بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کشکول جبهه, مؤ سسه فرهنگى نور ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     19770001 -
     19770002 -
     19770003 -
     19770004 -
     19770005 -
     19770006 -
     19770007 -
     19770008 -
     19770009 -
     19770010 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

278 داستان ابو لبابه

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيست و يك روز يهوديان بنى قريظه را محاصره كرد.هنگامى كه حلقه محاصره تنگ شد، بنى قريظه از حضرترسول تقاضا كردند همانطور كه با يهوديان بنى نضير صلح كرده اند با ايشان هممصالحه نمايند. به اين ترتيب كه پيامبر به ايشان اجازه بدهد از حدود مدينه به شامبروند.
حضرت از پذيرفتن تقاضاى صلح آنان ابا نمود و فرمود: آنان بايد حكم سعد بن معاذرا به نمايندگى از طرف مسلمانان در باره خودشان بپذيرند و شرائط او راقبول كنند.
بنى قريظه از پيامبر خواستند ابولبابة بن منذر انصارى را براى مذاكره و مشورتبفرستند. زيرا او را خيرخواه خود مى دانستند و معتقد بودند آنچه به مصلحت آنان باشدمى گويد. چون زن و فرزند و اموال ابولبابه نزد يهوديان قرار داشت .
حضرت پذيرفتند و ابولبابه را براى مذاكره فرستادند.
يهوديان از او پرسيدند: چه مصلحت مى بينى ؟ آيا ما حكميت سعد بن معاذ را بپذيريم ؟
ابولبابة با دست به حلق خود اشاره كرد و به ايشان فهماند اگر به حكميت او راضىشويد، او به قتل شما حكم مى دهد. در نتيجه يهوديان حكميت سعد را نپذيرفتند. در اينهنگام جبرئيل بر پيامبر فرود آمد و او را از وقوع جريان بين ابو لبابه و بنى قريظهخبر داد و اين آيه در اين باره نازل شد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لاتَخُونُواللهَ وَالرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِكُم وَ اَنتُم تَعلَمُونَ(189)
اى مؤ منان ، به خدا و رسول و در امانات الهى خيانت نكنيد در حالى كه خودتان مى دانيدشما خيانت كرده ايد.
ابولبابة مى گويد: به خدا سوگند، پس از اينعمل ، قدمى از نزد ايشان بر نداشتم مگر آنكه فهميدم به خدا ورسول او خيانت كرده ام .
آنگاه كه اين آيه نازل شد، ابولبابه چنان دچار وحشت و اضطراب گرديد و از كردهخويش پشيمان گشت كه خود را به يكى از ستونهاى مسجد النبى بست و گفت : به خداسوگند، طعام نخورم و آب نياشامم تا اينكه يا بميرم يا خدا توبه مرا بپذيرد. پس هفتروز به آن حال بود و چيزى نخورد و نياشاميد تا ازحال رفت و بيهوش شد.
در اينجا خداوند توبه ابولبابه را قبول كرد و اين آيه در شاءن اونازل شد:
وَ اخَرُونَ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلا صالِحا وَ اخَرَ سَيِّئا عَسَى اللهُ اَن يَتُوبَعَلَى هِم اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيمٌ(190).
گروهى كه به گناهانشان اعتراف دارند و عمل صالح را با گناه مخلوط كرده اند، اميداست خداوند آنان را ببخشايد. همانا خداوند بخشنده و مهربان است .
ابولبابه به پاس قبولى توبه اش تصميم گرفت تمام اموالش را در راه خدا صدقهدهد، ولى پيامبر فقط ثلث مالش را پذيرفت در راه خدا به مصرف برساند.


279 ماهى دانا

گويند روزى ماهيان دريا جلسه اى تشكيل دادند و گفتند: ما سالها است اين حكايت را مىشنويم كه آب مايه حيات است . اما هرگز آب را نديده ايم . اخيرا شنيده ايم در فلان نقطهاز دريا، ماهى دانائى كه آب را ديده ، زندگى مى كند. پس بايد نزد او برويم تا آب رابه ما نشان دهد. هنگامى كه ماهيان به او رسيدند، از او خواستند آب را به آنها بنماياند.
ماهى دانا گفت : شما چيزى غير از آب به من نشان دهيد تا من آب را به شما نشان دهم . اينمثلى است براى كسانى كه قائل به مبداء و معاد نيستند و مى گويند: اگر خدائى هست ،پس چرا او را نمى بينيم ؟ غافل از اينكه خالق جهان همه جا هست . چشم بصيرت مى خواهدتا به آثار او بنگرد و خالق جهان را در هر چيز مشاهده نمايد.
چنانكه اميرمؤ منان فرمود:ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله و بعده و معه
هيچ چيزى را نديدم مگر اينكه قبل از آن و بعد از آن و با آن خدا را ديدم .

سالها دل طلب جام جم از ما مى كرد
آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مى كرد

گوهرى كز صدف كون و مكان بيرون بود
طلب از گمشدگان لب دريا مى كرد

بيدلى در همه احوال ، خدا با او بود
او نمى ديدش و از دور خدايا مى كرد

و نحن اقرب اليه من حبلالوريد(191) خدا از رگ گردن به انسان نزديكتر است .
دوست نزديكتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وى دورم

چه كنم با كه توان گفت كه دوست
در كنار من و من مهجورم

شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد:
اءرايت الله حين عبدته ؟ آيا خدائى را كه مى پرستى مى بينى ؟
فرمود: انى لم اعبد ربا لم اره من خدائى را كه نبينم عبادت نمى كنم .
پرسيد: چگونه او را مى بينى ؟
فرمود: چشمها او را نمى بيند، لكن قلبها او را مى بيند.(192)

280 با خدا هم

شخصى محضر امام صادق عليه السلام عرض كرد: خداوند مى فرمايد:
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجزى اِلا مِثلُها وَ هُملايَظلِمُونَ(193)
هر كس كار نيكى انجام دهد، خداوند در نامه عملش ده حسنه مى نويسد. و هر كس كار بدىانجام دهد، خداوند برايش يك سيئه مى نويسد.
بنابر اين هر گاه من دو نان سرقت كنم مرتكب دو گناه شده ام ، و هر گاه دو انار بدزدم دوگناه ديگر انجام داده ام و خداوند برايم مجموعا چهار سيئه مى نويسد. پس اگر من اينچهار چيز دزدى را به چهار مستحق صدقه بدهم ،چهل حسنه برايم مى نويسد. بنابر اين سى و شش حسنه برايم باقى مى ماند.
امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، تو به قرآن و حكم خدا جاهلى . آيا سخن خدا را نشنيدهاى كه فرمود: اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقينَ (194) خداوند تنهااعمال پرهيزكاران را مى پذيرد . تو با دزديدن دو نان و دو انار مرتكب چهار سيئه شدهاى و هنگامى كه آنها را بدون رضايت صاحب مال به ديگران مى دهى مرتكب چهار گناهديگر شده اى . پس بايد براى تصرف غصبى ، چهار گناه ديگر بر آن چهار گناهسرقت بيفزائى ، و حسنه اى در كار نيست كه چهل حسنه و چهار گناه باشد.(195)


281 رفع نياز

امام صادق عليه السلام : هر كس حاجت برادر دينى خود را بر طرف سازد، خداوند روزقيامت صد هزار حاجت او را برآورد كه نخستين حاجت او بهشت باشد، و از جمله حاجات او ورودنزديكان و خويشان و دوستانش به بهشت است .
كسى كه نياز برادر مسلمانش را برآورد، خداوند ده حسنه در نامهعمل او مى نويسد و ده سيئه از پرونده اش محو مى سازد و ده درجه او را ترفيع دهد و درزير سايه خودش او را جاى دهد.
قضاء حاجت مؤ من نزد خدا محبوبتر است از بيست حج كه حاجى در هر يك صدهزار دينارانفاق كند.
كسى كه طواف خانه خدا كند، خداوند شش هزار حسنه به او دهد، شش هزار سيئه او را ازبين برد و شش هزار درجه او را بالا برد و شش هزار حاجت او را برآورد و قضاء حاجت مؤ منافضل از ده طواف است .
حركت و تلاش در راه رفع نياز يك مسلمان از هفتاد طواف بهتر است .
امام صادق عليه السلام طبق روايت فرمود: روز قيامت بنده اى به پيشگاهعدل الهى آورده مى شود كه عمل نيكى ندارد. به او خطاب مى شود: اگر كار نيكى از توسر زده است ذكر كن .
مى گويد: من هيچ عمل نيكى ندارم جز اينكه روزى مؤ منى براى وضوء گرفتن از من آبخواست و من به او آب دادم تا وضوء بگيرد و نماز بخواند.
فرشتگان آن مؤ من را مى آورند تا بر صدق گفتار اين بنده گواهى دهد.
او مى گويد: بلى خداى من ، او راست مى گويد.
پس خداوند مى فرمايد: من اين بنده را بخشيدم و فرمان مى دهد بنده مراداخل بهشت كنيد.


282 فاصله بين حق و باطل

اميرالمؤ منين عليه السلام : اى مردم ، هر كس بداند برادر دينيش در راه دين ثابت قدم واستوار است ، نبايد به بدگوئيهاى مردم در باره او گوش فرا دهد.
آگاه باشيد، تيرانداز، تيرها را رها مى كند، ولى بسيارى از آنها خطا مى رود. پسخاموش باشيد و بدانيد كه سخن باطل ، انسان را هلاك مى كند و خداوند شنوا و به همهچيز گواه است .
آنگاه حضرت در حالى كه انگشتان مباركش را جمع كرده و بين گوش و چشم قرار داده بود،فرمود: آگاه باشيد بين حق و باطل چهار انگشت بيشتر فاصله نيست .باطل آن است كه بگوئى : شنيدم . و حق آن كه بگوئى : ديدم . به همين خاطر گفته اند:شنيدن كى بود مانند ديدن .


283 تضييع حق

امام صادق عليه السلام : كسى كه حق مؤ منى را نپردازد، خداوند او را در قيامت پانصدسال بر روى دو پايش نگه مى دارد تا اينكه عرقش يا خونش جارى شود. آنگاه منادى ندادهد: اين شخص ظالمى است كه حق مؤ منى را حبس كرده ، وچهل روز به اين ترتيب توبيخ مى شود. سپس در آتش دوزخ انداخته مى شود.
هر كس چيزى بيش از احتياج داشته باشد و آن را در اختيار شخص نيازمند نگذارد، خداوندمى فرمايد:فرشتگانم ، بنده من به بنده منبخل ورزيد، به عزتم سوگند، هرگز او در بهشت من جاى نخواهد گرفت .
هر كس از مسلمانى وامى بخواهد و او قدرت داشته باشد و نپردازد، خداوند بوى بهشت رابر او حرام گرداند. او از طعام بهشتى نخواهد چشيد و از آب بهشت نخواهد آشاميد.


284 درد بيسوادى

بيمار بيسوادى به حالت احتضار در آمد. دكترى برايش آوردند.
دكتر پس از معاينه به خانمش گفت :متاءسفانه كار شوهرتان تمام است .
عيالش كه خانم تحصيل كرده اى بود شروع به گريه و شيون كرد.
محتضر: من كه هنوز نمرده ام ، چرا اينطور شيون مى كنى ؟
همسر: حرف بيخودى نزن ، بيسواد، دكتر گفته تو مرده اى . تو بهتر مى فهمى يا آقاىدكتر؟!


285 آدمهاى بيكاره

شخصى در خيابان مى رفت ، ناگهان ايستاد و سرش را بالا گرفت و ظاهرا آسمان راتماشا مى كرد. بلافاصله مردى كه از كنار او مى گذشت ، سرش را بلند كرد تا ببينددر آسمان چه خبر است . به همين ترتيب نفر سوم و چهارم و پنجم آمدند و خلاصه پس ازچند دقيقه ، دهها نفر كنجكاوانه مشغول تماشاى آسمان شدند. ولى هيچيك چيز خاصىنديدند.
سرانجام يكى از آنان به دوستش گفت : بيا برويم خبرى نيست .
دوستش گفت : اگر خبرى نباشد، اين همه مردم نمى ايستند آسمان را نگاه كنند. پس حتماخبرى هست . به همين خاطر از كسى كه كنارش ايستاده بود، پرسيد:آقا ببخشيد شما چهچيزى را در آسمان تماشا مى كنيد؟
طرف گفت : نمى دانم ، من هم دارم مثل شما مى گردم ، ببينم در آسمان چيست كه اين همه مردمتماشا مى كنند؟
همين طور افرادى كه جمع شده بودند از يكديگر سؤال كردند، ولى كسى چيزى نمى دانست و همه اظهار بى اطلاعى نمودند.
بالاخره يكنفر رفت سراغ اولين كسى كه سرش را به سمت آسمان بلند كرده بود و از اوپرسيد: آقا، معذرت مى خواهم ، ممكن است بفرمائيد، چه چيزى را در آسمان تماشا مى كنيد؟
آنگاه آن مرد با دوانگشتش بينى خود را گرفت و سرش را پائين آورد، با تعجب از جمعيتىكه دورش جمع شده بودند و به آسمان نگاه مى كردند، گفت : چيزى نيست ، خون دماغ شدهبودم ، سرم را بالا گرفتم تا خونش قطع شود!!


286 قول قبلى

مردى در حال احتضار به همسرش وصيت كرد: پس از من اگر خواستى ازدواج كنى بافلانى ازدواج نكن كه مرا خيلى اذيت كرده است .
زن گفت : خاطر جمع باش ، عزيزم ، من قبلاً به ديگرىقول داده ام .


287 شكر مخلوق

امام سجاد عليه السلام خداوند هر قلب محزون و هر بنده شكرگزارى را دوست دارد. خداوندتبارك و تعالى در روز قيامت به يكى از بندگانش مى گويد: آيا تو فلان شخص راشكر كردى ؟ مى گويد: من فقط ترا شكر و سپاس گفتم .
مى فرمايد: اگر از او تشكر نكرده اى ، شكر مرا نيز بجا نياورده اى .
سپس حضرت فرمود: شاكرترين شما براى خدا سپاسگزارترين شما براى مردم استاشكركم لله اشكركم للناس ، من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق .


288 نشانه نيكوكار

پيامبر اكرم :شخص نيكوكار ده نشانه دارد:
1 - براى خدا دوست مى دارد.
2 - براى خدا دشمن مى دارد.
3 - براى خدا رفيق و همراه مى گيرد.
4 - براى خدا قطع رابطه مى كند.
5 - براى خدا به خشم مى آيد.
6 - براى خدا خشنود مى شود.
7 - براى خدا كار مى كند.
8 - هر چيزى را براى خدا مى خواهد.
9 - براى خدا خاضع و خاشع است .
10 - در راه خدا نيكى مى نمايد.


289 ايمان و ابتلاء

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : مؤ من به اندازه ايمان وعمل صالحش امتحان مى شود و مبتلا مى گردد. پس هر كس ايمانش قويتر وعمل صالحش بيشتر باشد، بلايش شديدتر و امتحانش سخت تر است . و هر كس ايمانشضعيف تر و عمل صالحش كمتر باشد، بلايش سبك تر و امتحانش آسانتر است .


290 مقدار روز قيامت

مدت زمان روز و شب ، و ماه و سال به شرائط اقليمى و اوضاع كرات بستگى دارد. بههمين لحاظ ممكن است يك روز در كره اى معادل چندين روز كره ديگر باشد.
چنانكه يك سال در نپتون معادل 164 سال ، يكسال پلوتون معادل 249 سال كره زمين است . يعنى نپتون در هر 164سال و پلوتون در هر 249 سال يكبار به دور خورشيد مى چرخد. به عبارت ديگرطول يك روز در نپتون معادل 164 روز زمين ، وطول يك روز پلوتون 249 برابر روز زمين است . همچنين يكسال عطارد معادل 88 شبانه روز، و يك سال زهرهمعادل 125 شبانه روز زمين مى باشد. يعنى عطارد در مدت 88 روز، و زهره در مدت 125روز به دور خورشيد مى گردد. در حالى كه زمين در هر 365 روز يك بار گرد خورشيدمى چرخد.
حتى در همين كره زمين ، مدت زمان شب و روز در نقاط مختلف ، اختلاف فاحشى دارد. چنانكه درقطب شمال و جنوب ، مدت زمان شب و روز تقريباً 6 ماه است . يعنى روز در قطب به اندازه180 روز در منطقه استوائى مى باشد. شايان ذكر است كه روز كره ماه ،معادل 15 روز كره زمين است .
بنابر اين هيچ استبعادى ندارد در قيامت با تغيير نظام جهان و پيدايش اوضاع وشرائطجديد، طول يك روز به اندازه پنجاه هزار سال دنيا باشد.
تَعرُجُ المَلئِكَةُ وَالرُّوحُ اِلَيهِ فى يَومٍ كانَ مِقدارُهُ خَمسينَ اَلفَ سَنَةٍ(196)
فرشتگان و روح به سوى خدا بالا مى روند در روزى كه مقدار آن 50 هزارسال است و اين امر با تغيير نظام آفرينش كاملا امكان عقلى دارد، وقابل انكار و مورد شبهه و ترديد نيست .
قرآن كريم بر اين مطلب تصريح دارد كه اين زمين و آسمان به زمين و آسمان ديگرىمبدل مى گردد. يَومَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ وَ السَّمواتُ(197)


291 رسالت سنگين

جرجيس از جمله پيامبرانى است كه در راه ابلاغ رسالت و ارشاد و هدايت بت پرستان ،سخت ترين شكنجه ها را تحمل نمود و از انجام وظيفه سنگين رسالت باز نايستاد.(198)
هنگامى كه جرجيس پيامبر، پادشاه شام را از بت پرستى به پرستش خداى يكتا دعوتنمود، به دستور وى حضرت را زندانى ، و بدن مباركش را با شانه هاى آهنين مجروح وپاره پاره كردند، بطورى كه گوشتهاى بدن او تكه تكه كنده مى شد. سپس بر بدنمجروح او سركه ريختند و اشياء زبر و پلاسهاى درشت بر بدن مجروح او ماليدند.
آنگاه دستور داد: ميله هاى آهنى را با آتش سرخ كنند و بر بدن حضرت گذارند. ولىجرجيس در مقابل همه اين شكنجه ها مقاومت كرد و به زانو در نيامد. شاه خونخوار دستور داد:ميخهاى بلند آهنى بر رانها، زانوها و كف پاهاى او كوبيدند. چون او را هنوز زنده يافت ،فرمان داد: ميخهاى بلند آهنى بر سرش بكوبند، سرب ذوب شده بر بدن او بريزند ويك ستون آهنى بسيار سنگين كه هيجده نفر به كمك يكديگر آن را حركت مى دادند، بر روىشكم او قرار دهند.
وقتى با انواع مختلف شكنجه ها نتوانست بر او غلبه يابد و جرجيس را وادار كند دست ازدعوت به خداپرستى و يكتاپرستى بردارد، دستور داد همه ساحران و جادوگران ، تمامتوان خود را بر ضد او بكار گيرند. ولى هيچ سحر و جادوئى بر حضرت تاءثيرنكرد. پس ‍ از آن زهر كشنده اى به او خورانيدند كه اگر همهاهل زمين از آن مى خوردند، بلافاصله مى مردند، اما زهر هم آسيبى به حضرت نرساند.
در نتيجه بسيارى از مردم و سحره با مشاهده اين صحنه ها به او ايمان آوردند.
پادشاه ستمگر دستور داد تا همه آنان را بهقتل برسانند و جرجيس را در چاهى بيفكنند. ولى او به اذن خداوند، زنده و صحيح از چاهبيرون آمد و براى چندمين بار مردم را به پرستش خداوند يكتا دعوت نمود.
اين دفعه حدود چهار هزار نفر به او ايمان آوردند. لكن پادشاه همه را از دم تيغ گذراند،و فرمان داد تا لوحى از مس ساختند و آنرا با آتش سرخ كردند و حضرت را بر روى اينصفحه مسى گداخته خوابانيدند و سرب مذاب در حلق او ريختند، و ميخهاى آهنى بر چشم وسرش كوبيدند. سپس ميخها را بيرون كشيدند و به جاى آنها سرب گداخته ريختند.
جرجيس پيامبر در برابر تمام شكنجه هاى سخت و طاقت فرسا مقاومت كرد، تا اينكهدستور داد: او را به آتش اندازند و خاكسترش را بر باد دهند. اما باز هم خداوندمتعال به جرجيس حيات دوباره بخشيد. جرجيس بار ديگر براى ارشاد و هدايت ميان مردمرفت . براى چندمين بار او را دستگير ونزد پادشاه آوردند، در حالى كه مجلسى بزرگآراسته بود. يكى از بزرگان مجلس از حضرت معجزه ديگرى خواست و گفت : اين تختهااز چوبهاى درختان مختلف ساخته شده اند. اگر توانستى اين چوبها را به صورتدرختان تازه با شاخ و برگ و ميوه در آورى ، من به تو ايمان مى آورم .
حضرت دعا كرد و چنين شد.
وقتى پادشاه اين جريان را مشاهده كرد، دستور داد: جرجيس را با اره دو نيم كنند و بدن دونيم شده او را در ديگى پر از گوگرد و سرب بيندازند و در زير ديگ آتشبرافروزند.
اينجا عذاب الهى نازل شد و همه بيهوش شدند و بر زمين افتادند. ديگ واژگون شد وجرجيس به اذن خدا صحيح و سالم برخاست .
اين بار چون جرجيس براى دعوت و تبليغ رسالت نزد پادشاه رفت و درباريان او راديدند، تعجب كردند. پادشاه دستور داد: او را گردن بزنند. هنگامى كه سر از بدنجرجيس جدا شد، همه مردم آن سامان به عذاب الهى هلاك شدند.
اين بزرگترين درسى است كه از نهضتهاى انبياء مى آموزيم . چگونه انسان بايد در راهاحياء حق و اعتلاء كلمه توحيد و انجام وظيفه خطير الهى ، همه مصيبات و مشكلات ، تلخيها وسختيها را تحمل نمايد و با صبر و استقامت ، و بااتكال به قدرت لايزال هستى به پيش رود و گامى ازنيل به هدف باز نايستد.


292 بهترين بندگان

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : بهترين بندگان خدا كسانى هستند كه پنج خصلتداشته باشند:
1 - از نيكى و احسان به ديگران شادمان شوند.
2 - از بدى به آنان عذر خواه و پشيمان باشند.
3 - هنگامى كه نعمتى به آنان اعطاء شود سپاس گزارند.
4 - هنگام بلا و سختى ، صبر و ايستادگى كنند.
5 - هنگام غضب بر ديگران ، آنها را مورد عفو خود قرار دهند.


293 اساب سر فرازى

پيامبراكرم : سخن صحيح را از سفيه بپذير، و سخن نادرست را از حكيم ببخش .
صدقه مال را زياد مى كند. پس صدقه بدهيد تا خداوند براموال شما بيفزايد.
تواضع باعث بزرگى و ارجمندى است . پس تواضع كنيد تا خداوند شما را به مقامرفيع برساند.
عفو باعث عزت بيشتر مى شود. پس از خطاهاى ديگران درگذريد تا خداوند شما را عزيزگرداند.


294 حديث قدسى

به عزت و جلالم سوگند، هيچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خودش ترجيح ندهد، مگراينكه فرشتگان ، او را از همه بلايا و مصيبات محافظت كنند، و آسمانها و زمينهامتكفل روزى او شوند.
اهل بهشت پنج خصلت دارند: 1 خلق نيكو 2 انصاف 3 نوازش يتيم . 4يارى ضعيف 5تواضع به خدا.


295 حلالتر از شير مادر

گروهى در بازگشت از عتبات عاليات گرفتار راهزنان شدند. همه اموالشان را گرفتندو بين خود تقسيم كردند. در ميان اموال يك برد يمانى براى كفن هم بود.
يكى از دزدان كه پير بود، گفت : اين كفن مال كيست ؟
زائرى گفت : مال من است .
دزد پير: چون من پايم لب گور است ، و كفنى ندارم ، مى خواهم تو اين كفن را با طيب نفسو رضايت خاطر به من ببخشى تا برايم حلال باشد.
صاحب كفن : همه اموالم را به تو بخشيدم ، ولى كفنم را به من برگردان .
از راهزن اصرار و از زائر هم انكار.
سر انجام سارق با شلاق به جان زائر افتاد و گفت : آنقدر تو را مى زنم تا كفن را بهمن ببخشى و حلالم كنى .
زائر بيچاره مقدارى كه شلاق خورد، ديگر طاقتتحمل نداشت . فرياد زد: بابا حلال ، حلال ،حلال تر از شير مادر.


296 ثروتمند بخيل و دعاى فقير

فقيرى در خانه ثروتمندى رفت و از او چيزى خواست . صاحب خانه به نوكرش گفت :به جوهر (نوكر دومى ) بگو: به قنبر (نوكر سومى ) بگويد: بهبلال (نوكر چهارمى ) بگويد: به عنبر (نوكر پنجمى ) با رعايت سلسله مراتب بگويد:به اين فقير پشت در بگويد: خداوند روزى ترا برساند و عذرش را بخواهد.
هنگامى كه فقير صداى ارباب را شنيد. دستهايش را به آسمان بلند كرد و گفت : خداوندابه جبرئيل بگو: به ميكائيل بگويد: او به دردائيل ، و او بهكيكائيل ، او به اسرافيل بگويد كه به عزرائيل بگويد: جان اينبخيل را بگيرد.
همچنين گويند: فقيرى در خانه اى رفت و گفت : به من پولى بدهيد.
صاحب خانه گفت : نداريم .
فقير: گرسنه ام ، لقمه نانى بدهيد. صاحبخانه : امروز نان نپخته ام .
فقير: پس قدرى خمير بدهيد. صاحبخانه : خمير هم درست نكردم .
فقير: پس لااقل قدرى آرد به من بدهيد. صاحبخانه : آردمان تمام شده است .
فقير: كمى آبم دهيد. صاحبخانه : امروز برايمان آب نياورده اند.
فقير: پس لااقل كمى روغن بدهيد تا به سرم بمالم .
صاحبخانه : روغن از كجا بياورم .
فقير: پس چرا اينجا نشسته ايد؟ برخيزيد با هم به گدائى برويم .


297 مصاحبه پيامبر با جبرئيل

رسول خدا فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت :يارسول الله ، خداوند مرا با هديه اى به سوى تو فرستاد كه پيش از تو به هيچكس چنينهديه گرانبهائى اعطا نفرموده است .(199)
پيامبر پرسيد: هديه چيست ؟
گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر ازآن اخلاص ، بهتر از آن يقين است و اصل همه اينهاتوكل .
پيامبر مى فرمايد: پرسيدم توكل بر خدا به چه معنى است ؟
جبرئيل پاسخ داد: يقين داشتن به اينكه مخلوق قدرت ندارد به تو ضررى يا سودىبرساند. و نمى تواند نعمتى به تو بدهد و يا ترا از نعمتى محروم سازد.
توكل نوميدى از خلق است . پس هرگاه انسان به اين مرحله از يقين رسيد،ديگر او براى احدى جز خدا كار نمى كند، جز به خدا اميد ندارد، جز او از كسى بيم نداردو به احدى جز او دل نمى بندد. اين معنى توكل است .
پيامبراكرم : تفسير صبرچيست ؟
جبرئيل : آنست كه در سختيها، تنگدستيها و گرفتاريها استقامت نمائى ، چنان كه درحال رفاه و ثروت و عافيت زندگى مى كنى .
پيامبر اكرم : تفسير قناعت چيست ؟
جبرئيل : قناعت آنست كه به آنچه از دنيا مى رسد، هر چند كم باشد، قناعت كنى و سپاسگوئى .
پيامبر اكرم :تفسير رضا چيست ؟
جبرئيل : راضى كسى است كه بر مولايش غضب نكند، خواه چيزى از دنيا به او برسد، خواهنرسد، و در مقابل عمل كم و آسان از خود راضى نشود.
پيامبر اكرم : تفسير زهد چيست ؟
جبرئيل : زهد آنست كه انسان كسى را كه خدا را دوست دارد، دوست داشته باشد و كسى راكه خدا را دشمن دارد، دشمن بداند. از حلال دنيا به اندازه رفع حاجت استفاده نمايد و بهحرام دنيا هيچ توجهى نكند. زيرا در حلال آن حساب ، و در حرام آن عقاب است . با همهمسلمانان رئوف و مهربان باشد و آنان را مورد ترحم قرار دهد، چنانكه به خودش رحم مىكند. از سخن باطل بپرهيزد، چنانكه از مردار متعفن و گنديده مى پرهيزد. از دنيا دورىگزيند، چنانكه از آتش اجتناب مى ورزد. آرزويش را كوتاه كند و مرگش را جلو چشمشببيند.
پيامبر اكرم : تفسير اخلاص چيست ؟
جبرئيل :مخلص كسى است كه از مردم چيزى نمى خواهد مگر اينكه آن را به دست آورد. آنگاهاز دستاورد خود راضى است و اگر پس از رفع نياز خود چيزى نزدش باقى ماند، آن رادر راه خدا انفاق كند. اگر انسان چيزى از مردم نخواهد، پس به عبوديت براى خدا اقراركرده ، و هر گاه نعمتى از خدا به او رسيد، او از خدا راضى است و خدا از او راضى است .خلاصه مخلص كسى است كه نسبت به همه چيزش به پروردگارش اطمينان دارد.
پيامبر اكرم : تفسير يقين چيست ؟
جبرئيل : مؤ من كارش را براى خدا انجام مى دهد، چنانكه خدا را مى بيند، و اگر او خدا رانمى بيند، همانا خداوند او را مى بيند، و ناظر و حاضر بر همهافعال و اعمال اوست .
در پايان جبرئيل امين گفت : اينها (صبر ، قناعت ، رضا ، زهد ، اخلاص ، يقين ) همه شاخههاى توكل است .


298 بيم و اميد

امام صادق عليه السلام : يكى از سفارشات لقمان به فرزندش اين بود:
فرزندم ، از خدا بترس آنچنان كه اگر به اندازه نيكيهاى جن و انس نيكى كرده باشى ،بترسى خدا تو را عذاب كند. و به خدا اميدوار باش آنچنان كه اگر همه بديهاى جن وانس را مرتكب شده باشى ، اميدوار باشى خداوند تو را مى آمرزد.
امام صادق عليه السلام : به اندازه اى به خدا اميدوار باشيد كه باعث جرئت شما برگناه نگردد، و به اندازه اى از خدا بيمناك باشيد كه باعث نوميدى از رحمت خدا نشود.
همچنين فرمود: در قلب هر مؤ منى دو نور است : يكى نور بيم و ديگرى نور اميد. بهطورى كه اگر هر يك را در كفه ترازو قرار دهند، هيچ كدام نسبت به ديگرى سنگين ترنيست .


299 خائف واقعى

شخصى خدمت اميرالمؤ منين عرض كرد: من مرتكب فلانعمل زشت و گناه كبيره شده ام . مرا پاك گردان و حد الهى بر من جارى كن .
حضرت به او اعتنائى نكرد تا اينكه او رفت و برگشت . براى چهارمين مرتبه نزدحضرت اعتراف به گناه خويش كرد و تقاضاى خود را تكرار نمود.
حضرت فرمود: پيامبر در مثل تو سه حكم مقرر فرموده است . هر يك را مى خواهى اختيار كن. يا يك ضربت شمشير برگردنت بزنند، يا دست و پايت را بسته و از بالاى كوه تراپرتاب كنند، و يا اينكه تو را در آتش بسوزانند.
عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، كدام يك سخت تر است ؟
فرمود: سوختن در آتش .
عرض كرد: من آن را انتخاب مى كنم .
پس برخاست و دو ركعت نماز گزارد . سپس دست به آسمان بلند كرد و گفت : خداوندا،تو از گناه من آگاهى ،تو مى دانى من از عقاب تو ترسيدم و نزد وصى پيامبرت آمدم ، ازاو خواستم مرا پاك كند. او مرا بين اين سه عذاب مخير فرمود، و من سخت ترين نوع عذابرا اختيار كردم . اكنون از تو مى خواهم اين عذاب دنيوى را كفاره گناه من قرار بدهى و مرابه آتش آخرت نسوزانى . سپس با حالتى گريان برخاست و ميان گودالى رفت كهاطرافش آتش افروخته بودند تا در آتش بسوزد.
اميرالمؤ منين و اصحاب حضرت به حال او گريستند. آنگاه فرمود:برخيز، كه همهفرشتگان را به گريه در آوردى . خداوند توبه تو را پذيرفت . برخيز، ولى هرگزمرتكب چنين گناهى نشو.


300 نماز نيكو

روزى خليفه جوانى را ديد كه نمازش را سبك مى شمرد و خيلى سريع و بدون طماءنينهنماز مى خواند. گفت : نماز را دوباره بخوان و گرنه تازيانه ات مى زنم .
پس از اعاده نماز، از او پرسيد: اين نماز بهتر بود يا اولى ؟
جوان پاسخ داد: نماز اولى . زيرا اولى از خوف خدا بود، دومى از خوف خليفه .


301 تشخيص خوب و بد

اياس به اهل مكه گفت : ما در مدت دو ساعت نيكان و بدان شما را شناختيم .
پرسيدند: چگونه ؟
گفت : با كاروان ما هم انسانهاى نيكوكار بودند و هم انسانهاى بدكار. پس به محض ورودبه مكه ، خوبان ما به خوبان شما ملحق شدند، و بدان ما به بدان شما، زيرا هر كسىبا كسانى انس و الفت مى گيرد كه در راه و روش با او مشاكلت و مجانست داشته باشند،نه مباينت و مغايرت .

كند همجنس با همجنس پرواز
كبوتر با كبوتر، باز با باز

ذره ذره كاندرين ارض و سماست
جنس خود را همچو كاه و كهرباست

نوريان مر نوريان را طالبند
ناريان مر ناريان را جاذبند


302 راه حل

آموزگار: طول اتاقى شش متر و عرض آن پنج متر است . حساب كنيد من چندسال دارم .
همه دانش آموزان مات و مبهوت ماندند و سكوت كلاس را فرا گرفت .
سر انجام يكى از شاگردان گفت : شما چهل و هشتسال داريد.
آموزگار: آفرين ، پسر باهوش ، بگو، بدانم چطور حساب كردى ؟
دانش آموز: من پسر عموى نيمه ديوانه اى دارم كه بيست و چهارسال سن دارد، روى اين حساب ، شما بايد چهل و هشتسال داشته باشيد.


303 دزد ناشى

شبى چند دزد تازه كار به خانه فقيرى رفتند .اما هر چه جستجو كردند چيزى نيافتند.
صاحب خانه از سر و صداى دزدها بيدار شد و در حالى كه از اين پهلو به آن پهلو مىغلطيد با كمال خونسردى گفت : اى جوانمردان ، چيزى كه شما در تاريكى شبدنبال آن هستيد، من در روشنائى روز مى جويم و نمى يابم !


304 پنج پند

ابا صلت مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: خداوند به پيغمبرى ازبنى اسرائيل وحى كرد: چون صبح كنى به فلان صحرا برو. هر چيزى كهاول پيش تو آمد، آن را بخور. دومى را مخفى بدار. سومى را بپذير. چهارمى را نا اميد مكنو از پنجمى بگريز.
فردا صبح پيامبر خدا به صحرا رفت . نخستين چيزى كه در برابرش ظاهر شد. كوهسياه عظيمى بود. تعجب كرد. كوه را چگونه بخورد! پس از كمىتاءمل گفت : خداوند به احدى تكليف مالايطاق نمى كند. پس به سوى آن كوه رفت . هر چهبه آن كوه بزرگ نزديكتر مى شد، كوه كوچكتر مى گشت ، تا اينكه به آن رسيد و كوهبه صورت لقمه اى در آمد. وقتى آن را در دهان گذاشت ، احساس ‍ كرد طعامى بسيار لذيذو مطبوع است .
پس از آن به راه خود ادامه داد. در بين راه ظرفى طلائى ديد. براى مخفى كردن آنگودالى كند، ظرف را ميان گودال نهاد و آن را با خاك پنهان ساخت . چند قدمى كه رفت ،صدائى شنيد. برگشت و به عقب نگاهى كرد آن ظرف طلائى از خاك بيرون افتاده بود!با خود گفت : من فرمان خدا را امتثال كردم و به راه خود ادامه داد.
سومين چيزى كه مشاهده كرد، مرغى بود كه عقابى مى خواست آنرا شكار كند. پس آستينخود را گشود و آن مرغ را در آستين پناه داد.
بلافاصله عقاب آمد و گفت : تو صيد مرا گرفتى . من چند روز است مى خواهم آن را شكاركنم . پيغمبر عقاب را طبق فرمان از خود ماءيوس نكرد و گوشتى از ران خود به او داد وراه خود در پيش گرفت .
پنجمين چيزى كه در مقابلش ظاهر گشت ، مردار گنديده و كرم خورده اى بود، كه طبقدستور از آن فرار كرد.
سرانجام در عالم رؤ يا حقيقت اين پنج چيز بر او آشكار گشت .
اما آن كوه بزرگ خشم است كه وقتى اين حالت بر انسان عارض مى گردد، خاموشساختن آتش غضب و فرو خوردن خشم براى انسان مانند خوردن كوه ممتنع به نظر مى رسد،ولى چون در عواقب سوء آن بينديشد و بر نفس خود مسلط گردد، به تدريج آتش ‍ خشم اوفرو مى نشيند و به صورت لقمه لذيذ در مى آيد.
آن ظرف طلائى عمل صالح است كه اگر انسان بخواهد آن را پنهان سازد، خداوند آنرا ظاهر مى گرداند و آن را زينت بنده خود قرار مى دهد.
آن مرغ انسان ، ناصح و خير خواهى است كه بايد نصحيت او را پذيرفت .
آن عقاب ، انسان نيازمند است كه بايد او را نااميد نساخت .
آن مردار گنديده غيبت است كه بايد همواره از آن گريخت .


305 مذمت ريا كارى

فَوَيلٌ لِلمُصَلينَ * اَلَّذينَهُم عَن صَلوتِهِم ساهُونَ * اَلَّذينَ هُم يُراؤُنَ.
واى بر نماز گزارانى كه از نماز خودشانغافل هستند، كسانى كه ريا مى كنند و عمل خود را براى رسيدن به سود دنيوى به مردممى نمايانند.
بدون شك عمل ريا كارانه در پيشگاه الهى موردقبول واقع نمى شود.
پيامبر اكرم : اِنَّ الله لايَقبَلُ عَمَلا فيهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن رِياءٍ.
پيامبراكرم : مَن صَلى صَلوةً يُرائى بِها فَقَد اَشرَكَ.
نمازگزار ريا كار مشرك است .
همچنين فرمود: بيشترين چيزى كه بر شما مردم مى ترسم ، شرك اصغر است .
پرسيدند: شرك اصغر چيست ؟ فرمود: ريا.
امام صادق عليه السلام : كُلُّ رِياءٍ شِركٌ اِنَّهُ مَن عَمِلَ لِلناسِ كانَ ثَوابُهُ عَلَىالناسِ، وَمَن عَمِلَ لِلهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللهِ.
هر ريائى شرك است . همانا كسى كه طاعتى را براى مردم انجام دهد،ثوابش بر مردم است، و هر كس طاعتش براى خدا باشد، ثواب او با خدا است .
پيامبر اكرم : اِياكُم وَ الشِّركَ السِّرَ فَاِنَّهُ اَخفى فى اُمَّتى مِن دَبيبِ النَّملِ عَلَىالصَّفا فِى اللَّيلِ الظُّلَماءِ.
از شرك نهانى (ريا) بپرهيزيد، زيرا آن از حركت مورچه بر روى سنگ سخت در شبتاريك مخفى تر است .


306 نشانه ريا

اميرالمؤ منين عليه السلام : براى شخص ريا كار سه نشانه است :
1 در حضور مردم عبادت را با شوق و نشاط انجام دهد.
2 در خلوت ميل و رغبتى به عبادت ندارد.
3 دوست دارد مردم او را در تمام كارهايش بستايند و از او به نيكى ياد كنند.


307 آسايش مردم

مردى به سفر رفت . ميخى با خود داشت كه در هر كجا فرود آيد، آن ميخ را به زمين كوبدو مركب خود را به آن ببندد.
در يكى از منازل ميخ را بر زمين فرو كرد و آن را بيرون نياورد، به اين قصد كه اگرديگرى آنجا منزل كند، مركب خود را بدون زحمت به آن ميخ ببندد.
اتفاقاً شخصى با عجله از آنجا گذشت و پايش به آن ميخ برخورد و مجروح شد. چندگامى به راه خود ادامه داد، لكن به ذهنش خطور كرد: مبادا پاى ديگرى هم به اين ميخاصابت كند و آسيب ببيند. پس برگشت و آن ميخ را از زمين بيرون آورد. خداوند بهپيامبرش خبر داد: آن دو اگر چه بر خلاف همعمل نمودند، ولى چون قصدشان راحتى خلق و رفع زحمت از ديگران بود، هر دو را ثواببسيار مى دهم .


308 همنشين خوب

حواريون از عيسى بن مريم پرسيدند: با چه كسانى مجالست و هم نشينى كنيم ؟
فرمود: با كسى كه سه خصلت دارد:
1 - ديدار او شما را به ياد خداوند اندازد.
2 - گفتار او بر علم شما بيفزايد.
3 - كردار او شما را به آخرت ترغيب نمايد.
پيامبر اكرم : همنشين خوب مانند عطار است . اگر از عطرش به تو ندهد، از مجالست با اومعطر و خوشبو مى شوى . و همنشين بد مانند حداد و صاحب كوره است كه اگر تو را بهشراره آتش خود نسوزاند، دودش به تو مى رسد.


309 محاسبه نفس

عارفى همه روز محاسبه نفس مى كرد. روزى با خود گفت : حدود شصتسال از عمرم گذشته است . اگر روزى يك گناه از من سر زده باشد، بيش از بيست هزارمى شود. پس واى بر من ، آيا پروردگارم را با اين همه گناه ملاقات خواهم كرد؟ اين سخنبگفت و از خوف خدا بيهوش شد و در همان حال از دنيا رفت .
رسول خدا با جمعى از اصحاب در سرزمين بى آب و علفى فرود آمدند.
حضرت فرمود: برويد هيزم بياوريد.
عرض كردند: يا رسول الله ، در اين سر زمين هيزم يافت نمى شود.
فرمود: هر كس هر اندازه مى تواند جمع كند و بياورد.
همراهان رفتند و با زحمت هيزم آوردند و در مقابل پيامبر انباشتند.
حضرت فرمود: گناهان نيز به همين صورت جمع مى شود. همين طور كه در اين بيابانهيزم به نظر نمى آمد، ولى وقتى تفحص و جستجو كرديد،اين همه هيزم جمع شد. در موردگناهان نيز چنين است . در بدو نظر گناهى در خود نمى بيند و خود را پاك و مبرا از هرمعصيتى مى داند، ولى هنگامى كه در خود فرو رود، و در وظائف هر يك از اعضا و جوارحبينديشد و از نفس خود دقيقاً حساب كشد، ملاحظه مى كند گناهان بسيارى از او صادر شدهاست .
بايد توجه داشت فرداى قيامت كه انسان در پيشگاهعدل الهى حاضر شود، هيچ چيزى هر چند بسيار كوچك در محاسبهاعمال او از قلم نمى افتد.
وَ نَضَعُ المَوازينَ القِسطَ لِيَومِ القِيامَةِ فَلاتُظلَمُ نَفسٌ شَيئا وَاِن كانَ مِثقالَ حَبَّةٍمِن خَردَلٍ اَتَينا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ.(200)
بنابراين بايد پيش از آنكه به حساب انسان رسيدگى شود، خود به حساب خويشبرسد. سود و زيان خود را بسنجد تا در مقام جبران زيان بر آيد و طورىعمل كند كه برايش سودمند باشد.
امام صادق عليه السلام : حاسبوا انفسكمقبل ان تحاسبوا.(201)
امام كاظم عليه السلام : ليس منا من لم يحاسب نفسه فىكل يوم (202)
كسى كه هر روز نفسش را محاسبه نكند از ما نيست . بايد دانست نتيجه محاسبه ،اصلاح نفسدر دنيا و سودمندى فراوان در آخرت است .


310 تلقين محتضر

عارفى نزد محتضرى آمد. حاضرين از او خواستند محتضر را تلقين دهد. اين رباعى را انشادكرد.

گر من گنه جمله جهان كرد ستم
عفو تو اميد است كه گيرد دستم

گفتى كه به وقت عجز دستت گيرم
عاجزتر از اين مخواه كه اينك هستم


311 باز گشت به دنيا

عارفى در خانه اش قبرى ساخته بود. هر گاه مرتكب معصيتى مى شد،داخل قبر مى رفت . مدتى در آن دراز مى كشيد. سپس ‍ مى گفت :
رَبِّ ارجِعُونِ لَعَلى اَعمَلُ صالِحا فيما تَرَكتُ(203)
خدايا مرگ من فرا رسيده ، پس از تو مى خواهم مرا به دنيا برگردانى ، شايدعمل صالحى انجام بدهم و جبران مافات نمايم .
پس از تكرار اين تقاضا، به نفس خويش خطاب مى كرد.
يا ايتها النفس ، انى قد رجعتك ، فاعملى عملا صالحا.
اى نفس سركش ، تو را به دنيا بر گرداندم ، پسعمل نيك انجام ده .


312 ثواب هفتاد شهيد(204)

مردى خدمت پيامبر عرض كرد: همسرى دارم كه هنگام ورود بهمنزل از من استقبال ، و هنگام خروج از منزل مرا بدرقه مى كند. هنگامى كه مرا غمگين مى بيندمى گويد: چه چيزى تو را اندوهگين ساخته ، اگر غم روزى مى خورى ، خداوند آن را برعهده گرفته ، و اگر براى امر آخرتت غمگين هستى ، خداوند بر غم و اندوه تو بيفزايد.
پيغمبر اكرم فرمود: همسرت را به بهشت بشارت بده و بگو: تو يكى از عاملان الهىهستى و در هر روز ثواب هفتاد شهيد برايت خواهد بود.
چنانكه در روايت ديگر فرمود:
جهاد المراءة حسن التبعل .
جهاد زن ، خوب شوهر دارى است .


313 عيد نوروز(205)

باز روز نو آمد و شد اول بهار
وقت نياز ما شد و هنگام ناز يار

اى دل بسوز تا بتوانى در انتظار
اى ديده چون سحاب به دامانم اشك بار

شايد نگار، چهره خود سازد آشكار
در سفره هفت سين گذارند مرد و زن

جمعى كنند بهر طرب ، روى در چمن
اسباب عيش گشته مهيا، در انجمن

فصل بهار، بلبل طبع است در سخن
خواند هَزار نغمه كه ازدل برد قرار

مهر و مه است نور فشان ، زهره در نشاط
پير و جوان به عيش و فضا راستانبساط

ما را نه عيش مانده ، نه چيزى است در بساط
عيد است آن زمان كه رهم ازپل صراط

دست من است و دامن معصوم هشت و چار
عيد است هر زمان كه نوازىدل دو نيم

عيد است آن دمى كه نوازش كنى يتيم
عيد است گر نياز برى بر در كريم

عيد است شستشو كنى از زشتى قديم
عيد است گر براى خدا مى كنى تو كار

عيد است آن زمان كه امام زمان چو نور
از پرده هاى غيبت كند در جهان ظهور

با دست خويش بركند از ريشه ظلم و زور
آن روز عيش من است و گه سرور

بينم به چشم خويش ، جهان گشته لاله زار
مردم كنون زدين ، حمايت نمى كنند

اكثر ز حكم شرع ، اطاعت نمى كنند
بر درگه خداى ، عبادت نمى كنند

از سنت رسول ، روايت نمى كنند.
يا صاحب الزمان ، همه داريم انتظار

اى صاحب شريعت ، ما را نجات بخش
دلهاى مرده را،همه آب حيات بخش

بر بينواى زار بيا و، زكات بخش
بهر ورود جنتم اى حق ، برات بخش .

تيغ از نيام بركش ، يعنى كه ذوالفقار
از جاى خيز و گردن بى دولتان بزن

هر ريشه فساد، تو از بيخ و بن بكن
فرياد رس ، بساط ده و داد در فكن

مظلوم را به دهر نباشد جز اين سخن
تا داد خلق گيرى اى ، دست كردگار

چشم اميد، سوى تو دارند اهل دين
تا چند در فراق تو باشددل غمين

دشمن ز چار سو بود اى شيعه در كمين
ز انگشت ما مگر به در آرند اين نگين

غافل كه ما چو شير و به كف تيغ آبدار
خوش آن زمان ، نقاب برطرف زنى

بالشكر خدائى خود، جمله صف زنى
بر قلب دوستان ، همه شوق و شعف زنى

چون جند خويش باز به شمشير كف زنى
ابن امين را، بنوازى به روزگار


314 زبان حالمحتضر

اميرالمؤ منين امام على عليه السلام فرمود: هنگامى كه آخرين روز دنيا و اولين روز آخرتفرا رسد، مال و فرزند و عمل انسان تمثل مى يابد.
پس متوجه مال خود مى شود و مى گويد: به خدا سوگند، من نسبت به تو حريص وبخيل بودم . اكنون براى من نزد تو چيست و از تو چه كمكى برايم ساخته است ؟
مال گويد: من مى توانم كفن ترا تهيه كنم و بيش از اين كارى از من ساخته نيست .
پس به فرزندانش مى گويد: من خيلى شما را دوست داشتم ، برايتان زحمتها كشيده ام وهمواره از شما حمايت مى كردم . اكنون چه مى توانيد برايم انجام بدهيد؟
فرزندانش پاسخ مى دهند: ما تو را داخل قبر مى گذاريم و تو را زير خاك پنهان مىسازيم . بيش از اين كارى از ما برايت ساخته نيست .
سپس خطاب به عمل مى گويد: به خدا سوگند، من نسبت به تو بى رغبت بودم و انجامهر عمل نيكى بر من بسيار سخت و سنگين بود. اكنون از تو براى من چه ساخته است ؟
عمل به انسان مى گويد: من پيوسته در قبر همراه تو خواهم بود تا اينكه من و تو برپروردگار عرضه شويم . قيامت بر پا گردد و به حساب تو رسيدگى شود. آرى :

آنكه وفا مى كند اعمال تو است
مونس تنهائيتافعال تو است


315 مشاعره و مناظره

ابو على سينا در مجلسى با ابو سعيد ابى الخير ديدار نمود. در باره طاعت و معصيتمباحثه شد. هر كدام نظر خود را ابراز داشتند.
ابو على اعتقاد خود را در قالب اين رباعى مطرح نمود:

ماييم به عفو تو تولا كرده
وز طاعت و معصيت تبرا كرده

آنجا كه عنايت تو باشد، باشد
ناكرده چو كرده ، كرده چون ناكرده

ابو سعيد نيز عقيده خود را چنين اظهار كرد:
اى نيك نكرده و بدى ها كرده
وانگه به خلاص خود تمنا كرده

بر عفو مكن تكيه ، كه هرگز نبود
ناكرده چو كرده ، كرده چون ناكرده


316 خير دنيا

امام صادق عليه السلام : خيرى در دنيا نيست مگر براى دو دسته :
يكى آنكه هر روز بر عمل نيك خود بيفزايد.
ديگرى آنكه گناهش را با توبه جبران كند.


317 سه چيز با سه چيز

امام رضا عليه السلام : خداوند به سه چيز همراه سه چيز ديگر امر كرده است :
1 - نماز و زكات : پس كسى كه نماز گزارد و زكات نپردازد، نمازش پذيرفته نشود.
2 - شكر خدا و شكر والدين : پس هر كس خدا را شكر گويد، اما پدر و مادرش راسپاسگزار نباشد و احترام نكند، شكر خدا را به جا نياورده است .
3 - تقوى و صله رحم : پس هر كس با اقوام و خويشان قطع رابطه كند، تقواى الهى راپيشه خود نساخته است .
توضيح اينكه آيات متضمن سه مطلب فوق عبارتست از:
1 - وَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكاةَ ...(206)
2 - ... اَنِ اشكُر لى وَ لِوالِدَيكَ ...(207)
3 - ... وَاتَّقُوا اللهَ الَّذى تَسائَلُونَ بِهِ وَالاَرحامَ ...(208).


318 بد حسابى

امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب خود فرمود:چرا فلانى از تو شاكى است ؟
عرض كرد: چون حقم را تمام و كمال از او گرفتم .
امام با ناراحتى و غضب فرمود: گمان مى كنى اگر حقت را تا به آخر بستانى ، كارزشتى مرتكب نگشته اى ؟ آيا كلام خدا را نديده اى كه مى فرمايد: وَ يَخافُونَ سُوءَالحِسابِ(209) يعنى گناهكاران از بدى حساب مى ترسند. آيا تصور مى كنىترس ‍ آنها هنگام حسابرسى به خاطر آنست كه خداوند بر آنان ستم كند؟ نه ، به خداسوگند آنان نمى ترسند مگر از اينكه خداوند به طور دقيق به حساب آنان رسيدگىنمايد.
خداوند اينگونه محاسبه دقيق را سوء حساب ناميده است . بنابراين هر كسى دررسيدگى به حساب ديگران بيش از اندازه سختگيرى كند، بد حسابى كرده است .


319 دو قطره

قال على عليه السلام : من احب السبل الى الله قطرتان :
دموع فى جوف الليل و قطرة دم فى سبيل الله .(210)
محبوب ترين راهها به سوى خدا دو قطره است :
يكى قطره اشكى كه در دل شب از خوف خدا از ديدگان جارى گردد.
ديگرى قطره خونى كه در راه خدا بر زمين ريخته شود.


320 عبادت احرار

گروهى به شوق بهشت خدا را عبادت مى كنند، اين عبادت بازرگانان است .
جمعى از ترس دوزخ او را پرستش مى كنند، اين عبادت بردگان است .
بعضى به خاطر سپاسگزارى و انجام وظيفه خدا را مى پرستند، اين عبادت آزادگان ، وبهترين نوع پرستش است (211).


321 آداب جهاد

اميرمؤ منان به اصحاب خود فرمود: هر گاه در ميدان نبرد با دشمن روبرو شديد: سخن كمگوئيد و خدا را بسيار ياد كنيد. پشت به دشمن نكنيد كه خدا را به خشم مى آوريد.
هر گاه مجروحى را در ميدان جنگ مشاهده كرديد، يا يكى از نيروهاى خودى به دام دشمنافتاد، و دشمن خواست او را به اسارت در آورد، با فداكارى و بابذل جان ، او را حفظ كنيد و نجات بخشيد.


322 بنياد شهيد

مولاى متقيان در فرمان حكومتى خود به مالك اشتر فرمود: هر گاه يكى از رزمندگان ولشكريان تو شهيد شد، بايد جانشين او در خانواده اش باشى . مانند يك وصى مهربانمطمئن ، تا خانواده شهيد بى سرپرست نمانند و جاى خالى و فقدان شهيد را احساس ‍نكنند. زيرا اين عمل ، دلهاى ياران را نسبت به تو مهربان مى سازد و باعث اطاعت از تومى شود. و آنان براى فداكارى در راه حفظ حكومت اظهار آمادگى خواهند كرد.


323 آئين جنگى

حضرت امير در نامه اى به يكى از فرماندهان ارشد خود به نام زياد بن نضر، او را بهرعايت آئين جنگى سفارش مى كند و مى فرمايد: بدان كه پيشاپيش لشكر بايد ديدهبانها باشند و ديده بانها طلايه داران و پيش قراولان لشكر بشمار مى آيند. پس هر گاهاز مرز خود خارج ، و به دشمن نزديك شدى ، بايد ديده بانها و نيروهاى گشتى را در هرسو، و در بعضى دره ها و شيارها، نيزارها و كمينگاههاگسيل دارى ، تا دشمن شما را غافلگير نكند و در كمين دشمن گرفتار نشويد.
دسته ها، گروهانها، گردانها و نيروهاى پياده رزمى را از صبح تا شام حركت مده و باعثخستگى آنها مشو، مگر براى انجام مانور و ايجاد آمادگى د ر ايشان . تا اگر احتمالاً دشمنقصد تعرض داشت ، شما در آمادگى كامل براى مقابله با او باشيد.
هر گاه با دشمن مواجه شديد و دشمن در برابر شما موضع گرفت ، بايد شما دربرابر تپه ها و پاى كوهها و ميان نهرها مستقر شويد و سنگر بگيريد و راه عقب نشينى رادر هنگام ضرورت در نظر داشته باشيد.
بايد ديده بانهاى شما در قله كوهها و بالاترين نقطه تپه ها و سرپيچ نهرها قراربگيرند تا موقعيت منطقه و وضعيت دشمن را گزارش ‍ كنند، و دشمن فرصت نيابد از يكمكان امن يا هولناك بر شما حمله كند و شما را غافلگير سازد.
اگر مى خواهيد در منطقه نظامى براى مدتى مستقر شويد، بايد لشكر را با نيزه و سپر(سيم خاردار) حصار بكشيد، يا منطقه را در طرف دشمن مين گذارى كنيد تا دشمن شما رانفريبد و بطور غافلگيرانه بر شما نتازد.
بايد خودت بطور مستقيم به عنوان فرمانده در همه امور سپاه نظارت داشته و از روندمسائل كاملا مطلع باشى و آئين جنگ را بكار بندى .
در شروع عمليات شتاب مكن تا فرصت مناسب بدست آيد و فرمان آغاز عمليات صادرشود. آنگاه بايد با تمام قوا و با هماهنگى كامل بر سر دشمن بتازيد و خطوط مقدم دشمنرا درهم شكنيد و با ضربات پياپى ، نيروهاى دشمن را به خاك هلاكت بنشانيد و تلخىشكست و ذلت را به آنان بچشانيد و در همه حال بر خداتوكل كنيد.(212) وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ.(213)


324 قياس مع الفارق

شخصى جمعى را براى صرف شام به ميهمانى دعوت كرد. يكى از ميهمانان صداىخوبى داشت . ميزبان از او خواست تا آوازى بخواند.
ميهمان عذر آورد كه دير وقت است و همسايه ها خوابيده اند. ممكن است از صداى من بيدارشوند و اعتراض كنند.
ميزبان گفت : غلط مى كنند آقا، اين چه فرمايشى است ! سگ آنها هر شب وق وق مى كند و ماتا حال هيچ اعتراضى نكرده ايم . امشب هم آنها حق اعتراض ندارند.


next page

fehrest page

back page