بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 20, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مطابق بودن هفت آسمان با يكديگر به اين معنا است كه (مانند پوسته هاى پياز ) بعضىبر بالاى بعضى ديگر قرار گرفته باشد، و يا به معناى اين است كهمثل هم باشند، كه اين دو احتمال در اوائل سوره ملك گذشت . و مراد از ديدن در جمله (مگرنديديد) علم است . و اينكه آسمانها را هفتگانه خوانده - آن هم در زمينه اى كه مى خواهداقامه حجت كند - دلالت دارد بر اينكه مشركين معتقد به هفتگانه بودن آسمانها بودند، وآن را امرى مسلم مى شمردند و قرآن با آنان به وسيله همين چيزى كه خود آنان مسلم مىدانستند احتجاج كرده و به هر حال داستان هفتگانه بودن آسمانها كه در كلام نوح (عليهالسلام ) آمده به خوبى دلالت دارد بر اينكه اين مساءله از انبياء (عليهم السلام ) ازقديم ترين زمانها رسيده است .
اشاره به وجه اينكه ماه را نور در آسمانها، و خورشيد را چراغ ناميد. 


و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا



اين آيات - همانطور كه سياق هم شهادت مى دهد - در مقام اثبات ربوبيت خداى تعالىاز اين راه است كه خدا امور انسان را تدبير مى كند، چون مى بيند كه چه نعمتهايى بر اوافاضه مى نمايد، پس واجب است كه تنها او را بپرستد.
بنابر اين ، معناى (سراج بودن خورشيد) اين است كه عالم ما را روشن مى كند، و اگراين چراغ خداى تعالى نبود ظلمت عالم ما را فرا مى گرفت . و معناى (نور بودن ماه )اين است كه ماه به وسيله نورى كه از خورشيد مى گيرد زمين ما را روشن مى كند، پس ماهخودش روشنگر نيست تا سراج ناميده شود.
و اما اينكه فرمود: (قمر را در آسمانها نور قرار داد) و آسمانها را ظرف قمر خواند -به طورى كه گفته اند - منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد،نه اينكه همه آسمانها را نور مى دهد، مثل اينكه خود ما مى گوييم در اين خانه ها يك چاه آبهست ، با اينكه چاه آب در يكى از آنها است ، و بدين جهت مى گوييم (در اين خانه ها)كه وقتى در يكى از آنها باشد مثل اين است كه در همه باشد، و باز نظير اينكه مىگوييم : من به ميان مردم بنى تميم رفتم ، با اينكه به خانه بعضى از آنان رفته ام .
و مراد از اينكه فرمود شما را چون نبات از زمين رويانيد. 


واللّه نبتكم من الارض نباتا



يعنى خدا شما را از زمين رويانيد، روياندن نبات ، چون خلقت انسان بالاخره منتهى مى شودبه عناصر زمينى ، و خلاصه همين عناصر زمين است كه به طور خاصى تركيب مى شود، وبه صورت مواد غذايى در مى آيد، و پدران و مادران آن را مى خورند، و در مزاجشان نطفهمى شود، و پس از نقل از پشت پدران به رحم مادران ، و رشد در رحم كه آن هم به وسيلههمين مواد غذايى است ، به صورت يك انسان در مى آيد و متولد مى شود. حقيقت نبات هم هميناست ، پس جمله مورد بحث در مقام بيان يك حقيقت است ، نه اينكه بخواهد تشبيه و استعاره اىرا به كار ببرد.


ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا



منظور از (برگرداندن به زمين ) اين است كه شما را مى ميراند، و در قبر مى كند. ومنظور از (اخراج ) اين است كه روز قيامت براى جزا از قبر بى رونتان مى آورد. پسآيه مورد بحث با آيه قبليش مجموعا همان را مى خواهند افاده كنند كه آيه زير در مقام افادهآن است :


فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون



و در اينكه فرمود: (و يخرجكم ) و نفرمود: (ثم يخرجكم ) اشاره است به اينكه اعادهشما به زمين و بيرون آوردنتان در حقيقت يك عمل است ، و اعاده جنبه مقدمه را براى اخراجدارد، و انسان در دو حال اعاده و اخراج در يك عالم است ، آن هم عالم حق است ، همچنان كه دردنيا در عالم غرور بود.


و اللّه جعل لكم الارض بساطا



يعنى (كالبساط)، مى خواهد بفرمايد زمين رامثل فرش بر ايتان گسترده كرد تا بتوانيد به آسانى در آن بگرديد و از ناحيه اى بهناحيه ديگر منتقل شويد.


لتسلكوا منها سبلا فجاجا



كلمه (سبل ) جمع سبيل است كه به معناى راه است ، و كلمه فجاج جمع فج است كه آن همبه معناى جاده گشاده است . و بعضى گفته اند : راهى است كه بين دو كوه واقع شدهباشد.
شكوه دوباره نوح (عليه السّلام ) از اينكه قومش او را نافرمانى كرده از كسى كهمال و فرزند جز زبانش نيفزود پيروى كردند.


قال نوح رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الا خسارا



در اينجا نوح (عليه السلام ) به شكايتى كه قبلا از قوم خود مى كرد برگشته ، قبلابه طور تفصيل گفته بود كه : من چگونه قومم را دعوت كردم و به آنان چه مطالبىگفتم ، گاهى به بانگ بلند، گاهى آهسته ، (تا آخر آيات ) وقبل از اين تفصيل به طور اجمال هم شكايت كرده و گفته بود كه : (رب انى دعوت قومىليلا و نهارا فلم يزدهم دعائى الا فرارا) .
پس اينكه دوباره به طور اجمال شكوه كرد، خواسته است بفهماند: بزرگان قومش وتوانگران عياش ، مردم را عليه او مى شورانند، و بر مخالفت و آزار او تحريك مى كنند. ومعناى اينكه گفت : (من لم يزده ماله و ولده الا خسارا)، و در آنمال و ولد را مايه خسران شمرد - با اينكه قبلا آن دو را از نعمتها شمرده بود - اين استكه آن مال و ولدى كه از نعمت توست ، و واجب است شكرش بجا آورده شود، در اين گونهافراد جز زيادتر شدن كفر ثمره اى نبخشيد، و به همين جهت مستوجب خسران از رحمت توشدند.


و مكروا مكرا كبارا



كلمه (كبار) اسم مبالغه از كبر است ، يعنى مكر كردند مكرى بسيار بزرگ .


و قالوا لا تذرن الهتكم و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا يغوث و يعوق و نسرا



سفارش همان بزرگان قوم به مردم است ، كه خدايان خود را از دست ندهيد، و به خاطرنوح دست از عبادت آنها بر نداريد.
و اسامى نامبرده در آيه ، يعنى ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر، نام پنج بت از بتهاىآنان است كه از ساير بت ها مورد احترام بيشترى بوده ، و به پرستش آنها اهتمام بيشترمى ورزيدند، و به همين جهت بعد از سفارش به تمسك به همه آلهه ، نام خصوص اينپنج بت را بردند و بعيد نيست اينكه اول نام ود را بردند و بعدا سواع و يغوث را با(لا) ى تاءكيد نفى ذكر كردند، بدين جهت بوده كه ود نزد آنان از ساير نامبرده ها مهمتر بوده - و خدا داناتر است .


و قد اضلوا كثيرا و لا تزد الظالمين الا ضلالا



ضمير در (اضلوا) به همان روسا بر مى گردد كه قوم از آنان پيروى مى كردند، وهمين معنا اين احتمال را تاءييد مى كند كه در جمله (و مكروا) و جمله (و قالوا لا تذرنالهتكم ) نيز ضمير به آنان بر مى گردد. ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضميرمذكور به (اصنام ) كه مايه گمراهى مردم بودند بر مى گردد، ليكن ايناحتمال خالى از بعد نيست .
و جمله (و لا تزد الظالمين الا ضلالا) نفرين نوح (عليه السلام ) به آنان است ، از خدامى خواهد گمراهيشان را بيشتر كند،البته اين گمراهى ابتدايى نيست ، بلكه مجازاتىاست ، پس آن جناب در اين نفرين خود از خدا مى خواهد كفار را به جرم كفر و فسقشانمجازات كند، البته اين غير آن نفرينى است كه در آيات بعد كرده و از خدا هلاكتشان راخواسته .
بحث روايتى  
روايتى درباره اينكه استغفار سبب وسعت رزق ونعمت مى شود، مراد از (لا ترجون للّهو قارا)، تبعت قوم نوح (عليه السّلام ) از اغنياء، بت هاى آن قوم و...
در نهج البلاغه آمده كه : خداى سبحان استغفار را باعث فراوانى رزق و مايه رحمت بهخلق قرار داده و فرموده : (استغفروا ربكم انه كان غفارايرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين ) .
خداى رحمت كند مردى را كه توبه خود را جلو اندازد، و از خطاى خود طلب عفو كند، و بهاصلاح روز مرگش بپردازد.
مؤ لف : روايات در استفاده اين نكته از آيات شريفه كه استغفار سبب وسعت روزى و امدادبه مال و فرزندان است ، بسيار زياد است .
و در خصال از على (عليه السلام ) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: استغفار بسياركن تا رزق را به سوى خود جلب كنى .
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه در معناى جمله: (لا ترجون لله وقارا) فرموده : يعنى براى خدا عظمتى كه از آن بترسيد معتقدنيستيد.
مؤ لف : اين معنا از طرق اهل سنت از ابن عباس همنقل شده .
و نيز در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) آمده است كهدرباره (سبع سموات طباقا) فرمود: بعضى از آنها فوق بعضى ديگر است .
و در همان كتاب است كه در معناى آيه (رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولدهالا خسارا) فرموده : منظور تبعيت از اغنياء است .
و در الدر المنثور است كه بخارى ، ابن منذر، و ابن مردويه ، همگى از ابن عباس روايتكرده اند كه گفت : همان اصنام و اوثان كه در قوم نوح ، خدا بودند، در عرب هم معبودشدند.
اما بت (ود) متعلق بود به كلب در دومه الجندل ، و اما (سواع ) از آنهذيل ، و (يغوث ) از آن مراد و سپس از شاخه اى از بنى غطيف ، كه در سباء مى زيستندبود، و اما (يعوق ) از آن همدان ، و (نسر) از آن حمير شاخهآل ذى الكلاع بود.
و اين اسماء قبلا اسامى مردانى صالح از قوم نوح بوده ، وقتى آنها از دنيا رفتند شيطانبه بازماندگانشان وحى كرد كه در مجلسى كه ايشان جلسه داشتند مجسمه هايى نصبكنيد و نام ايشان را بر سر آن مجسمه ها بگذاريد، مردم هم اين كار را كردند، ولى آنمجسمه ها را نمى پرستيدند تا آن نسل منقرض شد، ونسل بعدى روى كار آمد، و چون علم نسل قبلى را نداشتند مجسمه ها مورد پرستش قرارگرفتند.
مؤ لف : شايد منظور آن جناب از اينكه فرمود: (در عرب هم معبود شدند)، اين باشد كهبتهاى عرب همنام بتهاى ايشان بوده ، و يا اسامى و اوصاف آنها را داشته ، نه اينكه عينآن بتها از قوم نوح به عرب منتقل شده باشد، چون اين معنا بسيار بعيد است .
و عين اين قصه در كتاب علل الشرايع به سند صاحب كتاب از امام صادق (عليه السلام )نيز روايت شده .
و در روضه كافى به سند خود از مفضل از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه درضمن حديثى فرمود: پس نوح كشتى خود را در مسجد كوفه به دست خود ساخت ، و چوب آنرا از محلى دور مى آورد تا اينكه از كار ساختن كشتى فارغ گشت .
مفضل گفت : امام (عليه السلام ) متوجه طرف دست چپ خود شد، و بهمحل سكناى (داريين ) كه محل خانه ابن حكيم بود، كه همان فرات امروز باشد و فرمود:اى مفضل اينجا بود كه مجسمه ها و بتهاى قوم نوح يعنى يغوث و يعوق و نسر نصبگرديده بود.
آيات 28-25 سوره نوح  


مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم يجدوا لهم من دون اللّه نصارا (25) وقال نوح رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا (26) انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا (27) رب اغفرلى ولولدى ولمندخل بيتى مومنا وللمؤ منين و المومنات و لا تزد الظالمين الا تبارا (28)



ترجمه آيات
و آن قوم از كثرت كفر و گناه ، عاقبت غرق شدند و به آتش دوزخ در افتادند و جز خدابراى خود هيچ يار و ياورى نيافتند (25).
و نوح عرض كرد پروردگارا (اينك كه قوم از كفر و عناد دست نمى كشند) تو هم اينكافران را هلاك كن و از آنها ديارى بر روى زمين باقى مگذار (26). كه اگر از آنها هركه را باقى گذارى بندگان پاك با ايمانت را گمراه مى كنند و فرزندى هم جز بدكارو كافر از آنان به ظهور نمى رسد (27).
(آنگاه به درگاه خدا دعا كرد كه ) بار الها! مرا و پدر و مادر من و هر كه با ايمان بهخانه (يا بكشتى ) من داخل شود و همه مردان و زنان با ايمان عالم را ببخش و بيامرز وستمكاران را جز بر هلاك و عذابشان ميفزاى (25)
بيان آيات
اين آيات داستان هلاكت قوم نوح ، و تتمه نفرين آن جناب عليه ايشان را حكايت مى كند.
اشاره به دلالت جمله (اغرقوا فادخلوا نارا) بر وجود برزخ  


مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا...



كلمه (من ) در (مما) در عين اينكه ابت دايى است ، و ابتداى هدف را مى رساند، بهحسب مورد، تعليل را هم افاده مى كند، و كلمه (ما) زايده است ، كه تنها براى تاءكيد وپر اهميت بودن سخن آمده ، و كلمه (خطيئات ) به معناى معاصى و ذنوب است ، و اگركلمه (نار) را نكره آورده ، به منظور بزرگ جلوه دادن آن بوده .
و معناى آيه اين است كه : قوم نوح به خاطر معاصى و ذنوبشان به وسيله طوفان غرقشده و داخل آتشى شدند كه با هيچ مقياسى نمى توان عذابشان را اندازه گيرى كرد. و درآيه نظم لطيفى بكار رفته ، و آن اين است كه ميان غرق شدن به وسيله آب ، و سوختنبه وسيله آتش جمع كرده .
و مراد از(آتش ) در آيه شريفه آتش برزخ است ، كه مجرمين بعد از مردن وقبل از قيامت در آن معذب مى شوند، نه آتش آخرت ، و اين آيه خود يكى از ادله برزخ است ،چون مى دانيم كه آيه شريفه نمى خواهد بفرمايد قوم نوح غرق شدند، و به زودى درقيامت داخل آتش مى شوند تا منظور از آتش ، آتش قيامت باشد. و اينكه بعضىاحتمال داده اند مراد از آتش ، آتش آخرت باشد درست نيست ، و نبايد به آن اعتنا كرد.
(فلم يجدوا لهم من دون اللّه نصارا) - يعنى جز خدا كسى را نيافتند كه در غرق نشدنياريشان كند، و عذاب را از ايشان بگرداند، و اين جمله تعريضى است به اصنام و آلههآنان .
بيان تتمه نفرين نوح (عليه السّلام ) عليه قوم خود. 


و قال نوح رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا



كلمه (ديار) به معناى كسى است كه براىمنزل گرفتن پياده شده باشد، و اين آيه تتمه نفرين نوح (عليه السلام ) بر آنان است ،و جمله (مما خطيئاتهم اغرقوا...)، جمله معترضه اى بود كه بين دو فقره از نفرين آنجناب فاصله شده ، تا اشاره كند به اينكه هلاكتشان
به خاطر آن خطاهايى بوده كه نوح (عليه السلام ) شمرده ، و نيز براى اين بوده كهزمينه را براى نفرين بعدى خود و درخواست هلاكت عليه آنان فراهم سازد، و روشن شودكه غرق شدن قوم استجابت نفرين آن جناب بود، و اين عذاب تا آخرين نفرشان را هلاككرد.


انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا



اين آيه درخواست هلاكت تا آخرين نفر آنان راتعليل مى كند، و حاصلش اين است كه : اگر درخواست كردم كه همه آنان را هلاك كنى ،براى اين بود كه هيچ فايده اى در بقاى آنان نيست نه براى مؤ منين و نه براىفرزندان خودشان ، اما براى مؤ منين فايده ندارد، براى اينكه اگر زنده بمانند آن چندنفر مؤ من را هم گمراه مى كنند، و اما براى فرزندان خود فايده ندارد، دليلش اين است كهاينان فرزند صالح نمى آورند، اگر بياورند فرزندانى فاجر و كافر مى آورند (وفجور به معناى فسق بسيار شنيع است ، و كفار - به فتحه كاف - صيغه مبالغه ازكفر است ).
و نوح (عليه السلام ) اين معنا را كه كفار در آينده جز فاجر و كفار نمى زايند را از راهوحى فهميده بود، همچنان كه در تفسير آيات راجع به اين داستان در سوره هود گذشت .


رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخلبيتى مومنا و للمؤ منين و المومنات ...



منظور از (من دخل بيتى ) مؤ منين از قوم او است ، و منظور از جمله ( و للمؤ منين والمومنات ) تمامى زن ها و مردهاى مؤ من تا روز قيامت است .
(و لا تزد الظالمين الا تبارا) - كلمه (تبار) به معناى هلاكت است ، و ظاهرا مراد از(تبار) آن هلاكتى است كه در آخرت باعث عذاب آخرت شود، و چنين هلاكتى همان ضلالتاست ، و در دنيا باعث نابودى گردد، و آن غرق شدن بود، كه هر دو عذاب قبلا در نفرينشآمده بود و اين نفرين آخرين كلامى است كه قرآن كريم از آن جنابنقل كرده .
سوره جن مكى است و بيست و هشت آيه دارد
آيات 1-17 سوره جن  


بسم اللّه الرحمن الرحيم قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرءاناعجبا (1) يهدى الى الرشد فامنا به ولن نشرك بربنا احدا (2) و انه تعالى جد ربنا مااتخذ صاحبه و لا ولدا (3) و انه كان يقول سفيهنا على اللّه شططا (4) و انا ظننا ان لنتقول الانس و الجن على اللّه كذبا (5) و انه كانرجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا (6) و انهم ظنوا كما ظننتم ان لن يبعثاللّه حدا (7) و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا (8) و انا كنا نقعدمنهامقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا (9) و انا لا ندرى اشر اريد بمنفى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا (10) و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائققددا (11) و انا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الارض و لن نعجره هربا (12) و انا لما سمعناالهدى امنا به فمن يومن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا (13) و انا منا المسلمون و مناالقسطون فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا (14) و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا (15)وان لواستقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا (16) لنفتنهم فيه و من يعرض عن ذكر ربهيسلكه عذابا صعدا (17).



ترجمه آيات
به نام خدا كه هم رحمان است و هم رحيم .(تو اى پيامبر) بگو از راه وحى به من چنينرسيده كه
چند نفر از طايفه جن قرآن را شنيده و سپس به بقيه گفته اند: ما قرآنى عجيب شنيديم(1).
قرآنى كه به سوى رشد هدايت مى كند و به همين جهت بدان ايمان آورديم و هرگز احدىرا شريك پروردگار خود نخواهيم گرفت (2).
و اينكه خداى تعالى پروردگار عظيم ما است نه همسرى گرفته و نه فرزندى (3).
و اينكه آن چه سفيه و نادانى از ما در باره خدا مى گفت از حق دور بود (4). ما (كه تاكنونمشرك بوده ايم فريب خورده ايم چون ) احتمال نمى داديم انس و جن به خدا دروغ ببندندولى اينك كه قرآن به گوشمان خورد فهميديم دروغ بسته بودند (5).
و اينكه مردمى از انس به مردمى از جن پناه مى بردند و همانها باعث بيشتر شدن بدبختىانسيان مى شدند (6).
آنها هم مثل شما پنداشتند كه خدا احدى را مبعوث نمى كند (7).
و ما با آسمان تماس گرفتيم ديديم پر شده است از نگهبانان قوى و شهابها (8).
با اينكه ما قبلا به راحتى در آسمان بگوش مى نشستيم ولى امروز هر كس بخواهد چيزىبشنود شهابها را در كمين مى بيند (9).
و ديگر نمى توانيم بفهميم كه پروردگار زمينيان شر آنان را خواسته و يا رشد ايشانرا خواسته است (10).
و اينكه ما نيز دو قسم هستيم بعضى براى ايمان آوردن صلاحيت دارند و بعضى ندارند وهميشه اين اختلاف در بين ما هم بوده است (11).
و اينكه ما يقين كرديم كه هيچ كس از ما نمى تواند خدا را در زمين عاجز كند و يا از زمينبگريزد به طورى كه خدا از گرفتن و عقوبت او عاجز شود (12).
و اينكه وقتى ما اين هدايت را شنيديم بدان ايمان آورديم ، اينك به همه شما جنيان مىگوييم هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد ترسى ندارد از اينكه چيزى به ظلم ازاو ناقص شود و نه از اينكه ناملايمات بيچاره اش كند (13).
و اينكه ما نيز دو طايفه ايم بعضى از ما مسلمانند و بعضى منحرف پس هر كس تسليم خداگردد راه رشد را پيش گرفته است (14).
و اما منحرفين براى دوزخ هيزم خواهند بود (15).
و اينكه اگر جن و انس بر راه رشد استقامت بورزند ما ايشان را آبى گوارا و زياد مىچشانيم (16).
تا در آن آزمايششان كنيم و كسى كه از ياد پروردگارش اعراض كند خدا او را به راهعذابى دشوار مى اندازد (17 ).
بيان آيات
اين سوره به داستان چند نفر از طايفه جن اشاره مى كند كه صوت قرآن را شنيدند، وايمان آورده ، به اصول معارف دين اقرار كردند. و از اين اشارهتسجيل نبوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نتيجه گيرى مى شود، و نيز اينسوره به وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و مساءله معاد هم اشاره مى كند. اين سوره بهشهادت سياقش در مكه نازل شده .
شگفتى تعجب طائفه اى از جن از استماع قرآن كريم  


قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا يهدى الى الرشد



در اين آيه شريفه رسولگرامى خود را دستور داده كه داستان زير را براى امتشنقل كند. و منظور از اينكه بگويد (به من وحى شده ) اين است كه خدا به من وحى كرده ،و مفعول كلمه (استمع ) قرآن است ،كه البته در ظاهر آيه نيامده ، چون كلام بر آندلالت داشته . و كلمه (نفر) به معناى جماعت است ، كهشامل از سه نفر تا نه نفر مى شود، اين طور مشهور است . ولى بعضى گفته اند از سهتا چهل نفر را شامل مى شود.
و كلمه (عجب ) - به فتحه عين و فتحه جيم - به معناى چيزى است كه به خاطر غيرعادى بودنش آدمى را به تعجب وا دارد، و اگر قرآن را عجب خواندند، براى همين بوده كهكلامى است خارق العاده ، هم در الفاظش و هم در معانى و معارفش ، مخصوصا با در نظرگرفتن اينكه اين كلام از شخصى صادر شده كه بى سواد است ، نه مى تواند بخواند ونه بنويسد.
و كلمه (رشد) به معناى رسيدن به واقع در هر نظريه است ، كه خلاف آن يعنى بهخطا رفتن از واقع را (غى ) مى گويند.(هدايت قرآن به سوى رشد) همان دعوت اواست به سوى عقايد حق و اعمالى كه عاملش را به سعادت واقعى مى رساند.
و معناى آيه اين است كه : اى رسول ! به مردم بگو به من وحى شده - خدا به منوحىكرده - كه چند نفرى از جن قرآن را شنيدند و وقتى به قوم خود برگشتندبه ايشانگفتند: ما كلامى را شنيديم خواندنى ، كه كلامى خارق العاده بود، وبه سوى عقايد واعمالى دعوت
گفتارى پيرامون جنّ  
(آنچه درباره جنّ در آيات قرآن آمده است )  
كلمه (جن ) به معناى نوعى از مخلوقات خداست كه از حواس ما مستورند، و قرآن كريموجود چنين موجوداتى را تصديق كرده ، و در آن باره مطالبى بيان كرده :
اول اينكه : اين نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند.
دوم اينكه : اين نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده اند، همچنان كه نوع بشر از جنس خاك خلقشده اند، و در اين باب فرموده : (و الجان خلقناهم منقبل من نار السموم ) .
سوم اينكه : اين نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قيامت دارند، و در اين بابفرموده : (اولئك الذين حق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس ) .
و چهارم اينكه : اين نوع از جانداران مانند ساير جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد وتكاثر دارند، و در اين باره فرموده : (و انه كانرجال من الانس يعوذون برجال من الجن ) .
پنجم اينكه : اين نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است ، و علاوه بر اين ، كارهايىسريع و اعمالى شاقه را مى توانند انجام دهند، كه از نوع بشر ساخته نيست ، همچنان كهدر آيات مربوطه به قصص سليمان (عليه السلام ) و اينكه جن مسخر آن جناب بودند، ونيز در قصه شهر سبا آمده است .
ششم اينكه : جن هم مانند انس مؤ من و كافر دارند، بعضى صالح و بعضى ديگرفاسدند، و در اين باره آيات زير را مى خوانيم (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ، اناسمعنا قرانا عجبا يهدى الى الرشد فامنا به )، (و انا منا المسلمون و منا القاسطون)، و (انا منا الصالحون ، و قالوا يا قومنا انا سمعنا كتاباانزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم يا قومنااجيبوا داعى الله )، و آيات ديگرى كه به ساير خصوصيات جنيان اشاره مى كند.
از كلام خداى تعالى استفاده مى شود كه ابليس از طايفه جن بوده ، و داراى فرزندان وقبيله اى است ، چون در قرآن مى خوانيم : (كان من الجن ففسق عن امر ربه )، و نيز مىخوانيم : (افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى )، و نيز مى خوانيم : (انه يريكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم ) .


فامنا به و لن نشرك بربنا احدا



اين جمله از ايمان جنيان به قرآن و تصديق آن به اينكه حق است خبر مى دهد، و جمله (ولن نشرك بربنا احدا)، ايمانشان به قرآن را تاءكيد مى كند و مى فهماند كه ايمانجنيان به قرآن همان ايمان به خدايى است كه قرآن رانازل كرده ، در نتيجه رب ايشان هم همان خداست ، و ايمانشان به خداى تعالى ايمانتوحيدى است ، يعنى احدى را ابدا شريك خدا نمى گيرند.


و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه و لا ولدا



مفسرين كلمه (جد) را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناىتاكيدى است براى جمله (و لن نشرك بربنا احدا)
وجوه مختلف درباره قرائت انّ به فتح همزه ) در (وانّه تعالى جدّ ربّنا...) و آياتبعد از آن كه حكايت سخنان جنّيان است بعد از ايمان آوردنشان
و قرائت مشهور، كلمه (انه ) را به فتحه همزه خوانده ، و بعضى آن را و آيات بعدشرا كه دوازده آيه است به كسر همره خوانده اند، و درست هم همين است ، چون سياق ظهور دراين دارد كه آيات حكايت كلام جن است .
و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اينكه جمله(وانه ...) عطف است بر ضمير مجرور در جمله (امنا به ) و تقدير كلام (امنا به وبانه تعالى جد ربنا...) است ، مى خواهد از جنيان خبر دهد به اينكه نسبت به نفى صاحبو ولد براى خدا كه بت پرستان بدان معتقدند ايمان دارند.
ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضميرمتصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصريها كه آن را جائز نمى دانند،بعضى از قبيل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفتهاند كه : كلمه و (انه ) عطف است بر محل جار و مجرور، ومحل جار و مجرور (امنا) به نصب است ، چون اين جمله در معناى (تصديق داريم آن را)مى باشد كه كلمه آن را مفعول ايمان به معناى تصديق است ، و تقدير كلام (و صدقناانه تعالى جد ربنا...) مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه ، توجيهدرستى نيست .
بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اينكه : در جمله عطف شده حرف جرى درتقدير است ، و چنين تقديرى در دو حرف (ان ) و (ان ) شايع است ، و تقدير كلام(امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) مى باشد.
يك اشكال به همه اين وجوه وارد است ، چه آن وجهى كه مى گفت جمله و (انه ...) عطفبه ضمير مجرور است ، و چه آن كه مى گفت عطف بهمحل آن است ، و چه آن كه مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدير است . و آناشكال اين است كه با اين سه وجه تنها مى توان دو آيه (و انه تعالى جد ربنا...)، و(و انه كان يقول سفيهنا على الله ) را توجيه كرد، و اما براى بقيه آياتى كه كلمه(ان ) در اول آن آمده ، مانند آيه (و انا ظننا ان لنتقول ...)، و آيه (و انه كان رجال من الانس ...)، و آيه (و انا لمس نا السماء...)،قطعا چاره ساز نيست ، چون معنا ندارد جان بگويند ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كهگمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت . و باز معنا ندارد گفته باشند ماايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند،و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم ، وديديم كه چنين و چنان بود.
پس با آن سه توجيه هيچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است كه بعضى ازمفسرين ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيهاول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات رابا تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد توجيه نمود.
بعضى ديگر از مفسرين مفتوح بودن كلمه (انه ) در آيه مورد بحث را اينطور توجيهكرده اند كه اين آيه و همه آياتى كه كلمه (ان ) در آغاز آن آمده عطف است بر جمله(انه استمع نفر...)، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست ، براى اينكه در اينصورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وحى شده ، كه جنى ها چنين و چنان گفتند:(قل اوحى الى انه استمع ... ) به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنيانبه صداى تلاوت قرآن گوش ‍ دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه : چنين و چنان شده ونيز به من وحى شده كه (انه جد ربنا) كه او پروردگار عظيم ما است ، و نيز به منوحى شده كه بعضى از سفيهان ما عليه خدا حرفهاى بدى مى گفتند.
آن وقت اين سؤ ال پيش مى آيد كه كلمه (انه ) و (انهم ) و (انا) اگر جزو كلامجنيان نبوده ، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادىمخل است ، و نظم كلام را بر هم مى زند، و اگر جزو كلمات خود جنيان است ، كه قرآنحكايتش كرده ، آن وقت مجموع (ان ) و ما بعد آن كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى درتقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد، و اگر چيزى در تقدير نگيريم عطفشدنش بر جمله (انه استمع ...) دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلتنورزيد.


و انه كان يقول سفيهنا على اللّه شططا



كلمه (سفه ) - به طورى كه راغب گفته - به معناى خفت نفس است ، كه از كمىعقل ناشى مى شود. و كلمه شطط به معناى سخن دور از حقيقت است .
اين آيه هم در مقام تاءكيد جمله (لن نشرك بربنا احدا) است ، و منظورشان از جمله(سفيه ما) مشركينى است كه قبل از ايشان در ميان جنيان بوده اند. بعضى هم گفته اند:منظور ابليس است كه او نيز از جنيان بوده . ليكن ايناحتمال از سياق آيه بعيد است .
(و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على اللّه كذبا)
اين آيه اعترافى است از جنيان به اينكه خيال كرده بودند انس و جن هر چه مى گويندراست است ، و هرگز عليه خدا دروغ نمى گويند در نتيجه وقتى به مشركين برخوردند واز ايشان شنيدند كه نسبت داشتن زن و فرزند به خدا مى دهند باور كردند، و آن وقت بهآن نسبتهاى ناروا ايمان آورده در نتيجه مثل خود آنان مشرك شدند، و همچنان در شرك بودندتا اينكه قرآن را شنيدند، و حقيقت برايشان روشن گرديد، و اين اعتراف جنيان در حقيقتتكذيب مشركين انسى و جنى است .
مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ در آيه : (و انّه كانرجال من النس يعوذون برجال من الجنّ)


و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا



راغب مى گويد: كلمه (عوذ) به معناى ملتجى شدن به غير است و جمله (رهقه الامر)معنايش اين است كه قهر فلان امر بر او احاطه كرد كلمه (رهق ) به گناه و طغيان همتفسير شده . بعضى هم آن را به ترس و شر معنا كرده اند. بعضى ديگر گفته اند: بهمعناى ذلت و ضعف است . و همه اين معانى لازمه معناى اصلى كلمه است .
و مراد از پناه بردن انس به جن - بطورى كه گفته اند اين است كه در عرب رسم بودهكه وقتى در مسافرت در شب به بيابانى بر مى خوردند از شر جانوران و شر سفيهانجنى به عزيز آن بيابان كه سرپرست جنيان است پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مىبرم به عزيز اين وادى از شر سفهاى قومش . و ازمقاتل نقل شده كه گفته : اولين كسى كه به جن پناهنده شد طايفه اى از يمن ، و سپس قبيلهبنى حنيفه بودند، و آنگاه در همه عرب شايع گرديد.
و بعيد نيست مراد از (پناهنده شدن به جن ) اين باشد كه براى رسيدن به مقاصدشانبه كاهنى مراجعه نموده ، از او بخواهند جن را به كمك دعوت كند، و اينكه گفته اند: رسمبوده هر گاه از اذيت و مضرت جن مى ترسيدند، به مردانى از انس مراجعه مى كردند، بههمين معنا برگشت مى كند.
بنابر اين ، ضمير اولى از دو ضمير در (فزادوهم ) به رجالى از انس ، و دومى بهرجالى از جن بر مى گردد، و معناى جمله اين است كهرجال جن گناه رجال انس و طغيان و يا ذلت و ترس آنان را زيادتر كردند.


و انهم ظنوا كما ظننتم ان لن يبعث اللّه حدا



ضمير (انهم ) به رجالى از انس بر مى گردد و خطاب در ظننتم متوجه قوم جنى ايشاناست ، و مراد از بعث ، بعث رسول به رسالت است ، كه مشركين منكر آنند. بعضى گفتهاند: مراد از بعث زنده كردن مردگان است ، ولى سياق آيات معناىاول را تاءييد مى كند. و از بعضى نقل شده كه گفته اند: اين آيه و آيه قبلش اصلا جزوكلام جنى ها نيست ، بلكه كلام خداى تعالى است كه در وسط آيات حاكى كلام جنيان بهعنوان جمله معترضه قرار گرفته ، بنابر اين نظريه ، ضمير (انهم ) به جنيان برمى گردد، و خطاب در (ظننتم ) به مردم است ، ولى اين نظريه از سياق آيات به دوراست .


و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا



(لمس سماء) به معناى نزديك شدن به آسمان به وسيله صعود بدان است ، و كلمه(حرس ) - به طورى كه گفته اند - اسم جمع كلمه حارس است ، و به همين جهت باصفت مفرد توصيف شده ، و مراد از (حرس شديد)، نگهبانان قدرتمندى است كه نمىگذارند شيطانها در آسمانها استراق سمع كنند، و به همين جهت دنبالش فرمود:(وشهبا)، كه منظور از شهابها سلاح آن نگهبانان است .
مفاد آيه : (و انّا لمسنا السّماء...) و آيه : (و انّا كنّا نقعد منها...) كه از ممنوع شدنجنّيان از صعود به آسمان و استراق سمع ، همزمان با بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّهعليه وآله ) خبر مى دهد


و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا



از صدر اين آيه اگر منضم با آيه قبلى در نظر گرفته شود اين معنا استفاده مى شود:پر شدن آسمان از حارسان شديد اخيرا پيش آمده ، و قبلا چنين نبوده ، بلكه جنيان آزادانهبه آسمان بالا مى رفتند، و در جايى كه خبرهاى غيبى و سخنان ملائكه به گوششانبرسد مى نشستند.
و از ذيل آيه كه با (فاء) تفريع فرموده (فمن ...) وذيل آيه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده ، استفاده مى شود كه جنيان خواسته اندبگويند از امروز هر كس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشيند،تيرهاى شهابى را مى يابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازى در كمين دارد.
در نتيجه از مجموع دو آيه اين خبر به دست مى آيد كه : جنيان به يك حادثه آسمانىبرخورده اند، حادثه اى جديد كه مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبياء (صلوات اللّهعليه ) رخ داده ، و آن عبارت از اين است كه با بعثت آن جناب ، جنيان از تلقى اخبار غيبىآسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده اند.
در اينجا به استدلال عجيبى از بعضى از مفسرين بر مى خوريم ، و آن اين است كه اين دوآيه رد بر كسانى است كه معتقدند داستان رجم شيطانها از آسمان ،قبل از بعثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم بوده ، و آنچه بعد از بعثت رخداده پر شدن آسمان از نگهبان است ، چون فرموده : (ملئت حرسا) و اين جمله ظهور دارددر اينكه اصل نگهبانان در آسمان بوده اند، آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان ازنگهبان است . و نيز جمله : (نقعد منها مقاعد للسمع )، ظهور دارد در اينكه مادر آسمانبعضى از نشيمنگاهها را خالى از حارس و شهب مى يافتيم ، و اما امروز هيچ جاى خالى نيست، همه جا پر شده ، به طوريكه در هر نقطه بنشينى براى استراق سمع شهابى را دركمين مى بينى .
و اين استدلال همانطورى كه گفتيم عجيب است ، براى اينكه اگر اين دو آيه مى خواستند ازپر شدن آسمان از حارسان و زياد شدن عدد آنان به حدى كه جاى خالى در آن نمانده خبردهد، بايد نفى را متوجه شنيدن از تمامى نقاط كند، درقبال وضع گذشته كه جنيان مى توانستند در بعضى نقاط بنشينند، و اسرار را بشنوند،نه اينكه نفى را متوجه صرف شنيدن كند، و ما مى بينيم در آيه شريفه (فمن يستمعالان يجد له شهابا رصدا) سخنى از همه نقاط و بعضى نقاط نگفته ، تنها فرموده : هركس از جنيان بخواهد چيزى بشنود شهابى را در كمين مى بيند.
و بر فرض قبول كنيم كه از اين عبارت نفى كلى استفاده مى شود و مى خواهد سمع راعلى الاطلاق نفى كند و همين مقدار در نفى كلى كافى باشد، ليكن همينكه مى دانيم غرضخبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است ، با اينكه قبلا بعضى از نقاطش خالى بوده ،و همچنين اينكه جمله (فمن يستمع ...) را مقيد كرد به قيد (الان )، خوددليل بر اين است كه امر جديدى در باره رجم جن رخ داده ، و آن امر جديد اين است كه جنيانرا از تمامى نقاط رحم مى كنند، و از بگوش نشستن آنان به طور مطلق جلو گيرى مىشود، در حالى كه قبلا اينطور نبوده ، و آنها مى توانسته اند در بعضى از نقاطا ستراقسمع كنند، و كسى جلوگيرى ننمايد، و اين مقدار براى اثبات ادعاى مدعى كافى است .
و بايد اين را هم متوجه بود كه مفاد آيه رخ دادن رجم جن به وسيله شهاب رصد است ، نهپيدايش اصل شهاب آسمانى ، پس اين اشكال وارد نيست كه كسى بگويد شهابهاقبل از زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ونزول قرآن هم بودند، چون آنچه از قرآن استفاده مى شود اين است كه در عهدرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )اين حادثه رخ داد، كه شيطانها به وسيله شهابرجم شدند، و قرآن در هيچ موردى متعرض اصل شهابها نشده ، و ما دراول سوره صافات هم مطالبى مربوط به اين بحث ايراد كرديم .


و انا لا ندرى اشر اريد بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا



كلمه (رشد) با - دو فتحه - و كلمه (رشد) - با ضمه راء و سكون شين -به معناى رسيدن به واقع است ، بر خلاف كلمه (غى ) كه به معناى خلاف آن است ، ونكره آوردن (رشدا) براى اين است كه بفهماند خداى تعالى نوع خاصى از رشد براىآنان خواسته .
و اينكه جنيان گفتند ما نمى دانيم آيا خداى تعالى شراهل زمين را خواسته يا رشد آنان را، براى جهل و تحيرى است كه نسبت به مساءله رجم وجلوگيرى از اطلاع يافتن شيطانها از اخبار آسمانى داشته اند، چيزى كه هست اين مقدار رافهميده بودند كه اين حادثه كه در آسمان رخ داده ، مربوط بهاهل زمين است ، حال يا براى خير آنان است و يا شر آنان ، اگر خداى تعالى از پديد آوردناين حادثه خير اهل زمين را خواسته باشد، قطعا آن خير يك نوع هدايت و سعادتاهل زمين خواهد بود، و به همين جهت در شق دوم احتمال خود كه جا داشت بگويند (و يا خيرايشان را) گفتند (و يا رشد ايشان را) مويد اين معنا جمله (او اراد بهم ربهم ) است، كه اشعار به رحمت و عنايت دارد.
جنيان در اين كلام خود فاعل اراده رشد را ذكر كردند ولى در جانب شرفاعل را ذكر نكردند و نگفتند: (اشر اراد بمن فى الارض ) بلكهفعل اراده را به صيغه مجهول آوردند، تا هم رعايت ادب را نسبت به خداى تعالى كردهباشند، و هم فهمانده باشند خداى تعالى شرك سى را نمى خواهد، مگر آنكه خود انسانكارى كرده باشد كه مستحق شر خدايى شده باشد.
توضيح معناى اينكه مؤ منان جنّى گفتند: (و انّا منّا الصّالحون و منّا دون ذالك و كنّاطرائق قددا)


و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا



كلمه (صلاح ) به معناى شايستگى است ، درمقابل كلمه (طلاح ) كه به معناى ناشايستگى است ، و مراد از (دون ذلك ) - بهطورى كه گفته شده - رتبه اى پايين تر و نزديك به رتبه صالحان است . و ليكنآنچه به نظر ما ظهور دارد اين است كه : كلمه (دون ) به معناى غير است ، خواسته اندبگويند: بعضى از ما صالحند، و بعضى ديگر غير صالح . مويد اين ظهور جمله بعد استكه مى فرمايد: (كنا طرائق قددا)، ما داراى مسلك هاى متفرق بوديم ، و اين عبارت برتفرقه و تشتت دلالت دارد. و كلمه (طرائق ) جمع طريقه است كه به معناى روشهايىاست كه مورد عمل واقع شده باشد، و كلمه (قدد) جمع (قده ) است ، كه از مصدر(قد) و به معناى قطعه است ، و اگر طرائق را به وصف قدد توصيف كرد، به اينمناسبت بود كه هر يك از آن طريقه ها مقطوع از طريقه ديگر است ، و سالك خود را بههدفى غير هدف ديگرى مى رساند، آن مفسرى هم كه كلمه (قدد) را به راههاى متفرقتفسير كرده برگشت كلامش به همين معنا است .
و ظاهرا مراد از كلمه الصالحون صالحان به حسب طبع اولى است ، آنهايى كه در معاشرتو معامله طبعا اشخاصى سازگارند، نه صالحان به حسب ايمان ، چون اگر منظور صلاحيتبه حسب ايمان بود مناسب تر آن بود كه اين آيه بعد از آيه و (انا لما سمعنا الهدى امنابه ...) قرار گيرد، كه در آن سخن از ايمان آوردن بعد از شنيدن هدايت رفته است .
بعضى از مفسرين گفته اند: (طرائق قددا) اگر به فتحه خوانده مى شود به خاطرظرفيت است ، و حرف (فى ) در تقدير است ، در حقيقت (فى طرائق قددا) بوده ،يعنى در مذاهب متفرق .
بعضى ديگر گفته اند: فتحه آن به خاطر حذف مضاف است و تقدير آن (ذوى طرائققددا - صاحبان راه هاى متفرق بوده ، اين احتمال هم بعيد نيست كه جمله مذكور استعارهباشد و خواسته باشند خودشان را در اختلاف و تضادى كه دارند تشبيه به طرقى كنندكه هر يك سر از جايى جداگانه در مى آورد.
و معناى آيه اين است كه : بعضى از ما صالحان بالطبع هستند و بعضى غير صالحند، و مادر مذاهب مختلف بوديم (بنا بر اينكه فى در تقدير بگيريم ) و يا صاحب مذاهب مختلفبودى (بنا بر اينكه كلمه ذوى را تقدير بگيريم ) و يا ما خودمانمثل راههاى بريده از هم هستيم ، كه هر كدام از يكجا سر در مى آورد (بنا بر اينكه جملهاستعاره باشد ).


و انا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الارض و لن نعجره هربا



در اينجا كلمه (ظن ) كه (ظننا) ماضى آن است به معناى علم يقينى است ، و مناسب ترآن است كه مراد از اينكه گفتند: (لن نعجز اللّه فى الارض ) اين باشد كه نمىتوانيم در زمين از راه فساد در ارض جلو خواست خدا را بگيريم ، و او را عاجز سازيم ، ونگذاريم نظامى كه در زمين جارى كرده جارى شود، چون افساد خود آنان هم اگر محقق شود،تازه يكى از مقدرات خود خدا است ، نه اينكه خدا را عاجز ساخته باشند. و نيز مراد از جمله(و لن نعجره هربا) اين باشد كه اگر خدا بخواهد ما را دستگير كند نمى توانيم ازچنگ او بگريزيم ، و او نتواند به ما دست يابد.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: معناى جمله اول اين است كه ما تا چندى كه در زمين هستيمنمى توانيم خدا را عاجز سازيم . و معناى جمله دوم اين است كه نمى توانيم به آسمانبگريزيم ، در نتيجه معناى آيه اين است كه نه در زمين مى توانيم خدا را عاجز كنيم و نهدر آسمان . ليكن خواننده خود مى داند كه اين معنا درست نيست .


و انا لما سمعنا الهدى امنا به فمن يومن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا



منظور از كلمه (هدى ) قرآن است به اين اعتبار كه متضمن هدايت است ، و كلمه (بخس )به معناى نقص است ، اما نه هر نقصى ، بلكه نقص برسبيل ظلم ، و كلمه (رهق ) به معناى فرا گرفتن و احاطه كردن ناملايمات به انساناست .
امر به صبر و نهى از فسّاق و كفّار 
و حرف (فاء) كه در جمله (فمن يومن ) آمده ، براى اين است كه مطلب را نتيجه وفرع مطالب قبلى كند، البته در اينجا علت را تفريع برمعلول كرده تا بفهماند حجت و علت ايمان آوردنشان به قرآن به محض شنيدن آن و بدوندرنگ اين بوده كه هر كس به پروردگار خود ايمان داشته باشد، نه دچار ترس از بخسمى شود و نه ترس از رهق .
و حاصل معناى آيه اين است كه : ما وقتى قرآن را كه كتاب هدايت است شنيديم ، بدون درنگايمان آورديم ، براى اينكه هر كس به قرآن ايمان بياورد، در حقيقت به پروردگار خودايمان آورده و هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد، ديگر ترس ندارد، نه ترس ازنقصان در خير، كه مثلا خدا به ظلم ، خير او را ناقص كند، و نه ترس از اينكه مكروهاحاطه اش كند، چنين كسى ديگر چرا عجله نكند و بدون درنگ ايمان نياورد و در اقدام برايمان آوردن ترديد كند كه مثلا نكند ايمان بياورم و دچار بخس و رهق شوم .
دو دستگى در طائفه جن : مسلمون و قاسطون و ويژگى هر كدام  


و انا منا المسلمون و منا القاسطون فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا



مراد از كلمه (مسلمون ) اين است كه ما تسليم امر خداييم ، پس مسلمون كسانيند كه امر راتسليم خدا كردند، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع او هستند. و مراد از كلمه(قاسطون ) مايلين به سوى باطل است ، در مجمع البيان گفته كه (قاسط) بهمعناى عدول كننده از حق است ، بر خلاف كلمه (مقسط) كه به معناىعدول كننده به سوى حق است . و معناى آيه اين است كه : ما گروه جنيان به دو طايفهتقسيم مى شويم : يك طايفه آنهايى كه تسليم امر خدا و مطيع او هستند، و طايفه ديگركسانى كه از تسليم شدن براى امر خدا با اينكه حق استعدول كرده و منحرف شده اند.
و كلمه (تحرى ) در جمله (فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا) در مورد هر چيزىاستعمال شود به معناى گشتن براى يافتن آن است . و معناى جمله اين است كه : كسانى كهتسليم امر خدا شدند، آنها در صدد يافتن واقع و پيدا كردن حق بر آمدند.


و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا



و اما منحرفين هيزم جهنمند و در دوزخ با سوختن معذب مى شوند، جانشانمشتعل مى گردد، عينا نظير منحرفين از انس ، كه قرآن كريم درباره آنهافرموده :(فاتقوا النار التى وقودها الناس ) .
بسيارى از مفسرين جمله (فمن اسلم فاو لئك ... لجهنم خطبا) را تتمه كلام جن دانستهاند، خواسته اند بگويند مؤ منين از جن با اين كلام خود قوم خود را مخاطب قرار داده اند.ولى بعضى گفته اند: اين قسمت كلام خداى تعالى است ، و خطاب در آن بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است .


و ان لواستقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا لنفتنهم فيه



كلمه (ان ) در اول آيه مخففه از (ان ) - با تشديد - است و مراد از (طريقه )طريقه اسلام است ، و (استقامت بر طريقه ) به معناى ملازمت و ثبات براعمال و اخلاقى است كه ايمان به خدا و به آيات او اقتضاى آن را دارد.
و (ماء غدق ) به معناى آب بس يار است ، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جمله(لاسقيناهم ماء غدقا) مثلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند، جمله(لنفتنهم فيه ) هم اين احتمال را تاءييد مى كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعهرزق بندگان را امتحان مى كند.
استقامت بر طريقه اسلام وسعت رزق ، و اعراض از ياد خدا عذاب رو به فزونى در پىدارد
و معناى آيه اين است : به درستى كه داستان از اين قرار است كه اگر جن و انس برطريقه اسلام يعنى تسليم خدا بودن استقامت بورزند، ما رزق بسيارى روزيشان مى كنيم ،تا در رزقشان امتحانشان كنيم . در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير خواهد بود كه مىفرمايد: (و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ) .
آيات شريفه از اوائل سوره يعنى از جمله (انا سمعنا قرانا عجبا) تا آيه مورد بحثنقل كلام جنيان بود، در نتيجه آيه مورد بحث عطف است بر جمله (انه استمع ...)، و معناىمجموع معطوف و معطوف عليه اين است كه : بگو به من وحى شد، كه جمعى از جن قرآن راشنيدند...، و به من وحى شد كه اگر جن و انس بر طريقه اسلام استقامت بورزند چنين وچنان مى شود.


و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا



(عذاب صعد) آن عذابى است كه دائما بيشتر مى شود، و معذب را مغلوبتر مى كند.بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاق است .
و اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است ، واصل در سلوك عذاب هم همين است ، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد(و من لم يستقم على الطريقه يسلكه ...)، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيلهبفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست .
و همين معنا نيز علت التفاتى است كه از تكلم مع الغير (ما به ايشان آب بسيار مى دهيم )به غيبت ، (ذكر ربه ) بكار رفته ، و گر نه مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: (و منيعرض عن ذكرنا نسلكه ...)، خواست تا با ذكر كلمه (رب ) بفهماند صفت ربوبيتمبداء اصلى عذاب كردن معرضين از ياد خداست ، و به همين جهت به جاى جمله (ما چنين وچنانمى كنيم ) فرمود: (پروردگارش چنين و چنانش مى كند) تا به مبداء اصلى اشاره كند.
بعضى از مفسرين جمله (يسلكه ) را در بردارنده معناىيدخل دانسته و گفته اند: (يسلكه در اينجا به معناى اين است كه او را به سوى آتش راهمى برد، و داخل آتش مى كند) و به همين جهت مفعول دوم گرفته ، و گر نهفعل (يسلك ) به خودى خود دو مفعول نمى گيرد. و معناى آيه روشن است .
بحث روايتى  

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation