بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عمل در ترازوی حق, مصطفى جعفر طيّارى دهاقان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     TRA00001 -
     TRA00002 -
     TRA00003 -
     TRA00004 -
     TRA00005 -
     TRA00006 -
     TRA00007 -
     TRA00008 -
     TRA00009 -
     TRA00010 -
     TRA00011 -
     TRA00012 -
     TRA00013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

عوامل ديگر تكفير
امور ديگرى نيز در احاديث به عنوان عامل تكفير آمده است اين امور عبارتند از:
1- اسلام
بدون شك اسلام ، گناهان كسى را كه از روى حقيقت به اين دين روى آورد و مسلمان حقيقىشود، ((تكفير)) مى كند و آنها را جبران مى نمايد. در اين زمينه دو روايتنقل مى شود:
در روايت مشهور آمده است :
((الا سلام يجبُّ ما قبله )).(718)
((اسلام ،عقوبت كفر و گناهان گذشته را قطع و محو مى كند(مگر آنچهدليل بر خلاف آن باشد)).
از نبى اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((الاسلام يهدم ما كان قبله )).(719)
((اسلام ، عقوبت كفرو گناهان گذشته را، از بين مى برد)).
2 - شفاعت ، ولايت و حبّ اهل بيت :
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((شفاعة محمَّدٍ(صل الله عليه و آل وسلم )وشفاعتناتحبط بذنوبكم يا معشر الشّيعة)).(720)
((اى شيعيان ! شفاعت حضرت محمد(صل الله عليه وآل وسلم ) و شفاعت ما، گناهان شما را از بين مى برد)).
درتفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام در ذيل آيات 174 - 176 بقره آمده است :
((انَّما تذوب (الذّنوب ) و تضمحلُّ اذا قرن بها موالاةمحمّدٍ(صل الله عليه و آل وسلم )و علىٍّعليه السّلام )).(721)
((فقط زمانى گناهان از بين مى رود كه مسلمان ، داراى ولايت حضرتمحمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و حضرت على عليه السّلام باشد)).
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) به حضرت اميرعليه السّلام فرمود: شيعيان ومحبّانت را به ده خصلت بشارت ده و حضرت در خصلت نهم مى فرمايد:
((انحطاط الذُّنوب والسَّيِّئات عنهم )).(722)
((ساقط شدن گناهان و سيئات از آنان )).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الذُّنوب تساقط عن ظهور شيعتنا كما تسقط الرّيح الورق من الشَّجر)).(723)
((بار گناهان از دوش شيعيان ما مى ريزد؛همان گونه كه باد، برگ درختان را ساقط مىكند.))
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((حبُّ علىِّ بن ابى طالبٍ ياءكل الذُّنوب كما تاءكل النّار الحطب )).(724)
((محبّت حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام ، گناهان را مى خوردهمان طور كه آتش ،هيزم را مى بلعد)).
امام رضاعليه السّلام از طريق پدرانش ، از پيامبر اكرم(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل مى كند:
((حبُّنااهل البيت يكفِّر الذُّنوب و يضاعف الحسنات )).(725)
((دوست داشتن اهل بيت :، باعث تكفير(پوشاندن ) گناهان و مضاعف شدن حسنات مى گردد)).
توضيح : درباره شفاعت و ولايت ، روايات فراوانى وجود دارد ونكات مهمىقابل توجه است . در اين رابطه دانشمندان اسلامى نيز مباحث ارزشمندى را مورد بررسىقرار داده اند؛ از قبيل اينكه شفاعت با شرايط خاصى ، نصيب افراد مى گردد و داراىحساب و كتاب و ضوابط ويژه اى است و ... مساءله ولايت نيز مانند مساءلهاصل ايمان است كه از شرايط قبول شدن اعمال و پذيرفته شدن توبه مى باشد.
روشن است كه هر كسى را نمى توان شيعه و دوستداراهل بيت : خواند؛ اين مباحث در مورد مساءله ((تكفير)) نيز جريان دارد. بدون شك مسلمانى كهبه ولايت اهل بيت : اعتقاد نداشته است و سپس باهدايت و عنايت الهى به آن ايمان پيدا مىكند و درمسير حق قرار مى گيرد، اين ولايت و محبّت او نسبت به خاندان عصمت و طهارت :همچون اصل ايمان به توحيد و نبوّت ، گناهان گذشته او را تكفير مى كند، بلكه اينعامل ، تكميل كننده عامل ايمان مزبور است ، ولى درباره كسى كه از ابتدا به ولايت عقيدهداشته ودوستدار خاندان پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) بوده است ، نمى توان بيان داشت كه ولايت ،عامل تكفيرهمه گناهان او خواهدبود وهر گناهى را كه از وى سر مى زند جبران مى كند؛پس روايات ياد شده را يا بايد بر آن مواردىحمل كرد كه شيعه و دوستدار اهل بيت ، از گناهى كه انجام داده توبه نيز كرده است وعامل ولايت ، موجب پذيرش توبه وى مى گردد، يا اينكه اينعامل ، مربوط به تكفير گناهان صغيره او مى شود و ...
3- روزه
از اميرمؤ منان عليه السّلام نقل شده است كه رسولخدا(صل الله عليه و آل وسلم ) ماه شعبان و رمضان رامتصل به هم روزه مى گرفت و مى فرمود:
((هما شهرا اللّه ،هما كفّارة ما قبلهما وما بعدهما)).(726)
((اين دو ماه ، ماه خداوند متعالند وكفّاره گناهان ماقبل و ما بعدشان مى باشند)).
در مورد روز 27 ماه رجب وارد شده است كه پيامبر اكرم(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((فمن صام ذلك اليوم كان كفّارة ستِّين سنةً)).(727)
((هر كس اين روز را روزه بدارد، كفّاره شصتسال گناه اوست )).
در مورد روزه روز ترويه ، عرفه ، عاشورا، بيست و پنجم ذى القعده و ... از پيامبر اكرم(صل الله عليه و آل وسلم )، اميرالمؤ منين عليه السّلام ، امام صادق عليه السّلام ، امامكاظم عليه السّلام و ابوجعفرعليه السّلام روايات ديگرى نيزنقل شده است .(728)
4- عبادت و دعا
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((اذكروا اللّه كثيرا يكفِّر سيِّئاتكم )).(729)
((زياد به ياد خدا باشيد تا اينكه گناهان شما تكفير (پوشيده ) شود)).
همچنين درباره ((زياد به ياد خدا بودن ))، در روايتى از امير مؤ منان آمده است كه ((فانَّهكفّارةٌ للذُّنوب ؛(730) زياد به ياد خدا بودن ، كفّاره گناهان است )).
در روايتى از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) آمده است كه دعاى مؤ من درهرصورت مستجاب مى شود يا در دنيا، يا درآخرت و يا اينكه ((وامّا ان يكفِّر عنه من ذنوبه ))موجب تكفير بعضى از گناهانش ‍ مى شود.(731)
سلمان مى گويد: پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) به من فرمود: چون صبح كردىبگو:
((اللّهمَّ انت ربّى لا شريك لك اصبحن ا واصبح الملك للّه لا شريك له )).
((خداوندا! تو پروردگار منى ؛ شريكى براى تو نيست ؛ ما صبح كرديم و تمامى ملكهااز آن خداست كه شريك ندارد)).
سه بار اين را بگو و به هنگام شب نيزهمين را بگو كه اين كلمات ، كفّاره گناهانى استكه درفاصله ميان آنها انجام شده است ((فانَّهنَّ يكفِّرنَّ ما بينهنَّ من خطيئةٍ)).(732)
امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى خدمت پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) رسيد و عرض كرد گناهانم زياد شده است و عملم ضعيف مى باشد، حضرتفرمود:
((اكثر السُّجود فانَّه يحطُّ الذُّنوب كما تحطُّ الرّيح ورق الشَّجر)).(733)
((بسيار سجده كن ! زيرا آن ، باعث سقوط گناهان مى شود، آنچنانكه باد، برگ درخت راساقط مى كند)).
امام رضاعليه السّلام فرمود:
((من لم يقدر على ما يكفِّر به ذنوبه فليكثر من الصَّلاة على محمَّدٍ و آله فانَّها تهدمالذُّنوبهدما)).(734)
((هر كه بر انجام آنچه گناهانش را تكفير كند (بپوشاند)، قادر نباشد پس برمحمد(صل الله عليه و آل وسلم ) و آلش فراوان صلوات فرستد، زيرا موجب منهدم شدن واز بين رفتن گناهانش مى گردد)).
در روايتى آمده است كه پيامبر اكرم (صل الله عليه وآل وسلم ) ضمن تشويق به شب زنده دارى مى فرمايد كه آن ، وسيله قرب الهى است و((منهاةٌ عن الاثم وتكفير السَّيِّئات ؛(735) بازدارنده از گناه و پوشاننده سيّئات مىباشد)).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((صلاة اللَّيل تكفِّر ما كان من ذنوب النَّهار)).(736)
((نماز شب كفّاره گناهان روز است )).
پيامبر گرامى (صل الله عليه و آل وسلم ) به سلمان فرمود:
((عليك بقراءة القرآن فانَّ قراءته كفّارةٌ للذُّنوب )).(737)
((بر توباد خواندن قرآن ، زيرا كه آن ، كفّاره گناهان است )).
همچنين رواياتى در مورد قرائت سوره توحيد، جمعه ، كهف و ... وارد شده است .(738)
در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است :
((فانَّ الاستغفار توبةٌ و كفّارةٌ لكلِّ من لم يجدالسَّبيل الى شى ءٍ من الكفّارة )).(739)
((استغفار كردن ، توبه و كفّاره است براى كسى كه هيچ راهى براى انجام دادن كفّارهندارد)).
رسول خدا (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من ظلم احدا ففاته فليستغفر اللّه عزَّ وجلَّ له فانَّه كفّارةٌله )).(740)
((هر كه به ديگرى ظلمى كند و ديگر او را نيابد (ووى از دنيا برود)، پس براى وى ازخداوند عزّ و جلّ طلب مغفرت نمايد و اين ، كفّاره آن ستم خواهد بود)).
نبى گرامى (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((كفّارة الاغتياب ان تستغفر لمن اغتبته )).(741)
((كفّاره غيبت كردن آن است كه براى غيبت شونده ، از خداوندمتعال طلب مغفرت كنى )).
5 - غسل جمعه ، وضو و آشكارا سلام گفتن
پيامبراكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من اغتسل يوم الجمعة محيت ذنوبه و خطاياه )).(742)
((هر كه در روز جمعه غسل كند، گناهان و خطاهايش محو مى شود)).
از ابوالحسن عليه السّلام نقل شده است :
((انَّ من توضَّاء للمغرب كان وضوؤه ذلك كفّارةٌ لما مضى من ذنوبه فى يومه الا الكبائرومن توضَّاء للصُّبح كان وضوؤه ذلك كفّارةٌ لما مضى من ذنوبه فى ليلته الاالكبائر)).(743)
((هر كس كه براى نماز مغرب وضو بگيرد، اين وضوى او كفّاره گناهان اوست كه درطول روز از وى صادر شده است ، مگر گناهان كبيره (كه آن را تكفير نمى كند) وهر كهبراى نماز صبح وضو سازد اين وضويش ، كفّاره هر گناهى است كه در شب از وى صادرشده ، مگر گناهان كبيره (كه كفّاره آن نمى باشد)).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) به اصحاب فرمود: آيا از آنچه خطاها رامحو مىسازد با خبرتان نسازم ؟ آنان جواب دادند: بله ، و ايشان فرمود:
((اسباغ الوضوء على المكاره و كثرة الخطا الى المساجد وانتظارالصَّلاة بعدالصَّلاة)).(744)
((شاداب وضو گرفتن (و امور مستحبى شستن دست و صورت را رعايت كردن ) درسختيها(زمانى كه هوا سرد است ) و زياد گام برداشتن بسوى مساجد و بعد از نماز منتظرنماز بعدى بودن )).
از پيامبر خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل شده است :
((من مشى الى مسجدٍ من مساجد اللّه فله بكلِّ خطوةٍ خطاها حتّى يرجع الى منزله عشر حسناتٍ ويمحى عنه عشر سيِّئاتٍ)).(745)
((هر كس به سوى مسجدى از مسجدهاى خدا گام بردارد، به هرقدمى كه برداشته تا بهمنزلش بازگردد، ده حسنه پاداش ‍ دارد و ده گناه از نامه عملش پاك شود)).
در روايتى نبىّ گرامى (صل الله عليه و آل وسلم )، كفّارات را چنين توضيح مى دهند:
((وامَّا الكفّارات فافشاء السَّلام واطعام الطَّعام والتَّهجُّدباللَّيل والنّاس نيامٌ)).(746)
((واما كفّاره هاى گناهان ، آشكارا سلام گفتن ، غذا دادن (به برادران دينى )، شب زنده دارىو عبادت در حالى كه مردم خواب هستند)).
امام باقر عليه السّلام فرمود: سه چيز كفّاره گناهان است :
((اسباغ الوضوء فى السَّبرات والمشى باللَّيل والنَّهار الى الصَّلوات والمحافظةعلى الجماعات )).(747)
((شاداب وضو گرفتن در سرماى شديد (صبح زود)، گام برداشتن در شب و روز بهسوى نمازگزاردن و محافظت نمودن بر نماز جماعت )).
6 - صفات حسنه
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الخلق الحسن يميث الخطيئة كما تميث الشَّمس الجليد)).(748)
((خلق نيكو، گناه را آب كند، چنانكه خورشيد يخ را آب مى كند)).
امام كاظم عليه السّلام به على بن يقطين كه از ايشان خواسته بود، اجازه دهد كه ازدربار سلطان كناره گيرى كند و در آنجا مشغول نباشد، اجازه نداد و فرمود:
((كفّارة عمل السُّلطان قضاء حوائج الاخوان )).(749)
((كفّاره كار كردن براى سلطان ، برآوردن حاجتهاى برادران دينى است )).
پيامبراكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((يا علىّ! من لم ياءنف من خدمة العيال فهو كفّارةٌ للكبائر)).(750)
((اى على !هر كه از خدمت كردن به عيالش ، ننگ نداشته باشد، پس آن ، كفّاره گناهانكبيره وى خواهد شد)).
درنهج البلاغه آمده است :
((من كفّارات الذُّنوب العظام اغاثة الملهوف والتَّنفيس عن المكروب )).(751)
((از جمله كفّاره هاى گناهان بزرگ ، به فرياد مصيبت زدگان رسيدن و تسلّى دادن بهرنجديدگان است )).
امام باقرعليه السّلام فرمود:
((من مشى فى حاجة اءخيه المسلم اءظلَّه اللّه بخمسةٍ وسبعين الف ملكٍ ولم يرفع قدما الاّ كتباللّه له حسنةً وحطَّ عنه بها سيِّئةً)).(752)
((هر كس در راه حاجت برادر مسلمانش گام بردارد، خدا او را در زير سايه هفتاد و پنجهزارفرشته قرار دهد وهر گامى بردارد، خدا برايش يك حسنه نويسد و گناهى از اوبزدايد)).
ابو جعفرعليه السّلام فرمود:
((انَّ المؤ من اذا صافح المؤ من تفرّقا عن غير ذنبٍ)).(753)
((زمانى كه مؤ منى با برادر مؤ من خويش ، مصافحه كند بدون گناه ازهم جدا مىشوند(مصافحه آنان موجب ريختن گناهانشان مى گردد)).
در روايتى از پيامبر گرامى اسلام آمده است :
((... و من مشى زائرا لاِ خيهِ فله بِكلِّ خطوةٍ حتّى يرجِع اِلى منزِلِهِ عِتق مِائةِ الفِ رقبةٍ ويرفع له مِائة الفِ درجةٍ ويمحى عنه مِائة الفِ سيِّئةٍ)).(754)
((هر كس براى ديدار برادر مؤ منش گام بردارد به هر قدمى كه برداشته تا بازگردد،ثواب آزاد كردن يكصدهزار برده براى او باشد و يكصدهزار درجه ، رتبه اش را بالابرند و يكصدهزار گناه از او محو سازند)).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((... ومن عاد مريضا فله بكلِّ خطوةٍ خطاها حتّى يرجع الى منزله سبعون الف الف حسنهٍومحى عنه سبعون الف الف سيِّئةٍ)).(755)
((هر كس مريضى را عيادت كند به هر گامى كه بردارد تا به منزلش باز گردد،هفتادهزارهزارحسنه پاداش يابد وهفتادهزارهزار گناه از نامه عملش پاك گردد)).
رسولخدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
(( ... و من شيَّع جنازةً فله بكلِّ خطوةٍ حتّى يرجع الى منزله مائة الف الف حسنهٍ و يمحىعنه مائة الف الف سيِّئةٍ)).(756)
((هر كس جنازه مسلمانى را مشايعت و بدرقه كند، به هر قدمى كه همراه آن بردارد تا بهمنزل بازگردد، يكصدهزارهزار حسنه خواهدداشت و يكصدهزارهزار گناه از نامه عملش ‍پاك كنند)).
7 - بيمارى و اندوه
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((حمىّ ليلةٍ كفّارة سنةٍ)).(757)
((تب يك شب ، كفّاره گناه يك سال است )).
در روايتى اميرمؤ منان عليه السّلام به سلمان مى فرمايد: ((اگر شيعه اى از شيعيان مابه دردى مبتلا شود، اين به سبب گناهى است كهقبل از آن مرتكب شده است ))،(758) سپس در مورد آن مى فرمايد:
((فاءمّا الوجع خاصَّةً فهو تطهيرٌ وكفّارةٌ)).(759)
((ولى درد، به خصوص گناه را پاك مى كند و كفّاره آن است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((انَّ المرض ينقّى الجسد من الذُّنوب )).(760)
((بيمارى ، بدن را از گناهان پاك مى سازد)).
رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((السُّقم ، يمحو الذُّنوب )).(761)
((بيمارى ، گناهان را محو مى سازد)).
حضرت اميرعليه السّلام به يكى از يارانشهنگامى كه بيمار شده بود فرمود:
((جعل اللّه ما كان من شكواك حطّا لسيِّئاتك فانَّ المرض لا اجر فيه ولكنَّه يحطُّالسَّيِّئات ويحتُّها حتَّ الاوراق )).(762)
((خداوند اين درد و ناراحتى تو را باعث از بين رفتن گناهانت قرار داده ، زيرا بيمارىپاداشى ندارد وليكن گناهان را از ميان مى برد و آنها راهمچون برگ درختان مى ريزد)).
امام جوادعليه السّلام فرمود:
((... المرض لا اجر فيه ولكنَّه لا يدع على العبد ذنبا الاّ حطَّه )).(763)
((بيمارى ، پاداشى ندارد وليكن موجب ساقط شدن تمامى گناهان بنده مى شود)).
امام صادق عليه السّلام از رسولخدا(صل الله عليه و آل وسلم ) چنين نقل مى كند:
((... قال اللّه عزَّوجلَّ : ما من عبدٍ اريد ان ادخله الجنَّة الاّ ابتليته فى جسده فان كان ذلككفّارةً لذنوبه و الاّ شددت عليه عند موته حتّى ياءتينى و لا ذنب له ثمَّ ادخله الجنَّة...)).(764)
((خداى عزّوجل مى فرمايد:هيچ بنده اى نباشد كه من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آنكهاو را به بلايى در تنش دچار كنم ، پس اگر آن ، كفّاره گناهانش شد(كه پاك شود) وگرنه هنگام مرگش بر او سخت گيرم تا نزد من آيد و گناهى بر او نباشد سپس او را بهبهشت برم ...)).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ العبد اذا كثرت ذنوبه و لم يكن عنده من العمل ما يكفِّرها ابتلاه بالحزنليكفّرها)).(765)
((چون گناه بنده بسيار گردد (و خداوند بخواهد اورا پاك كند) و چيزى از كردار (نيك )نداشته باشد كه آن را جبران كند و كفاره آنها شود، او را به اندوه ، گرفتار سازد تاكفاره گناهانش ‍ گردد)).
و نيز امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الهمَّ ليذهب بذنوب المسلم )).(766)
((غم و اندوه ، گناهان مسلمان را از بين مى برد)).
در وصيّت حضرت اميرعليه السّلام به محمد حنفيه آمده است :
((ساعات الهموم ساعات الكفّارات )).(767)
((لحظه هاى غم و اندوه ، ساعتهاى كفاره گناهان است )).
حضرت على عليه السّلام از پيامبر اكرم (صل الله عليه وآل وسلم ) نقل مى كند:
((غمُّ الموت كفّارة الذُّنوب )).(768)
((اندوه مرگ ، كفاره گناهان است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((ضغطة القبر للمؤ من كفّارةٌ لما كان منه من تضييع النِّعم )).(769)
((فشار قبر براى مؤ من ، كفّاره نعمتهايى است كه او ضايع كرده است )).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((الموت كفّارة ذنب كلِّ مؤ منٍ)).(770)
((مرگ كفّاره گناه هر مؤ منى است )).
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((من اذنب ذنبا فاقيم عليه حدّ ذلك الذَّنب فهو كفّارته )).(771)
((هر كس مرتكب گناهى ( كه داراى حد شرعى است ) شود و حدّ آن بر او اجرا گردد، كفّارهآن خواهد بود)).
از رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) سؤال مى شود كه چه چيزى خطاها و گناهان را محو مى كند؟ در جواب مى فرمايد:
((الدُّموع والخضوع والا مراض )).(772)
((اشكهاى چشم ، فروتنى و بيماريها)).
يادآورى
در پايان ، ياد آورى اين نكته لازم است كه هر چند تك تك روايات ، از حيث سند و دلالتمورد بررسى قرار نگرفت (زيرا كه اين كتاب بهدنبال چنين امرى نبوده است ) و اين كار بسى لازم و مناسب است ، ولى اخبارو احاديثى كه درمورد عوامل تكفير وارد شده است ،بسيار فراوانند و به آنچه ذكر شد خلاصه نمى شود وبراىهر محقق منصفى ، از مجموع آنها، اين اطمينانحاصل مى شود كه امور مختلفى ، موجب تكفير گناهان مى گردد، بخصوص عبادات وحسناتى كه مخلصانه انجام گيرد، باعث صفاى باطن و تزكيه نفس مى شود و موجباتتعلق عنايت و تفضل الهى را در تكفير گناهان فراهم مى آورد؛ امّا اينكهعوامل مذكور در روايات ، فقط به كفّاره گناهان صغيره و ديگر گناهانى كه از آن توبهشده منحصر مى شود و يا اينكه گناهان كبيره ( وبويژه از آنهايى كه توبه نشده ) رانيز شامل مى گردد: در فصلهاى گذشته به صورت كلى مورد بررسى قرار گرفت ،البته روشن است كه اين مطلب قابل قبول نمى باشد كه يكعمل خير به طور مطلق و بدونهيچ قيد و شرطى گناهان زيادى (بخصوص كبيره ) را((تكفير)) و جبران سازد.
تكفير در دعا
در دعاهايى كه از معصوم عليه السّلام رسيده است نيز مساءله ((تكفير)) مطرح شده است ونمونه هايى از آن به شرح ذيل مى باشد:
1- در بعضى از دعاها، از خداوند متعال خواسته شده است كه ((سيّئات )) را ((تكفير)) كندو آلودگى گناهان را محو سازد:
الف - در يكى از دعاهاى روز عيد غدير مى خوانيم :
((...ربَّنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفِّر عنّا سيِّئاتنا...)).(773)
((پروردگارا! ما را بيامرز و سيّئات ما را بپوشان )).
ب - در برخى از دعاهاى ماه مبارك رمضان از خداوندمتعال مى خواهيم ، در ضمن امورى كه در شب قدر آنها را مقدّر مى سازد ما را از آن دستهحاجيان خانه خويش قرار دهد كه حجّشان پذيرفته ، از سعى و كوشش آنان ، قدردانىشده ، گناهانشان مورد مغفرت قرار گرفته و سيّئات آنها ((تكفير)) و پوشانده شده است:
((...اءن تكتبنى من حجّاج بيتك الحرام المبرور حجُّهم المشكور سعيهم المغفور ذنوبهم المكفَّرعنهم سيّئاتهم ...)).(774)
ج - در مناجات منظومه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است :
((الهى اقلنى عثرتى وامح حوبتى )).(775)
((معبودا! لغزشم را ناديده گير و گناهم را محو كن )).
د - در دعاهاى نيمه شعبان مى خوانيم :
((الّلهمَّ فجد علىَّ بكرمك واحطط خطاياى بحلمك و عفوك )).(776)
((خدايا! با كرمت بر من جود كن و از خطاهايم با بردبارى و عفوت درگذر)).
2- در زيارت حضرت صاحب الامر- عج اللّه فرجه الشريف - آمده است :
((اشهد انَّ بولايتك تقبلالاعمال و تزكَّى الافعال و تضاعف الحسنات و تمحى السَّيِّئات فمن جاء بولايتك واعترف بامامتك قبلت اعماله و صدِّقت اقواله و تضاعفت حسناته و محيت سيِّئاته )).(777)
((شهادت مى دهم كه با ولايت تو، اعمالقبول و افعال پاك مى شود و خوبيها چند برابر و بديها محو مى گردد؛ پسهر كه باولايت تو بيايد(وهمراه باشد) و به امامت تو اعتراف كند، اعمالش مورد پذيرش و گفتههايش مورد تصديق قرار مى گيرد و حسنات وى چند برابر مى شود وسيّئات او محو مىگردد)).
3- امام سجادعليه السّلام در دعايى كه براى پدر و مادر خويش دارد، در درگاه ايزد حقعرض مى كند:
((اللّهمَّ وما مسَّهما منّى من اءذىً او خلص اليهما عنّى من مكروهٍ اوضاع قبلى لهما من حقٍّ فاجعلهحطَّةً لذنوبهما...)).(778)
((بار خدايا! و آزارى كه از من به ايشان ( پدرو مادر) رسيده ، يا ناپسندى كه از من بهآنان رخ داده يا حقى كه براى آنها نزد من تباه گشته ، آن را سبب ريختن گناهان آنها قرارده ...)).
