ID115
bookidترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 4, سید محمد باقر موسوى همدانى
fileTAHR0028
Title
content

 

next page

fehrest page

back page

يك ديگر از مسائل نوظهور تشريح و پيوند است  
مساءله 1 - تشريح و كالبد شكافى ميت مسلمان جايز نيست ، و اگركسى ميتى را تشريح كند اگر سر او را از تنش جدا كند و يا اعضاء بدنش را قطع نمايدبايد ديه اى راكه ما در كتاب ديات بيان كرديم بپردازد، و اما كالبد شكافى ميت غيرمسلمان جايز است چه ذمى و چه غير ذمى و در اينعمل نه گناهى است و نه ديه اى .
مساءله 2 - مادام كه دسترسى و امكان تشريح ميت كافر هست جايزنيست بمنظور آموزش محصلين علم طب بدن ميت مسلمان را تشريح كنند هر چند كه جان يكجماعتى از مسلمانان بستگى بآن تشريح داشته باشد، (يعنى اگر او را كالبد شكافىكنند از مرگ و مير چند مسلمان جلوگيرى مى شود) پس اگر كسى با امكان تشريح غيرمسلمان ميت مسلمانى را تشريح كند گناه كرده و بايد ديه بپردازد.
مساءله 3 - اگر حفظ جان مسلمانى بستگى پيدا كرد به تشريحبدن ميت مسلمان و غير مسلمان يافت نشد ظاهرا جايز مى شود اما صرف يادگيرى مجوز آننمى شود، پس وقتى جايز مى شود كه اگر تشريح نكنند مسلمانى ديگر تخلف مى شود.
مساءله 4 - در صورتيكه تشريح صرفا بمنظور تعليم و تعلمباشد اشكالى نيست در اينكه دادن ديه واجب است ، و اما در مورد ضرورت و توقف بعيدنيست وجوب دادن ديه ساقط شود هر چند كه اين نيزاشكال دارد.
مساءله 5 - بريدن عضوى از ميت مسلمان (ازقبيل كليه و غيره ) براى پيوند زدن آن ببدن شخصى زنده جايز نيست مگر در صورتيكهاگر اين كار را نكنند آن شخص بميرد، و اما اگر حيات عضوى از زنده متوقف بر اينپيوند باشد ظاهرا جايز نيست و اگر كسى آنرا قطع كند هم گناه كرده و هم بايد ديهبپردازد، همه اينها در فرضى است كه خود ميت در زندگيش ‍ اجازه چنين كارى رانداده باشداما در صورتيكه اجازه داده باشد هر چند كه باز در جوازشاشكال هست لكن اگر قطع كند ديه اى بگردنش نمى آيد هر چند كه ما اينكار راحرام بدانيم، و اگر خود ميت اجازه نداده بود آيا ورثه او مى توانند اجازه بدهند؟ ظاهر اين است كه آنهاچنين حقى ندارند پس اگر جراح عضوى از اعضاى بدن ميتى را با اجازه اوليائش ‍ قطعكند گناه كرده و بايد ديه بپردازد.
مساءله 6 - قطع عضوى از بدن ميت غير مسلمان براى پيوند مانعىندارند، لكن بعد از پيوند اين اشكال پيش مى آيد كه آيا پاك است يا ميته است و نجس ؟ وآيا با آن مى توان نماز خواند يا نه ؟ ممكن است گفته شود آنجا كه عضو پيوند شده بعداز پيوند زنده بماند و حيات در آن حلول كند از عضويت ميت خارج مى شود (ديگر كسىنمى گويد كه مثلا اين دست فلان ميت است ) بلكه عضو بدن زنده بحساب مى آيد دراينگونه موارد پاك و زنده است و ميت نيست و نماز خواندن با آن صحيح است ، و هم چنين استاگر عضوى از حيوانى هر چند نجس العين را قطع كنند و پيوند بزنند و با حيات بدنمسلمانان زنده بماند.
مساءله 7 - اگر گفتيم بريدن عضو ميت و پيوند زدنش با اجازه ازصاحبش در زمان حياتش جايز است على الظاهر فروختن عضو هم جايز است ، پس مى توانددر حال حيات خود مثلا كليه ها و حدقه چشم خود را بفروشد تا بعد از مردن ازپول آن بهره مند شود و در اين فرض و هم در فرضى كه جايز بدانيم قطع عضو را بااجازه اولياء ميت اگر اولياء ميت اجازه دادند و عضوى از بدن ميت را فروختند واجب استبهاى آنرا صرف خود ميت كنند يا بدهكاريهايش را بدهند و يا برايش خيرات دهند اما ورثههيچ حقى در آن پول ندارد.
(چند فرع )  
اول - بنابر اقوى جايز است انتفاع از خون بجز خوردن آن بلكه از طريق فروختنشبهمان منظور نه بمنظور خوردن ، پس اينكه در زمان ما متعارف شده اشخاص خون خود رابه مريض ها مى فروشند اشكالى ندارد تا چه رسد به جائى كه عنوان فروش نداشتهباشد بلكه عنوان مصالحه و يا انتقال حق اختصاص داشته باشد، و نيز جايز استانتقال دادن خون از بدن انسانى به بدن انسان ديگر باوسائل جديد و اينكه بعد از انتقال وزن آنرا معين نموده بهايش را بصاحب خون بپردازند، ودر صورتيكه وزن آن با وسائل جديد بدست نيامده جايز است آنرا مصالحه كنند ولىنزديكتر به احتياط آنستكه بها را در برابر خود خون قرار ندهند بلكه در برابر اينقرار دهند كه صاحب آن خون را در اختيار دستگاهانتقال خون قرار داده و اين احتياط تا جائيكه ممكن است ترك نشود.
دوم - اقوى آنستكه خوردن گوشت ذبيحه ها با دستگاههاى جديد (گيوتين ) ذبح مى شوندحرام است ، هر چند كه همه شرائط ذبح شرعى را دارا باشند تا چه رسد بآنجا كه ذبحاز پس گردن حيوان و يا بطرف غير قبله صورت بگيرد، بنابراين ذبيحه با ايندستگاهها ميته و نجس است و خوردن گوشت آن و خريد و فروشش حرام است ، و اگر كسىآنرا بفروشد مالك قيمت آن نمى شود و ضامن آنست كه بايد به صاحبش يعنى مشترىبرگرداند.
سوم - اين حقى كه در بين نويسندگان معروف شده بحق طبع حق شرعى نيست و باعث نمىشود كه تسلط مردم بر اموالشان بدون معاقده و مشارطه اى سلب شود، پس صرف اينكهكسى كتابى را چاپ كند و در آن بنويسد حق طبع براى صاحبش محفوظ است چيزى را سببنمى شود و محدوديتى براى ديگران ايجاد نمى كند و صرف چنين نوشته اى عنوان قرارداد با ديگران بحساب نمى آيد در نتيجه ديگران مى توانند آنرا چاپ و از آن تقليد كنندو كسى نمى تواند از اينكار بازشان بدارد.
چهارم - اينكه در اين اعصار متعارف شده كه اختراع صنعتى را براى مخترع آن ثبت مى دهندتا ديگران را از تقليد از آن و تكثير آن منع كنند هيچ اثر شرعى ندارد و جايز نيستديگران را از تقليد آن و تجارت با آن منع كنند، و احدى حق ندارد سلطنت اشخاص را درمال و جان خود محدود كند.
پنجم - اينكه متعارف شده تجارت كالائى راويا كالاهائى رابانحصار موسسه و ياتجارتخانه و يا امثال اينها در آورند شرعا هيچ اثرى ندارد و آن موسسه و شركت نمىتواند جلو ديگران را از خريد و فروش آن كالا و يا ساختن آن مصنوع بگيرد، و جايزنيست دادوستد و ساختن آن تجارت و صنعت حلال را منحصر در اشخاص خاص نمايد.
ششم - قيمت گذارى (از طرف هر زورمندى چون دولت و غيره ) براى اجناس مردم جايز نيست، و كسى حق ندارد مردم را از فروختن جنس خود به بيش از قيمتى كه او معين كرده منع كند.
هفتم - اينكه امام عليه السلام و والى مسلمين مى تواند هر عملى كه صلاح مسلمين در آنست راانجام دهد، نظير قيمت گذارى بر اجناس و يا محدود كردن كارخانه ها و يا انحصارى كردنتجارت كالا و ياهر عملى ديگرى كه در حفظ نظام اسلامى و مصلحت جامعهدخيل است .
يكى ديگر از مسائل نوظهور تغيير جنسيت است  
مساءله 1 - ظاهرا تغيير دادن جنس مرد به زن و جنسى زن به مرد ازطريق عمل جراحى اشكال ندارد، و همچنين عمل جراحى بر روى كسيكه خنثى است تا سرانجاميا مرد شود و يا زن حرام نيست ، و آيا اگر مردى در خود تمايلاتى از سنخ تمايلاتزنان احساس كند و يا اثرى از آثار زنان را در خود ببيند و يا اگر زنى در خودتمايلاتى از سنخ تمايلات مردان را احساس كند و يا اثرى از آثار مردان را در خودببيند واجب است بر او اينكه به عمل جراحى اقدام نموده اولى خود را زن و دومى خود را مردكند؟ و يا واجب نيست ؟ بحسب ظاهر واجب نيست ، البته اين در صورتى استكه اولى حقيقتامرد و دومى حقيقتا زن باشد و تنها هر يك بعضى از تمايلات و يا آثار جنس مخالف را درخود ببيند و از آنجا كه تغيير جنسيت ممكن شده است بخواهد از جنس مخالف بشود (نه درجائيكه كسى در مرد بودن و يا زن بودن خود ترديد دارد و اگر بظاهر مرد استاحتمال قوى بدهد كه شايد در واقع زن باشد و يا اگر زن استاحتمال قوى بدهد كه شايد در واقع مرد باشد كه در اينصورت تغيير جنسيت ظاهريش بهجنسيت واقعى بشرطيكه در مساله بعد مى آيد واجب است ).
مساءله 2 - اگر كسى را فرض كنيم كهقبل از عمل جراحى يقين داشته باشد باينكه از جنس مخالف است وعمل جراحى اگر بر روى او انجام شود او را به جنس مخالفمبدل نمى كند بلكه جنسيت واقعيش را كه تاكنون پنهان بوده كشف مى سازد شبهه اى نيستدر اينكه واجب است مادام كه عمل را انجام نداده مانند بعد ازعمل آثار جنس مخالف را مترتب كند و حرام است آثار جنسى كه فعلا بحسب ظاهر داردمترتبنمايد، بنابراين اگر كسيكه فعلا در جنس زنان است يقين داشته باشد باينكه در واقعمرد است همه آنچه بر مردان واجب و يا حرام است بر او نيز واجب و يا حرام است ، و بعكس آن، و اما اينكه آيا چنين كسى واجب است با عمل جراحى صورت ظاهرى خود را تغيير دهد وواقعيت خود را ظاهر كند يا نه ؟ جواب اين است كه واجب نيست ، مگر در فرضيكهعمل به تكاليف شرعى واقعيش و يا بعضى از آن تكاليف موقوف بر آنعمل جراحى باشد و جز با آن عمل اجتناب از محرمات الهيه ممكن نباشد كه در اينصورت واجبمى شود.
مساءله 3 - اگر مردى با زنى ازدواج كند و سپس جنسيت زن و تغييركند ومرد شود ازدواجش از زمان تغيير باطل مى شود بر عهده اوست كه اگرقبل از تغيير دخول كرده تمامى مهريه را باو بپردازد، و اما اگر دخولى صورت نداده آيانصف مهر را بايد بدهد و يا همه آنرا؟ در آن اشكال است و اشبه آنست كه تمامى مهر رابپردازد، و همچنين است اگر زنى با مردى ازدواج كند و سپس جنسيت مرد تغيير پيدا كند وزن بشود ازدواج آنها از زمان دگرگونى جنسيتباطل مى شود و بر آن مرد (كه فعلا زن شده ) واجب است همه مهريه را در صورتدخول و بنابر اقوى در صورت عدم دخول نيز بپردازد.
مساءله 4 - اگر زن و شوهرى جنسيت هر دو تغيير كند زن مرد شود ومرد زن ، اگر اين دگر گونى مقارن با هم نباشد حكمش همانست كه در دو مسالهقبل ذكر شد، اما اگر مقارن هم باشد آيا ازدواجشانباطل مى شود؟ و يا همچنان بر ازدواجشان باقى هستند هر چند كه احكامشان اختلاف پيدا مىكند؟ يعنى بر مرد فعلى (كه قبلا زن بود) واجب مى شود نفقه زن فعلى (كه قبلا شوهربود) اطاعت كند؟ نزديكتر به احتياط آنستكه عقد نكاح را تجديد كنند، و زن فعلى بامردىديگر غير از مرديكه قبلا زنش بود ازدواج نكند مگر با طلاقيكه با اذن هر دو واقع شود،هر چند كه بعيد نيست نكاحشان باقى نماند.
مساءله 5 - اگر زنى در زمان عده تغيير جنسيت بدهد و مرد شود عدهاش ساقط مى گردد، حتى اگر عده وفات باشد.
مساءله 6 - اگر جنسيت مردى تغيير يابد و زن شود على الظاهرديگر ولايت بر صغار خود ندارد، و در عكس مساله يعنى جائيكه جنسيت زن دگرگون شودولايت بر صغارش را پيدا نمى كند در نتيجه ولايت آنها تنها براى جد پدرى آنهاست ، واگر جد پدرى نداشتند ولايتشان از آن حاكم خواهد بود.
مساءله 7 - اگر جنس هر يك از برادر و خواهر بجنس مخالف تغييريابد انتسابشان با يكديگر از بين نمى رود، بلكه برادر، خواهر و خواهر، برادر مىشوند، و همچنين است در تغيير جنسيت دو برادر و دو خواهر، و اگر جنسيت عمو تغيير پيداكند و يا از عمه و در نتيجه عمو عمه و عمه عمو گردد و نيز دايى خاله و خاله دايى شودانتشابشان بيكديگر محفوظ است ، در نتيجه اگر كسى از دنيا برود و وارثش دخترىباشد كه فعلا پسر شده و پسرى باشد كه فعلا دختر شده آنكه فعلا پسر است دوبرابر دختر فعلى ارث مى برد، و همچنين است در ساير طبقات ارث ، لكن اشكاليكهباقى مى ماند در مسئله ارث پدر و مادر و جد وجده است كه اگر پدر ميت تغيير جنسيت بدهدو مادر شود او در حال حاضر نه پدر ميت است و نه مادر او و همچنين ايناشكال باقى است در جائيكه مادر تغيير جنسيت بدهد كه مرد فعلى نه مادرطفل است و نه پدر، حال آيا براى توارث بين آندو وضع زمان تولد ملاحظه شود؟ (يعنىمرد فعلى كه طفل را زائيده و هنگام تولد طفل زن بود ارث مادر از كودك ببرد) و ياتوارث بين اندو بلحاظ مادر فرزندى نباشد بلكه بلحاظ اين باشد كه چون در ارثمعيار الاقرب فالاقرب به ميت و اولويت است (و مرد فعلى هر چه باشد چه مرد و چه زناقرب بطفل است ) از اين بابت ارث ببرد؟ و يا اصلا بين آندو توارثى نباشد؟محل تردد است و اشبه ارث بردن است ، و ظاهرا اختلافشان در ارث بلحاظحال انعقاد نطفه است ، بنابراين اگر در حال انعقاد نطفه پدر بوده دو ثلثاموال طفل را مى برد و اگر در آن حال مادر بوده يك ثلث مى برد، با اينحال نزديكتر به احتياط مصالحه است .
مساءله 8 - اگر جنسيت مادر دگرگون شود آيا بعد از مرد شدن بازهم با عروس خودش محرم است ؟ همانطور كه پدر شوهر واقعى چنين است يا نه ؟ بااشكاليكه در مسئله است بعيد نيست محرم باشد، و اگر جنسيت پدر تغيير يابد آيا در اينحال كه زن شده باپسرش محرم است هر چند كه فعلا مادر او نيست ؟ ظاهر همين است و اگرزن پسر و باصطلاح عروس كسى مرد شود آيا باز هم بامادر شوهر سابقش محرم است ؟با اشكاليكه در آن هست بعيد نيست محرم باشد.
مساءله 9 - همه آنچه كه درباره اقرباى نسبى گفته شد دراقرباى رضاعى مانند مادر و پدر رضاعى و خواهر و برادر رضاعى و هر اقرباى ديگرنيز مى آيد.
مساءله 10 - آنچه كه تاكنون گفته شد درباره دگرگونى واقعىجنس به جنس ديگر بود، اما اگر از طريق عمل جراحى كشف شود واقعيت شخصعمل شده كه تاكنون مخفى بوده و مثلا اين شخص كه زن بحساب مى آمده و بعد ازعمل مرد شده معلوم شود كه از اول مرد بوده و به غلط تاكنون زن پنداشته مى شده ، وخلاصه كشف شود اينكه اگر تاكنون آثار زنيت بر او جارى مى شده بيجا مترتب مى شدهو آنديگرى كه بعد از عمل كشف شود واقعا ازاول زن بوده و تاكنون آثار مردى بر او مترتب مى شده بوده در اينصورت مسئله ديگرىپيش مى آيد.
يكى ديگر از مسائل نوظهور راديو و تلويزوينوامثال آنست
مساءله 1 - اين گونه آلات جديد الاحداث منافعحلال و عقلائى و هم منافعى حرام و غير مشروع دارد كه هر يك از آن منافع حكم خودش رادارد، هر منفعتى حلال كه در آنها باشد استفاده از آنحلال و جايز است مانند شنيدن اخبار و مواعظ وامثال آنها از راديو، ونشان دادن صورتهاى حلال به منظور تعليم صنعتىحلال و يا عرضه كالائى حلال براى جلب مشترى ، و يا نشان دادن عجايبى از مخلوقاتخشكى و دريا، و هر صنعتى كه حلال نباشد مثل شنيدن غنا (آوازيكه شهوت شنونده وميل او را بكارهاى حرام چون شراب و زنا تحريك مى كند) و انتشار آن ، و انتشار هرچيزيكه مخالف با شريعت طاهره است مثل بيان احكاميكه از مصادر غير مصالحه صادر شده ومخالفت با احكام شرع است بوسيله راديو، و نشان دادن هر صحنه ايكه مخالف شرع وتباه كننده عقايد و اخلاق جامعه است بوسيله تلويزيون حرام است .
مساءله 2 - از آنجا كه اين الات در بلاد ما بيشتر در امور غير مشروعاستعمال مى شد بحديكه استفاده هاى مشروعش ‍ نادر بحساب مى آمد فقها خريد و فروشآنرا جايز نمى دانستند مگر به كسانيكه فروشنده اطمينان داشت آنرا جز در طريق مشروعاستفاده نمى كنند و از استفاده هاى حزامش اجتناب مى نمايند و آنرا در دسترس كسانيكهدرمحرمات از او استفاده مى كنند قرار نمى دادند، و خريدن آنرا نيز مجاز نمى دانستند مگربراى كسانيكه تنها در راه حلال استفاده مى كنند و اجازه نمى دهند ديگران از آن استفاده هاىغير مشروع ببرند.
مساءله 3 - سلامى كه از گوينده راديو و تلويزيون شنيده مى شودجوابش واجب نيست ، و اما سلامى كه از طريق تلفن بگوش رسيد جوابش واجب است .
مساءله 4 - اگر آيه سجده (كه چهار آيه از چهار سوره نجم ، سجده، فصلت و علق است ) از طريق راديو شنيده شود در صورتيكه صداى آن زنده است يعنىدر همان حال كه شخصى قرآن مى خواند صدايش پخش مى شود سجده آن بر هر كسى كهبشنود واجب است ، و اما اگر نوار ضبط صوت رادر راديو پخش مى كنند سجده واجب نيست .
مساءله 5 - اذان و اقامه براى نماز گذاريكه در همانحال آنرا از راديو مى شنود بشرطى ساقط است كه پخش آن زنده و مستقيم باشد، اما اگربطريق پخش نوار ضبط باشد صرف شنيدن ان اذان و اقامه را ساقط نمى كند، و در همينفرض ‍ حكايت آن نيز مستحب نيست و بفرضى هم كه شنونده آنرا حكايت كند يعنى هر چهنوار مى گويد او هم دنبالش ‍ بگويد كافى از اذان و اقامه نيست .
مساءله 6 - شنيدن غنا و امثال آن از ساير محرمات ازمثل راديو حرام است ، چه اينكه بطور مستقيم از راديو پخش شود و يا بعد از ضبط نوارشرا پخش كند.
مساءله 7 - شنيدن غيبت در صورتيكه بطور مستقيم و زنده پخش شودحرام است ، و در غير اينصورت بدين جهت كه غيبت شنيدن است حرام نيست ، بله ممكن است ازجهاتى ديگر از قبيل كشف اسرار مؤ من مثلا و يا اهانت مؤ من آنرا حرام بدانيم .
مساءله 8 - احتياط ترك نگاه كردن در تلويزيون بهر چيزيكه نگاهبه آن را خارج حرام است ، نظير بدن زن اجنبى و موى او و عورت مرد اجنبى .
مساءله 9 - بعيد نيست كه طلاق دادن با راديو و بلند گو درصورتيكه دو نفر شاهد عادل طلاق را بشنود جايز و صحيح باشد، و واجب نيست دو شاهدعادل در مجلس طلاق حاضر باشند، و نزديكتر به احتياط خلاف اين است در صورتيكهطلاق مستقيما در راديو جارى گردد نه ضبط صوت ، و حكم در ظهار حكم در طلاق است .
مساءله 10 - اشكالى نيست دراينكه واجب است ترتيب اثر دادن بهاقراريكه از طريق تلفن يا بلند گو يا راديو وامثال آن شنيده شود، بشرطيكه شنونده ايكه بر او واجب است ترتيب اثر دهد يقين داشتهباشد به اينكه صدا صداى مقر است و صدا مستقيما از راديو و از شخص مقر بگوش مىرسد نه از نواريكه از راديو پخش مى شود، حال چه اينكه اقرار كند به اينكه حقى ازفلانى بگردن من است ، و يا بگويد من فلان گناه را مرتكب شده ام (گناهيكه حدى از حدودالهى بر آن هست ، در قسم اول هم چه اينكه آن حقى كه اقرار مى كند باينكه از فلانىبعهده من است حقى باشد كه قصاص دارد و يا غير آن باشد) همچنانكه اشكالى نيست دراينكه شهادت دو شاهد عادل اگر از راديو يا بلندگو بگوش برسد به آن ترتيب اثرداده مى شود چه شهادت بر حق و چه بر حد، و اما اگر از ضبط پخش بشود مسموع نيست ،از راديو و بلند گو هم كه مسموع است شرطش اين است كه شنونده يقين داشته باشدباينكه صدا از شخص دو شاهد عادل است ، و همچنين واجب است ترتيب اثر دادن بر حكمىكه حاكم از راديو يا بلند گو صادر مى كند كه با چنين حكمى حق ثابت مى شود، و همچنينرويت هلال ماه و هر مورد ديگر از موارد حكم بشرطيكه شنونده يقين داشته باشد به اينكهصدا از خود حاكم است ، و ظاهرا سوگند دادن كسى كه وظيفه اش سوگند است بوسيلهحاكم از طريق بلند گو يا تلفن نيز جايز است و آن شخص مى تواند پس از شنيدندستور حاكم از بند گو يا تلفن بشرطيكه يقين داشته باشد صدا صداى حاكم استسوگند را ياد كند، و على الظاهر اين حكم در ساير موارديكه حكم مترتب بر انشاء و يااخبار باشد نظير قذف و لعان و غيبت و تهمت و فحش و ساير اعماليكه موضوع حكمىشرعى است نيز جارى است و شرط داشتن يقين باينكه صداى بلند گو صداى فلانى استو يا بينه اى شهادت دهد كه اين صدا صداى اوست در همه موارد لازم است .
مساءله 11 - آيا براقرارها و سخنانى از آنقبيل كه در نوار ضبط شده باشد احكام آثار مترتب مى شود يا نه ؟ شبهه اى نيست دراينكه هيچ اثرى بر آنچه در نوارها ضبط شده مترتب نمى شود، بنابراين نشر آنچه درنوار است نه اقرار است و نه شهادت و نه قذف و نه حكم حاكم و نه چيز ديگر، لكن اگرشنونده يقين كند كه آنچه در نوار ضبط شده اقرارى از فلانى است آن شخص ماخوذ بهاقرارش مى شود اما از باب اينكه حكايت اقرار او است نه از باب اينكه اين سخن كهبگوش شنونده مى رسد اقرار است ، و اگر مضمون نوار شهادت بينه باشد يا حكم حاكمو يا قذف قاذف باشد همه از باب كشف اعتبار دارد (يعنى كشف از اينكه قبلا اين وقايع رخداده ) نه از باب اينكه شاهد هم اكنون دارد شهادت مى دهد و حاكم حكم مى كند و قاذف قذفمى كند و همچنين اگر يقين حاصل شود كه آنچه در نوار است ضبط ماجرايى است كهدرخارج واقع شده اما اگر چنين يقينى نباشد بلكهاحتمال داده شود كه صداى ضبط شده صداى شخص ديگر است كه صدايش شبيه بصداىمقر و بينه و حاكم و قاذف است هيچ اثرى بر آن مترتب نمى شود نه بر آنچه از نوارپخش شده و نه بر آنچه مستقيما پخش مى شود.
يكى از مسائل نوظهور نماز و روزه و غير اينها در سفر با هواپيماوامثال آنست
مساءله 1 - نماز خواندن در هواپيما با رعايت قبله جايز است ، و اگردر حاليكه رو بقبله وارد نماز شد هواپيما از سمت قبله بطرف چپ و يا راست منحرف گشتنماز گذار هم بتدريج بطرف قبله بر مى گردد و درحال برگشت سكوت مى كند، يعنى قرائت حمد و سوره و ذكر راترك مى كند و نمازشصحيح است هر چند كه انحراف هواپيما بتدريج بجايى برسد كه درست خلاف جهت قبلهاست و اما اگر هواپيما دور بزند و نماز گذار هم به تبع آن پشت بقبله شود آنگاه خود رابطرف قبله برگرداند نمازش باطل است ، و اگر هواپيما از روى شهر مكه و يا كعبهعبور كند و نماز گذار در حال نماز باشد نمازشباطل است چون (مكه يا كعبه زير واقع شده ) ديگر رو بقبله بودن برايش ممكن نيست ، واما اگر هواپيما از بالا دور شهر مكه بچرخد و نماز گذار هم بتدريج خود را بطرف قبلهبچرخاند نمازش صحيح است .
مساءله 2 - اگر سوار هواپيما شود و هواپيما چهار فرسنگ بطرفبالا و عمودى پرواز كند نماز سرنشين و روزه اش ‍ مى شكند (با اينكه بالاى آسمان وطنشاست ) و اگر دو فرسنگ عمودى پرواز كند و جاذبه زمين بطريق علمى تمام شودبطوريكه هواپيما بتواند در همان بالا بايستد و زمين دور خود را ادامه دهد و بعد از آنكهفرضا زمين نصف دور خود را زد هواپيما به زمين برگردد نماز و روزه خلبان وسرنشينان شكسته نمى شود (با اينكه صدها فرسنگ ازوطن دور شده اند) مثلا اگرهواپيما (يا سفينه اى فضائى ) از بغداد بطور عمودى بآسمان برود تا جائيكه ديگرجاذبه زمين آنرا بطرف خود نكشد و همان بالا بمان بدون اينكه خودش پرواز افقىداشته باشد و يا به تبع حركت زمين حركتى افقى داشته باشد و بعد از چند ساعتبرگردد و در لندن فرود آيد نماز سرنشينان تمام است چون مسافرتى نكرده اند.
مساءله 3 - اگر فرضا نماز صبح كسى در تهران قضاء شود آنگاهسوار هواپيما شده و يكساعته باستانبول برسد درحاليكه دراستانبول هنوز نيم ساعت بطلوع خورشيد باقى مانده در آنجا نمازش را اداء مى كند و درواقع نماز صبح آنروزش ‍ بعد از آنكه قضاء شده دوباره اداء شده است ،حال آيا براى كسيكه بدون هيچ خرجى و زحمتى مى تواند باهواپيما خود را به نماز اداءبرساند واجب است اين كار را بكند يا نه ؟ على الظاهر واجب است ، و همچنين است نسبت بهساير نمازهايش (و اختصاص به نماز صبح ندارد) بنابراين اگر خلبانى ياهر كسىمثلا در تهران نمازش قضاء شود و سوار بر هواپيماى كذائى شده درداخل هواپيما به نماز بايستد و بجايى برسد كه وقت نماز در آنجا هنوز باقى است وآخر نمازش در وقت واقع شود اگر يك ركعت از نمازش در وقت واقع شده باشد ظاهرانمازش اداء است و اما اگر كمتر از يك ركعت در وقت واقع شده باشدمحل اشكال است ، و اگر در هواپيما نماز مغربش را بعد از آنكه قضاء شد شروع بهخواندن كند و ركعت دوم آن در وقت واقع شود و هواپيما در فضا دور بزند و بهمحل برگرددو دوباره ركعت آخر نمازش در خارج وقت واقع شود و در نتيجه ركعتاول و آخر نماز مغربش در خارج وقت و ركعت وسط در وقت واقع شود نمازش صحيح است ،لكن آيا بعنوان اداء صحيح است يا بعنوان قضاء؟محل تامل است و بعيد نيست در صورتيكه يك ركعت تمام را در وقت خوانده باشد بگوئيماداء است ، و اگر سوار هواپيما شود و در آنجا نماز قضاء شده عصر آن روزش راشروعكند در حاليكه مغرب شده و هواپيما بطور عمودى صعود كند آنقدر كه سرنشين قرص ‍خورشيد را در بين نماز ببيند و سپس هواپيما فرود آيد بطوريكه ديگر قرص خورشيدپيدا نباشد و دوباره صعود كند و قرص خورشيد پيدا شودو همچنين در بين نماز چند بازخورشيد پيدا و ناپيدا شود نمازش صحيح است و بعيد نيست اداء باشد در صورتيكه يكركعت از آن بطور متصل در وقت واقع شده باشد و اما اگر كمتر از يك ركعت آفتاب پيداباشد و يا مجموع چند بار ديدن خورشيد به مقدار يك ركعت نماز باشد در اينكه نمازشاداء است يا قضاء تامل است .
مساءله 4 - اگر نماز ظهر و عصر را دراول وقت درتهران بخواند و آنگاه سوار بر هواپيما شدهقبل از ظهر همانروز وارد فرودگاه استانبول شود آيا دوباره نماز ظهر و عصر آنروز رابا اينكه آنها را در اول وقت خوانده بود واجب است بخواند يا نه ؟ ظاهر اين است كه واجبنيست .
مساءله 5 - اگر شب عيدفطرهلال شوال را در استانبول ببيند و سپس طرف تهران سفر كند و در تهران آنشب شب آخررمضان باشد آيا بر او واجب است روزه فردايش را بگيرد يا نه ؟ ظاهر اين است كه واجباست ، بلكه ظاره وجوب روزه است حتى در فرضيكه آن شخص سى روز دراستانبول روزه گرفته باشد، بنابراين بين نماز و روزه فرق است و حكم اندو يكىنيست ، و اگر در تهران مثلا تا غروب آفتاب روزه بگيرد وقبل از آنكه افطار كند سوار هواپيما شده بهاستانبول برود و قبل از غروب آفتاب همانروز وارد فرودگاهاستانبول شود آيا بر او واجب است كه باز امساك كند تا دراستانبول آفتاب غروب كند يا نه ؟ ظاهر اين است كه واجب نباشد هر چند كه به احتياطنزديكتر است ، و اگر در استانبول روزه بگيرد و دو ساعت به غروب به طرف تهرانپرواز كند و در بين راه شب فرا رسد و او افطار نكرده دوباره بهاستانبول پرواز كند و زمانى برسدكه هنوز آفتاب غروب نكرده (با اينكه در بين راه شبشده بود) آيا باز هم بايد امساك كند؟ نزديكتر به احتياط اين است كه امساك كند هر چندكه عدم وجوب اشبه است ، و همچنين است در فرضى كه كسى درمحل تا غروب روزه بگيرد و افطار نكرده سوار هواپيما شود و بطور عمود آنقدر بالا رودتا قرص ‍ خورشيد را ببيند، و اگر كسى از سحر تا ظهر چيزى نخورده باشد بعد ازظهر به طرف استانبول پرواز كند و قبل از ظهر در همانروز بنشيند ظاهر اين است كه مىتواند نيت روزه كند البته مراعات احتياط خوبست ، و اگر آخرين روز شعبان در تهراناولين روز رمضان استانبول باشد و كسى تا شب در تهران بماند و سپس بطرفاستانبول پرواز كند و در نتيجه يكروز كمتر از مردماستانبول روزه بگيرد و همان شب كه شب دوم رمضان است وارداستانبول شود و اتفاقا ماه مبارك رمضان در آنسال در استانبول بيست و نه روز باشد و قهرا اين شخص بيست و هشت روز روزه بگيردآيا قضاء يكروز بر او واجب است يا نه ؟ احتياط آنست كه بگوئيم واجب است بلكه خالى ازقرب نيست ، و اگر با هواپيما طورى سفر كند كه تمامى ماه مبارك رمضانش شب باشد (ودر يكماه آفتاب را نبيند) ظاهرا قضاء روزه بر او واجب است ، و همچنين است آن كسى كه درقطب واقع شده و ماه رمضان را درك نمى كند (چون يكسره شب است ) لكن در اين فرضاشكالى هست ، و اگر صبح در تهران روزه باشد و عمدا افطار كند و سپس بهاستانبول سفر كند و قبل از اذان صبح وارد فرودگاه آنجا شود و مجددا نيت روزه كند آياكفاره و قضاى روزه ايكه در تهران عمدا شكسته واجب است ؟ اشكالى نيست در واجب نبودنقضاء و در وجوب كفاره هم اشكال است ، لكن به احتياط نزديكتر است بلكه همين اقرب است.
مساءله 6 - اگر نماز عيد فطر را دراستانبول بخواند و سپس بسوى تهران پرواز كند و قبلاز ظهر روز سيم و يا آخرين روزرمضان تهران در تهران پياده شود در حاليكه هنوز افطار نكرده آيا واجب است آنروزراروزه بگيرد همچنانكه هر مسافرى اگر قبل از ظهر بوطن برسد و افطار هم نكردهباشد بايست نيت روزه كند؟ و يا نه چون نماز عيد را خوانده و روزه گرفتن در عيد فطرحرام است ديگر واجب نيست ؟ ظاهر اين است كه بايد روزه بگيرد و روزه او مركب از وجوب وحرمت نيست ، همچنانكه مسافريكه گفتيم روزه اش مركب از وجوب و حرمت نيست (وجوب بعلتاينكه در وطن است و حرمت بخاطر اينكه قبل از ظهر مسافر بوده و روزه بر مسافر حراماست ) لكن نزديكتر به احتياط آنستكه قبل از رسيدن بوطن افطار كند، مساله ديگ ر در مورد اين مثال اين است كه آيا قضاء آنروز و روزه اش واجب است يا نه ؟(وجوب از اين نظر كه آخرين روز رمضان بود و عدم وجوب از اين نظر كه نمازعيد را دراستانبول خوانده بود) مسئله محل اشكال است و وجوب قضاء در صورتيكه ازاول روز وارد تهران شده باشد اشبه و اگرقبل از ظهر وارد شده باشد احوط است .
مساءله 7 - اگر در استانبول عيد بگيرد و زكات فطره هم بدهد وقبل از غروب شب فطر به تهران برسد، آيا دادن زكات فطره براى مرتبه دوم بر اوواجب است چون غروب عيد فطر را در وطن درك كرده ؟ و يا واجب نيست چون دراستانبول داده ؟ ظاهر اين است كه واجب نباشد هر چند كه دادن بار دوم باحتياط نزديكتر است، بله اگر در استانبول نداده بود دادن آن در تهران بدون ترديد واجب است ، و اگر نمازعيد را در استانبول بخواند ظاهر اين است كه خواندن آن در تهران براى مرتبه دوم واجبنباشد و بفتواى كسانيكه نماز عيد را مستحب مى دانند مستحب نباشد.
مساءله 8 - اگر روز عيد فطر دراستانبول باشد در آنجا روزه گرفتن بر او حرام است ، و اگر بطرف تهران سفر كند وفرداى آنروز در تهران عيد فطر باشد آنروز هم روزه گرفتن بر او حرام است . و عيناين حكم در مورد عيد قربان نيز جريان دارد، در نتيجه روزه حرام كه درطول سال براى همه دو روز است براى چنين كسى چهار روزخواهد بود.
مساءله 9 - اگر با هواپيما بطرفى مسافرت كند كه زمين بخلافآن سمت حركت مى كند اگر زمين از غرب بطرف شرق حركت مى كند هواپيما از شرقبطرف غرب حركت هر دو مساوى باشد قهرا اگر پروازشاول طلوع خورشيد باشد هر چه پيش برود ازاول طلوع خورشيد تجاوز نمى كند و دائما دراول طلوع خواهد بود هر چند كه فرضا هزار ساعت در فضا باشدحال آيا سفر كردن با چنين هواپيمائى كه سبب ترك نماز مى شود حرام است ؟ و يا جايزاست و نماز او نه بعنوان اداء و نه قضاء واجب نيست ؟ و يا تنها قضاء بر او واجب است ؟ظاهرا سفر كردن با آن جايز نيست ، و بفرضى كسى همقائل بجواز باشد ظاهر اين است كه نماز براى چنين مسافرى واجب نباشد نه اداء و نهقضاء و همچنين اگر آغاز سفر قبل از اذان صبح باشد روزه بر او واجب نيست نه اداء و نهقضاء، و اما اگر بعد از طلوع فجر و اذان صبح سفر كند آيا قضاء تنها آنروز بر اوواجب است ؟ محل اشكال است و احوط قضاء كردن است ، و اگر هنگام ظهر با چنين هواپيمائىسفر كند نماز ظهر و عصر بر او واجب است هر چند كه همه ركعتهاى چهار گانه اش دراول زوال ظهر واقع شود، و اگر نذر كرده باشد كه مثلا در روز جمعه سفر كند و در محلىنيت روزه كرد آنگاه اول طلوع خورشيد با چنان هواپيمائى مسافرت كرد و تمامى روزش دراول طلوع واقع شد آيا به نذر خود وفا كرده يا نه ؟ و اگر بعد از گذشتن ساعاتيكروز هواپيما به سرعت خود بيافزايد پس ناگزير در بين الطلوعينداخل شده سپس در شب يعنى سحر داخل مى شود و سرنشين فرضى روز جمعه را بهاينصورت روزه گرفته باشد آيا به نذر خود وفا كرده يا نه ؟ بعيد نيست روزه اشصحيح باشد و به نذر خود وفا كرده باشد، بله اگر تمامى ساعات روز دراول طلوع خورشيد باقى نباشد بلكه بعد از گذشتن يك دو ساعت وقبل از گذشتن ساعات طول روز سرعت بگيرد وداخل در شب جمعه شود (در نتيجه كمتر از دوازده ساعت روزه گرفته باشد) ظاهرا به نذرخود وفا كرده است چون همه روز جمع را روزه نگرفته است .
مساءله 10 - اگر با هواپيمائى سفر كند كه سرعتش از حركت زمينبيشتر باشد و مسيرش (بر خلاف سير زمين ) از شرق بطرف غرب باشد (اگر مثلا درنيمه شب حركت كرده باشد، زمانيكه خورشيد براىاهل افقى طلوع كند او به نقطه مقابل آن افق در زير زمين رسيده قهرا از سمت مغرب آفتاببرايش طلوع مى كند، عكس طلوعى كه براى اهل زمين دارد، براى چنين كسى آيا اعتبار و معيارطلوع و غروب نسبت به خود او است يا طلوع و غروب نسبت بهاهل زمين ؟ اگر طلوع و غروب نسبت به خود او باشد،قبل از طلوع خورشيد از مغرب او نماز صبح را مى خواند با اينكه در آن هنگام خورشيد ازاهل زمين غروب مى كند مثلا، و وقت نماز مغرب و عشائش بعد از غروب خورشيد از خود او استو غايب شدن آن در افق شرقى است . يا آنكه او نيز تابعاهل زمين است و در نتيجه هنگام طلوع خورشيد براى او از سمت مغرب تا گذشتن مقدار چهارركعت نماز، مختص به نماز عصر است و از آن به بعد وقت اشتراكى نماز ظهر و عصر استتا مقدار چهار ركعت مانده به هنگام ظهر كه آن مقدار، وقت اختصاصى ظهر است و نيز اوبايد بعد از غروب خورشيد كه نسبت به اهل زمين بين الطلوعين است نماز صبح را بخواندو بعد از آن بوقت اختصاصى عشاء مى رسد و سپس بوقت اشتراكى مغرب و عشاء و در آخربوقت اختصاصى مغرب ؟ مسئله محل اشكال است هر چند كه بعيد نيست محكوم به تبعيت ازاهل زمين باشد و هر نمازى را با وقت اهل زمين بخواند.
مساءله 11 - اگر با سفينه فضائى بخارج جو يعنى آنجا كهديگر زمين جاذبه ندارد سفر كند قهرا در آنجا او مانند هر چيز ديگر وزن نخواهد داشت پساگر بتواند در كف سفينه بايستد بطوريكه پاهايش سمت زمين قرار گيرد بايد نماز راايستاده و با رعايت جهت قبله بخواند، و اگر نتواند بايستد بايد معلق نماز بخواند و تامى تواند پاهايش را بطرف زمين بگيرد، و گرنه بهر نحويكه برايش ممكن است نماز رابخواند و نماز بهيچ حالى از احوال ترك نمى شود، و در همهاحوال بايد رعايت قبله را و يا حداقل جهت قبله رابكند - جهتى كه از ساير جهات بقبلهنزديكتر باشد و اگر نداند جهت قبله كدام است يك نماز را چهار مرتبه و هر مرتبه به يكطرف بخواند.
مساءله 12 - اگر سوار بر قمر مصنوعى شود و در يك شبانه روزده بار دور زمين بگردد - در هر دورى كه مى زند يك شب دارد و يك روز (زيرا هر دور كهمى زند يكطرف زمين شب و طرف ديگرش روز است و در نتيجه او در بيست و چهار ساعت دهشبانه روز مى بيند) حال آيا بايد ده بار نمازهاى پنجگانه يوميه را بجاى آورد و يا دريك شبانه روز خودش همان پنج نماز بر او واجب است زيرا همه ده دورش يك شبانه روزاست ؟ ظاهر احتمال دوم است لكن لازم است طلوع و غروب خودش را مراعات كند، باين معنا كهنماز صبح را قبل از يكى از ده طلوع ظهر و عصر را هنگام ظهر يكى از ده روز و مغرب وعشاء را در وقت فرا رسيدن يكى از شبهاى ده گانه بخواند، و يا نماز ظهر را در هنگامظهر يكى از ده روز و نماز عصر را در بعد از ظهر روز ديگر و نيز نماز مغرب را در يكىاز ده شب و نماز عشاء را در شبى ديگر بخواند، و اما اينكه آيا مى تواند نماز ظهرشراهنگام يكى از ده ظهر بخواند مغرب راهنگام غروب و آنگاه عصر را هنگام بعد از ظهر دورديگر و عشاء را در شب دور ديگر بخواند؟ بعيد نيست كه جايز باشد، لكن نزديكتر بهاحتياط ترك اين نحوه است بلكه نزديكتر به احتياط اين است كه اگر ممكن باشد ظهر وعصر را در بعد از ظهر يك دور و مغرب و عشاء را در شب يك دور بخواند.
مساءله 13 - اگر زنى سوار هواپيمائى شود كه سرعتش مساوى باسرعت حركت وضعى زمين است كه از مغرب بمشرق حركت مى كند هواپيماى او از مشرقبمغرب حركت كند و در هواپيما حيض ببيند و به مقدار سه روز از روزهاى ما (يعنى هفتاد ودو ساعت ) ادامه پيدا كند ولى نسبت به خود او همه هفتاد و دو ساعت مثلااول طلوع خورشيد باشد ظاهر اين است كه خون اومحكوم به حيض بودن است ، پس معيار درحيض بودن استمرار خون آن در اين مدت زمان است نه سه بار روشن شدن زمين بطلوعخورشيد، و همچنين است حال آنزنيكه در سرزمينى زندگى مى كند كه مثلا هر يك روز آنجايكماه است (و سال آنجا دوازده روز است ) و آن زن خون ببيند و مقدار سه روز ما (يعنى هفتادو دو ساعت ) ادامه پيدا كند حكم مى شود باينكه خون او حيض است ، و اگر زنى سوار برقمر مصنوعى شود آنچنانكه يك شبانه روز ما براى او يك ساعت باشد (يعنى مسير يكشبانه روز خورشيد كه همان دور زمين است را يكساعته طى كند) استمرار خون او تا سهروز بحساب روزهاى افق ما است ، و اگر خون حيضى كه بطبعالحال و بتدريج در سه روز جريان مى يابد را بوسيله آلتى (و يا داروئى ) در يك روزبيرون آورند حكم به حيض بودن آن نمى شود (وقتى محكوم به حيض است كه سه روزتمام جريان داشته باشد) پس اگر چيزيرا داخل رحم خود كند كه خون حيض او را در مدتسه روز يا بيشتر بمكد و درخود جمع كند آنگاه يكدفعه بيرونش بريزد باز حكم بهحيض ‍ بودن آن خون نمى شود.
مساءله 14 - همانطور كه معيار در حيض بودن ، استمرار خون آن (درطول هفتاد و دو ساعت ) است نه سه بار طلوع و غروب خورشيد، و به همين جهت سه روزتلفيق مى شود و كمبود روز اول با روز چهارمتكميل مى گردد، همچنين معيار در همه انواع عده نيز زمان است نه طلوع و غروب خورشيد، ونيز معيار در قصد اقامه براى تمام خواندن نماز زمان ده روز است ، و معيار در ماندن درمحلى بطور ترديد، گذشتن مدت يكماه است ، و در اكثرحمل و اقل آن ، و همچنين در حيض و نفاس ، و خيار سه روز حيوان ، و خيار تاخير پرداخت ثمن، و يك شبانه روز رضاع ، و يكسال تبعيد زناكار، و مهلت سه ماهه در ظهار، و سوگندخوردن بر ترك و طى همسر در مدتى بيش از چهار ماه ، و نيز چهار ماهى كه حاكم به وىمهلت مى دهد كه اگر وطى كرد كه هيچ وگرنه مجبورش كند يا بطلاق و يا به رجوع ازسوگند، و نيز در يكسال و دو ساليكه اقساط ديه در آن پرداخته مى شود، و در حد بلوغت و حد يائسه گى ، و در ضرب الاجلى كه حاكم براى زن شوهر گم شده معين مى كند ودر ضرب الاجل يكساله ايكه براى مرد مبتلا به عنن معين مى كند، و در احداث السنه(سال ) در باب خياز عيب ، و در حق حضانت دو ساله يا هفت ساله مادر، و در يكسالى كه درتعريف لقطه معتبر است ، و در ترك وطى زوجه بر مرد كه در بيش از چهار ماه حرام است ،و در يك ساليكه در ارث بردن زن مطلقه از شوهريكه او را در مرض موتش طلاق دادهمعتبر است ، و در ساليكه در لقطه اى معتبر شده كه تايكسال باقى نمى ماند. و ظاهر اين است كه در باب تقسيم شبها بين چهار زوجه دائم ، ودر هفت شبى كه اختصاص به عروس بكر، و سه شبى كه اختصاص به عروس بيوه درابتداى عروسى دارد نيز معيار زمان باشد نه طلوع و غروب خورشيد، هر چند كه اين معنادر باب تقسيم شبها و دو اختصاص نامبرده خالى ازاشكال نيست چون در روايات اين دو باب عنوان شب معيار گرفته شده ، و در شبهاى دو قطبمثلا از آنجا كه ممكن نيست براى هر زنى يك شب و براى عروس بكر هفت شب و براى عروسبيوه سه شب را اختصاص داد بناچار بايد يا بگوئيم حكم در خصوص دو قطب وامثال آن ساقط است و يا بگوئيم در آنجا معيار شبهاى متعارف است و اقرباحتمال دوم است و همچنين در مثالهاى ديگر از اينقبيل ، كه معيار در آنها گذشتن مقدارى روز و يا ماه و ياسال بحسب افق هاى ما است ، پس اگر كسى كه در يكى از دو قطب زندگى مى كند همسرشرا طلاق دهد، در يك چهارم يكروز و شبش (كهيكسال است ) از عده خارج مى شود، و اكثر حمل بنابراين كهيكسال باشد در آنجا يك شبانه روز است ، و براى مرد جايز نيست وطى زوجه اش را دربيش از يك سوم شبانه روز ترك كند، بله اگر اكثرحمل در قطبى ها بحسب طبع بيشتر از يك شبانه روز يعنىيكسال ما باشد معيار خود قطبى بايد در نظر گرفته شود و نبايد وضع زنان در آنجارا با زنان افاق ما مقايسه نمود.
مساءله 15 - همانطور كه براهل قطب واجب است مقدار زمان روزها و ماهها و سالها را با ايام خود تطبيق كنند نه طلوع وغروب خورشيد را همچنين اگر فرض كنيم كه در بعضى از سيارات انسانهائى باشند ويا انسانى زمينى به يكى از آنها سفر كند و حركت وضعى آن سياره بدور خودش در بيستو چهار دقيقه باشد بايد ايام آنجا را با ايام ما تطبيق كند، و خيار حيوان را تا سى روزنگه بدارد، و اقل حيض را سى روز، و مهلت زن مفقود الزوج راچهل سال آن سياره بگيرد و بهمين ترتيب .
مساءله 16 - آنچه گفته شد در همه مواردى جارى است كه در آن مقدارزمان معتبر شده نه طلوع و غروب خورشيد و بهمين جهت در آنگونه موارد ايام تلفيق مىشود (يعنى كمبود روز اول با همان مقدار از روز آخر جبران مى گردد) و اما مواردى نظيرروزه كه در آن امساك از طلوع فجر تا غروب معتبر شده و تلفيق در آن راهى ندارد مقدارزمان در نظر گرفته نمى شود، و همچنين در نماز راهى ندارد كه اوقات آنها مضبوط اعتبارشده ، و نمى شود نماز ظهر و عصر در شب خوانده شود هر چند كه شب قطب با روز افق ماو ظهر اينجا منطبق باشد، و نمى شود روزه را در مقدارى از روزى قطبى يا شب قطبى انجامداد هر چند كه آن مقدار برابر ساعت روز ما باشد.
مساءله 17 - اگر فرض شود كه در روزگارى حركت وضعى زمينكند شود و در نتيجه كندى آن روزهاى كره زمين دو برابر روزهاى امروز ما شود بناچاربايد بگويم روزه وقتى صحيح است كه اگر ممكن باشد در يكروز تمام (يعنى مثلا درطول 24 ساعت ) انجام شود و اگر ممكن نباشد وجوب روزه بكلى ساقط گردد، و در چنانفرضى در هر روز از روزهاى كره زمين تنها پنج نماز واجب باشد (با اينكه فرضكرديم شبانه روز آنزمان چهل و هشت ساعت و برابر با دور روز امروز است ). و اما دراموريكه طلوع و غروب در آن معتبر نيست بلكه مقدار زمان معتبر است بايد آن مقدار اززمانيكه بحسب عصر ما اعتبار شده بگذرد و بنابرايناقل مدت حيض كه در عصر ما مقدار سه روز (و بعبارتى ديگر هفتاد و دو ساعت ) است و درآنروزگار (كه فرض كرديم شبانه روزش دو برابر شبانه روز عصر ما باشد) اينمقدار زمان منطبق با يكروز و دو شب و يا دو روز و يك شب است ، و هر دگرگونى ديگرىكه پيش آيد همين نسبت را دارد. وهمچنين است حال اگر فرض شود حركت وضعى زمين تندتراز حركتش در عصر ما شود بطوريكه مقدار زمان يك شبانه روز آنزمان نصف زمان يكشبانه روز عصر ما شود كه در آنصورت نيز بايد در روزه يك روز از صبح تا غروبامساك شود و در هر شب و روز پنج نماز واجب مى شود.
مساءله 18 - رويت هلال بوسيله چشمهاى مسلحى كه در اين عصردرست شده اعتبار ندارد، بنابراين اگر با اينگونه آلات كه هر چيزى را چندين برابربزرگ و يا نزديك مى كند نظير تلسكوپ مثلاهلال ماه ديده شود و با چشم عادى و بدون دوربينقابل رويت نباشد حكم نمى شود به اينكه آنشب شباول ماه است ، پس معيار رويت باچشم است بدون التى كه مرئى را نزديك و يا بزرگكند، بله اگر با دور بين هلال ديده شود ومحل آن مشخص گردد و سپس با چشم عادى وبدون آلت قابل رويت باشد (و اثر آلت تنها مشخص شدن نقطه اى باشد كههلال در آنجا واقع است ) حكم به اول ماه مى شود، و همچنين استحال در بى اعتبارى تشخيص خسوف و كسوف بوسيله آلات جديد كه اگر گرفتگىخورشيد و يا ماه با چشم عادى تشخيص داده نشود ولى با آلات جديد ديده شود اثرى برآن مترتب نمى شود.

next page

fehrest page

back page