بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 10, امام خمینی (ره)   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
     SAHIFE15 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

تاريخ : 21/9/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از جامعه پيشه وران اصفهان  
تلاش و تبليغات دشمنان اسلام در ممانعت از تحقق و معرفى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقـايانى كه تشريف آورديد متشكرم و آنطور كه ايشان تذكر دادند شما به رايگان درخـدمـت مـردم بـوديـد كـه فى الحقيقه خدمت به اسلام است . شما مى دانيد كه امروز كشور مامـبـتـلاى بـه چـه امـورى هـسـت در حـالى كـه بـا يـك قـدرت بـزرگـىمثل امريكا مواجه هست ، آنها هم همه طور دارند تبليغات مى كنند در خارج ، تبليغات دامنه داردر مـطـبـوعات خارجى ، در مجالسى كه در خارج دارند، در اجتماعاتى كه دارند تبليغاتىبـه ضـد كـشـور مـا مـى كـنـنـد، بـه ضـد نـهـضـت مـا مـى كـنـنـد و درداخـل هم كه مطلع هستيد كه باز عمال آنها مشغولند از اسلام مى ترسند اينها تا حالا اسلامرا اصلا نمى دانستند چه هست ، بعضى كه آمده بودند، از خارج آمده بودند گفتند در فلانجـا اصـلا اسـلام را نـشنيده بودند، اصلا اسم اسلام را نشنيده بودند، آنجائى هم كه اسماسلام را شنيدند، معناى اسلام را نمى دانند. در ممالك خودمان هم كه اسلامى هستند، اسلام رايـك نيمه اى از آن جزئى از آن را اطلاع دارند، اسلام را اطلاع ندارند، اسلام شناسان ما هميك ورقى از اسلام را اطلاع دارند، اسلام به آنطورى كه هست نگذاشتند تا حالا ظهور پيدابـكـنـد. كـوشـش هاى دائمى خلفاى بنى اميه ، خلفاى بنى عباس ، بعد هم خلفاى ديگر وسـلاطـيـن و سـلاطـيـن ايران بالخصوص و بعد هم در عصرهاى ما كه مطلع هستيد اين دودمانفاسد، اين پدر و پسر فاسد كوشش كردند به اينكه اسلام را نگذارند اصلا ظهور پيدابكند و اين عمده تبليغات خارجى بوده است دست هاى خارجى كه با مطالعات فهميده بودندكه اگر اسلام تحقق پيدا بكند دست آنها كوتاه مى شود، نگذاشتند كه اسلام به آنطورىكـه هـسـت تـحقق پيدا بكند، اسلام را محصورش كردند در مدرسه ها و در مساجد آن هم ، همانجـهـات عـبـاديش كه اگر فرض كنيد از يك ملائى هم پرسيده مى شد، همان جهات عبادى راتـوجـه بـه آن داشت آن جهات ديگر توجه به آن نشده بود، در كتاب ها هست اما در كتاب هامـدفـون شـده بـود اسـلام ، كـتاب هاى علمى ما همه ابواب اسلام در آن هست ، همانطورى كهابـواب عـبـادات و وظـائف عـبادى هست ابواب حكومت و وظائف حكومت و جزائيات و قضاء و همهايـنـهـا، چـيـزهائى كه مربوط به حكومت است در كتاب هاى ما هست ، لكن همانجا مدفون شدهاست ، فقط توى كتاب است .
