بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز, حاج شیخ مرتضى احمدیان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JAVAHE01 -
     JAVAHE02 -
     JAVAHE03 -
     JAVAHE04 -
     JAVAHE05 -
     JAVAHE06 -
     JAVAHE07 -
     JAVAHE08 -
     JAVAHE09 -
     JAVAHE10 -
     JAVAHE11 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نماز ميت
نماز ميت پنج تكبير دارد، و مختصر آن به شرح زير است :
(( 1- الله اكبر: اشهدان لااله الاالله و ان محمدارسول الله .
2- الله اكبر: اللهم صل على محمد و آل محمد.
3- الله اكبر: اللهم اغفر للمؤ منين و المؤ منات .
4- الله اكبر: اللهم اغفر لهذالميت (اگر ميت زن است بگويند لهذه الميت ).))
5- الله اكبر: و نماز ميت تمام مى شود البته اگر جزئيات و تمام مستحبات را بخواهيد بدانيد بهمفاتيح و رساله هاى عمليه رجوع كنيد.
نماز وحشت
مستحب است وقتى ميت را به خاك مى سپارند در شب آن دو ركعت نماز وحشت براى او بخوانندكه ترس و وحشت تنهائى و ظلمت و سئوال و جواب الهى از او برداشته شود، نماز وحشتدو ركعت است در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد دهمرتبه اناانزلناه فى اليلة القدر را بخواند و بعد از سلام نماز بگويد (( اللهمصل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى )) قبر فلان و به جاى فلان اسم ميت رابگويد يعنى خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ثواب اين نماز را به روح ان مرحومبرسان
نقل چند روايت در ترغيب و تشويق به استخاره
(( عن الصادق عليه السلام : قال يقول اللهعزوجل من شقآء عبدى ان يعمل الاعمال و لا يستخيربى .))
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل مى فرمايد: از شقاوت و بدبختى بنده مناينستكه كارها را بدون استخاره انجام مى دهد يعنى از من مشورت و طلب خير نمى كند.
(( عن الصادق عليه السلام : من دخل فى امر بغير استخارة ثم ابتلى لم يوجر.))
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: كسى كه در كارى بدون استخاره وارد شودو گرفتار شود، اجر و پاداشى نخواهد داشت .
(( عن الصادق عليه السلام : قال : ما ابالى اذا استخرت الله تعالى على اى طرفىوقعت ، وكان ابى يعلمنى الاستخارة كما يعلمنى السورة من القران .))
و باز از امام صادق عليه السلام روايت شده فرمود: پس از استخاره و مشورت با خداباكى ندارم كه به چه طرفى از دو طرف خير و شر واقع شوم و بيفتم ، و پدر منپيوسته به من استخاره ياد مى داد همانطور كه سوره (هاى ) قرآن را به من تعليم مى دادو مى آموخت .(198)
استخاره
استخاره مشهور بر سه قسم است ، استخاره ذات الرقاع و استخاره با قرآن و استخاره باتسبيح ، البته اقسام ديگرى هم گفته اند ولى همين سه قسم معروف است و ذات الرقاعچون كمى دشوار است ما اكتفا مى كنيم به استخاره با قرآن و تسبيح و مشهور آن را از كتبمعتبر مى نويسيم
تفاءل به قرآن يا استخاره قرآنى
در تفاءل به كتاب خدا سه مرتبه قل هو الله احد بخوان و سه مرتبه صلوات بفرستبعد بگو، (( اللهم انى تفالت بكتابك و توكلت عليك ، فارنى من كتابك ما هو المكتوممن سرك ، المكنون فى غيبك )) پس قرآن را باز كن وعمل كن به آنچه در سطر اول راست است و اين استخاره از طرقاهل سنت از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آلهنقل شده است (199)
استخاره به قرآن نقل از امام صادق
علامه حلى (ره ) از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: هر كسى بخواهد با قرآنمجيد استخاره كند بعد از بسم الله الرحمن الرحيم اين دعا را بخواند: (( اللهم ان كانفى قضائك و قدرك ان تمن على شيعة ال محمد بفرج وليك و حجيك على خلقك ، فاخرجلنا اية من كتابك نستدل بها على ذلك ، )) بعد قرآن كريم را باز كند و شش ورق ازطرف چپ بشمارد و از ورق هفتم شش سطر (خط) بشمارد در سطر ششم نظر نمايد و مقصودرا استخراج كند.(200)
استخاره براى زن گرفتن
شخصى كه قصد ازدواج داشت رفت پيش علامه مجلسى و گفت براى من استخاره اى بكن ،علامه مجلسى براى او استخاره كرد و گفت بسيار خوب است آن فرد رفت و بعد از مدتىآمد پيش علامه و گفت اين چه استخاره اى بود براى من كردى علامهسئوال كرد مگر چه شده است آن شخص گفت شما براى من استخاره كرديد و گفتيد كهاستخاره خوب آمده و من رفتم آن همسر مورد نظر را گرفتم اگر چه زن خوب و زيبائىاست .
اما هر شب كه مى خوابد در جاى خودش ادارا مى كند گرفتار شب ادرارى است علامه گفتاشكال از تو است كه به من نگفتى استخاره را براى چه مى خواهى چون وقتى من استخارهكردم اين آيه شريفه آمد (( جنات تجرى من تحتها الانهار )) (يعنى باغهائى كه اززيرش ‍ نهرها جارى است )
اگر به من مى گفتى كه براى زن گرفتن است به تو مى گفتم كه از زيرش آب جارىمى شود.
لطيفه
و يا گويند شخصى كه قصد ازدواج داشت ، براى انتخاب همسر مورد نظر خود به پيشيكى از علماء رفت و از او استخاره خواست ، او هم قرآن را باز نمود، اين آيه آمد: (( جناتتجرى من تحتها الانهار )) (يعنى باغهاى ((زيبائى ))است كه از زيرش نهرها جارىاست ) آن عالم به او گفت : اينكه مى خواهى با او ازدواج كنى بسيار زيبا وخوشگل است ولى شبها در رختخوابش ادرار مى كند، بعد آن شخص با او ازدواج كرد وقضيه درست در آمد.
