشكارمى كند.
70 - او خـدائى اسـت كـه مـعبودى جز او نيست ، ستايش براى اوست . در اين جهان و در جهانديگر، حاكميت (نيز) از آن اوست ، و همه شما به سوى او باز مى گرديد.
تفسير:
آيـات مـورد بـحـث ، تـعقيبى است بر بحثى كه در آيات گذشته ، پيرامون مشركان و سؤالاتى كه از آنها در قيامت مى شود آمده بود.
بـه دنـبـال سـؤ ال از مـعـبـودهـاى آنـهـا، سـؤ ال ديـگـرى از عـكـسالعـمـل آنـان در برابر پيامبران مى شود، مى فرمايد: (روزى را به خاطر بياوريد كهخداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويد: در برابر پيامبران چه پاسخى گفتيد)؟! (و يوميناديهم فيقول ما ذا اجبتم المرسلين ).
مـسلما آنها براى اين سؤ ال - همچون سؤ ال اول - پاسخى ندارند، آيا بگويند دعوت آنهارا اجـابـت كـرديـم كـه ايـن دروغ اسـت و دروغ در آن صـحـنـه خـريـدار نـدارد؟ يـا بگويندتكذيبشان كرديم ، به آنها تهمت زديم ، ساحرشان ناميديم مجنونشان خوانديم ، بر ضدآنـهـا دسـت بـه پـيـكـار مـسـلحـانـه زديـم ، و آنـهـا و پـيـروانـشـان را بـهقتل رسانديم ؟! چه بگويند؟ هر چه بگويند مايه بدبختى و رسوائى است !
جـائى كـه پـيـامـبـران بـزرگ الهـى در روز قـيـامـت در بـرابـر ايـن سـؤال كـه مـردم چـه پاسخى به دعوت شما گفتند، مى گويند: ما در برابر علم تو علمى ازخود نداريم ، تو علام الغيوبى (مائده - 109) اين كوردلان مشرك چه مى توانند در پاسخاين سؤ ال بگويند.
لذا در آيه بعد مى فرمايد: در اين هنگام همه اخبار بر آنها پوشيده و پنهان مى ماند و هيچپاسخى براى گفتن در اختيار ندارند (فعميت عليهم الانباء يومئذ).
(حـتـى نـمـى تـوانـنـد از يـكـديـگـر سـؤ الى كـنـند) و پاسخى از هم بشنوند (فهم لايتسائلون ).
قابل توجه اينكه نسبت عمى و نابينائى در آيه فوق به خبرها داده شده نه به خود آنها،نـمـى گـويـد آنـهـا نابينا مى شوند، بلكه مى گويد: (خبرها از پيدا كردن آنها نابيناهـسـتند)! زيرا بسيار مى شود كه انسان خود از چيزى باخبر نيست اما گوئى خبر دهن بهدهـن مى گردد و به سراغ او مى آيد، همانگونه كه بسيارى از اخبار اجتماعى از همين طريقپخش مى شود، اما در آنجا نه افراد، آگاهى دارند و نه خبرها، قابليت نشر!
و بـه ايـن تـرتـيـب همه خبرها بر آنها پوشيده مى شود، هيچ پاسخى در برابر اين سؤال كه جواب پيامبران را چه داديد پيدا نمى كنند و سكوتى مطلق سر تا پاى آنها را فرامى گيرد.
و از آنـجـا كه روش قرآن اين است كه هميشه درها را به روى كافران و گنهكاران باز مىگـذارد تـا در هـر مـرحله اى از فساد و آلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، درآيـه بـعـد مـى افـزايـد: (امـا كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد وعـمـل صـالح انـجـام دهـد امـيـد اسـت از رسـتـگـاران بـاشـد) (فـامـا مـن تـاب و آمـن وعمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين ).
بـنـابـرايـن راه نـجات شما در سه جمله خلاصه مى شود: بازگشت به سوى خدا ايمان وعمل صالح ، كه به دنبال آن مسلما نجات و فلاح و رستگارى است .
تـعـبـيـر بـه (عـسـى ) (امـيـد اسـت ) بـا ايـنـكـه كـسـى كـه داراى ايـمـان وعمل صالح باشد حتما اهل فلاح و رستگارى است ، ممكن است به خاطر اين باشد كه اين
رسـتـگـارى مـشـروط بـه بـقـاء و دوام اين حالت است و از آنجا كه دوام و بقاء در مورد همهتوبه كنندگان مسلم نيست تعبير به عسى شده است .
بعضى از مفسران نيز گفته اند اين تعبير (عسى ) هنگامى كه از شخص كريم صادر شودمفهوم آن قطعى بودن مطلب است و خداوند اكرم الاكرمين است .
آيـه بـعـد در حـقـيـقـت دليـلى اسـت بـر نـفـى شـرك و بـطـلان عقيده مشركان ، مى فرمايد:(پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مى كند، و هر چه را بخواهد بر مى گزيند) (وربك يخلق ما يشاء و يختار).
آفرينش به دست او است و تدبير و اختيار و گزينش نيز به اراده و فرمان او است .
(آنها در برابر او اختيارى ندارند) (ما كان لهم الخيرة ).
اخـتـيـار آفـريـنـش بـا او اسـت ، اخـتـيـار شـفـاعـت بـه دسـت او، و اخـتـيـارارسال پيامبران نيز به اراده او است ، خلاصه اختيار همه چيز بستگى به مشيت ذات پاك اودارد. بـنـابـرايـن نه از بتها كارى ساخته است ، و نه حتى از فرشتگان و انبياء مگر بهاجازه او.
بـه هـر حـال اطلاق اختيار در اينجا دليل بر تعميم آنست ، يعنى خداوند هم صاحب اختيار درامور تكوينى است و هم تشريعى و هر دو از مقام خالقيت او سر چشمه مى گيرد.
با اينحال چگونه آنها راه شرك مى پويند و چگونه به سوى غير خدا مى روند؟!
لذا در پـايـان آيه مى فرمايد: (منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از شريكهائىكه براى او قائل مى شوند) (سبحان الله و تعالى عما يشركون ).
در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام ) به ما رسيده آيه فوق به مساءله اختيار
و گـزيـنـش امام معصوم از سوى خدا تفسير شده است ، و جمله (ما كان لهم الخيرة ) (آنهااخـتـيـارى در ايـن زمـيـنـه نـدارنـد) نـيـز بـر هـمـيـن مـعـنـى تـطـبـيـق شـده و ايـن در واقع ازقبيل بيان مصداق روشن است ، چرا كه مساءله حفظ دين و آئين ، و انتخاب رهبر معصوم براىاين هدف ، جز از ناحيه خدا ممكن نيست .
آيه بعد كه سخن از علم گسترده خداوند مى گويد در حقيقت تاءكيدى است و يا دليلى استبراى آنچه در آيه قبل از اختيار گسترده خداوند بيان شد، مى فرمايد: (پروردگار تومى داند آنچه را سينه هاشان پنهان مى دارد، و آنچه را كه آشكار مى كنند) (و ربك يعلمما تكن صدورهم و ما يعلنون ).
اين احاطه او بر همه چيز دليلى است بر اختيار او نسبت به همه چيز و ضمنا تهديدى استبراى مشركان كه گمان نكنند خدا از نيّات و توطئه هاى آنها آگاه نيست .
آخـريـن آيـه مورد بحث كه در حقيقت ، حكم نتيجه گيرى و توضيح براى آيات گذشته درزمـيـنـه نـفـى شـرك دارد، چـهـار وصـف از اوصـاف الهى را منعكس مى كند كه همه فرع برخالقيت و مختار بودن او است .
نخست مى گويد: (او خدائى است كه معبودى جز او نيست ) (و هو الله لا اله الا هو).
چـگـونـه مـمـكـن است معبودى جز او پيدا شود، در حالى كه خالق منحصر به او است ، و همهاختيارات متعلق به او مى باشد، آنها كه به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها مىزنند، سخت در اشتباهند.
ديگر اينكه تمام نعمتها چه در اين جهان و چه در آن جهان همه از ناحيه او است ، و اين لازمهخـالقـيـت مـطـلقـه او مـى بـاشد، لذا مى افزايد (هر حمد و ستايشى نيز به او تعلق مىگيرد چه در اين جهان و چه در آن جهان ) (له الحمد فى الاولى و الاخرة ).
سوم اينكه (حاكم در هر دو عالم او است ) (و له الحكم ).
بديهى است وقتى خالق و مختار او باشد، حاكميت تكوين و تشريع نيز در اختيار او خواهدبود.
چـهـارم ايـنـكـه : (بـازگـشـت همه شما (براى حساب و پاداش و كيفر) به سوى او خواهدبود) (و اليه ترجعون ).
او اسـت كـه شـمـا را آفـريـده ، و او است كه از اعمال شما آگاه است و او است كه حاكم يومالجزاء مى باشد، بنابر اين حساب و جزاى شما نيز بدست او خواهد بود.
آيه و ترجمه


قـل اءرايـتم ان جعل الله عليكم اليل سرمدا الى يوم القيمة من اله غير الله ياتيكم بضياءاءفلا تسمعون(71)
قـل اءرايـتـم ان جـعـل الله عـليـكـم النـهـار سـرمـدا الى يـوم القيمة من اله غير الله ياتيكمبليل تسكنون فيه اء فلا تبصرون(72)
و من رحمته جعل لكم اليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون(73)
و يوم يناديهم فيقول اءين شركائى الذين كنتم تزعمون(74)
و نـزعـنـا مـن كـل اءمـة شـهـيـدا فـقـلنـا هـاتـوا بـرهـانـكـم فـعـلمـوا اءن الحـق لله وضل عنهم ما كانوا يفترون(75)


ترجمه :
71 - بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را براى شما تا روز قيامت جاودان قرار دهد آيامعبودى جز خدا مى تواند روشنائى براى شما بياورد؟ آيا نمى شنويد؟!
72 - بگو: به من خبر دهيد هر گاه خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبودغير از الله است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!
73 - از رحـمـت اوسـت كه براى شما شب و روز قرار داد، تا هم در آن آرامش داشته باشيد وهم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش ‍ كنيد، شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.
74 - به خاطر بياوريد روزى را كه آنها را ندا مى دهد و مى گويد كجايند شريكانى كهبراى من مى پنداشتيد؟
75 - (در آن روز) از هـر امـتـى گـواهى برمى گزينيم و (به مشركان گمراه ) مى گوئيمدليل خود را بياوريد، اما آنها مى دانند كه حق براى خداست و تمام آنچه را افترا مى بستنداز (نظر) آنها گم خواهد شد!
تفسير:
نعمت بزرگ روز و شب
آيات مورد بحث سخن از بخش عظيمى از مواهب الهى مى گويد كه هم دليلى است بر مساءلهتـوحـيـد و نـفـى شـرك ، و از ايـن نـظـر بـحـث گـذشـتـه راتـكـمـيـل مـى كـنـد، و هـم نـمونه اى است از نعمتهاى خداوند كه به خاطر آن شايسته حمد وسـتـايـش اسـت ، سـتـايـشـى كـه در آيات قبل به آن اشاره شد، و هم گواهى است بر مختاربودن او در نظام آفرينش و تدبير اين جهان .
نخست به نعمت بزرگ نور و روشنائى روز كه مايه هر جنبش و حركت است اشاره كرده مىفـرمـايـد: بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را بر شما تا روز قيامت جاودان قرار مىداد آيـا مـعـبـودى جـز خـدا مـى تـوانـسـت ، نـور و روشـنـائى بـراى شـمـا بياورد؟ آيا نمىشـنـويـد)؟! (قل اراءيتم ان جعل الله عليكم الليل سرمدا الى يوم القيامة من اله غير اللهياتيكم بضياء ا فلا تسمعون ).
در اينجا تعبير به (ضياء) (نور) مى كند، چرا كه هدف اصلى از روز همان
نـور و روشـنـائى اسـت ، هـمان نورى كه حيات و زندگى همه موجودات زنده بسته به آناسـت كـه اگـر نـور آفـتـاب نـبـود، نه درختى مى روئيد و نه گلى مى خنديد، و نه مرغىپـرواز مـى كـرد، نه انسان زنده اى وجود داشت و نه قطره بارانى مى باريد (سرمد)بـه مـعـنـى دائم و هميشگى است (بعضى آن را از ماده (سرد) به معنى (پى درپى )دانـسـتـه انـد و ميم آن را زائده مى دانند، ولى ظاهر اين است كه خود اين ماده مستقلا به معنىدائم و هميشگى مى باشد).
آيه بعد سخن از نعمت (ظلمت و تاريكى ) به ميان مى آورد مى فرمايد: بگو به من خبردهـيـد آيـا اگـر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند چه معبودى غير از الله است كهشـبـى بـراى شـمـا بـيـاورد تـا در آن آرامـش يـابـيـد؟ آيـا نـمـى بـيـنـيـد؟!(قـل ا راءيـتـم ان جـعـل الله عـليـكـم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غيره الله ياتيكمبليل تسكنون فيه ا فلا تبصرون ).
و در سـومـيـن آيـه كـه در حـقـيـقـت نـتـيـجـه گـيـرى از دو آيـهقـبـل است مى فرمايد: (از رحمت الهى است كه براى شما شب و روز قرار داد، تا از يكسودر آن آرامـش پـيـدا كـنـيـد، و از سـوى ديـگـر بـراى تـامـيـن زنـدگـى و بـهـره گـيـرى ازفـضـل خـداونـد تـلاش كـنـيـد، و شـايـد شـكـر نـعـمـت او را بـجـا آوريـد) (و مـن رحـمـتـهجعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ).
آرى گـسـتـردگـى دامـنـه رحـمـت خـدا ايـجـاب مـى كـنـد كـه تـمـاموسـائل حـيـات شـمـا را تـامـيـن كند، شما از يكسو نياز به كار و كوشش و حركت داريد كهبدون
روشـنـائى روز مـمكن نيست ، و از سوى ديگر نياز به استراحت و آرامش كه بدون تاريكىشب كامل نمى شود.
امـروز از نـظـر عـلمـى ثـابـت شـده اسـت كـه در بـرابـر نور تمام دستگاههاى بدن انسانفـعال و سرزنده مى شوند: گردش خون ، دستگاه تنفس ، حركت قلب ، و ساير دستگاهها،و اگـر نـور بـيـش از انـدازه بـتـابـد، سـلولهـا خـسـتـه مى شوند و نشاط جاى خود را بهفرسودگى مى دهد. و بر عكس ، دستگاههاى بدن در تاريكى شب در آرامش و آسايش عميقىفـرو مـى رونـد و در سـايـه آن تـجـديد قوا و نشاط مى كنند (ما شرح اين معنا را در جلد 8صفحه 343 و جلد 12 صفحه 41 بيان كرده ايم ).
جـالب توجه اينكه هنگامى كه سخن از شب جاويدان مى گويد، در پايان آيه مى فرمايد:(آيـا نـمى شنويد)؟ و هنگامى كه سخن از روز سرمدى به ميان مى آورد مى فرمايد آيانمى بينيد؟ اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه حس متناسب شب گوش ‍ استو شـنـوائى ، و حـس مـتناسب روز، چشم است و بينائى تا اين حد قرآن مجيد در تعبيرات خوددقت به خرج داده است .
ايـن نـيـز شايان توجه است كه در پايان اين سخن مساءله شكر را مطرح مى كند، شكر دربـرابـر نظام حساب شده نور و ظلمت ، شكرى كه خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم ومعرفت او، وا مى دارد، و شكرى كه انگيزه ايمان در مباحث اعتقادى است .
بـار ديـگـر پـس از ذكـر گـوشـه اى از دلائل تـوحـيـد وابـطـال شـرك بـه سراغ همان سؤ الى مى رود كه در آيات گذشته نيز مطرح شده بود،مـى فـرمـايـد: (روزى را بـه خـاطـر بـياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد و مى گويدكـجـايـنـد شـريـكـانـى كـه بـراى مـن مـى پـنـداشـتـيـد)؟! (و يـوم يـنـاديـهـمفيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون ).
آيه عينا همان آيه اى است كه در گذشته (آيه 62 همين سوره ) آمد.
ايـن تـكـرار مـمـكـن اسـت بـه خـاطـر ايـن بـاشـد كـه در قـيـامـت در مـرحـلهاول ، يـك سـؤ ال انـفـرادى از آنـهـا مـى شـود، تـا به وجدان خويش ‍ بازگردند و شرمندهشوند، اما در مرحله دوم سؤ الى در محضر عموم و شاهدان و گواهان كه در آيه بعد به آناشاره شده مطرح مى شود تا در حضور آنها از كار خود، شرمنده و شرمسار گردند.
لذا در آيه بعد مى فرمايد: (در آن روز ما از هر امتى گواهى برمى گزينيم ) (و نزعنامن كل امة شهيدا).
سـپـس (بـه مـشـركـان بـيـخـبـر و گـمـراه مـى گـوئيـم :دليل خود را بر شركتان بياوريد)؟! (و قلنا هاتوا برهانكم ).
ايـنـجـا اسـت كـه هـمـه مـسـائل آفتابى مى شود (و آنها مى دانند كه حق براى خدا است )(فعلموا ان الحق لله ).
(و تـمـام آنـچـه را افـتـرا مـى بـسـتـنـد از دسـتـشـان مـى رود، و گـم خـواهـد شـد) (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).
اين گواهان به قرينه آيات ديگر قرآن ، همان پيامبرانند كه هر پيامبرى گواه امت خويشاسـت ، و پـيـامـبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه خاتم انبياء است گواه بر همهانـبـيـاء و امـتـهـا، چـنـانـكـه در آيـه 41 سـوره نـسـاء مـى خـوانـيـم : فـكـيـف اذا جـئنـا مـنكل امة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا: (حال آنها چگونه است آن روز كه براى هر امتىگواهى بر اعمالشان مى طلبيم و تو را گواه آنها قرار مى دهيم )؟
بـه ايـن تـرتـيـب ، مـجـلسـى در حـضـور انـبـيـاء و پـيـامـبـرانتشكيل مى شود و اين مشركان
كوردل و لجوج در آن مجلس بزرگ مورد بازخواست قرار مى گيرند، در آنجا است كه بهعـمـق فـاجـعـه شرك آشنا مى شوند، و حقانيت پروردگار و پوچى بتها را به روشنى مىبينند.
جـالب ايـنـكـه قـرآن در ايـنـجـا تـعـبـير به (ضل عنهم ما كانوا يفترون ) مى كند يعنىپـنـدارهـاى بـى اسـاسـشـان در مـورد بتها همه از نظرهاشان محو و غائب مى شود، چرا كهعـرصـه قـيـامـت عـرصـه حـق اسـت و جـائى بـراى بـاطـل در آنـجـا نـيـسـت ،باطل از آن صحنه گم مى شود و محو مى گردد.
اگـر در ايـنـجـا بـاطـل پـرده اى از حـق بـر خـود مـى پوشاند و چند روزى به فريبكارىمـشـغول مى شود، در آنجا پرده هاى فريب و نيرنگ كنار مى رود و جز حق چيزى باقى نمىماند.
در روايـتـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) در تـفـسـيـر جـمـله (و نـزعـنـا مـنكـل امـة شـهـيدا) چنين مى خوانيم (و من هذه الامة امامها) يعنى از اين امت نيز امامش را برمىگزينيم .
ايـن سـخـن اشاره به آن است كه در هر عصر و زمانى شاهد و گواه معصومى براى امت لازماست ، و حديث فوق از قبل بيان مصداق اين معنا است .
آيه و ترجمه


ان قـارون كـان مـن قـوم مـوسـى فـبـغـى عـليـهـم و ءاتـيـنه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنواءبالعصبة اءولى القوة اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين(76)
و ابتغ فيما ءاتئك الله الدار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا و اءحسن كما اءحسن الله اليكو لا تبغ الفساد فى الا رض ان الله لا يحب المفسدين(77)
قال انما اءوتيته على علم عندى اءولم يعلم اءن الله قد اءهلك من قبله من القارون من هو اءشدمنه قوة و اءكثر جمعا و لا يسل عن ذنوبهم المجرمون(78)


ترجمه :
76 - قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم كرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بوديمكـه حـمـل صـنـدوقـهـاى آن بـراى يـك گـروه زورمـنـدمـشـكل بود، به خاطر بياور هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكنكه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد.
77 - و در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو كن ، بهره ات را از دنيا
مـنـمـا، و هـمانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است نيكى كن و هرگز فساد در زمين منما كهخدا مفسدان را دوست ندارد.
78 - (قارون ) گفت : اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست آورده ام ، آيااو نـمـى دانـسـت خـداونـد اقـوامـى را قبل از او هلاك كرد كه از او نيرومندتر و ثروتمندتربـودنـد؟! (و هـنـگـامـى كـه عـذاب الهـى فـرا رسـد) مـجـرمـان از گـنـاهـانـشـان سـؤال نمى شوند (و مجالى براى عذرخواهى آنان نيست ).
تفسير:
ثروتمند خود خواه بنى اسرائيل
سـرگـذشـت عـجـيـب مـوسـى و مـبـارزه او با فرعون در بخشى از آيات گذشته اين سورهمشروحا آمد، و گفتنيها در باره آنها گفته شد، گفتارى كه به قدر كافى الهام بخش بود.
در بـخـش ديـگـرى از آيـات ايـن سـوره سـخـن از درگـيـرى ديـگـر بـنـىاسرائيل با مردى ثروتمند و سركش از خودشان به نام قارون به ميان مى آورد، قارونىكه مظهر ثروت آميخته با كبر و غرور و طغيان بود.
اصـولا مـوسـى در طـول زنـدگـى خـود بـا سـه قـدرت طـاغـوتى تجاوزگر مبارزه كرد:(فـرعـون ) كـه مـظـهـر قـدرت حـكـومـت بـود، و (قـارون ) كـه مظهر ثروت بود، و(سامرى ) كه مظهر صنعت و فريب و اغفال .
گـرچـه مـهـمـترين مبارزه موسى (عليه السلام ) با قدرت حكومت بود، ولى دو مبارزه اخيرنيز براى خود واجد اهميت است و محتوى درسهاى آموزنده بزرگ .
مـعـروف اسـت كـه قـارون از بـسـتـگان نزديك موسى (عليه السلام ) (پسر عمو يا عمو ياپـسـر خـاله او) بـود، و از نـظـر اطـلاعـات و آگـاهـى از تـورات مـعـلومـاتقـابـل ملاحظه اى داشت ، نخست در صف مؤ منان بود، ولى غرور ثروت او را به آغوش كفركـشـيـد و بـه قـعـر زمـيـن فرستاد، او را به مبارزه با پيامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرتانگيزش
درسى براى همگان شد، كه شرح اين ماجرا را در آيات مورد بحث مى خوانيم .
نخست مى گويد: (قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم و ظلم كرد) (ان قارون كانمن قوم موسى فبغى عليهم ).
عـلت ايـن بـغـى و ظـلم آن بـود كـه ثـروت سـرشـارى به دست آورده بود، و چون ظرفيتكـافـى و ايـمان قوى نداشت ، اين ثروت فراوان او را فريب داد و به انحراف و استكباركشانيد.
قـرآن مـى گـويـد: (مـا آنـقـدر امـوال و ذخـائر و گـنـج بـه او داديـم كـهحمل خزائن او براى يك گروه زورمند، مشكل بود) (و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوءبالعصبة اولى القوة ).
(مفاتح ) جمع (مفتح ) (بر وزن مكتب ) به معنى محلى است كه چيزى را در آن ذخيره مىكنند، مانند صندوقهائى كه اموال را در آن نگهدارى مى نمايند.
بـه ايـن تـرتـيـب مـفـهـوم آيـه چـنـيـن مـى شـود كـه قـارون آنـقـدر طـلا و نـقـره واموال گرانبها و قيمتى داشت كه صندوق آنها را، گروهى از مردان نيرومند به زحمت جابجامى كردند.
و بـا تـوجـه بـه ايـنـكه (عصبه ) به معنى جماعتى است كه دست به دست هم داده اند ونـيـرومـنـدنـد و هـمـچون اعصاب يكديگر را گرفته اند روشن مى شود كه حجم جواهرات وامـوال گـرانـقـيـمـت قـارون چـقـدر زياد بوده است (بعضى مى گويند عصبه به ده نفر تاچهل نفر مى گويند).
جـمـله (تـنـوء) از مـاده (نـوء) به معنى قيام كردن با زحمت و سنگينى است و در موردبـارهـاى پـروزنـى بـه كـار مـى رود كـه وقـتـى انـسـان آن راحـمـل مـى كـنـد از سـنـگـيـنـى او را بـه ايـن طـرف و آن طـرفمتمايل مى سازد!
آنچه در بالا در مورد تفسير (مفاتح ) گفتيم چيزى است كه گروه عظيمى
از مفسران و علماى لغت پذيرفته اند، در حالى كه بعضى ديگر (مفاتح ) را جمع مفتح(بـر وزن مـنبر به كسر ميم ) به معنى (كليد) دانسته اند، و مى گويند كليد گنجهاىقـارون آنـقـدر زيـاد بـود كـه چـنـديـن مـرد زورمـنـد ازحمل آن به زحمت مى افتادند!
كـسـانـى كـه ايـن مـعـنى را برگزيدند خودشان براى توجيه آن به زحمت افتاده اند كهچـگـونـه ايـنـهـمـه كـليـد گـنـج امـكـان پـذيـر اسـت و بـه هـرحال تفسير اول روشنتر و صحيحتر است .
زيـرا گـذشـتـه از ايـن كـه اهـل لغت براى همين كلمه (مفتح به كسر ميم ) نيز معانى متعددىگـفـتـه انـد از جـمـله خـزانـه يـعـنـى مـحـل جـمـع آورى مـال اسـت ، مـعـنـىاول به واقعيت نزديكتر و دور از هر گونه مبالغه است .
و بـه هـر حـال ايـن لغـت را بـا (مفاتيح ) كه جمع (مفتاح ) به معنى كليد است نبايداشتباه كرد.
از اين بحث بگذريم و ببينيم بنى اسرائيل به قارون چه گفتند؟
قـرآن مـى گـويد: (به خاطر بياور زمانى را كه قومش به او گفتند: اينهمه خوشحالىآمـيـخته با غرور و غفلت و تكبر نداشته باش كه خدا شادى كنندگان مغرور را دوست نمىدارد) (اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين ).
بعد از اين نصيحت ، چهار اندرز پرمايه و سرنوشت ساز ديگر به او مى دهند كه مجموعايك حلقه پنجگانه كامل را تشكيل مى دهد.
نـخـسـت مـى گويند: (در آنچه خدا به تو داده است سراى آخرت را جستجو كن ) (و ابتغفيما آتاك الله الدار الاخرة ).
اشـاره بـه اينكه مال و ثروت بر خلاف پندار بعضى از كج انديشان ، چيز بدى نيست ،مـهـم آن اسـت كـه بـبـيـنـيم در چه مسيرى به كار مى افتد، و اگر بوسيله آن (ابتغاء دارآخـرت ) شـود، چـه چـيـزى از آن بهتر است ؟، اگر وسيله اى براى غرور و غفلت و ظلم وتجاوز و هوسرانى و هوسبازى گردد، چه چيز از آن بدتر؟!
ايـن هـمـان منطقى است كه در جمله معروف امير مؤ منان على (عليه السلام ) در باره دنيا بهروشنى از آن ياد شده است : من ابصر بها بصرته ، و من ابصر اليها اعمته : (كسى كهبـه دنـيـا به عنوان يك وسيله بنگرد چشمش را بينا مى كند، و كسى كه به عنوان يك هدفنگاه كند نابينايش خواهد كرد)!.
و قـارون كـسى بود كه با داشتن آن اموال عظيم ، قدرت كارهاى خير اجتماعى فراوان داشتولى چه سود كه غرورش اجازه ديدن حقايق را به او نداد.
در نـصيحت دوم افزودند: (سهم و بهره ات را از دنيا فراموش مكن ) (و لا تنس نصيبك منالدنيا).
ايـن يـك واقـعـيت است كه هر انسان سهم و نصيب محدودى از دنيا دارد، يعنى اموالى كه جذببـدن او، يـا صـرف لباس و مسكن او مى شود مقدار معينى است ، و مازاد بر آن به هيچوجهقابل جذب نيست و انسان نبايد اين حقيقت را فراموش كند.
مگر يك نفر چقدر مى تواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسكن و چند مركب مىتواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند كفن با خود مى تواند
ببرد؟ پس بقيه خواه و ناخواه سهم ديگران است و انسان امانتدار آنها!.
و چـه زيـبـا فـرمود: امير مؤ منان على (عليه السلام ): يا بن آدم ما كسبت فوق قوتك فانتفيه خازن لغيرك : (اى فرزند آدم ! هر چه بيشتر از مقدار خوراكت بدست مى آورى خزانهدار ديگران در مورد آن خواهى بود)!.
تـفـسـيـر ديـگـرى براى اين جمله در روايات اسلامى و سخنان مفسران ديده مى شود كه باتـفـسـيـر فـوق قـابـل جـمـع اسـت و مـمـكـن اسـت هـر دو مـعـنـى مـراد بـاشـد، (چـوناستعمال لفظ در اكثر از معنى واحد جايز است )، و آن اينكه :
در مـعـانى الاخبار از (امير مؤ منان على ) (عليه السلام ) در تفسير جمله و لا تنس نصيبكمن الدنيا چنين آمده است : لا تنس صحتك و قدرتك و فراغك و شبابك و نشاطك ان تطلب بهاالاخـرة : (تـنـدرسـتـى و قـوت و فـراغـت و جوانى و نشاطت را فراموش مكن و بوسيله اين(پنج نعمت بزرگ ) آخرت را بطلب )!
طبق اين تفسير جمله فوق هشدارى است به همه انسانها كه فرصتها و سرمايه ها را از دستندهند كه فرصت چون ابر در گذر است .
سـومـيـن انـدرز ايـنكه : (همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو هم نيكى كن ) (واحسن كما احسن الله اليك ).
ايـن نـيـز يـك واقـعـيـت اسـت كـه انسان هميشه ، چشم بر احسان خدا دوخته و از پيشگاه او هرگـونـه خـيـر و نـيـكـى را تـقـاضـا مـى كند، و همه گونه انتظار از او دارد، در چنين حالىچـگـونـه مـى تـوانـد تـقـاضـاى صـريـح يـا تـقـاضـاىحال ديگران را ناديده بگيرد و بى تفاوت از كنار همه اينها بگذرد؟!
و بـه تـعـبير ديگر همانگونه كه خدا به تو بخشيده است به ديگران ببخش ، شبيه اينسخن را در آيه 22 سوره نور در مورد عفو و گذشت مى خوانيم : و ليعفوا
و ليـصـفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم : (مؤ منان بايد عفو كنند و صرفنظر كنند آيادوست نمى داريد خداوند بر شما ببخشد)؟
ايـن جـمـله را بـه تـعـبير ديگر چنين مى توان تفسير كرد كه گاه خداوند مواهب عظيمى بهانـسـان مـى دهـد كـه در زنـدگـى شـخـصـيـش نـيـاز بـه هـمـه آن نـدارد،عقل توانائى مى دهد كه نه فقط براى اداره يك فرد، بلكه براى اداره يك كشور كارسازاسـت ، عـلمـى مـى دهـد كـه نـه يـك انـسـان ، بـلكـه يـك جـامعه مى تواند از آن استفاده كند،اموال و ثروتى مى دهد كه درخور برنامه هاى عظيم اجتماعى است .
ايـن گـونـه مـواهـب الهـى مـفهوم ضمنيش اين است كه همه آن به تو تعلق ندارد بلكه تووكـيـل پروردگار در منتقل ساختن آن به ديگران هستى ، خدا اين موهبت را به تو داده كه بادست تو بندگانش را اداره كند.
بالاخره (چهارمين ) اندرز اينكه : (نكند كه اين امكانات مادى تو را بفريبد و آن را درراه (فـسـاد) و (افساد) به كارگيرى : (هرگز فساد در زمين مكن كه خدا مفسدان رادوست ندارد) (و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين ).
ايـن نـيـز يـك واقعيت است كه بسيارى از ثروتمندان بى ايمان گاه بر اثر جنون افزونطـلبـى و گـاه براى برترى جوئى دست به فساد مى زنند جامعه را به محروميت و فقرمـى كـشـانند همه چيز را در انحصار خود مى گيرند، مردم را برده و بنده خود مى خواهند، وهـر كـسـى زبـان به اعتراض بگشايد او را نابود مى كنند، و اگر نتوانند از طريق تهمتبـه وسـيله عوامل مرموز خود او را منزوى مى سازند، و خلاصه جامعه را به فساد و تباهىمى كشند.
در يك جمع بندى كوتاه به اينجا مى رسيم كه اين اندرزگويان نخست سعى كردند غرورقارون را درهم بشكنند.
در مرحله دوم اخطار نمودند كه دنيا وسيله است نه هدف .
در مـرحـله سـوم بـه او هشدار دادند كه از آنچه دارى تنها بخش كمى را مى توانى مصرفكنى .
در مـرحـله چـهارم اين حقيقت را به او گوشزد كردند كه فراموش نكن خداوند به تو نيكىكرده تو هم بايد نيكى كنى ، و گرنه مواهبش را از تو خواهد گرفت .
و در مـرحـله پـنـجـم او را از فـسـاد در ارض كـه نـتـيـجـه مـسـتـقـيـم فـرامـوش كـردناصول چهارگانه قبل است بر حذر داشتند.
درسـت مـعـلوم نـيـسـت كـه ايـن نـصـيحت كنندگان چه كسانى بودند؟ قدر مسلم اينكه مردانىدانشمند، پرهيزگار، هوشيار، نكته سنج و با شهامت بودند.
امـا ايـنـكـه بـعـضى احتمال داده اند كه خود موسى بوده بسيار بعيد است چرا كه قرآن مىگويد (اذ قال له قومه ): (قوم قارون به او گفتند).
اكـنـون نـوبـت آن رسـيـده اسـت كـه بـبـيـنـيـم مـرد يـاغـى و سـتـمـگـر بـنـىاسرائيل به اين واعظان دلسوز چه پاسخ گفت ؟
قارون با همان حالت غرور و تكبرى كه از ثروت بيحسابش ناشى مى شد (چنين گفت :مـن ايـن ثـروت را بـه وسـيـله عـلم و دانـش خـودم بـه دسـت آورده ام )!(قال انما اوتيته على علم عندى ).
ايـن مـربوط به شما نيست كه من با ثروتم چگونه معامله كنم ! من كه با علم و آگاهيم درايجاد آن دخالت داشته ام در مصرف آن نياز به ارشاد و راهنمائى كسى ندارم !
بـعـلاوه لابـد خداوند مرا لايق اين ثروت مى دانسته كه به من عطا كرده است راه مصرف آنرا نيز به من ياد داده ، از ديگران بهتر مى دانم و لازم به دخالت شما نيست !.
و از هـمـه اينها گذشته من زحمت كشيده ام ، رنج برده ام ، خون جگر خورده ام تا اين ثروترا اندوخته ام ، ديگران هم اگر لياقت و توانائى دارند چرا زحمت نمى كشند؟ من مزاحم آنهانيستيم ! و اگر ندارند چه بهتر كه گرسنه بمانند و بميرند.
ايـنـهـا مـنـطـقـهـاى پـوسـيـده و رسـوائى اسـت كـه غـالبـا ثـروتـمـنـدان بـى ايـمـان درمقابل كسانى كه آنها را نصيحت مى كنند اظهار مى دارند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن اين معنى را سربسته گذاشته كه قارون به كدامعلمش در تحصيل اين ثروت تكيه مى كند؟.
آيا به علم كيميا، آنچنان كه بعضى از مفسران گفته اند؟
يا به علم تجارت و كشاورزى و فنون صنعت ؟
و يـا بـه عـلم مـديـريـت خـاصش كه توانسته بود از طريق آن اين ثروت عظيم را به چنگآورد؟ يا همه اينها؟
بـعـيـد نـيـسـت كـه مـفـهـوم آيـه مـعـنـى وسـيـعـى داشـتـه بـاشـد و هـمـه راشامل شود.
(البته صرف نظر از اينكه علم كيميا - علمى است كه بوسيله آن مى توان از مس و مانند آنطلا بسازند - افسانه است يا واقعيت ).
در ايـنـجا قرآن پاسخ كوبنده اى به قارون - و قارونها - مى دهد كه (آيا او نمى دانستخـداونـد اقـوامـى را قـبـل از او هـلاك كـرد كـه از او نـيـرومـنـدتـر و آگاهتر و ثروتمندتربودند)؟! (ا و لم يعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوة و اكثر جمعا).
تو مى گوئى آنچه دارى از طريق علم و دانشت دارى ، اما فراموش كردى كه از تو عالمترو نـيـرومـنـدتـر و ثـروتـمـنـدتـر فـراوان بـودنـد، آيـا تـوانـسـتـنـد ازچنگال
مجازات الهى رهائى يابند؟
روشـن ضـمـيـران بـنـى اسـرائيـل بـه قـارون گفته بودند (ما آتاك الله ...) (خدا اينمـال و ثـروت را بـه تـو داده ) امـا ايـن بـى ادب جـسـور بـا ايـن سخن مقابله كرد و گفت :(آنـچـه را دارم از عـلم خـويـش دارم ) اما خداوند در جمله بالا كوچكى قدر و قوت او را دربرابر اراده و مشيتش آشكار مى سازد.
و در پـايـان آيـه با يك جمله كوتاه و پر معنى هشدار ديگرى به او مى دهد و مى فرمايد:(بـه هـنـگـام نـزول عـذاب الهـى ، مـجـرمـان از گـنـاهـانـشـان سـؤال نمى شوند) اصلا مجالى براى پرسش و پاسخ نيست ، عذابى است قاطع و دردناك وكوبنده و ناگهانى (و لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون ).
يـعـنـى امـروز آگـاهـان بـنـى اسـرائيـل بـه قـارون نـصـيـحـت مـى كـنـنـد ومجال انديشه و پاسخ به او مى دهند اما هنگامى كه اتمام حجت شد و عذاب الهى فرا رسيد،ديـگـر مـجـالى بـراى انـديـشـه يـا سـخـنـان ناموزون و كبرآلود نيست ، عذاب الهى همان ونابودى همان !.
در ايـنـجـا ايـن پـرسـش پـيـش مـى آيـد كـه مـنـظـور از ايـن سـؤال كه در مورد مجرمان نفى شده كدام سؤ ال است ؟ در دنيا يا آخرت ؟
بـعضى از مفسران ، اولى را انتخاب كرده اند، و بعضى دومى را، و مانعى ندارد كه هر دومـراد بـاشـد، يـعـنـى هـم در مـوقـع مجازات استيصال در دنيا از آنها سؤ الى نمى شود تابخواهند پشت هم اندازى كنند و عذر تراشى نمايند و خود را بى گناه قلمداد كنند، و هم درقـيـامـت ، چـرا كه در آنجا بدون سؤ ال همه چيز روشن است و به گفته قرآن ، چهره ها خودگواهى بر وضع مجرمان مى دهد! (يعرف المجرمون بسيماهم ) (سوره رحمن آيه 41) و بهايـن تـرتـيـب آيه مورد بحث هماهنگ با آيه 39 سوره رحمان است كه مى فرمايد: فيومئذ لايـسـئل عـن ذنـبه انس و لا جان : (در آن روز از هيچيك نه انسان و نه جن در باره گناهش سؤال
نمى شود).
در ايـنـجـا سـؤ ال ديـگرى مطرح است كه اين تعبير با آيه 92 سوره حجر كه مى گويد:(قـسـم بـه پـروردگـارت كـه مـا از هـمـه آنـهـا سـؤال مى كنيم ) (فو ربك لنسئلنهم اجمعين ) چگونه سازگار است ؟
ايـن سـؤ ال را نـيـز از دو راه مـى تـوان پاسخ گفت : نخست اينكه قيامت ، مواقف متعددى داردبعضى از مواقف سؤ ال مى كنند، اما در بعضى از مواقف همه چيز روشن است و نياز به سؤال ندارد.
ديـگـر ايـنـكـه سـؤ ال دو گـونـه اسـت : (سـؤ ال تـحـقـيـق ) و (سـؤال سرزنش )، در قيامت نياز به سؤ ال تحقيق نيست ، چرا كه همه چيز عيان است و حاجت بهبـيـان نـيـست ، ولى (سؤ ال سرزنش آميز) در آنجا وجود دارد كه اين خود يكنوع مجازاتروانى براى مجرمان است .
درسـت هـمانند سؤ الى كه پدر از فرزند ناخلفش مى كند و مى گويد: آيا من اين همه بهتـو خـدمـت نـكـردم ؟ و آيـا جـزاى آنـهـمـه خـدمـت خـيانت و فساد بود؟! (در حالى كه هر دو ازجريانها باخبرند و منظور پدر سرزنش فرزند است ).
آيه و ترجمه


فـخـرج عـلى قـومـه فـى زيـنـتـه قـال الذيـن يـريـدون الحـيـوة الدنـيـا يـا ليـت لنـامثل ما اءوتى قرون انه لذو حظ عظيم(79)
و قـال الذيـن اءوتـوا العـلم ويـلكـم ثـواب الله خـيـر لمـن ءامـن وعمل صالحا و لا يلقئها إ لا الصبرون(80)
فـخـسـفـنـا بـه و بـداره الارض فـمـا كـان له مـن فـئة يـنـصـرونـه من دون الله و ما كان منالمنتصرين(81)
و اءصـبـح الذيـن تمنوا مكانه بالامس يقولون ويكان الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده ويقدر لو لا اءن من الله علينا لخسف بنا ويكانه لا يفلح الكافرون(82)


ترجمه :
79 - (قـارون ) بـا تـمـام زيـنـت خـود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيابودند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم ! به راستى كهاو بهره عظيمى دارد!
80 - كـسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتراست براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آنرا
دريافت نمى كنند.
81 - سپس ما، او و خانه اش را در زمين فرو برديم ، و گروهى نداشت كه او را در برابرعذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد.
82 - آنـهـا كـه ديـروز آرزو مـى كـردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند)گـفـتند: واى بر ما گوئى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد،يـا تـنگ مى گيرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اىواى گوئى كافران هرگز رستگار نمى شوند!
تفسير:
جنون نمايش ثروت !
معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مى شوند، يك شاخه آن (جنون نمايشثـروت ) اسـت ، آنـهـا از ايـنـكه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مى برند، ازاينكه سوار مركب راهوار گرانقيمت خود شوند و از ميان پابرهنه ها بگذرند و گرد و غباربر صورت آنها بيفشانند و تحقيرشان كنند احساس آرامش خاطر مى كنند!
گـرچـه همين نمايش ثروت غالبا بلاى جانشان است زيرا كينه ها در سينه ها پرورش مىدهـد، و احـسـاسـات را بـر ضـد آنـهـا بـسـيـج مـى كـنـد، و بـسـيـار مـى شـود كـه هـمـيـنعـمـل زشت و شرم آور طومار زندگى آنها را درهم مى پيچد، و يا ثروتشان را بر باد مىدهد!.
مـمـكـن است اين كار جنون آميز انگيزه اى مانند (تطميع افراد طمعكار) و (تسليم افرادسـركـش ) داشـتـه بـاشـد، ولى آنـهـا حـتـى بـدون ايـن انـگـيـزه ايـنعمل را انجام مى دهند، اين يكنوع هوس است نه برنامه و نقشه .
به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مى شد، قرآندر يك جمله در آيات مورد بحث آن را بيان كرده مى فرمايد: (قارون با تمام زينت خود دربرابر قومش (بنى اسرائيل ) ظاهر شد) (فخرج
على قومه فى زينته ).
تـعـبـير به (فى زينته ) گوياى اين حقيقت است كه او تمام توان و قدرت خود را بهكـار گـرفت تا آخرين زينت و بالاترين ثروت خود را به نمايش بگذارد و ناگفته پيدااست كه مردى با اين ثروت چه ها مى تواند انجام دهد؟!
در تـواريـخ داسـتـانـهـا، يـا افـسـانـه هـاى زيـادى در ايـن زمـيـنـهنـقـل شـده اسـت ، بـعـضـى نـوشـتـه انـد قـارون با يك جمعيت چهار هزار نفرى در ميان بنىاسرائيل رژه رفت ، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقيمت با پوششهاى سرخسوار بودند كنيزان سپيدروى با خود آورد كه بر زينهائى طلائى كه بر استرهاى سفيدرنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ ، و همه غرق زينت آلات طلا!
بـعـضـى عـدد نـفـرات او را هـفـتـاد هـزار نـوشـتـه انـد ومسائل ديگرى از اين قبيل .
ولى مـا حـتـى اگـر ايـنـهـا را مـبالغه آميز بدانيم باز نمى توان انكار كرد كه او چيزهاىبسيارى براى نمايش دادن در اختيار داشت .
در اينجا - طبق معمول - مردم به دو گروه شدند: اكثريت دنياپرست كه اين صحنه خيرهكنندهقـلبـشـان را از جا تكان داد و آه سوزانى از دل كشيدند و آرزو كه اى كاش به جاى قارونبودند، حتى يكروز، و يكساعت ، و يك لحظه ! چه زندگى شيرين و جذابى چه عالم نشاطانـگـيز و لذت بخشى ؟ چنانكه قرآن مى گويد: (كسانى كه طالب زندگى دنيا بودندگـفـتـنـد اى كـاش مـا هـم مـثـل آنـچـه بـه قـارون داده شـده اسـت داشـتـيـم )!(قـال الذيـن يـريـدون الحـيـاة الدنـيـا يـا ليـت لنـامثل ما اوتى قارون ).
(به راستى كه او بهره عظيمى از نعمتها دارد)! (انه لذو حظ عظيم ).
آفـريـن بـر قـارون و بر اين ثروت سرشارش ! چه جاه و جلالى ؟ و چه حشمتى تاريخمثل او را به خاطر ندارد، اين عظمت خدادادى است !... و مانند اين حرفها.
در حقيقت در اينجا كوره عظيم امتحان الهى داغ شد، از يك سو قارون
در وسـط كـوره قـرار گـرفـته ، و بايد امتحان خيره سرى خود را بدهد، و از سوى ديگردنياپرستان بنى اسرائيل در گرداگرد اين كوره قرار گرفته اند.
و البـته مجازات دردناك ، مجازاتى است كه بعد از چنين نمايشى باشد، و از آن اوج عظمتبه قعر زمين فرو رود!
ولى در مـقـابـل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم و انديشمند، پرهيزگار و با ايمان كهافـق فـكـرشـان از ايـن مـسـائل بـرتـر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، كسانى كهشخصيت را با معيار زر و زور نمى سنجيدند، كسانى كه ارزشها را در امكانات مادى جستجونمى كردند، كسانى كه بر اينگونه نمايشهاى مسخره هميشه لبخند تمسخرآميز مى زدند،و ايـن مـغزهاى پوك را تحقير مى كردند آرى گروهى از آنها در اينجا بودند چنانكه قرآنمـى گويد: (كسانى كه علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چهمـى گـوئيـد؟ ثـواب و پـاداش الهـى بـراى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده انـد وعـمـل صـالح انـجام مى دهند بهتر است ) (و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خيرلمن امن و عمل صالحا).
و سـپـس افـزودنـد: (اين ثواب الهى تنها در اختيار كسانى قرار مى گيرد كه صابر وشكيبا باشند) (و لا يلقاها الا الصابرون ).
آنها كه در مقابل زرق و برقهاى هيجان انگيز و زينتهاى دنيا استقامت به خرج مى دهند، آنهاكـه در بـرابـر مـحـرومـيـتـهـا مـردانـه مـى ايـسـتـنـد، و درمـقـابـل نـاكـسـان سـر فـرو نـمـى آورنـد، آنـهـا كـه در بـوتـه آزمـايـش الهـى ، آزمـايـشمـال و ثـروت و تـرس و مـصـيبت ، همچون كوه پا بر جا مى ايستند آرى اينها لياقت ثوابالهى را دارند.
مـسـلمـا مـنـظـور از جـمـله (الذيـن اوتـوا العـلم ) دانـشـمـنـدان مـؤ مـن بـنـىاسرائيل است كه در ميان آنها مردان بزرگى همچون يوشع بودند، ولى جالب اين است
در بـرابـر جـمـله الذيـن يـريـدون الحـيـاة الدنـيـا كـه در بـاره گـروهاول آمـده ، تـعبير به (الذين يريدون الحياة الاخرة ) نمى كند بلكه تنها تكيه بر علممـى كـنـد، چـرا كـه (عـلم ) خـمـير مايه و ريشه ايمان و استقامت و عشق به ثواب الهى وسراى آخرت است .
ضـمـنـا تـعـبـير به (الذين اوتوا العلم ) پاسخ كوبنده اى است به قارون كه خود راعالم مى دانست ، قرآن مى گويد: عالم اينها هستند كه افق فكرشان اين چنين بلند است ، نهتو خيره سر و مغرور! و به اين ترتيب باز هم مى بينيم كه ريشه همه بركات و خيراتبه علم و دانش ‍ حقيقى بازمى گردد.
قارون با اين عمل طغيان و سركشى خود را به اوج رسانيد، ولى در تواريخ و روايات دراينجا ماجراى ديگرى نقل شده است كه نشانه نهايت بيشرمى قارون است و آن اينكه : روزىمـوسـى (عـليه السلام ) به قارون گفت : خداوند به من فرمان داده كه حق نيازمندان زكاتمـالت را بـگـيـرم ، قـارون هـنـگـامـى كه از كم و كيف زكاة با خبر شد و با يك حساب سادهفـهـميد چه مبلغ هنگفتى را بايد در اين راه بپردازد سرباز زد، و براى تبرئه خويش بهمـبـارزه بـا مـوسـى (عـليـه السـلام ) بـرخـاسـت ، در مـيـان جـمـعـى از ثـروتـمـنـدان بـنىاسـرائيـل بـرخـاسـت و گـفـت : مـردم ! مـوسـى مـى خـواهـدامـوال شـما را بخورد، دستور نماز آورد پذيرفتيد، امور ديگر را نيز همه پذيرفتيد، آيازيـرا ايـن بـار هـم مـى رويـد كه اموالتان را به او بدهيد؟! گفتند: نه ، ولى چگونه مىتوان با او مقابله كرد؟
قارون در اينجا يك فكر شيطانى به نظرش رسيد، گفت من راه خوبى فكر كرده ام ، بهعـقـيـده مـن بـايد براى او پرونده عمل منافى عفت ساخت ! بايد به سراغ زن بدكاره اى ازفواحش بنى اسرائيل بفرستيم تا به سراغ موسى برود و او را متهم كند كه با او سر وسرى داشته ! آنها پسنديدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند: آنچه خودت بخواهىبه تو مى دهيم كه گواهى دهى موسى با تو رابطه
نامشروع داشته ! او نيز اين پيشنهاد را پذيرفت ، اين از يكسو. از سوى ديگر قارون بهسـراغ مـوسـى آمـد و گفت : خوب است بنى اسرائيل را جمع كنى و دستورات خداوند را برآنها بخوانى ، موسى پذيرفت و آنها را جمع كرد.
گـفـتند: اى موسى ! دستورات پروردگار را بازگو، گفت : خداوند به من دستور داده كهجـز او را پـرسـتـش نـكـنـيد، صله رحم بجا آوريد و چنين و چنان كنيد، و در مورد مرد زناكاردستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود!
آنها (ثروتمندان توطئه گر بنى اسرائيل ) در اينجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى !!گفت : آرى ، حتى اگر خود من باشم !!
در ايـنـجـا وقـاحت را به آخرين درجه رساندند و گفتند: ما مى دانيم كه تو خود مرتكب اينعـمـل شـده اى ، و بـه سـراغ فـلان زن بـدكـاره رفـتـه اى ، و فـورا بـهدنبال آن زن بدكاره فرستادند و گفتند: تو چگونه گواهى مى دهى ؟
مـوسـى (عـليـه السـلام ) رو بـه او كـرد و گفت : به خدا سوگندت مى دهم حقيقت را فاشبگو!
زن بـدكـاره با شنيدن اين سخن تكان سختى خورد، لرزيد و منقلب شد و گفت : اكنون كهچـنـيـن مـى گـوئى مـن حقيقت را فاش مى گويم ، اينها از من دعوت كردند و پاداش سنگينىقـرار دادنـد كـه تـو را مـتـهـم كـنـم ، ولى گـواهـى مـى دهـم كـه تـو پـاكـى ورسول خدائى !
در روايـت ديـگـرى آمـده اسـت كـه آن زن گـفت : واى بر من ، من هر كار خلافى را كرده ام اماتـهـمـت به پيامبر خدا نزده ام ، و سپس دو كيسه پولى را كه به او داده بودند نشان داد وگفتنيها را گفت .
مـوسـى (عـليـه السـلام ) بـه سـجـده افـتـاد و گريست ، در اينجا بود كه فرمان مجازاتقارون زشت سيرت توطئه گر صادر شد.
در همين روايت آمده است كه خدا فرمان (خسف ) (فرو رفتن در زمين )
را در اختيار موسى (عليه السلام ) قرار داد.
در ايـنجا قرآن مجيد مى گويد: (ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم ) (فخسفنا بهو بداره الارض ).
آرى هنگامى كه طغيان و سركشى و تحقير مؤ منان تهيدست ، و توطئه بر ضد پيامبر پاكخـدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهى از آستين بيرون مى آيد و به حيات طغيانگرانپـايـان مـى دهـد، چـنـان آنـهـا را درهـم مـى كوبد كه زندگى آنها عبرتى براى همگان مىگردد.
مـسـاءله (خسف ) كه در اينجا به معنى فرو رفتن و پنهان گشتن در زمين است ، بارها درطـول تـاريـخ بـشر واقع شده است كه زمين لرزه شديدى آمده و زمين از هم شكافته شده وشـهر يا آبادى هائى را در كام خود فرو بلعيده است ، ولى اين خسف با موارد ديگر متفاوتبود، طعمه اصلى او فقط قارون و گنجهاى او بود.
عـجـبا! فرعون در امواج نيل فرو مى رود، و قارون در اعماق زمين ، آبى كه مايه حيات استمـاءمـور نـابـودى فـرعـونـيـان مـى شـود، و زمـيـنـى كه مهد آرامش است گورستان قارون وقارونيان .
مـسـلم است كه در آن خانه قارون تنها نبود، او و اطرافيانش ، او و هم سنگرانش او و يارانظالم و ستمگرش همه در اعماق زمين فرو رفتند.
(امـا او گـروهـى نـداشـت كـه وى را در بـرابـر عـذاب الهـى يارى كنند، و خود نيز نمىتـوانـسـت خـويـشـتـن را يارى دهد)! (فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان منالمنتصرين ).
نـه جـيـره خـوارانـش ، و نـه دوسـتـان صـمـيـمـيـش و نـهامـوال و ثـروتش ، هيچيك او را از چنگال عذاب الهى نجات ندادند، و همه به قعر زمين فرورفتند!.
آخـريـن آيـه مـورد بـحـث دگـرگـونـى عـجـيـب تـمـاشـاچـيـان ديـروز را كـه از مشاهده جاه وجـلال قـارون بـه وجـد و سـرور آمده بودند و آرزو مى كردند كه اى كاش براى هميشه يالااقـل يـك لحـظـه بـه جاى او بودند منعكس مى كند كه به راستى عجيب و آموزنده است ، مىگـويد: (آنها كه ديروز آرزو داشتند كه بجاى او باشند آنگاه كه صحنه فرو رفتن اوو ثروتش را به قعر زمين ديدند مى گفتند: واى بر ما! گوئى خدا روزى را بر هر كس ازبـنـدگانش بخواهد گسترش مى دهد و بر هر كس بخواهد تنگ مى گيرد) و كليد آن تنهادر دسـت او اسـت (فـاصبح الذين تمنوا مكانه بالامس يقولون ويكان الله يبسط الرزق لمنيشاء من عباده و يقدر).
امـروز بـر مـا ثـابـت شـد كـه هـيچكس از خود چيزى ندارد، هر چه هست از ناحيه او است ، نهعـطـايـش دليـل بـر رضـايـت و خـشـنـودى از كـسـى اسـت و نـه مـنـعـشدليل بر عدم ارزش او در پيشگاه خدا است .
او بـا همين ثروتها افراد و اقوام را به آزمايش مى كشد و نهاد و سيرت آنان را آشكار مىسازد.
سپس در اين فكر فرو رفتند كه اگر دعاى مصرانه آنها ديروز به اجابت مى رسيد و خداآنها را بجاى قارون مى گذاشت ، امروز چه خاكى بر سر مى كردند؟
لذا در مقام شكر اين نعمت بر آمدند و گفتند: (اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را همبه قعر زمين فرو مى برد)! (لو لا ان من الله علينا لخسف بنا).
(اى واى ! مثل اينكه كافران هرگز رستگار نمى شوند) (و يكانه لا يفلح الكافرون ).
الان حقيقت را با چشم خود مى بينيم ، و نتيجه غرور و غفلت و سرانجام كفر
و شهوت را.
و نـيـز مـى فـهـمـيـم كـه ايـن گـونـه زنـدگـانـيـهـائى كـه دورنـمـاىدل انگيزى دارد چه وحشتزا است ؟
ضـمـنـا از جمله اخير اين داستان به خوبى روشن مى شود كه سرانجام ، قارون مغرور باكـفر و بى ايمانى از دنيا رفت ، هر چند يك روز در اعداد قاريان تورات و دانشمندان بنىاسرائيل بود و خويشاوندى نزديكى با موسى داشت .
نكته ها:
1 - قارونهاى ديروز و امروز!
داسـتـان قـارون - سـمـبـل ثـروتـمـند مغرور - كه قرآن مجموع آن را ضمن هفت آيه به طرزبـسـيـار جـالبى بيان كرده است ، پرده از روى حقايق بسيارى در زندگى انسانها برمىدارد.
ايـن داسـتـان روشنگر اين حقيقت است كه غرور و مستى ثروت گاه انسان را به انواع جنونمـى كـشـاند، جنون نمايش دادن ثروت و به رخ ديگران كشيدن جنون لذت بردن از تحقيرتهيدستان !
و بـاز هـمـين غرور و مستى و عشق بى حد و حصر به سيم و زر، گاه سبب مى شود كه دستبـه زشـت تـريـن و نـنـگـيـن تـريـن گـنـاهـان بـزنـد، درمـقـابـل پـيـامـبـر پاك خدا، قيام كند و به مبارزه و ستيز با حق و حقيقت برخيزد، و حتى بىشرمانه ترين تهمتها را به پاكترين افراد ببندد حتى با استفاده از ثروت خود از زنانآلوده هر جائى براى رسيدن به مقصدش كمك گيرد.
غرور و مستى ناشى از ثروت به انسان اجازه نمى دهد كه نصيحت اندرزگويان را بشنودو سخن خيرخواهان را به كار بندد.
ايـن مـغـروران بـيـخـبـر، خـود را از هـمـه دانشمندتر و آگاهتر مى دانند، و به گمان اينكهثـروتـشـان كـه گـاه از طـريـق غـصـب حـقـوق ديـگـران بـه دسـت آمـده اسـتدليل بر عقل و هوش و درايت آنها است ، همه را نادان و خود را دانا مى پندارند!

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation