بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منابع تاریخ اسلام, رسول جعفریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FEHREST01 -
     FOOTNT01 -
     MANABE01 -
     MANABE02 -
     MANABE03 -
     MANABE04 -
     MANABE05 -
     MANABE06 -
     MANABE07 -
     MANABE08 -
     MANABE09 -
 

 

 
 

next page fehrest page

درآمد 
درباره مورخان و آثار تاريخى آنها، كارهاى فراوانى شده است . نخستين فهرست موجوداز اسامى مؤ لفان مسلمان در انواع رشته هاى اين دانش ، درالفهرست ابن نديم (م 380)آمده است . مقاله سوم اين فهرست ، به شرح حال و آثار اخباريان و مورخان نسب شناساناختصاص يافته است ،گرچه در مقالات ديگر آن نيز مى توان از برخى ديگر از مورخان وآثارشان سراغ گرفت . ابن نديم ،به دليل داشتنشغل ورّاقى با بسيارى از كتاب ها آشنايى داشته و با دقت ودرايت كافى به تدوين ايناثر سترگ دست يازيده است .اكنون بسيارى از آگاهى هاى ما درباره كتاب هاى تاءليفشده تا قرن چهارم ، تنها و تنها مديون اين كتاب است .
در فهرست نجاشى (372450) كه رجال النجاشى نام گرفته ، اسماى مؤ لفان شيعىبه ترتيب الفبايى و نه موضوعى آمده و نام بسيارى از آثار آنها در زمينه هاى مختلف واز جمله تاريخ آمده است . همينطور الفهرست شيخ طوسى (358 460) ومعالم العلماء ازابن شهر آشوب (م 588). در آثار كهن ، چند كتاب هم درباره دانش تاريخ و آثار مهمتارخى تاءليف شده است . يكى كتاب الاعلان بالتوبيخ لمن ذماهل التاريخ (مكه ، دارالباز) از شمس ‍ الدين سخاوى (م 902) كه دفاعى از دانش تاريخو تلاشى در شناساندن آثار تاريخى در هر زمينه است . اين اثر در مجلد دوم كتابتاريخ نگارى در اسلام (از روزنتال ) با حواشى فروان ترجمه شده است . دو كتابديگر در همين زمينه مختصر فى علم التاريخ از محيى كافيجى (تاءليف در 867) والشماريخ فى علم تاريخ از جلال الدين سيوطى (م 911) است .
از آن روزگار كه بگذريم ، فهرستى از مؤ لفات تاريخى به صورت منظم بر جاىنمانده تا از آن كه در قرن يازدهم حاجى خليفه (1067) كشف الظنون را نگاشت وفهرستبلندى از مؤ لفات اسلامى در هر زمينه ، از جمله تاريخ را تدوين كرد.
روشن بود كه براى تدوين تاريخ علوم درفرهنگ اسلامى بايد كار بزرگترى انجام مىشد. بروكلمان در تاريخ الادب العربى ،دست به اين اقدام زد و براساس تقسيم بندىموضوعى تاريخى ، فهرستى از مؤ لفات اسلامى را در رشته هاى مختلف بانشان دادنمحل نسخه ها و شرح حال كوتاهى از مؤ لفان آنها در دوره هاى مختلف تاريخى به دستداد.بخش قابل توجههى از اين اثر كه تمام آن به عربى ترجمه شده ، به دانش تاريخاختصاص ‍ دارد.
پس از آن ، فؤ اد سزگين تاريخ االتراث العربى خود را كه درباره كتاب هاى تاءليفشده تا نخستين دو دهه قرن پنجم بود تاءليف كرد. اين اثر، به مانند اثر بروكلمان ،به عربى ترجمه شده است . مجلدى از آن تحت عنوان التدوين التاريخى به صورتفهرست وار اختصاص به شرح حال اخباريان و مورخان و آثار آنها و نيز نشان دادنمحل نسخه هاى بر جاى مانده از آثار آنها دارد.وى در ارائه كار خود، افزون بر تقسيمبندى ويژه خود درباره متخصصان تاريخ محلى ، سيره نبوى ، دوره اموى و تاريخ ‌هاىعمومى ، كتاب هاى موجود هر مورخ را ياد كرده و اگر كتابى از وى نمانده ، به برخى ازفقرات برجاى مانده از آنها در آثار بعدى اشاره كرده است .وى در همين اثر، نام بسيارىاز مقالات و كتاب هاى تحقيقى كه در باره اين مورخان به زبانهاى اروپايى نوشته شده،آورده است . روشن است كه همراه با يافت شدن نسخه هاى خطى تازه در گوشه و كنارجهان اسلام ، ضرورت ادامه تدوين اين قبيل فهارس احساس مى شود.
بايد توجه داشت كه نخستين چاپ آثار مهم و معروف تاريخى مسلمانان ، در اروپا، بهويژه هلند و آلمان و پاريس انجام شده است . محققانى كه به كار چاپ اين كتاب هاپرداختند، براى معرفى اين آثار و شناساندن مؤ لفان آنها، از قرن نوزدهم به بعد،كارهاى زيادى انجام دادند. نخستين چاپ از كتابهاى تاريخ طبرى (بخشى از) انسابالاشراف ،تاريخ يعقوبى ، البدء و تاريخ و بسيارى از كتابهاى ديگر از آن سرزمينبوده و طبعاًپژوهشهايى نيز درباره تطور دانش تاريخ در فرهنگ اسلامى در همانجا انجامشده است . طبيعى است كه بايد فهرست اين تلاش ها در دست باشد تا كارهاى بعدىبهتر انجام گيرد. چنين كارى دز مقدورات نويسنده اين سطور نيست . شمارى از اين مقالاتمستشرقان كه در زمينه تطور دانش تاريخ نويسى است ، در كتاب تاريخنگارى در اسلامترجمه يعقوب آژند(تهران ، نشر گستره ، 1361 ش ) آمده است .
كا سترگ در اين زمينه ، از فرانس روزنتال است كه در عربى با عنوان علم التاريخ عندالمسلمين و در فارسى باعنوان تاريخ تاريخنگارى در اسلام (ترجمه اسدلله آزاد، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوى ،1366) در دو مجلد نشر شده است . اين اثر، به شيوه اىعالمانه تطور دانش تاريخ را در دنياى اسلام مورد بحث قرار داده است . كتاب ديگر كهبيشتر در معرفى آثار تاريخى درباره هر دوره ومحل و موضوعى است ، كتاب مدخل تاريخ شرق اسلامى از ژان سواژه است كه نوش آفرينانصارى آن را به فارسى برگردانده است . (تهران ، مركز نشر دانشگاهى ، 1366).
در معرفى منابع تاريخ اسلام و ايران در زبان فارسى ،شايد بهترين اثر، كتابادبيات فارسى بر مبناى استورى از برگل است كه برخى از محققان ايرانى آن راترجمه و تكميل كرده اند. مجلد ششم فهرست نسخه هاى فارسى از احمد منزوى و مجلد سومكتاب فهرستواره نخست فارسى از همو،مشتمل بر معرفى صدها بلكه هزاران كتابتاريخى در زبان فارسى است .
در چند دهه اخير، محققان عرب ، كارهايى را در اين زمينه آغاز كرده اند كه برخى از آنهابسيار دقيق و قابل توجه است . پيشگام اين تحقيقات ، دكتر جواد على است كه با نگارشمقاله مفصل موارد تاريخ الطبرى در چند شماره نخست مجله المجمع العلمى العراقى كارعلمى در اين زمينه را آغاز كرد. همو در سال بيستم مجله سومر مقاله اى تحت عنوان مواردتاريخ المسعودى نگاشت . افزون بر وى ، دكتر عبدالعزيز الدورى با نگارش نشاءة علمالتاريخ عند العرب (بيروت ، دار المشرق ، 1983) گام تازه اى در اين راه برداشت .
در حالحاضر، مفصلترين كار موجود، كتاب چهار جلدى مصطفى شاكر با عنوان تاريخ العربىوالؤ رخون (بيروت ، دارالعلم للملايين ، 1983) است كه بيشتر به صورت مرور، ازمورخان و آثار آنها سخن گفته است . نمونه هاى ديگر عبارتند از كتاب تطور علمالتاريخ الاسلامى حتى نهاية العصور الوسطى از احمد رمضان احمد (قاهره ، الهيئة العامةللكتاب ،1989)، دراسات نقدية فى المصادر التاريخية ازمحمدكمال الدين عزالدين على (بيروت ، عالم الكتب ، 1414).كار جديد هم با عنوان التاريخوالمؤ رخون بمكة توسط محمد الحبيب الهيله نوشته شده كه در شناساندن مورخانى كه درمكه زيست مى كرده اند بسيار با ارزش است .(مكه ،مؤ سسة الفرقان ، 1994) كتابى نيزبه عنوان الرواية التاريخية فى بلاد الشام العصر الاموى از حسين عطوان منتشر شدهاست .(بيروت ،دار الجيل ،1986)
در اين زمينه ، مهم تك نگاريهايى است كه در باره تك تك مورخان و آثار آنها تاءليف مىشود و ضمن آن از شيوه و منابع هر مورخ بهتفصيل سخن به ميان مى آيد. نمونه آن كتاب شيخ الاخباريين ابوالحسن المدائنى از بدرىمحمد فهد(نجف ،مطبعة القضاء،1975)است . برخى از محققان آثار كهن نيز در مقدمه آثارتحقيق شده ، با تفصيل تمام درباره مؤ لف و اثر او سخن مى گويند كه مى توان بهمقدمه اكرم ضياء العمرى بر المعرفة والتاريخ وتاريخ خليفة بن خياط اشاره كرد.
در فارسى نيز كارهايى به ويژه درباره آثار تاريخى فارسى نشر شده است .نمونهآن كتاب تاريخ نگاران ايران از پرويز اذكائى است كه بخش يكم آن به چاپ رسيدهاست .(تهران ، بنياد موقوفات افشار،1373) نمونه ديگر كتاب تاريخ نگاران از جعفرحميدى است .(تهران ،دانشگاه شهيد بهشتى ،1372) دكتر زيرن كوب هم مقدمه مفصلى درشناساندن منابع در مقدمه تاريخ ايران خود نوشته اند.استاد آئينه وند و نيز كتابى باعنوان علم تاريخ در اسلام (تهران 1364) در شناساندن منابع مهم تاريخ اسلام نوشتهاند اخيرا هم كتاب مختصر و مفيدى با عنوان تاريخنگارى در اسلام توسط سيد صادقسجادى و هايد عالم زاده منتشر شده است . (تهران ،1375) در مجله راهنماى كتاب و نيزآئينه پژوهش ،به تناسب نشر آثار تاريخى جديد، مقالات فراوانى درباره اينقبيل آثار مى توان يافت .طبعا در اينجا، هدف ما فهرست كردن اينقبيل آثار نيست . ضمن مباحث آينده و در ارجاعات برخى از تلاشهاى ديگرى نيز كه در اينزمينه انجام شده معرفى خواهيم كرد.
اما آنچه مارا به تدوين اين اثر برانگيخت ، پرسشهاى فراوان دوستان و عزيزانى بودكه از مادرخواست مى كردند تا به ارزيابى آثار تاريخى نشسته و كتاب هاى مهموقابل اعتماد را معرفى كنيم . مساءله ديگر آماده كردن متنى براى درس منابع تاريخاسلام بود كه درسى ضرورى براى هر پژوهنده در تاريخ اسلام سات . اين دونكته ما رابر آن داشت تا مرورى بر آثار مهم تاريخى و زندگى مورخان داشته باشيم .نبايدانتظار داشت كه در چنين اثرى مى توان درباره كتاب هاى تاريخى يكى از آنها كتابىمفصل تر از اين نوشت نكات تازه فراوانى عرضه كرد.با اينحال تلاش مؤ لف آن بوده و ماءخذشناسى از هر اثرى سخن بگويد ناقص است و از آن حيثكه در گفته نيز كما بيش خطاهايى دارد، معيوب . بنابر اين چشم اميد به قلم دوستان وخوانندگان دارد تا با انتقادهاى خود، عيبهاى آنرا برطرف كنند.
يادآورى دو نكته ضرورى است . نسخت آن كه بناى ما معرفى تواريخى است كه بهنوعى مشتمل بر حوادث تاريخ صدر اسلام ، يعنى سه قرن نخست اسلامى است .طبعا درهمين زمينه هم ، معرفى همه كتابهايى كه مى تواند به نوعى در شمار منابع تارخىدرآيد، در دستور كار مانبوده است . در تاريخ نويسى ، از بسيارى از آثار جغرافى،ادبى و حتى كتاب هاى بزرگ لغت مانند تاج العروس ولسان العرب مى توان موادتاريخى را استخراج كرد و استفاده كرد، اما هدف ما، بحث از كتابهايى است كه به معناىدقيق در حوزه تاريخ نوشته شده است .
نكته دوم آنكه ، بحث كتاب ما به طور موضوعى ، تاريخنگارى نيست ، بلكه در درجهنخست منابع تاريخ اسلام است . به همين دليل ، مباحث علمى تاريخنگارى كهروزنتال به تفصيل درباره آنها گفته ، در اينجا نيامده است .
شايد يكى از ويژگيهاى عمده اين اثر، آن باشد كه براى نخستين بار، سهم شيغه رانيز در تاريخنگارى تا اندازه اى آورده است .اين كار به دوصورت انجام شده .نخست درسيرى كه بر زندگى مورخان شده ،از برخى مورخان امامى سخن به ميان آمده و ديگرآنكه در مواردى نيز به صورت مستقل از فعاليت مورخان شيعه بحث شده است .
اول رجب المرجب 1418
يازدهم آبان 1376
مسلمانان وتاريخ نگارى 
ميراث بزرگ تاريخى مسلمانان ،نشانگر حضور و وجود انگيزه ها و خاستگاه هاىنيرومندى ميان آنان براى بارور ساختن دانش تاريخ است . با يك نگرش تطبيقى دررشته هاى علمى مورد علاقه مسلمانان مى توان فربگى اين دانش را دريافت و دانست كهتاريخ در شمار مهمترين رشته هاى علمى رايج در تمدن اسلامى بوده است . از لحاظدرونى ، ميان هرقومى انگيزه هاى فراوانى وجود دارد تا آنها را به نگارش تاريخشانوادارد.چنين انگيزه هايى در ميان مسلمانان نيز وجود داشته است .صرفنظر از آنها،از لحاظبيرونى ، مى توان به زمينه هاى خاصى اشاره كرد كه در توجه دادن مسلمانان به ايندانش مؤ ثر بوده است .
ميراث تاريخى اعراب در جاهليت  
ميراث تاريخى اعراف ، بيش از هرچيز تحت عنوان ايام العرب جاى مى گيرد، دراين اصطلاح ، مقصود از يوم روزى است كه واقعه مهمى در آن رخ داده و آن روزوواقعه تاريخى شده است . از اين رويوم و واقعه در يومصفين يا وقعة الصفين به يك معناست . در اين كه عربها خاطره اين روزها راحفظ كرده و به طور شفاهى از نسلى به نسل ديگرانتقال مى دادند و در مجالس ادبى و تفريحى خود مى خواندند، ترديدى وجود ندارد. بااين حال ، بايد دانست آنچه در كتابهاى ادبى از دوران جاهليت و ايام العرب قب الاسلام براى ما برجاى مانده ، انتقال آنها در دوره جاهلى به دوره اسلامى بر پايه شفاهتبوده و تنها در دوره اى ، متاءخر توسط دانشمندان دوره اسلامى تدوين شده است .خاطرهاين ايام نخستين ، ذهنيّت تاريخى است كه ميان قوم عرب وجود داشته و توجه بهرخدادهاى گذشته را براى آنان زنده نگاه داشته است .
در اين كه تاءثير وجود ايام العرب در آگاهى تاريخى ايجاد شده در مسلمانان ،تا چه اندازه بوده ،اظهار ترديدى شده است . در اين ديدگاه عنوان شده است كه توجه دربرداشتن بيشتر جنبه اديبانه داشته نه تاريخى و تنها در گذشت زمان وبه دليل در برداشتن عناصر تاريخى مورد توجه قرار گرفته است.روزنتال نوشته است : چنين قصصى به طور عمده در خدمت ايجاد تفنن و سرگرمى لذتعاطفى بخشيدن به شنوندگان قرار داشت .از آن جاكه ايام العرب به ثبت رويدادهاىعمده مى پرداخت و چنان رويدادهايى را از جنبه خاص اخلاقى محلوظ مى داشت ، داراى عناصرتاريخى بود هرچند به هيچ روى تداومى در آنها به چشم نمى خورد،به اينقصص ، از جهت رابطه علت ومعلولى تاريخى نمى نگرند و بى زمانى جوهر آنهاست.(1)
در اين باره گفتنى است كه اصولاً صورتى از تاريخنگارى اسلامى ، كه عبارت از تكنگاريهاى مربوط به جنگها و حوادث مقطعى مى باشد، از ناحيه كم توجهى به عنصرزمان ، تشابه قابل توجهى با ايام العرب دارد،وايندليل بر كاسته شدن از ارزش تاريخى ايام العرب يا اين تك نگارى ها نمىشود.گرچه اين سخن درستى است كه محتواى ايم العرب بيشتر جنبه ادبى داشته است .
نويسنده ديگرى با استناد به عدم وجود اصطلاح خاصى براى تاريخ ميان عرب ، ازاساس منكر وجود آگاهى تاريخى ميان اعراب شده است ! اومى نوسيد:بديهى است كهتا پيش از ظهور اسلام ، بدون داشتن يك كلمه مناسب و خاص براى تاريخ نمى توانستندهيچ تصورى از تاريخ داشته باشند... در واقع اعراب ، مردمانى بودند كه خبرى ازتاريخ نداشتند. بنابراين مسلمانان نمى توانستند براى پديد آوردن و گسترش دادن يكسنّت تاريخنگارى ، از اعراب پيش از اسلام الهام بگيرند.(2)
به نظر مى رسد كه در اين عبارت قدرى تندروى شده است .با اينحال ، روشن است كه نمى توان صورت تاريخنگارى موجود ميان مسلمانان را با آنچهتاريخ در شكل ايام العرب ميان تازيان بوده برابر دانست ؛ اما بى شبهه يكى ازعوامل توجه به تاريخ نفس توجه به گذشته بوده است . چنين توجههى بهگذشته در ايام العرب به خوبى مشهود است .(3)
بايد گفت ، در برابر اين باورد، كسانى معتقدند كه اساس تاريخنگارى اسلامى ، ريشهدر حضور اين دانش ميان اعراب پيش از اسلام به ويژه اعراب يمين داشته و به هيچ روىتاريخ اسلامى دانشى برگرفته از حديث نيست .برگفتگى تاريخ از حديث ، نظربرخى از مستشرقان است كه دكتر جواد على آن را نپذيرفته است . او مى نويسد: براساس تحقيقى كه در منابع طبرى انجام داده ، به اين نتيجه رسيده است كه تاريخ دانشىكهن تر از حديث است . حجم بزرگى از اخبار دوره جاهليت حتى با وجود فضاى قصصى درآن نشاه توجه تام و تمامى است كه عرب پيش از اسلام به اين دانش داشته است .(4)علمانساب نيز بخشى از همين دانش است كه به هر روىاصل وجودآن درگذشته عرب به هيچ روى محل ترديد نيست . ممكن است زياده روى در ايننظريه سبب شود كه گوينده را متهم به داشتن علاقه ملى گرايى بكنيم .
توجه به اين نكته نيز مفيد است كه ايمام العرب محتواى بينش تاريخى اعراب تاريخىجاهلى را نشان مى داد،قرآن با مطرح كردن اصطلاح ايام الله با بينش مزبور برخوردكرد.اين برخورد نشانگر اهميت تاريخ شناسانه اين دواصطلاح است .
افزون بر اين كه ايام العرب را مى توان ميراث تاريخى اعراب جاهلى دانست ، دانشانساب نيز مى تواند به ميزان كمترى ،در شمار همين ميراث به حساب آيد و ازعوامل مؤ ثر در توجه دادن مسلمانان به تاريخ ‌ هرچند در قالب نسب باشد.(5)
تاءثير مباحث قرآن 
بدون هيچ گونه مقدمه اى ، مى توان مدعى شد كه قرآن عميقترين تاءثير را در توجهمسلمانان به تاريخ از خود به جاى گذاشته است .(6)قرآن نه تنها خود بخشى از موادتاريخى را عرضه كرده بلكه مسلمانان را تشويق به فراگيرى تاريخ نموده تا درراهيابى به سوى هدايت و ديندارى از آن بهره جويند، و اين هردو، در ايجاد انگيزه دينىدر وجود انسانها براى توجه به تاريخ مؤ ثر بوده است .
البته دايره اين توجه ، محدود به ارزيابى جريانات حقوباطل بوده و در راستاى قانونمندى خاصى كه قرآن از زندگى اجتماعى بشر درتاريخ عرضه كرده ، مى باشد. رنگ دينى تواريخ اسلامى به ويژه تكيه بر انبيا ونيز كار مداوم بر روى مغازى رسول خدا (ص ) متاءثر از همين بينش است . گرچه به مروربه دلايلى ديگر، مباحث تاريخى گسترده اى در متون تاريخى مسلمانان مطرح گرديد.اماعنوان عبرت كه قالب پرداخت هاى تاريخى قرآن بود، در بسيارى از مواقعمورد توجه مسلمانان قرار گرفت و تاريخ به عنوان تجارب الامم عرضه شد.
توجه مسلمانان به تاريخ انبياى گذشته كه بعدها آنها را به سوى متون تاريخىاهل كتاب كشاند وتاءثير بزرگى بر فرهنگ تاريخ نگارى و محتواى كتاب هاىتاريخى ميان مسلمانان باقى گذاشت ، ناشى از علاقه مسلمانان به تفسير آيات قرآنىدر زمينه تاريخح انبيا بود.
لزوم بهره گيرى از سنت رسول خدا(ص )  
اگر فرض كنينم كه هيچ گونه توجه مستقلى به رويدادهاى تاريخى ميان عرب وجودنداشت ، به راحتى مى توانيم بپذيريم كه جزو اساسى ترين وظايف محدثان ثبترفتارهاى رسول خدا(ص ) براى بهره گيرى در فقه و اخلاق و... بود.
كتاب هاى مختلفى كه به جمع آورى احاديث پرداخته اند، چه به صورت مسند يادر شكل سنن و يا موضوعى ، حاوى بخش بزرگى از سيرهرسول خدا (ص ) با تاءكيد بر جنبه هاى دينى ايننقل هاى بود. اين مجموعه ها از رواياتى ساخته شده كه پس از رحلترسول خدا (ص ) توسط مسلمانان و به ضرورت دين شناسى ، به تدريج گردآورى مىشد.نكات تاريخى در بيشتر ابواب فقه و درلابلاى نقلها آمده وكتاب الجهاد ياكتاب السير نزديكترين باب فقهى است كه با مغازىرسول الله (ص ) ارتباط دارد. در اين باب است كه بطور عمده ،مسايل تاريخى جنگها به ضرورت دانستن احكام آنها آمده است .كتاب السير ابو اسحاقفزارى كه به چاپ رسيده به وضوح نشانگر توجه تاريخى محدثان مى باشد.چنانكهمحمد بن حسن شيبانى هم كتاب السير الكبير نگاشته است ! كتاب السير به عنوان جزئىاز كتاب هاى حديثى ، در تمامى اين مجموعه هاآمده است .
رسول خدا (ص ) به عنوان يك شخصيت برجسته مى توانست نقش ‍ تاريخى ويژه اى رابراى خويش در اذهان مسلمانان به وجود آورد. نگرش ‍ مسلمانان درباره پيامبر (ص ) بهعنوان اسوه مستلزم بررسى دقيق و موشكافانه از زندگى آن حضرت بود بههمين دليل در حال حاضر ما ريزترين گزارش هاى مربوط به شخصيترسول خدا (ص ) را در دست داريم . مقايسه آنها با ثبت همين جزئيات از زندگى سايرشخصيت هاى اسلامى در دوره هاى بعد نشانگر تاءثير تاريخى و تاريخ نگارى آن ميانميان مسلمانان بوده است به عنوان نمونه شعبهشمائل نگارى در تاريخ ‌هاى اسلامى ، تا اندازه اى برگرفته از تلاشنسل اول در ترسيم قيافه آن حضرت بوده است .
خواهيم ديد كه كتاب هاى سيره در حد بررسى زندگى شخصى آن حضرت و يا حتىتاريخ عمومى اسلام باقى نماندند و به طور اصولى تاريخ را به عنوان تاريخ موردتوجه قرار داده و به غناى كتاب هاى تاريخى افزودند.
توجه حاكمان به تاريخ  
زمانى كه افراد عادى جامعه انسانى ، از لحاظ روحى علاقمندند تا خود را در تاريخپايدار سازند، به يقين ، اميران و حاكمان و حكام علاقه بيشترى براى پايندگى خويشدر تاريخ داردند، چرا كه تاءثير خويش را بر جامعه عميقتر ديده و در پى تثبيت اينتاءثير مى باشند.آنها مايلند تاديگران از آنها به عنوان افراد برجسته ياد كنند.
افزون براين ، آنها براى حكومت كردن ، خود را نيازمند تجارب ديگران مى دانند. از اينرو، هم در پى مطالعه تاريخ گذشته بر مى آيند وهم در پى نگارش تاريخ دوره موردعلاقه خود هستند. آنان مايلند تاآيندگان تصوير و قضات مثبتى از آنها در ذهن خود داشتهباشند. اين امر سبب توجه آنان به نگاشتن رخدادهاى دوره حكومت خودشان است .طبعاً براىاثبات پايگاه تاريخى خود، توجه به گذشته مورد علاقه خود نيز دارند تا ريشهدارتر و اصيلتر در تاريخ جلوه كنند.
از ميان حكام دوره اسلامى ، امام على (ع )، با توجه به جملاتى كه در نهج البلاغهدرباره عبرت آموزى از تاريخ امده ، نخستين شخصيتى است كه توجه جدى به تاريخ رامطرح كرده است . زاويه ديد، امام بهره گيرى از گذشته براى حركت درست در آيند درچهارجچوب عبرت اموزى از ديد قرآنى است .پس از آن حضرت ، معاويه توجه به گذشتهرا به صراحت مطرح كرد وبه كار گرفت . وى از عبيد بن شرّيه خواست تا اخبار ملوكيمن را بنويسد واو نيز كتابى با عنوان كتاب كتاب الملوك واخبار الماضيين نگاشت.(7)گفته شده معاويه بخشى از اوقات خود را براى گوش دادن بهنقل هاى تاريخى كه از روى كتاب هايى براى او خوانده مى شد صرف مى كرد.(8)وىهمچنين از دِغفَلِ نسب شناس ، خواسته است تا به يزيد تعليم نسب دهد.(9)علائق معاويهبه گذشته عرب بيشتر جنبه تفريح و سرگرمى داشت و برآن بود تا ارتباط خود رابافرهنگ جاهلى عرب حفظ كند.
از ميان خلفان بعد از معاويه ، عبدالملك علاقمند به دانستن مطالبى درباره سيرهرسول خدا(ص ) بود و در اين زمينه اطلاعاتى از عروة بن زبير پرسش ‍ مىكرد.(10)سليمان بن عبدالملك ازابان بن عثمان بن عفان خواست تا كتابى درباره سيرهپيامبر (ص ) نگاشته شود. گرچه بعد از آن ،به دلايلى سياسى آنچه را كه استنساخشده بود از ميان برد.(11)اهميت تقديم سيره ابن اسحاق به منصور عباسى نيز در همينزمينه قابل توجه است . درخواست هارون از واقدى براى بيان سيره هم نشان توجه حكامبه تاريخ وسيره وتشويق مورخان است .(12)
گسترش مرزهاى جغرافياى اسلام ميان ساير اقوام ، سبب شد تاحكام به فكر بهرهگيرى از تجارب ساير پادشاهان بيفتند واز انى راه نيز، محدوده تاريخنگارى توسعهيابد. توجه حكام به تاريخ ، به قدرى گسترده بود كه برخى گفته اند علم النسبوالخبر علم الملوك (13)بدين ترتيب علم تاريخ را ويژه شاهان دانسته اند.
اشاره كرديم كه على (ع ) براساس آموزه هاى قرآنى وعبرت ، در خطبه هاى خود مردم رابه خواندن تاريخ ، دعوت فراوان كرده است ، دعوت امام در ادامه همان دعوت قرآن براىمطالعه تاريخ وعبرت گيرى ازآن است . مجموعه اى از عبارات امام در بهره گيرى ازتاريخ و دعوت به برگرفتن از حوادث تاريخى گردآورى شده است .(14)
در اينجا تنها يك مورد رانقل مى كنيم :
بپرهيزيد از آنچه فرود امد بر امتهاى پيشين از كيفرهايى كه ديدند و بر كردارهاىناشايست ورفتارها كه كردند و نبايست . پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود رااز همانند شدن به آنان برحذر داريد.وچون به چشم خرد ديديد و در خوشبختى وبدبختى شان انديشيديد، آن را عهده دارد شويدكه عزيزشان گرداند و دشمان را ازسرشان راند، و زمان بى گزنديشان به درازا كشاند و با عافيت از نعمت برخودار وپيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار. و آن پراكندگى دورى نمودن و به سازوارىروى آوردن و يكديگر را بدان برانگيختن .وسفارش كردن ، و بپرهيزيد از هر كار كهپشت آنان را شكست ونيروشان را گسست ، چون كينه هم دردل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن ،و از دست از يارى يكديگر كشيدن .و در احوال گذشتگان پس از خود بنگريد مردمى كه با ايمان بودند چسان به سربردند؟ و چگونه آنان را آزمودند؟...
پس بنگريد آنگاه كه گروه ها فراهم بودند.وهمگان راه يك يك آرزو را مى پيمودند،چگونه مى آسودند و دلها راست بود و با هم سازوار ودست هاى يكديگر را مددكار.شيرهابه يارى هم آخته و ديده ها به يك سو دوخته و اراده ها در پى يك چيز تافته ، بهترانسراسر زمين نبودند، و بر جهانيان پادشاهى نمودند؟ پس بنگريد كه پايان كارشانبه كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و به حزبها گراييدند، و خدا لباس كرامت خودرا از تنشان برون آورد و نعمت فراخ خويش را از دستشان بدر كرد و داستان آنان ميانشما ماند و آن رابراى پندگيرنده عبرت گرداند.
(15)
تاءثير نوشته هاى تاريخى ساير اقوام بر اعراب  
از عوامل مؤ ثر در رشد تاريخنگارى اسلامى ، پراكنده شدن متون تاريخى سايرملل ، ميان مسلمانان بود.اين مطلب ، به ويژه درباره آثار ايرانيان و بيزنطى ها مطرحاست ؛گرچه درباره اين تاءثير اختلاف نظر وجوددارد. با نگاهى به تاريخ ‌هاى عمومىنوشته شده در دوره اسلامى ؛ نظير تاريخ يعقوبى ، اخبارالطوال دينورى و نيز مروج الذهب مسعودى و تاريخ طبرى ،آشكار مى شود كه از منابعفارسى بهره گرفته شده وبه احتمال از سبك آن گونه نوشته ها نيز تقليد شده است .
سواژه نوشته است : تاريخ نگارى صرف در رشد خود از نمونه هاى ايرانى ساسانى ،و به مقدارد كمترى ازنمونه هاى بيزانس وسريانى متاءثر شده است ، ولىشكل اوليه ان اساساً بر پايه سنت هاى عرب پرداخت هاى فكرى اسلامى قراردارد.(16)روزنتال نيز در سبك نگارش دودمانى در تواريخ اسلامى تاءثيرنوشته هاى ايرانى را پذيرفته و مى نويسد شايد مسلمانان در نتيجه تماس اوليه باتاريخ نگارى ايرانى با اصل گسترده تر تقسيم بندى ادوار تاريخى ، بر حسب دودمانآشنا شده باشند.(17) وى تاءثير نوشته هاى ايرانى را در سبك وقايع نگاشتى نپذيرفته ، كما اينكه اين تاءثير نوشته هاى يونانى و بيزانسى را نيز بهدليل عدم آشنايى مسلمانان به آنها انكار كرده است . او افزوده است :
هيچ اثر خاص الهام بخش مؤ فان مسلمان نشد، ليكن انديشه ترتيب و تنظيم وقايعنگاشتى از طريق تماس با مسيحيان دانشمند يا مسيحيانى كه به كيس ‍ اسلام در آمدند بهعلمان مسلمان نرسيد.(18)
وى سپس با ذكر شواهدى درباره دردسترس بودن برخى از منابع مذكور نزد دانشمنداناسلامى ، مجددا تاءثير پذيرى مسلمانان را از آن نوشته در سبك وقايع نگاشتى انكاركرده ؛ زيرا به هيچ وجه به اثبات نرسيده است كه آن اطلاعات آن قدر زود به آنانرسيده باشد كه استفاده از صورت وقايع نگاشتى به را به آنها الهام كند؛ او مىافزايد: همه كتاب هايى كه از آنها اطلاع مشخصى در دست داريم به زمان درازى ، پسازآن كه شكل وقايع نگاشتى در نوشته هاى تاريخى اسلامى ظاهر شد باز مىگردد.(19)
اما در مورد آثار ايرانى به راحتى مى توان اظهار نظر مثبت در تاءثير گذارى و تاءثيرپذيرى كرد. كتابهاى ايرانى در زمينه هاى تاريخ و به خصوص ‍ نوشته هاى اخلاقى وعلمى و حكومتى در دسترس مسلمانان قرار گرفته است .ابن مقفع (م 144) كتاب خداى نامهرا ترجمه كرد و نامش را سير الملوك نهاد. وى همچنين آيين نامه را ترجمه كرد كه بسياربزرگ و حجيم بود. اسحاق بن يزيد نيز اختيار نامه را كه معروف به سيرة الفرسبود، ترجمه كرد و همينطور كتاب هاى ديگر.(20)برخى از اين دست نوشته ها براىهشام بن عبدالملك (م 124) ترجمه شد.(21)
در اينجا بخصوص بايد برتاءثير نوشته هاى يهوديان كه جنبه تاريخى آنها فوقالعاده زياد بوده بر نوشته هاى مسلمانان ، تاءكيد نمود. كتاب المبتداء كه نوعاً داستانآفرينش هبوط و انبيا را شامل مى شد، به تقليد از يهوديان از يك جهت ، و نيز به انگيزهتبيين برخى از آيات قرآن درباره انبياء پديد آمد.مهمترين منبع اين اخبار كعب الحبار ووهببنمنبه بودند كه بطور وسيعى اخبار امتهاى پيشين را ميان مسلمانان رواج دادند.
گونه هاى مختلف تاريخنگارى مسلمانان 
درباره انواع نوشته هاى تاريخى ، تقسيم بندى هاى مختلفى از طرفروزنتال ، گيب ،الدورى ،سواژه و ديگران ارائه شده است . برپايه آنچه كه از اسامىكتاب ها و نوشته هاى تاريخى به دست مى آيد، مى توان نوشته هاى تاريخى مسلمانانرا به چند گروه تقسيم كرد:
سيره نگارى و شرح حال نويسى  
شايد اين دو عنوان از جهاتى با يكديگر متفاوت باشند، اما به طور اساسى بر اساسيك سبك نگاشته مى شوند.آنچه مسلم است اين كه اديان آسمانى به لحاظ وجود عنصرنبوت در آنها، مقامى والا براى پيامبر قائلند؛ چنين نگرشى ، سبب پيدايش ديدگاهىدرباره فرد به عنوان فرد با ويژگيهاى منصحر شده سات قرآن در يك نگاهتاريخ اقوام را بر محور پيامبرشان و حتى با نام او مى شناساند.در اى روش ، افزونبر اينكه محور اصلى را دين مى داند، اهميت انبيا را نيز نشان مى دهد.از اين رو اصحابپيامبر (ص )، ازهمان ابتدا، توجه به سيره وشرححال پيامبر (ص ) پيدا كرده و درشرح زندگانى و ويژه گيهاى آن حضرت ، خاطراتى راحفظ ونقل كردند. بعدها اين نوع سيره نگارى ، بهشكل جزئى تر درباره خلفا، سلاطين وعلما حتى ساير طبقات نيز درشكل شرح حال نويسى رايج گرديد.
شرح حال ، از آن جهت كه كمتر عنصر زمانى را مدنظر قرار مى دهد، تاريخ به معناىمصطلح نيست ،اما از جهتى ، از مهمترين منابع تاريخى به شما مى آيد.اين به لحاظ دربرداشتن آگاهيها نسبتا گسترده از درون زندگى فردى و اجتماعى مردم و افراد شاخصاجتماع است ! اطلاعاتى كه بيشتر از كمك به شناخت تحولات سياسى در بازيابى وجوهدينى و فرهنگى ملت ها به كار مى آيد.
چنين شيوه اى در ميان مسلمانان ، در حد بسيار گسترده اى به كار گرفته شد. كتاب هاىبى شمارى در شرح حال فقها و علماى مذاهب فقهى و اعتقادى مختلف به نگارش درآمد.شرح حال محدثان ، فلاسفه ، پزشكان و نيز در اين اواخر تك نگاريهايى درباره افرادعالم يا سياستمدار و همچنين مجموعه هاى مهم و مفصلى نوشته شد.اينقبيل آثار كتاب شناسى ويژه خود رامى خواهد. بناى نوشته حاضر تناها مرور برنوشتههاى تاريخى به معناى خاص بوده است .با اينحال اشارتى به اين قبيل كتاب ها داريم .
در يك تقسيم بندى كلى مى توان آثار شرححال را به چند دسته تقسيم كرد.
شمارى از اين آثار به شرح حال اصحاب پيامبر (ص ) اختصاص دارد كه چهار كتابمعروف در اين بار عبارتند از: الاستعياب فى معرفة الاصحاب از ابن عبدالبرّ(368463)، معرفة الصحابة از ابونعيم اصفهانى (430)،اسد الغابة فى معرفةالصحابة از ابن اثير(م 630)والاصابة فى تمييز الصحابة از ابن حجر عسقلانى (م852).
برخى از آنهاحال رجال را در قالب تاريخ شهرها درآورده اند، مانند:تاريخ بغداد ازخطيب بغدادى (م 462)*،تاريخ نيشابور از حاكم نيشابورى (كهاصل آن مفقود شده است )،السياق كه ذيل تاريخ نيشابورى است وبرجاى مانده .تاريخاصبهان ،از ابونعيم ،طبقات المحدثين باءصبهان از ابوشيخ ، التدوين فى اخبار قزويناز رافعى (قرن ششم )،اعلام النبلاء بتاريخ الحلب الشهباء از محمد راغب الطباخ حلبى ،بغية الطلب فى تاريخ حلب از ابن العديم ، تاريخ جرجان ازابولقاسم حمزة بن يوسفسهمى (م 427). مفصل ترين اين آثار تاريخ دمشق ابن عساكر (440 571) است كه از متناصلى تا كنون پنجاه مجلد نشر شده (بيروت ، دارالفكر) و تاهشتاد خواهد رسيد. مختصرتاريخ دمشق از ابن منظور نى درسى مجلد(دمشق ، دار الفكر المعاصر) منتشر شده است .
برخى به عنوان تاريخ محدثان به صورت طبقات نوشته شده كه مهمترين آنها طبقاتالكبرى خليفة بن خياط و تذكرة الحفاظ ذهبى است .بسيارى اختصاص به عالمان يك مذهبخاص دارد مانند طبقات الشافعيه از سُبكى عبدالقادر تميمى الدار حنفى (م 1005 يا1010)، والجواهر المضيئة فى طبقات الحنيفه از محيى الدين عبدالقادر بن محمد قرشىحنفى (696 775).
برخى به ترتيب الفبائى تمامى بزرگان اسلام را اعم از فقيه و محدث مورخ وسياستمدار فهرست كرده است . مجموعه هاى بزرگ معجم الادباء از ياقوت حموى ،وفياتالاعيان از ابن خلكان (608 681) ،سير اعلام النبلاء از ذهبى ، الوافى الوفياتازصفدى (م 764) ،فوات الوفيات از ابن شاكر كتبى از اين دسته اند.در همين رديف بايداز حلية الاولياء ابونعيم اصفهانى (م 430) كه فهرست بلندى از قشر زاهدان وعارفانبه دست داده ياد كرد.
منابع خاصى تناها بر محور دانش رجال نوشته شده و كمتر شرحخال تفصيلى افراد را آورده اند. برخى از اين دسته كتاب ها عبارتند از: تاريخ يحى بنمعين ، تاريخ ابى زرعة الدمشقى ، تاريخ الكبير بخارى ، الجرحوالتعديل ، ابوحاتم رازى ، اللثقات والمجروحين ابن حبان ، تذهيبالكمال مزّى (654742)، الكامل فى ضعفاء الرجال ابن عدى ، ميزانالاعتدال ذهنبى ، لسان الميزان ابن حجر(773852) و تهذيب التهذيب همو.
برخى تحت عنوان نسب كه در اينجا به معناى لقب است شرححال افراد را آورده اند. مانند الانساب از سمعانى ، وياالاكمال از ابن ماكولا.
شايد از همه اين ها با ارزش تر و مفصل تر كتابهاى تاريخ عمومى اند كهذيل حوادث هر سال ، درگذشتگان را آورده اند.بسيارى از اين افراد را در هيچ منبع عمومىشرح حال نمى توان يافت . نمونه هاى اين آثار را در جاى خود معرفى خواهيم كرد.
تك نگارى در مسائل و وقايع مهم 
تك نگارى حادثه ، گونه اى ديگر از نوشته هاى تاريخى است كه مسلمانان از آن درثبت وقايع مهم بهره جسته اند.چنين نگاشته هايى اغلب پيرامون روزهاى پرحادثه استواز اين جهت شباهت ، با ايام العرب دارد. ايام العرب روزهاى جنگ و درگيرى و طبعاپرماجرا بوده است . اين سبك از لحاظ درونى ، تركيب اخبار يك حادثه است و مى توانآنرا از اولى سبك تاريخنگارى دانست كه ميان مسلمانان به كار گرتفه شده است .بعد هاتواريخ عمومى از پيوستن اين تك نگاريها پديد آمدند.
نظم موجود در اين تك نگارى ها، بر اساس حوادثى است كه منجر به حادثه شده . بهطورى كه در شكل بيان حادثه تنها ترتيب داخلى تحولات ريز آن حادثه رعايت مى شود.ابومخنف ،هشام كلبى و مداينى از جمله مورخانى هستند كه بيشتر نگاشته هايشان تكنگارى به همين سبك است . عناوين برخى از كتاب هاى ابو مخنف چنين است : كتابالجمل ،كتاب صفين ، كتاب الشورى ، مقتل عثمان ،مقتل حجربن عدى ، وقاة معاويه و ولاية ابنه يزيد، وقصة الحر وحصار بن الزبيرو...(22)
در بسيارى از موارد و شايد مورد بالا، ترتيب تك نگاريها به گونه ايست كه چينش منظمآنها، يك كتاب چند جلدى را درباره يك دوره طولانى فراهم مى آورد.
تك نگارى ، تنها مربوط به حوادث نظامى سياسى نبود بلكه انچه از موضوعاتاجتماعى مى توانست ، از زاويه تاريخى اجتماعى مورد علاقه مورخ قرار گيرد، سوژهقرار گرفته است . متاءسفانه بسيارى از اين آثار از ميان رفته است . از اين نمونهكتاب ها به موارد زير ميتوان اشاره كرد: كتاب المعمّرين ؛به معناى شناساندن كسانى كهعمر طولانى كردند. كتاب المثاب ؛ زشتى هاىقبايل و افراد.كتاب الاوائل ؛ اولين كارها به دست چه كسانى صوتر گرفت . كتاباسواق العرب ؛ بازارهاى عرب .كتاب المؤ دوات ؛ دختران زنده به گور شده . كتابفخر الكوفة على البصره ، كتاب اسماء بغايا قريش فى الجاهليه و من ولدن ؛نام زنانبدنام قريش و فرزندان آنها. كتاب من تزوّج من الموالى فى العرب .عجمهايى كه بازنان عرب ازدواج كردند و...
اينها نمونه كتاب هايى است كه برخى از بزرگترين مورخان تك نگار، همچون هشامكلبى ، مداينى و ديگران تاءليف كرده اند.اين نوشته ها اگرچه در متون تاريخى مورداستفاده قرار گرفته اما كتاب هاى ادبى ، بيشترين بهره را از آنها برده اند.روزنتال با اشاره به شكل خبرى و حديثى كه در ابتدا قالب گزارش هاىتاريخى بوده و تك نگارى را شكل پايانى ثبت خبر مى داند؛گام بعدى صورت وقايعنگاشتى است .(23)
تاريخ نويسى عمومى وتقويمى  
اگر بناباشد تنها آنچه را كه بر اساس سير زمانى به نگارش در آمده تاريخى بدانيم ، بايد ساير نوشته هاى شبه تاريخى را مقدمه يا حاشيه اين نوع نوشتههاى تلقى كنيم . نوشتن تاريخ براساس سنوات ، بهاحتمال در نگارش سيره و مغازى تا حدودى مورد توجه بوده است ؛ زيرا در سيره ، افزونبر ياد از حوادث بر محور پيامبر(ص )، سير زمانى جنگها نيز مورد توجه قرار گرفتهاست .(24)نوشتن زندگى نامه خلفا و بيان حوادث زمان آنان ، نياز به بهره گيرىبيشتر از زمان وتقويم را ايجاب كرده است .
از اين نگاشته هاى در قرن دوم كمتر سراغ داريم و آنچه امروزه موجود است همگى از قرنسوم به بعد نگارش يافته است . برخى از اين نوشته ها در عين در برداشتن سير زمانى، بر اساس سال ، حوادث را بيان نكرده اند؛ همچون تاريخ يعقوبى ، مسعودى دينورىاين كتاب ها به ويژه در قسمت تاريخ ملوك و انبياء تنها يك سير كلى زمانى را كهنزدمورخان يهودى مرسوم بوده (25)به كارگرفته و بعد از آن ، حوادث از اسلام به اينسورا بر اساس سنوات بيان كرده است ؛ همين طور خليفد بن خياط در تاريخ خود، وفسوى در المعرفة والتاريخ ، كه متاءسفانه تاريخ اسلام تا پايان امويان آن مفقودشده است . گفته شده كه كتاب تاريخ هيثم عدى (م 207) مبتنى بر سالشمار بوده است .شيوه نگارش سنواتى به صورت پذيرفته ترينشكل نگاشته هاى تاريخى ميان مسلمانان باقى ماند.ابن جوزى در المنتظم ، ابن اثير درالكامل و ابن كثيردر البداية و النهاية و بسيارى ديگر از مورخان از همين شيوه استفادهكرده اند طرح اصلى بحث ما در اين كتاب ، مرور بر اينقبيل نوشته هاست كه در ادامه به تفصيل از آنها سخن خواهيم گفت .
تاريخ نگارى بر اساس نسب شناسى 
اگر ايام العرب ميراث تاريخى عرب جاهلى باشد به يقين داشن تبارشناسى بايدشعبه ديگرى از تاريخ اعراب جاهلى به حساب آيد.بسيارى از آگاهى هاى تاريخىمربوط به آن دوره كه ميان اطلاعات نسب شناسنامه آمده ، مى بايد ساخته دوره هاى بعدباشد. زيرا به هيچ روى نمى توان باور كرد كه اين اطلاعات ريز و گسترده ، به طورشفاهى ودر عين حال هم سالم به دست نسل هاى بعدى رسيده باشد. با اينحال ، مسلم است كه نسب شناسى از همان دوران جاهليت ، قالبنقل اخبار و اطلاعات تاريخى بوده و مواداوليه موجود در آثار بعدى از همان روزگار است.
پس از اسلام ، ساختار قبيله اى برجاى ماند و دانش انساب نيز كه برخاسته از چنينساختارى بود، همراه با رشد ساير رشته هاى علمى ، و بيشتر در كنار تاريخ در فرهنگمسلمانان جاى خود را باز كرد. زمان خليفه دوم دفتر ديوان بر اساس انسابقبائل تنظيم شد و تقسيم بيت المال نيز. اين امر به رشد تعصبات قبيله از يك سو و دانشانساب از سوى ديگر كمك كرد. در دروان امويان نيز، تعصب هاى قبيله اى به حدافراطرسيد و همه اينها در بارورى دانش انساب مؤ ثر افتاد.(26)
دانش انساب به صورت نسب شناسى صرف باقى نماند و به سرعت بر بار تاريخىآن افزوده شد و به صورت برادر ناتنى تاريخ درآمد. براى شناخت تاريخ تحولاتمختلف جامعه اسلامى ، كه در ضمن جامعه اى قبيله اى نيز بود، دانش تبارشناسى يكضرورت بوده و هست ؛ زيار اهميت نسب در جامعه اسلامى سبب پيوند مساءله انساب وقبايل با جريان هاى تاريخى شد. اين خود مى تواند پيوند اين دورا بيشتر نشان دهد.
بيشتر اخبارهاى نامى كه بر راويان اخبار تاريخى و ادبى آن زمان اطلاق مى شد علمنسب را نيز مى آموختند و در تاءليفات خود فراوان از انسابقبايل ياد مى كردند.آنها در برخى از نوشته هاى خويش انساب واخبار راآميخته با يكديگر مى آوردند. ابن نديم ابولعباس عبدالله بن اسحاق مكارى كتابى باعنوان كتاب الاخبار و الانساب والسير واز ابولحسن نسابه كتابهايى با عناوينى همچونكتاب اخبار الفرس و انسابها و كتب انساب والاخبار ياد كرده است . اينها نشانگر پيونداين دو با يكديگر است .
البته هدف اصلى برخى از اين قبيل كتاب ها، تنها نسب شناسى است . كتاب هايى چونالنسب الكبير از هشام كلبى (م 204). الجمهرة فى نسب قريش از مصعب زبيرى (م 236)نسب قريش از زبير بن بكار(م 235) از اين نوع مى باشد. اما برخى ديگر در قالب نسبكار اصلى خود را بيان تاريخ قرار داده اند. انساب الاشراف از بلاذرى ، تاريخمفصل خاندان هاى حاكم بر جامعه اسلامى و نيزقبايل قدرتمندعرب است .
از نخستين آثار نسبى تاريخى كه متاءسفانه از ميان رفته ، آثار ابواليقظان عامر بنحفص عجيفى (م 190) است كه بخش هايى از كتاب بزرگ النسب الكبير و آثار ديگر وىمانند كتاب اخبار تميم ، كتاب حلف تميم بعضها بعضها و كتاب النوادر در كتابهاى ابنقتيبه ، ابوالفرج ، خليفة بن خايط و جاحظ باقى مانده است .(27)ابوفيد سدوسى (م195) از ديگر نسب شناسان عصر نخست تدوين اين علم است كه كتاب حذف من نسب قريش ‍وى برجاى مانده است و به چاپ رسيده است .(28)
از قرن پنجم كتاب جمهرة انساب العرب ابن حزم اندلسى (456 384) نيز برجاى ماندهو يكى از مصادر اين دانش است . اين كتاب را عبدالسلام هارون در سلسله انتشارات دارالمعارف قاهره چاپ كرده است .
علم انساب همچنان ميان اعراب باقى ماند. اما علويان بيش از همه بر اين تاءكيد كردند.اين امر دلايل خاص حقوقى و اجتماعى و حتى سياسى خود را داشت .
كتاب هاى فراوانى كه حاوى انساب و اخبار علويان است نگاشته شده ، برخى از آنهاعبارتند از: الاصيلى ، از صفى الدين محمد طقطقى (م 709) غاية الاختصار (كه ترتيبيافته اصيلى است ) المجدى از نجم الدين على العمرى نسابه ( از قرن پنجم ) لبابالانساب از بيهقى (قرن ششم ، عمدة المطالب از ابن عنبه (قرن نهم ) والفخرى ازاسماعيل بن حسين ازروقانى (از قرن هفتم ) تحف ء الازهار از ابن شدقم مدنى (قرن يازدهم )سراج الانساب از سيد احمد بن محمد گيلانى (از قرن دهم )،تهذيب الانساب و نهايةالعقاب ازابوالحسن محمد عبيدلى نسابه (م 435)، الشجرة المباركه (منسوب به فخررازى ).(29)
آثارى كه در نسب نگاشته شده ، لزوما به صورت تدوين نسب نامه نيست بلكه بسيارىاز آنها مانند، آثار مدائنى ، اخبار ويژه دربارهمسائل خاصى از قبيله است . مدائنى آثار زيادى درباره زنان قريش نوشته است . همينطوردر بالا ديديم ك ابوليقظان درباره حلفهاى موجود ميان بطون بنى تميم كتابى نوشتهاست . با اين حال كتاب هاى نسب ، به طور اصولى ، بر اساس سير تاريخى پيدايشقبايل و توليد بطون تاءليف مى شده اند.
سبك خبرى و پيوسته  
نوع ديگر تقسيم بندى در نگارش هاى تاريخى مربوط به نحوه ارائه آگاهى هاىتاريخى است . از آنجا كه نوشتن حديث و علوم تابعه ، دراوايل كمتر مطرح بود، نقل شفاهى اهميت يافت و پرداختن به سند رايج شد. ياد از سندبيشتر در احاديث پيامبر (ص ) بود اما از آنجا كه حديث در حكم مادر ساير رشته هاى علوماسلامى بود، صورت خود را بر ساير نقلها تحملى كرد. لذا تاريخ نيز درشكل خبرى و به صورت منقطع و البته با امتياز ذكر سند در اغلب موارد، خودرا ظاهرساخت . در واقع مى توان گفت ، ارائه حديث گونه وقايع ، اولينشكل ارائه آگاهى هاى تاريخى بود. البته نبايد اين را بدين معنا دانست كه تاريخ پيشاز حديث هويت مستقلى نداشته است . به هر روى اين وضعيت حتى تاريخ طبرى كه خود يكمحدث بود، منعكس شده است . اين به معناى آن بودكه تاريخ ازدل حديث برآمده است . انساب الاشراف ، مقاتل الطالبيين و بسيارى از نوشته هاى ديگرچنين سبكى دارند.
مهمترين امتياز اين كتابها نقل سند براى جزء جزء اخبار است . گرچه برخى ازآنهااسنادمختلفى را در ابتدا آورده و گفته هاى آنان را در يك جمع بندى ارائه داده اند. سند خود،اولى قدم در ارزيابى يك نقل تاريخى است ، اين البته تنهايك قدم در ارزيابى خبر است. ذكر سند مى تواند ارتباط منابع مختلف تاريخى را با يكديگر نشان دهد كه اين نيزدرارزيابى نقل هاى تاريخى بسيار مهم است .
مورخان حرفه اى كمتر اين شيوه را رعايت كرده اند؛ يعقوبى ، دينورى و مسعودى تنهامواردى اندك و گاه در اول كتاب ، برخى ازمنابع خود را يادآور شده اند. اما پس از آنآنچه را خوداز اخبار گزينش كرده اند به ترتيب آورده اند.آنان گفته اى را نيز كه نمىخواهند مسؤ وليت ان را بپذيرند به عنوان چنين گفته شده نقل كرده اند. طبرى در سبك خبرى خود حتى اخبار متضادرانقل كرده است . نوشته هاى از نوع دوم كه سند هر خبرى را نمى آورند، براى مطالعهآسان ما براى ارزيابى دشوارى دارند؛ زيرا براى بررسى آنها بايد به راه هاى غيرسندى پرداخته شود؛ كارى كه حتى در روايات مستند لازم است .
تاريخ نگارى محلى  
يكى از گونه هاى مختلف تاريخنگارى ، تاريخنگارى محلى است . اين سبك تاريخنويسى ، از قرن سوم به بعد كاملا متداول بوده و نگاشته هاى مفصلى در اين بارهتوسط مسلمانان تحرير شده كه برخى از آنان برجاى مانده است . ساختار اين كتابهابه طور عمده بر سه پايه است : اطلاعات جغرافى ،تاريخى ورجالى .ازميان اينسه قسمت در بسيارى از اينقبيل منابع بخش رجالى اين تواريخ و شرححال نگارى آنها، مفصل ترين قسمت است . بيان چگونگى احداث شهرها واقوال ، مربوط به آن ، پيشينيه تاريخى تحولات سرنوشت ساز رخ داده در شهر، حكام ونيز برخى از آگاهيهايى كه مربوط به اماكن و يا محصولات شهر است ، در نخستينفصول كتاب اورده مى شود.پس از ان به شرححال رجال آن شهر پرداخته شده و در مواردى صرفا از محدثان و گاه از تمامى مشاهيرشهر به ترتيب الفبايى يا جزآن ، ياد مى شود. در ضمن شرححال رجال محدّث در بيشتر موارد احاديثى از طريق آناننقل مى شود كه از نظرحديث شناسى بسيارقابل توجه است .
تاريخ نويسى محلى از همان آغاز مورد توجه بوده است . ابن نديم در تقسيم بندى آثارهشام كلبى ، ذيل عنوان كتبه فى اخبار البلدان از كتاب البلدان الكبير، كتابالبلدان الصغير، كتاب تسمية من الحجاز من احياء العرب ، كتاب الحيرة ، كتاب اسواقالعرب ، كتاب الاقاليم ياد كرده است .(30)
متاءسفانه على رغم فراوانى اين قبيل آثار در فرهنگ مكتوب تاريخى مسلمانان شماراندكى از آنها برجاى مانده است . كهن ترين اثرى كه در اين زمينه به دست ما رسيدهكتاب فتوح مصر والمغرب از ابن عبدالحكم (م 257)(31)د كتاب تاريخ واسط از اسلمبن سهل رزاز معروب به بحشل واسطى (م 292) است كه كوركيس عواد آن را منتشر كرد.
تاريخ اصبهان اثر ابونعيم يك نمونه براى ساختار است كه در بالا از آن ياد كرديم .مشابه كتاب مزبور، كتاب طبقات المحدثين باصبهان از ابوالشيخ است كه بيشتررجال شناسانه وحديثى دارد. تاريخ اصبهان حمزه اصفهانى كه فقرات فراوانى از آندر معجم الادباء و منابع ديرگ برجاى مانده امااصل آن از ميان رفته است . تاريخ بغداد از مفصلترين نمونه هايى است كه در تمدناسلامى برجاى مانده است . همينطور تاريخ دمشق ابن عساكر كه از متنكامل آن تا كنون پنجاه مجلد نشر شده و مختصر تاريخ دمشق از ابن منظور كه درسى مجلدانتشار يافته است .(32)
تاريخى تريم كتاب كه عنوان تاريخ محلى دارد كتاب تاريخ المدينة المنوره از عمر بنشبّه (م 262) است .كه مورخان برجسته قرن سوم هجرى است .(33)بخش عمده باقىمانده از اين اثر تاريخ تحولات سياسى مدينه و برخى از اطلاعات جغرافى اين شهراست اخبار مكه ارزقى ،(34)و نيز اخبار مكه فاكهى (35)از آثار بسيار مهم تاريخىمربوط به شهر مكه است كه جنبه تاريخى شان بسيار قوى است و ما پس از اين دربارهآنها سخن خواهيم گفت . در همين رديف بايد از تاريخالموصل ازدى ياد كرد.
شعبه اى خاص از تواريخ محلى كه در عصر نخست تدوين تاريخ سخت مورد توجه بوده ،آثارى است كه درباره فتح شهرهانوشته شده است : نگاهى به آثار مورخان بنام ، نشانمى دهد كه حجم قابل توجهى از آثار آنها با كلمه فتوح يا فتخ آغاز مى شود.در ميانآثار ابومخنف و مدائنى و نيز عمر بن شبّه و ديرگان اينقبيل عناوين فراوان است :
فتوح كور دجله ، فتوح الدينور، فتوح مدن قم و قاشان و اصبهان ، فتوح الشام ،فتوح خراسان و جراجان و... در اين اين دانش سهم مدائنى از همه بيشتر است .(36)
سخاوى فهرستى از اين نمونه تواريخ محلى زا آورده است كه متاءسفانه تعداد زيادى ازآنها ازميان رفته سات .(37)اين فهرست حاكى از وسعت كارى است كه مسلمانان در اينزمينه انجام داده اند.
نمونه هاى ديگرى كه درباره برخى از شهرها به دست ما رسيده عبارتند: از تاريخبيهق از ابن فندق بيهقى ، تاريخ سيستان از مؤ لفىمجهول و تاءليف شده ميان سالهاى 445 تا 725،(با تصحيح ملك الشعراء بهار)تاريخ طبرسات ابن اسفنديار. اثر بسيار مهم در تواريخ محلى شهرهاى ايران تاريخنيشابور حاكم نيشابورى (م 450) است كه از ميان رفته و تنها نام رجالى كه مدخلهاىكتاب را تشكيل مى داده اند برجاى مانده است .(38)از متن اصلى كتاب نيز قطعاتى درساير مآخذ نقل شده است .(39)
تنها در حيطه خراسان براى بسيارى از شهرهاى يك يا چند كتاب تاءليف شده كه ازبيشتر آنها آگاهى دردست نيست . برخى از آنها عبارتند از: تاريخ ابيورد از ابولمظفرمحمد بن احمد ابيوردى (م 507) تاريخ بخارا، يكى از ابوعبدالله محمد بن اسماعلىجعفى بخارى (م 256) كه تنهانقل هايى ازآن باقى مانده . ودوم از ابوبكر محمد بن جعفرنرشخى (م 348)فارسى آن از ابونصر احمد بن محمد قباوى (م 522) باقى مانده و متنعربى آن در 1965 در مصر چاپ شده است .سوم از سعدبن جناح و چهارم از ابوعبداللهمحمد بن احمد بن سلمان بخارى معروف به غنجار (م 410 يا 412).تاريخ بلخ از نهنفر. تاريخ بيهق يكى از ابن فندق (م 560) كه چاپ شده و ديگرى از على بن ابىصالح خوارى كه از ميان رفته است . تاريخ خوارزم از شش نفر كه اثرى جزچندنقل برجاى نمانده است . تاريخ سمرقند از سه نفر. تاريخ كش از دونفر. تاريخ مرو ازيازده نفر. تاريخ نسا، تاريخ نسف ، تاريخ نيشابور، تاريخ هرات از نه نفر.(40)
از مهمترين تواريخ محلى ، تاريخ هايى است كه درباره حرمين شريفين نگاشته شده است.اين آثار به قدرى گسترده و پر مواد است كه شايد بتوان مدعى شد هيچ شهرى در دنياتا انى اندازه اطلاعات ريزش در آن دوران ثبت و ضبط نشدهاست .برخى ازآثارى كهدرباره مكه نوشته شده عبارتنداز: اخبار مكه فاكهى ، اخبار مكه ارزقى ، غاية المرام فىفضل المكة واخل و نباء البيت الشريف ازجمال الدين بن ظهيره مخزومى (م 986) الاعلامباءعلام بيت الله الحرام ، از قطب الدين نهروالى (988) وشفاء الغرام باءخبار البلدالحرام والعقد الثمين فى تاريخ البلد الامين هردو از محمد بن احمد بن على الفاسىالمكلى (م 832) والمغانم المطابة فى معالم طابة درتاريخ مدينه ازمحمد بن يعقوبشيرازى فيروز آبادى (م 817)واتحاف الورى باءخبار ام القرى از نجم بن فهد(م885).(41)
در قرون بعد، كتاب هاى زيادى در تاريخ مصر نوشته شد. چند نمونه از آنها عبارتند ازالنجوم الزاهرة فى ملوك مصر والقاهره (در 15 جلد) ازجمال الدين ابى المحاسن يوسف بن تغزى بردى اتابكى (813 874) وكتاب كنز الدوروجامع الغرر(در 9جلد) از ابوبكر بن عبدالله بن ايبك دوادارى كه حوادثتاسال 735 را دارد. نمونه ديگر هم كتاب حسن المحاضرهجلال الدين سيوطى است .
شيعه نيز سهمى در نگارش تواريخ محلى داشته است .(42)از آثار كهن در اين زمينه كهبر هر اثرى تقدم دارد، كتاب نحل العرب از محمد بن بحر رهنى(اوائل قرن چهارم ) است .(43)ياقوت درباره اين مؤ لف و كتاب او نوشته است : لهتصانيف منها: كتاب سماه كتاب نحل العرب يذكر فيه تفرق العرب فى البلاد الاسلام ،ومن كان منهم شيعيا ومن كان منهم خارجيا او سنيا فيحسن قوله فى الشيعة ويقع فيمن عداهم.وقفت على جزء من هذا الكتاب ذكر فيه نحل اءهل المشرق خاصة من كرام و سجستان و خراسانو طبرسان .از اين كتاب جزآنچه ياقوت در معجم البلداننقل كرده چيزى بر جاى نمانده است .
كتاب البلدان والمساحة يا با نام البنيان فىاحوال البلدان از احمد بن محمد بن خالد برقى است .مؤ لف تاريخ قم در قرن چهارم ازاين كتاب در تاريخ شهر قم بهره گرفته كهمحتمل است از همان كتاب البلدان او استفاده كرده باشد.(44)
در نسخه چاپى در موارد متعددى به نقل از برقى مطالب تاريخى مربوط به قم آورده ودر يك مورد مى گويد: برقى در كتاب بنيان چنين آورده...(45)احتمال ديگر آن كه كشف الظنون آورده و آن اين كه نام كناب التبيان فىاحوال البلدان بوده است (46)
كتاب با نام البلدان والمساحد به پدر احمد، يعنى محمد بن خالد نيز نسبت داده شده است.(47)كتابى نيز با نام البلدان و المساحه ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن حسينبن جامع حميرى در قرن سوم داشته است . وى در جستجوى كتاب احمد برقى بوده ودر اينباره از بغداد و رى و قم جستجو كرده اما آن را نيافته ، پس از آن خود كتابى دراين بارهنوشته است .(48)
كتاب مهم ديگر در اين زمينه تاريخ قم از حسن بن محمد بن حسن قمى است كه آن را درسال 378 نوشته است . اين اثر مهم تاريخى ، جالب ترين و علمى ترين كتابى استكه در تمدن كهن اسلامى نگاشته شده است . تواريخ محلى كه درتمدن اسلامى نگاشتهشده بخش عمده اش شرح حال رجال شهر هاست در حالى كه كتاب تاريخ قم ، به دقت بهنگارشمطالب علمى درباره تاريخ شهر پرداخته است .مؤ لف در مقدمه كتاب را به بيستباب تقسيم كرده كه متاءسفانه تنها ترجمه فارسى پنج باب آن به دست آمده است . ازمتن عربى آن نيز خبرى در دست نيست . متن فارسى ان از حسن بن على حسن عبدالملك قمىاست كه در سال 805 به انجام رسيده است .در اين كتاب صرف نظر از آگاهيهايى كهدرباره شهر قم آمده ، اطلاعات گرانبهايى ازوضعيت خراج در آن روزگار آمده است .بعلاوه درباره قبيله اشعرى از زمانى كه در يمن بوده و پس از آن در نزدرسول خدا (ص ) آمده و آنگاه به عراق و سپس به قم مهاجرت كرده اند بهتفصيل پرداخته است . در آن ميان از نقش آنها درفتوحات به ويژه بتح برخى از مناطقايران نيز سخن گفته شده است .
كتاب با ارزش اما مفقود ديگر تاريخ رى منتجب الدين صاحب الفهرست است كه در قرنششم مى زيسته است .تنها مواردى از اين كتاب را ابن حجر در لسان الميزاننقل كرده است . ابوسعد منصور بن حسين آبى مؤ لف كتاب ادبى پرارج نثرالدر همكتابى با نام تاريخ رى داشته است .(49) كتاب ديگر تاريخ طبرستان از ابناسفنديار است . اين اثر جاودانه ، مهمترين متنى است كه در تاريخ طبرستان نگاشته شدهو مؤ لف كه در قرن ششم مى زيسته ، از مورخان شيعى بوده است . تاريخ رويان ازمولانا اولياءالله آملى نيز از ديگر تواريخ محلى بسيار باارزش است . وى در اين كتاببخشى از ديدگاه هاى تاريخى شيعه را به ويژه تازمان امامان عليهم السلام بدستداده است .
افزون بر كتاب هايى كه درشمار تواريخ محلى اند، كتاب هاى جغزافى نيز كه كارشانبيان جغرافياى دنيا يا مناطق محدودى بوده ، اطلاعات تاريخى و رجالى فراوانى راعرضه كرده اند.كتاب هايى چون اخبار البلدان از ابن فقيه همدانى ، مسالك و ممالك ازاصطخرى احسن التقاسيم از مقدسى (50)و مهمتر از همه معجم البلدان از ياقوت حموىوالروض المعطار محمد بن عبدالمنعم حميرى از اين دست منابع هستند.
بايد ياآور شد كه كتاب بالنسبه جامعى درباره ادبيات جغرافى درتمدن اسلامىنگاشته شده كه با دقت درباره آثارى كه در اين زمينه نوشته شده ، بحث كرده است .عنوان اين كتاب تاريخ الادب الجغرافى العربى از كراتشكوفسكى (م 1951) است كهصلاح الدين عثمان هاشم آن را به عربى ترجمه كرده است .(51)
تاريخ نگارى فرهنگى و اجتماعى  
اصطلاح تاريخ ميان مسلمانان ، شامل بينسال تولد و وفات و به دنبال آن حوادثى بوده كه عنصر زمان در آن نقش دارد. از اين روتصور مسلمانان از تاريخ ، تنها شامل حادثه ها و دگرگونيهاى عمده سياسى و انسانىاست . سخاوى موضوع تاريخ را عبارت از رويدادهاى برجسته عجيب و غريب مىداند كه هدفش ترغيب و تحذير و شادمان ساختن و موقوف كردن كارهاى شيطان است.(52)بدين ترتيب تحولات فرهنگى به عنوان يك پديده تاريخى ، مورد نظرمسلمانان نبوده است و حال آن كه جزو اساسى ترين مباحث تاريخى است . چنين تحولاتىنه در قالب تاريخى بلكه در صورت ديگرى و با اهداف ويژه اى در منابع ادبى آمدهاست .منابعى كه در تاريخ شعر و شاعرى نيز به هدف بيان موضوعات مهم انسانى واجتماعى تدوين شده اند، حاوى بخش مهمى از مواد فرهنگى است كه مى تواند در تحقيقوتتبع در سير تحولات فرهنگى مسلمانان ، كمك شايسته اى به محققان بكند.
درواقع ارتباط تاريخ و ادب در قرون نخست بسيار استوار بوده وبسيارى از مورخاننخست در هردو زمنيه تاءليفاتى داشته و آثارى را آفريدند كه آثار ادبى تاريخى بابه عكس . بسيارى از نوشته هاى مدائنى در تاريخ و اخبار شعر و شاعران است . آثاراحمد بن حبيب (م 240) هيثم بن عدى (م 207) و نيز ابوعبيده (م 209) همين ويژگى را دارد.
برخى از قديمى ترين مجموعه هاى ادبى كه برجاى مانده ، عبارتند از عيون الاخبار ازابن قتيبه (م 276) البيان والتبيين از جاحظ (م 255)الكامل فى اللغه والادب از ابوالعباس محمد بن يزيد مبرّد (م (285)، عقد الفريد از ابنعبدربه (م 328) نشوار المحاصضرة از قاضى تنوخى (م 384) بهجة المجالس وانسالمجالس از ابن عبدالبرّ نثر الدر ابوسعدآبى (م 421)(53)محاضرات الادباءومحاورات الشعراء والبلغاء از راغب اصفهانى(اوائل قرن پنجم )، ربيع الابرار از زمخشرى (م 538)، التدكرة المحمدونيه (54)ازابن حمدون (م 562) والمحاسن والمساورى از ابراهيم بن محمد بيهقى .
در اين كتاب ها، موضوعات مهم عدبى و اجتماعى ، سوژهنقل بسيارى از اخبار فرهنگى وتاريخى شده است . موضوعاتى نظير سلطنت و حكومت ،جنگ هاى امثال ، زنان ، عدالت ، عشق ، علم ، خيانت ، ترس وقضاوت محورنقل روايات تاريخى وفرهنگى گوناگونى شده كه هركدام از آنها از شخصى ودربارهديار و منطقه اى است كه به صورت يك كشكول ادبى فراهم آمده است . اين آثار مهمترينمواد را براى تدوين تاريخ اجتماعى در بردارند.
كتابهايى نيز در تاريخ شعر و شاعرى نگاشته شده كه اهميت فراوانى در تاريخنگارى فرهنگى دارد؛ همچون طبقات الشعراء ازابن اسلام (م 231،الشعر والشعرا، از ابنقتيبه و مهمتر از آنها اثر نفيس و پرارج الاغانى ازابوالفرج اصفهانى (م 356) است كهدائرة المعارف شاعران و بسيارى از رجال سياسى ومشتمل بر نقل هاى فرهنگى و حتى تاريخ برخى از تحولات سياسى است . اين كتاببرگرفته از آثار فراوان مشابه است كه از ميان رفته و خوشبختانه اين مجموعه عظيمبراى ما باقى مانده است .(55)
سيره نويسى وسيره نگارن 
سيره نويسى پيش از ابن اسحاق 
زمانى كه سيره نويسى به عنوان يك رشته اختصاصى و با مشخصه تاريخنگارى مطرحگرديد، در برگيرنده دو قسمت اساسى بود.يكى مبعث وديگرى مغازى.قسمت نخست از شرح حال اجداد پيامبر (ص ) آغاز مى شد وبه هجرت خاتمه مى يافت. قسمت دوم مغازى بود كه شامل حوادث نظامى و غير نظامى دوران مدينه مى شد. ابن اسحاقكه مانند بسيارى از معاصرانش از نگاشته هاىاهل كتاب ونيز مسلمانانى كه از آنان متاءثر بودند، استفاده مى كرد. در ابتدا كتاب خود،كتاب المبتداء را قرار داد كه تاريخ آفرينش و انبيا تا پيامبر (ص ) بود.(56)ابن هشامتهذيب گر سيره ابن اسحاق اين فصل را از كتاب وى حذف كرد.
از آنجا كه سيره ابن اسحاق پايان تلاش هاى متفرق علاقه مندان به سيره وجامع كارهاىمقدماتى است ، بايد نگاهرى به دوره قبل از او بيندازيم تا بتوانيم موقعيت اين سيره وجهتگيرى هاى آن رابهتر دريابيم .
نخستين پرسش در زمنيه سيره نگارى و تاريخنگارى و حديث نويسى در قرناول ودوم اين است كه آيا در آن دوران نوشته مكتوبى بوده است يا خير؟
پاسخ اين سؤ ال مربوط با تاريخ كتابت حديث مى شود، زيرا در آغاز توجه به سيرهنشاءت گرفته از پرداختن به حديث پيامبر (ص ) وسيره عملى آن حضرت بود،گرچه تاحدودى جنبه تاريخى آن مستقل از حديث بود و توجه به آن مى توانسته بى ارتباط حديثبوده باشد.
تا آنجا كه مربوط به نگارش و كتابت حديث مى شود، ميتوان گفت ، نگارش ‍ دراوايل قرن دوم هجرى بطور رسمى آغاز شده است ، امام بطور غير رسمى ، پيش ازآن نيزكسانى كه مخالف جوّ عمومى بوده اند، خود به كتابت حديث مى پرداخته اند. از ميان خلفانخستين كسى كه امر به نوشتن حديث كرد، عمر بن عبدالعزيز (م 101) بود واولينمحدثى كه بعد از اين فرمان به كتابت حديث پرداخت ابن شهاب زهرى (م 124) است.(57)
روشن است كه حديث به دليل آن كه جنبه دينى داشت ، صرفا به خاطر بهانه هايى كهاز طرف برخى از خلفا ابراز مى شد، دوچار چنين مشكلى شده بود، تاريخ نيز تا آنجامربوط به اين قمست بود، اين مشكل را در خود داشت . در عينحال سيره تنها عبارت از حديث نبود، بلكه ابعاد تاريخى داشت و به همين جهت ازلحاظ فضاى دينى حاكم بر عدم اجازه كتابت حدى ، كمتر گرفتارمشكل بود ومسائلى چون اخبار جاهليت ، انساب عرب و حتى سير الملوك كه گويا نگاشتههاى در آن زمينه ها بود، مى توانست به نگارش در آيد.
مسعودى خبر وجود اين سيرالملوك را نزد معاويه ، كه به صورت مكتوب وجود داشته هرشب برايش خوانده مى شده ، گزارش كرده است .(58)كتاب هايى نيز در همين زمينه بهبرخى از نسب شناسان و آگاهان به اخبار جاهليت عرب ، نسبت داده شده است ؛ از جمله بهعبيد بن شريّه و چند نفر ديگر.(59)
آنچه قضاو را درباره مكتوبات احتمالى موجود در قرناول دشوار كرده اين است كه راويان متاءخر كه گاه و بيگاه دست به تاءليف زده اند،روشن نكرده اند كه آيا به طور شفاهى از راويان پيشيننقل مى كنند يا با اجازه آنها از كتاب هاى آنان بهره برده اند. مثلا زمانى كه ابن اسحاق ازعروه ، با اجازه روايتى كه از زهرى داشته و اواز عروه ، از كتاب عروهنقل مى كند؟ از قرن دوم به بعد اين روش معمول بود كه ، اگرچه با اجازه از كتابىنقل مى كردند، تنها نام شيخ مجيز خود را مى آوردند واگر شيخ از روى كتابى مى خواند،آنها از شيخ روايت كرده نام اورا در سند مى آورده اند. اين رسم تا مدت مديدى ادامه داشتهتا اين كه كم كم آوردن نام كتاب و نقل مستقيم از مؤ لف كتاب رواج يافت . اين كه آيا درقرن اول و آغاز قرن دوم نيز چنين بود، مشكلى است كه وجود دارد. و بهاحتمال مى توان گفت : عمده نقل ها از كتاب هاى موجود گرفته مى شد، گرچهمحتمل است كهدر موارد اندكى نقل شفاهى نيز وجود داشته است .
اشكال آن است كه اگر نگارش هاى قرن اول هجرى فراوان بوده بايد گزارش ‍ بيشترىدرباره آن به دست ما مى رسيد. نقل شفاهى به ويژه در مواردى كه از افرادى عادى امامرتبط با حادثه ، چيزى نقل مى شده قطعى است . به هر روىنقل از نگاشته ها كه بايد نام آنها زا جزوه و سياه گذاشت ، بنياد كار تاءليف در نيمهدوم قرن دوم به بعد بوده است .
سزگين مى نويسد: بايد توجه داشت كه وقتى طبرى در تاريخ خود مى نويسد: حدثناابن حميد، قال : حدثنا سلامة ،
قال : حدثنا ابن اسحاق
كلمه به كلمه از كتاب مغازى ابن اسحاق اقتباس كرده است.(60)همو مى نويسد: به طور مثال ، در روايتى از كتاب الاغانى آمده است :محمد بنحسن بن دريد نقل كرده ، از قول عمر بن شبه و او از ابو عبيده واو از عوانة بن حكم ... چنينو چنان .در اين صورت ما بايد بپذيريم كه كتابهاى ابوعبيده يكى از مؤ لفان دردسترس ‍ ابولفرج اصفهانى بوده است و او عين عبارت را از آننقل مى كند؛ چه بسا ابن دريد كتابى داشته است و يا از كتاب عمر بن شبه و يا از روىكتاب ابوعبيد و يا از كتاب عوانه كه آن دو تن راوى كتاب عوانه بودند اين خبر راگرفته باشد وچه بسا كه ماءخذ اين خبر ابولفرج ، كتابى از عمر بن شبه يا ازابوعبيده و يا ازعوانه بوده است .(61)
جواد على مى نويسد: طبرى شيوه روايى را براىنقل اخبار انتخاب كرده و در اين شيوه نيازى به ياد از نام كتاب نبوده است ، چرا كه در اينشيوه ، نام راوى به جاى كتاب ذكر مى شود. به عنوان نمونه وى درنقل از عمر بن شبّه (م 262) چنين مى نويسد: وحدثنى عمر مرة اخرى فى كتابه الذىسماه كتاب اهل البصرة اين نشان از آن دارد كه وى از آثار مكتوب وى استفاده كرده است .جواد على مى افزايد: مشكل اين شيوه آن است كه در بسارى از موارد روشن نيست كه طبرى ازكتاب كداميك از افاردى كه نامشان در سند آمده استفاده كرده اند.(62)
توجه بهاين نكته نيز مفيد است كه نگاشته هاى محدثان صدر اسلام دراصل به عنوام كمك به حافظه بوده است . اين نگاشته ها ترتيب و تدوين خاصى نداشتهو بيشتر در حد يك سياهه مى توانسته قابل توجه باشد.
درباره نگارشه سيره نيز رواياتى در دست است . از جمله نقلى را زبير بن بكار دربارهنگارش سيره توسط ابان بن عثمان بن عفان (م ميان 96 105) آورده است . او مى گويد:سليمان بن عبدالملك درمدينه اظهار تمايل كرد تا سيره اى ناشته شود. ابان گفت قبلاچنين كارى را انجام داده است . سليمان به ده نفر كاتب دستور داد تانوشته اورا استنساخحكنند. اما بعد از نوشتن به دليل آن كه در آن نوشته ،فضايل انصار بود، آن را از ميان برد،وى گفت : اگر پدرش اجازه دهد بار ديگر كتابابان را استنساخ خواهد كرد. درستى اين نقل محتمل است اما بهدليل آن كه روايات چندانى از ابان درسيره ها در دست نيست ، مى توان نوشته اورا در حدبسيار محدودى دانست .
برخى از محققان ، با توجه به استفاده طبرىازنقل هاى سهل بن ابى حثمه (متولد سال سوم هجرت ) كه گفته شده بطور مكتوب نزدبرخى از احفاد او بود، خواسته اند نشان دهند كه او قصد نگارش غزوات پيامبر (ص ) راداشته و مقدارى نيز نوشته است .(63)
همان مؤ لف خواسته است نشان دهد كه بعضى از اسنان ابن اسحاق چنين بر مى آيد كه اواز نگاشته هاى قبلى در سيره بهره برده است .(64)
جدى ترين گزارش درباره نگارش سيره در قرناول ، گزارشى است كه درباره نوشتن سيره توسط عروة بن زبير وجود دارد. واقدىاورا اءول من صنّف فى المغازى دانسته است .(65)فراوانىنقل هاى او در سيره نشان مى دهد كه وى بدون نگارش نمى توانسته اين حجم از اگاهى راحفظ كرده و در اختيار ديگران بگذارد. مجموع اين روايات را محمد مصطفى الاعظمى ضمنكتابى با نام مغازى رسول الله (ص ) لعروة بن زبير به روايت ابوالاسود فراهم آوردهو به سال 1401 (توسط مكتب التربية العربى ) به طورمستقل به چاپ رسانده است .
از وهب بن منبه نيز اوراقى يافت شده كه برخى از اخبار دوران مكه ونيز غزوه خثعم بهروايت از او، از طريق نواده دختريش درآن اوراق بوده است .(66)
در آغاز قرن دوم ، نگارش رسمى شد، زهرىحاصل جمع مهمى از محدثان و فقيهان و سيره شنسان مدينه است كه طبرى درباره اشنوشته است : كان مقدّما فى العلم بمغازى رسول الله .(67)وى به خاطر تعلقخاطرش ‍ به امويان ، به شام رفت و بيشتر از همه در خدمت هشام بن عبدالملك قرار گرفت. اوروايات مغازى را از جمله از عروة بن زبير فراگرفت وخود را براى بسيارى ، آنروايات را نقل كرد.(68)گيب تاءييد كرده است كه زهرى اساس ‍ كتاب هاى بعدى استكه در مغازى نگاشته شده است .(69) مجموعنقل هاى زهرى در سيره تحت عنوان المغازى النبوية به نام ابن شهاب زهرى ، توسطسهيل زكار گردآورى و به صورت كتاب مستقلى به چاپ رسيده است .(70)مواد اصلىاين كتاب ، از بخش مغازى كتاب المصنف عبدالرزاق بن همان صنعانى (م 212) فراهم آمدهاست .
به هر روى ، در قرن نخست هجرى ، ودر نسل هاى پيش از ابن اسحاق ، كوشش هايى ازسوى برخى از محدثان گرد آورى سيره پيامبر (ص ) وجود داشته است . اما از آنجا كههيچ كدام كار خويش را انگونه كه ابن اسحاق سر و سامان داد، منظم نكردند، چندان موردتوجه قرار نگرفته اند. سيره ابن اسحاق به عنوان يك الگوى تمام عيار از طرفمورخان اهل سنت پذيرفته شد. آنها بعدها اخبار ديگر نيز گردآورى كردند، اما بيشتر،به عنوان حواشى سيره ابن اسحاق تلقى شده و محوريت سيره وى همچنان محفوظ ماندهاست ، بطورى كه شافعى مردم را در سيره نيازمند به اسحاق مى دانست .(71)
فهرست نام كسانى را كه قبل از ابن اسحاق به داشتن اطلاعاتى در سيره شهرت داشتهاند هورفتس و سزگين اين چنين آورده اند: سعيد به سعد بن عباده ،سهل بن ابى حثمه (م 41) سعيد بن مسيب (م 94) عبدالله بن كعب (م 97)شعبى (م103)ابان بن عثمان بن عفان (م 96 105) عروة بن زبير(م94)شرحبيل بن سعد (م 123) قاسم بن محمد بن ابى بكر( م 107) عاصم بن عمر بنقتاده (م 120) محمد بن شهاب زهرى (م 124) ابواسحاق عمروبن عبدالله همدانى (م 127)يعقوب بن عتبه ( م 128) عبدالله بن ابى بكر بن ... حزم (130) يزيد بن رومان (م130) ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن اسدى (م 131) داود بن حسين (135) ابوالمعتمد تيمى(م 143) موسى بن عقبه (م 141).(72)

next page fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation