بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 16, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

به همين دليل پيشوايان بزرگ اسلام كسانى را كه در مساءله خداشناسى سخت در ترديدفرو مى رفتند از همين طريق ارشاد مى نمودند.
داسـتـان مرد سرگردانى را كه در امر خداشناسى گرفتار شك و ترديد شده بود، و امامصادق (عليه السلام ) از همين راه فطرى و درونى او را ارشاد فرمود، همه شنيده ايم .
عرض كرد: يا بن رسولالله دلنى على الله ما هو؟ فقد اكثر على المجادلون و حيرونى !
فـقـال له الامـام (عـليـه السـلام ): يـا عـبـدالله ! هـل ركـبـت سـفـيـنـة قـط؟قـال نـعـم ، قـال فـهـل كـسـر بـك حـيـث لا سـفـيـنـة تـنـجـيـك و لا سـبـاحـة تـغـنـيـك ؟قال نعم .
قـال فـهـل تـعـلق قـلبـك هـنـالك ان شـيـئا مـن الاشـيـاء قـادر عـلى ان يـخـلصـك مـن ورطتك ؟قال : نعم .
قـال الصـادق (عـليه السلام ) فذلك الشى ء هو الله القادر على الانجاء حيث لا منجى ، وعلى الاغاثة حيث لا مغيث :
(اى فرزند رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مرا به خدا راهنمائى كن او كيست ؟زيـرا وسـوسه گران مرا حيران ساخته اند، امام فرمود اى بنده خدا! آيا هرگز سوار بركـشـتـى شـده اى ؟ عـرض كرد آرى ، فرمود: هرگز كشتى تو شكسته است در آنجا كه هيچكـشـتـى ديـگـرى براى نجات تو نبوده ، و قدرت بر شناگرى نداشته اى ؟ عرض كرد:آرى ، فـرمـود در آن حـالت آيـا قـلب تـو به اين امر تعلق گرفت كه وجودى هست كه مىتواند تو را از آن مهلكه نجات دهد؟ عرض كرد آرى .
امـام صـادق فـرمـود او خـداوندى است كه قادر بر نجات است در آنجا كه هيچ نجات دهنده وفريادرسى نيست ).
در آخـريـن آيه مورد بحث بعد از ذكر اينهمه استدلالات بر توحيد و خداپرستى مخالفانرا بـا تهديدى شديد و كوبنده مواجه ساخته ، مى گويد: (آنها آيات ما را انكار كنند، ونـعـمـتـهـاى ما را ناديده بگيرند، و چند روزى از لذات زودگذر بهره ببرند، اما به زودىخـواهـنـد فـهـمـيـد) كـه عـاقـبـت كـفـر و شـرك آنـها به كجا خواهد رسيد؟ و آنها را به چهسرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت ؟ (ليكفروا بما آتيناهم و ليتمتعوا فسوف يعلمون).
گـرچـه ظـاهر آيه در اينجا امر به كفر و انكار آيات الهى است ، اما بديهى است منظور ازآن تـهديد است ، درست مثل اينكه به يك شخص جنايتكار ستمگر مى گوئيم : هر جنايتى ازدستت مى آيد بكن ، اما به زودى نتيجه تلخ اعمالت را يكجا خواهى چشيد!.
در اينگونه عبارات گرچه صيغه امر به كار مى رود اما هدف از آن تهديد است ، نه طلب .
جالب اينكه جمله فسوف يعلمون به صورت مطلق آمده نمى گويد چه چيز
را مى دادند، بلكه مى گويد (به زودى خواهند دانست ) اين اطلاق كلام براى آن است كهمـفـهـومـش هـر چـه وسـيـعـتـر بـاشـد و ذهـن شـنـونـده در هـيـچ حـدى مـحـدود نـگـردد، نـتـيـجهاعمال ، عذاب الهى ، رسوائى در دو جهان و هرگونه بدبختى ديگر.
نكته :
شدائد زمينه ساز شكوفائى فطرت است
بـه خـواسـت خـداونـد در ذيـل آيـه 30 سـوره روم پـيـرامـون فـطـرى بـودناصل توحيد و خداشناسى مشروحا سخن خواهيم گفت آنچه در اينجا ذكر آن لازم است اين استكـه قـرآن مـجيد در آيات فراوانى از مشكلات و سختيها به عنوان يك وسيله ظهور و بروزاين فطرت انسانى سخن مى گويد:
در يك جا مى گويد: و ما بكم من نعمة فمن الله ثم اذا مسكم الضر فاليه تجارون ثم اذاكـشـف الضر عنكم اذا فريق منكم بربهم يشركون : (آنچه از نعمتها داريد از خدا است ، وچون بلائى به شما رسد به درگاه او فرياد مى كشيد اما هنگامى كه بلا را از شما برطـرف مـى كـنـد بـاز گـروهـى از شـمـا مـشـرك مـى شـونـد)!(نحل - 53 - 54).
در سـوره يـونـس هـمين معنى به صورت ديگرى مطرح شده : و اذا مس الانسان الضر دعانالجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضرمسه : (هنگامى كهرنـج و بلائى به انسان رسد در همان لحظه ما را مى خواند خفته ، يا نشسته يا ايستاده ،اما هنگامى كه رنج او را بر طرف ساختيم آنچنان در غفلت فرو مى رود كه گوئى هرگزما را براى حل مشكلش نخوانده است )! (يونس ‍ - 12).
در سـوره روم آيـه 33، و سـوره زمـر آيـه 49، و در سـوره اسـراء آيه 67 - 69 نيز همينمطلب با عبارات ديگر و اشارات پر معنى آمده است .
در آيـات مـورد بـحـث نـيـز خـوانـديـم كـه ايـن گـروه مـشـركـان درحال آلودگى خاطر، به سراغ بتها مى روند، ولى هنگامى كه به سفر دريا مى شتابند وطوفانها و گردابها و بادهاى مخالف آنها را احاطه مى كنند و كشتيشان همچون يك پر كاهروى امواج به هر سو پرتاب مى شود، و دست آنان از همه چيز بريده و كوتاه مى گرددنـور تـوحـيـد در قـلبشان درخشيدن مى گيرد، تمام معبودهاى ساختگى به كنار مى روند وخـلوص كـامـل - امـا خـلوص اجـبـارى و بـى ارزش ! - فـراهـم مى شود، ولى به مجرد اينكهطـوفـانـها فرو نشست ، و حالت عادى بازگشت ، پرده ها فرو مى افتد و خارهاى جانگدازشرك و بت پرستى در اطراف اين گل ظاهر مى شوند.
مـمـكـن اسـت گـفـتـه شـود ايـن حـال تـوجـه بـر اثـر تـلقـيـن و رسـوبـات فـكـرىحاصل از فرهنگ اجتماعى و افكار محيط است .
ايـن سـخـن در صـورتـى قـابـلقـبـول اسـت كـه ايـن مساءله تنها براى افراد مذهبى و در محيطهاى مذهبى آزموده شود اما باتـوجـه بـه ايـنـكه اين حالت حتى براى سرسختترين منكران خدا، و در جوامع غير مذهبى ،نيز پديد مى آيد روشن مى شود كه ريشه اش در جاى ديگر نهفته است ، در ضمير ناآگاهانسان و در درون فطرت و سرشت او.
آيه و ترجمه


اءولم يـروا اءنـا جـعـلنـا حـرمـا امـنـا و يـتـخـطـف النـاس مـن حـولهـماءفبالباطل يؤ منون و بنعمة الله يكفرون(67)
و مـن اءظـلم مـمـن افـتـرى عـلى الله كـذبـا اءو كـذب بـالحق لما جاءه اءليس فى جهنم مثوىللكافرين(68)
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين(69)


ترجمه :
67 - آيا نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنها(در بـيـرون ايـن حـرم ) مـى ربـايند؟ آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مىكنند؟.
68 - چـه كـسـى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ مى بندد، يا حق را پس از آنكهبه سراغش آمد تكذيب مى كند؟ آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست ؟
69 - و آنـهـا كـه در راه مـا (بـا خـلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد و خدا بانيكوكاران است .
شاءن نزول :
در تـفـسـيـر (در المـنـثـور) ذيـل آيـه مـورد بـحـث از (ابـن عـبـاس ) چـنـيـننقل شده
(گـروهـى از مـشـركـان گـفـتـنـد: اى مـحـمـد! اگـر مـاداخـل در ديـن تو نمى شويم تنها به خاطر اين است كه مى ترسيم مردم ما را بربايند (وبـه سـرعـت نـابـود كـنـند) چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند، به محضايـنـكه به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم به سرعت ما را مى ربايند، و خوراكيك نفر از آنها هستيم !
در اينجا آيه ا و لم يروا... نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:
در آيـات گـذشـتـه نيز به اين بهانه مشركان به صورت ديگرى اشاره شده بود كه مامـى تـرسـيـم اگـر اظـهـار ايـمـان كـنـيـم و بـه دنـبـال آن هـجـرت نـمـائيـم زنـدگـى مـامختل گردد كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت .
در آيـات مـورد بحث قرآن از طريق ديگرى به آنها پاسخ مى گويد و مى فرمايد: (آياآنـهـا نـديـدنـد كه ما براى آنها حرم امنى قرار داديم ) (سرزمين پاك و مقدس مكه ) (اولميروا انا جعلنا حرما آمنا).
در حـالى كـه عـرب در نـاامـنـى به سر مى برند، و در بيرون اين سرزمين انسانها را مىربـايـنـد، هـمـه جـا غارت است و كشتار، اما اين سرزمين همچنان امن و امان باقى مانده است (ويتخطف الناس من حولهم ).
خـدائى كـه قـادر اسـت در ايـن دريـاى مـتـلاطـم و طوفانى سرزمين حجاز حرم مكه را همچونجزيرهاى آرام و امن و امان قرار دهد چگونه قدرت ندارد آنها را در برابر دشمنان حفظ كند؟و چـگـونـه آنـهـا از ايـن مـردم ضـعـيـف و نـاتـوان در بـرابـر خـداونـد بـزرگ و قـادرمتعال وحشت دارند؟!
(آيا با اين حال آنها به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند)؟!
(افبالباطل يؤ منون و بنعمة الله يكفرون ).
كوتاه سخن اينكه خداوندى كه مى تواند در ميان يك سرزمين گسترده بحرانى ، كه جمعىاز مـردم نـيـمه وحشى در آن سكونت دارند يك منطقه كوچك را در امنيت فرو برد چگونه نمىتواند انسانهاى مؤ من را در ميان انبوهى كافر و بى ايمان حفظ كند؟
پس از ذكر اين دليل روشن در آيه بعد چنين نتيجه گيرى و جمع بندى مى كند: (آيا كسىظـالمـتـر از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكارمى كنند پيدا مى شود)؟! (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه ).
مـادلائل آشـكـارى بـراى شـما اقامه كرديم كه جز (الله ) شايسته پرستش نيست اما شمابـر خـدا دروغ مـى بنديد و شريكانى براى او مى تراشيد، و حتى مدعى هستيد كه اين يكبرنامه الهى است !
از سـوى ديـگـر قـرآنى بر شما نازل كرديم كه نشانه هاى حق در آن لائح است ، اما شماهمه اينها را ناديده گرفته و پشت سر افكنديد، آيا ظلم و ستمى از اين برتر تصور مىشود؟ ظلم بر خويشتن ، و ظلم بر همه انسانها، چرا كه شرك و كفر ظلم عظيم است .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر آيـا ظـلم بـه مـعـنـى وسـيـع كلمه جز انحراف و خارج ساختن چيزى ازمـحـل شـايسته اش مى باشد؟ آيا بدتر از اين پيدا مى شود كه انسان يك مشت سنگ و چوببيارزش را همرديف خالق آسمانها و زمين قرار دهد؟
بـعـلاوه شـرك خـمير مايه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى ديگر در واقع از آن سرچشمهمى گيرد، هواپرستى ، مقام پرستى ، و دنياپرستى هر كدام نوعى از شرك است .
ولى بـدانـيـد عـاقـبـت شـومـى در انـتـظـار مـشـركـان اسـت (آيـامحل و جايگاه كافران دوزخ نيست )؟ (اليس فى جهنم مثوى للكافرين ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در 15 مـورد از قـرآن مـجـيد افرادى به عنوان (ظالمترين مردم )معرفى شده اند كه همه آنها با جمله استفهاميه (من اظلم ) (استفهام انكارى ) شروع شدهاست .
دقـت در ايـن آيـات نـشـان مـى دهـد كـه آيـات مـزبـور گـرچـهمـسـائل مـتـنـوعـى ظـاهـرا در آنـهـا مـطرح است ، اما همه آنها به ريشه شرك باز مى گردد،بـنـابـرايـن هـيـچ تـضادى در ميان آنها نيست (براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه183 - ذيل آيه 21 سوره انعام - مراجعه فرمائيد).
آخـرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است واقعيت مهمى را بيان مىكند كه عصارهاى از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز آن است .
مـى فـرمـايـد: راه خـدا گـرچـه مـشـكـلات فـراوان دارد،مـشـكـل از نـظـر شـنـاخـت حـق ، مـشـكـل از نـظـر وسـوسـه هـاى شـيـاطـيـن جـن و انـس ،مـشـكـل از نـظـر مـخـالفـت دشـمـنـان سـرسـخـت و بـى رحـم ، ومـشـكـل از نـظـر لغـزشـهـاى احـتـمالى اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اينمشكلات نيرو و اطمينان مى دهد و حمايت مى كند و آن اينكه : (كسانى كه در راه ما جهاد كنندمـا آنـها را به طرق خويش ‍ هدايت مى كنيم ، و خداوند با نيكوكاران است ) (و الذين جاهدوافينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ).
در اينكه منظور از (جهاد) در اينجا چيست ؟ و آيا جهاد با دشمن است ، يا جهاد با نفس ، ياجهاد در راه شناخت خدا از طرق علمى و استدلالى ؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند.
و هـمـچنين در مورد تعبير (فينا) كه آيا منظور در راه رضاى خدا است ، يا در راه جهاد بانفس ، يا در طريق عبادت ، يا در طريق مبارزه با دشمن ؟
ولى پـيـدا اسـت كـه هـم تـعـبـيـر بـه (جـهـاد) تـعـبـير وسيع و مطلقى است و هم تعبير(فـيـنـا)، بـنابراين هرگونه جهاد و تلاشى را كه در راه خدا و براى او و به منظوروصـول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود، خواه در طريق كسب معرفت باشد، ياجـهـاد بـا نـفـس ، يـا مـبارزه با دشمن يا صبر بر طاعت ، يا شكيبائى در برابر وسوسهمعصيت ، يا در مسير كمك به افراد مستضعف ، و يا انجام هر كار نيك ديگر.
كـسـانـى كـه در ايـن راه هـا بـه هـر شـكـل و هـر صـورت بـراى خـدا مـجـاهـده كـنـنـدمشمول حمايت و هدايت الهى هستند.
ضـمـنـا از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از (سبل ) در اينجا راه هاى مختلفى است كهبـه سـوى خـدا مـنـتـهى مى شود: راه جهاد با نفس ، راه مبارزه با دشمنان ، راه علم و دانش وفرهنگ ، خلاصه جهاد در هر يك از اين راه ها سبب هدايت به مسيرى است كه به خدا منتهى مىشود.
ايـن وعـده اى اسـت كـه خـداوند مؤ كدا به همه مجاهدان راهش داده ، و با انواع تاءكيدات (لامتاءكيد و نون تاءكيد ثقيله ) آن را مؤ كد ساخته و پيروزى و ترقى و موفقيت را در گرودو چيز شمرده ، (جهاد) و (خلوص نيت ).
جـمـعـى از فلاسفه معتقدند كه انديشه و مطالعه و تفكر ايجاد علم و دانش نمى كند، بلكهروح انسانى را براى پذيرش صور معقولات آماده مى سازد و هنگامى كه روح انسانى آمادهپذيرش شد فيض علم از خالق متعال و واهب الصور بر روح انسان پاشيده مى شود.
بنابراين انسان بايد در اين راه جهاد كند ولى هدايت به دست خدا است .
و اينكه در حديث وارد شده است كه علم به كثرت تعليم و تعلم نيست بلكه نورى است كهخداوند به قلب هر كس بخواهد و شايسته بداند مى افكند نيز ممكن
است اشاره به همين معنى باشد.
نكته ها:
1 - (جهاد) و (اخلاص )
از آيـه فـوق بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه هرگونه شكست و ناكامى نصيب ما شودمعلول يكى از دو چيز است : يا در جهاد كوتاهى كرده ايم ، و يا اخلاص در كار ما نبوده است، و اگر اين دو با هم جمع شود بنا به وعده مؤ كد الهى ، پيروزى و هدايت حتمى است .
و اگر درست بينديشيم مى توانيم سرچشمه مشكلات و مصائب جوامع اسلامى را در همين امرپيدا كنيم .
چرا مسلمانان پيشرو ديروز، امروز عقب مانده اند؟
چـرا دسـت نـيـاز در هـمـه چـيـز حتى در فرهنگ و قوانين خويش به سوى بيگانگان دراز مىكنند؟
چـرا بـراى حـفـظ خـود در برابر طوفانهاى سياسى و هجومهاى نظامى بايد به ديگرانتكيه كنند؟
چرا يك روز ديگران ريزه خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند اما امروز بايد بر سرسفره ديگران بنشينند؟
و بـالاخـره چـرا در چـنـگـال ديـگـران اسـيـرنـد و سـرزمـيـنـهـاى آنـهـا دراشغال متجاوزان ؟!
تـمـام ايـن (چـراهـا) يـك پـاسخ دارد و آن اينكه يا جهاد را فراموش كرده اند و يا نيتهاآلوده شده است .
آرى جـهـاد در صـحـنـه هـاى عـلمـى و فـرهـنـگـى و سـيـاسـى و اقـتصادى و نظامى به دستفراموشى سپرده شده ، حب نفس و عشق به دنيا و راحت طلبى و كوته نگرى و اغراض
شـخـصـى بر آنها چيره شده ، تا آنجا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگانىاست كه دشمن از آنها قربانى مى گيرد!
خـودبـاخـتـگى گروهى غربزده و شرقزده ، خودفروختگى جمعى از زمامداران و سران ، وياس و انزواى دانشمندان و متفكران هم جهاد را از آنها گرفته ، و هم اخلاص را.
هـر گـاه مـختصر اخلاصى در صفوف ما پيدا مى شود و مجاهدان ما تكانى به خود مى دهندپيروزيها پشت سر يكديگر فرا مى رسد.
زنجيرهاى اسارت گسسته مى شود.
يـاءسـهـا تـبـديـل بـه امـيـد و نـاكـامـيها مبدل به كاميابى ، ذلت به عزت و سربلندى ،پـراكـنـدگـى و نـفـاق بـه وحدت و انسجام تبديل مى گردد، و چه عظيم و الهام بخش استقرآن كه در يك جمله كوتاه هم درد و هم درمان را بيان كرده !
آرى آنها كه در راه خدا جهاد مى كنند مشمول هدايت الهى هستند و بديهى است كه با هدايت اوگمراهى و شكست مفهومى ندارد.
اگـر مـى بـيـنـيـم در بـعـضـى از روايـات اهـلبـيـت (عـليـهـم السـلام ) ايـن آيه تفسير بهآل مـحـمـد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيروان آنها شده است بيان مصداق كاملى از آناسـت ، چـرا كـه آنـهـا در طـريـق جـهـاد و اخـلاص پـيـشـگـام و پـيـشـقـدم بـودنـد و هـرگـزدليل بر محدوديت مفهوم آيه نخواهد بود.
بـه هـر حـال هر كس اين حقيقت قرآنى را به روشنى در تلاشها و كوششهايش لمس مى كندكه وقتى براى خدا و در راه او به تلاش و پيكار برمى خيزد درها به روى او گشوده مىشود، و مشكلات آسان و سختيها قابل تحمل و سرانجام مى گردد.
2 - مردم سه گروهند:
گروهى منكران لجوجند كه هيچ هدايتى براى آنها سودى نمى دهد،
و گروهى پيكارگر مخلص هستند كه به حق مى رسند.
امـا گـروه سـومـى از اينها هم برترند، آنها دور نيستند تا نزديك شوند، از او جدا نيستندكه به او بپيوندند، چرا كه هميشه با اويند!
آيـه گـذشـتـه (و مـن اظـلم مـمـن افـتـرى ) اشـاره بـه گـروهاول بود.
جمله و الذين جاهدوا فينا اشاره به گروه دوم است .
و جمله ان الله لمع المحسنين اشاره به گروه سوم !.
ضمنا از اين تعبير روشن مى شود كه مقام (محسنين ) از مجاهدين فراتر است چرا كه آنهاعـلاوه بـر جـهـاد و تـلاش در راه نجات خود داراى مقام ايثار و احسانند و براى ديگران نيزتلاش مى كند.
پـروردگارا! آنچنان توفيقى به ما مرحمت كن كه در تمام عمر دست از تلاش و كوشش درراه تو باز نداريم .
خـداوندا! آنچنان اخلاصى مرحمت فرما كه به غير از تو نينديشيم ، و براى غير تو گامبرنداريم .
بـارالهـا! مـا را از مـقـام مـجـاهـدان فـراتـر بـر، و بـه مـقـام احـسـان و ايـثـار مـحـسـنـيـننائل گردان ، و در همه عمر زير پوشش هدايتت قرار ده ! آمين يا رب العالمين !


سوره روم


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 60 آيه است
محتواى سوره روم
از آنـجـا كـه ايـن سـوره مـطـابـق مـشـهـور تـمـامـا در مـكـهنـازل شده است ، محتوا و روح سوره هاى مكى در آن منعكس مى باشد، يعنى بيش از همه چيزبـحـث از مـسـاءله (مـبـدء) و (معاد) مى كند، چرا كه دوران مكه دوران آموزشى اعتقاداتاصـيـل اسلامى ، توحيد و مبارزه با شرك ، و توجه به معاد و دادگاه رستاخيز بود، و درلابلاى اين مباحث مطالب ديگرى در ارتباط با آنها نيز مطرح شده است .
در حقيقت مطالب اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد.
1 - پـيشگوئى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى شد، بهمـناسبت گفتگوئى كه ميان مسلمانان و مشركان در اين زمينه روى داده بود كه مشروح آن بهخواست خدا خواهد آمد.
2 - گوشه اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى ايمان ، و سپس تهديدهائى نسبتبه آنها در مورد عذاب و كيفر الهى در رستاخيز.
3 - بـخـش مـهـمـى از آيـات عـظـمـت خـداونـد در آسـمـان و زمـيـن و در وجـود انـسـانـهـا ازقـبـيـل خـروج حـيـات از مرگ ، و مرگ از حيات ، خلقت انسان از خاك ، نظام زوجيت و آفرينشهمسران براى انسانها و رابطه مودت در ميان آنها، آفرينش آسمان و زمين ، اختلاف زبانها،نعمت خواب در شب و جنبش در روز، ظهور رعد و برق و باران ، و حيات زمين بعد از مرگ ، وتدبير امر آسمان و زمين به امر خدا.
4 - سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى براى شناخت خدا.
5 - بازگشت به شرح و تبيين حالات افراد بى ايمان و گنهكار، و ظهور فساد
در زمين بر اثر گناهان آنها.
6 - اشاره اى به مساءله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى .
7 - بـازگـشـت مـجـددى بـه دلائل تـوحـيـد و نـشـانـه هـاى حـق ومسائل مربوط به معاد.
روى هـم رفـتـه در ايـن سـوره هـمـچـون سـوره هـاى ديـگـر قـرآنمسائل استدلالى و عاطفى و خطابى چنان بهم آميخته شده است كه معجون كاملى براى هدايتو تربيت نفوس فراهم ساخته است .
فضيلت سوره روم
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) كه قبلا نيز به آن اشاره كرديم چنين آمده است :
(هـر كـس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند بخدا سوگنداهـل بـهـشـت اسـت و هـيـچ در ايـن سـخـن اسـتـثـنا نمى كنم ... و اين دو سوره موقعيت مهمى نزدپروردگار دارند).
و در حـديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده : (من قرئها كان لهمن الاجر عشر حسنات بعدد كل ملك سبح الله بين السماء و الارض و ادرك ما ضيع فى يومهو ليـلتـه ): (هـر كـس سـوره روم را بـخـوانـد پـاداشـىمـعـادل ده حـسـنـه بـه تـعـداد هر فرشته اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدا مى گويدخواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد)
بـديـهـى است كسى كه محتواى اين سوره را كه سراسر درس توحيد خدا و دادگاه بزرگقـيـامـت است در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند وروز جـزا و مـحـكـمـه عـدل الهـى را مـسـلم بداند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى كند كهشايسته چنين پاداش بزرگى است .
آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الم(1)
غلبت الروم(2)
فى اءدنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون(3)
فى بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤ منون(4)
بنصر الله ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم(5)
وعد الله لا يخلف الله وعده و لكن اءكثر الناس لا يعلمون(6)
يعلمون ظهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون(7)


ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - الم
2 - روميان مغلوب شدند.
3 - (و ايـن شـكـسـت ) در سـرزمـين نزديكى رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودى غلبهخواهند كرد.
4 - در چـنـد سـال ، هـمـه كـارهـا از آن خـدا اسـت ، چـهقـبـل و چـه بـعـد (از ايـن شـكـسـت و پـيـروزى ) و در آن روز مـؤ مـنـانخوشحال خواهند شد.
5 - به سبب يارى پروردگار، خداوند هر كس را بخواهد نصرت مى دهد و او عزيز و حكيماست .
6 - ايـن چـيـزى است كه خدا وعده كرده ، و وعده الهى هرگز تخلف نمى پذيرد، ولى اكثرمردم نمى دانند.
7 - آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دادند، و از آخرت (و پايان كار) بيخبرند.
شاءن نزول :
مـفـسـران بـزرگ هـمـگـى اتـفـاق دارنـد كـه آيـات نـخـسـتـيـن ايـن سـوره بـديـن سـبـبنـازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه بود، و مؤ مناندر اقـليـت قـرار داشـتـند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت ، و در اين نبرد ايرانيانپيروز شدند.
مـشـركـان مـكه اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! و گفتند:ايـرانـيـان مـجـوسـى هـسـتـنـد و مـشـرك (دوگـانـه پـرسـت ) امـا رومـيـان مـسـيـحـيـنـد واهـل كتاب ، همانگونه كه (ايرانيان ) بر (روميان ) غلبه كردند پيروزى نهائى ازآن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد و ما پيروز مى شويم .
گـرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه و مايه اى نداشت اما در آن جو و محيط براى تبليغدر ميان مردم جاهل خالى از تاءثير نبود، لذا اين امر بر مسلمانان
گران آمد.
آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت : گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزىنـمـى گـذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگوئى را نيز بيانداشت و گفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد!.
ايـن پـيشگوئى قاطع قرآن كه از يكسو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آنبـه عـلم بـى پـايـان پـروردگـار بـه عـالم غـيـب اسـت ، و از سـوى ديـگـر نـقـطـهمـقابل تفاءل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى گويند بعضى ازآنـان بـا مـشـركـان روى ايـن مـسـاءله شـرط بندى مهمى كردند! (آن روز هنوز حكم تحريماينگونه شرط بنديها نازل نشده بود).
تفسير:
يك پيشگوئى عجيب !
اين سوره جزء 29 سوره اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى شود (الم ).
كـرارا در تـفـسـيـر ايـن حـروف مـقـطـعـه (مـخـصـوصـا در آغـاز سـوره بـقـره ،آل عمران و اعراف ) بحث كرده ايم .
تـنـها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه برخلاف بسيارى از سوره هائىكه با حروف مقطعه آغاز مى شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى ازعـظـمـت قـرآن نمى يابيم ، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است ،ولى با دقت روشن مى شود كه اين بحث نيز
بـيان عظمت قرآن است ، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه هاى اعجاز و عظمتاين كتاب آسمانى محسوب مى شود.
بعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد: (روميان مغلوب شدند) (غلبت الروم ).
(و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد) (فى ادنى الارض ).
نـزديـك بـه شـمـا مـردم مـكـه ، در شـمال جزيره عرب ، در اراضى شام ، در منطقه اى ميان(بصرى ) و (اذرعات ).
و از اينجا معلوم مى شود كه منظور از (روم ) روم شرقى است نه روم غربى .
بـعـضـى از مـفـسـران مـانـنـد مـرحـوم شـيـخ طـوسـى در تـبـيـاناحـتـمـال داده انـد كـه مـنـظور نقطه نزديكى به سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلىواقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود.
درسـت اسـت كـه تـفـسير اول با الف و لام عهد در كلمه (الارض ) مناسبتر است ولى بهطورى كه خواهيم گفت از جهاتى تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد.
در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد كه شايد تفاوت زيادى از نظر نتيجه با تفسير دومنـداشـتـه بـاشـد، و آن ايـنـكـه مـنـظور از اين زمين ، زمين روم است يعنى آنها در نزديكترينسـرحـداتـشـان با ايران گرفتار شكست شدند. و اين اشاره به اهميت و عمق اين شكست استچـرا كـه شـكـسـت در نـقـطـه هـاى دور دسـت و مرزهاى بعيد، چندان مهم نيست ، مهم آن است كهكشورى در نزديكترين مرزهايش به دشمن كه از همه جا قويتر و نيرومندتر است گرفتارشكست شود.
بـنـابـرايـن ذكـر جمله (فى ادنى الارض ) اشاره اى خواهد بود به اهميت اين شكست ، وطـبـعـا پـيـشـگـوئى از پـيـروزى طـرف مـغـلوب ظـرف چـنـدسال آينده
واجـد اهـمـيـت بـيـشـتـرى خـواهـد بـود كـه جـز از طـريـق اعـجـازقابل پيش بينى نيست !
سپس اضافه مى كند: (آنها (روميان ) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد) (و هممن بعد غلبهم سيغلبون ).
بـا ايـنـكـه جـمـله (سـيـغلبون ) (به زودى غالب مى شوند) براى بيان مقصود كافىبود، ولى مخصوصا تعبير (من بعد غلبهم ) (بعد از مغلوبيتشان ) بر آن افزوده شدهاسـت ، تـا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد، چرا كه غالب شدن يك جمعيت مغلوب آنهم درنـزديـكـترين و نيرومندترين مرزهايش ، در يك مدت كوتاه غير منتظره است و قرآن صريحااز اين حادثه غير منتظره خبر مى دهد.
سـپـس حـدود سـالهـاى آن را بـا ايـن عـبـارت بـيـان مـى كـنـد: (در چـنـدسال )! (فى بضع سنين ).
و مى دانيم مفهوم تعبير (بضع ) حداقل سه و حداكثر آن نه مى باشد.
و اگـر مـى بـينيد خداوند از آينده خبر مى دهد، به خاطر آن است كه همه چيز و همه كار بهدست او است چه قبل از پيروزى و چه بعد از پيروزى اين قوم شكست خورده ) (لله الامر منقبل و من بعد).
بديهى است بودن همه چيز به دست خدا و به فرمان و اراده او، مانع از اختيار و آزادى ارادهما، و تلاش و كوشش و جهاد در مسير اهداف مورد نظر نيست به تعبير ديگر اين عبارت نمىخـواهـد اخـتـيـار را از ديـگـران سـلب كند، بلكه مى خواهد اين نكته را روشن سازد كه قادربالذات و مالك على الاطلاق او است و هر كس هر چيزى دارد از او دارد.
سـپـس مـى افـزايـد اگـر امـروز كـه رومـيـان شـكـسـت خـوردنـد مـشـركـانخـوشـحـال شـدنـد (در آن روز كـه رومـيـان غـالب شـدنـد مـؤ مـنـانخوشحال خواهند شد)! (و يومئذ يفرح المؤ منون ).
آرى (خوشحال مى شوند به نصرت الهى ) (بنصر الله ).
(خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند، و او شكست ناپذير و مهربان است ) (ينصر منيشاء و هو العزيز الرحيم ).
در اينكه منظور از خوشحالى مسلمانان در آن روز چيست ؟ جمعى گفته اند منظور خوشحالىاز پـيـروزى رومـيان است هر چند آنها نيز در صف كفار بودند، اما چون داراى كتاب آسمانىبـودنـد پـيـروزى آنها بر مجوسيان مشرك يك مرحله از پيروزى (توحيد) بر (شرك) بود.
و بـعـضـى افـزوده انـد: مـؤ مـنـان از ايـن خـوشـحـال شـدنـد كـه ايـن حـادثـه را بـهفال نيك گرفتند و دليلى بر پيروزى آنها بر مشركان .
يـا ايـنـكـه شـادى آنان از اين بود كه عظمت قرآن و صدق پيشگوئى قاطع آن كه خود يكپيروزى مهم معنوى براى مسلمين محسوب مى شد در آن روز ظاهر گشت .
ايـن احـتـمـال نـيـز بـعـيـد بـه نـظـر نـمى رسد كه پيروزى روميان مقارن بود با يكى ازپـيـروزيـهـاى مسلمين بر مشركان بخصوص اينكه در بعضى از كلمات مفسران بزرگ آمدهكـه اين پيروزى مقارن پيروزى (بدر)، و يا مقارن (صلح حديبيه ) بود كه آن نيزدر نوع خود يك پيروزى بزرگ محسوب مى شد. مخصوصا تعبير بنصر الله نيز تناسببا اين معنى دارد.
خـلاصـه ، مـسـلمـانـان در آن روز از جـهـات مـخـتـلفـىخوشحال شدند:
از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود.
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن .
و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا (صلح حديبيه ) يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود.
باز هم براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: (اين وعده اى است كه خدا داده است ) (وعد الله).
(و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد، هر چند اكثر مردم نمى دانند) (لا يخلفالله وعده و لكن اكثر الناس لا يعلمون ).
و عـلت عـدم آگـاهـى مـردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت او است آنها خدا را بهدرسـتـى نـشـنـاخـتـنـد، و لذا از اين حقيقت كه او محال است از وعده اش تخلف كند درست آگاهنـيـسـتـنـد، چـرا كـه تخلف از وعده يا بخاطر جهل است كه مطلبى مكتوم بوده سپس ‍ آشكارگرديده و مايه تغيير عقيده شده است ، و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است كه وعده دهندهاز عقيده خود باز نگشته ولى توانائى بر انجام وعده خود ندارد.
امـا خـدائى كـه هـم از عـواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرتها است هرگز ازوعده اش تخلف نخواهد كرد.
سپس مى افزايد (اين مردم كوتاه بين تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرتو پايان كارها بيخبرند)! (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
آنـهـا تـنها از زندگى دنيا آگاهند، و تازه از اين زندگى نيز به ظاهرى قناعت كرده اند،مـجـمـوعه اى از سرگرميها و لذات زودگذر و خوابها و خيالها برداشت آنها را از زندگىدنيا تشكيل مى دهد، غرور و غفلتى كه در اين برداشت نهفته است بر كسى پوشيده نيست .
اگر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى دانستند براى شناخت آخرت كافى بود،چـرا كـه دقـت كـافى در اين زندگى زودگذر نشان مى دهد كه حلقه اى است از يك سلسلهطـولانـى ، و مرحله اى است از يك مسير بزرگ ، همانگونه كه دقت در زندگى دوران جنينىنـشـان مـى دهـد كه هدف نهائى خود اين زندگى نيست ، بلكه اين يك مرحله مقدماتى براىزندگى گسترده اى است .
آرى آنها تنها ظاهرى از اين زندگى را مى بينند و از محتوا و مفاهيم و مكنون آن غافلند.
جـالب ايـنـكـه بـا تـكـرار ضمير (هم ) به اين حقيقت اشاره مى كند كه علت اين غفلت وبـيـخـبـرى خـود آنـهـا هـسـتـنـد، درسـت مـثـل ايـنـكـه كـسـى بـه ما بگويد: مرا از اين امر توغـافـل كـردى ، و در جـواب بـگـوئيـم : تـو خـودتغافل شدى ، يعنى سبب غفلت خودت بودى .
نكته ها:
1 - اعجاز قرآن از دريچه علم غيب
1 - يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همينآيـات مـورد بـحـث آمـده ، در طـى چند آيه با انواع تاءكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتششكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد، و آن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهىمعرفى مى كند.
از يك سو خبر از اصل پيروزى مى دهد (و هم من بعد غلبهم سيغلبون ).
از سـوى ديـگـر خبر از پيروزى ديگرى براى مسلمانان بر كفار مقارن همان زمان (و يومئذيفرح المؤ منون بنصر الله ).
و از سـوى سـوم تـصـريـح مـى كـنـد كـه ايـن امـر در چـنـدسال آينده به وقوع خواهد پيوست (فى بضع سنين ).
و از سـوى چـهـارم بـا دو بـار تـاءكـيـد، قـطـعـى بـودن ايـن وعـده الهـى رامسجل مى كند (وعد الله - لا يخلف الله وعده ).
تـاريـخ بـه مـا مـى گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه اين دو حادثه انجام يافت .رومـيـان در نـبـرد جـديدى بر ايرانيان پيروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلححديبيه (و طبق روايتى در جنگ بدر) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند.
اكـنـون ايـن سؤ ال مطرح است كه آيا يك انسان با علم عادى مى تواند اين چنين قاطعانه ازحـادثـه اى بـه ايـن مـهـمـى خـبـر دهـد؟ حـتـى فـرضـا اگـرقـابـل پـيـش بـيـنـى سـيـاسـى هـم بـاشـد - كـه نـبـود - بـايـد بـا قـيـد احـتـيـاط و ذكـراحـتـمـال بـگويد، نه اين چنين با صراحت و قاطعيت كه اگر تخلف آن ظاهر گردد بهترينسند براى ابطال دعوى نبوت به دست دشمنان خواهد افتاد.
حـقـيـقـت اين است كه مسائلى از قبيل پيش بينى پيروزى يك كشور بزرگ همچون كشور رومبـا مـساءله مباهله به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بجاى ديگرى دل بسته بود، و پشتگرمى از جاى ديگر داشت ، و گرنه هيچكس در شرائطعادى توانائى و جراءت بر چنين امورى ندارد.
بـخـصوص اينكه مطالعه در حال پيامبر اسلام نشان مى دهد كه او از كسانى نبود كه بىگـدار بـه آب بـزند، بلكه كارهايش حساب شده بود، چنين ادعائى از چنين كسى نشان مىدهد كه او تكيه بر جهان ماوراى طبيعت ، بر وحى الهى و علم بى پايان خداوند داشته است.
در باره تطبيق تاريخى اين پيشگوئى قرآن به زودى بحث خواهيم كرد.
2 - ظاهر بينان !
اصولا بينش يك انسان مؤ من و الهى با يك فرد مادى يا مشرك تفاوت بسيار دارد.
اولى طـبـق عـقـيـده تـوحيدى جهان را مخلوق خداوند حكيم و آگاهى مى داند كه تمام افعالشروى حـسـاب و بـرنامه است و به همين دليل معتقد است كه جهان مجموعه اى است از اسرار ورموز دقيق ، هيچ چيز در اين عالم ساده نيست ، همه كلمات اين كتاب پر محتوا و پر معنى است.
ايـن بـينش توحيدى به او مى گويد: از كنار هيچ حادثه و هيچ موضوعى ساده نگذر زيراممكن است ساده ترين مسائل پيچيده ترين آنها باشد.
او هـمـيـشـه بـه عـمـق ايـن جهان مى نگرد و به ظواهر آن قانع نيست ، او اين درس را در مكتبتـوحـيـد خـوانـده اسـت ، او بـراى عـالم هـدف بـزرگـىقائل است و همه چيز را در دائره آن هدف مى بيند.
در حـالى كه يك فرد مادى و بى ايمان دنيا را مجموعه اى از حوادث كور و كر و بى هدفمـى شـمـرد، و جـز بـه ظـاهـر آن نـمـى انـديـشـد. اصـلا بـراى آن بـاطـن و عـمـقـىقـائل نـيست ، مگر مى توان براى كتابى كه مجموعه خطوط آن همان چيزى است كه كودكىبـا حـركـات بـى هـدف دسـت خـود بـه روى كـاغـذ بـه وجـود آورده اسـت اهـمـيـت و عـمـقـىقائل شد؟!
حتى به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ علوم طبيعى تمام انديشمندان بشر از هر قشر وگروه كه در باره نظام جهان به انديشه برخاسته اند، از نوعى تفكر مذهبى برخورداربوده اند (دقت كنيد).
(آينشتاين ) دانشمند معروف معاصر مى گويد: (به سختى مى توان در
مـيـان مـغـزهـاى مـتـفـكر جهان كسى را يافت كه داراى يكنوع احساس مذهبى مخصوص به خودنـبـاشد، اين مذهب با مذهب يك شخص ‍ عامى فرق دارد... مذهب اين دانشمند تحيرى شعف آور ازنـظـام عجيب و دقيق كائنات است كه گهگاه پرده از روى اسرارى برمى دارد كه در مقايسهبـا آن تـمـام تـلاشـهـا و تـفـكـرات مـنـظـم بـشـرى انـعـكـاسـىناقابل بيش نيست )!.
در جاى ديگر مى گويد: (اصلا چيزى كه سبب شد دانشمندان و متفكران و مكتشفان در تمامطول قرون و اعصار در گوشه تنهائى به مطالعه اسرار دقيق جهان هستى بپردازند هميناعتقاد مذهبى آنان بود).
از سـوى ديـگر چگونه ممكن است كسى كه اين دنيا را مرحله نهائى و هدف اصلى مى شمردبـا كـسـى كه آن را يك (مزرعه ) و (ميدان آزمودگى ) براى زندگى جاويدانى كهدنـبـال آن است مى داند يكسان ببيند؟ او از آن ظاهرى بيش نمى بيند و اين به اعماق ژرفشمى انديشد.
و اين اختلاف ديدها در تمام زندگى آنها اثر مى گذارد:
آن (ظـاهـربـيـن ) انـفـاق را سـبـب خـسـران و زيان مى شمرد، در حالى كه اين (موحد)تجارتى پر سود مى داند.
آن يـكـى ربـاخـوارى را مـايـه افـزايـش درآمـد، و ايـن يـكـى مـايـهوبال و بدبختى و زيان .
آن يـكـى جـهـاد را مـايـه دردسـر و شـهـادت را بـه مـعـنـى نـابودى و اين يكى جهاد را رمزسربلندى و شهادت را حيات جاويدان مى شمرد.
آرى افراد بى ايمان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند (يعلمونظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
3 - تطبيق تاريخى
بـراى ايـنـكه بدانيم شكست روميان از ايرانيان و سپس پيروزى آنها در چه مقطع تاريخىواقـع شـده اسـت كافى است بدانيم كه در تواريخ امروز، در دوران خسروپرويز، به يكدوران جـنـگ طـولانـى مـيـان ايـرانـيـان و رومـيـان بـرخـورد مـى كـنـيـم كـه بـيـسـت و چـهـارسـال دوام يـافـت ، و از 604 مـيـلادى تـا 628 بـهطول انجاميد.
در حـدود سـنـه 616 ميلادى دو سردار معروف ايرانى بنام (شهر براز) و (شاهين )بـه قـلمـرو روم شـرقـى حمله كردند، آنها را شكست سختى دادند، و منطقه شامات و مصر وآسـيـاى صـغـيـر را مـورد تـاخـت و تـاز قرار دادند، دولت روم شرقى كه گرفتار شكستسـختى شده بود تا آستانه انقراض پيش رفت و دولت ايران تمام متصرفات آسيائى اورا با مصر تسخير كرد.
و اين در حدود سال هفتم بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
ولى پـادشـاه روم (هـرقـل ) از سال 622 ميلادى تهاجم خود را به ايران شروع كرد وشـكـسـت هـاى پـى در پـى بـه سـپـاه خـسـروپـرويـز وارد سـاخـت ، و تـاسـال 628 مـيـلادى ايـن جـنگهائى كه به نفع روميان بود ادامه يافت ، (خسروپرويز)شـكـسـت سـخـتـى خـورد و مـردم ايران او را از سلطنت خلع كرده و پسرش (شيرويه ) رابجاى او نشاندند.
بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه مـيـلاد پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) درسـال 571 و بـعـثـت پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) درسـال 610 مـيـلادى واقـع شـد شـكـسـت رومـيـان مـنـطـبـق بـرسـال هـفـتـم بـعـثـت و پـايـان پـيـروزى رومـيـان و شـكـسـت خـسـروپـرويـز بـرسـال پـنـجـم تـا شـشـم هـجـرت مـنـطـبـق مـى شـود، و مـى دانـيـم درسـال پـنـجـم فـتـح خـنـدق اتـفـاق افتاد و در سال ششم صلح حديبيه اتفاق افتاد، البتهانـتـقـال اخـبـار جـنـگ ايـران و روم بـه مـنـطـقـه حـجـاز و مـكـه نـيـز معمولا مقدارى از زمان رااشغال مى كرده است و به اين ترتيب تطبيق تاريخى اين خبر قرآنى روشن مى شود (دقتكنيد).
آيه و ترجمه


اءولم يـتـفـكـروا فـى اءنـفـسـهـم مـا خـلق الله السـمـوت و الا رض و ما بينهما إ لا بالحق واءجل مسمى و إ ن كثيرا من الناس بلقاى ربهم لكفرون(8)
اءولم يـسـيـروا فـى الا رض فـيـنـظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم كانوا اءشد منهم قوة واءثـاروا الا رض و عـمـروهـا اءكـثـر مـمـا عـمـروهـا و جاءتهم رسلهم بالبينت فما كان اللهليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون(9)
ثم كان عقبة الذين اءسوا السواءى اءن كذبوا بايت الله و كانوا بها يستهزءون(10)


ترجمه :
8 - آيا آنها در دل خود نينديشيدند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، جزبـه حـق و بـراى زمـان مـعـيـنـى نـيـافـريـده ، ولى بـسـيـارى از مـردم (رسـتاخيز و) لقاىپروردگارشان را منكرند.
9 - آيـا در زمـيـن سـيـر نـكـردنـد و بـبـيـنـنـد عـاقـبـت كـسـانـى كـهقبل از آنها بودند چگونه شد؟، آنها
نيروئى بيش از اينان داشتند، و زمين را (براى زراعت و آبادى ) دگرگون ساختند، و بيشاز آنـچـه ايـنـان آبـاد كـردنـد، عـمـران نـمـودنـد، و پـيـامـبـرانـشـان بـادلائل روشـن بـه سراغشان آمدند (اما آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند) خداوند هرگزبه آنها ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى كردند.
10 - سـپـس سـرانـجـام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جائى رسيد كه آيات خدا راتكذيب كردند و آنرا به سخريه گرفتند.
تفسير :
عاقبت بدكاران
در آخـريـن آيـه بـحث گذشته سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدودهدنيا و جهان ماده تعلق دارد، و از قيامت و عالم ماوراء طبيعت بيخبرند.
در آيـات مـورد بـحـث و آيـات آيـنده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدء و معاد مى پردازدنخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد: (آيا آنها در درون جان خويش تفكرنـكـردنـد كـه خـداونـد آسـمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ وبـراى آن اجـل و پـايـان مـعـيـنـى قـرار داده است ) (ا و لم يتفكروا فى انفسهم ما خلق اللهالسموات و الارض الا بالحق و اجل مسمى ).
يـعـنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند به خوبىاز ايـن دو امـر آگاه مى شوند كه اولا جهان بر اساس حق آفريده شده ، و نظاماتى بر آنحاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است .
و ثانيا اين جهان رو به زوال و فنا مى رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن راآفـريـده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مىباشد، و گرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت ، و اين
خلقت طويل و عريض تنها براى اين چهار روز زندگى دنيا بى معنى بود، و از اينجا بهوجود آخرت پى ميبرند.
بـنـابـرايـن دقـت در نـظـم و حـقـانـيـت ايـن جـهـان دليـل بـر وجـود مـبدء است و دقت در داشتن(اجل مسمى ) دليل بر معاد است (دقت كنيد).
لذا در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كـنـد: (بـسـيـارى از مـردم بـه لقـاى پـروردگارشانكافرند) (و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون ).
يـا اصـلا مـنـكـر مـعـادنـد، هـمـانـگـونـه كـه مـكـرر در آيـات قـرآنـى ازقول مشركان نقل شده كه مى گفتند: آيا هنگامى كه ما خاك شديم مجددا به زندگى باز مىگـرديـم ؟ ايـن حـرف عـجـيـبـى اسـت ؟ ايـن غـيـر مـمـكـن اسـت ! ايـندليـل جـنـون گـويـنـده آن اسـت ! (سـوره رعـد آيـه 5، سـوره مـؤ مـنـون آيـه 35، سـورهنمل آيه 67، و سوره ق آيه 3).
و يا اينكه با زبان منكر نيستند اما عملشان آنچنان آلوده و ننگين است كه نشان مى دهد آنهااعتقادى به معاد ندارند، چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند.
ضـمـنـا تـعـبـيـر (فـى انفسهم ) به اين معنى نيست كه آنها در باره اسرار وجود خويشمـطـالعه كنند آنچنانكه فخر رازى در تفسير خود گفته ، بلكه منظور اين است كه آنها دردرون جان از طريق عقل و وجدان به آفرينش آسمانها و زمين بينديشند.
تـعـبـيـر (بـالحـق ) ممكن است دو معنى داشته باشد: يكى تواءم بودن آفرينش با حق وقـانـون و نـظـم اسـت ، و ديـگـر ايـنـكـه هدف آفرينش ‍ هدف حقى بوده است و البته اين دوتفسير با هم منافات ندارند.
تعبير به (لقاء ربهم ) همانگونه كه بارها گفته ايم اشاره به قيامت و رستاخيز
است كه در آنجا حجابها كنار مى رود و انسان با شهود باطنى خدا را به عظمت مى شناسد.
و از آنـجـا كـه تـعـبـيـرهـا بـه اجـل مـسـمـى بـيـانـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه بـه هـرحـال زنـدگـى ايـن جـهان دوام بقائى ندارد و اين هشدارى است به همه دنياپرستان در آيهبـعـد چـنـيـن اضـافه مى كند (آيا آنها سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كهپيش از آنها بودند به كجا كشيده شد) (اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبةالذين من قبلهم ).
(هـمـانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند و بيش از آنچهاينها آباد كردند آنها عمران نمودند) (كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثرمما عمروها).
(و پيامبران آنها با دلائل آشكار به سوى آنها آمدند) (و جائتهم رسلهم بالبينات ).
امـا آنها خيره سرى كردند، و در برابر حق تسليم نشدند و به مجازات دردناك الهى مبتلاگشتند.
(خـداونـد بـه آنها هرگز ستم نكرد، ولى آنها به خويشتن ظلم و ستم مى كردند) (و ماكان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
در واقـع قـرآن اشـاره بـه اقـوامـى مـى كند كه نسبت به مشركان معاصر پيامبر برترىچـشـمـگيرى از نظر قدرت و نيروى جسمى و مالى داشتند، و سرنوشت دردناك آنها را درسعبرتى براى اينها قرار مى دهد.
جـمـله اثـاروا الارض (زمـين را زير و رو كردند) ممكن است اشاره به شخم كردن زمين براىزراعت و درختكارى ، يا كندن نهرها و قناتها، و يا بيرون آوردن شالوده عمارتهاى بزرگو يا همه اينها باشد، چرا كه جمله (اثاروا الارض ) مفهوم
وسـيـعـى دارد كـه تـمـام ايـن امـور را كـه مـقـدمـه عـمـران و آبـادى اسـتشامل مى شود.
و از آنـجـا كـه در دنياى آن روز بيشترين قدرت در دست كسانى بود كه از نظر كشاورزىپـيـشـرفـتـه تر بودند و از نظر ساختن عمارتها، ترقى چشمگيرى داشتند، برترى ايناقوام را نسبت به مشركان مكه كه قدرتشان از اين نظر بسيار محدود بود روشن مى سازد.
امـا آنـهـا بـا اينهمه توانائى هنگامى كه آيات الهى را انكار، و پيامبران را تكذيب كردندقدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه مى توانيد فرار كنيد؟!
و اين مجازاتهاى دردناك و محصولاعمال و فرآورده دست خود آنها بود آنها بودند كه بر خويشتن ظلم كردند و خداوند هرگزظلم و ستمى بر كسى روا نمى دارد.
آخـرين آيه مورد بحث آخرين مرحله كفر آنها را بيان مى كند و مى گويد: (سپس سرانجامكـسـانـى كـه اعـمـال بـد انـجام دادند بجائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند، و از آنبـدتـر بـه استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند) (ثم كان عاقبة الذين اساؤ ا السؤ ىان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون ).
آرى گـنـاه و آلودگـى هـمـچـون بـيمارى خوره به جان انسان مى افتد، و روح ايمان را مىخورد و از بين مى برد، و كار به جائى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد،و از آن هـم فـراتـر مـى رود، و او را بـه اسـتـهزاء و سخريه پيامبران و آيات الهى وامىدارد، و بـه مـرحـله اى مـى رسـد كـه ديـگـر هـيـچ وعـظ و اندرز و انذارى مؤ ثر نيست و جزتازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند!
يك نگاه به صفحات تاريخ زندگى بسيارى از ياغيان و جانيان نشان مى دهد كه آنها درآغـاز كـار چـنـيـن نـبـودنـد حداقل نور ضعيفى از ايمان در قلب آنها مى تابيد ولى ارتكابگـنـاهـان پـيدرپى سبب شد كه روز به روز از ايمان و تقوا فاصله بگيرند و سرانجامبه آخرين مرحله كفر برسند.
در خـطـبـه مـعـروف حـضـرت زيـنـب شـيـر زن كـربـلا (عـليـهـاالسـلام ) كـه در شـام درمقابل يزيد ايراد فرمود نيز اين آيه با همان برداشتى كه در بالا گفتيم آمده است .
زيـرا آن حـضـرت هـنـگـامـى كه ديد يزيد با گفتن كلمات كفرآميز و اشعار معروف (لعبتهاشم بالملك ...) كه بيانگر عدم ايمان او به اساس اسلام بود همه چيز را به سخريهگرفته ، بعد از حمد الهى و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين فرمود:
صـدق الله كـذلك يـقـول ثـم كـان عـاقـبـة الذين اساؤ ا السؤ ى ان كذبوا بايات الله وكانوابها يستهزئون ...
يـعـنـى اگر تو امروز با اين اشعار كفرآميز اسلام و ايمان را انكار مى كنى و به نياكانمـشـركـت كـه در جـنـگ بـدر بـه دسـت مـسـلمـانـان كشته شدند مى گوئى اى كاش بوديد وانتقامگيرى مرا از خاندان بنى هاشم مى ديديد، جاى تعجب نيست اين همان چيزى است كه خدافـرمـوده كه مجرمان سرانجام آيات ما را تكذيب مى كنند... و در اين زمينه مطالب فراوانىفرمود (براى توضيح بيشتر به جلد 45 بحار الانوار صفحه 157 مراجعه فرمائيد.
آيه و ترجمه


الله يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ثم إ ليه ترجعون(11)
و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون(12)
و لم يكن لهم من شركائهم شفعؤ ا و كانوا بشركائهم كفرين(13)
و يوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون(14)
فأ ما الذين ءامنوا و عملوا الصلحت فهم فى روضة يحبرون(15)
و اءما الذين كفروا و كذبوا بايتنا و لقاى الاخرة فأ ولئك فى العذاب محضرون(16)


ترجمه :
11 - خـداونـد آفرينش را آغاز مى كند سپس آن را تجديد مى نمايد، سپس به سوى او بازمى گرديد.
12 - آن روز كه قيامت بر پا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند.
13 - و بـراى آنـهـا شـفـيعانى از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهائى كه آنها راشريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند.
14 - آن روز كه قيامت بر پا مى گردد (مردم ) از هم جدا مى شوند.
15 - امـا آنـهـا كـه ايـمـان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغى از بهشت شاد و مسرورخواهند بود.
16 - و اما آنها كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند در عذاب الهى احضار مى شوند.
تفسير :
سـرنـوشـت مـجـرمـان در قـيامت در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگانى به ميان آمد كهآيات خدا را به باد مسخره مى گرفتند، و در آيات مورد بحث با بيان گوشه اى از مباحثمـعـاد و سـرنـوشـت مـجـرمـان در قـيـامـت بـحـثـهـائى را كـهقـبـل از ايـن در بـاره مـعـاد در آيـات قـبـل گـفـتـه شـدتكميل مى كند.
نـخـست مى فرمايد: (خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند، و بعد به سوى اوبازميگرديد) (الله يبدء الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون ).
در آيه يك استدلال كوتاه و پر معنى براى مساءله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآننـيـز بـه عـبـارات ديـگـرى تـكـرار گـرديـده است ، و آن اينكه : همان كسى كه قدرت برآفـرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجابمى كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد.

next page

fehrest page

back page