لطيفه : استخاره براى قرض گرفتن
نگارنده نمونه يك استخاره را كه براى خودم پيش عرض مى كنم
در سال 1348 شمسى به خاطر مشكلات مالى تصميم گرفتم بروم پيش خودم آية اللهقدوسى و از ايشان مقدارى پول قرض بگيرم و چون مردد بودم پيش خودم گفتم به ايشانمى گويم استخاره كن اگر خوب آمد آن موقع از ايشانپول قرض مى گيرم لذا به آقاى قدوسى گفتم استخاره اى كرد و گفت آقاى احمديانشما به غير خدا اتكال نموده ايد من هم خجلت زده از خدمت ايشان خدا حافظى كرده و بيرونآمدم .
طريقه ديگرى براى استخاره با قرآن
ابن فهد در موجز ذكر نموده است كه بعد از طلب خير كردن از خدا قرآن بگشايد و آيهاول صفحه راست را ملاحظه كند اگر آيه رحمتى يا امر بخيرى باشد خوب است و اگرآيه مذكور در مورد عذاب و عقاب يا خشم و غضب الهى باشد بد است و اگر آيه داراى دوجهت و مشتبه باشد متوسط است .(201)
استخاره با تسبيح
اين استخاره منسوب به امام زمان روحى له الفداء است شيخ بهائى عليه الرحمة فرمودهاست كه استخاره با تسبيح را از مشايخ و بزرگان علماء دست به دست دارم تا مى رسدبه حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشريف كه : سه مرتبه صلوات بر محمد وآل محمد بفرست و با توجه يك قبضه تسبيح را بگيرد و دو دو بشمارد اگر دو مانداستخاره بد است و اگر يك دانه ماند خوب است .(202)
استخاره با تسبيح به نقل از امام زمان
اول سوره حمد را بخوان بعد انا انزلنا را و بعد صلوات بر محمد وآل بفرست ، سپس دعاى استخاره را بخوان (مانند دعاى (( يا من يعلم اهد من لايعلم . يااستخيرالله خيرة فى العافية ) )) و بعد قبضه اى از تسبيح را بگير و آن را هشت دانههشت دانه بشمار و اگر يكى ماند خوب و نيك است و اگر دو تا ماند بد است و اگر سهتا ماند ميانه است و اگر چهار تا ماند بد است و اگر پنج تا ماند خوب است ولى بارنج و سختى و اگر شش تا ماند خوب است بايد عجله كند و اگر هفت تا ماند رنج و ملامتدارد و بد است و اگر هشت ماند بد است (203)
تفاءل به قرآن با حروف

گشا مصحف ورق زان هفت گردان
شمر از سطر هفت از هفتمين آن
زهفتم سطر حرف اول است فال
عقيدت را بر آن اى صاحب فال
چو فال آيدالف خير وصواب است
ز(ب ) از منعمانت فتح باب است
چو(ت ) آيد ببايد توبه زان كار
ز(ث ) دنيا و دين بردست مى يار
چو(ج ) آيد بكن جهدى و مى كوش
ز(ح ) از اقربا جام خوشى نوش
چو(خ ) آيد امان از خوف مى جوى
ز(د) اصحاب دولت را خبرگوى
چو(ذ) آيد تو خود آن خوار بينى
ز(ر) نيكى بود شادان نشينى
چو(ز) آيد بيابى مال بى عد
ز(س ) بينى سعادتهاى بيجد
چو(ش ) آيد خصومت پيشت آيد
ز(ص ) اى خواجه صبر و مكث بايد
چو(ض ) آيد در آن كار است گرانى
ز(ط) زاهد شوى تقوى برانى
چو(ظ) آيد ظفر بر دشمنان است
ز(ع ) امر محبتها عيان است
چو(غ ) آيد خطر باشد بده مال
ز(ف ) شادى ترا باشد بهر حال
چو(ق ) آيد شوى مقبول در قول
ز(ك ) ايمن نبايد بود از هول
چو(ل ) آيد بر آيد حاجتت زود
ز(م ) آيد ملامتهاى مشهود
چو(ن ) آيد بود آن كار نيكو
ز(و) هست نعمت تو توى بر توى
چو(ه ) آيد خدا خشنود و خصمان
ز(لا) تشويش باشد نى نه چندان
چو(ى ) آيد زغايب مژده يابى
كه خشنود آنى از نعم المآبى (204)
ختم آيه مباركه بسم الله
آيه مباركه (( بسم الله الرحمن الرحيم )) از براى هر حاجت و خواسته اى در يك مجلسهفتصد و هشتاد و شش بار اين آيه را بخواند بعد از تمام نمودن به همين عدد صلواتبفرستد مجرب است .
و در بعضى نسخه ها ديده شده كه صد و سى و دو مرتبه صلوات بفرستد و نيز جهت هرمهمى دوازده هزار بار بخواند و دو ركعت نماز حاجت به نيت نماز حاجت بخواند و بعد ازحمد هر سوره اى كه خواسته باشد بخواند به زودى حاجتش روا خواهد شد
و نيز از بزرگان مشايخ نقل است كه هر كه در بليه اى گرفتار شود و راه نجات بر اوبسته شود بعد از هر نماز نوزده مرتبه بگويد: (( نجاة منك يا سيدالكريم نجنا وخلصنا بحق بسم الله الرحمن الرحيم ))
و اگر در يك مجلسى اين كلمات را هفتصد و هشتادوشش بار بخواند كاملتر و تمامتر خواهدبود.
و علامه مجلسى (ره ) به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلامنقل كرده كه آن حضرت فرمود: (( بسم الله الرحمن الرحيم )) نزديكتر است به اسماعظم الهى از سياهى چشم به سفيدى چشم (205)
به جهت رهائى از دست ظالم
به جهت رهائى از دست ظالم و حصول مهمات در خلوت هفتادو سه مرتبه كلمات فوق (((نجاة منك يا سيدالكريم ) )) را با طهارت بخواند و بعد از اتمام سه مرتبه صلواتبفرستد و از خدا حاجت خود را بخواهد ان شاءالله برآورده خواهد شد.(206)
ختم سوره توحيد
ختم سوره توحيد براى هر حاجتى ، از مقاتل روايت است كه مدت هفت روز بعد از نماز صبحهر روز صد بار سوره توحيد را بخواند بدون تكلم با خضوع و خشوع ، هنوز هفته تمامنشده باشد كه حاجتش ‍ برآورده شود(207)
ختم سوره انا فتحنا
ختم سوره انا فتحنا در ايام جمعه بسيار خوب است و به سبب اين ختم بسيارى به حاجتخود رسيده اند.
شروع كند از روز سه شنبه ، روزى پنج مرتبه بخواند، و روز جمعه يازده مرتبهبخواند بعد از هر مرتبه سوره (( اذا جاء نصرالله )) بخواند چونچهل و يك مرتبه تمام شود يازده مرتبه اين دعا را بخواند: (( يا مفتح فتح يا مفرجفرج ، يا مسبب سبب ، يا ميسر يسر، يا مسهلسهل ، يا متمم تمم ، برحمتك يا ارحم الراحمين ))
سوره واقعه جهت وسعت رزق
نقل شده است كه عثمان بن عفان به عيادت عبدالله بن مسعود رفت به خاطر مرضى كهبواسطه همان بيمارى از دنيا رفت عثمان بن عفان به عبدالله گفت از چه چيزى شكايتدارى ؟ عبدالله گفت : از گناهان خودم ، عثمان گفت : چه چيزميل دارى ؟ عبدالله گفت : رحمت پروردگار خود را، عثمان بن عفان گفت : آيا براى تو طبيبطلب كنم ؟ عبدالله گفت : طبيب خودش مرا بيمار كرده عثمان گفت : مى خواهى امر كنم كه بهتو هديه اى بدهند؟ عبدالله گفت : در وقتى كه احتياج داشتم به من ندادى الان كه بىنيازم مى دهى ؟
عثمان بن عفان گفت : آنچه مى دهم براى رفاه دختران تو است عبدالله گفت : ايشان را بهكمك تو حاجتى نيست ، چونكه من به دخترانم گفته ام هر موقع كه تنگدست شدند سورهواقعه را بخوانند و من از حضرت رسول صلى الله عليه و آله شنيده ام كه مى فرمود: هرسوره واقعه را در هر شب بخواند به او پريشانى و (فقر) هرگز نخواهد رسيد و بهتجربه هم رسيده است .(208)
فضيلت خواندن سوره نباء
شيخ صدوق از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: هر كهسوره عم را بخواند از سال بيرون نشود كه زيارت كند بيت الله الحرام را البته بايددر هر روز آن را بخواند و هر روز مداومت داشته باشد(209) .
مؤ لف گويد: به تجربه رسيده است و من خود خواندم و به حج مشرف شدم و به يكىاز دوستان كه تا حال به حج مشرف نشده بود وپول هم نداشت و اسم هم براى مكه ننوشته بود ياد دادم او هم مداومت كرد بر خواندن اينسوره و از سال بيرون نرفته بود كه به حج مشرف شد همچنين به همسر خود اينسفارش را كردم و او هم توفيق زيارت مكه را پيدا كرد.
جهت باز شدن در بسته
هر گاه درى بسته شده باشد و كليدش گم شده باشد با هر وسيله اى كه در دست دارد وبا آن مى خواهد در را باز كند در هنگام باز كردن اين دعا را بخواند (( بسم الله الرحمنالرحيم يا مفتح الابواب افتح لنا هذالباب ، )) به لطف خدا در بسته باز خواهد شد وبه تجربه هم رسيده است چون شب ذدر خيابان سالاريه قم منتظر خانواده بودم كه ديدمشخصى با خانمش آمد سوار پيكان شود كه ديد در ماشين بسته است و كليد را همداخل ماشين جا گذاشته است و هيچ راهى براى باز شدنش نيست ، كليدهاى مرا گرفت ،ولى موفق به باز نمودن نشد با كليدهاى ديگر هم نتوانست در را باز كند ساعت 10 شببود زمستان و هوا سرد شده بود، پسرش را فرستاد كليد ساز بياورد ولى آن هم فايدهاى نداشت چون مغازهاى كليد سازى همه بسته بودند همينطور كه داشت به ماشينش ور مىرفت به او گفتم به دعا اعتقاد دارى ؟ گفت بلى زياد به دعا عقيده دارم گفتم همينطور كهدارى براى باز شدن در سعى مى كنى بگو (( بسم الله الرحمن الرحيم يا مفتحالابواب افتح لنا هذا الباب به مجرد )) اينكه ذكر را گفت در جلو و در عقب سمتشاگرد باز شد، پس از آن آمد پيش من و گفت : حاج آقا اين دعا را از كجانقل كردى ، گفتم يادم نيست ، فقط اين دعا در ذهنم بود گفت : ممكن است اين دعا را براى مابنويسى گفتم : اشكال ندارد و براى او دعا را نوشتم البته اين بستگى به اعتقاد طرفهم دارد.
كرامت حضرت معصومه ع نسبت به اين حقير
نگارنده اين سطور حقير مرتضى احمديان گويد: كه درسال 1339 هجرى شمسى بود كه از دبستان شيخ بهائى نجف آباد واقع در كوچه صفااز خيابان شريعتى گواهينامه پايان تحصيلات ابتدائى خود را گرفتم و پس از مدتىبه كارخانه ريسندگى و بافندگى نجف آباد رفتم زيرا مى ديدم كه مادرم زندگى رابه سختى مى گذارند و پدرم هم چيزى در دست نداشت و او يك خانواده ده نفر را بايدتاءمين معاش مى كرد و براى او بسيار سخت بود لذا من و برادرم حاج تقى احمديان براىكمك كردن به معاش زندگى به كارخانه ريسندگى نجف آباد رفتيم ولى مدتى بعد منبه در خواست پدرم رفتم طلبه شدم زيرا پدرم هميشه از مرحوم حاج شيخ احمد حججىتعريف مى نمود كه نقش ارزنده اى در طلبه شدن خيلى از علماء داشته است و فقيهى چونحضرت آية الله العظمى منتظرى را او طلبه نموده است .
لذا من پس از فوت حاج شيخ احمد به دنيا آمدم و پدرم براى زنده نگه داشتن نام او اسممرا احمد گذاشت (لازم به ذكر است كه نام من مرتضى نيست ولى چون برادرى داشتم كهيكسال قبل از ولادت من فوت كرده بود پدرم شناسنامه او راباطل نكرد و براى من گذاشت نام من هم ناخودآگاه مرتضى شد) و از من خواست كه برومطلبه شوم .
خلاصه اين حقير در سال 1340 طلبه شدم و تا تصريف خواندم و با آقاى درى همدرسبودم ، اما همانطور كه عرض كردم به علت مشكلات زندگى از طلبگى بيرون رفتم وبه كارخانه ريسندگى رفتم و مشغول كار شدم ولى از آنجا كه شايد خدا نمى خواست منمريض شدم و به تنگى نفس و سرفه هاى شديد دچار شدم بطوريكه سرفه هايم حدوديك دقيقه طول مى كشيد و از سينه ام اخلاط با خون خارج مى شد كه بعضى دكترها مىگفتند اين سينه درد كهنگى است بعضى مى گفتند اين درد برونشيت حاد و مزمن است وبعضى گفته بودند مرض سل است ، شدت سرفه و تنگى نفسم به قدرى زياد بود كهالان كه دارم شرح حال خودم را مى نويسم و به فكر آن دردها مى افتم بر خود مى لرزمكه چه دوران سختى را طى كرده ام .
مرحوم مادرم كه وضعيت حال مرا اينگونه ديد مرا به اصفهان پيش ‍ دكترى برد و دكتر مراشانزده روز بسترى كرد ولى نتيجه اى نگرفتم بعد مرحوم مادرم به اتفاق پدرم مرا بهمشهد مقدس بردند، و مادرم آنجا گريه بسيار زيادى كرد و شفاى مرا از حضرت امام رضاعليه السلام خواست ولى فايده اى نبخشيد و پس از ان مرا به بيمارستان امام رضا درمشهد مقدس برد، دكتر دواى سه ماهه داد و ما براى زيارت راهى قم شديم همينكه مادرم درصحن مطهر حضرت معصومه (ع ) رسيد و طلبه ها را ديد كه در صحن و مسجداعظم با هممشغول مباحثه اند گريه اش گرفت و داخل حرم شده ومشغول گريه بود، من هم به دنبال مادر مرحومه امداخل حرم شدم ديدم كه مادرم اشك چشمش جارى است و به من هم مى گويد: گريه كن و ازخدا حاجت خود را بخواه و در يان حال گفت : يا حضرت معصومه مى دانم من خود مقصرم زيرامن باعث شدم كه بچه ام درس طلبگى را رها كند شفايش دادى دوباره او را طلبه مى كنم .
در اين موقع مرحوم مادرم گفت من همينطور كه گريه مى كردم التماس ‍ مى كردم كهحضرت معصومه واسطه شود و از خدا بخواهد كه تو را شفا بدهد ديدم خانمى با حجابكه نقاب بر چهره داشت آمد و تو در آن حال سرفه مى كردى و خلطى از سينه ات خارجشد و من منقلى پر از خاكستر در آنجا ديدم به تو گفتم خلط سينه ات راداخل منقل بينداز كه حرم را نجس نكنى در يان هنگام آن خانم به من گفت : بچه ات خوب مىشود و در ذهنم هست كه ظاهرا گفت : اين هم كه از دهانش خارج شد اين در است بردار و ضبطكن .
در اينجه لازم ديدم يادى هم از شهيد بزرگوار مرحوم قدوسى (ره ) بكنم وقتى من براىتحصيلات به قم آمده بودم مشغول سيوطى بودم كه به مدرسه حقانى كه تازه برنامهاى شده بود رفتم . مدتى در آنجا بودم كه شهيد قدوسى كه تازه ناظم آن مدرسه شدهبود روزى مرا صدا زد، من هم خدمت او رفتم او گفت : آقاى احمديان شما مريض هستيد و مننمى توانم شما را در اين مدرسه قبول كنم ، من گفتم : آقا من قبلا مريض ‍ بودم ولى الانالحمدلله خوب شده ام .
شهيد قدوسى گفت : آقاجان ببين فردا برو بيمارستان نكوئى رئيس ‍ بيمارستان آقاىدكتر رفيعى است (البته ترديد دارم كه گفت رئيس ‍ بيمارستان رفيعى است يا كسديگر) و يك دكتر خارجى در ساعت 9 صبح مى آيد شما همينكه لباسهايتان را از تنبيرون مى آورى و او شما را معاينه مى كند مى فهمد كه شما بيمارى داريد يا خوب شدهايد گفتم : اشكالى ندارد و من فرداراهى بيمارستان شدم ولى متاءسفانه دكتر خارجىنيامد رفتم و به ايشان گفتم : كه من رفتم ولى دكتر نيامد گفت : اشكالى ندارد من مىنويسم كه شما برويد پيش دكتر ايرج كردستى او شما را معاينه مى كند من هم رفتم پيشدكتر كردستى و دكتر پس از بررسى زياد گفت : آقا شما دردى ندارى و شهيد قدوسىاجازه دادند كه من در مدرسه حقانى ادامه تحصيل بدهم خدا اين شهيد بزرگ را رحمت كند وبا اولياء خودش محشور گرداند. ظاهرا در سال 1342 شمسى بود كه به مدرسه حقانىبراى تحصيل علوم دينيه رفتم .
طلاب عزيز مواظب باشيد امام زمان ناظر اعمال شماست
حدود سى و چهار سال پيش كه هنوز عمامه نگذاشته بودم شبى در خواب ديدم كه بر پشتبام خانه با عده اى از طلاب مكلا نشسته ايم و حضرت امام زمانعجل الله فرجه الشريف روبروى ما نشسته در حاليكه ذوالفقار دو دو و طومارى به دستدارد و ما طلاب حلقه وار گرد او نشسته ايم ، همينكه هر دو نفر از ما با هممشغول صحبت مى شديم او مى نوشت ، و ما از هيبت آن حضرت خوف داشتيم و مى ترسيديمبا هم صحبت كنيم (خدا به فريادمان برسد) خلاصه آن حضرت ناظراعمال ما است البته بالاتر از آن خدا است كه ناظر اصلى اوست ولى امام زمان هم ما را زيرنظر دارد و گرنه خداوند ملائكه را ماءمور كرده كه همهاعمال ما را ثبت كنند و زير نظر داشته باشند و ما بايد مواظب تماماعمال و رفتار و گفتار خود باشيم خداوند در سوره ق آيه 17 و 18 مى فرمايد: (( اذيتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد ما يلفظ منقول الالديه رقيب عتيد.))
(ما از رگ گردن به تو نزديكتريم (210) ) دو فرشته رقيب و عتيد (يعنى فرشته اىكه مراقب و ناظر اعمال و ماءمور نوشتن اعمال خير و شر ما هستند) از طرف راست و از طرفچپ به مراقبت از ما نشسته اند سخنى (از خير و شر) به زبان نمى آوريم مگر اينكهفرشتگان نگهبان آماده نوشتن ثواب و عقاب آن هستند.(211)
مؤ من و علمى كه از خود به يادگار مى گذارد
(( فى كتاب الامالى قال رسول الله : المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم تكونتلك الورقة يوم القيامة ، سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تبارك و تعالىبكل حرف مكتوب عليها مدينة اوسع من الدنيا سبع مرات و ما من مؤ من يقعد ساعة عند العالمالا ناداه ربه عزوجل جلست الى حبيبى و عزتى و جلالى لاسكنتك الجنة معه و لاابالى.(212) ))
در كتاب امالى از حضرت رسول الله (ص ) نقل شده است كه فرمود: مؤ من وقتى كه ازدنيا رفت ، و از خود يك صفحه بجا گذاشته باشد كه در آن علمى باشد، آن صفحه روزقيامت سپرى مى گردد بين او و بين آتش ‍ دوزخ و خداوندمتعال به هر حرفى كه در آن صفحه باشد، شهرى به هفت مرتبه وسيعتر از دنيا، به اوعطا مى فرمايد، و هر مؤ منى كه ساعتى در نزد عالمى براى (طلب علم ) بنشيندپروردگار عزوجل به او ندا كند كه نشستى پيش دوستم ؟ قسم به عزت و جلالم تو رابا او ساكن بهشتم گردانم و هيچ باكى ندارم .
لطيفه
حكايت شده كه يك نفر يك چشمى پشت سر امام جماعتى نماز خواند، و امام جماعت پس ار حمدسوره بلد را خواند و گفت : (( الم نجعل له عينين ،)) آيا براى او دو چشم قرار نداديم، يك چشمى در نماز گفت : نه خدا براى من يك چشم قرار داده و تو دروغ گفتى ، و نمازپشت سر دروغگو باطل است چون مرتكب گناه كبيره شده اى .
لطيفه
حكايت شده كه يك نفر كه از اهالى بصره بود با شخصى كه ازاهل كوفه بود درگير شدند بصرى به كوفى گفت : اگر يك سيلى به روى تو بزنمتو پرت مى شوى به مدينه ، كوفى گفت : در اين صورت دوست دارم يك سيلى ديگربه آن طرف صورتم بزنى تا خدا حج را نصيبم گرداند و با دست تو به حج بروم .
لطيفه
گويند: كه امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند كه رسيده بهاين آيه (( و ما تلك بيمينك يا موسى )) دزدى كه موسى نام داشت و چيزى دزديده بودو دستش بود فورا ار آنجا بيرون رفت و گفت : اين شيخ حتما جادوگر است و با ترس ارآتجا پا به فرار گذاشت .
لطيفه
گويند به شخصى آدرس دادند به نشانى (خيابان پشت خانه ) و نقطه ياء وخ خيابان ونون خانه را نگذارده بودند وى آدرس را اينطور خواند: به نشانى حنابآن پشت خايه .
فر شش ماهه
نقل شده يك نفر قمى فرشى گم كرده بود (با توجه به اينكه قمى ها هست راهه مىگويند) به اين طرف و آن طرف در جستجويش بود تا آنكه گذرش به آرايشگاهى افتادكه بر تابلوى آن نوشته شده بود ((در اينجا فر ششماهه ) او اين جمله را اينگونهخواند ((در اينجا فرش شما هه )) قمى بيچارهخوشحال شد كه فرشش پيدا شده ، فورا از متصدى آرايشگاه فرش خود را مطالبه نمودمتصدى آرايشگاه به وى گفت : در اينجا فرش فروشى نيست كه تو از من فرش مىخواهى بلكه اينجا آرايشگاه است .(213)
فراموشى
شخصى در حال خواندن شعر حافظ بود و با صداى بلند مى خواند كه اين مصرع راخواند: دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند، ولى مصرع دوم را فراموش كرده بود واينگونه خواند سر هفتاد كچل را فر شش ماهه زدند.
لطيفه
فردى اين شعر را خواند و بقيه اش را يادش نيامد ((ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگاست )) به جاى بقيه اش گفت : ((ميان كوشك و نجف باد و ملك كرسنگ است )) كوشك ازشهركهاى نجف آباد است و كرسنگ كه اصلش كهريز سنگ است نيز جزء نجف آباد مىباشد و تقريبا دو فرسخى اصفهان و نجف آباد مى باشد.
اشتباه خوانى
اين حقير تازه كلاس پنجم را خوانده بودم (حدودسال 1338) كه تابلوئى ديدم كه روى آن نوشته بود عكاسى الكتريكى ، و من خواندمعكاسى ال كتر يكى .
باز تابلوئى ديدم نوشته : دو لابسازى ، من خواندم دولا بسازى .
امان از سادگى
تازه تحصيلات ششم ابتدائى را تمام كرده بودم و طلبه شده بودم كه يكى از اقوام وخويشان به من گفت آيا تو خوب درست را ياد گرفته اى ؟ گفتم : بله گفت : هر چهبگويم واردى بنويسى ؟ گفتم : بله مى نويسم ، گفت : بنويس گوز من هم نوشتمگوزن گفت : نه ، ديدى وارد نيستى و بى سوادى گوز بدون نون است من هم نوشتمگوز، بعد گفت بنويس ‍ بريش من هم نوشتم بريش و اعراب گذاشتم ، گفت : نه اشتباهكردى اعراب نمى خواهد من هم بدون اعراب نوشتم گفت بنويس انكه و اعراب نگذار من همنوشتم انكه بعد گفت بنويس (اين خط را نوشت ) من هم نوشتم گفت حالا بخوان من خواندم :گوز بريش انكه اين خط را نوشت گفت : باز هم اشتباه كردى و غلط خواندى بايدبخوانى گوز به ريش آنكه اين خط را نوشت .
اشتباه نويسى
يكى از دوستان به رفيقش املاء مى گفت به او گفت بنويس : (( جاء الحق و زهقالباطل ان الباطل كان زهوقا، )) رفيقش نوشت ((جاعل الهغ و ضحغ الباتل عن الباتل كان ضحوغا، )) او هم املاء را صحيح كرد و زيراملاء نوشت سهيه عصط.
فراموشى
مؤ لف گويد: به يكى از اساتيدم خواستم به او سلام كنم سلام را فراموش كردم وگفتم (( بسم الله الرحمن الرحيم )) استاد هم ظاهرا نارحت شد.
غلط خوانى
فردى به دوستش گفت : بالاخره تو قرآن خواندن را ياد گرفتى يا نه ؟ او در جوابگفت : يك سوره را خوب ياد گرفتم ، گفت بخوان او گفت (( اذا خاء بسر الله و القيچبعد گفت نمى دانم و رايت التاس يا رايت الفاس ‍ )) است .
مواظب قرائت نماز خود باشيم
نگارنده در يكى از سفرهاى حج كه روحانى دوم حج بودم و قرائت نمازهاى مردم را صحيحمى كردم به كسى گفتم حمد و سوره نمازت را قرائت كن ببينم او خواند (( وقل هو الله احد را مى گفت قفل و الله احد )) به او گفتم اشتباه مى خوانى و بارها اينآيه را برايش صحيح خواندم ولى آخرش ياد نگرفت و باز هم مى گفت : ((قفل الله احد )) و اين قفل تا آخر قفل بود كه باز نشد و همينطور هم در نماز طوافاشتباه خواند.
جز زفضل خدا دوا نطلب
ابوذر غفارى رحمة الله عليه روايت كرده كه حضرترسول (ص ) آى ن آيه را بر من خواند (( ((و من يتق اللهيجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه )) ))
يعنى آنكس كه تقوى داشته باشد خداوند براى او راه خروجى (از مشكلات و بلاها) قرارمى دهد و او را از جايى كه فكرش را نمى كند روزى مى دهد و آنكس كه بر خداتوكل و اعتماد كند خداوند او را كفايت كند.
پس آن حضرت فرمود: اى اباذر اگر همه آدميان اين آيه را بخوانند و بخدا در شدائد وبليات در دنيا و آخرت توكل كنند آنان را كافى است .
و سعيد بن عيينه روايت كرده كه روزى نشسته بودم ، و مردى هم با من نشسته بود و باسنگريزه بازى مى كرد ناگاه سنگ ريزه اى در گوشش افتاد و ديگران سعى بسياركردند تا سنگ ريزه را از گوشش در آورند ولى نتوانستند و باعث دردى عظيم در گوش اوشد و از شدت درد آن سنگريزه كه در گوشش بود بيهوش مى شد و مدتها آن بلا راتحمل نمود و نداى نجاتى به گوشش نمى رسيد.
تا روزيكه اميد صحت و سلامت از او سلب مى شود و از مداوا و درمان آن نااميد مى شود ودل شكسته به گوشه اى نشسته و باور كرده بود كه هلاك خواهد شد ناگاه شنيد كهكسى اين آيه را مى خواند (( ((امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاءالارض االه مع الله قليلا ما تذكرون ))(214)
آيا آن كيست كه دعاى بيچارگان مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و غم آنان را برطرف مى سازد و شما مسلمين را جانشينان اهل زمين قرار مى دهد آيا با وجود خداى يكتا خداىديگرى هست افراد كمى هستند كه اين حقيقت را متذكر مى شوند و مى فهمند.
آن فرد گرفتار بلاء گفت : خدايا اجابت كننده توئى و مضطر و بيچاره منم آيا وقت آنرسيده كه در رحمت خود را به روى من بگشائى و مرا از اين بلاء نجات بخشى ، هنوز اينسخن در زبانش بود كه آن سنگريزه از گوشش بى سعى و كوشش بيرون افتاد، و آندر بسته بى دست گشاينده اى بگشاد و آن درد را بى تكلف دوائىحاصل شد.
چو تو در محنتى فرومانى
جز زفضل خدا دوا مطلب
مرهم دردها خدا بخشد
مرهم خود جز از خدا مطلب
درد دل راز غايب اخلاص
هيچ شافى بجز دعا مطلب (215)
خاصيت سوره والضحى و سوره والليل
يكى از بزرگان بغداد كه صدق و راستى از سخنش هويدا بودنقل كرد كه در بعضى از كتابها خواندم كه چون كسى را واقعه اى سهمناك پيش آيد و بيمهلاكت باشد بايد كه وضوء بگيرد و لباس پاك و تميز بپوشد و به رختخواب برود وو در هنگام خوابيدن سوره والضحى و سورهوالليل را هفت بار بخواند پس بگويد (( ((اللهماجعل لى مخرجا من امرى )) )) خدايا راه فرج و گشايشى از بلائى كه در آن هستمبرايم قرار بده ، فورا درهاى فرج و رهائى از مشكلات به روى او گشوده شود.
او مى گفت پس از ساليان دراز حادثه اى براى من پيش آمد كه مرا به خاطر آن زندانكردند و حبس من به طول انجاميد و اين روايت از خاطرم محو شده بود تا روزى بيادم آمدشاد گشتم ، در همان شب اين سوره رات خواندم تا شب چهارم به خواب ديدم كه گويندهاى به من گفت : كه رهائى تو بر دست على بن ابراهيم است بعد از آن روز جوانى بهنزد من آمد كه او را نمى شناختم و گفت : كه من تو را كفايت كردم و ضامنت شدم و دست مراگرفت و از زندان بيرون آورد از خويشاوندان پرسيدم كه اين كيست ؟ و سبب احسان او درحق من چيست ؟
گفتند: جوانى است بزاز از اهل اهواز كه او را على بن ابراهيم گويند، و او با آن شخصىكه تو را به زندان انداخته دوست و رفيق بوده از او خواهش ‍ كرديم تا شفيع تو باشدوقتى به او گفتيم جوانمردى نمود و شفيع تو شد و من دراين مورد گفته ام :
(( و للرحمن فى كشف البلايا
خفيات العواطف و اللطائف
يزول بذكره همى و غمى
لذاك جعلته خير اللطائف ))
زلطف ايزد و از فضل او طلب درمان
بهر بلا و زهر رنج اگر تو درمانى
اگر چه لطف خدا هست ظاهر و پيدا
هزار چندان بيش است لطف پنهانى (216)
خداوند هنگام خشم ، اگر عذاب نازل نكند، هفت بليه بجايش بفرستد:
(( روى عن الامام امير المؤ منين على عليه السلام انهقال ، قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : اذا غضب الله على امة و لمينزل بها العذاب ، غلت اسعارها، و قصرت اعمارها، و لم تربج تجارتها، ولم تزكاثمارها، و حبس عنها امطارها و لم تجر انهارها، و سلط عليها اشراها.))
روايت شده از حضرت امير المؤ منين على عليه السلام كه آن حضرت فرمود: پيامبر اكرم(ص ) فرمود: وقتى خداوند برامتى خشم كرد عذاب را بر آنهانازل نكند (به جاى آن اين هفت بليه را بر آنان مسلط گرداند) 1- قيمت هاى اجناس گرانشده و گرانى رواج گيرد 2- عمرها كوتاه گردد 3- تجار از تجارت خود سود نبرند 4-ميوه جات خوب و پاكيزه نشوند 5- از آسمان باران نبارد و در نتيجه خشكسالى شود 6-جويبارها و نهرها از آب خالى شوند و در رودخانه آب جارى نشود 7- بر آن امت اشرار وبدان مسلط گردند(217)
اشتباه فهمى
يكى از فقهاى به نام و مشهور كه شب در خانهمشغول مطالعه بود، در حين مطالعه بنا كرد با صداى بلند گريه كند، به طورى كهخانواده اش ‍ فهميد از او پرسيد چه شده ، او گفت : هيچ ، تا با اصرار گفت : اشتباه كردمو فتوا دادم ، درباره وضو و غسل دارد كه ((يجب رفع الحاجب )) من حاجب را به معنى ابروگرفتم و حال آنكه به معناى مانع است و نوشتم در هنگامغسل و وضو بايد ابرو را بالا ببرند و حال آنكه معناى صحيحش اين است ، واجب است دروضو و غسل چيزهايى كه مانع وضو و غسل است بر طرف نمود.
بهاريه در ميلاد ولى عصرعج
اين اشعار از مرحوم آية الله علامه حاج آقا مجتبى لنكرانى نجفى قدس ‍ سره است وتخلص شعريش حاتمى است كه ظاهرادر سال 1347 شمسى سروده و من در نجيف اشرف درهمان سال دفتر اشعار را از يكى از شاگردان او به نام آقاى سيد محمد رضا طباطبائىگرفتم و نوشتم و در آخر اشعار مدح و ستايش حضرت آية الله العظمى مرحوم امام خمينى(ره ) را نموده است كه اينك اين اشعار را كه ظاهرا براى اولين است كه چاپ مى شود بهپاس احترام استاد عزيزم به شما خوانندگان عزيز تقديم مى كنم .
نفحه اردى بهشت صفحه غبرا (218)
نكهت مشكش فزود و عنبر و سارا(219)
ديده نرگس خمار نزمى خلر
سرخ رخ ارغوان ولى نه زمينا(220)
شاخه نسرين زنافه ختن و چين
گوى سبق بر گرفت و قدح معلا(221)
ناله مرغان صباح گلشن قمصر(222)
همينه (223) (باربد) (224) به برد و (نگيسا)
طرف چمن همچو دلبران ختائى
جامه ديبا به بر زلاله حمرا
بلبل شوريده در برابر سنبل
قيس روان باخته به طلعت ليلا
هر طرفى بنگرى زساخت بستان
بزم زفاف گل است و قمرى شيدا
ابر بهارى سپند ريخت در آتش
برق جهنده از آتش گشت شررزا
قطره شبنم بروى شاخ زبرجد
فرق عروسان نثار لؤ لؤ لالا
رعد زند كف به تنبك از سر شادى
سارچه را مشگران به نغمه و آوا
ساغر مهوش بريز باده بساغر
صبح صبوحى خوش است و چهره زيبا
خمر طهورش فشان نه ام خبائث
محفل قدس از چنين خطاست مبرا
اهل ولا راست راى صوفى صافى
دختر زر نشمرند اطيب و احلا
طره دلبر ربوده هوش من از سر
مستم و ليكن نه از تجرع صهبا
قنطره (225) ميدان مجاز سوى حقيقت
سر حقيقت از آن كجاز هويدا
صحبت اردى (226) گذشت سبزه و ريحان
نوبت دى آمده و خزان ورقها
لفظ ربيع آورم به رمز و ليكن
مقصدم از وى بهار عالم معنى
آسيه كف برزند زشادى مريم
دلخوش و خندان به رقص آمده لعيا
روى جهان خرمى گرفت چه نرجس
نيمه شعبان بزاد سوسن طاها
چون شب از آفتاب لمعه ستان شد
شمس به نصف النهار خوانيش اولى
نور ربوبى نخست بار عيان گشت
مشعل تارى نمود نخله سينا
تابش ديگر گرفت قله ساعير
نيز زفاران ستود مشرق و مجلى
باز پسين سر من راى زفروغش
پشت زمين شد بنام طارم اعلى (227)
نور بتاريخ نور مولد پاكش
مظهر اسرار حق و مظهر اسما
مهدى آل رسول و هادى امت
زاده ساسان و نسل سيد بطحا
عنصر سامى زباب احمد و حيدر
جد گرامى زمام قيصر و كسرى
اوست كه بخشد روان بملت اقوام
دست كمى نبودش زحضرت عيسى
اژدر صمصااش بتازى سركش (228)
ميرسد آنچه به قبط زژ در موسى
عرصه آتش فشان عصر نمايد
همچه خليلش بدل به جنت ماءوى
ديدى اگر چهره عديم مثالش
دامن يوسف كجا دريد زليخا
نام نياكان او به لوحه كشتى
ايمنى آرد زغرق نوح نجى را
مسلم و كافر در انتظار قدرمش
پيرو زرتشت و تابعان مسيحا
كرده ((اوستا))(229) به سوشيانس ملقب
يا كه به ((پاراكليت )) رهبر ترسا
حبر يهودان دهند مژده كه يا شيخ
پركند از عدل و داد نسخه دنيا
مصلح كل نزو سالكان طريقت
پرده ستاند زسر وحدت اشيا
توده غبرا برد بطارم اخضر
عقل نخستين كشد به صقع هيولى
نسل شه عسكريست هر چه بنامى
وحدت (230) حسن و چه غم به كثرت آرا
گر كند انكار ابن حزم و غزالى
گرد به دامان كبريايش معاذا
آدم و نوح و خليل و خاتم مرسل
مژده دهند از ظهور خسرو والا
نام به تورات برده موسى عمران
درج در انجيل كرده مرقس و متى
(( فهوا ورا نشر كل ضيم وجور
يملاء وجه الارض قسطا و عدلا ))
قرت عين رسول احمد محمود
دره تاج مليكه حضرت زهرا
بيت حزن را بساط عيش بگسترد
مقدم آن پر شكوه ناقم اعلا
مژده زداود وصفنيا(231) بكف آور
ملحمه (232) از دانيال بشنو و شعيا
آنكه در آخر زمان به يهوه (233) گرايد
چار (234) نژاد بشر چه پير چه برنا
عدل ازو برستد سراسر گيتى
فخر بدو آورد ثرى به ثريا
ميش ستاند امان زچنگل گرگان
صعود بخسبد از آشيانه عنقا
وارهد ار تركتاز و حمله عدوان
قاره آسيا و قطر اروپا
زژدر(235) غواصه و زدان (236) شربنيل
هم سرخشكى سليم و هم دل دريا
كهنه شود داستان هتلر و هملر
يا درود و يتنام و شورش و غوغا
دم نزند كس زمونت گرى وردمل
رستم و اسفنديار عرصه هيجا
حزب كمونيست برگوازى و فاشيست
بر سرشان لا ولم در آيد و لما
قومى و بعثى زعرو تيز برافتند
كر نشود از ميتينگ گوش من و ما(237)
از پس آن لاله پيش كمونيست
بركشد الله را به حيز الا(238)
مهر نهان بر گشاى برقع غيبت
صبح منيرش نماى ليله و هما
قبط زمان رابه ذوالفقار ادب ده
كايت ثعبان تو راست در يد و بيضا
پهلوى خير النساء و تارك حيدر
كام حسن ياد رفته حاشا و كلا
بخت نصر دستخوش نمود جهودان
سيم و رز اور شليم برد به يغما
واقعه جان گداز طف نه برابر
گر توبه سنجى به سر بريدن يحيى
حاشا رسد پايه سلاله احمد
در شرف و مجد زاده زكريا
از افق باختر درآى و نشان ده
مهر رخت كان زمهر انور و ابهى
سر و قدا شرمسار ساز به كشمر
سرو روان را فداى آن قد و بالا
سوق شريعت كساد خلق زمان بين
يكسره ملحد تهى زدين و زتقوى
مرد علن گر خورد شراب چه ترسى
زن كه ستاند زرخ نقاب چه پروا
حكم ((و قرن فى بيوتكن )) فراموش
خانم عصرى گزيده راءى حميرا(239)
جرگه رندان چه باك گرهمه وامق
ژيگولوان (240) را چه شرم گز همه عذرا
روى نهاده به سينما و به تآتر
پشت فكنده صلوات و...
مسلك داروين يگانه درس مكاتب
حضرت بوزينه گشته جدك الاعلى
تاج ملائك زسر ربوده تمدن
در عوضش واژگونه قصرى ...(241)
نغمه كلثوم مصر و دلكش ايران
مجمره نار كرده سر سويدا
امر به معروف شد به نجم سماكين
نهى زمنكر پريد كوكب شعرى
كيست نگويد سقط به شيخ محنك (242)
وانكه خيو (243) نفكند بريش محنا(244)
بند زبان ناظما ز شكوه گردون
راه مده حزن و غم به بزم تولى
دست دعا درگه مجيب برآور
همدم توفيق ساز بارالها
مادر دوران نزاد همچو خمينى
هم بتوان گفت تا قيامت كبرى
كعبه اسلاميان و ركن شريعت
حامى دين مبين و آيت عظما
خلق نكويش تراث ختم رسولان
مفرد آن مهر از اين مه است مثنى
تالى علامه است و خواجه طوسى
گوى سبق زبن فهد برده بتقوى
من بشگفتم كه زنده گشت محقق
نامده رجعت چگونه آمده دنيا
ران ملخ را كند قبول سليمان
حاتمى ار نشمرند نظم تو شيوا
(رباعيات مرحوم لنكرانى نجفى )
او در اواخر اشعارش رباعياتى سروده كه موضوع آن رباعيات فكاهى يا مناجات با روحملا نصر الدين است البته در اين اشعار مدح مرحوم امام خمينى هم شده است و اينك اين شما واين هم اشعار مرحوم لنكرانى نجفى :
در همه قطر جهان يار شفيق
كس چو آقاى كلانتر (245) نرسيد
شيكتر مدرسه اى (246) كرده بنا
پايه اش جامع از هر نرسيد
گوشزد گشت همى هشت بهشت
دلربا مدره آمد نهمين
گويم و حمل بر اغراق مكن
سينمائيست زفردوس برين
آسمان است و كلانتر ماه است
اختران هيئت علميه او
كس مقدم (247) بمقدم نشود
همتش شاهد خيريت او
آية الله خمينى بنجف
در شهوار كه اندر صدف است
بربلاد است غرى شاهنشاه
وان هما مرتبه تاج شرف است
صحبت فقه چو آيد بميان
اوست علامه و يحيى بن سعيد
در فن حكمت و در علم كلام
تالى خواجه نصير است و مفيد
برد از ياد بهنگام عطا
حاتم طائى و معن اموى
گر بخوانى زكرم چون دگران
ذره اى فهم ندارى اخوى
ناظما سعى نما چند صباح
توشه برگير از آن وجه منير
زبها و زكمال و زجمال
همچو خورشيد شده عالم گير
غرويها همه دلجوى تواءند
دل بهواشان برجاست
گو تو را در صفحات گيتى
دوست چون فاضل بيدخت كجاست
از خراسان رسد اين فيروزه
گر زملك يمن آرند عقيق
نشاءه يابى زبليغ سخنش
طرز سرمست كه از شرب رحيق
خوئيت نازكش و شارودى (248)
بر تو لطف و كرمش افزون است
نيست ذوالكفل اگر خلخالى
كه دهد نقد ولى ذوالنون (249) است
آنكه آواره نمودت روطن
پسرت بود و كنون آدم شد
دلخوشى چيست ترابا اين مرز
اول ما خلق آيا كم شد
حاتمى كله شقى را بگذار
پند لقمان شنو از نصرالدين
برهل (250) اين ريگ روان سامرا
جوى از ارض غرى (251) در ثمين

next page

fehrest page

back page