بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شبی در پایتخت بهشت, بیژن شهرامى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     fehrest01 -
     FOOTNT01 -
     LK000001 -
     LK000002 -
     LK000003 -
     LK000004 -
     LK000005 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

سپس مى افزايد: در سنه ى چهارم هجرى يهوديان قبيله ى بنى نظير چون بهواسطه ى پيمان شكنى و خيانت نسبت به مسلمانان از مدينه اخراج شدند به مكه رفتهقريش را به نبرد با حكومت نوپاى اسلامى ترغيب نمودند و با اعطاى كمكهاى اقتصادىهنگفت و تطميع قبايل و احزاب مختلف ، سپاهىمشتمل بر ده هزار جنگجو را به سمت مدينه گسيل داشت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با اطلاع از اين توطئه ى شوم با اصحاب خود بهمشورت نشست و از ميان پيشنهادات ارائه شده ، نظر و راى سلمان فارسى مبنى بر حفركانال در اطراف شهر را پذيرفت و از فرداى همان روز قريب به سه هزار مرد مسلمان بهحفر خندقى ژرف ، پهن و دراز مشغول شدند و با عنايات الهىقبل از على عليه السلام اين جمله را بسيار بر زبان جارى مى ساخت كه زندگىواقعى ، زندگى آخرت است ، پروردگارا مهاجر و انصار را بياموز.
به هر حال پس از مدتى سپاه كفر از راه رسيد و با اطلاع يافتن از نفوذ ناپذيرى شهراقدام به محاصره ى آن نمود. حصر مدينه قريب به يك ماهطول كشيد و كسى از مشركان را ياراى عبور از خندق نبود. اين امر آنان را بر آن داشت تابه انواع دسايس دست يازند، از جمله اينكه كوشيدند تا يهوديان قبيله ى بنى نظير كههنوز در مدينه بودند را به ايجاد اغتشاش در شهر وادارند يا از آنان كمكهاى فنى وغذايى بگيرند اما در تمامى موارد عنايات الهى و فراست و دقت بى مانندرسول خدا صلى الله عليه و آله و على مرتضى عليه السلام باعث مى شد نقشه ها نقشبر آب شوند. هر روز كه مى گذشت فتور و سستى بيشترى به سپاهيان كفر راه مىيافت ، كمى آذوقه و سرماى بى سابقه و شرايط بد جوى نيز اين وضع را تشديد مىنمود تا اينكه بالاخره روزى پنج تن از نيرومندترين قهرمانان و جنگجويان سپاه كفربه رهبرى عمروبن عبدود قهرمان شهير عرب با استفاده از فرصت ، خود را به آن سوىخندق رساندند.
عمرو كه هماوردى را براى خويش منصور نبود، نعره زنان هماورد طلبيد و بالاخره علىعليه السلام را كه پيامبر صلى الله عليه و آله عمامه ى خود را بر سرش نهاده وشمشيرش را بدو سپرده بود، در برابر خود يافت .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا على عليه السلام را دعا كرد، و سپس ‍ فرمود:همه ى ايمان در برابر همه ى شرك صف آراست .
بالاخره مصافى عظيم و حساس ميان دو قهرمان درگرفت . نفسها در سينه حبس شده بود،كسى را ياراى لب گشودن نبود مگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در حق علىعليه السلام دعا مى كرد.
رزم و رزمجو همچنان ادامه يافت تا اينكه آن ضربتى كهرسول خدا صلى الله عليه و آله از عبادت جن و انس برترش دانست بر پيكر عمرو فروآمد و بر خاك مذلتش افكند.
على عليه السلام در ميان تكبر و بانگ شادى مسلمانان بهداخل خندق رفت تا كار را يكسره سازد اما در اين هنگام عمرو به صورت مباركش آب دهانافكند.
حضرت عليه السلام لحظه اى درنگ كرد و چون اثرى از خشم شخصى در وجود خويشنيافت . با اتكا به خشمى آسمانى كه در بيكران وجودش موج مى زد، عمرو را به دركواصل كرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مرگ عمرو شادمان شد، چنانكه فرمود: قدرتايشان به پايان آمد و از اين پس نه تنها ديگر به جنگ ما نخواهد آمد بلكه اين ماييم كهان شاء الله به مصاف آنها خواهيم شتافت .
با مرگ ذلت بار سركرده ى مشركان و فرار همراهان وى ، ترسى عظيم دردل مشركان خانه كرد و تحت تاثير همين ترس و پاره ى ديگر از رويدادها (از جمله وزشتندبادى بسيار سرد كه چادر و خيام مشركان را از جا كند و ديگها را از روى اجاقهاواژگون نمود) شيرازه ى امور لشكر ده هزار نفرى ضلالت از هم گسيخت و حصر مدينهدرهم شكست .
بعدها هر وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله به ياد اين جنگ كه خندق يااحزاب نام گرفت مى افتاد مى فرمود: ضربه على يوم الخندقافضل من عباده الثقلين ، يعنى ضربت على در روز خندق از عبادت جن و انس برتربود. (256)
سپس مى افزايد: اما سوال دوم شما چه بود؟
مى گويم : برترى نماز بر جهاد امرى است كه اسلام بدان تصريح دارد،حال چگونه است كه ضربت شكوهمند على عليه السلام در روز خندق بالاتر از عبادت جنو انس قرار مى گيرد؟
مى فرمايد: درست است كه ضربه ى على عليه السلام در روز خندق به بركتعنايات الهى و دعاى خيرالمرسلين صلى الله عليه و آله اسلام را از خطر بزرگ رهانيد وگوى سبقت را از عبادت ثقلين ربود و اگر نمى بود آن ضربه ى نجاتبخش ، نهصلاتى بر جاى مى ماند، نه صومى و نه عبادتى ديگر، اما همين ضربه را كسى برسر نماد قدرتمندى كفار فرود آورد كه اولا دست پرورده ى فرهنگ نورانى نماز بود وثانيا نماز را برتر از جهاد مى دانست .
اخلاص امام در گستره ى جهاد  
مى گويم : در بين مطالبى كه بدان اشارت فرموديد از جسارت عمروبن عبدود بهامير مومنان عليه السلام و عكس العمل مناسب حضرت عليه السلام درمقابل وى ياد نموديد احساس مى كنم كه اين عمل بسيار والا و توصيف ناپذير، مويد يكىاز درخشان ترين وجوه سيره ى عبادى ايشان عليه السلام باشد.
مى فرمايد: همين طور است اخلاص زينت لحظه لحظه ى عمر پربركت علىعليه السلام بود حتى لحظات پرهيجان غلبه يافتن بر قهرمانى چونان عمرو كه سختشكست ناپذير مى نمود:

از على آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دقل
در غزا بر پهلوانى دست يافت
زود شمشيرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على عليه السلام
افتخار هر نبى و هر ولى
آن خدو انداخت بر رويى كه ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشير آن على عليه السلام
كرد او، انذر غزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل
وز نمودن عفو و رحمت ، بى محل
گفت : بر من ، تيغ تيز افراشتى
از چه افكندى مرا بگذاشتى ؟
آن چه ديدى بهتر از پيكار من
تا شدستى سست ، در اشكار من ؟
آن چه ديدى ، كه چنين خشمت نشست
تا چنان برقى نمود و بازجست ؟
آن چه ديدى ، كه مرا، زان عكس ديد
در دل و جان ، شعله اى آمد پديد؟
آن چه ديدى بهتر از كون و مكان
كه به از جان بود و بخشيديم جان ؟
در شجاعت ، شير ربانيستى
در مروت ، خود كه داند كيستى
گفت : من ، تيغ از پى حق مى زنم
بنده ى حقم نه مامور تنم
شير حقم ، نيستم شير هوى
فعل من بر دين من باشد گواه
كه نى ام كوهم زحلم و صبر و داد
كوه را، كسى در ربايد تندباد؟
آنكه از بادى رود از جا، خسى ست
زانك باد ناموافق ، خود، بسى ست
باد خشم و، باد شهوت ، باد آز
برد او را، كه نبود، اهل نماز
چون درآمد، در ميان ، غير خدا
تيغ را، اندر ميان كردن سزا (257)
سپس مى فرمايد: امام عليه السلام خود در اين زمينه (وجود اخلاص در تمامى اعمالش ‍ از جمله جهاد) فرمود: ما- درميدان كارزار - با رسول خدا بوديم . پدران ، پسران ، برادران و عموهاى خويش را مىكشتيم و در خون مى آلوديم . اين خويشاوندكشى - ما را ناخوش نمى نمود - بلكه برايمانمان مى افزود، كه در راه راست پابرجا بوديم ، و در سختى ها شكيبا، و در جهاد بادشمن كوشا. گاه تنى از ما و تنى از سپاه دشمن به يكديگر مى جستند، و چون دو گاوسر و تن هم را مى خستند. هر يك مى خواست جام مرگ را به ديگرى بپيمايد و از شربتمرگش سيراب نمايد. گاه نصرت از آن ما بود، و گاه دشمن گوى پيروزى را مى ربود.چون خداوند - ما را آزمود - و صدق ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را خوار ساخت ، و رايتپيروزى ما را برافروخت ، چندانكه اسلام به هر شهر و ديار رسيد، و حكومت آن در آفاقپديدار گرديد... (258)
امام و جهاد جوانمردانه  
مى پرسم : بر جهادى كه امام على عليه السلام بدان مى پرداخت چه ويژگيهايىمترتب بود؟
مى فرمايد: على عليه السلام جهاد فىسبيل الله را طاعت خداى تعالى مى دانست و به هنگام رزم وقتال ، خويش را در محراب عبادت مى يافت از اين رو در تبعيت محض از شرع و شارع مقدسصلى الله عليه و آله رعايت موارد ذيل را بر خود و لشكريانش واجب مى دانست .
- اقامه ى نماز در اول وقت (چنانكه حضرتش از پرداختن به نماز شب نيز فروگذار نمىفرمود.)
- انذار لشكر دشمن و اتمام حجت بر آنان
- پيشگام نبودن در آغاز جنگ
- نماز گزاردن بر اجساد مقتولين طرف مقابل و دست نيازيدن بهاموال ايشان (آنجاكه جان باختگان را مسلماناناغفال شده تشخيص مى داد.)
- دفن اجساد
- خوشرفتارى با اسيران
- پرهيز از آتش زدن چادرها و منازل
- پرهيز از قتل زنان ، كودكان ، سالخوردگان ، مجروحان ، پناهندگان ، اسيران ،فراريان .
- پرهيز از مثله كردن اجساد مقتولين
- پرهيز از مسموم ساختن مخازن آب آشاميدنى
- پرهيز از نابودى درختان و ساير منابع طبيعى
- پرهيز از كشتن حيوانات
- پرهيز از دشنام گويى
- پرهيز از پيمان شكنى
- دريغ نداشتن آب از طرف مقابل
- روى برنتافتن از جهاد فى سبيل الله (259)
حكايت  
شنيدم آب به جنگ اندرون معاويه بست
به روى شاه ولايت ، چرا كه بود خسى
على به حمله گرفت آب و باز كردسبيل
چرا كه او كس هر بى كس است و دادرسى
سه بار دست به دست آمد و آب و در هر بار
على چنين هنرى كرد و او چنين هوسى
فضول گفت كه ارفاق تا بدين حد بس
كه بى حيايى دشمن زحد گذشت بسى
جواب داد كه ما جنگ بهر آن داريم
كه نان و آب نبندد كسى به روى كسى
غلام همت آن قهرمان كون و مكان
كه بى رضاى الهى نمى زند نفسى
تو هم بيا و تماشاى حق و باطل كن
ببين كه در پى سيمرغ مى جهد مگسى (260)
مى پرسم : چرا على عليه السلام به عنوان امير مومنان و خليفه ى مسلمان شخصا درميدان جنگ حضور مى يافت در حاليكه حضرتش عليه السلام خلفاىقبل را از اين كار بر حذر مى داشت ؟
مى فرمايد: به چند دليل :
الف . شهادت طلبى و شجاعت امام (عليه السلام ) چنانكه خود فرمودند: به خدا سوگندكه شوق و ذوق على و انس فرزند ابى طالب نسبت به مرگ ، از شوق و انسطفل به پستان مادر بيشتر است . (261)
حكايت  
روز خيبر، مصطفى (صلى الله عليه وآله ) (پس از مرعوب شدن چند تن ازفرماندهان لشكر) گفت : لا عطين هذه لرايه غذا رجلا يفتح الله على يديه ، يحب اللهو رسوله يحبه الله و رسوله فردا اين رايت نصرت اسلام را به دست مردى مىدهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند.
همه شب صحابه در اين انديشه بودند كه فردارسول خدا (صلى الله عليه وآله ) علم اسلام و رايت نصرت لا اله الا الله را به دست چه كسى خواهد سپرد. ديگر روز مصطفى گفت : اين على بن ابى طالب(عليه السلام ) گفتند: يا رسول الله هر يشتكى عينيه چشمش ‍ به درد است .فرمود: او را بياوريد. بياوردند. زبان مبارك خويش ‍ بيرون آورد و بهچشم او زد. حضرت (عليه السلام ) شفا يافت و نورى نو در بينايى وىحاصل شد رايت نصرت به وى داد.
على (عليه السلام ) گفت : يا رسول الله اقاتلهم حتى يكونوا مثلنا ايشانرا به تيغ چنان كنم كه يا همچون ما شوند يا همه را هلاك كنم .رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: يا على آهسته باش و با ايشان جنگبراندازه ى ناكسى و بى قدرى ايشان كن ، نه بر قدرت و قوت و هيبت خويش ‍ (262)على (عليه السلام ) رفت و علم بر در حصار خيبر زد. جهودى بر بام حصار آمد و گفت :من انت تو كيستى ؟ گفت : من على ام جهود گفت : عالىشد اين كار به حق موسى و تورات پس على به تاييد الهى و قوت ربانى درحصار به دست گرفت و از بوم حصار بركنده و بينداخت چنانكه زلزره در حصار خيبرافتاد. بورافع گويد:.. با من هفت تن ديگر از مبارزان عرب بودند، خواستيم كه در از يكجانب به جانب ديگر گردانيم ، نتوانستيم ... (263)
بب - رو در رو بودن با مسلمانان اغفال شده در جريان جنگهاىجمل ، صفين و نهروان و ضرورت انذار و اتمام حجت بر ايشان ، چنانكه خطاب به خوارج
فرمود: شما را از آن مى ترسانم كه كشته در كرانه ى اين رود افتاده باشيد و در پست وبلنديهاى اين مغاك افكنده ، نه برهانى روشن از پروردگار داشته باشيد و نه حجتىآشكار، آواره ى خانه و ديار، و به دام قضا گرفتار...
ج . سستى مردم دارالخلافه در شتافتن به جهاد و رزم وقتال ؛ چنانكه حضرت (عليه السلام ) خطاب به آنانكه عزيمت خود به ميدان جنگ رامشروط به عزيمت ايشان (عليه السلام ) نمودند، فرمود: مرا نسزد كه شهر و سپاهو بيت المال را بگذارم ، و خراج زمين ، و قضاوت و مسلمانان ، و نگريستن در حق طلبكارانرا ناديده انگارم ، آنگاه با دسته اى بيرون شوم ، و بهدنبال دسته اى به راه افتم ؛ و چون تير ناتراشيده و سوفار نانهاده كه تيردان تهىبود، از اين سو و آن سو غلطم . حالى كه من قطب آسيابم ، بر جاى ايستاده ، و آسيا سنگبه دورم در گردش افتاده ، اگر از آن جدا شوم ، مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آسيا از جاىبگردد. به خدا كه اين رايى خطاست ، و بيرون شدن من چنينحال نه سزاست ، به خدا، اگر اميد شهادتم هنگام ديدار دشمن نبود - واى كاش برايممقدور بود - پاى در ركاب مى نهادم و ازجمع شما بيرون مى فتادم و شما را نمى طلبيدم ،چندانكه باد جنوب و شمال آيد كه مرا از ديدن شماملال آيد... (264)
سپس مى فرمايد: صحبت كردن درباره ى مقوله ى جهاد و سيره ى عبادى امام على(عليه السلام ) نيز چونان مباحث قبل دراين وقت محدود (چنان كه بايسته و شايسته است )ميسور نيست ، لذا بدين مختصر بسنده كرده و به سراغ تحفه اى ديگر مى رويم .
تحفه هفتم : امام ،عبادت ،موعظت 
مى فرمايد: بنا به فرمايش خداى تعالى در قرآن كريم ، زنده ساختن يك فرد بازندگى بخشيدن به همه ى آدميان برابرى مى كند: منقتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانماقتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا (265)
مى پرسم : منظور از زنده ساختن يك فرد چيست ؟
مى فرمايد: هدايت و راهنمايى اوست
مى پرسم : به سوى چه ؟
مى فرمايد: به سوى فلسفه ى الهى مترتب بر حيات انسانى .
مى گويم : چه كسانى عهده دار هدايت و راهنمايى اند؟
مى فرمايد: آنان كه خود از هر گونه خطا، لغزش ، گناه ، عصيان و نسيانبركنارند
مى گويم : يعنى حضرات معصومين (عليهما السلام )
مى فرمايد: آرى ، همانان كه آيه ى تطهير گواهى است از صدها گواه آشكار برطهارت و عظمت هميشگى ايشان از هر گونه آلودگى .
مى پرسم : آن بزرگواران ، اين مهم را با بهره گيرى از كدام نوع هدايت به انجامرسانيده اند؟
مى فرمايد: هدايت تشريعى
مى پرسم زنده ساختن يك فرد (كه قرآن كريم از آن ياد فرموده ) ناظر بر همين قسم ازهدايت است ؟

مى فرمايد: آرى
مى پرسم : ملزومات هدايت تشريعى كه دستمايه ى كار مقدس هاديان معصومعليهماالسلام بوده است ، چيست ؟
مى فرمايد: آيات نورانى قرآن كريم و نيز احاديث ، روايات و تفاسيرى كه (بهمصداق چراغ روشنى بخش راه سعادت ) ز سوى معصومين عليهما السلام در اختيار جامعه ىانسانى نهاده شده است .
سپس مى فرمايد: در ميان احاديث ، روايات و تفاسيراهل البيت عليهم السلام فرمايشان امير مومنان على (عليه السلام ) كه ابواب هدايت را بهروى جمع بى شمارى مفتوح ساخته و آنان را به سوى فلسفه ى الهى مترتب بر حياتانسانى رهنمون شده ازتلاءلوء درخشندگى و گستردگى خاصى برخوردار است.
مى پرسم : فلسفه ى مترتب بر حيات انسانى چيست ؟
مى فرمايد: برخوردارى از روحيه ى والاى تعبد در پيشگاه ذات اقدس ‍ ربوبىچنانكه حضرتش جل و علا فرمود: و ما خلقت جن و الانس الا ليعبدون (266)
مى گويم : فرمايشات ، رهنمودها و آثار برجاى مانده از امير مومنان على (عليهالسلام ) چگونه انسانها را به سوى اين فلسفه ى والاى رهنمون شده است و اصولاتاثير سيره ى عبادى حضرت (ع ) بر آثار گرانسنگ شان چيست ؟
مى فرمايد: جهت پاسخ دادن به اين پرسش ابتدا مى بايست به اهتمام حضرت(عليه السلام ) در هدايت جامعه ى انسانى اشاره نمود چرا كه حضرت (عليه السلام ) مىدانست ارزش هدايت يك فرد از بها و قيمت هر آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد (اشاره بهدنيا و مافيهاى آن ) بيشتر است . ثانيا مى بايست به آثار امام (عليه السلام ) نيزاشارت داشت از جمله بخشى از خطبه ها، نامه ها (بخصوص وصيت نامه هاى امام (عليهالسلام ) و كلمات قصار حكمت آگين كه در نهج البلاغه گرد آمده است و همچنين فرمايشاتو روايات بسيارى كه ساير منابع و متون روايى ، تاريخى ، ادبى و... را به ف روغخويش آراسته اند.
خطبه ها  
مى فرمايد: اين خطبه هاى گوناگون به حكم ضرورت درجمعه ها و يا در اجتماع مسلمانانالقا گرديده است و بدون ترديد گوينده پيش از آغاز خطبه در لفظ نينديشيده و قبلامعنى را در خاطر نسنجيده ، اما آنچه از معنى در قالب لفظ آورده است زيور صناعت را يكىپس از ديگرى هر چه زيباتر و متناسب تر به خود مى گيرد؛ مجموعه ى سخنان امام ،پندى است يا حكمتى ، تعليمى يا ارشادى ، تهديدى يا تشويقى ، عبرتى يا موعظتى ،تشريفى يا كرامى كه گاه در صلابت ، چون صخره هاى سخت است كه از ستيغ كوهىبلند فرا زير آيد و به ژرفاى دريايى خروشان فرو ريزد و صدمت آن در اين سو و آنسو آوا درافكند، و گاه در نرمى چون شبنم بهارى كه بر برگگل نشيند يا نسيم سحرگاهى كه چهره ى خفته اى را نوازش دهد؛ در بيم چون صاعقه اىكه زمين را بلرزاند و در اميد چون آبشارى كه از فاصله اى نزديك آهنگ موزون خود را بهگوش جگر تافته اى رساند. اين جنس انشاء سخن ، فن كس يا كسانى نيست كه بتوانند ازراه تدريس و محاورت و تمرين و ممارست بر آن دست يابند، موهبتى است خاص كه ازخزانه ى علم الهى به نادره ى مردان جهان تفويض مى گردد.(267)
سپس مى فرمايد: معنى عبادت ، طاعت خداىعزوجل در تمامى آنات و لحظات حيات است كهسفارش بدان در جاى دويست وچهل و يك خطبه ى نهج البلاغه به شكلى زيبا، تحسين برانگيز، موزون و گاه توام باامثال شيرين و پر مغز و شواهد ممتاز ارائه شده است .
سپس مى افزايد: سيره ى عبادى امام (عليه السلام ) به ابراز و انشاء خطبه هايىمنجر شده است كه راه را براى دينمدارى و تعبد افراد هموار مى سازند چنانكه مى بينيمنهج البلاغه شريف در اين راستا از موارد ذيل بهره هايى وصف ناپذير گرفته است :
- شرح اوصاف الهى (علم ، قدرت ، حكمت ، عظمت ، رحمت و...)
- شرح حال انبياء اوصيا و اولياء الله .
- شرح نعمتهاى آشكار و پنهان و بى حد و حصر الهى
- شرح سيادت ، عظمت و معنويت عصر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله )
- شرح عظمت و بلندى قرآن كريم
- شرح توحيد، معاد، نبوت ، امامت و عدل
شرح فرائض و فلسفه هاى والاى مترتب بر آنها
- سفارش به دينمدارى و نماز انديشى
شرح حالات و صفات شهدا و ارزش جهاد و شهادت طلبى
- وصف پرهيزكاران ، زاهدان ، نماز انديشان ، و بندگان خوب و فرمانبردار خداى تعالى
- شرح بهشت و دوزخ
- شرح رستاخيز و معاد جسمانى و روحانى درگذشتگان و رسيدگى بهاعمال خوب و بد آدمى
- شرح مرگ و پايان حيات دنيايى
- شرح چگونگى آفرينش زمين ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، كوهها و...
شرح چگونگى آفرينش گياهان و جانوران (شب پره ، مورچه و...)
- شرح چگونگى آفرينش انسان
شرح پندار، و كردار امتها و حكومتهاى پيشين (خواه نيكوكار، خواه ستمكار)
- شرح و نكوهش بى وفايى دنيا و انجام كار انسان
- انذار مردم
- شرح لغزشگاهها و نيز كيدهاى شيطان رانده شده
- شرح تقواى الهى و سفارش بدان
ديگر بار مى افزايد: تامل در آفاق و انفس و دقيق شدن در ظرائف و طرائفى كه درذره ساختار وجودى آنها تعبيه شده ، آدمى را متوجه ذات اقدس ربوبى و آفريننده ى دانا وتواناى خويش مى اندازد (چنانكه حضرتش ‍ جل و علا در قرآن كريم فرمود: وفى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون (268) و او را وا مىدارد تا سر تعظيم و كرنش بر آستان كبريايى اش فرود آورد؛ كرنش و فرودى رشددهنده و بالا برنده كه ناظر بر فلسفه ى وجودى انسان است .
علاوه بر اين توجه كردن به حالات و صفات نيكان و بدان ، گذشتگان و معاصران چشمحقيقت بين دل را مى گشايد و آدمى را به گرفتن درس و به دست آوردن تجربه وبرافروختن چراغ ، جهت پيمودن راهى بس دشوار و لغزنده كه پيش روى اوست (و مىتواند به سعادت هر دو منزل منجر شود) وا مى دارد.
صداقت گوينده ى اين خطبه هاى زيبا و دل انگيز كه به حق سخنش را فروتر از كلام حقو برتر از كلام آدمى دانسته اند تا به آنجاست كهدل را مى لرزاند و چشمه هاى حكمت و عرفان را از آنها جارى مى سازد.
گويى پس از هزار و چهارصد سالهمام صحابى جليل القدر امام (عليه السلام ) را مى بينيم كه از حضرتبرشمردن بايسته و شايسته ى ويژگى پارسايان را مى طلبد و سر حلقه ىپرهيزكاران چون الحاح و اصرار وى را مى بيند آنچنان زيبا و رسا لسان به سخن مىگشايد كه اندكى بعد همام سرمست از استماع آن به لقاءاللهنائل مى شود.
مى پرسم : رويكرد امروزين ما بدين چشمه ى قدسى فياض چگونه بايدباشد؟
مى فرمايد: رويكرد همه جانبه ، رويكردى مانند رويكرد فردى كاملا تشنه و جگرتافته به آبى زلال و بس خوشگوار.
سپس مى فرمايد: اين سخنان رسا و زيبا كه به نيكوترينشكل از فروغ بى بديل قرآن كريم نورانيت يافته امروزه در دسترس ماست و ما را بهخويش مى خواند تابه سرزمين سعادت رهنمونمان باشد چرا كه خداوندگار آن را درتبعيت از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) همچنان غم ابناء خويش ‍ را مى خورد مگر نهاينكه حضرت خير المرسلين (صلى الله عليه وآله ) فرمود: على پدران اين امتهستيم و از نيك و بد اعمال شما با خبر.
آرى ديروز على (عليه السلام ) و امروز سخن دينمدارانه و بازتاب سيره ى عبادىحضرتش (عليه السلام ) انسانها را بدان وا مى دارد كه فلسفه ى وجودى خويش را ديگربار ياد آرند و زندگانى خويش را به زيور بندگى خداى(عزوجل ) بيارايند؛ كه هر كس به سعادتى پايدار و راستين دست يافت از اين از اين راهبود و بس

سپس مى افزايد: امام (عليه السلام ) كه سخن گفتنش نيز عبادت حضرت پروردگار(جل وعلا)ست ، تقرب هر پرهيزكار را نماز مى داند و چه نيكو سيرتى و نيكو عبارتى كهاينگونه مشوق پرداختن به عبادتى برتر چونان نماز است و خوشا آن نمازگزارى كهعبادتى چون سخن گفتنش به مصداق شربت اندر شربت اينگونه با عبادتى ديگر چونانذكر نماز درهم مى آميزد و عالمى را به نور و معنوبت هستى فروز خويش مىآرايد.
نامه ها  
مى گويم : بى گمان نامه هاى ارسالى امام (عليه السلام ) نيز آيينه اى هستندنماياننده ى سيره ى عبادى حضرتش عليه آلاف التحيه و الثنا
مى فرمايد: آرى ، چنين است .
سپس مى پرسد: اما مى دانى چگونه ؟
مى گويم : ... يافتن كلماتى كه بتوانند پاسخ درونى ام را آشكار سازندمشكل مى نمايد.
مى فرمايد: بسيار خوب ، بگو بدانم مخاطبان اصلى نمه هاى آن حضرت به طوركلى كيانند؟
مى گويم : واليان ، قاضيان ، فرزندان .
مى فرمايد: درست است و همچنين فقيهان ، اميران ارتش ، ماموران گرد آورى زكات و جزيه ،خويشاوندان ، ياران ، عموم مردم و گاه حتى دشمنان
سپس مى فرمايد: موافقى ابتدا به نمونه هايى از نامه هايى كه حضرت (عليهالسلام ) به افراد فوق نوشته اند اشاره كنم ، سپس سوالى را درباره ى آن مطرحنمايم .
مى گويم : چه از اين بهتر
مى فرمايد: حضرت (عليه السلام ) مرقوم داشته اند:
خطاب به گردآورنده ى زكات  
او را مى فرمايم كه از خدا بترسد در كارهاى نهانش و كرده هاى پنهانش ، آنجا كهجز خدا كسى نگرنده و جز او راه برنده نيست ، و او را مى فرمايم تا آشكارا طاعت خدا رانگزارد و در نهان خلاف آن را آرد و آن كس كه نهان و آشكار و كردار و گفتار او دو گونهنبود امانت را گزارده ، عبادت را خالص به جاى آورده ... (269)
خطاب به امير لشكر  
از خدايى بترس كه از ديدار او ناچارى ، و جز آستانش پايانى ندارى . جنگ مكن ، مگر باآن كه با تو بجنگد. در خنكى بامداد و پسين راه بسپار و در گرمگاه ، سپاه را فرود آر، ودر رفتن شتاب ميار... (270)
خطاب به مردم  
اما بعد من از جايگاه خود برون شدم ، ستمكارم يا ستمديده ، نافرمانم يا مردم از فرمانمسركشيده . من خدا را به ياد كسى مى آورم كه اين نامه ام بدو برسد، تا چون نزد من آمد،اگر نكوكار بودم يارى ام كند و اگر گناهكار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم .(271)
خطاب به خويشاوند  
اما بعد، گاه آدمى را شاد مى كند دست يافتن به آنچه از دست او رفتنى بود، و ناخشنودشمى سازد ازدست شدن آنچه او را به دست آمدنى نبود پس ‍ شادمان بدانچه از آخرتت بهدست آورده اى و اندوهناك باش بر آنچه از دست داده اى . بدانچه از دنيا به دست آرىفراوان شادمان مباش و بدانچه از دست داده اى ناشكيبا و نادان . تو را در بند آن بايد كهپس از مرگ شايد(272).
خطاب به عالم ربانى  
... در روز جمعه سفر مكن تا نماز جمعه را بگزارى . مگر سفرى كه در آن روى بهخدا دارى يا از آن ناچارى . در همه كارهايت خدا را اطاعت كن كه طاعت خدا از هر چيز برتراست . نفس خود را بفريب و به عبادتش وادار كن و با آن مدارا كن و مقهورش مدار و بر آنآسان گير و به هنگامى كه نشاط و فراغتش بود، روى به عبادت آر، جز در آنچه بر توواجب است كه بايد آن را به جاى آرى و در وقت آن بگزارى . و بترس كه مرگ بر تو درآيد، و تو از پروردگارت گريزان باشى و در جستجوى دنيا روان . از همنشينى بافاسقان بپرهيز كه شر به شر پيوندد. خدا را بزرگ دار و دوستان خدا را دوست شمار واز خشم بپرهيز - و خود را از آن برهان - كه خشم سپاهى است بزرگ از سپاهيان شيطان ،والسلام (273)
خطاب به صحابى  
امكا بعد، دنيا همچون مار است ، پوست آن نرم و هموار و زهر آن جانشكار، پس ، ازآنچه تو را در دنيا شادمان مى دارد، روى برگردان ، چه اندك ، زمانى با تو مى ماند. وانديشه ى دنيا را از سر بنه ! چه ، يقين دارى كه از تو روى بگرداند، و آنگاه كه بدانخو گرفته اى بيشتر از آن بترس ، كه دنيادار چون در دنيا به خوشى اطمينان كرد او رابه تلخكامى درآورد، يا اگر به انس ‍ گرفتن آرميد او را دچار وحشت كرد، والسلام. (274)
خطاب به دشمن (معاويه )  
خداى را در آنچه نزد تو است ، پاس دار، و حق او را بر خود بيادآر، و بازگردبدانچه معذور نيستى از ناشناختن آن ! كه فرمانبردارى را نشانه هاست آشكار و راههاستروشن و پايدار، و راهى ميانه و گشاده ، و نهايتى كه هر كسدل بدان نهاده . زير كان بدان راه در شوند و سرافكندگان از آن به در شوند. هر كه ازآن راه برگردد پاى از حق برون نهاده و در گمراهى درافتاده ، و خداى نعمتش را از وىبز دارد و عذابش را بر او فرود آرد. پس ‍ خود را بپاى !بپاى ! چه خدا راه تو را برايتآشكار فرمود، و همانجا كه هستى باش - كه از طغيان تو را چه سود - تا به حدزيانكارى تاختى و در منزل كفر جاى ساختى - پيروى خواهش - نفست تو را به بدى وزيان درآورد. و به گمراهى ات داخل كرد، و به مهلكه ها درانداخت ، و راه را برايت دشوارساخت . (275)
خطابه به والى  
او را فرمان مى دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها و پيروىآنچه در كتاب خود فرمود، از واجب و سنتها كه كسى جز با پيروى آن ، راه نيك بختى رانپيمود. و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن ، بدبخت نبود، و اينكه خداى سبحان را يارىكند به دل و دست و زبان ، چه او (جل اسمه ) يارى هر كه او را يار باشد، پذيرفتهاست و ارجمندى آن كس ‍ كه - دين - او را ارجمند سازد به عهده گرفته . (276)
خطاب به فرزندان  
شما را سفارش مى كنم به ترسيدن از خدا، و اينكه دنيا را مخواهيد هر چه دنيا پىشما آيد، و دريغ مخوريد بر چيزى از آن كه به دستتان نيايد، و حق را بگوييد و براىپاداش - آن جهان - كار كنيد و با ستمكار در پيكار باشيد و ستمديده را يار...
سپس مى فرمايد: و اما سوال، و آن اينكه فضل مشترك نامه هاى نورانى فوق چه بود؟
پس از قدرى تامل و انديشه مى گويم : سفارش اكيد به خدا ترسى و بهره مندىاز تقواى الهى .
مى فرمايد: آفرين ، اين پاسخ همان سوال نخستين است .
سپس مى فرمايد: در اغلب نامه هاى امام (عليه السلام ) سفارش به خدا ترسى ،پرهيزكارى و بهره مندى ز تقواى الهى به چشم مى خورد و اين باعث شده كه نامه هاىامام هم مويد سيره ى عبادى حضرتش (ع ) باشد.
سپس مى افزايد: يكى ديگراز دلايلى كه باعث مى شود نامه هاى امام (عليه السلام )را نيز نماياننده ى سيره ى عبدى حضرتش (عليه السلام ) بدانيم آن است كه امر بهايجاد زيستگاه سالم داده اند.
مى پرسم : زيستگاه سالم چيست ؟
مى فرمايد: شهر يا روستا يا زيستگاهى است آبادان با مردمى فرهيخته ، متدين ،ولايتمدار و برخوردار از روابط گسترده و پيچيده ى اجتماعى .
مى پرسم : ضرورت ايجاد آن چيست ؟
مى فرمايد: تحصيل سعادت دنيا و عقبى در چنين محيطى راحت تر و فراگيرتر است.
مى پرسم : يعنى در چنين محيطى تعداد بيشترى از افراد توفيق دستيابى بهسعادت را رفيق خويش مى يابند؟
مى فرمايد: آرى .
مى پرسم : مهمتر مشخصه مردم در اين محيط چيست ؟
مى فرمايد: در طاعت خداى تعالى فراز پايه اند و از نافرمانى حضرتش ‍(جل و علا) رويگردان .
ميگويم : يعنى در انجام واجبات و مستحبات و رويگردانى از محرمات و مكروهات ساعىهستند؟
مى فرمايد: آرى
مى گويم : پس از آبادانى زيستگاهشان ، ديندارى است .
مى فرمايد: آرى ، البته ديندارى هم به معناى عام و هم به معناى خاص ‍ آن .
مى پرسم : ديندارى به معناى خاص و عام يعنى چه ؟
مى فرمايد: يعنى اينكه مردم به ظاهر عبادات بسنده نمى كنند بلكه بركات آن را(با عمل به اعتقادات دينى ) در زندگى روزمره ى خويش آشكار مى سازند؛ ازقبيل (كار و تلاش ، نظم ، وجدان كارى ، صداقت ، خيرخواهى و...)
سپس مى فرمايد: آرى ، راز آبادانى زيستگاهشان ديندارى است ، چنانكه خداى تعالىدر قرآن كريم فرمود: و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات منالسماء والارض (277) يعنى چنانكه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده وپرهيزكار مى شدند همانا، رهاى بركات آسمان و زمين را بر روى آنها مى گشوديم.
مى گويم : اين زيستگاه سالم ، همان مدينه ى فاضله است ؟
مى فرمايد: آرى ، با يك تفاوت مهم .
مى پرسم : چه تفاوتى
مى فرمايد: اينكه اين زيستگاه سالم در حصر فرضيات و انديشه و در حد شعار ودعوى باقى نماند و جامه ى عمل به خود پوشيد
مى گويم : منظورتان مدينه النبى است ؟
مى فرمايد: آرى ، منظورم شهر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است ، شهرى پاكسالم ، و آراسته كه ديندارى آن را چنان آبادان و معمور ساخت كه باور نكردنى مىنمود.
مى پرسم : آيا آبادانى در آن شهر و سرزمين هاى مرتبط با آن ماندگراشد؟
مى فرمايد: به طور شاسته و بايسته خير.
مى پرسم : چرا؟
مى فرمايد: به دليل اشتباهى كه در امر خطير تعيين رهبرى روى داد و مردم پذيراىآن شدند.
ميگويم : اشاره ى تان به واقعه ى غم انگيز محروميت جامعه ى اسلامى از خلافتالهى امام على (عليه السلام ) است ؟
مى فرمايد: آرى
مى گويم : پس در زيستگاه سالم رهبر الهى نقش تعيين كننده اى دارد.
مى فرمايد: آرى ، هم در ايجاد، هم در بقا و هم در تداوم آن .
سپس مى فرمايد: البته لازمه ى آنكه رهبر الهى يا كارگزار و نقش خود را چه درايجاد و چه حفظ موجوديت زيستگاه سالم ايفا نمايد آن است كه مردم در صحنه وفادارانه وآگاهانه حضور داشته باشند.
مى پرسم : توصيه هاى امام على (عليه السلام ) جهت ايجاد زيستگاه سالم چيست.
مى فرمايد: در نامه اى كه حضرت (عليه السلام ) خطاب به مالك اشتر مرقومفرمودند بدين مهم اشاره شده است و جا دارد هم شما و هم ما ديگر بار به مطالعه ى دقيقنهج البلاغه از جمله اين عهدنامه ى شريف بپردازيم .
سپس مى فرمايد: حضرت (عليه السلام ) در عهد نامه ى مزبور به مواردذيل اشاره مى فرمايند:
- خدا ترسى و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها
- عمل به دستورات قرآن كريم
- تلاش براى اعتلاى دين خدا
- استمداد جستن و مدد گرفتن از ذات اقدس ربوبى(جل و جلاله )
- نيكوكارى و تسلط يافتن بر نفس بدفرمان و خشم و غضب نابجا
- دوستى ورزيدن و مهربانى نمودن با ملت
- رازدارى ، عيب پوشى و گذشت در تعامل با مردم
- خوشحال نشدن از كيفر دادن افراد خاطى و پشيمان نشدن از بخشش و گذشت .
- دورى جستن از تكبر و حس ناپسند خود برتر بينى
- عدالت ورزى و رسيدگى به دادخواهى ستمديدگان
- برخورد جدى با ستمكاران (تا آنگاه كه ز روش ناپسند خويش بازگردند.)
- توجه به افكار عمومى و خواست ملى
- عدم اعطاى امتياز بر اساس ملاكهاى بى مورد نظير خويشاوندى ، رفاقت و...
- برخورد جدى با آنان كه نسبت به مردم عيب جويى مى كنند
- پرهيز از شتابزدگى در پذيرفتن اخبارى كه بر سوء رفتار دلالت مى كند.
- عدم مشورت با افراد بخيل ، ترسو، حريص و گناهكار
- برابر نداشتن نيكوكاران و بدكاران (اعطاى امتياز به نيكان و برخورد با بدان )
- روا داشتن نيكى در حق مردم
- تلاش در جهت جلب اعتماد و نظر مثبت مردم
- محترم داشتن آيين هاى ملى پسنديده و پرهيز از وضع قوانينى كه سنتهاى نيك گذشته راآسيب مى رساند.
- ارتباط مستمر با دانشمندان و خردورزان و بهره گيرى از آراء و نظرات ايشان
- رسيدگى دقيق به وضع كاركنان لشكرى و كشورى ، از جمله سپاهيان ، دبيران ،قاضيان ، كارگزاران ، بازرگانان ، صنعت گران و نيز نحوه ىعمل آنان
- گماردن افراد شايسته و صالح در پستهاى حكومتى
- از بين بردن زمينه هاى فساد در اركان و اجزاء نظام
- دريافت بهينه و به دور از افراط و تفريط ماليات
- پرهيز از مال اندوزى و اشرافى گرى
- رفع تنگدستى و فقر از متن اجتماع
- كار آفرينى
- طرد چاپلوسان و ثناگويان از دستگاه حكومتى
- وضع آيين نامه و برنامه جهت اداره ى امور سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، اجتماعى و...كشور
- غافل نشدن از وضع مستمندان
- تدارك راهكارهاى حمايتى براى ايتام ، از كار افتادگان و...
- برقرارى ارتباط مستقيم با مردم و نظارت بر عملكرد كارگزاران
- برخوردارى از سعه ى صدر در مصاحبت با مردم
- اهتمام ويژه به اقامه باشكوه فرائض (نمازهاى جمعه و جماعات ، حج بيت الله الحرام ،روزه ى ماه مبارك رمضان و...)
- بهره مندى از صداقت در برخورد با مردم (عذرخواهى از ملت به خاطر كاستى هاىاحتمالى ، اطلاع رسانى و پاسخگويى به ايشان و...)
- عدم غفلت از دشمنان داخلى و خارجى
- محترم شمردن وعده ها و قرار دادها
- پرهيز از خونريزى ناروا
- پرهيز از منت گذاردن بر مردم
- پرهيز از قائل شدن امتيازات ويژه براى خود
- تدبر در احوال حكام پيشين و پرهيز از اشتباهاتى كه مرتكب شدند
- شهادت خواهى و مجاهده در راه حفظ تماميت ارضى و حيثيت دينى كشور اسلامى
- حمايت از علم آموزى و دانش جويى
- حمايت از خودكفايى و استقلال واقعى ...
كلمات قصار  
مى فرمايد: جملات على (عليه السلام ) در اين عرصه هم مزين است به آياتنورانى قرآن كريم و برخوردار از باطنى ژرف ، پرمحتوى ، هدايتگر، نجاتبخش و نيزظاهرى بهره مند از آرايش و پيرايشى بسيار مطلوب ودل انگيز و صد البته توصيف ناپذير
سپس مى فرمايد: سيره ى عبادى على (عليه السلام ) اقتضا نموده كه حضرت (عليهالسلام ) از كلمات قصر خويش نيز جهت هدايت و راهنمايى افراد و ارتقاء سطح ديندارى ومعرفت سالكان طريق حق و بالا بردن كيفيت عبادات و طاعات عباد خداى(عزوجل ) سود جويد
سپس مى افزايد: از سخنان آن حضرت است كه :
محبوب ترين اعمال نزد خداى عزوجل نماز است و آن آخرين سفارش ‍ پيامبران است .(278)
گناهى كه پس از آن مهلت دو ركعت نمازگزاردن داشته باشم . مرا اندوهگين نمى سازد.(279)
مردمى خدا را به اميد بخشش پرستيدند، اين پرستش بازرگانان است ، و گروهى او راروى ترس عبادت كردند و اين عبادت بردگان است و گروهى وى را براى سپاسپرستيدند و اين پرستش آزادگان است . (280)
اگر نمازگزار بداند كه تا چه اندازه رحمت خدا او را گرفته ، البته سر از سجدهبرنخواهد داشت . (281)
نزديك ترين حالت بنده به خدايش ، آن هنگامى است كه برايش به سجده مى رود.(282)
هر كه نماز را با معرفت بحق آن بپا دارد آمرزيده است . (283)
به كودكانتان نماز بياموزيد و آنان را به هنگام بلوغ بر ترك آن بازخواست نماييد.(284)
سپس (به عنوان حسن ختام اين مبحث ) مى فرمايد:
جمله هايت يا على روشنگرند
در شب اضلال و فتنه سنگرند
سنگرى كاندر ميانش اينمنيم
بر كنار از حليت اهريمنيم
هم به تقواى الهى سربلند
هم ز يمن دينمدارى ارجمند
هم زيارى ولايت رو سپيد
هم غريق بحر قرآن مجيد
آرى آرى اى شه خيبر گشاى
گفته هايت هست يك يك رهنماى (285)
تحفه هشتم : امام ،عبادت ،شهادت 
مى فرمايد: مرگ و شهادت عرصه اى است كه در نگاه امير مومنان على (عليه السلام) جايگاهى خاص برخوردار است و با در نظر گرفتن آن مى توان به جلوه هايى ديگر ازسيره ى عبادى امام (عليه السلام ) وقوف يافت .
سپس مى فرمايد: امام (عليه السلام ) با عنايت به اينكه دنيا مزرعه ى آخرت استهمگان را به فراهم آوردن توشه ى مناسب براى زندگانى جاويد پيش روى دعوت مىفرمود و در اين راستا غفلت از مرگ را آفتى بزرگ مى دانست كه آدمى را از تلاش براىعمران خطبه ى بقا باز مى دارد:
مردم ! همانا دنيا خانه اى است رهگذر و آخرت سرايى است ، پايدار، پس ازگذرگاه خود - توشه - برداريد براى جايى كه در آن پايداريد و مدريد پرده ىيكديگر نزد آن كس كه مى داند نهان شما را - از شما بهتر - برون كنيد از دنيا دلهاتانرا از آن پيش كه برون برند از آن تن هاتان . شما را در دنيا آزموده اند و براى جز دنياآفريده اند. آدمى چون بميرد مردم گويند چه نهاد و فرشتگان گويند چه پيش فرستاد؟خدا پدرانتان را بيامرزد! اندكى پيش ‍ فرستيد تا براى شما ذخيرت بودن تواند. و همهرا مگذاريد كه وبال آوردن بر گردنتان بماند (286)
آماده شويد، خداتان بيامرزد! آه بانگ كوچ را سر دادند، و بارگى خود را درمنزل دنيا كمتر بنديد - كه كاروانيان به راه افتادند - و باز گرديد و راه بسپارند باآنچه از توشه ى نيكو در دسترس داريد، كه پيشاپيش شما گردنه اى است دشوار گذرو منزلهاى ترسناك و هراس آور، ناچار بدان گردنه ها بايد برشدن و بدان منزلهادرآمدن و ايستادن ، و بدانيد! كه چشم انداز مرگ به شما فراگرفته است . كارهاىدشوار دنيا شما را فرو پوشانيده و بلاهاى طاقت فرساى آن شما را فرا گرفته است .كارهاى دشوار دنيا شما را فروپوشانيده و بلاهاى طاقت فرساى آن شما را فروپوشانيده . پس ‍ پيوندهاى خود را با دنيا ببريد! و پرهيزگارى را پشتيبان خود كنيد وچون توشه اى همراه خويش بريد. (287)
مى پرسم : به ياد مرگ بودن كه امام (عليه السلام ) همگان را بدان سفارش ‍فرموده اند متضمن چه فوايدى است ؟
مى فرمايد: فوايد بسيارى از جمله
تعديل شاديها و غمها؛ چه ، شادمانى بيش از حد قلب را مى ميراند و غم زياده از اندازه نيزموجبات افسردگى را فراهم مى آورد.
- ترغيب آدمى به تلاش مضاعف جهت بهره گيرى هر چه بهتر و افزونتر از سرمايه ى روبه پايان عمر، چه آن بخشهايى از عمر كه مصروف دين و دانش و عبادت در مفهوم خاص وعام آن مى شود از دستبرد زمانه و گذشت ايام ايمن خواهد بود.
افت محسوس و قابل ملاحظه اى سطح گرايش و رويكرد درونى به گناه و گناه ورزى ،از جمله حب دنيا كه حسب روايات متعدد سلسله جنبان هر خطا كارى است .

افزايش چشمگير سطح پارسايى وعاقبت انديشى كهاقبال آدمى به فرائض ‍ نورانى شرع مقدس را در پى دارد.
و امور ديگر
مى پرسم : به راستى چرا امام (عليه السلام ) مرگ خويش را از خداى تعالىدرخواست فرمود؟
مى فرمايد: به چند دليل :
1- شهادت طلبى و علاقه به جان دادن در راه رضاى خداى تعالى ، چنانكه فرمود:همانا گرامى ترين مرگها كشته شدن - در راه خداست - بدان كس ‍ كه جان پسرابوطالب در دست او است ، هزار مرتبه ضربت شمشير خوردن بر من آسانتر است تا دربستر مردن . (288)
2- ستمكارى و بى وفايى مردم كه حكومت حقه ى اسلامى را از محقق ساختن اهداف عاليه ىخويش باز مى داشت ، چنانكه فرمود: حالى كه نشسته بودم ، خوابم در ربود، پسرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بر من گذر فرمود، گفتم : اى فرستاده خدا! ازامت تو چها ديدم ، و از كجبازى و دشمنى آنان چه كشيده ام !
فرمود: آنان را نفرين كن . گفتم : خدا بهتر از آنان را نصيب من كناد وبدتر از مرا بر آنان گمارد (289)
مى پرسم : اين نفرين ، چگونه به اجابت رسيد؟
مى فرمايد: حضرت (عليه السلام ) با شهادت بهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پيوست و گناهكار ستمباره اى چونان معاويه بن ابىسفيان بر دارلاسلام مسلط شد.
مى گويم : اشاره فرموديد به شهادت طلبى و نيز به دعاى حضرت (عليهالسلام ) در فرا رسيدن گاه مرگ ؛ آيا اين مويد اين مطلب است كه امام (عليه السلام ) مىدانستند كه مرگش شهادت خواهد بود و اصولا از شهادت خويش اطلاع داشتند؟
مى فرمايد: آرى ، امام (عليه السلام ) نه تنها بدين مطلب وقوفكامل دشات بلكه از حوادث و رويدادهاى بسيارى خبر داد كه سالها بعد به وقوعپيوستند؛ نظير شهادت فرزندش امام حسين (عليه السلام ) در كربلا، حكومت معاويه ،حجاج و...، غرق شدن بصره ، تعداد دقيق مقتولين خوارج در جنگ نهروان ، سلطنتآل بويه و علويان و موارد بسيار ديگر.
سپس مى فرمايد: و اين نيست مگر به واسطه ى بهره مندى حضرتش از مقام الهىخلافت بلافصل رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و امامت مسلمين و نيز گشوده شدنابواب علوم گوناگون از سوى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) بر روى حضرتشعليه آلاف التحيه و الثناء
سپس مى افزايد: امام (عليه السلام ) خبر شهدت خويش را از لسانرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيد:
حكايت آورده اند كه روزى پيامبر اكرم خطبه اى در فضيلت و برترى ماه مبارك رمضانايراد فرمود. در اين اثنا على (عليه السلام ) از جاى برخاست و پرسيد: يارسول الله بهترين كارها در اين ماه چيست ؟
فرمود: پارسايى و پرهيز از محرمات سپس شروع به گريستن نمود.
امام (عليه السلام ) علت گريه و تاثر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) را جويا شدو حضرت به وى فرمود: اى على ! گريه ى من به خاطر هتك حرمت و ستمى است كهدر اين ماه بر تو روا داشته مى شود. گويا تو را مى بينم كه نماز مى خوانى و بدبختترين گذشتگان و آيندگان ، هم او كه برادر كشنده ى شتر ثمود (290) است ضربتىبر فرق سرت مى زند كه محاسنت از آن ضربت رنگين مى شود.
امام (عليه السلام ) پرسيد: آيا در آن هنگام دين من سالم و محفوظ است ؟
رسولخدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آرى ، در آن هنگام نيز دينت در سلامت است
سپس فرمود: اى على كسى كه تو را بكشد مرا كشته و كسى كه تو را دشمن بداردمرا دشمن داشته و كسى كه تو را ناسزا بگويد مرا ناسزا گفته است ، زيرا تو همانندمن هستى . روح تو روح من و سرشت تو سرشت من است . خداى تبارك و تعالى من و تو رابا هم آفريد و برگزيد و مرا براى نبوت و تو را براى امامت انتخاب نمود. پس هر كهامامت تو را منكر شود نبوت مرا منكر شده است .
اى على تو وصى من و پدر دو فرزند من و شوهر دخترم مى باشى و جانشين من بر امتم درزندگى و پس از مرگ من هستى ، دستور تو دستور من است و نهى تو نهى من ، سوگندبه خدايى كه مرا به نبوت برانگيخت و مرا بهترين خلق قرار داد، تو حجت خدايى برخلق او وامين اويى بر اسرار او و خليفه ى خدايى بر بندگان او.
(291)
سپس مى پرسند: از حكايتى كه شرح آن رفت چه نتيجه اى را مى توان در موردسيره ى عبادى حضرت (عليه السلام ) گرفت ؟
مى گويم : در مطلبى كه مطرح فرموديد اشاره داشتيد به اين امر كه پيامبرگرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) از ضربت خوردن امام (عليه السلام ) خبر داد وحضرت (عليه السلام ) با استماع اين خبر در صدد برنيامد كه از دير يا زود بودن آناطلاع حاصل كند (و از دير بودن آن خوشنود شود) چنانكه لحظه اى هم به ذهن مباركشخطور ننمود كه جان سالم به در بردن از آن واقعه را در خواست نمايد. حضرت (عليهالسلام ) نه تنها چنين نكرد حتى ناراحت هم نشد بلكه فقط نگران يك مطلب بود كه آياهنگام مرگ از سلامت دينى برخوردار است يا نه .
آرى سيره ى عبادى امام (عليه السلام ) آنگونه است كه حين استماع خبرى ناگوار كهتاثر زمين و آسمان را برانگيخته (راضى به رضاى الهى ) مشتاق آن است كه از صحت وسلامت دين خويش در واپسين دم حيات دنيايى نيز اطمينان كسب نمايد.

(علامه در حالى كه اشك در ديدگانش موج مى زند) مى فرمايد: آرى به خدا قسمچنين است كه گفتى
سپس مى فرمايد: على (عليه السلام ) با آن مقام و مرتبت الهى وصف ناپذير و عصصتىكه در وحى نمى گنجد چنين آرزومند حسن عاقبت است ،حال چه شده است كه ما با ين همه لغزش و معصيت به فكر اصلاح كار و نيك ساختنفرجام خويش نيستيم
مى پرسم : با توجه به اينكه امام (عليه السلام ) از كيفيت شهادت خويش ‍ اطلاعكامل داشته و مسلما قاتل خود را نيز مى شناخت چرا درصدد ممانعت ازعمل وى برنيامد؟
مى فرمايد: همين سوال را از خود امام هم پرسيدند، چرا كه حضرت (ع )قاتل خود را مى شناخت و به خود وى (يعنى عبدالرحمان بن ملجم مرداى عليه اللعنه ) وديگران اعلام داشته بود.
مى پرسم : پاسخ امام (عليه السلام ) چه بود؟
مى فرمايد: پاسخى كه خود جلوه ى درخشان ديگرى از سيره ى عبادى وصف ناپذيرامام (عليه السلام ) را در معرض نمايش قرار مى دهد.
سپس مى فرمايد: پاسخى كه خود جلوه ى درخشان ديگرى از سيره ى عبادى وصفناپذير امام (عليه السلام ) را در معرض نمايش قرار مى دهد.
سپس مى فرمايد: امام در پاسخ فرمود: چه از اين شگفت انگيزتر و عجيب تركه شما از من مى خواهيد قاتل خود را (قبل از انجام جنايت قصاص نموده و) بكشم
مى گويم : بدين ترتيب امام (عليه السلام ) خود را فداى عدالت نموده نه بالعكس
مى فرمايد: آرى ، همين طور است ، چنانكه درباره ى حضرتش گفته اند:قتل على فى محراب عباده لشده ععدله
سپس مى فرمايد: نكته اى كه در اين جا مى بايست بدان اشارت داشت ، آن است كهامام (عليه السلام ) در آن شرايط حساس و خطرناك بازهم خود شخصا اقامه ى جماعت درمسجد كوفه را عهده دار بود؛ آن هم نه تنها براى نماز جمعه بلكه براى نمازهاى يوميهاز جمله فريضه ى چنانكه مى بينيم در محراب عبادت و در اثناى اقامه ى نماز صبحمحتمل ضربت بدبخت ترين فرد تمامى تاريخ حيات انسانى مى شود و با مظلوميتى كهدر فهم نمى گنجد، به شهادت نائل مى شود.
سپس مى افزايد: سيره ى عبادى امام (عليه السلام ) آن گونه است كه هنگام ضربتخوردن نيز ضمن آنكه به جاى برآوردن آه و ناله ، فرياد برمى آورد: فزت و ربالكعبه ؛ به خدا كعبه رستگار شدم ، نگران كم شدن مقدار عبادات و تهجد خويشبه واسطه ى تحليل رفتن توان جسمى و بدنى مى شود، حالى كه حضرت (عليهالسلام ) خود مى دانست در بستر افتادنش نيز دو رورزى بيشتر به درازا نمى كشد و بهشرف شهادت نائل مى آيد:
حكايت  
شنيدم چون على (عليه السلام ) شاه ولايت
به مسجد گشت زخمى ، وان روايت
زمين چون آسمان گرديد دلخون
ملائك مثل جن و انس ، محزون
وزيد از هر طرف ، باد مخالف
خبر داد از ملالى سخت ، هاتف
خبر داد از غروب مهرمحراب
زهجران بهار و بحر جلاب
در آن هنگامه ، چون اصحاب مولا
به سوى منزل آوردند او را
به فجر افكند شاه دين نگاهى
كشيد از عمق جان آنگاه آهى
سپس فرمود: يك عمر اى سپيدى
مرا اين لحظه در بستر نديدى
ولى اكنون ز تاثير جراحت
مرا بينى به حال استراحت
الا اى آفتاب سرخ محراب
شمارا كى سحرگه ديد در خواب
سپيده بازتاب طلعت توست
شكوهش جلوه اى از رفعت توست
به شوق آنكه از روى مناره
نمايد درك نامت را دوباره
كند با شام تيره ، سخت پيكار
ز ميدانش براند عاقبت زار
شبت چون روز، آرى ، با صفا بود
پگاه وصل و هنگام دعا بود
به وقت جنگ با كفران و بيداد
نمازت چون هميشه بود در ياد
نمازى كامل و مقبول و والا
كه باشد قدر آن افزون ز احصا
خلاصه ، هاتفى آگاه ازراز
سحرگاهى چنين برداشت آواز
وصاياى على (عليه السلام ) درياى رازست
در گيتى فروز آن نمازست (292)
مى گويم : در بيت آخر شعرى كه افتخار شيندن آن را پيدا كردم به وصاياى على(عليه السلام ) اشاره شده بود اگر ممكن است درباره ى وصيتنامه ى مولى الموحدين(عليه السلام ) اطلاعاتى را در اختيارم قرار دهيد.
مى فرمايد: به نكته اى بسيار خوب اشاره نموديد كه جاى آن در اين مبحث خالىبود
سپس مى فرمايد: از امام (عليه السلام ) فقره وصيتنامه به دست ما رسيده كهبعضى از آنها قبل و بعضى بعد از ضربت خوردن حضرتش (عليه السلام ) تهيه شدهاست . سپس مى افزايد: از جمله وصاياى امام (عليه السلام ) كه هنگامبازگشت از جنگ صفين (قبل از ضربت خوردن ) ايراد شده ، وصيت حضرتش (عليه السلام) به امام حسن مجتبى (عليه السلام ) است :
... و بدان ! كسى كه گنجينه هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصتداده و پذيرفتن دعايت را بر عهده نهاده ، و تو را فرموده از او خواهى تا به تو دهد، و ازاوطلبى تا تو را بيامرزد و ميان تو و خود كسى را نگمارد تا تو را از وى باز دارد، واز كسى ناگزيرت نكرده كه نزد او و برايت ميانجگرى آرد، و اگر گناه كردى از توبهات منع ننموده و در كيفرت شتاب نفرموده ، و چون - بدو - بازگردى سرزنشت نكند و آنجاكه رسوا شدنت سزاست پرده ات را ندرد! و در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته وحساب گناهت رانكشيده و از بخشايش ، نوميدت نگردانيده ، بلكه بازگشتت را از گناهشمرده و هر گناهت را يكى گرفته و هر كار نيكويت را ده به حساب آورده ، و در بازگشترا برايت بازگذارده و چون بخوانيش آوايت را بشنود؛ و چون راز خود را با او در مياننهى آن را داند. پس حاجت خود بدو نمايى و آنچه دردل دارى پيش او بگشايى ، و از اندوه خويش بدو شكايت كنى و خواهى تا غم تو راگشايد در كارها يارى ات نمايد، و از گنجينه هاى رحمت او آن را خواهى كه بخشيدنش ازجز او نيايد، از افزون كردن مدت زندگانى و تندرستيها و در روزيها فراوانى . پسكليد گنجهاى خود را در دو دستت نهاده كه به تو رخصتسوال از خود را داده تا هر گاه خواستى درهاى نعمت او را با دعا بگشايى و باريدنباران رحمتش را طلب نمايى . پس دير پذيرفتن او تو را نااميد نكند كه بخشش بستهبه مقدار نيت بود، و بسا كه در پذيرفتن دعايت درنگ افتد و اين براى آن است كه پاداشخواهنده بزرگتر شود و جزاى آرزومند كاملتر، و بود كه چيزى را خواسته اى و تو رانداده اند، و بهتر از آن در اين جهان يا آن جهانت داده اند يا بهتر بوده كه از تو بازداشتهاند؛ و چه بسا چيزى را طلبيدى كه اگر به تو مى دادند، تباهى دينت را در آن مى ديدى .پس درخواستت درباره ى چيزى باشد كه نيكى آن برايت پايدار ماند، و سختى و رنج آنبه كنار كه نه مال براى تو پايدار است و نه تو براىمال برقرار. (293)
آنگاه مى افزايد: اما از وصاياى حضرت در واپسين دم حيات مى توان به اين وصيتگهربار اشاره نمود.
بسم الله الرحمن الرحيم ، اين آن چيزى است كه على پسر ابوطالب وصيت مى كند:به وحدانيت و يگانگى خداگواهى مى دهد و اقرار مى كند كه محمد بنده و پيغمبراوست ، خدا او را فرستاده تا دين خود را بر ديگر اديان پيروز گرداند. همانا نماز،عبادت ، حيات و زندگانى من از آن خداست . شريكى براى او نيست ، من به اين امر شده ام واز تسليم شدگان اويم .
فرزندم حسن !تو و همه ى فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته ى من بدو رسدرا به امور ذيل توصيه و سفارش مى كنم :
1- تقوى الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.
2- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحدباشيد و از تفرقه بپرهيزيد، پيغمب فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه ىدائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى كند، فساد و اختلاف است .
3- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله ى رحم كنيد كه صله ى رحم حساب انسان رانزد خدا آسان مى كند.
4- خدا را! خدا را! درباره ى يتيمان ، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
5- خدا را! خدا را! درباره ى همسايگان ، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ماگمان كرديم مى خواهند آنها را در ارث شريك كند.
6- خدا را! خدا را! درباره ى قرآن ؛ مبادا ديگران درعمل كردن ، بر شما پيشى گيرند.
7- خدا را! خدا را!درباره ى نماز؛ نماز پايه ى دين شماست .
8- خدا را!خدا را! درباره كعبه ، خانه خدا، مبادا حجتعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه ى خودخواهند كرد.
9- خدارا! خدا را! درباره ى جهاد در راه خدا، ازمال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.
10- خدا را! خدا را! درباره ى زكات : زكات آتش خشم الهى را خاموش ‍ مى كند.
11- خدا را! خدا را! درباره ى ذريه ى پيغمبرتان ، مبادا مورد ستم قرار گيرند.
12 - خدا را!خدا را! درباره ى صحابه و ياران پيغمبر،رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) درباره ى آنها سفارش كرده است .
13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان ، آنه را در زندگى شريك خود سازيد.
14- خدا را!خدا را! درباه ى بردگان ، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره ى اينها بود.
15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتيكهمخالف آن اس ) ترتيب اثر ندهيد.
16- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .
17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ى ترك آن اين است كه بدان وناپاكان بر سشما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعاكنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ى ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكىكنيد، از كناره گيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.
19- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان وچيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مى شود بپرهيزيد.
20 - از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است .
خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترامشما (اهل بيت ) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند. همه ى شما را به خدا مى سپارم .سلام و دورد حق بر همه ى شما...
(294)
مى گويم : آخرين ذكرى كه على (عليه السلام ) بر زبان مبارك جارى فرمود چهبود؟
مى فرمايد: بعضى مى گويند پس از وصيتى كه ذكر آن رفت امام (عليه السلام )لحظه اى بيهوش شد و چون به هوش آمد ديگر سخنى جز لا اله الا الله ازحضرت شنيده نشد تا جان به جان آفرين تسليم فرمود. چنانكه بعضى ديگر گفته اند:(295) آخرين فرمايش ايشان اين آيه ى شريفه بود: و منيعمل مثقال ذره خيرا يره و من و من يعمل مثقال ذره شرا يره (296)
البته گروهى ديگر ذكر كرده اند (297) كه حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام دادسپس اين آيات را زمزمه فرمود كه المثل هذالليعمل العاملون ، (298) يعنى براى چنين لحظاتى بايدعمل كرده و بكوشند و ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (299)يعنى خدا با مردمى است كه عمر خود را به تقوى و پرهيزكارى گذراندند و مردمى كههمواره كار نيك مى كنند. آنگاده در واپسين دم حيات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحدهلا شريم اله و اشهد ان محمد عبده و رسوله
ناله كن اى دل به عزاى لى (عليه السلام )
گريه كن اى ديده براى على (عليه السلام )
عمر على عمره ى مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على (عليه السلام )
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على (عليه السلام )
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه بپاى على (عليه السلام )
مانده تهى سفره ى بيچارگان
منتظر نان و غذاى على (عليه السلام )
واى امير دو سرا كشته شد
خانه ى غم گشته سراى على (عليه السلام )
خواهى اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على (عليه السلام ) (300)
مى پرسم : ما ترك امام (عليه السلام ) چه بود؟
مى فرمايد: به لحاظ مالى ، پولى اندكمعادل هفصد درهم كه (تنها كفاف خريد يك زره جنگى را مى نمود) امام (عليه السلام ) آن راجهت نجات برنده اى اختصاص داده بود. (301) امام به لحاظ معنوى ميراثى عظيم ،گرانسنگ ، ذيقيمت و ماندگار مشتمل بر رهنمودها، خطبه ها، نامه ها، مواعظ،... و كلماتىنورانى و درربار
مى گويم : امام (عليه السلام ) زندگى مشترك خود را با حضرت صديقه ى طاهرهرا نيز با مبلغ ناچيزى در همين حدود حاصل از فروش زره جنگى اش ‍ آغاز فرمود و چيزىبر آن نيفزود.
مى فرمايد: آرى ، فاعتبروا يا اولى الابصار (302)
سپس مى فرمايد: وجود ذى جود مولود كعبه ، قرآن ناطق ، مولى الموحدين اميرالمومنينعلى بن ابيطالب (عليه السلام ) آنقدر براى شريعت نوپاى اسلام اهميت داشت كه چونحضرتش (عليه السلام ) مضروب گرديد، باد مخالف از هر سو وزيدن گرفت ، درهاىمسجد به هم خورد، زمين لرزيد و بالاخره جبرئيل امين با صدايى حزن آلود و رسا در ميانآسمان و زمين فرياد برآورد: به خدا قسم اركان هدايت فرو ريخت ، ستاره هاى آسمان(هدايت ) و نشانه هاى (روشن ) تقوى تيره گشت ، ريسمان محكم خداى(عزوجل ) از هم گسست ، چه ، عموزاده ى محمد مصطفى (عليه السلام ) به دست پليدترينپليدان (عالم ) به شهادت رسيد..
سپس مى افزايد: بدين ترتيب خورشيد وجود سرحلقه ى پارسايان و مقتداىنمازگزاران ، امير مومنان على (عليه السلام ) كه زندگانيش سرتاسر عبادت خداى (عزوجل ) بود غروب نمود و رخنه اى جبران ناپذير در دين پديدار گرديد؛ چه اذا ماتالعالم الفقيه ثلم لا سيدها شى ء هم او كه دشمنانش نيز بهفضائل بى پايانش معترف بوده و هستند.
حكايت  
امير مومنان چون با شهادت
به سوى حق تعالى كرد عودت
معاويه كه بر او باد نفرين
به ناحق خواند خود را شاه آيين
به اطفاى چراغ دين كمر بست
دل مردان حق را با ستم خست
زانفاسش جهانى گشت مسموم
به دين راه يافت بدعتهاى مذموم
اقامه كرد او حتى نشسته
نماز جمعه را در ضمن هفته
خلاصه در همان عصر پريشان
صحابى على (عليه السلام ) را گفت اين سان
كه بنما وصف حيدر را هم اكنون
زحالاتش بگو ما را هميدون
شنيدم بوده اى در كوفه يكسال
نبى (صلى الله عليه وآله ) را بود چون حال بگو صهر
(303)
بگفتش نيمه ى شب ديدم او را
خدا داند به مسجد سخت شيدا
چو فردى كه ز نيش مار بر خويش
به حالى مى پيچد كم و بيش
در آن هنگام از خوف جهانيان
همى پيچد بر خود شاه مردان
ترنمهاى سبزش ياد خدا بود
نگاهش بر بلنداى سما بود*
نشان حزن و بر چهرش نمايان
سرشك ديده ى پاكش چو باران
چو دراز ديدمى باراند يكسر
محاسن بود او را جملگى تر
گهى مى گفت : آه از نار دوزخ
گهى هم مى كشيد از سينه آوخ
نه يك شب ، او هم شب اين چنين بود
چهان حلقه آسا را نگين بود
گهى مى برد سر را در داخل چاه
زخوف حضرت حق مى كشيد آه
خدا را ياد مى فرمود اين سان
كه بود او قله ى كهسار ايمان
نماز او فروغ جسم و جان و بود
شميم جنت عنبر نشان بود
خموش آمد پس از اين چون صحابى
معاويه به چشم آورد آبى
به پيشانى زد و بگريست لختى
ز گريه ارچه مانع شد به سختى
جبارى كه دشمن نيز چون دوست
به فضل مرتضى (عليه السلام ) اينگونه خستوست (304)
على (عليه السلام ) را شوكت و فر بيش از اين هاست
مقامش نزد حق بسيار بالاست
به قصد اينكه رازش فاش نايد
عدو هم حضترش را مى ستايد
نمازش هم شه دين بى نظيرست
پس از احمد (صلى الله عليه وآله ) از اينرو او اميرست
اميرالمومنين خود بحر رازند
امير فاتح ملك نمازند (305)
ختام : اوصاف على (عليه السلام ) به گفتگو ممكن نيست 
علامه كه مى فرمايد: دمى بيشتر به اذان صبح باقى نمانده است . سختمتعجب مى شوم ، آخر ساعات خيلى سريع سپرى شده اند، گويى همين چند لحظه پيش بودكه با ايشان مشغول گفتگو شدم .
به هر حال علامه ى فرزانه مى افزايد: فضايل على (عليه السلام ) دريايى استگوهر خيز و بيكران كه جز خداى تعالى و معصومين (عليهم السلام ) احدى را توان وصفشايسته و بايسته ى آن نبوده و نيست و نخواهد بود. با اين وجود افراد بسيارى از دوستگرفته تا دشمن ، زبان به مدح و ثناى حضرتش (عليه السلام ) گشوده و به قدروسع خويش در مقام عرض ادب به پيشگاه قدسى او برآمده اند، از جمله ابن ابى الحديدمعتزلى شارح بلند آوازه ى نهج البلاغه كه خود از برادراناهل سنت ما بوده و اين چنين گفته است : و اينك من چه بگويم درباره ى بزرگمردىكه دشمنانش به فضيلت او اقرار كرده اند و براى آنان امكان منكر شدن مناقب او فراهمنشده است و نتوانسته اند فضايل او را پوشيده بدارند، و تو مى دانى كه بنى اميه درخاور و باختر جهان بر پادشاهى چيره شدند و با تمام مكر و نيرنگ در خاموش ‍ كردنپرتو على (عليه السلام ) كوشيدند و بر ضد او تشويق كردند و براى او عيبها وكارهاى نكوهيده تراشيدند و بر همه منبرها او را لعن كردند و ستايشگران او را نه تنهاتهديد كردند كه به زندان افكندند و كشتند و از روايت هر حديثى كه متضمن فضيلتىبراى او بود يا خاطره و ياد او را زنده مى كرد، جلوگيرى كردند، حتى از نامگذارىكودكان به نام على منع كردند و همه اين كارها بر برترى و علو مقام او افزود، همچونمشك و عبير كه هر چند پوشيده دارند بوى خوش آن فراگير و رايحه ىدل انگيزش پراكنده مى شود و چون خورشيد كه با كف دستها و پنجه ها نمى توانپوشيده اش ‍ داشت و چون پرتو روز كه بر فرض چشم نابينايى آن را نبيند، چشمهاىبى شمار آن را مى بيند و چه بگويم درباره بزرگمردى كه هر فضيلت به او باز مىگردد و هر فرقه به او پايان مى پذيرد و هر طايفه او را به خود مى كشد. او سالارهمه فضايل و سرچشمه ى آن ويگانه مرد پيشتاز عرصه ى آنهاست .رطل گران همه فضيلتها او راست و هر كس پس از او در هر فضيلتى ، درخششى پيدا كردهاست ، از او پرتو گرفته است و از او پيروى كرده و در راه او گام نهاده است .
به خوبى مى دانى كه شريف ترين علوم ، علم الهى است كه شرف هر علم بستگى بهشرف معلوم و موضوع آن علم دارد و موضوع علم الهى از همه علوم شريف تر است كه خداىاشرف موجودات است و اين علم از گفتار على (عليه السلام ) اقتباس و از اونقل شده و همه ى راههاى آن از او سرآغاز داشته و به او پايان پذيرفته است ...

علامه سپس مى افزايد: اميدوارم به بخشى از سوالات شما پاسخى هر چند قاصرداده باشم ؛ آنگاه از جاى برمى خيزد تا براى اقامه ى نماز صبح ، تجديد وضوبفرماييد... بانگ خوش اذان در صحن و سراى حرم باصفاى امام (عليه السلام ) طنين اندازمى شود. با شتاب از جاى بر مى خيزم تا پس ‍ از ساختن آبدست به فيض نماز جماعتصبح نايل شوم . ساعتى ديگر بايد راهى كربلاى معلى شويم ، اى كاش آن زيارت نيزتوام با معرفت باشد. تا خدا چه بخواهد.

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation