بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بهجت عارفان,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     b01 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b02 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b03 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b04 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b05 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b06 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b08 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     b09 - بهجت عارفان در حديث ديگران
     fehrest - بهجت عارفان در حديث ديگران
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

تلاش براى توجّه دادن و راهنمايى ديگرانما معمولاً سعى مىكرديم كه چند دقيقهاى زودتر در درس حاضر بشويم تا مزاحم ايشان شده و از مطالب اخلاقى كه مطرح مىفرمودند استفاده كنيم. ايشان نيز معمولاً پيش از درس تشريف مىآوردند و در اتاق محل درس و به صورتهاى مختلف و غالباً; بلكه هميشه بطور غيرمستقيم نصيحت مىكرد. يعنى همين كه مىنشستند يك حديثى مىخواندند، يا يك داستان تاريخى از يك كسى نقل مىكردند، ولى مناسبت اين حديث يا ذكر آن داستان تاريخى با رفتار روز گذشته ما آنچنان بود كه گويى دارند حالات ما را بيان مىكنند، يا اگر نقصى در رفتار ما بود با نقل يك حديث يا ذكر يك تاريخى يا داستانى، آن را گوشزد مىكردند. و اين مطلبى بود كه ساير دوستان نيز هر كدام به مناسبتى همين چيز را استنباط كرده و مىگفتند: ايشان يك مطالبى مىگويند كه درست بر زندگى ما، منطبق مىشود و آن مشكلى را كه ما در زندگى داريم با ذكر آن داستان يا حديث، حلّ مىكنند، يا اگر قصور يا اشتباهى داشتيم آن را گوشزد مىكنند. روش ايشان براى تربيت در برخورد با ديگران همين بود، و هيچ گاه مستقيماً نمىگفتند اين كار را بكنيد يا نكيند، يا فلان كار بد را كرديد، بلكه با ذكر يك حديث، يا جريان تاريخى و يا داستان، طرف را متوجّه نقص كارش مىكردند و به او گوشزد مىكردند كه خودش را اصلاح كند. برنامه روزانه حضرت آقاى بهجت در حدود 40 سال قبل يك برنامه روزانه اى داشتند كه هر روز بينَ الطُّلوعَيْن تا اوايل طلوع آفتاب به حرم مشرّف مىشدند و هر روز نماز جعفر و عبادات ديگر را در حرم مطهّر حضرت معصومه(عليها السلام) انجام مىدادند، و عصرها نيز برنامهشان اين بود كه پيش از غروب قدمزنان به سمت صفائيّه (كه آن وقتها هنوز منطقه مسكونى نبود و از نزديكىهاى پل راهآهن صفائيّه زمينهاى مزروعى شروع مىشد) مىرفتند و در زمينهاى مزروعى مىنشستند و نماز مغرب را در آنجا مىخواندند بعضى دوستان كه علاقمند بودند خدمت ايشان مىرسيدند و نماز را با ايشان مىخواندند، و حالات عجيبى در همان نمازشان داشتند با اينكه در بيابان بود.يكى از دوستان نقل مىكرد كه يك شب ايشان بعد از نماز فرمودند: «اگر سلاطين عالم مىدانستند كه انسان در حال عبادت چه لذتهايى را مىبرد، هيچگاه دنبال مسائل مادّى نمىرفتند».زهد و ساده زيستىمدتها گذشت و حدود سى و چند سال پيش منزلى را كه اينك در آن سكونت دارند تهيّه كردند (و پيش از آن در منزل اجارهاى مىنشستند كه در كوچه محله عربستان قم، پشت بازار واقع بود.) دقيقاً نمىدانم از املاك خودشان و از ارث پدرىشان برايشان خريدند يا كسى خريد. اينجا چون نزديكتر بود دوستان بيشتر موفّق مىشدند كه براى نماز به خدمتشان بروند. بعد ايشان را به مسجد فاطميّه دعوت كردند و آنجا محل اجتماع كسانى بود كه علاقمند بودند از نماز ايشان استفاده كنند.و تاكنون همچنان بيش از سى سال است كه نماز صبح و ظهر و شب را در مسجد فاطميّه به جماعت مىخوانند، و اخيراً درسشان را نيز از منزل به آن مسجد منتقل كردهاند، و ديد و بازديدهاى اعياد و ايّام سوگوارى نيز در همان مسجد انجام مىگيرد، چون خانه ايشان ظرفيّت اينكه تعداد زيادى در آن اجتماع كنند را ندارد، اين منزل دو سه تا اتاق كوچك دارد با همان گليمهايى كه بعد از چهل ـ پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيّت نيز منزل ايشان هيچ تغييرى نكرده، و جاى پذيرايى و ملاقات از بازديدكنندگان نيز در همين مسجد انجام مىشود.پذيرش مرجعيّتاصولاً قبول مرجعيّت آقاى بهجت به نظر من يكى از كراماتشان است، يعنى شرايط زندگى آقا آن هم در سنّ 80 سالگى به هيچ وجه ايجاب نمىكرد كه ايشان زيربار چنين مسئوليتى برود و كسانى كه با آقا آشنايى داشتند هيچ وقت حدس نمىزدند كه ايشان يك وقتى حاضر بشوند پرچم مرجعيّت را به دوش بكشند و اين مسئوليّت را قبول كنند.بدون شك جز احساس يك وظيفه متعيّن چيز ديگرى باعث نشده است كه آقاى بهجت اين مسئوليّت مرجعّيت را بپذيرد. و بايد گفت كه رفتارشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى حجّت را بر ديگران تمام مىكند كه مىشود مرجع بود و با همين سادگى زندگى كرد، بدون اينكه تغييرى در لباس، خوراك، مسكن، خانه و شرايط زندگى پيش بيايد.نمونهاى از كرامات آيت الله بهجتكسانى كه در طول ساليان متمادى با ايشان معاشرت داشتند گهگاهى چيزهايى از ايشان مىديدند كه خارقالعاده و به اصطلاح «كرامت» است، هر چند ايشان به گونهاى برخورد مىكردند كه معلوم نشود كه آن يك امر خارقالعاده است، براى نمونه به چند مورد اشاره مىكنم:مژده آزادى آقاى جنّتىدر مقطعى كه حضرت امام در تبعيد بسر مىبردند بسيارى از فضلا، بزرگان و علاقمندان به حضرت امام مورد آزار و اذيّت دستگاه قرار داشتند، آنها را جلب مىكردند و به محض اينكه كلمهاى يا رفتارى از ايشان ظاهر مىشد از منبر منع مىكردند، و مدّتها زندان مىكردند و به جاهايى مىبردند كه نتوان از آنان خبرى كسب كرد.از جمله به ياد دارم زمانى كه ما در مدرسه منتظريّه بوديم (كه مرحوم شهيدقدّوسى(قدس سره) آن را اداره مىكردند و حضرت آقاى جنّتى ـ حفظهالله ـ تدريس مىكردند و بنده نيز در خدمتشان بودم) آقاى جنّتى را گرفتند و قرائن به گونهاى بود، كه نگران شديم كه اگر آنها اطّلاعاتى از بعضى مسائل داشته باشند ممكن است ايشان را خيلى اذيّت كنند. من خدمت حضرت آقاى بهجت ـ حفظهالله ـ رسيدم و عرض كردم كه جريان اين است و ما خيلى نگران هستيم. ايشان تأمّلى كردند و فرمودند: «ان شاءالله خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد.»اشارهاى بود به اينكه آقاى جنّتى بزودى آزاد مىشوند و مشكلى پيش نخواهد آمد.البته هر كس ممكن است اين گونه بگويد، اما در آن موقعيّت سخن آقاى بهجت براى ما مژدهاى بود و ما مطمئن بوديم كه ايشان مىدانند جريان ادامه پيدا نمىكند و مشكلى پيش نمىآيد; ولى مواردى هم بود كه مثلاً ما عرض مىكرديم براى شخص ديگرى دعا كنيد و ايشان چنين چيزى نمىگفتند و به آن زودى هم آزاد نمىشد.اطّلاع از مكان عروس گمشدهمورد ديگر اينكه: در يك جريان عروسى دشمنان عروس آمده بودند و در شب عروسى، عروس را از خانه دزديده بودند و كسى اطّلاع نداشت كه او را به كجا بردهاند. خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار كنند، ولى نزديك غروب ديده بودند كه عروس نيست و پدر و مادر عروس و داماد خيلى نگران مىشوند و هر چه اين طرف و آن طرف مىرفتند نمىتوانستند عروس را پيدا كنند.يكى از دوستان ما كه با آنها همسايه بود مىگفت: من هيچ چارهاى نديدم جز اينكه به خدمت آقاى بهجت بروم و جريان را عرض كنم و ببينم ايشان چه مىفرمايند؟ با شتاب و ناراحتّى خدمت ايشان رسيدم و ماجرا را تعريف كردم. ايشان تأمّلى كردند و به طور عادى فرمودند: «برويد حرم، شايد به آنجا آمده باشد!!»ايشان برمىگردد و مطمئن مىشود كه بايد همين كار را انجام بدهد، لذا به خانواده عروس اطّلاع مىدهد و آنها مىآيند و بالاسر حضرت معصومه(عليها السلام) عروس را پيدا مىكنند. حالا جريان چه بوده و چگونه عروس به حرم رفته بوده است، دقيقاً يادم نيست. ولى هيچ احتمال نمىدادند كه بتوانند او را در چنين موقعيتى پيدا كنند.اطّلاع از حمل و پسر بودن اوباز يكى از دوستان مىگفت: نزديك ماه رمضانى خانواده ما باردار بود، و من مىخواستم به مسافرت بروم، براى خداحافظى و التماس دعا خدمت آقاى بهجت رفتم.ايشان مرا دعا كردند و فرمودند: «در اين ماه خداوند پسرى به شما عطا خواهد كرد، اسمش را محمّد حسن بگذاريد.» در حالى كه ايشان يبه حسب ظاهر اص از اينكه خانواده ما حامله است
اطّلاعى نداشتند.به هر حال، شب نيمه ماه رمضان كه شب تولّد امام حسن(عليه السلام) بود بچّه متولّد شد و اسمش را محمّد حسن گذاشتيم.از اين گونه امور خيلى برايشان پيش مىآيد، ولى ابداً اظهار نمىكنند و همينها را نيز راضى نيستند جايى نقل بشود، ولى براى اينكه مؤمنين بدانند در اين زمان هم خداوند به بعضى از بندگانش عنايت دارد، و اگر كسانى صادقانه راه بندگى خدا را طى كنند خدا آنها را راهنمايى مىكند;كه: (وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا.)(12) و راه تكامل و انسانيّت بسته نيست و همه كسانى كه در اين زمان هم بخواهند راه تقرّب خدا را طى كنند در سايه عنايات ولىّ عصر(عج) و احياناً به دست اينچنين بندگانى كه در ميان مردم حضور دارند، مىتوانند به مراتبى از كمال و قرب خدا نايل شوند، اينها همه براى ما مىتواند اميدبخش باشد و بر ايمان ما بيفزايد.آرى، اينها حقايق ثابتى است، شوخى نيست، افسانه نيست; حقايق عينى است كه وجود دارد و مىتوانيم ببينيم و آثارش را درك كنيم و قدرى از شيفتگى به دنيا و زرق و برقهاى آن را رها كنيم، و بدانيم كه لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حيوانى و شيطانى نيست، بلكه انسان مىتواند به كمالاتى، به لذّتهايى، به سعادتهايى برسد كه قابل مقايسه با اين لذّتهاى مادّى نيست; ولى افسوس كه ضعف معرفت و ايمان از يك طرف، و هجوم عوامل شيطانى داخلى و خارجى، انسانى و جنّى از سوى ديگر آن چنان فراوان است كه كمتر به اين گوهرهاى گرانبها توجّه مىشود.نمونه بارز علم و عملدر ميان بزرگان علما كسانى هستند كه بيشتر توجّهشان به مسائل علمى معطوف است و كمتر به مسائل عبادى مىپردازند يا اهميّت مىدهند; بر عكس كسانى نيز وجود دارند كه بيشتر توجهشان به مسائل عبادى است و به مسائل علمى بخصوص فقاهت چندان بهايى نمىدهند; ولى ايشان همانگونه كه از استادشان نقل مىكردند يپيدا بود كه كام تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى هستند.آقاى بهجت هم در مسائل علمى فوق العاده دقيق هستند و اهتمام دارند و واقعاً تعليم و تعلّم را يك وظيفه واجب عينى جدّى مىدانند، و به تحقيق در مسائل فقهى بسيار اهميّت مىدهند; و هم به مسائل عبادى و معنوى اهتمام كافى دارند و آنها را يك بال ديگرى براى پرواز انسان تلقى مىكنند كه هيچ كدام بدون ديگرى كارساز نيست.پيشگيرى از شبهات با ديده فراستاز ويژگىهاى ايشان در درسشان و هنگامى كه ما در خدمتشان بوديم اين بود كه گاهى پيش از درس همانگونه كه اشاره كرديم، داستان يا حديثى را نقل مىكردند و گاهى براى ما تعجبآور بود كه ايشان چه اصرارى دارند بر مطالبى كه معلوم است تكيه بكنند. از جمله مطالبى كه پيش از درس مطرح مىكردند درباره امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، ما تعجّب مىكرديم كه مگر ما در تشيّع آن حضرت شكّ داريم كه ايشان اينقدر اصرار دارند كه دلائل امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را براى ما بيان كنند، به هر حال يك مقدار در دلمان گلهمند بوديم كه چرا به جاى اين مطالب چيزهايى را كه بيشتر مورد حاجت ما است در امور اخلاقى و معنوى نمىگويند; ولى بعد از اينكه به سنّ 50 ـ 60 سالگى رسيديم، در بسيارى از مباحث ديديم نكتههايى را كه ايشان 40 سال پيش در درسشان درباره امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام)مىفرمودند امروز به درد مىخورد. گويا ايشان آن روز با ديده فراست مىديد كه يك مسائلى بناست مورد غفلت قرار بگيرد و در آن شكّ و شبهه پيش بيايد، لذا از همان زمان ما را مىساخت براى اينكه امروز بتوانيم با آنها مقابله كنيم.شايد اگر آن توصيههاى ايشان نبود، ما اصلاً انگيزه نداشتيم درباره اين مسائل مطالعهاى داشته باشيم. حتّى بنده در نوشته هايم كه درباره مسائل اعتقادى و يا ديگر مسائل است، از همان نكته هااستفاده كرده ام.اهتمام به رعايت آداب شرعىمهمّترين ويژگى كه در روش تربيتى ايشان مشاهده مىشود اهتمام ايشان به آداب شرعى و سيره اهل بيت ـسلام الله عليهماجمعينـ است.همه علماى اخلاقى شيعه در اينكه راه صحيح عبوديّت جز اطاعت از دستورات خداوند است و انسان نمىتواند جز از اين راه به مقامى برسد متّفقند، مگر كسانى كه انحرافاتى در فكر و رفتارشان باشد; امّا بر اهميّت دادن به رعايت آداب شرعى و سيره اهلبيت(عليهم السلام) همه يكسان نيستند.حضرت آقاى بهجت ـحفظهالله تعالىـ در رعايت آداب شرعى بسيار مقيّد هستند و ريزهكاريهاى خاصّى را در رفتارشان رعايت مىكنند كه توصيف آنها كار دشوارى است. به عنوان نمونه يك نكتهاى را نقل مىكنم، شايد اينها در تاريخ بماند و كسانى كه مايل باشند از دستورات شرع پيروى كنند بدانند تا كجاها بايد انسان آداب شرعى را رعايت كند:ايشان زمينى نه چندان بزرگ در شمال داشتند كه از ارث پدرشان به ايشان رسيده بود، و محصول برنج از آن برداشت مىشد و بخشى از مصرف خانه ايشان از آنجا تأمين مىشد. هنگامى كه محصول برنج را مىآوردند ايشان مقيّد بودند كه مقدارى از آن را به همسايگان و دوستان اهدا كنند.در جريان مبارزات من چند ماه در قم نبودم، چون چند نفر از دوستانمان زندانى شده بودند و مداركى بدست آمده بود كه بعضى از آنها به خطّ من بود و مشكلاتى پيش بينى مىشد. به هر حال، دوستان سفارش كردند مدّتى در قم نباشم، لذا مدتى مسافرت رفته بودم و حتّى نزديكان ما هم درست اطّلاع نداشتند كه من كجا هستم.در اين مدّت، يك بار از جانب ايشان يك كيسه برنج، و بار ديگر مبلغ 25 تومان پول (كه آن زمان نيز مبلغ زيادى نبود) آقازاده ايشان على آقا ـحفظهاللهـ و خانم آقاى بهجت با هم به منزل ما آمده بودند. آقازادهشان سركوچه ايستاده بود و خانم ايشان اين مبلغ را به منزل ما آورده و به خانواده ما داده بودند.بعد از اينكه برگشتم و اطّلاع پيدا كردم، مدتى متحيّر بودم كه اين چه سرّى بود كه تنها بايد خانمشان به منزل تشريف بياورند، بعد از مدتى به اين نتيجه رسيدم كه يكى از آداب شرعى اين است كه اگر زنى شوهرش مسافرت هست مردِ نامحرم درِ خانهاش نرود و اگر كارى هست به وسيله خانمى انجام بگيرد. ايشان براى اينكه رعايت اين ادب شرعى را كرده باشند خانمش را فرستاده بود و علّت به همراه رفتن آقازادهشان نيز اين بود كه خانمشان آدرس منزل ما
را نمىدانستند.البته آن مبلغ در همان زمان هم كم بود و چندان تأثيرى در زندگى ما نداشت، ولى آنچه كه براى ايشان ميسور بود همان مقدار بيشتر نبود. و كيفيّت رساندن نيز مهم بود كه كاملاً آداب شرعى را رعايت كرده بودند.اينچنين ظرافتها و ريزهكاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياى خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خودش يك علمى مىخواهد، چه رسد به اينكه آدم بتواند دقيقاً آنها را رعايت بكند. و همينهاست كه بنده را در بندگى پيش برده و نزد خداوند عزيز و داراى مقامات بلند مىگرداند.رعايت مسلّمات شرعتكيه كلام ايشان در نصايح، رعايت مسلّمات شرع است. كسانى كه از ايشان دستورى و نصيحتى مىخواهند، ايشان تأكيد مىكنند مسلّمات شرع را درست رعايت بكنيد، و آن چيزهايى كه مشكوك و مشتبه است در درجه بعد قرار دارد. در درجه اوّل آنچه را مسلّم است كه از اسلام است مقيّد باشيد دقيقاً رعايت كنيد. يك استدلال بسيار آموزنده نيز در اين زمينه ذكر مىكردند، كه بنده نيز از ايشان فرا گرفتهام و گاهى در سخنرانيها يا جاهاى ديگر عرض مىكنم. و آن اين است كه خداوند مىخواهد بندگانش را هدايت كند و به كمال سعادت برساند بر مطالبى كه بيشتر در سعادت انسان مؤثّر است يا بيشتر تأكيد مىكند، نه چيزهاى پيش پا افتاد. خداى حكيم كه مىخواهد بندگانش را به كمال سعادت هدايت كند بر آنچه كه مهمتر است بيشتر تأكيد مىكند.بنابراين، اگر بخواهيم بدانيم چه چيزهايى بيشتر موجب سعادت انسان مىشود، بايد ببينيم خداوند بر چه چيزهايى بيشتر تأكيد كرده، هر مطلبى كه در قرآن و روايات و كلمات اهل بيت(عليهم السلام) و سيره عملى آنان بيشتر مورد توجّه بوده، معلوم مىشود در تكامل انسان بيشتر مؤثّر است.اهتمام ويژه به نمازاز مهمترين آنها اهتمام به نماز است. اين همه آيات در قرآن كريم درباره نماز است، و روايات فراوان درباره رعايت وقت نماز، حضور قلب در نماز، آداب نماز وجود دارد كه شايد در هيچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع اين همه دستور نداشته باشيم;پس مهمترين چيزى كه انسان را به سعادت مىرساند همين نماز است; بنابراين بايد به نماز اهميّت داد.ايشان گاهى به عنوان طعن و طنز مىگفتند: بله ماها براى تكاملمان دنبال يك چيزى مىگرديم كه نه خدا گفته باشد نه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نه امام(عليه السلام)، در صورتى كه قاعدتاً آنچه آنها بيشتر گفتهاند و بيشتر تأكيد كردند همان موجب سعادت مىباشد. مگر ممكن است چيزى در سعادت انسان نقش داشته باشد و آنها غفلت كرده باشند و آن را نگفته باشند و واگذار كرده باشند كه پيرى، مُرشدى بيايد و آن را بيان بكند!! آيا چنين چيزى ممكن است؟ و نيز آيا امكان دارد چيزهايى را كه چندان اهميّت ندارد بيان كرده باشند ولى درباره مطالب مهمّ و مهمتر كمتر گفتگو كرده باشند؟!

گفتار سوم

بيانات حضرت آيت الله گرامى

حضرت آيت الله گرامى در ماه رجب 1357 هـ .ق. (مهر 1317 شمسى) در شهر قم در خانوادهاى متدين ديده به جهان گشود.فرد شاخص اين بيت، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى مىباشد كه از علماى طراز اول شيعه در آن عصر به شمار مىرفت. پدر حضرت آيت الله گرامى مرحوم حاج عباس گرامى ـ همشيرهزاده مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم ـ از تجّار متديّن و مشهور به پاكى و سلامت نفس عصر خود بود.حضرت آيت الله گرامى پس از گرفتن مدرك ششم ابتدايى و خواندن مقدارى از دروس متوسطه وارد حوزه علميّه قم شد و به سرعت به مدارج علمى دست يافتند. ايشان پس از فراگيرى مقدّمات و سطوح متوسّطه و عاليه، در سنّ 18 سالگى در درس خارج فقه حضرت امام خمينى(قدس سره) و مرحوم آيت الله العظمى بروجردى(قدس سره) شركت نمود. آيات عظام اراكى، گلپايگانى، حائرى، محقق داماد و ميرزا هاشم ـ قدّس الله أَسرارهم ـ استادان ديگر ايشان در زمينه فقه و اصول مىباشند، همچنين ايشان فلسفه و تفسير را از محضر علاّمه طباطبايى استفاده نمود.حضرت آيت الله گرامى از جوانى ضمن خواندن دروس حوزه، به تدريس اشتغال داشت و بيشتر كتب علمى حوزوى را تدريس نمود و اينك سالهاست كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند. ايشان بيش از 100 جلد تأليفات در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى دارند كه اكثر آنها منتشر شده است. از تأليفات اخير ايشان يك دوره چهار جلدى حواشى استدلالى بر عروةالوثقى مىباشد كه به اصرار عدّهاى از فضلاى حوزه و برخى علماى اعلام چاپ شده است. و پس از آن به درخواست و اصرار برخى مؤمنين رساله توضيح المسائل و رساله مناسك حج و عمره مطابق فتاواى معظّمله به چاپ رسيد. ايشان از ابتداى شروع مبارزات دوران ستم شاهى در جريان مبارزات قرار داشته و فعّاليّتهاى گستردهاى در جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى سال 41 و سپس در دوره دوّم و سوّم مبارزات (رفراندوم و كاپيتولاسيون) داشتهاند كه بارها مورد اذيّت و آزار ساواك طاغوت قرار گرفتند كه از جمله بايد به تبعيد سال 44 و زندان سال 51 و سپس زندان حدود چهار ساله (از سال 52 تا آخر سال 55) و آنگاه تبعيد سال 56 تا نزديك پيروزى انقلاب اشاره نمود. از مكاتبات و اجازات اجتهاد و تصرف در امور كه بزرگان علماء و مراجع درباره معظّمله داشتهاند اعتماد بزرگان نسبت به مقام علمى و معنوى ايشان به خوبى
معلوم مىشود.اين بيانات را معظّم له در منزلشان فرمودند و بعد از ضبط نمودن توسط نگارنده از نوار پياده شده است.بسم الله الرحمن الرحيم

نحوه آشنايى

فكر كنم من براى اوّلين بار آقا را در مدرسه ستّيه (همانجايى كه بيت النّور حضرت معصومه(عليها السلام) قرار دارد) ديدم، در جلسهاى كه طلاّب گيلان داشتند و من را نيز دعوت كرده بودند كه ايشان صحبت كردند و تذكّراتى به آقايان دادند. براى بار دوم نيز به نظرم در مدرسه ـ دارالشّفا در حجره آقاى زين العابدين قربانى ديدم، كه در آن جلسه نيز آقاى قربانى در رابطه با خريد زمينهايى كه در جريان به اصطلاح اصلاحات ارضى زمان شاه مالكانش گرفته بودند، پرسيدند و ايشان پاسخ دادند. بعد از آن گاه گاه در نماز ايشان شركت مىكردم بخصوص از سال 49 به بعد و شايد پيش از آن. همچنين در منزل پدرى ما در «گُذر جدّا» نزديك «عشقعلى» در قم پدر من هر سال ده شب روضه مىخواندند و ايشان با آقازاده كوچكشان
تشريف مىآوردند.

شيوه تدريس

يك روز نيز در درس خارج ايشان شركت نمودم. و از آن جهت كه ما آن روزها از درسهايى كه ابتدا مطالب گفته مىشد و سپس اشكالات به صورت اوّلاً، ثانياً، ثالثاً مطرح مىشد، خوشمان مىآمد، وقتى در جلسه درس ايشان شركت جستم، آقا در حالى كه نشسته و زانوهايش را بغل گرفته و كتابى (ظاهراً مكاسب) در جلويشان باز بود، مسألهاى را مطرح نمود بعد محاسنش را گرفت و به صورت پرسشى و احتمالى به بحث پرداخت و مقدارى نيز سكوت كرد، ديدم اصلاً ذوقم نمىپسندد، ولى بعدها فهميدم كه ايشان با اين روش فكر فراگير را تحريك مىكنند تا خود شاگرد فكر كند. و به نظر مىرسد شيوه خوبى براى وادار كردن مخاطب به انديشه است تا فقط مستمع نباشد.ويژگى بارزبه هر حال بعدها در جريان مبارزات نيز احياناً به خدمتشان مىرسيدم. ولى بعد از آن به خاطر مراقبتهاى پليس از منزل ما و كنترل تلفن و امور ديگر از اين قبيل قدرى حساب شدهتر عمل كرديم و آمد و شدها را تقليل داديم. ليكن هرگاه خدمتشان رسيدم جلسه ايشان از هر نظر پربار بود از معنويّت، سخن كوتاهى مىگفتند و بعد مشغول ذكر مىشدند، تصور مىكنم بيشتر به زيارت عاشورا مشغول بودند و به خواندن هر روز آن مداومت داشتند و به نظرم حالا هم مداومت دارند. و اخيراً نيز كه براى بازديد به خدمتشان رسيده بودم (و اين بازديد در راستاى اين بود كه ايشان بر مرحومه والده ما نماز ميّت گذارده بودند) ديدم تسبيح در دستشان است. و به نظر مىرسيد كه به زيارت عاشورا مشغول هستند.تمام اين عملها مذكّر و بيدارگر و معنى دار است. چنانكه بعد نحوه زندگىشان نيز مذكّر بود.توصيههااز سوى ديگر هيچ ابايى نداشتند كه آنچه كه به صلاح طلبه مىبينند بگويند، برخلاف كسانى كه به فقه و اصول معتقد بودند و گفتن آنگونه مطالب را دونشأن خود مىدانند، مثلاً در رابطه با مشكل و ناراحتّى مهمّى كه داشتم فرمودند: آب «قم» شور است، هنگام خوردن آن قدرى شكر در آن بريزيد آب شيرين بخوريد آب شور مُضّر هست. و همچنين به من توصيه مىكردند كه پيادهروى كنم و... كه چه بسا علمايى كه در آن حدّ هستند كمتر با طلبهها اين صحبتها را مىكنند. و همه اينها نشان دهنده آن است كه ايشان هواى رياست ندارند. از زيارت عاشورا و سكوت و نصايح ايشان گذشته، نماز امواتى كه ايشان مىخوانند خيلى با حال است، زمانى بنده به ايشان پيغام دادم كه دلم مىخواهد تا شما هستيد من بميرم تا نماز من را شما بخوانيد و در عالم برزخ دعاى شما درباره من مستجاب شود.برخورداى از استادان بر جستهاز نقطه نظر علمى نيز ايشان استادان برجسته و خوبى را ديدهاند در فقه و اصول مثل مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى را ديدهاند كه جنبههاى معنوى و ولايىاش خيلى قوى بوده است. و اشعار او در مدح و سوگ اهل بيت عليهمالسلام نشان دهنده اوج علاقه ايشان است. در نامهاى كه آقا شيخ محمّد حسين به پدرخانم ما مرحوم آقاى حاج شيخ مهدى معزّى تهرانى نوشتهاند آمده است: «و وقتى پسرم به تهران آمد به او رسيدگى كنيد.» ولى بلافاصله در ادامه مرقوم فرموده بودند كه: «نه خير».(اَلَيْسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ؟!)(13)ـ آيا خدا نمىتواند بندهاش را كفايت كند؟!»اين جمله چنان در ايشان اثر كرده بود كه در نامه ديگر پرسيده بودند كه نظر شما درباره خواندن شعر در شب جمعه چيست؟ آيا مثلاً اين دو شعر زير خواجه حافظ شيرازى كه مىگويد:اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى***با خبر باش كه سر مىشكند ديوارشاگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى***بىشكى ره ببرى در حرم اسرارشنيز كراهت دارد؟آقا شيخ محمّد حسين در جوابش نوشته بودند كه (شايد فتوكپى آن نزد من موجود باشد):«نه خير اين گونه اشعار حِكَمى مشمول اَدِلّه كراهت نيست به ويژه اين دو شعر خواجه حافظ شيرازىاز اين روشن مىشود كه آن بزرگوار اين دو شعر را چگونه معنى كرده است.در هر حال، ايشان خيلى با معنويت بوده و جريانات بسيار از اينگونه درباره ايشان نقل شده است.در روز فوت آقاى خويى(قدس سره) آقاى بهجت به بنده گفتند كه استاد ما جناب آقا شيخ محمّد حسين مىفرمود: «در ميان شاگردانم پر كارتر از آقاى خويى سراغ ندارم.»بعد ايشان گفتند: «كه در درس آقا شيخ محمّد حسين اَفْهم از آقاى خويى بود، ولى پركارتر از آقاى خويى نبود.» بعداً گفتند كه: «دو نفر در نجف خيلى پركار بودند: يكى مرحوم آقاى خويى و ديگر مرحوم آقاى مظفّر صاحب اصول فقه.»در هر حال آقاى بهجت در دوره اوّلِ درس آقاى خويى نيز شركت كردهاند ولى بنده مدّت آن را نمىدانم.و نيز در درس اخلاق خدمت آقاى قاضى بودند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation