بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 3, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10250001 -
     10250002 -
     10250003 -
     10250004 -
     10250005 -
     10250006 -
     10250007 -
     10250008 -
     10250009 -
     10250010 -
     10250011 -
     10250012 -
     10250013 -
     10250014 -
     10250015 -
     10250016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ (بدر) با روحيه آنها در حادثه (حمراء الاسد)كه شرح آن گذشت ، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خوردهفاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آن همه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايدبه يك شبانه روز كامل نمى رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اىبسيار خوب ، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن درباره آنها مى گويد: هنگامى كهخبر اجتماع دشمن براى حمله ، به آنها رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان وبه دنبال آن استقامتشان افزوده شد. و اين خاصيت ايمان به هدف است كه هر قدر انسانمشكلات و مصائب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و درحقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسيج مى گردد. ايندگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه ، انسان را به سرعت و عمق تاءثير تربيتى آياتقرآن و بيانات گيرا و مؤ ثر پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله آشنا مى سازد كه اينخود در سر حد يك اعجاز است .
آيه و ترجمه


اءنما ذلكم الشيطن يخوف اءولياءه فلا تخافوهم و خافون اءن كنتم مؤ منين(175)


ترجمه :

175 - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس ،) مىترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.!
تفسير :
اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه (حمراء الاسد)نازل گرديد.
مى فرمايد: (اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد )(انما ذلكمالشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤ منين ).
(ذلكم ) اشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدندتا روحيه آنها را تضعيف كنند.
بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يكعمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته ، يعنى اين گونهوسوسه ها تنها در كسانى اثر مى گذارد كه از اولياء و دوستان شيطان باشند و اماافراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تاءثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند،بنابراين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه هامتزلزل شويد.
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان ، يا بخاطر اين است كهعمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت ، زيرا در قرآن واخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى ، عمل شيطانى ناميده شده ، چون با وسوسه هاىشيطان انجام مى گيرد.
و يا منظور از شيطان ، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه
شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده ، زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگرانرا اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم :(و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ؛ اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانىاز شياطين انسانى و جن قرار داديم ).
در پايان آيه مى فرمايد: (اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد)(وخافون ان كنتم مؤ منين ). يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست .
همانطور در جاى ديگر مى خوانيم : (فمن يؤ من بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا؛ كسىكه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سورهجن آيه 14).
بنابراين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدمتكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است ، زيرا مى دانيم در عالم بيكران هستى تنهاپناهگاه خدا است و مؤ ثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتىندارند.
اصولا مؤ منان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان استمقايسه كنند، مى دانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به هميندليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايماننفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز به همراه آن نفوذ خواهد كرد.
آيه و ترجمه


و لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر انهم لن يضروا الله شيئا يريد الله الايجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم(176)ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اليم(177)


ترجمه :

176 - كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند! به يقين ، آنها هرگززيانى به خداوند نمى رسانند. (بعلاوه ) خدا مى خواهد (آنها را بهحال خود واگذارد و در نتيجه ،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنهامجازات بزرگى است .
177 - (آرى ،) كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانىنمى رسانند، و براى آنها، مجازات دردناكى است !
تفسير :
تسليت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله
در نخستين آيه مورد بحث روى سخن به پيامبر صلى اللّه عليه و آله است و بهدنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه : (اى پيامبر! از اين كه مىبينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشتهاند، هيچ گاه غمگين مباش )(و لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر).
(زيرا: آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند)(انهم لن يضروا اللهشيئا).
بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند، اصولا نفع و ضرر و سود و زيان براىموجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست ، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر
جهت بى نياز است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اينراه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد، آنها هستند كه در پناه ايمان ،تكامل مى يابند و به خاطر كفر و تنزل و سقوط مى كنند.
به علاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجهاعمال خود خواهند رسيد. (خدا مى خواهد (آنها را در اين راه ، آزاد بگذارد و چنان به سرعتراه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم درانتظار آنها باشد)(يريد الله الا يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم ).
در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطراين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادىعمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميتكامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنابراين ، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكىاز دلائل آزادى اراده است .
سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر عنوان كرده ، مى فرمايد: نه تنها افرادى كهبه سرعت در راه كفر پيش مى روند چنين هستند (بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفررا پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و درمقابل آن ، كفر خريدارى نموده اند، هرگز به خدا زيان نمى رسانند) و زيان آن ،دامنگير خودشان مى شود (ان الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا).
و در پايان آيه مى فرمايد: (آنها عذاب دردناك دارند)(و لهم عذاب اليم ).
اين تفاوت در تعبير كه در اينجا (عذاب اليم ) و در آيهقبل (عذاب عظيم ) ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعتبيشترى پيش مى رفتند.
آيه و ترجمه


لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لا نفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهمعذاب مهين(178)


ترجمه :

178 - آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنانمهلت مى دهيم ، به سودشان است ! ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهانخود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده ) است !
تفسير :
سنگين بارها
اين آيه نيز در حقيقت بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن راتكميل مى كند زيرا يك جا روى سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله بود و يك جا به مؤمنان و در اين جا روى سخن به مشركان است و بهدنبال تسليت و دلدارى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نسبت به تلاش و كوشش بىحساب دشمنان حق ، در آيات گذشته ، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنها كرده ودرباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد و مى فرمايد: (گمان نكنندآنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است ) (و لايحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ).
سپس مى فرممايد: (بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند) (انما نملىلهم ليزدادوا اثما).
و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: (و براى آنها عزاب خواركننده است ) (ولهم عذاب مهين ).
آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشانگذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارنددليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدانسبت به خودشان فكر كنند.
توضيح اينكه : از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را درصورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العملهاىاعمالشان ، و يا گاهى به وسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است ،بيدار مى سازد و به راه حق بازمى گرداند. اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايترا دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براىآنها محسوب مى شود. چنانكه در قرآن مى خوانيم : (ظهر الفساد فى البر و البحر بماكسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ؛ در خشكى ها و درياها، فسادو تباهى بر اثر اعمال مردم ، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى ازاعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند).
ولى آنها كه در گناه و عصيان ، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را به مرحله نهايىبرسانند، خداوند آنها را به حال خود وا مى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهدتا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند.
اينها كسانى هستند كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براىبازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى راكاملا از دست داده اند.
در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى (عليهاالسلام ) در شام در برابر حكومتخودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق
روشن گنهكار غير قابلبازگشت بود، مى خوانيم ، آنجا كه مى فرمايد:
(تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كردهاى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مىبرى ، نشانه قدرت تو است ، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را دردرگاه او راهى نيست ! اشتباه مى كنى ، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به توداده تا پشتت از بار گناه ، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است ...
به خدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى ، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد،تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى ، من تو را كوچك و پست و درخورهرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم ... هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، بهخدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئين حق ما را محونخواهى كرد، تو نابود مى شوى ، و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.)
پاسخ به يك سؤ ال
آيه فوق ، ضمنا به اين سؤ ال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى گويد كه چراجمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.؟
قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش واصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسندو مستحق حداكثر مجازات شوند.
بعلاوه از بعضى از آيات قرآن ، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد،نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز رااز آنان مى گيرد، تا حداكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا
شدن از چنين زندگى مرفهى ، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم : (فلما نسوا ماذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هممبلسون ؛ هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هرخيرى به روى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنهابازگرفتيم ، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند).
در حقيقت اينگونه اشخاص ، همانند كسى هستند كه از درختى ، ظالمانه بالا مى روند، هرقدر بالاتر مى رود خوشحالتر مى شود تا آن هنگام كه به قله درخت مى رسد، ناگهانطوفانى مى وزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند.
يك نكته ادبى
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه (لام ) در (ليزدادوا اثما)؛ (لامعاقبت ) است نه (لام غايت ) توضيح اينكه : گاهى لام در لغت عرب در موردى به كارمى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: (لتخرج الناس من الظلمات الى النور؛قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به روشنائى دعوتكنى ).
بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است .
ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست ، اما نتيجهعمل او است مانند: (ليكون لهم عدوا و حزنا؛ فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تاسرانجام ، دشمن آنها گردد).
مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع ، نتيجه كارشان بود.
اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب ، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديدهمى شود و از اينجا پاسخ سؤ ال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده :(ليزدادوا اثما؛ ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد) زيرا ايناشكال در صورتى است كه (لام ) لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه ،بنابراين معنى آيه چنين مى شود: (ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آن ايناست كه پشتشان از بار گناه ، سنگين مى گردد، پس آيه فوق ، نه تنهادليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است .)
آيه و ترجمه


ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب و ما كان اللهليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء فامنوا بالله و رسله و ان تؤ منواو تتقوا فلكم اجر عظيم(179)


ترجمه :

179 - چنين نبود كه خداوند، مؤ منان را به همان گونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكهناپاك را از پاك جدا سازد. و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب ، آگاه كند(تا مؤ منان و منافقان را از اين اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است ؛) ولىخداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان راكه براى مقام رهبرى او لازم است ، در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان ،بوته آزمايش پاك و ناپاك است ،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمانبياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست
تفسير :
مسلمانان تصفيه مى شوند
قبل از حادثه احد موضوع (منافقان ) در ميان مسلمانان ، زياد مطرح نبود به هميندليل آنها بيشتر، (كفار) را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتىمسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان ، فهميدند دشمنانى خطرناكتردارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و اين يكى از مهمترين نتائج حادثهاحد بود.
آيه فوق ، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را بهصورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد: (چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤ منانرا به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه
نكند و (طيب ) (و پاك ) را از (خبيث ) (و ناپاك ) متمايز نسازد) (ما كان الله ليذرالمؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ).
اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هركس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند بهحال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون اوفاش مى گردد.
در اينجا ممكن بود سؤ الى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سؤ الى در ميانمسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعىدارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ، مؤ من از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه به اين سؤ ال پاسخ مى گويد كه : (هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى وعلم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد) (و ما كان الله ليطلعكم على الغيب ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عكس آنچه بسيارىخيال مى كنند - مشكلى را براى مردم ، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج ومرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاشو كوشش در ميان توده مردم مى گردد.
و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريقاعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مساءله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزىجز اين نيست ، بنابراين راه شناسايى افراد، تنهااعمال آنها است .
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مى فرمايد: (خداوند هر
زمان بخواهد از ميان پيامبرانش ، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از (علم غيب )بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براىتكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد) (و لكن الله يجتبى من رسله منيشاء).
ولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ،اعمال آنها است .
از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كهآنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنابراين افرادى هستند كه ازغيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است .
ناگفته پيدا است كه منظور از مشيت ، و خواست خدا در اين آيه ، همانند آيات ديگر، همان(اراده آميخته با حكمت ) است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، بهاسرار غيب آگاه مى سازد.
در پايان آيه ، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازىپاك از ناپاك و مؤ من از منافق است ، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش ، خوببه در آييد (به خدا و پيامبران او ايمان آوريد) (فامنوا بالله و رسله ).
اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشهكنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .)(و ان تؤ منوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ).
اين نكته ، در آيه قابلتوجه است كه از مؤ من ، تعبير به (طيب ) (پاكيزه ) شده است و مى دانيم پاكيزه ،چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماند، و اشياء خارجى و بيگانه ، آن را(خبيث و ناپاك ) نسازد، آب پاكيزه ، جامه پاكيزه و مانند آن ، چيزى است كهعوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن ، فطرتو آفرينش نخستين انسان است .
آيه و ترجمه


و لا يحسبن الذين يبخلون بما اءتئهم الله من فضله هو خيرا لهمبل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة و لله ميرث السموت و الا رض و اللهبما تعملون خبير(180)


ترجمه :

180 - آنها كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا ازفضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است ؛ بلكهبراى آنها شر است ؛ بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنانبخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند. و ميراث آسمانها و زمين ، از آنخداست ؛ و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
تفسير :
طوق سنگين اسارت
آيه فوق ، سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى دهد، همانها كه در جمعآورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى كنند.
گرچه در آيه ، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روايات اهلبيتعليهم السلام و همچنين در گفتار مفسران ، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است وتشديدهايى كه در آيه به چشم مى خورد، نيزدليل بر اين است كه منظور انفاق مستحبى نيست .
آيه مى گويد: (افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند ازفضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نكنند بسود آنها است ) (و لا يحسبنالذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هو خيرا لهم ).
(بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود)(بل هو شر لهم ).
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند: (به زودى اموالى را كه درمورد آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى افكنند) (سيطوقون ما بخلوا بهيوم القيامه ).
از اين جمله استفاده مى شود اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخته نشده ، و اجتماع ، از آنبهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كارگرفته شده و يا بى دليل روى هم انباشته گرديده و هيچ كس از آن استفاده نكرده ،همانند ساير اعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون (تجسماعمال ) تجسم مى يابد و به صورت وسيله عذاب دردناكى در خواهد آمد.
تجسم اينگونه اموال به طوقى كه بر گردن مى افتد اشاره به اين حقيقت است كه انسانتمام سنگينى مسئوليت آنها را تحمل خواهد كرد بدون اينكه از آثار آنها بهره مند گردد،اموال سرشارى كه بطور جنون آميز جمع آورى و نگاهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشدجز زنجير و زندان ، براى صاحب آن چيزى نيست زيرا مى دانيم بهره گيرى شخصى ازمال و ثروت ، حدود معينى دارد و از آنكه بگذرد جز يكنوع اسارت و سنگينى بيهوده نتيجهاى نخواهد داشت مگر اين كه از بركات معنوى آن برخوردار و در مسير كارهاى مثبت قرارگيرد.
اينگونه اموال نه تنها در قيامت طوق سنگينى بر گردن صاحبانش خواهد بود بلكه دراين دنيا نيز چنين است ، منتها در رستاخيز آشكارا و در اينجا به صورت مخفى تر مىباشد، چه جنون و حماقتى از اين بالاتر كه انسان مسئوليتهاى فراوانتحصيل ثروت را به اضافه مسئوليتها و زحمات فراوان كه براى حفظ و محاسبه ونگهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش كشد، در حالى كه هيچ گونه از آن منتفع نگرددآيا طوق اسارت چيزى جز اين است ؟!
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه (هر كس زكاتمال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوقهايى از آتش ‍مبدل مى كند، سپس به او گفته مى شود كه
همانطور كه در دنيا به هيچ قيمت ، اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردارو به گردن خود بيفكن !)
قابل توجه اينكه : در آيه ، از مال ، تعبير به (ما آتاهم الله من فضله ) شده كه مفهومآن اين است مالك حقيقى ، اموال و منابع در آمد، خدا است ، و آنچه به هر كس داده شده ازفضل و كرم او است ، بنابراين جاى اين نيست كه كسى از انفاق در راه مالك حقيقى ،بخل بورزد!
بعضى از مفسران ، معتقدند كه مفهوم اين جمله عموميت دارد و همه مواهب الهى حتى علم و دانشرا شامل مى شود، ولى اين احتمال با ظاهر تعبيرات آيه تطبيق نمى كند.
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند و مى گويد: ايناموال ، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهدشد (و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود) (و لله ميراث السموات والارض ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مندگردند، نه تنها از حسرت و مسئوليت آن .
و در پايان آيه مى فرمايد: (خدا از اعمال شما آگاه است ) (و الله بما تعلمون خبير).
بنابراين اگر بخلبورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داندو به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.
آيه و ترجمه


لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهم الانبياء بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق(181)ذلك بما قدمت اءيديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد(182)


ترجمه :

181 - خداوند، سخن آنها را كه گفتند: (خدا فقير است ، و ما بى نيازيم )، شنيد! بهزودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت ؛ و (همچنين ) كشتن پيامبران را به ناحق (مى نويسيم ؛)و به آنها مى گوييم : (بچشيد عذاب سوزان را (در برابر كارهايتان !).
182 - اين دو به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده (و نتيجه كار شماست) و خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى كند.
شاءن نزول :
در شاءن نزول اين آيه درباره توبيخ و سرزنش يهودنازل شده است ، ابن عباس مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و آله نامه اى به يهود(بنى قينقاع ) نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات ، و دادنقرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه است كه براى تحريك حداكثر عواطف مردم ازآن چنين تعبير شده است ) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر صلى اللّه عليه و آله به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بودو بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را بدست فنحاص دانشمند بزرگ يهود داد، اوپس از مطالعه نامه ، با لحن استهزاآميزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت: خدا فقير است و ما غنى و بى نياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض
نمى خواست ! (اشاره به آيه (من يقرض الله قرضا حسنا)).
به علاوه محمد صلى اللّه عليه و آله معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده ، درحالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى دهد! (اشاره به آيه(يربوا الصدقات )).
ولى بعدا (فنحاص ) انكار كرد كه چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع آياتفوق نازل گشت .
تفسير :
آيه نخست مى گويد: (خدا سخن كفر آميز آنان (يهود) را كه مى گفتند: خداوند فقير استو ما غنى هستيم شنيد) (لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء).
اگر در برابر مردم آن را انكار كنند، در پيشگاه خدا كه همه سخنان را مى شنودقابل انكار نيست ، او حتى امواج صوتى فوق العاده ضعيف يا بسيار نيرومندى كهگوشهاى آدمى از درك آن عاجز است را مى شنود.
بنابراين انكار آنها بيهوده است ، سپس مى گويد: نه تنها سخنان آنها را مى شنويم(بلكه همه آنها را مى نويسيم ) (سنكتب ما قالوا).
بديهى است منظور از نوشتن همانند نوشتن ما در صفحه كاغذ نيست ، بلكه منظور نگاهدارىآثار عمل است كه طبق قانون بقاى (انرژى - ماده ) همواره در جهان باقى خواهد ماند، وحتى كتابت و نوشتن فرشتگان خداوند نيز نوعى نگاهدارىعمل است كه از هر كتابتى بالاتر مى باشد.
سپس مى گويد: نه تنها اين سخن كفر آميز آنها را مى نويسيم (پيامبرانى را هم
كه به نا حق كشتند ثبت مى كنيم ) (و قتلهم الانبياء بغير حق )
يعنى مبارزه جمعيت يهود و صف بندى آنها در برابر پيامبران ، تازه نيست اين نخستين بارنيست كه يهود، پيامبرى را استهزا مى كنند، آنها درطول تاريخ خود از اين نوع جنايات فراوان دارند، جمعيتى كه جرئت و جسارت را بهجائى برساند كه جمعى از پيامبران خدا را بهقتل برسانند چه جاى تعجب كه چنين سخنان كفرآميزى به زبان جارى كنند!
ممكن است گفته شود كشتن پيامبران ، مربوط به يهوديان عصر پيامبر اسلام صلى اللّهعليه و آله نبود، ولى همانطور كه سابقا هم گفته ايم ، اين نسبت به خاطر آن است كهآنها به اعمال نياكان خود راضى بودند، و به همين جهت در مسئوليت آن ، سهيم و شريكبوده اند.
اما ثبت و حفظ اعمال آنها بى جهت نيست ، براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابرآنها قرار دهيم و (بگوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد)(و نقول ذوقوا عذاب الحريق ).
سپس در آيه بعد مى افزايد: (اين عذاب دردناك كه هم اكنون ، تلخى آن را مى چشيد)نتيجه اعمال خود شما است ، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسىستم نخواهد كرد) (ذلك بما كسبت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد).
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران ، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرارگيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند (ظلام ) (بسيار ظلم كننده ) خواهد بود.
در نهج البلاغه از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (و ايم الله ما كان قوم قطفى
غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد؛ به خداسوگند، هيچ جمعيتى غرق نعمت نشدند سپس آن نعمت از آنها سلب نگرديد مگر به خاطرگناهانى كه مرتكب شده بودند).
سپس امام (عليه السلام ) به همين جمله استناد كرده مى فرمايد: (لان الله ليس بظلامللعبيد؛ زيرا خداوند به بندگان خود ستم نمى كند و از افراد شايسته سلب نعمت نمىنمايد)!
اين آيه از جمله آياتى است كه ، از يك سو مذهب جبريون را نفى مى كند و از سوى ديگر،اصل عدالت را، در مورد افعال خداوند تعميم مى دهد. توضيح اينكه : آيه فوق تصريحمى كند، كه هر گونه كيفر و پاداش از طرف خداوند به خاطر اعمالى است كه مردم بااراده خودشان آن را انجام داده اند. (ذلك بما قدمت ايديكم ؛ اين بخاطر كارهايى است كهدستهاى شما آن را از پيش فرستاده است ).
از سوى ديگر، آيه فوق با صراحت مى گويد: (خداوند هيچ گاه ظلم نمى كند و قانونپاداش او بر محور عدالت مطلق دور مى زند) اين همان چيزى است كه عدليه (قائلين بهعدل يعنى شيعه و جمعى از اهل تسنن كه (معتزله ) نام دارند) به آن معتقد هستند.
اما در برابر آنها جمعى از اهل تسنن كه (اشاعره ) ناميده مى شوند، عقيده شگفت انگيزىدارند. آنها مى گويند: (اصولا ظلم درباره خدا تصور نمى شود، و هر كار كه او انجامدهد عين عدالت است ، حتى اگر تمام صالحان را به دوزخ و تمام ستمگران را به بهشتببرد ظلمى نكرده است و هيچ كس نمى تواند، چون و چرا
كند).!
آيه فوق ، اين گونه عقائد را به كلى طرد مى كند و مى گويد: اگر خداوند، افراد رابدون انجام كار خلاف ، مجازات كند، (ظالم ) بلكه (ظلام ) خواهد بود.
واژه ظلام ، صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، انتخاب اين كلمه در اينجا باآنكه خداوند كمترين ظلمى روا نمى دارد، شايد به خاطر اين باشد كه اگر او مردم رامجبور به كفر و گناه كند و انگيزه هاى كارهاى زشت را در آنان بيافريند و سپس آنها رابه جرم اعمالى كه جبرا انجام داده اند كيفر دهد ظلم كوچكى انجام نداده بلكه (ظلام )خواهد بود!
آيه و ترجمه


الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ منلرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار قل قد جاءكمرسل من قبلى بالبينت و بالذى قلتم فلم قتلتموهم اءن كنتم صادقين(183)فإ ن كذبوك فقد كذب رسل من قبلك جاؤ بالبينت و الزبر و الكتب المنير(184)


ترجمه :

183 - (اينها) همان كسانى (هستند كه گفتند: (خداوند از ما پيمان گرفته كه بههيچپيامبرى ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد:) قربانى بياورد، كه آتش( صاعقهآسمانى ) آن را بخورد!) بگو: (پيامبرانى پيش از من ،براىشما آمدند؛ ودلايل روشن ، و آنچه را گفتيد آوردند؛ پس چرا آنها رابهقتل رسانديد اگر راست مى گوييد؟!)
184 - پس اگر (اين بهانه جويان ) تو را تكذيب كنند، (چيز تازه اى نيست ؛) رسولانپيش از تو را (نيز) تكذيب شدند؛ پيامبرانى كهدلايل آشكار، و نوشته هاى متين و محكم ، و كتاب روشنى بخش آورده بودند.
شان نزول :
جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: توادعا مى كنى كه خداوند ترا به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تونازل كرده است ، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كهادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش(صاعقه اى ) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمانخواهيم آورد.
آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير :
بهانه جوئى يهود
يهود، براى اين كه از قبول اسلام ، سرباز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردند از جملههمان است كه در آيه فوق ، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند: (خداوند از ما پيمانگرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم ، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش ، آنرا بخورد) (الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤ منلرسول حتى يأ تينا بقربان تأ كله النار).
مفسران گفته اند: يهود ادعا مى كردند كه پيامبران الهى براى اثبات حقانيت خود بايدحتما داراى اين معجزه مخصوص باشند و حيوانى را قربانى كنند و به وسيله صاعقهآسمانى در برابر مردم سوخته شود.
اگر به راستى يهود، اين كار را به عنوان يك معجزه مى خواستند، نه لجاجت و بهانهجويى ، مطلبى بود، ولى تاريخ گذشته آنها و همچنين برخوردهاى مختلفى كه باپيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله داشتند، اين حقيقت را به خوبى ثابت مى كرد كهمنظور آنها هرگز، تحقيق حق نبود بلكه آنها هر روز براى فرار از پذيرش اسلام ، دربرابر فشار محيط و استدلالات روشن قرآن ، پيشنهاد جديدى مى كردند و اگر هم انجاممى شد باز ايمان نمى آوردند، به دليل اينكه آنها در كتابهاى خود تمام نشانه هاىپيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله را خوانده بودند و با اينحال از قبول حق ، سرباز مى زدند.
قرآن به پيامبران مى گويد: در پاسخ اين بهانه جويى ها به آنها (بگو: گروهى ازپيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنينقربانى براى شما آوردند اگر راست ميگوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها راكشتيد) (قل قد جائكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتمصادقين ).
اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنىاسرائيل است كه به
دست خود آنان به قتل رسيدند.
بعضى از مفسران اخير (مانند نويسنده تفسير المنار)احتمال ديگرى درباره مساءله قربانى داده است كه خلاصه آن اين است : منظور آنها ايننبوده كه حيوانى ذبح شود و آتشى به طرز اعجازآميز از آسمان فرود آيد و آن رابسوزاند بلكه منظور اين بوده كه در دستورات مذهبى آنها يك نوع قربانى بنامقربانى سوختنى بوده ، حيوانى را سر مى بريدند، و با مراسم مخصوصى آن را آتش ‍مى زدند كه شرح اين مراسم در فصل اول سفر لاويان از تورات آمده است .
آنها مدعى بودند كه خدا با ما عهد كرده كه اين دستور (قربانى سوختنى ) در هر آئينآسمانى خواهد بود، و چون در آئين اسلام نيست ما به تو ايمان نمى آوريم !
ولى اين احتمال در تفسير آيه بسيار بعيد است ، زيرا اولا اين جمله در آيه فوق عطف بر(بينات ) شده كه گواهى مى دهد منظور از آن يك كار اعجازآميز است كه با اين تفسيرتطبيق نمى كند ثانيا كشتن يك حيوان و سپس سوزاندن آن يكعمل خرافى است و نمى تواند جزء دستورات آسمانى انبياء باشد.
در آيه بعد خداوند پيامبر خود را دلدارى مى دهد كه اگر اين جمعيت سخنان تو را نپذيرندنگران نباش ، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد، پيامبرانى پيش از تو آمدند و آنها راتكذيب كردند (فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك ).
(در حالى كه آن پيامبران هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند) (وجائوا بالبينات ).
(و هم كتب محكم و عالى ) (الزبر).
(و هم كتابهاى روشنى بخش ) (الكتاب المنير).
بايد توجه داشت كه (زبر) جمع (زبور) به معنى كتابى است كه با استحكام
نوشته شده است زيرا اين ماده در اصل به معناى نوشتن است ، اما نه هر گونه نوشتنبلكه نوشتنى كه با استحكام تواءم باشد.
و اما تفاوت (الزبر) و (الكتاب المنير) با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد ممكناست از اين جهت باشد كه اولى اشاره به كتب پيامبرانقبل از موسى (عليه السلام ) است و دومى به تورات وانجيل ، زيرا قرآن در سوره مائده آيه 44 و 46 از آنها به عنوان (نور) ياد كرده است :(انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور؛ ما تورات رانازل كرديم در حالى كه در آن ، هدايت و نور بود). (و آتيناهالانجيل فيه هدى و نور؛ و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود).
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه زبور، تنها به آن قسمت از كتب آسمانى گفته مىشود كه محتوى پند و اندرز و نصيحت است (همانطور كه زبور منسوب به داود كه اكنوندر دست است سراسر پند و اندرز مى باشد) ولى كتاب آسمانى يا كتاب منير به آن قسمتگفته مى شود كه داراى احكام و قوانين و دستورات فردى و اجتماعى مى باشد.
آيه و ترجمه


كل نفس ذائقة الموت و اءنما توفون اءجوركم يوم القيمة فمن زحزح عن النار واءدخل الجنة فقد فاز و ما الحيوة الدنيا اءلا متع الغرور(185)


ترجمه :

185 - هر كس مرگ را مى چشد و شما پاداش خود را بطوركامل در روز قيامت خواهيد گرفت ، پس آنها كه از تحت جاذبه آتش ‍ (دوزخ ) دور شدند وبه بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادتنائل شده اند، و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !.
تفسير :
قانون عمومى مرگ
به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ايمان ، اين آيه ، اشاره به قانونعمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخيز مى كند، تا هم دلدارى براى پيامبر صلى اللّهعليه و آله و مؤ منان باشد و هم هشدارى به مخالفان گناهكار!.
اين آيه نخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مىگويد: (تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد)(كل نفس ذائقة الموت ).
گرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند ولى اين واقعيتىاست ، كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حيات وزندگى اين جهان ، بالاخره پايانى دارد، و روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كسخواهد آمد و ناچار است از اين جهان رخت بربندد.
منظور از (نفس ) در آيه مجموعه جسم و جان است ، اگر چه گاهى نفس
در قرآن ، تنها به روح نيز اطلاق مى شود، و تعبير به (چشيدن ) اشاره به احساسكامل است ، زيرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بيند و يا با دست لمس مى كند،ولى اينها هيچكدام احساس كامل نيست ، مگر زمانى كه بوسيله ذائقه خود آن را بچشد، وگويا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نيز يك نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است .
سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفراعمال شروع مى شود، در اينجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدونعمل . (و انما توفون اجوركم يوم القيامة ).
جمله (توفون ) كه به معنى پرداخت كامل است نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسانبطور كامل در روز قيامت پرداخت مى گردد، بنابراين مانعى ندارد كه در عالم برزخ(جهانى كه واسطه ميان دنيا و آخرت است ) قسمتى از نتايجاعمال خود و پاداش و كيفر را ببيند، زيرا اين پاداش و كيفر برزخىكامل نيست .
سپس اضافه مى كند: (كسانى كه از تحت تاءثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند وداخل در بهشت گردند، نجات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند). (فمنزحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز).
كلمه (زحزح ) در اصل به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تاءثير جاذبه وكشش چيزى تدريجا خارج و دور سازد و (فاز) دراصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است .
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند، و راستى عواملى كهانسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زودگذر، لذات جنسىنامشروع ، مقامها و ثروتهاى غير مباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟!
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه اينعوامل فريبنده ، دور ندارند، تدريجا به سوى آن جذب خواهند شد.
اما آنها كه با تربيت و تمرين و آموزش و پرورش خود را تدريجاكنترل مى نمايند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده ) مى رسند نجات يافتگان واقعىمحسوب مى شوند، و احساس امنيت و آرامش مى كنند.
در جمله بعد ، بحث گذشته را تكميل مى كند و مى گويد: (زندگى دنيا تنها يك تمتع وبهره بردارى غرورآميز است ) (و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور).
اين زندگى و عوامل سرگرم كننده آن از دور فريبندگى خاصى دارد، اما بهنگامى كهانسان به آن نائل مى گردد، و از نزديك آن را لمس ‍ مى كند، معمولا چيزى تو خالى بنظرميرسد، و معنى (متاع غرور) نيز چيزى جز اين نيست .
به علاوه لذات مادى از دور، خالص بنظر مى رسند، اما به هنگامى كه انسان به آننزديك مى شود مى بيند آلوده با انواع ناراحتى هاست و اين يكى ديگر از فريبندگى هاىجهان ماده است .
همچنين انسان غالبا به فناپذيرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود كه چقدرآنها سريع الزوال و فناپذيرند.
البته اين تعبيرات در قرآن و اخبار، مكرر آمده است و هدف همه آنها يك چيز است و آن ايناست كه انسان ، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد كه نتيجه اش غرقشدن در انواع جنايات و دور شدن از حقيقت و تكامل انسانى است ، ولى استفاده از جهان ماده ومواهب آن بعنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى ، نه تنها نكوهيده نيست بلكه لازم وضرورى مى باشد.
آيه و ترجمه


لتبلون فى اءمولكم و اءنفسكم و لتسمعن من الذين اءوتوا الكتب من قبلكم و منالذين اءشركوا اءذى كثيرا و اءن تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الا مور(186)


ترجمه :

186 - بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب(آسمانى ) داده شدند (يعنى يهود و همچنين ) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزاردهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايسته تر است )زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است .
شان نزول :
هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدندمشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده به تصرف خود در - آوردند و به هر كسدست مى يافتند، از اذيت و آزار زبانى و بدنى فروگذار نمى كردند. و به هنگامى كهبه مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگوئى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكىاز آنان بنام كعب بن اشرف شاعرى بد زبان و كينه توز بود، كه پيوسته پيامبر ومسلمانان را به وسيله اشعار خود، هجو مى كرد و مشركان را بر ضد آنها تشويق مى نمود،حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرائى و عشقبازى خود قرار مى داد. خلاصهكار وقاحت را بجائى رسانيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ناچار دستورقتل او را صادر كرد و بدست مسلمانان كشته شد.
آيه فوق طبق رواياتى كه از مفسران نقل شده اشاره به اين موضوعات مى كند و مسلمانانرا به ادامه مقاومت تشويق مى نمايد.
تفسير :
از مقاومت خسته نشويد
با توجه به آنچه در شاءن نزول آمد، مسلمانان به هنگام مراجعت به مدينه سخت از سوىدشمنان تحت فشار بودند، و مورد انواع آزارها قرار مى گرفتند، آيه فوق آنها را دعوتبه استقامت مى كند و از آينده درخشانى اجمالا خبر مى دهد.
نخست مى فرمايد:(شما در جان و مال ، مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت ) (لتبلون فىاموالكم و انفسكم ).
اصولا اين جهان صحنه آزمايش است و ناگزير بايد خود را آماده مقابله با حوادث ورويدادهاى سخت و ناگوار كنيد، و اين در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانانكه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بناشرف ، شاعر بد زبان پرخاشگر و آشوب طلب ، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمننخواهند ديد.
به همين جهت در جمله بعد مى گويد: (بطور مسلم در آينده ازاهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان سخنان ناراحت كننده فراوانى خواهيد شنيد) (ولتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا).
مساءله شنيدن سخنان ناسزا از دشمن با اينكه جزء آزمايشهايى است كه در آغاز آيه آمده ،ولى بخصوص در اينجا به آن تصريح شده ، و اين بخاطر اهميت فوقالعاده اى است كهاين موضوع ، در روح انسانهاى حساس و با شرف دارد چه اينكه طبق جمله مشهور (زخمهاىشمشير التيام پذيرند اما زخم زبان التيام نمى يابد)!
سپس قرآن به وظيفه اى را كه مسلمانان در برابر اينگونه حوادث سخت و دردناك دارندبيان مى كند و مى گويد: (اگر استقامت بخرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى وپرهيزكارى پيشه كنيد، (اين از كارهايى است كه نتيجه آن روشن است و لذا هر انسانعاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد.) (و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور).
(عزم ) در لغت ، به معنى (تصميم محكم ) است و گاهى به هر چيز محكم نيز گفتهمى شود، بنابراين (من عزم الامور) به معنى كارهاى شايسته اى است كه انسان بايدروى آن تصميم بگيرد يا به معنى هر گونه كار محكم وقابل اطمينانى است .
تقارن (صبر) و (تقوى ) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عيناستقامت و شكيبائى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤ منان واقعى صبر واستقامت را همواره با تقوى مى آميزند، و از اين امور دورند.
آيه و ترجمه


و اءذ اءخذ الله ميثق الذين اءوتوا الكتب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراءظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون(187)


ترجمه :

187 - و (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند ازاهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آنرا براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، اما آنها آنراپشت سر افكندند، و به بهاى كمى مبادله كردند، چه بد متاعى خرند؟
تفسير :
به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب ، اين آيه به يكى ديگر ازاعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند، و مى گويد: (فراموش نكنيدزمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازند،و هرگز آن را كتمان نكنند) (و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لاتكتمونه ).
جالب توجه اين كه جمله (لتبيننه ) با اينكه با لام قسم و نون تاءكيد ثقيله همراهاست و نهايت تاءكيد را مى رساند، باز با جمله (و لا تكتمونه ) بدرقه شده است كهآن هم دستور بعدم كتمان مى دهد. از مجموع اين تعبيرات برمى آيد كه خداوند بوسيلهپيامبران پيشين ، مؤ كدترين پيمان را از آنها براى بيان حقايق گرفته بوده ، اما با اينهمه ، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مىگويد: (آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند) (فنبذوه وراء ظهورهم ).
اين جمله كنايه جالبى است از عمل نكردن و بدست فراموشى سپردن ، زيرا انسان هربرنامه اى را مى خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود مى گذارد و پى در پى به آننگاه مى كند، ولى هر گاه نخواهد به آن عمل كند، و بكلى بدست فراموشى بسپارد آن رااز پيش رو برداشته پشت سر مى افكند.
اين جمله اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند و مى گويد: (آنهابا اين كار تنها بهاى ناچيزى بدست آوردند و چه بد متاعى خريدند) (و اشتروا بهثمنا قليلا فبئس ما يشترون ).
اگر آنها در برابر اين جنايت بزرگ (كتمان حقايق ) ثروت عظيمى گرفته بودند جاىاين بود كه گفته شود، عظمت آن مال و ثروت ، چشم و گوش آنها را كور و كر ساخته ،ولى تعجب در اين است كه همه اينها را به متاع قليلى فروختند (البته منظور از اين جملهكار دانشمندان دون همت آنها است ).
وظيفه بزرگ دانشمندان
آيه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى ) وارد شده ولى در حقيقتاخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختنفرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤ كدى در اين زمينهگرفته است . توجه به ماده تبيين كه در آيه فوق به كار رفته نشان مى دهد كه منظورتنها تلاوت آيات خدا و يا نشر كتب آسمانى نيست ، بلكه منظور اين است ، حقايق آنها راعريان و آشكار در اختيار مردم بگذارند تا به روشنى همه توده ها از آن آگاه گردند، وبه روح و جان آنها برسند، و آنها كه در تبيين و توضيح و تفسير و روشن ساختنمسلمانان كوتاهى كنند، مشمول همان سرنوشتى هستند كه خداوند در اين آيه و مانند آنبراى علماى يهود بيان كرده است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation