ID15547
bookidستاره درخشان شام رقیه, حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى
fileSET00001
Title
content

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
پيشگفتار
سبب تاءليف كتاب
بخش اول : حضرت رقيّه عليهاالسلام در اوراق تاريخ
( 1 )
( 2 )
( 3 )
( 4 )
( 5 )
( 6 )
بخش دوم : شام ؛ جغرافيا، جمعيت و تاريخ
1.جغرافيا
2.جمعيّت
3.تاريخ
الف - وجه تسميه شام
ب - اولاد سام ، و ايالات شام
ج - شام در عهد باستان
د - شام در تاريخ اسلام
1.سفر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شام
2. دومين سفر
3. پيك اسلام در سرزمين شام
4. نفوذ اسلام به شام
بخش سوم : شجرة ملعونة بنى اميّه
آيا بنى اُميّه از قريش بودند؟!
خاندان ابوسفيان
هند جگرخوار!
ابوسفيان ، دشمن اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله
خاندان بنى اُميّه
شجره نفرين شده !
جاريه و معاويه
شريك بن اعور و معاويه
دو سياست متضاد
گور معاويه كجاست ؟
جواز لعن بر معاويه
امام حسين عليه السلام يگانه حامى دين اسلام
حمايت امام حسين عليه السلام از مظلوم
وصيّت معاويه به يزيد
يزيد جنايتكار!
يزيد هوس باز!
يزيد شرابخوار!
آلت قمار ديديد بر يزيد لعن كنيد
فرزند يزيد، وى را رسوا مى سازد!
رفتار يزيد با سر بريده امام حسين (ع )
يزيد به بوسه گاه رسول الله صلى الله عليه و آله چوب مى زند!
سنگباران كردن امام حسين عليه السلام
دشمنان اهل بيت (ع ) را بشناسيم
حرامزادگان را بشناسيد!
قبر يزيد، عبرت تاريخ !
داستان حرّه و احراق بيت
يزيد و ابن زياد را بهتر بشناسيم
يزيد، رسوا و بيچاره شد!
دفاع غزالى از يزيد!
آيا سازش نور و ظلمت ممكن است
مواقع حسّاس
دسيسه معاويه نقش بر آب شد
حق و باطل را هرگز آشتى نباشد
خطبة آتشين امام حسين (ع ) در مجلس معاويه
پيروان معاويه بين ناقه و جمل را، فرق نمى گذارند!
بنى اُميه معتقد به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله نبودند
انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثى
سخت ترين روزگار براى شيعه
استقرار سلطنت بنى اميه
شيعه در قرن دوم هجرى
يزيد، ابتدا مسرور شد، ولى بعد...!
اولى الا مر چه كسانى هستند؟
ظالمين عبرت بگيرند!
بخش چهارم : شجرة طيّبه
كشجرة طيبة
ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام ركن و اساس توحيد است
ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام بر هشت درب بهشت نوشته شده
در اطراف عرش نوشته شده : على اميرالمؤ منين عليه السلام
عايشه گفت : در اميرالمؤ منين شك نمى كند مگر كافر
عايشه گفت : طلحه و زبير وادارم ساختند با اميرالمؤ منين بجنگم
هركس احدى را بر اميرالمؤ منين مقدّم بدارد كافر است
عمر فضايل اميرالمؤ منين عليه السلام را نقل مى كند
زهد را بايستى از على عليه السلام آموخت
على اول كسى بود كه با رسول خدا نماز خواند
على سيّد دنيا و آخرت است
جدايى از على عليه السلام جدايى از خداست
لافتى إ لّا على
جبرئيل در احد، يار على بود
مبارزة على از اعمال تمام امّت افضل است
اراده على تابع اراده خداست
داورى على را تماشا كن
به جاى مصطفى خفتى شب تار
بخش پنجم : همراه با كاروان اسرا، از كوفه تا شام
1.كنار شط فرات :
2.تكريت :
3.وادى نخله :
4.مرشاد:
5.حران :
6.نصيبين :
7. حوزه فرماندارى سليمان يا موصل:
8. حلب :
شيرين ، آزادكرده امام حسين عليه السلام
9.دير نصرانى :
10.عسقلان :
11. بعلبك :
ورود اسرا به شام
امان از شام !
بخش ششم : رويارويى شجره طيّبه و شجره خبيثه در شام (ادامه نبرد صفيّن وعاشورا،در كاخ يزيد)
اهل بيت عليه السلام در كاخ يزيد
گفتگوى شجاعانه عمروبن حسن با يزيد كافر
گفتگوى ام كلثوم عليه السلام با خواهر يزيد
گفتگوى حضرت سكينه عليه السلام با دختر يزيد
سر بريده امام حسين عليه السلام قرآن مى خواند!
امام سجّاد عليه السلام خود را معرفى مى كند
يزيد چوب مزن !
چوب خيزران
به سر امام حسين عليه السلام تازيانه زدند
نصب سر بريده در مسجد شام
زنى از امام حسين عليه السلام دفاع كرد و كشته شد
حامى امام حسين عليه السلام كشته مى شود
سر بريده با امام سجّاد سخن مى گويد!
سر بريده ، خواهر را امر به صبر مى كند!
چه كسى پيروز شد؟!
ما امامان زنده ايم !
گفتگوى يزيد و امام سجّاد عليه السلام
يزيد دستور قتل امام سجّاد عليه السلام را داد
معجزه اى از امام سجّاد عليه السلام در حال اسارت
خطبه زينب كبرى
ترجمه خطبه شريفه زينب كبرى عليه السلام :
امام محمّد باقر عليه السلام يزيد را رسوا كرد
دختر شير خدا
خطبه حضرت سجاد عليه السلام
ترجمه خطبه شريفه امام سجّاد عليه السلام
يزيد، جنايت را به گردن امراى لشگر انداخت !
قصه زنى از مردم شام
قصه زنى كه نذر كرده بود
زن يزيد به خرابه شام مى آيد
خواب حضرت سكينه در دمشق
خواب هند زن يزيد
بخش هفتم : امام سجّاد در يك نگاه
ماه ولادت امام سجاد عليه السلام
رساله الحقوق و صحيفه سجاديه
القاب حضرت
آدم بنى الحسين عليه السلام
كجاست زين العابدين عليه السلام
سجده براى شكر نعمت
محتاج به رحمت حق
پانصد درخت خرما
تو در راه خدا آزادى !
وصيّت امام سجّاد عليه السلام به فرزندش امام محمد باقر عليه السلام
فرزندان امام چهارم
شهادت
بقيع
بخش هشتم : دست انتقام حق !
مدح و مصيبت حضرت رقيّه سلام الله عليها
بخش نهم : دُرّ يتيم اهل بيت در شام
فصلاول : شجره خانوادگى حضرت رقيّه عليهاالسلام
فرزندان امام حسين عليه السلام
تحقيقى كوتاه درباره حضرت رقيّه عليه السلام
پاسخ به يك سؤ ال
پدر حضرت رقيّه
مادر حضرت رقيه عليه السلام
سن حضرت رقيه عليه السلام
فصل دوم : رقيه عليه السلام در عاشورا
آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام
به ياد لب تشنه پدر آب نخورد!
كناره سجاده ، چشم به راه پدر بود
سيلى مزن به صورتم
كنار پيكر خونين پدر، در شب شام غريبان
فصل سوم : رحلت
ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بيند
زبان حال زينب كبرى
من منتظر در كنج ويران تا كه گويند
باب رقيه ناگهان وارد ز در شد
پرچم اسيرى
طفل يتيم
سخن گفتن سر بريده امام حسين عليه السلام
سر امام حسين عليه السلام با دخترش - رقيه عليه السلام - سخن مى گويد
عمه بيا عقده دل واشده
خرابه شام ، زندان اهل بيت سيدالشهدا عليه السلام
اشكى بر تربت رقيه
گفتگوى زن غساله با زينب كبرى عليه السلام
براى حضرت رقيه عليه السلام كفن آورده ام
آمدم ببينم آيا زخمهاى پايت خوب شده است يا نه ؟
چه خوابى اى خدا بود؟ نواى نينوا بود
زير ضرب تازيانه
مجلس عزاى حضرت زينب كبرى عليه السلام در شام و روضه خواندن ايشان
بخش دهم : رحلت جانسوز حضرت رقيه عليه السلام در سروده شاعران
1.
2.
3.
4.
5.
6.
بخش يازدهم : حرم مطهر حضرت رقيه عليه السلام ، زيارتنامه حضرترقيه عليهالسلام
زيارتنامه حضرت رقيه عليه السلام
بخش دوازدهم : اهل بيت عليه السلام از شام به مدينه باز مى گردند
به ياد رقيه عليه السلام در مدينه
بخش سيزدهم : كرامات حضرت رقيه عليه السلام
بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه ) را بخواند
آن سر، كه خون او ز گلويش چكيده است
حضرت فاطمه زهرا عليه السلام در خرابه شام
انتقام ، خطاب به امام زمان سلام الله عليه
زن فرانسوى در كنار قبر حضرت رقيه عليه السلام
دختر شاه شهيد
مادر مسيحى با ديدن كرامت از رقيه عليه السلام مسلمان شد
عبرت خانه
شفاى دوباره
با من سخن بگو
از رقيه عليه السلام تقاضاى همسفرى مهربان كردم
مبلغ آن مقدور نبود
آه كه بميرد ز غمت دخترت
گهواره كوچك
گل و بلبل
اين دختر سه ساله ام رقيه است
سايه لطفى فكنى يا ابه
مقدارى شير به فقرا احسان مى كنم
جبريل امين خادم و دربان رقيه
بگو نامش را حسين بگذارد
همان دختر را در خواب ديدم
دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد
توسل به حضرت رقيه عليه السلام مشكم را چاره كرد.
بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست .
حضرت رقيه عليه السلام برايمان ويزاى حج گرفت
ناسزا گفتن ، سزاى صوت قرآنى نبود
15. كربلاى شما هم درست شد.
خويش را امشب به دامانم تو جا دادى پدر
دستهاى كوچك دارد، ولى گره هاى بزرگ را باز مى كند
زبان حال رقيه بنت الحسين عليه السلام
بخش چهارهم : آثار و ابنيه تاريخى شام
فصل اول : سرزمين شام از ديدگاه قرآن و روايات
چهار قصر از بهشت در دنيا
تجليل امپراطوران از بيت المقدس
فصل دوم : آثار و ابنيه تاريخى شام
الف - آثار تاريخى شام ، از عهد پيامبران صلى الله عليه و آله
ب - آثار تاريخى شام ، از دوران اسلام
1. مسجد جامع دمشق در شام
آتش سوزى در مسجد جامع دمشق
شبستان مسجد
2. مقام انبيا عليه السلام در مسجد جامع دمشق
الف . محلدفن و مرقد مطهر سر مبارك حضرت يحيى عليه السلام
ب - قبر هود عليه السلام
ج . مقام حضرت خضر عليه السلام
د- مكان نزول حضرت عيسى عليه السلام
3. مراقد اهل بيت عليه السلام در شام
1. آرامگاه حضرت زينب عليه السلام
2. حضرت ام كلثوم عليه السلام
3. حضرت سكينه دختر امام حسين عليه السلام مصر - شام
4. فاطمه صغرى عليه السلام دختر امام حسين عليه السلام مدينه - شام للّهللّهللّه
5. ميمونه دختر امام حسن عليه السلام
6. حميده دختر مسلم بن عقيل عليه السلام
7. عبدالله بن جعفر طيار - باب الصغير
8. مقام حضرت سجاد عليه السلام و سرهاى شهداى كربلا - شام ، بابالصغير
9. عبدالله الباهر
10. عبدالله بن جعفر الصادق عليه السلام
3. اصحاب و تابعين
1. اسماء بنت عميس بن معبد بن تميم بن مالك - باب الصغير شام للّه
2. فضه ، خادمه حضرت زهرا عليه السلام - باب الصغير شام للّه
3 و 4 ام سلمه و ام حبيبه همسران رسولخدا صلى الله عليه و آله
5. مقداد بن اسود كندى بهرانى - مقداد بن عمرو - شام
6. بلال بن رباح موذن رسول الله صلى الله عليه و آله - باب الصغير شام-
7. اويس قرنى پسر انيس ، سوريه - رقه
8. عبدالله بن ام مكتوم عامرى موذن پيغمبر صلى الله عليه و آله - بابالصغير
9. قبر اوس بن اوس
10. وائله بن الاسقع
11. فضاله بن عبيد
12. سهل بن ربيع انصارى
13. حجر بن عدى كندى يمنى
14. محمد بن ابى ابكر - باب الصغير شام
پيشگفتار 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علىاءعدائهم و غاصبى حقوقهم و منكرى فضائلهم و مناقبهم من الجنّ و الانس اءجمعين الى يومالدين .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : (النجوم اءمان لاهل السماء و اءهل بيتى اءمانٌ لاُمتى)(1)
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (ستارگان امانند براىاهل آسمان و اهل بيت من امانند براى امتم ).
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : (النجوم اءمان لاهل السماء، و اءهل بيتى اءمان لا هل الا رض ، فإ ذا ذهباءهل بيتى ذهب اءهل الا رض ).(2)
ستارگان امانند براى اهل آسمان ، و اهل بيت من امانند براىاهل زمين ، پس ‍ زمانى كه اهل بيت من از زمين رخت بربندند،اهل زمين هم نابود خواهند شد.
(حاكم )، عالم مشهور اهل سنّت ، از طريق (ابن عباس ) روايت كرده كهرسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
(النجوم امان لا هل الا رض من الغرق ، و اءهل بيتى اءمان لاُمّتى من الاختلاف ). (3)
ستارگان امانند براى اهل زمين ، از غرق شدن ؛ واهل بيت من امان امت من از اختلافند.
اين روايت را حاكم صحيح دانسته ، و جمعى آن را از وى اخذ كرده و تصحيح او را تثبيتنموده اند.
(صبان ) در كتاب (الاسعاف )، بعد از ذكر اين روايت افزوده :احتمال دارد كه آية شريفة (وَ ما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ اءَنْتَ فيهِمْ) (4)
(اى پيامبر، مادامى كه تو درميان ايشان هستى ، خدا عذاب بر ايشاننازل نكند)نيز به اين معنى اشاره داشته باشد. اگر چه آية شريفه راجع به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم است ، لكناهل بيت عليهماالسلام در امان بودن ، قائم مقام آن حضرتند، زيرا طبق بعضى از احاديث ،اهل بيت عليهماالسلام از او و او از اهل بيت عليهماالسلام است .
نيز حاكم از طريق (ابوموسى اشعرى ) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمنقل كرده است كه فرمود:
(النجوم اءمان لا هل السماء، و اءهل بيتى اءمان لاهل الا رض ، فإ ذا ذهبت النجوم ذهب اءهل السماء و إ ذا ذهباءهل بيتى ، ذهب اءهل الا رض ):
ستارگان امان اهل آسمان ، و اهل بيت من امان اهل زمينند، وقتى ستارگان نابود شونداهل آسمان هم نابود مى شوند، و هنگامى كه اهل بيت من از زمين رخت بربندند،اهل زمين هم نابود خواهند شد.
بر اين اساس ، خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در هر كجا و هر زمان كهباشند، ستارگان درخشانى هستند كه از آسمان فضيلت نور مى پاشند و مسير هدايت خلقرا روشن مى سازند.
كتاب حاضر، كه با نام (ستارة درخشان شام ، حضرت رقيه عليهاالسلام دختر امام حسينعليه السلام در برابر شما قرار دارد، زندگينامه غمبارطفل معصوم و مظلومى است كه مطالعة آن هر سنگدلى را منقلب مى كند؛ كودكى كه بامظلوميّت خود، در ادامه قيام خونين عاشورا، ظالمين را براى ابد رسوا ساخته و قبر كوچكاو در كنار كاخ سبز معاويه و يزيد (لعنهما الله )، سند جاويد مظلوميّتاهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين )، و افشاگر مظالم خاندان پليد اموى مىباشد كه قرآن كريم از آنها تعبير به (شجرة ملعونه ) (5) كرده است .
خوابيد در خرابه ، كه تا كاخ ظلم را
با نالة يتيمى خود، زير و رو كند
براى روشنايى چشم دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و كورى ديدگاندشمنان اين خاندان ، سخن را به حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زينتمى بخشيم :
(معرفة آل محمد براءة من النّار، و حبّ آل محمد جواز على الصراط، والولاية لال محمد اءمان من العذاب ) (6)
معرفت و شناخت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم برائت از آتش ‍ است ، و دوست داشتنآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم برگة (عبور) ازپل صراط، و پيروى و فرمانبرى از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم امان از عذاب مىباشد.
سبب تاءليف كتاب  
تقريبا سالهاى 56-57 شمسى بود كه يكى از فرزندانم به شدّت مريض ‍ شد، بهگونه اى كه احتمال صددرصد مى رفت در آينده نقصى در بدنش به وجود آيد. پس ازمراجعه به دكتر و عمل به دستورات وى ، توسّل به نازدانه حضرت سيّدالشهداءاباعبدالله الحسين عليه السلام ، حضرت رقيّه عليه السلام پيدا كرده و نذر كردم كهپس از بهبودى فرزندم ، كتابى درباره زندگانى غمبار آن نازدانه بنويسم .
الحمدلله به عنايات اين ستارة درخشان (محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم )، فرزندم شفا گرفت و در پى آن ، پس ازمطالعات زياد و يادداشتهاى لازم از لابلاى كتب تاريخ و حديث جمع آورى شد.
مع الوصف ، توفيق چاپ آن يادداشتها فراهم نمى شد و بدينگونه مدّت زيادى از تاريخجمع آورى يادداشتها گذشت ، تا اينكه پس از چاپ جلداوّل كتاب (چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام ،شامل زندگانى كامل آن حضرت ، به ضميمة 240 كرامت نسبت به شيعيان ،اهل سُنّت ، مسيحيان ، كليميان و زردشتيان )
دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت عليهماالسلام از آن كتاب ، روزى همسرم - كه خدا او وفرزندانش را از فتن و شرور آخرالزمان حفظ فرمايد- تذكّر داد كه شما به نذر خودتاندرباره حضرت رقيه عليه السلام عمل كنيد. اين تذكّر،قبل از محرّم الحرام سال 1418 ه‍- .ق . صورت گرفت . شبى تصميم گرفتم كه كتابرا شروع كنم . ولى انديشة مشكلات و مخارج كار، باز مانع شده و مرا تا سرحدّ تصميممجدّد به انصراف موقّت از شروع كار پيش ‍ برد. در عينحال از اينكه كار، اين همه به تاءخير افتاده و باز هم به عقب مى افتاد، ناراحت بودم ، لذاپس از نماز صبح توسّلى نموده ، سپس براى شروع كار استخاره كردم كه مصلحت استكه نذر ادا شود يا موقّتا تعطيل گردد.
آية 31 از سورة حجّ، هر گونه شكّ و ترديد و اضطراب را ازدل زدود:
(وَلْيوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ العَتيقِ)
(و بايد كه وفا كنند به نذرهاى خود، و بايد كه طواف كنند به خانة قديمى خدا كهخانة كعبه است ).
همان روز شروع به كار كردم الحمدلله كار به آرامى و خوبى طى شد.
و اينك خداى بزرگ را شاكر و سپاسگزارم كه به اين كمترين ، توفيق داد كه با بضاعتكم ، گوشه اى از زندگينامه جانسوز دُرّ يتيم شام حضرت رقيّه عليهاالسلام را براىدوستان اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام بازگو كرده و پرده اى از مظلوميّت جانگدازآل الله عليهم السلام و مظالم و دشمنان آنان را به تصوير كشم و لله الحمد و لهالشكر.
گشت از مرگ جگر گوشه شاه
تا ابد روى شب شام ، سياه
اميد است اين اثر بس كوچك ، مورد قبول منجى بزرگ انسانها و منتقم خونهاى پاك ريختهشده در راه خدا بويژه خون شهيدان كربلا، حضرت بقية الله الا عظم الحجّة بن الحسنالعسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريف واقع گردد.
يازده شعبان المعظّم 1418 هجرى قمرى
مطابق 21 آذر ماه 1376 شمسى
سالروز تولد حضرت على اكبر عليه السلام
قم - حرم اهل بيت عليهم السلام
على ربّانى خلخالى
بخش اول : حضرت رقيّه عليهاالسلام در اوراق تاريخ 
(قديمترين ماءخذ تاريخى دربارة حضرت رقيّه عليهاالسلام )
1 
مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى (متوفّاىسال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواريخ مى نويسد:
عالم جليل ، شيخ محمّد على شامى كه از جملة علما و محصّلين نجف اشرف است به حقيرفرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقى ، كه نسبش منتهى مى شود بهسيّد مرتضى علم الهدى و سن شريفش از نود افزون بوده و بسيار شريف و محترم بودند،سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.
شبى دختر بزرگ ايشان جناب رقيّه بنت الحسين عليهماالسلام را در خواب ديد كه فرمودبه پدرت بگو به والى بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذيّت است ؛بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.
دخترش به سيّد عرض كرد، و سيّد از ترس حضراتاهل تسنّن به خواب ترتيب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سيّد باز همين خواب را ديد.به پدر گفت ، و او همچنان ترتيب اثرى نداد. شب سوم ، دختر كوچكتر سيّد همين خواب راديد و به پدر گفت ، ايضا ترتيب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سيّد، مخدّره را در خوابديد كه به طريق عتاب فرمودند: (چرا والى را خبردار نكردى ؟!).
صبح سيّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شامنقل كرد. والى امر كرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شيعه ، بروند وغسل كنند و لباسهاى نظيف در بر كنند، آنگاه به دست هر كسقفل درب حرم مقدّس باز شد (7) همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند و جسد مطهّرشرا بيرون بياورد تا قبر مطهّر را تعمير كنند.
بزرگان و صلحاى شيعه و سنّى ، در كمال آدابغسل نموده و لباس نظيف در بركردند. قفل به دست هيچ يك باز نشد مگر به دست مرحومسيّد ابراهيم . بعد هم كه به حرم مشرّف شدند، هر كس كلنگ بر قبر مى زد كارگر نمىشد تا آنكه سيّد مزبور كلنگ را گرفت و بر زمين زد و قبر كنده شد. بعد حرم را خلوتكردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين مخدّره ميان لحد قرار دارد، و كفن آن مخدّرةمكرّمه صحيح و سالم مى باشد، لكن آب زيادى ميان لحد جمع شده است .
سيّد بدن شريف مخدّره را از ميان لحد بيرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روزهمين قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گريه مى كرد تا آنكه لحد مخدّره را ازبنياد تعمير كردند. اوقات نماز كه مى شد سيّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظيفى مىگذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنكه ازتعمير قبر و لحد فارغ شدند. سيّد بدن مخدّره را دفن كرد و از كرامت اين مخدّره در اينسه روز سيّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجديد وضو. بعد كهخواست مخدّره را دفن كند سيّد دعا كرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سيّدمصطفى .
در پايان ، والى تفصيل ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت ، و او هم توليتزينبيّه و مرقد شريف رقيّه و مرقد شريف امّ كلثوم و سكينه عليهماالسلام را به سيّدواگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سيّد عبّاس پسر آقا سيّد مصطفى پسر سيّد ابراهيمسابق الذكر متصدّى توليت اين اماكن شريفه است .
آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى سپس مى گويد: گويا اين قضيّه در حدود سنة هزار ودويست و هشتاد اتّفاق افتاده است . (8)
مرحوم آيت الله سيّد هادى خراسانى نيز در كتاب معجزات و كرامات ماجرايى رانقل مى كند كه مؤ يد قضيّة فوق است . وى مى نويسد:
روى پشت بام خوابيده بوديم كه ناگهان مار دست يكى از خويشان ما را گزيد. وى مدّتىمداوا كرد ولى سود نبخشيد. آخر الا مر جوانى به نام سيّد عبدالامير نزد ما آمد و گفت :كجاى دست او را مار گزيده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصلهدستى به آن موضع زد و بكلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعايى دارم و نه دوايى؛ فقط كرامتى است كه از اجداد ما به ما رسيده است : هر سمّى كه از زنبور يا عقرب يا مارباشد اگر آب دهان يا انگشت به آن بگذاريم خوب مى شود. جهتش نيز اين است كه جدّ ما،در شام موقعى كه آب به قبر شريف حضرت رقيّه افتاد جسد حضرت رقيّه عليهاالسلام راسه روز روى دست گرفت تا قبر شريف را تعمير كردند، و از آنجا اين اثر در خود واولادش نسلا بعد نسل مانده است . (9)
2 
مرقدى كه داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بناى آن دست كم بهسيصد و اند سال پيش از آن تاريخ (يعنى حدود 4 قرن و نيم پيش از زمان حاضر) بازمى گردد.
عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى ، مشهور به شعرانى (متوفّى بهسال 397 ق )، در كتاب المنن ، باب دهم ، نقل مى كند:
نزديك مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدى وجود دارد كه به مرقد حضرت رقيّه عليهاالسلامدختر امام حسين عليه السلام معروف است . بر روى سنگى واقع در درگاه اين مرقد، چنيننوشته است :
هذَا البَيْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله عليه و آله و سلم وَ بِنْتُالحُسَيْنِ الشَّهيد، رُقَيَّة عليهاالسلام
(اين خانه مكانى است كه به ورود آل پيامبر صلى الله عليه و آله سلم و دختر امام حسينعليه السلام ، حضرت رقيّه عليهاالسلام شرافت يافته است ). (10)
آيا تاريخ پيش از اين زمان (397 ق )نيز ردّپايى از رقيّه عليهاالسلام نشان مى دهد؟بلى :
3 
مورّخ خبير و ناقد بصير، عمادالدين حسن بن على بن محمّد طبرى ، معاصر خواجهنصيرالدين طوسى ، در كتاب پر ارج كامل بهائىنقل مى كند كه :
زنان خاندان نبوّت در حالت اسيرى حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند برپسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو بهفلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بودچهارساله ، شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين كجاست ؟ اين ساعت او را بهخواب ديدم . سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشانبرخاست .
يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سؤال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنين است . آن لعين درحال گفت : بروند سر پدر را بياورند و در كنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بياوردند ودر كنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسيد اين چيست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجورشد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد. (11)
علاء الدين طبرى اين كتاب كم نظير را در سال 567 ه‍ - . تاءليف كرده ، و در نگارش آناز منابع باارزش فراوانى استفاده نموده كه متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسيدهاست ؛ برخى در كشاكش روزگار از بين رفته ، و برخى ديگر به دست دشمناناهل بيت عليهم السلام طعمه حريق شده است .
مرحوم محدّث قمى (12) مى نويسد: كتاب كامل بهائى ، نوشته عماد الدين طبرى ، شيخعالم ماهر خبير متدرّب نحرير متكلّم جليل محدّثنبيل و فاضل فهّامه ، كتابى پرفايده است كه در سنة 675 تمام شده و قريب به 21سال همت شيخ مصروف بر جمع آورى آن بوده ، اگر چه در اثناى آن چند كتاب ديگرتاءليف كرده است . سپس مى افزايد: از وضع آن كتاب معلوم مى شود كه نُسَخِاصول و كتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است . آنگاه اشاره مى كند كه يكى از آنمنابعِ از دست رفته ، كتاب پرارج الحاوية در مثالب معاويه است كه تاءليف قاسم بنمحمّد بن احمد ماءمونى ، از علماى اهل سنّت مى باشد، و عماد الدين طبرى سرگذشت ايندختر سه ساله را از آن كتاب نقل كرده است .
بدينگونه ، سابقه اشاره به ماجراى حضرت رقيّه عليهاالسلام در تاريخ ، به حدود هفتقرن و نيم پيش از زمان ما باز مى گردد.
آيا باز هم مى توان پيشتر رفت و نامى از رقيّه عليهاالسلام به عنوان دختر امام حسينعليه السلام - در اعماق تاريخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت است .
4 
ماءخذ كهنترى كه در آن ، ضمن شرح جريانات عاشورا، نامى از حضرت رقيّه عليهاالسلامبه ميان آمده ، كتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخجليل القدر، آية الله سيدبن طاووس (متوفّاى 664 ه- . ق ) است كه اطلاع و احاطه بسياراو به متون حديثى و تاريخى اسلام و شيعه ، ممتاز و چشمگير است .
سيد مى نويسد: حضرت سيّدالشهداء عليه السلام زمانى كه اشعار معروف (يا دهراُفّ لك من خليل ...) را ايراد فرمود و زينب واهل حرم عليهنّ السلام فرياد به گريه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر بهصبركرده و فرمود: (يا اختاه يا امّ كلثوم ، و اءنتِ يا زينب ، و اءنتِ يا رقيّة ، و اءنتِيا فاطمة ، و اءنتِ يا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَيْبا و لا تخمشنعلىّ وجها ولا تقلن على هجرا.) (13) يعنى خواهرم ام كلثوم ، و تو اى زينب ، و تواى رقيّه ، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى كه من بهقتل رسيدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا (كه با رضا بهقضاى الهى ناسازگار است ) بر زبان نرانيد.
مطابق اين نقل ، نام حضرت رقيّه بر زبان امام حسين عليه السلام در كربلا جارى شدهاست .
مؤ يّد اين نقل ، مطلبى است كه سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، متوفّاى 1294ه-. دركتاب ينابيع المودّة ص 333-335 به نقل ازمقتل مسمّى به ابومخنف آورده است .
مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزى (ينابيع المودّة : ص 346 و احقاق الحق:11/633) پس از شرح كيفيّت شهادت طفل شش ماهه مى گويد:
ثُم نادى : يا اُم كُلثومَ، وَ يا سَكينةُ، و يا رقية ، وَ يا عاتِكَةُ وَيا زينب ؛ يا اءهلَبَيتى عليكنّ مِنّى السَّلامُ):
(آنگاه فرياد برآورد: اى اُمّكلثوم ، اى سكينه ، اى رقيّه ، اى عاتكه ، اى زينب ، اىاهل بيت من ، من نيز رفتم ، خداحافظ). (14)
آيا مى توان به همين گونه ، سيرِ تقهقر در تاريخ را ادامه داد و مدركى قديميتر كه درآن از رقيّة بنت الحسين عليهما السلام ياد شده باشد، باز جست ؟
5 
بر آشنايان به تاريخ اسلام و تشيّع ، پوشيده نيست كه شيعه ، يك گروه (ستمديده وغارت زده ) است ؛ گروهى است كه در طول تاريخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهاىوحشيانه قرار گرفته ، پيشوايان دين و رجال شاخصش شهيد گشته ، و آثار علمى وتاريخيش سوزانده شده است (بنگريد به : كتابسوزى مشهور محمود غزنوى در رى بهسال 423 ق ، كشتار و كتابسوزى طغرل در بغداد عصر شيخ طوسى ، داستان حَسَنَكوزير و دربدرى فردوسى و... كشتارها و كتابسوزيهاى (جَزّار) حاكم مشهور عثمانى درشامات ، در جنوب لبنان و...).
شيعه ، در گذر از درازناى اين تاريخ پردرد و رنج ، اولامجال ثبت بسيارى از حوادث تاريخى را- چنانكه شايد و بايد - نداشته و ثانيا بخشىقابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاريخى خويش را (بويژه آن دسته از (اطلاعات مكتوبى )كه حاكى از پيشينه مظلوميت كم نظير شيعه و قساوت و مظالم حكومتهاى جور مى باشد) ازدست داده است و آنچه برايش مانده ، تنها بخشى از آن آثار مكتوب ، همراه با اطلاعاتىاست كه به گونه شفاهى ، سينه به سينه نقل شده و اكنون در ذهنيّت شيعه ، بهصورت (مشهوراتى نه چندان مستند يا مجهول السند) موجود است .
بيجهت نيست كه اطلاعات مكتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصيتى چون زينب كبرىعليهاالسلام پس از بازگشت به مدينه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسيار مهم آنحضرت در نهضت عاشورا) بسيار كم و تقريبا در حد صفر است و با چنين وضعى تكليفديگران (همچون ام كلثوم و رقيّه عليهماالسلام ) ديگر معلوم است .
در چنين شرايطى ، وظيفه محققان تيزبين و فراخ حوصله (كه خود را با نوعى گسست وانقطاع تاريخى يا كمبود اطلاع نسبت به جزئيات ، روبرو مى بينند)
چيست ؟ راهى كه برخى از محقّقان يا محقّق نمايان در اين گونه موارد برمى گزينند،قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احيانا نفىِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانهبرخى (استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث ) يا (عدم ابتناى اطلاعات مزبور برمستندات قوى ) است ، كه گاه ژستى از روشنفكرى از نيز به همراه دارد. امّا اين راه - كهطى آن آسان هم بوده و مؤ ونه زيادى نمى برد، بيشتر به پاك كردن صورت مسئله مىماند تا حلّ معضلات آن .
راه ديگرى كه ، البته پويندگان آن اندك شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگىناپذير، همّت پيمودن آن را دارند، اين است كه بكوشيم به جاى ردّ و انكارهاى عجولانه ،كمر همّت بسته ، به كمك (تتبّعى وسيع و تحقيقى ژرف ) به اعماق تاريخ فرو رويمو با غور در كتب تاريخ و تفسير و سيره و حديث و لغت و حتى دَواوين شعراى آن روزگار،و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقى و التزامى محتويات آنها، بر واقعياتهزارتوىِ آن روزگار (احاطه و اشراف ) يابيم و به مدد اين احاطه و اشراف ، نقاطخالى تاريخ را پرسازيم و جامه چاك چاك و ژنده تاريخ را رفو كنيم و توجه داشتهباشيم كه :
با توجه به كتابسوزيها، سانسورها و تفتيش عقايدهاى مكرّرى كه در تاريخ شيعه رخداده ، اوّلا (نيافتن ) هرگز دليل (نبودن ) نيست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا يدلّعلى عدم الوجود). ثانيا نمى توان همه جا به منطق لو كانَ لَبانَ (اگر چيزى بود، مسلّماآشكار مى شد) تمسّك جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انكار كرد.ثالثا نبايستى بسادگى - و صرفا روى برخى استبعادات يا استحسانات ظاهرا موجّه -اطلاعات موجود را رد كرد و از سنخ خرافات و جعليّات انگاشت . زيرا چه بسا استبعادهايا استحسانهاى مزبور، محصول بى اطلاعى يا غفلت ما از برخى جهات و جوانبِ مكتومِقضيه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحليل ما اصولا عوض شده استبعادها جاى خود رابه پذيرش قضيه (و يا بالعكس ) خواهد داد و يا برداشت تازه اى در افق ديد ما ظاهرخواهد شد.
رابعا بايد توجّه داشت كه حتى اطلاعاتى هم كه احيانا به صورت خبر واحد يا متكى بهمنابع غير معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نيست و لذا بايد همانها را نيز (به جاى(انكار عجولانه ) با حوصله تمام ، در جريان يك پژوهش و تحقيق وسيع ، موردبررسى دقيق قرار داد و صحت و سُقمشان را محك زد و احيانا به صورت سر نخ تحقيق ازآنها بهره جست ، يا در گردونه (تعارض ادلّه )، و صف بندى(دلايل معارض )، آنها را به عنوان مؤ يّد و مُرَجِّح به كار گرفت .
اصولا (نفى و انكار) نيز، همچون (اثباتِ) هر چيز،دليل مى خواهد (و آنچه كه دليل نمى خواهد (نمى دانم ) است ) و حتّى نفى و انكار، مؤونه بيشترى مى برد تا اثبات . و فراموش نكنيم كه هر چند در عرصه تحقيقاتتاريخى ، تجزيه و تحليلهاى عقلى و استبعادها و استحسانهاى ذهنى ، جايگاه خاص ‍ خودرا دارد و نبايستى چيزى را بر خلاف اصول مسلّم عقلى پذيرفت ، امّا در عينحال بايد دانست كه حرف آخر را در اين عرصه ، (تتبّع و تحقيق ژرف و گسترده در اسنادو مدارك مستقيم و غيرمستقيم تاريخى ) مى زند. (15)
موضوع مورد بحث در كتاب حاضر، يعنى رقيّة بنت الحسين عليهماالسلام ، نيز از آنچهگفتيم استثنا نيست . به پاره اى از مآخذ كهنِ تاريخيِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پيش از ايناشاره كرديم . ببينيم آيا علاوه بر نوشتة كامل بهائى ولهوف ، باز هم مى توان به مددِتتبّع بيشتر، ردّپايى كهنتر از حضرت رقيّه عليه السلام جست ؟ خوشبختانه پاسخ مثبتاست و مسلّما با تتبّع و تحقيق بيشتر مدارك ديگرى به دست خواهد آمد. قديمترين ماءخذىكه - بر حسب تتبّع ما- در خيل فرزندان رنجديده و ستم كشيده سالار شهيدان عليه السلامدر كربلا از وجود دخترى موسوم به رقيّه عليهماالسلام (در كنار سكينه عليهماالسلام )خبر مى دهد، قصيده سوزناك سيف بن عَميره ، صحابى بزرگ امام صادق عليه السلام است.
6 
سيف بن عَميره نخعى كوفى ، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام واز راويان برجسته و مشهور شيعه است كه رجال شناسان بزرگى چون شيخ طوسى (درفهرست )، نجاشى (در رجال )، علامة حلّى (در خلاصه الاقوال )، ابن داود (در رجال )، و علامه مجلسى (در وجيزه ) به وثاقت وى تصريح كرده اند.اين نديم در فهرست خويش وى را از آن دسته از مشايخ شيعه مى شمرد كه فقه را از ائمّهعليهم السلام روايت كرده اند. شيخ طوسى دررجال خويش ، وى را صاحب كتابى مى داند كه در آن از امام صادق عليه السلامنقل روايت كرده است و مرحوم سيّد بحرالعلوم در الفوائد الرجاليّه ، ليستى از راويانشهير شيعه (همچون محمد بن ابى عمير و يونس بن عبدالرحمن ) را كه از وى روايتنقل كرده اند به دست داده است . سيف بن عميره ، همچنين از جمله راويان زيارت معروفعاشورا (به نقل از امام باقر عليه السلام ) است كه قرائت آن درطول سال ، از سنن رايج ميان شيعيان مى باشد.(16)
بارى ، سيف بن عميره ، در رثاى سالار شهيدان عليه السلام چكامه بلند و پرسوزى داردكه با مطلع :
جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذرى
يا هذه ، و عن الملامة فاقصرى
آغاز مى شود، كه حقيقتا سوخته و سوزانده است .
علّامه سيّد محسن امين (17) و به تبع وى شهيد سيد جواد
شبّر (18) (از خطباى فاضل لبنان ) به اين مطلب اشاره كرده و تنها بيت نخست قصيدهرا ذكر كرده اند. امّا شيخ فخرالدين طريحى فقيه ، رجالى ، اديب و لغت شناس برجستهشيعه ، و صاحب مجمع البحرين - دركتاب (المنتخب ) (19) (كه سوگنامه اى منثور ومنظوم در رثاى شهداى آل الله بويژه سالار شهيدان عليهم السلام است ) كلّ قصيده راآورده است كه در بيت ما قبل آخر آن ، شاعر صريحا به هويّت خود اشاره اى دارد؛ آنجا كهخطاب به سادات عصر مى گويد:
و عًبَيْدُكُمْ سيفٌ فَتَى ابْنُ عَميرة
عبدٌ لعبد عبيد حيدر قنبر
نكته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابيات زير از قصيده سيف مى باشد كه در آن دوباراز حضرت رقيّه عليهاالسلام ياد كرده است :
و سكينه عنها السكينه فارقت
لما ابتديت بفرقة و تغيّر
و رقيّة رقّ الحسود لضعفها
و غدا ليعذرها الّذى لم يعذر
و لاُمّ كلثوم يجد جديدها
لثم عقيب دموعها لم يكرر
لم اءنسها وسكينة و رقية
يبكينه بتحسّر و تزفّر
يدعون اُمّهم البتولة فاطما
دعوى الحزين الواله المتحيّر
يا اُمّنا هذاالحسين مجدّلاٌ
ملقى عفيرا مثل بدر مزهر
فى تربها متعفّرا و مضخما
جثمانه بنجيع دم اءحمر (20)
بخش دوم : شام ؛ جغرافيا، جمعيت و تاريخ 
1.جغرافيا 
كشور شام ، كه امروز سوريه ناميده مى شود، داراى مساحتى به وسعت 72000مايل برابر 115200 كيلومتر مربع بوده و محدود است ازشمال به تركيه ، از شرق به عراق ، از جنوب به اردن و فلسطين اشغالى ، و از غرببه لبنان و درياى مديترانه .(21)
سوريه يكى از جذابترين كشورهاى عربى است و نام رسمى اين كشور (الجمهوريةالعربية السورية ) مى باشد.
2.جمعيّت  
جمعيّت سوريه در سال 1979 م بالغ بر 8350000 نفر بوده است (شصت و سومينكشور جهان از نظر جمعيّت )؛ ولى مترجمين سورى وابسته به وزارت ارشاد سوريه اخيراجمعيّت آن كشور را بالغ بر 12 ميليون نفر معرّفى مى كنند.
88مردم اين كشور عرب ، 3/6كرد، 8/2ارمنى و بقيه ساكنين آن ترك ، آسورى ، و چركس هستند. 88مردم آن داراى معتقدات اسلامى (سنّى ، علوى ، دروزى ) و 12مسيحى هستند و زبانهاى رايج در آن كشور عبارتند از: عربى (زبان رسمى )، و كردى كهبه خط عربى نوشته مى شود. زبان فرانسوى و ارمنى نيز رايج است .
پايتخت اين كشور شهر دمشق (با 1097205 نفر جمعيّت ) مى باشد.
پرجمعيّت ترين شهرهاى سوريه عبارتند از: حَلَب ، حمص ، حماة و لاذقية . بنادر مهم آننيز عبارتند از: لاذقية ، طرطوس ، وبانياس كه در كنار درياى مديترانه واقع شده است .(22)
3.تاريخ 
الف - وجه تسميه شام 
شام را بدين جهت شام گويند كه طرف شمال قبله قرار گرفته ، و شامشمال را گويند. چنانچه يمن را بدين جهت يمن گفته اند كه طرف يمين قبله دوم قرارگرفته است .
وجه تسميه ديگر آنكه ، بر اين سرزمين سام بن نوح حكومت داشته ، بناى آن شهر را اونهاده ، و در نتيجه به اسم او شهرت يافته است . و در لغت سريانى سين و لغت عبرانىو عرب شين خوانده شده است .
برخى گفته اند از شامه به معنى نقط است كه مسمى به شام شد، زيرا زمين آنجا منطقهاى سبز و سياه و سفيد خال خال است كه سام بن ارم بن سام بن نوح ساخت و او پنج پسرداشت كه هر يك منطقه اى ساخته و آن شهرها به نان آنها شهرت يافت :
1.فلسطين ؛ 2.حمص ، 3.اردن ، 4.ايليا، كه بيت المقدس است ، 5. دمشق .
ب - اولاد سام ، و ايالات شام 
1.فلسطين : سرزمين جرجيس عليه السلام بود و بعد عيسى عليه السلام بهاهل همان ناحيه مبعوث شد.
قبر جرجيس در موصل يا رقه يا خوى فلسطين است كه هفتاد پيغمبر درآنجا مدفون مىباشند.
اين پنج منطقه ارض مقدّس است كه دعاى سمات بر محور آن دور مى زند و امروز مورد توجّهيهود و نصارى و مسلمانان قرار دارد. زيرا قبلةاول مسلمين بوده و مشهد رجال بزرگ جهان است . قبور انبياى سلف در اين منطقه و آثارتاريخى شهرهاى مهم عمالقه ، عاد، ثمود، رس ،اهل البيت و غيره در بعلبك و تل سليمان و... در آن موجود مى باشد كه مهمتر از همه آنهابيت المقدّس و بيت اللحم و خليل الرحمن است كه آثار زنده شش ‍ هزارسال پيش و زيارتگاه عموم پيروان اديان الهى (يهود و نصارى و مسلمين ) محسوب مىشود.
در سال 1370 ه- .ق مطابق 1330 ه-. ش ، كه سياست استعمار براى به دست آوردن آراىبيشترى در سازمان ملل به منطوق فَرِّقْ تَسُدْ (تفرقه بينداز و حكومت كن !) كه شيوهغربيان است فلسطين را دو قسمت نمود. قسمت شمالى را به يهود دادند، و قسمت جنوبى راكه قسمت اعظم فلسطين است به عرب كه اردن هاشمى امروز راتشكيل مى دهد و شهر عمان پايتخت آن از زيباترين شهرهاى احداثى امروزى است . در اينمنطقه آثار تاريخى بيش از فلسطين يهود است زيرا در آنجا فقط اورشليم معبداختصاصى يهود است ولى در اين منطقه ، بيت المقدّس كه مورد توجّه هر سه مذهب زنده جهاناست و نيز بيت اللحم و خليل الرحمن و آثار تاريخى ديگر قرار دارد.
4.حمْص : اين شهر با عظمت تاريخى را حمص بن سام بنا نمود و آن بين دمشق و حلب است. شهر مزبور يك مكان مقدّس دارد كه اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آنجا رازيارت نمود و فرمود بسيارى از صلحا در آنجا مدفون هستند. اين مكان مزار عمومى آن شهراست و برخى قبر قنبر غلام على عليه السلام را آنجا مى دانند ولى اصح آن است كه قبرقنبر غلام در بغداد است . (23) حمص به نقل البلدان شهر مشهورى است در طرف قبلىدمشق و حلب و به نام حمص بن سام بن نوح است . قبر خالدبن وليد و پسرش عبدالرحمن وعاص بن عثم در آنجاست و نزديك آنجا قصر خالدبن وليد است و قبور بسيارى ازصحابه آنجا مى باشد.
اين حمص غير از حمص واقع در اشبيليه و نيز مصر وخلخال است .
در سفرنامه ناصرخسرو آمده است كه : از شام تا حمص پنجاه فرسخ است .
3.اردن : اردن نام پسر سام بن نوح بود و طايف يكى از قطعات اردن است كه به لطافتآب و هوا معروف و داراى مناظر زيبا مى باشد.
حضرت ابراهيم خليل اول در اردن مى زيسته و پس از وحى الهى به شهرى كه امروز بهآن شهر الخليل گويند رفته و در آنجا مسكن گرفته است .
قريه ناصره مسكن حضرت عيسى عليه السلام بود و كلمه نصارى از ناصره دمشق شدهكه مسكن پيشواى آنها بوده است . حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليهالسلام ، در اين سرزمين ناصره غذا خوردند و در قرآن مجيد از آن با عنوان قريه نام يادشده است ، آنجا كه مى فرمايد:
(فَانْطَلَقا حَتّى اءتيا اءهل قرية اسْتَطْعَما اءَهْلَها فَاءَبَوْا اءَنْ يضيفوهما فَوَجَدا فيهاجِدارا يُريدُ اءَنْ ينقض فاءقامه قالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْرا) (24)
يعنى : پس رفتند تا وقتى كه آمدند نزديك اهلدهى (انطاكيه ) طلب طعام كردند از اهل آن ده ابا كردنداهل ده از اينكه مهمان كنند موسى و خضر عليهم السلام را؛ ناچار رو به راه نهادند ويافتند در نواحى ده ديوارى را كه مى خواست بيفتد، خضر آن ديوار را ساخت و با سنگ وگل محكم نمود آن را و رفت . موسى گفت : اگر مى خواستى مزدى مى گرفتى بر تعميرآن ديوار چرا مزد نگرفتى ؟ در سوره كهف از ملاقات و همراهى موسى عليه السلام باخضر نبى عليه السلام سخن مى گويد كه با هم مى رفتند تا بدين قريه رسيدند و ازمردم آن طعام و غذا خواستند.
ولى آنها به اين دو بزرگوار چيزى نفروختند ومهمان نوازى نكردند. مع ذلك هنگامى كهمى خواستند از شهر بيرون روند چشمشان به ديوارى افتاد كه كج شده بود. خضرشروع به تعمير ديوار نمود تا خراب نشود و موسى عليه السلام به وى گفت اين مردماز فروختن غذا به شما امتناع كردند، آنوقت شما ديوار خرابه آنها را راست مى كنى ؟!خضر عليه السلام گفت اين ديوار متعلّق به دو پسر يتيم است و زير آن گنجى است كهاگر خراب شود مى برند؛ خواستم باقى بماند تا آن دو كودك بالغ شوند و استيفاىحق خود نمايند.
در اردن قبور بسيارى است . از جمله قبر لقمان حكيم ، كه در قرآن سوره اى به نام اووجود دارد، در شهر طبريه واقع است كه معروف به حيره طبريه است .
قبور حجر بن عدى ، اويس قرن و بلال حبشى در اين منطقه بين اردن و شام است .
4.بيت المقدس : شهرى كه امروز به نام قدس خوانده مى شود به دست ايليا پسر سامبن نوح بنا شده ، و در احاديث آمده است كه زمين قدس سرزمين محشر خواهد شد. در اين منطقهقبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و دانشمندان و اوتاد و بندگان خدا فراوان است .
مشهورترين آن منطقه خليل الرحمن است كه قبر حضرت ابراهيم و پسرش ‍ اسحاق و زكرياو يحيى عليهم السلام در آنجاست .
اين بناى تاريخى همه از سنگ بنا شده و بيش از شش هزارسال از تاريخ بناى آن مى گذرد. مسجد بزرگ و بلند آن به سبك مخصوصى است . قبهو بارگاه انبيا و پيغمبران در آن بوده ، و آثار عتيقه بسيار دارد. مسجد بزرگى اطرافآنها بنا شده و شهر زيباى عالى خوش منظره سبز و حمام آنجا را احاطه كرده است .
مسجد اقصى ، كه از مساجد محترم و معظم جهان است ، قبلهاول مسلمين و مسجد ليله المعراج و بزرگترين معبد مورد اتفاق سه ملّت يهود و نصارى واسلام
است . اين بارگاه باعظمت ديدنى است نه شنيدنى .
قبور بسيارى از انبيا در اين منطقه است . نماز در آنجا ثواب هزار نماز را دارد. اين مسجد ازبناهاى حضرت سليمان عليه السلام است كه پايه هاى آن از سنگ و فلز گداخته ريختهشده است .
در اخبار آمده است كه كثرت اولاد حضرت ابراهيمخليل عليه السلام به پاس فداكارى و ذبح فرزندشاسماعيل عليه السلام بود و چون اولاد او زياد شدند گروهى به عصيان و تمرّد قوانينالهى پرداختند. به حضرت داود عليه السلام خطاب شد كه گناهكاران را به سه بلامبتلا مى سازم : سه سال قحطى يا سه ماه جنگ يا سه روز طاعون .
حضرت داود عليه السلام پيام الهى را به ملّت خود ابلاغ كرد. گفتند طاقت قحطىنداريم ، جنگ هم بر ما مشكل است ، ناگزير براى مرگ حاضر مى شويم . گروهى آمادهطاعون شده غسل نموده توبه كردند و كفن پوشيده و منتظرنزول عذاب گشتند و بدين منظور با زنان و كودكان به صحرا رفتند. گروهى نيز كهبه اين سخنان به ديده تمسخر و استهزا مى نگريستند در شهر ماندند و طاعون آمد همهآنها را از بين برد. جمع انبوهى مردند و هلاك شدند. حضرت داود در همينتل (كه خاك بيت المقدس است و هميشه پيغمبران بر فراز آن رفته نماز مى خواندند وتوبه و انابه و دعا مى كردند و دعايشان مستجاب مى شد) دعا كرد، خداوند بلا را از آنهابرگردانيد. به داود خطاب رسيد كه در همين محل استجابت دعا مسجدى بسازند. اين نقطهخيمه گاه حضرت موسى عليه السلام و صلحاى بنىاسرائيل بود.
همه مردم در ساختمان مسجد همّت گماشتند. مردى از صلحاى بنىاسرائيل گفت : اينجا ملك من است و اجازه نمى دهم بدون رضاى من ساختمان بسازيد. گفتندهر چه خواهى به تو مى دهيم تا راضى شوى . به داود خبر دادند، گفت بايد رضاى اورا به دست آوريد. او هم قيمت را بالا برد تا به صد گوسفند و صد گاو و صد شتررسيد. باز رضايت نداد، تا آنكه گفت ديوارى اطراف آن بكشيد و برابر آن نقره به منبدهيد تا راضى شوم . مردم همچنان حاضر شدند كه اين معامله انجام شود.
چون ديد همه حاضرند، گفت من براى رضاى خدا و قربةً الى الله از حق خود مى گذرم وهيچ پولى نمى گيرم و با شما همكارى هم مى كنم .
بدين ترتيب همگان در ساختمان مسجد اقصى شركت كردند. حضرت داود عليه السلامشخصا با صلحاى بنى اسرائيل سنگهاى بزرگى را بلند كرده گرد آوردند. امّا در ايناثنا به داود خطاب شد سهم تو از ساختمان مسجد تمام شد، بگذار سليمان پسرت اينوظيفه را انجام دهد. داود در سن 127 سالگى بود كه كار ساختمان مسجد اقصى را آغازنمود و در سن 140 سالگى وفات كرد.
سليمان عليه السلام به وصيّت پدرش در سن 13 سالگى به جاى وى نشست و شروعبه تكميل ساختمان مسجد نمود. نيروهاى نهان و آشكار جهان ، به او كمك مى كردند.قهرمانان جن و انس از معادن دور و نزديك سنگهاى پهن و سفيد و سبز مى آوردند تا آنكهسليمان عليه السلام مسجد را ساخت و شهر قدس را به دوازده محلّه ، به نام اسباط بنىاسرائيل ، تقسيم نموده و بنا كرد. وى تا 53 سالگىمشغول تكميل مسجد بود و بدينگونه چهل سال در زمان اوطول كشيد تا بناى مسجد پايان يافت .
در آنجا يك قبه از شيشه براى سليمان ساختند. وى در آن قبّه بر عصاى خود تكيه زده وفرمان داده بود هيچ كس بدون اجازه وارد قبّة بلورين او نشود. روزى ديد مردى بى اجازهوارد شد. گفت كيستى ؟ جواب داد: اءنا الذى لااءقبل الرشاءَ وَ لا اءهابَ منَ الملوك ، من آن كسى هستم كه رشوه نمى پذيرم و ازپادشاهان نمى هراسم ، من ملك الموت هستم ؛ و به همانحال او را قبض روح نمود.
بيت المقدّس و مسجد اقصى از مناطق بسيار جالب و جذّاب جهان اسلام است و آثار طبيعى وصنعتى ، طراوت و فراوانى ميوه ها و نعمت ، سرتاسر آن منطقة بابركت را فرا گرفتهاست .
5. دمشق : دمشق كه امروز به آن سوريه مى گويند و مركز آن شام است ، به گفته برخىاز مورخين به دست پسر سام بن نوح ساخته شده است . در عينحال برخى نيز بناى اين شهر را به غلام ابراهيمخليل عليه السلام و بعضى ديگر به غلام نمرود بن كنعان نسبت مى دهند. در هرحال دمشق داراى صفاى هوا و لطافت آب
و ميوه هاى فراوان مخصوصا موز و مركبات و زيتون است . با اين وجود، مردم آن سرزمين درجريان كربلا و اسارت آل الله عليهم السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وخاندان مكرّم او جفا كردند. شاعر مى گويد:
ز قرآن شده مستفاد اين كلام
مقدّس زمينى بود ارض شام
ولى مردمش را نبىّ و دود
به سرّ و علن بس مذمّت نمود
همانا كه ايشان به عصر يزيد
نمودند اهانت به شاه شهيد
خصوص آن زمان كآل خير الانام
رسيدند دلخون به شام ظلام
همان مردم از خدا بى خبر
ببستند آذين به بام و به در
دف و چنگ در كوى بنواختند
به عيش و طرب جمله پرداختند
طرب را شد اهل طرب مشترى
ولى تنگدل زهره با مشترى
عطارد فكند از كف خود قلم
بناليد ناهيد و شد در الم
اين بيان مورخين ، معطوف به خبر معروفى است كهمدلول آن چنين است :
چون سيدالشهدا عليه السلام روحى فداه شهيد شد همه ممكنات كه در حيطه ولايت مطلقهاو بودند متغير شدند و حال طبيعى خود را از دست دادند - و اين حالت تاءثر و گريه برشهادت فرمانرواى كل عالم وجود بود - مگر سه شهر كه كوفه و بصره و شام بودهاست . (25)
اخبار ديگرى هم مؤ يّد اين حقيقت است . چنانچه درمقاتل معتبر نقل شده روز عاشورا هر سنگى را برمى داشتندمثل اين بود كه زير آن خون تازه بوده است . محتشم كاشانى در تركيب بند مشهور خود مىگويد:
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است ؟!
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟!
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است ؟!
اين صبح تيره باز دميد از كجا، كزو
كار جهان و خلق جهان جمله درهم است ؟!
گويا طلوع مى كند از مغرب آفتاب
كآشوب در تمامى ذرّات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام كه نامش محرّم است
در بارگاه مقدس كه جاى ملال نيست
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه مى كنند
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشيد آسمان و زمين ، نور مشرقين
پرورده كنار رسول خدا : حسين عليه السلام
در آن عصر كوفه و بصره زير فرمان حكومت ابن زياد، فرمانده جنگ وقاتل اصلى امام حسين عليه السلام ، بود و شام هم مركز خلافت يزيد مستِ مخمور بى ارادهو بى دين شمرده مى شد. لذا اين شهر يعنى اين سه اجتماع به صورت ظاهر تاءثرنداشتند، بلكه شادمان شدند، كه روز عاشورا يَومٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بنواُميّه است . (26)

next page

fehrest page