بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عمل در ترازوی حق, مصطفى جعفر طيّارى دهاقان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     TRA00001 -
     TRA00002 -
     TRA00003 -
     TRA00004 -
     TRA00005 -
     TRA00006 -
     TRA00007 -
     TRA00008 -
     TRA00009 -
     TRA00010 -
     TRA00011 -
     TRA00012 -
     TRA00013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پرسش دوم :
آيا سقوط عقاب گناه صغيره با اجتناب از گناهان كبيره ، وجوب عقلى پيدا مى كند و يااينكه از روى تفضل ، عقاب ، زايل مى شود؟
معتزله در جواب اين سؤ ال پاسخ مى دهند كه سقوط عقاب ، وجوب عقلى دارد، زيرا، ثواب، افزون تر از عقاب است و آن را از بين مى برد.(564) شيخ طوسى ، طبرسى ، فخررازى و علاّ مه طباطبايى از اهل اعتزال نقل كرده اند كه آنان معتقدند؛ با اجتناب از كبائر،تكفير صغائر واجب و حتمى است و مؤ اخذه بر آن قبيح مى باشد.(565)
ولى از سوى مقابل ، اشاعره به اين اعتقاد دارند كه سقوط عقاب ، از بابتفضّل مى باشد. فخر رازى در ادامه نقل نظر معتزله كه در سطور بالا بيان شد مىگويد:
((هيچ امرى بر خداوند واجب نيست وهر چه انجام مى دهد، احسان وتفضل است )).(566)
قرطبى نيز مى گويد: ((تكفير، از باب وعده صدق الهى است نه از باب اينكه بر اوچيزى واجب باشد)).(567)
در كتب كلامى اشاعره نيز بر اين نكته تاءكيد شده كه آناناصل مساءله استحقاق عقلى را قبول ندارند.(568) نتيجه قهرى چنين نظرى ،همين است كهسقوط عقاب را صرف تفضل بدانند. حتى دانشمندانى از آنانمثل غزّالى چنين ابراز مى دارد: ((هيچ اشكالى وجود نخواهد داشت كه خداوندمتعال [العياذباللّه ] تمامى كفار را عفو نمايد و تمامى مؤ منان را عذاب كند و اين به هيچوجه موجب تناقض در صفات الهى نخواهد شد)).(569)
نظر عمده بزرگان اماميه بر آن است كه سقوط عقاب گناهان صغيره ، از روىتفضّل است .(570)
علاّ مه طباطبايى بعد از نقل نظر معتزله مى فرمايد: ((آيه 31 سوره نساء بر چنينوجوبى كه آنان مى گويندهيچ گونه دلالتى ندارد)).(571)
اين مطلب روشن است كه خداوند متعال در وعده خويش ‍ تخلّف نخواهد نمود. شايد مراد حقيقىبعضى از سخنان (كه در ظاهر وجوب استحقاق را مى رساند) اين است كه خداوند از بابتفضّل براى انسان حقّى قرار داده و در قبال آن وعده هايى داده و بديهى است كه وعده اوحتمى و تخلّف ناپذير است ؛ بنابراين گفته مى شود؛ (كه در واقع نوعى تسامح است )انسان در برابر اجتناب از گناهان كبيره ، استحقاق تكفير سيّئات پيدا مى كند، يا اينكهسقوط عقاب گناهان كوچك وى حتمى است .
آنچه بيان شد برطبق مبنايى است كه ثواب و عقاب را امرى قرار دادى و ازقبيل بناى عقلا مى داند؛ اما بر طبق مبناى ((تجسماعمال )) (بدين نحوكه آثارى كه در اثر انجاماعمال براى انسان حاصل مى شودهمان ثواب و عقاب است و در آخرت ، ظهور پيدا مى كندو...)، سقوط عقاب را كه امرى وضعى و تكوينى خواهد بود، بايد حتمى بدانيم و اين باتفضّل نيز منافاتى ندارد، زيرا اوست كه چنين آثارى (سقوط عقاب ) را قرار داده است .
پرسش سوم :
آيا در اجتناب ، صرف ترك كفايت مى كند و يا كفّ نفس و قصد و اراده نيز شرط است ؟
غزّالى مى گويد:
((اگر اجتناب از گناه كبيره از روى قدرت و اراده باشد، كفاره گناه صغيره مى گردد،زيرا كسى كه توانايى انجام گناه بزرگى(مثل زنا) را دارد و از آن خوددارى مى كند، ولى از گناه كوچكى(مثل نگاه به نامحرم ) پرهيز نمى نمايد، اين اثر نورانى كه به سبب خوددارى از آنگناه براى او حاصل مى شود، از اثر ظلمانى كه اين گناه كوچك در قلب او مى گذاردبسيار بيشتر و شديدتر است ؛ به خلاف آنكه ، توانايى انجام آن گناه بزرگ را نداردو آن را ترك مى كند كه چنين تركى صلاحيت تكفير نمودن را ندارد)).(572)
صاحب تفسير ((كشّاف )) نيز در تفسير آيه 31 سوره نساء، مساءله ثواب بر اجتناب وصبر نمودن در قبال گناهان كبيره را مطرح مى كند و مى گويد:
((اين كثرت ثواب ، موجب تكفير گناهان صغيره مى شود)).(573)
بديهى است كه اگر بر اساس ((تجسم اعمال )) ثواب و عقاب را در آثار حاصله ازاعمال ، منحصر كنيم ، صرف انجام ندادن گناه ، در از بين بردن آثار سوء گناهان ديگراثرى ندارد، زيرا اين يك امر عدمى است و فقط مجاهده بانفس و بازداشتن آن از گناه استكه مى تواند آن آثار را، زايل نمايد و ظاهر كلمات و مباحثى را كه غزالى مطرح كرده ازاين باب مى باشد، ولى اگر ثواب و عقاب را امرىمستقل از اين امور بدانيم و صرفا آن را به عنوان امر قراردادى و چيزى كه بر اساسبناى عقلا پى ريزى شده فرض كنيم ، لازم است كه پرسش مورد بحث ، بررسى شود.
علاّ مه طباطبائى ؛ اجتناب را به معناى ترك كردن تفسير نموده مى نويسد:
((اصل ((اجتناب )) از ((جنب )) به معنى پهلو است و از روى استعاره از آن مشتق شده زيراانسان وقتى به چيزى مايل باشد، رو به سمت آن مى رود و وقتى از چيزى روگردانباشد، از آن اجتناب مى كند؛ يعنى ، از بر او مى گذرد؛ پس معنى اجتنابهمان ترك است ،راغب اصفهانى مى گويد: ((اجتناب بهتر از ترك آن معنا را مى رساند)) و سببشهم استعارهبودن است )).(574)
ولى مفسرانىهمچون شيخ طوسى ، طبرسى ، آلوسى و بعضى ديگر ((اجتناب )) را بهمعناى ((تركهمراه با كنار قرار دادن )) تفسير نموده اند ((ان تجتنبوا، يعنى ، ان تتركواجانبا)) و در روح البيان ((اجتناب )) به ((تباعد)) معنا شده است .(575)
در كتب لغت نيز ((اجتناب )) با ((ترك )) به يك معنا گرفته نشده است .
در ((مقاييس اللغة )) آمده است : ((ماده ((جنب )) دو لغت نزديك به هم اند كه يكى به معناى((ناحيه )) و ديگرى به معناى ((بعد)) مى باشد)).
((لسان العرب )) ((اجتناب )) را به معناى دور شدن از چيزى مى داند؛ مجمع البحرين آنرا به كناره گرفتن و عزلت گزيدن معنا نموده است ؛ راغب در ((مفردات )) نيز مى گويد:كه آن از ترك ، در افاده معنا، رساتر است .(576)
بعضى از محققان نوشته اند كه در ((اجتناب )) علاوه بر معناى روى گردان شدن از شىء، معناى در جنب و كنار قرار دادن آن نيز، لحاظ شده است .(577)
بر فرض كه ((اجتناب )) با ((ترك ))هيچ فرقى نداشته باشد، ولى روشن است كهبا صرف انجام ندادن تفاوت دارد و آيه شريفه نيز نفرمود: اگر انجام نداديد و يا قادربر آن نبوديد(578) بلكه فرمود: ((ان تجتنبوا)) و گذشته از اين ،همان طور كهگذشت ((تكفير)) از باب احسان و تفضّل است و آيه شريفه در مقام منت گذاشتن بر مؤ منانمى باشد، كه اگر از برخى گناهان خوددارى كنند، از برخى ديگر، چشم پوشى مىشود.(579)
روشن است كه اين تفضّل بر آنان كه توانايى وميل انجام گناهان را دارند، صادق است ؛ گرچه آن افرادى كه توانايى ياميل انجام گناه كبيره را ندارند اگر گناهان صغيره آنها، ((تكفير)) شود، خودشتفضّل است ، ولى اين يك تفضّل ابتدايى است و احتياج به قيد و شرط ندارد و لازم نبودكه مطلب به صورت جمله شرطيه بيان شود.
از آنجا كه گفته شده يكى از معانى باب افتعال (اجتناب ) رساندن معناى كوشش و مبالغهدر فعل است (580) و صيغه استقبال (ان تجتنبوا) بر استمرار دلالت دارد،(581) بنابراين ، با توجّه به مطالبى كه بيان شد مى توان از آيه استفاده كرد كه اگردورى گزيدن و اجتناب ازگناهان كبيره ، مستمرّ ومجدّانه ، با قصد واراده باشد، سيّئاترا ((تكفير)) و جبران مى كند.
بررسى نظريّه تكفير در مقام اثبات
در صفحات گذشته بيان شدكه براى اين نظريّه سه صورتقابل تصوّر است و روشن شد كه صورت اوّل آن واضح البطلان است ؛ پس نوبت بهاستدلال و مقام اثبات آن نمى رسد. خود معتزله نيز نمى توانند به آن ملتزم شوند،چنانكه قاضى عبدالجبّار آن را متذكر شده است ؛ بنابراين ، بررسى فقط در صورت دوّمو سوّم متمركز مى شود كه به موجب آن بايد به اين پرسش پاسخ داده شود كه ؛ آياتكفير گناهان (كسى كه از گناهان كبيره اجتناب مى ورزد) در گناهان صغيره خلاصه مىشود يا پاره اى از گناهان كبيره را نيز در بر مى گيرد؟ و بهدنبال آن ، روشن شدن اين مطلب كه از ميان نظرهاى ايراد شده ، كدام صحيح است ؟
اجمالا صورت دوّم نه تنها در مقام ثبوت ممكن است ، بلكه در مقام اثبات ، آيات و رواياتبر آن دلالت دارد. صورت سوّم نيز ممكن است ، وليكن آيا تحقّقهم دارد؟ لازم است كه ادلّه، تحقيق شود و دليل دراين زمينه به دليل عقلى و نقلى تقسيم مى شود.
دليل عقلى بر اثبات تكفير
دليل اوّل
استحقاق ثواب و عقاب ، قابل جمع نيست ؛ بنابراين ، زمانى كه استحقاق ثواب ،افزونتر از استحقاق عقاب باشد، آن را ساقط مى سازد.(582)
دليل دوّم
قاضى عبدالجبّار مى گويد:(( وقتى ثواب ، بيش از عقاب باشد، عقلا روشن است كهثواب ، عقاب را ((تكفير)) مى كند،همان گونه كه اگر كسى يك كودك سر راهى رابردارد و او را تربيت كند و به انواع مختلف اكرام نمايد، سپس به او زيان كوچكىبرساند مثلا: سر قلم او را بشكند،بديهى است كه اين ضرر رساندن به بدى كردناندك ، در برابر آنهمه لطف و رحمت و انعام ،((تكفير)) مى شود و آن شخص ، مستحق نكوهش‍ نخواهدبود)).(583)
بعضى از مفسّران نوشته اند:
((اين يكى از امور متعارفه بين موالى كرام و ارباب مروّت و اعظام است كه هر گاه خدمه وعبيد آنها از امورى كه موالى ، از آنها نهى فرموده اند و وعده مجازات داده اند، اجتناب كنندو به امورى كه صرفا نهى نموده اند بدون وعيد،هم اصرار ننمايند، در ارتكاب بعضىاز آنها احيانا مورد عفو واقع خواهند شد، اين سيره و سلوك موالى ظاهرى و ارباب كرامتناقصه است ، چه رسد به مولى الموالى و اكرم الاكرمين و ارحم الراحمين ، نهايت آنكه برسبيل تفضّل است نه استحقاق ، اگر چه به بيانى ممكن است گفته شود برسبيل استحقاقهمهست ، زيرا كه جنبه خير در چنين بنده اى غلبه پيدا مى كند و جنبه شرّمستهلك مى شود و در نتيجه ، سبقت رحمت به غضب بروز مى كند)).(584)
دليل سوّم
وقتى كه ايمان يك ساعته ، كفرهفتاد ساله را ((تكفير)) مى كند؛ پس چگونه ايمان چندينساله همراه با حسنات فراوان و اعمال نيك ، موجب ((تكفير)) عقاب اندك نگردد؟(585)
دليل چهارم
خالق حكيم و عادل به بندگانش خبر داده كه اگر آنان از گناهان كبيره اجتناب كنند و ياحسناتى از قبيل : نماز، صدقات و غير آن داشته باشند، گناهان ديگر را ((تكفير)) مىكند و خداوند در وعده اش تخلّف نمى كند.(586)
نقد و بررسى ادله عقلى تكفير
اشاعره به زعم خويش ، استحقاق عقلى ثواب و عقاب را انكار مى كنند و از اين جهت ، لزوم((تكفير)) را نمى پذيرند؛ وليكن اين اشكال به آنان وارد است كه چون حسن و قبح عقلىرا قبول ندارند در اين گونه مسائل نمى توانند نظرى را رد يا اثبات كنند.
امّا اگر حسن و قبح عقلى پذيرفته شود، ثواب و عقاب از چند صورت خارج نيست :
1- امرى قراردادى و مبتنى بر بناى عقلا مى باشد.
2- امرى تكوينى است .
3- تركيبى ازهر دو نوع است .
بر طبق صورت اوّل ، اثبات استحقاق عقلى ثواب ، جاىتاءمل دارد؛ البته اگر منظور از آن ، استحقاقى باشد كه خداوند از روىتفضّل قرار داده است ، بحثى ندارد و به هرحال اگر خداوند وعده داده كه در قبال ثواب حسنات يا امور ديگر، استحقاق عقاب را ساقطسازد، چون تخلّف وعده الهى ، قبيح و محال است ،((تكفير)) حتمى خواهد بود.حال آيا آن ، در گناهان صغيره منحصر خواهد شد يا گناهان كبيره را نيز در بر مى گيرد؟لازم است كه به دلالت دليل نقلى توجه شود.
بر طبق صورت دوّم كه به موجب آن ، ثواب و عقاب ، نتيجه تاءثيرافعال بر نفس و به دنبال آن حصول صورتهاى ملكوتى مربوط بهاعمال و آثار آنها است ، استحقاق و بلكه حصول ثواب و عقاب حتمى است ، گر چه ظهور وبروز آن در سراى ديگر و دار آخرت مى باشد.
بديهى است كه اعمال نيك و حسنات ، آثار سوء گناهان قبلى را - اگر اندك باشد- بهنحوى محو ساخته ، ولى اينكه آيا آن آثار را به كلى محو مى كند و يا مربوط بهگناهان صغيره مى باشد، بدون استمداد از دليل نقلى نمى توان درباره آن اظهار نظركرد؛ گر چه اصل تاءثير را مى توان با علم حضورى دريافت .
با روشن شدن صورت اوّل و دوّم ، صورت سوّم كه تركيبى از اين دو مى باشد، نيزآشكار مى گردد. با اين توضيحات به اين نتيجه مى رسيم كه ((تكفير)) گناهان صغيره(واحيانا پاره اى از گناهان كبيره ) به وسيله حسنات و يا امور و اسباب ديگر، ممكن استوبلكه طبق بعضى از مبانى حتمى است .
آنچه در ادلّه عقلى مطرح شد، كه ثواب و عقابقابل جمع نمى باشد، درست نيست ، زيرا اين امكانهست كه انسان در آغاز به اندازه اى كهسزاوار عقاب است ، در دوزخ ، كيفر داده شود و سپس رهسپار بهشت شده و با پاداش وثواب ، متنعّم گردد. و آنچه در دليل دوّم ادّعا شده بود كه مذمّت و نكوهش كار زشت كوچك ،در برابر خدمات فراوان ساقط مى شود، نيز ناتمام است ، زيرا عقلااصل چنين مذمت و نكوهش كردنى را قبيح نمى دانند، گرچه ترك آن را بهدليل آن خدمات ، نيكو مى شمارند. اضافه بر آن ، اين مطلب در مورد رابطه انسان وخداوند به صورت كامل صادق نيست ، زيرا انسان با انجاماعمال نيك ، به خودش خدمت كرده نه به خداوندمتعال .
در دليل سوّم دو مطلب باهم مقايسه شده كه اين قياس است وباطل مى باشد، مگر اينكه كشف ملاك شود و ثابت گردد كه درهر دو، ملاك يكى است ،ولى چنين چيزى در دليل مشاهده نمى شود.
آنچه در دليل چهارم آمده كه خداوند وعده ((تكفير)) داده است و امكان ندارد كه وعده الهىتخلّف پيدا كند، مطلب صحيحى است ، ولى جاى اين پرسشهست كه آيا آن دسته آياتىكه به عنوان خبر و وعده الهى مطرح مى گردد و به آن تمسّك مى شود در واقع چنين است ،يا اينكه به صورت اجمال ، وعده اى داده شده ، ولى شروط آن بيان نگشته و در آياتمتعدد فقط اقتضائات ((تكفير)) ذكر شده است ؟ كه در اين صورت نمى توان ((تكفير)) رادر عرض ‍ توبه دانست ، بلكه ((تكفير)) و عوامل و اسباب آنهمگى ،تكميل كننده توبه مى باشد.
درهر حال ، عقاب نمودن بندگان ، حقّ خداوندمتعال است ، زيرا او است كه مورد عصيان و نافرمانى قرار گرفته و گذشت از اين حقّ -اگر داراى مصلحتى باشد و موجب لغويت جعل احكام و تكاليف نگردد -هيچ قبحى ندارد ومستلزمهيچ گونه ظلم و يا ستمى نخواهدشد. اگر ثابت شود كه وعده ((تكفير)) برخىاز گناهان داده شده است ، چنين وعده اى تخلّف ناپذير است ؛ پس آنچه مهم است و بايدمورد بررسى قرار گيرد، ادلّه نقلى و چگونگى دلالتهاى آن است .
دليل نقلى
در اين زمينه آيات و روايات فراوانى مطرح است كه درفصل مربوط به آن به تفصيل خواهد آمد. بعضى مدّعى شده اند كه آيات بصراحت بروجود((تكفير)) دلالت دارد و در اين باره اخبار متواتر وارد شده است و در صفحات گذشتهكلام آنان ذكر شد. از جمله آياتى كه به عنواندليل نظريه ((تكفير)) به آن تمسك مى شود آيه 31 سوره نساء و 114 سوره هود مىباشد.
(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفِّر عنكم سيِّئاتكم ...).(587)
((اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد، پرهيز كنيد، گناهان كوچك شما رامى پوشانيم )).
ظاهر آيه شريفه دلالت داردكه اگر از گناهان كبيره اجتناب شود، خداوندمتعال سيّئات را ((تكفير)) مى كند؛ البته در اينكه آيا گناهان به دو قسم كبيره و صغيرهتقسيم مى شود يا اينكه تمام گناهان كبيره است و منظور از آنها چيست ؟ بحث ديگرى استكه احتياج به بررسى دارد؛ امّا در اين قسمت وجودهر دو قسم به عنواناصل موضوع ، پذيرفته مى شود،همان گونه كه بسيارى از مفسّران از اين آيه شريفهو بعضى آيات ديگر، تقسيم گناهان به كبيره و صغيره را استنباط كرده اند، وليكن دراينكه گناهان كبيره وجود دارد اختلاف نظرى مشاهده نمى شود.
بر طبق كلام اكثر مفسّران (588) كه ((سيئات )) را به گناهان صغيره تفسير كرده اند،آيه شريفه دلالت دارد كه خداوند متعال در صورت پرهيز از گناهان كبيره ، گناهانصغيره را ((تكفير)) مى كند ولى اينكه آيا اين ((تكفير)) به نحو لزوم و وجوب است -آنچنانكه معتزله مى گويند - و يا از روى فضل و احسان است - آن گونه كه ديگرانمعتقدند- ممكن است گفته شود كه از عبارت ((نكفِّر)) وعده الهى بر ((تكفير)) فهميده مىشود و آنهم كه تخلّف ندارد، پس ((تكفير))، وجوب دارد، وليكن اين پرسش مطرح استكه آيا اين ((تكفير)) به صورت مطلق است يا با وجود شرايطى انجام مى گيرد؟هر دو،احتمال دارد، در اين صورت ، استدلال به آيه شريفه به وجوب ((تكفير)) خدشه دار مىشود؛ بويژه اينكه در آيه شريفه 8 سوره ((تحريم )) مى فرمايد:
(يا ايُّها الَّذين امنوا توبوا الى اللّه توبةً نصوحا عسى ربُّكم ان يكفِّر عنكم سيَّئاتكم...).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبه اى خالص ، اميد است(با اين كار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد)).
اين آيه دلالت دارد كه توبه نصوح از شرايط ((تكفيرسيّئات ))است و يا از آيه 29انفال و 5 طلاق (589) فهميده مى شود كه يكى ديگراز شرايط ((تكفير)) داشتن تقوا وپرهيزكار بودن است ؛ علاوه بر آن ، اين مطلب روشن و مسلم است كه هر مسلمان بايد تاآنجا كه توان دارد از گناه و فعل حرام ، به هر صورتى كه باشد- كبيره يا صغيره -پرهيز كند و در صورت ارتكاب فورا توبه كند.
اگر چنين اشكالى مطرح شود كه توبه به تنهايى عقاب گناهان را ساقط مى كند وموجب تكفير آنها مى گردد؛ پس بر عوامل ديگرهمچون ((اجتناب از گناهان كبيره )) فايدهاى مترتب نمى شود، در اين صورت جواب داده خواهدشد.
اوّلا: در اينكه توبه به تنهايى عقاب گناهان را ساقط مى كند،تاءمل وجود دارد زيرا اگر به دليل عقلى تمسك شود و بيان گردد كه با صرف ندامت وتصميم بر عدم تكرار گناه ، قبول توبه واجب است و بهدنبال آن ، عقاب ، حتما ساقط مى گردد، به نظر مى رسد كهعقل به روشنى چنين حكمى ندارد، و اگربهدليل سمعى و نقلى تمسك شود مقتضاى جمع بين ادله همان است كه گفته شد مبنى براينكه پذيرش توبه و تكفيرگناهان داراى شرايط و قيودى است .
ثانيا: مى توان چنين گفت كه ، توبه و عوامل ديگر،هر دو دسته ، موجب سقوط عقاب مىگردند با اين تفاوت كه توبه عقابى را كه از نوع قراردادى استزايل مى كند و عوامل ديگرمثل اجتناب از گناهان كبيره ، آن عقابى را كه گناه به عنوانآثار سوء، برنفس داشته است از بين مى برد.
آنچه در جواب دوّم (ثانيا) بيان شد، مبتنى بر آن است كه منظور از((سيّئات )) آثار سوءگناهان باشد و اين آثار، نوعى عقاب محسوب شود و از طرفى اين مطلب احراز گردد كه((توبه )) در ((تكفير)) نقش دارد، چه به عنوانعامل مستقل و چه به عنوان شرط عوامل ديگر و درهر صورت بدون توبه ، ((تكفير)) انجامنمى گيرد.
درباره آيه مورد بحث ، تفاسير مختلفى بيان شده است كه درفصل آينده به تفصيل مى آيد و بر اساس برخى از آنها اين آيه بر ((نظريه تكفير))دلالتى ندارد، ولى اگر ((كبائر)) به گناهان كبيره و ((سيّئات )) به گناهان صغيره ،تفسير شود، چنانكه اكثرمفّسران چنين گفته اند و واژه ((تكفير)) به معناى ساقط نمودنعقاب يا استحقاق آن و يا به معنايى كه مستلزم يكى ازاين دو باشد، اخذ گردد و آنمطلبى كه در مورد توبه ، در چند سطر گذشته بيان شد، احراز نگردد، در اين صورت، آيه مذكور بر وجود ((تكفير)) دلالت دارد.
(واقم الصَّلوة طر فى النَّهار و زلفامن اللَّيل انَّ الحسنات يذهبن السَّيِّئات ذلك ذكرىللذّكرين ).(590)
((در دو طرف روز و اوايل شب ، نماز را بر پا دار؛ چرا كه حسنات ، سيئات (وآثار آنها را)از بين مى برند؛ اين تذكرى است براى كسانى كهاهل تذكّرند)).
در مورد اين آيه و اينكه منظور از ((حسنات )) و ((سيّئات )) چيست ؟ نظرهاى مختلفى ارائهشده است كه در فصل بعدى بيان خواهد شد و براساس تمامى آن آرا، آيه مورد بحث ،فى الجمله بر وجود ((تكفير)) دلالت دارد، به جز نظر بعضى از بزرگان كه بر طبقآن ، ((سيّئات )) به معناى امور و كارهايى كه حرام نيست ، ولى بر خلاف شؤ ون انسانمى باشد و آثار سوء به دنبال دارد،(591) اخذ شده است ، در اين صورت ، آيه مزبوربر ((نظريه تكفير)) دلالتى ندارد.همچنين است اگر ((سيّئات )) به آثار سوء گناهان، تفسير شود و اين آثار وضعى ،عقاب محسوب نگردد.
بسيارى از مفسّران ، ((سيّئات )) را بر گناهان صغيرهحمل كرده اند، زيرا اگر ازطرفى بر اساس آيه 31 سوره نساء((تكفيرسيّئات ))،مشروط به اجتناب از گناهان كبيره است و از طرف ديگر در روايت مشهورى وارد شده است :
((الصَّلوات الخمس كفّارةٌ لما بينهنَّ ما اجتنب من الكبائر)).(592)
((نمازهاى پنجگانه ، گناهانى را كه در فاصله بين اين نمازها انجام گرفته ، ((تكفير))مى كند و اين در صورتى است كه از گناهان كبيره ، اجتناب شود)).
بر اساس تفسير ياد شده ، آيه 114 سوره هود دلالت دارد كه حسنات ، بخصوصنمازهاى پنجگانه ، در صورت پرهيز نمودن از گناهان كبيره ، عقاب گناهان صغيره را((تكفير)) و جبران مى كند و اين نيز دليل ديگرى بر نظريه ((تكفير)) خواهد بود؛ ولىاين مطلب مطرح است كه اگر اجتناب از كبائر به تنهايى موجب تكفير گناهان صغيره مىشود، آنچنان كه ظاهر آيه 31 سوره نساء بيان كننده آن است ، آيا در صورت اجتناب ،سيّئه و گناهى باقى مى ماند تا حسنات و نمازها آن را جبران كند؟ و آيا در اينعامل ، توبه شرط است يا نه ؟ در فصل بعدى اين دو پرسش مورد بررسى قرار مىگيرد.
فصل سوّم : تكفير از ديدگاه آيات و روايات
مشتقّات واژه ((تكفير)) نيز(مانند احباط) در آيات متعددى وارد شده است . در اين آيات ،عمل ((تكفير)) به ذات اقدس ‍ الهى اسناد داده شده و متعلّق آن ، سيّئات مى باشد؛ البتهبه جزچند مورد كه به صورت صيغه مبالغه (يعنى كفّاره ) آمده است .(593)
آنچه در اين بحث لازم است مورد تحقيق قرار گيرد، بررسى آيات ((تكفير)) تفسيرمفسّران در اين باره و عوامل تكفير از نظر قرآن مى باشد؛ در اين قسمت در ضمن پيگيرىعوامل تكفير، مباحث ديگرى نيز مطرح خواهدشد.
مساءله تكفير در احاديث بسيار زيادى نيز، با الفاظ گوناگون مطرح شده و امورمختلفى به عنوان عامل تكفير بيان شده است .
عوامل تكفير
امورى كه به عنوان عامل تكفير آمده ، عبارتنداز:
1- ايمان
در آياتى كه ((ايمان )) به عنوان عامل و سبب تكفير گناهان ، مطرح شده است تقوا واعمال صالح نيز در كنار آن آمده است :
1 - (ولو انَّ اهل الكتاب آمنوا واتَّقوا لكفَّرنا عنهم سيِّئاتهم ولاََدخَلناهم جَنّات النَّعيم).(594)
((واگر اهل كتاب ، ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، گناهان آنها را مى بخشيم و آنها رادر باغهاى پرنعمت بهشت ، وارد مى سازيم )).
بدون شك اگر كافر و مشركى ، از روى حقيقت به اسلام روى آورد و بهاصول اعتقادى آن ، ايمان پيدا كند خداوند متعال ، از گناهان گذشته اش مى گذرد. براساس نظر علاّ مه طباطبايى اسلام آوردن او كه توبه از شرك است ، تمام سيّئات پيشيناو را، محو و نابود مى سازد.(595)
در مورد اين آيه شريفه دو پرسش قابل طرح است : نخست اينكه چرا از بين غيرمسلماناناهل كتاب را ذكر فرموده و ديگر اينكه ؛ اگر ايمان به تنهايى سبب تكفير است ، پسعامل تقوا به چه دليل به آن ضميمه شده است ؟
درباره پرسش اوّل مى توان چنين پاسخ داد كه ، چون در آيات قبلى ، سخن در مورداهل كتاب بوده در اين آيه شريفه نيز آنان ذكر شده اند. بعضى از مفسّران نيز در اينجاتصريح كرده اند كه ((تكفير))، اختصاص بهاهل كتاب ندارد،(596) ولى صريح آيه شريفه ،اهل كتاب را بيان مى كند و در مورد غير آنان ادلّه ديگر وجود دارد.
درباره پرسش دوّم ،امام فخر رازى مى نويسد:
((ضميمه شدن تقوا، بدين علت است كه غرض از ايمان آوردن آنان ، پرهيزكارى و طاعتاست نه اهداف دنيوى )).(597)
علاّ مه طباطبايى مى نويسد: ((مراد از تقوا بعد از ايمان ، پارسايى از محرمات الهى وگناهانى كه به طور حتم عذاب جهنّم را به دنبال دارد؛ يعنى ، شرك و گناهان كبيره ، مىباشد؛ پس منظور از سيّئاتى كه در آيه شريفه وعده ((تكفير)) آن داده شده ، گناهانصغيره است )).(598)
درهر صورت ايمان به تنهايى ياهمراه با تقوا،عامل ((تكفير)) مى باشد و آيه شريفه بر آن دلالت دارد.
در مورد تفسير واژه ((تكفير))، عدّه اى از مفّسران آن را به ستر يا پوشاندن ، عفو ومغفرت تفسير نموده اند.(599) برخى ديگر آن را به محو يا ازاله نمودن معنا كردهاند(600) و عده اى نيزهر دو را ذكر نموده اند.(601)
2 - (والَّذين امنوا وعملوا الصّالحات لنكفِّرنَّ عنهم سيِّئاتهم ولنجزينَّهم احسن الَّذى كانوايعملون ).(602)
((وكسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دادند، گناهان آنان را مى پوشانيم ،(ومى بخشيم ) و آنان را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند پاداش مى دهيم )).
مرحوم طبرسى اين آيه را چنين تفسير مى كند:
((ما سيّئات گذشته در حال كفر آنان را، ((تكفير)) مى كنيم و درمقابل حسناتى كه در حال اسلام انجام داده اند،به آنها پاداش ‍ مى دهيم )).(603)
فخر رازى مى نويسد:
((تكفير سيّئات در مقابل ايمان و جزاى احسن درقبال عمل صالح است )).(604)
برخى ديگر بر اين نظرند كه ايمان ، موجب تكفير كفر، و طاعات ، سبب تكفير گناهانآنهاست .(605)
در تفسير ((كشّاف )) دو احتمال مطرح شده ؛ نخست اينكه منظور از كسانى كه سيّئاتشانتكفير مى شوند، آن مسلمانانى باشد كه گاهى مرتكب سيّئات مى شوند و در اين صورتخداوند به واسطه حسنات آنها، آن سيّئات را تكفير مى كند؛ يعنى ، عقاب آنها را بهوسيله ثواب حسناتشان ، ساقط مى سازد؛ احتمال ديگر اينكه منظور، آن عدّه از مشركانباشد كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وخداوند، عقاب كفر و گناهان گذشتهآنها را ساقط و سيّئاتشان را تكفير مى نمايد.(606)
به هر حال از اين آيه شريفه نتيجه گرفته مى شود؛ ايمان وعمل صالح از عوامل ((تكفير)) است يا ايمان به تنهايى و يا ايمانهمراه باعمل صالح .
3 - (ومن يؤ من باللّه ويعمل صالحا يكفِّر عنه سيِّئاته ...).(607)
((وهر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى بخشد)).
4 - (والَّذين امنوا و عملوا الصّالحات و امنوا بمانزِّل على محمَّدٍ وهو الحقُّ من ربِّهم كفَّر عنهم سيِّئاتهم ...).(608)
((و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص )نازل شده - وهمه حق است و از سوى پروردگارشان - نيز ايمان آوردند، خداوندگناهانشان را مى بخشد)).
به نظر مى رسد كه عامل اصلى و اساسى ((تكفير))همان ايمان است و امور ديگر مانندتقوا و عمل صالح از لوازم آن است و شايد سبب آنكه اين امور بعد از ((ايمان ))ذكر شده ،جنبه تربيتى آن و عدم سوء استفاده (همان طور كه مرجئه برداشتهاى نادرستى داشته اند)از آيات قرآن كريم است ؛ گر چه روشن است كهعمل صالح و تقوايى كه نشاءت گرفته از ايمان باشد، اگر تاءكيد و تقويت شود،ايمان را نيز تقويت مى كند.
2 - توبه نصوح
(ياايُّها الَّذين آمنوا توبوا الى اللّه توبةً نصوحا عسى ربُّكم ان يكفِّر عنكم سيِّئاتكم...).(609)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبه اى خالص ، اميد است(با اين كار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد)).
در اينكه چرا در اين آيه شريفه واژه ((عسى )) به كار رفته است چند وجه وجود دارد:برخى از مفّسران بيان داشته اند كه فعل ((عسى ))در مورد خداوند، به معناى وجوب است.(610) بعضى ديگر گفته اند: اينكه بعد از فرمان به توبه ، كلام به صورتاطماع آمده است ، بر اساس روش و عادت ملوك مى باشد و بر اين اشعار دارد كهقبول توبه واجب نمى باشد و از روى تفضل است و شايسته است كه عبد پيوسته بينخوف و رجا بسر برد.(611)
وجه دوّم را از جهتى اين مطلب تقويت مى كند كه عقاب نمودن درقبال گناه ، حق خداوند است و اگر ذات اقدس چنين حقّى رااعمال نكند، نسبت به بنده اش تفضّل نموده است ، ولى چون در آيات ديگر وعده آمرزش دادهاست (612) و از آن تخلف نمى كند؛ پس بعد از توبه واقعى ، عقاب ساقط مى شود.
در مورد اينكه مراد از توبه نصوح چيست ، تعاريف مختلفى ارائه شده است ازقبيل : 1- توبه اى كه خالص و براى خدا باشد.2- توبه اى است كه توبه كننده بهگناه باز نگردد. 3- توبه اى است كه هر سيّئه اى را تكفير نمايد. 4- توبه حقيقى راگويند. 5- توبه صادقانه را نامند.(613)
از آنجا كه اصل موضوع توبه و مسائل مربوط به آن ، بررسى جداگانه اى را طلب مىكند وهم اكنون ما درصدد آن نيستيم ، لازم است مباحثى را كه مربوط به ((تكفير)) مىشود، دنبال نماييم و از بقيّه صرف نظركنيم .
1- آيا پذيرفتن توبه بر خدا واجب است ؟
معتزله پذيرفتن توبه را لازم مى پندارند و اماميّه و اشاعره آن راتفضّل و احسان مى دانند و از آنجا كه خداوند متعال وعده داده كه توبه را مى پذيرد و دروعده اش تخلّف نمى كند؛ بنابراين پذيرفتن توبه حتمى است .(614)
اگر توبه پذيرفته شود در اين ترديدى وجود ندارد كه با توبه ، كيفر ساقط مىشود وهمگان بر آن اتفاق نظر دارند.
2- آيا اسقاط عقاب به وسيله خود توبه است يا ثوابى كه بر آن مترتب مى شود و يااينكه توبه اصلا تاءثيرى در سقوط عقاب ندارد؟
در اين زمينه چند نظر وجود دارد:
اوّل : خود توبه ، كيفر را ساقط مى كند و اكثر معتزله چنين نظرى دارند.
دوّم : كيفر، به خاطر كثرت ثواب توبه ، ساقط مى شود و اين ، راءى بعضى از معتزلهمى باشد.
سوّم : توبه صحيح ، خودش عبادت است و از روىتفضّل ، به آن ثواب داده مى شود، ولى سقوط عقاب فقط به محض عفو و كرم الهى است.(615)
قول حق اين است كه ساقط شدن كيفر گناهان ، به وسيله خود توبه مى باشد(616) وخداوند متعال توبه را، از باب تفضّل و احسان ، وسيله اى جهت اين سقوط، قرار داده است ؛بنابراين ، مى توان آن راهم به خداوند نسبت داد وهم به توبه و شايد منظور خواجهنصير در ((تجريدالاعتقاد)) كه فرموده عقاب به وسيله خود توبه ساقط مى شود، نهكثرت ثواب آن ،(617) همين نظر باشد، نه آنچه بعضى از معتزله از بابعدل و وجوب سقوط عقاب ، به آن قائلند.
هر چند طبق اين آيه شريفه ، توبه نصوح عامل تكفير مى باشد، وليكن برقول به ((تكفير)) دلالتى ندارد، زيرا در ((نظريّه تكفير)) بحث اصلى در آن است كهغير از توبه ، كثرت ثواب ، عامل تكفير عقاب گناهان است و از اين آيه چنين مطلبىاستفاده نمى شود، بلكه بر اساس آن نظر كه كثرت ثواب توبه را سبب سقوط عقاب ،مى داند، توبه نصوح نيز در عرض عوامل ديگر ((تكفير)) قرار مى گيرد و ملاك((تكفير)) درهمه آنها كثرت ثواب خواهدبود.
در روايات نيز توبه يا توبه نصوح به عنوانعامل تكفير ذكر شده است :
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((اذا اذنب الرَّجل خرج فى قلبه نكتهٌ سوداء، فان تاب انمحت ...)).(618)
((هرگاه كسى گناه كند، در دلش نقطه سياهى برآيد؛ پس اگر توبه كند محو شود...)).
امام باقرعليه السّلام فرمود:
((ما من عبدٍ الاّ و فى قلبه نكتةٌ بيضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى النُّكتة نكتةٌ سوداء فانتاب ذهب ذلك السَّواد...)).(619)
((هر بنده اى در دلش نقطه سفيدى است كه چون گناهى كند،خال سياهى در آن پيدا شود؛ سپس اگر توبه كند آن سياهى برود...)).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((اذا تاب العبد توبةً نصوحا احبَّه اللّه فستر عليه فى الدُّنيا والاَّْخرة )).(620)
((چون بنده ، توبه نصوح كند خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پردهپوشى مى كند)).
3 - تقوا
(يا ايُّها الَّذين امنوا ان تتَّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا ويكفِّر عنكم سيِّئاتكم و يغفرلكمواللّه ذوالفضل العظيم ).(621)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى دهد، (روشن بينى خاصى كه درپرتو آن ، حق را ازباطل خواهيد شناخت ) و گناهانتان را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند صاحبفضل و بخشش عظيم است )).
(...ومن يتَّق اللّه يكفِّر عنه سيِّئاته و يعظم له اءجرا).(622)
((وهر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گناهانش را مى بخشد و پاداش او را بزرگ مىدارد)).
آن عدّه از مؤ منان كه راه تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساخته و از گناهان اجتناب كردهو به تكاليف و وظايف الهى خويش عمل مى نمايند، اگر گه گاهى از روى بى توجهىيا سهو و غلبه شهوت مرتكب گناهى شوند، تقواى آنان ، اين گناهان را ((تكفير)) مىكند.
4-هجرت ، جهاد و شهادت
(...فالَّذينهاجروا و اخرجوا من ديارهم واوذوا فى سبيلى وقاتلوا و قتلوا لاَ كَفِّرَنَّ عَنهمسَيِّئاتهم وَ لاَ دخلَنَّهم جَنّاتٍ تَجرى من تَحتهاالا نهار...).(623)
((آنها كه در راه خداهجرت كردند و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزارديدند و جنگ كردند و كشته شدند، به يقين گناهانشان را مى بخشم و آنها را در باغهاىبهشتى ، كه از زير درختانش نهرها جارى است ، وارد مى كنم )).
امورى كه در اين آيه شريفه به عنوان عامل تكفير ياد شده با كلمه ((واو)) بر يكديگرعطف شده اند؛ بنابراين ، دو احتمال وجود دارد: نخست اينكه جمع آنها منظور باشد وديگراينكه ((واو)) براى تفصيل وهر كدام ، عامل مستقلى باشد، علاّ مه طباطبايىاحتمال دوّم را پذيرفته است (624) و استاد سبحانى بعد از توضيح دواحتمال ، مى نويسد:
((از آنجا كه كلمه ((واو)) درهر دو مورد ياد شده بكار مى رود، تعيين يكى از آن دو نيازبه قرينه دارد.
قرينه اى كه بر مطلب دوّم (تفصيل ) گواهى مى دهد، اين است كه اين آيه در حقيقت ،پاسخ خداوند است نسبت به درخواست گروهى از بندگان مؤ من خدا كه از آنان با كلمه((اولى الالباب )) تعبير شده است . اين گروه ، از خداوند درخواست كرده اند كه آنان رامورد عفو و بخشش خود قرار دهد، درخواست آنان موردقبول واقع شده ، وآيه ياد شده پاسخ خداوند نسبت به درخواست آنان است ؛ بنابراين ،منحصر نمودن آيه به مهاجرانى كه در زمانرسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) به شهادت رسيده اند، بر خلاف ظاهر اين آياتاست ؛ زيرا قرآن ، از آيات 190 تا 195 سورهآل عمران ، نشانه هاى افراد خردمند را به عنوان ((اولى الالباب )) ياد آور مى شود...بنابراين ، با توجه به اين كه صفات ياد شده در اين آيات ، مربوط به زمان خاصىنيست و آيه مورد بحث نيز پاسخ خداوند به درخواست اين گروه (اولوا الالباب ) است ،مطالب مطرح شده در آيه مورد بحث نيز، اختصاص به زمان پيامبر و گروه خاصى ازمجاهدان راه خدا نداشته ، بلكه كسانى را كه در آن زمان و يا زمانهاى بعد به شهادتنرسيدند، ولى از مؤ منان و مجاهدان راه خدا بوده اند، نيزشامل مى گردد)).(625)
از آنجا كه در آيه 193 "آل عمران " مى فرمايد:
(ربَّنا انَّنا سمعنا مناديا ينادى للاْ يمان انْ امنوا بربِّكمْ فآمنّا ربَّنا فاغْفرْلنا ذنوبنا وكفِّرْ عنّا سيِّئاتنا وتوفَّنا مع الابْرار).
((پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه بهپروردگار خود، ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم . پروردگارا! گناهان ما را ببخش وبديهاى ما را بپوشان و ما را با نيكان ( و در مسير آنها) بميران )).
و در ابتداى آيه 195 مى فرمايد:
(فاستجاب لهم ربُّهم ...).
((خداوند، درخواست آنها را پذيرفت )).
بنابراين ،امور ياد شده بعد از طلب مغفرت از خداوندمتعال ، عامل تكفير است ، نه به طور مطلق و امّا در مورد سيّئات ، اطلاق آنشامل كبائر و صغائر،هر دو مى شود، وليكن علاّ مه طباطبايى بر اين نظر است كه منظوراز سيّئات ، گناهان صغيره مى باشد، زيرا واژه ((سيّئات )) در قرآن كريم در گناهانصغيره ، ظهور دارد.(626)
در روايات نيز شهادت در راه خدا به عنوان عامل تكفير گناهان ، مطرح شده است :
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((الشَّهادة تكفِّر كلَّ شى ءٍ الا الدَّين )).(627)
((شهادتهر چيزى را جبران مى كند، مگر دين و بدهكارى را)).
رسول اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((يغفر للشَّهيدكلُّ ذنبٍ الا الدَّين )).(628)
((تمام گناهان شهيد بخشيده مى شود مگر دين )).
ابوجعفرعليه السّلام فرمود:
((كلُّ ذنبٍ يكفِّره القتل فى سبيل اللّه عزَّوجلَّ الا الدَّين لا كفّارة له الاّ اداؤه )).(629)
((كشته شدن در راه خدا،هر گناهى را جبران مى كند، مگر دين كه كفاره آن فقط با اداكردنآن است )).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((من قتل فى سبيل اللّه لم يعرفه اللّه شيئا من سيِّئاته )).(630)
((هر كس كه در راه خدا كشته شود، خداوند متعالهيچيك از گناهانش را نمى شناسد (بهحساب نمى آورد)).
5 - صدقه پنهانى
(ان تبدوا الصَّدقات فنعمّاهى و ان تخفوها وتؤ توها الفقراء فهو خيرٌ لكم ويكفِّر عنكممن سيِّئاتكم و اللّه بما تعملون خبيرٌ).(631)
((اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيد،براى شما بهتر است و قسمتى از گناهان شما را مى پوشاند (و در پرتو بخشش در راهخدا بخشوده خواهيد شد) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )).
((صدقات )) جمع ((صدقه )) و آن ، مطلق انفاق در راه خدا اعمّ از واجب و مستحب است و گاهىگفته مى شود: در لغت ، به معناى انفاق مستحب مى باشد.(632)
در تفسير فخر رازى در مورد معناى ((من )) در ((من سيِّئاتكم )) سه وجه آمده است :
1- ((من )) به معناى ((بعض )) مى باشد، زيرا صدقات ، كلّ سيّئات را ((تكفير)) نمىكند؛
2- ((من )) به معناى ((من اجل ))؛ يعنى ((نكفِّرعنكم مناجل ذنوبكم )) به خاطر گناهانتان ، آنها را ((تكفير)) مى كنيم ؛
3- ((من ))، زائده است ؛ يعنى ، تمام سيّئات ((تكفير)) مى شود.(633)
اين مفسّر در ادامه ، وجه اوّل را اولى و افصح مى داند. عدّه زيادى از مفّسران ((من )) را بهمعناى ((بعض )) تفسير كرده اند.(634) در ((التبيان )) و ((مجمع البيان )) آمده است :
((اگر((من )) بر لفظ ((سيّئات )) داخل نشده بود، آيه شريفه بر سقوط جميع عقاب ،دلالت مى كرد، زيرا از نظر ما اسقاط عقاب تفضّل است ، امّا چون ((من )) بعضيّت را مىرساند، براى ذات اقدس است كه از روى تفضّل بعض عقاب را ساقط سازد)).(635)
بنابراين ، آيه موردبحث ، طبق كلام مفسّران حداقل دلالت براين دارد كه صدقات پنهانىموجب تكفير پاره اى از گناهان صغيره مى شود و مقيّد به توبه نيز نشده است ، ولىسيّئات ، مطلق است و استعمال آن در گناهان صغيره در بعضى از آيات ديگردليل نمى شود كه در اين آيه نيز چنين باشد؛ پس ‍ مى توان از آن استفاده كرد كهصدقات پنهانى عامل تكفير پاره اى از گناهان اعمّ از صغيره و كبيره مى باشد. وليكن ازاين جهت كه چه گناهى را ((تكفير)) مى كند، مساءله مبهم است و روشن است كه نمى توانادّعا كرد كه صدقات ، تمام گناهان و ياهر گناهى را ((تكفير)) مى نمايد، زيرا ازطرفى اين بر خلاف حكمت بالغه خداوند است و از سوى ديگر، ايناحتمال جدّى مطرح است كه ((من )) تبعيضيه باشد.
در روايات نيز آمده است :
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((الصَّدقة تكفِّر الخطيئة )).(636)
((صدقه ، خطاهارا مى پوشاند)).
ابو جعفر عليه السّلام فرمود:
((الصَّدقة تذهب بالخطيئة )).(637)
((صدقه خطاها را از بين مى برد)).
در نهج البلاغه آمده است :
((صدقة السِّر فانَّها تكفِّر الخطيئة )).(638)
((صدقه پنهانى ، خطاها را مى پوشاند)).
بااينكه بقيه عبادات نيز چنين فايده اى دارد و باعث پوشاندن لغزشها مى شود، ولىحضرت عليه السّلام آن را به صدقه پنهانى اختصاص دادند، زيرا آن از ريا دورتراست و اخلاص ‍ در آن ، تمامتر مى باشد، پس در نزديك كردن انسان به خدا اولويت دارد وخطا را محو و نابود مى كند.(639)
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ صدقة اللَّيل تطفى ء غضب الرَّبِّ و تمحوا الذَّنب العظيم )).(640)
((صدقه دادن در شب ، غضب و خشم الهى را فرو مى نشاند و گناهان بزرگ را نابود ومحو مى سازد)).
6 - گذشت از حق قصاص
خداوند در سوره مائده مى فرمايد:
(وكتبنا عليهم فيها انَّ النَّفس بالنَّفس والعين بالعين والانف بالانف والاذن بالاذن والسِّنَّبالسِّنِّ والجروح قصاصٌ فمن تصدَّق به فهو كفّارةٌ له ...).(641)
((و بر آنها (بنى اسرائيل ) در آن (تورات )، مقرر داشتيم كه جان درمقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در مقابل بينى و گوش درمقابل گوش و دندان در مقابل دندان مى باشد وهر زخمى قصاص ‍ دارد و اگر كسى آن راببخشد (و از قصاص ، صرف نظر كند) كفّاره (گناهان ) او محسوب مى شود)).
علاّ مه طباطبايى مى گويد: ((هر كس از اولياى قصاص مانند ولىّمقتول و يا خود شخصى كه مورد جراحت قرار گرفته است ، اگر از قصاص نمودن بگذردو جنايتكار را عفو نمايد، اين عفو، كفّاره گناهان او و يا كفّاره جنايت جانى مىباشد)).(642) ولى اكثر مفسّران بر اين نظرند كه اين بخشش ‍ و گذشت ، كفارهگناهان عفو كننده مى باشد.(643)
منشاء اين دو احتمال ، در مرجع ضمير ((له )) مى باشد كه آيا به عفو كننده برمى گردديا به جانى ؟
در مورد ((تصدُّق )) كه آيا به معناى گذشت از قصاص تنها و يا از قصاص و ديه است ؟ظاهر كلام عده زيادى از مفسّران ، صورت اوّل است ؛ بعضى نيزهر دو صورت را بيانكرده اند.(644)
در تفسير ((تبيان )) آمده است :
((اگر گفته شود كه آيا غير از توبه يا اجتناب از كبائر، چيز ديگرى باعث تكفير گناهمى شود يا نه ؟ در جواب مى گوييم : بر طبق مذهب ما جايز است كه بعضى ازافعال نيك ، موجب تكفير گناه گردد.همچنين ممكن است خداوند، از روىتفضل ، عقاب گناه را ساقط سازد و گروهى مى گويند: جايز است كه گناه صغيره بهوسيله طاعت ، تكفير شده و عقاب آن ساقط شود)).(645)
على رغم اختلاف نظرهايى كه در مورد تفسير آيه مورد بحث ، وجود دارد امّا اين مساءله بهروشنى استفاده مى شود كه به طور اجمال ، گذشتن از حقّ قصاص ، در تكفير گناه مؤ ثراست و اين مورد اتفّاق همگان مى باشد و آيه دلالت بر آن دارد.

next page

fehrest page

back page