بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (ع ), عبداللّه صالحى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40DAST01 -
     40DAST02 -
     40DAST03 -
     40DAST04 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

پيشگفتار
به نام هستى بخش جهان آفرين
شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراطمستقيم ، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم اجمعين هدايت نمود.
بهترين تحيّت و درود بر روان پاك پيامبر عالى قدر اسلام حضرت محمّد صلى اللهعليه و آله ؛ و بر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، خصوصا دوازدهمين خليفه برحقّش حضرت مهدى موعود عجّل اللّه فرجه الشّريف .
و لعن و نفرين بر دشمنان و مخالفان اهل بيت رسالت كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن مىباشند.
نوشتارى كه در اختيار شما خواننده محترم قرار دارد، برگرفته شده است از زندگىسراسر آموزنده آن شخصيّت ممتاز و والائى كه تمام ملّت ها - هر يك به عنوانى - درانتظار ظهور مباركش هستند و تمام انبياء و اوصياء به عنوان مهدى موعود عليه السلام بروجود آن حضرت بشارت داده اند.
و چون ظهور نمايد، حضرت عيسى مسيح عليه السلام فرود آيد و پشت سرش ‍ نماز جماعتبخواند؛ و حضرتش جهان را پر از عدل و داد نمايد؛ و نيز به بركت وجود پرافتخارشزمين و آسمان بركات خود را بر مؤمنين و بندگان صالح ، وافر گردانند.
و جدّ بزرگوارش حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ضمن حديثى طولانىفرمود:
همانا خداوند متعال ، نطفه فرزندم مهدى عليه السلام را مبارك و پاك و پاكيزه قرار دادهاست ، بندگان با ايمان به بركت وجود او شادمان خواهند بود.
همچنين خداوند متعال عهد و ميثاق ولايت او را از همگان ، برايش گرفته است ، او هدايت گر وسعادت بخش مؤمنين خواهد بود، او سبب عزّت و شرافت بندگان صالح ؛ و سبب ذلّت وخوارى مخالفان و منافقان مى باشد.
هنگام ظهور و خروجش ، جبرئيل سمت راست و ميكائيل سمت چپ و ديگر ياران پشت سر او حركتمى نمايند و... .
آيات شريفه قرآن ، احاديث قدسيّه و روايات بسيار با سندهاى مختلف در منقبت و شخصيّتآن خاتم اوصياء و فرياد رس مظلومان ، در كتاب هاى مختلف به زبان هاى گوناگونوارد شده است .
و اين مجموعه مختصر، ذرّه اى از قطره اقيانوس بى كران حيات بخش ، وجود جامع وكامل آن امام همام مى باشد، كه برگزيده و گلچينى است از ده ها كتاب معتبر(1) در جهتهاى مختلف : عقيدتى ، سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و ... .
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و إفاده عموم ، خصوصا جوانان عزيزقرار گيرد.
و ذخيره اى باشد (لِيَوْمٍ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون إِلاّ مَنْ اءتَى اللّه بِقَلْبٍ سَليم لى وَلِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ لَهُ عَلَيَّ حَقّ) انشاءاللّه تعالى .
مؤلّف
خلاصه حالات چهاردهمين معصوم : دوازدهمين اختر امامت
آن حضرت نزديك طلوع فجر، روز جمعه ، نيمه ماه شعبان ،سال 254 هجرى قمرى (2) در شهر سامراء به طور مخفى و پنهان از ديد عموم ، پابه عرصه وجود نهاد.
نام : م ح م م د (3) صلوات اللّه و سلامه عليه ؛ وعجّل اللّه تعالى فى فرجه الشّريف .(4).
كنيه : ابوالقاسم ، ابوجعفر و... .
لقب : بيش از نهصد لقب براى حضرتش ذكر كرده اند كه در كتب مختلف موجود مى باشداز آن جمله : مهدى ، حجّت ، منتقِم ، بقية اللّه الا عظم ، قائمآل محمّد، صاحب الزّمان و... .
پدر: امام حسن عسكرى صلوات اللّه و سلامه عليه .
مادر: به نام هاى نرجس ، مليكه ، ريحانه ،صيقل و سوسن معروف است .
نقش انگشتر: (أنَا حُجَّةُ اللّهِ وَ خاصَّتُهُ).
دربان : چهار نفر به نام هاى عثمان بن سعيد، محمّد بن عثمان ، حسين بن روح ، علىّ بنمحمّد سمرى ، در غيبت صغرى وكالت و وساطت حضرت را بر عهده داشته اند.
جريان ولادت آن حضرت ، همانند حضرت موسى كليم عليه السلام در كنار كاخ طاغوتزمان ، مخفى و پنهان از ديد جاسوس ها و عموم مردم انجام گرفت .
حضرت داراى دو غيبت بوده است : يكى غيبت صغرى - كه حدود هفتاد و پنجسال به طول انجاميد - و ديگرى غيبت كبرى مى باشد - كه تقريبا ازسال 330 هجرى قمرى شروع شد.
و از آن زمان به بعد براى حضرت ، وكيل و نائب خاصّ معرّفى و معيّن نشده است ، بلكهمجتهدين جامع الشّرايط - به عنوان وكيل و نائب عامّ - امور جامعه را بر عهده داشته و دارند.
آن حضرت در همين جامعه ، بين افراد رفت و آمد و در مجالس به صورت ناشناس شركتمى نمايد؛ و نيز همه را مى بيند و شاهد اعمال همگان خواهد بود.
ولى ديگران هم گرچه او را مى بينند، امّا شخص حضرتش را نمى شناسند كه كدام يك ازاشخاص مى باشد.
افراد بسيارى در غيبت كبرى به محضر مباركش شرفياب شده اند و كسب فيض ‍ كرده اند.
علائم و نشانه هاى متعدّد و گوناگونى جهت ظهور و قيام آن حضرت ، توسّط معصومينعليهم السلام بيان و مطرح شده است ، كه در كتاب هاى مختلفاهل سنّت و شيعه به طور مشروح و مبسوط مذكور مى باشد.
وقتى حضرت در مكّه معظّمه ظهور نمايد، 313 نفر از اصحاب و فرماندهان او از اطراف وشهرهاى مختلف در كنار كعبه الهى جمع شوند و در دست هر كدام شمشيرى خواهد بود.
و سپس منادى بين زمين و آسمان گويد: اين مهدى موعود است كه ظهور كرده و به شيوهحضرت داوود و سليمان عليهماالسلام قضاوت خواهد نمود و بيّنه و شاهد، لازم ندارد.
طبق آنچه در روايات آمده است : حكومت آن حضرت بين هفت تا نُهسال به طول خواهد انجاميد.(5)
مدّت امامت : حضرت بنابر مشهور بين روايات ، روز جمعه ، نُهم ربيعالاوّل ، سال 260 هجرى قمرى پس از شهادت پدر بزرگوارش ، در سنين پنج سالگىبه منصب و مقام عظمى و والاى امامت و خلافت نائل گرديد.
و از آن زمان تاكنون حدود 1157 سال مى باشد و در آينده تا هر لحظه كه خداوندمتعال اراده نمايد، امامت و هدايت جامعه را به عهده خواهد داشت .
مدّت عمر: آن حضرت حدود پنج سال ، هم زمان با پدر بزرگوارش حضرت ابومحمّد، امامحسن عسگرى عليه السلام بوده و پس از آن تا اين زمان - كه روى هم 1162سال باشد - عمر پربركت آن حضرت مى باشد و در آينده تا هر زمان كه خداوند بخواهد،تداوم خواهد يافت .
نماز امام زمان عليه السلام دو ركعت است ، كه در هر ركعت سوره حمد يك مرتبه و چون بهجمله (إيّاك نعبد و ايّاك نستعين ) برسد، صد مرتبه آن را تكرار نمايد؛ و بعد از سورهحمد، يك مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود، همچنين هر يك از ذكر ركوع و سجود را هفتمرتبه بگويد.
و چون سلام نماز را دهد، تسبيح حضرت زهراء عليها السلام را بگويد و در بعضىعبارات آمده است كه بعد از آن ، نيز صد مرتبه صلوات بر محمّد وآل محمّد فرستاده شود.
و بعد از آن ، حوائج مشروعه خود را از خداوند طلب نمايد.(6)
در مدح دوازدهمين اختر امامت

سحر از دامن نرجس ، برآمد نوگلى زيبا
گلى كز بوى دلجويش ، جهان پير شد برنا
زهى سروى كه الطافش ، فكنده سايه بر عالم
زهى صبحى كه انفاسش ، دميده روح در اعضا
سپيده دم ز درياى كرم برخواست امواجى
كه عالم غرق رحمت شد، از آن مواج روح افزا
به صبح نيمه شعبان تجلّى كرد خورشيدى
كه از نور جبينش شد، منوّر ديده زهرا
چه مولودى كه همتايش نديده ديده گردون
چه فرزندى كه مانندش ، نزاده مادر دنيا
به صولت تالى حيدر، به صورت شبه پيغمبر
به سيرت مظهر داور، ولىّ والى والا
قدم در عرصه عالم ، نهاده پاك فرزندش
كه چِشم آفرينش شد، ز نورش روشن و بينا
به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين
ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا
چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در كف قدرت
لواى نصرت افرازد، بر اين نُه گنبد خضراء
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد
بتاب اى كوكب رحمت ، بر افكن پرده از سيما
تو گر عارض بر افروزى ، جهان شود روشن
تو گر قامت برافرازى ، قيامت ها شود برپا
تو گر لشگر برانگيزى ، سپاه كفر بُگريزد
تو گر از جاى برخيزى ، نشيند فتنه و غوغا
بيا اى كشتى رحمت ، كه دريا گشت طوفانى
چو كشتيبان توئى ، ما را چه غم از جنبش دريا
خوش آن روزى كه برخيزد، ز كعبه بانگ جاء الحقّ
خوش آن روزى كه برگيرد، حجاب از چهره زيبا(7)
ميلاد سعادت بخش
مورّخين و محدّثين بسيارى در كتاب هاى خود آورده اند:
حكيمه دختر امام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسكرى عليهماالسلام حكايت كند:
روزى منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام بودم ، چون خورشيد غروبكرد، از جاى برخاستم تا به منزل خودمان بروم .
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب را درمنزل ما باش ، در اين شب نوزادى كريم و عزيز به دنيا مى آيد، نوزادى كه خداوند زمينرا به وسيله او حيات مى بخشد، او حجّت خداوندمتعال خواهد بود.
چون نگاهى به مادرش نرجس كردم ، آثار حمل در او نديدم ؛ وقتى موضوع را براى امامحسن عسكرى عليه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزديك طلوع فجر وعده الهى ،عملى خواهد شد و سپس افزود: داستان حمل و زايمان او همانند حضرت موسى عليه السلاممخفى و ناگهانى است .
آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء درمنزل حضرت افطار كردم و در رختخواب دراز كشيدم ، نيمه شب براى نماز شب برخاستم ،نرجس ‍ نيز بلند شد و نماز شب خواند، حضرت مرا صدا كرد و فرمود: اى عمّه ! مشيّتالهى نزديك است .
بعد از آن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى كرد، سريع نزد او رفتم ،و ملاّفه اى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى كوتاه صدائى شنيدم ، همين كهملاّفه را كنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى كه درحال سجده بود.
او را در بغل گرفتم ، بسيار تميز و خوشبو بود، در همين بين امام حسن عسكرى عليهالسلام فرمود: اى عمّه ! فرزندم را بياور.
هنگامى كه نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اى عزيزم ! سخن بگو. نوزاد لببه سخن گشود و با زبان فصيح گفت : (أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له ، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه )، سپس نام يازده امام را يكى پس ‍ از ديگرى بر زبان آورد وبر آن ها صلوات و تحيّت فرستاد.
چون صبح شد خدمت امام حسن عسگرى عليه السلام آمدم تا نوزاد را بار ديگر بنگرم ولىاو را نيافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزيز كجاست ؟
فرمود: همان طور كه حضرت موسى عليه السلام به وديعه رفت ، نوزاد ما هم به وديعهرفته است .
و چون روز هفتم شد و بر آن حضرت وارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بياور، وقتىبه اتاق درونى رفتم ، نوزاد را مشاهده كردم و او را دربغل گرفته و بوسيدم .
همين كه او را نزد پدر بزرگوارش آوردم ، همانند روز اوّلى كه به دنيا آمده بود،شهادتين را گفت ، پس از آن امام عسكرى عليه السلام زبان مبارك خود را در دهان نوزادعزيز قرار داد و نوزاد، زبان پدر را همانند شير وعسل مى مكيد.
پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: عزيزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتين ، يكايك ائمّه عليهم السلام را نام بُرد و صلوات وسلام بر آن ها فرستاد.
سپس اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود:
وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُالْوارِثينَ وَ نُمَكِّنَ لَهْمُ فِى الاْ رْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوايَحْذَرُونَ.(8)
و بعد از آن ، نام كتاب هائى را كه بر حضرت شيث ، ابراهيم ، ادريس ، نوح ، هود،صالح ، موسى و عيسى عليهم السلام نازل شده بود، بر زبان شيرين و مبارك خويشجارى نمود.(9)
فايده عطسه و برخورد با آن
مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالىعليهم ، به نقل از نسيم - خادم امام حسن عسكرى عليه السلام - حكايت كنند:
هنگامى كه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام از رحم مادر به دنيا آمد، انگشت سبّابه خودرا به سمت آسمان بلند نمود؛ و در همين لحظه نگهان عطسه اى كرد و سپس اظهار داشت :(الحمد للّه ربّ العالمين ، و صلّى اللّه على محمّد و آله ).
بعد از آن با كمال فصاحت فرمود: ظالمان و ستمگران گمان كرده اند كه حجّت و ولىّخداوند متعال زايل و نابود شونده است ، چنانچه به ما اجازه سخن گفتن و بيان حقايق دادهشود، همانا شكّ و شُبهه از بين خواهد رفت .
همچنين به نقل از نسيم خادم حكايت نمانند:
يك شب پس از آن كه حضرت مهدى موعود (عجّل اللّه تعالى فرجه الشرّيف ) تولّد يافت، چند روزى بعد از آن به محضر مبارك آن حضرت شرفيات شدم ، هنگامى كه نشستمعطسه كردم .
حضرت در حقّ من دعائى كرد و فرمود: (يَرْحَمُكَ اللّهُ).
من از محبّت و دعاى حضرت ، بسيار خوشحال شدم .
سپس به من فرمود: اى نسيم ! آيا مى خواهى تو را به نتيجه و فايده عطسه آشنا سازم ؟
عرضه داشتم : بلى ، فدايت گردم .
حضرت در همان موقعيّتى كه تازه به دنيا آمده بود، فرمود: (هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةُ أيّامٍ) يعنى ؛ عطسه انسان را از مرگ به مدّت سه روز در اءمان مى دارد.(10)
جواب چهل مسئله مشكل از كودكى خردسال
سعد بن عبداللّه قمى حكايت نمايد:
روزى متجاوز از چهل مسئله از مسائلمشكل را طرح و تنظيم نمودم تا از سرور و مولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرىصلوات اللّه عليه پاسخ آن ها را دريافت نمايم .
از شهر قم به همراه بعضى دوستان حركت كرديم ، هنگامى كه وارد شهر سامراء شديمبه سوى منزل آن حضرت روانه گشته ؛ و پس از آن بهمنزل رسيديم و اجازه ورود گرفتيم ، داخل منزل رفتيم .
همين كه وارد شديم ، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است وكودكى خردسال را - كه چون ستاره مشترى مى درخشيد - روى زانوى خود نشانيده بود.
امام عسكرى عليه السلام به ما اشاره نمود كه جلو بيائيد و در نزديكى ما بنشينيد.
پس طبق فرمان حضرت ، جلو رفتيم و نشستيم و سپسمسائل خود را به طور كلّى مطرح كرديم .
امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه پس از شنيدن سخنان ومسائل ما، اشاره به كودك نمود و اظهار داشت : اى فرزندم ! جواب شيعيان خود را بيان كن .
پس ناگهان ، آن كودك لب به سخن گشود و تمامى سؤال هاى ما را يكى پس ‍ از ديگرى جواب كافى داد.
و بعضى سؤال ها را پيش از آن كه مطرح كنيم ، خود كودك مطرح مى نمود و جواب آن رامى داد، به طورى كه همه ما مبهوت و متحيّر گشتيم كه اين كودكخردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت كافى دارد و با بيان شيوا تمامى سؤال هاى ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مى نمايد؟!
پس از آن ، امام حسن عسگرى صلوات اللّه عليه متوجّه من شد و فرمود: اى سعد بن عبداللّه !براى چه از قم به اين جا آمده اى ؟
عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چون عشق زيارت و ديدار شما را داشتم ، بدين جا آمدهام .
حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائى را كه تهيّه و تنظيم نموده بودى ، چه شد؟
پاسخ دادم : آماده و موجود مى باشد.
فرمود: از فرزندم و نور چشمم مهدى موعود عليه السلام آنچه مى خواهى سؤال كن .
و من بعضى از سؤال هاى باقى مانده را مطرح كردم ، از آن جمله عرضه داشتم : ياابنرسول اللّه ! تاءويل و تفسير كهيعص چيست ؟
كودك در حالى كه روى زانوى پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف ، رموز و اخبار غيبىالهى است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكريّا پيغمبر عليه السلام بيان نمودهاست ؛ چون زكريّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامى خمسه طيّبه - پنج تنآل عبا عليهم السلام - را تعليم او نمايد.
لذا جبرئيل عليه السلام نازل شد و آن اسامى مقدّس را به او تعليم داد؛ و هر زمان حضرتزكريّا عليه السلام يادى از آن اسامى : (محمّد، علىّ، فاطمه ، حسن ، حسين عليهم السلام) مى كرد، هر نوع مشكل و ناراحتى كه داشت ، حلّ و بر طرف مى گرديد.
امّا هرگاه نام حسين عليه السلام بر زبان جارى مى نمود و به ياد آن حضرت مى افتاد،غم و اندوه فراوانى بر او عارض مى شد؛ و افسرده خاطر مى گرديد.
پس روزى اظهار داشت : خداوندا! علّت چيست كه هر موقع چهار نفراوّل را يادآور مى شوم ، دلم آرام مى گيرد؛ و چون پنجمين نفر را ياد مى كنم محزونگرديده و در چشمانم اشك حلقه مى زند؟!
خداوند متعال كهيعص را در جواب حضرت زكريّا عليه السلام برايش ‍ فرستاد؛ و تمامىاخبار و جرياناتى را كه بر امام حسين عليه السلام مقدّر شده بود، به وسيله آن رموزكلّى برايش بيان نمود:
(كاف ) يعنى ؛ كربلاء و حوادث آن ، (هاء) اشاره به هلاكت و شهادتاهل بيت سلام اللّه عليهم ، (ياء) يزيد - بن معاويه است - كه بر امام حسين عليه السلامظلم نمود، (عين ) اشاره به عطش و تشنگى آن حضرت و اصحاب مى باشد؛ و (صاد)صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود.
سپس آن كودك در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكريّا عليه السلاماين خبر را - از فرشته الهى يعنى ؛ جبرئيل امين عليه السلام - دريافت نمود، وارد مسجدشد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گريه و زارى مى كرد.
و در پايان افزود: حضرت يحيى پيغمبر و امام حسين عليهماالسلام هر دو به مدّت شش ماهدر رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگى به دنيا آمدند.(11)
تشخيص حرام و حلال براى كودكى خردسال
احمد بن اسحاق يكى از اصحاب و كسانى بود كه وجوهات شيعيان را جمع آورى مى كرد وخدمت امام حسن عسكرى عليه السلام تقديم مى نمود، او حكايت نمايد:
روزى به قصد تحويل مقدار قابل توجّهى وجوهات شرعيّه به همراه تعدادى سؤال در مسائل مختلف ، به محضر مبارك امام حسن عسكرى عليه السلام عازم سامراء شدم .
و چون وارد شهر سامراء گشتم ، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم ، هنگامى كه بهمنزل رسيدم ، اذن دخول طلبيده و وارد شدم ، چشمم به كودكىخردسال افتاد كه بر زانوهاى حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نورانى بود.
همين كه كيسه هاى پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم ، امام عليه السلام نگاهى بهكودك نمود و فرمود: اى پسرم ! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مى باشد، آن ها را بازكن و تحويل بگير.
ناگهان كودك اظهار داشت : اى پدر! و اى سرورم ! آيا جايز است كه دست به سوىاموالى دراز كنم كه آغشته به حرام است ؟!
سپس امام حسن عسكرى عليه السلام خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسهها مى باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد.
چون يكى از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم ، كودك فرمود: اينمال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كهبابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مىباشد.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم ! صحيح گفتى ، اكنون بگو كدام حرام است ؟
كودك اظهار داشت : در اين كيسه يك دينار مشكوك ، از اهالى شهر رى مربوط به فلانتاريخ مى باشد كه مغشوش مى باشد.
بعد از آن اشاره به يكى ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلانىاست كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ ، جهت بافتن پارچه به فلان بافندهمعروف داد و چون مدّتى طولانى سپرى شد، نخ ‌ها را دزد به سرقت برد.
و صاحب نخ ‌ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاى آن ، يك مَن و نيم غرامت گرفت .
پس يك دينار با تكّه اى پارچه در اين كيسه از چنين راهى به دست آمده است كه حرام مىباشد.
سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت : آنچه درون آن است ،مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگى مى كند و مقدار هفتاد دينار مى باشد كهنبايد دست زده شود.
امام حسن عسگرى عليه السلام سؤال نمود: چرا؟
فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائى است كه مالك با كشاورز اختلافداشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد.
پدر فرمود: بلى ، صحيح است .
پس از آن كودك فرمود: اى احمد بن اسحاق ! ايناموال را به صاحبانش ‍ برگردان ، ما نيازى به آن ها نداريم .
و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور.
احمد گفت : من به طور كلّى آن كيسه را فراموش كرده بودم ...(12)
آرى براى امام معصوم ، چون از طرف خداوند متعال منصوب است ، سنّ وسال ، موقعيّت مطرح نيست ؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايدحاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مى گردد.
پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان ، روحى له الفداء و سلاماللّه عليه غافل نخواهد بود.
ظهور از پشت پرده با خصوصيّات
يكى از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام به نام يعقوب بن منقوش ‍ حكايت كند:
روزى به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم ، حضرتداخل ايوان جلوى يكى از اتاق ها نشسته بود و سمت راست امام عليه السلام پرده اى جلوىدرب اتاق آويزان بود، خدمت حضرت عرض كردم : ياابنرسول اللّه ! امام و صاحب ولايت بعد از شما كيست ؟
فرمود: پرده را بالا بزن ، تا متوجّه شوى !
همين كه پرده را بالا زدم ، كودكى پنج ساله را در قيافه نوجوانى ده ساله با اينخصوصيات نمايان شد:
چهره سفيد و نورانى ، ابروانى كشيده و با فاصله ، كفان دست درشت و غليظ، شانه هاىبزرگ و بافاصله و در سمت راست گونه اش خالى سياه وجود داشت .
سپس آن كودك ، با وقار و هيبتى مخصوص به طرف پدر بزرگوارش امام حسن عسكرىعليه السلام جلو آمد؛ و در بغل پدر، روى زانويش ‍ نشست .
بعد از آن امام عسكرى عليه السلام به من فرمود: اى يعقوب ! اين كودك بعد از من امام وصاحب شماها خواهد بود.
همين كه سخن پدر تمام شد و او را معرّفى نمود، از روى زانوى پدر برخاست و پدرشاظهار نمود: اى عزيزم ! اى پسرم ! در حال حاضرداخل برو و مخفى باش تا آن هنگامى كه خداوندمتعال اراده كند.
و چون آن حجّت خدا وارد اندرون منزل شد، امام حسن عسكرى عليه السلام مرا مخاطب قرار دادو فرمود: اى يعقوب ! اكنون بلند شو و داخل اتاق را خوب نظر كن كه چه مى بينى ؟
پس طبق فرمان امام عليه السلام بلند شدم و هر چه به اطراف نگاه كردم كسى را نيافتم؛ و متوجّه شدم كه حجّت خدا از چشم ها ناپديد و غايب شده است .(13)
او را نخواهيد ديد
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه بهنقل از علىّ بن بلال بغدادى - كه يكى از اصحاب امام عسكرى عليه السلام مى باشد -حكايت كند:
روزى به همراه عدّه اى از علماء و بزرگان حضور مبارك امام حسن عسكرى عليه السلامرسيديم تا آن كه از آن حضرت درباره امام و حجّت بعد از او جويا شويم .
همين كه وارد مجلس حضرت شديم ، مشاهده كرديم كه بيش ازچهل نفر در منزل آن حضرت ، اجتماع نموده اند.
عثمان بن سعيد عَمرى حركت كرد و ايستاد، سپس اظهار داشت : يابنرسول اللّه ! مى خواهم از چيزى سؤال نمايم كه شما خود نسبت به آن آگاه هستى .
حضرت فرمود: فعلاً بنشين .
بعد از آن ، امام حسن عسكرى عليه السلام با حالت غضب حركت نمود و خواست كه از مجلسخارج شود، فرمود: كسى بيرون نرود تا من برگردم .
چون لحظاتى گذشت ، حضرت مراجعت نمود و با صدائى بلند فرمود: اى عثمان بنسعيد!
و عثمان بن سعيد با شنيدن سخن حضرت ، از جاى خود برخاست و سر پا ايستاد.
امام عليه السلام اظهار داشت : آيا مايل هستى كه شما را به آنچه مى خواهيد، خبر بدهم ؟
همگان گفتند: آرى ، ياابن رسولاللّه !
امام عليه السلام فرمود: آمده ايد تا از خليفه و حجّت خداوندمتعال ، بعد از من سؤال نمائيد!؟
تمام افراد گفتند: بلى ، ما براى همين موضوع آمده ايم .
در همين اثناء، كودكى همانند پاره اى از ماه و شبيه ترين افراد به امام حسن عسكرى عليهالسلام ظاهر گشت .
سپس امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اين كودك ، امام شما پس از من خواهد بود و اوخليفه و جانشين من مى باشد، او را تابع و پيرو باشيد؛ و از يكديگر متفرّق نشويد كههلاك مى گرديد.
و سپس افزود: از اين پس ديگر او را نخواهيد ديد، مگر آن كه وقتش فرا برسد.(14)
فقط حجّت بر حجّت نماز مى خواند
مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و برخى ديگر از بزرگان ، بهنقل از ابوالا ديان حكايت كنند:
چون امام حسن عسكرى عليه السلام مسموم و شهيد شد، جعفر برادر امام عسكرى آمد تا برجنازه اش نماز بخواند، ناگهان كودكى با چهره اى گندمگون و موهائى كوتاه وارد شد وعباى جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و به او فرمود: اى عمو! كنار برو، من سزاوارترمكه بر پدرم نماز بخوانم .
پس جعفر با چهره اى دَرهم و خشمناك كنار رفت و آن كودك معصوم جلو آمد و بر جنازه مقدّسپدر نماز خواند و سپس حضرت را كنار پدر بزرگوارش - امام هادى عليه السلام - دفنكردند.
بعد از آن ، كودك رو به من كرد و فرمود: اى ابوالا ديان بصرى ! جواب نامه ها رابياور.
ابوالا ديان گويد: من با خود گفتم : تاكنون اين دوّمين علامت از نشانه هاى امامت ؛ و دونشانه ديگر باقى مانده است .
پس از آن ، نزد جعفر رفتم ، ديدم كه شخصى به او گفت : اين كودك چه كسى بود كهبر جنازه امام عليه السلام نماز خواند و به شما جسارت كرد؟
جعفر جواب داد: واللّه ! تاكنون او را نديده بودم و نمى شناسم .
در همين بين كه مشغول صحبت بوديم ، چند نفر از شهر قم آمدند واحوال امام حسن عسكرى عليه السلام را جويا شدند و چون از وفات و شهادت حضرت آگاهگشتند، سؤال كردند: امام و حجّت خدا، بعد از او كيست ؟
بعضى افراد اشاره به جعفر كردند، پس مردم قم به جعفر سلام كرده و تسليت گفتند واظهار داشتند: تعدادى نامه و مقدارى وجوهات نزد ما است ، چنانچه نشانى و مقدار آنپول ها را بگوئى ، تحويل شما خواهيم داد.
جعفر با عصبانيّت از جاى خويش برخاست و لباس هاى خويش را تكان داد و گفت : مردم ازما علم غيب مى خواهند، مگر ما علم غيب مى دانيم ؟!
و سپس از مجلس خارج گرديد.
بعد از اين جريان خادمى وارد شد و اظهار داشت : نامه هاى شما از فلانى و فلانى وفلانى است و نيز داخل كيسه هميانى كه همراه آورده ايد، مقدار هزار و ده دينار وجوه شرعيّهمى باشد.
پس مردمى كه از قم آمده بودند، نامه ها و پول هائى را كه همراه آورده بودند، همه راتحويل خادم دادند.
ابوالا ديان گويد: آنچه امام حسن عسگرى عليه السلام نسبت به فرزندش ‍ امام زمان -عجّل اللّه فرجه الشّريف - بيان نموده بود تحقّق يافت ؛ و ديگر شكّ و شبهه اى باقىنماند.
پس از آن جعفر به دربار معتمد عبّاسى رفت و قضيّه حضور حضرت مهدى - فرزند امامحسن عسكرى عليهماالسلام - و چگونگى اقامه نماز، همچنين جريان مردم قم و وجوهاتشرعيّه را براى او مطرح كرد و متوكّل دستور داد تا آن كودك را كه خليفه بر حقّ خداونداست دست گير نمايند.
پس تمام ماءمورين و جاسوسان براى دست گيرى حجّت خدا، بسيج شدند؛ وليكن به هرحيله و وسيله اى متوسّل گشتند، آن حضرت را نيافتند.(15)
مشورت با آينده نگر آگاه
مرحوم علاّمه مجلسى به نقل از مرحوم شيخ بهائى رضوان اللّه عليهما استخاره اى رانقل كرده است و آن را به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف با اين كيفيّت نسبت دادهاست :
تسبيح را به دست گرفته و سه مرتبه گويد: (اللّهمّ صلّ علىّ محمّد وآل محمّد) و سپس مقدارى از دانه هاى تسبيح را در مُشت گرفته و پس از آن دانه ها را - دوعدد، دو عدد - رها نمايد، پس اگر يك دانه باقى ماند خوب است و آن كار مورد نظر خويشرا اقدام نمايد، ولى چنانچه دو عدد باقى بماند، خوب نيست و نبايد اقدام كند.(16)
همچنين مرحوم صاحب جواهر استخاره اى را به حضرت حجّتعجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف با اين كيفيّت نسبت داده است :
پس از آن كه تسبيح را در دست گرفتى ، بايد مراد خويش را نيّت كنى و سه مرتبهصلوات بر محمّد و آلش عليهم السلام بفرستى و سپس مقدارى از دانه هاى تسبيح را درمشت بگيرى .
بعد از آن ، دانه ها را - هشت تا، هشت تا - رها كرده ، در نهايت اگر يكى باقى بماند،متوسّط است و اقدام بر انجام آن كار بهتر مى باشد، ولى اگر دو عدد بماند، بهتر استكه آن كار ترك شود.
امّا اگر سه عدد باقى مانده باشد، انجام آن كار و ترك آن يكى است و فرقى ندارد.
و چنانچه چهار عدد باقى بماند، خيلى بد است و نبايد به آن كار اقدام نمايد.
اگر پنج عدد باقى بماند، خوب است ولى زحمت و سختى دارد.
اگر شش عدد باقى بماند، خيلى خوب است و بايد در آن كارتعجيل نمايد.
و اگر هفت عدد باقى بماند، مانند آن موردى است كه پنج عدد باقى مانده باشد.
ولى اگر هيچ باقى نماند، بسيار بسيار بد است و ضرر و زيان زيادى را دربردارد.(17)
علائم و نشانه هاى قبل از ظهور نور
مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
روزى حضرت اميرالمؤمنين ، امام علىّ عليه السلام در جمع بسيارى از مردم سخنرانى مىنمود؛ در ضمن فرمايشات خود، خطاب به مردم كرد و اظهار داشت :(18)
اى مردم ! پيش از آن كه من از بين شما رحلت نمايم و مرا از دست دهيد، آنچه مى خواهيد سؤال كنيد و جويا بشويد تا از علوم من بهره مند گرديد.
از بين افراد جمعيّت ، شخصى به نام صعصعه بن صوحان از جاى برخاست و سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين ! دَجّال چگونه و در چه زمانى خارج مى شود؟
امام علىّ عليه السلام در جواب فرمود: پيش از خروجدجّال ، علائم و نشانه هائى است كه يكى پس از ديگرى ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله:
مردم نسبت به نماز بى توجّه شده و كارهاى دنيا و امور شخصى را در أولويّت قرار مىدهند، نسبت به امانت بى اعتنا گشته و سهل انگارى مى كنند، دروغ و دروغ گوئى راحلال و توجيه مى نمايند؛ و نيز رباخوارى شايع و عادى گردد.
مردم ساختمان ها را محكم و مجلّل بنا مى كنند، دين و احكام شريعت را با دنيا واموال آن مبادله مى نمايند، افراد سفيه و بى خرد براى اجراء امور جامعه برگزيده مىشوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار مى گيرند، ديد و بازديد خويشاوندان بايكديگر قطع مى گردد.
و پيروى از تمايلات و هواهاى نفسانى انجام مى پذيرد؛ و خونريزى ، عادى و سادهگردد، حلم و بردبارى مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.
رؤ ساء و حكماء، اشخاصى فاجر و فاسق باشند، كارگزاران و گردانندگان امور جامعه، افرادى ظالم و بى باك خواهند بود؛ و عارفان عالم ، نسبت به دين خائن باشند؛قاريان ، قرآن را وسيله معاش و خودنمائى قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رايج گردد،تهمت و ارتكاب گناه عادى و ساده باشد.
قرآن را - فقط - زيبا بنويسند و زيبا بخوانند (بدون آن كه توجّهى به معنا و محتواى آنداشته باشند؛ و نيز بدون آن كه در امور زندگى و موقعيّت كارى خود، موردعمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزيّن و مجلّل - ولى بى محتوا - باشد،دل ها از يكديگر جدا و بلكه مخالف همديگر گردند، عهد و وفا اهميّتى نداشته ؛ و زن هابا مردان در امور اقتصادى و تجارى مشاركت نمايند.
افراد فاجر و فاسد - بجهت ايمنى از شرّشان - مورد احترام قرار مى گيرند، دروغگويان تصديق و تاءييد مى شوند، هركس نسبت به ديگرى بدبين و مشكوك مى باشد؛ وبه همديگر جسارت و توهين روا داشته و انجام مى دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخهو... مى شوند؛ و همچنين از جهت قيافه ، زنان و مردان شبيه يكديگر مى گردند.
براى هر قضيّه و جريانى شهادت دهند، بدون آن كه در جريان اءمر و يا از واقعيّت خبرداشته باشند و يا بدانند كه حقّ با كيست .
مردم احكام و مسائل دين را مى آموزند نه براى دين ، بلكه براى دنيا و معاش ، آن ها دنيا ومتعلّقات آن را باارزش و عظيم بدانند؛ ولى آخرت را بى ارزش و هيچ محسوب نمايند.
گرگان صفتان ، لباس ميش بر تن كنند؛ ولىدل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.
سپس حضرت اميرالمؤمنين علىّ صلوات اللّه عليه افزود:
در يك چنين زمانى هركس و هر مؤمنى به دنبال پناهگاهى مى گردد؛ در آن هنگامدجّال ظهور و خروج مى كند، در حالى كه چشم راست ندارد و چشم چپش در پيشانى او همچونستاره صبح مى درخشد، در پيشانيش نقش كافر مى باشد.
او سوار بر الاغى سفيد رنگ خواهد بود و به سوى شامات حركت مى كند و در محلّى بهنام بيداء - كه بين مكّه معظّمه و مدينه منوّره واقع شده است - درون زمين فرو مى رود؛ وتمام تابعين و پيروان او حرام زاده هستند.
سپس امام زمان عليه السلام ظهور و قيام مى نمايد؛ و نيز حضرت عيسى مسيح عليه السلامحضور مى يابد و پشت سر او نماز مى خواند.(19)
همچنين مرحوم شيخ مفيد آورده است :
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: پيش از آن كه حضرت قائم -آل محمّد عليهم السلام - قيام و ظهور نمايد؛ بجهت زيادى معصيت و گناه ، مردم به وسيلهآتش و نور سرخى كه در آسمان نمايان مى شود مورد زجر و سختى قرار مى گيرند، دربغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آيد، در بصره خونريزى شود و ساختمان هايشخراب و اهل آن فانى گردند، در عراق خوف و وحشتى حاكم شود كه راه فرار و نجاتىبر آن ها نباشد.(20)
حوادث ظهور و خروج نور
حضرت باقرالعلوم عليه السلام به بعضى از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نكنيدو مشغول انجام وظايف خود باشيد تا زمانى كه علائم و نشانه هائى كه برايت مطرح مىكنم آشكار شود.(21)
قبل از ظهور امام زمان عليه السلام بين مردم يك درگيرى وسيعى انجام خواهد شد و جمعبسيارى كشته مى شوند، بعد از آن شخصى به عنوان سُفيانى ، لشكرى رامتشكّل از هفتاد هزار مرد جنگى و مسلّح ، به سوى كوفه بسيج مى كند و در نتيجه آنخونريزى و غارت اموال و نفوس بسيارى رُخ مى دهد.
در همين بين ، لشكرى از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم هاى مخصوصى حركت مىكنند كه در بين آن ها تعدادى از ياران امام زمان عليه السلام نيز وجود دارد.
سپس لشكر خراسانى با لشكر سفيانى در بين شهر حيره و كوفه با يكديگر درگيرمى شوند.
سپس سفيان متوجّه خواهد شد كه مهدى موعود عليه السلام ظهور كرده است و آن حضرت درحال حركت به سوى مكّه مى باشد، به همين جهت گروه عظيمى را جهت تعقيب آن حضرتروانه مى كند.
پس چون لشكر سفيانى هنگامى كه در محلّى به نام بيداء - بين مكّه و مدينه - برسند وفرود آيند، ندائى از آسمان به زمين خطاب مى شود كه : تمامى نيروهاى سفيانى را بهجز سه نفر در خود فرو بِبَر، كه اثرى از آن ها باقى نباشد.
و امّا آن سه نفر را خداوند متعال ، صورت هايشان را به پشت بر مى گرداند و بهصورت و قيافه سگ در مى آيند و مسخ مى شوند.
سپس در يك چنين زمانى حضرت ولىّ عصر، امام زمان عليه السلام در كنار كعبه الهى قرارگرفته و بر ديوار آن تكيه زده و به اهل زمين خطاب مى نمايد و مى فرمايد:
اى مردم ! ما براى يارى دين خدا آمده ايم و هركسمايل باشد، مى تواند به گروه ما بپيوندد.
و به دنباله آن مى افزايد: ما اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله هستيم ؛ و از هر فردىنسبت به خداوند متعال و رسولش نزديك تر و اولى تر مى باشيم ، پس هركس بخواهدكه نسبت به حضرت آدم ، نوح و ابراهيم ؛ و همچنين نسبت به تمامى پيامبران الهى ، حتّىحضرت محمّد صلوات اللّه عليهم با من مذاكره و احتجاج كند، آماده ام .
پس از آن ، مى فرمايد: آيا خداوند متعال در قرآن نفرموده است : إنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَ آلَ إبْراهى م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ذُريَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَميعٌعَليمٌ.(22)
من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم ، من برگزيده ابراهيم و محمّد صلوات اللّه عليهمهستم ، هر كه مى خواهد پيرامون قرآن و يا پيرامون سنّت حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله با من احتجاج و مناظره نمايد، آماده ام ؛ چون از هركسديگرى به آن ها نزديك تر و به آن ها آشناتر هستم .
بعد از آن ، در ادامه فرمايشات خود مى افزايد: آن هائى كه كلام مرا شنيدند و متوجّهشدند، خداوند آن ها را هدايت نمايد.
ضمناً شنوندگان حاضر، اين مطالب و مسايل را به ديگران كه غايب هستند گزارش دهند... .
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: در چنين موقعيّتى خداوندمتعال اصحاب و ياران حضرت حجّت عليه السلام را كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفرمى باشند، جمعشان مى نمايد، همان طورى كه در قرآن چنين فرموده است :
أيْنَما تَكُونُوا يَاءتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعا إنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْى ءٍ قَديرٌ.(23)
سپس اين تعداد افراد با امام زمان عليه السلام بيعت مى كنند؛ و عهد و ميثاق حضرترسول صلى الله عليه و آله نزد اوست كه از پيامبران يكى از پس ديگرى به إرث نهادهشده است .
حضرت باقر العلوم عليه السلام در پايان افزود: امام زمان عليه السلام از فرزندانحسين بن علىّ عليهماالسلام مى باشد كه خداوندمتعال قضيّه قيام آن حضرت را در يك شب تنظيم و اصلاح مى نمايد و نام مبارك و گرامى اوهمانند نام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود.(24)
قانون پياده رو و سواره
بنابر فرمايش امام موسى كاظم عليه السلام كه فرمود:
هنگامى كه حضرت صاحب اءمر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و سلام اللّه عليه )ظهور نمايد، قانونى را براى عبور و مرور از خيابان ها و پياده روها تعيين و به مرحلهاجراء در مى آورد، كه به شرح ذيل مى باشد:
كلّيه سواره ها - موتورى ، ماشين ، دوچرخه ، الاغ و... بايد از خيابان حركت و عبورنمايند.
و كلّيه پياده ها بايد از پياده رو استفاده و رفت و آمد نمايند.
تبصره :
هر سواره اى كه از پياده رو استفاده و حركت نمايد، چنانچه برخوردى با عابر كند وآسيبى به او برساند، مقصّر و ضامن است و بايد خسارت او را پرداخت كند.
هر پياده و عابرى كه از خيابان استفاده و رفت و آمد نمايد، هرگونه آسيبى توسّطسواره اى به او برسد ضمانتى برايش نيست و خسارت بر عهده خودش مى باشد.(25)
همچون شمايل جدّش ظاهر مى شود
روزى حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم در جمع بعضى از شاگردان خودپيرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّريف ، چنين اظهار نمود:
به خدا سوگند! او را مى بينم كه در حال ورود به مكّه معظّمه مى باشد، در حالتى كهپيراهن و عباى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را بر تن ؛ و عمامه آن حضرت را برسر و كفش هاى وصله دارش را در پاى خود كرده ؛ و نيز چوب دستى او را در دست گرفتهو به عنوان يك چوپان به همراه چند گوسفند مى آيد تاداخل مكّه گردد... .
با اين كه صدها سال از عمر مباركش سپرى شده ، امّا باشكل و قيافه جوانى شاداب ظاهر مى گردد و هيچ اءثر پيرى در او ديده نمى شود؛ و بهتنهائى وارد مسجدالحرام و به كعبه پناهنده مى گردد.
و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند،جبرئيل به همراه ميكائيل و تعدادى از ديگر ملائكهنازل مى شوند و نزد حضرت ولىّ عصر، امام زمان صلوات اللّه عليه مى آيند.
در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام به صاحب الزّمانعجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف گويد: اى سرور من ! گفتار تومقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.
پس از آن ، امام زمان عليه السلام دستى بر صورت خود مى كشد و اظهار مى دارد: حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه وعده اش فرا رسيده و ما را وارث زمين گردانيده است وجايگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترين پاداش را براىعمل كنندگان مخلص قرار داده است .
بعد از آن ، حضرت بين ركن و مقام مى ايستد و با فريادى رعدآسا ندا مى دهد: اى كسانىكه خدا شما را براى يارى من ذخيره داشته است ، به پاخيزيد و به سوى من بشتابيد ومرا يارى كنيد.
امام صادق عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: صداى امام زمان به گوش همگان درشرق و غرب عالَم خواهد رسيد.
و چون اين صدا به گوش همه برسد، تمامى اصحاب و ياران آن حضرت كمتر از يكچشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر، به تعداداصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله در جنگ بدر خواهد بود.
سپس تمامى افراد با حضرت بيعت خواهند كرد؛ واوّل كسى كه دست امام زمان را مى گيرد و بيعت مى كند،جبرئيل امين عليه السلام است و پس از آن ساير ملائكه كه بر زمين فرود آمده اند؛ و سپسجنّيانى كه در ركاب آن حضرت بايد باشند و بعد از آن ها مؤمنينى كه كنار آن حضرتاجتماع كرده اند، بيعت مى نمايند.(26)

next page

fehrest page