بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ذو القرنین در قرآن, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - ذو القرنين در قرآن
     02 - ذو القرنين در قرآن
     03 - ذو القرنين در قرآن
     04 - ذو القرنين در قرآن
     fehrest - ذو القرنين در قرآن
 

 

 
 

فصل چهارم

نكات جالب و پندآموز

يكى از مهم‏ترين قسمت‏هاى نقل هر داستان، طرح نكات جالب و آموزنده آن است.در اين فصل به پيروى از كتاب ارزنده تفسير نمونه و با بهره‏گيرى از آن، دوازده نكته جالب و پندآموز از داستان ذو القرنين را بازنويسى كرده و تقديم مى‏نماييم:

1- نخستين درسى كه از اين داستان مى‏آموزيم، آن است كه در اين جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى‏گيرد. به همين جهت، خداوند براى پيشرفت كار ذو القرنين اسباب پيشرفت و پيروزى را به او داد: «واتيناه من كل شى‏ء سببا» و وسايل دستيابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم و او هم از اين اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا». بنابراين آن‏ها كه انتظار دارند بدون تهيه اسباب و وسايل لازم و بدون استفاده از آن‏ها به پيروزى برسند، به جايى نخواهند رسيد، حتى اگر ذو القرنين باشند!

2- يك مديريت فراگير، نمى‏تواند نسبت‏به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره‏اش و شرايط مختلف آن‏ها بى‏اعتنا باشد، به همين دليل ذو القرنين كه صاحب يك حكومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون كه هركدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن‏ها رفتار كرد و همه را زير بال و پر خويش گرفت.

3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل نيست. به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد: من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا يسرا»; يعنى ما براى مردم صالح اين سرزمين قوانين و برنامه‏هاى آسانى وضع خواهيم كرد تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.

4- از نكات جالب اين داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى‏باشد، مردمى گرفتار ظالمين داخلى و تا حدى متمدن، به طورى كه گويا ذو القرنين بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمين، براى آنان قوانينى هم وضع كرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى كه حتى سايبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى ديگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.

5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمى‏فهميدند و ساده‏لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن‏ها گوش فراداد و نيازشان را برطرف ساخت و ميان آن‏ها و دشمنشان سد محكمى برپا كرد; با اينكه مى‏توانست چنين مردمى را با وعده و وعيد قانع كند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هيچگونه چشمداشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت.

6- امنيت، نخستين و مهم‏ترين شرط يك زندگى سالم و اجتماعى است. به همين جهت ذو القرنين براى تامين امنيت قومى كه مورد تهديد و غارت بودند، پرزحمت‏ترين كارها را برعهده گرفت و براى جلوگيرى از يورش مفسدان، نيرومندترين سدها را ساخت.

اصولا تا وقتى كه جلو مفسدان با قاطعيت و با نيرومندترين مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد ديد. به همين دليل حضرت ابراهيم‏عليه السلام هنگام بناى كعبه نخستين چيزى كه از خداوند سبحان براى آن سرزمين تقاضا كرد، نعمت امنيت‏بود: «رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام‏» (19) پروردگارا! اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت‏ها دور نگاه دار.

و نيز به همين دليل در نظام قضايى اسلام سخت‏ترين مجازات‏ها براى كسانى است كه امنيت جامعه را به خطر مى‏اندازند:

«انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا ولهم فى الاخرة عذاب عظيم الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان الله غفور رحيم‏» مجازات آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمى‏خيزند و اقدام به فساد در روى زمين مى‏كنند و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند، فقط اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى (چپ) آن‏ها، به عكس يكديگر بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد شوند. اين رسوايى آن‏ها در دنياست و در آخرت، مجازات عظيمى دارند مگر آن‏ها كه پيش از دست‏يافتن شما بر آنان توبه كنند. پس بدانيد (خدا توبه آن‏ها را مى‏پذيرد) و خداوند آمرزنده و مهربان است. (20)

7- درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مى‏توان آموخت، اين است كه صاحبان اصلى درد بايد در انجام كار خود شريك باشند. به همين خاطر ذو القرنين به گروهى كه از هجوم اقوام ياجوج و ماجوج شكايت داشتند، گفت: «فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما» مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد كنم!ودرتمام‏مراحل سدسازى از نيروى كار آنان بهره جست.

اساسا چيزى كه با همكارى استفاده‏كنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته مى‏شود و هم نتيجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مى‏گيرد; چرا كه استفاده‏كنندگان خود رنج تهيه آن را چشيده‏اند و به ارزش آن واقفند.

8- هر شخص يا گروهى كه خواستار انجام كارى است، خود بايد حاضر به هرگونه همكارى و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتيجه اين آمادگى و تلاش همه‏جانبه (به اضافه مديريت صحيح و امين) است كه انسان دست‏به انجام هر كار مهم و بزرگى بزند، در آن موفق مى‏شود; چنان كه آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محير العقولى بسازند.

9- يك رهبر الهى بايد بى‏اعتنا به مال و ماديات باشد و به آنچه خدا در اختيارش گذارده، قناعت كند. لذا مى‏بينيم كه ذو القرنين برخلاف سلاطين ديگر كه حرص و ولع عجيبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى كه پيشنهاد مال و اموال به او مى‏شود نمى‏پذيرد و مى‏گويد: «ما مكنى فيه ربى خير» آنچه پروردگارم در اختيارم گذاشته از مالى كه شما پيشنهاد مى‏كنيد،بهتراست.بنابراين‏من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم.

در قرآن مجيد به طور مكرر در داستان انبياء مى‏خوانيم كه يكى از اساسى‏ترين سخن‏هاى ايشان اين بوده: «وما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين‏» حضرت نوح‏عليه السلام بعد از اعلام رسالت‏خويش به قوم خود گفت: و من براى اين دعوت هيچ مزدى از شما نمى‏طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است. (21)

شبيه اين سخن را قرآن در چندين مورد از زبان انبياى پيشين (22) و پيامبر اسلام (23) نقل كرده است. بنابراين عمل ابلاغ رسالت همه پيامبران با خلوص كامل و بدون هيچ‏گونه چشمداشتى به اموال مردم يا منافع دنيايى، تقديم بارگاه الهى شده است.

در عوض اين زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و كرم خداوند سبحان نصيب آنان مى‏گردد.

10- درس ديگر اين داستان محكم‏كارى است. ذو القرنين در بناى اين سد از قطعات بزرگ آهن استفاده كرد و براى اينكه اين قطعات به هم جوش بخورند، آن‏ها را در آتش گداخت و براى اينكه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثيرات هوا و رطوبت‏باران مقاومت كند، آن را با لايه‏اى از مس پوشاند.

11- انسان هرقدر قوى، نيرومند و متمكن باشد و از عهده انجام كارهاى بزرگ برآيد، هرگز نبايد به خود ببالد و يا مغرور شود. اين درس ديگر اين داستان است. ذو القرنين در همه جا به قدرت پروردگار تكيه مى‏كرد. به هنگام پيشنهاد كمك مالى گفت: «ما مكنى فيه ربى خير» آنچه پروردگارم در اختيارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام كار سد گفت: «هذا رحمة من ربى‏» اين سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است.

12- همه چيز زايل شدنى است و محكم‏ترين بناهاى اين جهان سرانجام خلل خواهد يافت; هرچند از آهن و پولاد يكپارچه باشد. اين نيز درسى است‏براى انسان‏ها كه دنيا را جاودانه ندانند و در جمع مال و كسب مقام، بى‏قيد و شرط و حريصانه نكوشند و بدانند كه تمام آنچه در دنياست - سد ذو القرنين كه سهل است، خورشيد با آن عظمتش - خاموش و فانى مى‏شود. كوه‏ها با تمام صلابتشان متلاشى مى‏شوند و نيز انسان كه در اين ميان از همه آسيب‏پذيرتر است: «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام‏» همه كسانى كه روى زمين هستند فانى مى‏شوند. تنها ذات شكوهمند و گرامى پروردگار تو است كه باقى مى‏ماند. (24)

آيا انديشه در اين واقعيت كافى نيست تا جلو خودگامگى‏هاى انسان را بگيرد؟

مطالب اين فصل، عموما از تفسير شريف نمونه انتخاب شده كه بعضى با همان عبارات و بعضى ديگر به همراه بازنويسى در اينجا آورده شده است و البته برخى مطالب نيز اضافات نويسنده است.

بايد دانست كه نكات پندآموز اين داستان محدود به اين دوازده نكته نيست و شما نيز مى‏توانيد با تعمق در جوانب داستان نكات بيشترى به دست آوريد.

فصل پنجم

- بحثهاى تاريخى

- سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ

- سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر مفسرين و مورخين

- ياجوج و ماجوج كيانند؟

بحث‏هاى تاريخى

به لطف خداوند، تاكنون آنچه را با فهم قاصر ما در مورد بخش‏هاى مختلف داستان ذو القرنين از قرآن كريم به دست مى‏آمد بيان كرديم، اما راجع به اينكه ذو القرنين كدام شخصيت تاريخى است؟ سدش كجاست؟ آيا سدذو القرنين تا عصر حاضر موجود است‏يا از بين رفته؟ و اينكه اقوام ياجوج و ماجوج مشخصا كدام قوم هستند؟ و آيا فعلا موجودند يا منقرض شده‏اند؟ از قرآن و مجموع روايات، شواهد محكم و قابل استنادى درباره آن به دست نمى‏آيد. ولى باتوجه‏به‏نظريات‏تاريخى‏مى‏توان‏دراين‏باره‏احتمالاتى رامطرح‏كرد،واينك‏به‏حول و قوه الهى اين‏بخش‏راتحت‏عنوان «بحثهاى تاريخى‏» در سه قسمت‏بررسى و تقديم مى‏كنيم:

سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ

همان‏طور كه مى‏دانيد، در تاريخ پيشينيان، درباره پادشاهان، سلاطين، بزرگان و امت‏هاى قبل از تاريخ وقايعى نگاشته شده است، اما درباره پادشاهى كه در دوران حكومتش به نام ذو القرنين يا نامى شبيه آن خوانده مى‏شده، چيزى گفته نشده است. همچنين درباره ياجوج و ماجوج و اقوامى به اين نام و سدى كه ذو القرنين ساخته، هيچ سختى به ميان نيامده است. فقط اشعارى را به يكى از پادشاهان يمن نسبت مى‏دهند كه براى افتخار به نسب خويش سروده و يكى از پدران خود را كه قبلا سمت پادشاهى يمن داشته، ذو القرنين ناميده است. در همان شعر آمده است كه او به مغرب و مشرق عالم سفر كرد و سد ياجوج و ماجوج را ساخت.

همچنين در بعضى از فرازهاى كتب عهد عتيق (25) نام ياجوج و ماجوج ذكر شده است كه علامه طباطبايى چند فراز از آن را عينا نقل فرموده است. (26)

از عبارات كتب عهد عتيق چنين استفاده مى‏شود كه «ماجوج‏» يا «جوج و ماجوج‏» امت‏يا امت‏هايى عظيم بوده‏اند كه در سمت‏بالاى شمال آسيا زندگى مى‏كرده‏اند و مردمانى جنگجو، جنگ‏طلب و غارتگر بوده‏اند.

ايشان اضافه كرده است:

اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مى‏زند و آن اين است كه ذو القرنين يكى از ملوك بزرگى باشد كه راه اين امت‏هاى مفسد را سد كرده و سدى كه او زده فاصل ميانه دو منطقه شمالى و جنوبى آسيا باشد; مانند ديوار چين، سد باب‏الابواب، سد داريال يا غير اينها. (27)

اقوامى شبيه ياجوج و ماجوج در تاريخ

علامه طباطبايى رحمه الله بعد به بررسى تاريخ گذشتگان پرداخته و مى‏گويد:

تاريخ امت‏هاى آن روز جهان اتفاق دارد بر اينكه ناحيه شمال شرقى آسيا يعنى بلندى‏هاى شمال چين، محل زندگى امتى بسيار بزرگ و وحشى بوده كه جمعيت آن دائما در حال افزايش بوده است. اين مردم همواره بر امت‏هاى مجاور خود مانند چين حمله مى‏بردند و چه بسا در همان جا زاد و ولد كرده و به سوى مناطق خاورميانه و خاور نزديك سرازير مى‏شدند. آنها به شمال اروپا نيز رخنه كردند. عده‏اى از آنان در همان سرزمين‏هايى كه غارت كردند، سكنى گزيده، تمدنى به وجود آوردند و به زراعت و صنعت مشغول شدند چنان‏كه اغلب سكنه اروپاى شمالى از آن‏هايند; عده‏اى ديگر هم برگشته و به همان غارتگرى خود ادامه‏دادند.

يكى از مورخين گفته است كه «ياجوج و ماجوج امت‏هايى هستند كه در قسمت‏شمالى آسيا از تبت و چين گرفته تا اقيانوس منجمد شمالى و ناحيه غرب تا بلاد تركستان زندگى مى‏كنند». و اين نظريه را از كتاب «فاكهة الخلفاء» و «تهذيب الاخلاق‏» ابن مسكويه و «رسائل‏» اخوان الصفا نقل كرده است. (28)

نتيجه‏گيرى

از مطالب اين بخش مى‏بينيد كه عبارات كتب عهد عتيق و نظريات تاريخى، اين احتمال كه سد ذو القرنين يكى از سدهاى واقع در مناطق شمالى آسيا و جداكننده جنوب و شمال باشد و همچنين اين احتمال كه اقوام ياجوج و ماجوج همان اقوامى باشند كه سابقا در شمال شرقى آسيا زندگى مى‏كردند را تقويت مى‏كند.

ذو القرنين و سد ياجوج و ماجوج از نظر مفسرين و مورخين

مفسرين درباره اينكه ذو القرنين كدام شخصيت تاريخى است و سدش در كجاست، اختلاف نظر دارند. علامه طباطبايى‏رحمه الله در اين باره هفت نظريه را به طور كامل نقل كرده و بعد آن‏ها را نقد نموده است كه خواننده محترم مى‏تواند براى اطلاع از نظريات مختلف و بررسى آن‏ها به تفسير الميزان، جلد 13 مراجعه نمايد.

در اينجا چهار نظريه مهم‏تر را به اختصار بيان مى‏كنيم:

- امپراتور چين «شين هوانگ تى‏»بعضى مورخين چنين گفته‏اند كه ذو القرنين، امپراتور «شين هوانگ تى‏» يكى از پادشاهان چين باستان است و سد او همان ديوار چين مى‏باشد.

اما بايد دانست كه ديوار چين با اوصاف سد ذو القرنين مطابقت ندارد، اولا: سد ذو القرنين در تنگه‏اى ميان دو كوه ساخته شده است، در صورتى كه ديوار چين حدود سه هزار كيلومتر طول داشته و از كوه و دشت مى‏گذرد; ثانيا: در ساخت‏سد ذو القرنين از آهن و مس مذاب استفاده شده است; در حاليكه ديوار چين با سنگ و مصالح معمولى ساخته شده است. بنابراين، اين نظريه قابل قبول نيست.

- اسكندر مقدونىنظريه دومى كه در اينجا مى‏خواهيم ذكر كنيم اين است كه ذو القرنين همان اسكندر مقدونى معروف است كه سد او همانند يك مثل بر سر زبان‏هاست.

اين نظريه نيز همچون نظريه اول پذيرفتنى نيست، بلكه اشكال‏هاى بيشترى بر آن وارد است. در كلمات علامه طباطبايى رحمه الله هنگام نقد اين نظريه چنين آمده است:

اوصافى كه قرآن براى ذو القرنين شمرده را، تاريخ براى اسكندر مسلم نمى‏داند، بلكه آنها را انكار مى‏كند; قرآن ذو القرنين را مردى مؤمن به خدا و روز جزا مى‏شمارد، در حالى كه اسكندر مردى وثنى مذهب و ستاره‏پرست‏بوده و قربانى كردنش براى ستاره مشترى معروف است. (29)

نيز قرآن كريم فرموده ذو القرنين يكى از بندگان صالح خدا بوده كه به عدل و رفق مدارا مى‏كرده است، حال آنكه تاريخ براى اسكندر خلاف اين را نوشته است. علاوه بر اين، در هيچ يك از تواريخ نيامده كه اسكندر مقدونى سدى به آن صورتى كه قرآن ذكر كرده ساخته باشد. (30)

- پادشاهى از يمنعده‏اى نيز معتقدند كه ذو القرنين يكى از پادشاهان حميرى است كه مركز حكومتش در يمن بوده است.

اما بايد گفت كه تاريخ، ساخت چنين سدى با آن اوصاف و در چنان مكانى را براى هيچ يك از پادشاهان يمن نقل نكرده است. يمنى‏ها اگر چه در سدسازى ماهر بوده‏اند، ولى سدهايشان با مصالح معمولى و به منظور ذخيره آب ساخته مى‏شده است.

- كوروش هخامنشىجديدترين نظريه درباره ذو القرنين آن است كه او كوروش هخامنشى، پادشاه ايران باستان بوده و سد او سد «داريال‏» واقع در مناطق كوهستانى قفقاز و بين شهرهاى «تفليس‏» و «ولادى كيوكز» مى‏باشد.

از آنجا كه سه نظريه اول قابل قبول نبوده و نظريه چهارم نيز تا حدودى مورد تاييد تاريخ و شواهد موجود مى‏باشد، ما آن را بيشتر و مفصل‏تر از نظريات قبل توضيح مى‏دهيم.

اين نظريه «سراحمدخان هندى‏» است و دانشمند معروف مسلمان «مولانا ابو الكلام آزاد» كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بوده آن را در كتاب محققانه‏اى كه در همين زمينه نگاشته است‏به طور مفصل و مستدل بيان كرده است. (31)

«مولانا ابو الكلام‏» اين نظريه را از چند جهت‏بررسى و اثبات كرده است كه ما در اينجا چهار بخش اصلى آن را به طور خلاصه مى‏آوريم:

يك: شخصيت ذو القرنينطبق نظريه قرآن، ذو القرنين مردمى مؤمن به خدا و معاد بوده است، كوروش نيز طبق نظر تاريخ و كتب عهد عتيق چنين بوده است. ذو القرنين پادشاهى عادل و رعيت‏پرور و داراى رافت و احسان بوده; كوروش هم طبق تاريخ، كتب عهد عتيق و نظر مورخين قديم مانند «هردوت‏» و ديگران پادشاهى با مروت، فتوت، سخاوت و كرم بوده است; چنان كه از تاريخ زندگى او و برخوردش با ياغيان و جبارانى كه با او مى‏جنگيدند يا او با ايشان جنگيده است، معلوم مى‏شود.

ذو القرنين از طرف خداوند داراى توانايى‏ها و امكانات فراوانى مانند عقل، تدبير، فضايل اخلاقى، ثروت و شوكت ظاهرى بوده و كوروش نيز همه اين‏ها را داشته است.

دو: مسافرت‏هاى ذو القرنينهمان‏طور كه قرآن درباره ذو القرنين فرموده، كوروش نيز سفرهايى به مغرب و مشرق داشته است و جريان سفر به مغرب او چنين است كه پادشاه سرزمين «ليديا»، بدون هيچ مجوز و عذرى به طرف كوروش لشكركشى كرد. كوروش نيز به طرف ايشان حركت كرده و با آنان جنگيد. پايتخت «ليديا» را فتح كرد و بر آنان پيروز شد و بعد احسان كرده و آنان را عفو نمود. همچنين او سفرى به مشرق داشته و تا «بكريا» (بلخ) پيش رفته است تا به غائله قبايل وحشى و صحرانشين آنجا پايان دهد.

سه: سدسازى ذو القرنينهمان‏طور كه ذو القرنين سدى آهنين براى جلوگيرى از حملات اقوام ياجوج و ماجوج بنا كرد، كوروش نيز طبق نظر مورخين، سفرى به طرف شمال ايران براى خاموش كردن فتنه‏اى در آن نواحى انجام داده است و گويا در همين سفر سد موجود در تنگه داريال را به درخواست اهالى آن مرز و بوم ساخته است. اين سد تنها سدى است كه در ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اكنون هم موجود است. به زبان محلى آن را «دمير قاپو» يعنى «دروازه آهنى‏» مى‏نامند. تنگه داريال واقع در سلسله جبال قفقاز است كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه ادامه دارد. اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه مانعى طبيعى به طول هزارها كيلومتر بين شمال و جنوب آسيا بوده است و تنها راه بين شمال و جنوب همان تنگه داريال بوده كه با سد دميرقاپو بسته شده است.

چهار: نام ذو القرنين و تناسب آن با كوروشعده‏اى از مورخين گفته‏اند: ذو القرنين را از آن جهت ذو القرنين (صاحب دو قرن (32) ) مى‏نامند كه داراى تاج يا كلاهخودى با دو شاخك بوده است. در اين باره بايد گفت اخيرا مجسمه‏اى سنگى در مشهد مرغاب در جنوب ايران از كوروش كشف شده كه تاجى بر سر دارد و دو شاخ مانند شاخ‏هاى قوچ بر آن ديده مى‏شود.

در كتاب دانيال (33) هم، خوابى كه وى براى كوروش نقل كرده او را به صورت قوچى كه دو شاخ دارد، ديده است. (34)

طبق اين نظريه، ياجوج و ماجوج همان مغول مى‏باشند و براى اين نيز تفصيلات و شواهد تاريخى‏اى گفته شده كه ما در دو بخش بعدى اين فصل به آن مى‏پردازيم.

علامه طباطبايى رحمه الله بعد از نقل جوانب اين نظريه چنين گفته است: هر چند بعضى از جوانب اين نظريه خالى از اعتراضاتى نيست، ليكن از هر گفتار ديگرى انطباقش با آيات قرآنى روشن‏تر و قابل قبول‏تر است. (35)

مى‏بينيد كه علامه طباطبايى رحمه الله اين نظريه را بهتر از نظريات ديگر مى‏داند، ولى آن را به طور قطعى نپذيرفته و داراى اشكالاتى مى‏داند. بنابراين آنچه بعضى از مؤلفين و محققين علوم قرآنى گفته‏اند كه مرحوم طباطبايى رحمه الله در الميزان با اين راى موافق است، (36) صحيح نيست.

به هر حال هنوز شخصيت تاريخى ذو القرنين به طور قطعى كشف نشده است; اگرچه ممكن است در آينده و با كشف آثار باستانى و... مشخص شود.

آخرين كلامى كه در اين باره مى‏گوئيم اين است كه اگرچه هنوز شخص ذو القرنين و زمان زندگى‏اش به طور مسلم و مشخص براى ما معلوم نيست، اصل وجود او واقعيت‏بوده و افسانه نيست; زيرا در قرآن كريم به‏عنوان يك واقعيت تاريخى بيان شده است، نه به عنوان يك مثل يا چيزى شبيه آن.

ياجوج و ماجوج كيانند؟

در دو سوره قرآن كريم، از ياجوج و ماجوج سخن به ميان آمده است; يكى آيات مورد بحث و ديگرى آيه 96 سوره انبياء كه در بحث آينده به مطالب اين آيه مى‏پردازيم.

آنچه تاكنون مشخص شده اين است كه ياجوج و ماجوج اقوامى مفسد و خونخوار از انسان‏ها بوده‏اند كه همواره براى ساكنان اطراف محل سكونت‏خويش مزاحمت و ناامنى ايجاد مى‏كرده‏اند. اكنون مى‏گوئيم كه اكثر مؤلفين و اهل تفسير، ياجوج و ماجوج را طوايفى از مغول دانسته‏اند كه در مناطق شمالى آسيا مى‏زيسته‏اند. البته بايد دانست قبول اين نكته كه ياجوج و ماجوج اقوامى از مغول هستند، غير از نظريه‏اى است كه ذو القرنين را كوروش مى‏داند; يعنى ممكن است كسى قبول نكند كه ذو القرنين كوروش است; ولى در عين حال ياجوج و ماجوج را مغول بداند. به همين جهت، بسيارى از كسانى كه ذو القرنين را كوروش نمى‏دانند، ياجوج و ماجوج را طوايفى از مغول مى‏دانند. علاوه بر آن، تحليل تاريخى‏اى كه علامه طباطبايى رحمه الله انجام داده و ما خلاصه آن را در صفحات پيش آورديم، اين نظريه را تقويت مى‏كند.

آيا ياجوج و ماجوج دوباره حمله مى‏كنند؟

قرآن كريم در آيه‏96 و 97 سوره انبياء چنين فرموده است:

«حتى اذا فتحت‏ياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون و اقترب الوعد الحق‏» تا آن زمان كه ياجوج و ماجوج گشوده شوند، آن‏ها از هر محل مرتفعى به سرعت عبور مى‏كنند و وعده حق (قيامت) نزديك مى‏شود.

اين آيه پيش‏بينى كرده است كه در آخرالزمان، ياجوج و ماجوج دوباره از كوه‏ها سرازير شوند و... . اكثر مورخين و اهل تفسير گفته‏اند كه اين پيش‏بينى قرآن با حمله تاتار در نيمه اول قرن هفتم هجرى تحقق يافته است. مغولان - كه همان تاتار هستند - در اين هجوم به مناطق غربى آسيا حمله آورده و در خونريزى، نسل‏كشى، ويرانى و غارتگرى از هيچ كارى فروگذار نكردند. چين و تركستان و ايران و عراق و شام و قفقاز را تا آسياى صغير تاختند و هر شهر و ديارى كه در مقابل ايشان مقاومت كرد، ويران نمودند و اهالى آن را از دم تيغ گذراندند.

آن‏ها بعد از استيلا بر اين مناطق و مدتى حكومت‏بر آن‏ها، به شهرهاى خود برگشتند و حمله دوباره‏اى به اهالى روسيه، مجار و روم انجام دادند و روميه را وادار به پرداخت جزيه كردند.

در اينجا يك سؤال مطرح مى‏شود كه اگر هجوم دوباره ياجوج و ماجوج همان حمله مغول است، چطور سد ذو القرنين جلوى آن‏ها را نگرفته است؟ مگر آيه قرآن نفرموده است:

«فما اسطاعوا ان يظهروه و ما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند.

در جواب آن عرض مى‏كنيم: با توجه به اينكه ياجوج و ماجوج اقوامى از انسان‏ها بوده‏اند و سد ذو القرنين نيز يك مانع طبيعى محكم و مرتفع بوده است، اين سد تا زمانى مانع ياجوج و ماجوج بوده كه تمدن بشرى پيشرفت نكرده بوده و انسان‏ها توان عبور از مكان‏هاى مرتفع و دور زدن آنها را نداشتند. آيه قرآن هم منحصرا منظورش اين نيست كه ياجوج و ماجوج هرگز و الى الابد نمى‏توانند از آن عبور كنند، بلكه اگر در مدتى بسيار طولانى - مثلا مدت زندگى يك يا چند نسل - توانايى عبور از آن را نداشته باشند، باز اين استعمال صحيح است.

بنابراين، تصور اينكه هنوز ياجوج و ماجوج در پشت آن سد قرار گرفته‏اند، تصور صحيحى نيست. اگرچه ممكن است ما نظريه تاريخى تطبيق هجوم دوباره اقوام ياجوج و ماجوج را با حمله مغول نپذيريم و بگوئيم هنوز حمله ياجوج و ماجوج كه در آيه 96 سوره انبيا «پيش‏بينى‏» شده اتفاق نيفتاده است و بگوئيم ياجوج و ماجوج يكى از اقوام فعلى جهان‏اند، ولى همان‏طور كه در زمان ذو القرنين به وسيله سد از حمله و غارتگرى آنان جلوگيرى شد، الآن نيز خداوند با وسايل (37) ديگرى از هجوم آنان جلوگيرى كرده است، ولى در آينده و در زمان مشخص دوباره به غارتگرى خواهند پرداخت.

خاتمه

در پايان از خداوند متعال مسالت مى‏كنيم كه ما را در فهم و بيان مطالب قرآنى موفق گرداند و چنانچه در جريان تحرير اين كتاب كوتاهى، جهالت و يا گناهى از اين حقير سر زده، به لطف و كرم خويش و به حق محمد و آل محمد ببخشايد.

والحمد لله رب العالمين

كتابنامه

1- قرآن كريم، ترجمه‏هاى آيت‏الله مكارم شيرازى، استاد محمد مهدى فولادوند و استاد بهاء الدين خرمشاهى.

2- تفسير الميزان و ترجمه آن، علامه سيد محمد حسين طباطبائى، ترجمه استاد سيد محمد باقر موسوى همدانى، جلد 13.

3- تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازى و همكاران، جلد 12.

4- اهل البيت‏سماتهم و حقوقهم فى القرآن الكريم، آيت الله جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق عليه السلام، 1420 ه . ق.

5- تحقيقى درباره ذو القرنين، استاد حسين شريعتى ارموى.

10- كوروش و ذو القرنين از ديدگاه تاريخ و آئين، سيد موسى ميرمدرس.

11- ذو القرنين القاعد الفاتح و الحاكم الصالح، استاد محمد خير رمضان يوسف.

12- كلام مسيحى: توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقى، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.

14- ذو القرنين كيست؟ دكتر سيد حسن صفوى.

15- كوروش كبير (ذو القرنين)، ابو الكلام آزاد، ترجمه محمد ابراهيم باستانى پاريزى.

16- آيات ذو القرنين، عطاء الله شهاب‏پور.

17- تاملات فى شخصية ذى القرنين، امتياز على عرشى.

18- ذو القرنين ذلك ملك الصالح الطواف من يكون؟ عبد الرحمن يوسف العيد.

فهرست مندرجات

پيشگفتار / 10-7

مباحث مقدماتى / 18-11

چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟ / 14

داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟ / 17

روش عمومى طرح داستان‏ها در قرآن / 17

طرح داستان ذو القرنين به همان روش عمومى / 17

توضيح آيات قرآن / 25-19

سفر به مغرب / 21

سفر به مشرق / 22

سفر به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج / 23

ساختن سد / 24

داستان ذو القرنين / 44-24

ذو القرنين كه بود؟ / 29

نام ذو القرنين/29

توانايى‏هاى ذو القرنين / 30

دين ذو القرنين / 30

مقام و حكومت دينى ذو القرنين / 31

يك سؤال و پاسخ آن / 33

مسافرت‏هاى ذو القرنين /34

مسافرت به مغرب / 35

مسافرت به مشرق / 37

يك پرسش و پاسخ آن / 39

سفر به كوه‏هاى ياجوج و ماجوج / 39

مردمى كه نزديك آن تنگه زندگى مى‏كردند / 40

پيشنهاد و درخواست‏ساختن سد / 41

سدسازى / 42

نكات جالب و پندآموز / 54-45

بحث‏هاى تاريخى / 69-55

سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ / 57

اقوامى شبيه ياجوج و ماجوج در تاريخ / 57

ذو القرنين و سد ياجوج و ماجوج از نظر مفسرين ومورخين / 60

امپراطور چين «شين هوانگ تى‏» / 60

اسكندر مقدونى / 61

پادشاهى از يمن / 62

كوروش هخامنشى/62

ياجوج و ماجوج كيانند؟ / 66

خاتمه / 69

كتابنامه / 71

پى‏نوشت‏ها:

1) تفسير الميزان، نوشته حضرت علامه سيد محمد حسين طباطبايى‏رحمه الله. اين كتاب در 20 جلد عربى نوشته شده است كه به فارسى و به همين نام ترجمه شده. چند جلد اول آن هم به انگليسى ترجمه و چاپ شده است.

2) تفسير نمونه، نوشته آيت‏الله مكارم شيرازى با همكارى جمعى از دانشمندان. اين كتاب در 27 جلد فارسى نوشته شده است. همچنين در 20 جلد عربى به نام «لامثل‏» چاپ شده است. تاكنون دو جلد آن به انگليسى و به نام تفسير «نورالقرآن‏» منتشر گرديده است.

3) ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 505.

4) سوره طه، آيات 28 - 25.

5) به عبارت ديگر شان نزول آيات مربوط به ذو القرنين چيست و بر اساس چه واقعه و چه موضوعى اين آيات نازل شده است؟

6) پايان قسمت مورد نياز از روايت. ترجمه تفسيرالميزان، ج 13، ص‏387. نقل عبارت با اندكى تغيير.

7) اينكه در آيه كريمه آمده است «ساتلوا عليكم منه ذكرا»، يعنى به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏كنم، با اينكه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بلافاصله از ذو القرنين سخن مى‏گويد، ممكن است‏براى رعايت ادب در گفتار باشد; ادبى كه آميخته با ترك عجله و شتاب‏زدگى است; ادبى كه مفهومش دريافت‏سخن از خداوند و سپس بيان آن براى مردم باشد. نقل عبارت با اندكى تغيير از تفسير نمونه، ج 12، ص 526.

8) امكانات ساخت و ساز سايبان، خانه و...; يعنى توانايى جسمى، وسايل، ابزار و توان برنامه‏ريزى را خداوند به انسان‏ها عطا مى‏فرمايد; ولى اين قوم هنوز به آن پايه از تمدن نرسيده بودند كه بفهمند خانه و سايبان هم لازم است و علم ساختمان‏سازى و خيمه زدن را نمى‏دانستند.

9) منظور اين است كه دستور داد وسايلى مثل دم‏هاى آهنگرى كنار سد نصب كرده تا با آن آتش را شعله‏ور و آهن‏ها را سرخ كنند.

10) مى‏دانيد كه جوهره و اساس دين، اعتقاد و عمل به دو اصل توحيد ومعاد است و نبوت اصلى است كه زائيده اين دو مى‏باشد. به عبارت ديگر، وقتى به خداى يگانه ايمان داشتيم و دانستيم كه خداوند ما و دنيا را نه بيهوده، بلكه براى هدفى آفريده است تا نيكان را پاداش داده و بدان را مجازات كند، و آن پاداش و مجازات در روز قيامت داده خواهد شد، به اين نتيجه مى‏رسيم كه خالق يگانه، يقينا به وسيله‏اى با مخلوقات ارتباط برقرار كرده و هدف خلقت و جزئيات آن را بيان نموده و ما را به صلاح و دقايق راه‏هاى دست‏يابى به پاداش رهنمون نموده است. اين وسيله ارتباط، همان نبوت و پيامبرى است. بنابراين اعتقاد به نبوت زاييده اعتقاد به توحيد و معاد است.

11) بايد دانست وقتى خداوند مى‏فرمايد: به او گفتيم، لزوما معنايش پيامبر بودن ذو القرنين نيست; زيرا اين كه خداوند چيزى را به كسى بگويد مى‏تواند به صورت الهام باشد; مثل آيه «و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه‏» و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده (قصص، 7) يا مى‏تواند به صورت گفتگوى پيامبرى باشد; مثل آيه «وقلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة‏»; و گفتيم: اى آدم! تو با همسرت در بهشت‏سكونت كن. (بقره، 35) يا مى‏تواند از طريق پيامبرى باشد; مثل «و زمانى كه از طريق‏موسى‏عليه السلام به بنى‏اسرائيل گفتيم:در اين‏شهر واردشويد» (بقره، 58).

12) وقال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا» و پيامبرشان به آن‏ها گفت:خداوند طالوت‏رابراى‏زمامدارى شما انتخاب كرده‏است.(بقره،247)

13) سوره مريم، آيه 53.

14) سوره صافات، آيه 123.

15) كلمات «چشمه يا دريايى تيره و گل‏آلود» ترجمه دو كلمه «عين حماة‏» است. «عين‏» به هر دو معناى چشمه و دريا مى‏آيد و «حماة‏» نيز به معناى تيره، گل آلود، و لجنى است. احتمالا وقتى ذو القرنين به آخرين نقاط خشكى رسيده است، از دور آبهاى محل افق را سبز رنگ و تيره و تار مى‏ديده است، همان‏گونه كه مسافران دريا و ساحل‏نشينان چنين احساسى درباره خورشيد و غروب آن دارند.

16) علامه طباطبايى‏رحمه الله مؤلف كتاب تفسير الميزان از آيه بالا چنين‏برداشت كرده است كه خداوند به ذو القرنين اختيار تام مى‏دهد كه يا بدان ايشان را مجازات كند و يا درباره همه روشى نيكو برگزيند. مى‏دانيم كه عذاب خوبان و بدان با همديگر خلاف عدالت است، اما اتخاذ روش احسان و نيكويى نسبت‏به خوب و بد ظلم نيست; البته ممكن است‏شما بگوييد اگر درباره خوب و بد يك روش ولو يك روش نيكو داشته باشيم، اين با عدالت و حكمت‏سازگار نيست; اما درجواب مى‏گوييم كه منظور يك روش مشترك و عين هم نيست، بلكه منظور اتخاذ يك روش نيكو و همراه با احسان درباره مجموع، و روشى نيكوتر و همراه با تشويق و احسان درباره خوبان است.

17) اينكه مى‏گوييم دورترين مناطق شرقى، برداشتى است كه از كلمات قرآنى «مطلع الشمس محل طلوع خورشيد» كرده‏ايم و يا به يكى از دو معناى زير مى‏تواند باشد: يا آنجا آخرين مناطق خشكى بود و بعد از آن ديگر خشكى‏اى نبود و در حقيقت منظور انتهاى مشرق مناطق خشكى است، يا اينكه منظور آخرين مناطق شرقى است كه در آنجا انسان‏هايى وجود داشتند و بعد از آن ديگر اقوام و محل سكونتى وجود نداشته كه ذو القرنين مسافرت شرقى خود را ادامه دهد.

18) ترجمه تفسير الميزان، ج‏13، ص‏503.

19) سوره ابراهيم، آيه 35.

20) سوره مائده، آيات 32 و 33. براى توضيح و تفسير اين آيات به تفسير نمونه جلد 4 مراجعه شود.

21) سوره شعراء، آيه 109.

22) سوره شعراء، آيات 127 و 145 و 164 و 180 و سوره هود، آيات 29 و 51 و سوره انعام، آيه 90.

23) اين سخن از پيامبر اسلام به چهار صورت در قرآن آمده است:

اول: «قل لا اسئلكم عليه اجرا ان هو الا ذكر للعالمين‏». بگو در برابر اين رسالت و تبليغ، پاداشى از شما نمى‏طلبم. اين چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست! يعنى اين وظيفه من است. سوره انعام، آيه 90.

دوم: «قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله وهو على كل شى‏ء شهيد» بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته‏ام براى خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چيز گواه است! سوره سبا، آيه 47.

سوم: «قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا» بگو: من در برابر ابلاغ آيين خدا هيچ‏گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند. يعنى گزينش اين راه پاداش من است. سوره فرقان، آيه 57.

چهارم: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور» بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم) و هركس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى‏اش مى‏افزايم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. سوره شورى، آيه 23.

از مجموعه اين چهار آيه چنين نتيجه‏گيرى مى‏شود كه پيامبر اسلام اجر مادى و دنيايى از امت‏خويش نخواسته است و فقط دوستى و محبت اهل بيت‏عليهم السلام را كه پايه‏اى براى رهبرى آينده اسلام و راهيابى به اهداف عالى و الهى است، به‏عنوان پاداش ذكر نموده است; چيزى كه در اصل به نفع خود امت مى‏باشد. و اين شبيه آن است كه پزشكى بعد از معاينه و تجويز دارو و دستورها به مريض بگويد من از تو مزدى نمى‏خواهم فقط دارو را درست مصرف كن و توصيه‏ها را درست انجام بده. خب در اينجا اگرچه عمل و توصيه‏هاى پزشك به صورت اجر و مزد مطرح شده است، اما اين مزدى نيست كه نفعش به طبيب برسد; بلكه نفع آن به شخص مريض خواهد رسيد.

24) سوره الرحمن، آيات 26 و 27.

25) كتاب مقدس مسيحيان شامل دو بخش اصلى است: كتب عهد عتيق و كتب عهد جديد.

26) به ترجمه تفسير الميزان، ج 13 ص 524 و 525 مراجعه كنيد.

27) ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 525. با اندكى تغيير.

28) ترجمه تفسير الميزان، جلد 13، صفحه 526، با اندكى تغيير.

29) در تاريخ زندگى اسكندر آمده است كه او در قربانگاه شهر بيت‏المقدس براى ستاره مشترى قربانى كرده است (مؤلف).

30) ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 528. با اندكى تغيير.

31) اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام «ذو القرنين يا كوروش كبير» انتشار يافته است و بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، نظريه آن را با لحن موافق‏در كتاب‏هاى خود مشروحا آورده‏اند. تفسير نمونه، ج 12، ص 543.

32) يكى از معانى قرن شاخ است.

33) كتب عهد عتيق شامل 46 كتاب است كه يكى از آن كتاب‏ها، كتاب دانيال است.

34) رجوع كنيد به ترجمه تفسير الميزان، ج 12، ص 539.

35) ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 541.

36) رجوع كنيد به قرآن كريم، ترجمه، توضيحات و واژه نامه - ذيل آيه 83 سوره مباركه كهف از استاد بهاءالدين خرمشاهى و لوح فشرده (CD) نورالانوار(2)، ذيل كلمه ذو القرنين.

37) موانع و وسايل پيشگيرى همشه سد يا موانع طبيعى نيست; بلكه مى‏تواند عدم انسجام، غفلت‏يا چيزهاى ديگر باشد.