بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در محضر عارفان, واصف بادکوبه اى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AREFAN01 -
     AREFAN02 -
     AREFAN03 -
     AREFAN04 -
     AREFAN05 -
     AREFAN06 -
     AREFAN07 -
     AREFAN08 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

17 : دستورالعملى از حاج ميرزا ملكى تبريزى در رابطه با آداب قرآن و دعا(75)
عارف كامل و عوامل عالم مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در كتاب المراقبات فىاعمال السنه بعد از ذكر مطالبى به آداب و آيين قرآن و دعا مى پردازد و مىگويد:
... بجاست كه پاره اى از اداب و آيينهاى قرائت قرآن و دعا را در اينجا بياوريم وتفصيل آن را به جاى خود واگذاريم ، و چون قرآن در فضيلت بر دعا تقدم و پيشى دارد،نخست از آداب قرائت قرآن سخن مى گوييم :
آداب قرائت قرآن  
از آنجا كه خداوند در ايه افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (76)آنان راكه در قرآن به تدبر نمى نگرند، با زبانى سرزنش آميز نكوهيده است ، نخستين ومهمترين ادب و آيين تلاوت قرآن ، تدبر و تامل در آن است ، زيرا آن كه در قرآن بهتدبر بنگرد، ناگزير به اندازه تدبر و تامل خويش ‍ شكوه و عظمت قرآن و آورندهقرآن و معانى و مفاهيم آن را در خواهد يافت ، و همين درك و دريافت سبب خواهد شد تا بههنگام قرائت ، ذهن و ضمير خويش را از پراكندگى دور دارد و برتامل و تدبر خويش در فهم معانى و مقاصد قرآن بيفزايد، و از آنچه را فهم آن ها را مىبندد، بپرهيزد و هر امر و نهى و حكم و دستور و پند و موعظه اى مى بيند، همه را ويژهخود بپندارد، اينجاست كه قرائت و تدبر قرآن بر او اثر مى گذارد، و روح و جان او رابر مى انگيزد و از اين پس است كه به دنياهايى نيكو و نورانى راه مى يابد، و بهمقامهايى بس والا و بالا فرا مى رسد.
اينها پاره اى از آداب و آيينهاى قرائت قرآن كه برخى از آنها واجب و بايسته است و برخى ديگر اگر واجب نباشد، بس ارجمند و گرانبهاست .
چگونه در قرآن تدبر و انديشه كنيم ؟ 
اينك بجاست براى نشان دادن شيوه تدبر در قرآن و دريافت معانى آن ، نمونه و مثالىبياوريم ، باشد كه كسانى را به كار ايد، مثلا كسى كه در سوره واقعه مى خواند افرايتم الماء الذى تشربون (77)نبايد از واژه آب ، تنها به همان معنى ظاهر ومزه ويژه آن بسنده كند، بلكه بايد از ابعاد ديگرى نيز در آن انديشه وتامل كند، مثلا در اين بينديشد كه اين همه گياهان رنگارنگ و حيوانات گونه گون كهجهان را انباشته اند، همه و همه از آب آفريده شده اند، در اين بينديشد كه از همين آب ،انسان آفريده شده ، كه افزون بر شگفتيهاى ظاهرى چون چشم و گوش و زبان و...،باطن و نيروهاى باطنى او آن چنان شگفت و پرتوانند كه مى توانند او را تا بلندترينپايگاه عقلانى و معنوى فرا برند، در اين بينديشد كه همين انسان آفريده از آب ، باطنىآن چنان عظيم و شگفت وگسترده دارد كه گويا همه جهان جدا ومستقل شمرده مى شود. جهان اصغردر برابر جهان آفرينش كه جهان اكبراست .
موانع فهم قرآن  
خواننده قرآن براى درك و دريافت بيشتر و بهتر مقاصد قرآنى ، افزون بر تدبر وتامل بايد بكوشد تا آنچه فهم و دريافت معانى قرآن را جلو مى گيرد نيز از خود دوردارد، وگرنه از خواندن قرآن نه تنها آن گونه كه بايد بهره نخواهد برد، كه گاهزيان ههم خواهد ديد. براى آنچه فهم قرآن را جلو مى گيرد مواردى بر شمردند، اينكبرخى از آنها:
1 - برخى از صفات پست و پليد و پاره اى از خوهاى زشت و پلشت كهدل را تيره مى كند، ذهن و ضمير را نيز از دريافت معانى و مقاصد قرآن ناتوان مى سازد،بر اين نكته در خود قرآن هم اشاراتى آمده است ، مثلا در آيه كذلك يطبع الله علىكل قلب متكبر جبار (78)سخن اين است كه خداوند بر دلهاى مغروران و زورگويان كهخود را بزرگ مى شمارند و به ديگران به ديده حقارت مى نگرند و بر آنان ستم روامى دارند، مهر نهاده است و راه درك و دريافت آن ها را بسته است .
2 - شيوه ناروايى را مذهب گرفتن و بر آن تعصب و پاى فشردن و جز آن راباطل و بيراهه
شمردن نيز راه را بر فهم و دريافت بركات قرآن مى بندد، زيرا چه بسا به هنگامقرائت ، بارقه هايى از حقيقت قرآن بر چنين كسى جلوه كند و دريافتهايى حق و درست براو آشكار شود، اما او آنها را از اين روى كه با باورهاى پيشين او همخوان نيستند، نپذيرد واز آنها روى گرداند، دست كم آنها را به گونه اى كه با باورهاى پيشين او همخوانشوند، تاويل و توجيه كند، چنين كسى همواره از دريافت مقاصد و حقايق قرآن دور خواهدماند مگر اينكه از تعصب و پافشارى بر باورهاى ناروايى خويش دست بشويد.
آداب دعا  
بارى دعا را آداب و آيينهاى ويژه اى است كه اينك پاره اى از آنها را با بهره گيرى ازروايات و احاديثى كه در اين باره هست ، مى آوريم :
1 - اميدوارى به خدا و نوميدى از هر چه جز او (ست )
از آداب دعا اين است كه دعا كننده در بر آمدن و روا شدن نياز خويش تنها به خدا اميد بنددو از هر چه و هر كه جز او(ست )، اميد ببرد، و در آيه شريفه و ادعوه خوفا و طمعا ) (:: او را از روى ترس و اميد بخوانيد) به اين ادب اشارتى شده است .
از پيامبر اكرم گزارش شد كه فرمود: با يقين به اجابت ، خدا را بخوانيد و دعا و درخواست خود بدو بريد.(:: ادعوا الله و انتم موقنون بالاجابه )
2 - پرهيز از گناه بويژه ستم به جان و جاه ومال مردم :
از ديگر آداب دعا اين است كه دعا كننده بايد از گناهكارى بويژه دراز دستى و ستمكارى وحرامخوارى پرهيز كند، دست ستم از جان و مال و آبرو مردم كوتاه دارد و كردار خويشپسنديده سازد، اينك چند روايت :
از پيامبر (ص ) روايت شده هر كس دوست دارد دعايش اجابت شود، بر اوست كه كسب و كار وخورد و خوراكش را حلال و پاك سازد، يعنى از كلاهبردارى و حرامخوارى بپرهيزد.
در سفارشهاى خدا به عيسى (ع )آمدن : به ستمگران بنىاسرائيل بگو: در حال حرامخورى و بت پرستى مرا نخوانند، كه من سوگند خورده ام هركه مرا بخواند اجابتش كنم ، و اجابت من اينان را تا آن گاه كه در حرامخوارى و بتپرستى هستند، جز لعن و نفرين نيست .
زمينه هاى اجابت دعا
افزون بر صفات ياد شده كه اجابت دعا را جلو مى گيرند، آداب و آيينهاى ديگر نيزهستند كه زمينه اجابت را فراهم مى سازند، و بر دعا كننده است كه آنها را رعايت كند وپاس دارد، اينك برخى از آن زمينه ها:
1 - تضرع و گريه  
از خوف و خشيت خداا گريستن و با زارى و تضرع رو بدو كردن و سر بر آستان اوساييدن ، از آداب و آيينهاى بندگى است ، و افزون بر پيامدهاى نيكوى فراوانى كهدارد، از زمينه هاى استجابت دعا نيز هست ، اينك چند روايت :
در روايتى آمده : در ميان بهشت و دوزخ گردنه اى است كه جز گريه كنندگان از خشيت خداهيچ كس از آن نمى گذرد.(:: بين الجنه و النار عقبه لا يجوز منها الا البكاوون من خشيهالله . )
از پيامبر (ص ) گزارش شده : خداوند به عزت خويش سوگند ياد كرده كه بندگان منقدر و قيمت گريه را نمى دانند و خبر ندارند كه من براى گريه آنان چه بهاى سنگين وچه پاداش شيرينى اندوخته ام ، براى آنان در جوار و كنار خويش كاخى ويژه ففراهمكرده ام و كسى را در آن كاخ با آنان شريك نساخته ام .
2 - سپاس و ستايش و عذر و پوزش  
از ديگر آداب دعا، خدا را ستايش كردن و بزرگ داشتن است ، از اميرالمؤ منين (ع )پرسيدند:خدا را چگونه ستايش كنيم و بزرگ شماريم ؟ فرمود: بگوييد: يا من اقرب الى منحبل الوريد، يا من يحول بين المر ء و قلبه ، يا من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبين ، يامن ليس كمثله شيى ء
به هنگام ستايش نيز بجاست كه خدا را با اسما و صفاتى كه با دعا و نياز ما تناسبدارد بخوانيم ، نعمتها و بخششهاى او را ياد كنيم و آنها را شكر و سپاس گزاريم ، سپسگناهان خويش را ياد كنيم و از آنها عذر و پوزش ‍ بخواهيم .
3 - درنگ و تامل و اصرار و پافشارى  
نيز بجاست كه دعا كننده در دعاى خويش درنگ وتامل كند، از عجله و شتاب بپرهيزد، و بر آنچه مى خواهد اصرار و پافشارى كند - كه خدابنده اى را كه در دعاو نياز خويش لجاجت و پافشارى مى كند، دوست دارد - و دست كم دعاىخويش را سه بار تكرار كند.
4 - از چشم مردم دور داشتن  
نيز بجاست در خلوت و پنهانى ، دور از چشم مردم به دعا ايستد، تا هم از آفت ريا دورماند و هم فرمان خدا را كه فرمود: پنهانى دعا كنيد.
به جاى آورده باشد، و در روايت نيز آمده كه : يك دعاى پنهان با هفتاد دعاى آشكاربرابرى مى كند(:: دعا السر يعدل سبعين دعوه فى العلانيه )
5 - خضوع و خشوع  
از ديگر آداب دعا اين است كه بايد با دلى خاشع و بدنى خاضع به خدا رو كرد و باكوچكسارى و چرب زبانى هر چه بيشتر، درخواست و نياز بدو برد.
روايت شده كه خداوند به عيسى (ع )فرمود: يا عيسى ! مرا بخوان چونان غريق بيچاره اىكه جز من پناهى نمى شناسد، با شكسته دلى مرا بخوان ، در خلوت و تهايى ، بسيارمراياد كن ، دوست دارم كه با چرب زبانى و چاپلوسى و با تملق و خاكسارى مرا بخوانى ،البته از روى صنده دلى و بيدارى و نه از روى غفلت و خوابزدگى ، دوست دارم كهصداى غمزده و آواى اندوه بارت را به گوش من برسانى .
نيز روايت شده كه خداوند به موسى (ع ) فرمود: موسى ! هرگاه مرا بخوانى ، ترسانو لرزان مرا بخوان ، با خوف و خشيت چهره بر خاكبمال و سر به سجده گذار، دل شكسته و ترسان با من راز و نياز كن .
دلت را با خشيت بميران ، با ژوليدگى و شوريدگى به من رو كن ، چونان كسى كه ازترس دشمن مى گريزد، فرياد مى كشد و يارى مى خواهد، تو نيز از ترس گناهانتفرياد بكش و از من يارى خواه كه من خوب يار و ياورى براى بندگانم هستم .
6 - انگشترى به دست داشتن  
از ديگر آداب دعا انگشتر فيروزه يا عقيق به دست داشتن است و روايت شده كه خداوندفرمود: من شرم دارم كه دستى را كه انگشترى فيروزه يا عقيق در انگشت باشد، نوميدبرگردانم .از امام صادق (ع )نيز روايت شده : هستى كه با انگشترى عقيق در انگشت بهسوى خدا بال رود، نزد او از هر دست ديگرى عزيزتر است .
18 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد اقا ملكى تبريزى (79) 
پيامبر گرامى اسلام (ص ) سفارشهاى موكد(ى ) دربارهطول (دادن ) سجود فرموده است ، و اين امرى است بسيار مهم . سجده طولانى ، نزديكترينهيت (::حال )هاى بندگى است ، و به همين جهت در هر ركعت نماز، دو سجده تشريع (واجب )شده است . از ائمه اطهار (ع )و شيعيانشان در موردطول سجود مطالب مهمى نقل شده است .
در يكى از سجده هاى امام سجاد (ع ) شمارش رفت كه هزار مرتبه فرمود:
لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا لا اله الا الله ايماناو صدقا.
درباره امام كاظم (ع )نوشته شده (است ) كه گاهىطول سجده اش از بامداد تا ظهر ادامه داشت ، و از اصحاب ائمه مانند ابن ابى عميروجميل و خربوذقريب به همين مطلب نقل شده است .
در ايام تحصيل در نجف اشرف شيخ و استادى داشتم كه براى طلاب با تقوا، مرجع بود.از او سوال كردم : چه عملى را شما تجربه كرده ايد كه مى تواند در حالسالك موثرباشد، فرمود: در هر شبانه روز يك سجده طولانى به جاى آورد و درحال سجده بگويد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ، درحال ذكر، اين چنين توجه كند كه پروردگارم منزه از اين است كه بر من ظلمى روا داشتهباشد، بلكه خود من هستم كه بر نفسم ستم كردم و او را در اين مهالك قرار دادم
استاد من علاقه مندانش را به اين سجده سفارش مى كردم و هر كس كه انجام مى داد،تاثيرش را مشاهده مى كرد، مخصوصا كسانى كه اين سجده را بيشترطول مى دادند. بعضى انها هزار مرتبه ذكر مذكور را در سجده تكرار مى كردند و بعضىكمتر و بعضى بيشتر و شنيدم كه بعضى (از) آنها اين ذكر را سه مرتبه در سجده تكرارمى كردند.
19 : دستورالعملى از حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى (80) 
دستور العملى كه آن سالك ربانى به جناب ايه الله حاج شيخ محمد حسين كمپانى -رضوان الله تعالى عليهما - ارسال داشت ، چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم
فدايت شوم ! در باب اعراض از جد و جهد رسميات و عدموصول به واقعيات كه مرقوم شده و از اين مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده ايد، بىرسميت بنده حقيقت آنچه كه براى سير اين عوالم ياد گرفته و بعضى نتايجش را مفصلادر خدمت شريف ابتداى خود صحبت كرده ام و از كثرت شوق آنكه با رفقا در همه عوالمهمرنگ بشوم ، است و مخ آنچه از لوازم اين سير مى دانستم ، بى مضايقه عرضه داشتم ،حالا هم اجمال اين را به طريقه اى كه ياد گرفته ام ، مجددا اظهار مى دارم :
طريق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالممثال خود نگذشته ، به عالم عقلى نخواهد رسيد، و تا به عالم عقلى نرسيده ، حقيقت معرفتحاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتمام اين مقصود مغفور - جزاه الله عناخير جزاء المعلمين - مى فرمود كه :
نبايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند، تا جنبه حيوانيت كمتر، وروحانيت قوت بگيرد، و ميزان آن را هم چنين فرمود: كه انسان اولا روز و شب زياده از دومرتبه غذا نخورد، حتى تنقل ما بين الغذائين نكند. ثانيا هر وقت غذا مى خورد، بايدمثال يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد كه تمام سير نشود، اين در كم(:: كميت ) غذا، و ام كيفش ، بايد غير از آداب معروفه ، گوشت زياد نخورد، به اين معنىكه شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را، يعنى هم روز و شب راترك كند، و يكى هم اگر بتواند للتكيف نخورد، و لامحال آجيل خور نباشد و اگر احيانا وقتى نفسش زياد مطالبهآجيل كرد، استخاره كند. و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه را ترك نكند.
و اما تقليل خواب مى فرمودند: شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان ومجانبت (::دورى از) اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها درتقليل حيوانيت كفايت مى كند. و اما تقويت روحانيت اولا، دائما بايد هم و حزن قلبى به جهتعدم وصول به مطلوب داشته باشد. تا مى تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دوجناح سير آسمان معرفت است . در ذكر، عمده سفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخباروارد شده ، و اهم تعقيبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه در اخبار ماثور است ، لاسيما متطهرا در حال ذكر به خواب رود.
و شبخيزى ، مى فرمودند: زمستانها سه ساعت ، تابستانها يك ساعت و نيم و و مىفرمودند كه در سجده ذكر يونسيه ، يعنى در مداومت آن ، كه شبانه روز ترك نشود، هرچه زيادتر توانست كردن ، اثرش زيادتر،اقل اقل آن چهارصد مرتبه است ، خيلى اثرها ديده ام . بنده خود هم تجربه كرده ام . چندنفر مدعى تجربه اند. يكى هم قرآن كه خوانده مى شود به قصد هديه به حضرت ختمىمرتبت صلوات الله عليه و آله خوانده شود.
و اما فكر براى مبتدى ، مى فرمودند: در مرگ فكر بكن تا آن وقتى كه از حالش مىفهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده ، فى الجمله استعدادى پيدا كرده ، آن وقت بهعالم خيالش ملتفت مى كردند يا آنكه خود ملتفت مى شد، چند روزى همه روز و شب فكر دراين مى كند كه بفهمد كه هر چه خيال مى كند و مى بيند خودش است و از خودش خارج نيست .اگر اين را ملكه مى كرد، خودش را در عالم مثال مى ديد، يعنى حقيقت عالم مثالش را مىفهميد و اين معنى را ملكه مى كرد. آن وقت مى فرمودند كه بايد فكر را تغيير داد و همهصورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد، و اگر انسان اين را ملكه نمايد، لابدتجلى سلطان معرفت خواهد شد.
و به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت (مرتبه )اول ترقى به عالم مثال نمايد، بعد به عالم ارواح و انوار حقيقيه ، البته براهين علميهرا خودتان احضر (::آگاه ) هستيد. عجب است كه تصريحى به اين مراتب در سجده دعاى شبنيمه شعبان كه اوان وصول مراسله است ، شده است كه مى فرمايد: سجد لك سوادى وخيالى و بياضى . اصل معرفت آن وقت است كه هر سه فانى بشود كه حقيقت سجدهعبارت از فناست كه عندالفناء عن النفس بمراتبهايحصل البقاء بالله - رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمد و آله الطاهرين - بارىبنده فى الجمله از عوالم دعاگويى اخوان الحمدلله بى بهره نيستم و دعاى وجود شريفو جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار داده ام ...
حد تكميل فكر عالم مثال كه بعد از آن ، وقت محو صورت است ، آن است كه بايد خود بهخود ملتفت شده ، عيانا حقيقت مطلب را ببينيد، يا آن قدر فكر بكند كه از علميت گذشته ،عيان بشود، آن وقت محو موهومات كرده ، در عدم فكر بكند تا اينكه از طرف حقيقت خودشتجلى بكند.
20 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى دربارهچگونگىتذلل و وزارى (81)
بارى يكى از بهترين شيوه ها براى آن كه مى خواهد خوف و خشيتش ، اشك و گريه اش وسوز و ناله اش هر چه بيشتر باشد، اين است كه دستهاى خويش ‍ را بر گردن ببندد وخاك بر سر افشانده ، در خاك بغلطد، چهره بر خاك گذارد، سر بر ديوار نهد، گاهبايستد و گاه راه برود، گاه خاموش شود و گاه به درد بنالد، خويش را در صحنه محشربينگارد و آن گونه كه گناهكاران را عتاب و پرخاش مى كنند، بر خويش عتاب و پرخاشكند، سپس به راست بگرد و در اين حال اصحاب اليمين را به خاطر آورد و به آنانبينديشد، به شان و شكوهشان ، به شكل و شمايلشان ، به لباس و بويشان و... آنگاه به چپ بنگرد و اصحاب المشال را به خاطر آؤ رد و خويش را در ميان آنان پندارد،به احوال سخت و دردانگيز، به چهره هاى سياهشان ، به چشمان برآمده شان ، به دست وپاى بسته شان ، به پوششهاى آتشينشان بينديشد، به فرشتگانى بنگرد كه آمادهايستاده اند تا فرمان خداى را بر در افكندن او و آنان به دوزخ اجرا كنند، آن گاه از اينبينديشد و بهراسد كه مبادا خداى فرمان دهد خذوه فغلوه ، ثم الجحيم صلوه ، ثمفى سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه (::بگيريدش ، در دوزخ بيفكنيدش ، و درزنجير هفتاد ذراعى بكشيدش )، سپس فرياد بر آورد،
يا ارحم الراحمين ، يا غياث المستغيثين ) اى بخشنده ترين بخشندگان ! اى پناهبى پناهان ! اين رحمتك الواسعه ، اين عطاياك الفاضله ، اين فضلك العظيم ، اين منكالجسيم ، اين كرمك يا كريم
رحمت گسترده تو كو؟ بخششهاى بيكرانه تو كو؟ مهر و مهربانى تو كو؟ سپس بگريدو بردبارى و مهربانى گسترده او را به ياد آورد، بخشش و بخشايش بى كرانه او وعفو و گذشت بى بهانه او را به خاطر آورد، و اگر شيطان بخواهد او را نوميد كند و بهاو بگويد: تو با اين همه گناه و ناروايى كه دارى ، نمى توانى به رحمت و بخشايشخدا برسى ، كه رحمت او ويژه پارسايان است و تو از آنان نيستى ، سخن او را نپذيرد،به وسوسه او دل ندهد، از او روى گرداند و به خدا رو كند و بر نياز و نماز و اميد ورجاى خويش بيفزايد و اميدوارانه بگويد: از كرم و بزرگوارى تو دور است كه ازنيازمندانى چون من كه روى نياز به درگاه تو نهاده اند و دستتوسل به دامان خاصان تو آويخته اند، رحمت نياورى ، و بر چشم گريان ودل ترسان و بدن لرزانم نبخشايى .
سپس بر اميدوارى خويش بيفزايد و آرزوهاى خويش را بدو عرضه كند و هر مقام عالى وپايگاهى بلندى را چون معرفت ، محبت ، وصال ، ايمان ، تقوا و... كه به ذهنش مى رسد وآرزو دارد، از او بخواهدو اين عبارت را بسيار بر زبان آورد: اى كسى كه هر چه مى خواهد،مى كند و جز او هيچ كس ‍ را كه آنچه خواهد بكند! اى كسى كه بخششهاى بزرگ و دهشاىسترگ بر او گران نمى آيد! اى كسى كه نه بخشيدن چيزى از او مى كاهد و نه نبخشيدنچيزى بر او مى افزايد!
سپس با پافشارى و اصرار بيشتر بر همين معانى تاكيد ورزد و بگويد: خداى من ! اگرمن در خور آنچه از تو خواسته ام ، نيستم اما بخشش تو در خور آنها و صد چندان آنها هست ،خداى من ! شناختى كه خود از خود به من دادهاى ، مرا وا مى دارد تا از تو خواسته هاى كلانآرزو كنم ، زيرا آنچه تو بر بندگان خود مى بخشى و بدانان ارزانى مى دارى ، نه ازروى استحقاق و در خور خود آنان است ، كه اگر استحقاقى نيز باشد، آن را نيز تو خودبدانان مى بخشى ، پس خير و بخشش جز از سوى تو، نمى تواندباشد،حال كه چنين است ، خدايا! آن استحقاق و شايستگى كه به بندگان صالحت بخشيده اى بهمن نيز ببخش تا من نيز اين شايستگى را به دست آورم كه دعايم را بپذيرى و خواهشم رابر آورى .
خدايا! تو آنى كه از آنچه مى كنى ، پرسيده نمى شوى ، و هيچ كس را نمى رسد كه برآنچه مى كنى ، انگشت اعتراض نهد، يا در قدرت و سلطنت با تو معارضه كند، تو آنتواناى بخشنده اى كه نه تواناييت را حد و مرزى است و نه بخششت را كران و كناره اى ،پس خدايا! با قدرتت شايستگى ام بخشش و با بخششت كامروايم گردان ! اى بخشندهترين همه بخشندگان !
خدايا! تو اگر بخواهى كيفر كنى ، مى توانى به جاى من ، يكى از آنان را كه خدايىتو را باور ندارند و با دوستان تو كينه مى ورزند، بيابى و كيفر كنى ، اما من جز تو،كه را بيابم تا بر من ببخشايد؟ آيا كرم خويش را از من دريغ مى كنى ؟ با اينكه تو بهعذاب و كيفر هيچ نيازى نداريت اما من به بخشش و بخشايش تو سخت نيازمندم .
خداى من ! دشمن تو و دشمن من (ابليس ) مى خواست مرا از دعا و نيايش ‍ با تو محروم سازدو از كرم و بخشش تو نوميدم نمايد، اما من به لطف تو از او روى گرداندم و آنچه را از منمى خواست ، زيرا پا نهادم ، پس مرا كه به خاطر او از تو نوميد نشدم و از درگاه توروى نتافتم ، بر او يارى ده !
خدايا! من با همه شناخت اندكى كه از بخشش و بخشايش تو و بى نيازى و توانمندى تودارم ، نمى پندارم كه تو عفو و كرمت را از هيچ يك از بندگان خويش ، حتى كافران دريغدارى ، مگر از دشمنان دوستانت ، آنان كه بر اولياى تو ستم روا داشتند و آنان را آزاردادند، اما درباره عذاب ديگران ، اگر تعبد و تسليم در برابر كتاب تو و سخنان پيامبرتو نبود، آن را باور نمى كردم ، اينك كه نيز در كتاب خويش كافران را به عذاب و كيفربيم داده اى ، از ديد عقل من - همين عقل كه آن را نيز تو به من بخشيده اى - ناگزير نيستىتا آنان را كيفر دهى و وعيد خويش را درباره آنان به كار بندى ، و اگر وعيد خويش رابه كار مبندى و آنان را كيفر ندهى نيز كوچكترين خللى در صفات قدسى وكمال خدايى تو راه نخواهد يافت ، خدايا! من كه درباره كافران چنين مى پندارم ، چگونهمى توانم درباره مؤ منان ، آن كه به تو گرويدند، اطاعت تو را دوست دارند، بهبخشايش تو اميد بسته اند، وصال تو را آرزو دارند - هر چند گناهكار و نافرمان نيزباشند - اميدوارم نباشم ؟
خداى من ! مولاى من ! گناه از بنده است و بخشايش از مولا بويژه مولايى بزرگوار وبخشاينده چون تو. خداى من ! اين است آنچه من درباره بخشايندگى و بنده نوازى تو درديگر ماهها و ديگر روزها و ديگر شبها مى پندارم و اميد دارم . اين است گمان نيكوى ما بهو اين كه رسول بزرگوارت (ص ) بدانان كه درباره تو گمان نيكو دارند، چه مژده هاداده است !
21 : دستورالعملى از آيه الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در رابطه با آداب خوابوخوابيدن (82)
بارى سالك راه خدا را بعد از توبه ، لازم است دراول صبح مشارطه با نفس ‍ نمايد (يعنى با خويشتن شرط كند كه امروز تا وقت خوابنبايد از من گناهى سر بزند) مشارطه شريك و سهيم در اعزا و انفس (::عزيزترين و نفيسترين ) سرمايه ها همانطور كه شريكى با شريك خود و سهيمى با هم سهم خود - كه درعزيزترين و نفيس ترين سرمايه ها شريك و سهيم است ، مشارطه مى كند - و در عرضروز تا وقت خواب مراقبت كامل نمايد و تمام اعضا و جوارح را مراقب و مواظب باشد كه برخلاف شرطى كه در اول صبح با آنان نموده ، رفتار نكند و گناهى را مرتكب نشوند و دروقت خواب محاسبه كامل از تمام آنچه در اين مدت صرف كرده است و از وقتش و از قواىظاهرى و باطنى و آنچه از نعمتهاى الهى در ان صرف كرده و يامهمل گذاشته ، به عمل آورد و دقيقا به حساب خود برسد و همه اينها به قرارى كه علماىاخلاق نوشته اند، عمل نمايد، تفصيل آن را موكول به كتب اخلاق كه نوشته شده و واقعاهم خوب نوشته اند مى نمايم ، ولى به چند فقره اهم كه خيلى موثر است اشاره مى شود وآن اين است :
وقت خواب : انسان محاسبه خود را كرده و علاج خيانتهاى نفس را به قدر طاقت بر خودشلازم بداند و هيچ از اين محاسبه و علاج غفلت نكند و بايد اينعمل آن قدر تكرار شود كه براى او عادت شود و بدون محاسبه و درمان به خواب نرود وآنچه فعلا ممكن است از توبه ، تدارك بكند و آنچه تاخير لازم است عزم جدى بر آنداشته باشد و بداند حالا كه مى خوابد، خواب هم در واقع برادر مرگ است . صريح آيهمباركه است كه مى فرمايد:
الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليهاالموت و يرسل الاخرى
(::خدا است كه جانها را به هنگام مرگشان مى گيرد و جانى را كه درحال خواب نمرد ه است پس آن را كه مرگش فرا رسيده نگاه مى دارد و ديگرى را به بدنباز مى فرستد تا وقت تعيين شده اش فرا رسد)
پس لازم است كه فى الجمله عده موت را نموده و آمادگى براى مرگ داشته باشد، ازقبيل اينكه عهد ايمان خود را تجديد نموده و با طهارت (::وضو ياغسل يا تيمم ) روى به قبله و روى به قبله حقيقيه نموده ، به نام خدا و گفتن بسم اللهالرحمن الرحيم وارد بستر شود. اعمالى را كه براى هنگام خواب وارد شده ، به قدر قوتبه عمل اورده ، نفس و روح خود را به حضرت اوجل جلاله تسليم نمايد. و از اعمال وقت خواب آنها را كه اهمتيت بيشترى دارند ترك نكند،كه عبارتند از: اينكه به هنگام دخول به رختخواب بسم الله الرحمن الرحيم را از قلب ولسان بگويد و ايه مباركه :
قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربهفليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا (83)
را و آيه مباركه :
آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنونكل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعناغفرانك ربنا و اليك المصير لا يكلف الله نفسا الا وسعها لهاما كسبت و عليها ما اكتسبت ربنالا تواخذنا ان نسينا او اخطانا ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلناربنا و لا تحملنا ما لا طاقه اصرا كما حملته على الذين من قبلنا و لا تحملنا ما لا طاقهلنا به واعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الكافرين (84)
را با تدبر بخواند و تسبيح حضرت زهرا (س ) و آيه الكرسى و سه بار و يا يازدهبار سوره قل هو الله احد و سه دفعه يفعل الله ما يشاء بقدرته و يحكم ما يريد بعزته و ايه مباركه شهدالله انهلا اله الا هو و الملائكه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم ان الدينعندالله الاسلام و ما اختلف الذين و اتوا الكتاب من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم و من يكفربايات الله فان الله سريع الحساب (85) و اگر استغفارهاى مرويه و مطلقاستغفار استغفرالله ربى و اتوب اليه هم بكند، خوب است و ملتفت باشد كهممكن است خداوند جواد در همين خواب چنان كه براى انبيا و سايرين از اوليا و مؤ منين درحال خواب موهبتهاى عظيمه عنايت فرموده است به او عنايت هم فرمايد.
اى بسا معارف كه از روياها براى سالكين كشف شده و بسا مقامات كه از روياى انبيا (ع )و ائمه (ع ) و بزرگان دين به سالك عنايت مى شود. اين عبدذليل خيلى اميدواريهايم به بعضى روياهايى است كه در آنها حضرات معصومين (ع ) رازيارت كرده ام و مورد مرحمتهاى بزرگ واقع شده ام .
بارى بعد از خواندن اين آيه اگر حال فكرى برايش دست بدهد كه درحال فكر خوابش ببرد، زهى كرامت ، و الا مشغول ذكرى از اذكار بشود تا خوابش ‍ درحال ذكر ببرد، و اگر ذكر را در اواخر به نفسش بيندازد كه بين النوم و اليقظه (:: ميانخواب و بيدارى ) را كه اسان از حركت بيافتد نفس ياالله يا تنها لفظ جلاله الله رابگويد، خوب است ، اگر در اين حال خوابش ببرد بسا مى شود كه او خواب است ، ولىنفسش آشكارا ذكر مى كند كه گاه است بيدار هم مى شود.
خلاصه خودش را به سراسر وجودش تسليم حضرت اوجل جلاله نمايد.
22 : وصيتنامه حضرت امام خمينى - رضوان الله عليه (86) 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله و الصلاه و السلام على رسول الله (ص )
وصيتى است از پدرى پير كه عمرى را به بطالت و جهالت گذرانده و اكنون به سوىسراى جاويد مى رود با دست خالى از حسنات و نامه اى سياه از سيئات ، به اميد بهمغفرت الله و رجا به عفو الله است - به فرزندى جوان كه به كشاكش با مشكلات دهر ومختار در انتخاب صراط مستقيم الهى - كهخداوند به لطف بيكران خود هدايتش فرمايد - ياخداى ناخواسته انتخاب راه ديگرى - كه خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش ‍فرمايد.
و فرزندم ! كتابى را كه به تو هديه مى كنم شمه ايست از صلاه عارفين و سلوك معنوىاهل سلوك ، هر چند مثل منى عاجز است از بيان اين سفرنامه . و اعتراف مى كنم كه آنچهنوشته ام از حد الفاظ و عباراتى چند بيرون نيست ، و خود تاكنون به بارقه اى از اينشمه دست نيافتم .
پسرم ! آنچه در اين معراج است ، غايه القصواى (::نهايت )آمال اهل معرفت است كه دست ما از آن كوتاه است - عنقا شكار كسى نشود دام بازگيرد(87)- لكن از عنايات خداوند رحمان نبايد مايوس شويم كه او -جل و علا - دستگير ضعفا و معين فقر است .
عزيزم ! كلام در سفر از خلق به حق ، و از كثرت به وحدت ، و از ناسوت به مافوقجبروت است ، تا حد فناى مطلق كه در سجده اولحاصل شود، و فنا از فنا كه پس از صحو، در سجده دومحاصل گردد. و اين تمام قوس ‍ وجود است من الله و الى الله و در اينحال ، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در كار نيست . هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن . (88)
پسرم ! آنچه در درجه اول به تو وصيت مى كنم آن است كه انكار مقاماتاهل معرفت نكنى ، كه اين شيوه جهال است و از معاشرت با منكرين مقامات اوليا بپرهيزى ،كه اينان قطاع طريق حق هستند
فرزندم ! از خودخواهى و خودبينى به در آى كه اين ارث شيطان است كه به واسطهخودبينى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفى اوجل و علا سرباز زد. و بدان كه تمام گرفتاريهاى بنى آدم از اين ارث شيطانى است كهاصول فتنه است و شايد ايه شريفه و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدينلله (89)در بعض مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه كه شيطانبزرگ و جنود آن - كه در تمام اعمارق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد، باشد، و هر كسبراى رفع فتنه از درون و برون خويش بايد مجاهده نمايد، و اين جهاد است كه اگر بهپيروزى رسيد، همه چيز و همه كس اصلاح مى شود. پسرم ! سعى كن كه به اين پيروزىدست يابى ، يا دستكم به بعض مراحل آن .. همت كن و از هواهاى نفسانيه - كه حد و حصرندارد بكاه ، و از خداى متعال جل و علا استمداد كن - كه بى مدد او كس به جايى نرسد ونماز - اين معراج عارفان و سفر عاشقان - راهوصول به اين مقصد است ، و اگر توفيق يابى و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهدهانوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن - ولو به قدر طاقت خويش - شمه اى مقصد و مقصوداولياى خدا را استشمام نموديم ، و دورنمايى از صلاه معراج سيد انبيا و عرفا - عليه وعليهم و على آله الصلاه و السلام - را مشاهده كرديم كه خداوند منان ما و شما را به ايننعمت بزرگ منت نهد. راه بس است ، يعنى دور است و بسيار خطرناك و محتاج به زاد و راحلهفراوان ، و زاد مثل من ، يا هيچ ، يا بسيار اندك است ، مگر لطف دوستجل و علا شامل و دستگيرى كند.
عزيزم ! از جوانى به اندازه اى كه باقى است استفاده كن ، كه در پيرى همه چيز از دستمى رود، حتى تتوجه به آخرت و خداى تعالى . از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن استكه جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيرى مى دهد تا جوانى با غفلت از دستبرود، و به پيران وعده طول عمر مى دهد، و تا لحظه آخر با وعده هاى پوچ ، انسان را ازذكر خدا و اخلاص ‍ براى او باز مى دارد تا مرگ برسد و در آنحال ايمان را - اگر تا آن وقت نگرفته باشد - مى گيرد، پس در جوانى كه قدرتبيشتر دارى ، به مجاهدت بر خيز، و از غير دوستجل و علا بگريز، و پيوند خود را هر چه بيشتر - اگر پيوندى دارى - محكمتر كن و اگرخداى نخواسته ندارى ، تحصيل كن ، و در تقويتش همت گمار، كه هيچ موجودى جز اوجل و علا سزاوار پيوند نيست و پيوند با اولياى او اگر براى پيوند به او نباشد، حيلهشيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند هيچ گاه به خود وعمل خود به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودن و خود را لاشى مى ديدند، وگاهى حسنات خود را از سيئات مى شمردند. پسرم ! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ‍ناچيزى غير او - جل و علا - بيشتر شود.
در نماز - اين مرقاه وصول الى الله - پس از هر ستايش تكبيرى وارد است ، چنانكه دردخول آن تكبيراست ، كه اشاره به بزرگتر بودن از ستايش است ، ولو اعظم آن كه نمازاست و پس از خروج ، تكبيرات است كه بزرگتر بودن او را از توصيف ذات و صفات وافعال مى رساند. چه مى گويم ؟ كى توصيف كند؟! و چه توصيف كند؟! و با چه زبان وچه بيان توصيف كند؟! كه تمام عالم ، از اعلى مراتب وجود تااسفل سافلين ، هيچ كس و هر چه هست ، اوست ، و هيچ (::كسى كه هيچ است ) از هستى مطلق چهتواند گفت ؟ و اگر نبود امر خداى تعالى و اجازه او -جل و علا - شايد هيچ يك از اوليا سخنى از اوست لا غير، و كس نتواند از ذكر او سرپيچىكند كه هر ذكر، ذكر اوست و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه (90)اياك نعبد و اياكنستعين (91)كه شايد از لسان حق خطاب به همه موجودات است .
و ان من شى الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم (92) اين نيز بهلسان كثرت است ، وگرنه او حمد است و حامد است و محمود، ان ربك يصلى (93)،الله نور السموات و الارض . (94)
پسرم ! ما كه عاجز از شكر او و نعمتهاى بى منتهاى اوييم ، پس هر چه بهتر كه از خدمتبه ندگان او غفلت نكنيم - كه خدمت به آنان خدمت به حق است - چه كه همه از اويند. هيچگاه در خدمت به خلق الله وجود را طلبكار مدان كه آنان بحق منت بر ما دارند - كه وسيلهخدمت به او جل و علا هستند - و در خدمت به آناندنبال كسب شهرت و محبوبيت مباش كه اين خود حيله شيطان است كه ما را در كام خود فروبرد، و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پر نفعتر است ، انتخاب كن ، نه آنچهبراى خود يا دوستان خود، كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس اوجل و علاست .
پسر عزيزم ! خداوند حاضر است و عالم محضر اوست ، و صفحه نفس ماها يكى از نامهاىاعمالمان . سعى كن هر شغل و عمل كه تو را به او نزديكتر كند انتخاب كن كه آن رضاىاو جل و علاست . در دل به من اشكال مكن كه اگر صادقى ، چرا خود چنين نيستى ، كه من خودمى دانم كه به هيچ يك از صفات اهل دل موصوف نيستم ، و خوف آن دارم كه اين قلم شكسته، در خدمت ابليس و نفس خبيث باشد، و فردا از من مواخذه شود، لكناصل مطالب حق است ، اگر چه به قلم ثل منى كه از خصلتهاى شيطانى دور نيستم . و بهخداى تعالى در اين نفسهاى آخر پناه مى برم و از اولياى اوجل و علا اميد دستگيرى و شفاعت دارم . بارالها! تو خود از اين پير ناتوان و احمد جواندستگيرى كن ! و عاقبت ما را ختم به خير فرما! و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاهجلال وجمال خود راهى ده .
و السلام على من اتبع الهدى
شب 15 ربيع المولود 1407
روح الله موسوى خمينى
23 : وصيتنامه حضرت امام خمينى قدس سره به حاج احمد آقا خمينى رحمه الله(95)
... پسرم ! از من گذشته است ، يشيب ابن آدم و يشيب فيه خصلتان الحرص وطول الامل ليكن تو نعمت جوانى دارى و قدرت اراده ، اميد است بتوانى راهيى طرق صالحانباشى . آنچه گفتم بدان معنا نيست كه خود را از خدمت به جامعه كنار كشى و گوشه گيرو كل (::سربار) بر خلق الله باشى ، كاين صفات جاهلان متسنك است يا درويشان دكاندار.سيره انبياى عظام - صلى الله على نبينا و عليهم اجمعين - و ائمه اطهار (ع ) كه سر آمدعارفان بالله و رستگاران از هر قيد بند و وابستگان به ساحت الهى در قيام به همه قواعليه حكومتهاى طاغوتى و فرعونهايزمان بوده و در اجراى عدالت بر جهان رنجها برده وكوششها كرده اند، به ما درسها مى دهد، و اگر چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم راهگشايمان خواهد بود، من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم .
پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه ، دليلپيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان دراعمال ، انگيزه هاى آنهاست . چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دامگستر به آنچه مناسب اوست چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ و تحقيرخلق الله و شرك خفى و امثال آنها، او را از حق ، دور و به شرك مى كشاند. و چه بسامتصدى امور حكومت كه به انگيزه الهى و قرب حقنايل مى شود، چون داوود نبى و سليمان پيامبر (ع )و بالاتر و والاتر چون نبى اكرم (ص) و خليفه بر حقش على بن ابيطالب (ع )و چون حضرت مهدى - ارواحنا لمقدمه الفداء - درعصر حكومت جهانيش . پس ‍ ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است . هر قدر انگيزه هها به نورفطرت نزديكتر باشند و از حجب (::موانع ) حتى حجب نور وارسته تر، به مبدا نوروابسته تر، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است . پسرم ! از زير بار مسووليتانسانى - كه خدامت به حق در صورت خدمت به خلق است - شانه خالى مكن ، كه تاخت وتاز شيطان در اين ميدان ، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسوولين و دست اندكاران نيست، و دست و پاى و براى به دست آوردن مقام - هر چه باشد - چه مقام معنوى ، چه مادى ، مزن، بعد از آنكه مى خواهم به معارف الهى نزديك شوم يا خدمت به عبادالله نمايم ، كهتوجه به آن شيطان است ، چه رسد كه كوشش براى بدست آوردن آن . يكتا موعظه خدا رابا دل و جان بشنو، با تمام بپذير و در آن خط سير نما: قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى
پسرم ! سوره مباركه حشر را مطالعه كن ، كه گنجينه هايى از معارف و تربيت در آن استو ارزش دارد كه انسان يك عمر در آنها تفكر كند و از آنها به مدد الهى توشه ها بردارد،خصوصا ايا اواخر آن ، از آن جا كه فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا لله ان الله خبير بماتعملون .
پسرم ! گاهى مى بينم از تهمتهاى ناروا و شايعه پراكنيهاى دروغين اظهار ناراحتى ونگرانى مى كنى ، اولا بايد بگويم تازنده هستى و حركت مى كنى و تو را منشا تاثيرىبدانند، انتقاد و تهمت و شايعه سازى عليه تو اجتناب ناپذير است ، عقدهها زياد وتوقعات روز افزون و حسادتها فراوان است . آن كسى كه فعاليت دارد گرچه صد درصد براى خدا باشد از گزند بد خواهان نمى تواند به دور باشد. من خود يك عالمبزرگوار متقى را كه به رياست جزيى نرسيده بود (مى شناسم كه ) براى او جز خيربه حسب نوع نمى گفتن و تقريبا مورد تسالماهل علم و ديگران بود، به محض آنكه توجه نفوس به او شد و شخصيت دنيوى ولو ناچيزنسبت به مقامش پيدا كرد، مورد تهمت و اذيت (واقع ) شد و حسادتها و عقده ها به جوش آمد وتا در قيد حياتبود اين مسائل نيز بود.
و ثانيا بايد بدانيد كه ايمان به وحدت الله و وحدت معبود و وحدت موثر. آن چنان كهبايد و شايد به قلبت نرسيده ، كوشش كن كلمه توحيد را كه بزرگترين كلمه است ووالاترين جمله است از عقلت به قلبت برسانى ، كهعقل همان اعتقاد جازم برهانى است و اين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلبنرسد، فايده و اثرش ناچيز است . چه بسا بعضى از همين اصحاب برهان عقلى واستدلال فلسفى بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مى باشند پاى استدلاليانچوبين بودو آن گاه اين قدم برهانى و عقلىتبديل به قدم روحانى وايمانى مى شود كه از افقعقل به مقام قلب برسد و قلب باور كند آنچهاستدلال اثبات عقلى باور كرده (است )
پسرم ! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپارى و موثرى را جز او ندانيت مگر نه عامهمسلمانان ، متعبد، شبانه روزى چندين مرتبه نماز مى خوانند و نماز سرشار از توحيد ومعارف الهى است و شبانه روزى چندين مرتبه ايانك نعبد واياك نستعين ميگويندو عبادت واعانت را خاص خدا - در بيان - مى كنند؟! عولى جز مؤ منان بحق و خاصان خدا،ديگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كرنش مى كنند و گاهى از آنچه براىمعبود مى كنند، و از هر كس استمداد مى نمايند و استعانت مى جويند و به هر حشيش براىرسيدن به آمال شيطانى تشث مى نمايند و غفلت از قدرت حق دارند.
پسرم ! براى ماها كه از قافله ابرار عقب هستيم يك نكته دلپذير است و آن چيزى است كهبه نظر من شايد در ساختن انسان كهدر صدد خود ساختن است ،دخيل است . بايد توجه كنى كه منشا خوشامد ما از مدح و ثناها و بد آمدنمان از انتقاد وشايع افكنى ها حب نفس است . كه از بزرگترين دام ابليس لعين است . ماهاميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند، گرچه براى ماافعال ناشايسته وخوبيهاى خيالى را صد چندان جلوه دهند، و درهاى انتقاد - گرچه بحق -براى ما بسته باشند يا به صورت ثناگويى در آيد از عيب جوييها. نه براى آنكه بناحق است ، افسرده مى شويم ، و از مدح و ثناها نه براى ان كه بحق است فرحناك مىگرديم ، بلكه براى آنكه عيب من است و مدح من نيست ، كه در اينجا و آنجا و همه جا در ماحاكم است . اگر بخواهى صحت اين امر را دريابى ، اگر خصوصا آنها كه همپالكى توهستند صادر شود و مداحان به مدح او برخيزند، براى تو ناگوار است و بالاتر آنكهاگر عيوب او را به صورت مداحى در آورند، در اين صورت يقين بدان كه دست شيطان ونفس بدتر از او در كار است .
پسرم ! چه خوب است به خود تلقين كنى و به باور خود بباورى يك واقعيت را، كه مدحمداحان و ثناى ثناگويان چه بسا كه انسان ره به هلاكت برساند و از تهذيب دور سازد وتاثير سو ثناى جميل در نفس آلوده ما، مايه بدبختيها و دور افتادگى ها از پيشگاه مقدسحق جل و علا براى ما ضعفا النفوس ‍ خواهد بود و شايد عيبجويى ها و شايعه پراكنى هابراى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد، كه هست ، همچونعمل جراحى دردناكى كه موجب سلامت مريض مى شود. آنان كه با ثناهاى خود ما را از جوارحق دور مى كنند، دوستانى هستند كه با دوستى خود با ما دشمنى مى كنند، و آنان كه (مى )پندارند با عيب گويى و فحاشى و شايعه سازى به ما دشمنى مى كنند، دشمنانى هستندكه با عمل خود، ما را اگر لايق باشيم ، اصلاح مى كنند، و در صورت دشمنى به مادوستى مى نمايند. من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم و حيله هاى شيطانى و نفسانىبگذراند واقعيت را آن طور كه هستند ببينيم ، آن گاه از مدح مداحان و ثناى ثناگويان آنطور پريشان مى شويم كه امروز از عيبجويى دشمنان و شايعه سازى بد خواهان ، و ازعيبجويى آن گونه استقبال مى كنيم كه امروز از مداحى ها و ياوره گويى هاى ثناخوانان .اگر آنچه ذكر شده ، به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمى شوىو آرامش قلب پيدا مى كنى ، كه ناراحتى اكثرا از خودخواهى است . خداوند همه ما را از آن ،نجات مرحمت فرمايد.
پسرم ! گناهان را، هر چه كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار، انظر الى من عصيت : بنگر چه كسى را نافرمانى كردى ، و با اين نظر، همه گناهان ، بزرگ و كبيرهاست . به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه آنها موازين الهى دارد و مااز آنها بى خبريم .
مطالعه در ادعيه معصومين (ع ) و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او سرلوحه افكار ورفتارت باشد. هواهاى نفسانى و شيطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از اين راهبه هلاكت مى كشاند.
پسرم ! هيچ گاه دنبال تحصيل دنيا - اگر چهحلال او باشد - مباش ، كه حب دنيا - گرچه حلالش باشد - راس خطاياست ، چه خود حجاببزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى كشد. تو جوانى و با قدرت جوانى كهحق داده است ، مى توانى اولين قدم انحراف را قطع كنى و نگذارى به قدمهاى ديگر كشيدهشوى ، كه هر قدمى ، قدمهايى در پى دارد و هر گناهى - گرچه كوچك - به گناهانبزرگ و بزرگتر انسان رامى كشد، به طورى كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسانناچيز آيد، بلكه گاهى اشخاص به ارتكاب بعضى كبائر به يكديگر فخر مى كنند وگاهى معروف منكر مى گردد. من از خداوند متعال -جل اسمه - مسالت مى كنم كه چشم دل تو را بهجمال جميل خود روشن فرمايد و حجابها را از پيش چشمت بردارد و از قيود شيطانى وانسانى نجاتت دهد، تا همچون پدرت پس از گذشت ايام جوانى - به فرا رسيدن كهولتبرگذشته خويش تاءسف نخورى و دل را به حق پيوند دهى كه از هيچ پيشامد وحشتناكنشوى و از ديگران دل ، وارسته كنى تا از شرك خفى و اخفى خود را برهانى ، دنباله اينايات تا آخر سوره ، مسائل بس ‍ شيواست كه اينجانب راحال و مجال نيست كه به آنها بپردازم .
بار الها! احمد را نزد خود، محمود و فاطى را مفطوم و حسن را احسن فرما! و ياسر را بهيسر برسان ! و اين خانواده منتسب به اهل بيت عصمت (ع ) را با عنايات خاصه خود تربيتكن ! و از شر شياطين درونى و بيرونى حفظ فرما!
و سعادت در اين راه به آنان عطا فرما!
و آخر وصيت من آن است كه در خدمت به ارحام خصوصا مادرت كه به ما حقها دارد، كوشش كنو رضاى آنان را به دست آور و الحمدلله اولا و آخرا و الصلاه علىرسول الله و آله الاطهار و العن على اعدائهم . به تاريخ 17شوال هزار و چهارصد و چهار، 26 تير 63 روح الله الموسوى الخمينى .

next page

fehrest page

back page