بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 18, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آرى آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى ميبردند و نادم ميشدند شجاعت اظهار ندامت كهمقدمه اى براى بازگشت و تجديد نظر بود نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را درقيامت نيز به كار ميگيرند و اما چه سود؟ بعضى از مفسراناحتمال داده اند كه اين پنهان داشتن ندامت به خاطر شدت وحشتى است كه از مشاهده عذابالهى و گذاردن غل و زنجير بر گردن آنها دست ميدهد، نفسهايشان در سينه ها حبس ميشود وزبانشان از سخن باز ميماند.
هر چند همانها در مواقف ديگر قيامت فرياد يا ويلنا انا كنا ظالمين را اى واى ما ستمگربوديم سر ميدهند (انبياء - 14).
بعضى نيز (اسرار) را در اينجا به معنى اظهار كرده اند و گفته اند اين واژه در لغتعرب در دو معنى متضاد استعمال ميشود، و نظير آن نيز كم نيست ولى با توجه به موارداستعمالات اين لغت (اسرار) در قرآن و غير قرآن اين معنى بعيد به نظر ميرسد چرا كه(سر) معمولا در مقابل علن قرار ميگيرد، و راغب نيز در مفردات به ضعيف بودن اينقول تصريح كرده است ، هر چند بعضى از علماى لغت به هر دو معنى اشاره كرده اند.
به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساخته اند آيا آنها جزائىجز اعمالى كه انجام ميدادند دارند؟! (هل يجزون الا ما كانوا يعملون ).
آرى اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن ودست و پاى آنها گذارده ميشود، آنها در اين جهان نيز اسير هواى نفس ، و زر و زور و پست ومقام بودند، و در قيامت كه تجسم اعمال صورت ميگيرد همان اسارتها بهشكل ديگرى ظاهر مى شود.
آيه فوق بار ديگر مساله تجسم اعمال را كه بارها به آن اشاره كرده ايم روشن ميسازد،زيرا سخن از اين مى گويد كه جزاى آنها خوداعمال آنها است و چه تعبيرى از اين زنده تر و روشنتر براى تجسماعمال ؟! تعبير به الذين كفروا دليل بر اين است كه هم اغواگران مستكبر به اينسرنوشت گرفتار ميشوند و هم اغوا شوندگان مستضعف و همه كافران و اصولا ذكر اينوصف اشاره به اين است كه علت مجازات آنها همان كفر آنها است .
آيه و ترجمه


و ما ارسلنا فى قرية من نذير إ لا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كفرون(34)
و قالوا نحن اكثر امولا و اولدا و ما نحن بمعذبين(35)
قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و لكن اكثر الناس لا يعلمون(36)
و ما امولكم و لا اولدكم بالتى تقربكم عندنا زلفى الا من ءامن وعمل صلحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفت ءامنون(37)
و الذين يسعون فى ءايتنا معجزين اولئك فى العذاب محضرون(38)


ترجمه :
34 - ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها(همانها كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد
35 - و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه ) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست ) و ماهرگز مجازات نخواهيم شد!
36 - بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسيع يا تنگ ميكند (اين ارتباطىبه قرب در درگاه او ندارد) ولى اكثر مردم نميدانند.
37 - اموال و فرزندان شما هرگز شما را نزد ما مقرب نميسازد، جز كسانى كه ايمانبياورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها پاداش مضاعف در برابر اعمالى است كهانجام داده اند، و آنها در غرفه هاى (بهشتى ) در (نهايت ) امنيت خواهند بود
38 - و آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش ميكنند و ميپندارند ازچنگال قدرت ما فرار خواهند كرد در عذاب (الهى ) احضار مى شوند.
تفسير:
مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست !
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در آيات مورد بحث گوشهاى از اين اغواگرى را منعكس ميسازد و ضمنا به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله و سلم ) نيز دلدارى ميدهد كه اگر با تو مخالفت كنند تعجب مكن مخالفت مستكبرانمرفه با پيامبران راستين يك شيوه دائمى آنها بوده است .
مى گويد: ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكهمترفين - همان متنعمان مغرور و مست نعمت - ميگفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايدكافريم ، و آنچه را نامش پيام الهى مى نهيدقبول نداريم (و ما ارسلنا فى قرية من نذير الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون ).
(نذير) به معنى بيم دهنده ، اشاره به پيامبران الهى است كه مردم را از عذاب الهى دربرابر كجرويها و بيدادگريها و گناه و فساد بيم ميدادند.
(مترفوها) جمع (مترف ) از ماده (ترف ) (بر وزن طرف ) به معنى تنعم است ، ومترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت و زندگى مرفه او را مست
و مغرور و غافل كرده و به طغيان گرى واداشته است .
آرى معمولا كسانى كه در صف اول مخالفين انبياء بودند اين گروه مترف طغيانگرغافل بودند كه چون تعليمات انبياء را از يك سو مزاحم كامجوئى و هوسرانى خودميديدند، و از سوى ديگر مدافع حقوق محرومانى كه با غصب حقوق آنها به اين زندگىپر زرق و برق رسيده بودند، و از سوى سوم آنها هميشه براى پاسدارىمال و ثروتشان قدرت حكومت را يدك ميكشيدند، و پيامبران را در تمام اين جهات در نقطهمقابل خود ميديدند، لذا فورا به مبارزه برمى خاستند.
عجب اينكه آنها انگشت روى حكم و تعليم خاصى نميگذاشتند، بلكه در بست ميگفتند ما بهتمام آنچه شما مبعوث شده ايد كافريم و حتى يك گام هم با شما همراه نيستيم كه اين خودبهترين دليل بر لجاجت و عناد آنها در برابر حق بود.
اين معنى مساله مهمى است كه قرآن در آيات مختلف از آن پرده برداشته كه غالبا محرومان، نخستين كسانى بودند كه دعوت انبياء را لبيك ميگفتند، و متنعمين مغرور نيز اولينگروهى بودند كه علم مخالفت را برمى داشتند.
با اينكه منكران دعوت انبياء مسلما منحصر به اين گروه نبودند، ولى غالبا عاملان فسادو داعيان به شرك و خرافات آنها بودند كه دائما سعى داشتند ديگران را هم به زور بهاين طرق به كشانند.
در آيات 23 زخرف ، 116 سوره هود، و 33 سوره مومنون نيز همين معنى آمده است .
نه تنها در برابر انبياء كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح وعالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت برميدارند، و براى
در هم شكستن برنامه هاى مصلحان توطئه ميچينند و از هيچ جنايتى روى گردان نيستند.
آيه بعد به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خودمتوسل ميشدند و به اغفال عوام ميپرداختند اشاره كرده ، مى گويد: و آنها گفتند ما از همهثروتمندتر و پراولادتريم (و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده ، و هم نيروى انسانى بسيار، واين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد او است و ما (نور چشميها)هرگز مجازات نخواهيم شد! (و ما نحن بمعذبين ).
مگر خداوند عزيز كرده هاى خود را هم مجازات ميكند؟! اگر ما مطرود درگاه او بوديم اينهمه نعمت چرا به ما ميداد؟! خلاصه آبادى دنياى مادليل روشنى بر آبادى آخرت ماست !
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله (و ما نحن بمعذبين )دليل بر آن است كه آنها بطور كلى منكر قيامت و عذاب بودند. ولى آيات بعد نشان ميدهدكه اين جمله ناظر به اين معنا نيست ، بلكه منظورشان اين بوده كه آنها بهدليل ثروتشان مقرب درگاه خدايند.
آيه بعد اين منطق پوشالى و عوامفريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ ميدهد و در همميكوبد، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، ميفرمايد: به آنهابگو پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش ميدهد، و براى هر كس ‍ بخواهدسخت ميگيرد (و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازمميداند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد(قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر).
بنا بر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت ، و تنگى روزى رادليل بر شقاوت شمرد اما اكثر مردم از اين واقعيت بيخبرند (و لكن اكثر الناس لا يعلمون).
البته اكثريت ناآگاه و بيخبر چنين هستند و گرنه اين مساله براى آگاهان واضح و روشناست .
سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده ، مى گويد: هرگز چنان نيست كهاموال و اولادتان شما را نزد ما مقرب سازد (و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكمعندنا زلفى ).
اين اشتباه بزرگى است كه دامنگير گروهى از عوام شده است كه تصور ميكنند آنها كه دراين جهان از نظر مادى گرفتار محروميتند مغضوب و مطرود درگاه خدا هستند و آنها كه دررفاه نعمت غوطه ورند محبوب و مقبول او مى باشند.
چه بسيار افراد محرومى كه با اين وسيله آزمايش ميشوند و به برترين مقامات ميرسند، وچه بسيار افراد متنعمى كه اموال و ثروتشان بلاى جانشان و مقدمه مجازاتشان است .
مگر قرآن در آيه 15 سوره تغابن صريحا نميگويد: انما اموالكم و اولادكم فتنه و اللهعنده اجر عظيم اموال فرزندان شما وسيله آزمايش شما هستند و پاداش عظيم نزد خدا است .
اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى
زندگى بر دارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوانهرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نميشود.
سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا ميشود پرداخته(به صورت يك استثناى منفصل ) مى گويد: مگر كسانى كه ايمان آورند وعمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است ، و در غرفههاى بهشتى در نهايت امنيت به سر ميبرند (الا من امن وعمل صالحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفات آمنون ).
بنا بر اين تمام معيارها به اين دو امر باز ميگردد ايمان وعمل صالح از هر كس و در هر زمان و در هر مكان ، و از هر قشر و هر گروه ، و تفاوتانسانها در پيشگاه خدا به تفاوت درجات ايمان و مراتبعمل صالح آنها است ، و جز اين چيز ديگرى نيست .
حتى علم دانش و انتساب به افراد بزرگ ، حتى به پيامبران ، اگر توام با اين دو معيارنباشد به تنهائى چيزى بر ارزش انسان نمى افزايد.
اينجا است كه قرآن با صراحت بى نظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى وخرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار، و ارزش وجودى انسان كشيده ، و معياراصيل را در دو چيز خلاصه كرده كه همه انسانها قدرت برتحصيل آن را دارند، و امكانات و محروميتهاى مادى در آن مؤ ثر نيست .
آرى اموال و اولاد نيز اگر در اين مسير قرار گيرند به همين صبغه الهى در مى آيند و رنگايمان و عمل صالح ميپذيرند، و مايه قرب خدا ميشوند، امااموال و اولادى كه انسان را از خدا دور سازند و همچون بتى مورد پرستش قرار گيرند ومايه فساد و افساد گردند آتشگيره هاى جهنمند، و به گفته قرآن : دشمن جان انسان ودشمن سعادت او هستند: يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم
و اولادكم عدوا لكم ما حذروه : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران وفرزندان شما دشمن شما هستند، از آنها بر حذر باشيد)! (تغابن - 14).
ضمنا چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم ضعف تنها به معنى دو چندان نيست ، بلكه به معنىچند برابر آمده است ، و در آيه مورد بحث به همين معنى است ، زيرا ميدانيم پاداش هر كارنيك در نزد خدا حداقل ده برابر است ، من جاء بالحسنه فله عشر امثالها (انعام - 160) وگاه به مراتب از اين هم فراتر ميرود.
(غرفات ) جمع (غرفه ) به معنى حجره هائى است در طبقه بالا قرار گرفته كههم نور بيشتر دارد و هم هواى بهتر، و هم از آفات به دور است ، به هميندليل اين تعبير در مورد برترين منازل بهشت به كار رفته است .
اين لغت در اصل از ماده (غرف ) (بر وزن برف ) به معنى بالا بردن و برداشتن چيزىاست .
تعبير به آمنون (كسانى كه در امنيت به سر ميبرند) در مورد بهشتيان تعبير بسيار جامعىاست كه آرامش روح و جسم آنها را از هر نظر منعكس ميكند، چرا كه نه ترس فنا وزوال و مرگ دارند، و نه ترس هجوم دشمن ، و نه بيمارى و آفت و اندوه ، و نه حتى ترساز ترس ! و نعمتى برتر از اين نيست كه انسان از هر نظر در امنيت به سر برد، همانگونه كه بلائى بدتر از ناامنى در جنبه هاى مختلف زندگى وجود ندارد.
و در آيه بعد گروه مقابل آنها را توصيف كرده و مى گويد: اما آنها كه براى انكار وابطال آيات ما تلاش و كوشش ميكنند، نه خود ايمان دارند و نه اجازه ميدهند ديگران در راهحق گام نهند، در حالى كه چنين ميپندارند كه ميتوانند ازچنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار ميشوند
(و الذين يسعون فى آياتنا اولئك فى العذاب محضرون ).
آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبياءپرداخته اند و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند و آنچنان مغرور بودند كه گمانميكردند از چنگال عذاب الهى ميگريزند، ولى همگى به فرمان خدا دردل آتش سوزان دوزخ احضار ميشوند.
جمله اولئك فى العذاب محضرون چون سخنى از زمان آينده در آن نيست ، ممكن است اشاره بهاين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز گرفتار عذابند، چه عذابى برتر از اين زندانىكه با مال و اولاد براى خود ساخته اند؟!
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق به خاطر آن باشد كه اين وعده الهى چنان مسلماست كه گوئى الان در آن قرار دارند، همان گونه كه در جمله (فهم فى الغرفاتآمنون ) آمده است .
تعبير به (معاجزين ) به طورى كه بعضى از ارباب لغت گفته اند به معنى اين استكه آنها چنين ميپندارند كه ميتوانند از حوزه قدرت خدا و مجازاتش فرار كنند، در حالى كهاين پندارى باطل و بى اساس است .
نكته ها:
ارزيابى ارزشها!
مساله مهم در زندگانى فرد و جامعه ها مساله معيارهاى سنجش ، و نظام ارزشى حاكم برفرهنگ آن جامعه است .
زيرا تمام حركتها در زندگى فرد و جمع از همين نظام ارزشى سرچشمه
ميگيرد، و براى آفريدن اين ارزشها است .
اشتباه يك قوم و ملت در اين مساله ، و روى آوردن به ارزشهاى خيالى و بى اساس ،كافى است كه تاريخ آنها را به تباهى بكشد، و درك ارزشهاى واقعى و معيارهاى راستينمحكمترين زيربناى كاخ سعادت آنها است .
دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر درمال و قدرتهاى مادى و نفرات خود ميدانند، حتى معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهارچوب تصور ميكنند، چنانكه در آيات فوق نمونه اى از آن ديديم ، و نمونه هاى فراوانديگرى از آن در قرآن مجيد به چشم ميخورد.
1 - فرعون جبار و زر و زورپرست به اطرافيانش مى گويد: من باور نميكنم موسى ازطرف خدا باشد اگر راست مى گويد پس چرا دست بند طلا به او داده نشده است ؟! فلو لاالقى عليه سورة من ذهب (سوره زخرف آيه 53).
او حتى نداشتن چنين زر و زيورى را دليل بر پستى مقام موسى مى شمرد و مى گويد: (امانا خير من هذا الذى هو مهين ) (سوره زخرف آيه 52).
2 - مشركان عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اينكه قرآن به مرد تهيدستىنازل شده تعجب ميكردند، و ميگفتند لو لا نزل هذا القرآن علىرجل من القريتين عظيم : چرا اين قرآن بر شخصيت بزرگ و مرد ثروتمندى از سرزمين مكهيا طائف نازل نشده است ؟! (زخرف آيه 31).
3 - بنى اسرائيل به (اشموئيل ) پيغمبر زمانشان در مورد انتخاب (طالوت ) بهفرماندهى لشكر ايراد كردند، و گفتند: (نحن احق بالملك منه و لم يوت سعة منالمال ): ما از او به فرماندهى و حكومت سزاوارتريم ، چرا كه از دودمان معروفيم ،بعلاوه طالوت ثروتى ندارد؟! (سوره بقره 247).
4 - مشركان ثروتمند قوم نوح به او ايراد كردند چرا اين افراداراذل و پست اطراف تو را گرفته اند؟! و منظورشان از پستى ، نداشتنمال و ثروت بود!
(قالوا انمومن لك و اتبعك الارذلون ): آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كهاراذل به تو ايمان آورده اند؟! (سوره شعراء آيه 111).
5 - همين ايراد را ثروتمندان مكه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كردندكه از چه رو اطراف تو را پا برهنه ها گرفته اند؟ ما حتى از بوى بدن اينها ناراحتميشويم ، اگر آنها را از خود برانى ما در كنار توئيم ، قرآن در سوره كهف سخت به آنهامى تازد، با شديدترين لحنى آنها را تهديد ميكند، و به پيامبر (صلى الله عليه و آلهو سلم ) دستور ميدهد: تو بايد با مردانى همنشين باشى كه هر چند تهيدستند اما قلبشانمملو از عشق خدا است و صبح و شام رو به درگاه خدا مى آورند، و جز او كسى را نمىخواهند، اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اينها باش و هرگز روى از اينهامگردان و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعدعيناك عنهم (كهف - 28).
روى اين جهات نخستين و مهمترين گام اصلاحى انبياء در هم شكستن اين چارچوبه هاىارزشى دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاى غلط را در هم ريختند، و ارزشهاىاصيل الهى را جانشين آن ساختند و با يك (انقلاب فرهنگى ) محور شخصيت را ازاموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان وعمل صالح مبدل ساختند.
نمونه آن را در آيات مورد بحث خوانديم كه بعد از كشيدن خط بطلان بر(اموال ) و (اولاد) به عنوان يك وسيله تقرب در پيشگاه الهى و گفتن و ما اموالكم ولا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى بلافاصله ارزشاصيل را با جمله الا من آمن و عمل صالحا جانشين آن ميكند.
آيه شريفه : (ان اكرمكم عند الله اتقاكم ) كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده ،بعد از نفى ارزشهاى وابسته به قبيله و عشيره بيانگر همين انقلاب فكرى و ارزشى است.
طبق اين آيه (سوره حجرات - 13) هيچ چيز جز تقوا، ايمان توام با احساس مسئوليت وپاكى عمل ، معيار ارزيابى شخصيت انسانها و قربشان در درگاه خدا نيست ، و هر كس ازاين معيار اصيل سهم بيشترى دارد مقربتر و گراميتر است .
جالب اينكه در محيط عربستان قبل از آنكه تعليمات حياتبخش اسلام و قرآن ظهور كند براثر حاكميت نظام ارزشى زر و زور محصول آن محيط مشتى غارتگر و زورگو همچون(ابو سفيانها) و (ابو جهلها) و (ابولهبها) بود.
اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشى سلمانها و بوذرها و مقدادها و عمار ياسرهابرخاستند.
جالب اينكه قرآن مجيد در سوره زخرف بعد از ذكر آياتى كه در فوق به آن اشارهكرديم ، مى گويد: نه تنها زرق و برق مادىدليل بر شخصيت نيست بلكه اگر مفاسدى از اين رهگذر به وجود نمى آمد ما براىكافران خانه هائى قرار ميداديم كه سقفهايش از نقره و پله ها و نردبانهاى (گرانقيمتى) داشته باشد كه به وسيله آن به طبقات بالا روند، و براى اطاقهاى آنها درهائى (پرزرق و برق ) و تختهائى (زيبا) قرار ميداديم كه بر آن تكيه كنند، و هر گونه زيورىرا در اختيار آنها ميگذارديم ، ولى اينها همه متاع زندگى دنيا است و سراى آخرت نزدپروردگارت براى پرهيزگاران است (و لو لا ان يكون الناس امة واحدة لجعلنا لمن يكفربالرحمن لبيوتهم سقفا من فضة و معارج عليها يظهرون - و لبيوتهم ابوابا و سرراعليها يتكئون - و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحياة الدنيا و الاخرة عند ربك للمتقين )(زخرف آيات 33 - 34 - 35).
اينها همه براى اين است كه ارزشهاى دروغين جاى ارزشهاى واقعى انسانى را نگيرد.
آيه و ترجمه


قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هوخير الرزقين(39)
و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهولاء اياكم كانوا يعبدون(40)
قالوا سبحنك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون(41)
فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا ونقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون(42)


ترجمه :
39 - بگو: پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد توسعه ميدهد و براى هر كسبخواهد تنگ (و محدود) مى سازد، و هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد جاى آن را پر ميكند واو بهترين روزى دهندگان است .
40 - به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها را محشور ميكند، سپس به فرشتگان مىگويد: آيا اينها شما را پرستش ‍ مى كردند؟!
41 - آنها مى گويند: منزهى (از اين نسبتهاى ناروا) تنها تو ولى ما هستى نه آنها، (آنانما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ‍ ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!.
42 - امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ظالمان ميگوئيمبچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب ميكرديد!
تفسير:
بيزارى معبودان از عابدان
بار ديگر در اين آيات به پاسخ گفتار آنها كهاموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى پنداشتند باز ميگردد، و بهعنوان تاكيد مى گويد: بگو پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهدگسترده يا محدود ميكند (قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له ).
سپس ميافزايد: آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آنرا پر ميكند و او بهترين روزىدهندگان است (و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين ).
گرچه محتواى اين آيه تاكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اينكه آيه گذشته كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر بهاموال و اولاد كفار بود در حالى كه تعبير به (عباد) (بندگان ) در آيه مورد بحث نشانميدهد كه ناظر به مومنان است ، يعنى حتى در مورد مؤ منان گاه روزى را گسترده ميكند -آنجا كه صلاح مومن باشد - و گاه روزى را تنگ و محدود ميسازد - آنجا كه مصلحتش ايجابكند، و به هر حال وسعت و تنگى معيشت دليل بر هيچ چيزى نميتواند باشد.
ديگر اينكه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان ميكرد در حالىكه آيه مورد بحث ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيشگسترده و گاه تنگ و محدود است .
به علاوه آنچه در آغاز اين آيه آمده در حقيقت مقدمه اى است براى آنچه در پايان آيه است وآن تشويق به انفاق در راه خدا است .
جمله (فهو يخلفه ): (او جايش را پر ميكند) تعبير جالبى است كه نشان ميدهد آنچه درراه خدا انفاق گردد در حقيقت يك تجارت پر سود است ، چرا كه خداوند عوض آنرا بر عهدهگرفته ، و ميدانيم هنگامى كه شخص كريمى عوض چيزى را بر عهده ميگيرد رعايتبرابرى و مساوات نميكند بلكه چند برابر و گاه صد چندان ميكند.
البته اين وعده الهى منحصر به آخرت و سراى ديگر نيست ، آن كه در جاى خود مسلم است ،در دنيا نيز با انواع بركات جاى انفاقها را به نحو احسن پر ميكند.
جمله (هو خير الرازقين ) (او بهترين روزى دهندگان است ) معناى گستردهاى دارد و ازابعاد مختلف قابل دقت است .
او از همه روزى دهندگان بهتر است به خاطر اينكه ميداند چه چيز ببخشد و چه اندازهروزى دهد كه مايه فساد و تباهى نگردد، چرا كه به همه چيز عالم است .
او هر چه بخواهد ميتواند اعطاء كند چرا كه به هر چيز قادر است .
او در برابر آنچه ميبخشد پاداش و جزائى نميخواهد چرا كه غنى بالذات است .
او حتى بدون درخواست ميدهد چرا كه از همه چيز با خبر است و حكيم است .
بلكه در حقيقت هيچكس جز او روزى دهنده نيست ، چرا كه هر كس هر چه دارد از او است و هر كسچيزى به ديگرى ميدهد واسطه انتقال روزى است ، نه روزى دهنده .
اين نكته نيز قابل دقت است كه او در برابر اموال فانى نعمتهاى باقى ميدهد، و درمقابل قليل كثير ميبخشد.
و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا ميكردندكه ما فرشتگان را ميپرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاىبى اساس نيز پرداخته چنين مى گويد: به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها -چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان - را محشور ميكند، سپس فرشتگان را مخاطبساخته مى گويد: آيا اينها شما را عبادت ميكردند؟! (و يوم يحشرهم جميعا ثميقول للملائكة اهؤ لاء اياكم كانوا يعبدون ).
بديهى است اين سوال سوالى نيست كه مجهولى را براى ذات پاك خداوند كشف كند چراكه او به همه چيز عالم است ، هدف اين است از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اينگروه عبادت كننده سرافكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها ازعمل اينها كاملا بيزارند، و براى هميشه مايوس شوند.
ذكر (ملائكه ) از ميان تمام معبودهائى كه مشركان داشتند، يا به خاطر آن است كهفرشتگان شريفترين مخلوقى بودند كه آنها پرستش ميكردند، جائى كه از آنها در قيامتشفاعتى حاصل نشود از يك مشت سنگ و چوب يا جن و شياطين چه ميتواندحاصل شود؟!
يا از اين نظر است كه بت پرستان سنگ و چوبها را مظهر وسمبل موجودات علوى (فرشتگان و ارواح انبياء) ميدانستند، و به اين عنوان آنها را پرستش
مى كردند، چنانكه در تاريخچه بت پرستى در ميان قوم عرب آمده است كه عمرو بن لحىدر سفرى كه به شام رفته بود جمعى را درحال بت پرستى ديد از آنها در اين باره سوال كرد گفتند اينها خدايانى هستند كه بهشكل موجودات علوى ساخته ايم ، از آنها يارى ميجوئيم ، و به وسيله آنها تقاضاى بارانميكنيم ! عمرو بن لحى اين عمل را پسنديد و از آنها پيروى كرد، و بتى همراه خود براىحجاز به سوغات آورد، و از آن زمان بت پرستى آغاز شد، و گسترش يافت تا اينكهاسلام آمد و آن را ريشه كن ساخت .
اكنون ببينيم (فرشتگان ) در پاسخ سوال پروردگار چه مى گويند؟ آنها جامعترين ومودبانه ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين عرض ميكنند: منزهى تو اى پروردگار از ايننسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده اند (قالوا سبحانك ).
ما به هيچوجه با اين گروه ارتباط نداشته ايم ، تنها تو ولى ما هستى نه آنها (انتولينا من دونهم ).
آنها ما را پرستش نميكردند، بلكه جن را مى پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند(بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون ).
در اينكه مفهوم پاسخ فرشتگان چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و هر يك تفسيرىبراى آن كرده اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه منظور از جن شيطان وساير موجودات خبيثى است كه بت پرستان را به
اين عمل تشويق ميكردند، و آن را در نظرشان زينت ميدادند، بنا بر اين مراد از عبادت جنهمان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه هاى آنها است .
فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بيزارى و اعلام عدم رضايت به اين كار مى گويندعامل اصلى اين فساد شياطين بودند هر چند ظاهرا ما را پرستش ميكردند، بايد چهره واقعىاين كار را برملا كرد.
و به اين ترتيب عبادت كنندگان را به تمام معنى از خود ميرانند و نوميد ميكنند.
نظير اين معنى را در سوره يونس نيز داشتيم آنجا كه ميفرمايد: و يوم نحشرهم جميعا ثمنقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركائكم فزيلنا بينهم وقال شركائهم ما كنتم ايانا تعبدون : (به خاطر بياور آن روز را كه همه آنها را جمعميكنيم سپس به مشركان ميگوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد (تا به حسابتانرسيدگى شود) سپس آنها را از هم جدا ميكنيم ، و معبودهايشان به آنها مى گويند: شماهرگز ما را عبادت نميكرديد! (يونس - 28).
يعنى شما در حقيقت هوا و هوسها و اوهام و پندارهاى خويش را ميپرستيديد نه ما را، و از اينگذشته اين عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود و نه به رضايت ما، و عبادتى كه چنينباشد در حقيقت عبادت نيست .
به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدىكامل تبديل ميشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن ميگردد كه معبودان آنهاكوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.
لذا در آيه بعد به عنوان يك نتيجه گيرى پر معنى مى گويد: امروز هيچيك از شما نسبتبه ديگرى مالك سود و زيانى نيست (فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا).
بنا بر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند ميتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبتبه يكديگر ميتوانند كمكى انجام دهند.
(اينجاست كه به اين ظالمان ميگوئيم : بچشيد عذاب آتشى را كه آنرا تكذيب ميكرديد)(و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ).
اين نخستين بار نيست كه قرآن از مشركان تعبير به (ظالم ) و ستمگر ميكند، بلكه دربسيارى ديگر از آيات قرآن از (كفر) تعبير به (ظلم ) يا از (كافران و مشركان) تعبير به (ظالمان ) شده است ، چرا كهقبل از هر چيز بر خود ستم ميكنند كه تاج پرافتخار عبوديت پروردگار را از سربرداشته ، و طوق بندگى خفتبار بتها را بر گردن مى نهند، و همه حيثيت و شخصيت وسرنوشت خود را بر باد ميدهند.
در حقيقت آنها در روز قيامت هم مجازات شرك خود را ميبينند، و هم مجازات انكار معاد را، و درجمله (و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) هر دو معنى جمعاست .
نكته ها:
1 - انفاق مايه فزونى است نه كمبود
تعبيرى كه در آيات فوق در مورد انفاق خوانديم كه فرمود هر چيزى را كه در راه خداانفاق كنيد خداوند جاى آن را پر ميكند تعبيرى است بسيار پر معنى .
اولا: از اين نظر كه (شى ء) به معنى وسيع كلمه ، تمام انواع انفاقها را اعم از مادى ومعنوى ، كوچك و بزرگ ، به هر انسان نيازمند اعم از صغير و كبير، همه راشامل ميشود، مهم اينست كه انسان از سرمايه هاى موجود خود در راه
خدا ببخشد به هر كيفيت و به هر كميت باشد.
ثانيا: انفاق را از مفهوم فنا بيرون مى آورد، و رنگ بقا به آن ميدهد، چرا كه خداوندتضمين كرده با مواهب مادى و معنوى خود كه چندين برابر و گاه هزاران برابر - وحداقل ده برابر است - جاى آن را پر كند، و به اين ترتيب شخص انفاق كننده هنگامى كهبا اين روحيه و اين عقيده به ميدان مى آيد دست و دلبازترى خواهد داشت ، او هرگز احساسكمبود و فكر فقر به مغز خود راه نمى دهد، بلكه خدا را شكر مى گويد كه او را موفقبه چنين تجارت پرسودى كرده است .
همان تعبيرى كه قرآن مجيد در آيه 10 و 11 سوره صف فرموده است يا ايها الذين آمنواهل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم - تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فىسبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون : (اى كسانى كه ايمانآورده ايد آيا شما را به تجارت پرسودى كه از عذاب دردناك رهائيتان ميبخشد راهنمائىبنمايم ؟ - ايمان به خدا و پيامبرش ‍ بياوريد و در راه خدا بااموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد).
در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام ميخوانيم كه فرمود:
ينادى مناد كل ليلة لدوا للموت ! و ينادى مناد ابنوا للخراب !
و ينادى مناد اللهم هب للمنفق خلفا.
و ينادى مناد اللهم هب للممسك تلفا!
و ينادى مناد ليت الناس لم يخلقوا.
و ينادى مناد ليتهم اذ خلقوا فكروا فيما له خلقوا!:
در هر شب منادى آسمانى ندا ميدهد بزائيد براى مردن ! و منادى ديگرى ندا ميدهد بنا كنيدبراى ويرانى !
و منادى ندا ميدهد خداوندا! براى آنها كه انفاق ميكنند عوضى قرار ده .
و منادى ديگرى ندا ميكند خداوندا! براى آنها كه امساك ميكنند تلفى قرار ده !
و منادى ديگرى مى گويد: اى كاش مردم آفريده نميشدند! و منادى ديگرى صدا ميزند اىكاش اكنون كه آفريده شدند، انديشه ميكردند كه براى چه آفريده شده اند؟.
(منظور از اين مناديها كه ندا ميدهند فرشتگانند كه به فرمان خدا تدبير امور اين عالمميكنند).
در حديث ديگرى از آن حضرت ميخوانيم :
من ايقن بالخلف سخت نفسه بالنفقه !:
(كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود).
همين معنى از امام باقر (عليهالسلام ) و امام صادق (عليهالسلام ) نيزنقل شده است .
اما مساله مهم اينست كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن راقبول نميكند و بركت نمى دهد.
لذا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : شخصى خدمتش عرض كرد دو آيه درقرآن است كه هر چه من به سراغ آن ميروم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نميرسم ).
امام فرمود كدام آيه است .
عرض كرد نخست اين سخن خداوند بزرگ است كه مى گويد: ادعونى استجب لكم : مرابخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم من خدا را ميخوانم
اما دعايم مستجاب نميشود!
فرمود: آيا فكر ميكنى خداوند عز و جل وعده خود را تخلف كرده ؟.
عرض كرد نه .
فرمود پس علت آن چيست ؟
عرض كرد نميدانم .
فرمود ولى من به تو خبر ميدهم : من اطاع الله عز وجل فيما امره من دعائه من جهة الدعاء اجابه : كسى كه اطاعت خداوندمتعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد.
عرض كرد: جهت دعا چيست ؟ فرمود نخست حمد خدا ميكنى ، و نعمت او را يادآور ميشوى ، سپسشكر ميكنى بعد درود بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميفرستى ، سپس گناهانترا به خاطر مى آورى اقرار ميكنى و از آنها به خدا پناه ميبرى ، و توبه مينمائى ، اينستجهت دعا!
سپس فرمود: آيه ديگر كدام است ؟
عرض كرد: اين آيه است كه ميفرمايد: و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقيناما من در راه خدا انفاق ميكنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عائد من نمى شود!
امام (عليهالسلام ) فرمود: فكر ميكنى خداوند از وعده خود تخلف كرده ؟!
عرض كرد: نه .
فرمود: پس چرا چنين است ؟
عرض كرد نميدانم .
فرمود: لو ان احدكم اكتسب المال من حله ، و انفقه فى حله ، لم ينفق درهما الا اخلف عليه :اگر كسى از شما مال حلالى به دست آورد و در راهحلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نميكند مگر اينكه خدا عوضش را به او
ميدهد.
2 - اموال خود را بيمه الهى كنيد:
يكى از مفسران در اينجا تحليل جالبى دارد مى گويد:
عجب اين است كه تاجر هنگامى كه بداند يكى از اموالش در معرض تلف است حاضر است آنرا حتى به صورت نسيه بفروشد، هر چند طرف فقير باشد، مى گويد: اين بهتر از ايناست كه بگذارم و نابود شود.
و اگر تاجرى در چنين شرايطى اقدام به فروش اموالش نكند تا نابود شود او را(خطا كار) مى شمرند! و اگر در چنين شرائطى خريدار سرمايه دارى پيدا شود و بهاو نفروشد او را (بى عقل ) معرفى ميكنند.
و اگر علاوه بر همه اينها خريدار با داشتن تمكن مالى همه گونه وثيقه بسپارد و سندقابل اطمينانى نيز بنويسد در عين حال به او نفروشد (ديوانه ) اش ميخوانند!
ولى تعجب در اين است كه همه ما اين كارها را انجام ميدهيم و هيچكس آن را جنون نمى شمرد!
زيرا تمام اموال ما قطعا در معرض زوالاست و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت ، و انفاق كردن در راه خدا يكنوع وام دادنبه او است ، و ضامنى بسيار معتبر يعنى خداوند بزرگ فرموده : و ما انفقتم من شى ء فهويخلفه : هر چه را انفاق كنيد عوضش ‍ را ميدهد و در عينحال املاك خود را نزد ما گروگان گذاشته ، چرا كه هر چه در دست انسان است عاريتى ازناحيه اوست (و محكمترين سندها از كتب آسمانى در اين زمينه در اختيار ما نهاده ).
اما با همه اينها بسيارى از ما اموال خود را انفاق نميكنيم و ميگذاريم
از دستمان برود، نه اجرى داريم و نه شكرى .
3 - وسعت مفهوم (انفاق )
براى اينكه بدانيم مفهوم انفاق تا چه حد در اسلام گسترده است كافى است حديث زير رامورد توجه قرار دهيم :
پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:كل معروف صدقه ، و ما انفق الرجل على نفسه و اهله كتب له صدقة ، و ما وقى بهالرجل عرضه فهو صدقة ، و ما انفق الرجل من نفقة فعلى الله خلفها، الا ما كان من نفقهفى بنيان او معصية :
(هر كار نيكى به هر صورت باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب ميشود) (ومنحصر به انفاقهاى مالى نيست ).
و هر چه انسان براى حوائج زندگى خود و خانواده خود صرف ميكند صدقه نوشته ميشود.
و آنچه را كه انسان آبروى خود را با آن حفظ ميكند صدقه محسوب ميگردد.
و آنچه را انسان در راه خدا انفاق ميكند عوض آن را به او خواهد داد مگر چيزى كه صرفبنا شود (همچون بناى خانه !) يا در راه معصيت صرف گردد.
استثناء خانه ممكن است از اين نظر باشد كه عين آن باقى است به علاوه مردم بيشترينتوجهشان به آن است .
آيه و ترجمه


و اذا تتلى عليهم اياتنا بينات قالوا ما هذا الارجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد ءاباوكم و قالوا ما هذا الا افك مفترى وقال الذين كفروا للحق لما جاءهم ان هذا الا سحر مبين(43)
و ما اتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير(44)
و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما اتيناهم فكذبوا رسلى فكيف كان نكير(45)


ترجمه :
43 - هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده شود مى گويند او فقط مردى است كهميخواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش ‍ ميكردند باز دارد، و مى گويند: اين جز دروغبزرگى كه (به خدا) بسته شده چيز ديگرى نيست ، و كافران هنگامى كه حق بهسراغشان آمد گفتند: اين فقط يك سحر آشكار است !
44 - ما (قبلا) چيزى از كتب آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند (و به اتكاىآن سخنان تو را تكذيب كنند) و قبل از تو هيچ پيامبرى (نيز) براى آنها نفرست
45 - كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز آيات الهى را) تكذيب كردند در حالى كه اينهابه يكدهم (از قدرت و نيروى آنان ) نميرسند، (آرى ) آنها رسولان مرا تكذيب كردند وببين مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود؟!
تفسير:
با كدام منطق آيات ما را انكار ميكنند؟
آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بى ايمان در قيامت سخن ميگفت ، آيات مورد بحثبار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكسالعمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو ميكند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم درقيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست .
نخست مى گويد: هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده ميشود مى گويند اين مردفقط ميخواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش ميكردند باز دارد (و اذا تتلى عليهم آياتنابينات قالوا ما هذا الا رجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد آبائكم ).
اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين آيات بينات است كه به منظور تحريك حسعصبيت در اين قوم متعصب مطرح ميكردند.
مخصوصا تعبير به (آبائكم ) (پدران شما) به جاى (آبائنا) (پدران ما) بيشتربراى همين منظور است كه به آن قوم متعصب حالى كنند ميراث نياكان شما در خطر است ،بپاخيزيد و دست اين مرد را از آن كوتاه كنيد!
تعبير ما هذا الا رجل ... از دو نظر براى تحقير پيامبر بوده است ، يكى كلمه هذا (اين ) وديگرى رجل (مردى ) به صورت نكره ، در حالى كه همه آنها پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم ) را به خوبى و با سوابق روشن مى شناختند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن ، آيات را توصيف به بينات ميكند، يعنىدلائل حقانيتش همراه خود آن است ، و آنجا كه عيان است نياز
به بيان ندارد.
سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطرحمى ساختند بيان ميكند ميفرمايد: آنها مى گويند اين (قرآن ) جز دروغ بزرگى كه به خدابسته شده چيز ديگرى نيست ! (و قالوا ما هذا الا افك مفترى ).
(افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى هر چيزى است كه از صورتاصلى دگرگون شود، لذا بادهاى مخالف را (موتفكات ) مى گويند، سپس به دروغ وتهمت و هر سخن خلافى افك گفته شده ولى به گفته بعضى افك به دروغهاى بزرگگفته ميشود.
با اينكه تعبير به افك براى متهم ساختن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بهدروغ كافى بود ولى آنها با كلمه (مفترى ) آن را تاكيد ميكردند، بى آنكه هيچ دليلىبر اين ادعاى خويش داشته باشند.
و بالاخره سومين اتهامى را كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بستند تهمتسحر بود، چنانكه در پايان آيه مورد بحث ميخوانيم كسانى كه كافر شدند هنگامى كهحق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست ! (وقال الذين كفروا للحق لما جائهم ان هذا الا سحر مبين ).
عجب اينكه اين گروه گمراه هر سه تهمت خود را با صريحترين تاكيد كه همان حصر استبيان ميكردند، يكجا ميگفتند اين فقط سحر است جاى ديگر ميگفتند: اين فقط دروغ است ، وبالاخره در جاى سوم ميگفتند: او فقط ميخواهد شما را از معبودهاى نياكان باز دارد.
البته اين سه نسبت ناروا با هم تضادى ندارد - هر چند آنها از كلام ضد و نقيض ابانداشتند - بنا بر اين دليلى ندارد كه طبق گفته بعضى از مفسران ما هر يك از اين تهمتهارا به گروهى از كافران نسبت دهيم .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در مرتبه اول و دوم قرآن جمله :
قالوا را به كار برده ، اما در مرحله سوم بجاى آنقال الذين كفروا آورده است اشاره به اينكه همه اين بدبختيها ناشى از كفر و انكار حق ودشمنى با حقيقت است ، و گرنه چگونه ممكن است انسان بدون هيچدليل اينهمه تهمت را پشت سر هم به مردى كهدلائل حقانيت از سخنش ، عملش و سابقه اش روشن است نثار كند؟!
گويا آنها با اين تهمتهاى سه گانه برنامه حساب شده اى را در مبارزه با پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) تعقيب ميكردند از يكسو ميديدند كه آئين نوينى است وجاذبه دارد.
از سوى ديگر تهديدهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عذاب الهى در دنيا وآخرت خواه ناخواه گروهى را متوحش ‍ مى ساخت .
از سوى سوم معجزات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواه ناخواه در نفوس تودهمردم اثر داشت .
آنها براى خنثى كردن هر يك از اين موضوعات سه گانه تدبيرى انديشيده بودند دربرابر اين آئين نوين مساله حفظ ميراث گذشتگان را پيش ميكشيدند، در حالى كهگذشتگان آنها به گفته قرآن مصداق لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (چيزى نمى فهميدند وهدايتى نداشتند) بودند (بقره - 170).
گناهى ندارد كه مردم را از چنين رسومات خرافى كه ميراث جاهلان ابله است باز دارد.
و در برابر تهديدهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عذاب الهى مسالهدروغگوئى را مطرح ساخته بودند تا توده هاى مردم را آرام سازند.
و در برابر معجزات ، تهمت سحر را مطرح ميكردند، تا آن را به اين وسيله توجيه كرده ،مردم را از گرايش به آن باز دارند.
ولى چنانكه ميدانيم و تاريخ اسلام گواه آن است هيچيك از اين وسوسه هاى شيطانى موثرنيفتاد، و سرانجام مردم فوج فوج وارد اين آئين پاك شدند.
قرآن در آيه بعد بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان ميكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشناست ، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ ميدهد، مى گويد ما قبلا چيزى ازكتابهاى آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند و بر اساس آن به انكار دعوتتو بپردازند، و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم
(و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير).
اشاره به اينكه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده وكتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف ميبيند و به تكذيببرميخيزد، گاه مى گويد آئين نياكانتان از دست نرود، و گاه مى گويد اين دعوت جديددروغ است ، و گاه آورنده اش را ساحر ميخواند.
اما كسى كه تنها به اتكاء فكر خود - بدون هيچگونه وحى آسمانى - و با نداشتن بهرهاى از علم ، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.
از اين آيه ضمنا اين نكته استفاده ميشود كه انسان تنها به نيروىعقل خويش نميتواند راه پر نشيب و فراز زندگى را طى كند، بلكه بايد از نيروى وحىمدد گيرد و با كمك خضر رسالت گام بردارد و گر نه ظلمات است كه بايد از خطرگمراهى بترسد.
در آخرين آيه مورد بحث اين گروه سركش را با بيانى موثر و گويا مورد تهديد قرارداده ، چنين مى گويد: كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند (وكذب الذين من قبلهم ).
در حالى كه اينها از نظر قوت و قدرت حتى به يكدهم آنچه به اقوام پيشين داديمنميرسند (و ما بلغوا معشار ما آتيناهم ).
اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى آنها رسولان مرا تكذيب
كردند، بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود؟! (فكذبوا رسلى فكيف كان نكير).
شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و درمسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آئينه عبرت بگيريد، و پندهاى لازم را از زباناين ويرانه ها بشنويد، و سرنوشت خود را بر آن قياس كنيد كه نه سنت الهى تغييرپذير است و نه شما از آنها برتريد! (معشار) از ماده عشر و به همان معنى است (يكدهم).
بعضى آن را به معنى (عشر عشر) يعنى يكصدم گرفته اند، ولى بيشتر كتب لغت وتفاسير همان معنى اول را ذكر كرده اند، ولى به هرحال اينگونه اعداد جنبه تعدادى ندارد، و براىتقليل است در مقابل عدد هفت و هفتاد و هزار و مانند آن كه براى تكثير ميباشد.
بنا بر اين مفهوم آيه اينست كه ما گردنكشان نيرومندى را در هم كوبيديم كه اينها جزءكوچكى از قدرت آنان را ندارند!
نظير همين معنى در آيات متعدد ديگر قرآن وارد شده ، از جمله در آيه 6 سوره انعام ميخوانيم: الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الارض ما لم نمكن لكم و ارسلنا السماءعليهم مدرارا و جعلنا الانهار تجرى من تحتهم فاهلكناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرناآخرين آيا مشاهده نكردند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم اقوامى كه از شما نيرومندتربودند، امكاناتى به آنها داده بوديم كه به شما نداديم ، بارانهاى مفيد پيدرپى براىآنها فرستاديم ، و نهرها از زير درختان باغهاى آنها جارى ساختيم ، اما به هنگامى كهطغيان كردند آنان را به خاطر گناهانشان نابود كرديم و گروه ديگرى بعد از آنان بهوجود آورديم .
نظير همين معنى در آيات 21 سوره مومن ، و آيه 9 سوره روم ، نيز وارد شده است .
واژه (نكير) از ماده (انكار) و به معنى همانست و منظور از انكار خداوند همان مجازات وعذاب او است .
آيه و ترجمه


قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الانذير لكم بين يدى عذاب شديد(46)


ترجمه :
46 - بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز ميدهم و آن اينكه دو نفر دو نفر، يا يكنفر يكنفربراى خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، اين دوست و همنشين شما (محمد)هيچگونه جنون ندارد، او فقط بيم دهنده شما در برابر عذاب شديد (الهى ) است .
تفسير:
انقلاب فكرى ريشه هر انقلاب اصيل
در اين بخش از آيات و آيات آينده كه بحثهاى اواخر اين سوره راتشكيل ميدهد بار ديگر به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور ميدهد كهآنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، و از گمراهى باز دارد، و همچون بحثهاىگذشته پنج بار پيامبر را مخاطب ساخته مى گويد: به آنها بگو...(قل ...).
در نخستين آيه به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى واقتصادى و فرهنگى اشاره كرده ، و در جمله هائى بسيار كوتاه و پر محتوا مى گويد: بهآنها بگو من تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم ، و آن اينكه براى خدا قيام كنيد. دونفر، دو نفر، يا يكنفر، يكنفر، سپس انديشه كنيد(قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا).
(اين دوست و همنشين شما (محمد) هيچگونه انحراف فكرى و جنون ندارد)
(ما بصاحبكم من جنة ).
بلكه او فقط بيم دهنده شما است در برابر عذاب شديد الهى (ان هو الا نذير لكم بينيدى عذاب شديد).
كلمات و تعبيرات اين آيه هر كدام اشاره به مطلب مهمى است كه ده نكته آن را ذيلا مىآوريم :
1 - جمله (اعظكم ) (شما را اندرز ميدهم ) در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير وصلاح شما را در اين سخن در نظر ميگيرم نه هيچ مساله ديگر.

next page

fehrest page

back page