بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روش گفتمان یا مناظره, نصرت الله جمالى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - مناظره
     02 - مناظره
     03 - مناظره
     fehrest - مناظره
 

 

 
 

-  از عجله بپرهيزيد زيرا با لغزش همراه است.۴۷

-  پرشتابى در امور انسان را مى­لغزاند۴۸

-  شتاب پيش از تواناييبر كار، و سستى بعد از به دست آوردن فرصت از بى خردى است.۴۹

-  عجله قبل از فراهم آوردن امكاناتكار، موجب غم و غصه مي‌گردد.۵۰

-  با درنگ وارد كارى شدنانسان را از لغزش بركنار مى­دارد.۵۱

-  مبادا در امورى كه وقتآن نرسيده، شتاب كني.۵۲

سعدى نيز حكايتى مى­آوردكه: « يكى را از حكما شنيدم كه مي‌گفت هرگز كسى به جهل اقرار نكرده است مگر آن كس كه چونديگرى در سخن باشد همچنان ناتمام گفته، سخن آغازكند.

    سخن را سراست اى خداوند وبن                   مياور سخــن در ميان سخن

     خداوند تدبير و فرهنگ و هــوش                   نگويد سخن تانبيند خموش۵۳

با توجه از آنچه تا كنون آورديم: در عرصه­ى مناظره،نبايد عجولانه اقدام به مقابله نمود و وسط كلام رفيق خود وارد شد، بلكه بايد با صبر و تأنى اجازه داد، گفتار او به پايانرسد، بعد ميدان دار سخن گرديم. درحقيقت اين‌گونه رفتاركردن با اخلاق اسلاميسازگار و با سرشت انسان ماندگار است. درحديثى آمده كه اگر انسان وسط كلام كسى واردشود، انگار چهره­ى او را چنگ زده‌است. در سيره­ى پيامبر (ص) آورده‌اند كه: لايقطع علياحدحديثه: «سخن هيچ كسى را قطعنكرد».۵۴لذا از آداب اجتماعى نيست كه سخن او را لگدمال كرده و پا برهنه وسط حرف او بدويم.

    در يك جمله بگويم: همان گونهكه دوست نداريم ديگران با ما اين طور رفتارنمايند و كلام ما را قطع كنند، ما نيز نبايدچنين عمل زشتى را مرتكب شويم چون رشته­ى افكار انسان از هم مى پاشد؛ اگر مقداريحالت فراموشى هم داشته باشيم كه بدتر؛ ديگر هر چه گفته بوديم از ياد مى­رودو دچار آشفتگى خواهيم شد. پس بايد دندان روى جگر گذاشت تا سخن يار به پايان رسد،آن موقع ما رشته كلام را به دست گيريم.

7- مجال گفتار:

آنچه با نكته­ى قبلپيوند داردويك مرحله بالاتر و عالى­تر، جوّ مناظره را آرام نگه مى­دارد، اين است كه دست رفيق خودرا در بحث باز گذاريم؛ به عبارتى نه تنها او را هول نكنيم يا دچار بيم و هراس نگردانيم بلكه بايدحركات و سكنات ما طورى باشد كه آرامش و اطمينان خاطر لازم را براى او پديد آورد تاآنچه را در افكار خود به عنوان دليل و پاسخ يا اثبات و ابطال در مقابل ما فراهم آورده،به طور آزاد بر زبان جارى كند. اگر گفتار او درست و منطقى بود كه مي‌پذيريم، و اگر ناحق ونادرست بود با آنچه صحيح و موافق حق است با نرمى و لطافت تمام رد مى­كنيم.اگر او حق گرا باشد كه خواهد پذيرفت و اگر غير از اين بود كه وظيفه­ى ما را بزرگانمان مشخصفرموده­اند و نيازى به تكرار نيست.

لذا بايد در مناظره بهيكديگر اجازه دهيم كه از سؤالى به سؤال ديگر و از دليلى به دليل ديگر برويم تا بحث پويا وپرتحرك باشد و جولانگاه بحث را در حصار تنگى قرار ندهيم. اگر بخواهيم به يارگفتمان خود، مجال انتخاب و گرينش يا انتقال از اجزاى بحث به جزء مورد نظر او در يكموضوع را ندهيم به مرز جدال و ستيزه مى­رسيم كه از ديدگاه شرع مقدس، عملى شيطانى و نا حق استو بايد سفره چنين عناد و كينه اى را جمع كرد و نگذاريم بحث به جاى باريك بكشد.

8- چهره­ى بَشّاش:

    راجع به گفتار، آنچهتاكنون آورديم، كفايت مى­كند؛ حال به مسأله­ى با اهميتى توجه كنيم كه كمتر بهآن پرداخته شده است.

دو نفر كه با هم وارد گفت و گو مى­شونداگر با هم، همنشين و انيس و مونس باشند،نگاهشان به يكديگر نگاهى پر از مهر و شادى و شعف است.

     اگر تازه و براى اولين بار، هم را ببينند از نگاهمهربانانه خبرى نيست؛ نگاه و كلام، هر دو مختصر و اندك است.

     اگر از قيافه­ى فردى كه بااو روبه رو شده، خوشش نيايد وبه اصطلاح دلچسبش نباشد، نگاه به او، نگاهى با اخم است و چهره­اى دژم درمقابل اوپديد مى­آورد كه از سرّ درون حكايت مى­كند.

    در مناظره نيز چنين است، بايددقت كند وقتى چهره در چهره­ى رفيق هم بحث دارد، توجه در نوع نگاه خود داشته باشدكه حس بدبينى را در او زنده نكند. طورى تصوير چهره­اش را در دوربين عكاسى چشم اوقرار دهد كه همگفتارش روى خوش او را مشاهده كند نه اينكه آن چنان قيافه­اى عبوس،ناراحت، غمگين، عصبانى و منتقم به خود گيرد كه اگر كسى او را بنگرد مجبور به دادنكفّاره شود!

    اين گونه نمى­شود مناظره­گر بود، اخمو و عبوس بودنبراى اين وظيفه­ى مقدس و پيامبرانه، كارايى ندارد و بدتر، اثر سوء و برعكسى از خود به يادگار مى­گذارد؛به عبارت ديگر با « خفض جناح يا بال و پر مهربانى كه بايد بر سرمردم گستراند»۵۵، سازگار نيست. پرنده وقتيروى خوش نشان مى­دهد، بال و پرش را بر جوجه هايش باز مى­كند ولى چون با دشمن خودسرستيز داشته باشد با برافراشته نمودن بال وپرها، فراز كردن گردن و چنگ و منقار، خيزش برمى­دارد؛ جبهه‌گيرى با اين حالت استو خوش رويى و مهربانى با آن حالت. قيافه درهم كشيدن و چهره از چهره­ى رفيق برگرداندن،از منهيّات قرآن است.۵۶

      چهره­ى بشاش و باز، زباننرم و دلنواز، و روحيه­ى شاد و دمساز، صحنه­ى مناظره را باطراوت وبانشاط مى­سازد. بايد در اين مسير حركت كرد كه شيطان حضور ندارد و آرامش آن را بههم نمي‌زند، پوييدن راهى غير از اين كه گفتيم، بيراهه و كژراهه رفتناست وپرهيزاز آن به صلاح دين و دنياى ما مى­باشد. براى اين كه باورمان شود، بشاش و شاداب بودن،بايد خطّ مشى ما در برخورد باديگران باشد به حديثى از امام محمد باقر(ع) توجه كنيم: «يك لبخند به برادر دينى، حسنه­اى است در نامه­يعمل تو و رفع گرفتارى از او، حسنه­ى ديگرى است و خداوند با هيچ عبادتى همچون شادكردن يك مؤمن پرستش نشده است.»۵۷

پس چه گرفتارى بهاندازه‌ى گرفتارى فكرى و عدمآشنايى با معارف اسلامى وجود دارد كه اگر اين ناآگاهى را از ذهن برادرت با گفتمانيخداپسندانه برطرف كردى، براى خود حسنه­اى گران سنگ فراهم آورده باشي؛و چه لبخندى دل نشين تر از تبسمى چهره­گشا براى آغاز تا انجام مناظره­اى حق نما،حسنه­اى هميشگى و پا برجا براى ما مهيا مى­كند و در كتابِ كردارمان ثبت مى­شود!

اثر اين كردار پر بها در اصول اربع مأه­ى امام على (ع)چنين آمده: «وقتى برادرانتان را مي‌بينيد مصافحه نماييد و با لبخند و رويباز با آنان ملاقات كنيد، تا چون از هم جدا مى­شويد گناهانتان ريخته باشد.»۵۸

9- احترام:

اين بحث را مى­توانستيمدر «‌ادب گفتاري‌» مطرح كنيم و در واقعبد زبانى نكردن، خود، نوعى احترام است اما به لحاظ اهميت موضوع، براى آنجايگاهى ويژه قائل شديم تا به نكات بسيار ظريف و حساس روان شناسانه در اين مسيرتوجه بيشترى نماييم زيرا غالباً‌ مناظره­هايى كه به شكست منجر مى­شوند از اين زاويهمى­باشد كه رصدگاه يا كمينگاه شيطان است.

    احترام فقط گفتارى نيست بلكهرفتار مؤدبانه داشتن، اكرام و تجليل همنشين و يار هم صحبت، خود، مراتبى از احترام گذاشتن است. احترام يعنى: پذيرش حرمت انسانيت؛ حق و حقوقى را برايديگران منظور داشتن، به آنها پايبند بودن و بها دادن به شخصيت ديگران؛ اگر چهداراى ظاهرى آراسته نباشد يا لباس شيك و صورتى چند تيغه نداشته باشد؛ اگر چهاز لحاظ اقتصادى از طبقه­ى مرفه و... نباشد. به ارزش­هاى مادى بهادادن، احترامنيست، براى خلقت خدا -‌به عنوان اشرف مخلوقات – حرمت قائل شدن، وظيفه­ى انسان آگاه و مؤمن است نه لباس ومسكن و ماشين، نه معيارهاى مادى و زرق و برق دنيايي.

  تن آدمى شريف است به جانآدميت        نه به اين لباس زيبا ست نشان آدميت

آنچه آدميان را به همدلگرم مى­كند و عامل ازدياد مهر و محبت مى­گردد، احترام است. در اخلاق اسلامى، احترام برادر دينى، احترام خدا تلقى شدهو بزرگان ما از رسول ختمى مرتبت گرفته تا امامان معصوم همه تأكيد بر اين مطلبدارند. در مناظره به پيشواز هم صحبت رفتن، تا پذيرايي‌كردن، در جلو پايش بلند شدن، تادر حضور او مؤدب نشستن و...همه و همه احترام گذاشتن‌است. احترامى کهاميرالمؤمنين به يک انسان غير مسلمان گذاشتند و ثبت شده، توجه كنيم تا بهتر بدانيموظيفه­ى ما نسبت به انسان­ها به ويژه شخص همراه و مصاحب خود چيست؟

 او كه اميرالمؤمنين را نمى­شناختپرسيد: اى بنده­ى خدا عازم كجا هستي؟

آن حضرت جواب داد: عازم كوفه­ام؛ با همحركت كردند تا برسردو راهى دروازه­ى كوفه رسيدند مرد ذمّى راه خود را پيش گرفت اما ديدهمراهش به جاى كوفه همچنان با او همگام است.

-  مگر شما نگفتيد عازم كوفه­ايد؟

-  آرى

-  اما اينكه راه كوفهنيست!

-  مى­دانم

-  پس چرا همراه من مى­آييد؟

امام (ع) فرمود: از ما نيست اگر با يار و همراه، هم نمك وهمنشين خود، كمال رفاقت را به جاينياورد؛ اين دستور پيامبر ماست.

-  واقعاً او چنين دستورى داده؟

-  آرى، اين فرمان اوست

-  پس به خاطر همين رفتارجالب پيروان زيادى پيدا كرده است.

 مردغيرمسلمان همراه آن حضرت به كوفه آمد و چون اميرالمؤمنين را شناخت مسلمان شد.۵۹

 احترام گذاشتن بهرفيق گفتارى خود، دامنه­ى وسيعى دارد كه به اينجا ختم نمى­شود.

 بايد در تمامزمينه­هاى پسنديده پيش قدم بود ولى نكته­ى مهم در حين سخن گفتن رفيق است كه بهچهره­ياونگاه كردن و توجه كامل به بيانات او داشتن، جايگاه ممتازى در مناظره دارد و نبايدهنگام گفتارِ او ذهن و چشم ما جاى ديگرى سير‌كند زيرا باعث دلتنگى و آزار او از اين بي‌توجهى مى­شود و عاملباز دارنده­اى براى مناظره خواهد شد. لذا جايگاه احترام از مهم­ترين وجذاب ترين نكات اين امر مقدس است و بيشترين اثر پذيرى حق را در همگفتار ما به جريانمى­اندازد.

10-  پرهيز از خود نمايى:

همانطور كه از بحث­هايگذشته استفاده كرديم، هدف از مناظره بايد "اتمام حجت" باشد؛ اگر غير از اين، براى مناظره كردن،هدف ديگرى را شيطان براى ما فراهم كرد و با هماهنگى نفس اماره، ما را به سوى آنكشاند، فايده ندارد و در وادى ” مراء“ گام برداشتن است. بايد هر چه سريع­تر خود رااز مهلكه نجات داد و فريب هُل دادن شيطان و نفس را نخورد در غيراين صورت مى­شودخودنمايى، عرضه­ى علم و دانش خود به ديگران و مطرح ساختن خويش در سايه­ى مناظره وبه اضافه، رد نمودن عجز و ناتوانى طرف گفت و گوى خود كه با سؤال پيچ كردن او، غلبهو پيروزى خود را به رخ ديگران بكشيم به قول صاحب منية المريد: «اين رويه و چنينهدف گيري‌ها در دل و جان انسان، نيروهاى پست وفرومايه، و عادات پليدى را به ثمر مي‌رساند، عاداتى كه خشم خدا را برمى­انگيزاند... مفاسد و معاصى ديگرى را براى انسان پديد مى­آورد كه عبارتند ازآزار رساندن به طرف، بى سواد قلمداد كردن او، كنايه زدن به او، خودستايى كه ازگناهان گرانبار و از عيوبى به شمار مى آيند كه در دين اسلام از آنها به شدت نهيشده است»

  «پيامبر فرمود ستيزهجويى را كناربگذاريد زيرا به كمك آن نمي‌توان هيچ حكمت و ژرف انديشى را براى خويشفراهم سازى و نمى­توانى از فتنه و آشوب آن در امان باشي»۶۰

لذا بايد اين دريچه را كه بويتعفن و گَند از آن به مشام مى­رسدو باعث نابودى و هلاكت مى­گردد، بست تا فضاى معطر مناظره و حق گويى و حق پذيرى آن، آلوده و ناپاك نگردد.

راه بستن آنرا نيز اشاره كنيم كهبه اندازه­ى نياز در اين باره بحث كرده­ايم:

براى اين كه به اينمرض گرفتارنشويم بايد از واكنش نسبت به گفته­ى ديگران پرهيز‌كنيم و از اعتراض وانكار هر سخن كه مي‌شنويم، چشم پوشى نموده و انگار گوش ما كر است يا انگار كسى سخننگفته است. چه لزومى دارد كه انسان خود را يگانه مدافع پندارد و هر چه را كه بهمذاق فكرى­اش خوش نيامد، وارد گود شود و رد كند يا انكار نمايد. فايده­ى درگيرنشدنبا ديگران به مراتب براى آرام نگه داشتن محيطى كه در آن به سرمى­بريم، ازستيزه جويى، جدل- يا به اصطلاح "مراء"- برتر و اسلامى­تر است. اگر اين روحيه را درمحيط­هاى مختلف تمرين كرديم و سكوت را در مقابل خرده‌گيرى از گفتار برگزيديم، كم كمعادت مى­كنيم اين مرض را در خود مداوا كنيم و كسى كه خود را همه جا،"نخود هرآشي" مى كند بايد بداند عقل درست وقابل ملاحظه‌اى ندارد. بهتر است، انسان تحصيل كرده به پاسخ گويى يا انكار گفته­يديگران عادت نكند تا زمينه­ى رشد جدل يا مراء را در خود فراهم نياورد. البته ذكراين نكته، ضرورى است كه سكوت درمقابل سخن باطل كه مربوط به مسايل بنيانى اسلام مى­شود، جايز نيست و بحث امربه معروف و نهى از منكر پيش مى آيد كه با شرايط و لطايف خود، از جايگاه ويژه­ايبرخوردار است. هر حركتى كه خدايى نباشد، لاجرم شيطان در آن نقش دارد؛ كار شيطان هم، به هم زدن امنيت وآرامش است؛ خود نمايى و ريا نيز چون معجونى شيطانى است، خدايى شدن در آنراه ندارد به همين جهت شرك اصغرو شرك خفى ناميده شده و پيامبراكرم(ص) نسبت به آن بيش از هرچيز ديگر، نگران امت خود بوده‌اند كه گرفتار اين مرضمهلك نشوند. كسى كه با اين نيت در مناظره شركت مى­كند به گمان خويش، خود را بالامى­برد ولى به هيچ وجه با شيطنت به بلند مرتبه گى نخواهد رسيد وبرعكس در دره­ى ذلت و خوارى سير مى­كند. شهيد ثانى در منية المريد مى­گويد، اين نوع رفتارها درمناظره «مذمومة عندالله تعالى ومحمودة عند عدوة ابليس»:۶۱ ‌نزد خداوند متعالمذموم و از نظر دشمن خدا ابليس پسنديده است.

   از عواملى كه به مناظره ضرر مى زند و آن را از مسيرطبيعى و قداست خارج مى­كند، «ريا، لحاظ كردن توجه مردم به آنچه انجام مى­دهد، تلاشدر بدست آوردن آنچه دلخواه آنان است و گرايش پيداكردن مردم به فرد رياكار تا نظرشرا تأييد كنند و او را برضد طرف مناظره اش طرفدارى نمايند. اين عمل دردى علاجناپذير و بى درمان و مرضى هولناك است» ... «‌پيغمبر (ص) فرمود: از چاه ذلت و خوارى به خدا پناه بريد. گفتند: اى رسولخدا! آن چيست؟ فرمود: دره­اى است در جهنم كه براى رياكاران آماده شده است.»۶۲

11- خشم و غضب نداشتن:

آنچه در باره­ى حلم، گفتار ناصحانه،ادب در گفتار و احترام آورديم، در حقيقت براى پرهيز از اين صفت مذموم است كه انسانبتواند در مناظره با خويشتن­دارى، و ظيفه­ى اتمام حجت­گرى خود را بهنحو احسن انجام دهد اگر اين گونه كه گفتيم باشيم، خبر از كينه توزى، خشم و غضبنخواهد بود زيرا در آن وادى فقط كلام خداست و پيامبرگونه حركت كردن است، شيطان نميتواند در آن نفوذ كند؛ يارى ندارد تا در وجود او بدمد؛ همه چيز در صفا و صميمت سيرمى­كند، آنجا صلح است و آرامش، محبت است و گرايش. اما آنجا كه قلعه، قلعه­ى خدايينباشد و در آن خشت و گل شيطنت بكار رفته باشد، شعله­ى دشمنى بلند مى­شود؛ خشم وغضب رو مى­نمايد و آنچه نبايد اتفاق افتد، رخ مى­دهد و همه چيز از هم مى­پاشد،ديگر مناظره نمى­ماند، شمشير داد و فرياد از نيام كشيده و محيط گفتمان آکنده از چكاچك سلاح برضد يكديگر مى­شود. چيزى كهمشاهده نمى­شود حق­گويى و حق­پذيرى است. اگر در مناظره، كم ظرفيت باشيم و به زيورحلم و داشتن سعه­ى صدر آراستهنباشيم و چتر ملکه­ى صبر بر ما گستردهنباشد، خشم قدم به اين عرصه مى­گذارد. نبود حلم و صبر انسان را در معرضغضب قرار مى­دهد زيرا وقتى كه رفيق مناظره­ى ما بنا كرد به انتقادو اشكال از بحث مطرح شده و دلايل ما را در حضور دوربين فيلم بردارى با مردم، يكييكى رد كرد و ما شكست خود را در حضور ديگران لحظه به لحظه مى بينيم، حركت­هاى ماغير طبيعى و "رگ‌هاى گردن به حجّت قوي" مى­شود و دست انتقامبا داد و فرياد از حلقوم ما، خود را نشان مى­دهد و تعقيب جاهلانه، آتش بيار معركه ميگردد. ستيزه جويى و جدال آغاز مى شود و مناظره کردن، ديگر، فايده ندارد.

      داد‌ زدن نه تنها ارزش آفرين نيست بلكه بيشتردر دل شنوندگان، نفرت ايجاد مى­كند و ما را از چشم مردم مى­اندازد؛ صداى ما مى­شودصداى نكره بلكه نكره­ترين صدا! حاضران نيز از ما فرارى مي‌شوند. امام علي(ع)مى­فرمايد: «خداوند از صداى بلندِمردم ناخشنود است و صداى كوتاه را دوستدارد.»۶۳

      به قول شهيد ثانى: خداوندمتعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را در هر صورت نكوهش كرده اند: «َو قَدذَمَّ اللهُ تَعالى وَرَسولهُ الغَضَبَ كَيفَ كَان».۶۴

  اكنون به احاديثى در اين بارهاشاره مى­كنيم تا بلكه بتوانيم افسار غضب را در اختيار خويش گيريم، نگذاريم ما رااز مسير مناظره منحرف نمايد و دژِ ما را نفوذ پذير دَم شيطانى كند، پيامبراكرم(ص) مي‌فرمايد:

-  غضب ايمان را فاسد مى­كند همانگونه كه صُبِر۶۵عسل را از بين مى­برد.

-  هيچ‌كس دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبه­ى پرتگاه دوزخقرارگرفت.

امام محمد باقر (ع):

- اين خشم و غضب پاره­اى از آتششيطان است كه در قلب انسان بر افروخته مي‌شود؛ وقتى يكى از شما غضب مى­كند،چشمانش خون رنگ و قرمز مى­گردد؛ رگ­هاى گردنش بر آمده مى­شود و شيطان در او داخلمى­شود.۶۶ پس دقت كنيم در اين ديوانهخانه وارد نشويم كه ديوانگى بامتانت و نرمخويى سازش ندارد و با تمرين و ممارست اين شعله را در وجود خويش خاموشنگهداريم تا محيط مناظره آكنده از عطر صفا، مهربانى و عطوفت باشد، برگردمدار حق‌گويى و حق‌پذيرى بگردد و بهنتيجه­اى كه مى­خواهيم، برسيم.

12- عدم تنفر و كينه ورزى:

آنچه در روابط اجتماعيبراى انسان مفيد است، خوش گمانى و حُسن ِظنّ داشتن نسبت به يكديگرمي‌باشد؛ در مذاكرات، مباحثاتو مناظرات اهميت اين حالت بسيار قابل ملاحظه و تأمل است و كارايى زيادى دارد.

   در مناظره اگرانسان به مرحله خشم رسد، با داد و فرياد آن را بُروز مى­دهد ولى بلند حرف‌زدن نتيجه­ى خشم و غضبنيست، خشمگينانه سخن‌گفتن، گوياى وجود غضب در دلانسان است. انسان مي‌تواند كظم غيظ كند و آن را بروز ندهد ولى قادر نيست آن رابه زودى از دل و سينه­ى خود بيرون نمايد مگر پيامبر باشد و يا وصى پيامبر. لذاوقتى غضب راه بُروزش بسته شد و نخواست داد و فرياد نمايد، در سينه، كار خود را انجام مي‌دهد و نسبت به طرفمقابل خود، حقد و كينه ايجاد مى­كندو ديگر، جايى براى حسن ظنّ به همگفتار خود، باقى نمى­ماند؛ آن را مى­راند وخودش جانشين او مى شود و فعاليتش كه تنفر و كينه‌ورزى است، شروع مي‌شود. در نتيجه محيط مناظره، ميدان مقاتله مي‌گردد. بغض و نفرتميدان دار آن مى شود - و به قول شهيد ثاني- : «تاآنجا كه ناگزير مى­شوياز كارهاى مطلوب و مورد پسند خداوند- از قبيل: خوش­رويى و رفق و مدارا و عنايتو اهتمام نسبت به او[همگفتار] و قيام و اقدام در احسان به او وهميارى و تعاون با اوامتناع ورزي.

تمام اين حالات ورفتار، درجه و پايه­ى ايمان تو را به انحطاط و سقوط مى­كشاند و ميان تو و تفضلعظيم و پاداش پروردگار متعال فاصله و جدايى بر قرار مى­سازد اگر چه خداوند ترا درمعرض كيفر و عذاب قرار ندهد.

بايد متوجه بود كهافراد كينه توز- در صورتى كه قادر بر مجازات طرف مناظره­ى خود باشند- مى­توانندسه حالت را در پيش گيرند:

1- حقطرف خود را به طور كامل و بدونكم و كاست ادا نمايند كه اين كار عين ” عدل“ و عدالتخواهى است.

2-  نسبتبه او از طريق عفو و گذشت، احسان كنند كه البته چنين گذشتى را مى­توان ” تفضل“ناميد.

3-  ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستمنمايند كه چنين عملى را ”جور“ مى­نامند.                       

4- رفتارسوم، شيوه­ى اراذل و اوباش است؛ افراد فرومايه چنين شيوه­اى راانتخاب مى­كنند. رفتار دوم، راه و رسم صديقين و افراد راستين است.                                                              

رفتار اول، اوج پايه ودرجه­ى مردمان صالح و شايسته است.»۶۷  

به طور اصولى از" خود گذشتگي" نشان دادن به جاى فراهم آوردن زمينه­ي"درگيري" يکى از برگ­هاى مهم برنده شدن وپيروزى را با خود به همراه دارد و در مناظره که محيط علم و درکحقايق است بايد از اين منش کرامت افزا، بيشتر بهره‌مندشد. دراينجا به فرمايشى از امام رضا(ع) بسنده مى­کنيم: وقتى دو گروه با هم برخوردکردند، پيروزى از آن گروهى است که از خود، گذشتبيشترى نشان دهد.۶۸

با توجه به آنچه مطرحشد به اين نتيجه مى­رسيم كه بايد راه هاى ورودى شيطان را بر جايگاه خدايى قلب و دلخود ببنديم و آن تنها به برگشتن از بد گمانى و تنفر مى باشد و حركت در جهت گذشت وعفو، و عدم ستيزه جويى است كه با سنت خداوند متعال هماهنگ و مطابقت دارد؛ قرآن درسوره فصلت به زدودن كينه و عداوت ها نظر دارد و مى فرمايد: « چه كسى در سخن بهتراست از كسى كه به طرف خدا دعوت مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مي‌گويد من از مسلمانانيا از تسليم شدگان هستم و بدى و خوبى برابر نيستند؛ پس آن كسى را كه ميان او و تودشمنى است به بهترين وجه از خود دور كن گويا او دوستى با حميت است.»۶۹

دو برداشت از قسمت آخرآيهمى­شودكه يعنى نپندار ديگر دشمن توست، فرض كن دوست بسيار خوبى است؛ يا منظور اين است كه ممكن استهمين كسى كه با او به بهترين وجه برخوردكردى، دوستى با حميت بهر تو گردد؛ اين رفتار، فرمانخداست و غير از آن، راه شيطان است كه هميشه عداوت و دشمنى را بين انسان‌ها بر مى­انگيزاند.

13- عدم تبكيت:۷۰

وقتى در مناظره حالت حقد و كينهدر دل جا گرفت، اگر به اقدام­هاى باز دارنده نپردازد تا از مسير حق منحرف نشود،غلبه كردن و پيروز شدن بر رفيق خود، جاى هدف اصلى را خواهد گرفت و با راهنماييشيطان و گل كردن ريشه­ى حسادت، از در سركشى در بحث وارد مى­شود و به دنبال نقض واردكردنبرگفته‌ها و دلايل طرف خود مى­باشد.علت اينكه حسادت بُروز مى­كند اين است كه در مناظره، انسان گاهى غالب وگاهى مغلوب مى­شود؛ همين، زمينه­ى حسد را فراهم مى آورد و اين حالت، انسان را به سمتى مي‌برد كه بتواند هميشهبر طرف مقابلِ خود، غلبه‌كند. به عبارت ديگر آرزوى غلبه‌كردن بر حريف، در انسان، سركش مي‌شود و او را به راهى مى­برد كهبتواند، پيروز شود. اين صفتزشت به وسيله­اى كه تمسك مى جويد؛ سفسطه و مغالطه گرى از اين نوع است. حركت در اينوادى زمينه­ى حق گويى و حق پذيرى را در انسان نابود مى­كند لذا بايد در مناظره، مواظب بود گرفتار اينحالت نشويم.

   مرحوم مظفر درالمنطق مى­گويد: «خصومت و كينه توزى و مجادله در عقايد و ايرادگيرى و بهانه‌جويى در مسايل دينى،اجتماعى و سياسى، كار افراد بى­سواد است و گرنه دانشمندان راستين و افراد تحصيلكرده و آگاه در مباحث خود نهايت ادب و انصاف و عدالت را رعايت مى­كنند، حتى در مغالطه و اصرار بر سر عقايدخود منصفاند.دانشمندان واقعى كه جوياى حق و حقيقت اند، افراد برگزيده­اى هستند كه وجود آنانمانند گوهر، كمياب است اينان جزحق را نمي‌خواهند؛ اگر مغاطه كنند برايحق مغالطه مي‌كنند. اينان با مردم مهربان و در عقايد خود اهل مدارا هستند. اينانحقيقت را برتر از هرچيز مي‌دانند و در مقابل آن، تن به پَستى نمى دهند... خلاصه، هركس براى كوبيدن مخالفانخود عبارات و اصطلاحاتى به كار مي‌برد تا دشمن را مغلوب كند و عقايد او را باطل جلوه دهد و اين قصه سردراز دارد. خداوند ما را از مغالطه و تزوير حفظ كند كه او كريم ترين بخشندگاناست.»۷۱

بحث مغالطه كه در منطق آمده به عنوان يك وسيله و ابزار براى كسى كه اهلمناظره است، ضرورى است. البته نهبراى اين كه خود از آن استفاده كند بلكه اگر ديگرى از آن استفاده كرد، ما نيز به آنآگاه باشيم تا از طرف مقابل رو دست نخوريم. اين صناعت يكى از مهارت‌هايي‌است در مناظره كاربُرد دارد.۷۲فايده­اى كه مى­تواند برايما داشته باشد، اين است كه دقت کنيم در استدلال آوردن، دچار اشتباه نشويم و الاّ از مسير باطل بهحق نمي‌رسيم.

14- عدم استفاده از واژه هاى نامأنوس:

در بحث و مناظره بايد توجه داشت، گفتار مستَدَلّ و پاسخ­هاى جامع ومانع آورد نه اصطلاح‌ها و واژه‌هاى مُغلَق و نامأنوس كه انديشيدن و فكر كردن براى فهميدن، از لوازمآن است و عاملى براى مبهوت و حيران شدن مي‌باشد و طرف گفت وگوى ما در جاده­ى سخن هموار و صاف قرارنمى­گيرد بلكه در مسيرى پر از چاله­ها و پستى و بلندي‌هاست و با نهايت دقتحركت مى كند تا خود را از گرفتاري‌ها نجات دهد. لذا خسته و كوفته مي‌شود و نمي‌تواند ادامه­ى مسيردهد. چه از لحاظ شرع و چه از لحاظ عقل، كار درستى نيست كه باعث اذيّت و آزار رفيق خودشويم. اين خود، نوعى ظلم است و با هدفى كه براى گفتمان مطرح كرديم، نمى­سازد.

بنابراين بايد تقدس مناظره را حفظ كرد؛ مسير حركت را شفاف و صاف نمود؛ دست اندازها و آنچهعامل زدگى و انزجار است از مدارِ مناظره خارج کرد تا سيستم مشخص ماروال طبيعى­اش را به آسانى طى كند و به نتيجه­ى قابل مطلوب دست يابيم.

      به اضافه آنچهاز اين ظلم و ستم عايد ما مى­شود اين است كه طرف مقابل را بشكنيم و او را عاجز و ناتوانجلوه دهيم كه برمي‌گردد به خودنمايى و بحث آن گذشت. شكستن و تحقير وناآگاه جلوه دادن رفيق خود، گناه بسيار سنگينى است كه ما با كلامخود آن را نشان داده ايم. در اصول اربع مأة از امام علي(ع)آمده است: هر كس بهمسلمانى سخنى بگويد كه بخواهد با آن، منزلت او را پايين آورد، خداونداو را در ميان لجنزار دوزخيان زندانى مى­كند تا دليلى براى نجات خودبياورد.۷۳

15- عدم خود بزرگ بينى:

      غالباً وقتى چندنفر ازاهلعلمو دانش، دورهم جمع مى­شوند، بعضى که از تقوا بهره­اى ندارند، بحثى را مطرح مي‌كنند تا اظهار برترى نسبت به همنشينانخود نمايند. اين نوع حركات نشان دهنده­ى تكبّر و برترى طلبى است كهدرد مهلكى است و با عاقبت به خيرى فاصله­ى بى پايانى دارد. اگر اين حالت براى انسان ملكه شود،نمي‌تواند جهت مناظره مفيدباشد و بر عكس با هدف و روش مناظره كه براى حق‌گويى، حق پذيرى و اتمام حجت است،سازگارى ندارد.

      كسى كه دارايروحيه­ى تكبر و خود ‌بزرگ ‌بيني‌‌‌‌است در بحث، حاضر به پذيرشسخن حق نيست و همچنين اين روحيه نمى­گذارد كه به سخنان او ايراد و اشكال وارد شود.درنهايت محيط مناظره،ميدان درگيرى، خشم و نفرت و جولانگاه شيطان مى شود. دراين باره به اندازه سخن آورده­ايمفقط به بياناتى از پيامبر(ص) بسنده مى­كنيم كه شهيد ثانى ذيل آن توضيحى نيز آورده است:

- « اگر كبر در قلبكسى باشد وارد بهشت نخواهد شد.

پيامبر در حديثى تكبررا بهبَطَرُالحَقِّو غَمصُ النَاسِ: سخن حق كسى را رد كردن و پست و كوچك شمردن مردم،تعبيركرده­اند.

اين مناظره­گر، بعد از اينكه سخن حقبرايش آشكار‌گرديد، چون بر ديگران پوشيده بود، نپذيرفت تا بتواند گوينده­ى آن را تحقير كند ونزد خود توجيه مي‌كند كه خودش حق است و طرف مقابلش باطل و ناآگاه نسبت به حق و از ملكه­ى علم و قوانين آن سر درنمى­آورد».۷۴

16- تبيين اشتراكات و افتراقات:

آنچه در اين قسمت به آن مى­پردازيم، روشن بودن موضوع و موادمورد بحث است. اگر مشخص نباشد، بعيد است بتوانيم به طور جامع و كامل، نتيجه­اى را كه مناظره به خاطر آنشكل گرفته، برسيم.

       دونفر كه براى مجادله و گفت و گو در باره­ى ايده، نظريه و عقيده­اى حاضر مى­شوند، بايد ابتدا وجوه مشترك يا اصولى را كه هر دو قبول دارند، مشخص و مطرح كنند كه:" تا اينجا را اختلافينداريم" و از اين پس مواردياست ‌كه ديدگاه من با نظر شماتفاوت دارد و اينجا مرز جدايى ما از همديگر است. بايد هميشه درذهنمان باشد که  خط مشى مناظره كنندگان بر محور "رساندن يكديگر به سخنحق"، در گسترش اشتراكات وبه نقطه­ى صفر رساندن وجوه اختلافات است. براى رسيدن به نقطه­يپايانى تفاوت انديشه­ها، بايد به نكاتى كهتا اينجا مطرح شده، توجه داشته باشيم.

      نكته­ى ديگرى كه در حاشيه­ى اين بحثلازم به ياد آوري‌است توجه به فرصت لازم براى مناظره تا پايان دادن به نقاط مورد اختلاف است؛ در صورتى كه زمان كافى موردنياز را نداشتيم، مى توانيم مواد و وجوهى كه از اهميت بيشترى برخوردار هستند، موردبحث قرارگيرند يا به عبارت بهتر: مهمترين­ها را برگزينيم، مهم­ها را رها كرده و دفتر مناظره راببنديم، تا اگر فرصتى مجدد فراهم شد به باقى مانده­ها بپردازيم.

17- چراغى بهر تاريكى نگه دار:

آنچه سفارش كرديم كه بايد با طرف گفت وگوى خود چگونه رفتار كنيم و چگونه گفتار نمايم؟ راهى است كه اسلامبراى شخصيت انسان قايل شده و مي‌خواهد روابط اجتماعى ابناى بشر هميشه بدون ذره­اى درگيرى واختلاف، كشمكش و ستيزه‌جويى و ستيزه‌گرى با احترام متقابل پا برجا واستوار بماند. اگر مناظره­ى ما به آنچه كه مورد نظر بوده و در حقيقت هدف اصلى بود،نرسيد، نبايد پايانى ناخوش داشته باشد و در نهايت آن‌طور خاتمه يابد كه هيچيك، چشم ديدن همديگر رانداشته باشيم. بايد آينده­نگر بود؛ شايد زمانى فرا رسد كه او به راه آيد و بعد از چند سال به نتايجى كهما اكنون رسيده ايم، برسد؛ خيلى از مواقع چنين شده است؛ گذشت زمان، خيلى از مسايل واختلاف نظرها را تغيير مى­دهد. اگر ما مثلاً‌ در سن چهل سالگى به آنرسيده­ايم، آن كه اكنون با او که حداقل ده سال اختلاف سن داريم، ده سال صبر احتياج دارد تا مانند ما فكر کند و پذيراى اين نظريهشود. لذا عجله، مشكلى را حل نمى كند. جنگ و نزاع، بدگفتارى و دل شكسته كردن جزافزوده شدن بد‌ بينى و تنفر، چيز ديگرى نصيب ما نمى­كند. اينجاست كه «لكم دينكمولى دين» معنا پيدا مي‌كند.

  بنابراين بايد طورى رفتار كرد كه درآينده، رويِ نگاه‌كردن به يكديگر راداشته باشيم و از هم خجالت نكشيم. اگر قبل از مناظره با هم بحث خود، رابطه­اى نداشته­ايم،بايد آن را بابى براى مرافقت، گامى براى مجالست و قدمى براى آغاز دوستى تلقي‌كنيم. ارتباطِ دوستانه برقراركردننيز براى انسان حق و حقوقى را پديد مي‌آورد كه بايد آنها را مراعات كرد.

        امام علي(ع)در سفارشى به امام حسنمجتبي(ع) نكاتى رادر اين باب يادآورى مى كند كه به ذكر بعضى از آنها مي‌پردازيم: «چون برادرت از تو جداگردد، تو پيوند دوستى را برقراركن؛ اگر روى برگرداند تو مهربانى كن؛ هنگامى كه بخلورزيد، تو بخشنده باش؛هنگامى كه دورى گزيد تو نزديك شو و چون سخت گيرد تو آسان گير و به هنگام گناهشعذر او را بپذير؛ چنان كه گويا بنده­ى او باشى و او صاحب نعمت تو مي‌باشد... با آن كس كهبا تو درشتى كرده، نرم باش كه اميد است به زودى در برابر تو نرم شود؛ با دشمن خودبا بخشش رفتار كن زيرا سرانجام شيرينِ دو پيروزى است( انتقام گرفتن يا بخشيدن )؛اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست بهسوى تو بازگردد بتواند[75]

لذا بايد چراغى بهرتاريكى نگه داشت تا آينده براى انسان شيرين و گواراباشد.

در خاتمه باز هم ياد آورى مي‌كنيم اين نكات و آنچهدر ذيل آنها در اين قسمت بحث آمد با روش‌هاى جدل قرآنى هماهنگ است و مجموعهاى از راه‌گفتمان بر اساس وحى و عقل و سنت است که مى­تواند راه‌گشاييمناسب و جذاب براى متخصصان و كارشناسان اين فنّ باشد تا در مناظره­هاى علمى وكلامى، حق را شكوفا كنند. والسلام.

پى نوشت ها:

۴۷ . غرر الحكم، ص149.

۴۸ . همان، ص563.

۴۹ . نهج البلاغه/ حكمت،363.

۵۰ . غرر الحكم، ص48.

۵۱ . همان، ص47.

۵۲ . نهج البلاغه/ نامه 53.

۵۳ . كليات ص124.

۵۴ . اخلاق انبيا، ص499محمد تاج لنگرودى به نقل از معانى الاخبار ص82 و از كتاب هدية الاحباب ص277، در دوروايت يكى ” حديثه“ آمده و ديگرى ” كلامه“.

۵۵ . اشاره به آيه 88 سورهحجر.

۵۶ . اشاره به آيه 1 سورهعبس.

۵۷ . اصول كافى، ج 2، ص188، كتاب اينگونه معاشرت كنيم از سيد ابراهيم سيدعلوى احاديثى براى شاد كردن دل مؤمن آورده است.ص63-59.

۵۸ . خصال باترجمه شيخصدوق، حديث اربعمأة (400گانه) ص771.

۵۹ . بحار الا نوار، ج74،ص161.

۶۰ . از ترجمه منيةالمريد – آداب تعليم و تعلم – ص 188؛ حديث؛ ذرواالمراء فانّه لا تفهمحكمته و لا تؤمن فتنته (منية المريد، ص69- 68 روايات زيادى در بارهمراء آوردهاست).

۶۱ . ص 158.

۶۲ . همان ص 159- 158.

۶۳ . ميزانالحكمة، ج5، ص459.

۶۴ . منيةالمريد،ص 159.

۶۵ . عصاره درختى است تلخ.

۶۶ . منيةالمريد،ص161- 160 متن عربى احاديث آمده است.

۶۷ . آداب تعليم و تعلم دراسلام،ص 453؛ منية المريد،161.

۶۸ . بحار، ج 78، ص 339.

۶۹ . آيه /34-33.

۷۰ . تبكيت در لغت يعنى ضربه زدن با تازيانه و شمشير است و در منطق مجازاَ به معناى ضربه زدن به وسيله سخن است. هر قياسى كه نتيجه­ى آن نقض نظر و ديدگاه مقابل باشد در اصطلاح تبكيت خوانده مى­شود به صناعت مغالطه در منطق مراجعه شود.

۷۱ . ترجمه المنطق ص495-493.

۷۲ . به المنطق مرحوم محمدرضا المظفر يا ترجمه آن و تحريرمنطق على شيروانى مراجعه شود.

۷۳ . خصال با ترجمه ص 769؛تحف العقول با ترجمه ص117.

۷۴ . منيةالمريد،ص167-166.

[75] . نهج البلاغه / نامه 31ترجمه دشتى ص535، نكات ظريفى دارد، مراجعه شود.