بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دریـای عـرفـان, هادى هاشمیان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     44000001 -
     44000002 -
     44000003 -
     44000004 -
     44000005 -
     44000006 -
     44000007 -
     44000008 -
     44000009 -
     44000010 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page

back page

ثـم رفـع راسـه ثـم قـال : مـا مـسـالتـك ؟ فـقـلت : سـالت الله ان يعطف قلبك على ويرزقنى من علمك و ارجو ان الله تعالى اجابنى فى الشريف ما سالته ! سپس امام سربـرداشته ، فرمودند: حاجتت چيست ؟ عرض كردم : من از خداوند درخواست كردم كه قلب شمارا نـسـبـت بـه من مهربان كند و مرا از دانش شما بهره مند گرداند و اميدوارم خداوند تعالىدرخواست مرا نسبت به آن بزرگوار اجابت كند!
فقال : يا ابا عبدالله ! ليس العلم بالتعلم ، انما هو نور يقع فى قلب من يريد اللهتـبـارك و تعالى ان يهديه . فان اردت العلم فاطلب اولا فى نفسك حقيقة العبودية واطلبالعـلم بـاسـتـعـمـاله و اسـتفهم الله يفهمك ! حضرت فرمودند: اى ابا عبدالله ! علم بهآمـوخـتـن نـيـسـت . عـلم نـورى اسـت كـه خـداونـد تـبـارك و تـعـالى آن را دردل هـر كـه مـى خـواهـد هدايتش كند، قرار مى دهد. پس ‍ تو هم اگر طالب علمى ، نخست حقيقتعـبـوديـت و بـنـدگـى را در خـودت جـسـتـجـو كـن و عـلم را بـاعمل به آن طلب نما و از خداوند طلب فهم نما تا به تو بفهماند!
قلت : يا شريف ! فقال : قل يا ابا عبدالله ! قلت : يا ابا عبدالله !مـا حـقـيـقـة العـبـوديـة ؟ گـفتم : اى بزرگوار! فرمود: بگو اى ابا عبدالله! عرض كردم يا ابا عبدالله ! حقيقت بندگى چيست ؟
قال : ثلاثة اشياء: ان لا يرى العبد لنفسه فى ما خوله الله تعالى ملكا، لان العبيد لايـكون لهم ملك ، يرون المال مال الله يضعونه حيث امرهم الله به و لا يدبر العبد لنفسهتـدبـيرا و جملة اشتغاله فيما امره الله تعالى به و نهاه عنه فرمود: حقيقت عبوديت سهچـيـز اسـت : اول آنـكـه بـنـده ، بـراى خودش ‍ نسبت به آنچه خداوند تعالى به او ارزانىداشـتـه اسـت مـالكـيـت و سـلطـه اى نبيند، زيرا براى بندگان ، مالكيتى وجود ندارد، آنانمـال را مـال خـدا مـى دانـنـد و آن را هـر جا كه خداوند امر كرده است مصرف مى كنند. دوم آنكهبنده براى خودش هيچ تدبير و انديشه اى نكند و سوم آنكه همه اشتغالات او در چيزهايىاست كه خداوند او را به انجامش امر كرده و يا از ارتكابش باز داشته است .
فاذا لم ير العبد لنفسه فيما خوله الله تعالى ملكا هان عليه الانفاق فيما امره الله انينفق فيه . پس هنگامى كه بنده نسبت به آنچه خداوند تعالى به او ارزانى داشته استمـلكـيـتى براى خودش نبيند، انفاق كردن در مواردى كه خداوند به او دستور انفاق در آن راداده است آسان مى شود.
و اذا فـوض العـبـد تـدبـيـر نـفسه على مدبره هان عليه مصائب الدنيا. و هنگامى كهبنده تدبير خودش را به مدبرش بسپارد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود.
و اذا اشـتغل العبد بما امره الله تعالى به و نهاه لا يتفرغ منها الى المراء و المباهاة معالنـاس و زمـانـى كـه بـنـده بـه آنـچه خداوند به او امر كرده و از آن باز داشته استمشغول شود، هرگز به جاى آنها به جدال با مردم و مباهات كردن بر آنها نمى پردازد.
فاذا اكرم الله العبد بهذه الثلاثة هان عليه الدنيا و ابليس و الخلق و لا يطلب الدنياتـكـاثـرا و تـفاخرا و لا يطلب ما عند الناس عزا و علوا و لا يدع ايامه باطلا. پس چونخداوند بنده را با اين سه چيز گرامى بدارد، دنيا و ابليس ‍ و خلق خدا در نظر بنده آسانخـواهـد شـد و دنـيـا را براى مباهات و فخرفروشى نخواهد خواست و آنچه را كه نزد مردماسـت بـراى اظـهـار بـزرگـى و بـرتـرى جويى نمى طلبد و روزگارش را بيهوده نمىگذارند.
فـهـذا اول درجـة التقى . قال الله تبارك و تعالى : تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين .
اين ، اولين درجه تقوى است . خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: ما خانه آخرت را براىكسانى قرار مى دهيم كه در زمين خواهان برترى جويى و فساد نيستند و عاقبت تنها براىمتقين است .
قلت : يا ابا عبدالله ؛ اوصنى ! گفتم : يا ابا عبدالله مرا نصيحت كنيد!
قـال : اوصـيـك بـتـسـعة اشياء، فانها وصيتى لمريدى الطريق الى الله تعالى واللهاسال ان يوفقك لاستعماله ! امام فرمودند: تو را به نه چيز وصيت مى كنم كه اينهاسفارش من به همه كسانى است كه خواهان سلوك در راه خدا هستند و از خداوند مى خواهم كهتو را به رعايت آنها موفق كند!
ثـلاثـة مـنـهـا فـى ريـاضـة النـفـس و ثـلاثـة منها فى الحلم و ثلاثة منها فى العلم .فاحفظها و اياك و التهاون بها! قال عنوان : ففرغت قلبى له . سه چيز از اين نه چيزدربـاره ريـاضـت نـفـس و سـه چيز درباره حلم و سه چيز درباره علم و دانش است . اينها رابـيـامـوز و مـبـادا در مـورد آنـهـا سـسـتـى كنى !
(عنوان مى گويد:) من خود را آماده فراگرفتن اين نه چيز كردم .
فـقـال : امـا اللواتـى فـى الريـاضـة فـايـاك انتـاكـل مـا لا تـشـتـهـيـه ، فـانـه يـورث الحـمـاقـة و البـله و لاتاكل الا عند الجوع و اذا اكلت فكل حلالا و سم الله .
حـضـرت فرمودند: اما سفارشهايى كه در مورد رياضت نفس است : از خوردن چيزى كه بهآنـهـا اشـتـهـا نـدارى بـپـرهـيـز، زيـرا ايـن كـار مـوجـب حـماقت و نادانى مى شود و جز هنگامگـرسـنـگـى چـيـزى نـخـور و هـنـگـام خـوردن ، از غـذاىحلال بخور و نام خدا را ببر.
و اذكـر حـديـث الرسـول (ص ): مـا مـلا ادمى وعاء شرا من بطنه ؛ فان كان و لابد فثلثلطـعـامـه و ثـلاث لشـرابـه و ثـلث لنـفـسـه . و بـه يـاد ايـن حـديـثرسـول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمودند: هيچ كس ظرفى بدتر از شكمش ‍ راپـر نـكـرده است ؛ بنابراين اگر چاره اى از اين نيست ، بايد يك سوم شكم را براى غذا ويك سوم آن را براى نوشيدنى و يك سوم ديگر را براى تنفس ‍ نگه دارد.
و امـا اللواتـى فـى الحـلم فـمـن قـال لك : ان قـلت واحـدة سـمـعـت عـشـرا،فـقل : ان قلت عشرا لم تسمع واحدة . و اما آنچه درباره حلم است اين است كه هر كس بهتـو گـفـت : اگـر يكى بگويى ، ده تا مى شنوى تو بگو: اگر ده تا هم بگويى ، يكىنمى شنوى .
و مـن شـتـمـك فـقـل له : ان كـنـت صـادقـا فـى مـا تـقـولفـاسـال الله ان يـغـفـرلى و ان كـنـت كـاذبـا فـى مـاتـقـول فـالله اسال ان يغفر لك . و هر كس به تو ناسزا گفت ، به او بگو: اگر درآنـچـه مـى گـويـى راسـتـگـو هـسـتى ، از خداوند مى خواهم كه مرا ببخشد و اگر دروغ مىگويى ، از خدا مى خواهم كه تو را ببخشد.
و مـن وعدك بالخنى فعده بالنصيحة و الرعاء و هر كس تو را به چيز ناخوشايندىتهديد كرد، به او بگو كه خيرخواه او هستى و مراعاتش ‍ مى كنى .
و اما اللواتى فى العلم فاساءل العلماء ما جهلت و اياك ان تسالهم تعنتا و تجربة وايـاك ان تـحمل برايك شيئا و خذ بالاحتياط فى جميع ما تجد اليه سبيلا و اهرب من الفتياهربك من الاسد و لا تجعل رقبتك للناس جسرا! و اما آنچه مربوط به علم است : آنچه رانـمى دانى از دانشمندان بپرس و از اينكه براى آزار دادن يا آزمودن بپرسى بپرهيز و درتـمـام امـورى كـه راهـى به احتياط مى يابى احتياط پيشه كن و از فتوا دادن بپرهيز، همانگونه كه از شير مى گريزى و گردن خود را پلى براى عبور مردم قرار مده .
قم عنى يا ابا عبدالله ؛ فقد نصحت لك و لا تفسد على وردى ؛ فانى امرو ضنين بنفسىوالسـلام عـلى مـن اتـبـع الهدى . اى ابا عبدالله ! از نزد من برخيز كه من تو را نصيحتكـردم و مـانـع ذكـر و ورود مـن مـشـو كـه مـن نـسـبـت بـه خـودمبخيل هستم . و سلام بر كسى كه از هدايت پيروى مى كند!(104)
4 - روش عرفانى مرحوم قاضى
عـرفـان يا شناخت خداوند تبارك و تعالى مقصدى عالى است كه هر كسى را به آن قله راهنـيـسـت . عـمـل بـه ظـواهر دين و احكام شرعى ، رعايت اخلاق اسلامى ، شناخت و مراقبت نفس وتوجه باطنى به ساحت قدس الهى و غفلت از جهان فانى كه روش انبياى الهى و اوصياىگرامى آنان و ائمه طاهرين عليهم السلام مى باشد، شرط اصلى ورود به حريم عرفانالهى است . چه بسيار كسانى كه ادعاى كشف و شهود ذات حق را كرده اند و رسيدن به خدا وبـهـانه اى براى عمل نكردن به احكام الهى و شانه خالى كردن از زير بار مسووليتهاىديـنـى قـرار داده ، تـوسـل و تـوجه به اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام را كه همنشينجـاويـد و ابـدى قـرآن هـسـتـنـد، تـرك نـمـوده انـد و بـه هـمـيـندليل از تلاش خويش بهره اى جز دورى از مقصود نبرده اند.
مـرحـوم آيـت الله العظمى قاضى طباطبايى از كسانى بود كه عرفان خود را با جمع بينظـاهـر و بـاطـن و توجه و توسل دائمى به ساحت ائمه اطهار عليه السلام و بى اعتنايىبـه زيـنـتـهـاى دنيايى و وسوسه هاى نفسانى درآميخته بود. ايشان همواره به شاگردانخود دستور مى دادند كه ضمن رعايت دقيق موازين شرعى و انجام واجبات و مستحبات و تركمـحـرمـات و مكروهات ، از آداب باطنى اعمال غافل نمانند و بويژه بر حضور قلب در نمازتاكيد مى فرموند.
مـرحـوم قـاضى به پيروى از استادان خويش در عرفان و اخلاق ، بهترين راه رسيدن بهمقصد عالى الهى را معرفت نفس مى دانستند، همان گونه كه در روايت شريفى از على عليهالسلام چنين مى خوانيم : من عرف نفسه عرف ربه ؛ هر كه خود را بشناسد، پروردگارخويش را شناخته است .(105)
استاد علامه ، حضرت آيت الله طباطبايى قدس سره مى فرمايند: طريق توجه به نفس، طريقه مرحوم آخوند ملا حسينقلى بوده است و شاگردان ايشان ، همه ، طريق معرفت نفس رامى پيموده اند كه ملازم معرفت رب خواهد بود.(106)
ايـشـان بـراى اثـبات اين طريق ، علاوه بر روايت فوق ، به اين آيه قرآن نيز تمسك مىفـرمـايـنـد: يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا عـليـكـم انـفـسـكـم لا يـضـركـم مـنضـل اذا اهـتـديتم (مائده : 105)؛ اى كسانى كه ايمان آورديد، مراقب نفس ‍ خويش باشيد؛مبادا هنگامى كه هدايت شديد، گمراهان به شما زيانى رسانند!
هـمـان طـور كه پيش از اين گفته شد، مرحوم ملا حسينقلى همدانى ، شاگرد مرحوم سيد علىشوشترى بود و طريقه معرفت نفس را از ايشان اخذ كرده و مرحوم شوشترى نيز اين روشرا از شـخـصـى بـه نـام مـلاقـلى جـولا كـه نـسـب او بـراى مـامجهول است ، فرا گرفته بود. بدين ترتيب طريقه مرحوم آيت الله قاضى و شاگردانايشان ، همان طريقه مرحوم ملاقلى جولاست .
مـرحـوم قـاضـى هـمـانـنـد هـمه عرفاى راستين و پيروان واقعى امامان عليه السلام ، شرطوصـول بـه مقام فناى فى الله را گذر از طريق ولايت آن رهبران معصوم مى دانست . علامهطباطبايى مى فرمايند:
رويه مرحوم استاد، آقاى قاضى نيز طبق رويه استاد بزرگ ، آخوند ملا حسينقلى همدانى ،هـمـان طـريـق مـعـرفـت نـفـس بـوده اسـت و بـراى نـفـى خـواطـر، در وهـلهاول تـوجـه به نفس را دستور مى داده اند؛ بدين طريق كه سالك براى نفى خواطر بايدمقدار نيم ساعت يا بيشتر را در هر شبانه روز معين نموده و در آن وقت ، توجه به نفس خودبنمايد. در اثر اين توجه ، رفته رفته تقويت پيدا نموده و خواطر از او نفى خواهد شد ورفته رفته معرفت نفس براى او حاصل شده و به وطن مقصود خواهد رسيد؛ ان شاء الله .
اكـثر افرادى كه موفق به نفى خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاك و صاف نمودهو از خواطر مصفا كنند و بالاخره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است . در يكى از دوحال بوده است :
اول ، در حـيـن تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن كه چه كسى در حقيقت قارى قرآناسـت و در آن وقـت بـر آنـان مـنـكـشـف مـى شـده اسـت كـه قـارى قـرآن ، خـداسـت ،جل جلاله .
دوم ، از راه تـوسل به حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام زيرا آن حضرت را براىرفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتى عظيم است .(107)
از مرحوم قاضى نقل شده است كه در همين مورد فرموده اند: سريان فيوضات و خيراتاز مـسـيـر حـضـرت سـيـدالشـهـداسـت و پـيـشـكـار اين فضيلت هم حضرت قمر بنى هاشم ،اباالفضل العباس عليه السلام است .(108)
و نيز فرمود: وصول به مقام توحيد و سير صحيح الى الله و عرفان ذات احديت - عزاسـمـه - بـدون ولايـت امـامان شيعه و خلفاى به حق از على بن ابى طالب عليه السلام وفرزندانش از بتول عذراء (عليهم السلام ) محال است .(109)
و به همين دليل همه چيز خود را مديون قرآن و عترت مى دانست و مى فرمود: اگر من بهجايى رسيده باشم ، از دو چيز است : 1. قرآن كريم ، 2. زيارت سيدالشهدا عليه السلام.(110)
مرحوم قاضى معتقد بودند كه محال است عارف به حقيقت ولايت نرسيده باشد:
مرحوم قاضى مى فرموده است : محال است كسى به درجه توحيد و عرفان برسد و مقاماتو كـمـالات تـوحـيـدى را پـيدا نمايد و قضيه ولايت بر او منكشف نگردد. ايشان معتقد بودندبـزرگـانـى را كـه نـامـشـان در كـتـب عـرفـان ثـبـت اسـت و آنـهـا راواصـل و فـانـى شـمـرده انـد و از اهـل ولايت نبوده اند، بلكه از عامه به شمار مى آيند، ياواصل نبوده اند و ادعاى اين معنى را مى نموده اند و يا تحقيقا ولايت را ادراك كرده اند، ولىبـر حسب مصلحت زمانهاى شدت و حكام و سلاطين جور كه از عامه بوده اند، تقيه مى كردندو ابـراز نـمى نمودند؛ مانند شيخ سليمان قندورى حنفى صاحب ينابيع المودة و مانند سيدعـلى هـمدانى صاحب كتاب مودة القربى و مانند مولى محمد رومى بلخى صاحب كتاب مثنوى.(111)
عـارف واقـعـى ، مـقـصـود خويش و مبدا تمام حوادث عالم و ذات بارى تعالى مى داند و برخلاف گروهى كه مى پندارند آنچه مقصود است ، اسماء و صفات است و ذات خدا هيچ اثرىنـدارد، مـعـتـقـد اسـت كه اسماء و صفات ، همه به آن ذات عالى و متعالى باز مى گردند وتـعـيـنـات او هـسـتـنـد. مـرحـوم آيـت الله حاج شيخ عباس قوچانى شاگرد و وصى آيت اللهالعظمى قاضى مى فرمود:
يك روز به حضرت آقا عرض كردم : در عقيده شيخيه (112) چه اشكالى است ؟ آنهاهم اهل عبادت اند و اهل ولايت اند؛ بخصوص نسبت به امامان عليهم السلام مانند خود ما بسياراظهار محبت و اخلاص مى كنند و فقهشان هم فقه شيعه است و كتاب اخبار را معتبر مى دانند وبـه روايات ما عمل مى نمايند. خلاصه هر چه مى خواهيم بگرديم و اشكالى در آنها از جهتاخلاق و عمل پيدا كنيم ، نمى يابيم . مرحوم قاضى فرمودند: فردا شرح زيارتشـيـخ احـمـد احـسـائى را بـيـاور! مـن فـردا شـرح زيـارت او را خدمت آن مرحوم بردم .فرمودند: بخوان ! من قريب يك ساعت از آن را قرائت كردم . فرمودند: بس است . حالا براىشـمـا ظـاهر شد كه اشكال آنها در چيست ؟ اشكال آنها در عقيده شان مى باشد و اين شيخ دراين كتاب مى خواهد اثبات بكند كه ذات خدا داراى اسم و رسمى نيست و آن ، مافوق اسماء وصفات اوست و آنچه در عالم محقق مى گردد و با اسماء و صفات تحقق مى پذيرد، آنها مبداخـلقـت عـالم و آدم و مؤ ثر در تدبير شؤ ون اين عالم مى باشند در بقاء و ادامه حيات آن .خـدا اتـحـادى با اسماء و صفات ندارد و اينها مستقلا كار مى كنند و عبادت انسان به سوىاسـمـاء و صـفـات خـداونـد صـورت مـى گيرد، نه به سوى ذات او كه در وصف نمى آيد،بـنـابـرايـن شيخ احمد احسائى خدا را مفهومى پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفاتمـى دانـد و ايـن ، عـيـن شـرك اسـت ، امـا عـارف مـى گويد ذات خداوند بالاتر از توصيف وبرتر از تخيل و توهم (است و) سيطره و هيمنه بر اسماء و صفات دارد بدون حدود وجودىخودشان و بدون تعينات و تقيدات در ذات اقدس او موجود مى باشند و همه صفات و اسماءبـه ذات برمى گردد و مقصود و مبدا و منتهى ، ذات است ، غاية الامر از راه صفات و ما دروجـهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض (انعام : 79)؛ روى خود را به طرف كسىكه آسمان ها و زمين را آفريد، متوجه مى كنم .
اشاره به همان ذات مى كنيم ؛ اگر چهبراى ما معلوم نباشد.(113)
يـكـى از امـورى كه در مسلك عرفانى مرحوم آيت الله قاضى و استادان ايشان بسيار موردتـاكـيـد قـرار دارد، مساله ذكر و توجه تام به خداوند تعالى كه عنوان راهى براى نفىوسـوسـه هـا و توجهات غير الهى است ، به اين معنى كه هرگاه يكى از خاطرات و اوهام وخـيـالات شـيطانى به او روى مى آورد، سالك راه بايد با توجه به يكى از اسماء الهىآن خاطره را از خود بزدايد. علامه طباطبايى پس از توضيح روش فوق مى فرمايند:
ايـن طـريـق بـسيار صحيح است كه بايد فقط با ذكر كه همان توجه و ياد يكى از اسماءخـداسـت ، خاطر را دور كرد. قال الله تعالى : ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطانتذكروا فاذا هم مبصرون (اعراف : 201)
هـمـانـا آنـان كه تقوا پيشه كرده اند، زمانى كه وسوسه اى از سوى شيطان به آنان مىرسد، متذكر مى شوند و در اين هنگام بينا مى گردند.(114)
هـمـچـنـيـن اسـتـاد عـلامـه يادآور مى شوند كه اين طريق نيز برگرفته از روش ‍ عرفانىآخـونـد عـارف ، مـلا حـسـينقلى همدانى است و روش ذكر را آن بزرگوار به شاگردان خودآموخته است .
مـرحـوم قـاضـى مـعتقد بودند كه عارف واقعى آن است كه در هر حركتى تنها محبوب را درنـظر بگيرد و دندان طمع از غير او را از وجود خود بكشد و هيچ نفعى را در نظر نگيرد. امارسـيـدن بـه ايـن مـرحـله بـسـيـار مـشـكـل اسـت ؛ چـرا كـه انـسـان هـر گـاه بـخـواهـددل خود را از توجه به نفع و سودى تهى سازد، متوجه مى شود كه مقصود و سود ديگرىانـگـيزه اين ترك سود بوده است و اگر بخواهد آن انگيزه را نيز ترك نمايد، باز متوجهتمايل نفسانى خويش به انگيزه ديگرى مى شود و بدين ترتيب هيچ گاه به مرحله احرارو آزادگـان نـمـى رسـد تـا خداوند تبارك و تعالى را بدون چشمداشت و تقاضايى عبادتنمايد. عارف بى بديل ، مرحوم قاضى طباطبايى براى درمان اين بيمارى نفسانى روشىبـه نـام احـراق را پـيش گرفته ، به ديگران نيز سفارش ‍ مى فرمودند. علامهطباطبايى پس از بيان اين مساله مى فرمايند:
روزى با استاد خود، مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى اين راز را در ميان نهادم و استفسارو التـمـاس چـاره اى نـمـودم . فـرمـود: بـه وسـيـله اتـخاذ احراق مى توان اين مساله راحـل نـمـوده و ايـن مـعضل را گشود و آن بدين طريق است كه بايد سالك به حقيقت ادراك كندكـه خـداونـد مـتـعـال وجود او را وجودى طماع قرار داده و هر چه بخواهد قطع طمع كند، چونسـرنـوشـت او با طمع است ، لذا منتج نتيجه اى نخواهد شد و قطع طمع از او، ناچار مستلزمطـمع ديگرى است و به داعيه طمعى بالاتر و عالى تر از آن مرحله دانى قطع طمع نمودهاست ، بنابراين چون عاجز شد از قطع طمع و خود را زبون يافت ، طبعا امر خود را به خداسـپـرده و از نيت قطع طمع دست برمى دارد، اين عجز و بيچارگى ريشه طمع را از نهاد اوسـوزانـيـده و او را پـاك و پـاكـيـزه مى گرداند... و علت اينكه اين طريقه را احراق نامند،بـراى آن اسـت كـه يـكـبـاره خـرمـن هـستى ها و نيتها و غصه ها و مشكلات را مى سوزاند و ازريشه و بن قطع مى كند و اثرى از آن در وجود سالك باقى نمى گذارد.
در قـرآن كـريـم در مـواردى از طـريـقـه احراقيه استفاده شده است ... يكى از مواردى كه درقرآن مجيد از آن استفاده شده است ، عبارت است از كلمه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون؛ (بـقره : 156) همانا ما ملك خدا هستيم و همه به سوى او باز مى گرديم .)... اگر انسانمـتذكر شود كه خود او و هر چه از تعلقات و مايملك اوست ملك طلق خداست ، يك روز به اوداده و يـك روز مـى گـيـرد و كـسـى را در آن حق دخالتى نيست ، وقتى كه انسان به خوبىادراك كرد كه از اول مالك نبوده است و عنوان ملكيت براى او مجازى بوده و بدون جهت خود رامـالك تـخـيـل مـى نـموده است ، البته در صورت فقدان متاثر نخواهد شد و توجه به ايننكته ناگهان راه را بر او هموار خواهد نمود.(115)
آيـت الله العـظـمـى قاضى رسيدن به قله بلند عرفان را بدون توجه به ظاهر شريعتنـامـمـكـن مى دانست و به همين دليل بود كه هم خود نسبت به آداب شرع مقدس اسلام پايبندبود و هم شاگردان را به اين امر سفارش مى نمود: ...(مرحوم قاضى ) براى شريعت غراخـيلى حساب باز مى كرد. خودش يك مرد متشرع به تمام معنى بود و معتقد بود كه شريعتاسـت كـه راه وصول به حقايق عرفانى و توحيدى است و به قدرى در اين مساله مجد بودكـه از كـوچـكـتـريـن سنت و عمل استحبابى دريغ نمى كرد تا جايى كه بعضى از معاندانگـفـتـنـد ايـن درجه از زهد و اتيان اعمال مستحبه را كه قاضى انجام مى دهد از روى اخلاقىنـيـسـت . او مـى خـواهـد خـود را در خـارج بـديـن شـكـل وشـمـايـل مـعـرفـى كـنـد، والا او يـك مـرد صـوفـى مـحـض اسـت كـه بـديـناعمال ارزشى قائل نيست .(116)
فرزند گرامى ايشان در اين مورد مى نويسند:
مـرحـوم قـاضـى هـيـچ وقـت صـورت درويـشـى و صـوفـى گـرى وامـثـال ايـن حـرفـهـا را اعـتـنـايـى نـداشت ؛ بلكه عرفان را يك صورت والايى از زندگىانـسـانـهـاى مـسـلمـان صـحـيـح الاسـلام مـى دانـسـت و سـيـره بـارز شـاگـردان دسـتاول ايـشـان مـعـروف اسـت و توصيه ايشان به هر كس نزد ايشان مى آمد اين بود كه بروآنـچـه از نـيـكـى كـه مـى دانـى ، درسـت عمل كن در نهايت دقت و سعى و بدان كه تو عارفخـواهـى بـود و مـعـلوم اسـت كـه هـيـچ فرد مسلمانى يافت نمى شود كه خوبيها و بديها رادرست نداند. بله ؛ كاهلى در عمل است .(117)
به دليل همين تقيد بود كه ايشان نيز مانند ساير مشايخ و استادانش به بيتوته در اماكنمـقـدسـه مـى پـرداخت و زيارت مشاهد مشرفه را ترك نمى كرد و به شاگردانش نيز چنيندسـتـور مـى داد و نيز آرامش در نماز و حضور قلب و رعايت آداب آن و جديت در به جا آوردنايـن تـكـليف واجب الهى در ابتداى وقت و كثرت قرائت قرآن و دعا از ويژگى هاى آن مرحومبود. آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى در كتاب روح مجرد مى نويسند:
يـكـى از دوستان ما كه از طلاب نجف بود و ساليانى ادراك محضر مرحوم قاضى را نمودهبود، براى حقير مى گفت : قبل از اينكه با ايشان آشنا شوم ، هر وقت ايشان را مى ديدمخـيـلى دوسـت مـى داشـتـم و چـون در سلوك و رسيدن به لقاء الله و كشف وحدت حضرت حقشـرك داشـتـم ، بـه ايـن جـهـت از رفـتـن بـه محضر ايشان كوتاه مى آمدم تا وقتى يكى ازدوسـتـان شـيـرازى مـا از شـيـراز دو ديـنـار فـرسـتاد تا من خدمت ايشان تقديم كنم . مرحومقـاضـى نمازهاى جماعت خود را در منزل خودشان با بعضى از رفقا و دوستان سلوكى بهجـمـاعـت مـى خـواندند. من در موقع غروب به منزل ايشان رفتم تا هم نماز را به جماعت باايـشـان ادا كـنم و هم آن وجه را به محضرشان تقديم كنم . مرحوم قاضى نماز مغرب را دراول غـروب آفـتاب ، يعنى به مجرد استتار قرص خورشيد طبق نظر و فتواى خودشان بهجـمـاعـت مـى خـوانـدنـد. و الحـق نـمـاز عـجـيـب و بـا حـال و تـوجـهـى بـود. بـعـدانـوافل و تعقيبات را به جاى آوردند و آن قدر صبر كردند تا زمان عشا رسيد؛ آنگاه نمازعـشـا را نـيـز با توجهى تام و طماءنينه و آداب خاص خود به جاى آوردند كه حقا در من مؤثـر واقـع شـد. پس از نماز عشا، من جلو رفتم و در حضورشان نشستم و سلام كردم و دستايـشـان را بـوسـيدم و آن دو دينار را تقديم كردم و در ضمن عرض كردم : آقا! من مى خواهمسـؤ الى از شـمـا بكنم ، اجازه مى فرماييد؟ مرحوم قاضى فرمود: بگو فرزندم ! عرضكـردم : مـى خـواهـم بـبينم آيا ادراك توحيد و لقاءالله و سيرى كه شما در وحدت حق داريدحـقـيقت است يا امر تخيلى و پندارى ؟ مرحوم قاضى رنگش سرخ شد و دستى به محاسنش ‍كـشـيـد و گـفـت : اى فـرزندم ! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او مى زنم ؛ اينپـنـدار اسـت ؟ من خيلى خجالت كشيدم و شرمنده شدم و فورا خداحافظى كردم و بيرون آمدم.(118)
لازم بـه ذكـر اسـت كـه جـو عـمـومـى حوزه هاى علميه با عارفان و فيلسوفانى چون محىالدين بن عربى و صدر المتالهين مخالف بوده اند و بسيارى از فقها، فلاسفه و عرفا راتـكـفـيـر مـى كنند و امورى از قبيل وحدت وجود را كه اساس عرفان است و عارفان آن را عينتـوحـيـد مـى دانـنـد، كـفـر صـريـح تـلقـى مـى نـمـايـنـد. بـه هـمـيـندليل ، مرحوم آيت الله قاضى نيز با مخالفتهايى روبرو مى شدند و گاه با شاگردانايـشـان نيز برخوردهايى صورت مى گرفت ، چنان كه مرحوم آيت الله سيد حسن مسقطى ،يكى از شاگردان آن مرحوم كه در تدريس و مناظره مردى چيره دست بود، به جرم تدريسعـرفـان و مـتـهـم نـمودن مخالفان اين روش به كج فهمى مبانى اين علم ، مجبور به تركنـجـف اشـرف شـد و در حـقـيـقـت بـه دليـل سـعـايـتـهـايـى كـه از ايـشـان نـزد مـرجـعكـل و فـقـيـه عاليقدر، آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى شد، ايشان وى را تبعيدنمودند، فرزند مرحوم قاضى در مورد اين مخالفتها مى فرمايد:

next page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation