بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دریـای عـرفـان, هادى هاشمیان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     44000001 -
     44000002 -
     44000003 -
     44000004 -
     44000005 -
     44000006 -
     44000007 -
     44000008 -
     44000009 -
     44000010 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page

back page

تجلى ايمان و اطمينان نفس :
بـنـده اى كـه در ژرفـاى وجود خويش معشوقى جز خداوند و محبوبى جز رضاى او نداشتهبـاشد، از هيچ حادثه اى هراس به دل راه نمى دهد و در نظر او فقر و ثروت ، بيمارى وسـلامـتـى ، جـنـگ و صـلح و رضـايـت و خـشـم مـخـلوق مساوى هستند؛ چرا كه تمامى حوادث واتفاقات عالم هستى را از خداوند متعال مى داند و تسليم محض و خشنود از خواست اوست . اينحالت معنوى ، اوج توحيد و يكتاپرستى مى باشد و از بنده اى كه دلش به نور ايمان واعتماد كامل به خداوند تبارك و تعالى و نفى هر چه غير او است روشن است ، جز اين انتظارنـمـى رود. آيت الله قاضى نيز به صحنه هايى برمى خوريم كه تجلى روح والا و نفسمطمئن و آرامش درونى ايشان مى باشد و از اين روست كه شخصيت وى مورد تمجيد و تكريمحـضـرت امـام خـمـينى (ره ) قرار گرفته ، در مورد ايشان مى فرمايند: قاضى ، كوهىبود از عظمت و مقام توحيد.(55)
حـضـرت آيت الله علامه سيد محمد حسين طباطبايى در بيان اين ويژگى استاد خويش خاطرهاى بس گويا و آموزنده نقل فرموده اند:
يـكـى از دوسـتـان مرحوم قاضى حجره اى در مدرسه هندى بخارايى معروف در نجف اشرفداشت و چون ايشان به مسافرت رفته بود، حجره را به مرحوم قاضى واگذار كرده بودكـه ايـشـان از نـشـسـتـن و خوابيدن و ساير احتياجاتى كه دارند، از آن استفاده كنند. مرحومقـاضـى روزهـا نزديك غروب مى آمدند در آن حجره و رفقاى ايشان مى آمدند و نماز جماعتىبـرپـا مى كردند و مجموع شاگردان ، هفت و هشت ، ده نفر بودند و بعدا مرحوم قاضى تادو سـاعـت از شـب گـذشـتـه مـى نـشـسـتند و مذاكراتى مى شد و سوالاتى از شاگردان مىنمودند.
يـك روز در داخـل حـجـره نشسته بوديم ، مرحوم قاضى هم نشسته بود و شروع كردند بهصـحـبـت كـردن دربـاره تـوحيد افعالى ، ايشان گرم سخن گفتن درباره توحيد افعالى وتـوجـيـه كـردن آن بـودنـد كـه در ايـن اثـنـا مثل اينكه سقف آمد پايين . يك طرف اتاق ، راهبـخـارى بـود؛ از آنـجـا مـثل صداى هار هارى شروع كرد به ريختن ، سر و صدا و گرد وغبار فضاى حجره را گرفت . جماعت شاگردان و آقايان ، همه برخاستند و من هم برخاستمو رفتيم تا دم حجره كه رسيديم ، ديدم شاگردان دم در ازدحام كرده و براى بيرون رفتن، همديگر را عقب مى زدند. در اين حال معلوم شد كه اين جورها نيست و سقف خراب نشده است .بـرگـشـتيم و نشستيم . همه در سر جاهاى خود نشستيم و مرحوم قاضى هيچ حركتى نكرده وبـر سـر جـاى خـود نـشسته بودند و اتفاقا آن خرابى از بالا سرشان هم شروع شد. آقافـرمـود: بـيـايـيـد اى مـوحـديـن تـوحـيـد افـعـالى ، هـمـه شـاگـردانمـنـفـعـل شـدنـد و مـعـطـل مـانـدنـد كـه چـه جـواب گويند! مدتى نشستيم و ايشان نيز دنبالهفرمايشاتشان را درباره همان توحيد افعالى به پايان رساندند.
آرى ، آن روز چـنـين امتحانى داده شد؛ چون مرحوم آقا در اين باره مذاكره داشتند و اين امتحاندربـاره هـمـيـن مـوضـوع پـيـش آمـد و ايـشـان فـرمود: بياييد اى موحدين توحيد افعالى.(56)...
عـلامـه طـبـاطـبـايـى خـاطـره ديـگـرى نـيـز از اسـتـاد خـود، مـرحـوم قـاضـىنقل فرموده اند كه شنيدنى است :
قضيه اى را از ايشان آقايان نجف نقل مى كردند؛ نه يك نفر و دو نفر، بلكه بيشتر و بعدامن خودم از ايشان پرسيدم ، تصديق نمودند كه همين طور است . مرحوم قاضى مريض بودهاست و در منزلى كه داشتند، در ايوان منزل نشسته بودند و كسالت ايشان پادرد بوده است، بـه حـدى كـه ديـگـر پـا جـمـع نـمـى شـد و حـركـت نـمـى كـرد. در ايـنحـال ، بـيـن دو طايفه ذكرت و شمرت در نجف اشرف جنگ بود و بامها راسـنـگـر كـرده بودند و پيوسته به يكديگر از روى بامها تيراندازى مى كردند و از اينطـرف شـهـر بـه طرف ديگر شهر با همديگر مى جنگيدند. بالاخره بعد از جنگ طولانى ،ذكـرتـهـا غلبه نموده و طايفه شمرتها را عقب مى زدند و همين طور خانه به خانه جلو مىآمـدنـد، در پـشت بام خانه ايشان نيز طايفه شمرتها سنگر گرفته بودند و از روى بامبـه ذكـرتـهـا مـى زدنـد. چـون ذكـرتـيها غلبه كردند، بر اين پشت بام آمدند و دو نفر ازشـمـرتـيـهـا را در روى بـام كشتند و مرحوم قاضى هم در ايوان نشسته و تماشا مى كنند وچون ذكرتيها بام را تصرف كردند و شمرتيها عقب نشستند، آمدند در حياط خانه و خانه راتـصـرف كـردند و دو نفر از شمرتيها را در ايوان كشتند و دو نفر ديگر را در صحن خانهكشتند كه مجموعا در خانه ، 6 نفر كشته شد و مرحوم قاضى فرموده است :
وقـتـى كـه آن دو نـفـر را در پـشـت بـام كـشـتـنـد، از نـاودانمـثـل بـاران هـمـيـن طـور داشـت خـون پايين مى آمد و من همين طور نشسته ام بر جاى خود و هيچحـركـتـى هـم نـكـردم و بـعـد از ايـن ، بـسـيـار ذكـرتـيـهـا ريـخـتـه بـودنـد درداخل اتاقها و هر چه به درد خور آنان بود، جمع كرده و برده بودند.
بـلى ، لطفش اين بود كه مرحوم قاضى مى گفت : من حركت نكردم ، همين جور كه نشستهبودم ، تماشا مى كردم . مى گفت : از ناودان خون مى ريخت و در ايوان دو كشته افتادهبـودند و در صحن حياط نيز دو كشته افتاده بود و من تماشا مى كردم ، اين حالات را فناىدر تـوحـيـد گـويـند كه در آن حال ، شخص سالك ، غير از خدا چيزى را نمى نگرد و تمامحركات و افعال را جلوه حق مشاهده مى كند.(57)
در كسوت استادى
در حـوزه هـاى عـلمـيـه ، هـمـان طـور كـه دروس رايـج و مـرسوم دينى و در راس ‍ آنها فقه واصـول تـدريس مى شود، درس اخلاق نيز رواج دارد و استادان و شخصيتهاى وارسته دينىتـلاش مـى كـنـنـد تـا بـا بـيـان آمـوزشـهـاى اخـلاقـى ، طـالبـان عـلم و دانـش را بـهبـال تـقـوا و تعهد و پرهيز از مخالفت با دستورات الهى مجهز نمايند. آموزگار اخلاق ،هـمـان گـونـه كـه بـه مـبـانـى نـظرى اين علم مجهز است ، بايد از كردار شايسته اى نيزبـرخـوردار بـاشـد و الگـويـى عـملى و نمونه اى عينى از آموزه هاى اخلاقى باشد، همانگونه كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
كـونـوا دعاة الناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلوة و الخير، فانذلك داعـيـة ؛ مـردم را بـا غـيـر زبـان دعـوت كـنـيـد تـا از شـمـا ورع و كـوشش و نماز وعمل نيك را ببينند؛ زيرا آنچه دعوت كننده است ، همين است .(58)
جلسه درس اخلاق ، حلقه اى معنوى و روحانى است كه در آن ، زير نظر مربى اى دلسوزو عـالمـى وارسـتـه ، نهال توحيد آبيارى مى شود و به ثمر مى نشيند. نگاهى كوتاه بهسابقه تدريس علم اخلاق در حوزه هاى علميه ، به خوبى اثرات مطلوب اين سنت پسنديدهرا نـشـان مـى دهـد و تـوجـه بـه خـطـرات عـالمـان بـىعـمـل بـراى جامعه بشرى ، لزوم دقت هر چه بيشتر در امر نظارت بر رفتار دانش پژوهانديـنـى و اهـتـمام به توسعه آموزش علم اخلاق در مدارس و مراكز علمى را گوشزد مى كند.حـضور مؤ ثر استادان بزرگ اخلاق در حوزه هاى علميه ، همچون رهبر انقلاب ، حضرت امامخمينى و مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمى و مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى و مرحومحاج سيد رضا بهاءالدينى در حوزه علميه قم ، مرحوم سيد على شوشترى و شاگرد نامىايـشان ، آخوند ملا حسينقلى همدانى و شاگردان ايشان در حوزه نجف اشرف ، مرحوم ملا علىنـهـاونـدى در سـامرا، سيد محمد مجاهد و سيد محمد سعيد بهبهانى و سيد احمد كربلايى درحـوزه كـربـلا و آيـت الله شـيـخ محمد شريف مازندرانى و شيخ محمد تقى آملى در تهران ،مـوجـب شـد حـوزه هـاى عـلمـيـه بـيـشـتـر به سمت پالايش و تصفيه روح و جان حركت كنند وطـالبـان عـلم الهـى بـه تـهـذيـب نفس اهتمام ورزند و همين جلسات بابركت ، سرمنشا رشدشـخـصـيـتـهـاى باتقوا و آراسته اى همچون مرحوم آيت الله قاضى ، علامه طباطبايى ، آيتالله شهيد مرتضى مطهرى و شهيد بزرگوار آيت الله قدوسى گرديد و اميد است كه اينزنـجـيـره ادامـه پـيـدا كـنـد و بـه همت سالكان طريق عبوديت ، روح و روان دانش پژوهان ازتعاليم گران قدر قرآن و روايات ائمه معصومين عليه السلام سيراب گردد!
در ايـن راسـتـا، آيت الله مرحوم سيد على قاضى طباطبايى كه سالهاى مديد جان خود را ازمـعـارف الهـى سـيـراب كـرده بـود، بـه آمـوزش عـلاقـمـنـدان و افـراد بااستعداد پرداخت وشخصيتهاى بزرگى را به جامعه اسلامى تحويل داد.
آيـت الله قـاضـى پـيـش از تـدريـس اخـلاق و عـرفـان ، مانند هر عالمى به تدريس ‍ فقهاهـل بـيـت عـليـه السـلام اشـتـغـال داشـتـنـد و دوره هـايـى از فـقـه را تـدريـس ‍ فـرمـودهبـودنـد؛(59) امـا بـيـشـتـريـن اهتمام ايشان ، به تدريس علم اخلاق و عرفان و كمك بهتـهـذيـب نـفـس شـاگـردان و مـلازمـان بـوده اسـت . در عـيـنحـال ، مـرحـوم قـاضـى رسـيـدن بـه درجـه اجـتهاد را براى شاگردان خويش امرى لازم مىدانستند:
يـكـى از مسائلى كه مورد تاكيد مرحوم قاضى بود و به شاگردانشان مى فرمودند، اينبـود كـه شما بايد آن قدر درس بخوانيد تا به درجه اجتهاد برسيد. علتش اين بود كهاگـر در آيـنـده درهـايـى بـر روى شما باز شد، نياز به تقليد نداشته باشيد. ممكن استعـوالمـى را مـشـاهـده كـنـيـد كـه در صـورت تـقـليـد دچـارمشكل شويد.(60)
البته مرحوم قاضى ابتدا بسيار گمنام بودند و كسى از حالات معنوى ايشان باخبر نبود،امـا حـادثـه اى پرده از كرامات ايشان بركشيد و ديده ها را به سوى او دوخت كه شنيدن آنجالب و آموزنده است :
مـرحـوم قـاضـى هميشه در ايام زيارتى از نجف اشرف به كربلا مشرف مى شد. هيچ گاهكسى نديد كه او سوار ماشين شود و از اين سر كسى مطلع نشد جز يك نفر از كسبه بازارساعت (بازار بزرگ ) كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضى را در مشهد ديدهو از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود. ايشان هم اصلاح كرده بودند. آن مردچـون بـه نـجـف آمـد، افـشـا كـرد كـه من آقاى قاضى را در مشهد ديدم . مرحوم قاضى خيلىعصبانى شدند و گفتند: همه مى دانند كه من در نجف بوده ام و مسافرتى نكرده ام .
وقـتـى كـه آن مـرد كاسب از مشهد مقدس به نجف اشرف مراجعه كرد، به رفقاى خود گفت :گذرنامه من دچار اشكال بود و در شهربانى درست نمى شد. من براى مراجعت به آقاىقـاضى متوسل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم و ايشان گفتند: فردا برو شهربانى وگـذرنـامـه ات را بـگير! من فرداى آن روز به شهربانى رفتم شهربانى گذرنامه مرااصـلاح و حـاضـر كـرده بـود؛ گـرفتم و به نجف برگشتم . دوستان آن مرد گفتند:آقاى قاضى در نجف بودند و مسافرت نكرده اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضىآمـد و داسـتـان خـود را مـفـصلا براى آقاى قاضى گفت و مرحوم قاضى انكار كرده و گفت :هـمـه مـردم نـجـف مـى دانـنـد كـه من مسافرت نكرده ام . آن روز نزد فضلاى آن عصر نجفاشرف ، مانند آقاى حاج شيخ محمد تقى آملى و آقاى حاج شيخ على محمد بروجردى و آقاىحـاج سـيد على خلخالى رفته و داستان را گفت . آنها به نزد مرحوم قاضى آمدند و قضيهرا بـازگـو كـردنـد و مـرحـوم قـاضـى انـكـار كـرد. آنها با اصرار و ابرام بسيار مرحومقـاضـى را وادار كـردنـد كه براى آنها يك جلسه اخلاقى ترتيب داده و درس اخلاق براىآنـان بگويد. در آن زمان مرحوم قاضى بسيار گمنام بود و از حالات او احدى خبر نداشت .بـالاخـره قـول داد بـراى آنـهـا يـك جلسه درس اخلاق معين كند. جلسه ترتيب داده شد و دررديف اول ، همين افراد به اضافه آقاى حاج سيد حسن مسقطى در آن شركت داشتند و بعدا دررديـف دوم ، در زمان بعد، حضرت علامه طباطبايى ، آقاى حاج سيد احمد كشميرى ، آقا ميرزاابراهيم سيستانى و برادر علامه ، آقاى محمد حسن الهى قاضى شركت مى كردند. در رديفسـوم ، در زمـان بـعـد، حـضرت آقاى حاج شيخ عباس قوچانى ، حضرت آيت الله حاج شيخمـحـمـد تـقـى بـهـجـت فـومـنى رشتى مقيم قم و تعدادى ديگر از فضلاى نجف اشرف در آنحضور داشتند.(61)
شاگردان مرحوم قاضى
مـرحـوم آيـت الله قـاضـى طـى سـه دوره ، اخـلاق و عـرفـان اسـلامـى را بـا بـيـان وعـمـل خـويـش تـدريـس فـرمـودند و در هر دوره ، شاگردانى پرورش يافتند كه هر يك ازوزنـه هـاى سـنگين علم و اخلاق و عرفان به شمار مى آيند. در اينجا به اسامى برخى ازشاگردان ايشان اشاره مى كنيم :
1. آيت الله شيخ محمد تقى آملى :
مـرحـوم شيخ محمد تقى آملى يكى از علماى بزرگ حوزه علميه تهران بودند. ايشان در 11ذى قـعـده سـال 1304 ق . در تـهـران مـتـولد شـد و درسـال 1330 ق . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـود و مـدت 14سـال از مـحـضـر بـزرگـانى چون محقق عراقى ، ميرزاى نائينى و ديگران استفاده كرد؛ اماعـلوم ظـاهرى را كافى نديد و سرانجام گمشده خويش را در وجود عارف ربانى ، آيت اللهسيد على قاضى طباطبايى يافت و سر تسليم به وى سپرد، خود آن مرحوم مى گويد:
سـنـيـن 1348 و 1349 و 1350، نـه آنـكـه خـود را مـسـتـغـنـى ديـدم ، بـلكـهملول شدم ، چه آنكه طول ممارست از تدرس و تدريس و مجالس تقدير كه در شبها تا جارحـرم در صـحـن مـطـهـر مـنـعـقـد مـى داشـتـم خـسـتـه شـدم ، بـه عـلاوهكـمـال نـفـسـانـى در خـود نـيـافـتـم ، بـلكـه جـز دانـسـتـن چـنـد مـلفـقـاتـى كـهقـابـل هـزاران نـوع اعـتـراض بـود چـيـزى نـداشـتـم و هـمـواره از خـسـتـگـى ،مـلول و در فـكـر بـرخـورد بـا كاملى وقت مى گذراندم و به هر كس مى رسيدم ، با ادب وخـضـوع تـجـسـسـى مـى كـردم كـه مـگـر از مـقـصـود حـقـيـقـى اطـلاع بـگـيـرم و درخلال اين احوال به سالكى ژنده پوش برخوردم و شبها را در حرم مطهر مولى الموالى ،- ارواحـنـا فـداه !-، تـا جـار حـرم بـا ايـشـان بـه سـر مـى بـردم . او اگـر چـهكـامل نبود، لكن من از صحبتش استفاداتى مى بردم تا آنكه موفق به ادراك خدمت كاملى شدمو بـه آفـتـابـى در ميان سايه ها برخوردم و از انفاس قدسيه او بهره ها بردم و در مسجدكـوفـه و سـهله ، شبهايى تنها، مشاهداتى كردم و كم كم باب مراوده با مردم را به روىخـود بـسـتم و به مجالس مباحثات حاضر نمى شدم و دروسى را كه خود داشتم ترك كردم.(62)
مـرحـوم قـاضى تصريح مى فرمايند كه اين شاگرد وارسته ، از كسانى است كه شرفديدار امام عصر، حضرت حجة بن الحسن المهدى ،- ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - راداشته است . ايشان مى فرمايد:
بـعـضـى از افـراد زمـان مـا، مـسـلمـا ادراك مـحضر مبارك آن حضرت را كرده اند و به خدمتششـرفـيـاب شـده انـد، يـكـى از آنـها، در مسجد سهله ، در مقام آن حضرت كه به مقام صاحبالزمان معروف است مشغول دعا و ذكر بود كه ناگهان مى بيند آن حضرت را در ميان نورىبسيار قوى كه به او نزديك مى شوند و چنان ابهت و عظمت آن نور ايشان را مى گيرد كهنـزديـك بـود قبض روح شود و نفسهاى او قطع و به شماره افتاده بود و تقريبا يكى دونـفـس بـه آخـر مانده بود كه جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلاليه خدا قسم مى دهد كهديـگـر بـه او نـزديـك نـگـردنـد. بـعـد از دو هـفـتـه كـه ايـن شـخـص در مـسـجـد كـوفـهمشغول ذكر بود، حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى يابد و به شرف ملاقات مىرسد... اين شخص ، شيخ محمد تقى آملى بوده است .(63)
آن بـزرگـوار در سـال 1353 ق . بـه تـهـران مـراجـعـت فـرمـود و درسال 1391 ق . ديده از جهان خاكى فرو بست .
2. علامه سيد محمد حسين طباطبايى :
آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى در سال 1321 ق . برابر با 1281 ش . در خانواده اىروحانى در شهر تبريز ديده به جهان گشودند. ايشان در پنج سالگى پدر خويش را ازدست دادند و سرپرستى ايشان و برادر كوچكترشان ، سيد محمد حسن طباطبايى را يكى ازآشـنـايـان پـدرى بـر عـهـده گـرفـت . عـلامـه طـبـاطـبـايـى پـس از طـىمـراحـل مـقـدمـاتـى و سـطـوح عـالى دروس ‍ حـوزوى ، درسـال 1304 ش . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـودنـد و در طـى 11سـال اقـامـت در اين شهر، دروس خارج فقه و اصول را از محضر ميرزاى نائينى ، حاج سيدابوالحسن اصفهانى و محقق اصفهانى فرا گرفتند و در دروس فلسفه حكيم الهى ، مرحومسـيـد حـسـيـن بـادكـوبه اى و درس رجال مرحوم سيد محمد حجت كوه كمرى و رياضيات سيدابـوالقـاسـم خـوانـسـارى شـركـت فـرمـودنـد. شـخصيت اين عالم ربانى بيش از همه تحتتـاءثير استاد بزرگ ايشان ، آيت الله قاضى طباطبايى قرار گرفت و سالها از محضرايشان استفاده هاى علمى و عملى نمودند. ايشان در اين مورد فرموده اند:
مـا هـر چـه در ايـن مـورد داريـم ، از مـرحـوم قـاضى داريم ، چه آنچه را كه در حياتش از اوتـعـليـم گـرفـتيم و از محضرش استفاده كرديم و چه طريقى كه خودمان داريم ، از مرحومقاضى گرفته ايم .(64)
عـلامـه طـبـاطـبـايـى پـس از بـازگـشـت از نـجـف اشـرف درسـال 1314 ش . و اقـامـت ده سـاله در تـبـريـز، سـرانـجـام درسـال 1324 ش ، در زمان تسلط حزب دموكرات آذربايجان بر تبريز، به قم هجرت مىكـنـنـد و بـا تـدريـس فـلسفه و تفسير قرآن كريم ، خدمات شايان توجهى به حوزه هاىعلميه كرده ، شاگردان نامدارى تربيت مى نمايند. سرانجام آن عالم ربانى روز يكشنبه ،18 مـحـرم الحـرام سـال 1402 ق . بـرابـر بـا 24 آبـان 1360 ش . ديـده از جهان فروبستند.
3. آيت الله سيد محمد حسن طباطبايى :
فـقـيـه و عارف بزرگ ، حاج سيد محمد حسن طباطبايى ، برادر كوچك علامه طباطبايى ، درسـال 1326 ق . در تـبـريـز بـه دنيا آمد و پس از فرا گرفتن دروس ‍ مقدماتى و سطوحعـالى فـقـه ، اصـول ، فـلسـفـه و كـلام ، در سـال 1304 ق . به همراه برادر، عازم نجفاشـرف گرديد و در فقه و اصول از محضر آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى ، ميرزاىنـائيـنـى و شـيـخ محمد حسين اصفهانى استفاده نمود و عرفان و فلسفه را از محضر مرحومسيد على قاضى طباطبايى و سيد حسين بادكوبه اى فرا گرفت و به مقامات عالى معنوىو عرفانى دست يافت . علامه طباطبايى در مورد حالات برادر خويش مى فرمايد:
وقتى همراه برادر در نجف اشرف تحت تربيت اخلاقى مرحوم حاج ميرزا على آقا قاضى (ره) بوديم ، سحرگاهى بر بالاى بام ، بر سجاده عبادت نشسته بودم . در اين موقع خوابسـبكى به من دست داد و مشاهده كردم دو نفر مقابل من نشسته اند. يكى از آنها حضرت ادريسعـليـه السـلام و ديـگـرى بـرادر عـزيـز و ارجـمـنـد خـودم ، آقـاى حاج سيد محمد حسن الهىطـبـاطـبـايـى بـود. حـضـرت ادريـس عـليـه السـلام بـا مـن بـه مـذاكـره و سـخـنمـشـغـول شدند؛ ولى طورى بود كه ايشان القاى كلام مى نمودند و تكلم مى كردند، ولىسخنان ايشان به واسطه كلام آقاى اخوى استماع مى شد.(65)
آيـت الله سـيـد مـحـمـد حـسـن الهـى طـبـاطـبـايـى در سـال 1314 ش . بـهدليـل وضـعـيـت نـامـناسب ، به همراه برادر از نجف اشرف به تبريز بازگشت و در حوزهعـلمـيـه آن شـهـر بـه تـدريـس فـلسـفـه عـالى پرداخت و سرانجام روز دوشنبه 13 ربيعالاول سال 1388 ق . در سن 63 سالگى رحلت فرمود و در مقبره ابو حسين در شهر مقدسقم دفن گرديد.
4. آيت الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى :
حضرت آيت الله العظمى بهجت ، در سال 1334 ق . در شهر فومن ديده به جهان گشودندو تـحـصيلات ابتدايى و آغاز دروس حوزوى را در زادگاه خويش گذراندند. ايشان از هماندوران كـودكـى نـبوغ سرشار خود را نشان دادند و هيچ گاه به بازى هاى مرسوم كودكانهـم سـن و سـال خـويـش ‍ نـپـرداخـتند كه اين ، حاكى از عظمت روحى اين انسان وارسته بود.ايشان در سال 1348 ق . عازم كربلا شدند و تحصيلات خود را در اين شهر ادامه دادند ودر سال 1352 ق . عازم نجف اشرف شدند و دروس سطح را نزد استادانى نامدار مانند آيتالله العظمى سيد هادى ميلانى ، آيت الله العظمى سيد محمود شاهرودى و آيت الله العظمىخـويـى (قـدس سـره ) بـه پـايان رساندند و در حلقه درس آيت الله حاج شيخ محمد حسيناصـفهانى و آيت الله ميرزاى نائينى شركت فرمودند. آيت الله بهجت پس از ورود به نجفاشرف ، به دليل اهتمام فراوانى كه به تهذيب نفس داشتند، به محضر درس عارف عابد،مرحوم سيد على قاضى راه يافتند و از شاگردان مورد توجه ايشان گرديدند. ايشان پساز مـراجـعـت به ايران در سال 1368 ق . و اقامتى چند ماهه در زادگاهشان ، فومن ، به قمعـزيـمـت نمودند و در حوزه درسى آيت الله العظمى سيد محمد حجت و آيت الله العظمى سيدحـسـيـن بـروجـردى شـركـت فـرمـودنـد. هـم اكـنـون ايـشـان در حـوزه عـلمـيـه قـم ضـمـناشـتـغـال بـه تـدريـس ، مـحـل مـراجـعـه مـؤ مـنـيـن نـسـبـت بـهمسائل دينى مى باشند و در مسجد فاطميه اين شهر اقامت جماعت مى نمايند.
5. حاج سيد هاشم حداد:
مـرحـوم حـاج سيد هاشم موسوى حداد يكى از قديمى ترين و قدرتمندترين شاگردان آيتالله قـاضـى در سـلوك عـرفـانـى مـى بـاشـنـد. گـر چـه آن مـرحـوم بـهشـغـل آهـنـگـرى اشـتـغـال داشـت و در مـسائل فرعى تقليد مى نمود، ولى از شاگردان موردعـلاقـه مـرحـوم قـاضى به شمار مى رفت . حرص در عبادت ، كمى خواب و خوراك ، اهتمامشـديـد بـه امـر تـفـكـر، دعـا، عبادت و راز و نياز با خداوند از صفات بسيار بارز آن مردبـزرگ بـود. مـرحـوم آيـت الله حجت انصارى لاهيجى ، يكى از شاگردان مرحوم قاضى درمورد توجه استاد خويش به مرحوم حداد مى فرمايد:
مـرحـوم قاضى خيلى به ايشان عنايت داشت و او را به رفقاى سلوكى معرفى نمى كرد وبـه حـال او ضـنـت داشـت كـه مبادا رفقا مزاحم او شوند. او تنها شاگردى است كه در زمانحـيات مرحوم قاضى موت اختيارى داشته است . بعضى اوقات ، ساعات موت او پنج و ششساعت طول مى كشيد و مرحوم قاضى مى فرمود: سيد هاشم در توحيد، مانند سنى ها كهدر سـنـى گرى تعصب دارند، او در توحيد ذات حق متعصب است و چنان توحيد را ذوق كرده ومـس نـمـوده اسـت كـه مـحـال اسـت چـيـزى بـتـوانـد در آنخلل وارد سازد.(66)
آقـا سـيـد هـاشـم حـداد در سـن 86 سـالگـى ، در مـاه مـبـارك رمـضـانسال 1404 ق . در شهر كربلا از دنيا رحلت فرمودند.
6. آيت الله حاج سيد يوسف حكيم :
آيـت الله سـيـد يـوسـف حـكـيـم ، فـرزنـد ارشـد آيت الله العظمى مرحوم سيد محسن حكيم درسـال 1327 ق . در نـجـف اشـرف ديـده بـه جـهـان گـشـود و پـس ‍ از گـذرانـدنمـراحـل مـقـدماتى و سطوح عالى ، به درس آيات عظام سيد هادى ميلانى ، سيد ابوالقاسمخـويـى ، شيخ حسين حلى و آقا ضياءالدين عراقى راه يافت . آن بزرگوار در درس مرحومسـيـد عـلى قـاضـى نـيز حاضر شد و مراحل سير و سلوك را آموخت . اين مرد بزرگ پس ازرحـلت پـدر گـرامـى اش ، آيـت الله العظمى سيد محسن حكيم ، با وجود پافشارى فراوانمـردم بـر قـبـول مـرجعيت ، به دليل شدت زهد و نيز وجود مرجعى همچون آيت الله العظمىخويى همواره از اين كار خوددارى مى كرد.
خـانـدان حـكـيـم همواره مورد نفرت و كينه حزب بعث عراق بودند و پس از آغاز جنگ تحميلىعليه ايران ، بسيارى از فرزندان و نواده هاى مرحوم آيت الله العظمى حكيم دستگير و درزنـدانهاى رژيم بعث تحت شكنجه قرار گرفتند و يا به درجه شهادت رسيدند. آيت اللهسـيد يوسف حكيم نيز از جمله اين افراد بود و در يورشى وحشيانه ، به همراه بسيارى ازافـراد ايـن خـانـدان در سـال 1304 ق . بـازداشـت شد، سپس ايشان به همراه گروهى آزادشدند؛ ولى در خانه خود تحت نظر بودند و سرانجام در 27 رجب 1411 ق . در حالى كهمـردم عـراق زيـر بـمـبـاران وحـشيانه نيروهاى ضد مليتى عليه عراق قرار داشتند، در نجفاشرف ديده از جهان فرو بست .(67)
7. آيت الله سيد محمد حسينى همدانى :
فـقـيـه ، مـحـدث و مـفـسـر قـرآن ، آيـت الله سـيـد مـحـمـد حـسـيـنـى هـمـدانـى در ربـيـعالاول سـال 1322 ق . ديده به جهان گشود. وى تحصيلات حوزوى را در همدان آغاز كرد ودر سال 1343 ق . رهسپار حوزه علميه نجف اشرف شد و نزد بزرگانى چون آيت الله سيدمـحـمـد هادى ميلانى و آقا عماد رشتى فرزند ميرزا حبيب الله رشتى ، تحصيلات حوزوى راادامـه داد. ايـشـان در آخرين دوره درس اصول آيت الله ميرزا محمد حسين نائينى حاضر شد ومـورد تـوجـه قـرار گـرفـت و بـه شـرف دامـادى ايـشـاننـايـل شـد. آيـت الله هـمـدانـى هـمـزمـان در دروس فـلسـفـه سـيـد حـسـيـن بـادكـوبـه اى واصـول مـيـرزا مـحـمـد حـسين اصفهانى شركت نمود و درسهاى خود را با آيات عظام خويى ،علامه طباطبايى ، ميلانى و گروهى ديگر مباحثه مى كرد و مدتى اندك نيز در دروس مرحومقـاضـى و سـپـس آيـت الله آقـا سـيـد عـبـدالغـفـار مـازنـدرانـى شـركـت نـمـود. نـامـبـرده درسـال 1367 ق . بـه هـمـدان بـازگـشـت و تـا زمـان وفـاتـش ، يـعـنـى 15 جـمـادىالاول 1417 ق . بـرابـر بـا 8 مهرماه 1357، همواره به تاءليف و ارشاد و نيز حمايت ازانـقـلاب اسـلامـى و شـخـصـيـت امـام خـمـيـنـى رضـوان الله عـليـهمشغول بود. وى در رويايى صادق ، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور نگارشتـفـسـيـر قـرآن مـجـيـد را دريافت نمود و در انجام آن نيز توفيق يافت . اين تفسير با نامانـوار درخـشـان در تفسير قرآن در 18 جلد به چاپ رسيده است . مرقد اين عالم ربانى دردارالزهد آستان رضوى در جوار مزار شيخ بهايى (ره ) قرار دارد.(68)
8. آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب شيرازى :
شـهـيـد آيـت الله دسـتـغـيـب شـيرازى در عاشوراى سال 1332 ق . در شيراز متولد شدند وتـحـصـيـلات مقدماتى و سطوح را در همان شهر گذراند؛ سپس ‍ عازم نجف اشرف شده ، دردروس عـالى اسـتـادان بـزرگـى چـون آقـا ضياءالدين عراقى ، محمد كاظم شيرازى ، سيدابوالحسن اصفهانى و ميرزا آقا اصطهباناتى شركت فرمودند و به درجه اجتهاد رسيدند.شـهـيـد دسـتـغيب از مريدان مرحوم آيت الله سيد على قاضى بودند و اين استاد بزرگ نيزاجـتـهاد آيت الله دستغيب را تاييد فرموده بودند. آيت الله شهيد دستغيب پس از بازگشت ازنـجـف اشرف به شيراز، به تبليغ و ارشاد و تاءليف پرداختند و سرانجام در روز جمعه20 آذر مـاه سـال 1360، بـرابـر بـا 14 صـفـر 1402 ق . هنگام حركت به سوى جايگاهنـمـاز جـمـعـه ، بـه هـمـراه نـوه خـود، سـيد محمد تقى دستغيب و هشت نفر از ياران و همراهانباوفايش به شهادت رسيدند.

next page

back page