بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انسان از مرگ تا برزخ, نعمت الله صالحى حاجى آبادى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     ENSAN006 -
     ENSAN007 -
     ENSAN008 -
     ENSAN009 -
     ENSAN010 -
     ENSAN011 -
     ENSAN012 -
     ENSAN013 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نامه را در كفش گذاشت  

نقل شده است : سيد فقيرى نزد ((مقدس )) اردبيلى رفت و گفت : سفارش مرا به شاهطهماسب بكن و مشكل مرا به او برسان . ((مقدس )) اردبيلى نامه اى به شاه نوشت وسفارش سيد را به او كرد. در اول نامه نوشته بود. اى برادر!مشكل اين سيد را حل كن و نامه را به دست سيد داد كه خود او به شاه رساند.
وقتى سيدنامه را به شاه رسانيد و او فهميد از طرف ((مقدس )) اردبيلى است ، براىاحترام از جا بلند شد و تعظيم كرد. بعد از آن كه نامه را خواند ديد نوشته است : اىبرادر! شاه به غلام خود دستور داد: كفن مرا بياور، غلام هم اطاعت كرد. او نامه ((مقدس ))را داخل كفن نهاد و به خاصان خود گفت : وقتى من از دنيا رفتم و دفنم كرديد، اين نامه رابالاى سرم بگذاريد تا به واسطه آن بر نكير و منكر شاهد بياورم و بگويم من كسىهستم كه ((مقدس )) اردبيلى ، اين مرد با تقوا و مجتهداهل زمان ، مرا به عنوان برادرى قبول كرده و اين هم خط و مهر او است . (آن ها هم بعد ازمرگش چنين كردند). بعد حاجات آن سيد را برآورد و مشكلات او راحل كرد.(226)


اولاد صالح  

يكى ديگر از چيزهايى كه باعث مى شود عذاب قبر از انسان برداشته شود اولاد صالحاست كه بعد از مرگ پدر و مادر براى آن ها طلب مغفرت كند و از خداوندمتعال بخواهد گناهان آن ها را عفو نمايد و بااعمال صالحى كه انجام مى دهد سهمى براى والدين قرار مى دهد.
امام صادق عليه السلام از پدران خود نقل مى كند: حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: عيسى بن مريم به قبرى گذشتند كه صاحبآن را عذاب مى كردند. سال بعد از كه برگشتند و به آن قبر رسيدند ديدند، عذاب از آنقبر برداشته شده است . عرض كرد: پروردگارا!سال قبل رسيدند كه بر اين قبر گذشتم ديدم صاحب آن را عذاب مى كردند، ولى الان كهبرگشتم مشاهده مى كنم عذاب از آن برداشته شده است . علت چيست ؟
وحى شد: اى عيسى ! اولاد صالحى از او باقى مانده بود.امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و عمير كرده و يتيمى را پناه داده است . خداوندگناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش كه انجام داده بود او را بخشيد وعفو نمود.(227)
هم چنين نقل شده است : حضرت عيسى عليه السلام به قبرى عبور كرد، ديد ملائكه عذاب ،صاحب آن را عذاب مى كنند، بعد از آن كه كار خود را انجام داد و برگشت . باز به همانقبر رسيد. ديد ملائكه رحمت با طبق هايى از نور كنار قبر او هستند عيسى عليه السلامتعجب كرد و عوض ‍ نمود: خدايا! علت چه بود كهاول او را عذاب مى كردند و الان با طبق هايى از نور در كنار او هستند؟
خداوند به او وحى است : اى عيسى ! اين بنده يكى از گناه كاران بود. وقتى از دنيا رفتزن او آبستن بود بعد از آن كه طفل به دنيا آمد او را خوب تربيت كرد تا بزرگ شد، مادراو را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بياموزد. وقتى معلم ((بسم الله )) را بهآن طفل ياد داد، ديگر خجالت كشيدم او را عذاب كنم در حالى فرزندش روى زمين اسم مرابه زبان جارى كرده است .(228)


پدرى از عذاب نجات يافت  

مانند داستان فوق قضيه اى در زمان حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم واقع شده است . روزى آن حضرت در قبرستان بقيعبا اصحاب خود رد حركت بودند تا به قبرى نزديك شدند. به اصحاب فرمود: سرعتكنيد و هر چه زودتر از اين قبر عبور نماييد، همه با عجله و سرعت گذشتند. وقت مراجعتباز به همان قبر رسيدند و مى خواستند كه با سرعت رد شوند. حضرت فرمود: لازم نيست، عجله نكنيد.
عرض كردند: يا رسول الله ! وقت رفتن فرموديد عجله كنيم و با سرعت رد شويم ولىالان مى فرماييد عجله لازم نيست ؟
فرمود: وقت رفتن ملائكه صاحب قبر را عذاب مى كردند در حالى او فرياد مى زد و من طاقتشنيدن ناله و ضجه او را نداشتم . ولى الان خدا او را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده وعذاب را از او بر طرف كرده است .
اصحاب علت را پرسيدند؟ فرمود: اين مرد فاسق بوده و باحال فسق از دنيا رفته است ، به اين جهت او را تاحال عذاب مى كردند، ولى طفل صغيرى داشت كه او را نزد معلم بردند او هم ((بسم الله)) به او تعليم كرد. وقتى آن طفل ((بسم الله )) را به زبان جارى نمود، خداوند بهملائكه كه او را عذاب مى كردند دستور داد: ديگر او را عذاب نكنيد؛ زيرا سزاوار نيستشخصى كه فرزندش نام مرا مى برد عذاب كنم .(229)


زيارت امام حسين عليه السلام  

از جمله پاداش هايى كه خداوند به زائرين قبر امام حسين عليه السلام مى دهد آن است كهاز عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.
مناسب است در اين جا داستانى مربوط به زيارت عاشورا كه به واسطه آن ، عذاب را ازقبرستان برداشتند نقل كنم .
حاج محمد على يزدى ، مرد فاضل و صالحى كه دائمامشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر كه جماعتى از مؤ منان در آندفن شده بودند به سر مى برد، او را همسايه بود كه در كودكى با هم بزرگ شده ونزد معلم درس مى خواندند تا آن كه بزرگ شد وشغل عشارى (230) را پيش گرفت . وقتى از دنيا رفت در همان مقبره ، نزديك محلى كهآن مرد صالح به سر مى برد دفن كردند.
هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، يك ماهى نگذشته بود كه ((حاج محمد على )) او را به خوابديد كه در هيئت نيكويى است . به نزد او رفت و گفت : من ازاول تا آخر كار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله كسانى نبودى كهاحتمال نيكى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود كه غير از عذاب چيز ديگر در برنداشت . با كدام عمل به اين مقام رسيدى .
در جواب گفت : همين طور است كه گفتى ، وقتى من از دنيا رفتم و مرا دفن كردند. در شدتعذاب بودم تا ديروز كه عذاب را موقتا از من برداشتند.
علت را از او پرسيدم . گفت : ديروز، زن استاد اشرف حداد(231) فوت شد، او را دراين مكان دفن كردند. (اشاره نمود به موضعى كه قريب صد زرع از او دور بود) در شبوفات او حضرت امام حسين عليه السلام سه مرتبه به زيارتش آمد. در مرتبه سوم امرفرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و درناز و نعمت قرار گرفتيم .
((حاج محمد على )) مى گويد: متحيرانه از خواب بيدار شدم در حالى كه استاد اشرفحداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو كردم تا اورا پيدا كردم . از او پرسيدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، ديروز مرد و او را درفلان مكان (همان جا را كه آن مرد ظالم نام برده بود) دفن كردم .
گفتم : آيا او به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آيا ذكرمصيبت او مى كرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزيه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعدگفت : اى مرد! براى چه اين قدر تحقيق مى كنى و ازاحوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل كردم . گفت : بلى ، زن من هر روزمشغول خواندن زيارت عاشورا بود.(232)
((حاج محمد على )) مى گويد: تازه متوجه شدم كه چرا امام حسين در يك شب سه مرتبهبه زيارت او رفته است و در نتيجه عذاب را ازاهل مقبره برداشتند.


محبت اهل بيت  

از جمله چيزهاى ديگرى كه انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همهاعمال كارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: از جمله مواردى كه من به زيارت زائرم مى آيم شباول قبر است . (كه اولين و خطرناك ترين منزل آخرت است .)
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من واهل بيتم در هفت مورد بسيار هول ناك كار ساز و نجات بخش ‍ است .
1- هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .
2- هنگام بازجويى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شباول قبر.
3- هنگام زنده (و بيدار) شدن مردگان در قيامت
4- هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قيامت ، و يا زمانى كه پروندهعمل هر شخصى را به دستش مى دهند.
5- هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .
6- هنگام سنجش افكار و اعمال انسان با معيارهاى حق و الگويى كه در آن روز است .
7- هنگام عبور از صراط و پلى كه بر روح دوزخ نهاده شده است .(233)
عبيد بن كعب گويد: بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شدم ، ديدم حسينعليه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بويد. گفتم : يارسول الله ! حسين را خيلى دوست دارى ؟
فرمود: اهل آسمان حسين عليه السلام را بيش ازاهل زمين دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قيامت عظمت و شاءن حسين آشكار مى گردد،عزت حسين و نفوذ و سلطنت او و ساير ائمه آن جا ظاهر مى شود.(234)


صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم  

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بر من زياد صلوات بفرستيد،زيرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت مىشود.(235) افرادى بودند كه به واسطه صلوات فرستادن از عذاب و فشار قبرنجات پيدا كردند. در اين رابطه به دو داستان توجه فرماييد.


عذاب از قبرستان بر داشته شد 

1- نقل شده از: زنى دختر خود را بعد مرگ در خواب ديد كه به عذاب شديد گرفتار است. وقتى بيدار شد شروع به گريه كرد و از خدا مى خواست كه عذاب را از او بر طرفگرداند. بعد از يك شبانه روز بار ديگر او را به خواب ديد كهخوشحال و مسرور است و در باغ هاى بهشت به سر مى برد.
از او سئوال نمود: اى دختر! ديروز در عذاب بودى ولى امروز ترا در بهشت مى بينم ؟جواب داد: اى مادر! من به واسطه گناه و معصيت در عذاب بودم . اما امروز شخصى از اينقبرستان گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را براهل قبرستان هديه كرد. خداوند، به بركت آن ها عذاب را ازاهل قبرستان برداشت و به جاى آن از باغ ها و نعمت هاى بهشت عنايت فرمود.


صورتش عوض شد 

2- گويند: شخصى در طواف خانه خدا غير از ((صلوات )) ذكر ديگرى نمى گفت (درحالى كه در هر دور از طواف ذكرى مخصوص ‍ دارد). به او گفتند: چرا ذكرى كه وارد شدهنمى گويى ؟ در جواب گفت : با خدا عهد كردم به غير از ((صلوات )) ذكر ديگرىنگويم ؛ زيرا وقتى پدرم از دنيا رفت بعد از مرگش ديدم روى او مانند صورت الاغ شدهاست . از ديدن اين قضيه ناراحت شدم .
وقتى خوابيدم حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم . دامن آنحضرت را گرفتم و التماس كردم و خواستم : پدرم را شفاعت كند و از تغيير صورت اوسئوال كردم . حضرت فرمود: پدرت ربا خوار بود و خاصيت ربا خوارى اين است كه رباخوار هنگام مرگ به صورت الاغ در آيد. لكن پدر تو هر شب در وقت خواب صد مرتبه((صلوات مى فرستاد.
من هم به واسطه اين عملش شفاعت تو را درباره اوقبول كردم و صورت او را به حالت اول بر مى گردانم . از خواب بيدار شدم . وقتىبه صورت پدرم نگاه كردم ديدم صورتش مانند ماه درخشنده است . پس او را دفن كردم .بعد از دفن شنيدم هاتفى مى گفت : به سبب ((صلواتى )) كه پدرت براى حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم مى فرستاد او را آمرزيدم و از گناهان او گذاشتم.


دفن در نجف  

در حديث آمده است : دفن كردن ميت در نجف اشرف و همسايگى امير المؤ منين عليه السلامعذاب قبر و سئوال نكير و منكر را از او بر مى دارد.
از امام صادق عليه السلام روايت شده است : نجف ، قطعه كوه منزه اى است كه خداوند در آن، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهيم را در آن جاخليل و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را حبيب خود برگزيد و آن را جايگاهپيامبران قرار داده است .(236)
روايت شده است . روزى اميرالمؤ منين عليه السلام به وادى السلام نگاه كرد و فرمود: چهنيكو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو خدايا! قبر مرا در آن جا قرار بده .(237)
از قاضى ابى بدر كه از قبيله همدان و اهل كوفه و مرد درستكار و عابدى بود.نقل شده است : در يك شب بارانى در مسجد كوفه بودم . درى كه طرف حرم حضرت مسلمبه عقيل است زده است . پس از باز شدن ، گروهى همراه با يك جنازه وارد مسجد شدند وجنازه را روى يك بلندى كه مقابل همان در بود گذاشتند.
يكى از افرادى كه همراه جنازه بود خوابيد، در خواب ديد كه شخصى به ديگرى مىگويد: صورت اين ميت را باز كنيم تا ببينيم با او حسابى داريم يا نه . وقتى صورتميت را باز كردند. به رفيقش گفت : آرى ، با او حساب داريم و بايدقبل از اين كه جنازه را حركت دهند و از رصافه (238) بگذرد، هر چه زودتر حساب او راتسويه كرد، در غير اين صورت ديگر دسترسى به او نخواهيم داشت ؛
ناگهان آن شخص از خواب بيدار شد و خواب خود را براى دوستان باز گو كرد و بههمراهان گفت : جنازه را زودتر حركت دهيد. آن ها هم جنازه را برداشته و فورا به طرف نجفاشرف حركت كردند.(239)
شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف ، كنار اميرالمؤ منين عليه السلام سروده كهمعنى فارسى آن ها چنين است . وقتى از دنيا رفتم ، مرا در كنار پدر گرامى حسن و حسينعليه السلام دفن كنيد.
چون در همسايگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروايى از(سئوال ) نكير و منكر ندارم .
همانا بر پناه دهنده بى پناهان ننگ است با بودن او، در بيابان زانو بند شترى گمشود.
بار الها! شيعيان على عليه السلام را از همسايگان او قرار ده و ما را بر ولايت و دوستىفرزندان ثابت بدار و بميران .
انسان بايد اشعارى را كه حضرت على عليه السلام بر كفن سلمان نوشت بر كفن خودبنويسد و آن ها از اين قراراند.

وفدت على الكريم بغير زاد
من الحسنات و القلب السليم
و حمل الزاد اقبح كل شى ء
اذا كان الوفود على الكريم
بر شخص بسيار بخشنده اى بدون توشه و بدون نيكى و سلامت قلب وارد شدم . زاد وتوشه همراه بردن كارى ناروا است هرگاه مهماندار شخص ‍ بخشنده اى باشد.

توبه از گناهان  

يكى ديگر از چيزهايى كه عذاب قبر را بر طرف مى كند، توبه كردن از گناهان است .سابقا بيان شد: فشار و عذاب قبر تابع گناه است . اگر گناه زياد باشد عذاب قبر همزياد است و اگر گناه كم باشد عذاب هم كم است و اگر اصلا گناه نباشد عذاب قبر هموجود ندارد.
وارد شده است : در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم پيرزنى خدمت آنحضرت رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! احوال ما در قبر چگونه خواهد بود؟ از كثرتگناه چه خواهيم كرد؟ (و براى نجات از عذاب قبر چه عملى انجام دهيم ). فرمود: بازگشتاز گناه و به سوى خدا روى آوردن است ؛ زيرا به اين وسيله خداوند انسان را مى آمرزد واز خطاى او صرف نظر مى كند و از عذاب قبر نجات مى دهد. قرآن در اين باره مىفرمايد:
و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الى الله متابا(240)
((و كسانى كه از گناهان خود توبه كنند واعمال صالح انجام دهند خداوند متعال توبه ايشان راقبول مى كند و از گناهان آنان صرف نظر مى نمايد)).
پيرزن عرض كرد: يا رسول الله ! چكنم ؟ گناهان مرا در نامه اعمالم نوشته و ثبت كردهاند و راه فرارى از آن ها را ندارم . حضرت فرمود: ناراحت مباش ، خداوند آن ها را محو ونابود مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب (241)
((خداوند هر چه را بخواهد محو (و نابود) و هر چه را بخواهد ثبت مى كند، واصل كتاب آفرينش (لوح محفوظ) نزد او و با مشيت او است .))
عرض كرد: يا رسول الله ! مكانى كه در آن معصيت كرده ام فرداى قيامت عليه من گواهىمى دهد، آن را چه كنم ؟ فرمود: زمين را به زمين ديگربدل كنند. خداوند در اين باره مى فرمايد:
يوم تبدل الارض غير الارض (242)
((روزى كه به امر خداوند زمين را به غير اين زمينمبدل كنند و هم چنين آسمان را دگرگون سازند.
عرض كرد: يا رسول الله ! چه كنم ؟ آسمانى كه بر سرم سايه انداخته است فرداىقيامت در حق من و عليه من شهادت مى دهد. فرمود: فرداى قيامت آسمان رامثل طومار مى پيچند. قرآن در اين رابطه مى فرمايد:
يوم نطوى السماع كطى السجل للكتب (243)
((روزى كه آسمان را مانند طومارى در هم پيچيم و بهحال اول در آوريم )).
پير زن عرض كرد: با شرم و حيايى كه در چشم من باشد چكنم كه از عهده آن نمى توانمبر آيم ؟ وقتى حضرت اين سخن را شنيد گريست و فرمود:
واقعا حياء از خداوند حياء است ، پيرزن هم گريست .(244)

با خود همه روزه در نبردم چكنم ؟
از كرده خويشتن به دردم چكنم ؟
گيرم كه ز كرده هاى من در گذرى
وين شرم كه پيش ديده كردم چكنم ؟

انسان را از عذاب مى رهاند 

بعضى از اعمال هستند اگر انسان آن ها را در دنيا انجام دهد، در عالم برزخ و هنگام عذاببه فرياد او مى رسند و از عذاب نجاتش مى دهند. حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم آن ها را در شب معراج ديد و در صبح آن هنگامى كه ازمعراج برگشت براى مردم بيان فرمود. آن ها از اين قراراند.
عبدالله سمره مى گويد: روزى در خدمت حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم بوديم ، آن حضرت فرمود: ديشب عجايبى و عذاب هاىگوناگونى كه امتم به آن ها مبتلا بودند را مشاهده كردم . ديدماعمال نيك و پسنديده آن ها آمدند و آنان را از عذاب ها رهانيدند و نجات دادند.
عرض كرديم : يا رسول الله ! ديشب چه چيزهاى عجيبى مشاهده كرديد؟ آنها را براى مابيان فرماييد. آن حضرت چنين شرح دادند.


نيكى به پدر و مادر  

فرمود مردى از امت خود را ديدم (كه موقع جان دادن او بود) و ملك الموت براى قبض روح اوآمده در اين بين ((نيكى )) به والدين او. آمد و ملك الموت را از قبض روحش منع كرد.


وضو  

مردى از امتم را ديدم كه عذاب قبر، او را فرا گرفته بود پس ((وضوى )) (نيكويى كهدر دنيا براى نماز و كارهاى ديگر گرفته بود) آمد و عذاب را از او بر طرف كرد.


ذكر خدا 

مردى از امت خود را ديدم كه شياطين اطراف او را احاطه كرده بودند، و او در محاصرهشياطين قرار داشت .
در اين ميان ((ذكرهاى )) او كه در دنيا گفته و خدا را با آن ها خوانده بود آمدند و او را ازبين شياطين نجات دادند و آزادش ‍ كردند.


نماز  

مردى از امتم را ديدم كه ملائكه عذاب او را بر گرفته (عذاب و شكنجه مى كردند).((نماز صحيح )) او آمد و ملائكه را از عذاب كردن او منع كرد. در حديثى وارد شده است كهحضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وقتى ميت را دفن كردند نماز او به صورتشخصى نورانى داخل قبر رفيق و مونس او مى شود، ترس و سختى هاى عالم برزخ را ازاو دفع مى كند.(245)


روزه  

مردى از امتم را ديدم كه در اثر تشنگى زبانش از دهانش بيرون آمده بود و هر وقت مىخواست وارد حوض شود و آب بياشامد او را مى راندند و دور مى كردند. سپس ((روزه ))ماه مبارك رمضان آمد و او را سير آب نمود و از تشنگى نجاتش داد.


غسل جنايت  

مردى از امتم را بودم در حالى كه پيامبران حلقه حلقه دور هم نشسته بودند مى خواست درميان آن ها داخل شود ولى آنان او را مى راندند و طرد مى كردند. پس((غسل جنابت )) او آمد دست او را گرفت و پهلوى من نشانيد (و از حيرانى و سرگردانىنجاتش ‍ داد.)


حج و عمره  

مردى را ديدم كه تاريكى اطراف او را گرفته و در ميان آن غرق شده بود (و نورى رامشاهده نمى كرد كه راه را به وسيله آن پيدا كند). ناگهان ((حج و عمره )) او آمدند و او رااز ظلمت و تاريكى خارج كردند و داخل درياهاى نور كردند.


صله رحم  

مردى از امتم را ديدم كه با همه مردم تكلم مى كرد ولى هيچ كس او راتحويل نمى گرفت و با او صحبت نمى كرد. پس ((صله رحمى )) كه در دنيا انجام دادهبود آمد و با فرياد گفت : اى مؤ منان ! با او حرف بزنيد و گفتگو كنيد؛ زيرا او ازكسانى است كه در دنيا ((صله رحم )) مى كرد و بديدن اقوام و نزديكان خود مى رفت واز آنان دل جويى مى نمود.
پس از آن ، مؤ منان با او تكلم كردند و با هم مصافحه نمودند و جزو آنان قرار گرفت.


صدقه  

مردى از امتم را ديدم كه شعله و حرارت آتش به او نزديك مى شد، آن مرد با دست صورتخود را مى گرفت كه آتش و حرارت او را اذيت نكند. در اين بين ((صدقه هايى )) كه دردنيا داده بود آمدند، سايه اى بر سرش و حجابى درمقابل صورتش شدند.


امر به معروف  

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف بهاو حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بودآمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.


حسن خلق  

مردى از امتم را ديدم كه بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بين او و رحمت خداحجابى قرار داشت . پس اخلاق نيكوى او آمد، دست او را گرفت وداخل در ((رحمت )) خدا قرار داد.


خوف از خدا  

شخصى را ديدم كه پرونده اعمالش از طرف چپش سرازير بود، ناگهان ترس و خوف راخدايش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.


سبقت در كار خير  

كسى از امتم را ديدم كه ميزان اعمالش سبك بود. در اين هنگام كارهاى خوبى كه به آن هاسبقت گرفته بود آمدند و در ميزان اعمالش قرار گرفتند و ميزانش سنگين شد.


اميد داشتن به خدا  

مردى را ديدم كه در كنار جهنم قرار داشت و نزديك بودداخل آتش افتد. در اين حال اميد به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍داد.


گريه از ترس خدا 

مردى را ديدم كه او را داخل آتش پرت كردند. ناگهان ((گريه )) و اشكى كه از ترسخدا ريخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بيرون آورد وداخل بهشتش كرد.


حسن ظن به خدا  

مردى از امتم را ديدم كه بر روى پل صراط مى لرزيد، مانند لرزيدن شاخه درخت خرما درروزى كه باد سختى مى وزد. پس ((حسن ظنى )) كه به خدا داشت آمد و او را از((لرزيدن )) باز داشت و از صراط گذراند وداخل بهشتش گردانيد.


صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم  

مردى از ديدم كه بر روى صراط گاهى مى نشست و گاهى دو زانو مى رفت ، گاهى خودرا آويزان مى كرد و گاهى با دست و پا راه مى رفت . در اين بين ((صلوات )) فرستادناو بر من آمده او را گرفت و بر روى دو پاى خود قرارش داد و از صراط گذشت و بهآسانى داخل بهشت شد.


شهادت به يگانى خدا  

مردى از از امتم را ديدم كه بر در بهشت رسيده بود. هر وقت مى خواستداخل آن شود در را قفل مى كردند و او پشت در مى ماند، ناگهان شهادت به ((لا اله الا الله)) او آمد و در را باز كرد و او را داخل بهشت نمود.(246)


نعمت ها افزايش مى يابد 

دنيا دار تكليف ، برزخ و قيامت ، دار پاداش و كيفر، و مرگ حدفاصل بين اين دو است . با فرا رسيدن مرگ ، مرحله سعى و كوشش وعمل پايان مى يابد. آدمى بعد از مرگ از كار و كوشش باز مى ماند و قدرت فعاليت هاىخوب و بد از وى سلب مى شود. از اين رو پس از مرگ ، هيچ كس قادر نيست عملا وضعموجود خويش را دگرگون سازد و در پروندهاعمال خود تغيير و تحولى به وجود آورد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: كسانى كه از دنيا رفته ام ، نه قادراند. هيچ يك اززشتى هايى را كه مرتكب شده اند از خود بگردانند و نه مى توانند بهاعمال نيك خويش فزونى بخشند.(247)
ولى تا هنگامى كه قيامت بر پا نشده است رابطه برزخيان كم و بيش با كسانى كه دردنيا هستند بر قرار مى باشد. ممكن است بر اثر پاره اى ازعوامل و شرائط نعمت هاى بعضى از افراد متنعم ، در عالم برزخ افزايش ‍ يابد يا بهمقامات بالاترى نائل گردد.
از باب نمونه ، شخص بزرگ و خير خواهى تصميم مى گيرد براى بيماران و مجروحانو مصدومان و براى معالجه آنان بيمارستانى بسازد و مقدارى ازمال خود يا همه آن را در اين راه صرف كند، بيماران به آن بيمارستان مراجعه مى كنند ومعالجه مى شوند. ممكن است اين عمل دهان به دهان به شهرهاى ديگر برسد و افراد خيرخواه ديگرى هم ، چنين كارى را انجام دهند و در هر شهرى بيمارستانى ساخته شود و صدهاو هزاران بيمار در آن ها معالجه شوند و از مرگ نجات پيدا كند و صدهاسال آن بيمارستان ها بر پا باشد.
به موجب رواياتى كه از اولياء خدا رسيده است . هر كسى كه سنت خوبى را در جامعهپايه گذارى كند سپس ديگران از وى پيروى نمايند هر بار كه آن سيره و سنت ، موردعمل پيروان قرار گيرد مؤ سس و پايه گذار آن ، خواه مرده باشد يا زنده ، در پيشگاهالهى از پاداش برخوردار مى گردد و به نعمت جديدى دست مى يابد و ثواب ساختنبيمارستان ها و مراجعين به آنها، لحظه به لحظه در نامهاعمال آن ها نوشته مى شود.
حضرت امام حسين عليه السلام از جدش نبى اكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلمنقل كرده است كه فرمود: هر كس سيره و روش خوبى را در جامعه بنيان گذارد، اجر آن واجر كسانى كه تا قيامت به آن سيره عمل مى كنند براى او خواهد بود بدون آنكه از اجرعاملين به آن ، چيزى كاسته شود.(248)
و حضرت امام صادق عليه السلام فرموده است : پس از آن كه آدمى از دنيا مى رود، اجرىعابدش نمى گردد مگر از سه راه ، صدقه اى كه آن را در ايام حيات خود، به جريانانداخته ، پس از مرگش تا قيامت باقى باشد. مانند( موقوفانى كه ارث بوده نمى شود).يا سنت خوبى كه پايه گذارى نموده و بعد از او موردعمل ديگران قرار گيرد يا فرزند صالحى كه وى را به شايستگى تربيت كرده وبارى او استغفار نمايد.(249)


فصل پنجم : عذاب هاى برزخى مجرمان 
مقدمه  

تذكر اين مطلب است كه غير از امام معصوم تمام انسان ها مرتكب گناه مى شوند بعضى كمگناه مى كنند و بعضى زياد، بعضى از گناهان كبيره است ، و بعضى صغيره ، بعضى درهمين دنيا قابل عفو و بخشش است و بعضى در آخرت ، كيفر گناهكاران گاهى موقت است وگاهى دائم .
عذاب افراد مجرم و گناهكار در دو مرحله انجام مى گيرد، يك مرحله در عالم برزخ است ومرحله ديگر در قيامت .
چون بحث در رابطه با عالم برزخ است از عذاب هاى آخرتى صرف نظر مى كنيم و بهعذاب هاى مجرمان در عالم برزخ مى پردازيم . شايد براى جنايت كاران عبرتى باشد.
عذاب برزخى بعضى از افراد مجرم و گنهكار از اين قرار است .


عذاب برزخى قابيل  

قابيل يكى از فرزندان آدم و اولين قاتل روى زمين است . او در برابر گناهانى كه انجامداده است هم در برزخ و هم در قيامت عذاب مى شود در اين جا يكى از عذاب هاى برزخى او رابيان مى كنم .
وارد شده است : روزى مردى وارد مجلس حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و سلمشد و اظهار وحشت كرد كه چيز عجيبى ديده ام . حضرت فرمود: چه ديده اى ؟ عرض كرد:زنم سخت مريض شد. گفتند: اگر از چاهى كه در ((برهوت )) است آب بياورى و اواستفاده كند خوب مى شود (بعضى امراض جلدى با آب معدنى معالجه مى شوند و آن چاهىهم كه در آن جا بوده آب معدنى داشته است ).
با خودم مشك و قدحى برداشتم كه از قدح آب در مشك بريزم . در آن سرزمين رفتمصحراى وحشت ناكى را ديدم ، با اين كه خيلى ترسيدم ولى مقاومت كردم و براى آوردن آبدر جستجوى چاه بودم . ناگهان از سمت بالا چيزى مانند زنجير صدا كرد و پائين آمد.وقتى توجه كردم ديدم شخصى مى گويد: مرا سيراب كن و هلاك شدم .
وقتى سر خود را بلند كردم كه قدح آب را به او بدهم ، ديدم مردى است كه زنجيرى بهگردن او بسته است . وقتى خواستم آبش دهم او را به طرف بالا تا نزديك خورشيدكشاندند. دو مرتبه خواستم مشك را آب كنم ديدم پائين آمد و اظهار عطش مى كرد. خواستمظرف آبى به او دهم باز او را به طرف بالا كشيدند و تا نزديك خورشيد بردند.
باز پائين آمد و آب خواست . هنوز آب را به او نداده بودم كه مرتبه سوم هم ، او را بهطرف آسمان كشيدند. از اين قضيه ترسيدم و بعد از آن سر مشك را بستم و به او آبندادم . اكنون خدمت شما آمدم ببينم آن مرد چه كسى بوده است و داستان او چيست ؟
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : آن بدبختقابيل بود كه برادرش هابيل را (به جهت زن يا خلافت و جانشينى پدر) گشت و او تا روزقيامت همين جا و به همين طريق در عذاب است تا در آخرت به جهنم و عذاب دائمى خود برسد.
قرآن مجيد، درباره آن جنايت كار بزرگ و بيدادگرى كه از نفس سركش و چموش اوسرچشمه گرفته و عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگين كه تا روز قيامت براى اوباقى مانده است چنين مى فرمايد:
فطوعت له نفسه قتل اخيه فاصبح من الخاسرين (250)
((نفس سركش (قابيل ) تدريجا او را مصمم به كشتن برادر كرد، او را كشت و اززيانكاران شد)).
چه زيانى از اين بالاتر كه در سه زمان سه عذاب بر او وارد شود، يكى عذاب وجدان .دوم عذاب برزخى . سوم عذاب ها و مجازات هاى الهى كه از روز قيامت شروع مى شود و هيچوقت تخفيف پيدا نمى كند و در حالى كه عذاب آخرتى او چندين برابر عذاب برزخى خواهدبود.


عذاب برزخى قاضى  

از جمله كسانى بعد از مرگ عذاب برزخى خود را مى بينند قاضيانى هستند كه خيانت مىكنند و حق را به حق دار نمى دهند يا مايل نيستند حق به حق دار برسد به يك نمونه از آنتوجه كنيد.
امام باقر عليه السلام فرمود: در بنى اسرائيل يك نفر قاضى كه بر اساس ‍ حق بينمردم قضاوت مى كرد، لحظات پايان عمرش فرا رسيد. به همسرش گفت : ((وقتى از دنيارفتم مرا غسل بده و كفن كن و جنازه ام را بر روى تابوت بگذار و چهره ام را بپوشان ))(تا مردم باخبر شوند و جنازه ام را به خاك سپارند.)
وقتى قاضى از دنيا رفت ، همسرش طبق وصيت اوعمل كرد، پس از مدتى روپوش را از چهره قاضى عقب زد تا به صورت او نگاه كند،ناگاه ديد كرمى بينى شوهرش را مانند قيچى پاره كرد (و خورده است ) با ديدن اينمنظره بسيار وحشت كرد و از اين پيش آمد تعجب نمود!؟
هنگامى كه شب فرا رسيد، زن در بستر خود خوابيد. قاضى در عالم خواب نزد همسرش آمدو گفت : ((با ديدن آن منظره وحشت كردى و ناراحت شدى ؟)) گفت : آرى .
قاضى گفت : موقعى كه زنده بودم روزى بر مسند قضاوت نشسته بودم ، ديدم برادرتبا يك نفر براى مرافعه به سوى من مى آيند (در قلبم ) گفتم : خدايا! حق را با برادرزنم قرار بده تا در اين دادگاه طرف مرافعه اش ‍ محكوم گردد و من درمقابل او شرمنده نشوم .
آن دو نفر آمدند و در محكمه كنار من نشستند و مشغول مرافعه شدند، حرف هاى خود را مطرحكردند و من گوش مى دادم .
بعد از شنيدن حرف هاى طرفين به يقين دريافتم كه حق با برادر تو است . من هم به نفعبرادرت قضاوت كردم و حق را به او دادم .
آن كرمى را كه ديدى بينى مرا پاره كرده و خورده است (گوشه اى از عذاب برزخى مىباشد كه به چشم تو آمد) علتش اين بود كهمايل بودم حق با برادرت باشد.
گر چه حق با او بود، ولى نبايد قبل از ثابت شدن حق ، چيزى فكرى را در مغز خود راهمى دادم .
آن چه را كه ديدى مربوط به برادرت و تمايل من نسبت به حاكميت او و محكوم بودنطرفش بود.(251)
(واى به حال آن قاضى هايى كه حق را مى دانند و براى غرض هاى شخصى يا غيرشخصى به خلاف حق قضاوت مى كنند و با علم به آن ، صاحب حق را محكوم و ناحق را حاكممى گردانند، آنان در عالم برزخ و قيامت به چه عذابى گرفتار شوند خدا مى داد.)


عذاب برزخى خسروپرويز 

يكى از پادشاهان ظالمى كه در برابر ظلم ها و بى عدالتى هايى كه در دنيا انجام دادهبود به عذاب برزخى خود رسيد خسروپرويز است .
ابورواحه انصارى از مغزى نقل كرده است كه او گفت : در جنگ نهروان در ركاب امير المؤمنين عليه السلام بودم . بعد از پايان جنگ جمجمه پوسيده اى را مشاهده كرديم حضرت باتازيانه خود آن را حركت داد و فرمود: او را بياوريد. سپس به او فرمود: چه كسى هستى ؟با فقرايى يا از اغنياء؟ از سعادت مندانى يا از شقاوت مندان ؟
جمجمه با زبان فصيح گفت : پادشاه ظالم ، خسرو پرويز هستم كه شرق و غرب عالم رامتصرف شدم . هزار پادشاه را به قتل رساندم و مملكت آن ها را تصرف كردم ، به مردممظلوم و بى پناه آن كشورها ظلم و ستم نمودم ، پنجاه شهر بنا كردم و هزار غلام تركى وارمنى خريدم ، دختران زيادى را بى آبرو نمودم و دختران پادشاهان را به ازدواج خوددرآوردم .
وقتى عمرم به پايان رسيد و ملك الموت براى قبض روح من آمد گفت : اى ظالم و اى طاغى! با خداى خود مخالفت كردى . در اين بين تمام اعضاء و جوارح من لرزيد. وقتى مرا قبضروح كرد تمام روى زمين از ظلم من راحت شدند، ولى من تا روز قيامت در عذاب هستم و خداوندهزاران ملائكه غضب را بر من موكل كرده كه به دست هر كدام گرزهاى آتشينى است . اگريكى از آن ها با بر كوه هاى عالم بزنند تمام از هم مى پاشند و آب مى شوند. هر وقتيكى از آن ها را بر من مى زنند قبرم آتش مى گيرد. خداوند مرا به واسطه ظلمى كه بربندگان خدا كرده ام تا روز قيامت عذاب مى كند و به عدد هر موئى كه در بدن دارم مارها وعقربها بر من مسلط شده اند و مرا نيش مى زنند و مى گويند. اين جزاى ظلمى است كه كردهاى . بعد از آن جمجمه ساكت شد و تمام لشگريان على گريه كردند و بر سر خود مىزدند.(252)


عذاب برزخى ابابكر و عمر  

كسانى كه اولين بار به اهل بيت پيامبر اسلام عليه السلام ظلم كردند و به عذاببرزخى دچار شدند ابابكر و عمر بودند.
عبدالله بن بكر جانى گفت : روزى با امام صادق عليه السلام از مدينه به سوى مكه مىرفتيم ، در مكانى كه او را ((عسفان )) مى ناميدند پياده شد و بعد از آن به سوى كوهسياهى كه در جانب چپ قرار داشت رفتيم و آن كوهىهول ناك بود. عرض كردم : يا بن رسول الله عليه السلام اين كوه چقدر وحشت ناك است .در مسير اين راه كوهى بيمناك تر و پر وحشت تر از آن نديدم .
حضرت فرمود: اى پسر بكر! آيا مى دانى اين چه كوهى مى باشد؟ اين كوهى است كه آنرا ((كمد)) گويند و بر يكى از وادى هاى دوزخ قرار گرفته است كه خداوند (ارواح )قاتلين پدرم حسين عليه السلام را در آن زندانى كرده است و از زير آن چندين آب خارج مىشود، چركابى از غسلين (كثافات ) و از صديد (خوناب )، از حميم (آب هاى تيره و آلودهجوشان ) و آن چه از طينت خبال (آبى كه از قرجهاى زنان بدكاره ) بيرون آيد و آن چه ازلظى (زبانه هاى آتش ) خارج شود و از حطمه (آتش هاى در هم شكننده ) و از سقر كه يكىاز بدترين دركات جهنم است واز جهيم كه آن آتش گداخته است و از هاويه كه نام دركى ازدركات دوزخ است و از سعير كه آن آتش افروخته اى است ، اين ها همه از زير اين كوهبيرون مى آيد كه نصيب ظالمان و قاتلان حسين عليه السلام است .
بعد فرمود: تاكنون در اين راه بدين كوه گذر نكرده ام و نه ايستاده ام جز اين كه ديدم آندو تن (ابابكر و عمر) استغانه و زارى مى كنند و من به كشندگان پدرم حسين نظر مىافكنم و به اين دو نفر مى گويم : مردم در روز عاشورا به اين كار اقدام نكردند مگر براساس كارى كه به دست شما تاءسيس گرديد. چون (خلافت را غضب نموديد) رحمنكرديد، ما را كشتيد و محروم ساختيد و حقوقمان راپايمال نموديد، استبداد. به خرج داديد در حالى كه ما به انجام وظيفه خود آشنا بوديمولى شما به ما راه نداديد. خدا رحم نكند كسى را كه بر شما رحم كند، بچشيد عقوبت آنچه را كه انجام داده ايد، و خداوند بر بندگانش ستم نخواهد كرد. (253)


عذاب برزخى عمر  

اصبغ بن نباته كه يكى از شيعيان على عليه السلام بودهنقل مى كند: روزى در خدمت مولايم امير المؤ منين عليه السلام بودم كه عده اى از اصحاب ،از جمله ابوموسى اشعرى و عبدالله بن مسعود و انس بن مالك و ابوهريره و معيرة بنشعبه و خذيفة يمانى داخل شدند و عرض كردند: يا امير المؤ منين ! از معجزاتى كه خداوندمخصوص تو قرار داده است بعضى از آن را به ما هم نشان بده . فرمود: قصد شما ديدنمعجزه نيست و نمى خواهيد حقيقت برايتان آشكارا شود. ولى براى اين كه امام حجت باشد ودر قيامت عذرى براى عذاب خود نداشته باشيد چند معجزه را به شما نشان مى دهم .
سپس فرمود: به نام خدا و بركات او بلند شويد و حركت كنيد. همه با آن حضرت حركتكردند تا به صحرا، و آن جايى كه قصدشان بود رسيدند.
بعد فرمود: اى ملائكه خدا! همين الان رئيس شياطين و فرعون فرعون ها (عمر را) پيش منآوريد.
اصبغ گفت : به خدا قسم ! به كمتر از چشم بهم زدنى او را حاضر كردند و صداىغل و زنجيرى را كه روى زمين مى كشيد با گوش خود شنيديم در حالى كه چشم ما طاقتديدن ملائكه و گوش ما طاقت شنيدن صداى غل و زنجيرى كه بهم مى خورد و روى زمين مىكشيد رانداشت . در اين هنگام باد عظيمى وزيد كه همه ما وحشت كرديم .
ملائكه عرض كردند: يا اميرالمؤ منين ! و اى خليفه خدا! لعن و عذاب او را زياد گردان .بعد او را كشان كشان آوردند و در پيش روى آن حضرت قرار دادند. فرمود:
و اويلا از آن ظلمى كه به آل محمد روا داشتى ، و اويلا از آن جرئت و جسارتى كه بهآنان كردى .
عرض كرد: اى مولا من ! بر من رحم كن ؛ زيرا طاقت اين همه عذاب و شكنجه را ندارم (درحالى كه هر روز هم به آن اضافه مى شود).
حضرت على فرمود: خدا ترا رحم نكند و از گناه و كردار زشت تو در نگذرد. اى شخصپليد، اى خبيث تر از همه خبيثان ، اى شيطان پست .
بعد از آن متوجه ما شد و فرمود: آيا او را شناختيد؟ قيافه و اسم او را دانستيد؟ عرضكرديم : بلى ، يا امير المؤ منين .
فرمود: شما هم از او سئوال كنيد تا خود را بهتر معرفى كند. گفتيم : چه كسى هستى ؟ درجواب گفت : ابليس ابليسان و رئيس شيطان ها و فرعون اين امت (عمر) هستم ، كسى كه حقعلى را منكر شدم ، كسى كه به او و اهل بيتش ظلم و ستم روا داشتم ، كسى كه آيات ومعجزات او را ديدم و انكار كردم .
سپس آن حضرت فرمود: اى جمعيت ! چشم هاى خود را ببنديد. وقتى چشم هاى خود را بستيمآن حضرت آهسته كلامى فرمود. آن را نفهميديم ناگهان متوجه شديم مكه در جاى اوليهخود مى باشيم . (254)
نيز از سلمان فارسى نقل شده است : روزى امير المؤ منين عليه السلام به من فرمود: اىسلمان ! آيا دوست دارى رفيقت را ببينى ؟ عرض كردم : بلى يا امير المؤ منين ! آن حضرتلب هاى خود را حركت داد ناگهان ديدم ملائكه غلاظ و شداد فردى را مى آوردند در حالىكه زنجيرهايى از آن در گردنش بود و آتش از بينى او بيرون مى آمد و سرش به سوىآسمان بلند و دود او را احاطه كرده بود.
با اين حال ملائكه او را از عقب مى زدند و زبانش در اثر شدت تشنگى از پشت سرشبيرون آمده بود.
وقتى نزديك ما آمدند به من فرمود: اى سلمان ! آيا او را مى شناسى ؟ نظر كردم ديدم((عمر)) است . فرياد مى زد و مى گفت : يا اميرالمؤ منين ! به فريادم برس ، معذب وتشنه ام .
فرمود: اى ملائكه ! عذاب او را زياد كنيد. سلمان گفت : ديدم زنجيرها اضافه شد و ملائكهاو را با خوارى و ذلت گرفتند و مشغول عذاب او شدند. سپس فرمود: اى سلمان ! اينشخص عمر بن خطاب است ، از وقتى كه از دنيا رفته است روزى نشده كه بر عذاب اوافزوده نشود، هر روز او را به من عرضه مى دارند. به آنها مى گويم عذاب او را زيادكنيد، آن ها هم عذابش را تا روز قيامت زياد مى كنند.(255)


next page

fehrest page

back page