بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا, محمدصادق نجمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOKHAN01 -
     SOKHAN02 -
     SOKHAN03 -
     SOKHAN04 -
     SOKHAN05 -
     SOKHAN06 -
     SOKHAN07 -
     SOKHAN08 -
     SOKHAN09 -
     SOKHAN10 -
     SOKHAN11 -
     SOKHAN12 -
     SOKHAN13 -
     SOKHAN14 -
     SOKHAN15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بخش دوم : از مكه تا كربلا: در منزل شقوق ))
متن سخن :
((اِنّ الا مْرَ للّهِِ يَفْعَلُ مايَشاءُ وَرَبُّنا تَبارَكَ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِى شَاءنٍ))

فَاِنْ تَكُنِ الدُّنْيا تُعَدُّ نفَيسَةً
فَانّ ثَوابِ اللّه اَعْلا وَاَنْبَلُ
وَاِنْ تَكُنِ الاَمْوالُ لِلتَّرْكِ جَمْعُها
فَما بالُ مَتْروكٍ بِهِ الْمَرءُ يَبْخَلُ
وَاِنْ تَكُنِ الاَرْزاقُ قِسْماً مُقَّسماً
فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِى الْكَسْبِ اَجْمَلُ
وَاِنْ تَكُنِ اْلاَبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِاءتْ
فَقَتْلُ اِمرى ءٍ بِالسَّيْفِ فىِاللّه افضلُ
عَلَيْكُمْ سَلامُاللّه يا الَاَحْمَدَ
فَاِنِّى اَرانى عَنْكُمُ سَوْفُ اَرْحَلُ(96)
ترجمه و توضيح لغات
نَفيس و نَفيسه : پربها. اَنْبَلْ: اَفضل . بال :حال
ترجمه و توضيح :
امام عليه السلام كه با نزديك شدن به محيط عراق هر روز با افراد مختلف ازمردم كوفهو عراق مصادف مى گرديد پس از پشت سر گذاشتنمنزل ((ثعلبيه )) و با ورود به منزل ديگرى به نام ((شقوق )) با مردى كه از سوىكوفه مى آمد مواجه و از وى چگونگى اوضاع كوفه و افكار مردم آنجا را پرسيد.
آن مرد عرضه داشت يابن رسول اللّه ! مردم عراق در مخالفت شما متحد و هماهنگ گرديده وبر جنگ با شما هم پيمان شده اند.
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((اِنَّ اْلاَمْرَللّه يَفْعَلُ مايَشاءُ...))((پيشامدها از سوى پروردگار است و آنچه خود صلاح بداند انجام مى دهد و خداى بزرگهر روز (به مقتضاى زمان ) اراده خاصى دارد)).
امام عليه السلام سپس اشعارى را كه ذكر گرديد خواند:
((زندگى اين جهان گرچه از نظر عده اى نفيس و پربهاست ولى خانه پاداش و جزابالاتر و پربهاتر است .
و اگر جمع آورى مال و ثروت براى اين است كه بايد يك روز از آن دست برداشت پس مردنبايد براى چنين ثروتى بخل ورزد.
و اگر روزيها مقدر و تقسيم شده است پس مرد در كسب ثروت هرچه كم آزتر باشد بهتراست .
و اگر اين بدنها براى مرگ آفريده شده است پس كشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر.
درود بر شما اى خاندان پيامبر! كه من به اين زودى از ميان شما خواهم رفت )).
اراده آهنين
يكى از شرايط پيروزى و موفقيت در حركت و قيام و مخصوصا يكى از شرايط مهم رهبرى، اين است كه با هر حادثه تلخ و ناگوار و با ايجاد شدن هر سدى در برابر هدف ،نبايد از تصميم خود منصرف گرديد و از خود ضعف و سستى نشان داد و در اين سخن اماماين موضوع به وضوح و روشنى مشهود است كه چون مرد كوفى از يك جريان تلخ و غيرمنتظره اى خبر مى دهد كه مردم كوفه يعنى نيروها و كمكهاى خود امام بر عليه او بسيجشده اند، آن حضرت با شنيدن اين خبر نه تنها كوچكترين ضعف و سستى از خود نشان نمىدهد و به راه خود ادامه مى دهد بلكه با سرودن اشعارى و با بى ارزش نشان دادنزندگى و ثروت اين جهان خود و يارانش را هرچه مصممتر و نيرومندتر مى سازد و ايناست درسى كه حسين بن على عليهما السلام به انسانها بياموخت .
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در منزل زباله
متن سخن :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم
اَمّا بَعْدُ فَانَّهُ قَدْ اَتانا خَبَرٌ فَظيعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقيلٍ
وَهانِى بن عُرْوَةٍ وَعَبدِاللّه بْنِ يَقْطُرٍوَقَدْ خَذَلتْنا شيعَتُنا فَمَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الانْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنّا ذِمامٌ)).(97)
ترجمه و توضيح لغات :
فَظيعٌ: ناخوشايند. خَذَلَهُ: دست از يارى وى كشيد. انْصِراف : برگشتن . ذِمامٌ: حَق ، پيمان.
ترجمه و توضيح :
قافله امام عليه السلام پس از منزل ((شقوق )) واردمنزل ((زباله )) گرديد و در اين منزل بود كه از جريانقتل مسلم و هانى و عبداللّه بن يقطر(98) رسما و به وسيله نامه اى كه يكى ازطرفداران آن حضرت در كوفه براى امام ارسال نموده بود اطلاع يافت و امام در ميانيارانش در حالى كه نامه را به دست گرفته بود چنين فرمود:((اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ اَتاناخَبَرٌ فَظيعٌ ...؛)) خبر بس تاءثرانگيزى به ما رسيده است و آن كشته شدن مسلم بنعقيل و هانى بن عروه و عبداللّه بن يقطر است و شيعيان ما دست از يارى ما برداشته اند واينك هريك از شما كه بخواهد، در برگشتن آزاد است و از سوى ما حقى بر گردنش ‍ نيست)).
صراحت در گفتار
يكى از امتيازات و تفاوتهاى بارز پيشوايان و رهبران مذهبى با رهبران سياسى وغيرمذهبى ، وجود صراحت ، صداقت و بيان واقعيات در رهبران مذهبى است . يك رهبر مذهبى بااتكا به اصل ايمان و عقيده هميشه با پيروان و با ملت خويش در بيان و اظهار آنچه بهسرنوشت آنان ارتباط دارد صادق و صريح است گرچه اين صراحت و صداقت به ضرراو منتهى شود؛ زيرا برنامه و هدف اين رهبرانقبل از هرچيز ايجاد ايمان در دل افراد و تمام تلاش و فعاليتشان مقدمه اين هدف است ونيل به اين هدف با ظاهرسازى و فريبكارى و پرده پوشى حقايق كه در ميانسياستمداران دنيا معمول و متعارف است كه هر لحظه به گونه اى و با هر شخصى و جوّخاصى با قيافه اى ظاهر مى گردند، قابل تاءمين نيست .
اين روحيه صفا و صميميت و وفا و صداقت را مى توان در همه پيشوايان مذهبى بويژه درشخص رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه اسوه و الگو بر تمام جهانيان است در تمامجبهه هاى جنگ و در تمام ابعاد دوران زندگى آن حضرت به وضوح مشاهده نمود و حسين بنعلى عليهما السلام اين رهبر آزاده و آزادگى نيز نه تنها از اين قاعده و قانون مستثنى نيستبلكه خود از اين لحاظ نيز قانون و الگو براى رهبران معنوى و پيشوايان مذهبى است .
و لذا مى بينيم آنچه را كه درباره آينده خويش پيش بينى مى كند در موارد مختلف و بامناسبتهاى گوناگون از مدينه تا كربلا با ياران و اصحابش در ميان مى گذارد آنجاكه به مناسبت حركت از مكه سخنرانى مى كند و در آنجا كه با عبداللّه هاى سه گانه(ابن عباس ، ابن عمر و ابن زبير) و با محمد حنفيه سخن مى گويد.
و بالا خره آنجا كه نامه اى از سوى يكى از دوستانش در رابطه با شهادت سه تن ازباوفاترين يارانش به دستش مى رسد براى تاءكيد بيشتر،اصل نامه را هم به دست گرفته و در مقابل ديد يارانش قرار داده آن را مى خواند.
انگيزه و نتيجه اين پيشنهاد
طبرى مورخ شهير و مرحوم مفيد بزرگترين دانشمند جهان تشيع پس ازنقل اين سخن امام عليه السلام درباره انگيزه و نتيجه اين پيشنهاد توضيح مشابهى دارندكه ترجمه گفتار طبرى در انگيزه پيشنهاد امام چنين است :
امام عليه السلام مى دانست كسانى كه در طول راه به وى ملحق گرديده اند به اين اميدبوده است كه آن حضرت به شهرى وارد مى گردد كه مردم آن مطيع و پذيراى فرمان اوهستند ولى چون او امتناع و كراهت داشت از اينكه اين عده بدون اطلاع از واقعيت جريان ، بههمراه او حركت كنند و مى دانست كه اگر حقيقت امر بر آنها روشن گردد از اين سفر منصرفخواهند گرديد مگر آن عده معدودى كه واقعا تصميم به يارى او تا پاى مرگ دارند، لذااين پيشنهاد رابه آنها نمود و مضمون آن نامه را با آنان در ميان گذاشت .
طبرى نتيجه اين پيشنهاد را هم ، چنين نقل مى كند كه پس از سخنان امام عليه السلامجمعيتى كه با آن حضرت بودند گروه گروه به اين طرف و آن طرف متفرق و پراكندهشدند و تنها او ماند و تعدادى از ياران خاصش كه از مدينه به همراه او آمده بودند(99)و باز همين جمله در طبقات ابن سعد آمده است .
ولى به طورى كه قبلاً اشاره گرديد اين طرح و پيشنهاد نه يك بار و در يكمنزل بلكه در موارد مختلف و به مناسبتهاى گوناگون مطرح گرديده است كه پس از اينپيشنهاد و اجازه انصراف به يارانش در منزل زباله و پس از آنكه تنها عده معدود و باصداقت و استقامت و فداكار از يارانش با او ماندند چون بهمنزل بعدى و ((بطن عقبه )) وارد گرديد باز هم موضوع را با بيان ديگر و با صراحتهرچه بيشتر مطرح فرمود كه در صفحه آينده ملاحظه مى فرماييد.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در بطن عقبه
متن سخن :
((ما اَرانى اِلاّ مَقْتولاً فَاِنِّى رَاءيْتُ فىِ الْمَنامِ كِلاباً تنهشنى
وَاَشَدُّها عَلَىَّ كَلْبٌ اَبْقَعُ))
((... يا عَبْدَاللّه لَيسَ يَخْفى عَلَىَّ الرَّاْىُ
وَاَنَّاللّه لا يُغْلَبُ عَلى اَمْرِهِ(100) اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُونى حَتّى يَسْتَخْرِجُوا هذِهِالْعَلَقَةَ
مِنْ جَوْفِى فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلَّطاللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلّهُمْ حَتّى يَكُونُوا اَذَلَّ فِرَقِالاُمَمِ))(101).
ترجمه و توضيح لغات :
مَنام : رؤ يا. كِلابْ: جمع كلْب . تَنْهَشنى (از نَهَش ): گاز گرفتن . اَبْقَعُ: خاكسترى رنگ، سياه و سفيد. عَلَقَة : قطعه خون . خارج كردن آن كنايه است از كشتن شخص .
ترجمه و توضيح :
قافله حسين بن على عليهما السلام پس از حركت ازمنزل ((زباله )) به منزل ديگرى به نام ((بطن عقبه )) وارد گرديد و بنابرنقل ((ابن قولويه )) از امام صادق و همچنين بنا بهنقل محدثان و مورخان ديگر حسين بن على عليهما السلام به مناسبت خوابى كه در اينمنزل ديده بود خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود:((ما اَرانِى اِلاّ مَقْتُولاً ...؛))من درباره خودم هيچ پيش بينى نمى كنم جز اينكه بهقتل خواهم رسيد؛ زيرا در عالم رؤ يا ديدم كه سگهاى چندى به من حمله نمودند و بدترينو شديدترين آنها سگى بود سياه و سفيد)).
بنابر نقل مرحوم مفيد در ارشاد در اين هنگام پيرمردى از قبيله ((عكرمه )) به نام عمروبنلوذان كه در همين منزل به قافله امام عليه السلام برخورده بود خطاب به آن حضرتعرضه داشت : مقصد شما كجاست ؟
امام فرمود: طرف كوفه .
عمروبن لوذان گفت : به خدا سوگندت مى دهم كه از همين جا برگردى ؛ زيرا من فكر مىكنم در اين سفر به جز نيزه و شمشير با چيز ديگرى مواجه نخواهى شد و اينها كه از تودعوت كرده اند اگر جلو جنگ و آشوب را بگيرند و از هر جهت آمادگى پيدا كنند سپس بهطرف آنها حركت كنى ، عيبى ندارد ولى با اين وضعى كه خودت هم پيش بينى مى كنى ،من رفتن شما را به هيچوجه صلاح نمى دانم !
امام در پاسخ وى چنين فرمود:((يا عَبْدَاللّه لا يَخْفى عَلَىَّ الرَّاءْىُ ...؛)) اينمطلبى كه تو درك مى كنى براى من نيز واضح و روشن است ولى برنامه خداتغييرپذير نيست )).
امام عليه السلام سپس فرمود:((اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُونى ...؛)) اينها دست از من برنمىدارند مگر خون مرابريزند ولى پس از اين عمل ننگين خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهدنمودكه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه به آنان بچشاند و از همه ملتهاذليل ترشان بگرداند)).
بخش دوم : از مكه تا كربلا: سخنرانى امام (ع ) بعد از نماز ظهر در شراف
متن سخن :
((اَيُّهَاالنّاسُ اِنَّها مَعْذِرَةٌ اِلَى اللّه وَاَليْكُمْ
وَانِّى لَمْ آتِكُمْ حتّى اَتَتْنى كُتبُكُمْ وَقَدِمَتْ بِها رُسُلْكُمْ
اَنْ اَقْدِمْ عَلَيْنا فَاِنَّهُ لَيْسَ لَنا اِمامٌ
وَلَعَلَّاللّه اَنْ يَجْمَعَنا بِكَ على الْهُدى فَاِنْ كُنْتُمْ عَلى ذلِكَ
فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَاعْطُونى ما اَطْمئنُّ بِهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَمواثِيقِكُمْ وَاِنْ كُنْتُمْ لِمَقْدَمىكارِهينَ
اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ اِلَى الْمَكانِ الَّذى جِئْتُ مِنْهُ اِلَيْكُمْ))(102).
ترجمه و توضيح لغات :
مَعْذِرَة (با هر سه حركت ذال ): حجت و بيان دليل. عُهُود وَمواثيق (جمع عَهْد و ميثاق ): پيمان .
ترجمه و توضيح :
قافله نور و كاروان حسينى پس از پشت سرگذاشتن ((بطن عقبه )) واردمنزل ديگرى به نام ((شراف )) گرديد كه پس از ورود آن حضرت حربن يزيد رياحىنيز با هزار مرد جنگجو - كه تحت فرماندهى وى ماءموريت جلوگيرى از حركت امام عليهالسلام را به عهده داشتند - بدين منزل وارد شد و در اينمنزل بود كه امام عليه السلام در طى دو سخنرانى كوتاه موقعيت خويش و موقعيت خاندانبنى اميه و انگيزه سفرش را به لشكريان حرّ، بيان نمود.
عاطفه فرزند فاطمه (س )
ولى قبل از ترجمه و بررسى اين دو سخنرانى به چگونگى اين تلاقى و برخورد امامعليه السلام با ((حرّ)) و سپاهيانش كه نمودارى است از عاطفه فرزند فاطمه - سلام اللّهعليها- و درسى است به همه رهبران جهان و پيشروان انقلاب و قيام ، از زبان مورخان دقتمى كنيم :
امام پس از ورود به منزل ((شراف )) دستور داد جوانان پيش از طلوع صبح به سوىفرات رفته و بيش از حد معمول و مورد نياز آب براى خيمه هاحمل نمايند. قبل از ظهر همين روز و در ميان گرماى شديد حر بن يزيد در راءس هزار نفرمسلح وارد اين سرزمين گرديد چون حسين بن على عليهما السلام شدت عطش و تشنگىتواءم با خستگى و سنگينى سلاح وگرد و غبار راه را در سپاهيان حرّ مشاهده نمود، بهياران خويش دستور داد كه آنها و اسبهايشان را سيراب نمايند. و طبقمعمول بر آن مركبهاى از راه رسيده آب بپاشند. ياران آن حضرت نيز طبق دستور وىعمل نموده از يك طرف افراد را سيراب مى كردند و از طرف ديگر ظرفها را پر از آبنموده و به جلو اسبها مى گذاشتند و از طرف ديگر بهيال و كاكل و پاهاى آنها آب مى پاشيدند.
يكى از سپاهيان ((حر)) به نام ((على بن طعان محاربى )) مى گويد: من در اثر تشنگى وخستگى شديد پس از همه سربازان و پشت سر سپاهيان توانستم به منطقه ((شراف )) ومحل اردوى سپاه وارد گردم در آن هنگام چون همه ياران حسين سرگرم سيراب نمودنلشكريان بودند كسى به من توجه ننمود، در اين موقع مرد خوش خو و خوش قيافه اىكه از كنار خيمه ها متوجه من گرديده بود و سپس معلوم شد كه خود حسين بن على عليهماالسلام است به ياريم شتافت و در حالى كه مشك آبى با خودحمل مى كرد خود را به من رسانيد و گفت ((اَنِخِ الّراوِيَة ؛)) شترت را بخوابان )).
((ابن طعام )) مى گويد من در اثر عدم آشنايى با لغت حجاز چون منظور او را نفهميدمفرمود ((اَنِخِ الْجَمَلَ؛)) شتر را بخوابان )) مركب را خواباندم ومشغول خوردن آب گرديدم ولى در اثر تشنگى شديد و دست پاچگى ، آب به سر وصورتم مى ريخت و نمى توانستم به راحتى استفاده كنم ، امام فرمود:((اِخْنِثِالسِّقاءَ؛)) مشگ را فشار بده )) من باز هم منظور او را درك ننمودم امام كه مشك را بهدست گرفته بود با دست ديگرش دهانه آن را گرفت تا توانستم بدون زحمت و بهراحتى سيراب گردم .
شروع نماز
پس از اين محبت و پذيرايى و استراحت مختصر موقع ظهر و وقت نماز فرا رسيد، امام بهحجاج بن مسروق مؤ ذن مخصوصش فرمود ((اَذِّنْ يَرْحَمُكَاللّه وَاَقِمْ لِلصَّلوةِ نُصَلِّى؛)) خدا رحمتت كند اذان و اقامه بگو تا نمازمان را بخوانيم ))
حجاج مشغول اذان گرديد امام به ((حر)) فرمود تو نيز با ما نماز مى خوانى يامستقل و با سپاهيانت مى خوانى ؟ عرضه داشت نه ، ما هم با شما و در يك صف به نماز مىايستيم .
امام در جلو و يارانش و ((حر)) و سپاهيانش در پشت سر آن حضرت ايستادند و نماز ظهر رابا آن حضرت به جاى آوردند.
سخنرانى امام
پس از تمام شدن نماز حسين بن على عليهما السلام در حالى كه به شمشيرش تكيه كردهو در پايش نعلين بود و لباسش را پيراهنى ساده و عبايى عربىتشكيل مى داد، رو به طرف مردم ايستاد و خطاب به آنان چنين فرمود:
((اَيُّهَا النّاسُ اِنَّها مَعْذِرَةٌ اِلَى اللّه وَالَيْكُمْ ...؛)) مردم ! سخنان من اتمام حجت است برشماها و انجام وظيفه و رفع مسؤ وليت در پيشگاه خدا، من به سوى شما حركت ننمودم مگرآنگاه كه دعوتنامه ها و پيكهاى شما به سوى من سرازير گرديد كه ما امام و پيشوانداريم دعوت ما را بپذير و به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو ما را هدايت ورهبرى نمايد. اگر بدين دعوتها وفادار و پايبند هستيد اينك كه من به سوى شما آمده امبايد با من پيمان محكم ببنديد و در همكارى و هميارى با من از اطمينان بيشترى برخوردارمسازيد و اگر از آمدن من ناراضى هستيد حاضرم به محلى كه از آنجا آمده ام مراجعت نمايم)).
سپاهيان حر در مقابل گفتار امام عليه السلام سكوت اختيار كردند و جواب مثبت يا منفى ازسوى آنان ابراز نگرديد.
و بدين صورت نماز ظهر با سخنان امام عليه السلام پايان پذيرفت تا وقت نماز عصرفرا رسيد و اين نماز نيز با امامت حسين بن على عليهما السلام و شركت ياران آن حضرت وسپاهيان ((حر)) اقامه گرديد و پس از نماز امام عليه السلام به عنوان دومين سخنرانىباز هم سخنانى ايراد فرمود كه در صفحه آينده ملاحظه مى نماييد.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: سخنرانى امام (ع ) بعد از نماز عصر در شراف
متن سخن :
((اَمّا بَعْدُ: اَيُّهَاالناسُ فَاِنَّكُمْ اِنْ تَتَّقُوااللّه وَتَعْرفُواالْحَقَّ
لاَهْلِهِ يَكُنْ اَرْضى للّهِِ
وَنَحْنُ اَهْلُبَيْتِ مُحَمَّدٍصلّى اللّه عليه و آله و سلّم اَوْلى بِوَلايَةِ هذا الا مْرِ
مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعينَ ما لَيْسَ لَهُمْ وَالسّائِرينَ بِالْجَورِ
وَالْعُدْوانِ وَاِنْ اَبَيْتُمْ اِلاّ الْكَراهَةَ لَنا وَالْجَهْلَ بِحَقِّنا وَكانَ رَاءيُكُمْ الا نَ غَيْر مااَتَتَنْى بِهِ كُتُبُكُمْ اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ)).
ترجمه و توضيح لغات :
السائرينَ بالْجور وَالعُدوان : عَمَل كنندگان به ستمگرى و دشمنى مردم ؛ مى گويندسارَالسُّنَّة : وَسارَ بِالسُّنَّةِ: به آن سنت عمل كرد. اَبَيْتُمْ (از اَبى ، يَاءْبى ، اِباءً):امتناع كردن .
ترجمه و توضيح :
چنانكه در فصل پيش ملاحظه فرموديد امام عليه السلام درمنزل ((شراف )) با حربن يزيد و سپاه وى كه اولين سپاه اعزامى از طرف ابن زياد بودبه هم رسيدند. بعد از اتمام نماز ظهر و سخنرانى امام عليه السلام نماز عصر را نيز هردو سپاه به امامت حسين بن على انجام دادند آنگاه امام سخنرانى دوم خود را بعد از نماز عصرخطاب به سپاهيان ((حر)) چنين ايراد فرمود:
((مردم ! اگر از خدا بترسيد و بپذيريد كه حق در دستاهل حق باشد موجب خشنودى خداوند خواهد گرديد و مااهل بيت پيامبر به ولايت و رهبرى مردم شايسته تر و سزاوارتر از اينها (بنى اميه ) مىباشيم كه به ناحق مدعى اين مقام بوده و هميشه راه ظلم و فساد و دشمنى با خدا را درپيش گرفته اند و اگر در اين راهى كه در پيش گرفته ايد پافشارى كنيد و از ما روىبگردانيد و حق ما را نشناسيد و فعلاً خواسته شما غير از آن باشد كه در دعوتنامه هاىشما منعكس بود، من از همين جا مراجعت مى كنم )).
چون سخن امام عليه السلام به پايان رسيد، ((حر)) اظهار داشت كه ما از اين دعوتنامه هاخبرى نداريم .
امام به ((عقبة بن سمعان )) دستور داد دو خُرْجين كه مملو از نامه هاى مردم كوفه بودحاضر نمود ولى ((حر)) باز هم از اين نامه ها اظهار بى اطلاعى كرد و گفتگويى در ميانوى و امام واقع گرديد كه در فراز آينده ملاحظه خواهيد نمود.
سه نكته مهم در اين سخنرانى
امام عليه السلام در اين سخنرانى به سه نكته بسيار جالب و حساس اشاره نموده است :
1 - معرفى اهلبيت و خاندان پيامبر و بيان پاكى و طهارت وقداست آنها كه در اثر اين پاكى و طهارت ،از خداوند متعال مقام ولايت و سرپرستى امت به آنانمحول گرديده است .
2 - معرفى مخالفان خويش كه آنان مردمانى ستمگر و فاسد بوده و به ناحق و از راه ظلمو زور حكومت مسلمانان را به دست گرفته اند.
و اما سومين نكته اى كه در هر دو سخنرانى امام عليه السلام به آن تكيه شده اين است كهامام علت و انگيزه سفر خويش را به سوى كوفه (نه انگيزه قيام و مبارزه اش را) صريحاروشن ساخته است كه اين سفر طبق دعوت مردم اين شهر بوده نه ابتدائا و بدون دعوت واگر مردم اين شهر كه حاضرين نيز جزء آنها هستند از دعوت خود نادم و پشيمان گرديدهاند امام نيز حاضر است از همان راهى كه آمده مراجعت كند.
اگر حسين بن على (ع ) آزاد بود به مدينه مراجعت مى فرمود؟
منتهى در اينجا اين سؤ ال مطرح مى گردد كه اگر واقعا مردم كوفه و در آن برهه ،سپاهيان ((حر)) امام را آزاد مى گذاشتند آن حضرت به سوى مدينه باز مى گشت و دست ازمبارزه اى كه در پيش گرفته بود مى كشيد؟
بايد پاسخ اين سؤ ال را از متن سخنان امام عليه السلام بويژه از همين سخن آن حضرتكه در منزل ((شراف )) بيان كرده است به دست آورد؛ زيرا از اين دو سخنرانى امام بهوضوح پيداست كه سخنان وى جنبه اتمام حجت دارد و براى قطع هر نوع عذر و بهانه ازسوى آن گروه از مردم كوفه بوده است كه آن حضرت اين حقيقت را به صراحت بيان داشت:((اِنَّها مَعْذِرَةٌ اِلَى اللّه وَالَيْكُمْ؛)) يعنى اين سخنان من اتمام حجت است براى شما ورفع مسؤ وليت در پيشگاه خدا)).
حسين بن على عليهما السلام با اين بيان مى خواهد به آنان تفهيم كند كه آمدن من به شهرشما جنبه تهاجم و حمله به اين شهر و مردمان آن را ندارد و اگر كارگزاران بنى اميهبراى به وجود آوردن جوّ مسموم چنين تبليغات سوئى راه بيندازند، كذب محض و خلافواقع مى باشد بلكه اين سفرى است كه طبق دعوت قبلى مردم كوفه انجام گرفته است .
و اما اصلموضوع و مساءله مبارزه و يا انصراف و برگشت امام عليه السلام از آن منطقه بدان معنانيست كه اگر مردم كوفه از دعوت خويش منصرف شده باشند آن حضرت هم به خانه خودبرمى گردد و دست از مبارزه برمى دارد بلكه منظور آن حضرت اين است كه در صورتانصراف مردم كوفه از دعوت و وعده پشتيبانى و همكارى ، ما هم به اين شهر نمى آييم واما اصل عدم بيعت با يزيد بن معاويه و ادامه مبارزه با وى همچنان به قوت خود باقىاست اگرچه به كشته شدن ما منجر شود منتهى اين مبارزه اگر در كوفه نباشد در هرنقطه ديگر امكان پذير است ؛ زيرا اگر منظور امام عليه السلام غير از اين بود و اگردستگاه حكومتى همين اندازه احساس مى نمود كه حسين بن على عليهما السلام نه تنها دست ازمبارزه كشيده بلكه قاطعيت خود را از دست داده و حالت شك و ترديد بدو راه يافته استهيچگاه حاضر نبود با آن حضرت درگير شود؛ زيرا مى دانست كه اين درگيرى براىحكومت بنى اميّه سنگين خواهد بود.
خلاصه :
درگيرى سپاه يزيد با امام عليه السلام و آن جنگ و خونريزىدليل محكم و روشنى است بر عدم انصراف امام عليه السلام از مبارزه .
گذشته از اين هريك از سخنان امام از مدينه تا شهادت نيزدليل و گواه ديگرى است بر آن عزم راسخ و تصميم قاطع وخلل ناپذير.
او كه مى گويد:((فَقَتْلُ إ مْرِى ءٍ بِالسَّيْفِ فِى اللّه اَفْضَلُ))(103).))
او كه مى گويد:((سَاءمْضِى وَمَا بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتى ))(104).))
او كه مى گويد:((هَيْهاتَ مِنَّاالذِّلَّةُ))(105).))
او كه مى گويد:((لااُعْطيهِمْ بِيدى اِعْطاءَ الذَّلِيلِ وَلا اَفِرُّ مِنْهُمْفِرارَالْعَبيدِ))(106).))
او كه مى گويد:((وَيَزيدُ شارِبُ الْخُمُورِ... وَمِثلى لايُبايِعُ مِثْلَهُ))(107).))
او كه مى گويد:((وَاللّه لااُعْطِى الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسِى ))(108).))
آرى ، او كه ديدش اين است به هيچ قيمتى حاضر نيست از مبارزه اى كه در پيش گرفتهاست و از هدفى كه تعقيب مى كند دست بردارد.
خلاصه اينكه :
آزاد بودن امام عليه السلام از سوى مردم كوفه كوچكترين اثر مثبت و منفى دراصل مبارزه آن حضرت نداشت همانگونه كه اصل دعوت آنان نمى توانست انگيزه و علتمبارزه و قيام آن حضرت باشد.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ حرّ
متن سخن :
((اَفَبِا لْمَوْتِ تُخَوِّفُنِى وَهَلْ يَعْدُو بِكُمُ الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُونى وَسَاءَقُولُ ما قالَاَخُوالا وْسِ لا بنِ عَمِّهِ وَهُوَ يُرِيدُ نصْرَة رَسُولِاللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )).
سَاءَمْضى وَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتى
اِذا ما نَوى حَقّاً وَجاهَدَ مُسْلِماً
وَآسا الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفْسِهِ
وَفارقَ مَثْبُوراً وَخالَفَ مُحْرماً
اُقدِّمُ نَفْسى لا اُريدُ بَقاءَها
لِتَلْقى خَمِيساً فِى الْهِياجِ عَرَمْرَماً
فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَذمَمْ وَاِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ
كَفى لكَ ذُلاً اَنْ تَعِيش وَتُزْغَما(109)
ترجمه و توضيح لغات :
(( يَعْدُو بِكُم الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُونى : عَدْو:)) سرعت . خَطْب : امر عظيم و خطرناك ،اين جمله داراى مفهوم كنايى است يعنى آيا از شما كارى بجز كشتن من ساخته است ؟ اَوْس :نام قبيله اى است از اعراب مدينه . فارَق فِراقاً: دورى جستن . مثْبُور: مَطْرُود و ملعون كنايهاز شخص كافر است . خَميس : لشكر؛ زيرا لشكر از پنج بخشتشكيل مى گردد. هِياج : جنگ . عَرَمْرَمْ (صفت است براى خَمِيس ): شديد و لشكرى بزرگ وقوى . عِشْتُ (از عاشَ عَيْشاً): زندگى كردن . لَم اُلَمْ (متكلم وحدهمجهول از لام ، يلوم ): ناراحتى و درد و عذاب . تَرْغَم (از رَغِمَ): ذلت و خوارى .
ترجمه و توضيح :
به طورى كه در توضيح فراز قبلى اشاره نموديم درمنزل ((شراف )) پس از آنكه سخنرانى دوم امام به پايان رسيد و دعوتنامه هاى مردمكوفه را در اختيار حرّ و سپاهيانش قرار داد و حرّ همچنان اظهار بى اطلاعى مى نمود درميان آن حضرت و حرّ درباره حركت امام عليه السلام گفتگو و جروبحث شد؛ زيرا امامعليه السلام مى خواست به حركت خود به سوى كوفه ادامه بدهد و حر تصميم گرفتهبود طبق ماءموريتى كه بر وى محول شده بود از حركت آن حضرت جلوگيرى نمايد.
ولى چون حر ديد امام عليه السلام در تصميم خود قاطع است و به هيچ وجه حاضر نيستدر مقابل ماءموريت وى انعطاف و نرمش نشان بدهد، چنين گفت :حال كه شما تصميم به حركت گرفته ايد بهتر است مسيرى را براى خود انتخاب كنيدكه نه به كوفه وارد شويد و نه به مدينه باز گرديد تامن از فرصت استفاده كنم ونامه اى صلح آميز به ابن زياد بنويسم شايد خداوند مرا از درگيرى با تو نجاتبخشد.
حر اين جمله را نيز اضافه نمود:((اِنِّى اُذَكَركَ اللّهَ فى نَفْسِكَ فَاِنِّى اَشْهَدُ لئنقاتَلْتَ لَتُقْتَلنَّ؛)) اين نكته را نيز يادآورى مى كنم و هشدارت مى دهم كه اگر دستبه شمشير ببرى و جنگى آغاز كنى ، صددرصد كشته خواهى شد)).
و چون گفتار حر بدينجا رسيد و امام اين هشدار تواءم با تهديد را از حر شنيد، درپاسخ وى چنين فرمود:((اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِى وَهَلْ يَعْدُوبِكُمُ الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُونى...؛)) آيا مرا با مرگ مى ترسانى و آيا بيش از كشتن من نيز كارى از شما ساخته است .من در پاسخ تو همان چند بيت را مى خوانم كه برادر مؤ من ((اوسى )) آنگاه كه مى خواستبه يارى پيامبر بشتابد و در جنگ شركت كند به پسرعمويش كه مخالف حركت وى بودانشاد نمود و چنين گفت :
من به سوى مرگ خواهم رفت كه مرگ براى جوانمرد ننگ نيست آنگاه كه او معتقد به اسلامو هدفش حقّ باشد.
و بخواهد با ايثار جانش از مردان نيك حمايت و با جنايتكاران مخالفت نموده واز دشمنى خدادورى گزيند.
من جانم را در طبق اخلاص مى گذارم و دست از زندگى مى شويم تا در جنگى سخت بادشمنى بس بزرگ مواجه شوم .
من اگر زنده بمانم پشيمانى ندارم و نه اگر بميرم ناراحتى ، ولى براى تو همين بسكه چنين زندگى ذلت بار و ننگينى را سپرى كنى )).
حر با شنيدن اين پاسخ قطعى با خشم و ناراحتى ، خود را كنار كشيد و از آن حضرت جداگرديد.
در ادب الحسين مى گويد چون مفهوم اين اشعار مورد اعجاب و تحسين امام عليه السلام بودهلذا در طول سفر خويش به سوى عراق چندين بار به اين ابياتمتمثل گرديده و آنها را در موارد مختلف و مكرر مى خواند.
و تمثل امام به اين اشعار و تكرار آنها نيز نشانگر اين است كه هدف آن حضرت از اينحركت ، يارى كردن بر دين و آيين جدش و جهاد در راه اسلام و دفاع از برنامه ها و قوانينقرآن و حفظ احكام آن از زوال و اضمحلال بوده است ؛ جهادى كه از بزرگترين فريضههاى الهى و پيروى كردن از سنت نيك رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ست و در اين راهنيز از مقام و منال و زندگى و حتى از جان خود و عزيزانش دست شسته بود.
آرى هركس در اين راه جهاد كند و كشته شود مورد ملامت نيست و آن كس كه ملازم بيت و خانهخويش گرديده و در اين راه قدم به ميدان مبارزه و
جهاد نگذارد تا زنده است مورد ملامت ونكوهش خواهد بود(110).
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در منزل بيضه
متن سخن :
((اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَاللّه صلّى اللّه عليه و آله قالَ
مَنْ رَاى سُلْطانا جائراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِاللّه ناكِثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِاللّهيَعْمَلُ فى عِبادِاللّه بالا ثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ
وَلا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ يُدْخِلهُ مَدْخَلَهُ اَلا
وَانَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزَمُوا طاعَةَ الشَّيْطانِ
وَتَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَاَظْهَرُوا الْفَسادَ
وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتاءْثرُوا بِالْفَىْءِ
وَاَحَلُّوا حَر امَاللّه وَحَرَّمُوا حَلا لَهُ وَاَنَا اَحَقُّ مِمَّنْ غَيَّرَ
وَقَدْ اَتَتْنِى كُتُبُكُمْ وَقَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ اِنَّكُمْ لا تُسَلِّمُونى
وَلا تَخْذِلُونى فَاِنْ اَتْمَمْتُمْ عَلَىَّ بَيْعَتَكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ
فَاَنَاالحسَينُ بْنُ عَلِىِّ وَابْنُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِاللّه نَفْسِى
مَعَ اَنْفُسِكُمْ وَاَهْلِى مَعَ اَهْلِكُمْ وَلَكُمْ فِى اُسْوَةٌ
وَانْ لَمْ تَفْعَلُوا وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ
وَخَلَّفْتُمْ بَيْعَتى مِنْ اَعْناقِكُمْ ماهِىَ لَكُمْ بِنُكْرٍ
لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِاءَبِى وَاءَخِى وَابْنِ عَمِّى مُسْلِم
فَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ اَخْطاءْتمْ
وَنَصيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ وَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ
وَسَيُغْنِى اللّهُ عَنْكُمْ وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحَمَةُاللّه وَبَرَكاتُهُ))(111).
ترجمه و توضيح لغات :
نَكث عهد: پيمان شكنى . مَدْخَل (به فتح ميم ):محل دخول و منزلگاه و در اينجا منظور از آن ، عذابى است كه سلطان جائر بدان مبتلا خواهدگرديد. اِسْتِيثارِ: به خود اختصاص دادن . فَىْءِ: ثروت و حقوقى كه به خاندان پيامبراختصاص دارد. اَحَقُّ: سزاوارتر. تُسَلِّمُونى (از سَلَّمَه ): ترك نمودن . رشد: سعادت وخوشبختى . اُسْوَةٌ: الگو، پيشرو. نُكر: كار بى سابقه . مَغْرور:گول خورده .
ترجمه و توضيح :
پس از حركت از منزل ((شراف )) هردو قافله به موازات و در نزديكى همديگر در حركتبودند در منازل و در محلهايى كه امكان آب و استراحت بيشتر بود هردو قافله با هم فرودمى آمدند و يكى از اين منازل منزل بيضه بود كه در آنجا فرصتى به امام دست داد تاباز هم با سپاهيان ((حر)) سخن بگويد و حقايقى را با آنان در ميان بگذارد و علت قيام وحركت و انگيزه مبارزه خويش را تشريح كند اينك ترجمه اين سخنرانى (112)
((مردم ! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود هر مسلمانى با سلطان زورگويى مواجهگردد كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهى را درهم مى شكند و با سنت و قانون پيامبراز در مخالفت درآمده و در ميان بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمنى در پيش مىگيرد ولى او در مقابل چنين سلطانى با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد برخداوند است كه اين فرد (ساكت ) را به محل همان طغيانگر در آتش جهنمداخل كند.
مردم ! آگاه باشيد اينان (بنى اميه ) اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بر خودفرض نموده اند فساد را ترويج و حدود الهى راتعطيل نموده ، فى ء را (كه مختص به خاندان پيامبر است ) به خود اختصاص داده اند.حلال و حرام و اوامر و نواهى خداوند را تغيير داده اند و من به رهبرى جامعه مسلمانان از اينمفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند شايسته ترم .
گذشته از اين حقايق ، مضمون دعوتنامه هايى كه از شما به دست من رسيده و پيكهايى كهاز سوى شما به نزد من آمده اند اين بود كه شما با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كهمرا در مقابل دشمن تنها نگذاريد و دست از يارى من برنداريد اينك اگر بر اين پيمان خودباقى و وفادار باشيد به سعادت و ارزش انسانى خود دست يافته ايد؛ زيرا من حسينفرزند دختر پيامبر و فرزند على هستم كه وجود من با شما مسلمانان درهم آميخته وفرزندان و خانواده شما به حكم فرزندان و خانواده خود من هستند (در ميان من و مسلمانانجدايى نيست ) كه شما بايد از من پيروى كنيد و مرا الگوى خود قرار دهيد.
و اگر با من پيمان شكنى نموديد وبر بيعت خود باقى نمانديد به خدا سوگند اينعمل شما نيز بى سابقه نيست و تازگى ندارد كه با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلمنيز اين چينن رفتار نموديد و با آنان از در غدر و پيمان شكنى درآمديد پس آن كسگول خورده است كه به حرف شما اعتماد كند و به پيمان شما مطمئن شود. شما مردمانىهستيد كه در به دست آوردن نصيب اسلامى خود راه خطا پيموده و سهم خود را به رايگان ازدست داده ايد و هركس پيمان شكنى كند به ضرر خودش تمام خواهد گرديد و اميد استخداوند مرا از شما بى نياز سازد والسلام )).
باز هم بيان انگيزه قيام
حسين بن على عليهم لسلام در اين سخنرانى خود، مفاسد و جنايات دشمن نيرومند و ستمگراسلام همچون بنى اميه را با تمام قدرت و كمال و شهامت مورد بررسى قرار داده و وضعآنان را با موقعيت مذهبى و مسؤ وليت رهبرى خويش مقايسه و تطبيق مى كند و بدين گونهعلت و انگيزه حركت و قيامش را با استناد به گفتاررسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى چندمين بار توضيح مى دهد و مبارزه با حكومت اموىرا كه به صورت يك فريضه و يك مسؤ وليت و وظيفه بر آن حضرت متوجه گرديده استرا اعلام مى نمايد. حكومتى كه اسلام را ملعبه خويش قرار داده و دست به تغيير و تحريفاحكام قرآن و قوانين پيامبر زده است همان انگيزه اى كه به هنگام حركت از مدينه دروصيتنامه اش تذكر داد و همان هدفى كه آن روز برادرش محمد حنفيه را در جريان آن قرارداد:
انگيزه قيام و مبارزه من پيدايش ظلم و فساد و تغيير قوانين اسلام است . و هدف از اين حركتانقلابى ، جز امر به معروف و نهى از منكر و از بين بردن مفاسد و پياده كردن احكامفراموش شده و تغيير يافته اسلام چيز ديگر نيست :((اُرِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهىعنِ الْمُنْكَرِ واَسِيرُ بِسِيْرَةِ جدّى ...)).
و در اين سخنانش هم مى گويد: ((مَنْ رَاى سُلْطاناً جائراً ... فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفعْلٍ ...كان حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ ...))
و اين است انگيزه قيام حسين بن على عليهما السلام از زبان آن حضرت .
قرآن مجيد هم علت انقراض و از هم پاشيده شدن ملتها و شكست قوانين انبيا را عملى نبودنمساءله امر به معروف و نهى از منكر معرفى نموده و چنين مى گويد:(( (فَلَوْلا كانَ مِنَالْقُرونِ مِنْ قَبْلِكُمْ اءُولوُا بَقِيَّةٍ يَنْهَونَ عَن الْفَسادِ )(113).))
((چرا در نسلهاى گذشته يك عده مردم صاحب فكر و داراىعقل و هوش نبودند كه با فسادها مبازره كنند تا در اثر مفاسد، منقرض و فانىنگردند؟!)).
شهادت يا اعتراف به واقعيت
در زيارت حسين بن على عليهما السلام كه مى گوييم :((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَوَاَتَيْتَ الزَّكوةَ وَاَمَرت بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَر)) در اينجا شهادت مسلما بهمفهوم متعارف آن يعنى گواهى كردن و اثبات يك موضوع مادى و حقوقى نيست بلكه بيانيك حقيقت معنوى و اعتراف به يك واقعيت (114)، روى يك هدف مقدس و انگيزه معنوى است .
يعنى من اين موضوع را مى فهمم و اين واقعيت را درك و لمس مى كنم كه نهضت و قيام توبه منظور امر به معروف و نهى از منكر بود نه براى دعوتاهل كوفه و يا به علل ديگر واگر علل ديگرى نيز در اين رابطه بوده و تلاشهايىصورت گرفته همه آنها مقدمه اى براى تحقق بخشيدن بر اين هدف و براىنيل بر اين آرمان بود كه ((وَجَاهَدْتَ فِى اللّه حَقَّ جِهاده ))
آيا حسين بن على (ع ) در قيام خويش به شرايط امر به معروف توجه ننموده است ؟
اينك همان گونه كه در بخش اول اين كتاب اشاره نموديم (115) اين سؤال مطرح مى گردد كه فقها و دانشمندان اسلامى امر به معروف و نهى از منكر را با اينشرط مقيد مى سازند كه براى شخص امر به معروف و نهى از منكر كننده نبايد خطرىمتوجه گردد ولى در قيام حسين بن على عليهما السلام كه به هدف امر به معروف و نهىاز منكر انجام گرفته است به شرط ياد شده توجهى نگرديده و آن حضرت دراين راه ازبزرگترين خطر كه كشته شدن خود و يارانش با آن وضع فجيع و اسارت زنان وفرزندانش با آن وضع اسف انگيز مى باشد استقبال نموده است در صورتى كه مى دانيماحكام فقهى چيزى جز گفتار و رفتار پيامبر اكرم و ائمه هدى عليهم لسلام نيست .
پاسخ اينكه :
شرط ياد شده يك شرط كلى و عمومى است و به موارد خاص و استثنايى اين حكم ناظرنيست . و براى روشن شدن مطلب بايد دو موضوع زير مورد توجه و ارزيابى قراربگيرد:
1 - موقعيت شخص عاصى .
2 - موقعيت امر به معروف و نهى از منكر كننده .
اول :
اگر گناه و معصيت از كسى صادر مى شود كه از نظر موقعيت اجتماعى و سياسى درسطحى است كه عمل وى براى ديگران سرمشق و الگو است و روش او به صورت يكبدعت در ميان جامعه پياده خواهد گرديد، در اين صورت سكوت هر مسلمان متعهد و آگاهگناهى است غير قابل عفو و معصيتى است نابخشودنى و بايد چنين مسلمانى گرچه امر بهمعروف و نهى از منكر نمودن ، منجر به ضرر مالى و جانى وى گردد، درمقابل آن قيام كند كه در صورت امكان از آن گناه كه به صورت يك بدعت در جامعه پيادهمى گردد، جلوگيرى نموده مرتكب آن را در سر جاى خود بنشاند، و اگر امكانات به ايناندازه به وى اجازه نمى دهد، حداقل از راه گفتار، مخالفت خويش را درمقابل آن عمل اعلام نمايد و ديگر نبايد در اين مورد، مساءله تاءثير گفتار و نبودن ضررمطرح شود.
روش گروهى از پيروان خاص امير مؤ منان عليه السلام درمقابل عملكرد بدعتگزاران و ستمگران ، مى تواند شاهد ودليل بر اين گفتار باشد.
ميثم ها، حجرها، ابوذرها و دهها نفر از شيعيان متعهد و شاگردان مكتب تشيع كه درمقابل ستمگران ايستادگى نمودند، نه تنها براى دفاع از كيان و موجوديت اسلام و ولايتو جلوگيرى از به وجود آمدن يك خط انحرافى و التقاطى و حفظ خطاصيل و مستقيم اسلام بلكه گاهى براى جلوگيرى از به وجود آمدن كوچكترين انحراف واعوجاج و بر سر يك مساءله و يك حكم به ظاهر كوچك از احكام اسلام از جان ومال و منال و از جان فرزندان خويش گذشتند.
دوم :
بايد شخصيت امر به معروف و نهى از منكر كننده را در نظر گرفت ، كسانى كه مؤ سس وبنيانگذار مذهب و عهده دار رسالت و تبليغ احكام الهى هستند يعنى پيامبران و همچنين آنانكه حافظ و ((علت مبقيه )) و نيروى پاسدارى از اين احكام مى باشند يعنى ائمه هدى وپيشوايان مذهبى و جانشينان آنان در مقابل احكام الهى و قوانين آسمانى وظيفه خاصى دارندخارج از اين برداشت و حكم فقهى كه در سؤ ال مطرح گرديد.
و به تعبير ديگر اين حكم فقهى كه مورد بحث است مربوط به بنده و جنابعالى استولى براى انبيا و اوليا و پاسداران واقعى اسلام و قرآن وظايفى خاص و سنگين ترىوجود دارد كه فوق اين وظيفه ها و برنامه هاست .
و اگر بنا بود هر پيامبرى در انجام وظيفه و ماءموريت خويش از راه همان شرايطى كهبراى عموم وجود دارد پيش برود نه جنگ و ستيزى در ميان آنان و دشمنانشان وجود داشت ونه از احكام و تعاليمشان در روى زمين اثرى .
حضرت ابراهيم آنگاه كه به مبارزه با بت پرستى برمى خيزد و درمقابل سيل عظيم انسانها و قدرت طاغوتها قرار مى گيرد و يكايك بتها را درهم مى شكند،از هيچ ضررى ترس و واهمه ندارد.
و حضرت يحيى كه خود، صاحب رسالت و شريعت نيست بلكه پاسدارى شرايع گذشتهرا مستقيما از سوى خدا به عهده گرفته است درمقابل طاغوت زمان خويش با يك ازدواج غيرمشروع به مخالفت برخاسته و تا آنجا به اينمبارزه ادامه مى دهد كه سر بريده اش در ميان طشتى درمقابل آن طاغوت قرار مى گيرد.
و اين است راز اينكه حسين بن على عليهما السلام همين جريان را درطول راه كربلا تكرار مى كند و مى فرمايد:((اِنَّ رَاءْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اُهدِىَ اِلىبَغِي مِنْ بَغ ايا بَنِى اِسْرائيل ...)) كه پاسداران وحى و قافله سالاران شرايع راوظيفه ديگرى است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation