بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام جواد علیه السلام, حسین ایمانى یامچى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JAVAD001 -
     JAVAD002 -
     JAVAD003 -
     JAVAD004 -
     JAVAD005 -
     JAVAD006 -
     JAVAD007 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

12 - سعد بن سعد القمى :
سعدبن سعدبن الاحوص بن سعد مالك الاشعرى القمى : شخصيتجليل القدر، مصنف ، محدث ارزشمند و فقيهى نام آور بود.ايشان از افتخار مصاحبت سه اماميعنى حضرات ائمه معصومين : موسى بن جعفر، امام رضا و حضرت جواد عليهم السلامبرخوردار گشت و از هر سه امام روايت دارد.
تمامى علماى رجال كه پيرامون رواة شيعى كتاب نوشته اند او را به وثاقت ياد كرده اندو از امام جواد عليه السلام تعابيرى صادر شده كه حاكى از رفعت منزلت و جايگاه اوست.(95)
از حديثهاى بسيار ارزشمند ايشان اين حديث شريف است كه از هشتمين مهر سپهر امامتنقل كرده است : از اباالحسن الرضا عليه السلام راجع به زيارت فاطمه دختر موسى بنجعفر عليهماالسلام سئوال كردم : فرمود:
((من زارها فله الجنة )).
كسى كه او - حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها - را زيارت كند ثواب او بهشت است(96).
13- حسن بن سعيد اهوازى :
ابومحمد حسن بن سعيد بن حمادبن سعيدبن مهران اهوازى از جامعترين افراد زمان خود در علمفقه ، آثار و ساير علوم اسلامى بود. كه با برادر خود در تدوين سى جلد كتابهاى اومشاركت داشت ، كتب ارزشمندى كه شهرت برادرشان حسين بواسطه آنهاست .
اين محدث ، امام رضا و امام جواد عليهماالسلام را درك كرده و از هر دوى آنها روايتنقل كرده است .
شيخ طوسى وى را از اصحاب حضرت رضا و امام جواد عليهما السلامنقل كرده و گفته اند كه او على بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم حضينى را به محضر امامرضا عليه السلام آورد و آن خدمت - ارزنده به اسلام و مسلمين - بدست آنها تحقق يافت .
كشى هم به اين خصيصه حسن بن سعيد در شناسائى ، معرفى و ارتباط دادن افرادشايسته با امام رضا عليه السلام را نوشته كه اسحاق بن ابراهيم الحضينى و على بنريان و عبدالله بن محمد الحضينى توسط ايشان به امام رضا عليه السلام معرفى شدهاند.
شيخ طوسى ، علامه ابن داود و ابن شهر آشوب و متاءخرين از علماىرجال ، وى را فردى موثق معرفى كرده اند.
در فهرست ابن نديم وى فردى جامع در فقه و داراى مناقب و آثار معرفى شده است(97).
14 - حسين بن سعيد اهوازى :
ابومحمد، حسين بن سعيد كوفى اهوازى شخصيتى استجليل القدر، معروف ، مورد وثوق و اطمينان و صاحب تاءليفات ارزنده كه تعداد آن را سىجلد نوشته اند و با مشاركت برادرشان حسن آنها را نوشته است . كتابهاى او خوب و موردعمل بودند.
شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا و جواد و هادى عليهم السلام دانسته و برصاحب تاءليفات ، ثقه و اهوازى بودنش تصريح كرده است .
در رجال نجاشى به تاءليفات سى جلدى او اشاره شده و همين كتابها منشاء شهرت ايشانمعرفى شده است .
در فهرست ابن نديم جامعيت اين دو برادر در فقه و علوم اسلامى در زمان خودشان موردتاءكيد قرار گرفته است . اكثر كتب رجالى تدوين شده پيرامونرجال شيعه ايشان را توثيق كرده و تمجيد نموده اند.
از جمله آثار ايشان مى توان به كتب ذيل اشاره كرد:
كتاب تفسير القرآن ، كتاب الفرائض ، كتاب الحدود، كتاب التقيه ، كتاب الرد علىالغلاة ، كتاب المناقب ، كتاب الزهد، كتاب الشهادت از طريق اين دو برادر حدود هفتاد روايتبه دست شيفتگان ولايت رسيده است (98).
ماءمون كه بود؟ و چه كرد؟
با توجه به نقش محورى ماءمون عباسى در تاريخ زندگى امام على بن موسى الرضاوامام محمدبن على الجواد عليهماالسلام و تاءثير بسزاى او در تحولات سياسى ، علمى وفرهنگى و اجتماعى زمان خودش جهت آگاهى بيشتر خوانندگان عزيز تاريخ كهن وسرشار از مناظر عبرت اسلام پيرامون حالات اين خليفه هوشمند و سياستمدار عباسىمطالب مختصرى تقديم مى شود:
عبدالله بن هارون الرشيد فرزند پنجمين خليفه عباسى است كه پس از برادرش امين بهعنوان هفتمين خليفه عباسى شناخته شده است .
ماءمون داراى همان شخصيتى صحيح است . بسيار نيرومند و بهاحتمال قوى نيرومندترين رجل علمى و ادارى بنى عباس است با مزاياى متعدد و ويژگيهاىمنحصر به فرد.
هوش سياسى ، اطلاعات گسترده فقهى ، كلامى ، تاريخى و جامعه شناسى ، او را درتحكيم پايه هاى قدرت و غلبه بر حريفان در كشاكش جنگ قدرت يارى كرد كه در اينبخش گوشه هايى از فراز و نشيبهاى مواضع حساس وى با شيوه اى تحليلى تقديم مىشود.
سالى كه ماءمون به قدرت رسيد دولتش از هر سو در معرض خطر و تهديد بود از جمله:
((سرى بن منصور شيبانى معروف به ((ابى السرايا)) در كوفه و نواحى آن قيام كرد ورهبرى دعوت براى محمد ابن ابراهيم بن اسماعيل بن حسن بن حسن على عليه السلام را برعهده داشت كه توده مردم با وى بيعت كرده بودند.
در مدينه محمد بن سليمان بن داود بن الحسن سر به شورش برداشته بود.
در بصره على بن محمد بن جعفر بن على بن الحسن و زيد بن موسى بن جعفر ملقب به(زيدالنار) قيام كرده و بر بصره و نواحى آن چيره شده بودند و جاى پايشان محكم شدهبود. همچنانكه در يمن ابراهيم بن موسى و در مدينه حسن بن الحسين معروف به ((الافطس)) قيام كرده و براى ((ابن طباطبا)) دعوت كرده كه وقتى او مرد براى خودش دعوتكرد))(99).
علاوه بر شورشهاى مذكور قيام علويها نيز هراز گاهى به وقوع مى پيوست و تقريبامى توان چنين تعبير كرد كه عموم شيعيان بويژه شيعيان كوفه از هر قيام و شورشىاستقبال مى كردند.
اين حركات گسترده مردمى از يكسو دستگاه حكومتى ماءمون هفتمين خليفه عباسى را تحتفشار قرار داده بود و از سوى ديگر جايگاه اجتماعى ماءمون در نزد اعراب و بويژهعباسيان مطلوب نبود كه يكى از عوامل مؤثر در تضعيف موقعيت ماءمون در نزد عباسيان اينبود كه مادر ماءمون كنيز بود در حاليكه امين ششمين خليفه عباسى مادرش زبيده از اعراباصيل بود و اين عامل بر مقبوليت امين در نزد عباسيان مى افزود.
مادر ماءمون كه بود؟ و چگونه به همسرى هارون درآمد؟
مادر هفتمين خليفه عباسى كنيزى خراسانى بنام((مراجل )) بود و چركين ترين كنيز آشپزخانه هارون الرشيد.
روزى زبيده همسر دائم و بسيار ذى نفوذ پنجمين خليفه عباسى با شوهرش ‍ هارون الرشيدبا شرط حكم و رضا شطرنج بازى كرد - و بنا شد هركس كه بازى را برد حكم نمايد وطرف باخته به حكم راضى شود زبيده برنده شد و طبق شرط حكمى به شرطذيل صادر كرد كه هارون با زشتترين ، بدشكلترين ، و چركينترين كنيز آشپزخانهنزديكى نمايد. ابتدا هارون الرشيد راضى نشد و حاضر بود كه خراج مصر و عراق رابه زبيده ببخشد بلكه او هارون را از اين حكم معذور دارد و عفو نمايد ولكن زبيدهقبول نكرد به ناچار مقدمات اجراى حكم را فراهم كردند و گشتند و غير از((مراجل )) كه تمام صفات مذكور در آن جمع باشد پيدا نكردند. بنابراين زبيده او راخواست تا هارون الرشيد با او آميزش نمايد كهمحصول آن زناشوئى ماءمون (100) گشت .
مادر ماءمون در همان اولين روزهاى پس از زايمان از دنيا رفت و برخى مورخان كهمسائل ناشى از باورهاى نژادپرستى حاكم بر عباسيان را تعقيب وتحليل مى كنند همين فوت زودرس مادر ماءمون يعنى((مراجل )) را خوش ‍ شانسى ماءمون تلقى و ارزيابى مى كنند، چرا كه باعث شد امرتربيت ماءمون به فضل بن سهل واگذار شود و او از هر اقدامى براى تربيت شايستهماءمون كوتاهى نكرد. قابل ذكر است كه سال ولادت ماءمون 170 ه‍ق در اولينسال خلافت پدرش و سال وفاتش را سال 218 ه‍قنقل كرده اند.
برخلاف امين كه مشغول خوش گذرانى ، تن پرورى و عيش و نوش بود با شرايط حاكمبر محيط تربيتى و نيز انتخاب فردى ماءمون وى بصورتى كاملا جدى براى نضج ورشد فكريش بسيار بها مى داد و از اين طريق خود را بدانجا رساند كه تقريبا اجماعمورخين نامى تاريخ خلفا حكايت از جامعيت و واعلميت او در ميان خلفاى عباسى دارد كه براىنمونه نظر شريفتان را به فرازهايى از متون معتبر جلب مى كنيم .
1 - از امام رضا عليه السلام نقل شده كه : ((سابعهم اعلمهمم )) هفتمين خلفاى عباسىدانشمندترين آنهاست (101).
2 - ماءمون دانشمندترين خلفاى عباسى در فقه و كلام بود(102).
3 - هارون الرشيد: و عبدالله المرضى الطريقة ،الاصيل الراءى ، الموثوق فى الامر العظيم ، فان ملت الى عبدالله اسخطت بنى هاشم(يعنى العباسيين ) وان افردت محمدا بالامر لم آمن تخليطه على الرعية .
پدر ماءمون راجع به پسرش چنين مى گويد: عبدالله داراى روشى مورد پسند، فكرىاصيل ، مورد اطمينان در كار خطير خلافت هست ، اگر به عبدالله (ماءمون )مايل شوم بنى هاشم (عباسيان ) را غضبناك كرده ام و اگر محمد (امين ) را در امر خلافت تنهابگذارم از به هم ريختن امور مردم توسط او خاطر جمع و ايمن نيستم (103).
شيوه ماءمون در برخورد با بحران ها
هفتمين خليفه عباسى كه هوش سياسى و ذكاوت او در مورد تاءييد دوست و دشمن است درقبال بحرانهاى متعدد تهديد كننده قدرت خويش با شناخت صحيح وعميق از شرايط حساسحاكم بر زمان و مكان ، مواضع بسيار حساب شده اى اتخاذ كرد كه فرازهاى مهم از آن
سياستها را به نحو اختصار تقديم مى كنيم :
1 - تظاهر به تشيع و يا حداقل جانبدارى كاملا محسوس از مبانى كلامى و آراء فقهىشيعه : براى روشن شدن مطلب نمونه هايى ذكر مى شود.
الف ) اعتقاد به خلق قرآن كه در برخورد با محدثين و فقهاى عامه قاطعانه از آن دفاعكرد.
ب )اعتقاد به جايز بودن نكاح متعه (ازدواج ) موقت و پاسخ صريح و قاطع به خليفهدوم كه آن راتحريم كرد.
ج ) عطوفت به علويان ، عفو شورشيان علوى و بازگرداندن فدك به آنان و ابرازتاءسف عميق از نحوه برخورد اسلاف با علويان .
د) ناسزا گفتن ، به معاويه را سنت جارى ساخت و آشكارا چنين گفت كه :هركس معاويه رابه خوبى ياد كند ذمه اش مشغول است و از او راضى هستم و برترين آفريده خدا پس ازرسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم على ابن ابى طالب عليه السلام است (104).
علل و عوامل مؤثر در تشيع ماءمون :
اين موضوع مهم مورد توجه اكثريت قريب به اتفاق محققين ژرف نگر تاريخ اسلام قرارگرفته است ، زيرا اين خليفه دانشمند عباسى مذهب شيعه را مورد توجه قرار داد؟
ره آورد اين شيوه در تحكيم پايه هاى حكومت ماءمون چه بود؟
برخى از مورخين خواسته اند چنين تحليل كنند كه موضوع شيعه بودن ماءمون ريشه دردوران طفوليت وى دارد مربى وى فردى شيعه مذهب بوده است .
ليكن خود ماءمون نظرى ديگرى دارد كه در خور توجه و يكى از ژرفترين مناظر عبرت هست.
بنابه نقل روايان ماءمون خطاب به گروهى از اطرافيانش گفت : آيا مى دانيد كه چهكسى تشيع را به من آموخت ؟
همگى گفتند: نه به خدا قسم نمى دانيم .
گفت : آن را هارون الرشيد به من آموخت .
گفته شد: چگونه چنين بود، حال آنكه او افراد اين خاندان(اهل بيت ) را مى كشت ؟
گفت : او آن ها را به خاطر حكومتش مى كشت و مى دانيد كه حكومت و قدرت بى پدر و مادراست . من يك سال با او به حج رفتم وقتى وارد مدينه شد به پرده دارانش گفت : هيچكس ازفرزندان مهاجرين و انصار و بنى هاشم و ديگرقبايل قريش از اهالى مكه و مدينه بر من وارد نشود، مگر آنكه نام و نشان و نسبش را برشمارد بطورى كه هر كس مى خواست بر او وارد شود بايد مى گفت : من فلان بن فلان ...و تا اينكه به جدش از بنى هاشم ياقريش و غيره مى رسيد و وارد مى شد و هارونالرشيد بسته به منزلت نسبش و هجرت پدرانش از دويست تا پنج هزار دينار به اوبخشش مى كرد، و روزى كه من ايستاده بودم فضل بن ربيع وارد شد و گفت : اى اميرالمؤمنين بر در، كسى است كه مدعى است موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن علىبن ابيطالب عليهم السلام مى باشد و در حاليكه ما و امين و مؤ تمن و ديگر سران درحضورش (هارون الرشيد) ايستاده بوديم بر ما وارد شد، هارون الرشيد به ما گفت : مراقبخودتان باشيد. سپس به راهنما گفت كه اجازه ورودش دهيد و بگوييد كه تنها در محضر مناز مركبش پياده شود در حاليكه به همان وضع ايستاده بوديم مردى سالخورده اى كهعبادت فرسوده اش كرده و تنها پوستى بر استخوانش ‍ گذارده بود و پيشانى و بينىاش نشان سجود برخود داشت وارد شد و همينكه رشيد را ديد مى خواست خود را از الاغى كهسوارش بود فرود آورد كه رشيد فرياد زد نه به خدا سوگند كه تنها در محضر منبايد (پياده ) شوى و پرده دار مانع از پايين آمدنش شد. ما همه با احترام عميقى به اونگاه مى كرديم و سران به او خيره شده بودند. وقتى به آن جا رسيد رشيد برخاست و اورا تا انتهاى بارگاه استقبال كرد و سرو صورتش را بوسيد و دستش را گرفت و بهصدر مجلس برد و در كنارش نسشت با او به گفتگو پرداخت و خوشامدش گفت و ازاحوالش مى پرسيد و هنگاميكه رشيد با برخاستن او برخاست و وداعش گفت روبه من و امينو مؤ تمن كرد و گفت : اى عبدلله و اى محمد و اى ابراهيم عمو و سرور خود را همراهى كنيد ودر سوار شدن (بر الاغ ) كمكش كنيد(105).
در نقلى ديگر چنين آمده كه ماءمون كه از شيوه برخورد پدرش با هفتمين مهر سپهر سرورىشگفت زده شده بود با جراءت و گستاخى خاص خودش از هارون الرشيد پرسيد كه اينكى بود كه با او چنين برخورد كردى و از تعبير پدر و مادرم فدايت با استفاده كردى ؟
هارون جواب داد او صاحب حق است .
پرسيدم : اگر اين را مى دانى چراحقش را نمى دهى .
جواب داد پسرم : ((الملك عقيم )) حكومت نازاست و به خدا سوگند اگر تو نيز بر سر آنبا من درآويزى چشمانت را درخواهم آورد(106).!!
اين موضوع مهم ريشه در عدم تقواى سياسى هارون الرشيد و ماءمون دارد كه حب جاه ورياست طلبى آنان را به اعمال هولناكى چون اقدام بهقتل امام معصوم وادار مى سازد.
2 - وادار ساختن امام رضا عليه السلام به پذيرش ولايت عهدى تحميلى با اهدافذيل :
الف ) خلع برادرش مؤ تمن از ولايت عهدى حذف رقيب به دست رقيب ديگر و نيز گرفتناعتراف از علويين به مشروعيت خلافت .
ب ) دامن زدن به كينه ديرينه عباسيان بر عليه بنى هاشم بويژه تهييج آنان بر عليههشتمين مهر سپهر سرورى سلطان دين رضا عليه السلام .
ج ) ايمن شدن از جنبشها و شورشهاى مردمى بويژه حركات انقلابى و قدرتمند علويان وجلب محبت .. اقوام ضد عباسيين و ارضاى افكار عمومى شيعيان .
د) محاصره و زير نظر گرفتن رفت و آمد امام و ايجاد فاصله ميان آن حضرت و پايگاههاىگسترده مردمى و گرفتن اعتراف ضمنى از امام به مشروعيت تصرفاتش .
ه ) ايجاد شك و ترديد در دل مردم نسبت به آن حضرت : كه معناى عدم پذيرش و خواستههاى خليفه چيست و پذيرش ولايت عهدى چه مفهومى دارد؟
و)آلوده كردن امام به زرق و ترق دنيوى وبهقول شيطانى خودش آوردن امام از عرش به فرش .
ز) بيم دادن عباسيان و تنبيه آنان .
ماءمون در عصر حضرت رضا عليه السلام راجع به برخى از اهدافش سخت كاميابگرديد، چراكه در مدت آن دو سالى كه حضرت رضا عليه السلام به عنوان ولى عهدزندگى كرده از قيام علويان يا حركت مردمى بر عليه ماءمون صحبتى به ميان نيامده وبطور قاطع احترام حضرت رضا عليه السلام در پيشگيرى از امور مذكور تاءثيربسيارى بسزائى داشته است .
ماءمون با ذكاوت و جامعه شناسى ويژه خويش از هر فرصتى جهت اقدامات عوام فريبانهو اغواى توده دهن بين جامعه به خوبى استفاده ميكرد كه از جمله مى توان به موارد زيراشاره كرد:
1 - سكه زدن بر سيم و زر به نام حضرت رضا عليه السلام كه حيله و فريبى كارآمد ومؤثر درعوام مردم بود و بكارگيرى عنصر سحرآميز تبليغات گسترده دستگاه خلافتتاءثير آنرا بس خطير مى ساخت .
2 - تزويج دخترش ام حبيبه به حضرت رضا عليه السلام و...
البته امام رضا عليه السلام كاملا متوجه نيات شوم ايشان بود كه نمونه هاى تاريخىذيل مؤ يد اين مدعاست .
الف ) از هروى نقل شده كه : به خدا سوگند كه رضا عليه السلام ازميل و رغبت اين امر را نپذيرفت ، او رابه كوفه بردند و از آنجا از راه بصره به مرو رفت(107).
ب ) در تاءييد همين قول هروى از ماءمون نقل شده كه وقتى خلافت را به امام عليه السلامعرضه كرد و آن حضرت نپذيرفت - چون به مكر و نيت شوم ماءمون وقوفكامل داشت و به اين موضوع قطع داشت كه ولايت عهدى را عرضه داشت آنرا نپذيرفت در آنزمان ماءمون به حضرت رضا عليه السلام گفت : تو مرا به كارى واميدارى كهخوشايندم نيست ، همانا كه از سطوت من ايمنى ، پس به خدا سوگند ياد مى كنم كه اگرولايت عهدى را قبول نكنى ترا به آن مجبور مى كنم و اگر نپديرفتى گردنت را ميزنم(108).
ج ) نكته جالب اينكه امام به نحوى صريح يكى از اهدافش رابه خود مامون بازگو مىكند - كه او را متنبه سازد و بفهاند امام توجه اهداف شيطانى وى مى باشد- ((آيا مىخواهى مردم بگويند كه على بن موسى در دنيا پرهيزكار نيست ، بلكه دنيا از او پرهيزميكند؟
آيا نمى بينى كه چگونه ولايت عهدى را از سرآز به دنيا و طمع به خلافت پذيرفت؟!!(109).
د) وقتى امام به پذيرش ولايت عهدى مجبور شد فرمود:
من اين كار را مى پذيرم به اين شرط كه هيچكس را ستمى ندهم و كسى رابيكار نكنم ورسم و سنتى را نشكنم ، فقط دورادور ناظر بر امور باشم ، ماءمون نيز با اين نظرموافقت كرد(110).
امام با اين اقدام درعمل محيط تبعيدى كه ماءمون در صدد ايجاد آن بود بهمحل نشر و ترويج مبانى متقن كلامى شيعه اثنى عشرى و تجلى مظاهر دلربائى ازعمل خدادادى امامت در پايتخت عباسى گرديد.
امام نه تنها در هيچ كارى از شئون حكومت عباسى دخالت نكرد و مسئوليت آنرا به عهدهنگرفت ، بكله با حضور رسمى در مجالس و ملاقات هياءتهاى رسمى ميهمان و مناظره هاىعلمى با دانشمندان دربار و پايتخت گامى بلند در جاافتادگى بيش از پيش معارف وفضايل اهل بيت و آشنايى اهل نظر باآن فرهنگ والا برداشتند، چرا كه : عدو شود سبب خيراگر خدا خواهد.
3 - تغيير شعار و درفش عباسيان به رنگ سبز
ماءمون براى تبديل خلافت به سلطنت موروثى و پادشاهى با يك حركت بسيار عوامفريب ابتدا شعار و درفش عباسيان را كه سياه بود به رنگ سبز با عنوان تبليغاتىلباس على عليه السلام و فرزندانش تغيير داد.
در حاليكه دركتاب ((الوزراء و الكتاب )) جهشيارى چنين آمده كه : لباس ‍ سبزى كه ماءمونطى نخستين دوره خلافتش برگزيده متعلق به علويان نبود لباس پادشاهان فارس وزردشتيهاى آن نواحى بوده ، و لباس علويان به رنگ سفيد بود و عباسيان سياه مىپوشيدند و ادامه مى دهد كه : وقتى ماءمون با وزراء و نزديكانش به مشورت پرداخت نعيمبن حازم كه از مشاوران مورد اعتمادش بود به وى گفت : تو مى خواهى كه قدرت رااز بنىعباس بگيرى و به خاندان على دهى و پس از آن ، عليه ايشان نقشه چينى و خلافت رابهصورت پادشاهى درآورى و اگر چنين قصدى نداشتى از رنگ لباس على و فرزندانش كهسفيد است عدول نمى كردى و رنگ سبز را كه متعلق به كسرى و زردشتيان است انتخابنمى كردى : و مى افزايد. كه عبيديها در مصر رنگ سفيد را به عنوان شعار خودبرگزيدند و اگر رنگ اصالت علوى داشت مطمئنا انقلابيون آن را برمى گزيدند كه درتاريخ چنين چيزى گفته نشده است ، ولى آنچه كه اتفاق افتاده است اين بود كه در جرياندرگيريهاى امين و ماءمون ابن طباطبا قيام كرد و پوشش سفيد را شعار خود قرار دادهمچنانكه على بن محمد بن جعفر بن محمد در بصره نيز سر به شورش ‍ داشت و غلبهپيدا كرد و سفيد پوشيد و به همين ترتيب ديگر انقلابيون علوى نيز رنگ سفيد راشعارخود قرار دادند و جزاينها كه در اين باره آورده ، تحقيق آن براى ما چندان لزومىندارد(111).
لكن واقعيت مسلم تاريخى است كه دستگاه حكومتى ماءمون با تبليغات دروغين و سرشار ازتزوير پيرامون تبديل رنگ درفش لباس عباسيان به نحوى بس مؤثر در تحكيم پايههاى حكومت ماءمون عباسى استفاده كردند و اكثريت عوام و دهن بين جامعه را تحت تاءثيرقرار دادند.
ماءمون و حضرت امام محمد تقى عليه السلام :
اين خليفه باهوش ، دانشمند و سياستمدار در قبال نهمين مهر سپهر سرورى نيز سياستهاىشيطانى خود را با اهداف زير پيگيرى كرد:
1 - براى داشتن عامل نفوذى و مراقبت هميشگى درداخل منزل و سوءاستفاده هاى ديگر، دخترش امفضل را به تزويج حضرت جواد عليه السلام درآورد و از اين راه مى خواست عباسيان رابر عليه امام عليه السلام تحريك نمايد در حاليكه ظاهرا مسئوليتى متوجه خودش ‍نباشد.
2 - با نزديك كردن حضرت جواد عليه السلام به دربار در پى آلوده كردن امام عليهالسلام به دنيا و برخورداريهاى دنيوى بود و در اين هدف شوم خويش سخت ناكام ماند.
3 - ملاطفت به امام جواد عليه السلام و دلجويى از شيعه وفروكش كردن قيام علويان .
4 - عوام فريبى : به عنوان مثال به متن زير توجه فرماييد.
گاهى مى گفت من به اين ازدواج اقدام كردم تا ابوجعفر عليه السلام از دخترم صاحبفرزند شود و من پدربزرگ كودكى باشم كه ازنسل رسول الله صلى الله عليه و آله و على بن ابيطالب عليه السلام است (112).
لازم به يادآورى است كه منابع معتبر تاريخى به موضوع ازدواج حضرت جواد عليهالسلام با صراحت اشاره كرده اند كه ماءمون همزمان با ولايت عهدى امام رضا عليه السلامدخترش ام فضل رابه همسرى امام جواد عليه السلام درآورد(113) و يا اينكه او را نامزدكرد براى امام جواد عليه السلام (114).
امام سئوالى كه دهن هر كاوشگر را به خود جلب مى كند اين است كه : آيا ازدواج امام محمدتقى عليه السلام با ام فضل يك پيوند مصلحتى همچون ازدواجرسول گرامى اسلام با عايشه بود يا اينكه بر اثر فشار و بنا به درخواست ماءمونصورت گرفت ؟
با مراجعه به متون ماد رو معتبر ذهن هر فرد منصفى اينرا در مى يابد كه قسم دوم يعنىبنابه فشار و درخواست ماءمون بود و در واقع تضمين كننده مصالح ماءمون بود نهمصلحت وبرخى كتب اختصاصى تدوين يافته درتحليل زندگى سياسى حضرت رضا عليه السلام بهتفصيل در اين باره سخن گفته اند (115) كه خوانندگاناهل تحقيق مى توانند مراجعه نمايند، اميد است اين مختصر راجع به روشن كردن برخى اززواياى حساس زندگى امام نهم شيعيان جهان مؤثر باشد.
محورهاى عملكرد بسيار مؤثر و كارآمد امام جواد عليه السلام :
تحليل دوره امامت بس پرخير و بركت نهمين مهر سپهر سرورى حضرت امام محمد تقى عليهالسلام در جهت اثبات شايستگى امامان معصوم و دوازده گانه شيعه و ترسيم بخشى ازشعور بالاى ولائى و سياسى تشيع در آن عصر و رشد فكرى آنان نقش بسيار مهم داشتهو دارد. اينك جهت تبيين گوشه هايى از تاءثير بس خطير آنفصل درخشان و سراسر افتخار تاريخ امامت محورهايى را مورد بحث قرار مى دهيم .
1 - تصدى منصب والاى امامت در سن طفوليت :
امام محمد تقى الجواد عليه السلام در سنين كودكى بار سنگين امامت شيعه را بر دوشگرفتند وهمين امر در چندين محور، تجلى شايستگى هاى مورد نظر در تعيين امامت را بهمنصه ظهور رساند. دو ويژگى بارز برخوردارى از علم لدنى و عصمت همراه با قابليتفوق العاده جهت زمينه سازى براى نيل بدين موهبت ويژه الهى جهت هدايت مردم به سوىفضائل و ارزشهاى دين مبين اسلام و تبيين احكام شرع انور در آن حضرت به خوبى ظاهرشد و علاوه نصوص وارد شده پيرامون امامت ايشان ، جوابگوئى ايشان درمسائل مشكل علمى ، كلامى و شرعى و مجاب كردن افرادى نامى صاحب دعوى همچون يحيىبن اكثم به خوبى اثبات كرد كه وجود مقدس امام نهم عليه السلام مصداق بارز آيهكريمه : و آيتناه الحكم صبيا:
و به او در حال كودكى حكم داديم (116).
آيه فوق درباره يحيى بن زكريا است وليكنشامل حال اين ستاره فروزان آسمان هدايت نيز مى شود.
و رفتار و حضور اجتماعى وسياسى آن بزگوار با صدائى رسا ندا مى داد كه :
انى عبدالهل آتانى الكتاب و جعلنى نبيا .
همانا من بنده خدا هستم كه به من كتاب داده و مرا پيامبر قرارد داد(117)
ليكن از يكسو دوستان ناآگاه و از سوى ديگر دشمنان آگاه كه توان درك و يا پذيرشحقيقت متجلى در وجود امام نهم را نداشتند دست به توجيهات نابخردانه و يا عجولانه اى مىزدند. گاهى پذيرش امامت يك طفل را پس از مشاهده كرامت امامت به حساب پايين بودن سطحفكرى و فرهنگى تشيع گذاشتند و زمانى موضوع پذيرش امامت را به فرهنگ توراثىبودن سلطنت ارتباط دادند، حال آن كه اين موضوع ريشه در مبانى متقن و بسيار محكم كلامشيعى وحقانيت معيارها و شرايط مهم امامت در فرهنگ غنى شيعه دارد و تمامى آن تحليلها،سير در بيراهه و شدت و حدت آن ها باعث فزونى گمراهى بوده و هست .
ظهور آن همه كرامات ، آن اوج خارق العاده درمسائل علمى بى آنكه از احدى آن ها رافراگيرد، و پاسخ به سؤ الات مكرر فحول علماى وقت در مجلس متعدد، و برانگيختناعجاب آنان همراه با گرفتن اعتراف از آن نام آوران ، عرصه فقاهت و درايت و كلام برامامت اين فرزند اهل بيت و امام عصر وظهور جلوه هاى شيرين اجابت سريع دعا و شفابخشىبه اذن خدا همه و همه اثبات كننده حقانيت ريشه دارى ، عمق و غناى فكرى و فرهنگى تشيعو كمالات فضائل غيرقابل دسترس ائمه بزرگوار دوازده گانه تشيع بر افرادى عادىبوده و هست .
ظهور آن همه كرامات ، آن اوج خارق العاده در مسائل علمى بى آنكه از احدى آنها را فرابگيرند، و پاسخ به سوالات مكرر فحول علماى وقت در مجالس متعدد، و برانگيختناعجاب آنان همراه با گرفتن اعتراف از آن نام آوران ، عرصه فقاهت و درايت و كلام برامامت اين فرزند اهل بيت و امام عصر ظهور جلوه هاى شيرين اجابت سريع دعا و شفابخشىبه اذن خدا همه و همه اثبات كننده حقانيت ، ريشه دارى ، عمق ، و غناى فكرى و فرهنگىتشيع و كمالات فضايل غيرقابل دسترس ائمه بزرگوار دوازده گانه تشيع بر افرادعادى بوده و هست .
و اين فصل اول براى نخستين بار در تاريخ امامت شيعى توسط حضرت جواد الائمه عليهالسلام پياده گرديد.
2 - مقابله با تهاجم فرهنگى و دفع شبهات :
بدون شك عناصرى چون تاريخ ، تمدن ، ديرينه ، علمى ، آداب و سنن ، زبان وقابليتهاى آن ، امور سياسى و در راءس آن هاعامل خطير عقيده و باور دينى در ساختار فرهنگ هر جامعه اى نقش بسزايى داشته و دارند.
ليكن در مقام تعريف فرهنگ با در نظر گرفتن تعدد بس گسترده عوام مؤثر در ساختارآن ، به نظر مى رسد كه جامعترين تعريف فرهنگ عبارت باشد از اينكه : فرهنگ مجموعهيافته ها و پذيرفته هاى جامعه بشرى است .حال با در نظر داشتن اين واقعيت مسلم تاريخى كه اواخر عصر حكومتى هارون الرشيد وتقريبا تمام دوره ماءمون عباسى زمان نضج و رشد علوم اسلامى ، ادبيات و بويژه علمكلام ارزيابى مى شود.
شخصيت عملى خود ماءمون و رقابت دائمى ايشان با دربارهاى سلاطين وقت و تلاش مضاعفايشان در جذب علماى تمامى فرق
اسلامى به دربارش باعث شده بود كه مرو و بغدادمحل تجمع دانشمندان و زورآزمايى عملى آنان از يكسو و تهييج حسادت عملى آنها از سوىديگر گردد و ماءمون عباسى كه خود بهره اى وافر از گنجينه هاى علمى برده واهل ذوق و نظر بود به رونق مجالس مناظره واستدلال و طرح شبهات دامن ميزد كه نمونههاى فراوانى از اين سنخ جلسات رادر تاريخ زندگانى حضرت ثامن الحجج على بنموسى الرضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام مى توان يافت كه در اين مختصرنمونه هايى از استدلال بسيار متين نهمين مهر سپهر سرورى تقديم شده است .
آنچه كه تا كنون براى برخى از مورخين مخفى مانده و از روى عمد به آن نپرداخته ايماين نكته ظريف هست كه تغيير و تبدل فرهنگ نيز نياز مبرم به يك طح عمليات دقيق و بارمز و راز پيچيده مخصوص ظرافت كارهاى فرهنگى دارد و همين موضوع توسط معاندين بااسلام امامت و ولايت و در يك كلمه اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله مد نظر قرارگرفت و با كمال تاءسف آنها با استفاده بهينه از غفلت موجود در ميان عامه مسلمين در اينزمينه موفقيتهايى هم بدست آوردند كه به عنوانمثال چند مورد ذكر مى شود.
الف ) آنان كه حساسيت عامه مسلمين را در قبال نص آيات قرآن دريافته بودند و به جنبهابعاد گوناگون اعجاز كلام وحى واقف بودند به جاى تحريف ظاهر قرآن و تلاش درزمينه آن با تمام توان خويش در صدد تحريف مفهومى فرهنگ اسلام و قرآن برآمدند كه همغير محسوس وهم در آينده اى نه چندان دور منشاء فوايد فراوانى براى آن ها بود.
مثلا به جاى بحث اجتماعى راجع به مفاهيم اجتماعى و احكام سياسى اجتماعى اسلام عزيز وتبيين جايگاه رفيع امامت در حيات و نمو جامعه بشرى مباحث انحرافى غير ضرورى را رايجكرده و افكار و آراء متفكران مسلمان را به سوى آنها سوق دادند و اين موضوع در سطحوسيعى ازعلوم اسلامى مطرح و تا آن حد پيش رفت كه حتى محدثينى كه راجع بهسياسيات فقه اسلامى روايت جمع آورى و تنظيم كرده بودند و مورد بى مهرى قرارگرفته اند و حتى اگر نتوانسته اند به آنان وصله اى بچسبانندحداقل با صراحت آنها را بارز عالمان به زمان القاى شبهه نموده شخصيت اين ستاره هاىفروزان آسمان معرفت را در هاله اى از ابهام قرار دهند.
ب ) دامن زدن به ترويج احاديث جعلى كه عمده آن ها در عصر بعد ازرسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و در نزاع دو جريان اسلام امامت با اسلامخلافت و بويژه در دوره اقتدار بنى اميه ساخته و پرداخته شد و برخى موارد هم التقاطآراء و نظرات يهود و مسيحيت باافكار اسلامى منشاء آنها بوده و در مناظره هاى امام هشتم وحضرت جواد عليه السلام نمونه هايى از هر دسته ديده مى شود.
ج ) ميدان دادن به علماى كم بهره از فضايل معنوى و يا برخوردار از ضفعهاى نفسانىهمچون حب شديد جاه و رياست و يا عشق بيش از حد بهمال و برخوردايهاى دنيوى و نيز رويارو قرار دادن آنان با علماى ولائى ، اين دژهاىحصين هدايت كه شمع وجود خود را وقف ظلمت زدائىجهل و خرافه از جامعه بشريت كرده و عزم خود را در هدايت مسلمين بهساحل نجات جزم كرده بودند و اين حربه از ديرباز بر عليه ائمه طاهرين و شاگردانو شيفتگان بصير آنان به كار گرفته شده بود و در زمان امام جواد عليه السلام نيزادامه داشت روزى اين حربه چنان كار آمد بود كه در مجلسى كه سرور و سالار آزاد مردانحاضر بودند مسئله شرعى مطرح مى شد و زمانيكه آن امام همام و بى شرمانه مى گفتند: ازشما كه سؤ ال نكردم بگذار فلانى كه ريشش سفيد شده جواب دهد!!
و روزى يحيى بن اكثم آن عالم بى عمل شيفته جاه ومال دنيا گستاخانه در صدد ضربه زدن به امام بر حق حضرت جواد عليه السلام بر مىآمد، و دهها زمينه ديگر كه تفصيل آنها دراين مختصر نمى گنجد.
حال پس از يادآورى بسيار مختصر زمينه هاى موجود در عصر امام نهم عليه السلام بهخوبى مى توان دريافت كه آن حضرت يك تنه در برابر آن همه فتنه هاى سياسى وفرهنگى ايستاد و چهره اى بسيار متمدن و تابناك از فرهنگ غنى اسلام امامت رابه نمايشگذاشت آن اسوه تقواى مثبت و كارآمد با آن كه مى توانستدركمال برخوردارى از نعمات و لذات دنيوى باشد با زهد بى نظير درس عملى ،اقبال به ارزشها و اتصاف به زيور فضيلتهاى معنوى و مكارم والاى اخلاقى ، فلسفه ،بعثت مقدس نبوى و سيره مستمره اجداد طاهرينش را به نمايش گذاشت و از اين طريقتبليغات چندين ساله مغرضان و دشمنان ديريناهل بيت عصمت و طهارت را مبنى بر اينكه اين دنياست كه بر ايشان ادبار كرده و دردسترس آنان نيست نه آن كه آن ها از روى انتخاب ارزشى آنرا برگزيده باشند خنثىكرد و آن نقشه هاى شيطانى را نقش بر آب ساخت دراين عرصه نقش مؤثر آن حضرت بهحدى موفق بود كه هم ناچار دشمنان به آن اعتراف كردند و علاوه خود آنها هم شيفته مشىانسانى وسلوك معنوى آن سمبل و الگوى كامل انسان نمونه شدند و اين حقيقت را لمس كردهاند كه حضرت ايشان با همه مقدسش ‍ حقيقت انسانيت را يافته و ارزشهاى والاى كرامتانسانى را پذيرفته و با جان و روان خويش عجين ساخته است .
3 - تجلى جلوه هاى شيرين علم لدنى در طفوليت :
مدت هفده سال دوره سراپا توفيق سرشار از افتخار حضرت جواد عليه السلام صحنههاى دلربا و متعددى از اين مرحله را ثبت و ضبط كرده است و جالب اينكه بسيارى از بهاصطلاح خواص عصر ايشان همه با وجود مشاهده اين نمونه هاى نشاءت گرفته از علملدنى نمى توانستند مابين شخصيت حقيقى آن حضرت سن وسال شناسنامه اى آنجناب فرق بگذارند به عنوانمثال به مورد ذيل توجه فرمائيد.
على بن حسان واسطى مى گويد: تعدادى اسباب بازى از نقره همراه برداشتم و گفتم(چون امام خردسال است ) آنها را براى آن حضرت هديه مى برم ! (خدمت ايشان رسيدم مردممسائل را مى پرسيدند و او جواب مى داد) چون سؤ الاتشان تمام شد و رفتند امام برخاستو رفت و من نيز به دنبال ايشان رفتم و بوسيله خادمش اجازه ملاقات گرفتم وداخل شدم سلام كردم ، جواب سلام دادند اما ناراحت به نظر مى رسيدند و به من اجازهنشستن ندادند پيش رفتم و اسباب بازى ها را نزد او گذاشتم غضبناك به من نگريست واسباب بازيها را به چپ و راست پرتاب نمود و فرمود: خدا مرا براى بازى نيافريدهاست ، مرا با بازى چكار؟!!
من اسباب بازيها را برداشتم و از آن گرامى پوزش خواستم و ا پذيرفت و مرا بخشيد وبيرون آمدم (118).
در اين واقعيت مسلم تاريخى نكته اى نهفته است و آن اينكه سبفت زمانى همواره ملازم سبقترتبى نيست وبسا افراديكه از نظر زمان سابق هستند ولى از حيث منزلت و ربته معرفتبه پايه اى كه باست مى رسيدند نائل نشده اند و چه بسا افراديكه از نظر زمانمتاءخرند ولكن از حيث رتبه معرفت و امام شناسى بسى پيشتاز و ممتاز هستند بطور قطعىمى توان گفت كه اگر على بن حسان از منزلت شايسته امام شناسى بهره وافى داشتندهرگز چنان نمى كردند.
يكى ديگر از موارديكه در اين زمينه اعجاب همگان را بر مى انگيخت اين بود كه وقتى مسئلهاى در نزد آن امام هدايت مطرح مى شد چنان فروع مسئله را با اشراف خارق العاده اى مىشكافتند كه هم باعث اعجاب غيرقابل انكار حضار و پرسشگر مى شد هم منبعى بس پرخيرو بركت براى شيفتگان راسخان در علم و صاحبان سر الهى ميگشت . براى تاءييد اين مدعابه حديث ذيل توجه فرمائيد:
على بن ابراهيم از پدرش روايت مى كند كه گروهى از شيعيان شهرهاى دور از امام جوادعليه السلام اجازه تشرف گرفته و به خدمتش رسيدند و در يك مجلس سى هزار مساءلهاز او پرسيدند و حضرت جواب دادند در حاليكه دهساله بودند(119).
شايد تعداد مسئله مطرح شده از آن حضرت در يك مجلس ناظر به فروعى باشد كه از هريك از مسائل منشعب مى شد و مجموع آن ها به سى هزار مسئله برسد و يا حاكى از كثرت سؤالات مطرح شده باشد.
4 - استحكام و قوت روزافزون و تشكيلاتى تشيع :
برخلاف انتظار عوام مردم و برخى از افرادى كه داعيه بصيرت داشتند، دوره امامت حضرتامام محمد تقى عليه السلام نه تنها باعث ركود و سستى تشيع نشد بكله نضج روزافزونو انسجام بيش از پيش آنرا هم به دنبال داشت به نحوى كه در زمان حضرت جواد عليهالسلام يك وحدت رويه محسوسى ميان بزرگان شيعه بوجود آمد و با تدبير حضرتايشان نوعى سلسله مراتب در ميان بزرگان شيعه رايج شد كه اين امر نه تنها بر عظمتشيعه به نحوى روزافزون اضافه مى كرد بلكه در سير موفقيتهاى حركات اجتماعى وانقلابى شيعه هم تاءثير مثبتى داشت و همين وحدت بزرگان و ظهور عظمت شخصيت ممتازامام جواد عليه السلام در برهه هاى مختلف و ايجاد فضاى مناسب براى طرح آراء و افكاراسلامى فرصتى براى مطرح شدن مبانى مستحكم كلامى و فقهى شيعه شد و بسيارى ازافكار صاحب نظران جوياى حقيقت را به فرهنگ غنى اسلام جذب كرد.
5 - جمع آورى موفق خمس و سايرى حقوق واجب مالى :
شايد بتوان گفت كه دوره اوج انسجام جمع آورى خمس و نصب وكلاى خاصه اين امر، عصرامامت بس مطلوب و رهبرى شايان حضرت جوادالائمه عليه السلام است .
توقيعات و احكام صادر شده از طرف ايشان و بوجود آوردن نوعى محوريت متمركز منطقهاى براى جمع آورى خمس و زكات و ساير حقوق مالى ، باعث شد علماى اسلام با دستىباز اطمينان خاطر بيش از پيش براى سياستگذارى امور علمى ، ازقبيل تشكيل حوزه هاى گسترده درسى و جمع آورى و تدوين كتب گوناگون در رشته هاىمتعدد علوم اسلامى و جمع آورى حديث و نيز امور اجتماعى نظير مساعدت به فقراى شيعه ،مشاركت در كارهاى نيك و باقيات صالحات ، اهتمام ورزند و اين حركت پويا و تشكيلاتىنه تنها باعث گسترده مذهب انسان ساز وحركت آفرين شيعه اثنى عشرى شد بلكه بااخلاص بسيار بالا و روحيه ولائى نستوه و خستگى ناپذير وكلاىعدول كه بدون اعتنا به مشكلات و سردى و گرمى ساير تنگناهاى ايجاد شده توسطامراى ستم پيشه حتى عده اى از افراد به انحراف كشيدهاهل نظر و در برخى موارد اهل زهد و عبادت را متوجه حقانيت مذهب حقه جعفرى كرده و به اسلامامامت جذب نمايند كه نمونه اين نوع از عملكرد را در شرححال مختصر على بن مهزيار تقديم كرده ايم .
شهادت امام جواد عليه السلام :
روز به روز بر اثر امامت و رهبرى بسيار موفق حضرت جواد عليه السلام شيعه رشدوقوت بيشترى كسب مى كرد و روند تشكيلاتى دقيق ، وحدت رويه حاكم در شيوه رفتاربزرگان شيعى ، انسجام محسوس وكلاء و نمايندگان آن حضرت ، بكارگيرى موفقعنصر گرانبها و سياسى تقيه و بالاخره حسد و كينه ديرين بنى عباستحمل وجود با بركت امام محمد تقى عليه السلام را بر آنان سخت بلكه جانكاه كرده بود.
ماءمون در هفده رجب سال 218 ه‍ق (120) يا شعبانسال 218 ه‍ق (121) مرد و برادرش معتصم كه نام وى محمد يا ابراهيم و كينه اشابواسحاق بود به قدرت رسيد.
او كه از نظر شخصيت فردى ، هرگز همتاى برادرش ماءمون خليفه دانشمند عباسى نبودلذا هرگز تاب و ياراى مشاهده حضور فيزيكى امام نهم شيعيان جهان را نداشت تا چهرسد به اينكه بالندگى و نشاط غير قابل انكار تشيع را شاهد باشد. به هميندليل تصميم گرفت كه امام را به بغداد احضار نمايد و به عبدالملك بن زيات نوشت كهحضرت جواد (ع ) و ام فضل را به بغداد نزد من بفرست ، او آنها را فرستاد معتصم -براى ظاهرسازى و عوامفريبى كه سيره هميشگى آنها بود - از آن ها به گرمىاستقبال كرد و هدايائى براى آنها برد و آنان را به مهمانيهاى باشكوهى دعوتنمود(122).
او كه از رشك بيش از حد و كم علاقه شدن امفضل دختر ماءمون به همسر امام نهم به حضرت امام محمدتقى عليه السلام آگاه بود وميدانست كه وى گمان دارد امام جواد عليه السلام مادر امام هادى عليه السلام را بر اوترجيح مى دهد و بيشتر به او محبت مى كند با همكارى جعفر پسر ماءمون (123) و برادرام فضل و از راه حيله و نيرنگ زمينه اى فراهم ساخت كه امفضل را تحريك و به قتل امام جواد وادار نمايد و در اين كار موفق شد و آن زن بختبرگشته ، بى وفا و بدكردار خواسته آندو را اجابت كرد.
معتصم يا جعفر سمى را در انگور رازقى تزريق كردند(124) و براى امفضل فرستادند و او نيز آنرا در كاسه اى گذاشت و جلو همسر جوانش حضرت جواد عليهالسلام نهاد و يا آنكه خودش مسموم كرد و اقدامات بعدى را بجاى آورد و زمانيكه حضرتجواد عليه السلام از آن انگور ميل فرمودند، طولى نكشيد كه آن عزيز آثار زهر را احساسفرمودند و كم كم درد شديد برايشان عارض گرديد به سختى ايشانرا رنجور ساخت درآن حال آن زن نابكار پشيمان شده و گريه مى كرد حضرت جواد عليه السلام فرمودند:اكنون كه مرا كشتى - اين گريه ات ديگر براى چيست ؟به خدا سوگند به چنان فقر وتنگدستى گرفتار مى شوى كه قابل جبران نباشد و به دردى مبتلا مى شوى كه درمانندارد و به بلائى گرفتار مى شوى كه پوشيده نماند.
بر اثر نفرين امام در يكى ازمخفى ترين اعضاى بدن امفضل دردى پديد آمد كه همه دارائيش رابراى درمان آن هزينه كرد ولى سودى نديد و بهگدايى از ديگران نيازمند شد و با خوارى از دنيا رفت و برادرش جعفر نيز درحال مستى به چاه افتاد و مرده اش را از قعر چاه بيرون آوردند(125).
آرى بدين ترتيب يازدهمين معصوم و نهمين امام در بيست و پنجمين بهار عمر شريف خويشبدست همسرى خائن جنايتكار و با دستور و تحريك اميرى جورپيشه و همدستى برادر زنىبى وفا، مظلومانه در ديار غربت و از طريق مسموميت با زهر دار فانى را وداع گفت و خلعترعناى شهادت را كه زيور بسيار گرانبهاى اولياى الهى و اجداد طاهرين معصوم و مظلومش‍ بود به تن كرد و نه تنها شيعه بلكه تقوى و بخشندگى ، عصمت و عدالت ، زهد وكرامت رابر عزاى جانكاه نشانده و در مقبره قريش بغداد و پشت قبر مطهر جد مظلوم بابالحوائجش موسى بن جعفر عليه السلام ماءوى گزيد(126).

next page

fehrest page

back page