بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جنگ و جهاد در نهج البلاغه, حسین شفائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JANG0001 -
     JANG0002 -
     JANG0003 -
     JANG0004 -
     JANG0005 -
     JANG0006 -
     JANG0007 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

مقدمه دفتر
باسمه تعالى
((جنگ و جهاد)) موضوع بحث كتاب حاضر مى باشد كه با نگرشى بر نهج البلاغه بهرشته تحرير درآمده است .
در اين كتاب ابتدا درباره جهاد، و مطالبى پيرامون آن بحث مى شود و پس از اثبات وبيان فضيلت آن نمودى از روش جنگ و جهاد در اسلام ارائه مى شود.
آيات و روايات زيادى زينت بخش مطالب كتاب گرديده و مورد استشهاد مؤ لف مى باشد.
اميد آن است كه با زنده نگه داشتن اين حكم الهى ، مجد و عظمت از دست رفته اسلام و مسلمينبدانان باز گردانده شود، قانون هاى ساختگى از بين برود و قرآن حاكم مطلق گردد.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
مقدمه
كلمه ((جنگ )) از جمله واژه هايى است كه در زواياىدل و اعماق قلب انسان نسبت به آن تنفر و انزجار وجود دارد، زيرا در بيشتر موارد ((جنگ ))وسيله از پا در آوردن رقيب ، رسيدن به قدرت ، انتقام جوئى ، اشباع غريزه شهرتطلبى ، كسب مدال قهرمانى ، توسعه خاك ، كشور گشائى ، سيطره بر منابع زير زمينىو رسيدن به اهداف شوم استعمارى و... بوده است .
و گرنه ((جنگ )) اگر به جهت دفاع از عقيده ، وطن ، ناموس ،مال ، حمايت از مستضعفين و محرومين ، دفع متجاوز و رهائى از زير سلطه استعمار وبيگانگان و... باشد، نه تنها مبغوض نيست كهقابل ستايش است ، زيرا نهائى ترين راهى كه عزت ، شرف واستقلال يك ملت را بيمه مى نمايد و انسان در راه مانده را به هدف و مقصد مى رساند، وجامعه شكست خورده را به پيروزى سوق مى دهد ((جنگ )) است .
و چه بسا كه ((جنگ )) يك تكليف مى گردد و مصداق : ((كتب عليكمالقتال )) (1) مى شود، زيرا تنها بدين وسيله است كه مى توان جامعه را از تباهى وفساد باز داشت كه : ((و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض ‍ لفسدت الارض ))(2) در همين موادر صدق مى نمايد.
و گاهى اگر ((جنگ )) نباشد آثار دين ، مساجد، عبادتگاه ها و پرستشگاه ها و... از بين مىرود، وضعى پيش مى آيد كه : ((و لولا دفع الله الناس ‍ بعضهم ببعض لهدمتصوامع و ببع و صلوات و مساجد يذكرفيها اسم الله كثيرا )) (3) (و اگر خداوندبعضى از آنها را به وسيله بعضى ديگر رفع نكند ديرها، صومعه ها، معابد يهود ونصارى و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد) شاملش مىشود. (4)
و به فرموده بسيار جالب و رساى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله )بعضى از افراد گمراه و اشخاص فاسد، خائن ، ستمگر و جنايتكار، تنها راه اصلاحششمشير و اسلحه است :
(( و من الناس من لا يصلحه الا السيف )) (5)
يك دسته از مردم جز به وسيله شمشير اصلاح نمى شوند.
سخنان يكى از فلاسفه اين است كه :
من يكى از نيرومندترين نمايش هاى تكامل نوع بشر راا در تاءثير و نفوذى كه جنگ دراخلاق و طبع ملت مى بخشد مشاهده مى نمايم . (6)
و فيلسوف مشهور جهانه ((افلاطون )) مى گويد:
بدون جنگ قريحه عالى انسانى نمو نمى كند، اگر چه جنگ خوب نيست ولى ممكن است لازمباشد. (7)
و اين مطلب عده اى كه جنگ باعث رشد معنوى خواهد شد، قرآن نيز تاييد مى فرمايد وقتىكه مسلمان هاى صدر اسلام جنگ احزاب را ديدند، سبب فزونى ايمان وعامل بيشتر تسليم فرمان خدا شدن آنها گرديد:
(( و لما رء المؤ منون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسولهو مازادهم الا ايمانا و تسليما)) (8).
و چون مؤ منان احزاب را ديدند گفتند: اين همان وعده اى است كه خدا و رسولش به ما داد وخدا و رسولش راست گفتند، و از ديدن احزاب جز بيشتر شدن ايمان و تسليم بهره اىنگرفتند.
با توجه به اين ثمرات ((جنگ )) است كه امام خمينى (روحى فداه ) مى فرمايد:
آن مذهبى كه جنگ در آن نيست ناقص است ، اگر باشد. (9)
پس ((جنگ )) يك پديده مثبت و گره گشا نيز هست ، از اين رو بايست شيوه و فنون ((جنگ ))را دانست كه به مثابه خود جنگ ، تاكتيكهاى جنگى در ((جنگ ))دخيل و مؤ ثر و از اهميت برخوردار است .
چنانچه مى دانيد ((نهج البلاغه )) قسمتى و بخشى از خطابه ها، نامه ها، و كلمات قصاراميرالمؤ منين على عليه السلام است كه به حق تالى تلو قرآن يا به عبارت ديگر: مادونكلام خالق و مافوق كلام مخلوق (به استثناى احاديث پيامبر) مى باشد، و حتما اگر كسىبخواهد تحقيق و بررسى نمايد در هر زمينه اى و در هر مطلبى كه نياز به كمك داشتهباشد، ((نهج البلاغه )) رهنمائى و يارى خواهد نمود.
همانگونه كه از قرآن (اين معجزه جاودانه پيامبر) هر دانشمند و صاحب انديشه اى مىتواند براى مراد و مقصودش مطالب جالب ، سودمند، مفيد و بكر تهيه نمايد، و هر چهچرخ زمان به جلو مى رود و در روند حركتش به پيش مى شتابد نمى تواند از ميزان هدايتو ارشاد قرآن بكاهد و به همان اندازه اى كه براى مردم دوران پيامبر و صدر اسلام گرهگشا بود، به ميزان پيشرفت رهنمائى هائى اين كتاب آسمانى افزايش يافته وهمانگونه كه در آن عصر در رشته ها و ابعاد گوناگون ازقبيل : اخلاق ، فقه ، فلسفه ، بلاغت ، ادبيات ، هيئت ، تاريخ ، هندسه ، روانشناسى ،جامعه شناسى و زيست شناسى و... از اين كتاب الهى درسهايى آموختند در اين دوره نيزاگر بخواهند مى توانند بياموزند، از نهج البلاغه نيز.
نهج البلاغه از اين سنخ و مقوله است كه در موضوع هاى مختلف و در رشته هاىگوناگون قابل بررسى و تحقيق است ، كه متاءسفانه تا امروز مسلمانان چنانچه بايدبه آن اهميت قائل نشده اند و حتى در حوزه هاى علميه نيز پيرامونش به قدر لازم درس ،بحث و تحقيق و... نيست . اميد است در آينده به اين مطلب بيش از پيش بزرگان ، اساتيد وانديشمندان عنايت فرمايند.
بنده كه گاهى اين كتاب (نهج البلاغه ) ارزشمند و مهم را مى خواندم مى ديدم چه موضوعهاى قابل آمرزش در اين كتاب آمده كه بيشتر مسلمانها آگاهى ندارند و در چه زمينه هايىراه گشايى فرموده كه از آن بى اطلاع اند.
لذا يك بار از نظر گذراندم و در چند موضوع مطالب فراوان يافتم ، امام روى جهاتىابعاد نظامى آن را مورد مطالعه و بررسى قرار دادم و موضوع : شيوه و نحوه جنگ ،عوامل پيروزى يا در شكست در جنگ ، اثرات مثبت و منفى انتخاب موضع جنگ و ... كه آنحضرت به آن ها اشاره فرموده ، برگزيدم و به نام ((جنگ و جهاد در نهج البلاغه )) نامگذارى نمودم . ولى خود معترفم كه اين كار، كار من نبود و نيست زيرا بايست اين كار رافردى كه رشته اش ‍ نظامى و در اين زمينه تخصص دارد و نهج البلاغه البلاغه را دردرست بفهمد انجام مى داد و بيان مى داشت كه : تاكتيك و شيوه هاى جنگى كه آن حضرت درنيم سطر و يك جمله بيان فرموده ، از درسها و آموزش هاى نظامىژنرال ها، سر لشكرها، و مارشال هاى امروز بهتر، مفيدتر، دقيق تر و صحيح تر بودهاست .
ولى از باب : ((ان لم يدرك كله لم يترك كله )) و از نظر:

آب دريا را اگر نتوان كشيد
ليك به قدر تشنگى بايد چشيد
يعنى آن اندازه و آن مقدار كه از دست يك طلبه مبتدى مى آيد، يعنى جمع آورى سخنان وفرمايشات آن حضرت در اين زمينه انجام دهم .
به اميد اينكه دانشمندان و نويسندگان حق مطلب را ادا نمايند، و به اميد پيروزى مسلمينبر استكبار جهانى ، به فرماندهى كل قوا امام خمينى دام ظله العالى زمينه سازتشكيل حكومت جهانى اسلام زيرا لواى مهدى موعود امام زمانعجل الله تعالى فرجه الشريف .
حسين شفائى
8/12/63
جهاد در اسلام
آيين نجات بخش اسلام كه تمام قوانين و احكامش در جهت رشد، ترقى وتكامل مادى و معنويت بشريت است . و هميشه پيروانش را به حركت به سوىكمال سفارش اكيد مى نمايد، براى فرد و جامعه اى كه با مانعى مواجه شوند، دستورىبراى شكستن سد و برداشتن مانع ، وضع نموده است ، تا در روند تكاملى انسان وقفه اىپيش نيايد، و آن دستور ((جهاد)) و مبارزه بى امان با هر نيرويى بازدارنده انسان از رشدو تكامل كه هدف آفرينش ‍ است ، مى باشد.
زيرا تنها وسيله و پديده اى كه با كمك و توسل به آن مى توان جلوعوامل مزاحم فردى و اجتماعى را گرفت ، و از گسترش فساد و ستم جلوگيرى نمود،بيدادگران را سركوب كرد، متجاوز را سر جايش نشاند، زنجير بردگى را بريد، حق وعدالت را برداشت و حقوق از دست رفته را باز گرفت ((جهاد)) است .
على عليه السلام مى فرمايد:
((اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه ، فتحه الله لخاصه اوليائه ، و هولباس التقوى ، و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه )) (10)
اما بعد، جهاد درى است از درهاى بهشت ، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خودگشودهه است ، جهاد لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداوند است .
آرى ، جهاد درى است كه هر كس آن شايستگى و لياقت را پيدا كند كه از آن در وارد شود،در اين محيط و جامعه اى بهشت گونه و زندگى شيرين توام با عزت ، قدرت ، آزادى ،وحدت و دور از ستم ، خشونتت ، تعدى ، نفاق ، تبعيض ، گناه و فسادشكل خواهد داد، و در جهان ديگر به بهشت برين كه جايگاه انبيا اوليا شهدا، مؤ منين ،مجاهدين ، متقين و مقربان درگاه پروردگار است ، راه خواهد يافت .
در وصيت به حسنين عليه السلام ، آنها را به مجاهدت سفارش مى فرمايد: ((و اللهالله فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنكم فىسبيل الله )) (11) خدا را، در مورد ((جهاد)) بااموال ، جانها، و زبانهاى خويش در راه خدا.
در خطبه ديگر مبارزه با گمراهان را لازم مى شمارد:
((اما بعد... فان جهاد من صرف عن الحق رغبه عنه وهب فى نعاس ‍ العمى والضلال اختيارا. فريضه على العارفين ، و انا قد هممنا بالمسير)) (12)
سراشيب نابينائى و گمراهى فرو افتاده ، بر رهروان حق لازم است ، ما كمر همت بسته ايم...
و در جاى ديگر حضرت جهاد را تعميم مى دهد و بر زن و مرد لازم مى داند كه جهاد مردها رابذل مال و جان ، و جهاد زن ها را صبر بر مشكلات وتحمل آنچه از جانب شوهردارى مى بينيد بيان مى فرمايد.
((كتب الله الجهاد على الرجال و النساء فجهادالرجل ان يبدل ماله و نفسه حتى يقتل فى سبيل الله و جهاد المراه تصبر على ماترى من اذىزوجها و غيرته )) (13)
خداوند جهاد را بر زن و مرد نوشته است ، جهاد مردها دادنمال و جان و پذيرفتن شهادت در راه خدا مى باشد.
جهاد زنان ، صبر بر مشكلات شوهردارى و غيرت شوهرش مى باشد. با توجه به اينكهتنها راهى كه مى تواند مانع تحقق يافتن آرزوهاى زورگويان و استعمارگران شود.((جهاد)) است ، حضرت مى فرمايد:
((و بادروا جهاد عدوكم )) (14)
به جهاد دشمنان خويش مبادرت ورزيد.
فلسفه جهاد
فلسفه تشريع جهاد در اسلام بدين جهت است كه بساط شرك بت پرستى ، فساد وتجاوز و بيدادگرى از جامعه و زمين بر چيده شود و امت مسلمان در سايه عدالت و آزادى ودر محيط دور از گمراهى ، تباهى تبعيض به زندگى توام با مهر و محبت و خلوص بسربرند.
قرآن مى فرمايد: ((و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين (15) الله )) با آنهاپيكار كنيد تا فتنه باقى نماند و دين مخصوص خدا گردد.
يعنى بر ملتى و امتى كه شرك و بت پرستى به عنوان آيين حاكم باشد، و در جامعه اىكه فساد و انحراف اخلاقى رايج شود، و ظلمت به جاى نور قرار گيرد، و باطن جايگزينحق گردد، اين دين يك نوع خرافه و اين انديشه يك نوع بيمارى فكرى است ، كه بايدبه هر قيمت شود آن را ريشه كن ساخت ، تا اين بيمارى به ديگران سرايت ننمايد.
در آيه ديگر به دنبال اذن جهاد، در بيان يكى از فلسفه هاى جهاد مى فرمايد:
((و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجديذكر فيها اسم الله كثيرا)) (16)
و اگر خداوند (با اذن جهاد) بعضى از آنها را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند. ديرها،صومعه ها، معابد يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويرانمى گردد.
بدين معنى كه اگر افراد با ايمان و فداكار، ستمگران و مستكبران را بهحال خودشان واگذارند و آنها هراسى و خوفى از مردم متدين نداشته باشند، اثرى ازديرها، صومعه ها، و مساجد نخواهد گذاشت ، زيرا ((معبدها جاى بيدارى است ، و محراب ميدانمبارزه و جنگ است ، و مسجد در برابر خود كامگان سنگر است )) و قهرا چنانچه دست يابندتمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.
و نيز ويران نمودن مساجد و معابد تنها با تخريب نيست ، و امكان دارد از راه غير مستقيم ،به وسيله فراهم ساختن سرگرمى هاى ناسالم ، يا با تبليغات سوء مردم را از مساجدمنحرف نمايند، و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه اىتبديل كنند. (17)
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
((فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم . الا ذلوا)) (18)
به خدا سوگند هر ملتى در درون خانه اش مورد هجوم قرار گيرد هتماذليل خواهد شد.
يعنى ملتى كه در زمان جنگ به سوى دشمن نشتابند و از رفتن به ميدان جهاد اجتناب كنندو مورد يورش دشمن قرار گيرند، شكست خواهند خورد وذليل و خوار خواهند شد، و ملتى كه با استقبال دشمن بروند و در برابر آنان سر سختىو مقاومت نشان دهند و ضربات كوبنده بر آنها وارد سازند پيروز مى گردند.
در خطبه اى ديگر، بارور شدن درخت دين را يكى از فلسفه ها و ثمرات جهاد مى شمارد.
((و لعمرى لو كنا ناتى ما اتيتم ما فام للدين عمود، و لا اخضر للايمان عود.))(19)
به جانم سوگند، اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه اى براى دين برپا نمىشد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد.
يعنى اگر ما هم ، چون شما از شركت در ميدان جهاد و ترس و هراس داشتيم و از مبارزه بادشمنان اسلام خوددارى مى نموديم ، نه از دين خبر بود و نه از اسلام اثرى .
و در نيايشى ، هدف و فلسفه توسل به جنگ و جهاد را چنين بازگو مى فرمايد:
((اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس ‍ شى ء منفضول الحطام ، وليكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك ، فيا منالمظلومون من عبادك ، و تقام المعظله من حدودك )). (20)

پروردگارا! تو مى دانى آنچه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى بهدست آوريم ، و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم ، بلكه به خاطر اينبود كه نشانه هاى از بين رفته دينت را بازگردانيم ، و صلح و مسالمت را در شهرهايتآشكار سازيم ، تا بندگان ستمديده ات در ايمنى قرار گيرند، و قوانين و مقرراتى كهبه دست فراموشى سپرده شده بار ديگر عملى گردد.
يعنى ، خداوندا!
تو خوب مى دانى و شاهدى كه ما نه براى غنايم جنگى و نه جهت حفظ رياست ، به سايهاسلحه پناه برديم و شمشير به دست گرفتيم ، كه هدف ما زنده نمودن ارزش هاىاسلامى ، برقرارى صلح و صفا مى باشد، تا ستمديگان آسوده خاطر و فارغبال زندگى نمايند، و دستوراتت كه از يادها رفته و به فراموشى سپرده شده است ،پياده گردد.
جهاد رمز عزت اسلام
آيين مقدس اسلام كه برنامه هايش در جهت عظمت اسلام و عزت مسلمين است و مى خواهد مسلمانها در برابر بيگانگان با عزت و آبرومند باشند، به پيروانش دستور مى دهد، كهچنانچه مورد تهديد و يورش اجانب قرار گرفتيد و حيثيت مكتب و يا خودتان به مخاطرهافتاد، به ((جهاد)) كه ((رمز عزت اسلام )) است ،متوسل گرديد.
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
((فرض الله الايمان ... و الجهاد عز اللاسلام .)) (21)
خداوند واجب فرمود ايمان را براى ... و جهاد را براى سربلندى اسلام .
و در مورد ديگر مى فرمايد:
((فانه ذروه الاسلام )). (22)
((جهاد)) قله مرتفع اسلام است .
آرى ، به حق ، اسلام در مدت كوتاه به وسيله ((جهاد)) به قله عظمت و مسلمين به سبببرخوردار بودن از روحيه مبارزه ، به اوج شكوه و عزت رسيدند و بر ديگران سرورىنمودند، ولى با كمال تاءسف به مرور زمان ايناصل اسلامى را فراموش كردند و اين ويژگى را از دست دادند، و رفته رفته علاوه براز دست رفتن سيادت شان ، به ظلم پذيرى تن دادند و به ستم كشى خو كردند و درنتيجه با از دست دادن اراده و شخصيت خويش ، به اسارت جسمى ، فكرى و فرهنگىبيگانگان درآمدند و عقب مانده و بى سواد نگه داشته شدند.
و در خطبه اى كه به تفصيل از ((جهاد)) سخن مى گويد، خوددارى از آن را مايه ذلت وبدبختى مسلمان ها مى خواند:
((فمن تركه رغبه البسه الله ثوب الدل ، و شلمه البلاء، و ديث بالصغار والقماءه و ضرب على قلبه بالاشهاب و اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منعالنصف )) (23)
مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس بر تن آنها مى پوشاند و بلا به آنانهجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييعجهاد، حق آنها پايمال مى شود و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالتمحروم مى شوند.
و در خطبه اى كه امام عليه السلام هنگام بسيج مردم به سوى لشكريان معاويه ايردنموده است ، خطاب به كسانى كه ترسو و زبون بودند و از رفتن به ميدان رزم و جهادهراس داشتند، مى فرمايد:
((اف لكم ! لقد سمئت عتابكم ! ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا؟ وبالذل من العز خلفا؟ اذا دعوتكم الى جهاد عدوكم دارت اعينكم )) (24)
نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش كردم خسته شدم ! ايا به جاى زندگى (لذت بخش) آخرت به زندگى موقت دنيا راضى گشته ايد؟ و به جاى عزت و سر بلندى ، بدبختى و ذلت را برگزيده ايد؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمن دعوت مى كنم چشم تاناز ترس در جام ديده دور مى زند. يعنى ، شما كه به سخنان و نصايح من كه خواهانسربلندى و سعادت شما و عظمت اسلام هستم گوش نمى دهيد، و از رفتن به ميدان رزم وجهاد كه ضامن عزت و شرف شما است ، به خاطر بزدلى و غرق در زندگى ، سرپيچىمى نمائيد، و در نتيجه ذلت و خوارى دامن گيرتان خواهد گشت ، سزاوارنفرين مى باشيد.
جهاد وسيله تقرب به خدا
بدون ترديد همانگونه كه انجام بسيارى از اعمالعبادى از روى اخلاص ‍ مانند نماز، روزه و حج و... روح انسان را به سوى رشد وتكامل سوق مى دهد و انسان را تزكيه مى كند و به خدا نزديك مى نمايد، جهاد نيزمبارزانى را كه با ميل و رغبت و عشق و علاقه از متعلقات ، شكوفه ها، جلوه ها و مظاهردرخشان دنيوى دست مى كشند و خانه و كاشانه و زن و فرزند را جهت هدفى الهى وبزرگ ترك مى كنند، به مقام پروردگار و عالى ترين مرتبه انسانى بالا مى برد.
زيرا مجاهدان و رزمندگانى كه براى دريدن تارهاى شرك و زدودن زنگارهاى كفر وبرپا داشتن كلمه توحيد و پاسدارى از اسلام و قرآن ، و يا به جهت سر كوبى ستمگران و متجاوزين و نجات از قيد اسارت مى جنگند،عمل كنندگان به سخت ترين فرمان پروردگار هستند.
پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله فرموده :
((افضلالاعمال احمزها)) (25)
بهترين عمل دشوارترين آن مى باشد.
و اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
((افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه )) (26)
برترين اعمال آن است كه در عين عدم تمايل ، خويشتن را بر انجام آن وادار كنى .
لذا يكى از راه هاى تقرب به پروردگار، مبارزه در راه خدا و ((جهاد فىسبيل الله )) است ، على عليه السلام مى فرمايد:
((ان افضل ما توسل به المتوسلين الى الله (سبحانه و تعالى ) الايمان بهبرسوله و الجهاد فى سبيله )) (27)
برترين وسيله اى كه متوسلان مى توانند با آن به سوى خداوند تقرب جويند: ايمانبه او پيامبر او است و همچنين جهاد در راه او.
يعنى بهترين وسيله و راهى كه مى تواند انسان دلباخته به مقام قرب ((الله )) را به اونزديك نمايد. پس از ايمان به پروردگار، و بعد از تمسك وتوسل به رسول خدا صلى الله عليه و آله واهل بيت عليه السلام جهاد و مبارزه در راه خدا مى باشد.
مجاهد و پيكارگرى كه با جهاد و از خود گذرى خود، سعى و تلاش مى كند دستوراتالهى را پياده كند، يا از آن پاسدارى نمايد، و در اين راه از همه چيز و همه كس صرفنظر مى كند، و تمام همش انجام مسووليت شرعى اش است ، بدون ترديد پيشگاه بارىتعالى مقام و منزلت عالى دارد.
و در خطبه ديگر مى فرمايد:
((ايها الناس .... استعدو للمسير الى عدو، فى جهاده القربه الى الله و دركالوسيله عنده )) (28)
اى مردم ! براى رويارويى با دشمن آماده شويد، چه جهاد با آنها راهى است براى نزديكىبه پروردگار و منزلت يافتن در نزد وى .
مقام مجاهد
رزمندگان و مجاهدانى كه با تجاوز گران مى جنگند و آنها را در هم مى كوبند، يا براىباز گرفتن حقوق از دست رفته خود و ملتش فداكارى مى كنند، يا به جهت قطع زنجيربردگى ، رهائى از قيد اسارت و رسيدن بهاستقلال و آزادى دست به اسلحه مى برند و جان بر كف جهاد و مبارزه مى نمايند، ازديدگاه اسلام داراى مقام ارجمند و عالى مى باشند:
((و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نوثيه اجرا عظيما)) (29)
و آن كس كه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد پاداش بزرگى به اوخواهيم داد.
سرنوشت مجاهدانى كه عاشقانه و آگاهانه به ميدان رزم شتافته اند، و در راه خدا مبارزهمى نمايند از دو حال خارج نيست ، يا شهيد مى شوند و يا با در هم كوبيدن دشمن ، بر اوپيروز مى گردند، و در هر صورت از پاداش بزرگ الهى بهرمند مى شوند.
در آيه ديگر مى فرمايد:
((لا يستوى القاعدون من المومنين غير اولى الضرر و المجاهدون فىسبيل الله باموالهم و انفسهم ، فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجه)) (30)
افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد بازداشتند با مجاهدانى كه در راهخدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند، خداوند مجاهدانى را كه بامال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برترى بخشيده ...
آيه ديگر از مقام ارجمند مبارز در راه خدا چنين دفاع مى كند:
((اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن امن بالله و اليوم الاخر و جاهد فىسبيل الله لا يستون عند الله 99 (31)
ايا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و آيباد ساختن مسجد الحرام را همانند (كار) كسى قرارداديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد كرده است (اين هر دو) هرگز نزدخدا مساوى نيستند.
در شان نزول اين آيه آمده كه : ((شيبه )) و ((عباس )) هر كدام بر ديگرى افتخار مىكردند و مشغول گفتگو بودند كه على (عليه السلام ) نزدشان رسيد، و پرسيد به چهچيز افتخار مى كنيد؟
((عباس )) گفت : امتياز من مساءله آب دادن به حجاج خانه خدا است .
((شيبه )) گفت : تعمير كننده مسجدالحرام (و كليد دارخانه كعبه ) هستم .
على عليه السلام فرمود: با اينكه از شما حيا مى كنم ، بايد بگويم : افتخار من كه جهاددر راه خدا است و باعث ايمان آوردن شما شد بر افتخار شما ترجيح دارد.
((عباس )) خشمناك برخاست و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله شتافت (بالحن شكايت )گفت : يارسول الله ! من حقيقتى را بيان كرده ام و چه باك دارد اگر از سخن حق ناراحتگردد.
جبرئيل بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهنازل شد و اين آيه را آورد تا براى آنها بخواند.
((اجعهلتم سقاية الحاج ...)) (32)
در بيان مقام و منزلت رزمندگان اسلام ايات بسيارى وجود دارد كه ما به آوردن همين چندآيه بسنده مى نمائيم و براى اينكه مطلب جامع تر باشد چند حديث و روايتى ردر اينموضوع نيز مى آوريم :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
((اخبرنى جبرئيل بامر قرت به عينى و فرح به قلبى ،قال : يا محمد من غزى من امتك فى سبيل الله فاصابه قطره من السما اوصداع ، كتب اللهله شهاده يوم القيامه )) (33)
به من خبر داد ((جبرئيل )) به امرى كه چشمم روشن و دلم شاد شد، كه اى محمد! هر كس ازامت تو در راه خدا جهاد كند، و در اين مبارزه و پيكارتنها قطره آبى از آسمان بر او اصابتكند، يا سر درد شود، خداوند متعال در روز رستاخيز مقام شهيد نصيب او مى گرداند.
اينكه به خاطر برخورد قطره آبى و يا مبتلا شدن به درد سر، به جهاد گران ((فىسبيل الله )) مقام شهيد اعطا مى شود، پيدا است كه مقام جانبازان و معلولين ميدان رزم و يابه خون خفتگان معركه جهاد، چه اندازه عالى است .
و اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
((و من انكره بالسيف لتكون كلمه الله هى العليا و كلمه الظالمين هى السفى فذلكالذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين )) (34)
و آنكس كه با شمشير براى بزرگداشت نام خدا و سركگونى ظالمان به مبارزه برخيزداو به راه هدايت راه يافته و بر جاده حقيقى گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است .
آرى ، چه كسى از آن رزمنده سلاح به دوش فداكار، كه به جهت اعتلاى كلمه ((الله )) ونابودى زورگويان با آنها در ستيز است . و جز براى پياده نمودن دستورات الهى نمىانديشيدند و غير از نجات ستمديدگان از زير سلطه ستمگران هدفى ندارد، به راه راستو ((صراط مستقيم )) هدايت يافته و قلبش از نور حق روشن شده است ؟
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((ثلاثه دعوتهم مستجابه احدهم الغازى فىسبيل الله فانظروا كيف تخلفونه )) (35)
سه طائفه اند كه دعاى شان مستجاب مى گردد، يكى از آن سه دسته ، مجاهد در راه خدااست ، پس بينيد چگونه پشت سرش با او رفتار مى كنيد.
يعنى بنگريد، به رزمنده اى كه پيشگاه پروردگار اين قدر مقام و منزلت دارد كهخواسته اش رد نمى شود، هنگامى كه او در جبهه است ، شما پشت سر و در غيابش با وى وبستگانش چگونه عمل مى نمائيد، ايا با نوازش و سركشى از خانواده و بستگانش روحيهاش را در معركه نبرد تقويت مى كنيد، يا با اذيت و آزارفاميل و دودمانش سبب شكستن روحيه اش مى گرديد. آيا از او به نيكى ياد مى نمائيد، ياتهمت و بر چسب و حرف مى زنيد.
اذن جنگ
جنگ از سويى توام با فدا شدن ، خرابى ، زيان ، تلفات ، خسارات مالى و جانى وايجاد مشكلات ، و از جانب ديگر گاهى سرنوشت كشور،استقلال ميهن و حفظ مكتب در گرو آن و مبارزه بى امان با دشمنان قسم خورده اسلام و كشورمى باشد.
لذا اجازه يا فرمان جنگ كار آسان و ساده نيست و از دست هر كس ، جز فرماندهكل قوا يا شوراى عالى دفاع يا شوراى نظامى ساخته نمى باشد، و آنها نيز بايدفرمان دادن جنگ شان روى يك مبنا و با دقت و مطالعه صورت پذيرد كه وقتى كه جنگ رايك تكليف شناخت و ضرورت يافت ، قاطعانه و به دور از ترديد براى محو و نابودىدشمن فرمان جنگ دهند. چنانچه على عليه السلام چنين كرد.
اميرالمؤ منين عليه السلام كه اسطوره تقوى ، الگوى ايثار و مظهر عدالت است كه خودمى فرمايد:
((و الله لو اعطيت الاقاليم البسعه بما تحت افلا كها على ان اعصى الله فى نملهاسبلها جلب شعيره ما فعلته )) (36)
سوگند به خدا اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمان هاى آنها است به من دهند براىاينكه خدا را درباره مورچه اى كه پوست جوى از آن بر بايم ، نافرمانى نمايم نمى كنم.
على عليه السلام با اين صفات ، هنگامى تشخيص مى دهد كه حفظ نظام اسلامى ، اجراىحدود و پياده نمودن احكام الهى ، جلوگيرى از لغزش امت به انحراف ها، پاسدارى وحراست از وحدت امت اسلامى ، در گرو ريشه كن نمودن : پيمان شكنان (ناكثين )، از حق دستبرداشته ها (قاسطين )، و از دين بيرون رفته ها (مارقين ) است ، اذن جنگ و فرمان تار ومار نمودن آنها را مى دهد، و خود به اين كار اقدام وعمل مى نمايد و بعض پيروانش را كه تعليل وتعلل مى كند، و از قتل آنها سرباز مى زند و شانه خالى مى كند، نكوهش مى فرمايد وبارها در خطابه ها، نامه ها و جلسات ، لشكرش را دعوت به جنگ و مبارزه بى امان باآنها مى نمايد:
((و لكنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطيع المريب ابدا حتىياتى على يومى )) (37)
من همواره به كمك انسان حق طلب ، اعراض كنندگان از حق را، و با انسان حق شنو كه مطيعوظايف الهى است ، گنهكار آشوب گر را خواهم كوفت تا آنگاه كه واپسين روز حياتمفرارسد.
در جاى ديگر چنين جنگ را امضا مى فرمايد:
((فان ابوا اعطيتهم حد السيف و كفى به شافيا منالباطل و ناصرا للحق )) (38)
اگر از عدل و داد امتناع بورزند لبه شمشير بر آنان عرضه خواهم كرد، اين شمشيردواى شفابخش بيمارى باطل گرايان است و ياور حق .
يعنى براى مبتلايان به مرض باطل گرائى ، داروى بهتر از ((اسلحه )) نيست . و براى((حق )) ياوران و نصرت كنندگانى نيرومندتر از ((شمشير)) وجود ندارد.
و در خطبه ديگر خطاب به لشكريانش اعلام مى دارد كه در برابرباطل گرايان و منحرفين از سبيل الله بدون كوچكترين اغماض وسهل انگارى خواهم جنگيد و از آنها مى خواهد كه نيز مردانه مبارزه نمايند و چنين مىفرمايد:
((و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان ، فاتقواالله عباد الله و فروا الى الله من الله ، و امضوا فى الذى نهجه لكم ، و قوموا بماعصبه بكم ، فعلى ضامن لفلجكم اجلا ان لم تمنحوه عاجلا)) (39)
به جان خودم سوگند در جنگيدن با كسى كه مخالفت حق كرده و در راه ضلالت و گمراهىقدم نهاده است مساحمه و سستى نمى كنم ، پس اى بندگان خدا از خدا بپرهيزيد و از خدابه سوى خدا بگريزد و در راه روشنى كه جلو شما قرار داده برويد و قيام كنيد بهچيزى كه مكلف نموده است شما را، پس اگر در دنيا رستگار نشديد على ضامن پيروزى ورستگارى شما در آخرت است .
امام عليه السلام در قسمت ديگرى از سخنانش كه هنگام بيرون رفتن براى پيكار بااهل ((بصره )) بيان فرموده ، اينگونه اجازه نابودى فتنه اندازها را داده اند:
((و الله لقد قاتلتم كافرين و لا قاتلنهم مفتونين و انى لصاحبهم بالامس ‍ كما اناصاحبهم اليوم )) (40)
سوگند به خدا در آن هنگام كه قريش در كفر غوطه ور بودند، با آنان به پيكار برخاستهه ام و امروز هم كه منحرف شده و فساد به راه انداخته اند، باز پيكار خواهم كرد، منهمان شخص هستم كه ديروز رويارويشان بودم و امروز هم در برابر شان ايستاده ام .
همانگونه كه ديروز كافر بودشان آنها را بر مى انگيخت با اسلام بجنگد، كه پاسخدتندان شكن داديم ، امروز كه با شعار مسلمان بودن ، دست به توطئه و فساد مى زنندبه سزاى اعمالشان مى رسانم .
در خطبه ديگر، هنگام قرار گرفتن بر سر دوراهى : ذلت و كفر ورزيدن به دستور وآئين پيامبر، يا جنگ . كه پس از مطالعه و در نظر گرفتن جوانب مساءله ، و رد خطر ديدناصل نظام و اساس اسلام ، جنگ را انتخاب و ترجيح مى دهد، مى فرمايد:
((و لقد ضربت انف هذا الامر و عينه و قلبت ظهره و بظنه فلم ارلى فيه الاالقتال او الكفر بما جاء محمد صلى الله عليه و آله )) (41)
من بينى و چشم اين امر را زدم و پشت و روى آن را گرداندم (همه سطوح و ابعاد غائله شامو كاخ نشين آن را بررسى و تحقيق نمودم ) در نتيجه جز تخيير ميان دو موضوع نديدم : يانبرد با آن طغيانگر فرعون صفت و يا كفر به آنچه كه محمد صلى الله عليه و آله آوردهاست .
و نيز در جاى ديگر با اشراه به ضرورت جنگ مى فرمايد كه جوانب موضوع را بررشىنمودم . راهى كه به سوى سعادت و فلاح رهنمائى نمايد جز جنگ نيابيدم چه اينكه لطمهناشى از ديگرى با دشمن آسانتر از عذاب و عقاب اخروى است .
((فما وجدتنى يسعنى الا قتالهم و الجود بما جاء به محمد صلى الله عليه و آلهفكانت معالجه القتال اهون على من معالجه العقاب و موتات الدنيا اهون على من موتاتالاخره )) (42)
هيچ چاره اى كه براى من امكان داشت نيافتم مگر اينكه يا با آن تبهكاران به نبرد برخيزم يا آنچه راكه محمد صلى الله عليه و آله آورده است منكر شوم ، براى من گلاويزىجنگ و كارزار آسانتر از گلاويزى با كيفر الهى بود و كرگ و شكست دنيا برايم از مرگو سقوط در سراى آخرت آسانتر است .
و هنگامى كه تشخيص مى دهد كه جنگ راه گشاى موانع پياده شدن برنامه اسلامى ، حافظضوابط اسلام و بازدارنده امت از لغزش در انحراف و فساد است ، به جنگ و مبارزه عشقمى ورزد كه خود قسم ياد مى كند.
((والله لا نا اشوق الى لقائهم منهم الى ديارهم )).(43)
سوگند به خدا من به روياروئى با آن دشمنان مشتاق ترم از اشتياق آنان به سرزمين وديار خود.
در خطبه ديگر مشاهده مى نمائيم كه حضرتش از جنگ با دسته هاى سه گانه (قاسطين ،ناكثين و مارقين ) كه چه آگاهانه يا ناآگاهانه در صدد تضعيف و براندازى حكومتعدل على (عليه السلام ) بودند سخن مى گويد كه خود درس و اجازه پيكار با اين سهدسته است ، و در عين حال مى آموزد كه راه نجات از دسيسه و توطئه اين گونه عناصر،جنگ و ريشه كن كردن آنها، است :
((الا و قد قطعتم قيد الاسلام ، و عطلتم حدوده ، و امتم احكامه الا و قد امرنى اللهبقتال اهلى البغى و النكث و الفساد فى الارض : فاما الناكثون فقد قاتلت ، و اماالقاسطون فقد جاهدت ، و اما المارقة فقد دوخت )).(44)
آگاه باشيد رشته اسلام را گسيختيد و حدود آن رامعطل كرديد و احكام آن را از بين برديد، بدانيد خداوند مرا به جنگ با ستمگران ، و پيمانشكنان و تباهكاران در روى زمين ، امر فرموده : پس با پيمان شكنان (اصحابجمل : طلحه و زبير و... به عبارت ديگر: ناكثين ) جنگيدم ، و با آنان كه دست از حقبرداشتند (قاسطين ) جهاد كرده زد و خورد نمودم ، و بر آنان كه از دين بيرون رفتند(خوارج نهروان و مارقين ) خشم نموده زبون و خوارشان كردم .
و در رابطه با خوارج ، طغيان گران و قيام كنندگان عليه حكومت اسلامى كه مى خواستندنظام اسلامى را از بين برند يا به وسيله ايجاد جنگ ، مشكلات و گرفتارى ، رژيم راتضعيف نمايند، امام (عليه السلام ) به بعضى از سرداران لشكر خود (عثمان ابن حنيف )مى نويسد: اگر برگشتند و هدايت شدند كارشان نداشته باش ، و اگر مساءله به جنگ ومبارزه مسلحانه كشيده شد، به كمك ملت رسالتت را انجام ده و ريشه كن شان نما:
((فان عادوا الى ظلل الطاعة فذاك الذى نحب ، و ان توافت الامور بالقوم الىالشقاق و العصيان فانهد بمن اطاعك الى من عصاك و استغن بمن انقاد معك عمن تقاعس عنك)).(45)
پس اگر به سايه اطاعت و فرمانبردارى برگشتند، آن همان است كه ما دوست مى داريم واگر كارها، ايشان را به دشمنى و نافرمانى كشاند (آماده نبرد و جنگ شدند) پس با كمككسى كه فرمان تو را مى برد و پيروى مى نمايد، برخيز (قيام و جنگ كن ) با كسى كهفرمانت را نمى برد، و با كسى كه پيرو تو مى باشد بى نياز باش از آنكه از يارى ومساعدت تو خوددارى مى نمايند.
امام (عليه السلام ) هنگامى كه ((معقل ابن قيس رياحى )) را كه از ياران آن حضرت بود،به عنوان فرمانده سه هزار سرباز تعيين نمود تا به سوى شام بفرستد، مطالب مفيد وسودمند درباره تاكتيكهاى جنگى و... بيان داشت و در ضمن سفارش فرمود كه متوجهباشيد و دقت لازم را از دست ندهيد كه خداى نكردده افراد بى گناه يا كسانى را كه باشما در حال جنگ نيستند، به قتل برسانيد:
((لا تقاتلن الا من قاتلك )). (46)
جنگ مكن مگر با كسى كه با تو بجنگند.
يعنى ضمن اجازه جنگ ، متوجه باش دشمنى و كينه دشمن باعث ستم و سبب ظلم بر خصمنگردد و عدالت را در ميدان جنگ رعايت نما.
امام (عليه السلام ) در پاسخ نامه برادرشعقيل كه شنيده بود: حضرت شكست خورده و يارانش وى را رها نموده ، و امام در صحنهسياست و در ميدان جنگ تنها است مى نويسد:
((و اما ما ساءلت عنه من راءيى فى القتال ، فان راءيىقتال المحلين حتى القى الله لايزيد نى كثرة الناس حولى عزة ، و لا تفرقهم عنى وحشة، و لا تحسبن ابن ابيك - و لو اسلمه الناس - متضرعا متخشعا و لا مقرا للضيم واهنا و لاسلس الزمام للقائد و لا وطى الظهر للراكب المقتعد)).(47)
و آنچه از راءى من درباره جنگ پرسيدى ، پس انديشه من جنگ با كسانى است كه جنگ بامرا جايز (و حلال ) مى دانند تا اينكه به خدا پيوندم ، انبوه جمعيت و زيادى مردم گرد واطراف من بر عزت و ارجمنديم ، و پراكندگى ايشان از من خوف و ترسم را نمى افزايد،و پسر پدرت را گمان مدار - هر چند مردم او را رها كنند و تنهايش گذارند - خوار وفروتن باشد، و نه رونده زير بار زور از سستى و ناتوانى ، و نه سپارنده مهار بهدست كشنده ، و نه پشت دهنده براى سوارى كه بر آن سوار شود.
آنچه كه از اين نمونه ها استفاده مى شود آن است كه وقتى شرايط براى جنگ وقتال آماده شد، ديگر نبايد هيچ گونه مماشات نمود و بى درنگ با اطمينان و اعتماد بهنفس به داخل معركه شد و در اين راه ثابت قدم و بدونتزلزل براى از بين رفتن فتنه و فساد بايد شمشير كشيد و يا دست به ماشه تفنگبرد.
ارتش و سپاه
حفظ و پاسدارى از ميهن و حراست از خاك ، ناموس ، شرف واستقلال ، يكى از وظايف سنگين و مهم دولت و ملت است كه اين رسالت خطير و كار عظيمنياز مبرم به سازماندهى و تشكيلات نيرومند، و ارتش قوى و آموزش ‍ ديده فنون و تاكتيكهاى جنگى و دفاعى دارد، تا اين سپاه منظم و تعليم يافته با تخصص رزمى در سايهتعهد و تعبد به مكتب اسلام ، بتوانند در مواقع لازم و هنگام هجوم لشكر بيگانه و يورشارتش اجانب ، حملات و خطرات دشمن را دفع و از تهاجم و پيشروى آنها جلوگيرى وشرشان را از سر مردم كوتاه نمايد و حافظ حدود و مرز ميهن و كشور باشد. لذا امام(عليه السلام ) در تعريف سربازان مى فرمايد:
((فالجنود باذن الله حصون الرعية ، و زين الولاة ، و عز الدين وسبل الامن ، و ليس تقوم الرعية الا بهم ، ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم منالخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم ، و يعتمدون عليه فيما يصلحهم و يكون من وراءحاجتهم )).(48)
پس سپاهيان به فرمان خدا براى رعايت دژها و قلعه ها و زينت و آراستگى حكمرانان وعزت دين و راههاى امن و آسايش براى سپاهيان نيست مگر به خراج كه خدا براى ايشان ، ونظام آسايشى براى به جنگ با دشمنان شان توانا مى گردند ، و به آن در اصطلاحكار خود اعتماد مى نمايند و آن هنگام حاجت و نيازمندى ايشان به كار مى رود.
در تمام كشورها و در همه جنگ ها كه در جهان به وقوع پيوسته ثابت شده كه : اگر چهحسن تدبير مقامات عالى رتبه مملكتى و ايستادگى ، كمك ، پشتيبانى و روحيه كلت درسرنوشت جنگ نقش چشم گير دارد، ولى توان رزمى ، ايثار، مقاومت ، تلاش و فداكارىارتش و سپاه است كه دخالت مستقيم و تعيين كننده در سرنوشت جنگ دارد و جنگ را به نفعيك طرف درگير خاتمه مى بخشد.

next page

fehrest page