بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 12, امام خمینی (ره) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
     SAHIFE15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان دانشكده افسرى
نيروهاى مسلح آن روزها اشداء بودند بر خود مردم
بسم الله الرحمن الرحيم
از ايـن مـسرورم كه در روز پانزده خرداد كه ديديد و ديديم بر ملت ما چه گذشت و براىچه اين ملت پايمال شدند و امروز هم پانزده خرداد است و مى بينم كه شما اميد آتيه ملت ،در ايـنـجـا بـا هـم مـجـتمع هستيم كه چند دقيقه اى صحبت كنيم و مطالبى كه گذشته است وانـشـاءالله مـى گذرد در ميان بگذاريم . اين كلماتى كه اين آقا گفتند مضمون يك آيه نيمسـطـرى اسـت كـه راجـع بـه مـؤ مـنـيـن ، خـداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه اگر كسىبـخواهد خودش را بفهمد كه مؤ من و مسلم است (اشد اعلى الكفار رحماء بينهم ) وقتى بااجنبى ها مواجه مى شوند با شدت و كوبندگى مواجه مى شوند، وقتى بين خودشان هستندبا رحمت و عطوفت مواجهند.
مـن از اول آمـدن رضـاخـان بـه تهران و كودتا كردن تا حالا مشاهد مسائلى كه بر اين ملتگـذشـتـه اسـت تـا حـدودى بـودم در زمـان رضاخان سركوبى هر چه بود سركوبى ملتبـود، زمـان پـسـرش هـم هـمـيـن طـور نسبت به ملت خودشان با شدت و با قدرت شيطانىعمل مى كردند و سركوب مى كردند ملت را، سركوب مى كردند دانشگاه را، آن وقت دانشگاهنـبود لكن محصلين را سركوب مى كردند، علماى ، اسلام را. بين خودشان بعكس آنكه خداىتـبـارك و تـعـالى مى فرمايد، بين خودشان شدت بود، خداوند مى فرمايد، بين خودشانعـطـوفـت است لكن در زمان اين دو نفر بين خودشان يعنى در وطنشان و بين ملتشان شدت وكوبندگى بود و وقتى كه اين قواى ثلاث ، انگلستان و شوروى و آمريكا از سرحدات ما،آمـدنـد به سرحدات و هجوم كردند به ايران ، از قرارى كه گفتند يكى از صاحب منصب هاآن وقت گفته بود كه ، يعنى رضاخان از او پرسيده بود كه مقاومت چقدر بود، گفته بودسـه سـاعـت ، آنهم دروغ گفته بود. بعد، چرا گفته بود، چرا اينجور شد؟ گفته بود اينهـم مـهـم بـود، اينها كه آمدند ما، من خودم شاهد اين بودم در سرحدات وقتى كه اين اجنبى هاوارد شـدنـد در تـهران ، صاحب منصب ها گذاشتند و فرار كردند يعنى تمام پادگان ها رارهـا كـردنـد، سـربـازها را من مى ديدم كه توى كوچه ها، توى خيابان ، سرخود دارند مىگـردنـد و حـتـى چيزى هم كه بخورند نداشتند، يك شترى عبور مى كرد، غافله شترهائىعبور مى كردند، مثل اينكه خربزه بود، اينها كه مى افتاد از رويشان ، اينها حمله مى كردندكه بخورند و صاحب منصب هايشان بارهايشان را بستند و فرار كردند، اين وضع ما، نه ،اين خوب نمى توانيم ما بيان كنيم
مـسـائل را، امـا ايـن اجـمـالى بـود از ارتـش آن روزى ما و همين طور شهربانيمان و همين طورژاندارمريمان ، اينها بعكس آنكه در قرآن است اشداء بودند بر خود مردم ، خدا مى فرمايدكه مؤ منين اشداءاند بر كفار، اينها اشداء بودند بر خودى ها و آن اشخاصى كه در مملكتخودشان بود، بر مسلمين .
ارتش در برابر مردم بايد رئوف و در مقابل اجانب كوبنده باشد
مـن بـاز ايـن نـاراحـتـى كـه بـرايـم پـيـدا شد در ملاقاتى كه محمدرضا با يكى از رئيسجـمـهـورهـاى آمـريـكـا بـود، گـمـان مـى كـنـم نـيـكـسـون بـود، من آن تلخى در ذائقه ام بازمـثـل اينكه هست كه مى ديدم كه اين آدمى كه وقتى كه در ايران است با مردم رفتار مى كند،آنـطـور سركوب مى كنند مردم را، آنجا جلوى ميز آن رئيس جمهور ايستاده بود و او عينكش رابـرداشـتـه بـود و بـه او نـگـاه نـمـى كـرد، از ايـن طـرف نـگـاه مـى كـرد و ايـنمـثـل يـك بـچـه مـكـتـبـى ، آنـوقـت مـن تـشـبـيهش كردم به يك بچه مكتبى هاى زمان سابق كهمـقـابـل مـعـلمـشـان كه خيلى از او مى ترسيدند و وحشت داشتند، يك همچو صحنه اى بود و مناينقدر ناراحت شدم كه تلخى اش الان هم وقتى فكر مى كنم در ذائقه ام هست كه ما مبتلاى بهچـه وضعى بوديم ، چه اشخاصى به ما حكومت كردند و چه اشخاصى به اين ملت حكومتكـردنـد. اشـخـاصـى كـه در مـقـابـل اجـنـبـى هـا و كـفـار آنـطـور بـودنـد و درمـقـابل ملت خودشان آنطور سركوبى مى كردند. شما كه براى آتيه اين مملكت انشاءاللهامـيـد هـسـتـيد، بايد همين دستورى كه از جانب خداى تبارك و تعالى براى شناخت مؤ من واردشـده اسـت مـد نـظـرتـان داشـته باشيد، با ملت خودتان ، با ملت مسلم رحيم باشيد، لطيفبـاشـيد، رئوف باشيد، در مقابل اجانب توفنده و كوبنده باشيد عكس زمان رژيم سابق ومـثل زمان صدر اسلام . صدر اسلام وقتى كه مسلمين مواجه مى شدند با كفار، طورى رفتاركـرده بـودنـد بـا آنـهـا كه از قرارى كه گفته مى شود بين آنها معروف شده بود كه اينعرب ها آدم را مى خورند، بين خودشان آنطور رئوف و مهربان بودند كه سردار بزرگ ،مـالك اشتر از بازار عبور مى كرد، يك كسى نشناخته به او فحاشى كرد ايشان هم سرشرا زيـر انـداخـت و رفـت . كسى به او گفت كه تو شناختى اين را؟ گفت نه . گفت اين مالكاشـتـر اسـت ، دويـد، دنـبـالش دويـد، ديد كه رفته توى مسجدى ايستاده نماز مى خواند آمدپـيـشش ‍ عذرخواهى ، گفت نه ، عذر خواهى نكن من آمدم اينجا نماز بخوانم و براى تو طلبمغفرت بكنم از خدا، اين تربيت اسلامى است .
تحقق ادب و فرهنگ اسلامى عامل جلوگيرى از آسيب پذيرى
اگـر چـنـانـچـه ارتش ما كه يك ملت است به ادب اسلامى درآيد، امكان ندارد كه يك هجومىبر آنها بشود، متزلزل بشود. براى اينكه تزلزلمـال آن كـسـى اسـت كـه ايـمـان نـدارد، ايـنـكـه ايـمـان داردمتزلزل نيست . اگر چنانچه ادب اسلامى در بين ملت ما متحقق بشود، همه قشرها يك قشرهاىاسـلامـى بـشـونـد، آسيب ديگر در اين ملت نخواهد تحقق پيدا كرد، آسيب پذير نخواهد شد.كـوشـش كـنـيـد كه در اين دانشكده ها و دانشگاه ها كه هستيد ايمان را در خودتان تقويت كنيدايمانى كه هم در اينجا شما را
شـرافـتـمـنـد مى كند و هم در پيشگاه حق آبرو داريد و با آبرومندى وارد مى شويد به حقتـعـالى كـوشـش كـنـيـد كـه عـادت بـدهـيـد خـودتـان را بر اينكه با اهالى كشور خودتانحكمفرمائى بر خلاف حق نكنيد، رحيم باشيد، اگر چنانچه يك كسى هم خلاف كرد شما بهطـور خـشـونـت بـا او عـمـل نـكـنـيـد. بـه قـانـون بـايـدعمل بشود همانطورى كه سربازهاى صدر اسلام بودند و با عدد كمى فتح هاى بزرگىكـردنـد سـر ايـنـكـه ايـن عـدد كـم به امپراطورى ايران غلبه كرد، اين بود كه آنها ايمانداشتند از روى ايمان و با اين روحيه كه ما اگر هم كشته بشويم شهيد هستيم و پيش خدا مىرويـم و آبـرومـنـديـم اقـدام مـى كـردند و آنها به اين مبانى اعتقاد نداشتند و با زور آوردهبودند آنها را براى جنگ و با فشار آنها آمده بودند براى جنگ و وقتى كه وضع اسلام رامى ديدند، ايرانى ها وقتى ديدند كه لشگر اسلام وقتى آمد اينجا يك وضع ديگرى دارد،غـيـر امپراطورى ايران است ، مردم اقبال كردند با آنها، اين سر پيروزى مسلمين شد بر آنلشگر مجهز ايران و همين طور در روم ، همين طور اگر چنانچه ما ارتشمان يك ارتش صحيحاسـلامـى مـلى بـود نـمـى تـوانـسـت كـسـى از خـارج بـه مـاتـحـمـيـل شـود، ايـنـكـه مـسـتـشـاران آمـريـكـائى بـر مـاتـحميل شد براى اينكه سردمداران آن وقت همه شان از آنهايى بودند كه ايمان نداشتند وهـر چـه مـى خـواسـتـنـد، مـى خـواستند يك روزگارى را با خشونت به مردم بگذرانند و يكنوائى هم در اينجا با دله و دزدى و امثال ذالك پيدا بكنند.
ارتش ما مردمى است ، نه طاغوتى ، كه سركوب كند
اگر امروز بخواهد آمريكا يا شوروى يا هر كس براى شما يك مستشارى بفرستد، خود شماجلويش را مى گيريد و خود شما مانع مى شويد. اگر يك صاحب منصبى هم فرض كنيد يكسـرلشـگر يا ارتشبدى هم بخواهد يك همچو كارى بكند خود سربازها و خود درجه دارها وخـود افـسـرهـاى زيـردسـت زيـر ايـن بـار نـمـى رونـد و جـلوگـيـرى مى كنند براى اينكهمتحول شده اند اين جوان هاى ما، ارتش هاى ما متحول شده اند به يك چيز ديگرى ، غير زمانسـابـق اسـت ، ايـنـهـا حالا يك موجود ديگرى شده اند. برادرهاى من ، اگر بخواهيد آبرومندبـشـويـد در دنـيـا و آخـرت و شـرافـتـمـنـد زنـدگـى كـنـيـد، بـايـد بـا قـدرت و شدت درمـقابل ديگران بايستيد و در بين خودتان رحيم و رئوف و دوست باشيد و اگر يك ارتشىپـشـتـوانـه مـلى نـداشته باشد، مثل همان ارتش سابق مى ماند كه اينها مى ديدند كه اگرچـنـانـچـه صاحب منصب ها مى ديدند كه اگر چنانچه در تهران هم بخواهند بمانند و وضعايـنـطـور بـاشـد خـود مردم آنها را چه خواهند كرد لهذا چمدان ها را بستند و فرار كردند اماشـمـا انـشـاءالله پـشـتـوانـه ملت را داريد و شما عددتان فرض كنيد چند هزار باشد لكنپـشـتوانه تان سى و چند ميليون است ، همه مردم است . ارتش ، ارتش مردمى است نه ارتشطـاغـوتـى كـه سـركـوب كند، ارتشى است كه با مردم زير يك سقف جمع مى شوند و مردمبـراى آنها تظاهر مى كنند و اينها هم براى مردم تظاهر مى كنند، اين يك چيز تازه اى استكه خداى تبارك و تعالى به ما عنايت كرده و اين را حفظش كنيد. اين پشتوانه را حفظ كنيد،كـه ايـن پـشـتـوانـه آنـچـنـان قـدرتـى بـه شـمـا خـواهـد داد كـه يـكـى تـان درمقابل صد تا، در مقابل چند صد تا
خـواهـيـد بود. وقتى شما خودتان را در آن طرف مواجه با دشمن ديديد، در اين طرف مواجهبا ناراضى ديديد، نمى توانيد خودتان را حفظ كنيد. ارتشى كه ملت از آن ناراضى است، ارتـشـى كـه مـى بيند ملت پشت به او كرده ، اگر يك دشمنى از آن طرف بيايد پناهگاهديـگـر ندارد اين ، اين نمى تواند ديگر مقاومت كند به خلاف ارتشى كه مى بيند آن طرفدشـمـن اسـت و ايـن طـرف بيست و چند ميليون ، سى و چند ميليون دوست است و پشتيبان اوستهمانطورى كه او در ميدان جنگ ، جنگ دارد مى كند اينها هم بزرگ و كوچكشان ، زن و مردشاندنـبـال او جـنـگ مـى كنند، يك همچو ارتشى پيروز است ، سعى كنيد اينطورى باشيد. آيا آنپـانـزده خـرداد بـهـتر بود كه از ارتش ما به جان مردم ريخت و همين ملت بيچاره را آنطورقتل عام كرد يا اين روز پانزده خرداد و سالروز پانزده خرداد كه شما با ملت در آغوش همهـسـتـيد و آمده ايد با هم صحبت مى كنيد؟ حفظ كنيد اين موهبت الهى را، اين يك موهبت الهى استكه خدا به ما داد كه ارتش و ملت و ژاندارمرى و ملت و پاسدار و ارتش و همه با هم دوستبـاشند و با هم در مكروهات و در خوشى ها شريك باشند. ارتش هماهنگى داشته باشد باژانـدارمـرى و پـاسدار، پاسدار هماهنگى داشته باشد با ارتش و ژاندارمرى ، ژاندارمرىهـم هـمـيـن طـور، هـمـه قـواى انـتظامى اينطور باشند كه هماهنگ باشند، با هم كار را انجامبـخـواهـنـد بدهند. اگر بنا باشد كه پاسدارها از يك طرف بكشند و ارتش از يك طرف وژاندارمرى از يك طرف و شهربانى از يك طرف ، اين يك مملكتى مى شود كه لازم هم نيستاز خـارج بـه ايـن يـك آسـيـبـى بـرسـد، خـودش آسـيـب ديـده اسـت و خـودشمـثـل خـربـزه كرمو مى ماند كه از باطن خراب است . شما كه رمز پيروزى تان را ديديد وديـديـد كـه بـه هـمـه قـدرت هـائى كه پشتوانه اين قدرت شيطانى بود پيروز شديد وديـديـد كـه رمـزش ايـن بود كه ايمان داشتيد و الله اكبر همراه شما بود و وحدت داشتيد وهـمه يك وجهه داشتيد، اينطور نبود كه يكى از اين راه برود و يكى از آن راه برود، همه ازيـك راه مـى رفـتـيـد. ملت و آن ارتشى كه آن پايين هايشان كه مؤ من بودند و ژاندارمرى واينها همه ملحق شدند به هم و همه يك راه رفتند و همه هم ايمان داشتند، هيچ در آن وقت مطرحنـبـود كـه مـن مـى خـواهـم يـك مـنصبى پيدا كنم همه روى ايمان به خداى تبارك و تعالى وفـريـاد الله اكـبـر و ايـنكه ما جمهورى اسلامى مى خواهيم ، اين رمز پيروزى شماست . اينسـند پيروزى ملت ايران است ، پيروزيى كه باز ملت ايران نمى داند در خارج كشور چهنظرى به ايران دارند. باز، ملت ما بازداند كه آنجا بيشتر از خود ايران احترام به ما مىگذارند، احترام به ملت مى گذارند، آنها كه در خارج هستند و زير بارهاى ستمگران هستندمى فهمند كه ما چه كرده ايم و ملت ما چه كرده است و چه شده است .
پيروزى ما آن روزى است كه مستضعفين از بند رها شوند
بـايـد هـمـه هـمـانطورى كه از اول آن رمز را خداى تبارك و تعالى تعليم شان كرد و باالهـام خـداى تـبـارك و تـعالى همه با هم مجتمع شدند و با يك ايده و با يك حركت ، حركتكـردنـد و همه بساط را به هم زدند، اين رمز را بايد نگه داشت . اگر بنا باشد كه شماخيال كنيد ما حالا پيروز شديم و ديگر بايد
بـرويـم سـراغ كارهاى خودمان ، نه ، ما پيروز نشده ايم ، باز ما مورد تهديد اقتصادى ونظامى بزرگترين امپراطورى هاى دنيا هستيم و آن امريكاست كه قضيه رئيس جمهور نيست ،قضيه امپراطورى است ، قضيه استبداد است . ما الان در مواجهه با يك همچو قدرتى هستيم وساير قدرت ها، ما در اين طرفمان يك قدرت واقع شده ، آن طرف يك قدرت ، آن طرف يكقدرت و همه هم مى خواهند وضع ايران را از اينكه هست به هم بزنند. ما پيروز نيستيم الان، پيروزى ما آن روزى است كه ايران و انشاءالله ساير ممالكى كه مستضعفين دربند هستندهـمـه رهـا بـشـونـد و ايـن ريشه هاى فاسدى كه بين مردم افتاده اند و مى خواهند آنها را ازجـمـهـورى اسـلامـى و از اسلام دلسرد كنند اينها هم با قدرت شماها از بين بروند، آنوقتپيروز هستيم و آنوقت هم بايد با هم باشيم .
مسلمين بايد در مقابل آسيب ها (يد واحده ) باشند
مـسـلمـين به حسب دستور خداى تبارك و تعالى (يده واحده ) نه دو تا دست ، (يد واحدهعلى من سواهم ) همه مثل اينكه يك دستيم ، باز دو دست هم نفرموده است براى اينكه دو دستهـم مـمـكـن اسـت ايـن از ايـن طـرف بـرود، ايـن از آن طـرف ، دسـت واحـد هـمـه شـانمـثـل دست واحد مى مانند، مسلم اينطورى است و اگر چنانچه مسلمين اينطور باشند كه آنطوروحـدت با هم داشته باشند كه مثل يك دست باشند، يد واحده باشند، اين ديگر آسيب بردارنـيـسـت آسيب از داخل خود آدم ، داخل خود ملت و كشور بر ما وارد مى شود و بر شما، از خارجهيچ ترسى نداشته باشيد، از داخل خودمان بترسيد، از اينكه با توطئه ها شماها را از همجـدا كـنـنـد و شـمـاهـا را از پـاسـدارهـا و پـاسدارها را از شما و ژاندارمرى را از ديگران وشـهـربـانـى را از ديـگـران و ملت را از آنها. اين آسيب يك آسيب بزرگى است كه خود بهخود، ما تحليل مى رويم ولو اينكه از خارج هم به ما حمله اى نشود و نمى شود، اين آسيب ،آسيب مهم است .
از وسوسه هائى كه در داخل مى شود غفلت نكنيد
و شـيـاطـيـن شـروع كـردنـد از ايـنـجـا شـروع كـردنـد. آن هـيـاهـوى خـارجـىاحـتـمـال بـدهـيـد كـه بـراى اغـفـال مـا از داخـل بـاشـد، آن هـيـاهـو كـه در خارج مى كنند و آنتهديداتى كه از خارج مى كنند احتمال بدهيد كه براى اين باشد كه ما جهت را گم كنيم ومـتـوجـه بـه خـارج بـشـويـم ، از داخـل غـفـلت بـكـنـيـم . ازداخـل غـفـلت نـكـنـيـد و از وسـوسـه هـايـى كـه در داخـل واقـع مـى شـود، درداخـل مـثـلا پـادگـان هـا، در داخـل ارتـش و ژانـدارمـرى ، كـه مانع مى شود از اينكه يك نظمصحيحى در كار باشد از اين بترسيد، از اينكه بين خود ارتش اختلاف باشد و آن بگويدصـاحـب مـنـصـب اوسـت ، آن بـگـويـد او و آن بـگويد او، كه هرج و مرج درست بشود، از اينبترسيد كه يك ارتش را متزلزل مى كند، نظام از دست گرفته مى شود.
لزوم حفظ نظم در نيروهاى مسلح و رعايت سلسله مراتب
ارتـش اگـر نـظم نداشته باشد ارتش نيست و شياطين كه ممكن است نفوذ كرده باشد هم درارتـش ، هـم در ژانـدارمـرى و هم در ساير قواى انتظامى و غير انتظاميه ، آنها در هر جا بهيـك صورتى دامن مى زنند به اينكه نظم را از ارتش و ژاندارمرى و ساير قواى انتظاميهبـگـيـرنـد و در بـاطـن خود ارتش ، هرج و مرج ايجاد كنند. اگر يك ارتشى با هرج و مرجبـخـواهـد مـواجـه بـاشد و بپذيرد اين هرج و مرج را، معنايش اين است كه ارتش نيست ، هيچامـكـان نـدارد كـه او بـتواند با يك قدرتى هر چه هم باشد مقابله كند. اگر نتواند ارتشخـودش ‍ را اصـلاح كـنـد و قـدرت خـودش را و پـيوند خودش را و نظمى كه در باطن بايدبـاشـد ايـن را ايـجـاد بـكـنـد، ايـن نـمـى تـوانـد در مقابل غير، هر غيرى باشد، مقاومت كند.ايـنـهـايـى كـه مى آيند به جوان ها از راه دلسوزى مى گويند كه چرا بايد شما مثلا، اينمـثـل زمـان طـاغـوت مـى مـانـد كـه شـمـا اطـاعـت كـنـيـد، خـيـر، ايـنمـثـل زمـان امـيـرالمـؤ مـنـيـن مـى مـانـد، اطـاعـت از طـاغـوت بـد اسـت نـه اطـاعـت از ارتشى كهمال اسلام است ، اطاعت از يك فرماندهى كه فرمانده اسلام است واجب است به حسب حكم اسلام، تخلف حرام است ، طاغوت براى طاغوتيش بد بود نه براى نظمش . اگر شما بخواهيدكـه بـه هـم بـزنـيـد اوضـاع را و يـك دسـتـه جـوان نـپخته و بى تفكر بيايند در اينجا وبخواهند به هم بزنند اوضاع را، تمامتان آسيب پذير خواهيد شد، نه فقط صاحب منصب ها،خـيـر، هـمـه آسـيـب پـذيـر خـواهـيـد شـد اگر بنا باشد درجه هاى بالا، البته آنهائى كهانـشـاءالله اسـلامـى حـالا هـسـتـنـد و مـى شـونـد، ايـنـها را از آنها اطاعت نكرد و از فرماندهكـل قـوا اطـاعت نكرد اگر بنا شد يك همچو چيزى باشد هيچ وقت نمى تواند ارتش ، ارتشباشد. زمان حضرت امير هم اطاعت واجب بود بر ارتش نسبت به فرماندار، حكم اسلام است ،البـتـه فـرمـانـدار هـم بـايـد بـا نـظـر طـاغـوتـى نگاه نكند به آنها، با نظر عطوفت ،مهربانى باشد. بايد همه شما قوه واحده باشيد، يد واحد، (يد واحد، واحد على من سواهم) بايد همه شما نظم را حفظ كنيد، همه قواى انتظاميه نظم را در باطن خودشان حفظ كنندتـا يـك ارتـش صـحـيـح بـاشـد، يك ژاندارمرى صحيح باشد، يك سپاه پاسداران صحيحبـاشـد اگر بنا باشد كه سپاه پاسداران به طور هرج و مرج كار بكنند، هر كه ، هر جاچـهـار نـفـر بـاشـد بـرود بـه مـردم تـعـرض بـكـنـد ومـال مـردم را خـداى نـخـواسـتـه بـگـيرد، اين پاسدار اسلام نمى شود، اين طاغوت است بهصـورت ديـگـر درآمـده مـگـر طـاغـوت چـى بـود؟ طـاغـوت هـمـيـن بـود كـه جـان ومـال مـردم در امـان نـبـود در زمـان او. اگـر بـنـا بـاشـد كـه جـان ومـال مـردم در ايـن زمـان هـم از قـواى انـتـظـامـيـه در امان نباشد اين هم طاغوت است ، منتها باصـورت ديـگـر آمـده بـيـرون و طـاغوتى كه به صورت مسلم بيرون بيايد خطرش از آنطـاغـوت بـدتـر است ، اين منافق است . عذاب منافق ها بيشتر از عذاب كفار است . سعى كنيدهمه تان ، همه قواى انتظاميه سعى كنند كه هماهنگ بشوند، سعى كنند كه به آن موازينىكـه در ارتـش هـسـت ، مـوازيـنـى كـه در سـپـاه پاسداران هست ، موازينى كه در ساير قواىانتظاميه هست عمل بكنند، خيال نكنند كه اطاعت از مافوق ، خير، اين طاغوتى است ، خير اطاعتاز مـافـوق در جـمـهـورى اسـلامـى و در لشكر اسلام حكم اسلام است ، حكم خداست ، اطاعت ازفرماندارها كه به يك تعبير اولى الامر هستند اين در قرآن واجب شمرده مى شود و واجب استاين . اين
جوان هاى دلپاك و صاف ما گول نخورند از شياطينى كه مى آيند با آنها صحبت مى كنند،هر كه با شما صحبت كرد راجع به بى نظمى و بى اطاعتى ، دنبالش برويد ببينيد اينكى است و از كجا آمده و الهام از كجا مى گيرد. بدانيد كه اين الهام از غير مسلمين مى گيرد،ايـن الهـام از اشـخاصى مى گيرد كه مى خواهند و نمى توانند ببينند كه يك كشورى روىپـاى خـودش ايـسـتـاده و مـى ايـستند. شما الان مورد حسادت همه اجنبى هايى كه مى خواستندايران را و مى خواهند ايران را ببلعند، شما مورد حسادت آنها هستيد، آنها توطئه مى كنند كهشـمـا را از هم جدا كنند پاسبان ها را از ژاندارمرى ، ژاندارمرى و پاسبان را از ارتش و همارتـش ، هـم بين خودشان از هم گسيختگى پيدا بكند، اگر اينطور باشد، خطر براى همهتـان هـسـت . و مـن دعـا مـى كنم كه همه شما انشاءالله و همه ملت ايران و همه قواى انتظامىسـلامـت و سـعيد باشند و همه با هم هماهنگ باشند و حفظ مراتب را بكنند و انشاءالله شماهاكه در تحصيل هستيد خودتان را مجهز كنيد براى خدمت مردن به كشور خودتان ، خدمت كردنبـه اسلام كه آن هم خدمت به كشور است و انشاءالله با قدرت ملت ما پيش ‍ برود و از اينحرف هايى كه در خارج و داخل گفته مى شود هراس نداشته باشد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 20/3/59
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـــنـى در جمع سرپرست و معاونين وزارت كشور و استاندارانسراسركشور
ناسازگارى بين ارگان ها باعث تزلزل و آسيب كشور مى گردد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن در طـول اين مبارزه از قبل 15 خرداد 42 تا وقتى كه بساط شاهنشاهى به هم خورد، هيچوقت نگران نبودم براى اينكه مى ديدم ما مقابل هستيم با يك دستگاه جبار و ظالم و اجنبى ها،و مـا مـكـلف هـسـتـيـم كـوشـش كـنـيـم بـراى ايـنـكـه ايـنمـسائل تبديل بشود و اگر هم پيش ‍ نبرديم ، پيش من هيچ اهميتى نداشت براى اينكه ما بهتـكـليـف خودمان عمل كرده بوديم و پيش خدا مسؤ وليت نداشتيم . بعضى از آقايانى كه درپـاريـس پيش من مى آمدند، اظهار مى كردند كه نمى شود اين كار را انجام بگيرد. شما مثلابـخـواهـيـد بعضى از اينها را اجازه بدهيد بعضى از اينها بيايند و فلان . و بعد از رفتنشـاه هـم مـن بـه آنـهـا مـى گـفـتـم كـه مـا يـك تـكـليـفـى داريـم و داريـمعـمـل مى كنيم . كسانى كه تكليف عمل مى كند، دنبال اين نيستند كه ببينند آيا غلبه مى كننديـا مغلوب مى شوند. ما غلبه كنيم ، خوب بهتر، اگر مغلوب هم شديم كه حضرت امير (ع) هـم مـغـلوب شـد در جـنـگ بـا مـعـاويـه ، امـام حـسـيـن هـم كـشـتـه و مـغـلوب شـد اما تكليف راعـمـل كـردنـد و مـا هـم تـكـليـف را انـجـام مـى دهـيـم . مـن در تـمـامطول اين مدت از باب اينكه مقابله بين ما و دستگاه جبار و كفر و اينها بود نگرانى نداشتم، لكـن حـالا نـگـرانـم . در وقـتـى كـه جـمـهـورى اسـلامـى بنا داشتيم كه تحقق پيدا بكند،بـحـمـدالله خـيـلى چـيـزهـايـش هـم تـحـقـق پـيـدا كـرد، لكـن نـگـرانـى مـن ازداخـل خـودمـان اسـت از دو جـهـت كـه يـك جـهـتـش سبك است و جهت ديگر سنگين . اين جهت سبك آنكـارهـائى كـه مـخـالفين ، توطئه ها و دسته بندى هائى كه مخالفين دارند، اين چيز مهمىبـه نـظـر من نيست ، آنچه مهم است اين ناسازگارى هائى كه در ارگان هاى اسلامى است ،مملكتى اسلامى و تا به هنگامى كه همكارى همه طبقات به هر كجا كه بروى با هم توافقنـدارنـد و مـرتـبـا دعوت به توافق مى كنند همه لكن خودشان هم توافق ندارند، اين موجبنـگـرانـى اسـت بـراى ايـنـكـه ايـن اسـبـاب ايـن مـى شـود كـه كـشـور بـهحـال تـزلزل بـاقـى بـمـانـد و اگـر يـك مـدتـى بـهحـال تـزلزل بـاقـى بـمـانـد، آسـيـب از خـودش پـيـدا مـى شـود و ازداخـل آسـيـب مـى بـيـنـد و محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند، ماخـودمـان بـه جـان هـم مـى افتيم و خودمان را از بين مى بريم . آنچه كه الان موجب نگرانىاست اين است كه ما از يك طرف دستمان بسته است براى اينكه ما بخواهيم انگشت بگذاريمروى افـراد، بـگـوئيم اين خرابكار است يا آن خرابكار است ، يك افرادى هستند كه ما نمىتوانيم بگوئيم اينها خرابكار هستند و اشتباه
كـارند و نمى شود كه ما اشخاصى كه ، از استاندارهائى كه در اطراف هستند يا وزرائىكـه در فـلان وزارتـخـانه هستند يا اشخاصى ديگر و اينها را بگوئيم كه نه ما با اينهامـبـارزه كـنـيـم . ايـنـهـا از خـودمـان هـستند. ما قبلا مبارزه مى كرديم ، مبارزه يا شكست است ياپـيـشـرفـت كـه مـا هر دويش را برده ايم ، اما حالا ديگر مبارزه نداريم ، ما با هم بايد حالاسـازش بـكـنـيم تا اينكه اين مملكتى كه اينطور در هم و برهم است و از همه اطراف به آنهـجـوم اسـت ، خـودمـان اين را پيش ببريم . لكن مع الاسف آدم مى بيند كه به هر جا دست مىگـذارد اخـتـلاف است . اختلاف بين استاندار با كسان ديگر، ژاندارمرى با كسان ديگرى ،ارتـش ، پـاسـدار، چـه و چـه ، همه بنگاه هائى است كه با هم اختلاف دارند و ممكن است كهبـسـيـارش از روى اشـتـبـاهات باشد، لكن اشتباه بزرگتر اين است كه اين اشتباه را رفعنـكـنـنـد كـه مـطـلب واضـح ايـن اسـت كـه مـا اگـر چـنـانـچـه بـه ايـنحـال بـاقـى بمانيم ، نمى توانيم اين مملكت را اداره بكنيم و هيچ كسى نمى تواند، تا يكنـظـامى در كار نباشد و يك هماهنگى بين حوزه و بين استان ها نباشد، اين مطلب پيش بردهنمى شود و مع الاسف اين معنا تاكنون درست بين مردم ، بين آقايان ، بين عرض مى كنم كهبـيـن سـردمـدارهـا و دولتـمندها، اينها تا حالا، به طور دقيق شناخته حتى نشده است و اگرشده است عمل به آن نشده است .
بايد هر كس كه در هر جا هست آنجا را درست كند
ايـن مـسـاءله نـيـسـت كـه شـمـا حـالا بـگـوئيـد فـرض كـن فـلان وزارتـخـانـه اى يـكاشـكـال دارد. هـر وزارتـخـانـه اى كـه بـرويـد الان درداخـل آن يـك افـرادى و اشـخاصى هستند كه با هم سازش ندارند. بين اين وزارتخانه ها ووزارتخانه ديگر هم ممكن است همين طور باشد، همه دستگاه ها الان در هم و بر هم است و اينرا بايد كى درست كند، به غير از اين است كه بايد هر كس كه در هر جا هست آنجا را درستكند؟ مثلا فرض بفرمائيد شماها كه در شهرستان ها هستيد، در استان ها هستيد بايد كوششكـنـيد كه اين استانى كه هستيد آنجا را درستش كنيد ذهنتان را متوجه نكنيد كه يك جاى ديگرخـراب اسـت . اگـر بـنـا بـاشـد كـه ذهن آدم متشتت بشود، شمائى كه استانداريد برويد وبگوئيد كه در فرض كن در فلان وزارتخانه اى كجا هم يك همچو اشكالاتى هم هست ، شماكـار خـودتـان را هـم مـى تـوانـيد انجام بدهيد. بايد وزارتخانه ها را اشخاصى كه در آنوزارتـخـانـه هستند اداره كنند. فرض كنيد بعد انشاءالله مجلس تحقق پيدا كند، به وسيلهمـجـلس بـايـد ايـنـطـور مـسـائل حـل بـشـود. انـشـاءالله امـيـد اسـت كـهحل بشود انشاءالله لكن اين مساءله است كه بايد هر كسى مثلا يك كسى كه خانه اش ، يكاختلافاتى در داخل خانه خودش است اگر بنا باشد كه اين آدم آنجا را كار نداشته باشدبـرود سـراغ همسايه ها كه ببيند كه همسايه ها چطور هستند، اين نمى تواند اداره كند. اينكسى كه در خانه اش اختلاف است بايد تمام همش را، اين اختلاف خانه اش را بردارد و بعداگـر هـم يـك جـاى ديـگـر هـم خـرابـكارى است كار صحيحى است كه برود آنجا هم امر بهمـعـروف كـنـد. شـمـا آقـايـان اسـتـانداران اگر چنانچه كه يك استانى كه به منزله خانهخودتان است ، تمام توجه تان
را مـتـوجـه خـودتـان بـكنيد كه اولا خود استاندارى چه اشخاصى در آن است اشخاصى همهاشـخـاص صـحـيحند يا غير صحيح ، شما خودتان مى توانيد آن اشخاص را تغيير بدهيد.شـمـا بـه عـنوان اينكه در وزارت نفت مثلا يك كسى خراب است ، نبايد از كارى كه خودتانالان در اسـتـانـدارى خـودتـان هست كوتاهى كنيد و برويد سراغ آن . شما هم همه تان ، هرفـردى در هـر مـقـامـى كـه هـسـت ، مـلاحـظـه كـنـيـد آن مـحـلى كـه هـسـت ، آن هـمـانمثل خانه خودتان ، اول داخل همان استاندارى چه جورى است ، آنها را تصفيه كنيد بعد جاهاىديـگـر كه تحت نظارت شماست ، مثل فرماندارها و اينها كه هستند، اينها را شما بايد واداركـنـيـد بـه اينكه درست بكنند و مسائلى هم كه در فرض كنيد در وزارتخانه ها مى گذرد،آقـاى كـنـى در وزارت كـشـور هـسـتـنـد. ايشان آن وزارتخانه را ببيند كه چه جور مى شوداصـلاحـش بـكـنـنـد و يـك كـسـى هـم كـه در وزارتـخـانـه ديـگـرى اسـت ، بـاز او هـمدنـبـال آن بـگـردد و اصـلاح بـكـنـد. اگـر هـر كـسـى كـه در هـر مـحـلى اسـت هـمـانمحل را اصلاح بكند، مملكت عبارت از همين جامعه است ، اگر اين جامعه هر كدام در هر محلى كههـسـتند در صدد اين باشند كه اصلاح بكنند كار را و همان محلى كه خودشان هستند اصلاحبكنند، جامعه اصلاح مى شود.
با حفظ تفاهم و برادرى از شكست نهضت جلوگيرى كنيد
در هـر صـورت آنـچه موجب نگرانى است آن است كه جمهورى اسلامى شكست بخورد. ما قبلابا طاغوت مقابل بوديم طاغوت ما را شكست مى داد، بسيار خوب خيلى از جاها طاغوت غلبهكـرده اسـت و حـالا هـم در عـالم ، طـاغـوت بـاز غالب است اما جمهورى اسلامى و جايى كه ماادعـاى ايـن را داريـم كـه ايـن اسـلام درش اسـت ، احكام اسلام در آن است ، اين بخواهد شكستبـخـورد به واسطه اشخاصى كه خودى هستند، فرق نمى كند بين فرض كنيد روحانيونهمه سرتاسر مملكت ، اگر روحانيون سرتاسر مملكت خداى نخواسته يك كارى بكنند كهضـررش بـه جـمهورى اسلامى برسد، دادگاه همه مملكت آنها يك كارى بكنند كه ضررشبه جمهورى اسلامى برسد و يا اينكه وزارتخانه و همه جا اگر اينطور باشد، آنوقت مااسلام را به دست خودمان لطمه زديم . آنچه موجب نگرانى است ما خودمان ، فرض كنيد كهمـا فـعـاليـت خودمان و اسلام را به هم بزنيم ، تا حالا داد مى زديم جمهورى اسلامى ، حالاكه جمهورى اسلامى اركانش هم تحقق پيدا كرده است ، محتوايش را ما نتوانيم اسلامى بكنيم، علاوه بر اين هى به همش بزنيم ، هر كسى يك طرف را بگيرد، آن از آن طرف بكشد، هركس هر وقت صحبت مى كند به ضد ديگرى صحبت بكند، آن يكى اگر صحبت كند، بر ضدديـگـرى صـحـبـت بـكـنـد، اين يك مملكت آشفته مى شود. همه گناه را به گردن ديگرى مىگـذارنـد. نـه ، گـنـاه گـردن هـمـه مـا هـسـت ، هـمـه مـا مـسـؤول هـسـتـيـم پـيـش خـدا عـعـع (كـلكـم راع و كـلكـم مـسـؤول ) عـعـعـع هـمـه مـا بـايـد مـراعـات بـكـنـيـم و راع بـكـنـيـم و هـمـه مـا مـسـؤول هـستيم از اين كارى كه مى كنيم . نبايد من بگويم كه همه گناه ها گردن كس ديگر استو او هـم بـگـويد كه گردن يك كسى ديگر است . خير بايد همه ما اعتراف بكنيم كه رشيدنيستيم ، رشد نداريم . اين مردم ، اين توده مردم ، مردمى بودند كه ريختند و كارها را انجامدادند، حالا
بـه عـهده شماهاست ، به عهده همه ماست كه اينكه اينها گرفتند ما نگهش داريم . توده كهديـگـر نـمـى تـوانـد مـمـلكت را اداره كند، توده راه افتاد همه كارها را توده مردم انجام داد وسـپـرد آن را دسـت شما آقايان كه در راس امور هستيد، اينها حالا بايد نگاهش داريد، اين يكامانت الهى است كه بايد ماها نگهش داريم . اگر بنا باشد كه ما هر كدام در محلى كه هستيمهـر يـكـى طـرفـدار يـكـى ديگر و طرفدارش ‍ مخالف باشد، هر قدرتى بايد از ديگرىاطـاعت نكند، از تهران گرفته تا سرحدات اينطور باشد، يك مملكت هرج و مرجى است كهمـسـتوجب يك قيمى است ، بعد هم براى ما يك قيم معين بكنند. اگر ما خودمان رشيد باشيم وحـالائى كـه مـا پيروز شديم ، نسبت به اين مسائلى كه تا حالا بوده است اگر بنا باشدكـه مـا رشـد نـداشـتـه بـاشـيـم كـه اداره كنيم مملكتمان را، بتوانيم اداره كنيم مملكتمان را،بتوانيم كه آن چيزى كه امانت دست ماست حفظ بكنيم ، اگر همچو رشدى نداشته باشيم كهمـسـاوى بـا قـيـم هستيم و دنيا مى گويد اينها قيم مى خواهند و يك وقتى يك قيم مى خواهند،فـرقـى نـمـى كـنـد يـا آمـريـكـا بـاشـد يـا شـوروى . مـا بـايـد ازاول مـتـوجـه ايـن مـعـنـا بـاشيم كه خودمان هستيم ، خودمان را گم نكنيم كه اگر انسان نيستديـگـر، يـك كـس ديـگـر بـايد ما را اداره كند. شماها بايد اداره كنيد، شماها كه در استان هاهـستيد و آقايان ديگر هم هستند در استان ها، استان ها را بايد شماها اداره كنيد و شماها ادارهكـنـيـد. اسـتـان ها را درستش بكنيد و با قدرت درستش بكنيد. اين نقصى كه پيدا مى كند وعـرضـه مـى كـنـد بـه مـجـلس ، درسـت مـى كند اينها را. در هر صورت آنچه موجب نگرانىبـزرگ اسـت ايـن اسـت كـه يك وقت نهضت ما شكست بخورد. شكست شخص چيزى نيست ، كشتنشـخـص چـيـزى نـيـسـت ، امـا نـهـضـت را مـا كـارى بـكـنـيـم كـه بـااعـمـال مـا اين نهضت ما به هم بخورد!! ما بايد يك كارى بكنيم . هر كس به كشورش اعتقاددارد، بـه ديانتش اعتقاد دارد، به خدا اعتقاد دارد، امروز بايد اين را حفظش بكند و اختلافاتجـزئى كه بين افراد است ، اين را كنار بگذارد و اينطور نباشد كه تمام هم ما صرف اينشـود كـه او را كـنـار بـزنيم و خودمان جلو بيائيم ، اين نباشد. همه ما هممان اين باشد كهصـرف ايـن شـود كه اگر كسى هم خلاف كرد، برادرانه به او بگوييد و حالى كنيد كهاين كار شما غلط بوده است ، اگر باورش نيامد و ديديد آدم صحيح نيست ، بايد آنوقت بهمقامات گفته شود تا جلويش را بگيرند.
در هـر صـورت ايـن مـرا نگران مى كند و من مدت هاست كه براى اين جهت نگرانم و به همهآقـايـان ايـن نـگـرانـى را گـفـتـه ام و مـا نـمـى تـوانـيـم بـا اشـخـاصـى كـهداخل خود جمعيت ما هستند مبارزه كنيم . مبارزه با خارج ، مبارزه با طاغوت خواهيم كرد. منظور،مـبـارزه كـنـيـد، مـا نـبـايـد مـبارزه با خودمان بكنيم ، بايد با هم تفاهم كنيم و با هم برادربـاشيم . همه اهل يك مملكت و يك ملت و همه ما ارادت به اسلام داريم ، اينطور نباشد كه هركـدام بـگـويـد مـا اسـلامـى هـسـتـيـم و ديـگـران نـيـسـتـنـد. نـخـير، همه ما اگر كارهائى كهمـحـول بـه خـودمـان اسـت آن را به طور صحيح انجام ندهيم ، ما اسلامى نيستيم ، ما طاغوتهـسـتـيـم . عـيـن هـمان بود كه كارها را بر خلاف مملكت خودش انجام مى داد. حالا هم اگر بنابـاشـد هـر كـدام در يـك مـحـلى بـر خـلاف مـصـلحت كشور خودمان آنچه در تهران ، آنچه درشـهـرسـتـان اسـت اگـر بـنـا بـاشـد اينطور باشد بايد ما كمر ببنديم به نابودى آن .نـابـودى كـه نـهـضـت مـا نـابـود نـشـود. خـودمـان نـابـود بـشـويـماشكال ندارد،
نهضت ما نابود نشود.
كوشش كنيد يك كشور اسلامى با محتواى اسلامى داشته باشيد تا پيروز باشيد
در هـر صـورت مـن امـيـدوارم كـه مـسـائلى كـه داريـد خـودتـان كـوشش كنيد براى رفعش وانـشاءالله وقتى كه مجلس به كار افتاد مسائل در مجلس برود و از مجلس ساير جاها الهامبـگـيـرد و قـواى انـتـظـامـى اجـرا بـكـنـد تـا انـشـاءالله هـمـهمـسـائل حـل بـشـود. امـيـدوارم كـه حـل بـشود مسائل . در هر صورت حالا من همه اش را روضهخـوانـى نـكـنم . اين را به شما عرض بكنم كه شما، اين توده جمعيت سى و چند ميليونى ،آنها قيام كردند و يك قدرت بزرگى را شكستند و قدرت هاى ديگر هم نتوانستند هيچ كارىبكنند با اينكه همه به فكر اين هستند كه اينجا را چه بكنند.
دنـيـا مـا را پيروز دانست و الان هم اين امريكائى كه دارد عربده مى كشد ديگران الان دارندتـوى دهـنش مى زنند و از هيچ نترسيد كه شما پيروزيد انشاءالله و اميدواريم كه با همانپـيـروزى جـلو بـرويـد، هـر كـسـى نـتـوانـد در ايـن مملكت به شماها تعدى بكند. يك مملكتاسـلامـى بـاشـد، مـحـتـوايـش اسـلامـى بـاشـد. كوشش كنيد محتواى آن را اسلامى كنيد. كارنداشته باشيد كه فرض كنيد بندر كجا يك مساءله اسلامى نيست . شما همان ها را اسلامىكـنـيـد. اگـر مـا هـر كـدام هـر جـا كـه هـسـتـيم آنجا را تصحيح كنيم ، همه جا درست مى شود.انـشـاءالله امـيـدوارم كـه بـا قـدرت ، شـمـاهـا پـيـش بـرويـد و مـمـلكـت هـممـال خـودتان است بتوانيد آن را اصلاحش بكنيد و مصلحتش را در جهت ، خودتان هستيد، ديگريـك آقـا بـالا سـر نـيـسـت كـه بـيـايـد و بـه شـما بگويد كه اين كار را بكنيد و مملكت هممال خودتان و مملكت خانه خودتان و خانه خودتان را بايد اصلاح بكنيد. والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
تاريخ : 20/3/59
بيانات امام خمينى در جمع مديران صندوق هاى قرض الحسنه سراسر كشور
شريف ترين روز، از ازل تا ابد، بعثت پيامبر گرامى اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن عـيـد سـعـيـد بـزرگ را بـه همه ملت ايران و تمام مسلمين و شما آقايان حاضر تبريكعرض مى كنم .
زمان ها خودشان هيچ مزيتى ندارند بعضى بر بعضى ، زمان يك موجود سارى متحرك است، مـتـعـيـن و هـيچ فرق ما بين قطعه اى با قطعه اى ديگر نيست . شرافت زمان ها يا نحوستزمـان هـا بـه واسـطه قضايائى است كه در آنها واقع مى شود. اگر چنانچه شرافت زمانبـه واسـطـه حـادثـه اى است كه در آن زمان واقع مى شود، بايد عرض كنم كه روز بعثترسول اكرم در سرتاسر دهر ععع (من الازل الى الابد) عععع روزى شريفتر از آن نيستبراى اينكه حادثه اى بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده . حوادث بسيار بزرگ در دنيااتـفـاق افـتـاده اسـت ، بـعـثـت انـبياء بزرگ ، انبياء اولوالعزم و بسيارى از حوادث بسياربـزرگ ، لكـن حـادثـه اى بـزرگتر از بعثت رسول اكرم نشده است و تصور هم ندارد كهبـشود زيرا كه بزرگتر از رسول اكرم در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالى وحـادثـه اى بـزرگـتـر از بـعـثـت او هـم نـيـسـت . بـعـثـتـى كـه بـعـثـترسول ختمى است و بزرگترين شخصيت هاى عالم امكان و بزرگترين قوانين الهى ، و اينحـادثـه در يـك هـمـچـو روزى اتـفاق افتاده است و اين روز را بزرگ كرده است و شريف ، وهمچو روزى ما ديگر در ازل و ابد نداريم و نخواهيم داشت ، لهذا تبريك اين روز را بر همهمسلمين و بر همه مستضعفين جهان عرض مى كنم .
فـقـط انسان نامتناهى در كمال و بينش و صفات ، قادر به برداشت صحيح از اسلام است
از اسلام و بعثت رسول اكرم برداشت هاى مختلفى است به حسب آن چيزهائى كه در برداشتكننده موجود است . انسان ها مختلفند در ديد خودشان و به واسطه اختلاف در ديد، اختلاف دربـرداشـت هـا هـم مـى شـود. بـرداشت از رسول اكرم به حسب ديده هاى مختلفى كه در جهانبوده و هست و خواهد بود مختلف است و برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلافديـدها مختلف است و برداشت از قرآن هم به حسب همين اختلاف مختلف است و برداشت از احكاماسلام هم و اسلام هم مختلف . هر ديدى محدود به حدود آن كسى است كه آن ديد را دارد. انسانيك موجودى است محدود
لكـن قـابـل حـركـت الى غـيـر متناهى و ديد انسان موجود محدود است مگر آنكه ديد انسان غيرمـتـنـاهـى بـاشـد. انـسـان غـيـر مـتـنـاهـى در كـمـال ، غـيـر مـتـنـاهـى درجـلال و جـمـال ، ديـد غـيـر مـتـنـاهـى دارد و او مـى تواند از اسلام و از انسان و از بعثت و ازرسـول اكـرم و از عـالم ، بـرداشـت صـحـيـح بكند. از انسان بزرگ كه گذشت ، از انسانكـامـل كـه گـذشـت ، تـمـام ديـدهـايـى كه در بشر هست ، در انسان ها هست ، همه محدود است وبـرداشـت صـحـيـح نـه از اسـلام و نـه از قـرآن و نـه از بـعـثـت و نـه ازرسـول اكرم و نه از انسان به طورى كه هست مى توانند برداشت كنند. محدود نمى تواندغـيـر مـحـدود را در حـيـطـه بـيـاورد مـگـر خـودش هـم غـيـر مـحـدود بـشـود. انـسـانكـامـل غـيـر مـحـدود، انـسـان كـامـلى كـه در هـمـه صـفـات غـيـر مـحـدود اسـت وظـل ذات اقـدس الهـى اسـت ، ايـن مى تواند از اسلام آنطور كه هست برداشت كند و از انسانآنطور كه هست و از بعثت آنطور كه هست و از قرآن آنطور كه هست و از عالم آنطور كه هست .ديـگـران بـه حـسـب مـراتـب وجـودشان ، به حسب مراتب كمالشان برداشت هايى دارند لكنمـحـدود اسـت ، بـايـد خـودشـان سـيـر بـكـنـنـد و مـراتـبكـمـال را يـكـى پـس از ديگرى به آن برسند و به اندازه كمالى كه پيدا مى كنند از اينحـقـايـق و مـنـجـمـله از بـعـثـت بـرداشـت بـه حـسـب آن مـقـدار ازكمال كه دارند بكنند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم انسان كاملى است كه در راسمـخـروطـه ايـن عـالم واقـع اسـت . ذات مـقـدس حـق تـعـالى كـه غـيـب اسـت و در عـيـنحـال ظـاهـر اسـت ، مـسـتـجـمـع هـمـه كـمـال بـه طـور غـيـر مـتـنـاهـى اسـت ، دررسـول اكـرم مـتجلى است به تمام اسماء و صفات و در قرآن متجلى است به تمام اسماء وصـفـات . و روز بـعـثـت روزى است كه خداى تبارك و تعالى موجود كاملى كه از او كاملترنـيـست و نمى شود باشد ماءمور كرد كه تكميل كند موجودات را، انسان ها را كه ابتدائا يكموجود ضعيف ناقص هست لكن قابل اينست كه ترقى كند، انسان را مترقى كند. ابعاد انسانابـعـاد هـمـه عالم است و اسلام براى تربيت انسان در همه ابعاد است برداشت هاى مختلفىكـه از اسـلام شـده اسـت بـه حـسـب نـظرهاى مختلفى كه صاحب نظرها داشتند و بينشى كهداشتند بسيار اختلاف هست و هيچ كدامش نرسيده است به حدى كه اسلام را بشناسد يا انسانرا بـشـنـاسـد يـا رسـول اكرم را بشناسد يا عالم را بشناسد همه شان در يك سطح محدودهستند، چه بسا اشخاصى كه خيال مى كنند كه پيغمبر اكرم كه آمده است يا ساير انبيائىكـه خـداى تـبـارك و تـعالى فرستاده است ، براى اين است كه مردم را از اين ظلم ها و بىعدالتى ها و امثال اين نجات بدهد و ماءموريت همين است كه عدالت ايجاد كند در اجتماع و درافراد و ماءموريت به همين قدر بيشتر نيست . چه بسا اشخاصى كه اقتصاد را در يك مطلببـا اهـمـيـتـى تلقى مى كنند و ماموريت انبيا را محدود به اين بكنند كه اينها آمده اند مردم رابـه يـك شـكـم سـيـر و يـك زنـدگـى رفـاه بـرسانند و همين است ماموريت انبيا. و چه بسااشخاصى كه به حسب ديد عرفانى كه دارند بعثت انبيا را محدود مى كنند به اينكه براىبـسـط مـعـارف الهى است و غير از اين بعثت چيزى نيست . و همين طور فلاسفه يك طور فكرمـى كـنند، فقهاى اسلام ، ملت ها يك طور فكر مى كنند، روشنفكرها يك طور فكر مى كنند ومـومـنـيـن هم هر كدام به يك نحو فكرى دارند و همه قاصرند از رسيدن به آنچه كه هست .ايـن روايتى كه وارد شده است ععع (من عرف نفسه فقد عرف ربه ) عععع اين به ما مىفهماند كه انسان آنطور موجودى است كه اگر چنانچه شناخته بشود،
شـنـاسائى خدا با اوست . به هيچ موجودى اين مطلب صادق نيست . رب انسان را كسى نمىتـوانـد بـشـنـاسـد الا ايـنكه خودش را بشناسد و خودشناسى كه دنبالش خداشناسى استحـاصـل نـمـى شـود مـگـر براى اولياء خدا. و گمان نبايد بشود كه اسلام آمده است براىاينكه اين دنيا را اداره بكند يا آمده است فقط براى اينكه مردم را متوجه به آخرت بكند ياآمـده اسـت كـه مردم را آشناى به معارف الهيه بكند. محدود كردن هر چه باشد خلاف واقعيتاسـت . انسان غير محدود است و مربى انسان غير محدود است و نسخه تربيت انسان كه قرآناست غير محدود است ، نه محدود به عالم طبيعت و ماده است ، نه محدود به عالم غيب است ، نهمحدود به عالم تجرد است ، همه چيز است .
نوع انسان در خسارت است مگر آنان كه در حصار ايمان و تربيت انبيا وارد مى شوند
مى گويند اول سوره اى هم كه به پيغمبر وارد شده است ععع (اقرا باسم ربك ) ععععاست نگفته است اقرا باسم الله ، نگفته است اقرا باسم الناس ، فرموده است اقرا باسمربـك ، يـعـنـى رب رسـول ، يـعـنـى آن كـه تـربـيـت كـرده اسـترسـول اكـرم را، يعنى خداى تبارك و تعالى به تمام اسماء و صفات ، با تمام اسماء وصفات . اينكه رب رسول اكرم است ، انسان كامل است ، ذات مقدس حق تعالى با تمام اسماءو صـفـات اسـت و اسـمـاء و صفات حق تعالى احاطه بر تمام موجودات دارد و با يك تعبيرديـگـر هـمه موجودات ظهور اسماء و صفات الهى هستند. و خداى تبارك و تعالى كه امر مىفـرمـايـنـد كـه عـعـع (اقـرا بـاسـم ربك ) عععع يعنى به اين اسمى كه تمام اسماء وصـفـات در آن اسـت و مـربى به تمام معناى تربيت در عالم طبيعت ، تربيت در عالم ماوراىطـبـيـعـت ، تـربـيـت هاى مناسب با عالم مجردات ، با عالم جبروت ، با تمام عوالم ، اين ربرسـول اسـت و پـيـغـمـبـر هـم مـاءمـور اسـت كـه قـرائت بـكـنـد واول چـيزى كه به او حسب اين روايت امر شده است ، امر به قرائت است و تعليم و تربيت .كـانـه مـى خواهد بفرمايد كه آن ربى كه رب تو است و احاطه به همه موجودات دارد، توبـايـد قـرائت كـنـى و تـربـيـت كـنـى مـردم را بـه آن راه ، هـمـان راه ربرسـول ، آن هـم رب رسـول خـاتـم . پـيـغـمـبـر مـاءمـورنـد كـه مـردم را دعوت كنند به ربرسـول ، بـه رب رسـول اكـرم و رب رسـول خـاتـم . و قـرآن براى همين آمده است و اسلامبـراى هـمـيـن آمده است كه تربيت كند انسان ها را كه اگر تربيت برايشان نباشد، از همهحـيـوانات درنده تر و موذى تر است . انسان يك چنين موجودى است كه اگر در تحت تربيتواقع نشود، هيچ حيوانى در عالم ، هيچ موجودى در عالم به خطرناكى اين موجود نيست و بهموذيگرى اين موجود نيست . همه انبيا كه آمدند، براى تربيت اين موجودند كه اگر سر خودبـاشد عالم را به هم مى زند و مع الاسف انبيا هم موفق نشدند به اينكه ماءموريت خودشانرا تحقق بدهند.
عـعـع (والعـصـر ان الانـسـان لفـى خـسـر) عـعـعـع عـصـر هـممـحـتـمـل اسـت كـه در ايـن زمـان حـضـرت مـهـدى سـلام الله عـليـه بـاشـد يـا انـسـانكـامـل بـاشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم و ائمه هدى و در عصر ما حضرت مهدى سلامالله عـليـه اسـت . قـسـم بـه عـصـاره مـوجودات عصر، فشرده موجودات ، اينكه فشرده همهعـوالم اسـت ، يـك نـسـخـه اى است ، نسخه تمام عالم . همه عالم در اين موجود، در اين انسانكامل عصاره است و خدا
به اين عصاره قسم مى خورد و مى فرمايد كه ععع (ان الانسان لفى خسر) عععع انساندر خـسـارت است ، انسان شقى است ععع (الا الذين امنوا) عععع يعنى الا آن اشخاصى كهتـحـت تـربـيـت واقـع شـده انـد. نـه اسـلمـوا، آمنوا. غير مومن ها، غير اشخاصى كه در تحتتـربـيـت انـبـيـا عـظـام واقـع شـدنـد و در ايـن زمـان در تـحـت تـربـيـترسـول اكـرم واقـع شـده انـد، هـمه شان خسارت دارند، در زيان و خسر هستند، مستثنى فقطمـومـنـيـنـنـد كـه مـومـنـيـن البته داراى اين صفات هم هستند ععع (و عملوا و تواصوا بالحقوتـواصـوا بالصبر) عععع اين استثناست ، ما بقى همه ما ديگر در خسران هستيم و اسلامآمـده است كه اين همه خسارتمندها را، همه اين ناقص ها را بياورد در اين جمعيت مومنين . اسلامنيامده است كه جنگ بكند، اسلام نيامده است كه كشورگيرى بكند، نيامده است كه فتح بكند،اسـلام و سـايـر اديان حقه آمده اند كه مردم را از اين خسران بيرون كنند و وارد كنند در اينحـصار ايمان و مع الاسف موفق نشدند، كوشش خودشان را كردند و موفق نشدند الا مقدارى .ايـن مـقـدار از كـمـال هـم كـه در انـسـان هـا در عـالم هـست به تبع انبياست ، اگر انبيا نيامدهبـودنـد، شـايـد هـمـه مـردم ، الا نـادرى ، هـمـه شـانمثل حيوانات جنگل و بدتر از او به جان هم مى افتادند. حالا هم مى بينيد كه آنهايى كه بهايـن حـصـار ايـمـان نزديكترند از اين جنايات دورترند. حالا هم كه شما در دادگسترى هاىعالم و در محكمه هاى قضائى همه جا مراجعه كنيد، مومن ها پرونده اى اينجا ندارند پروندهمـال آنـهـائى اسـت كـه ايـمـان نـدارنـد، پـرونـده هـاىقـتـل و پـرونـده هـاى در مـى زدى و فـحـشـا و امـثـال ذالكمـال آنـهـائى است كه ايمان به اسلام يا ايمان به خدا ندارند. اين مقدار هم توفيق زيادىاسـت كـه گـروه هاى زيادى از انسان را تربيت كردند ولو همين مقدار از تربيت و اگر اينتربيت نبود، همه كارتر بودند و همه هيتلر بودند. تربيت هاى انبياست كه نجات داده اينمـردم را از حـد حـيـوانـيت و آن جنونى كه انسان دارد در قدرت طلبى و شهوترانى باز يكمقدار زيادى توفيق حاصل شده لكن باز توفيقى كه آنها مى خواستند نشده است ، اين كهانبيا مى خواستند باز نشده ، پيغمبر غصه مى خورد براى اينكه دعوت مى كند و اجابت كممى شود.
ععع (فلعلك باخع نفسك ) عععع و يكى از غصه هاى انبيا هم همين است كه تعليماتشانرا نتوانستند به ثمر برسانند به آن طورى كه تعليم اقتضا مى كند. پيغمبر مى خواستهمه مردم را على ابن ابيطالب كند ولى نمى شد و اگر بعثت هيچ ثمره اى نداشت الا وجودعـلى ابـن ابـيطالب و وجود امام زمان سلام الله عليه اين هم توفيق بسيار بزرگى بود.اگـر خـداى تـبـارك و تـعـالى پـيـغـمـبـر را بـعث مى كرد براى ساختن يك چنين انسان هاىكـامـل ، سـزاوار بـود لكـن آنـهـا مـى خـواسـتـنـد كـه هـمـه آنـطـورى بـشـونـد آن تـوفـيـقحـاصـل نـشـد. اسـلام يـك قوانينى است كه انسان مى خواهد درست كند، قرآن هم كتاب انسانسـازى اسـت مـى خـواهـد انـسـان درسـت كـنـد، پـيـغـمـبـر هـم ازاول كـه مـبعوث شد تا آخر وقتى كه از دنيا تشريف بردند در صدد اين بود كه آدم درستكـند، در فكر اين بود. تمام جنگ هائى كه در اسلام واقع شده براى اين بوده است كه اينجـنـگـلى ها و وحشى ها را وارد كنند در حصار ايمان ، قدرت طلبى توى كار نبود و لهذا درسـيـره نـبـى اكـرم و ساير انبيا و اولياء بزرگ ، حضرت امير سلام الله عليه ، اولياىبـزرگ در سـيـره آنـهـا مى بينيم كه اصل قضيه قدرت طلبى در كار نبوده و اگر براىاداى وظيفه نبود و براى ساختن اين
انـسـان هـا نبود، حتى اين خلافت ظاهرى را هم قبول نمى كردند، مى رفتند، اما تكليف بود،تـكـليـف خـداسـت بـايـد قـبول كند تا بتواند آن مقدارى كه مى تواند انسان درست كند، معالاسـف نـتـوانـسـت مـعـاويـه را آدم كـنـد چـنـانـكـه پـيـغـمـبـر نـتـوانـسـتابـوجـهـل و ابـولهـب و ايـن صـنـف جـمـعيت را آدم كند، اميرالمومنين هم نتوانست معاويه و اتباعمـعـاويه را آدم كند اما آمدند براى اين كار، گمان نشود كه اسلام شمشير كشيده است براىاين كه قدرت پيدا كند مثل ساير حكومت ها، حكومت اسلامى اينطورى نيست ، اگر كسى براىقدرت اقدام بكند و براى تحصيل قدرت شمشير بكشد، اين از اسلام دور است ، اين وارد دراسـلام نـشده است باز، ظاهرا مسلم است اما آن ايمانى كه بايد داشته باشد ندارد. انبيا آمدهانـد بـراى ايـنكه اين قدرت ها را بشكنند، اين قدرت هاى شيطانى را سركوب كنند و نبىاكـرم هـم آمـده بـودند، آمدند براى اينكه اين قدرت ها را بشكنند. اين يكى از كارهائى استكـه انـبيا دارند نه اينكه فقط اين است . كار مهم انبيا اين است كه مردم را برسانند به آننـقـطـه كمال و ساير كارها وسيله است غايب ، كمال مطلق است . انبيا مى خواهند كه همه مردمبـشـوند مثل اميرالمؤ منين سلام الله عليه ، لكن نمى شود، توفيق پيدا نمى كنند. اينطورنـيـسـت كـه انـبـيـا بـراى دنـيـا آمـده بـاشـنـد، دنـيـا يـك وسـيـله اى اسـت بـراىكـمـال ، چـنـانـكـه اهـل دنـيـا هـم ايـن وسـيـله را بـه ضـدكـمـال اسـتعمال مى كنند. جنگ على ابن ابيطالب با جنگ معاويه ماهيتا فرق دارد، ذاتا فرقدارد، يـكـى شـمـشـيـر مـى كـشـد و ظـل الله اسـت ، ظـل خـداسـت ، يـكـى شـمـشـيـر مـى كشد وظـل شـيـطـان اسـت ، مـاهيتا اين دو تا با هم فرق دارند. آن كه براى قدرت طلبى و شيطنتفـعـاليـت مى كند با آن كه براى خدا فعاليت مى كند، ذاتا اين دو تا با هم فرق دارند وكـارهايشان ذاتا فرق دارد. انبيا براى ثروت و قدرت و دنيا و رسيدن به حكومت ابدا يكقـدم بـرنـداشـتـنـد و اگـر كـسى گمان كند كه انبياء يا اولياء بزرگ قدمى براى مسندبـرداشـتـنـد، ايـن نـمـى شناسد آنها را، اين انبيا را نشناخته است . مسندها همه در نظر انبياپوچ است و قدرت همه پوچ .

next page

fehrest page

back page