بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیره و سخن پیشوایان, آیة الله سید رضا صدر   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - پيشوايان
     02 - پيشوايان
     03 - پيشوايان
     04 - پيشوايان
     05 - پيشوايان
     06 - پيشوايان
     07 - پيشوايان
     08 - پيشوايان
     09 - پيشوايان
     10 - پيشوايان
     11 - پيشوايان
     12 - پيشوايان
     13 - پيشوايان
     14 - پيشوايان
     15 - پيشوايان
     16 - پيشوايان
     17 - پيشوايان
     18 - پيشوايان
     19 - پيشوايان
     20 - پيشوايان
     21 - پيشوايان
     22 - پيشوايان
     23 - پيشوايان
     24 - پيشوايان
     25 - پيشوايان
     fehrest -
 

 

 
 

امام پنجم

محمد باقر(ع)

امام محمد باقر(ع)تقريبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعاليت پيشوايان‏را،بنابر تقسيمى كه دربحث از مراحل فعاليت امامان كرديم و آن را ادامه‏داديم،تشكيل مى‏دهد.

بالجمله اگر پيشوايان مرحله نخستين وظيفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف،و مصونيت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشيدند،كوششهاى پيشوايان مرحله دوم با فعاليت امام باقر(ع)آغاز گرديد و برترى‏فعاليت آن بزرگوار اين بود كه به توده شيعه شكلى تفصيلى و خاص داده و آن‏را به حركت در آورد،البته در چهار چوب تفصيلى مختص بخود.اين توده‏شيعى،به عنوان توده مؤمن و نگاهدارنده خط حقيقى اسلام شناخته ميشد و به‏عبارت ديگر همه كوشش امام اين بود كه به شيعه شكلى مخصوص بدهد وخصوصيات آنرا مشخصكند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خطحقيقى اسلام بشناساند.

تفاوت ميان اين دو مرحله آن بود كه پيشوايان مرحله نخستين معناى‏تشيع را در نطاقى تنگ و مخصوص آشكار كردند زيرا آنان به چاره‏گرى هدف‏مهم خود يعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حاليكه‏پيشوايان مرحله دوم،بخصوص امام باقر(ع)فراز آمدند تا شيعه را بشكل حقيقى‏آن در آورند و در سطح عام،چهار چوبى تفصيلى و دربرگيرنده به گروه‏شيعه بدهند و برنامه‏اش را تنظيم كنند.معناى اين سخن آن نيست كه پيشوايان‏مرحله نخستين براى ظاهر ساختن توده شيعه كارى نكردند،بلكه فعاليت آنان‏در اين زمينه فعاليت ثانوى و ايجاد نظم مخصوص بود و اين فعاليت در سطحى‏خاص توسط امام على(ع)صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عمار بن ياسر و مالك اشتر وديگران از شيعيان او بودند.

نظر امت نسبت به امام باقر(ع)

آمدن امام(ع)مقدمه‏اى بود براى اقدام به وظايف دگرگونسازى‏امت.زيرا امت،او را فردى منحصر از فرزندان كسانى مى‏شناخت كه جان‏خود را فدا كردند تا موج انحراف كه نزديك بود معالم اسلام را از ميان ببردمتوقف گردد.پس،آنان ازينرو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند كه حكامى‏كه به نام اسلام حكومت ميكنند،از تطبيق اسلام با واقعيت آن به اندازه‏اى‏دورند كه مفاهيم كتاب خدا و سنت رسول اكرم(ص)در يك طرف قرار داردو آنحاكمان منحرف در طرف ديگر.

وظيفه كشف سرپرست‏حاكمان و واقعيت منحرف آنان و نشاندادن‏دورى آنان از اسلام از وظايف پيشوايان مرحله نخستين بود و از خلال مساعى‏و فداكارى آنان،آن وظيفه انجامگرفت و آن مهم تحقق يافت.

اينك امام باقر(ع)بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى‏مسلمانان آشكار سازد كه چنان امورى كه تحقق يافته است و آن قربانيها و فداكاريهاى بزرگ،مجرد اعمال دلخواه نبود كه عده‏اى براى پيروزى اسلام‏به آن برخاسته باشند و غيرت و حميتى كه نسبت به اسلام داشته‏اند آنان رابرانگيخته باشد.بلكه آن فعاليتها،صورت منحصر فعاليتهائى است كه با آن‏مواجه شده‏اند تا بنيان توده‏اى آگاه را پى افكنند كه به اسلام،ايمان صحيح وآگاهانه داشته باشند.چنين توده‏اى را،معالم و منطق و شرايط مخصوصى است‏و بايد داراى ديدىمتمايز باشند كه آن را در شئون گوناگون حيات اسلامى‏بكار برند.

اينجا امكان يافت كه كوششهاى امام باقر(ع)به فزونى روى گذاردتا آنچه نياكان گذشته او(ع) آغاز كردند،بنيان گذارد و از دستاوردهايى كه‏درين ميدان به آن صورت تحقق بخشيدند،فايده برد.

پس،خط تاريخى كه با فداكاريها و كوششهاى امامان مرحله نخستين‏تجسم يافته بود،براى امام باقر(ع)و نزد امت اسلام مكان و منزلتى والاايجاد كرد و ما اين منزلت و مقام را از خلالمسلمات بسيار تاريخ مى‏شناسيم.

هشام خليفه وقتى به امام(ع)اشارت ميكند و مى‏پرسد كه اين شخص‏كيست؟به او ميگوينداو كسى است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند.

اين شخص امام عراق است.

در روايت‏حبابة الوالبيه آمده است كه گفت:«در مكه مردى را ديدم‏كه بين‏«باب‏»و«حجر»بر بلندى ايستاده بود..مردم پيرامون وى انبوه شده‏بودند و در مشكلات خود ازو نظر ميخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر اوميگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد.آنگاه‏برخاست و ميخواست رهسپار شود كه يكى با آوائى آهسته بانك برآورد كه‏هان،اين نور درخشان...و جمعى نيز كه ميگفتند اين كيست؟جواب شنيدندكه او محمد بن على باقر،امام محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب‏عليهم السلام است. از ابرش روايت است كه وقتى هشام به امام باقر(ع)اشاره كرد و گفت‏اين كيست كه مردم عراقپيرامون او گرد آمده‏اند و ازو پرسش ميكنند؟گفت:

اين پيمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن.پس مساله‏اى‏را كهنميدانست از او پرسيد.

در موسم حج،از عراق و خراسان و ديگر شهرها هزاران مسلمان ازاو فتوى ميخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسيدند و اين امردليل آن بود كه او در دل توده‏هاى مردم جاىداشت.اين واقعه اندازه نفوذوسيع او را در قلوب توده‏هاى مردم نشان ميداد.

از سوى فقيهان بزرگ كه وابسته به حوزه‏هاى فكرى و علمى بودند،مسائل دشوار در محضراو مطرح و گفتگوهاى بسيار با امام(ع)بعمل آمد.

ازو پاسخ ميخواستند تا ويرا در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم به خاموشى‏وا دارند.كسانى بودند كه از شهرى به شهرى سفر ميكردند تا ازو(ع)پرسش‏كنند و در محضرش سؤالى طرح نمايند.همه اين امور به اين معنى اشارت‏ميكند كه در برنامه امام(ع)دقت بسيار به كار رفته بود و مردم او را دوست‏ميداشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و اين امردر بسيارى از شهرها واكنش پديد آورده بود.از پاره‏اى از نصوص چنين‏استنباط ميشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسيمات گروهى‏و قبيله‏اى بود.نه اينكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت.بلكه اگر گروههاى جديدى به اسلام ميگرويدند،آنان نيز به رهبرى‏او معترف بودند و روحا با وى پيوند داشتند.با وجود اين كه كشت و كشتارنژادى و قبيله‏اى در مدت خلافت امويان بين قبيله‏«مضر»و«حمير»شعله‏ور بود،با اينهمه مى‏بينم،اهل هر دو قبيله،ياران امام(ع)بودند.چندانكه شاعران‏رسمى شيعه از هر دو سوى مانند فرزدق تميمى مغيرى و كميت اسدى حميرى‏در دوستى امام(ع)و اهل بيت اتفاق داشتند. اين اندازه عاطفه توده‏اى و نفوذ وسيع،امام باقر(ع)را وارث كوششهاوفداكاريهائى كرده بود كه در اعمال پيشوايان مرحله نخستين تجسم يافته بود.

آن كوششها و فداكاريها،به پيشوايان آن مرحله فرصت داد تا به بيان‏و ارائه چهار چوبتفصيلى و واضح تشيع پردازند.

امام(ع)نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود

گفتيم كه وظيفه مهم امام(ع)درين مرحله،روياروئى با توضيح تفصيلى‏چهار چوب تشيع بود و نشان دادن صفات مميز و برجسته آن بوسيله توسعه ونشر مفاهيم مكتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسيعتر،تا توده‏مردم را از حيث چون و چند پرورش دهند و اسلامحقيقى را مجسم سازند وبراى همه شئون زندگانى چاره جوئى منطقى اسلامى بينديشند.

از دو راه امكان داشت كه امام باقر(ع)درين زمينه براى تحقق بخشيدن‏به وظايف تاريخىخود اقدام فرمايد:

اول:راه گسترده آموزش از درون حوزه خود كه آنرا به همين منظورتاسيس كرده بود. همچنين براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏آداب آن،حوزه مزبور را بنا كردهبود.

امام باقر(ع)در عصر خود،در مورد علوم اسلامى،مرجع يگانه جهان‏اسلام بود و علماى عصر اودر برابر وجود مقدسش(ع)،فروتنى مى‏نمودند (1)

و اين معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او.

حوزه او براى صدها دانشمند و محدث كه تربيت كرده بود پايگاهى بود.

جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد».و محمد بن مسلم گويد: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(ع)مى‏پرسيدم‏تا جائيكه سى هزار حديثازو سؤال كردم.» (2)

ابن شهر آشوب از بقاياى اصحاب و تابعين برجسته و بزرگان و فقيهان‏اسلام بود.او از كسانىكه از امام روايت كرده‏اند،عده‏اى بسيار را مى‏شمارد.

از صحابه،جابر بن عبد الله انصارى و از تابعين،جابر بن زيد جعفى و كيسان‏سختيانى و از فقيهان،ابن مبارك و زهرى و اوزاعى و ابو حنيفه و مالك وشافعى و زياد بن منذر و از مصنفان،طبرى و بلاذرى و سلامى و خطيب بغدادى‏در تاريخ نويسى.

دوم:از راه روبروئى امت با اين چهار چوب.تقريبا در زندگى پيشوايان(ع)،نخستين بار بود كه مفهوم تشيع به اعتبار اينكه عقيده گروهى آگاه است،تمركز مى‏يافت و شكل روشن ميگرفت و حدود آن عقيده مرزبندى ميشد.تشيعى‏كه در تفسير اسلام،طريقى خاص داشت و ناچار بايددر همه راه‏هاى جامعه‏اسلامى انتشار يابد.

امام(ع)شيعيان خود را با چنين سخنانى توصيف مى‏فرمايد:

«همانا كه شيعه ما،شيعه على،با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى‏و بى ريائى از ما طرفدارى ميكنند و براى زنده نگاهداشتن دين،متحد و پشتيبان‏ما هستند.اگر خشمگين گردند،ستم نميكنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى‏گذرند.براى آن كس كه همسايه آنانباشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان‏مخالف باشد طريق مسالمت پيش ميگيرند.»

در جاى ديگر مى‏فرمايد:«شيعه ما اطاعت‏خدا ميكنند».

اما در بعضى اوقات،مخالفان امام(ع)كه روياروى ايشان مى‏ايستادند،حالت مبارزه جوئى بخود ميگرفتند و براى ذهنيات و افكار بيشتر مردم در اين چهار چوب كه امام بخاطر آنفعاليت ميكرد و مردم بدان معتقد بودند،ارزشى‏قائل نميشدند.

ازين رو بود كه امام(ع)با كمال روشنى در سطح امت‏شعارهاى خودرا مطرح مى‏فرمايد:

در روايتى آمده است كه حضرت باقر(ع)همراه با حضرت صادق كه‏همراه امام آمده بود،حج بيت الله به جاى آوردند.وقتى به مسجد الحرام رسيدند،هزاران كس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع)با وجود حضور هشام بن‏عبد الملك،در محضر پدر بزرگوار خود ايستاد و مفهوم شيعه اهل بيت را باوضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت.او آشكارا و با بيانى روشن‏توضيح داد كه شيعيان كسانى هستند كه داراى اين صفات و خصوصياتند وآنان‏اصحاب روحانى و اجتماعى در جامعه مى‏باشند و وارثان حقيقى اهل بيتند.

اين آشكارا گوئى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن‏عبد الملك،گزافه گوئى و يا ماجراجوئى نبود كه امام حساب آنرا نكرده باشد،بلكه موافق برنامه‏اى بود كه براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقيقت توضيحى بود كه مردم از پيشوايان(ع) ميخواستند و مسلمانان آن راادراك ميكردند و ميدانستند كه اينك مساله،همان مساله امام حسين(ع)نيست‏كه با اخلاص براى حفظ اسلام جنگيد و به شهادت رسيد.بلكه مساله بالاترو بزرگتر ازين تصور بسيطى است كه آنها دارند.مساله عبارت از هدف و عقيده‏و رهبرى و برنامه‏ريزى الهى بود كه در وجود امام حسين(ع)تجلى يافته بودو اينك دوباره متجلى شدهاست.و بسا كه در عصرهاى گوناگون و نسل‏هاى‏مختلف همچنان برقرار باشد و بروز كند.

اين مساله،مساله‏اى بود كه ناگزير بايد ملت را به آن توجه ميداد و به‏شكلى واضح و تفصيلى و دربرگيرنده،به او مى‏فهماند تا او را عميقا به حركت‏درآورد و واقعيتى را كه در آن زندگانى مى‏كنند دگرگون سازد. دليل اين مطلب چيزى ازين گوياتر نيست كه امام باقر(ع)به خليفه اموى‏وارد شد و خليفه كوشيد با استهزاء از امام(ع)پرسش كند و به او گفت:آياتو فرزند ابو ترابى؟.و بعد سعى كرد او را خفيف گرداند.اما امام(ع)به اين‏مسائل اهميتى نداد بلكه در مجلس خليفه به پاى ايستاد و خطابه‏اى ايراد فرمودتا رهبرى اهل بيت را توضيح دهد و مشروعيت آنان را در حكومت،آشكارابيان كند.امام با دعوت خود و چنين آشكارا سخن گفتن‏ها و از گذرگاه اين‏برنامه وسيع،و با روياروئى صريح با امت در هدفهاى واضح،روزگارى‏نوين را مجسم ساخت.

دشواريهايى كه در راه برنامه امام(ع)روى داد

در آن هنگام،زندگانى عمومى اسلامى به طور كلى نزديك بود به هدفى‏ديگر كه مغاير عقيده امام بود منجر گردد.عصرى كه عصر امام باقر(ع)با آن‏آغاز گرديد،آغازى نو بود كه انحراف سياسى در شكل هدف فكرى در آن‏خود نمائى ميكرد و آن هدف فكرى،امتداد آن انحرافسياسى بود كه در مرحله‏نخستين از كارهاى پيشوايان(ع)از آن سخن گفتيم.

انحراف سياسى كه پيشوايان مرحله نخستين با آن همزمان بودند،تحول‏يافت و در خلال اين مدت يعنى در مدت هشتاد سال،يك هدف فكرى و عقيدتى‏ايجاد شده بود كه با هدف وعقيده امام اختلاف داشت و از قرار ذيل بود:

1-اين هدف و عقيدت به مرجعيت صحابه كه از مهاجران و انصار وتابعين بودند واگذار شدهبود و خود اين مراجع ميدانستند كه رسول اكرم(ص)

به فرمان حق تعالى،امام على(ع)را به مرجعيت‏سياسى و فكرى برگزيد به‏اين اعتبار كه عمق وجود شخص امام على(ع)در موجوديت دعوت مايه گرفته‏و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع)نيز جانشينان اوشايسته اين مقام بودند.خود مردم بخوبى ميدانستند كه پس از رحلت نبى اكرم(ص)،وقتى در سقيفه اجتماع كردند،اين مرجعيت از امام على سلبشد.

2-اما مرجعيت فكرى به عنوان مرجعيت رسمى بى مددگار معطل مانده‏بود و درين مورد برنامه‏اى روشن موجود نبود تا اين خلاء را پر سازد و اين‏امر در عهد ابوبكر و عمر و عثمان روى داد كه خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه‏كردن به امام على(ع)و ارزش اعانت او را براى حل مشكلاتى كه كار آنان‏را دشوار مى‏نمود،احساس كردند.گرچه ميكوشيدند از مراجعه بهآن امام(ع)خود دارى كنند (3) .

پس از پايان عصر صحابه،عصر تابعين آغاز گرديد و رفته رفته نزديك بودتا عصر جديد يعنىتابعين تابعين نيز آغاز شود.

در آن عصر،دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد كه‏بصورتى جديد،گرفتار اينخلاء فكرى و سياسى بود.

علت اين احساس عوامل زير بود:

الف-تابعين تابعين كه از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب‏مى‏شدند و از كتاب و سنت دور افتاده بودند و بواسطه بعد زمان از عهد نبى‏اكرم(ص)،جدا شده بودند.آن نسل از زمان و شرايط و مناسبات كتاب وسنت نبوى دور افتاده بود و ازين روى روزى بر آمد كه درقرآن،معضلاتى مشاهده‏كردند كه معلول دورى از زمان رسول اكرم(ص)بود.

ب-آنان اعتقاد داشتند كه پيامبر خدا(ص)هيچكس را به منظور اداره‏مكتب رسالت تربيت نفرموده و هيچكس را آماده مرجعيت فكرى و سياسى‏نكرده است و آموزش خاص عقيدتى درباره كسى منظور نداشته است بلكه،همه آنچه رسول اكرم(ص)انجام داد-به نظر آنان-تنها اين بود كه رهبرى‏دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضميمه يكديگر فرمود تا پساز او دعوت را رهبرى كنند.

ج-زان پس كه حيات اسلامى گسترش يافت و از راه پيروزى نظامى به‏دسته‏ها و سرزمينها و دولتها پيوست،رويدادهاى گوناگون و شرايط و گروههابوجود آمد و افكار درهم ريخته و پيچيدگيهايى كه هرگز پيش بينى نمى‏شد پيش‏آمد و براى نصوص تشريعى مفقود شده كه از رسول اكرم نقل ميكردند،راه‏حلى وجود نداشت،پس ناچار اين نياز پديد آمد كه به غير از كتاب و سنت،به دلايل و وسايل ديگر از قبيل استحسان و قياس و غير آن از انواع[ادله]اجتهاد كه ملكه مجتهد است رجوع كنند.اين امر باعث گرديد كه ذوق واخلاقيات شخصى واردقانونگذارى شود (4) .

اين سه وسيله مسلمانان را واداشت كه با ضرورت جستجو درباره يك‏منشاء فكرى كه با آن شرايط و اوضاع و احوال جديد هماهنگ باشد،پى ببرند،زيرا در بسيارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار بايد راه حلى براى‏آن مى‏جستند.شهرستانى درين مورد گويد:«ما بطور قطع ميدانيم كه حوادث‏و وقايع در عبادات و رفتار و كردار چندان است كه به شمار در نمى‏آيد و حدو حصرى ندارد و به طور قطع ميدانيم كه در همه رويدادها نصى موجود نيست‏وقتى نصوص محدود باشد،امر نا محدود را ضبط نميكند،پس اجتهاد و قياس‏لازم الاتباع و معتبراست چندان كه براى هر رويدادى اجتهادى است‏» (5) .

در چنين موقعيتهائى امكان نداشت كه بتوانند اين مرجعيت فكرى را قبول‏داشته باشند و به اين اعتبار كه مرجعيت فكرى به رهبرى سياسى منتهى ميشودآن را به اهل بيت مستند بدانند و اگر مرجعيت فكرى را به اهل بيت مى‏دادند،برنده‏ترين سلاح را به آنان تقديممى‏كردند كه به آنان امكان ميداد كه به آسانى‏به مرجعيت‏سياسى دست‏يابند.

ازينرو در اين عصر آغاز فعاليتهايى را مى‏بينيم و توسعه و گسترش مدارسى‏را ملاحظه ميكنيم كه گاهى به‏«راى‏»تكيه ميكنند و گاهى به قياس و استحسان‏و گاه به مصالح مرسله و عرف جريانهاى پيش آمد كه ظهور آنها با خط مرجعيت‏اهل بيت(ع)اختلاف داشت و اشكارا نشان ميداد كه اين پديده در جامعه اسلامى‏بسى اوج گرفته و ريشه دوانيده است.اهل بيت(ع) بر عهده گرفتند كه آن ادعاها را پاسخ گويند و تكذيب كنند.و به علت پاسخگوئى به اينخطوط فكرى،خصوصيات مذهبشان را كه داراى مركزيت و قدرت است تاكيد كنند.

ابن جميع ميگويد:به جعفر بن محمد وارد شدم،ابن ابى ليلى و ابو حنيفه‏نيز با من بودند.اوبه ابن ابى ليلى گفت:اين مرد كيست؟جواب داد:

او مردى است كه در دين بينا و با نفوذ است.امام(ع)فرمود:شايد به راى‏خود قياس ميكند؟ سپس رو به ابو حنيفه كرد و فرمود:اى نعمان،پدرم ازجدم روايت كرد كه رسول خدا(ص) فرمود:نخستين كس كه امر دين را به راى‏خود قياس كرد،ابليس بود كه خداى تعالى به او فرمان داد:به آدم سجده‏بر!و او گفت:من ازو بهترم.مرا از آتش آفريدى و او را از خاك.پس‏هر كس كه دين را با راى خود قياس كند حق تعالى روز قيامت،او را با ابليس‏قرين سازد.زيرا،اوشيطان را بقياس پيروى كرده است‏».

سپس امام جعفر(ع)آنگونه كه در روايت ابن شبرمه آمده است به اوگفت:آيا قتل نفس گناهىبزرگتر است‏يا زنا؟

گفت:قتل نفس.

امام(ع)فرمود:خدايتعالى در قتل نفس دو گواه مى‏پذيرد اما در زناچهار شاهد بايد.

سپس پرسيد:نماز بزرگتر است‏يا روزه؟

گفت:نماز.

امام(ع)فرمود:چه گوئى در مورد حايض كه روزه را قضا ميكند و نمازرا قضا نمى‏كند.واى برتو،چگونه قياس ميكنى؟از خداى بترس و دين را باراى خود قياس مكن (6) .

اين نبردى كه اهل بيت(ع)وارد آن شدند،از شدت تاثير اهل راى‏كاست.چنانكه براى پيدا شدن مكاتبى كه در راه و خط مخالف آن بود،ايجادآمادگى كرد و مدرسه حديث بوجود آمد كه براى حفظ احاديث و سنت و آثارو فتاوى صحابه و تابعين كوشيد و براى تقويت آن به تبليغ آغازيد و در عين حال‏از اهل راى بد مى‏گفتند و در مقابل دستاورد اهل راى كه در اخذ به راىو روى‏گردانيدان از احاديث تند روى داشتند،عكس العملى محسوب ميگرديد.

اهل بيت(ع)بر ضد اهل راى ايستادگى كردند و درين كار به شعار معروفشان‏تمسكمى‏جستند كه ميگفت:«همانا كه دين خدا با عقول سنجيده نميشود».

چه،اين مكتب اهل راى به راهى مى‏رفت كه تشريع اسلامى را تحليل مى‏بردو نابود مى‏كرد و در مرحله بعد،خاصيت و صلابت و اصالت اسلامى تشريع راكه از ويژگيهاى قانونگذارى است از دست ميداد و در اثنائى كه اهل حديث‏با جمود شريعت روبرو ميگرديد و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى‏شد،خاصيت‏نرمش و قابليت تطبيق با شرايط گوناگون اجتماعى از كفمى‏رفت (7) .

پى‏نوشتها:

1- منظور اين است كه مكتب تشيع را همگانى كرده و از جهت علمى و عملى توسعه‏بخشيد چنان كه فراگيرى آن بر هر فردى سهل و پيروى از آن بر هر كس كه داراى فرهنگ‏اسلامى وعقل مذهبى باشد،پذيرفتنى بود.

2- مراة الجنان.

3- بحث در ولايت-صدر.

4- بحث در ولايت.

5- سلم الوصول ص 295.

6- اصول عمومى فقه،ص 329 نقل از حلية الاولياء،ج 3 ص 197.

7- اجتهاد و تقليد از مقدمه محمد مهدى اصفى ص 17-18.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation