افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
|
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
|
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم
|
جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم
|
پس سعى نموديم كه ببينيم رخ دوست
|
جان ها به لب آمد، رخ دلدار نديديم
|
ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر
|
آبى به جز از خون دل خود نچشيديم
|
اى بسته به زنجير تو دل هاى محبّان
|
رحمى كه در اين باديه بس رنج كشيديم
|
چندان كه به ياد تو شب و روز نشستيم
|
از شام فراقت چو سحر گه ندميديم
|
اى حجّت حقّ پرده ز رخسار برافكن
|
كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
|
ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه
|
در راه تو از غير خيال تو رهيديم
|
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
|
بس ظلم بديديم و بسى طعنه شنيديم
|
شمشير كَجَت ، راست كند قامت دين را
|
هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم (64)
|
اى صاحب ولايت و والاتر از همه
|
اى چشمه حيات و افاضات دائمه
|
اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود
|
اى انتهاى سلسله اولياء همه
|
از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد
|
از عمر تو، به دور زمان ، حُسن خاتمه
|
شاها به افتخار قدوم شريف تو
|
شد سامرا به عالم ايجاد عاصمه
|
يابن الحسن بيا، كه شد از روز غيبتت
|
دنيا پر اضطراب و بشر در مخاصمه
|
از سينه هاست ، نعره صلح و صفا بلند
|
و ز كينه هاست ، فكر همه در مهاجمه
|
مشكل بود، كه جمله حقّ بشنود كسى
|
كز باطل است ، گوش بشر پر ز همهمه
|
قرآن ، كه (لا يَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون )
|
با رأى هر كسى ، شده تفسير و ترجمه
|
تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى
|
دادت خدا شجاعت و نيروى لازمه
|
حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است
|
حاجت نباشدت به شهود و محاكمه
|
ز آن سركشان ، كه مردم دنيا به وحشتند
|
قلب سليم و پاك تو را نيست واهمه
|
با اين قواى جهان گير ظالمان
|
تنها توئى اميد بشر، يا ابن فاطمه (ع )
|
اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند
|
يك ره ، نظر فكن به علمدار علقمه
|
بنگر به خاك و خون ، عَلَم سر نگون او
|
گوئى كه با درفش تو دارد مكالمه
|
امشب (حسان ) به ياد تو از غصّه فارغ است
|
هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه (65)
|
پنج درس ارزشمند و آموزنده
1 - يكى از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام به نام ابوهارون حكايت كند:
روزى خدمت آن حضرت شرفياب شدم ، نوزادى را در حضور او ديدم - كه همچون ماه شبچهارده نورانى بود - قنداقه او را گرفتم و باز كردم ، ديدم كه ختنه شده است .
از پدرش امام عسكرى عليه السلام سؤال كردم كه چه وقت و چگونه ختنه شد؟
فرمود: اين نوزاد مهدى موعود است و او همانند ديگر ائمّه ختنه شده به دنيا آمده است ، چونهر يك از ما ائمّه ، ختنه شده وارد دنيا شده ايم ، ولى بجهت إجراى سنّت شريعت اسلامتيغ را بر محلّ ختنه گاه مى كشيم .(66)
2 - دو نفر از خدمت گزاران امام حسن عسكرى عليه السلام به نام نسيم و ماريه حكايت كنند:
چون حضرت مهدى ، نوزاد امام حسن عسكرى عليهماالسلام تولّد يافت ، انگشت سبّابه خودرا به نشانه يكتائى خداوند متعال به سوى آسمان بلند كرد و پس از آن عطسه اى نمودو اظهار داشت : (الحمد للّه ربّ العالمين ، و صلّى اللّه على محمّد وآله ).
يعنى ؛ سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است و درود بر محمّد و براهل بيتش باد؛ و سپس فرمود: ظالمان و ستمگران گمان كرده اند حجّت الهى بى زبان مىباشد!!
چنانچه خداوند اجازه سخن گفتن دهد، آن وقت شكّ و شبهه همگان برطرف مى گردد.(67)
3 - امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
مهدى موعود (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) چهار سيره و روش از چهار پيامبر ازپيغمبران الهى را دارا مى باشد:
سنّت و روش حضرت موسى كليم عليه السلام كه (خائفا يترقّب ) بود، يعنى ؛خوفناك و هر لحظه در انتظار فرج و ظهور مى باشد.
سنّت و سيره حضرت عيسى مسيح عليه السلام كه گفتند: مرده است ولى فوت نكرد،بلكه غايب گرديد.
سنّت حضرت يوسف عليه السلام كه ناپديد شد.
سنّت و سيره جدّش ، حضرت رسول محمّد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله كه با شمشيرو جهاد قيام نمود و وظيفه خود را به پايان رساند.(68)
4 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
هنگامى كه امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) ظهور نمايد و وارد شهر كوفهگردد، گوشه اى از مسجد كوفه را اشاره نمايد تا حفر نمايند؛ و چون آن محلّ را حفركنند، تعداد دوازده هزار زره ، شمشير و سپر بيرون آورند.
سپس دوازده هزار نفر عرب و عجم از پيروان خود را - كه از شهرها و مناطق مختلف حضوريافته اند - دستور مى دهد تا هر كدام با آن سلاح ، مجهّز شوند و چون آماده گردند،دستور دهد: هركس در موقعيّت شما قرار نگرفت او را به هلاكت رسانيد - چون حجّت الهىبر همگان تمام شده است -.(69)
5 - همچنين از حضرت صادق آل محمّد عليه السلام وارد شده است كه فرمود:
تمام علوم و فنون و تمام احكام و قوانين در بيست و هفت حرف خلاصه گشته است و توسّطپيامبران الهى عليهم السلام تنها دو حرف از آن حروف منتشر شده است و مردم غير از آن دوحرف چيز ديگرى را نمى دانند.
ولى هنگامى كه مهدى موعود، قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) ظهورنمايد بيست و پنج حرف نزد او باقى مانده است ؛ و آن حضرت مردم را نسبت به مجموعحروف آشنا مى نمايد و تمام قوانين و احكام شريعت مقدّس سعادت بخش اسلام را در آنجامعه به اجراء در خواهد آورد.(70)
اظهار محبّت نسبت به حضرت مهدى (عجّ)
صبحدم پيك مسيحا دم جانان آمد
|
گفت برخيز كه آرامِ دم و جان آمد
|
اين نسيم ملكوتى ز كدامين چمن است
|
كه چو انفاس سحر غاليه افشان آمد
|
مى كند مرغ سحر زمزمه بر شاخه گل
|
كه ز نرجس ثمرى پاك به دوران آمد
|
سحر از پرده نشينان حريم ملكوت
|
نغمه برخاست كه آن خسرو خوبان آمد
|
خفتگان را رسد اين طرفه بشارت ز سروش
|
كه سحرگاه شب نيمه شعبان آمد
|
چهره ، اى زُهره بپوشان كه ز بام ملكوت
|
زهره فاطمه با چهره تابان آمد
|
شهسواريست كه با صولت و شمشير علىّ (ع )
|
از پى كشتن كفّار به ميدان آمد
|
مظهر صلح حسن (ع ) اوست كه وجه حسن
|
پى آرامش دل هاى پريشان آمد
|
آن كه اندر رگ او خون حسين بن علىّ است
|
پى خونخواهى سالار شهيدان آمد
|
در ره زهد و عبادت چو علىّ بن حسين
|
پى خونخواهى سالار شهيدان آمد
|
علم باقر (ع ) همه در اوست كه با مثل علم
|
رهبر جامعه بى سر و سامان آمد
|
تا ز ناپاك كند مذهب صادق (ع ) را پاك
|
با دلى روشن و آكنده ز ايمان آمد
|
همچو كاظم كه بود قبله حاجات و مراد
|
دردمندان جهان را پى درمان آمد
|
چون رضا تا كه كند تكيه بر او رنگِ علوم
|
وارث افسر سلطان خراسان آمد
|
اوست سرچشمه تقوى و فضيلت چو جواد (ع )
|
منبع فيض و جوانمردى و احسان آمد
|
هادى وادى حق كز پى ارشاد بشر
|
با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد
|
يادگار حسن عسكرى (ع ) پاك سرشت
|
كه جهان را كند از عدل گلستان آمد
|
قائم آل محمّد (ص ) شه اقليم وجود
|
كه به فرماندهى عالم امكان آمد
|
اى شه منتظر از منتظران چهره مپوش
|
كه دگر جان به لب از محنت هجران آمد
|
همه گويند كه مفتاح فرج صبر بود
|
صبر نَتْوان كه دگر عمر به پايان آمد(71)
|