4- امام عليه السّلام درهنگامى كه بيمار مى شد، خداوند را بر بيمارى و تندرستىقبل از آن ، حمد و سپاس مى گفت و بيان مى داشت : اى خداى من ، نمى دانم كداميك از اين دوحالت به سپاسگزارى تو شايسته تر است آياهنگام تندرستى كه ... يا
((ام وقت العلَّة الَّتى محَّصتنى بها والنِّعم الَّتى اتحفتنى بها، تخفيفا لماثقل به علىَّ ظهرى من الخطيئات و تطهيرا لماانغمست فيه من السَّيِّئات وتنبيهالتناول التَّوبة و تذكيرا لمحو الحوبة بقديم النِّعمة ؟)).(779)
((ياهنگام بيمارى كه مرا با آن ( از گناهان ) رهانيدى وهنگام نعمتها (دردها)يى كه آنها رابه من ارمغان دادى تا گناهانى را كه پشت مرا سنگين كرده سبك نمايد و از بديهايى كهدر آن فرو رفته ام پاكم سازد و براى دسترسى به توبه آگاهم نمايد و به سببنعمت پيشين براى از بين بردن گناه يادآورى باشد؟)).
5- در دعاى امام عليه السّلامهنگامى كه ماه رمضان فرا مى رسد آمده است :
((ووفِّقنا فيه ... وان نتقرَّب اليك فيه من الاْ عْمال الزّاكية بما تطهِّرنا به من الذُّنوب...)).(780)
((و ما را توفيق ده كه در آن ، به تو نزديك شويم به وسيله كردارهاى پاكيزه و آراستهاى كه ما را به آن از گناهان پاك مى كنى )).
6- در دعاى وداع ماه رمضان آمده است :
((السَّلام عليك ما كان امحاك للذُّنوب واسترك لاِ نواعِ العيوبِ ... و غسلت عنّادنسالخطيئاتِ)).(781)
((درود بر تو چه محو كننده بودى گناهان را و چه پوشنده بودى اقسام عيبها و زشتيها را... و چركى گناهان را از ما شستى )).
7- در دعاى ديگر مى خوانيم :
((اللّهم ...ووفِّقنى من الاْ عْمال لما تغْسل به دنس الْخطايا عنّى )).(782)
((بار خدايا!... مرا توفيق ده به كارهايى كه به وسيله آن چركى (آثار) گناهان را از منبشويى )).
خاتمه
از آنجا كه دو واژه ((حسنات و سيِّئات )) در آيات مربوط به ((احباط و تكفير)) وارد شده ودر تفسير آن نيز اختلاف ، وجود دارد؛ مناسب است كه بحث مستقلّى در مورد اين دو واژه مطرحشود .
حسنات
واژه ((حسنه )) از ريشه ((حسن )) گرفته شده و جمع آن ((حسنات )) است كهشامل نعمتهاى دنيا و آخرت مى باشد.
((حسنه )) ضدّ ((سيّئه )) است و از آن به نعمتى تعبير مى شود كه انسان در جان ، تن وحالات خويش آن را دريابد. حسن ،هر چيز سرورآور و خوشايند را گويند و ((حسن )) وصفو به معنى زيبا و نيكو است .(783)
بعضى بر آنند كه ((تا)) در اين واژه براى تاءنيث و مبالغه مى باشد.(784)
در تفسير ((مجمع البيان )) آمده است كه ((الحسنة )) اسم است براى آنچه در حسن ، اعلىباشد و ((تا)) براى مبالغه است .(785)
با مراجعه به تفاسير مى بينيم كه واژه ((حسنه )) بر معانى مختلفىحمل گرديده است از قبيل : رحمت و عافيت ، وفور نعمت ، سعه رزق ، كلام نيكو،عمل پسنديده ، خلق و خوى حسن ، توبه ، طاعت خداوند و ...(786)
در ((الميزان )) اين لفظ چنين تعريف شده است :((حسنه آن فعلى است كه مورد رضايت ذاتبارى تعالى باشد و در قبال آن ثواب عطا كند)).
در تفسير ((نمونه )) آمده است : ((واژه حسنه مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكيها و خوبيها وخيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است ،همان گونه كه هر گونه انحراف و زشتى وعذاب در مفهوم سيّئه ، خلاصه شده است )).(787)
لفظ ((حسنه )) در قرآن به طور مكرر به كار رفته ، ولى واژه ((حسنات )) فقط سهبار وارد شده است .
آيه اوّل :
(وقطّعنهم فى الا رض اممامنهم الصّلحون و منهم دون ذلك وبلونهم بالحسناتوالسَّيِّئات لعلَّهم يرجعون ).(788)
((و آنها را در زمين به صورت گروه هايى پراكنده ساختيم ؛ گروهى از آنها صالح وگروهى ناصالحند و آنها را با نيكىها و بدىها آزموديم شايد باز گردند)).
اين آيه شريفه ، مربوط به طايفه اى از قوم يهود است كه باوسايل گوناگون ، نيكيها، نعمتهاى دنيوى ، بديها و مصائب ، مورد آزمايش قرار گرفتهاند.همان گونه كه از ظاهر آيه بر مى آيد دو واژه ((حسنات و سيّئات )) مربوط بهاعمال صالح و گناهان نمى شود، بلكه حكايت از نعمتها و گرفتاريهاى دنيوى مى كند.در تفاسيرنيز يا به صورت كلّى و اجمالى ، مراد از اين دو لفظ را نعمتها و عذابهادانسته اند(789) و يا مصاديقى از آن را ذكر كرده اند،(790) بعضى بر اين نظرندكه :
((حسناتهر گونه نعمت و رفاه و آسايشى راشامل مى شود.همانطور كه سيّئاتهر گونه ناراحتى و شدّت را فرا مى گيرد و محدودساختن مفهوم اين دو در دايره معيّنىهيچگونه دليلى ندارد)).(791)
آيه دوّم :
در سوره فرقان ، خداوند متعال اوصاف ((عبادالرّحمان )) را بيان مى كند از جمله اينكهمعبود ديگرى را با خدا نمى خوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده ، جز بهحق نمى كشند و زنا نمى كنند؛ سپس مى فرمايد:هر كس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد،عذاب او در قيامت ، مضاعف مى گردد وهميشه با خوارى در آن خواهد ماند. از اين گروهافرادى استثنا مى شوند:
(الاّ من تاب وءامن و عمل عملا صالحا فاولئك يبدِّل اللّه سيّئاتهم حسناتٍ و كان اللّه عفورارحيما).(792)
((مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند وعمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات ،مبدّل مى كند و خداوندهمواره آمرزنده و مهربان بوده است )).
در اين آيه ،((حسنات )) در مقابل ((سيّئات )) قرار گرفته ؛ بنابر اين ابتدا بايد معناى((سيّئات )) روشن شود. در مورد تبديل ((سيّئات )) به ((حسنات ))، تفسيرهاىگوناگونى بيان شده است كه در جاى خود،قابل بررسى است .
آيه سوّم :
(واءقم الصَّلوة طرفى النَّهار وزلفا من اللَّيل انَّ الحسنات يذهبن السَّيّئات ذلك ذكرىللذّاكرين ).(793)
((در دو طرف روز و اوايل شب ، نماز را بر پادار چرا كه حسنات ، سيّئات (وآثار آنهارا)از بين مى برند؛ اين تذكرى است براى كسانى كهاهل تذكرند)).
در اينكه منظور از حسنات در اين آيه شريفه چه مى باشد بين مفسّران اختلاف است و در اينباره چند قول وجود دارد:
1- مراد از آن ، نمازهاى پنجگانه روزانه است ؛ گفته مى شود كه ((ابن عباس )) و بيشترمفسّران چنين نظرى دارند؛(794) و صاحب ((منهج الصادقين )) آن را انتخاب نموده است.(795)
2- منظور از ((حسنات ))، توبه مى باشد، زيرا اين توبه هست كه گناه را مى برد وعقاب آن را ساقط مى سازد و در اين خلافى نيست .(796)
3- ذكر تسبيحات اربعه ((سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الا اللّه واللّه اكبر)) منظور است واز ((مجاهد)) چنين راءيى نقل شده است .(797)
4- اعمال صالح و كارهاى نيك ، مراد است ؛ به ((ابن عطيّه )) نسبت داده شده كه لفظ((حسنات )) عام است و نمازها از باب مثال ذكر شده است .(798)
در ((كشّاف )) دو وجه ، احتمال داده شد كه در يكى از آنها مى گويد:((گناهان صغيره بهوسيله طاعات ، تكفير مى شود)).
ظاهر تفسير ((القرآن و العقل )) دلالت بر آن دارد كه حسنات مختص به نمازهاى يومّيهنمى شود.
آلوسى مى گويد:(( ظاهر، اين است كه مراد از ((حسنات ))، معنايى است كهشامل تمامى طاعات واجب و غير آن مى شود و شاءننزول مانع شمول و عام بودن آن ، نمى گردد.(799)
مؤ لّف تفسير ((روح البيان )) معتقد است كه منظور از ((حسنات ))،اعمال صالح ، ذكر و مراقبتهايى است كه در اوّل و آخر روز واوايل شب ، انجام مى شود.
صاحب تفسير((المراغى )) آن را به معنايى مى گيرد كهشامل تمامى اعمال نيك (حتى ترك گناه نيز) مى گردد.
علاّ مه طباطبايى جمله ((ان الحسنات يذهبن السيّئات )) راتعليل جمله ((اقم الصّلوة )) مى داند، بنابراين ، نظر ايشان نيز بايد چنين باشد كهيكى از مصاديق ((حسنات )) نمازهاى روزانه مى باشد نه اينكه مختصّ به آن است . صاحبتفسير ((نمونه )) نيز آن را عام مى داند.(800)
سيّئات
واژه ((سيئات )) جمع ((سيِّئة )) و از ريشه ((سوء))(به معناى بد، قبيح و زشت بودن )گرفته شده است . دو لفظ سىّء و سيِّئة صفت مى باشند كه اولى براى مذكر و دوّمىبراى مؤ نث به كار برده مى شود.همان طور كه دو صفت زشت و زيبا، ناخوشايند وخوشايند، بد و خوب و... در زبان فارسى به عنوان وصف امور گوناگون ،استعمال مى گردد و به موارد خاص منحصر نمى شود، صفت ((سيِّئة )) و ضد آن ((حسنة ))نيز، مختص به موصوفهاى ويژه نمى گردد.
در ((مفردات راغب )) آمده است : اين دو واژه از الفاظ مشترك و مانند لفظ حيوانند كه برانواع مختلف ، مثل انسان ، فرس و غير آن واقع (اطلاق ) مى شود.
در ((قاموس قرآن )) آمده است :((سىِّء)) وصف است به معناى ((بد و قبيح ))، ((سيّئه )) مؤنث ((سىّء)) است و آن پيوسته وصف آيد، مثل ((خصلت سيّئه ))، ((عادت سيّئه )) وامثال آن . جمع آن در قرآن ((سيّئات )) است كه به معناى آثار گناه ، گناه ، شفاعت بد،عذاب و غير آن آمده است )).(801)
((سيّئه )) (گناه ) را به خاطر قباحت آن ، ((سيئه )) گويند.(802)
آن خصلتى را كه براى صاحب آن ، عاقبتى ناخوشايند دارد و او را ناراحت مى كند، سيئهنامند.(803)
((سيّئه )) به معناى خطيئه و اصل آن ((سيوئه )) بوده كه ((واو))تبديل به ((يا)) و در آن ادغام شده است و صفتعمل مى باشد.(804)
فخر رازى در ذيل تفسير آيه 81 بقره مى گويد:((سيّئه ،شامل تمامى معاصى مى شود)).(805)
مرحوم طبرسى آن را چنين تعريف مى كند: ((سيّئه به معناىعمل زشتى است كه صاحبش را به خاطر پيدا كردن استحقاق مذمّت ، ناراحت مىكند)).(806)
در كتب لغت و تفسير ديده مى شود كه واژه مورد بحث در موارد مختلف به معانى گوناگونحمل و تفسير شده است از قبيل :
مصائب و بلاها،(807) عذاب يا نزول آن ،(808) مكر و حيله ،(809) سختيها و شدايدروز قيامت ،(810) محنت و سختى ،(811) گناهان صغيره ،(812) عمل بد، كلام قبيح ، خوى ناپسند، منكر، جهل (813) و ...
امّاهمان طور كه گذشت ((سيّئه )) به معناى ((بد، قبيح و ناپسند))، مى باشد و داراىمفهوم وسيعى است كه در موارد مختلف بر مصداقهاى گوناگونقابل تطبيق مى باشد.(814)
((سيّئه )) بر دو نوع است ، زيرا گاهى ناپسند و بد بودن يك چيز به اعتبار شرع وعقل است (مانند شرك ، كفر، ظلم و گناه ) و گاهى به اعتبار طبع انسان مى باشد، مانندمصيبتها و سختيها و ...(815)
بنابراين اگر ديده مى شود كه مفسّران ، اين واژه را به معانى مختلف تفسير كرده اند،به خاطر قرائنى كه در آيات وجود دارد، مصداقهاى آن را بيان نموده اند. و اين منافاتىهم ندارد كه در مواردى اين واژه در مصداق خاصى معيّن گردد و از اين جهت است كه درآياتى كه سخن از ((تكفيرسيّئات )) است ، مفسّران آن را به گناهانحمل مى كنند.
علاّ مه طباطبائى بر اين نظر است كه منظور ازاين لفظ در مورد مزبور، گناهان صغيرهمى باشد.(816)
از آنچه كه بيان شد به اين نتيجه مى رسيم كه دو لفظ ((سيّئه و سيّئات )) در آياتقرآن ، اگر در مورد ((احباط و تكفير)) به كار رفته باشدحمل بر گناهان (وطبق نظر عدّه اى بر گناهان صغيره ) مى گردد.
امّا اين پرسش مطرح مى شود كه منظور از گناه چيست و آيا سيّئه بر متن و اسكلت فعلىكه از انسان صادر مى گردد، گفته مى شود؟ و((سيّئات ))؛يعنى ، آن حركات و سكناتكه توسط فاعل انجام مى شود يا اينكه چيز ديگرى است ؟
علاّ مه طباطبايى در اين زمينه معتقد است :((سيّئه ))، صفتفعل است نه متن فعل ، زيرا آن حركات و سكناتى كه اسكلت و بدنهفعل از آن تشكيل مى شود، بين فعل حرام و حلال مشترك است ؛مثل عمل نزديكى در نكاح و زنا، عمل خوردن در خوردنمال حلال و حرام )).(817)
اضافه بر آن ، اين حركات و سكنات به هرحال فانى شده و از بين مى رودهمچنين است آن عنوانى كه بر اين امور قائم است؛(818) آنچه باقى مى ماند وهمراه و ملازم با انسان است و بهدنبال آن ، عقاب مى آيد، آثار سوء فعل حرام مى باشد، از آن جهت كه عبد با فرمان الهىمخالفت كرده و اين مخالفت درنفس او اثر گذاشته و در نامه اعمالش نوشته مى شود، ومنظور از ((سيّئات ))، اين آثار است .
ايشان در جاى ديگر مى فرمايد:
((اين را بايد دانست كه ملاك در ((حسنه وسيّئه )) اثرى است كه از آنها براى انسانحاصل مى شود و به خاطر آن آثار، اعمالى را ((حسنه )) و اعمالى ديگر را ((سيّئه )) مىناميم نه بر جرم و اسكلت اعمال كه يك نوع حركت است ، ثواب و عقابىهم كه براعمال مترتب مى شود باز به لحاظ آن آثار است ، نه بر متنعمل ،همچنان كه قرآن كريم ، نيّت باطنى را نيز مورد محاسبه قرار مى دهد)).(819)
ازميان نظرهايى كه در مورد دو واژه ((حسنات وسيّئات )) بيان شد، اين نظر پذيرفتنى وبلكه شايسته است كه اين دو لفظ بر معانى لغوى آنهاحمل گردد، مگر اينكه دليل يا قرينه اى بر خلاف آن باشد و آن را درمورد مصداق خاصىمنحصر كند.
بخش سوّم : موازنه
فصل اوّل : معنا و مفهوم موازنه
معناى لغوى موازنه
((موازنه )) مصدر باب ((مفاعله )) از ريشه ((وزن )) گرفته شده است . سنجيدن چيزى بهچيز ديگر را ((وزن )) گويند.((وزن الشى ء اذا قدَّره )) چيزى را وزن كرد؛ يعنى ، آن رااندازه گيرى نمود. وسيله سنجش و اندازه گيرى را ((ميزان )) گويند.(820)
ابن فارس مى گويد: ((سه حرف (و، ز، ن ) بر استقامت وتعديل نمودن دلالت دارد)). (هذا يوازن ذلك )؛ يعنى اين ، درمقابل و محاذات آن قرار دارد)).(821)
راغب مى نويسد:((وزن ، شناختن اندازه شى ءرا گويند)).(822)
فيروزآبادى مى نويسد: ((وازنه اى عادله وقابله وحاذاه ؛ چيزى را ((موازنه )) چيزى قرارداد؛ يعنى ، آن را معادل ، مقابل و محاذات ديگرى قرار داد)).(823)
موازنه در اصطلاح متكلّمان
منظور از ((موازنه )) در اصطلاح كلام اسلامى اين است كه ثواب و عقاب انسان يا استحقاقآنها باهمديگر سنجيده مى شود وهر كدام كه بيش از ديگرى بود، طرفمقابل را ساقط مى كند، به همان اندازه از خودش نيز ساقط مى شود.
به عنوان مثال اگر شخصى 20 درجه ثواب و 10 درجه عقاب داشته باشد، با موازنه،20 درجه ثواب ، 10 درجه عقاب را زايل مى سازد و از ثواب نيز 10 درجه از بين مىرود، در نتيجه براى آن شخص ، فقط 10 درجه ثواب باقى مى ماند؛ بنابراين ،((موازنه )) به يك معنا در مقابل ((احباط و تكفير)) قرار دارد، زيرا درمثال مذكور، برطبق ((احباط و تكفير)) براى آن شخصهمان 20 درجه ثواب باقى مى ماندو 10 درجه عقاب ، بدون آنكه در 20 درجه ثواب تاءثيرى داشته باشد، ساقط مىگردد.
البته روشن است كه در ((موازنه ))، ((احباط و تكفير)) نيز وجود دارد، ولى بهشكل خاص و به صورت كسر و انكسار است كه اگر درجه ثواب بيش از درجه عقابباشد، عقاب به وسيله ثواب ((تكفير)) مى گردد و به اندازه آن از ثواب ((حبط)) مىشود و در صورت عكس آن نيز مطلب ، روشن است .(824)
ياد آورى
از آنجا كه عمده مباحث مربوط به ((موازنه )) به گونه اى در دو بخش گذشته ، مطرحگرديد؛ بنابراين ، در اين بخش ، آنها تكرار نمى شود و در صورت لزوم به طورخلاصه ، بيان مى گردد.
مصاديق موازنه
((موازنه ))، در مورد كسانى مصداق پيدا مى كند كه ازاهل ايمان و داراى طاعت و معصيت باشند، زيرا فقط اين گروه از انسانهاهستند كه داراىثواب و عقاب (ويا استحقاق آنها) مى باشند، پس آنهايى كه ايمان نداشته و ثوابىندارند، يا آنان كه معصومند و داراى عقابى نيستند، مورد ((موازنه )) واقع نمى شوند؛اگر چه در معناى ثواب و عقاب توسعه قائل شويم ، موازنهشامل گروه هاى ديگرى نيز مى شود و تفصيل آن درفصل اوّل از بخش اوّل و بخش دوّم گذشت .
آراى دانشمندان اسلامى درباره موازنه
در مورد ((موازنه )) - به همان معناى اصطلاحى كه ذكر شد - بين متكلّمان و دانشمنداناسلامى دو نظر وجود دارد: عدّه اى به آن اعتقاد داشته و بشدّت از آن طرفدارى مى كنند؛ دربرابر آنان ، افراد بسيارى ، آن را باطل دانسته و انكار مى كنند.
موافقان موازنه
نظريّه پرداز اصلى و اساسى ((موازنه )) ابوهاشم جبايى است . وى نظريّه ((احباط وتكفير)) را كه از سوى پدرش (ابوعلى جبايى ) ارائه شده بود، مورد انتقاد واشكال قرار داد، آن را ردّ نمود و در مقابل ، نظريه ((موازنه )) را مطرح ساخت و آن راپذيرفت . قاضى عبدالجبّار نيز از طرفداران سرسخت آن است كه درتبيين و برهانىساختن آن ، سعى وافر دارد.(825)
ابن حزم قول به موازنه را به گروهى نسبت مى دهد و مى نويسد:
((طائفه اى مى گويند: مرتكب كبيره كه توبه نكند و بر آن اصرار داشته باشد، حكم اوموازنه مى باشد، دراين صورت ، اگر حسنات او بيش از سيّئات و گناهان كبيره اشباشد، آنها ساقط مى شود و اهل بهشت خواهد بود، اگرمساوى باشداهل اعراف است كه در آن ، وقفه اى خواهد داشت وداخل جهنّم نمى شود، سپس به بهشت راه پيدا مى كند و اگر گناهان كبيره و سيّئات وىبيش از حسناتش باشد،به اندازه آنچه از گناهانش ‍ كه برتر از حسنات او است از يكلحظه تا پنجاه هزار سال در آتش ، معذّب مى باشد؛ سپس با شفاعت پيامبرخدا(صل الله عليه و آل وسلم ) از جهنّم خارج شده ، رهسپار بهشت مى شود)).(826)
روشن است كه آنچه ((ابن حزم )) به عنوان نظر طايفه اى بيان مى كند به طوركامل با ((نظريّه موازنه )) تطبيق نمى كند، زيرا در آن ، سخن از تساوى ((حسنات وسيّئات )) يا نجات از جهنّم به وسيله ((شفاعت ))، نيز به ميان آمده كه ابوهاشم وطرفداران وى آن را قبول ندارند، ولى درهر صورت راءى اين طايفه نيز به نحوىهمانقول به ((موازنه )) است . خود ((ابن حزم )) بر وقوع ((موازنه )) بيناعمال تاءكيد دارد و با مختصر تفاوتى با آنچه از آن طايفه ذكر كرد، آن را تعريف كرده، مى گويد: ((موازنه و شفاعت ))، حقّ است . وى دراين زمينه مى نويسد:
((ما معتقديمهر كس كه كافر بوده و كفرش را آشكار كند و بر آن بميرد، يا اينكه با كفرمخفى و پنهان داشته از دنيا برود، در آتش جهنّم تا ابد معذّب خواهد بود.هر كس كهخداوند متعال را در حالى ملاقات كند كه حسناتش بر سيّئات و گناهانش برترى داشتهباشد يا باهم مساوى باشد، جايگاهش ‍ بهشت خواهد بود و با آتش دوزخ عذاب نخواهد شدوهر كس كه گناهان كبيره وى برتر از حسنات او باشد، جايگاهش ‍ آتش است و بعد ازديدن كيفر لازم ، با شفاعت از جهنّم نجات پيدا كرده رهسپار بهشت مى شود)).(827)
اشعرى مى گويد: ((مرجئه در مورد موازنه باهم اختلاف دارند، گروهى از آنان مانند((مقاتل بن سليمان )) اعتقاد دارند: ايمان ، عقاب فسق و گناه را از بين مى برد و خداوند،انسان موحّد و خدا پرست را عذاب نمى كند، زيرا ثواب ايمان نسبت به عقاب فسق ،بيشتراست . گروهى ديگر از آنان مانند ((ابومعاذ)) عقيده دارند: عذاب دادن موحّدان ، جايزاست و خداوند متعال بين حسنات وسيّئات آنان ، ((موازنه )) بر قرار مى كند؛ اگر رجحاندر طرف حسنات بود، داخل بهشت مى شوند؛ در صورت عكس آن ، يا كيفر داده مى شوند، يابه آنان تفضّل مى شود، و اگر مساوى بود از روىتفضّل وارد بهشت مى شوند)).(828)
قول به ((تحابط)) به ((بنونوبخت )) نيز نسبت داده شده ،(829) ولى روشن نيست كهمنظور آنها از آن ،((احباط و تكفير)) است يا ((موازنه )). در چند قرن اخير از بين دانشمندانشيعه ، سيّد نعمت اللّه موسوى جزايرى ، ((نظريه موازنه )) راقبول دارد، او مى گويد: ((اكثر اصحاب و علماى شيعه بهدليل پيروى نمودن از خواجه نصيرالدين طوسى آن را انكار كرده اند و اين جاى تعجّباست كه چرا محققان شيعه بر بطلان آن اتفاق دارند، در صورتى كه نه تنها بادلايل عقلى تنافى ندارد، بلكه آيات و روايات بر آن نيز دلالت دارد)). وى براىاصطلاح ((احباط)) سه تعريف ارائه مى دهد و در تعريف سوّم چنين مى نويسد:
((احباط،همان موازنه مى باشد كه به موجب آن ، اقلّ به وسيله اكثر، منتفى مى شود و ازاكثر نيز به اندازه اقل كسر مى گردد و آنچه باقى مى ماند، انسان ، مستحقّ آن است و دراحباط به اين معنا جاىهيچ گونه ترديدى نيست ،همان طور كه در بطلان آن برطبق دوتعريف ديگر،هيچ شكى وجود ندارد، زيرا مستلزم ظلم است )).(830)
مؤ لّف تفسير((القرآن و العقل )) كسرو انكسار آثاراعمال را كه ((توازن )) مى نامد، مى پذيرد.(831) هم اكنون نيز برخى بر اين عقيدههستند كه درپاره اى از اعمال انسان ((موازنه ))واقع مى شود.(832)

next page

fehrest page

back page