بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عمل در ترازوی حق, مصطفى جعفر طيّارى دهاقان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     TRA00001 -
     TRA00002 -
     TRA00003 -
     TRA00004 -
     TRA00005 -
     TRA00006 -
     TRA00007 -
     TRA00008 -
     TRA00009 -
     TRA00010 -
     TRA00011 -
     TRA00012 -
     TRA00013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دسته سوّم : آياتى در مورد شرك
شرك دو صورت دارد: شرك مقارن با عمل نيك و شرك بعد از ايمان .
1 - شرك مقارن با عمل نيك
(ما كان للمشركين ان يعمروا مساجداللّه شاهدين على انفسهم بالكفر اءولئك حبطت اعمالهم وفى النّار خالدون ).(322)
((مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خويش گواهى مى دهند؛آنها اعمالشان نابود(وبى ارزش ) شده و در آتش (دوزخ ) جاودانه خواهند ماند)).
علاّ مه طباطبايى - ؛ - درباره جمله ((حبطت اعمالهم )) مى نويسد:[اين جمله ] ((بيان بطلاناثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است ؛ چه هر عملى را كه انسان انجام مى دهد بهخاطر اثرى است كه از آن منظور دارد و وقتىعمل ((حبط)) شد و اثر از آن برداشته شد، قهرا مجوّزى براى انجام آن نيست اعمالىهم كهجنبه عبادت دارد از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت وبهشت است انجام مى شود وهمين عمل وقتى ((حبط)) شد ديگر آن اثر را ندارد)).(323)
2- شرك بعد از ايمان
(... ولو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون ).(324)
((و اگر آنها مشرك شوند اعمال (نيكى ) كه انجام داده اند، نابود مى گردد)).
از آيات قبل از اين آيه فهميده مى شود كه مقصود از شرك در اين آيه ، خصوص شرك بعداز ايمان است و يا اگر اعمّ است اين شرك راهمشامل مى شود.
(ولقد اوحى اليك والى الَّذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنَّ عملك و لتكوننَّ من الخاسرين).(325)
((به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مىشود و از زيانكاران خواهى بود)).
دسته چهارم : آياتى در مورد تكذيب كنندگان معاد و نشانه هاى الهى
(والَّذين كذَّبوا بآياتنا و لقاء الاَّخرة حبطت اعم الهمهل يجزون الاّ م ا ك انوا يعملون ).(326)
((و كسانى كه آيات و ديدار رستاخيز را تكذيب (وانكار)كنند، اعمالشان نابود مى گردد،آيا جز آنچه را عمل مى كردند پاداش داده مى شوند؟)).
همچنين آنان كه اميدى به لقاى پروردگار ندارند چنين مى گويند:
(و قال الَّذين لا يرجون لقاءنا لولا انزل علينا الملائكة او نرى ربَّنا لقد استكبروا ف ىانفسهم وعتو عتوًّا كبيرا # يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذٍ للمجرمين و يقولون حجرامحجورا # و قدمنا الى ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منثورا).(327)
((وكسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (ورستاخيز را انكار مى كنند) گفتند: چرافرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان رابا چشم خود نمى بينيم ؟ آنها دربارهخود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!(آنها به آرزوى خود مى رسند) امّا روزى كهفرشتگان را مى بينند، روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود( بلكه روز مجازات و كيفرآنان است ) و مى گويند: ما را امان دهيد، ما را معاف داريد (امّا سودى ندارد) و ما به سراغاعمالى كه انجام داده اند مى رويم وهمه راهمچون ذرّات غبار پراكنده درهوا قرار مى دهيم)).
دسته پنجم : آياتى در مورد نفاق
(قد يعلم اللّه المعوِّقين منكم والقائلين لاِِخوانِهِمهلمَّ اِلينا و لا ياءتون الباءس اِلاّ قليلا# اشِحَّةً عليكم فاِذا جاء الخوف راءيتهم ينظرون اِليك تدوراعينهم كالَّذى يغشى عليهِ مِنالموتِ فاِذا ذهب الخوف سلق وكم باءلسنةٍ حدادٍ اشحَّةً على الخير اءولئك لم يؤ منوافاءحبط اللّه اعمالهم و كان ذلك على اللّه يسيرا).(328)
((خداوند كسانى كه مردم را از جنگ بازمى داشتند و كسانى را كه به برادران خود مىگفتند: به سوى ما بياييد(و خود را از معركه بيرون كشيد) بخوبى مى شناسد وآنها(مردمى ضعيفند و) جز اندكى پيكار نمى كنند. آنها درهمه چيز نسبت به شما بخيلند وهنگامى كه (لحظات ) ترس و (بحرانى ) پيش آيد مى بينى آنچنان به تو نگاه مى كنندو چشمهايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند امّا وقتى حالتخوف و ترس فرو نشست ، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت برشما مى گشايند(وسهم خود را از غنائم مطالبه مى كنند) در حالى كه در آن نيز حريص وبخيلند، آنها(هرگز) ايمان نياورده اند، از اينرو خداوند اعمالشان را ((حبط)) و نابودكرد و اين كار بر خدا آسان است )).
همچنين در مورد آنان كه بيمار دلهستند:
(فترى الَّذين فى قلوبهم مرضٌ يسارعون فيهم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرةٌ فعسىاللّه اءن ياءتى بالفتح او اءمرٍ من عنده فيصبحوا على ما اسرُّوا فى انفسهم نادمين # ويقول الَّذين آمنوا اءهؤ لاء الّذين اء قسموا باللّه جهد ايمانهم انَّهم لمعكم حبطت اعمالهمفاصبحوا خاسرين ).(329)
((ولى ) كسانى را كه در دلهايشان بيمارى است مى بينى كه در (دوستى با) آنان بريكديگر پيشى مى گيرند و مى گويند: مى ترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد(ونياز به كمك آنها داشته باشيم ) شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از سوىخود(به نفع مسلمان ) پيش بياورد! و اين دسته از آنچه دردل پنهان داشتند پشيمان گردند آنها كه ايمان آورده اند مى گويند: آيا اين (منافقان )همانهاهستند كه با نهايت تاءكيد سوگند ياد كردند كه با شماهستند؟(چرا كارشان بهاينجا رسيد؟) (آرى ) اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند)).
علاّ مه طباطبايى - ؛ - درمورد ضمير واقع در عبارت ((حبطت اعمالهم )) دواحتمال را بيان مى كند؛ يكى اينكه مراد از آنان ، يهود و نصارى مى باشد و ديگر اينكهمقصود از آنها بيماردلانند، ولى در ادامه مى گويد: بر طبق ظاهر سياق آيه شريفه ، مراداز آنان ، يهود و نصارى مى باشد.(330)
اگر احتمال دوّم پذيرفته شود اين پرسش قابل طرح است كه منظور از بيماردلان چهكسانىهستند؟
در اين باره دو قول وجود دارد؛ نظر علاّ مه اين است كه بيمار دلان افرادى غير از منافقانمى باشند و آنها آن دسته از مؤ منانىهستند كه ايمانشان ضعيف و به هر صدايى توجهكرده و باهر وزش بادى به هر سويى ميل پيدا مى كنند.
دسته ششم : آياتى در مورد دنياطلبان
(من كان يريد الحيوة الدُّنيا و زينتها نوفِّ اليهم اعمالهم فيها وهم لا يبخسون # اءولئكالّذين ليس لهم فى الاَّْخرة الاّ النّار و حبط ما صنعوا فيها و باطلٌ ما كانوا يعْملون)).(331)
(( كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند(نتيجه ) اعمالشان را درهمين دنيا بطوركامل به آنان مى دهيم و چيزى كم و كاست از آنها نخواهدشد. (ولى ) آنها در آخرت جز آتش(سهمى ) نخواهند داشت و آنچه را در دنيا( براى غير خدا) انجام دادند بر باد مى رود وآنچه را عمل مى كردند باطل و بى اثر مى شود)).
((اين آيه شريفه خبر مى دهد كه وقتى اين مردم وارد حيات اخروى مى شوند در خانه اىقرار مى گيرند كه حقيقتش ‍ عبارت از آتشى است كه هر كارى كه در دار دنيا كرده اند مىخورد،همان گونه كه آتش ،هيزم را مى خورد، اين آتش ‍همه خوبيهاىهستى را كه آنانبدان دلخوش بودند از بين مى برد و نابود مى كند وهر عملى كه در دنيا كردهاند((حبط)) مى كند و باطل مى سازد)).(332)
((با توجه به اين مطلب كه انسانهاى مؤ من ، مخلّد در عذاب نخواهند بود و پس از ديدنكيفر اعمال زشت خود از عذاب نجات مى يابند، نمى توان گفت آن گروه از مؤ منانى كه دردنيا كارهاى خوب را به خاطر اغراض دنيوى انجام داده اند جزايى جز دوزخ ندارند و مخلّددر عذابند، بنابراين مقصود از گروه مطرح شده در آيه ، كافران و مشركانهستند، سياقآيات نيز اين مطلب را گواهى مى دهد، زيرا در آياتقبل ، سخن با منكران نبوّت است )).(333)
دسته هفتم : آياتى درباره مؤ منان
1 - (يا ايُّها الَّذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النَّبّى و لا تجهروا لهبالقول كجهر بعضكم لبعضٍ اءن تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون ).(334)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد و دربرابر او بلندسخن مگوييد!(و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما دربرابر بعضى بلند صدا مى كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى دانيد)).
در مورد اين آيه ميان مفسران ، چند تفسير مطرح است :
1- مراد از ((حبط)) اين است كه عمل و رفتارى كه مورد نهى واقع شده است ، ثواب نداردنه اينكه مانند كفر، ثواب و ساير اعمال را باطل مى كند. مرحوم طبرسى مى گويد:
((براساس نظر اصحاب ما معناى ((حبط)) در آيه مزبور اين است كه چنين سخن گفتنمسلمانان با پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) كه در آن ، احترام و تعظيم ايشان رعايتنمى گردد، نه تنها موجب استحقاق ثواب نمى شود، بلكه براى آنان استحقاق عقاب رابه دنبال دارد، در صورتى كه اگر در اين رفتارشان ، ادب را رعايت مى كردند، ازثواب آن بهره مند مى شدند)).(335)
نقد: روشن است كه چنين تفسيرى بر خلاف ظاهر آيه شريفه مى باشد.
2- بعضى گفته اند: ((تنها ((كفر)) باعث حبطعمل مى شود و اگر در اين آيه ، فرياد زدن بر روىرسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) و بلند صحبت كردن در محضر ايشان نيز باعث((حبط)) دانسته شده است ، از اين جهت نبوده كه خود اين رفتار موجب ((حبط)) مى گردد،بلكه از اين جهت بوده كه ممكن است گاهى اينعمل ، باعث اذيّت شدن آن حضرت شود و اذيّت كردن آن جناب ، كفر است كه مايه ((حبطعمل )) مى شود)).(336)
نقد : استاد آيت الله سبحانى در اين زمينه مى نويسد:
((برخى تصوّر كرده اند كه فراتر سخن گفتن و دادزدن دربرابر پيامبر، از آن نظرمايه ((احباط)) است كه كشف از كفر و نداشتن ايمان مى كند در اين صورت خود،عامل مستقلى نخواهد بود، ولى با توجه به اينكه خطاب در آيه متوجه مؤ منان است ، ايننظر صحيح نيست و اصولا مانعى ندارد كه خود بى حرمتى باپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) از گناهانى باشد كهاعمال صالح انسان را باطل سازد.
با توجه به شاءن نزول آيه ، ممكن است بگوييم :هر گاه بلندسخن گفتن با پيامبر،مايه هتك حرمت او شود و نوعى تحقير در انظار به شمار آيد، خود موجب ((حبطاعمال )) مى شود؛ چنانكه گفته شده است : برخى از افراد، در برابر خانهپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) ايستاده ، با مشت و لگد بر در خانه مى زدند و فريادمى كشيدند كه ((اخرج يا محمّد،اخرج يا محمّد)) اى محمّد! از خانه بيرون بيا.
بنابراين ، ممكن است بگوييم ؛ فرياد كشيدن در برابر پيامبر، به خودى خودعامل حبط نيست ، ولى دليلى ندارد كه آن را كاشف از كفر بدانيم ، بلكه مى توان گفت :به عنوانهتك حرمت پيامبر، موجب ((حبط اعمال )) مى گردد)).(337)
3- برخى گفته اند:((هر چند در آيه از مطلق بلند حرف زدن نهى شده ، ولى ما مى دانيمكه ملاك آن ، پرهيز از عملى است كه ، ممكن است باعث آزاررسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) شود و چون آزار آن جناب به اتّفاق مسلمانان ، كفرو باعث حبط عمل است ، لذا به طور مطلق از عملى كه مظنّه آزار پيغمبر در آنهست ، نهى شدهاست چه اينكه آزار باشد و چه نباشد و اين به دو منظور بوده ؛ يكى حمايت از حرمت آنحضرت و ديگرى پيش گيرى و قلع مادّه فساد؛ و از آنجا كه اينعمل مورد نهى ، دو قسم بوده كه يكى از آنها موجب آزار نمى شود و به حد كفر نمى رسدو نيز دليلى نبوده كه اين قسم عمل را مشخص كند و اگرهم فرض كنيم بوده ، مردم دربيشتر مواقع توجهّى به آن نداشتند، لذا مكلّفان بايد به عنوان احتياط، ازهر دو قسم ،پرهيز مى كردند تا از آنهم كه به حدّ اذيت مى رسيده ، اجتناب كرده باشند وجمله (انتحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون ) نيز به همين مشخص نبودن اين دو قسم اشاره مى كند ودر غير اين صورت اگر با صداى بلندسخن گفتن با آن جناب به طور مطلق ، حرام بود،چه به حّد اذيت برسد و چه نرسد، ديگر معنا نداشت بفرمايد:((وانتم لا تشعرون ))،((ندانسته اعمالتان حبط شود))؛ زيرا مورد تكليف ، در يك قسم ، منحصر مى شود و آن ،مطلق بلند حرف زدن است و موجب حبط عمل مى گردد، پس معنا ندارد، قيد عدم شعور آوردهشود، با توجه به اينكه وقتى اين عمل مورد نهى قرار گيرد و مكلّفان به آن علم پيداكنند، شعور به طور مطلق ، ثابت است و آنان تشخيص مى دهند كه اينعمل درهر صورت ، باعث حبط اعمالشان مى گردد)).(338)
نقد: علاّ مه طباطبايى - ؛ - در ردّ اين نظر مى گويد:((اولا: ظاهر كلام خداوندمتعال در ((لا ترفعوا)) و ((لا تجهروا)) تكليف و نهى نفسى است نه آن گونه كه تفسيرمزبور آن را نهى مقدّمى و از باب احتياط گرفته است و ثانيا: اينكه گفته شد مردم دربيشتر مواقع توجهى به هر يك از دو عمل ندارند، صحيح نيست ، زيراعقلهر عاقلى قبل از نهى شرعى ، زشت بودنهر دو قسم را درك مى كند، آنچنانكه زشتىافترا و افك را تشخيص ‍ مى دهد.
ثالثا: كسانى كه اين عمل را مرتكب مى شدند، مؤ منان بودند به شهادت اينكه دراوّل آيه فرمود:((يااءيُّهاالَّذين آمنوا)) و آنان گر چه در بعضى از گناهان ، به گماناينكه مهم نيست ، مسامحه مى كردند، ولى راضى به اين مطلب نبودند كه با انجام گناهى، اعمالشان ((حبط)) شود و از اين جهت بود كه خداى تعالى با اين كلامش (ان تحبطاعمالكم و انتم لا تشعرون ) به آنهاهشدار داد كه اينعمل چه آثارهولناكى به دنبال دارد و اعمال صالح را ((حبط)) مى كند، پس لازم است كهازهر دو قسم آن پرهيز كنند وگرنه اعمالشانباطل مى شود و خود متوجّه نيستند.
بنابراين ، جمله ((وانتم لا تشعرون )) ناظر است به حالى كه مؤ منانقبل از نهى داشتند، از آنجا كه به اصل زشت و گناه بودنعمل مزبور، واقف بودند، ولى از شدّت آن و آثارى كه بر آن مترتب مى شود، آگاهىنداشتند كه بعد از صدور بيان الهى به آن پى بردند پس اين آيه از يك نقطه نظر،مانند آيه 15 سوره ((نور)) است كه درباره ((افك )) مى فرمايد:
(...وتحسبونه هيّنا وهو عند اللّه عظيمٌ...).
((و آن را كوچك مى پنداشتيد در حالى كه نزد خدا، بزرگ است )).
و در آيه 47 سوره ((زمر)):
(...وبدالهم من اللّه ما لم يكونوا يحتسبون )).(339)
((و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى شود كه هرگز گمان نمى كردند)).
4- زمخشرى در تفسير اين آيه نوشته است :
((اين آيه بر دو مطلب دلالت دارد: نخست اينكه بعضى از گناهان ، موجب حبطاعمال مى شود؛ ديگر اينكه شايد برخى از معاصى ،اعمال را ((حبط)) كند كه ما آن را نمى دانيم ، پس بر مؤ من لازم است كه در مسير تقواىخويش ،همچون كسى باشد كه در مسير خاردار حركت مى كند و پيوسته هوشيار و مراقباست )).(340)
5 - علاّ مه طباطبائى مى فرمايد:
((ظاهر آيه شريفه اين است كه بلند كردن صداى خود از صداىرسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) و بلندسخن گفتن در حضور آن جناب ، دو عملى استكه گناه شمرده مى شود و موجب حبط اعمال مى گردد؛ بنابراين ، استفاده مى شود كهغيراز كفر، گناهان ديگرى نيزهست كه باعث ((حبط)) مى شوند)).(341)
نقد: جناب استاد آيت الله معرفت بعد از ذكر نظر علاّ مه ، در مقام ردّ آن چند مطلب را بيانمى كند:
الف - اصحاب و دانشمندان اماميه بر اين اتفاق دارند كه فقط در يك صورتاعمال ((حبط)) مى شود و آن مرگ در حال كفر است و علاّ مه مجلسى در اين باره مى گويد:((بين متكلمان اماميه اين قول مشهور است كه ((احباط و تكفير))باطل مى باشد)).(342)
ب - شيخ طوسى در تفسير آيه مورد بحث مى گويد: ((از بلندسخن گفتنى كه از روىاستخفاف و سبك شمردن باشد، نهى شده است و در غير اين صورت ، گناه نيست و موردنهى نمى باشد)).(343)
ج - شايد آيه شريفه بيان كننده اين مطلب است كه استخفافى كه اندك اندك و در نهايتامر به ارتداد كشيده مى شود، موجب ((حبط اعمال )) مى گردد و چون به صورت تدريجىاست ، فاعل و انجام دهنده آن متوجه نمى شود. به عبارت روشن تر بدون شك ، صدا رافراتر از صداى پيامبر بالا بردن و باآن حضرت بلندسخن گفتن ، بر خلاف ادب واهانت نمودن به مقام شامخ آن جناب است و صفت بسيار زشتى است ، كه اگر دارنده آن برانجامش اصرار ورزد؛ اين به سبك شمردن و تحقير كردن آن منزلت بس عظيم و والا، منجرمى گردد و در آخر كار به كوچك شمردن مقام نبوّت و چه بسا انكار آن ، كشيده مى شود واين در حدّ كفر و ارتداد است و چه بسا مرتكب آن ، ناخواسته و ندانسته آن را انجام دهد. براين تفسير شواهدى ازهمين سوره (حجرات ) وجود دارد.(344)
6- در تفسير نمونه آمده است :
((جمله اوّل ((لا ترفعوا...)) اشاره به اين است كه صدا را بلندتر از صداىپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) نكنيد كه اين خود يك نوع بى ادبى در محضر مباركاوست ، پيامبر كه جاى خود دارد اين كار در برابر پدر و مادر و استاد و معلّم نيز مخالفاحترام و ادب است .
اما جمله ((لا تجهروا...)) ممكن است تاءكيدى برهمان جملهاوّل باشد يا اشاره به مطلب تازه اى و آن ترك خطابپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) با جمله ((يامحمّد)) وتبديل آن به ((يارسول اللّه )) است .
جمعى از مفسّران در تفاوت بين دو جمله ((لا ترفعوا)) و ((لاتجهروا)) گفته اند: جملهاول ناظر بر زمانى است كه مردم با پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم )هم سخن مى شوند كه نبايد صداى خود را از صداى او برتر كنند و جمله دوّممربوط به موقعى است كه پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) خاموش است و در محضرش سخن مى گويند در اين حالت نيز نبايد صدا را زيادبلند كنند.
جمع ميان اين معنى و معنى سابق نيز مانعى ندارد و با شاءننزول آيه نيز سازگار است و به هر حال ظاهر آيه بيشتر اين است كه دو مطلب متفاوت رابيان مى كند.
بديهى است كه اگر اين گونه اعمال به قصد توهين به مقام شامخ نبوّت باشد، موجبكفر است و بدون آن ، ايذاء و گناه . در صورتاول علت حبط و نابودى اعمال ، روشن است ، زيرا كفر علت ((حبط))( از ميان رفتن ثوابعمل نيك ) مى شود و در صورت دوّم نيز مانعى ندارد كه چنينعمل زشتى باعث نابودى ثواب بسيارى از اعمال گردد و ما سابقا در بحث ((حبط)) گفتهايم كه نابود شدن ثواب بعضى از اعمال به خاطر بعضى از گناهان خاص ، بى مانعاستهمان گونه كه نابود شدن اثر بعضى از گناهان به وسيلهاعمال صالح نيز قطعى است و دلايل فراوانى در آيات قرآن يا روايات اسلامى بر اينمعنى وجود دارد،هر چند اين معنى به صورت يك قانون كلّى درهمه ((حسنات )) و((سيّئات)) ثابت نشده است ، امّا در مورد بعضى از حسنات و سيّئات مهم دلايلى نقلى وجود دارد ودليلىهم از عقل بر خلاف آن نيست )).(345)
7- برخى از مفسّران نه تنها بلند نمودن صدا در محضر مباركپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) را عامل حبط دانسته ، بلكه اين حكم را به مواردى ديگرنيز سرايت داده و معتقدند: وقتى پيامبر كه مبلّغ الهى است ، از آن احترامى برخوردار استكه فراتر از او سخن گفتن ، باعث ((حبط اعمال )) مى گردد؛ به طريق اولىهنگامى كه((قرآن كريم )) تلاوت و شنيده مى شود، بلندسخن گفتن و فرياد كشيدن در برابر آن ،موجب ((حبط اعمال )) مى شود، پس بايد سكوت كرد و به آن گوش فرا داد.
(واذا قرى ء القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلَّكم ترحمون ).(346)
((هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، گوش فرا دهيد و خاموش ‍ باشيد، شايدمشمول رحمت خداوند شويد)).
و از آنجا كه بين صوت پيامبر و حكايت قول و كلام او، فرقى نيست ، بنابراين ، وقتىحديثى از آن بزرگوار خوانده مى شود،لازم است كه ادب رعايت گردد و كسى صدايش ‍رافوق صداى آن كه حديث پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) را مى خواند، بلند ننمايد، بلكه بايد بدونجدال با او، آماده قبول و پذيرش آن باشد.(347)
درباره جمله ((ان تحبط)) و اينكه تقدير آن چيست ، چنداحتمال ذكر شده است از قبيل :
1- ((لئلاّ تحبط)): در اين صورت جمله ، علت براى دو نهى ((لاترفعوا)) و ((لاتجهروا)) مى باشد و معناى آيه به اين مضمون است : در برابرپيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) فرياد نزنيد و با صداى بلندسخن مگوييد آن گونهكه در بين خود صحبت مى كنيد، تا اينكه ندانسته اعمالتان ((حبط)) نشود.(348)
2- ((كراهة ان تحبط)) طبق اين احتمال نيز، جمله مزبور، علت براى((فعل نهى )) است و معناى آن چنين است : از آنچه ذكر شد شما را نهى مى كنيم به سببكراهت حبط اعمالتان .(349)
3-((لان تحبط)) : لام آن براى صيرورت و تعليل ((منهى عنه )) است ؛ يعنى ، از اينفعل شما كه اعمالتان را ((حبط)) مى كند، نهى شده است .(350)
4- ((من اجل ان تحبط)): اين نيز تعليل ((منهى عنه )) است .(351)
5- بعضى از مفسران آيه را به گونه اى تفسير كرده اند كه كلمه در تقدير را لفظ((خشية )) در نظر گرفته و آن را چنين معنا كرده اند: ما شما را از بلندسخن گفتن و ...نهىكرديم به خاطر خشيت و ترس از اينكه آن حضرت از اين عملتان غضبناك شود و خداوندمتعال نيز به سبب غضب او، غضبناك گردد و در نتيجه ندانسته اعمالتان ((حبط))شود.(352)
6- علاّ مه طباطبايى فقط احتمال اوّل و دوّم را ذكر مى كند و جمله مزبور راتعليل ((نهى )) مى داند و بيان مى دارد اينكه آن ،تعليل ((منهى عنه )) باشد، داراى تكلّفى آشكار است .(353)
گرچه درباره تفسير اين آيه ، سخن بسيار است و مناسب و لازم استهر يك از نظرهاىايراد شده و نقدهاى آن بيش از اين ، مورد بررسى قرار گيرد، ولى نوشتار حاضردرصدد آن نيست و لذا به همين اندازه اكتفا مى شود و در پايان ، اين مطلب بيان مى گرددكه اگر بلندسخن گفتن در محضر مبارك پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) و صدا را فراتر از صداى ايشان قرار دادن ، به حدّ كفر برسد، بدون شكموجب ((حبط اعمال )) مى شود امّا اينكه اين دو عمل را فقط در صورتىعامل حبط بدانيم كه به كفر منجر گردد، دليلى قانع كننده بر آن وجود ندارد.
2 - (يا ايُّها الَّذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمنِّ والاْ ذى كالَّذى ينْفق ماله رئاء النّاسو لايؤْمن باللّه والْيوْم الاَّْخر فمثله كمثل صفْوانٍ عليْه ترابٌ فاصابه وابلٌ فتركه صلْدالا يقْدرون على شىْءٍ ممّا كسبوا واللّه لايهدى القوم الكافرين ).(354)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار،باطل نسازيدهمانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم ، انفاق مى كند و بهخدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد(كاراو)همچون قطعه سنگى است كه بر آن(قشرنازكى از) خاك باشد ( وبذرهايى در آن افشانده شود) رگبار باران به آن برسد(وهمه خاكها و بذرها را بشويد) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند؛ آنها ازكارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند و خداوند، جمعيّت كافران راهدايت نمىكند)).
((اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه منّت و آزار، صدقه را ((حبط)) و بى اثر مى سازدوگاهى به اين آيه استدلال مى شود كه هر گناهى ، بخصوص گناه كبيره ، طاعتهاىپيشين را ((حبط)) مى كند؛ امّا آيه مزبور دلالتى جز بر ((حبط)) صدقه توسط منّت وآزار ندارد)).(355)
منّت و آزار گاهى بعد از دادن صدقه واقع مى شود و گاهىهمراه با آن است ، اگرهمراهو تواءم با آن باشد، مى توان گفت كه از ابتداى امر، آن كه صدقه را داده است ، مستحقپاداش و ثواب نشده ، زيرا قصد قربت نكرده است و اين مانند رياىهنگام انجام عبادت مىباشد، ولى اگر با قصد قربت و بدونهيچ گونه منّت و آزارى مالى را به فقيرى عطاكند و بعد از آن منّت گذارد. در اين صورت حدّاقل بر اساس بعضى از مبانى ، استحقاقثواب تحقق پيدا كرده و سپس به وسيله منّت و آزار، ((حبط)) و بى اثر مى شود. در آيهاى ديگر مى خوانيم :
(الَّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ثمَّ لا يتبعون ما انفقوا منّا ولا اذًى لهم اجرهم عند ربِّهم...).(356)
((كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس بهدنبال انفاقى كه كرده اند، منّت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند، پاداش آنها نزدپروردگارشان (محفوظ) است )).
از اين آيه شريفه فهميده مى شود كه ، اين امكان وجود دارد كه كسى بعد از آن كه در راهخدا انفاق نمود، منّت گذارد و گيرنده انفاق را آزار كند. درهر صورت ، آيه مورد بحث اينمورد را نيز شامل مى شود؛ اگر گفته نشود كه فقط ظهور درهمين مورد دارد، زيرا ظاهرلفظ ابطال و صدقه دلالت دارد كه صدقه اى داده شده است و سپس نهى ازابطال آن مى شود؛ نه اينكه از اوّل به صورتباطل انجام گرفته است ، و گرنه بايد نهى ازابطال را به معناى باطل انجام ندادن تفسير نمود كه بر خلاف ظاهر است .
3 - (يا ايُّها الَّذين آمنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرَّسول ولا تبطلوا اعمالكم ).(357)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيدرسول (خدا) را و اعمال خود را باطل نسازيد)).
علاّ مه طباطبايى مى گويد: ((جمله ((لا تبطلوا اعم الكم ))فى نفسهمستقل است و بر معنايى مطلق دلالت دارد تا آنجايى كه فقها درمساءله ((حرمتابطال نماز بعد از شروع آن )) به اين جمله استدلال نموده اند، ولى با توجّه به مورد وسياق آيات قبل از آن ، منظور از ابطال اعمال ، تخلّف از حكمقتال استهمان گونه كه منافقان ومرتدّان تخلّف نمودند)).(358)
در اين زمينه آراى ديگرى نيزهست :
1- مراد از ابطال اعمال ، ((احباط)) آن با منّت گذاردن بر خدا ورسول او (صل الله عليه و آل وسلم ) است .
2- بعضى گفته اند: منظور از آن ،باطل نمودن با ريا و سمعه مى باشد.(359)
3- برخى ديگر مى گويند: مراد از آن ، باطل كردن با عجب است .
4- طبق نظر گروهى ، مقصود از آن ، باطل نمودن با كفر و نفاق است .(360)
5- افرادى آن را ابطالاعمال با معاصى و عدّه اى آن را باطل كردن اعمال با خصوص گناهان كبيره مىدانند.(361)
6- براساس راءيى ، منظور از آن ،ابطال صدقات به وسيله منّت و آزار است .(362)
علاّ مه طباطبايى - ؛ - مى فرمايد:
((بر فرض كه هر يك از گفته هاى نظرهاى فوق درست باشد، ايناشكال به همه آنها وارد است كه هر كدام از آنها يكى از مصاديق آيه است نه اينكه آيه درخصوص آن نازل شده ؛ تازه اين در صورتى است كه ما از سياق آيه صرف نظر كنيموگرنه گفتيم كه سياق ، تنها با اين معنا سازگار است كه منظور، تخلّف از جهاد است)).(363)
دسته هشتم : آياتى در مورد حبط اعمال در دنيا و آخرت
1 - (ومن يرتدد منكم عن دينه فيمت وهو كافرٌ فاءولئك حبطت اعمالهم فى الدُّنيا والاَّْخرة...).(364)
((و كسى كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تماماعمال نيك (گذشته ) او، در دنيا و آخرت بر باد مى رود)).
در تفاسير، ((حبط اعمال در آخرت )) را به فوت شدن ثواب اخروى (365) وساقطشدن آن ،(366) تفسير نموده اند. برخى نيز آن را عذاب و عقاب دانسته اند. در مورد((حبط اعمال در دنيا)) گفته شده است : منظور از حبطاعمال در دنيا؛ يعنى اينكه ثمرات و فوايد دنيوى كه بر اسلام شخص ، مترتّب بوده ، ازبين مى رود و فوت مى شود؛(367) همسر شخص مرتد از وى جدا مى گردد، از ميراثمحروم مى شود،(368) حرمت خون او از بين مى رود و مستحقّقتل مى گردد. مردم به جاى مدح ، او را مذمّت مى نمايند.(369) ديگر از دوستى ونصرت مسلمانان برخوردار نخواهد شد و با او معامله كافر مى شود.(370)
2 - (اءولئك الَّذين حبطت اعمالهم فى الدُّنيا والاَّْخرة و مالهمْ منْ ناصرين ).(371)
((آنها كسانىهستند كه اعمال (نيكشان به خاطر اين گناهان بزرگ ) در دنيا و آخرت تباهشده و ياور و مددكار (وشفاعت كننده اى ) ندارند)).
((آنان (كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند و پيامبران الهى : را بهقتل رساندند) در آخرت ، مستحقّ ثواب نمى باشند و در دنيا نيز اعمالشان ((حبط)) مىگردد؛ يعنى ، ديگر مورد مدح و ثنا واقع نمى شوند واموال و خون آنها، محقون و محفوظ نخواهد بود؛(372) در اين صورت نماز آنان باعثتهذيب نفوس آنان و حجّ آنها موجب حفظ وحدتشان نمى گردد)).(373)
((به هر حال منظور از ((حبط در دنيا)) عدم تاءثيراعمال نيك آنها در دنيا است ؛ مثلا، اگر صله رحم سببطول عمر مى شود، در حقّ اين گونه افراد چنين تاءثيرى ندارد)).(374)
3- (...اءولئك حبطت اعمالهم فى الدُّنيا و الاْ خرة ...).(375)
((آنان [كفار و منافقان مردمىهستند كه ] اعمالشان در دنيا و آخرت نابود شد)).
در مورد حبط اعمال كفار و منافقان در دنيا، مفسران نوشته اند: آنان در دنيا نزداهل ايمان ، رفعت شاءن نخواهند داشت .(376) نفاق آنها ظاهر گشته و يا اينكه اعمالشانموجب تهذيب اخلاقشان نمى گردد.(377) آنچه در دنيا براعمال آنها از قبيل صحّت ، سعه در مال و غير آن ، مترتب مى گردد، اين امور از باب ثوابو كرامت به آنان نيست ، بلكه از باب استدراج (و مجازات تدريجى (378) ) مىباشد.(379)
در تفسير مجمع البيان آمده است : ((مقصود از اعمال آنها، آن اعمالى است كه به صورتطاعت و عبادت از مؤ منان صادر مى شود، مانند انفاق در راه هاى خير، صله ارحام و مانند آن ؛اين افراد در آخرت مستحق پاداش نيستند و در دنيا نيز به خاطر كفر و شركشان مستحقتعظيم و احترام نيستند)).(380)
ابوالفتوح رازى در تفسير خود مى نويسد:
((مراد به ((حبوط)) عمل آنها در دنيا، آن است كه خداى ، افشاى سرّ ايشان كرد)).(381)
در تفسير ((منهج الصادقين )) نيز آمده است :
((اعمال آنان ) نابود شد و تباه گشت . در دنيا كهمال و فرزندان با ايشان وفا نكرد و در آخرت كه ثوابى بر آن عملها مترتب نگشته)).(382)
دسته نهم : حبط اعمال به صورت مطلق در برخى از آيات
از اين دسته به عنوان نمونه چند آيه ذكر مى شود:
آيه اوّل : در مورد كفار و آنان كه ديگران را از راه خدا باز داشتند و بارسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) به مخالفت پرداختند، خداوندمتعال مى فرمايد: (سيحبط اعمالهم )(383) ؛ ((خداوند بزودى اعمالشان را نابود مىكند)).
صاحب تفسير ((منهج الصادقين )) در اين زمينه مى نويسد:
((و زود باشد كه باطل گرداند خداى ، كردارهاى ايشان را؛ يعنى ، ايشان را بر عبادتمثاب نگرداند به جهت ترك ايمان و يا مكايد ايشان را در باب مشاقت و مخالفت مندفعسازد و ايشان را به مقاصد و اغراض خود نرساند)).(384)
در تفسير ((روح المعانى ))، ((كشّاف )) و((بيضاوى ))اعمال را به كيد كفار در باطل نمودن دين خدا و مخالفت بارسول او تفسير نموده اند؛ و بيان شده كه آنان با حبط اعمالشان به اهداف خويش نمىرسند و چيزى جز قتل و دورى از وطن براى آنها نخواهد داشت .
در تفسير ((كاشف )) چنين آمده است :
((در مقابل دعوت پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) كسانى كه بهدنبال مصلحت و اهداف (پليد و دنيوى ) خود بودند، مردم را بامال و قدرت و... از پيامبر منع نمودند و ليكن خداوند، دين خود را يارى كرد و بهرسولش عزّت داد و عمل خائنان را باطل ساخت )).
امام فخر رازى نيز در تفسير خود مى گويد: ((مراد از((اعمال )) كيدهاى آنان در امر قتال مى باشد)).(385)
علاّ مه طباطبائى (ره ) در تفسير جمله مزبور مى نويسد:
((قوله (و سيحبط اعمالهم ) اى مساعيهم لهدم اساس الدّين و ما عملوه لاطفاء نور اللّه وقيل : المراد احباط اعمالهم و ابطالها فلا يثابون فى الا خرة على شى ء من اعمالهم والمعنى الاوّل انسب للسياق لانّ فيه تحريض المؤ منين و تشجيعهم علىقتال المشركين و تطييب نفوسهم انّهمهم الغالبون كما تفيده الا يات التالية )).(386)
((مراد از اعمال آنان ، تلاشهايى است كه براىهدم اساس دين داشته اند وهمچنين آنكوششهايى را كه براى خاموش كردن نور خدا بكار مى بندند (و خداوندهمه اينها را((حبط)) و بى اثر مى سازد). برخى از مفسران گفته اند: منظور از احباطاعمال آنها، ابطال آن در آخرت و بهره نبردن از ثواب آن است ، ولى معناىاول با سياق آيه سازگارتر است ، زيرا بنابر معناىاول ، آيه شريفه تحريك و تشويق مؤ منان بهقتال با مشركان نيزهست و نيز آنان را شجاع و دلخوش مى كند به اينكه سرانجام ،پيروزى نصيبشان مى شودهمچنان كه آيات بعد، اين نكته را خاطر نشان مىسازد)).(387)
آيه دوّم : خداوند متعال درباره منافقان مى فرمايند:
(...اولئك لم يؤ منوا فاحبط اللّه اعمالهم ...).(388)
((آنها (هرگز) ايمان نياورده اند، از اينرو خداوند اعمالشان را ((حبط)) و نابود كرد)).
در تعدادى ازتفاسير، براى احباط اعمال آنان ،دواحتمال ذكر شده است ، كه در يكى از آنها، ((احباط)) به معناىباطل نمودن نفاق و ظاهر سازى آنان ، تفسير شده است .(389)
در تفسير ((منهج الصادقين )) در يكى از احتمالاتى كه بيان مى كند ((احباط)) را به معناىباطل نمودن نفاق ، مكر و كيد آنان ، توضيح داده است .(390)
آيه سوّم : در قرآن ، در مورد آنان كه كفر ورزيده و راه دين خدا را بر مردم بسته اند، مىخوانيم (اضلَّ اعمالهم )(391) ؛ ((خداوند اعمال آنها را تباه وباطل نمود)).
عده كثيرى از مفسران ((اضلال )) را به ((احباط)) و((ابطال )) تفسير نموده اند. روشن است كه متعلق((اضلال ))، مطلق اعمال است كه اعمال دنيوى مانند كيد و مكر آنان بر ضدّ اسلام را نيزشامل مى شود. در بعضى از تفاسير اين مطلب به صورتاحتمال و يا يك نظر، مطرح شده است و كلام مفسران به شرحذيل مى باشد:
1- تفسير ((ابن كثير)): ((اضلَّ اعمالهم اى ابطلها و اذهبها)).
((اعمال آنان را اضلال نمود؛ يعنى ، آن را باطل كرد و از بين برد)).
2- تفسير ((قرطبى )): ((اضلَّ اعمالهم اى ابطلها)). در تفسير ((شبّر)) نيز((اضلال )) به ((ابطال )) تفسير شده است .
3- تفسير ((كشاف )): ((اضلَّ اعمالهم اى ابطلها و احبطها)).
همچنين در ((روح المعانى ))، ((كاشف )) و ((نمونه ))،((اضلال )) به ((ابطال و احباط)) تفسير شده است .
4- تفسير ((تبيان )): ((و الضَّلال الاْهْلاك حتّى يصير بمنْزلة مالمْ يعْملْ)).
((ضلال به معناىهلاك گردانيدن است به گونه اى كه به منزله انجام ندادن شود)).
5 - مجمع البيان : ((اضلَّ اعمالهم اى احبط اللّه اعمالهم )).
وى ((اضلال )) را به ((احباط)) تفسير كرده است .
6- منهج الصادقين در تفسير ((اءضلَّ)) مى نويسد:((باطل و نابود كرد خداى ، كردارهاى ايشان را؛ يعنى ،اعمال ايشان را قبول ننمود و بر آن ثواب عطا نفرمود، زيرا كه آن نه بر وفق خلوص وقربت بود)).
7- تفسير بانوى مجتهده اصفهانى : ((اعمال چنين مردمانى را خدا نابود و بى اثرگردانيد)).
8- در تفسير ابوالفتوح رازى ((اضلال )) به معناى حكم كردن بهضلال اعمال و اينكه عمل مورد قبول واقع نيست ، تفسير شده است .(392)
9- در تعدادى از تفاسير چند احتمال ذكر شده است كه عبارتند از:
اوّل : منظور از ((اضلال )) اعمال آنان ، اين است كه مكارم و كارهاى نيكشانمثل صله ارحام و... به وسيله كفر ضايع و ((حبط)) شد،(393) و خداوندمتعال آنها را باطل گردانيد.(394)
دوّم : اين گونه اعمال نيك را خداوند در ضمن كفرشان گم گردانيد؛ بدين صورت كهآنها (اعمال ) مغلوب كفر و مغمور در آن گرديد و رنگ كفر بهم رسانيد چنانچه آب در شيرفرو رود و رنگ او بهم رساند.(395)
سوّم : خدا، اعمالشان را ضلال ، گمراهى و بيهوده روى قرار داد، زيرا آنان قصد الهىنداشتند.(396)
چهارم : خداوند، كيد و مكر آنان را باطل نمود.(397)
10- علاّ مه طباطبائى (ره ) جمله ((اضلَّ اعمالهم )) را چنين تفسير مى كند:
((يعنى خداوند متعال ، اعمال آنان را گمشده قرار داد به نحوى كه آناعمال به مقصدى كه در نظرشان بود (يعنىباطل كردن حق و زنده نمودن باطل )،هدايت و منتهى نمى شود، و اينكه مراد از((اضلال اعمال ))، باطل نمودن ، فاسد شدن و به هدف نرسيدن است ، از باب استعارهمى باشد)).(398)
آيه چهارم : (...والَّذين قتلوا فى سبيل اللّه فلن يضلَّ اعمالهم ).(399)
((و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوندهرگز اعمالشان را از بين نمى برد)).
علاّ مه طباطبائى (ره ) مى نويسد: ((يعنى فلنيبطل اعمالهم الصالحة التى اءتوا بها فىسبيل اللّه )).
((خداوند اعمال صالحى را كه در راه خدا انجام داده بودند،باطل نمى كند)).(400)
در ((مجمع البيان )) آمده است :
((اى لن يضيع اللّه اعمالهم و لن يهلكها بل يقبلها و يجازيها عليها ثوابادائما)).(401)
((خداوند اعمالشان را ضايع وهلاك نمى گرداند و درقبال آنها ثوابى دائم ، پاداش مى دهد)).
در آيه 104 سوره كهف نيز ((ضلَّ)) را به معناى بطلان ، تفسير نموده اند.(402)
خداوند متعال درباره زيانكارترين مردم مى فرمايد:
(قلهل ننبِّئكم بالاْ خْسرين اعْمالا # الَّذين ضلَّ سعْيهمْ فى الْحيوة الدُّنْيا وهمْ يحْسبوناءنَّهمْ يحْسنون صنْعا).
((بگو! آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم ) در كارها، چه كسانىهستند؟ آنهاكه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (ونابود) شده ؛ با اينحال مى پندارند كار نيك انجام مى دهند)).

next page

fehrest page

back page