|
|
|
|
|
|
- از عجله بپرهيزيد زيرا با لغزش همراه است.۴۷- پرشتابى در امور انسان را مىلغزاند۴۸- شتاب پيش از تواناييبر كار، و سستى بعد از به دست آوردن فرصت از بى خردى است.۴۹- عجله قبل از فراهم آوردن امكاناتكار، موجب غم و غصه ميگردد.۵۰- با درنگ وارد كارى شدنانسان را از لغزش بركنار مىدارد.۵۱- مبادا در امورى كه وقتآن نرسيده، شتاب كني.۵۲سعدى نيز حكايتى مىآوردكه: « يكى را از حكما شنيدم كه ميگفت هرگز كسى به جهل اقرار نكرده است مگر آن كس كه چونديگرى در سخن باشد همچنان ناتمام گفته، سخن آغازكند. سخن را سراست اى خداوند وبن مياور سخــن در ميان سخن خداوند تدبير و فرهنگ و هــوش نگويد سخن تانبيند خموش۵۳با توجه از آنچه تا كنون آورديم: در عرصهى مناظره،نبايد عجولانه اقدام به مقابله نمود و وسط كلام رفيق خود وارد شد، بلكه بايد با صبر و تأنى اجازه داد، گفتار او به پايانرسد، بعد ميدان دار سخن گرديم. درحقيقت اينگونه رفتاركردن با اخلاق اسلاميسازگار و با سرشت انسان ماندگار است. درحديثى آمده كه اگر انسان وسط كلام كسى واردشود، انگار چهرهى او را چنگ زدهاست. در سيرهى پيامبر (ص) آوردهاند كه: لايقطع علياحدحديثه: «سخن هيچ كسى را قطعنكرد».۵۴لذا از آداب اجتماعى نيست كه سخن او را لگدمال كرده و پا برهنه وسط حرف او بدويم. در يك جمله بگويم: همان گونهكه دوست نداريم ديگران با ما اين طور رفتارنمايند و كلام ما را قطع كنند، ما نيز نبايدچنين عمل زشتى را مرتكب شويم چون رشتهى افكار انسان از هم مى پاشد؛ اگر مقداريحالت فراموشى هم داشته باشيم كه بدتر؛ ديگر هر چه گفته بوديم از ياد مىرودو دچار آشفتگى خواهيم شد. پس بايد دندان روى جگر گذاشت تا سخن يار به پايان رسد،آن موقع ما رشته كلام را به دست گيريم.آنچه با نكتهى قبلپيوند داردويك مرحله بالاتر و عالىتر، جوّ مناظره را آرام نگه مىدارد، اين است كه دست رفيق خودرا در بحث باز گذاريم؛ به عبارتى نه تنها او را هول نكنيم يا دچار بيم و هراس نگردانيم بلكه بايدحركات و سكنات ما طورى باشد كه آرامش و اطمينان خاطر لازم را براى او پديد آورد تاآنچه را در افكار خود به عنوان دليل و پاسخ يا اثبات و ابطال در مقابل ما فراهم آورده،به طور آزاد بر زبان جارى كند. اگر گفتار او درست و منطقى بود كه ميپذيريم، و اگر ناحق ونادرست بود با آنچه صحيح و موافق حق است با نرمى و لطافت تمام رد مىكنيم.اگر او حق گرا باشد كه خواهد پذيرفت و اگر غير از اين بود كه وظيفهى ما را بزرگانمان مشخصفرمودهاند و نيازى به تكرار نيست. لذا بايد در مناظره بهيكديگر اجازه دهيم كه از سؤالى به سؤال ديگر و از دليلى به دليل ديگر برويم تا بحث پويا وپرتحرك باشد و جولانگاه بحث را در حصار تنگى قرار ندهيم. اگر بخواهيم به يارگفتمان خود، مجال انتخاب و گرينش يا انتقال از اجزاى بحث به جزء مورد نظر او در يكموضوع را ندهيم به مرز جدال و ستيزه مىرسيم كه از ديدگاه شرع مقدس، عملى شيطانى و نا حق استو بايد سفره چنين عناد و كينه اى را جمع كرد و نگذاريم بحث به جاى باريك بكشد.8- چهرهى بَشّاش: راجع به گفتار، آنچهتاكنون آورديم، كفايت مىكند؛ حال به مسألهى با اهميتى توجه كنيم كه كمتر بهآن پرداخته شده است.دو نفر كه با هم وارد گفت و گو مىشونداگر با هم، همنشين و انيس و مونس باشند،نگاهشان به يكديگر نگاهى پر از مهر و شادى و شعف است. اگر تازه و براى اولين بار، هم را ببينند از نگاهمهربانانه خبرى نيست؛ نگاه و كلام، هر دو مختصر و اندك است. اگر از قيافهى فردى كه بااو روبه رو شده، خوشش نيايد وبه اصطلاح دلچسبش نباشد، نگاه به او، نگاهى با اخم است و چهرهاى دژم درمقابل اوپديد مىآورد كه از سرّ درون حكايت مىكند. در مناظره نيز چنين است، بايددقت كند وقتى چهره در چهرهى رفيق هم بحث دارد، توجه در نوع نگاه خود داشته باشدكه حس بدبينى را در او زنده نكند. طورى تصوير چهرهاش را در دوربين عكاسى چشم اوقرار دهد كه همگفتارش روى خوش او را مشاهده كند نه اينكه آن چنان قيافهاى عبوس،ناراحت، غمگين، عصبانى و منتقم به خود گيرد كه اگر كسى او را بنگرد مجبور به دادنكفّاره شود! اين گونه نمىشود مناظرهگر بود، اخمو و عبوس بودنبراى اين وظيفهى مقدس و پيامبرانه، كارايى ندارد و بدتر، اثر سوء و برعكسى از خود به يادگار مىگذارد؛به عبارت ديگر با « خفض جناح يا بال و پر مهربانى كه بايد بر سرمردم گستراند»۵۵، سازگار نيست. پرنده وقتيروى خوش نشان مىدهد، بال و پرش را بر جوجه هايش باز مىكند ولى چون با دشمن خودسرستيز داشته باشد با برافراشته نمودن بال وپرها، فراز كردن گردن و چنگ و منقار، خيزش برمىدارد؛ جبههگيرى با اين حالت استو خوش رويى و مهربانى با آن حالت. قيافه درهم كشيدن و چهره از چهرهى رفيق برگرداندن،از منهيّات قرآن است.۵۶ چهرهى بشاش و باز، زباننرم و دلنواز، و روحيهى شاد و دمساز، صحنهى مناظره را باطراوت وبانشاط مىسازد. بايد در اين مسير حركت كرد كه شيطان حضور ندارد و آرامش آن را بههم نميزند، پوييدن راهى غير از اين كه گفتيم، بيراهه و كژراهه رفتناست وپرهيزاز آن به صلاح دين و دنياى ما مىباشد. براى اين كه باورمان شود، بشاش و شاداب بودن،بايد خطّ مشى ما در برخورد باديگران باشد به حديثى از امام محمد باقر(ع) توجه كنيم: «يك لبخند به برادر دينى، حسنهاى است در نامهيعمل تو و رفع گرفتارى از او، حسنهى ديگرى است و خداوند با هيچ عبادتى همچون شادكردن يك مؤمن پرستش نشده است.»۵۷پس چه گرفتارى بهاندازهى گرفتارى فكرى و عدمآشنايى با معارف اسلامى وجود دارد كه اگر اين ناآگاهى را از ذهن برادرت با گفتمانيخداپسندانه برطرف كردى، براى خود حسنهاى گران سنگ فراهم آورده باشي؛و چه لبخندى دل نشين تر از تبسمى چهرهگشا براى آغاز تا انجام مناظرهاى حق نما،حسنهاى هميشگى و پا برجا براى ما مهيا مىكند و در كتابِ كردارمان ثبت مىشود!اثر اين كردار پر بها در اصول اربع مأهى امام على (ع)چنين آمده: «وقتى برادرانتان را ميبينيد مصافحه نماييد و با لبخند و رويباز با آنان ملاقات كنيد، تا چون از هم جدا مىشويد گناهانتان ريخته باشد.»۵۸9- احترام:اين بحث را مىتوانستيمدر «ادب گفتاري» مطرح كنيم و در واقعبد زبانى نكردن، خود، نوعى احترام است اما به لحاظ اهميت موضوع، براى آنجايگاهى ويژه قائل شديم تا به نكات بسيار ظريف و حساس روان شناسانه در اين مسيرتوجه بيشترى نماييم زيرا غالباً مناظرههايى كه به شكست منجر مىشوند از اين زاويهمىباشد كه رصدگاه يا كمينگاه شيطان است. احترام فقط گفتارى نيست بلكهرفتار مؤدبانه داشتن، اكرام و تجليل همنشين و يار هم صحبت، خود، مراتبى از احترام گذاشتن است. احترام يعنى: پذيرش حرمت انسانيت؛ حق و حقوقى را برايديگران منظور داشتن، به آنها پايبند بودن و بها دادن به شخصيت ديگران؛ اگر چهداراى ظاهرى آراسته نباشد يا لباس شيك و صورتى چند تيغه نداشته باشد؛ اگر چهاز لحاظ اقتصادى از طبقهى مرفه و... نباشد. به ارزشهاى مادى بهادادن، احترامنيست، براى خلقت خدا -به عنوان اشرف مخلوقات – حرمت قائل شدن، وظيفهى انسان آگاه و مؤمن است نه لباس ومسكن و ماشين، نه معيارهاى مادى و زرق و برق دنيايي. تن آدمى شريف است به جانآدميت نه به اين لباس زيبا ست نشان آدميتآنچه آدميان را به همدلگرم مىكند و عامل ازدياد مهر و محبت مىگردد، احترام است. در اخلاق اسلامى، احترام برادر دينى، احترام خدا تلقى شدهو بزرگان ما از رسول ختمى مرتبت گرفته تا امامان معصوم همه تأكيد بر اين مطلبدارند. در مناظره به پيشواز هم صحبت رفتن، تا پذيراييكردن، در جلو پايش بلند شدن، تادر حضور او مؤدب نشستن و...همه و همه احترام گذاشتناست. احترامى کهاميرالمؤمنين به يک انسان غير مسلمان گذاشتند و ثبت شده، توجه كنيم تا بهتر بدانيموظيفهى ما نسبت به انسانها به ويژه شخص همراه و مصاحب خود چيست؟ او كه اميرالمؤمنين را نمىشناختپرسيد: اى بندهى خدا عازم كجا هستي؟ آن حضرت جواب داد: عازم كوفهام؛ با همحركت كردند تا برسردو راهى دروازهى كوفه رسيدند مرد ذمّى راه خود را پيش گرفت اما ديدهمراهش به جاى كوفه همچنان با او همگام است.- مگر شما نگفتيد عازم كوفهايد؟- آرى- اما اينكه راه كوفهنيست!- مىدانم - پس چرا همراه من مىآييد؟امام (ع) فرمود: از ما نيست اگر با يار و همراه، هم نمك وهمنشين خود، كمال رفاقت را به جاينياورد؛ اين دستور پيامبر ماست.- واقعاً او چنين دستورى داده؟- آرى، اين فرمان اوست- پس به خاطر همين رفتارجالب پيروان زيادى پيدا كرده است. مردغيرمسلمان همراه آن حضرت به كوفه آمد و چون اميرالمؤمنين را شناخت مسلمان شد.۵۹ احترام گذاشتن بهرفيق گفتارى خود، دامنهى وسيعى دارد كه به اينجا ختم نمىشود. بايد در تمامزمينههاى پسنديده پيش قدم بود ولى نكتهى مهم در حين سخن گفتن رفيق است كه بهچهرهياونگاه كردن و توجه كامل به بيانات او داشتن، جايگاه ممتازى در مناظره دارد و نبايدهنگام گفتارِ او ذهن و چشم ما جاى ديگرى سيركند زيرا باعث دلتنگى و آزار او از اين بيتوجهى مىشود و عاملباز دارندهاى براى مناظره خواهد شد. لذا جايگاه احترام از مهمترين وجذاب ترين نكات اين امر مقدس است و بيشترين اثر پذيرى حق را در همگفتار ما به جريانمىاندازد.همانطور كه از بحثهايگذشته استفاده كرديم، هدف از مناظره بايد "اتمام حجت" باشد؛ اگر غير از اين، براى مناظره كردن،هدف ديگرى را شيطان براى ما فراهم كرد و با هماهنگى نفس اماره، ما را به سوى آنكشاند، فايده ندارد و در وادى ” مراء“ گام برداشتن است. بايد هر چه سريعتر خود رااز مهلكه نجات داد و فريب هُل دادن شيطان و نفس را نخورد در غيراين صورت مىشودخودنمايى، عرضهى علم و دانش خود به ديگران و مطرح ساختن خويش در سايهى مناظره وبه اضافه، رد نمودن عجز و ناتوانى طرف گفت و گوى خود كه با سؤال پيچ كردن او، غلبهو پيروزى خود را به رخ ديگران بكشيم به قول صاحب منية المريد: «اين رويه و چنينهدف گيريها در دل و جان انسان، نيروهاى پست وفرومايه، و عادات پليدى را به ثمر ميرساند، عاداتى كه خشم خدا را برمىانگيزاند... مفاسد و معاصى ديگرى را براى انسان پديد مىآورد كه عبارتند ازآزار رساندن به طرف، بى سواد قلمداد كردن او، كنايه زدن به او، خودستايى كه ازگناهان گرانبار و از عيوبى به شمار مى آيند كه در دين اسلام از آنها به شدت نهيشده است» «پيامبر فرمود ستيزهجويى را كناربگذاريد زيرا به كمك آن نميتوان هيچ حكمت و ژرف انديشى را براى خويشفراهم سازى و نمىتوانى از فتنه و آشوب آن در امان باشي»۶۰لذا بايد اين دريچه را كه بويتعفن و گَند از آن به مشام مىرسدو باعث نابودى و هلاكت مىگردد، بست تا فضاى معطر مناظره و حق گويى و حق پذيرى آن، آلوده و ناپاك نگردد.راه بستن آنرا نيز اشاره كنيم كهبه اندازهى نياز در اين باره بحث كردهايم: براى اين كه به اينمرض گرفتارنشويم بايد از واكنش نسبت به گفتهى ديگران پرهيزكنيم و از اعتراض وانكار هر سخن كه ميشنويم، چشم پوشى نموده و انگار گوش ما كر است يا انگار كسى سخننگفته است. چه لزومى دارد كه انسان خود را يگانه مدافع پندارد و هر چه را كه بهمذاق فكرىاش خوش نيامد، وارد گود شود و رد كند يا انكار نمايد. فايدهى درگيرنشدنبا ديگران به مراتب براى آرام نگه داشتن محيطى كه در آن به سرمىبريم، ازستيزه جويى، جدل- يا به اصطلاح "مراء"- برتر و اسلامىتر است. اگر اين روحيه را درمحيطهاى مختلف تمرين كرديم و سكوت را در مقابل خردهگيرى از گفتار برگزيديم، كم كمعادت مىكنيم اين مرض را در خود مداوا كنيم و كسى كه خود را همه جا،"نخود هرآشي" مى كند بايد بداند عقل درست وقابل ملاحظهاى ندارد. بهتر است، انسان تحصيل كرده به پاسخ گويى يا انكار گفتهيديگران عادت نكند تا زمينهى رشد جدل يا مراء را در خود فراهم نياورد. البته ذكراين نكته، ضرورى است كه سكوت درمقابل سخن باطل كه مربوط به مسايل بنيانى اسلام مىشود، جايز نيست و بحث امربه معروف و نهى از منكر پيش مى آيد كه با شرايط و لطايف خود، از جايگاه ويژهايبرخوردار است. هر حركتى كه خدايى نباشد، لاجرم شيطان در آن نقش دارد؛ كار شيطان هم، به هم زدن امنيت وآرامش است؛ خود نمايى و ريا نيز چون معجونى شيطانى است، خدايى شدن در آنراه ندارد به همين جهت شرك اصغرو شرك خفى ناميده شده و پيامبراكرم(ص) نسبت به آن بيش از هرچيز ديگر، نگران امت خود بودهاند كه گرفتار اين مرضمهلك نشوند. كسى كه با اين نيت در مناظره شركت مىكند به گمان خويش، خود را بالامىبرد ولى به هيچ وجه با شيطنت به بلند مرتبه گى نخواهد رسيد وبرعكس در درهى ذلت و خوارى سير مىكند. شهيد ثانى در منية المريد مىگويد، اين نوع رفتارها درمناظره «مذمومة عندالله تعالى ومحمودة عند عدوة ابليس»:۶۱ نزد خداوند متعالمذموم و از نظر دشمن خدا ابليس پسنديده است. از عواملى كه به مناظره ضرر مى زند و آن را از مسيرطبيعى و قداست خارج مىكند، «ريا، لحاظ كردن توجه مردم به آنچه انجام مىدهد، تلاشدر بدست آوردن آنچه دلخواه آنان است و گرايش پيداكردن مردم به فرد رياكار تا نظرشرا تأييد كنند و او را برضد طرف مناظره اش طرفدارى نمايند. اين عمل دردى علاجناپذير و بى درمان و مرضى هولناك است» ... «پيغمبر (ص) فرمود: از چاه ذلت و خوارى به خدا پناه بريد. گفتند: اى رسولخدا! آن چيست؟ فرمود: درهاى است در جهنم كه براى رياكاران آماده شده است.»۶۲آنچه در بارهى حلم، گفتار ناصحانه،ادب در گفتار و احترام آورديم، در حقيقت براى پرهيز از اين صفت مذموم است كه انسانبتواند در مناظره با خويشتندارى، و ظيفهى اتمام حجتگرى خود را بهنحو احسن انجام دهد اگر اين گونه كه گفتيم باشيم، خبر از كينه توزى، خشم و غضبنخواهد بود زيرا در آن وادى فقط كلام خداست و پيامبرگونه حركت كردن است، شيطان نميتواند در آن نفوذ كند؛ يارى ندارد تا در وجود او بدمد؛ همه چيز در صفا و صميمت سيرمىكند، آنجا صلح است و آرامش، محبت است و گرايش. اما آنجا كه قلعه، قلعهى خدايينباشد و در آن خشت و گل شيطنت بكار رفته باشد، شعلهى دشمنى بلند مىشود؛ خشم وغضب رو مىنمايد و آنچه نبايد اتفاق افتد، رخ مىدهد و همه چيز از هم مىپاشد،ديگر مناظره نمىماند، شمشير داد و فرياد از نيام كشيده و محيط گفتمان آکنده از چكاچك سلاح برضد يكديگر مىشود. چيزى كهمشاهده نمىشود حقگويى و حقپذيرى است. اگر در مناظره، كم ظرفيت باشيم و به زيورحلم و داشتن سعهى صدر آراستهنباشيم و چتر ملکهى صبر بر ما گستردهنباشد، خشم قدم به اين عرصه مىگذارد. نبود حلم و صبر انسان را در معرضغضب قرار مىدهد زيرا وقتى كه رفيق مناظرهى ما بنا كرد به انتقادو اشكال از بحث مطرح شده و دلايل ما را در حضور دوربين فيلم بردارى با مردم، يكييكى رد كرد و ما شكست خود را در حضور ديگران لحظه به لحظه مى بينيم، حركتهاى ماغير طبيعى و "رگهاى گردن به حجّت قوي" مىشود و دست انتقامبا داد و فرياد از حلقوم ما، خود را نشان مىدهد و تعقيب جاهلانه، آتش بيار معركه ميگردد. ستيزه جويى و جدال آغاز مى شود و مناظره کردن، ديگر، فايده ندارد. داد زدن نه تنها ارزش آفرين نيست بلكه بيشتردر دل شنوندگان، نفرت ايجاد مىكند و ما را از چشم مردم مىاندازد؛ صداى ما مىشودصداى نكره بلكه نكرهترين صدا! حاضران نيز از ما فرارى ميشوند. امام علي(ع)مىفرمايد: «خداوند از صداى بلندِمردم ناخشنود است و صداى كوتاه را دوستدارد.»۶۳ به قول شهيد ثانى: خداوندمتعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را در هر صورت نكوهش كرده اند: «َو قَدذَمَّ اللهُ تَعالى وَرَسولهُ الغَضَبَ كَيفَ كَان».۶۴ اكنون به احاديثى در اين بارهاشاره مىكنيم تا بلكه بتوانيم افسار غضب را در اختيار خويش گيريم، نگذاريم ما رااز مسير مناظره منحرف نمايد و دژِ ما را نفوذ پذير دَم شيطانى كند، پيامبراكرم(ص) ميفرمايد:- غضب ايمان را فاسد مىكند همانگونه كه صُبِر۶۵عسل را از بين مىبرد.- هيچكس دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبهى پرتگاه دوزخقرارگرفت.امام محمد باقر (ع):- اين خشم و غضب پارهاى از آتششيطان است كه در قلب انسان بر افروخته ميشود؛ وقتى يكى از شما غضب مىكند،چشمانش خون رنگ و قرمز مىگردد؛ رگهاى گردنش بر آمده مىشود و شيطان در او داخلمىشود.۶۶ پس دقت كنيم در اين ديوانهخانه وارد نشويم كه ديوانگى بامتانت و نرمخويى سازش ندارد و با تمرين و ممارست اين شعله را در وجود خويش خاموشنگهداريم تا محيط مناظره آكنده از عطر صفا، مهربانى و عطوفت باشد، برگردمدار حقگويى و حقپذيرى بگردد و بهنتيجهاى كه مىخواهيم، برسيم.آنچه در روابط اجتماعيبراى انسان مفيد است، خوش گمانى و حُسن ِظنّ داشتن نسبت به يكديگرميباشد؛ در مذاكرات، مباحثاتو مناظرات اهميت اين حالت بسيار قابل ملاحظه و تأمل است و كارايى زيادى دارد. در مناظره اگرانسان به مرحله خشم رسد، با داد و فرياد آن را بُروز مىدهد ولى بلند حرفزدن نتيجهى خشم و غضبنيست، خشمگينانه سخنگفتن، گوياى وجود غضب در دلانسان است. انسان ميتواند كظم غيظ كند و آن را بروز ندهد ولى قادر نيست آن رابه زودى از دل و سينهى خود بيرون نمايد مگر پيامبر باشد و يا وصى پيامبر. لذاوقتى غضب راه بُروزش بسته شد و نخواست داد و فرياد نمايد، در سينه، كار خود را انجام ميدهد و نسبت به طرفمقابل خود، حقد و كينه ايجاد مىكندو ديگر، جايى براى حسن ظنّ به همگفتار خود، باقى نمىماند؛ آن را مىراند وخودش جانشين او مى شود و فعاليتش كه تنفر و كينهورزى است، شروع ميشود. در نتيجه محيط مناظره، ميدان مقاتله ميگردد. بغض و نفرتميدان دار آن مى شود - و به قول شهيد ثاني- : «تاآنجا كه ناگزير مىشوياز كارهاى مطلوب و مورد پسند خداوند- از قبيل: خوشرويى و رفق و مدارا و عنايتو اهتمام نسبت به او[همگفتار] و قيام و اقدام در احسان به او وهميارى و تعاون با اوامتناع ورزي.تمام اين حالات ورفتار، درجه و پايهى ايمان تو را به انحطاط و سقوط مىكشاند و ميان تو و تفضلعظيم و پاداش پروردگار متعال فاصله و جدايى بر قرار مىسازد اگر چه خداوند ترا درمعرض كيفر و عذاب قرار ندهد. بايد متوجه بود كهافراد كينه توز- در صورتى كه قادر بر مجازات طرف مناظرهى خود باشند- مىتوانندسه حالت را در پيش گيرند:1- حقطرف خود را به طور كامل و بدونكم و كاست ادا نمايند كه اين كار عين ” عدل“ و عدالتخواهى است.2- نسبتبه او از طريق عفو و گذشت، احسان كنند كه البته چنين گذشتى را مىتوان ” تفضل“ناميد.3- ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستمنمايند كه چنين عملى را ”جور“ مىنامند. 4- رفتارسوم، شيوهى اراذل و اوباش است؛ افراد فرومايه چنين شيوهاى راانتخاب مىكنند. رفتار دوم، راه و رسم صديقين و افراد راستين است. رفتار اول، اوج پايه ودرجهى مردمان صالح و شايسته است.»۶۷ به طور اصولى از" خود گذشتگي" نشان دادن به جاى فراهم آوردن زمينهي"درگيري" يکى از برگهاى مهم برنده شدن وپيروزى را با خود به همراه دارد و در مناظره که محيط علم و درکحقايق است بايد از اين منش کرامت افزا، بيشتر بهرهمندشد. دراينجا به فرمايشى از امام رضا(ع) بسنده مىکنيم: وقتى دو گروه با هم برخوردکردند، پيروزى از آن گروهى است که از خود، گذشتبيشترى نشان دهد.۶۸با توجه به آنچه مطرحشد به اين نتيجه مىرسيم كه بايد راه هاى ورودى شيطان را بر جايگاه خدايى قلب و دلخود ببنديم و آن تنها به برگشتن از بد گمانى و تنفر مى باشد و حركت در جهت گذشت وعفو، و عدم ستيزه جويى است كه با سنت خداوند متعال هماهنگ و مطابقت دارد؛ قرآن درسوره فصلت به زدودن كينه و عداوت ها نظر دارد و مى فرمايد: « چه كسى در سخن بهتراست از كسى كه به طرف خدا دعوت مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و ميگويد من از مسلمانانيا از تسليم شدگان هستم و بدى و خوبى برابر نيستند؛ پس آن كسى را كه ميان او و تودشمنى است به بهترين وجه از خود دور كن گويا او دوستى با حميت است.»۶۹دو برداشت از قسمت آخرآيهمىشودكه يعنى نپندار ديگر دشمن توست، فرض كن دوست بسيار خوبى است؛ يا منظور اين است كه ممكن استهمين كسى كه با او به بهترين وجه برخوردكردى، دوستى با حميت بهر تو گردد؛ اين رفتار، فرمانخداست و غير از آن، راه شيطان است كه هميشه عداوت و دشمنى را بين انسانها بر مىانگيزاند.وقتى در مناظره حالت حقد و كينهدر دل جا گرفت، اگر به اقدامهاى باز دارنده نپردازد تا از مسير حق منحرف نشود،غلبه كردن و پيروز شدن بر رفيق خود، جاى هدف اصلى را خواهد گرفت و با راهنماييشيطان و گل كردن ريشهى حسادت، از در سركشى در بحث وارد مىشود و به دنبال نقض واردكردنبرگفتهها و دلايل طرف خود مىباشد.علت اينكه حسادت بُروز مىكند اين است كه در مناظره، انسان گاهى غالب وگاهى مغلوب مىشود؛ همين، زمينهى حسد را فراهم مى آورد و اين حالت، انسان را به سمتى ميبرد كه بتواند هميشهبر طرف مقابلِ خود، غلبهكند. به عبارت ديگر آرزوى غلبهكردن بر حريف، در انسان، سركش ميشود و او را به راهى مىبرد كهبتواند، پيروز شود. اين صفتزشت به وسيلهاى كه تمسك مى جويد؛ سفسطه و مغالطه گرى از اين نوع است. حركت در اينوادى زمينهى حق گويى و حق پذيرى را در انسان نابود مىكند لذا بايد در مناظره، مواظب بود گرفتار اينحالت نشويم. مرحوم مظفر درالمنطق مىگويد: «خصومت و كينه توزى و مجادله در عقايد و ايرادگيرى و بهانهجويى در مسايل دينى،اجتماعى و سياسى، كار افراد بىسواد است و گرنه دانشمندان راستين و افراد تحصيلكرده و آگاه در مباحث خود نهايت ادب و انصاف و عدالت را رعايت مىكنند، حتى در مغالطه و اصرار بر سر عقايدخود منصفاند.دانشمندان واقعى كه جوياى حق و حقيقت اند، افراد برگزيدهاى هستند كه وجود آنانمانند گوهر، كمياب است اينان جزحق را نميخواهند؛ اگر مغاطه كنند برايحق مغالطه ميكنند. اينان با مردم مهربان و در عقايد خود اهل مدارا هستند. اينانحقيقت را برتر از هرچيز ميدانند و در مقابل آن، تن به پَستى نمى دهند... خلاصه، هركس براى كوبيدن مخالفانخود عبارات و اصطلاحاتى به كار ميبرد تا دشمن را مغلوب كند و عقايد او را باطل جلوه دهد و اين قصه سردراز دارد. خداوند ما را از مغالطه و تزوير حفظ كند كه او كريم ترين بخشندگاناست.»۷۱بحث مغالطه كه در منطق آمده به عنوان يك وسيله و ابزار براى كسى كه اهلمناظره است، ضرورى است. البته نهبراى اين كه خود از آن استفاده كند بلكه اگر ديگرى از آن استفاده كرد، ما نيز به آنآگاه باشيم تا از طرف مقابل رو دست نخوريم. اين صناعت يكى از مهارتهايياست در مناظره كاربُرد دارد.۷۲فايدهاى كه مىتواند برايما داشته باشد، اين است كه دقت کنيم در استدلال آوردن، دچار اشتباه نشويم و الاّ از مسير باطل بهحق نميرسيم. 14- عدم استفاده از واژه هاى نامأنوس:در بحث و مناظره بايد توجه داشت، گفتار مستَدَلّ و پاسخهاى جامع ومانع آورد نه اصطلاحها و واژههاى مُغلَق و نامأنوس كه انديشيدن و فكر كردن براى فهميدن، از لوازمآن است و عاملى براى مبهوت و حيران شدن ميباشد و طرف گفت وگوى ما در جادهى سخن هموار و صاف قرارنمىگيرد بلكه در مسيرى پر از چالهها و پستى و بلنديهاست و با نهايت دقتحركت مى كند تا خود را از گرفتاريها نجات دهد. لذا خسته و كوفته ميشود و نميتواند ادامهى مسيردهد. چه از لحاظ شرع و چه از لحاظ عقل، كار درستى نيست كه باعث اذيّت و آزار رفيق خودشويم. اين خود، نوعى ظلم است و با هدفى كه براى گفتمان مطرح كرديم، نمىسازد. بنابراين بايد تقدس مناظره را حفظ كرد؛ مسير حركت را شفاف و صاف نمود؛ دست اندازها و آنچهعامل زدگى و انزجار است از مدارِ مناظره خارج کرد تا سيستم مشخص ماروال طبيعىاش را به آسانى طى كند و به نتيجهى قابل مطلوب دست يابيم. به اضافه آنچهاز اين ظلم و ستم عايد ما مىشود اين است كه طرف مقابل را بشكنيم و او را عاجز و ناتوانجلوه دهيم كه برميگردد به خودنمايى و بحث آن گذشت. شكستن و تحقير وناآگاه جلوه دادن رفيق خود، گناه بسيار سنگينى است كه ما با كلامخود آن را نشان داده ايم. در اصول اربع مأة از امام علي(ع)آمده است: هر كس بهمسلمانى سخنى بگويد كه بخواهد با آن، منزلت او را پايين آورد، خداونداو را در ميان لجنزار دوزخيان زندانى مىكند تا دليلى براى نجات خودبياورد.۷۳15- عدم خود بزرگ بينى: غالباً وقتى چندنفر ازاهلعلمو دانش، دورهم جمع مىشوند، بعضى که از تقوا بهرهاى ندارند، بحثى را مطرح ميكنند تا اظهار برترى نسبت به همنشينانخود نمايند. اين نوع حركات نشان دهندهى تكبّر و برترى طلبى است كهدرد مهلكى است و با عاقبت به خيرى فاصلهى بى پايانى دارد. اگر اين حالت براى انسان ملكه شود،نميتواند جهت مناظره مفيدباشد و بر عكس با هدف و روش مناظره كه براى حقگويى، حق پذيرى و اتمام حجت است،سازگارى ندارد. كسى كه دارايروحيهى تكبر و خود بزرگ بينياست در بحث، حاضر به پذيرشسخن حق نيست و همچنين اين روحيه نمىگذارد كه به سخنان او ايراد و اشكال وارد شود.درنهايت محيط مناظره،ميدان درگيرى، خشم و نفرت و جولانگاه شيطان مى شود. دراين باره به اندازه سخن آوردهايمفقط به بياناتى از پيامبر(ص) بسنده مىكنيم كه شهيد ثانى ذيل آن توضيحى نيز آورده است:- « اگر كبر در قلبكسى باشد وارد بهشت نخواهد شد.پيامبر در حديثى تكبررا بهبَطَرُالحَقِّو غَمصُ النَاسِ: سخن حق كسى را رد كردن و پست و كوچك شمردن مردم،تعبيركردهاند.اين مناظرهگر، بعد از اينكه سخن حقبرايش آشكارگرديد، چون بر ديگران پوشيده بود، نپذيرفت تا بتواند گويندهى آن را تحقير كند ونزد خود توجيه ميكند كه خودش حق است و طرف مقابلش باطل و ناآگاه نسبت به حق و از ملكهى علم و قوانين آن سر درنمىآورد».۷۴16- تبيين اشتراكات و افتراقات:آنچه در اين قسمت به آن مىپردازيم، روشن بودن موضوع و موادمورد بحث است. اگر مشخص نباشد، بعيد است بتوانيم به طور جامع و كامل، نتيجهاى را كه مناظره به خاطر آنشكل گرفته، برسيم. دونفر كه براى مجادله و گفت و گو در بارهى ايده، نظريه و عقيدهاى حاضر مىشوند، بايد ابتدا وجوه مشترك يا اصولى را كه هر دو قبول دارند، مشخص و مطرح كنند كه:" تا اينجا را اختلافينداريم" و از اين پس مواردياست كه ديدگاه من با نظر شماتفاوت دارد و اينجا مرز جدايى ما از همديگر است. بايد هميشه درذهنمان باشد که خط مشى مناظره كنندگان بر محور "رساندن يكديگر به سخنحق"، در گسترش اشتراكات وبه نقطهى صفر رساندن وجوه اختلافات است. براى رسيدن به نقطهيپايانى تفاوت انديشهها، بايد به نكاتى كهتا اينجا مطرح شده، توجه داشته باشيم. نكتهى ديگرى كه در حاشيهى اين بحثلازم به ياد آورياست توجه به فرصت لازم براى مناظره تا پايان دادن به نقاط مورد اختلاف است؛ در صورتى كه زمان كافى موردنياز را نداشتيم، مى توانيم مواد و وجوهى كه از اهميت بيشترى برخوردار هستند، موردبحث قرارگيرند يا به عبارت بهتر: مهمترينها را برگزينيم، مهمها را رها كرده و دفتر مناظره راببنديم، تا اگر فرصتى مجدد فراهم شد به باقى ماندهها بپردازيم.17- چراغى بهر تاريكى نگه دار:آنچه سفارش كرديم كه بايد با طرف گفت وگوى خود چگونه رفتار كنيم و چگونه گفتار نمايم؟ راهى است كه اسلامبراى شخصيت انسان قايل شده و ميخواهد روابط اجتماعى ابناى بشر هميشه بدون ذرهاى درگيرى واختلاف، كشمكش و ستيزهجويى و ستيزهگرى با احترام متقابل پا برجا واستوار بماند. اگر مناظرهى ما به آنچه كه مورد نظر بوده و در حقيقت هدف اصلى بود،نرسيد، نبايد پايانى ناخوش داشته باشد و در نهايت آنطور خاتمه يابد كه هيچيك، چشم ديدن همديگر رانداشته باشيم. بايد آيندهنگر بود؛ شايد زمانى فرا رسد كه او به راه آيد و بعد از چند سال به نتايجى كهما اكنون رسيده ايم، برسد؛ خيلى از مواقع چنين شده است؛ گذشت زمان، خيلى از مسايل واختلاف نظرها را تغيير مىدهد. اگر ما مثلاً در سن چهل سالگى به آنرسيدهايم، آن كه اكنون با او که حداقل ده سال اختلاف سن داريم، ده سال صبر احتياج دارد تا مانند ما فكر کند و پذيراى اين نظريهشود. لذا عجله، مشكلى را حل نمى كند. جنگ و نزاع، بدگفتارى و دل شكسته كردن جزافزوده شدن بد بينى و تنفر، چيز ديگرى نصيب ما نمىكند. اينجاست كه «لكم دينكمولى دين» معنا پيدا ميكند. بنابراين بايد طورى رفتار كرد كه درآينده، رويِ نگاهكردن به يكديگر راداشته باشيم و از هم خجالت نكشيم. اگر قبل از مناظره با هم بحث خود، رابطهاى نداشتهايم،بايد آن را بابى براى مرافقت، گامى براى مجالست و قدمى براى آغاز دوستى تلقيكنيم. ارتباطِ دوستانه برقراركردننيز براى انسان حق و حقوقى را پديد ميآورد كه بايد آنها را مراعات كرد. امام علي(ع)در سفارشى به امام حسنمجتبي(ع) نكاتى رادر اين باب يادآورى مى كند كه به ذكر بعضى از آنها ميپردازيم: «چون برادرت از تو جداگردد، تو پيوند دوستى را برقراركن؛ اگر روى برگرداند تو مهربانى كن؛ هنگامى كه بخلورزيد، تو بخشنده باش؛هنگامى كه دورى گزيد تو نزديك شو و چون سخت گيرد تو آسان گير و به هنگام گناهشعذر او را بپذير؛ چنان كه گويا بندهى او باشى و او صاحب نعمت تو ميباشد... با آن كس كهبا تو درشتى كرده، نرم باش كه اميد است به زودى در برابر تو نرم شود؛ با دشمن خودبا بخشش رفتار كن زيرا سرانجام شيرينِ دو پيروزى است( انتقام گرفتن يا بخشيدن )؛اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست بهسوى تو بازگردد بتواند[75]لذا بايد چراغى بهرتاريكى نگه داشت تا آينده براى انسان شيرين و گواراباشد.در خاتمه باز هم ياد آورى ميكنيم اين نكات و آنچهدر ذيل آنها در اين قسمت بحث آمد با روشهاى جدل قرآنى هماهنگ است و مجموعهاى از راهگفتمان بر اساس وحى و عقل و سنت است که مىتواند راهگشاييمناسب و جذاب براى متخصصان و كارشناسان اين فنّ باشد تا در مناظرههاى علمى وكلامى، حق را شكوفا كنند. والسلام. پى نوشت ها:۴۷ . غرر الحكم، ص149.۴۸ . همان، ص563.۴۹ . نهج البلاغه/ حكمت،363.۵۰ . غرر الحكم، ص48.۵۱ . همان، ص47.۵۲ . نهج البلاغه/ نامه 53.۵۳ . كليات ص124.۵۴ . اخلاق انبيا، ص499محمد تاج لنگرودى به نقل از معانى الاخبار ص82 و از كتاب هدية الاحباب ص277، در دوروايت يكى ” حديثه“ آمده و ديگرى ” كلامه“.۵۵ . اشاره به آيه 88 سورهحجر.۵۶ . اشاره به آيه 1 سورهعبس.۵۷ . اصول كافى، ج 2، ص188، كتاب اينگونه معاشرت كنيم از سيد ابراهيم سيدعلوى احاديثى براى شاد كردن دل مؤمن آورده است.ص63-59.۵۸ . خصال باترجمه شيخصدوق، حديث اربعمأة (400گانه) ص771.۵۹ . بحار الا نوار، ج74،ص161.۶۰ . از ترجمه منيةالمريد – آداب تعليم و تعلم – ص 188؛ حديث؛ ذرواالمراء فانّه لا تفهمحكمته و لا تؤمن فتنته (منية المريد، ص69- 68 روايات زيادى در بارهمراء آوردهاست).۶۱ . ص 158.۶۲ . همان ص 159- 158.۶۳ . ميزانالحكمة، ج5، ص459.۶۴ . منيةالمريد،ص 159.۶۵ . عصاره درختى است تلخ.۶۶ . منيةالمريد،ص161- 160 متن عربى احاديث آمده است.۶۷ . آداب تعليم و تعلم دراسلام،ص 453؛ منية المريد،161.۶۸ . بحار، ج 78، ص 339.۶۹ . آيه /34-33.۷۰ . تبكيت در لغت يعنى ضربه زدن با تازيانه و شمشير است و در منطق مجازاَ به معناى ضربه زدن به وسيله سخن است. هر قياسى كه نتيجهى آن نقض نظر و ديدگاه مقابل باشد در اصطلاح تبكيت خوانده مىشود به صناعت مغالطه در منطق مراجعه شود.۷۱ . ترجمه المنطق ص495-493.۷۲ . به المنطق مرحوم محمدرضا المظفر يا ترجمه آن و تحريرمنطق على شيروانى مراجعه شود.۷۳ . خصال با ترجمه ص 769؛تحف العقول با ترجمه ص117.۷۴ . منيةالمريد،ص167-166.[75] . نهج البلاغه / نامه 31ترجمه دشتى ص535، نكات ظريفى دارد، مراجعه شود.
|
|
|
|
|
|
|