بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

به خصوص اينكه قرآن در سوره طه آيه 67 ميگويد: فاوجس فى نفسه خيفة موسى يعنىصحنه به اندازهاى عظيم و وحشتانگيز بود كه حتى موسى دردل كمى ترسيد، هر چند طبق صريح نهج البلاغه ترس او به خاطر اين بوده است كهمردم ممكن است آنچنان تحت تاثير اين صحنه عظيم قرار گيرند كه باز گرداندن آنهامشكل باشد، به هر صورت همه آنها حكايت از عظمت اين صحنه ميكند.
2 - استفاده از سلاح مشابه
از اين بحث به خوبى استفاده مى شود كه فرعون با توجه به حكومت پهناورش دركشور مصر، داراى سياستهاى حساب شده شيطانى بود، براى مبارزه با موسى و هارونتنها از وسيله تهديد و ارعاب استفاده نكرد، بلكه كوشش كرد كه به گمان خود از سلاحمشابهى در برابر موسى استفاده كند، و مسلما اگر در كار خود پيروز ميشد هيچگونه نام ونشانى از موسى و مكتبش باقى نمى ماند و در آن صورت كشتن موسى (عليه السلام )بسيار ساده و بى دردسر و موافق افكار عمومى بود، بى خبر از اينكه موسى (عليهالسلام ) متكى به يك نيروى انسانى نيست كهقابل مقابله و معارضه بوده باشد، از نيروى لايزال الهى و قدرت بيانتهاى او مدد ميگيرد كه هر مقاومتى را درهم ميكوبد و نابود مى كند،و در هر حال استفاده از سلاح مشابه بهترين راه پيروزى در برابر دشمنان سرسختمحسوب ميگردد و نيروهاى مادى را درهم ميشكند.
در اين هنگام كه همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غريو شادى از هر سو بلند بودو فرعون و اطرافيانش تبسم رضايتبخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشانميدرخشيد وحى الهى به سراغ موسى (عليه السلام ) آمد و او را فرمان به انداختن عصاداد، ناگهان صحنه به كلى دگرگون شد و رنگها از چهره ها پريد وتزلزل بر اركان فرعون و يارانش افتاد، چنانكه قرآن ميگويد: ما وحى به موسىكرديم كه عصايت را بيفكن ناگهان (به صورت اژدهائى درآمد و) با دقت و سرعت ، مارهاىدروغين و وسائل قلابى ساحران را جمع كرد (و اوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذا هىتلقف ما يافكون ).
تلقف از ماده لقف (بر وزن وقف ) به معنى برگرفتن چيزى با قدرت
و سرعت است ، خواه بوسيله دهان و دندان باشد، يا بوسيله دست ، ولى در پارهاى از مواردبه معنى بلعيدن نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث نيز ظاهرا به همين معنى است .
يافكون از ماده افك (بر وزن كتف ) در اصل به معنى منصرف ساختن از چيزى است و از آنجاكه دروغ انسان را از حق باز ميدارد به آن افك گفته مى شود.
بعضى از مفسران در اينجا احتمال ديگرى در معنى آيه داده اند و آن اينكه عصاى موسى پساز آنكه به صورت مار عظيمى درآمد، وسائل سحر ساحران را نبلعيد بلكه آنها را از كارانداخت و به صورت نخست بازگردانيد، و چنين تصور كرده اند كه اين كار، راه هرگونه اشتباه را بر مردم مى بست در حالى كه بلعيدن آنوسائل نميتواند، مردم را قانع سازد كه موسى ساحرى قويتر از آنها نبوده است .
ولى اين احتمال نه با جمله تلقف سازگار است و نه با تناسب مطالب آيه ، زيرا تلقفهمانطور كه گفتيم به معنى برگرفتن چيزى با دقت و سرعت است نه دگرگون ساختنآن .
به علاوه اگر بنا بود اعجاز موسى (عليه السلام ) از طريقابطال سحر ساحران آشكار شود، لزومى نداشت كه عصا بهشكل مار عظيمى درآيد، آنچنان كه قرآن در آغاز اين سرگذشت بيان كرده است .
از همه اينها گذشته اگر بنابر ايجاد ترديد و وسوسه باشد، بازگشتنوسائل ساحران به شكل اول نيز قابل ترديد و وسوسه است ، زيرا ممكن استاحتمال داده شود كه موسى آنچنان در سحر استاد است كه توانسته سحر ديگران راابطال كند و به حال اول برگرداند.
بلكه چيزى كه سبب شد مردم بدانند عمل موسى (عليه السلام ) يك امر خارق عادت
الهى است كه به اتكاى نيروى بيانتهاى پروردگار انجام گرفته ، اين است كه مصردر آن زمان ساحران فراوان و بسيار آزموده داشت ، و اساتيد اين فن و ساحران پر سابقهچهره هاى شناخته شده اى در آن محيط بودند در حالى كه موسى به هيچيك از اين صفاتمتصف نبود، مردى به ظاهر گمنام از ميان بنىاسرائيل برخاست و دست به چنان كارى زد كه همه درمقابل آن عاجز و ناتوان ماندند، از اينجا معلوم شد كه يك نيروى غيبى در كار بوده وموسى (عليه السلام ) يك فرد عادى و معمولى نيست .
در اين هنگام حق آشكار شد و اعمال آنها كه بى اساس و نادرست بود،باطل گرديد (فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون ).
زيرا كار موسى يك واقعيت بود و اعمال آنها يك مشت تقلب و تزوير و چشم بندى واغفال ، و شك نيست كه هيچ باطلى در برابر حق براى هميشه ياراى مقاومت ندارد.
و اين نخستين ضربتى بود كه بر پايه قدرت فرعون جبار فرود آمد.
در آيه بعد ميگويد: به اين ترتيب آثار شكست در آنها نمايان شد و همگى خوار و كوچك وناتوان شدند (فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين ).
گرچه در تواريخ در اينجا مطالب فراوانى نوشته اند ولى حتى بدوننقل تواريخ نيز مى توان حدس زد كه در اين هنگام چه ولولهاى در ميان مردم برپاگرديد، جمعى بقدرى ترسيدند كه پا بفرار گذاشتند و عده اى فرياد ميكشيدند،بعضى بيهوش شدند، و فرعون و اطرافيانش كه با وحشت و اضطراب به اين صحنه مىنگريستند، قطرات عرق شرم بر چهره هاشان نمايان شده بود و به آينده مبهم و تاريكخود مى انديشيدند و نميتوانستند درباره چنين صحنهاى كه هيچ انتظار
آن را نداشتند فكرى كنند و براى آن راه حلى بيابند.
ضربه مهمتر آنگاه واقع شد كه صحنه مبارزه ساحران با موسى (عليه السلام ) بهكلى تغيير شكل داد، ناگهان همه ساحران به زمين افتادند و براى عظمت خداوند سجدهكردند (و أ لقى السحرة ساجدين ).
و فرياد زدند ما ايمان به پروردگار جهانيان آورديم (قالوا آمنا برب العالمين ).
همان پروردگار موسى و هارون (رب موسى و هارون ).
و با بيان اين جمله با صراحت اين حقيقت را بيان داشتند كه غير از اين خداى ساختگى ،پروردگارى است واقعى كه ما به او ايمان آورده ايم ، حتى به كلمه رب العالمين نيزقناعت نكردند زيرا فرعون ادعا ميكرد كه پروردگار جهانيان منم ! لذا پس از آن اضافهكردند رب موسى و هارون تا راه را به روى هر گونه سوء استفاده اى ببندند.
و اين چيزى بود كه به هيچوجه براى فرعون و دستگاه اوقابل پيشبينى نبود، يعنى عده اى كه چشم اميد براى كوبيدن موسى (عليه السلام ) بهآنها دوخته شده بود در صف اول مؤ منان قرار گرفتند و پيش روى عموم مردم براى خدابه خاك افتادند، و اعلام تسليم مطلق و بيقيد و شرط در برابر دعوت موسى (عليهالسلام ) كردند.
البته اين موضوع كه انسانهائى اينچنين منقلب گردند نبايد جاى تعجب باشد، زيرا نورايمان و توحيد در همه دلها وجود دارد، ممكن است پرده ها و حجابهاى اجتماعى ، زمانى كوتاهيا طولانى ، آنرا بپوشاند، اما گهگاه كه طوفانها ميوزد،
و حجابها كنار ميرود، فروغ خود را چنان آشكار ميسازد كه چشمها را خيره مى كند.
به خصوص اينكه ساحران اساتيد كهنه كارى بودند كه از همه كس به فوت و فنسحر واردتر بودند، آنها به خوبى ميتوانستند ميان معجزه و سحر فرق بگذارند، چيزىكه براى ديگران تشخيصش شايد احتياج به دقت و مطالعه داشت براى آنها از آفتابروشنتر بود، آنها با توجه به فنون سحر كه سالها آموخته بودند، دريافتند كه كارموسى (عليه السلام ) هيچگونه شباهتى با سحر ندارد، از نيروى انسانى سرچشمهنگرفته بلكه زائيده يك قدرت ما فوق طبيعى و مافوق بشرى است ، و با توجه به اينواقعيت جاى تعجب نيست كه با آن صراحت و سرعت و بدون واهمه از آينده كار، ايمان خود رااظهار دارند.
جمله القى السحرة كه با فعل مجهول ذكر شده شاهد گويائى براىاستقبال فوق العاده و تسليم مطلق ساحران در برابر موسى (عليه السلام ) است ، يعنىآنچنان جاذبه معجزه موسى (عليه السلام ) در قلب و فكر آنها اثر گذاشت كه گوئىهمه را بى اختيار به زمين افكند و به اقرار و اعتراف واداشت .
آيه و ترجمه


قال فرعون ءامنتم به قبل أ ن ءاذن لكم إ ن هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها أهلها فسوف تعلمون (123)
لا قطعن أ يديكم و أ رجلكم من خلف ثم لا صلبنكم أ جمعين (124)
قالوا إ نا إ لى ربنا منقلبون (125)
و ما تنقم منا إ لا أ ن ءامنا بايت ربنا لما جاءتنا ربنا أ فرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين(126)


ترجمه :
123 - فرعون گفت آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه به شما اجازه دهم ، حتما اينتوطئهاى است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد ولى بهزودى خواهيد دانست !
124 - سوگند مى خورم كه دستها و پاهاى شما را به طور مخالف (دست راست با پاىچپ يا دست چپ با پاى راست ) قطع ميكنم سپس همگى شما را به دار مى آويزم .
125 - (ساحران گفتند (مهم نيست ) ما به سوى پروردگارمان باز ميگرديم .
126 - تنها ايراد تو، به ما اين است كه ما به آيات پروردگار خويش - هنگامى كهبراى ما آمد - ايمان آورده ايم ، بار الها! پيمانه صبر (و استقامت ) را تا آخر بر ما بريزو ما را مسلمان بميران (و تا پايان عمر با اخلاص و ايمان بدار).
تفسير :
تهديدهاى بيهوده
هنگامى كه ضربه تازهاى با پيروزى موسى (عليه السلام ) بر ساحران و ايمان
آنها به موسى (عليه السلام ) بر اركان قدرت فرعون فرود آمد، فرعون بسيار متوحشو دستپاچه شد، زيرا ميبيند اگر عكس العمل شديدى در برابر اين صحنه نشان ندهد، همهيا بيشتر مردم به موسى ايمان خواهند آورد، و ديگر مسلط شدن بر اوضاع غير ممكن خواهدبود، لذا بلافاصله دست به دو ابتكار زد:
نخست اتهامى كه شايد عوامپسند هم بود، به ساحران بست ، سپس با شديدترين تهديدآنها را مورد حمله قرار دادولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابراين دو صحنه از خود نشان دادند كه فرعون و دستگاه او را در شگفتى فرو بردند، ونقشه هاى آنها خنثى گشت و به اين ترتيب ضربه سومى بر - پايه هاى قدرت لرزاناو فرود آمد، كه در آيات مورد بحث اين صحنه بطور جالبى ترسيم شده است :
نخست ميگويد: فرعون به ساحران گفت آيا پيش از اينكه به شما اجازه دهم به او (موسى) ايمان آورديد؟! (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ).
و گويا با تعبير به (به او) نظر دارد موسى (عليه السلام ) را فوق العاده تحقيركند، و با جمله قبل ان آذن لكم شايد ميخواهد اظهار دارد كه من هم حقيقتجو و حقيقت طلبم ،اگر در كار موسى (عليه السلام ) واقعيتى وجود داشت ، خودم به مردم اجازه ميدادم ايمانبياورند، ولى اين عجله شما نشان داد كه نه تنها حقيقتى در كار نيست بلكه يكنوع توطئهو تبانى بر ضد مردم مصر در جريان است !
بهر حال جمله بالا نشان مى دهد كه فرعون جبار كه جنون قدرتطلبى همه وجود او را فراگرفته بود، ميخواست ادعا كند كه نه تنها مردم مصر، حق ندارند بدون اجازه او عملىانجام دهند، يا سخنى بگويند، بلكه بدون فرمان و اذن او حق انديشيدن و فكر كردن وايمان آوردن را نيز ندارند.
و اين بالاترين نوع استعمار است كه ملتى آنچنان برده و اسير گردند كه
حتى حق فكر كردن و انديشيدن و ايمان قلبى به كسى يا مكتبى را نداشته باشند.
اين همان برنامه اى است كه در استعمار نو نيزدنبال ميشود، يعنى استعمارگران تنها به استعمار اقتصادى و سياسى ، و اجتماعى قناعتنمى كنند، بلكه مى كوشند كه ريشههاى كار خود را با استعمار فكرى تقويت نمايند.
در كشورهاى كمونيستى با مرزهاى بسته و ديوارهاى به اصطلاح آهنين و سانسور شديدىكه بر همه چيز مخصوصا بر دستگاههاى فرهنگى حكومت مى كند مظاهر استعمار فكرىبه وضوح ديده مى شود.
ولى در كشورهاى سرمايه دارى غرب كه بعضى گمان ميكنند، حداقل استعمارى از نظر فكر و انديشه وجود ندارد و هر كس مى تواند آزادانه تفكر كند وبينديشد و انتخاب نمايد اين موضوع به شكل ديگرى انجام مى شود، زيرا سرمايه دارانبزرگ با تسلط كامل بر مطبوعات مهم ، راديوها، تلويزيونها و به طور كلىوسائل ارتباط جمعى مقاصد و افكار خويش را در لباس آزادى فكر بر - مردمتحميل مى كنند، و با شستشوى مداوم مغزى مردم آنها را به سوئى كه ميخواهند مى كشانند واين بلاى بزرگى است براى دنياى معاصر.
سپس فرعون اضافه كرد اين نقشه اى است كه شما در اين شهر كشيده ايد تا بوسيله آناهل آن را بيرون كنيد (ان هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اهلها).
با توجه به آيه 71 سوره طه كه ميگويد انه لكبيركم الذى علمكم السحر:
موسى استاد بزرگ شما است كه به شما سحر آموخته است روشن مى شود كه منظورفرعون اين است كه شما يك تبانى توطئه حساب شده از مدتها پيش براى تسلط براوضاع مصر و گرفتن زمام قدرت به دست داشته ايد، نه اينكه تنها در اين چند روز كهشايد موسى با ساحران ملاقات مقدماتى داشته است ، ترتيب چنين برنامهاى را داده ايد.
و از اينجا روشن مى شود كه منظور از مدينه ، مجموع كشور مصر است و به اصطلاح الفو لام به معنى الف و لام جنس مى باشد و منظور از لتخرجوا منها اهلها تسلط موسى (عليهالسلام ) و بنى اسرائيل بر اوضاع مصر و بيرون كردن اطرافيان فرعون از همه مقاماتحساس و يا تبعيد عده اى از آنها به نقاط دوردست است ، آيه 110 همين سوره كه تفسير آنگذشت نيز شاهد بر اين مدعا است .
و در هر صورت اين تهمت به قدرى بى اساس و رسوا بود كه جز عوام الناس و افرادكاملا بى اطلاع نميتوانستند آن را بپذيرند، زيرا موسى (عليه السلام ) در محيط مصرحضور نداشت و هيچكس او را با ساحران نديده بود و اگر استاد معروف آنها باشد بايدهمه جا مشهور گردد و بسيارى از مردم او را بشناسند، و اينها مطالبى نبود كه بتوان آنهارا به اين آسانى مكتوم داشت ، زيرا تبانى با يك يا چند نفر بطور مخفيانه امكان دارد امابا هزاران نفر ساحران مصر، كه در شهرهاى پراكنده و مختلف زندگى داشتند آنهم يكچنين تبانى مهمى ، عملا امكانپذير نبود.
سپس فرعون به طور سربسته اما شديد و محكم آنها را تهديد كرد و گفت : اما بزودىخواهيد فهميد! (فسوف تعلمون ).
در آيه بعد تهديد سربستهاى را كه در جملهقبل به آن اشاره شد بطور وضوح بيان مى كند و ميگويد: سوگند ياد ميكنم كه دستها وپاهاى شما را بطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دست چپ و پاى راست را) قطع ميكنمسپس همگى شما را به دار خواهم آويخت (لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكماجمعين ).
در حقيقت منظور اين بوده است كه آنها را با زجر و شكنجه بهقتل برساند
و صحنه بسيار هولناك و عبرت انگيزى براى همگان به وجود آورد، زيرا بريدن دست وپا و سپس به دار آويختن سبب ميشد كه در انظار مردم خون از بدنشان فواره بزند و آنهانيز بر فراز دار دست و پا زنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد.
(توجه داشته باشيد كه دار زدن در آن زمان به صورت امروز نبود كه طناب را بهگردن افراد بياويزند بلكه به زير شانه هاى آنها قرار ميدادند تا بزودى نميرند).
و شايد بريدن دست و پاها بطور مخالف براى اين بوده است كه اين كار سبب ميشدهديرتر بميرند و زجر و شكنجه بيشتر ببينند.
قابل توجه اينكه برنامهاى را كه فرعون در اينجا براى مبارزه با ساحرانى كه بهموسى (عليه السلام ) ايمان آورده بودند در پيش گرفت ، يك برنامه عمومى در مبارزاتناجوانمردانه جباران با طرفداران حق است كه از يكسو از حربه تهمت استفاده ميكنند، تاموقعيت حق طلبان را در افكار عمومى تضعيف كنند و از سوى ديگر تكيه بر زور و قدرتو تهديد به قتل و نابودى مينمايند تا اراده آنها را درهم بشكنند، ولى همانطور كه دردنباله داستان موسى ميخوانيم هيچيك از اين دو حربه در طرفداران راستين حق كارگرنگرديد و نبايد كارگر شود.
ساحران در برابر هيچيك از دو حربه فرعون از ميدان در نرفتند،يكدل و يكجان در پاسخ او چنين گفتند: ما به سوى پروردگار خود بازميگرديم (قالواانا الى ربنا منقلبون ).
يعنى اگر آخرين تهديد تو عملى بشود، سرانجامش اين است كه ما در راه خدا و در طريقاستقامت و پايمردى در دفاع از آئين او، شربت شهادت خواهيم نوشيد، و اين نه تنها به مازيانى نميرساند و از ما چيزى نمى كاهد، بلكه سعادت و افتخار بزرگى براى مامحسوب مى شود.
سپس براى اينكه پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقيقت امر را بر انبوه مردمى كهتماشاچى اين صحنه بودند، روشن سازند و بيگناهى خويش را ثابت كنند، چنين گفتند:تنها ايرادى كه تو به ما دارى اين است كه ما به آيات پروردگار خود، هنگامى كه بهسراغ ما آمد، ايمان آورده ايم (و ما تنقم منا الا ان آمنا بايات ربنا لما جاءتنا).
يعنى ما نه اخلالگريم و نه توطئه و تبانى خاصى بر ضد تو كرده ايم ، و نه محركما بر ايمان به موسى (عليه السلام ) اين بوده است كه زمام قدرت را بدست بگيريم ونه مردم اين كشور را از سرزمين خود بيرون كنيم و خودت نيز ميدانى كه ما اين كاره نيستيم، بلكه ما هنگامى كه حق را ديديم و نشانه هاى آن را بخوبى شناختيم به نداىپروردگار خود پاسخ گفتيم و ايمان آورديم و تنها گناه ما در نظر تو همين است و بس !
در حقيقت آنها با جمله نخست به فرعون نشان دادند كه هرگز از تهديد او نمى هراسند وبا شهامت به استقبال همه حوادث حتى مرگ و شهادت ميشتابند و با جمله دوم به اتهاماتىكه فرعون بر آنها وارد كرده بود، با صراحت پاسخ گفتند.
جمله تنقم از ماده نقمت (بر وزن نعمت ) در اصل به معنى انكار كردن چيزى است به زبان ،يا بوسيله عمل و مجازات نمودن ، بنابراين آيه بالا هم ممكن است به اين معنى باشد كهتنها ايراد تو بر ما اين است كه ايمان آورده ايم ، و يا به اين معنى باشد كه مجازاتىرا كه ميخواهى انجام دهى به خاطر ايمان ما است .
سپس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبرو استقامت كردند، زيرا ميدانستند بدون حمايت و يارى او، توانائى مقابله با اين تهديدهاىسنگين را ندارند، لذا گفتند: پروردگارا پيمانه صبر
را بر ما فرو ريز و ما را با اخلاص و با ايمان تا پايان عمر بدار (ربنا افرغ عليناصبرا و توفنا مسلمين ).
و جالب اينكه آنها با جمله افرغ علينا صبرا چنين اظهار داشتند كه چون خطر به آخريندرجه رسيده است تو نيز آخرين درجه صبر و استقامت را به ما مرحمت كن (زيرا افرغ ازماده افراغ به معنى ريختن ماده سيالى از ظرف است بطورى كه ظرف از آن خالى شود).
استقامت در سايه آگاهى
ممكن است در نخستين برخورد با ماجراى ساحران زمان موسى (عليه السلام ) كه در پايان، مؤ منان راستينى از كار در آمدند، انسان در شگفتى فرو رود كه مگر ممكن است در مدتىبه اين كوتاهى چنين انقلاب و تحولى در فكر و روح انسانى پيدا شود كه از صفمخالف كاملا بريده و در صف موافق گام بگذارد، و آنچنان سر سختانه از عقيده تازه خوددفاع كند كه به تمام موقعيت و زندگى خويش پشت پا زند و شربت شهادت را شجاعانهو با چهره اى خندان تا آخرين جرعه بنوشد؟!
ولى اگر به اين نكته توجه كنيم كه آنها با سوابق زيادى كه در علم سحر داشتند بهخوبى به عظمت معجزه موسى (عليه السلام ) و حقانيت او پى بردند و از روى آگاهىكامل در اين ميدان گام گذاشتند، اين آگاهى سرچشمه عشق سوزانى شد كه تمام وجود آنهارا در برگرفت ، عشقى كه هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسد و ما فوق همهخواسته هاى انسان است .
آنها به خوبى مى دانستند در چه راهى گام گذاشته اند؟ و براى چه ميجنگند؟ و با چهكسى مبارزه ميكنند؟ و چه آينده درخشانى به دنبال اين مبارزه در پيش دارند؟
آرى اگر ايمان با آگاهى كامل توأ م گردد از چنين عشقى سر برمى آورد كه اينگونهفداكاريها در راه آن شگفت انگيز نيست .
به همين جهت مى بينيم آنها با صراحت و شجاعت (چنانكه در آيه 72 سوره طه آمده است )گفتند: سوگند به همان كس كه ما را آفريده ما هرگز ترا بردلائل روشنى كه از طرف پروردگار به ما رسيده است ، مقدم نخواهيم داشت ، تو هر چهميخواهى بكن اما بدان كه دائره قدرتت محدود به همين زندگى دنيا است !.
و سرانجام چنانكه در روايات و تواريخ آمده است ، آنقدر در اين راه ايستادگى به خرجدادند كه فرعون تهديد خود را عملى ساخت ، و بدن هاى مثله شده آنانرا در كنار رودنيل بر شاخه هاى درختان بلند نخل آويزان نمود، و نام پرافتخار آنها در دفتر آزاد مردانجهان ثبت شد، و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى كانوااول النهار كفارا سحرة و آخر النهار شهداء بررة : صبحگاهان كافر بودند و ساحر،شامگاهان شهيدان نيكوكار راه خدا!
ولى بايد توجه داشت كه چنين انقلاب و تحول و استقامتى جز در پناه امدادهاى الهى ممكننيست ، و مسلما آنها كه در مسير حق گام مى گذارند، چنين امدادهائى به سراغ آنها خواهدشتافت .
آيه و ترجمه


و قال الملا من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الا رض و يذرك و ءالهتكقال سنقتل أ بناءهم و نستحى نساءهم و إ نا فوقهم قهرون (127)
قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا إ ن الا رض لله يورثها من يشاء من عباده والعقبة للمتقين (128)
قالوا أ وذينا من قبل أ ن تأ تينا و من بعد ما جئتناقال عسى ربكم أ ن يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الا رض فينظر كيف تعملون (129)


ترجمه :
127 - اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها ميكنى كه در زمينفساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند، گفت به زودى پسرانشان را ميكشيم و دخترانشانرا زنده نگه ميداريم (تا خدمت ما كنند) و ما بر آنها كاملا مسلط هستيم .
128 - موسى به قوم خود گفت از خدا يارى جوئيد و استقامت پيشه كنيد كه زمين از آن خدااست و آنرا به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) واگذار مى كند و سرانجام (نيك ) براىپرهيزكاران است .
129 - گفتند: پيش از آنكه به سوى ما بيائى آزار ديديم و (هم اكنون پس از آمدنت نيزآزار مى بينيم (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟ گفت اميد است پروردگارتان دشمن شما راهلاك كند و شما را در زمين جانشين (آنها) سازد و بنگرد چگونهعمل مى كنيد؟
تفسير :
در اين آيات صحنه ديگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافيانش پيرامون وضع موسى(عليه السلام ) بيان مى كند، و از قرائنى كه در خود آيه است ، چنين برمى آيد كهمحتواى اين آيات مربوط به مدتى پس از جريان مبارزه موسى با ساحران است .
در نخستين آيه ميگويد جمعيت اشراف و اطرافيان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند،آيا موسى و بنى اسرائيل را به حال خود رها ميكنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانترا رها سازند؟! (و قال الملا من قوم فرعون أ تذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض ويذرك و الهتك ).
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه فرعون بعد از شكست در برابر موسىمدتى او و بنى اسرائيل را آزاد گذارد (البته آزادى نسبى ) و آنها نيز بيكار ننشستند وبه تبليغ آئين موسى (عليه السلام ) پرداختند تا آنجا كه قوم فرعون از نفوذ وپيشرفت آنها بيمناك شدند، و نزد فرعون آمدند و او را تشويق به شدتعمل در برابر موسى و بنى اسرائيل كردند.
آيا اين دوران آزادى نسبى بخاطر ترس و وحشتى بود كه دردل فرعون از معجزه كوبنده موسى (عليه السلام ) به وجود آمد؟ و يا اختلافى بود كهميان مردم مصر و حتى قبطيان درباره موسى (عليه السلام ) و آئين او پيدا شده بود، وجمعى به او تمايل پيدا كرده بودند، و فرعون مشاهده ميكرد، نميتواند در چنين شرائطىدست به كار شود و شدت عمل به خرج دهد؟
هر دو احتمال به ذهن فرعون نزديك است و ممكن است هر دو توأ ما چنين اثرى در فكرفرعون گذارده باشد.
به هر حال فرعون با اخطار اطرافيان ، تشويق به شدتعمل در برابر بنى اسرائيل شد و در پاسخ هواخواهانش چنين گفت : بزودى پسران آنها رابه قتل مى رسانيم و نابود ميكنيم و زنانشان را (براى خدمت ) زنده ميگذاريم ، و ما برآنها تسلط كامل داريم (قال سنقتل ابنائهم و نستحيى نسائهم و انا فوقهم قاهرون )
در اينكه منظور او الهتك (خدايان تو چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، آنچه با ظاهر آيهموافقتر است اين است كه فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدايانى داشت ، اگر چهبا توجه به آيه 4 سوره نازعات انا ربكم الاعلى و آيه 38 سوره قصص ما علمت لكم منالله غيرى معلوم مى شود كه مردم مصر بزرگترين خدايشان فرعون بود و يا حداقل او خود را بزرگ ترين معبود مصر ميدانست و معبودى براى آنها در رديف خودشقائل بود، اما با اين حال او براى خويش معبودهائى انتخاب كرده بود كه آنها را پرستشميكرد.
نكته ديگر اينكه فرعون در اينجا دست به يك مبارزه ريشه دار و عميق ميزند و تصميم بركارى ميگيرد كه در آينده به كلى قدرت بنىاسرائيل را درهم بشكند و آن اينكه مردان جنگى و مبارز را با كشتن فرزندان بنىاسرائيل ريشه كن سازد و تنها زنان و دختران را براى كنيزى و خدمتكارى باقى بگذارد،و اين آئين هر استعمار نو و كهنه اى است ، كه افراد مثبت وفعال را از ميان برميدارند، و يا روح مردانگى و شهامت را باوسائل گوناگون در آنها ميكشند و افراد غيرفعال را زنده نگه ميدارند.
البته اين احتمال نيز هست كه فرعون ميخواسته است اين سخن به گوش بنىاسرائيل برسد و از دو جهت روحيه آنها درهم شكسته شود، يكى از نظر كشته شدن پسرانو مردان آينده و ديگرى از نظر اينكه نواميسشان بهچنگال دشمن خواهد افتاد.
و در هر حال با جمله انا فوقهم قاهرون ميخواهد وحشت و اضطراب را ازدل پيروان خود بردارد و به آنها اطلاع دهد كه كاملا بر اوضاع مسلط است !
سئوال - در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اينكه چرا فرعون تصميم برقتل موسى نگرفت و تنها نقشه نابود كردن فرزندان بنىاسرائيل را كشيد؟!
پاسخ - از آيات سوره مؤ من به خوبى استفاده مى شود كه فرعون در آغاز، تصميم برقتل موسى داشت ولى اندرزهاى توأ م با تهديد مؤ منآل فرعون و اينكه اقدام به قتل موسى ممكن است خطرناك واقع شود و او براستى ازطرف خدا باشد و آنچه را از مجازاتهاى الهى ميگويد، انجام پذيرد، به قدر كافى درفكر و روح فرعون اثر گذاشت .
به علاوه بعد از جريان پيروزى موسى بر ساحران اين خبر در همه جا منعكس گرديد، ودر مورد طرفدارى و مخالفت با موسى (عليه السلام ) در ميان مردم مصر اختلاف افتادشايد فرعون از اين بيم داشت كه اگر بخواهد تصميم حادى بر ضد موسى (عليهالسلام ) بگيرد با واكنش شديدى كه از طرف مردمى كه تحت تاثير او واقع شده اندروبرو گردد، به اين جهات از تصميم بر قتل موسى (عليه السلام ) منصرف گرديد.
آيه بعد در حقيقت ، نقشه و برنامه اى است كه موسى (عليه السلام ) به بنىاسرائيل براى مقابله با تهديدهاى فرعون ، پيشنهاد مى كند، و شرائط پيروزى بهدشمن را در آن تشريح مى نمايد، و به آنها گوشزد مى كند كه اگر سه برنامه راعملى كنند قطعا به دشمن پيروز خواهند شد نخست اينكه تكيه گاهشان تنها خدا باشد واز او يارى بطلبند (قال موسى لقومه استعينوا بالله )
ديگر اينكه به آنها ميگويد: استقامت و پايدارى پيشه كنيد و از
تهديدها و حملات دشمن نهراسيد و از ميدان بيرون نرويد (و اصبرواو)
براى تاكيد مطلب و ذكر دليل ، به آنها گوشزد مى كند كه سراسر زمين از آن خدا است ومالك و فرمانرواى مطلق او است ، و به هر كس از بندگانش بخواهد آنرامنتقل ميسازد (ان الارض الله يورثها من يشاء من عباده )
و آخرين شرط اين است كه تقوا را پيشه كنيد، زيرا عاقبت پيروزمندانه از آن پرهيزكاراناست (و العاقبة للمتقين )
اين سه شرط كه يكى از آنها در زمينه عقيده (استعانت جستن از خدا) و ديگرى در زمينهاخلاق (صبر و استقامت ) و ديگرى در زمينه عمل (تقوى و پرهيزكارى ) تنها شرط پيروزىقوم بنى اسرائيل به دشمن نبود، بلكه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پيروزشوند، بدون داشتن اين برنامه سه مادهاى امكان ندارد، افراد بى ايمان و مردم سست وترسو، و ملتهاى آلوده و تبهكار، اگر هم پيروز گردند، موقتى و ناپايدار خواهد بود.
قابل توجه اينكه اين سه شرط هر كدام فرع بر ديگرى است ، پرهيزكارى بدوناستقامت در برابر شهوات و زرق و برق جهان ماده ممكن نيست همان طور كه صبر و استقامتنيز بدون ايمان به خدا، بقاء و دوام ندارد
و در آخرين آيه مورد بحث شكوه و گله هاى بنىاسرائيل را از مشكلاتى كه بعد از قيام موسى (عليه السلام ) با آن دست به گريبانبودند منعكس ميسازد و ميگويد: آنها به موسى گفتند: پيش از آنكه تو بيائى ما را آزارميدادند، اكنون هم كه آمده اى باز آزارها همچنان ادامه دارد پس كى گشايشى در كار پيداميشود؟ (قالوا اوذينا من قبل ان تاتينا و من بعد ما جئتنا) گويا بنىاسرائيل مثل بسيارى از ما مردم انتظار داشتند كه با قيام موسى (عليه السلام ) يكشبه همهكارها روبراه شود، فرعون از بين برود، فرعونيان نابود شوند و كشور پهناور
مصر با تمام ذخائرش در اختيار بنى اسرائيل قرار گيرد، همه اينها از طريق اعجاز،صورت گيرد و گردى هم به صورت بنى اسرائيل ننشيند
ولى موسى (عليه السلام ) به آنها فهماند با اينكه سرانجام پيروز خواهند شد، اما راهدرازى در پيش دارند، و اين پيروزى طبق سنت الهى در سايه استقامت و كوشش و تلاشبدست خواهد آمد، همانطور كه آيه مورد بحث ميگويد: موسى گفت اميد است پروردگار شمادشمنتان را نابود كند و شما را جانشينان آنها در زمين قرار دهد(قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض ).
ذكر كلمه عسى (شايد و اميد است ) همانند كلمهلعل كه در بسيارى از آيات قرآن آمده است ، در حقيقت اشاره به اين است كه اين پيروزى وموفقيت ، شرائطى دارد كه بدون آن شرائط، به آن نخواهيد رسيد (شرح بيشتر در اينباره را در ذيل آيه 84 سوره نساء جلد چهارم صفحه 35 مطالعه فرمائيد).
و در پايان آيه ميفرمايد: خداوند اين نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى از دست رفته رابه شما برمى گرداند، تا ببيند چگونه عمل خواهيد كرد (فينظر كيف تعملون ).
يعنى پس از پيروزى ، دوران آزمايش شما شروع خواهد شد، آزمايش ملتى فاقد همه چيزكه در پرتو هدايت الهى همه چيز را پيدا كرده است . اين تعبير ضمنا اشعارى به اين داردكه در آينده از بوته اين آزمايش خوب بيرون نخواهيد آمد، و شما هم به هنگام قدرتيافتن همچون ديگران دست به ظلم و فساد خواهيد زد.
در روايتى كه در كتاب كافى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده چنين ميخوانيم : قال وجدنا فى كتاب على صلوات الله عليه ان الارض للهيورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين انا و اهلبيتى الذين اورثنا الله الارض و نحنالمتقون .
(در كتاب على (عليه السلام ) چنين يافتيم كه پس از تلاوت آيه ان الارض لله يورثها... فرمود: من و اهلبيتم همان كسانى هستيم كه خداوند زمين را به مامنتقل ساخته و مائيم پرهيزگاران .)
اشاره به اينكه حكمى كه در اين آيه ذكر شده است ، يك حكم و يك قانون عمومى است و هماكنون نيز زمين در واقع از آن پرهيزگاران است .
آيه و ترجمه


و لقد أ خذنا ءال فرعون بالسنين و نقص من الثمرت لعلهم يذكرون (130)
فإ ذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إ ن تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه أ لا إ نماطئرهم عند الله و لكن أ كثرهم لا يعلمون (131)


ترجمه :
130 - و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوه ها گرفتار كرديمشايد متذكر گردند.
131 - اما (آنها نه تنها پند نگرفتند بلكه هنگامى كه نيكى (و نعمت ) به آنها مى رسيدمى گفتند به خاطر خود ماست ! ولى موقعى كه بدى (و بلا) به آنها مى رسيد مى گفتنداز شومى موسى و كسان او است ! بگو سرچشمه همه اين فالهاى بد نزد خدا است (و شمارا به خاطر اعمال بدتان كيفر مى دهد) اما اكثر آنها نمى دانند .
تفسير :
مجازاتهاى بيدار كننده
همانطور كه در تفسير آيه 94 از همين سوره گذشت ، يك قانون كلى الهى در مورد تمامپيامبران اين بوده است ، كه به هنگامى كه با مخالفتها روبرو مى شدند
خداوند براى تنبه و بيدارى اقوام سركش ، آنها را گرفتار مشكلات و ناراحتيها مىساخته تا در خود احساس نياز كنند، و فطرت توحيد كه به هنگام رفاه و آسايش زيرپوشش غفلت قرار مى گيرد، آشكار گردد و به ضعف و ناتوانى خويش پى ببرند ومتوجه مبدا قادر و توانائى كه تمام نعمتها از ناحيه او است بشوند.
در نخستين آيه مورد بحث ، اشاره به همين مطلب در مورد پيروان فرعون مى كند و مىگويد: (ما آل فرعون را به قحطى و خشكسالى و كمبود ميوهها گرفتار ساختيم ، شايدمتذكر گردند و بيدار شوند) (و لقد اخذناآل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون ).
(سنين ) جمع (سنة ) به معنى سال است ، ولى معمولا هنگامى كه با كلمه (اخذ)(گرفتن ) به كار مى رود، به معنى گرفتار قحطى و خشكسالى شدن مى آيد، بنابرايناخذه السنة (سال او را گرفت ) يعنى گرفتار خشكسالى شد، و شايد علت آن اين باشدكه سالهاى قحطى در برابر سالهاى عادى و معمولى كم است ، بنابراين اگر منظور ازسال ، سالهاى عادى باشد، چيز تازهاى نيست ، و از آن معلوم مى شود كه منظور سالهاىفوق العاده يعنى قحطى است .
كلمه (آل ) در اصل ، (اهل ) بوده و سپس به اصطلاح (قلب شده ) و به اينصورت درآمده است ، و اهل به معنى نزديكان و خاصان انسان است ، اعم از اينكه بستگاننزديك او باشند و يا همفكران و همگامان و اطرافيان .
با اينكه خشكسالى و قحطى ، دامان همه فرعونيان را گرفت ولى در آيه فوق ، تنهاسخن از نزديكان و خاصان او به ميان آمده است ، اشاره به اينكه آنچه مهم است اين است كهآنها بيدار شوند زيرا نبض ساير مردم به دست آنها است ، آنها هستند كه مى توانندديگران را گمراه سازند و يا به راه آورند، و به همين جهت تنها سخن از آنان به ميان آمده، اگر چه ديگران هم گرفتار همين عواقب بودند.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه خشكسالى براى مصر بلاى بزرگى محسوبمى شد، زيرا مصر يك كشور كاملا كشاورزى بود و خشكسالى همه طبقات آن را تحت فشارشديد قرار مى داد، ولى مسلما آل فرعون كه صاحبان اصلى زمينها و منافع آن بودند بيشاز همه زيان مى ديدند.
ضمنا از آيه فوق معلوم مى شود كه خشكسالى ، چندسال ادامه يافت زيرا كلمه (سنين ) جمع است ، به خصوص اينكه نقص من الثمرات(كمبود ميوهها) نيز به آن اضافه شده ، زيرا خشكساليهاى موقت ممكن است در درختان كمتراثر بگذارد، اما هنگامى كه طولانى گردد، درختان را نيز از بين مى برد، ايناحتمال نيز وجود دارد كه علاوه بر خشكسالى ، آفتى ميوه هاى آنها را فرا گرفته باشد.
جمله لعلهم يذكرون گويا اشاره به اين نكته است كه توجه به حقيقت توحيد در روح آدمىاز آغاز وجود دارد، سپس به خاطر تربيتهاى نادرست و يا مستى نعمت آنرا فراموش مىكند، اما به هنگام گرفتارى در چنگال مشكلات مجددا يادآور مى شود و ماده تذكر كه بهمفهوم يادآورى است ، مناسب همين معنى مى باشد.
قابل توجه اينكه در ذيل آيه 94 جمله لعلهم يضرعون (شايد در پيشگاه خدا خضوع كنند وتسليم شوند) آمده ، كه در واقع يكى مقدمه ديگرى مى باشد، زيرا نخست ، انسان(متذكر) مى شود و بعد در مقام خضوع و تسليم و يا تقاضا از پروردگار برمى آيد.
اما به جاى اينكه آلفرعون از اين درسهاى الهى پند بگيرند، و از خواب خرگوشى بيدار شوند، از اينموقعيت سوء استفاده كرده و جريان
حوادث را به ميل خود تفسير مى كردند، هنگامى كه اوضاع بر وفق مراد آنها بود، و درآرامش و راحتى بودند مى گفتند، اين وضع به خاطر نيكى و پاكى و لياقت ما است !. درحقيقت شايسته چنين موقعيتى بوده ايم (فاذا جائتهم الحسنة قالوا لنا هذه )
(اما هنگامى كه گرفتار ناراحتى و مشكلى مى شدند، فورا به موسى (عليه السلام ) وكسانى كه با او بودند مى بستند و مى گفتند: اين از شر قدم اينها است !) (و ان تصبهمسيئة يطيروا بموسى و من معه ).
(يطيروا) از ماده تطير به معنى (فال بد زدن ) است ، و ريشه اصلى آن كلمه(طير) به معنى (پرنده ) مى باشد، و از آنجا كه عربفال بد را غالبا به - وسيله پرندگان مى زد، گاهى صدا كردن كلاغ را بهفال بد مى گرفت و گاهى پريدن پرندهاى را از دست چپ نشانه تيرهروزى مى پنداشت) كلمه (تطير) به معنى فال بد زدن بطور مطلق آمده است .
ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد: بدانيد كه سرچشمه شوميها و ناراحتى هائى كهدامان آنها را مى گرفت ، از ناحيه پروردگار بوده و خدا مى خواسته است كه آنها راگرفتار نتيجه شوم اعمالشان بكند، ولى اكثر آنها نمى دانند (الا انما طائرهم عند الله ولكن اكثرهم لا يعلمون )
قابل توجه اينكه اين طرز تفكر، مخصوص به فرعونيان نبود، هم اكنون در ميان اقوامخودخواه و گمراه نيز اين موضوع به وضوح ديده مى شود كه براى قلب حقائق و گمراهساختن وجدان خويش يا ديگران ، هر زمان پيروزى نصيبشان شود آنرا مرهون لياقت وكاردانى خويش مى دانند، هر چند لياقت آنها كمترين اثرى در آن پيروزى نداشته باشد، وبه عكس هر بدبختى دامنشان را مى گيرد فورا به بيگانگان و دستهاى مرموز و يا آشكاردشمن نسبت مى دهند هر چند خودشان عامل اصلى بدبختى بوده باشند.
قرآن مجيد مى گويد: دشمنان پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز در برابراو چنين منطقى داشتند (سوره نساء آيه 78) و در جاى ديگر مى گويد انسانهاى منحرف اينچنين هستند (سوره فصلت آيه 50) و اين در حقيقت يكى از مظاهر بارز روح خودخواهى ولجاجت است
فال نيك و بد
شايد هميشه در ميان انسانها و اقوام مختلف ، فال نيك و بد رواج داشته است ، امورى را بهفال نيك مى گرفتند و دليل بر پيروزى و پيشرفت كار مى دانستند، و امورى را بهفال بد مى گرفتند و دليل بر شكست و ناكامى و عدم پيروزى مى پنداشتند، در حالىكه هيچگونه رابطه منطقى در ميان پيروزى و شكست با اينگونه امور وجود نداشت ومخصوصا در قسمت فال بد، غالبا جنبه خرافى ونامعقول داشته و دارد.
اين دو گرچه اثر طبيعى ندارند، ولى بدون ترديد اثر روانى مى توانند داشتهباشند، فال نيك غالبا مايه اميدوارى و حركت است ولى(فال بد) موجب ياس و نوميدى و سستى و ناتوانى است .
شايد به خاطر همين موضوع است كه در روايات اسلامى ازفال نيك نهى نشده ، اما فال بد به شدت محكوم گرديده است ، در حديث معروفى ازپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : تفالوا بالخير تجدوه : (كارها را بهفال نيك بگيريد (و اميدوار باشيد) تا به آن برسيد) جنبه اثباتى اين موضوع منعكساست و در حالات خود پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيشوايان اسلام (عليهمالاسلام ) نيز ديده مى شود كه گاهى مسائلى را بهفال نيك مى گرفتند، مثلا در جريان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمين
(حديبية ) مى خوانيم هنگامى كه (سهيل بن عمرو) به عنوان نماينده كفار مكه بهسراغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )از نام او آگاه گرديد، فرمود: قد سهل عليكم و امركم : (يعنى از نام(سهيل ) من تفال مى زنم كه كار بر شماسهل و آسان مى گردد.
دانشمند معروف (دميرى ) كه از نويسندگان قرن هشتم هجرى است ، در يكى از نوشتههاى خود اشاره به همين مطلب كرده و مى گويد اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فال نيك را دوست ميداشت به خاطر آن بود كه انسان هر گاه اميدوار بهفضل پروردگار باشد در راه خير گام برمى دارد و هنگامى كه اميد خود را از پروردگارقطع كند، در راه شر خواهد افتاد و فال بد زدن مايه سوء ظن و موجب انتظار بلا وبدبختى كشيدن است .
اما در مورد فال بد كه عرب آنرا تطير و طيره مى نامد، در روايات اسلامى - همانطور كهگفتيم - شديدا مذمت شده ، همانطور كه در قرآن مجيد نيز كرارا به آن اشاره گرديده ومحكوم شده است از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فرمود: الطيرة شرك (فال بد زدن (و آنرا مؤ ثر در سرنوشت آدمى دانستن ) يك نوعشرك به خدا است )
و نيز مى خوانيم : كه اگر فال بد اثرى داشته باشد همان اثر روانى است ، امام صادقفرمودالطيرة على ما تجعلها ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شيئالم تكن شيئا:(فال بد اثرش به همان اندازه است كه آنرا مى پذيرى ، اگر آن را سبكبگيرى كم اثر خواهد بود و اگر
آنرا محكم بگيرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نكنى ، هيچ اثرى نخواهد داشت .)
در اخبار اسلامى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده است كه راه مبارزه با فال بد بى اعتنائى است ، از پيغمبر اكرم (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: ثلاث لا يسلم منها احد الطيرة و الحسد و الظنقيل فما نصنع قال : اذا تطيرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق : (سهچيز است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند (و وسوسه هاى آن در درون قلب غالب اشخاصپيدا مى شود) فال بد و حسد و سوء ظن است ، عرض كردند پس چكنيم ؟ فرمود: هنگامىكه فال بد زدى اعتنا مكن و بگذر و هنگامى كه حسد در دلت پيدا شد عملا كارى بر طبق آنانجام مده و هنگامى كه سوء ظن پيدا كردى آنرا ناديده بگير. عجيب اين است كه موضوعفال نيك و بد حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى و در ميان افراد به اصطلاح روشنفكرو حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در ميان غربيها رد شدن از زير نردبان وافتادن نمكدان و هديه دادن چاقو به شدت بهفال بد گرفته مى شود؟
البته وجود فال نيك همانطور كه گفتيم مساله مهمى نيست بلكه غالبا اثر مثبت دارد، ولىبا عوامل فال بد هميشه بايد مبارزه كرد و آنها را از افكار دور ساخت و بهترين راه براىمبارزه با آن تقويت روح توكل و اعتماد بر خدا در دلها است ، همانطور كه در رواياتاسلامى نيز به آن اشاره شده است .
آيه و ترجمه


و قالوا مهما تأ تنا به من ءاية لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤ منين (132)
فأ رسلنا عليهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم ءايت مفصلت فاستكبروا وكانوا قوما مجرمين (133)


ترجمه :
132 - و گفتند هر زمان آيتى براى ما بياورى كه سحرمان كنى ما به تو ايمان نمىآوريم !
133 - سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل كرديم ) طوفان و ملخ و آفت گياهى وقورباغه ها و خون را كه نشانه هائى از هم جدا بودند بر آنها فرستاديم (ولى بازبيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكارى بودند.
تفسير :
بلاهاى پيدرپى و رنگارنگ
در اين آيات ، اشاره به مرحله ديگرى از درسهاى بيدار كنندهاى كه خدا به قوم فرعونداد، شده است هنگامى كه مرحله اول يعنى خشكسالى و زيانهاى مالى در آنها، اثر بيداركننده نگذاشت ، نوبت مرحله دوم كه مجازاتهاى سخت تر و شديدتر بود فرا رسيد، وخداوند آنها را به بلاهاى پيدرپى و كوبنده كه به طور متناوبنازل مى شد، گرفتار ساخت ، اما متاسفانه باز هم بيدار نشدند!
در نخستين آيه مورد بحث به عنوان مقدمه اى براىنزول اين بلاها مى گويد: آنها همچنان در انكار دعوت موسى (عليه السلام )، مقاومت بهخرج دادند، و (گفتند هر گاه آيتى براى ما بياورى كه بخواهى ما را با آن سحر كنى ،ما به تو ايمان نخواهيم آورد) (و قالوا مهما تاتنا به من آية لتسحرنا بها فما نحنلك بمؤ منين )
تعبير به آيه ، شايد به عنوان تمسخر بوده ، زيرا موسى (عليه السلام )، معجزاتخود را به عنوان آيات و نشانه هاى خدا معرفى مى نمود، ولى آنها به عنوان سحر، آن راتفسير مى كردند.
لحن آيات و قرائن چنين نشان مى دهد كه دستگاه تبليغاتى فرعون كه مسلما با تناسب آنزمان ، مجهزترين دستگاه تبليغاتى بود، و نظام حاكم مصر، كاملا از آن بهره بردارىمى كرد، در همه جا بسيج شده بود، كه تهمت سحر را به عنوان يك شعار عمومى بر ضدموسى (عليه السلام ) پخش كند، زيرا هيچ وصلهاى مناسبتر از آن براى معجزات موسى(عليه السلام ) نيافته بودند، تا بدينوسيله جلو نفوذ او را در قلوب مردم بگيرند.
ولى از آنجا كه خداوند بدون اتمام حجت كافى ، هيچ جمعيتى را كيفر نمى دهد در آيه بعدمى فرمايد كه ما چندين بلا بر آنها نازل كرديم شايد بيدار شوند.
نخست طوفان را بر آنها فرستاديم (فارسلنا عليهم الطوفان )
(طوفان ) از ماده (طوف ) (بر وزن خوف ) به معنى موجود گردنده و طواف كنندهاست ، سپس به هر حادثهاى كه انسان را احاطه كند، طوفان گفته شده ، ولى در لغت عرب، بيشتر به سيلابها و امواج گردنده و كوبندهاى گفته مى شود كه خانه ها را ويرانمى كند و درختان را از ريشه برمى كند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان بيشتربه بادهاى شديد و كوبنده اطلاق مى گردد)
سپس ملخ را بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساخت (و الجراد)
در روايات وارد شده است آنچنان ملخ به جان درختان و زراعتها افتاد كه همه را از شاخ وبرگ خالى كرد، حتى بدن آنها را نيز آزار مى داد آنچنان كه داد و فرياد آنها بلند شدهبود.
هر بار كه بلائى فرا مى رسيد، دست به دامن موسى (عليه السلام ) مى زدند، تا از خدابخواهد رفع بلا كند، بعد از طوفان و ملخ ‌خوارگى نيز همين تقاضا را كردند، و موسى(عليه السلام ) پذيرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خويش برنداشتند .
بار سوم (قمل) را بر آنها مسلط ساخت (و القمل ). در اينكه منظور ازقمل چيست ؟ ميان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهر اين
است كه يكنوع آفت نباتى بوده كه به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد كرد.
هنگامى كه امواج اين بلا فرو نشست و باز ايمان نياوردند، بار ديگر خداوند،نسل قورباغه را آنچنان افزايش داد كه به صورت يك بلا زندگى آنها را فرا گرفت(و الضفادع )
همه جا قورباغه هاى بزرگ و كوچك حتى در خانه ها و اطاقها و سفره ها و ظروف غذا مزاحمآنان بودند، آنچنان كه دنيا بر آنان تنگ شد ولى باز در برابر حق زانو نزدند وتسليم نشدند.
در اين هنگام خداوند خون را بر آنها مسلط ساخت (و الدم ) بعضى گفتهاند بيمارى رعاف(خون دماغ شدن ) به صورت يك بيمارى عمومى درآمد و همگى گرفتار آن شدند، ولىبيشتر روات و مفسران گفته اند رودخانه عظيمنيل به رنگ خون درآمد، آنچنان كه براى هيچ مصرفىقابل استفاده نبود!
و در پايان مى فرمايد: (اين آيات و معجزات آشكار و نشانه هاى حقانيت موسى را بهآنها نشان داديم ، اما آنها در برابر آن تكبر ورزيدند و ازقبول حق سرباز زدند و جمعيت مجرم و گنه كارى بودند) (آيات مفصلات فاستكبروا وكانوا قوما مجرمين )
در بعضى از روايات مى خوانيم كه هر كدام از اين بلاها، دريكسال واقع مى شد يعنى يكسال طوفان و سيلاب ،سال ديگر ملخ ‌خوارگى ، و سال بعد آفات نباتى و همچنين ، ولى در بعضى ديگر ازروايات مى خوانيم كه ميان هر يك از اينها با ديگرى يك ماه بيشتر فاصله نبود، ولى درهر حال شك نيست كه در فواصل مختلف و جدا از
يكديگر (چنانكه قرآن مى گويد مفصلات ) صورت گرفت ، تا مهلت كافى براى تفكرو تنبه و بيدارى داشته باشند.
قابل توجه اينكه در روايات مى خوانيم كه اين بلاها تنها دامان فرعونيان را مى گرفتو بنى اسرائيل از آن بركنار بودند، شك نيست كه اين يكنوع اعجاز بوده ، اما قسمتى ازآن را مى توان با توجه به نكته زير توجيه علمى نمود، زيرا مى دانيم در كشورى بامشخصات مصر، بهترين نقطه زيبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظيمنيل بوده است كه در اختيار فرعونيان و قبطيها قرار داشت ، قصرهاى زيبا و خانههاىمجلل و باغهاى خرم و مزارع آباد را در همين منطقه مى ساختند و طبعا به بنىاسرائيل كه بردگان آنها بودند از زمينهاى دور افتاده و بيابانها و نقاط كم آب ، سهمىمى رسيد.
طبيعى است هنگامى كه طوفان و سيلاب برخاست ، از همه نزديكتر به كام خطر دو طرفشط عظيم نيل بوده و همچنين قورباغه ها از شط برخاستند و اثر خونابه شدن شطقبل از همه در خانه هاى فرعونيان نمايان شد، و اما ملخ و آفات نباتى نيز در درجهاول متوجه نقاط سرسبزتر و پربركتتر مى شود.
آنچه در آيات فوق گفته شد، در تورات كنونى ، نيز آمده است ، ولى تفاوتهاىقابل ملاحظهاى با محتويات قرآن دارد (به سفر خروجفصل هفتم تا دهم تورات مراجعه كنيد).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation