بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیره و سخن پیشوایان, آیة الله سید رضا صدر ( )
 
 

بخش های کتاب

     s03 - سيره و سخن پيشوايان
     s05 - سيره و سخن پيشوايان
     s06 - سيره و سخن پيشوايان
     s07 - سيره و سخن پيشوايان
     s09 - سيره و سخن پيشوايان
     s10 - سيره و سخن پيشوايان
     s11 - سيره و سخن پيشوايان
     s12 - سيره و سخن پيشوايان
     s13 - سيره و سخن پيشوايان
     s14 - سيره و سخن پيشوايان
     s15 - سيره و سخن پيشوايان
     s16 - سيره و سخن پيشوايان
     s17 - سيره و سخن پيشوايان
     s18 - سيره و سخن پيشوايان
     fehrest - سيره و سخن پيشوايان
     s01 - سيره و سخن پيشوايان
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

هر كه صبح كند و به امور مسلمين همّت نگمارد، از آنها نيست; و هر كس بشنود كه شخصى فرياد مىزند: «اى مسلمانها به فريادم برسيد» ولى جوابش نگويد، مسلمان نيست.
33 پيوستگى ايرانيان با اهل بيت
قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَيْنا أَهْلَ الْبَيـْتِ.
فرستادگان باذان، پادشاه يمن، تحتالحمايه ايران كه اصالتاً ايرانى بودند به حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسيان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسيان از ما هستيد و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود!قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَيْتِ.
ابن هشام از قول زهرى گويد: و از همين جا بود كه پيامبر فرمود: سلمان از اهل بيت ماست.
34 خيانت بزرگ (تقدّم مفضول)
مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمينَ وَ هُوَ يَرى أَنَّ فيهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمينَ.
كسى كه بر مسلمانان پيشى گيرد، در حالى كه مىداند در ميان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنين كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خيانت كرده است.
35 ارزش هدايت
لأََنْ يَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَيْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(عليه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است.
36 مردمان آخرالزّمان
يَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فيهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فيهِ عَلانِيَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْيا، لا يُريدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، يَكُونُ دينُهُمْ رِياءً لا يُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، يَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَيَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَريقِ فَلا يَسْتَجيبُ لَهُمْ!زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنيا، باطنشان پليد و ظاهرشان زيبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دين آنها ريا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آميخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غريق دعا كنند، ولى دعايشان را اجابت نكند!37 راستگوترين صحابه
ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.
آسمان سايه نينداخته و زمين دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را.
38 پرسش از عالمان و همنشينى با فقيران
سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.
از دانشمندان بپرسيد و با فرزانگان سخن بگوييد و با فقيران بنشينيد.
39 دستبوسى نه!
هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.
مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عَجَمْها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.
40 مهربانى با همنوعان
ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْيَة يَبيتُ وَ فيهِمْ جائِعٌ لا يَنْظُرُ اللّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ.
به من ايمان نياورده كسى كه سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد، و اهل يك آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنهاى باشد، خداوند در روز قيامت به آنها نظر رحمت نيفكند.

فاطمه زهراء(عليها السلام)

پرتوى از سيره و سيماى فاطمه زهرا(عليها السلام)

حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، دختر گرامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و خديجه كبرى، چهارمين دختر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) است.
القاب حضرتش: زهرا، صدّيقه، طاهره، مباركة، زكيّه، راضيه، مرضيّه، محدثَّه و بتول مىباشد.
بيشتر مورّخان شيعه و سنّى، ولادت با سعادت آن حضرت را در بيستم جمادىالثّانى سال پنجم بعثت در مكّه مكرّمه مىدانند.
برخى سال سوم و برخى سال دوم بعثت را ذكر كردهاند.
يك مورّخ و محدّث سنّى، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است.
بديهى است روشن ساختن زاد روز يا سالروز درگذشت شخصيّتهاى بزرگ تاريخ هرچند كه از نظر تاريخى و تحقيقى باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحليل شخصيّت چندان مهم به نظر نمىرسد.
آنچه مهّم و سرنوشتساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاريخ مىباشد.
پرورش زهرا(عليها السلام) در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوّت بود; خانهاى كه محلّ نزول وحى و آيههاى قرآن است.
آنجا كه نخستين گروه از مسلمانان به يكتايى خدا ايمان آوردند و بر ايمان خويش استوار ماندند.
آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان، اين تنها خانهاى بود كه چنين بانگى از آن برمىخاست: اللّه اكبر.
و زهرا تنها دختر خردسال مكّه بود كه چنين جنب و جوشى را در كنار خود مىديد.
او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهايى مىگذراند.
دو خواهرش رقيّه و كلثوم چند سال از او بزرگتر بودند.
شايد راز اين تنهايى هم يكى اين بوده است كه بايد از دوران كودكى همه توجّه وى به رياضتهاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.
حضرت زهرا(عليها السلام) بعد از ازدواج با اميرالمؤمنين على(عليه السلام)، به عنوان بانويى نمونه بر تارك قرون و اعصار درخشيد.
دختر پيامبر همچنان كه در زندگى زناشويى نمونه بود، در اطاعت پروردگار نيز نمونه بود.
هنگامى كه از كارهاى خانه فراغت مىيافت به عبادت مىپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا براى ديگران.
امام صادق(عليه السلام) از اجداد خويش از حسن بن على(عليه السلام) روايت كرده است كه : مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مىايستاد و چون دست به دعا برمىداشت مردان و زنان باايمان را دعا مىكرد، امّا درباره خود چيزى نمىگفت.
روزى بدو گفتم: مادر! چرا براى خود نيز مانند ديگران دعاى خير نمىكنى؟ گفت: فرزندم! همسايه مقدّم است.
تسبيحهايى كه به نام تسبيحات فاطمه(عليها السلام) شهرت يافته و در كتابهاى معتبر شيعه و سنّى و ديگر اسناد، روايت شده نزد همه معروف است.
فاطمه(عليها السلام) تا وقتى كه رسول خدا از دنيا نرفته بود، سختيها و تلخيهاى زندگى را با ديدن سيماى تابناك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بر خود هموار مىنمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش مىزدود و به او آرامش و قدرت مىبخشيد.
امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونيهايى كه پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ به فاصلهاى اندك ـ در سنّت مسلمانى پديد آمد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت.
چنان كه تاريخ نشان مىدهد، او پيش از مرگ پدرش بيمارى جسمى نداشته است.
داستان آنان را كه به در خانه او آمدند و مىخواستند خانه را با هر كس كه درون آن است آتش زنند شنيدهايد.
خود اين پيشامد، به تنهايى براى آزردن او بس است، چه رسد كه رويدادهاى ديگر هم بدان افزوده شود.
دختر پيغمبر، نالان در بستر افتاد.
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.
آن بانوى دو جهان، خطبهاى بليغ در جمع آن زنان بيان فرمود كه با نقل بخشى كوتاه از آن، گوشهاى از دردِ دين و سوز و گداز مكتبى زهرا(عليها السلام) و شِكْوه او از مردم فرصتطلب و غاصبان ولايت را درمىيابيد.
از درد سخن گفتن و از درد شنيدنبا مردم بىدرد ندانى كه چه دردى است!«به خدا سوگند، اگر پاى در ميان مىنهادند، و على را بر كارى كه پيغمبر به عهده او نهاد، مىگذاردند، آسان آسان ايشان را به راه راست مىبُرد، و حقّ هر يك را بدو مىسپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجبها در پس پرده دارد و چه بازيچهها يكى پس از ديگرى برون مىآرد.
راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوست نمايانى غدّار، در حقّ دوستان ستمكار و سرانجام به كيفر ستمكارى خويش گرفتار.
سر را گذاشته و به دُم چسبيدند! پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند! نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند و تبهكارى خود را نيكوكارى مىپندارند!»سرانجام، دختر پيغمبر، دنيا را به دنيا طلبان گذاشت و به لقاى پروردگارش شتافت.
فاطمه را شبانه دفن كردند و على(عليه السلام) او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا ابوبكر بر جنازه او حاضر شود، و او اين گونه مظلوم و شهيد از دنيا رفت.
در تاريخ شهادت آن بانوى بزرگ نيز محدّثان اقوال گوناگونى دارند كه مشهورتر از همه، سيزده جمادى الاولى سال يازده هجرى و ديگرى سوم جمادى الثّانى همان سال است.

دانش اندوزى فاطمه(عليها السلام)

فاطمه(عليها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحى فرا گرفت.
آنچه را از اسرار و دانشها، پدر براى او باز مىگفت، على(عليه السلام) مىنوشت و فاطمه آنها را گرد مىآورد كه كتابى به نام مصحف فاطمه شد.

آموزش ديگران

فاطمه زهرا(عليها السلام) با بيان احكام و معارف اسلام، زنان را به وظايفشان آشنا مىساخت.
فضّه خدمتگزار فاطمه(عليها السلام)، كه از شاگردان و پرورش يافتگان مكتب اوست در مدّت بيست سال جز با آيات قرآن سخنى نگفت و هر گاه قصد بيان مطلبى را داشت با آيهاى متناسب از قرآن، منظور خويش را بيان مىكرد.
فاطمه(عليها السلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمىشد، بلكه در ياد دادن مسائل دين به ديگران از حوصله و پشتكار فراوانى برخوردار بود.
روزى زنى نزد او آمد و گفت: مادرى پير دارم كه در مورد نماز خود اشتباهى كرده و مرا فرستاده تا از شما مسألهاى بپرسم.
زهرا(عليها السلام) سؤال او را پاسخ فرمود.
زن براى بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسيد و پاسخ شنيد، اين كار تا ده بار تكرار شد و هر بار آن بانوى بزرگوار، سؤال وى را پاسخ فرمود.
زن از رفت و آمدهاى پى در پى شرمگين شد و گفت: ديگر شما را به زحمت نمىاندازم.
فاطمه(عليها السلام) فرمود: باز هم بيا و سؤالهايت را بپرس، تو هر قدر سؤال كنى من ناراحت نمىشوم، زيرا از پدرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه فرمود: روز قيامت علماى پيرو ما محشور مىشوند و به آنها به اندازه دانششان خلعتهاى گرانبها عطا مىگردد و اندازه پاداش به نسبت ميزان تلاشى است كه براى ارشاد و هدايت بندگان خدا نمودهاند.

عبادت فاطمه(عليها السلام)

حضرت زهرا(عليها السلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول مىشد.
آن قدر نمازهاى شب او طولانى مىشد و بر روى پاهايش مىايستاد كه پايش ورم مىكرد.
حسن بصرى متوفّاى 110 هجرى گويد: هيچ كس در ميان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسايى از فاطمه(عليها السلام)والاتر نبود.

گردن بند با بركت

روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند.
پير مردى با لباسهاى ژوليده و حالتى رقّت بار از راه رسيد، ضعف و پيرى توان را از او ربوده بود، پيامبر به سويش رفت و جوياى حالش شد.
آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، فقيرى پريشان حالم، گرسنهام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بينوايم گرهى از كارم بگشا.
پيامبر فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى «راهنماى خير چون انجام دهنده آن است.» سپس او را به منزل فاطمه(عليها السلام) راهنمايى كرد.
پيرمرد فاصله كوتاه مسجد و خانه فاطمه(عليها السلام) را طى كرد و دردش را براى او گفت.
زهرا(عليها السلام) فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر حمزةبن عبدالمطّلب به او هديه كرده بود از گردن باز كرد و به پيرمرد فقير داد و فرمود: اين را بفروش ان شاءالله به خواستهات برسى.
مرد بينوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پيامبر همچنان در ميان اصحاب نشسته بود.
عرض كرد: اى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، فاطمه(عليها السلام) اين گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمندىام برسانم.
پيامبر گريست.
عمّار ياسر عرض كرد: يا رسول الله! آيا اجازه مىدهى من اين گردن بند را بخرم؟ پيامبر فرمود: هر كس خريدارش باشد خدا او را عذاب ننمايد.
عمّار ياسر از اعرابى پرسيد: گردن بند را چند مىفروشى؟ مرد بينوا گفت: به غذايى از نان و گوشت كه سيرم كند، لباسى كه تنم را بپوشاند و يك دينار خرجى راه كه مرا به خانهام برساند.
عمّار پاسخ داد: من اين گردن بند را به بيست دينار طلا و غذا و لباسى و مركبى از تو خريدم.
عمّار مرد را به خانه برد و او را سير كرد، لباسى را به او پوشاند، او را بر مركبى سوار كرد و بيست دينار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مُشك خوشبو ساخت و در پارچهاى پيچيد و به غلام خود گفت: اين را به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشيد.
غلام نزد فاطمه آمد.
آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم.
غلام خنديد.
فاطمه(عليها السلام) راز خندهاش را پرسيد.
پاسخ داد: اى دختر پيامبر! بركت اين گردن بند مرا به خنده آورد كه گرسنهاى را سير كرد، برهنهاى را پوشاند، فقيرى را غنى نمود، پيادهاى را سوار نمود، بندهاى را آزاد كرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت.

نقش فاطمه(عليها السلام) در نبردهاى صدر اسلام

در طول 10 سال حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مدينه 27 يا 28 غزوه و 35 تا 90 سريّه در تاريخ ذكر شده است.
غزوه كه جمع آن غزوات است به جنگهايى گفته مىشود كه شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، فرماندهى مستقيم آن را به عهده داشت و پا به پاى سربازان اسلام در معركه جنگ حاضر و ناظرِ نبردها و مانورهاى نظامى بود.
سريّه كه جمع آن سرايا است به جنگهايى گفته مىشود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بى آن كه خود در آن شركت كند، گروهى را به فرماندهى شخصى به جبههها و مرزهاى كشور اسلامى، براى نبرد يا دفاع احتمالى، اعزام مىكرد.
گاهى برخى از اين مأموريتهاى رزمى به خاطر فاصله زياد جبههها از مدينه، حدود دو يا سه ماه به طول مىانجاميد.
به تحقيق مىتوان گفت على(عليه السلام)در طول زندگى مشتركش با حضرت زهرا(عليها السلام) بيشتر اوقاتش را در ميدانهاى جهاد يا مأموريّتهاى تبليغى گذراند و در غياب او همسر وفادارش فاطمه(عليها السلام)وظيفه اداره خانه و تربيت فرزندان را به عهده داشت و اين كار را به نحوى شايسته انجام مىداد تا همسر رزمندهاش با خاطرى آسوده، وظيفه مقدّس جهاد را به انجام برساند.
در اين مدّت، فاطمه(عليها السلام) به يارى خانوادههاى رزمندگان و شهيدان مىشتافت و با آنها اظهار همدردى مىكرد و گاهى هم، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظايف خطيرشان، به مداواى جراحت محارم خويش مىپرداخت.
در جنگ اُحد، فاطمه(عليها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش كيلومترى مدينه) رفت.
در اين نبرد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به شدّت زخمى شد و على(عليه السلام) نيز جراحاتى برداشت.
فاطمه(عليها السلام)خون را از چهره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىشست و على(صلى الله عليه وآله وسلم) با سپر خود آب مىريخت.
هنگامى كه فاطمه(عليها السلام) مشاهده كرد كه خون بند نمىآيد، قطعه حصيرى را سوزانيد و خاكستر آن را بر زخم پاشيد تا خون بند آمد.
آن روز پيامبر و على، شمشيرهاى خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشويد.
در نبرد احد، حمزه سيّدالشهدا، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به شهادت رسيد.
پس از نبرد، «صفيّه» خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه(عليها السلام) كنار پيكر مثله شده قرار گرفت و شروع به گريستن كرد، فاطمه(عليها السلام) نيز مىگريست و پيامبر هم با او گريه مىكرد و خطاب به حمزه مىفرمود: هيچ مصيبتى مثل مصيبت تو به من نرسيده است.
آن گاه خطاب به صفيّه و فاطمه فرمود: مژده باد كه هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى هفتگانه، حمزه شير خدا و شير رسول خداست.
پس از نبرد اُحد، فاطمه زهرا(عليها السلام) تا زنده بود، هر دو سه روز يك بار به زيارت شهداى احد مىرفت.
در نبرد خندق، فاطمه زهرا(عليها السلام) نانى را براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) برد، پيامبر پرسيد: اين چيست؟ فاطمه(عليها السلام) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا اين كه برايتان آوردم.
پيامبر فرمود: اين اوّلين غذايى است كه پس از سه روز در دهان مىگذارم.
در نبرد موته، جعفربن ابيطالب به شهادت رسيد و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه فاطمه(عليها السلام)رفت.
فاطمه مىگريست.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بر مثل جعفر بايد گريه كنندگان بگريند.
سپس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: براى خانواده جعفر غذايى تهيّه كنيد، زيرا امروز آنها خود را فراموش كردهاند.
فاطمه زهرا(عليها السلام) در فتح مكّه نيز حضور داشت.
«امّ هانى»، خواهر على(عليه السلام)گويد: در روز فتح مكّه دو نفر از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم و هنوز آنها در خانهام بودند كه ناگهان برادرم على(عليه السلام)، در حالى كه سواره و زرهپوش بود، پيدا شد و به طرف آن دو تن شمشير كشيد.
ميان او و ايشان ايستادم و گفتم: اگر بخواهى آن دو را بكشى، بايد مرا هم پيش از آنها بكشى! على(عليه السلام) بيرون رفت، در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد.
من خود را به خيمه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در بطحا رساندم و آن حضرت را پيدا نكردم، ولى فاطمه را ديدم و ماجرا را برايش گفتم.
ديدم فاطمه از همسر خود قاطعتر است.
او با تعجّب گفت: تو هم بايد مشركان را پناه دهى؟ در اين هنگام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و از حضرتش براى آن دو امان طلبيدم.
پيامبر به آنان امان داد، سپس به فاطمه فرمود كه براى او آب فراهم كند تا شستشو نمايد.
هنگامى كه هند، همسر ابوسفيان، و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش اسلام و بيعت به حضور پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيدند، فاطمه(عليها السلام)، همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و گروهى از زنان عبدالمطّلب حضور داشتند.
در ماه رمضان سال دهم هجرى، على(عليه السلام) از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى يك مأموريّت مهّم رزمى، تبليغى و به فرماندهى سيصد سواره نظام به يمن، كه در قلمرو حاكميّت پيامبر بود، اعزام شد.
مأموريّت با موفقيّت كامل انجام گرفت و عدّه زيادى نيز به اسلام گرويدند.
على(عليه السلام) طىّ نامهاى گزارش كار خود را از يمن براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرستاد.
پيامبر در پاسخ على(عليه السلام) امر فرمود كه براى انجام مراسم حجّ، به موقع خود را به مكّه رسانَد، و پيك با اين پيام به سوى على(عليه السلام) باز گشت.
پيامبر در ماه ذيقعده آن سال به مردم مدينه و قبايل مجاور اعلام كرد كه قصد دارد حجّ را به جاى آورد و بدين ترتيب، عدّه زيادى براى سفر حجّ مهيّا شدند.
آن حضرت در روز 25 ذيقعده سال دهم هجرى قمرى از مدينه حركت نمود و در ذوالحليفه احرام بست.
همه همسران پيامبر نيز در اين سفر همراه شدند، آنها به هودجها سوار بودند، فاطمه(عليها السلام) نيز با آنان بود و در اين سفر عبادى، مناسك حجّ را به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)انجام مىداد.
على(عليه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموريت، در ايّام حجّ به مكّه رسيد و در آنجا همسرش فاطمه زهرا(عليها السلام) را ديد.
پس از مراسم با شكوه حجّةالوداع، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، هنگام بازگشت به مدينه در غديرخم، در يك اجتماع صدهزار نفرى، على(عليه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشينى خود منصوب نمود.
با توجّه به حضور فاطمه زهرا(عليها السلام) در حجّةالوداع با اطمينان مىتوان گفت كه آن حضرت در مراسم با شكوه غديرخم حضور داشته است.

زهرا و آخرين لحظات زندگانى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

بيمارى رسول خدا در روزهاى آخر عمرش شدّت يافت.
فاطمه(عليها السلام) در كنار بستر پيامبر، چهره نورانى و ملكوتى پدر را مىنگريست كه از شدّت تب عرق مىريخت.
فاطمه در حالى كه به پدر نگاه مىكرد به گريه افتاد، پيامبر نتوانست ناآرامى دخترش را تحمّل كند، در گوش او سخنى گفت كه فاطمه آرام شد و لبخند زد.
لبخند زهرا(عليها السلام) در آن حال شگفتآور بود.
از او سؤال كردند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)چه رازى را به او فرمود؟ پاسخ داد: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمىكنم.
پس از رحلت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) راز آشكار شد.
فاطمه گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستين كس از اهل بيت من هستى كه به من ملحق مىشوى، و از اين رو شاد شدم.
در ميان سخنان اندكى كه از دختر گرامى رسول خدا در مجامع روايى فريقين نقل شده، چهل حديث را، كه هر يك درسى از فضيلت و فهم دين و حيا و دعوت به توحيد است، برگزيدم، تا دلهاى حقجويان و جويندگان معارف خاندان نبوى و علوى بدان روشنى يابد و با الهام از اين كلمات نورانى، چراغ حكمت و هدايت ولايت شبستان فاطمى را به هنگام تحيّر و ضلالت، در پيش پاى خود برافروخته و فروزان بينند.
قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(عليها السلام) : 1 موقعيت اهل بيت در نزد خدا
وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ يَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ، وَ نَحْنُ وَسيلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَيْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أَنـْبِيائِهِ.
خدايى را حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش، هر كه در آسمانها و زمين است به سوى او وسيله مىجويد، و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبى و وارث پيامبرانش هستيم.
2 حرمت مست كنندهها
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(عليها السلام) قالَتْ: قالَ لى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): يا حَبيبَةَ أَبيها كُلُّ مُسْكِر حَرامٌ، و كُلُّ مُسْكِر خَمْرٌ.
پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به من فرمود:اى دوستِ پدر! هر مستكنندهاى حرام است، و هر مستكنندهاى خمر است.
3 بهترين زنان كيستند؟
قالَتْ فاطِمَةُ(عليها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَيْرٌ لِلنِّساءِ: خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لايَرينَ الرِّجالَ، وَ لا يَرَوْ نَهُنَّ.
حضرت در وصف اين كه بهترين چيز براى زنان چيست، فرمودهاند: اين كه زنان، مردان را نبينند، و مردان هم زنان را نبينند.
4 نتيجه عبادت خالص
عَنْ فاطِمَةَالزَّهْراءِ(عليها السلام) : مَنْأَصْعَدَ إِلَىاللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أَهْبَطَ اللّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
هر كه عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد، خداوند متعال برترين بهره و سودش را به سوى او پايين فرستد.
5 فاطمه در مقام شكوه از دو خليفه
قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(عليها السلام) لِلاَْوَّلَيْنِ:أَرَأَيْتُكُما إِنْ حَدَّثْتُكُما عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟ قالا نَعَمْ.
فَقالَتْ: نَشَدْتُكُمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللّهِ يَقُولُ:«رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتى فَقَدْ أَحَبَّنى، وَ مَنْ أَرْضى فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانى، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنى»؟ قالا نَعَمْ، سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم)، فَقالَتْ: فَإِنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُما أَسْخَطْتُمانى وَ ما أَرْضَيْتُمانى وَ لَئِنْ لَقيتُ النَّبِىَّ لاََشْكُوَنَّكُما إِلَيْهِ.
back pagefehrest pagenext page