بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برگی از دفتر آفتاب, رضا باقى زاده پُلامى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AFTAB001 -
     AFTAB002 -
     AFTAB003 -
     AFTAB004 -
     AFTAB005 -
     AFTAB006 -
     AFTAB007 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

فهرست عناوين
مقدمه چاپ سوّم
سخن نخست
بخش اوّل : گذرى بر زندگانى حضرت آيت الله العظمى بهجت
در محضر استادان برجسته فقه و اصول
سير و سلوك و عرفان
فلسفه
هجرت به قم
تدريس و مكتب دارى
بخش دوّم : گذرى كوتاه بر زندگانى برخى ازاستادان حضرت آيت الله العظمىبهجت
آيت الله العظمى سيّد على آقا قاضى رحمه اللّه
آيت الله العظمى غروى اصفهانى رحمه اللّه
آيت الله العظمى حاج شيخ محمّد كاظم شيرازى رحمه اللّه
آيت الله العظمى ميرزا محمد حسين نائينى رحمه اللّه
آيت الله العظمى آقا ضياء عراقى رحمه اللّه
آيت الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى
آيت الله العظمى شيخ مرتضى طالقانى رحمه اللّه
علامه حكيم آيت الله سيد حسين باد كوبه اى قدّس سرّه
آيت الله العظمى حجت كوه كمره اى قدّس سرّه
آيت الله العظمى بروجردى قدّس سرّه
بخش سوّم : جايگاه علمى و ويژگيهاى تدريس حضرت آيت الله العظمى بهجت
جايگاه علمى
تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان
شيوه تدريس
موعظه در درس
تاءليفات
شاگردان
بخش چهارم : ويژگيهاى اخلاقى عرفانى حضرت آيت الله العظمى بهجت
1 - تقوا و خود سازى
2 - زهد و ساده زيستى
3 - عبادت
4 - زيارت و توسل
5 - تواضع و فروتنى
6 - سير و سلوك و مقام معنوى
7 - اطّلاع از غيب و ظهور كرامات
8 - اهتمام ويژه به رعايت شرعيات
9 - الگوى رفتارى مجسّم
10 - تلاش براى سير معنوى و تكاملديگران
11 - نظم و برنامه ريزى در كارها
12 - دائم الذكر بودن
13 - انديشيدن پيش از سخن گفتن
14 - كتوم بودن
15 - تربيت غيرمستقيم
بخش پنجم : مرجعيّت و خردمندى و فرزانگى سياسى حضرت آيت الله العظمىبهجت
مرجعيّت
ديدگاههاى سياسى
خردمندى و فرزانگى سياسى
پيام اوّل
پيام دوّم
بخش ششم : آيت الله العظمى بهجت در گفتار ديگران
از ديدگاه امام خمينى قدّس سرّه
از ديدگاه ديگر علما
1 - علامه طباطبايى
2 - آيت الله بهاءالدينى رحمه اللّه
3 - آيت الله فكور رحمه اللّه
4 - آيت الله حاج سيد عبدالكريم كشميرى
5 - آيت اللّه سيد احمد فهرى
6 - آيت الله شيخ عباس قوچانى
7 - آيت الله مشكينى
8 - آيت الله علاّمه محمد تقى جعفرى
9 - آيت الله بُدلا
10 - آيت اللّه مصباح
11 - آيت الله طاهرى شمس
12 - آيت الله شيخ جواد كربلايى
13 - آيت الله آذرى قمى
14 - آيت الله مسعودى خمينى
15 - حجة الاسلام والمسلمين فقهى
16 - يكى از فضلاى نجف
17 - مؤ لف كتاب گنجينه دانشمندان
18 - آيت الله محمد حسين احمدى فقيه يزدى
19 - حجة الاسلام والمسلمين امجد
20 - استاد خسرو شاهى
21 - استاد هادى
بخش هفتم : سرچشمه حكمت رهنمودهايى از محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت
1 - علاج ريا و ارزش دانش
2 - شرايط حضور قلب و لذّت از عبادت و نماز
3 - نيّت خالص و هماهنگى علم و عمل
4 - توكّل و اطمينان به خدا
5 - نتيجه انسان كامل شدن
6 - اگر در خدمت امام زمان (عج ) باشيم ، حضرت در فكر ما هست
7 - دقّت در نقل روايات
8 - تبليغ عملى
9 - دورى جستن از معصيت
10 - شرط اصلاح امور انسان
11 - اسرار نماز
12 - آداب زيارت
13 - رعايت اعتدال در تعليم و تربيت فرزندان و ايجاد تنوع براى آنها
14 - ارزش سحر خيزى و شب زنده دارى
15 - پيوسته به ياد خدا بودن
16 - كار خوب خود را كم ديدن
17 - قدم اول در سير الى اللّه
18 - گرفتن تاءييديه و امضاء از امام زمان (عج )
19 - لزوم اجتناب از صفات رذيله و راه آن
20 - ارزش فكر و انديشه
21 - جايگاه علم و دانش
22 - وظايف طلاّب
23 - بى اعتبارى دنيا
24 - اهميت دادن به معنويات
25 - اعتدال در خوف و رجاء
26 - اعتماد به مولا
27 - عمل به معلومات
28 - محبت اكمل ، دافع شرور
29 - فضيلت نماز
30 - راه قرب به خداوند
31 - طريقه تهذيب نفس
32 - زهد حقيقى
33 - راه تقويت رابطه خود با اهلبيت عليهم السّلام خصوصاً امام زمان (عج )
34 - راه خداشناسى
35 - عدم حرمت بوسيدن پا
36 - جايگاه دعا
بخش هشتم : درسهايى از محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت
1 - مقام و منزلت اهل بيت عليهم السّلام و ارزش مداحى و دوستى آن بزرگوارانو گريه بر آنان
2 - زيارت
3 - سفارشاتى به خانواده شهدا
4 - رهنمودهايى به جوانان و نوجوانان
بخش نهم : چند دستورالعمل اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى بهجت
دستورالعمل نخست
دستورالعمل دوّم
دستورالعمل سوّم
دستور العمل چهارم
دستورالعمل پنجم
دستورالعمل ششم
دستور العمل هفتم
دستور العمل هشتم
دستورالعمل نهم
بخش دهم : حكاياتى از زبان حضرت آيت الله العظمى بهجت
1 - ارزش نماز اول وقت
2 - زنده نگه داشتن سنّت
3 - آقائى و بزرگوارى ائمه عليهم السّلام
4 - ارزش وضو و طهارت
5 - شخصيت ممتاز آقا شيخ محمد حسين كمپانى
6 - راضى به رضاى الهى
7 - بركت و عظمت ولايت
8 - ارزش كار خالصانه
9 - ثبات قدم در ديانت
10 - توجه امام زمان (عج ) به شيعيان واقعى
11 - توجه تامّ به حضرت حق
12 - توجه حضرت زهراعليهاالسّلام به فرزندان خود
13 - حيات اولياى خدا
14 - تهذيب نفس ، شرط درك خدمت امام زمان (عج )
15 - نتيجه توسل به امام رضاعليه السّلام
16 - زيارت واقعى
17 - قناعت شيخ انصارى قدّس سرّه
18 - مشاهده انوار آيات قرآن
19 - اهميّت تربيت طلاّب
20 - انديشه اى كه بهتر از عبادت يك سالاست
21 - توفيق مصونيّت از گناه پيش از بلوغ
22 - تاءثير نماز وحشت در گشايش كار اموات
23 - نقش مقتضيات در نحوه زندگى بزرگان
منابع
مقدمه چاپ سوّم
به نام هدايتگر ره پويان

جان پرور است قصّه ارباب معرفت
رمزى برو بپرس و حديثى بيا بگو
از آن روز كه نفحات حيات بخش محبوب بر من وزيدن گرفت و غنچه وجودم را شكفت و بهسوى حقيقت نهفته در كون هستى ام دركشيد، كه : ((أَلتَّوْفيقُ مِنْ جَذَباتِ الرَّبِّ.))(1):(توفيق از راههايى است كه پروردگار به وسيله آن بنده را به سوى خود جذب مىكند.)، دريافتم كه بدون راهنماىِ راه يافته نمى توان به سوى معشوق حقيقى رهنمونگرديد.
بر اين پايه ، به دم همّ امامان نوازشگرعليهم السّلام دستتوسّل و توصّل زدم ، و در اين ميان سخن حكمت بارِ ((جالِسُوا مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّه رُؤْيَتُهُ، وَيَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ.))(2): (با كسانى نشست و برخاست كنيد كه ديدارشان شما رابه ياد خدا آورد، و گفتارشان در دانشتان بيافزايد.) راهزنم شد.
... و چنين بود تا اينكه با تمسّك به اين حقيقت كه دوست ره پويان از خود رسته و بههيچ نپيوسته را رها نمى گذارد و پهنه زمين از راهنمايان خدايى هرگز خالى نخواهد بود،الگويى را مى جستم كه در غيبت خورشيد پنهان خاندان وحى عليه السّلام به دوست جذبمكند، و با ديدن او زنگار از دلم زدوده شود، و با تمام وجود در ياد محبوب محو گردم .
... و در اين زمان ، اين همه و صد افزونتر از آن را در اوحدى دوران ، فرزانه دلسوخته ،مستغرق در ياد محبوب و مستهتر در ذكر معبود، فروغدل سالكان و بهجتِ عارفان ، خدا آشناى كامل ، سلمان زمان و پيرو راستين آيت عظماى الهى، امير مؤ منان علىّ بن ابى طالب عليه السّلام در علمعمل : آيتِ حقّ، حاج محمّد تقى بهجت - ادام اللّه ظلّه الوارف - متجلّى ديدم .
با اينكه عارف راستين را جز خدا و عارف همسان او نمى تواند بشناسد. در پى شناختابعاد دست يافتنى او، به هر كس كه اميد مى رفت از انفاس مسيحايى اش ‍ بهره مند شدهباشد، و از هر نگاشته اى كه شميم نسيم بيدارگر او مى آمد سراغ گرفتم ، و با رنجفراوان بضاعت مُزْجاتى را كه فراروى شماست آماده و تقديم جويندگان اسوه هاى معارفناب نمودم . و مورد استقبال شايان اهل انديشه و شيفتگان اين عالم ربّانى قرار و بهصورت شفاهى و يا از طريق نگارش نامه مورد لطف و تقدير آنان قرار گرفتم .
و اين استقبال مرا بر آن داشت تا در اين باره تلاشى مضاعف نمايم ، لذا بعد از دو چاپپى در پى بر آن شدم افزون بر جستارهايى كه عده اى از عزيزانارسال نموده بودند، به سراغ برخى ديگر از شاگردان آن عارف نامى بروم و مطالبو اندوخته هاى آنان را بر اين دفتر بيفزايم ؛ از اين رو چاپ سوّم را با اضافات فراوانبه همراه تجديدنظر و ويرايش جديد حضور خوانندگان تقديم مى دارم .
در پايان تشكر مى كنم از يكى از شاگردان آن بزرگ كه در اصلاح و ويرايش اين چاپمرا مدد رساند، و نيز برادر عزيز محسن على بيگى و همه كسانى كه با انتقادات وپيشنهادهاى خود به نحوى در غنا بخشيدن به اين مجموعه موثر بودند قدردانى مىنمايم و كماكان از تمام خوانندگان تقاضامندم مطالب خود را به آدرس قم ص پ 178 -37165 ارسال فرمايند.
والحمدلله رب العالمين
قم - زمستان 1378
رضا باقى زاده پُلامى
سخن نخست
امروز از روزگار نيامده اى سخن مى گويم كه جز مؤ من ناب و ناياب و گمنام را، راهنجاتى نخواهد بود. مؤ منى كه چون به صحنه در آيد كسى او را نشناسد و اگر نباشد،كسى سراغش را نگيرد.
چنين مردمى ، شب پيمايان و ظلمت شكنان را چراغهاى هدايت و پرچم راهنماى اند.(3)
بسم الله الرحمن الرحيم
مهربان آفريدگار يكتا را، سپاس مى گويم و بر درگاه حضرتش سجده ى شكر مىسايم . همانكه از گلشن رحمتش رسولانى امين برخاستند تا كاروان درمانده ى بشر را بهسر منزل امن رهنمون شوند. زان پس جان عطشناك حيرت زدگان را از شراب ولايت لبريزكرد. او آنگاه كه بزرگمرد اهل بيت (عليهم السلام ) را از ديدگان كدر و دسترسناشايستگان زبون پنهان كرد، از كوهسار كرامتش كوثر فقاهت را جارى ساخت ، تا اندكبازماندگان حق جو از معارف خداوندى تهيدست نمانند. صدهاسال پى در پى ، از آن روز تا امروز، دلدادگانى شوريدهحال آمده اند و رفته اند؛ هر يك اخترى تابناك و گوهرى شب چراغ ؛ برخى بى نشان وبعضى نامدار و پرآوازه .
اما فقيهان دين ، آنگاه كه سير در آراى فقيهانه را به سلوك در سراپرده ى ملكوتآميختند، جذبه اى ديگر يافتند.
فقيه نامور معاصر، حضرت آيت الله العظمى بهجت ، از همانهاست كه ((ژرفاى روحشان راعظمت پروردگار لبريز كرده است و هر چيز جز او در نگاهشان خرد است )).(4) خردمندىفرزانه كه نور وجودش روشنگر محفل سوته دلان و محضر والايش روح پرور ودل نواز است .
خواندن و انديشيدن در شرح حال مردانى بزرگ چون او، مى تواند اميد بخش روشنگرىِفرهيختگان ، دانشوران ، دانشجويان و طلاب و البته استادان محترم حوزه و دانشگاه باشد.
شرح حال نگارى اين بزرگمرد، جسارتى بس بزرگتر مى طلبيد. من نيز شور جوانىرا مهار نكردم و در كوششى طاقت فرسا، دريچه اى گشودم تا شيفتگان آن عزيز وارسته، نظاره گر عشق آتشين او به خداوند باشند.
و اگر نبود يارى ياران و راهنمايى استادان مهر ورزم ، هرگز اين نوشتار سرانجام نمىيافت . خصوصاً استاد معظم حضرت آيت الله محفوظى و حجج اسلام والمسلمين آقايان ؛ هادىقدس ، محسن غرويان ، حسن عرفان ، رضا مظفرى ، حميد قاسمى ، ولى لطفى و عليرضاگرم آبدشتى .
نيز همت برادر عزيرم آقاى ابراهيم خانه زرين مدير محترم انتشارات مشهور كه در امر چاپو نشر نگارنده را يارى نمودند.
آنچه مانده ، پوزشى است تقديم اصحاب انديشه و اهالى قلم تا كاستى هاى فراوان ايندفتر را به نويسنده تذكر دهند و او را از نصحيت مشفقانه محروم نكنند.
از اين رو تقاضامندم جهت پر بار شدن اين نوشتار، چنانچه انتقادات ، پيشنهادها ومطالبى درباره اين فقيه اهل بيت دارند، به آدرس : قم ، صندوق پستى 178 - 37165ارسال فرمايند، تا در چاپهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد.
والحمد لله رب العالمين
قم ، بهار 1378
رضا باقى زاده پُلامى
بخش اوّل : گذرى بر زندگانى حضرت آيت الله العظمى بهجت
آية الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى در اواخرسال 1334ه‍ .ق . در خانواده اى ديندار و تقوا پيشه ، در شهر مذهبى فومن (5) واقع دراستان گيلان ، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را ازدست داد و از اوان كودكى طعم تلخ يتيمى را چشيد.
درباره نام آيت الله بهجت خاطره اى شيرين از يكى از نزديكان آقانقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مى نمايد، و آن اينكه :
پدر آيت الله بهجت در سن 16 - 17 سالگى بر اثر بيمارى وبا در بستر بيمارى مىافتد و حالش بد مى شود به گونه اى كه اميد زنده ماندن او از بين مى رود وى مى گفت :در آن حال ناگهان صدايى شنيدم كه گفت :
((با ايشان كارى نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمّد تقى است )).
تا اينكه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مى كندوى از دنيا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت از خواب بيدار مى شود و حالش روبه بهبودى مى رود و بالاخره كاملاً شفا مى يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مى گيرد و سخنى را كه درحال بيمارى به او گفته شده بود كاملاً از ياد مى برد.
بعد از ازدواج نام اوّلين فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دوّمى دختربوده ، وقتى فرزند سوّمين را خدا به او مى دهد، اسمش را ((محمّد حسين )) مى گذارد، وهنگامى كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مى كند به ياد آن سخن كه در دورانبيمارى اش شنيده بود مى افتد، و وى را ((محمّد تقى )) نام مى نهد، ولى وى در كودكى درحوض آب مى افتد و از دنيا مى رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره ((محمّدتقى )) نام مى گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخّص مى گردد.
كربلايى محمود بهجت ، پدر آيت اللّه بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و درضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله هابه گواهى ايشان مى رسيد. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه درمراثى اهل بيت عليهم السّلام به ويژه حضرت اباعبد الله الحسين عليه السّلام عر مىسرود، مرثيه هاى جانگدازى كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مدّاحان آن سامان است.(6)
مناجات ذيل از آن نمونه است :
خدايا! حرمتِ ختم رسولان
به حقّ اعظم آن نور يزدان
به دندان و لب بشكسته آن
به حقّ زحمتش در راه قرآن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حقّ عرش اعظم
امير المؤ منين شاه معظّم
به آن فرقى كه زد [تيغ ] ابن ملجم
به دستى در ز خيبر كَند آسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به سوز سينه زهراى مضطر
به آب ديده دخت پيمبر
به پهلويى كه شد بشكسته از در
به طفل بى گناه محسنِ آن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ مجتبى آن شاه مظلوم
به حقّ آن دل و آن قلب مسموم
مكن از درگهت ما را تو محروم
به نار قهر خود ما را مسوزان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به آن حلقى كه اندر زير خنجر
طلب كرد آب تا سازد گلو تر
لب تشنه جدا شد سر ز پيكر
به حقّ رتبه شاه شهيدان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به زين العابدينِ سجّاد بيمار
به اشك چشم آن بيمار تب دار
به آن گردن كه شد زنجير اشرار
به سوز قلبش از قتل جوانان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به علم باقر، آن نور الهى
به حقّش مصطفى داده گواهى
كه گردد روشن از نورش سياهى
به علم و حلم آن معنىِّ قرآن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ جعفر صادق كه حق بود
بحقّ بر شوكت اسلام افزود
درِ علم و عمل بر خلق بگشود
به نشر علم و دين كوشيد و ايمان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
الهى ! حرمت موسى بن جعفر
به آب روى آن نور مطهّر
به محرومىّ او از آل اطهر
به حقّ آن مناجاتش ز احسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حق نور مُبينت
به حقّ آن ولىّ نازنينت
به كام پر ز زهر دل غمينت
به حقّ حرمت شاه خراسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
تقى متّقى را ما غلاميم
محبّ آن شهنشاه اناميم
معطّر از مى حُبّش مشاميم
به حق آن شه از زهر بى جان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به اِعزاز نقى آن رهبر دين
كه بود از جور اعداء زار و غمگين
چراغ ديده طاها و ياسين
به حقّ آن شه مظلوم نالان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حقّ مير عسگر
به حقّ آن چشم بيناى پيمبر
ز زهر معتمد شد كشته آخر
به روح اطهر آن شاه خوبان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ حرمت ختم الوصيّين
امام عصر، نورديده و دين
شه با عدل و دادو فرّ و تمكين
به جان نازنين آن بهين جان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !(7)
بارى ، آيت اللّه بهجت در كودكى تحت تربيت پدرى چنين كه دلسوختهاهل بيت عليهماالسّلام به ويژه سيّد الشهداءعليه السّلام بود، و نيز با شركت در مجالسحسينى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان كودكى از بازيهاى كودكانه پرهيز مىكرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم ودانش در رفتارش جلوه گر.
تا اينكه تحصيلات ابتدايى را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همانشهر به تحصيل علوم دينى پرداخت .
به هر حال ، روح كمال جو و جان تشنه او تاب نيآورد و پس از طىّ دوران مقدماتىتحصيلات دينى در شهر فومن ، به سال 1348 ه‍ .ق . هنگامى كه تقريباً 14سال از عمر شريفش مى گذشت به عراق مشرّف شد و در كربلاى معلّى اقامت گزيد.
بنا به گفته يكى از شاگردان نزديك ايشان ، معظّم له خود به مناسبتى فرمودند:((بيش از يك سال از اقامتم در كربلا گذشته بود كه مكلّف شدم .))
آرى ، دست تربيت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شايسته را از اوان كودكى ونوجوانى تحت نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش ‍ راشامل حال آنان گردانيده و پيوسته مى پايد، تا در بزرگىمشعل راهبرى راه پويان طريق الى اللّه را به دستشان بسپارد.
بدين سان ، آيت اللّه بهجت حدود چهار سال در كربلاى معلّى مى ماند و از فيوضات سيدالشهداءعليه السّلام استفاده نموده و به تهذيب نفس مى پردازد و در طىّ اين مدّت بخشمعظمى از كتابهاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر مى خواند.
در سال 1352 ه‍ .ق . براى ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مى گردد و قسمتهاىپايانى سطح را در محضر آيات عظام از آن جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضىطالقانى به پايان مى رساند.(8)
با اين همه ، همّت او تنها مصروف علوم دينى نبوده ، بلكه عشق به كمالات والاى انسانىهماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولياء برجسته وا مى داشته است .
يكى از شاگردان آيت الله بهجت مى گويد: در سالهاى متمادى كه در درس ايشان شركتمى جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جملهسخنانى كه از زبان مباركش ‍ درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخنى به مناسبتتجليل از مقام معنوى استاد خود حضرت آيت اللّه نائينى قدّس سرّه فرمود:
((من در ايّام نوجوانى در نماز جماعت ايشان شركت مى نمودم ، و از حالات ايشان چيزهايى رادرك مى كردم .))
در محضر استادان برجسته فقه و اصول
آيت اللّه بهجت پس از اتمام دوره سطح ، و درك محضر استادان بزرگى چون آيات عظام :آقا سيد ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه ، آقا ضياء عراقى رحمه اللّه ، و ميرزاى نائينىرحمه اللّه ، به حوزه گرانقدر و پر محتواى آيتِ حقّ حاج شيخ محمّد حسين غروى اصفهانىرحمه اللّه معروف به كمپانى وارد شد و در محضر آن علاّمه كبير بهتكميل نظريّات فقهى و اصولى خويش پرداخت ، و به يارى استعداد درخشان و تاءييداتالهى از تفكّرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علاّمه كمپانى ، كه داراى فكرى سريع وجوّال و متحرك و همراه با تيز بينى بوده ، بهره ها برد.
آيت اللّه محمّد تقى مصباح در باره استفاده آيت اللّه بهجت از استادان خود مى گويد: ((درفقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمّد كاظم شيرازى - كه شاگرد مرحوم ميرزا محمّد تقىشيرازى و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود - استفاده كرده ، و دراصول از مرحوم آقاى نائينى ، و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپانىاصفهانى فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانى بيشتر بود و هماستفاده هاى جنبى ديگر.))
سير و سلوك و عرفان
آيت الله بهجت ، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ ، به تهذيب نفس واستكمال معنوى همّت گمارده ، و در كربلا در تفحّص ‍ استاد و مربّى اخلاقى بر آمده وبه وجود آقاى قاضى كه در نجف بوده پى مى برد. و پس از مشرّف شدن به نجف اشرفاز استاد برجسته خويش حضرت حاج شيخ محمّد حسين اصفهانى كمپانى استفاده هاى اخلاقىمى نمايد.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد:
((پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلى تحت تاءثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانىبودند، چون گاهى مطالبى را از ايشان با اعجابى خاصّىنقل مى كردند، و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مى ديديم . پيدا بود كه ايناستاد در شكل گرفتن شخصيّت معنوى ايشان تاءثير بسزايى داشته است )).
همچنين در درسهاى اخلاقى آقا سيّد عبدالغفّار در نجف اشرف شركت جسته و از آن استفاده مىنموده ، تا اينكه در سلك شاگردان آيت حقّ، عالم ربّانى ، عارف نامى ، نادره روزگار،مربّى نفوس ‍ مستعدّه ، حضرت آيت الله ، سيد على قاضى - رضوان اللّه تعالى عليه -در آمده و در صدد كسب معرفت از ايشان بر مى آيد، و در سن 18 سالگى به محضر پرفيض عارف كامل حضرت آيت الله سيّد على آقاى قاضى قدّس سرّه بار مى يابد، و موردملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مى گيرد و در عنفوان جوانى چندانمراحل عرفان را سپرى مى كند كه غبطه ديگران را برمى انگيزد.
آية الله مصباح مى گويد:
((ايشان از مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى مستقيماً در جهت اخلاقى و معنوى بهره برده وسالها شاگردى ايشان را كرده بودند. آيت اللّه قاضى از كسانى بودند كه مُمَحَّضِ درتربيت افراد از جهات معنوى و عرفانى بودند، مرحوم علامه طباطبايى قدّس سرّه ومرحوم آيت الله آقا شيخ محمّد تقى آملى و مرحوم آيت الله آقا شيخ على محمّد بروجردى وعدّه زيادى از بزرگان و حتى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود آقاى قاضىبهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگرى نيز گهگاه نكاتىنقل مى كردند مثل مرحوم آيت اللّه آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران ...
خود آقاى بهجت نقل مى كردند: شخصى در آن زمان در صدد برآمده بود كه ببيند چهكسانى سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت اميرعليه السّلام در قنوت نماز وترشاندعاى ابوحمزه ثمالى مى خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كسانى را كهمقيّد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت اميرعليه السّلام انجام بدهند شمرده بود وبيش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال ، بزرگانى كه تقيّد به جهات عبادى و معنوى داشتند در آن عصرها زيادبودند. متاءسّفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مى كنيم . البته علم غيبنداريم ، شايد آن كسانى كه پيشتر در حرمها اين عبادتها را انجام مى دادند حالا در خانههايشان انجام مى دهند، و لى مى شود اطمينان پيدا كرد كه تقيّد بهاعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته و اين بسيار جاى تاءسف است )).
يكى ديگر از شاگردان آقا (حجّة االاسلام والمسلمين آقاى تهرانى ) جريان فوق را بهصورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت براى نگارنده نوشته است :
((شخصى در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت اميرعليه السّلامدر قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواندند، آن شخص تصميم گرفتهبود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مى دهند، رفته بود و شمارش كرده وديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طوركه بنده ((تهرانى )) به ياد دادم ) در حرم (اعمّ از نزديك ضريح مطهّر، و رواقهاى اطراف) دعاى ابوحمزه را در دعاى نماز وتر خود قرائت مى كنند.
فلسفه
آيت اللّه بهجت ، اشارات ابن سينا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آيت الله سيد حسين بادكوبه اى فرا گرفته است .
هجرت به قم
ايشان بعد از تكميل دروس ، در سال 1363 ه‍ .ق . موافق با 1324 ه‍ .ش .، به ايرانمراجعت كرده و چند ماهى در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعداً در حالى كه آماده بازگشتبه حوزه علميه نجف اشرف بود، قصد زيارت حرم مطّهر حضرت معصومه عليهاالسّلام واطّلاع يافتن از وضعيّت حوزه قم را كرد، ولى درطول چند ماهى كه در قم توقّف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف ، يكى پس ازديگرى شنيده مى شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت كند.(9)
در قم از محضر آيت الله العظمى حجت كوه كمره اى استفاده كرده و در بين شاگردان آنفقيد سعيد درخشيد. چند ماهى از اقامت حضرت آية الله العظمى بروجردى در قم نگذشتهبود كه آيت اللّه بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آيات عظام امام خمينى ، گلپايگانىو... به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردى حاضر شد.(10)
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((آيت الله بهجت از همان زمانى كه مرحوم آيت اللهبروجردى قدّس سرّه در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته و ازمُسْتَشْكِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولا استادانى كه درس خارج مىگويند، در ميان شاگردانشان يكى دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب راضبط مى كنند احياناً اشكالاتى به نظرشان مى رسد كه مطرح و پى گيرى مى كنند تامسائل كاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمى تر و نياز به غورو بررسى بيشترى دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيّتى را در درس مرحوم آيت اللهبروجردى داشتند.))
تدريس و مكتب دارى
آيت اللّه بهجت در همان ايّام كه در درس آيات عظام اصفهانى ، كمپانى و شيرازى حضورمى يافت ، ضمن تهذيب نفس و تعلّم ، به تعليم هم مى پرداخت و سطوح عاليه را در نجفاشرف تدريس ‍ مى كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اينروال را ادامه مى دادند. در رابطه با تدريس خارج توسّط ايشان نيز در مجموع مى توانگفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه واصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزى غالباً درمنزل تدريس كرده است ، و فضلاى گرانقدرى ساليان دراز از محضر پرفيض ايشانبهره برده اند.
بخش دوّم : گذرى كوتاه بر زندگانى برخى ازاستادان حضرت آيت الله العظمىبهجت
در اين قسمت اشاره اى كوتاه مى كنيم به زندگى برخى از اساتيد بزرگوار آيت اللهبهجت ، آنانى كه نقش مهمّى در ساختار زندگى علمى ، اخلاقى و عرفانى ايشان داشتهاند، و بر اساس گفتار آيت الله مشكينى :
((اساتيدى كه آيت الله بهجت از آنان استفاده نموده است ، در مقام خيلى بالايى قرار دارندو ما بايد مانند ستاره ها به آنها بنگريم .))
آيت الله العظمى سيّد على آقا قاضى رحمه اللّه
حاج ميرزا سيّد على آقا قاضى قدّس سرّه در سيزدهم ماه ذى الحجّة الحرامسال 1282 ه‍ .ق . در تبريز متولّد شد، و بعد از طىّمراحل مقدّماتى تحصيل مدّتى از محضر درس پدر بزرگوار خود، حاج سيّد حسين قاضى ،و نيز ميرزا موسى تبريزى صاحب ((حاشيهرسائل ))، و همچنين ميرزا محمّد على قراچه داغى استفاده نمود، و ادبيات عربى و فارسىرا پيش شاعر نامى و دانشمند معروف ميرزا محمّد تقى تبريزى معروف به ((حجّة الاسلام ))و متخلّص به ((نيّر)) خواند، و اشعار بسيارى به فارسى و عربى از وىنقل مى كرد.
تا اينكه در سال 1308 ه‍ .ق . در سنّ 26 سالگى به نجف اشرف مشرّف گرديد. وزمانى در خدمت آيات عظام : فاضل شرابيانى ، شيخ محمد حسن مامقانى ، آقاى شريعت ،آخوند خراسانى و حاجى ميرزا حسين خليلى درس خواند، و مخصوصاً از اجلّه تلامذه ايناستاد اخير به شمار آمد و در خدمت وى تهذيب اخلاق را نيزتحصيل كرد.(11)
آن بزرگوار، عارفى عظيم الشاءن ، فقيهى عالى مقام ، صاحب مكاشفات و كرامات بود.علاّمه شيخ آقا بزرگ طهرانى در كتاب ((طبقات اعلام شيعه )) درباره ايشان چنين مىنگارد:
((سيّد على آقاى طباطبائى تبريزى قاضى ، پسر ميرزا حسين - كه وى نيز پسر ميرزااحمد، و وى پسر ميرزا رحيم بوده -، دانشمند و مجتهدى است متّقى و اخلاقى ، و فاضلىاست پرهيزكار. ده ها سال ميان ما و آن جناب دوستى و معاشرت بود. و درطول اين مدّت وى را در روش خويش استوار، و در خوى و خصلت جوانمرد، و در ذات وفطرت بزرگوار يافتم ... او را تفسيرى است كه ازاول قرآن كريم شروع و به آيه 92 از سوره انعام آنجا كه مى فرمايد:
(قُلِ اللّهُ، ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ)
بگو: خدا، سپس آنها را رها كن تا در عين غوطه ورى درباطل ، يكسره مشغول بازى باشند.
ختم مى گردد، و نيز پدر آن جناب تفسيرى بر قرآن نوشته است . خانه آنها از قديم ،خانه علم و فضيلت و تقوا بوده است .(12)
علاّمه حسن زاده آملى درباره ايشان مى گويد: ((ايشان از اعجوبه هاى دهر بود)) تا اينكهمى فرمايد: ((يكى از كلمات دلنشين مرحوم حاج سيّد على قاضى اين است كه : اگر انساننصف عمر خود را در پيدا كردن استاد كامل صرف كند، جا دارد.))(13)
آقاى حسن زاده از قول علاّمه طباطبائى درباره سيّد على آقاى قاضى مى نويسد: ((ايشانعجيب مردى بودند و شاگردهاى بسيارى تربيت كردند، استادان بسيارى هم ديدند، اوداراى مكاشفات خيلى قوى بود و علاوه بر اين [آنچه در ايشان بيشتر تجلّى داشت]ژ(14) كمالات شهوديش و عرفانيش و سير و سلوكش بود.))(15)
آيت الله العظمى غروى اصفهانى رحمه اللّه
علاّمه سيّد محمّد حسين اصفهانى ، معروف به كمپانى ، از مجتهدين طرازاول و از مراجع بسيار ارزشمند زمان خود، بلكه به نظر بعضى از جهات ، فقيهى بىنظير بود. ايشان در سال 1296 ه‍ .ق . دوّم محرّم الحرام در خانواده اى شريف در كاظمينچشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش ، مرحوم حاج محمّد حسن از تجّار خيّر و معروفكاظمين بود، و از آنجايى كه اجداد پدرى او از اصفهان بوده اند به ((اصفهانى ))انتساب داشت . در كودكى پدرش را از دست داد واموال قابل توجّهى را كه از او بجا مانده بود درتحصيل علوم و معارف اسلامى و نيل به مكارم اخلاق صرف كرد.
بدينسان آيت اللّه اصفهانى كمپانى كه از اوان كودكى ممتاز و با استعداد بود، پايه هاىعلوم مقدّماتى را در كاظمين پى ريزى كرد و در حدود سنين بيست سالگى به مركزبزرگ علمى شيعيان جهان ، نجف اشرف مشرّف گرديد واصول و فقه را نزد استادان برجسته چون : حاج آقا رضا همدانى ، سيد محمّد فشاركى وآخوند ملا كاظم خراسانى ، فلسفه و عرفان را نزد حكيم غوّاص و فيلسوف شهير، حاجميرزا محمّد باقر اصطهباناتى آموخت .
اوج علمى و نبوغ او به جايى رسيد كه پس از اندك زمانى در مركز علمى نجف اشرف بهكرسى تدريس تكيه زد، و شاگردان بزرگى را اززُلال چشمه سار علمى خويش بهره مند ساخت .
تاءليفات گرانبهايى از او به يادگار مانده است ، كه به عنوان نمونه مى توان از:حاشيه بر كفاية الاصول در علم اصول ، و حاشيه مكاسب در علم فقه ، و منظومه ((تحفةالحكيم )) در فلسفه ، و ديوان عربى و فارسى در شعر نام برد.
علاّمه كمپانى در سال 1361 ه‍ .ق . پنجم ذيحجه در سنّ 65 سالگى به جهان باقىشتافت ، و در نجف اشرف در كنار صاحب ولايت ، مولى علّى عليه السّلام به خاك سپردهشد.(16)
آيت الله العظمى حاج شيخ محمّد كاظم شيرازى رحمه اللّه
آن بزرگوار تقريباً در سال 1290 در شيراز متولّد شد، و درسال 1300 همراه با والدين خود به عتبات عاليات مشرّف ، و در كربلا ساكن و به علومعربى مشغول شد، والدين او پس از دو سال توقّف در آن مكان شريف به شيرازبرگشتند، و او در كربلا ماند و به علوم ابتدائىمشغول گشت ، پس از 14 سال به شيراز برگشت و دو كتاب((مطوّل )) و ((معالم )) را نزد عالم كامل ، حاج سيد محمّد كازرونى - كه در تدريسمطوّل ماهر بوده - خواند و پس از دو سال اقامت در شيراز باز به سوى كربلا حركت كردو در سال 1310 به سامراء مهاجرت كرد، ورسائل و مكاسب را نزد عالم كامل ، حاج شيخ حسنعلى تهرانى - كه از عالمانجليل و باتقوا بوده - خواند و در بحث مرحوم آيت الله ميرزا محمّد تقى شيرازى حاضر شدو تا روز وفات آن مرحوم ملازم بحث او بود. بعد به كاظمين مشرّف گرديد و در آنجا بهتدريس مشغول شد و بالاخره پس از مدّتى به نجف اشرف مهاجرت كرد و حوزه درسىتشكيل داد نكته قابل توجّه ديگر آنكه غالب استفتائات مرحوم آيت الله اصفهانى زيرنظر آن مرحوم پاسخ داده مى شد.
يك سال قبل از فوتشان ، در سال 1366 به قصد زيارت امام رضاعليه السّلام از نجفحركت كرد و در قم مورد تمجيد و استقبال حوزه علميه و زعماى حوزه چون آيات عظام :بروجردى ، حجت ، فيض ، خوانسارى و صدر قرار گرفت .
سرانجام ، در سال 1367 ه‍ .ق . وفات كرد، و در يكى از حجرات صحن علوىّ مدفونگرديد.(17)
آيت الله العظمى ميرزا محمد حسين نائينى رحمه اللّه
آيت الله علاّمه حاج ميرزا محمد حسين نائينى ، از بزرگترين و نامورترين مراجع عصرخويش ، و از محققين و مدققين در اصول و فقه بود به حدّى كه او را ((مجدّد علماصول و نوآور آن )) ناميده اند.
آن بزرگوار در 17 ذيقعده سال 1376 ه‍ .ق . در نائين اصفهان در خانواده اى روحانىچشم به جهان گشود، و پس از طىّ تحصيلات ابتدايى در زادگاه خود، در پى فراگيرىسطوح عاليه و خارج به حوزه نجف رهسپار گرديد و در رديف شاگردان نامدار آيت اللهحاج ميرزا محمّد حسن شيرازىِ بزرگ قرار گرفت ، و از باب ادب و احترام در درس آيتالله آخوند ملا محمّد كاظم خراسانى نيز حضور مى يافت .(18)
ايشان در اثر اطّلاعات وسيع در علوم رياضى ، حكمت ، فلسفه ، عرفان و احاطه بهكليّات فقه ، امتيازات خاصّى ميان علماى نجف اشرف داشت . آيت الله نائينى با دقّت تامّ وجديّت خاصّ علم اصول را به گونه اى منظّم و از پيچيدگى مهذّب ساخت و ستايش مطّلعيناين فنّ را برانگيخت .
از تاءليفات آن مرحوم كه تا كنون به طبع رسيده مى توان رساله ((لباس مشكوك ))،((رساله لاضرر)) و كتاب ((وسيلة النجاة )) را نام برد، و تقريراتاصول ايشان هم بارها مورد تجديد چاپ قرار گرفته است .
آيت الله نائينى توجّه خاصّى به تكميل ، تهذيب نفس داشت . نماز شب ايشان هيچ گاهترك نمى شد. در طول ساليان خدمتگذارى به جهان علم و مقام روحانيّت ، هيچ كس يك كلمهناشايست از ايشان نشنيد. او فردى نبود كه حقّ كسى را ضايع كند يا به حقوق ديگرانبى توجّه باشد، هرگز اوقات گرانبهايش را بيهوده صرف نمى كرد، يا به مباحثهمسائل علمى اشتغال داشت ، و يا با شرح صدر و گشاده رويى ، به گفت و شنود با مردمپرداخته و به نيازها و مشكلات آنان رسيدگى مى كرد. در مصرف ، اقتصاد را رعايت مىكرد، و در صرف بيت المال مسلمانان روش زهد و تقوا و صرفه جويى را پيشه خودساخته بود و از سهم مبارك امام عليه السّلام و ساير حقوق شرعيّه استفاده خصوصى نمىكرد و هزينه زندگى شخصى را از درآمدهاى خويش تاءمين مى نمود. درباره خدماتسياسى و اجتماعى آن بزرگوار بايد گفت كه : در روزگار سياه و خفقان در ايران ،كتاب ((تنبيه الامة و تنزيه الملّة )) را نوشت و انواع استبداد و خودسرى و حكومت خودكامهپادشاهان مستبد را با منطق و حكمت نشان داد و وظايف علما و فقهاء را نسبت به دين و اوضاعجارى بيان كرد و با تبيين فصول مختلف عهدنامه مالك اشتر، حدود و اختيارات حاكم وحكومت اسلامى را نشان داد، و مراجع مبارز و مجاهد آن روز آيت الله آخوند خراسانى و آيتالله شيخ عبداللّه مازندرانى بر آن كتاب تقريظ نوشتند و ماءخوذ بودناصل مشروطيت را از متن محمّدى صلّى اللّه عليه و آله مورد تاءييد و امضاء قراردادند.(19)
آيت الله نائينى به سبب مبارزه عليه دولت عراق ، به همراه آيت الله اصفهانى ، آيت اللهخالصى و جمعى ديگر از شاگردان مبرّز مرحوم نائينى به ايران تبعيد شد و پس ازاقامت كوتاه در كرمانشاه و همدان وارد قم گرديد و در مدّت ده ماه اقامت خويش در آن شهربه تدريس و امامت جماعت اشتغال ورزيد و پس از گذشت قريب يكسال دوباره به نجف برگشت .
سرانجام ، پس از آن همه خدمات به جهان دانش و تقوا و پس از عمرى زحمت و كوشش در راهتعليم و تربيت شاگردان مكتب توحيد و قرآن ، شمع وجود آن عالم ربّانى و فقيه نامداراسلام در 26 جمادى الاولى ه‍ .ق . مطابق با 24 مرداد 1315 ه‍ .ش . به رحمت حق پيوست .
آيت الله العظمى آقا ضياء عراقى رحمه اللّه
ايشان كه از بزرگان علماى متاءخّر بود، درسال 1278 در سلطان آباد عراقِ عجم (اراك ) متولد شد. و مقدمات علوم را در آنجا به اتمامرساند، سپس به نجف اشرف مهاجرت كرد، و در درس مرحوم سيّد محمّد فشاركى ، آخوندخراسانى ، سيّد كاظم يزدى ، شيخ شريعت اصفهانى و ... شركت كرد.
وى از همان ابتدا به ذكاوت و نبوغ شناخته شد و تدريس را شروع كرد، و به سبب بيانشيوايى كه در تدريس داشت شاگردان بسيارى در درس او حاضر شدند. بعد از وفاتاستادش ، آخوند خراسانى نيز از مدرسين بزرگ شمرده مى شد. و بالاخره حدود 30سال به تدريس ‍ پرداخت و خيلى از شاگردانش از مراجع گرديدند. كتاب ((مقالات الاصول )) در علم اصول در دو جزء نوشته اوست .
سرانجام آن بزرگوار در سال 1361 ه‍ .ق . در نجف اشرف به رحمت خدا رفت .(20)
آيت الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى
آن بزرگوار در سال 1277 ه‍ .ق . در روستاى ((مديسه )) از قراء لنجان اصفهان بهدنيا آمد و تحصيلات اوليه را در اصفهان در مدرسه ((نيمارود)) به انجام رساند و ازمحضر ميرزا ابوالمعالى كلباسى استفاده ها برد. سپس درسال 1307 ه‍ .ق . به قصد ادامه تحصيلات ، عازم حوزه علميه نجف گرديد و در محضردرس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شركت جست و در درس آيت الله آخوند خراسانى بهدرجه عاليه اجتهاد نايل آمد.
بعد از رحلت آخوند خراسانى و آيت الله ميرزا محمد تقى شيرازى ، آيت الله نائينى و آيتالله اصفهانى هر دو به عنوان مرجع تقليد معروف گرديدند. و بعد از فوت ميرزاىنائينى ، آيت الله اصفهانى به عنوان يگانه مرجع اغلب بلاد شيعه محرز ومسجّل گرديد.
((وسيلة النجاة )) نام رساله عمليّه اوست كه به علت جامعيت مورد تحشيه حضرت امامخمينى قدّس سرّه و برخى از فقهاى معاصر قرار گرفت .
سرانجام آن عالم بزرگوار در روز دوشنبه نهم ذى الحجّة 1365ه‍ .ق . مطابق با سيزدهمآبان 1325 ه‍ .ش . در كاظمين دارفانى را وداع گفت .
آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء خطاب به جنازه او اين جمله را انشا فرمود:
((گوارا باد بر تو نزول بر معبود خويش . زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلتپسنديده اى داشتى ، زندگى تو آنچنان باشكوه و تواءم با تدبير بود كه بزرگانگذشته را به بوته فراموشى سپردى و آيندگان را به تعب افكندى . گويا تودوبار به جهان آمده بودى . يك بار تجربه و درايت كسب نموده و بار ديگر آن را بهكار بسته بودى .))
او داراى صفات كريمه و همّت بلند و صاحب روح بزرگ پايدارى و استقامت در راه خدابود. و در كياست و درايت و مديّريت ، گوى سبقت را از ديگر هم رديفان خود برده بود. اوبيان رسا و طبع بلند داشت ، به حدّى كه مجلس درس ايشان از پرجمعيّت ترين درسهاىحوزه نجف بود. او در جريان مبارزات مردم مسلمان عراق دخالت داشت و به هميندليل به همراه عده اى از علما به ايران تبعيد گرديد. و در برابر حوادث مسجدگوهرشاد عكس العمل نشان داد.(21)
آيت الله العظمى شيخ مرتضى طالقانى رحمه اللّه
آن بزرگوار در حدود 1280 ه‍ .ق . در طالقان به دنيا آمد و پس از خواندن قرآن وادبيات فارسى در مكتب خانه آنجا به تهران ، و بعد از چندى به اصفهان عزيمت كرد، واز محضر علماى بزرگ آن سامان ، مانند: آيت الله ابوالمعالى كربلايى ، حكيم قشقائى ،آخوند ملا محمّد كاشى ، و ديگران استفاده برد، سپس به نجف اشرف مهاجرت كرد و ازمحضر علماء و استادان بزرگوارى ، مثل : آخوند خراسانى ، حاج سيد محمّد كاظم يزدى ،شريعت اصفهانى ، ميرزا محمّد تقى شيرازى و ديگران استفاده برد و به تهذيب نفس وتكميل روح پرداخت و به كمالات معنوى رسيد.
آن بزرگوار جدّاً از دنيا اعراض مى كرد و به تدريس و پرورش ‍ محصّلين مهذّب و بارعمى پرداخت . به گونه اى كه بسيارى از مراجع و دانشمندان بزرگ معاصر از محضر وتدريس او استفاده كرده ، و عدّه اى از پرورش يافتگان درس اخلاق و عرفان ايشانند.
ايشان تا آخر عمر به تجرّد گذرانيد و در حوزه علميّه نجف اشرف ، در مدرسه سيّد يزدى، صاحب عروة الوثقى اقامت گزيد، و سرانجام بهسال 1364 ه‍ .ق . در همانجا دار فانى را وداع گفت .(22)
علامه حكيم آيت الله سيد حسين باد كوبه اى قدّس سرّه
آن بزرگوار در سال 1293 در روستاى ((دلان )) از قراى بادكوبه متولّد شد و در نزدوالد عالمش تربيت يافته و مقدّمات و ادبيّات را نزد او فرا گرفت ، پس از فوت والدشبه تهران مهاجرت و در مدرسه صدر اقامت گزيد، و رياضيات و فلسفه را از فيلسوفبزرگ مرحوم آقا سيد ابوالحسن جلوه و ميرزا هاشم اشكورى ،(23) و كلام را از استاداناين علم در مدّت هفت سال با جديّت تمام فرا گرفت ، آنگاه به نجف مسافرت نمود و دردرس آيت الله العظمى آقاى آخوند خراسانى كه مصادف بااوائل تاءليف كفايه بود، حاضر شد، و فقه را از محضر آيت الله آقا شيخ محمّد حسنمامقانى استفاده كرد، سپس گروهى از فضلاء گرد او جمع شده و از تحقيقات و نظرياتشاستفاده مى كردند، تا آنكه در شب 28 شوال المكّرم 1358 ه‍ .ق در حمّام حضرتى نجفاشرف وفات كرد، و در جوار جدّ گرامى اش حضرت على عليه السّلام دفونگرديد(24).
آيت الله العظمى حجت كوه كمره اى قدّس سرّه
آن جناب ، جامع معقول و منقول ، و عالم عامل ، فقيهكامل ، محدّث فاضل ، حكيم ماهر، اصولى محقّق و رجالى مدقّق بود.
درماه شعبان سال 1310 ه‍ .ق . در شهر تبريز متولّد، و در مهد تربيت پدر و دامن مادرعفيفه اش بزرگ شد. آن بزرگوار، از سادات و خانواده هاىاصيل و نجيب ((كوه كمر)) تبريز است . نسب عالى ايشان با بيست و پنج واسطه به سيداجل سيد محمد مصرى ملقّب به حجازى ، از فرزندان على اصغر بن الامام زين العابدينعلى بن الحسين عليهماالسّلام مى رسد.
ايشان از نعمت استعداد سرشار و هوش بالا و سرعتانتقال و فهم فوق العاده برخوردار بود، لذا به سرعت زياد و در مدت كوتاه تحصيلاتمقدماتى لازمه و ادبيات معموله ، و پس از آن فقه واصول و رياضيات و معقول و طبّ قديم و جديد و مقدار وافى از علوم جديد نظير فيزيك وشيمى و ساير فنون متنوّعه را از اكابر و دانشمندانفاضل آن سامان ، و به خصوص مرحله سطح تحصيلات فقهى و اصولى را نزد والدش ،مرحوم سيّد على آقاى كوه كمره اى فراگرفت .
در سال 1330 پس ازگذشتن 20 سال از عمر شريفش به نجف اشرف مهاجرت كرد و ازمحضر استادان بزرگ از قبيل آيات عظام : علاّمه يزدى صاحب عروة الوثقى ، شريعتاصفهانى ، ميرزاى نائينى ، آقا ضياء الدين عراقى ورجال ديگر بهره مند شد، و در سال 1349 به قم آمد و به عنوان يكى از اعاظم علما ومدرّسين آن حوزه مقدس ‍ مورد توجّه آيت الله العظمى حايرى ، مؤ سس حوزه علميه قمّ قرارگرفت ، و در اواخر عمر شريف آيت الله حايرى ، به امر آن بزرگوار به جاى او اقامهجماعت مى كرد، و بعد از رحلت ايشان نيز در جاى وى تدريس مى كرد، و ساير فقها وعلماى حوزه نيز مقام وى را ارج مى نهادند.
ايشان با اينكه به چندين بيمارى مبتلا بود، امّا تا آخر ايّام زندگانى به تدريس وجواب استفتائات و رسيدگى به امور مسلمين مى پرداخت .
آن بزرگوار از هوا و هوس عارى ، و از تظاهر فرارى ، و جدّاً مصداق حقيقىِ اين كلاممنقول از معصوم عليه السّلام بود كه :
((مُخالِفاً لِهَواهُ، مُطيعاً لاَِمْرِ مَوْلاهُ، صاَّئِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدينِهِ))(25)
- مخالف هوا و هوس ، مطيع امر مولايش ، خويشتندار و حافظ دين .
ايشان بسيار كتوم بود لذا نزديكترين افراد به او هم آن طور كه بايد وى را نشناختند.آن جناب از افرادى بود كه به فيض ملاقات با حضرت ولى عصر ((عج ))نائل آمده بود.
از خصايص ديگر آن مرحوم اين بود كه با همه گرفتاريها، هيچگاه بى كار نبود و هموارهبه مطالعه كتب علميّه و فقهيّه و غيره مشغول بود، حتى شنيده شده است كه شب عروسى همدر نجف اشرف تا چندين ساعت چون شبهاى ديگر مطالعه را ترك نكرد، و آثار مهمّى ازخود به يادگار گذاشت كه ظاهراً هنوز به چاپ نرسيده است ، به چند نمونه اشاره مىكنيم : 1- كتاب البيع . 2- جامع الاحاديث و الاصول . 3- حاشيه بر كفايه . 4- لوامعالانوار الغروية فى مرسلات آثار النبوية . 5- مستدرك المستدرك و...
آيت الله حجّت خود پيش بينى فوتش را كرده بود، و دو ساعت پيش از مرگ جمعى از علماىحوزه را طلبيده و تربت پاك حسينى خواسته و بر زبان گذارده و گفته بود:
((آخِرُ زادى مِنَ الدُّنْيا تُرْبَةُ الْحُسَيْنِعليه السّلام))
- آخرين اندوخته من از دنيا، تربت امام حسين عليه السّلام است .
و نيز در اين لحظه با قرآن استخاره كرده بود، چوناول سطر قرآن اين آيه آمده بود:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ(26))
- دعوتِ حقّ براى خداست .
با صداى بلند فرموده بود:
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ(27)).
- همانا ما از خداييم ، و به سوى او باز مى گرديم .
و بلافاصله به ملكوت اعلى پيوسته بود.
آيت الله العظمى بروجردى با شنيدن خبر فوت ايشان فرموده بودند: ((كمرم شكست )).
مدرسه و مسجد حجتيّه به عنوان دو يادگار از آن مرحوم به جا مانده است ، و طبق وصيّت ،قبل از فوتش حجره اى را كه در جنب مسجد است اختصاص به مقبره آن مرحوم و خانواده اشدادند، و اين بر اساس دستور و الهام غيبى بود كه در عالم خواب به ايشان گفته شدهبود.(28)

next page

fehrest page