بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در حریم عشق, سید عبداللّه حسینى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAR00001 -
     HAR00002 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

همه چيز او مى شوم
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ:
الله عليه و آله قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْبَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَافَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَىغَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَىغَيْرِ حَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَاأَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِييَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، عرض كرد: پروردگارا!حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر كه به دوستى از دوستان من اهانت كند آشكارا به جنگ من آمده ، و من بهيارى دوستانم از هر چيز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند، و اگر بهحال ديگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جزفقر و ندارى آنان را اصلاح نكند. و اگر او را بهحال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد.
و هيچ بنده اى با هيچ چيز به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوبتر باشد.همانا بنده به وسيله نوافل و مستحبات به من نزديك مى شود تا محبوب من مى گردد وهمينكه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، و چشم او مى شوم كه با آنمى بيند، و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، و دست او مى شوم كه با آنبرگيرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى كنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم .(45)
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم ...
عن أ بى عبد الله عليه السلام قال : قالرسول الله صلى الله عليه و آله :
(قال الله عزوجل : لو لا أ نى أ ستحيى من عبدى المؤ من ما تركت عليه خرقة يتوارى بها وإ ذا كملت له الا يمان ابتليته بضعف فى قوته و قلة فى رزقه فإ ن هو حرج أ عدتعليه فإ ن صبر باهيت به ملائكتى ).
خداى تعالى مى فرمايد:
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم براى او حتى جامه كهنه اى هم نمى گذاشتم كه خود رابه آن بپوشاند. و هرگاه من ايمان بنده مؤ من راكامل گردانم او را گرفتار فقر و تنگدستى ازمال ، يا مرض در بدن خواهم كرد، پس اگر او بى تابى كرد فقيرى و بيمارى او رازيادتر كنم و اگر صبر و شكيبائى كند به واسطه او بر فرشتگانم افتخار و مباهاتكنم .(46)
رفتار خداوند با بنده مؤ من گناهكار
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: خداىعزّوجلّ فرمايد:
به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه مى خواهم رحمتش كنم از دنيا بيرون نمى برمتا اينكه براى كفاره هر خطا و گناهى كه كرده است او را يا به وسيله بيمارى در بدنشو يا به علت تنگى در روزيش و يا به وسيله ترس در دنيايش عوض مى دهم ، پس اگرباز چيزى بماند، مرگ را بر او سخت گردانم تا آمرزيده بميرد و پس از مرگ دچار عذابنشود.
و به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه بخواهم عذاب كنم از دنيا بيرون نمى برمتا اينكه هر عمل نيكى كه انجام داده آن (بنده ) را به وسيله تندرستى ، يا فراخى درروزيش و يا به آسودگى و فراخ در دنيايش پاداش مى دهم ، و اگر چيزى باقى بماندمرگ را بر او آسان نمايم .(47)
من صلاح بندگانم را بهتر مى دانم
خداى تعالى مى فرمايد:
برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با ثروتمندى و وسعت وتندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مى آزمايم تا امر دينشاناصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با فقر و تهيدستى وناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهيدستى و ناتندرستى مى آزمايم تا امردينشان اصلاح شود.
من به آنچه امر دين بندگان مؤ منم را اصلاح كند داناترم
و برخى از بندگان مؤ منم كسى است كه در عبادتم كوشش كند و از خواب و بستر بالذّت خود برخيزد، و شبها براى خاطر من نماز شب بخواند و خود را در راه عبادتم بهزحمت اندازد من يك شب و دو شب او را به چرت اندازم براى لطفى كه نسبت به او دارم و مىخواهم باقِيَش دارم ، پس او تا صبح مى خوابد. سپس بر مى خيزد و خود را مبغوض مىدارد و سرزنش مى كند (كه چرا امشب از عبادت محروم شدم ) در صورتى كه اگر او راواگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، از آن راه او را خودبينى فرا گيرد، و همان خودبينىاو را نسبت به اعمالش فريفته سازد و حالتى به او دست دهد كه هلاك دينش در آن باشدبه جهت عجب به اعمال و از خود راضى بودنش ، تا آنجا كه گمان كند بر همه عابدانبرترى گرفته و در عبادت از حد تقصير درگذشته (در صورتى كه پيامبران هماعتراف به تقصير در عبادت مى كنند) آن هنگام از من دور شود و خودش گمان كند كه به مننزديك است .(48)
بندگانم را مى آزمايم
خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود:
هر كه التجاء به من آورد طلب او را كفايت كنم ، و هر كه از من چيزى بخواهد به او ببخشم، و هر كه مرا بخواند او را اجابت كنم و دعاى او را تاءخير مى اندازم و معلق مى ماند، وحال آنكه اجابت خواهم كرد، تا تمام شود قضاى من ، پس هرگاه تمام شد برآورم آنچهسئوال كرده است .
اى داود! به مظلوم و ستمديده بگو كه دعايت را به جهت چند چيز كه بر تو پوشيده وپنهان است ، به تاءخير اندازم ، با اينكه سرانجام دعايت را نسبت به كسى كه بر توظلم كرده اجابت مى كنم ، و منم احكم الحاكمين .
و سبب تاءخير اجابت ، يا اينست كه بر كسى ظلم و ستم كرده اى و او درباره ات دعاى بدكرده ، پس اين در برابر آن است .
و يا بخاطر آن است كه : درجه اى است در بهشت كه تو به آن درجه نزد من نرسى مگربه ظلم آن شخص بر تو.
بواسطه آن كه من مى آزمايم بندگان خود را دراموال وانفس ايشان ، و چه بسا كه بيمار مى كنم بنده را، پس كم مى شود نماز و خدمت او،وليكن آواز او كه بخواند مرا در پريشانى محبوبتر است براى من از نماز نماز كنندگان .
و چه بسا كه بنده اى نماز مى گذارد و مى زنند آن نماز را به روى او، آواز و صداى اوبر من محجوب و پوشيده است . آيا مى دانى كه چرا اى داود!؟
و اين بدان جهت است كه شخصى به چشم فسق نگاه بسيار به زنان مؤ منه مى افكند، واين آن كسى است كه نفس او به او حديث مى كند كه اگر حاكم شود در امرى ، در آن اءمر،گردنهاى مردم را به ظلم بزند.(49)
اوج مهر خدا به بندگان
در يكى از جنگها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در آن شركت داشت ، تابستانبود و هوا بسيار گرم ، كودكى از خانه بيرون آمده بود و در بيابان در برابر تابششديد آفتاب ، بر اثر گرماى بسيار، سخت مى گريست ، مادرش (كه گويا براى كمكبه رزمندگان آمده بود) در ميان آنها بود، ناگهان به ياد بچه اش افتاد و به اطرافنگاه كرد و او را ديد، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد روىريگهاى سوزان جزيرة العرب خوابيد و بچه اش را روى سينه اش گرفت ، تا از رسيدنشدّت گرما به فرزندش بكاهد، و مادر در اينحال گريه مى كرد و مى گفت : (آخ كودكم ، آخ كودكم ).
منظره بقدرى جانسوز بود كه همه حاضران ، بى اختيار گريستند،رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنها آمد، آنها جريان را به آن حضرت ، عرضكردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اينكه اظهار دلسوزىكردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: (آيا شما از محبّت و مهر شديد اين مادر نسبتبه فرزندش ، تعجب مى كنيد؟
عرض كردند: آرى .
فرمود: (حتما بدانيد خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از اين زن ، نسبت بهفرزندش ).
مسلمانان از اين بشارت ، بسيار شاد شدند و سپسدنبال كار خود رفتند.(50)
رحمت سرشار خدا
در روايات آمده :
در روز قيامت دو نفر را مى آورند كه سزاوار دوزخ مى باشند، به يكى از آنها امر مىشود، وارد دوزخ شو.
او با عجله و شتاب به سوى دوزخ مى رود، به او مى گويند مگر نمى دانى تو را بهكجا مى فرستند، در پاسخ گويد مى دانم ، من به خاطر نافرمانى خدا مستحق دوزخ شدهام . اگر امروز نيز نافرمانى كنم موجب عذاب بسيار و سخت خواهم شد، لذا براى اجراىفرمان خدا شتاب مى كنم . كه تأ خير نيفتد.
رحمت الهى به جوش مى آيد خطاب به مأ موران مى گويد كه اين بنده ام را باز گردانيدو به سوى بهشت روانه اش كنيد.
# # # #
شخص ديگرى را مى آورند، فرمان صادر مى شود كه او سزاوار دوزخ است ، و به سوىدوزخ روانه اش سازيد.
او عرض مى كند: (خداوندا، هر چند گنهكارم ، ولى گمان من از مقام اقدس تو چنين نبود، مناميد به رحمت بى نهايت تو داشتم ).
خداوند به مأ موران خطاب مى فرمايد: (بنده ام راست مى گويد، او حسن ظن و اميد بهرحمت من داشت ، نمى خواهم كه نااميد شود او را به سوى بهشت روانه سازيد).(51)

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بيا بهشتت دهم ، مرو تو در نار ما
توبه شكستى بيا، هر آنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى ، ز نام غفّار ما
دوستى خدا و دوستى دنيا با هم جمع نمى شود
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : (حُبُّ الدّنيا و حُبّ اللّه لايَجْتَمعانِ فى قَلْبٍ أبداً).
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: دوستى دنيا و دوستى خدا هرگز دريك دل جمع نمى گردد.(52)
قال على عليه السلام : (كَما اَنَّ الشّمسَ واللّيلَ لايجتمعانِ، كذلكَ حُبُّ اللّه و حُبُّ الدّنيالايَجتمعانِ).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: همچنانكه خورشيد و شب (روز و شب ) با هم جمع نمىشوند، دوستى خدا و دوستى دنيا نيز با هم جمع نمى شوند.(53)
قال على عليه السلام : (كَيْفَ يَدّعى حُبَّ اللّهِ مَنْ سكنَ قلبَهُ و حُبُّ الدّنيا؟).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: كسى كه دوستى و محبت دنيا در دلش خانه كرده ،چگونه ادّعا مى كند دوستى خدا را.(54)
دنيا گفت : تمام شوهرانم را كشته ام
واقعيت دنيا براى حضرت عيسى عليه السلام كشف (و روشن ) شد. حضرت در اين مكاشفهدنيا را به صورت پيرزنى ديد كه دندان هايش ريخته و همه زيورها را به خود آويختهاست .
به او گفت : چند شوهر اختيار كرده اى ؟
دنيا گفت : نشمرده ام !
حضرت فرمود: شوهرانت همه مرده اند يا تو را طلاق داده اند؟
دنيا گفت : نه ، همه شان را كشته ام !
حضرت فرمود: بدا به حال شوهران آينده تو كه از شوهران پيشين تو عبرت نگرفتند،آنان را چگونه يكى پس از ديگرى كشتى و ايشان از تو دورى نجستند.(55)
تلاش مورچه براى رسيدن به معشوق
نقل شده كه حضرت داود عليه السلام در حال عبور از بيابانى مورچه اى را ديد مرتبكارش اين است كه از تپه اى خاك برمى دارد و به جاى ديگرى مى ريزد.
حضرت داود عليه السلام از خداوند خواست كه از راز اين كار آگاه شود...، مورچه بهسخن آمد كه :
(معشوقى دارم كه شرط و ميل خود را آوردن تمام خاكهاى آن تپه در اينمحل قرار داده است !)
حضرت فرمود:
(با اين جثّه كوچك ، تو تا كى مى توانى خاكهاى اين تلّ بزرگ را بهمحل مورد نظر منتقل كنى ، و آيا عمر تو كفايت خواهد كرد؟!)
مورچه گفت :
(همه اينها را مى دانم ولى خوشم اگر در راه اين كار بميرم به عشق محبوبم مرده ام !).
در اينجا حضرت داود عليه السلام منقلب شد و فهميد اين جريان درسى است براىاو.(56)
ز هرچه غير يار استغفراللّه
ز بود مستعار استغفر اللّه
دمى كان بگذرد بى ياد رويش
از آن دم بى شمار استغفراللّه
اگر يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد
حضرت ابراهيم عليه السلام مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى درمسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود.
ابراهيم عليه السلام به او فرمود: اگر قبول اسلام كُنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى )تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى ناراحت شد و از آنجا رفت .
خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگرقبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتادسال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذامى دادى چه مى شد؟
ابراهيم عليه السلام از كرده خود پشيمان شد و بهدنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و باكمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم عليه السلام موضوع وحى خدا رابراى او بازگو كرد.
مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيبقبول اسلام كرد.(57)
من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم
جوانى بسيار مغرور و از خود راضى بود، همواره مادرش را رنج مى داد، بى مهرى او بهمادر به جائى رسيد كه روزى مادرش را كه بر اثر پيرى و ضعف ، توان راه رفتننداشت ، به كول گرفت و بالاى كوه بُرد و در آنجا گذاشت ، تا طعمه درّندگان بيابانشود، هنگامى كه مادر را در آنجا گذاشت و از بالاى كوه سرازير شد تا به خانه بازگردد، مادرش در اين فكر افتاد مبادا پسرم در مسير پرتگاه كوه بيفتد و بدنش خراشبردارد و يا طعمه درندگان گردد! براى پسرش چنين دعا كرد:
خدايا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ كن ، تا به سلامت به خانه اشبازگردد.
از سوى خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد! اى موسى ! به آن كوه برو و منظرهمهر مادرى را ببين .
ببين مهر مادر چه ها مى كند
جفا ديده اما دعا مى كند
موسى عليه السلام به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دريافت ، احساساتش به جوش وخروش آمد، كه به راستى مادر چقدر مهربان است ولى به زودى خداوند به او وحى كردكه :
اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم .(58)
دوباره خطاب آمدى بر كليم
ز سوى خداى غفور و رحيم
كه موسى از اين مادر دلپريش
منم مهربانتر به مخلوق خويش
ولى حيف كاو خود ستائى كند
ندانسته از من جدائى كند
در عين بدى من از آن دل خوشم
كه با توبه اى ناز او مى كشم
خدا را بايد بيشتر از پدر و مادر خود دوست بداريم
قال الصادق عليه السلام :
(لا يمحض رجل الا يمان بالله حتى يكون الله أ حب إ ليه من نفسه و أ بيه و أ مه و ولده و أهله و ماله و من الناس كلهم ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
ايمان انسان به خدا ناب و خالص نباشد مگر آن كه خداوند را از خودش و پدر و مادر وفرزند و زن و مالش و از همه مردم بيشتر دوست بدارد.(59)

فيما اوحى اللّه الى داود عليه السلام (يا داود ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين وزيارتى للمشتاقين و أ نا خاصة للمطيعين ).
خداى عزّوجلّ به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! ياد من از آنِ يادكنندگان (من ) است و بهشت من از آن فرمانبرداران (من ) و ديدارم ازآنِ مشتاقان (من ) و من ويژه فرمانبردارانم .(60)
من محبّت خود را پاك از آن تو كردم
قال الامام المهدى عليه السلام : (إ نّ موسى عليه السلام ناجى ربه بالواد المقدّسفقال يا رب إ نى قد أ خلصت لك المحبة منى و غسلت قلبى عمن سواك و كان شديد الحب لاهله فقال الله تبارك و تعالى فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أ ى انزع حب أ هلك من قلبك إ ن كانت محبتكلى خالصة و قلبك من الميل إ لى من سواى مغسولا).
امام مهدى عليه السلام فرمود:
موسى در وادى مقدّس با خداى خود به راز و نياز پرداخت و عرض كرد: پروردگارا! منمحبّت و دوستى خود را پاك از آن تو كردم و دلم را از جز تو شستم - موسى خانواده اش رازياد دوست مى داشت - پس خداى تعالى فرمود:
(كفشهاى خود را بركن ) يعنى اگر محبت تو پاك از آن من است و دلت از هواى جز منشسته است پس محبّت خانواده ات را از دل خود بركن .(61)
دل حَرَم خدا است جز او را در آن منشان
و قال الصادق عليه السلام :
(القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير اللّه ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
دل حرم خداست ، پس جز خدا را در حرم خدا منشان !(62)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله (اللهم انى اسالك حبك و حب من يحبك والعمل الذى يبلغنى حبك اللهم اجعل حبك احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد).
در دعايى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است :
خداوندا! از تو مى خواهم محبّت خود و محبّت آن كس كه تو را دوست دارد و كارى كه مرا بهمحبت تو مى رساند عطايم فرمايى .
بارخدايا! محبت خود را در دل من محبوبتر گردان از محبت به خودم و خانواده ام و از آب خنك.(63)
محبت خدا، برتر از ترس از خدا
قال الصادق عليه السلام : (الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
محبت (خدا) برتر از ترس (از خدا) است .(64)
(المسيح عليه السلام لما سئل عن عمل واحد يورث محبه الله : ابغضوا الدنيا يحببكم الله).
از حضرت عيسى عليه السلام سؤ ال شد كه چه كارى را انجام دهيم كه خداوند ما را دوستبدارد؟
حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:
(دنيا را دشمن داريد خدا شما را دوست خواهد داشت ).(65)
جز به او دلمشغول نكرده اند
قال الصادق عليه السلام : (طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِى بُغْضِ أَهْلِالْمَعَاصِى ).
امام صادق عليه السلام فرمود: دوستى خداى عزّوجلّ را جُستم آن را در دشمنى باگنهكاران يافتم .(66)
ال الصادق عليه السلام : (إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ وَ كَانَعِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ).
هرگاه مؤ من از دنيا كنار بكشد بلند مرتبه گردد و شيرينى محبت خدا را دريابد و نزددنياپرستان چون ديوانه جلوه نمايد، در صورتى كه شيرينى محبت خدا با آنها در آميختهاست و از اين رو، جز به او، دل مشغول نكرده اند.(67)
كسانى كه خداوند دوستشان دارد
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
O (در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكى كنيد كه خداوندنيكوكاران را دوست دارد).بقره : 195 .
O (... همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را (نيز) دوست دارد).بقره :222 .
O (آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد، (خدا او را دوستمى دارد؛ زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست دارد).آل عمران : 76 .
O (چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسيد، سست و ناتوان نشدند (و تن بهتسليم ندادند)؛ و خداوند استقامت كنندگان را دوستدارد).آل عمران : 146 .
O (به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنان مردم نرم (و مهربان ) شدى ؛ اگر تندخووسخت دل مى بودى از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و برايشانآمرزشبخواه و در كارها با ايشان مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى ،(قاطع باش و)بر خداى توكّل كن كه خداتوكّل كنندگان را دوست دارد).آل عمران : 159.
O (آنها بسيار به سخنان تو گوش مى دهند تا آن را تكذيب كنند؛مال حرام فراوان مى خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن ، يا (اگرصلاح دانستى ) آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف نظر كنى ، به توهيچ زيانى نمى رساند؛ و اگر ميان آنها داورى كنى ، با عدالت داورى كن ، كه خدا عادلانرا دوست دارد).مائده : 42 .
O (... خداوند پرهيزگاران را دوست دارد).توبه : 4 .
O (هرگز در آن (مسجد به عبادت ) نايست !. آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوابنا شده ، شايسته تر است كه در آن (به عبادت ) بايستى ؛ در آن مردانى هستند كه دوستمى دارند پاكيزه باشند؛ و خداوند پاكيزگان را دوست دارد).توبة : 108.
O (خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند، گويى بنايى آهنيناند).سوره صفّ: آيه 4 .
خداوند مزّاح و شوخى كننده را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِى الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ الْمُتَوَحِّدَبِالْفِكْرَةِ (الْمُتَخَلِّيَ بِالْعَبْرَةِ) الْمُتَبَاهِيَ بِالصَّلَاةِ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند دوست دارد كسى را كه با مردم مزاح و شوخى كند، امّا سخن زشت به زبان نياورد ونيز كسى را كه انديشه اى يكتاپرست داشته باشد و كسى را كه آراسته به صبر وشكيبايى باشد و كسى را كه به نماز خواندن افتخار كند.(68)
خداوند دل غمناك را دوست دارد
قال على بن الحسين عليه السلام : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍشَكُورٍ).
امام سجّاد عليه السلام فرمود: خداوند هر دل غمناك و هر بنده سپاسگزار را دوستدارد.(69)
خداوند انسان با حيا و پاكدامن را دوست دارد
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ : (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند عزّوجلّ آدم با حياى خويشتندار را دوست دارد.(70)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَالْمُتَعَفِّفَ).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند انسان با حياى بردبار پاكدامن با مناعت را دوست دارد.(71)
خداوند عزّوجلّ سه تن را دوست دارد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (ثلاثة يحبهم اللهعزوجل : رجل قام من الليل يتلو كتاب الله و رجل تصدق صدقة بيمينه يخفيها عن شماله ورجل كان فى سرية فانهزم اصحابه فاستقبل العدو).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
خداى عزّوجلّ سه تن را دوست دارد:
كسى كه نيمه شب برخيزد و كتاب خدا را تلاوت كند.
كسى كه با دست راست صدقه دهد و دست چپش آگاه نشود.
و كسى كه با سپاهى رفته باشد و همرزمانش بگريزند و او با دشمن مقابله كند.(72)
كدام آفريده ات را بيشتر دوست دارى ؟
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (يقول الله تبارك و تعالى : إ ن أ حب العباد إلى المتحابون بجلالى المتعلقة قلوبهم بالمساجد المستغفرون بالا سحار أ ولئك إ ذا أردت بأ هل الا رض عقوبة ذكرتهم فصرفت العقوبة عنهم ).
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
محبوبترين بندگان نزد من آنهايند كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، دلبستهمسجدهايند و سحرگاهان لب به استغفار گشايند، اينانند كه هرگاه بخواهم زمينيان راكيفر دهم به ياد ايشان افتم و از مجازات آنان صرف نظر كنم .(73)
(و فى مناجاة موسى عليه السلام أ ى رب أ ى خلقك أ حب إ ليكقال من إ ذا أ خذت حبيبه سالمنى ).
موسى عليه السلام در مناجات با خدا عرض كرد:
خداى من ! كدام آفريده ات را بيشتر دوست مى دارى ؟
فرمود: آن كس را كه چون محبوبش را از او بگيرم با من آشتى باشد.(74)
خداوند فرمود: مردم خانواده منند
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله :
(الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍسُرُوراً).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
مردم نانخورهاى خدايند؛ پس محبوبترين كس نزد خدا آن است كه بهحال آنها سودمندتر باشد و خانواده اى را خوشحال كند.(75)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (الْخَلْقُ عِيَالِى فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّأَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
خداى عزّوجلّ فرموده است : مردم خانواده منند؛ پس محبوبترين آنها نزد من كسى است كه بهآنان مهربانتر و در راه برآوردن نيازهايشان كوشاتر باشد.(76)
خداوند شاد كردن مسلمان را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : (سئلرسول الله صلى الله عليه و آله أ ى الا عمال أ حب إ لى اللهقال اتباع سرور المسلم قال و قيل يا رسول الله و ما اتباع سرور المسلمقال شبعة جوعة و تنفيس كربته و قضاء دينه ).
O امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده شد:
خداى عزّوجلّ كدام كار را بيشتر دوست دارد؟
فرمود: مسلمانى را پياپى شاد كردن .
عرض شد: اى رسول خدا! منظور از شاد كردن پياپى مسلمان چيست ؟
فرمود: گرسنگيش را برطرف سازى ، اندوهش را بزدايى و قرضش را بپردازى .(77)
محبوبترين كارها نزد خداوند
(ثلاثة يحبها الله قلة الكلام و قلة المنام و قلة الطعام ثلاثة يبغضها الله كثرة الكلام وكثرة المنام و كثرة الطعام ).
O پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند سه كار را دوست دارد: كم گويى ، كم خوابى و كم خورى .
سه چيز را نيز دشمن دارد: پرگويى ، پرخوابى ، پرخورى .(78)
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام : قَالَ: (مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِالسُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ).
O امام باقر عليه السلام فرمود:
هيچ عبادتى نزد خدا محبوبتر از شاد كردن مؤ من نيست .(79)
قال الصادق عليه السلام :
(من اءحبّ الا عمال إ لى اللّه تعالى زيارة قبر الحسين عليه السلام ).
O امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از محبوبترين كارها نزد خداى تعالى زيارت قبر حسين عليه السلام است .(80)
قال على عليه السلام :
(اءحب الا عمال إ لى اللّه عزّوجلّ فى الا رض الدعا).
O امام على عليه السلام فرمود:
محبوبترين كارها نزد خداى عزوجل در زمين ، دعاست .(81)
بار خدايا كدام بنده ات را دوست دارى ؟
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ:
ُأَنِّى أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِكَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى يُكْثِرُ ذِكْرِى فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُفِى ذَلِكَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى لَا يَذْكُرُنِى فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بارخدايا! دوست دارم بدانم كدام بنده ات را دوست دارى تا من نيز دوستش بدارم ؟
خداوند فرمود: هرگاه ديدى بنده ام بسيار به ياد من است (بدان كه ) من توفيق اين امر رابدو داده ام و دوستش دارم .
و هرگاه ديدى بنده ام به ياد من نيست من او را از اين كار محروم كرده ام و دشمنش داشته ام.(82)
هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد ...
قال الصادق عليه السلام :
(إ ذا أ حب الله عبدا أ لهمه الطاعة و أ لزمه القناعة و فقهه فى الدين و قواه باليقينفاكتفى بالكفاف و اكتسى بالعفاف و إ ذا أ بغض الله عبدا حبب إ ليهالمال و بسط له و أ لهمه دنياه و وكله إ لى هواه فركب العناد و بسط الفساد و ظلمالعباد).
امام صادق عليه السلام فرمود:
هرگاه خداى تعالى بنده اى را دوست بدارد به او اطاعت خود را الهام فرمايد، قناعت راپيشه او كند، در دين فقيه و آگاهش گرداند، جانش را با يقين نيرو بخشد، با كفافزندگيش را بگذراند و جامه عفت بر او بپوشاند.
و هرگاه خداوند بنده اى را دشمن دارد او را مال دوست گرداند، آرزوهايش را دراز كند، دنيارا به ذهن او افكند، او را به خواهشهاى نفسش واگذارد، پس بر مركب عناد بنشيند و بساطتبهكارى را بگستراند و بر بندگان ستم روا دارد.(83)
نشانه خدادوستىِ انسان
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
(بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خداوند دوستتان بدارد و گناهانتانرا ببخشايد و خداوند آمرزنده و مهربان است ).(84)
قال على عليه السلام : (إ ن من أ حب عباد الله إ ليه عبدا أ عانه الله على نفسه فاستشعرالحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدى فى قلبه ).
امام اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
همانا يكى از محبوبترين بندگان خدا نزد او بنده اى است كه خداوند او را در پيكار بانفسش يارى كرده است ؛ پس ، جامه زيرينش اندوه است و جامه رويينش ترس (از خدا) و چراغهدايت در دلش فروزان است .(85)
هر دلداده اى با دلدار خود خلوت كند
عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ:
اللَّهُ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عليه السلام أَنْ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِىفَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّى أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ هَا أَنَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌعَلَى أَحِبَّائِى إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِى قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِى بَيْنَأَعْيُنِهِمْ يُخَاطِبُونِّى عَنِ الْمُشَاهَدَةِ وَ يُكَلِّمُونِّى عَنِ الْحُضُورِ)
O امام صادق عليه السلام فرمود:
خداوند به موسى عليه السلام وحى فرمود:
دروغ مى گويد آن كس كه گمان برد مرا دوست دارد امّا چون شب فرا رسد چشم از عبادت منفرو بندد. مگر نه اين است كه هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت كند؟! هان ! اىپسر عمران ، چون شب شود من متوجّه دوستداران خود شوم و ديده دلشان را بگشايم و كيفرمرا در برابر چشمانشان مجسم كنم و با من گفتگو كنند چنان كه گويى مرا مى بينند و درحضور خودم با من سخن مى گويند.(86)
دلداده خدا مخلصترين بنده خداست
قال الصادق عليه السلام : (حبّ اللّه إ ذا أ ضاء على سر عبد أ خلاه عنكل شاغل و كل ذكر سوى الله عند ظلمة و المحب أ خلص الناس سرا لله و أ صدقهم قولا و أوفاهم عهدا).
امام صادق عليه السلام فرمود:
نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده اى بتابد او را از هر مشغله ديگرى تهى گرداند. هريادى جز خدا تاريكى است . دلداده خدا مخلصترين بنده خداست و راستگوترين مردمان ووفادارترين آنها به عهد و پيمان .(87)
عشق خدا آتشى است كه ...
قال أ مير المؤ منين عليه السلام :
(حبّ الله نار لا يمر على شى ء إ لا احترق و نور الله لايطلع على شى ء إ لاّ أ ضاء).
امير مؤ منان على عليه السلام فرمود:
عشق خدا آتشى است كه در هر چه بيفتد بسوزاند و نور خدا به هر چه نزديك شودفروزانش كند.(88)
هر عاشقى براى ديدن معشوق خود بكوشد
(أ وحى اللّه إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيبرضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه ).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! هر كس محبوبى را دوست بدارد سخنش را باور كند و هر كه از محبوبى خوشش آيدكرده هاى او نيز در نظرش پسنديده آيد و هر كه به محبوبى اعتماد داشته باشد به اوتكيه كند و هر كه شيفته محبوبى باشد براى ديدن او بكوشد.(89)
دل خدا دوست
قال امير المؤ منين على عليه السلام :
(القلب المحب لله يحب كثيرا النصب لله و القلب اللاهى عن الله يحب الراحة فلا تظن ياابن آدم إ نك تدرك رفعة البر بغير مشقة فإ ن الحقثقيل مر).
امام على عليه السلام فرمود:
دلِ خدادوست ، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست مى دارد ودل بى خبر از خدا، راحت طلب است .
پس ، اى پسر آدم ! گمان مبر كه بى رنج و سختى به مقام رفيع نيكوكارى دست يابى ؛زيرا كه حق سنگين و تلخ است .(90)
هديه اى كه خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
أ وحى الله إ لى بعض الصديقين أ ن لى عبادا من عبيدى يحبونى و أ حبهم و يشتاقون إ لىو أ شتاق إ ليهم و يذكرونى و أ ذكرهم ....
خداى تعالى به يكى از صدّيقان وحى فرمود:
مرا بندگانى است كه دوستم دارند و من دوستشان دارم ، مشتاق منند و من مشتاق آنانم ، بهياد منند و من به ياد آنانم ... كمترين چيزى كه به ايشان مى دهم سه چيز است :
اوّل : پرتوى از نور خود را در دلهايشان مى افكنم كه بدان سبب از من خبردار مى شوندچنان كه من از آنان خبر دارم .
دوّم : اگر آسمانها و زمينها و هر آنچه در آسمانها و زمينهاست در ترازوهاى آنها باشد دربرابر ارزش آنها كم مى بينم .
سوّم : به آنان روى مى آورم و كسى كه من به او روى آورم آيا فكر مى كنى كسى مى داندكه چه مى خواهم به او بدهم ؟!(91)
مهر همه براى خدا
(و روى أ نه صلى الله عليه و آله سلّم عليه غلام دون البلوغ و بش له و تبسم فرحابالنبى صلى الله عليه و آله فقال له أ تحبنى يا فتىفقال إ ى و الله يا رسول الله فقال له مثل عينيكفقال أ كثر فقال مثل أ بيك فقال أ كثر فقال مثل أ مكفقال أ كثر فقال مثل نفسك فقال أ كثر و الله يارسول الله فقال أ مثل ربك فقال الله الله الله يارسول الله ليس هذا لك و لا لا حد فإ نما أ حببتك لحب الله فالتفت النبى إ لى من كان معهو قال هكذا كونوا أ حبوا الله لا حسانه إ ليكم و إ نعامه عليكم و أ حبونى لحب الله ).
پسرى بر پيامبر اسلام سلام نمود و از ديدن پيامبر شاد گشته بود پيامبر به وىفرمود: اى پسر آيا تو مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: آرى بخدا قسم .
حضرت فرمود: مانند دو چشمت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر دوست دارم .
فرمود: بمانند پدرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر،
فرمود: مانند مادرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: مانند خودت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: آيا مانند خدا مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: اى پيامبر اللّه اللّه اللّه كه بمانند خدا شما يا ديگرى را دوست بدارم من كهشما را دوست مى دارم براى خداست .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله به همراهان خود فرمود: (هكذا كونوا احبواللّه لاحسانهاليكم و انعامه عليكم و احبونى لحب اللّه )، اينچنين باشيد خداوند را بر نعمت ها و نيكىهايش بر شما، دوست بداريد و مرا بدوستى خدا دوست بداريد.(92)
گشت وارد بر پيمبر كودكى
كودكى با عقل و فهم و زيركى
مصطفى بنمود از وى اين سئوال
دوست مى دارى مرا، اى خوردسال ؟
گفت : آرى اى رسول محترم
خاك پاى تو بود تاج سرم
گفت : آيا بيشتر اى خوش لقا
ديدگانت دوست دارى يا مرا؟
گفت : اى رشك رخت شمس و قمر
دارمت از ديدگانم دوست تر
گفت : باب و مادرت اى نيكخو
دوست تر دارى و يا ما را، بگو؟
گفت : باب و مادرم قربان تو
جانشان بادا فداى جان تو
بار ديگر گفت ختم انبياء
مهربانتر با منى ، يا با خدا؟
گفت : اللّه اللّه اى فخر بشر
از تو مى دارم خدا را دوست تر
من ترا بهر رضاى كردگار
دوست دارم از دل و جان دوستدار
رو به اصحاب آن امين وحى ها
كرد، گفتا: از ره مهر و وفا
در حقيقت دوستى اينست ، اين
هان شما هم دوست داريدم چنين
احمد جام
تو را به غفلت نگرفتم
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
اى فرزند آدم ! ... بواسطه بدگمانيت به من ، از رحمتم نااميد نشدى پس وظيفه اتشكرگزارى از من است و با بيان كردن مطالب از طرف انبياء با تو اتمام حجت شده است .
بواسطه نافرمانيت ، من بر تو سلطه مى يابم . و بخاطر نيكى و احسانت ، در نزد مناجر نيكويى دارى . من همواره تو را هشدار داده و در غفلت قرار نداده ام تكليفى بالاتر ازتوانت بر دوشت ننهاده ام و امانت الهى را به اندازه قدرتت بر تو بار كرده ام . براىخويش از تو راضى شدم به آنچه كه تو از آن به من راضى شدى . من هرگز تو را بهآنچه كه كرده اى ، عذاب نمى كنم .(93)
يوسف و محبت
عن أ بى الحسن الرضا عليه السلام قال :
(قال السجان ليوسف إ نى لا حبك فقال يوسف ما أ صابنى إ لا من الحب إ ن كان خالتى أحبتنى سرقتنى و إ ن كان أ بى أ حبنى فحسدونى إ خوتى و إ ن كانت امرأ ة العزيز أ حبتنىفحبستنى ...).
امام هشتم فرمايد: زندانيان به يوسف عليه السلام گفتند: ما تو را دوست مى داريم .
يوسف عليه السلام فرمود: آنچه وارد شد بر من ، نبود مگر از محبت و دوستى ، خاله من مرادوست داشت دزديدند مرا و پدر من به من محبت پيدا كرد برادران بر من رشك و حسد بردندهمسر عزيز به من محبت پيدا كرد مرا به زندان افكند.(94)
طعنه شيطان
همانا شيطان عرض كرد:
بارالها بندگان تو، دوست مى دارند تو را و نافرمانيت كنند و دشمن مى دارند مرا وفرمانبرى من كنند؟
پس جواب آمد من عفو كنم فرمانبرى آنان را از تو به خاطر دشمنى كه با تو دارند، وايمان آنان را مى پذيرم اگر چه مرا فرمانبرى نكردند به دوستى كه با مندارند.(95)
عاشق دلداده را در دل بجز دلدار نيست
نقش بر لوح ضميرش غير نام يار نيست
تا به كى در كوچه و بازار جوئى يار را
يار ما را مسكن اندر كوچه و بازار نيست
عكس جانان را كجا بينى تو در مرآت دل
گر تو را آئينه دل پاك از زنكار نيست
بگذر از سوداى وصل و لاف از عشقش مزن
تا تو را بر سر به جز فكر سر و دستار نيست
كى تواند ديد حسن طلعت دلدار را
آنكه باشد ديده اش بيدار و دل بيدار نيست
از گلستان وصالش كى گلى آرد بكف
هر كه در گلزار وصلش خوار همچون خار نيست
با هزاران جلوه خورشيد رخسارش هنوز
چشم چون خفاش غافل قابل ديدار نيست
هيچ داند از چه پنهان است در عين ظهور
علت پنهانيش جز كثرت اظهار نيست
يار را تا چند جوئى قدسيا در هر ديار
در ديار عشق غير از يار ما ديار نيست

fehrest page

back page