دو تاويل ناقص و نادرست از قرآن
اسـلامـى كـه آمـده اسـت بـراى ايـنـكـه در خارج يك وجود عينى پيدا بكند و مردم را در خارجتـربـيـت بـكند، تربيت همه جانبه در قطب هاى مختلف در بعدهاى مختلف يعنى آنطورى كهانـسـان هـسـت . انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس ‍ موجودى كه ما احساسش مىكـنـيـم ، ايـن انـسـان نـيـسـت ، بـه ايـن مـعـنـا حـيـوانـات و انـسـانمـثـل هـم هـسـتـند، همه مادى هستند، همه اين نحوه ادراكاتى منتها يك قدرى كم و زياد، يك بعدانسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى خواص هست ، بعدهاى ديگرشاصـلا بـه آن توجه نشده است و يا كم توجه شده است . مع الاسف ما در دو زمان مبتلاى بهدو طائفه بوديم ، در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتى كه قرآن را وقتى كه نگاه مىكـردنـد و تـفـسـيـر مـى كردند، تاويل مى كردند، اصلا راجع به آن جهت بعد ماديش ، بعددنـيـائيـش تـوجـه نـداشـتـنـد، تـمـام را بـر مـى گـردانـدنـد بـه يـك مـعـنـويـاتـى حـتـىقـتـال وقـتـى كـه در قـرآن واقـع شـده بـود !!! قـتـال بـا مـشـركـيـن !!! ايـنـهـاقـتـال !!! بـا نـفـس !!! را تـاويـل بـه قـتـال بـا نفس مى كردند، چيزهائى كه مربوط بهزندگى دنيائى بود تاويل مى كردند به معنويات .
ايـنها يك بعد از قرآن را ادراك كرده بودند و آن بعد معنويش البته به طريق ناقص ، آنبعد معنويش بود و همه جهات را به همين بعد بر مى گرداندند و ما بعدها مبتلا شديم يكعـكـس العـملى در مقابل او كه فعلا الان هست و از مدتى پيش اين معنا تحقق پيدا كرده كه درمـقـابـل آن طـائفـه اى كـه قرآن را و احاديث را تاويل مى كردند به ماوراى طبيعت و به اينزنـدگـى دنـيـا اصـلا توجه نداشتند، به حكومت اسلامى توجه نداشتند و به جهاتى كهمـربـوط بـه زنـدگـى اسـت توجه نداشتند، اين طائفه دوم عكس كردند، معنويات را فداىماديات كردند آنها ماديات را فداى معنويات كرده بودند و اينها معنويات را فداى مادياتكـردنـد، هـر آيـه اى كـه دسـتشان مى رسد و بتوانند، تعبير مى كنند به يك امر دنيائى ،كـانـه مـاوراى دنيا چيزى نيست . آنها كانه در نظرشان ماوراى عالم غيب چيزى نبود. آنها دريك حدودى كه خودشان داشتند درست بود حرفشان ، اينها اعتقادشان اين است يا مسائلى كهطـرح مـى كـنـنـد ايـن اسـت كـه مـاوراى ايـن عـالم خـبـرى نـيـسـت هـمـه ايـنمسائل را فداى همين عالم مى كنند.
نيل به دموكراسى و ماديات ، تاويل نادرستى از خواسته هاى ملت ايران
شـمـا مـى بـيـنـيـد حتى در اعمالى كه از مردم صادر مى شود در اين نهضتى كه همه قشرهاشـريـك بـودنـد شـمـا از مـركز كه تهران است بگيريد برويد از آن طرف تا آخر، از آنطرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، يك وقت تمام مردم راجع بهيـك مـطلب قيام كردند همه با هم همصدا شدند، صدا چه بود؟ صدا اين بود كه ما جمهورىاسـلامـى مـى خـواهـيـم ، مـا اين رژيم را نمى خواهيم و ما اسلام را مى خواهيم . همه همصدا يكمـطـلب مـى گـفـتـنـد بـچـه كـوچـكـى كـه تـازه رفـتـه بـود در دبـسـتـان يـاقـبل از آن هم بود همين مطلب را مى گفت ، آن مريض پيرمردى هم كه در بيمارستان خوابيدهبـود او هـم همين را مى گفت . پشت بام ها هم وقتى كه مى رفتيد همه اش الله اكبر بود وازاسلام بود.
لكـن اينها همين معنايى كه همه دارند مى گويند اسلام ، مى گويند كه همه اينها دمكراسىفـريـاد مـى كـردنـد، در صـورتى كه اكثرا اينها كلمه دموكراسى به گوششان نخوردهبـود و مـعـنـاى دمـوكـراسى فاسدى كه اينها مى گويند، اگر به ايشان مى گفتند اصلاقـبـول نـداشـتـنـد. ايـنـهـا مـى گـفـتـنـد اسـلام . ايـنـهـا كـه مـى خـواهـنـد هـمـه چـيـز راتـاويـل بـكـنـنـد، حـتـى اقـوال مـردم كـوچـه و بـازار را هـمتـاويـل مـى كـنـنـد بـه ايـنـكه نه اينها كه فرياد مى كردند و خدا مى گفتند و پيغمبر مىگـفـتـنـد !!! عـرض مى كنم كه !!! جمهورى اسلامى مى گفتند، نه اينها او را نمى خواستندايـنـهـا مـى خواستند همين زندگى ماديشان درست بشود. از اين تنگ آمده بودند كه معاششاندرسـت نـيست . آيا اين معقول براى كسى هست كه فرياد بزند براى شكمش و خودش را بهكـشـتـن بـدهـد؟! فـريـاد بـزنـد بـراى شـكـمـش و جـوانـش را بـكـشـتـن بـدهـد؟! ايـن اصـلامـعـقـول اسـت ؟ ايـنـهـائى كـه داوطـلبـانـه در مـيـدان مـى رفـتـنـد ومـقـابـل تـوپ و تانك و مسلسل مى ايستادند و آن شياطين به آنها حمله مى كردند و اينها بامشت گره كرده به آنها حمله مى كردند و غلبه هم كردند، اينها براى اين بود كه يك خانهخـوبـى داشـتـه بـاشـنـد؟! براى اين بود كه مبل و ميزى داشته باشند؟! اصلا تو ذهنشانآنوقت يك چنين چيزى بود يا خير؟ همه مى ديدند كه بايد ما برويم و اسلام را زنده كنيم .از حـرف هاشان همين معنا بود، اعمالشان همين معنا بود، از ما دائما اين مطلب را حتى حالا مىخواهند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم . آخر كسى دلش مى خواهد شهيد بشود براى شكم؟! كسى جوانش شهيد بشود براى اينكه يك خانه خوبى داشته باشد؟! يا مساله اين نيست، مـسـاله يك عالم ديگرى است شهادت براى يك عالم ديگرى ، آن شهادتى كه همه اولياءخـدا، هـمـه انـبـيا دنبالش بودند و بسيارى از اولياء ما به شهادت رسيدند، آن معنا را مىخـواسـتـنـد، مردم دنبال آن معنا هستند لكن حالا آنهائى كه هم قرآن را همه چيز آن را به دنيابـر مـى گـردانـنـد، هـم احـاديث را، همه چيز آن را به دنيا بر مى گردانند، اينها حتى همينفـريـادهـاى مـردم را عوضى تاويل مى كنند. قرآن راجع به معارف دارد، راجع به توحيددارد، راجـع بـه نـبـوت دارد، راجـع بـه عـالم آخـرت دارد، عوالمى كه هيچ كس نمى توانداطـلاع پـيـدا كـنـد الا بـه وحـى ، هـمـه چـيـز اسـت قـرآن ، اسـلام هـمـه چـيـز اسـت ، ايـنمـثـل رژيـم هـاى حـكـومـتـى نـيـسـت ، حـكـومـت دارد، لكـن رژيـم ، يـك رژيـم حـكـومـتـى نـيـسـتمثل حكومت مثلا فرض كنيد كارترى يا محمد رضائى .
هدف انبيا و اديان الهى ، نجات انسان از ظلمات به نور
اسـلام وقـتـى هـم كه جنگ مى كرد، جنگ كردنش مثل جنگ كردن هاى كشورگشاها نبوده است كهبـخـواهـد يـك كـشـورى را بـگـيرد. اسلام مى خواسته آدم درست كند. آدم هائى كه گرفتاربـودنـد زير چنگال مشركين ، زير چنگال ابرقدرت ها، اسلام و همه مكتب هاى توحيدى آمدندكـه ايـن مـردم را از ايـن قـيـد رهـا كـنـنـد، آزاد كـنند از اين قيدهائى كه به قلوب اينها آنهاانداختند و همه چيز آنها را تحت قيد و اسارت قرار دادند. اسلام براى آزادى از اسارت آمده، نـه فـقـط اسارت مادى كه نفت ما را ببرند، پيش اسلام ، نفت يك چيز، مطرح نيست ، بايدحفظ بشود اما مقصد اسلام نفت نيست ، مقصد اسلام خانه نيست ، مقصد بالاتر دارد و همه چيزدر آن هست يعنى اسلام همانطورى كه به جهات مادى اين عالم و جهات حكومتى اين عالم ،
قـضـاء ايـن عـالم تـوجـه دارد بـه جـهـات مـعـنـوى هم توجه دارد و توجه به جهات معنوىبـالاتـر از توجه به جهات مادى است . اسلام همه چيز است يعنى آمده است اسلام و همه مكتبهـاى تـوحـيـدى آمـده انـد كـه ايـن انـسـانـى كـه يـك مـوجـود مـادى اسـت ابـتـدائامـثـل ساير موجودات مادى يعنى بعد از اينكه يك مراحلى سير كرده حالا رسيده است كه شدهاسـت يـك مـوجـودى مـادى داراى چـشم و گوش ‍ و حواس و خواص ، ساير حيوانات هم همين رادارنـد، مـكـتـب هـاى الهـى آمـدنـد كـه ايـن مـوجـودى كـهقـابـل ايـن اسـت كـه هـمـه چيز بشود، انسان يك نسخه كوچكى هست از همه عالم ، يعنى جثهكـوچك ، يك نسخه اى از همه عالم هست ، يعنى انسان در آن همه چيزهائى كه در همه چيز هست، هـسـت تـمـام عـوالم غـيـب و شـهـود در انـسـان هـسـت مـنـتـهـا يـك مـقـداريـشبالفعل است ، يك مقداريش بالقوه است .
انـبـيـا آمـدنـد كـه دسـت ايـن انـسـان را بگيرند، از اين چاه بيرون ببرندش ، دست انسان رابگيرند از اين ظلمت ها بيرون ببرند و به نور برسانند (الله ولى الذين آمنوا يخرجهممن الظلمات الى النور) خدا اخراج مى كند به وسيله انبياء بوسيله تعليمات ، تعليماتانبياء براى اين است كه اين ظلمت هايى كه در اطراف يك موجودى هجوم به آن آوردند از همهاطـراف دسـت آن هـا را بـگيرد و از اين ظلمت ها بيرون بياورد. ما وقتى در همين وضع فعلىكـه مـلاحـظـه مـى كنيم گرفتار يك ظلمت هايى هستيم غير از اين ظلمت هائى كه براى ما هستراجع به ماوراء طبيعت . در همين جا ما يك گرفتارى هائى داريم كه اينها ظلمات اند و انبياءآمدند كه ما را از اين نجات بدهند.
استعمار فكرى از نقشه هاى بزرگ ابرقدرت ها
در مـقـابـل انـبـيـا ايـن ابرقدرت هائى كه مى خواستند همه چيز ما را ببرند و ما صدامان درنيايد و نفهميم كه دارند مى برند، ندانيم كه دارند ما را لخت مى كنند، اينها آمدند نقشه هاكـشـيدند، يكى از نقشه هاى بزرگ اينها اين است كه مغزهاى ما را ازمان بدزدند و به جاىاو يـك مـغـز فرنگى بگذارند، كه ما را همچو فرنگى درست بكنند كه افكار ما افكار اينبـشـود كـه هـر چـه مـا داريـم از آنـجـاسـت ، اسـتـقـلال فـكـرى را از مـا بـدزدنـد، دزديـدنداسـتـقلال مغزى ما را، از ما دزديدند. ما الان يك جمعيت سى و پنج ميليونى و شرق يك جمعيتچـنـد مـيـليونى ، چند صد ميليونى همچو تعلق به غرب و به اين قدرت هاى بزرگ پيداكـرديـم و هـمـچـو مـغـزهـاى مـا مـتـوجـه بـه غرب است كه وقتى در كارخانه هاى خودمان يكفاستونى را درست مى كنند به اسم انگليسى مى خواهند آبش كنند به طور لاتين آنجا مىنـويـسـنـد و بـعـد هـم مـى گـويـنـد فـاسـتـونـى انـگـليـسـى بـا ايـنـكـه فـاسـتـونـىمال خودمان ، مال اصفهان است لكن به اسم انگليسى است ، چرا؟ !!! براى اينكه مشترى !!!مغز همه اينجور شد، مغز بازار و مغز، خريدار اينجور شده كه ما خودمان بلد نيستيم چيزىدرسـت كـنـيم اين را بايد او درست كند. اين كه ما خودمان داريم از خودمان سلب مى كنيم . ماخيلى چيزها داريم كه آنجا ندارند، ما اين كاشى سازى هائى كه ، اين كاشى هائى كه مىسـاخـتـنـد سـابـق ، در ايـن مـدرسـه فـيضيه اگر يكوقت رفتيد ملاحظه كنيد آن درى كه ازمدرسه فيضيه مى خواهد وارد بشود به صحن مطهر حضرت معصومه يك كتيبه دارد، داشت .من حالا سى سال است
نديدم او را، يك كتيبه آنجا دارد آن كتيبه را آنوقت كه ما در مدرسه بوديم گفتيد كه يك عدهاى از كـارشـنـاس هـاى خـارج آمـدنـد و ايـنها را بررسى كردند و گفتند اين را در هيچ جاىديـگـر نـمى توانند درست كنند براى اينكه اين مركب از چند جور چيزهائى هست ، رنگ هائىهـسـت كـه هـر كـدامشان يك پخت خاص دارد كه اگر كم و زياد بشود فرق مى كند يكيش چنددرجـه حـرارت مـى خـواهـد يـكيش چند درجه حرارت و اين را جورى اينها درست كردند، آنوقتكـارشـنـاس هـاى مـا و صناع ما طورى درست كردند كه اين چند جور حرارت را طورى درستكـردنـد كـه روى ايـنـجـا خـراب نـشـده . آنـهـا نـقـل كـردنـد كـه گـفـتـنـد كـه ايـن اصـلاقابل قيمت كردن نيست براى اينكه دنيا ديگر نمى تواند اين را درست كند.
مـا چـنـان مـغـزمـان تـهـى شـد كـه صـنـعـت هاى خوبمان را دست ازش برداشتيم ، صنعت هاىكـاشـيـكـارى ، صـنـعـت هاى منبت كارى ، صنعت هاى قالى بافى ، صنعت هاى زرى بافى ،مخمل بافى اينها همه را هى كم كم با تبليغات متفرقه كه اين دولت هاى فاسد هم به آندامن زدند و اين پدر و پسر هم به آن زيادتر دامن زدند يكى بعد از ديگرى فراموش شد،صـنـعـت هـاى ما هم فراموش شد براى اينكه ما را عاشق غرب كردند و تا يك فاستونى رابـه اسـم فـاسـتونى انگليسى ما نامگذارى نكنيم مشترى هامان نمى خرند. ما طبيب داريم درايران لكن اگر بعضى از آقايان يادشان باشد، يكى از بستگان محمدرضا پهلوى مبتلاشـده ، هـمـان كه نقل مى كردند، مبتلا شده بود به لوزتين ، از خارج براى او طبيب آوردندعمل كنند. شما ببينيد كه اين عمل چه عملى است ، چه خيانتى است به يك ملت اعلام به اينكهما براى لوزتين هم طبيب نداريم و چنين تو سرى زدن به اطباء جراح هاى ما، چنين تو دهانزدن بـه ايـنـهـاسـت كـه ايـنـهـا را عقب رانده است ، خودشان را هم گم كردند. من يك وقت كهبـعـضـى اطـبـاء آمـده بـودند اينجا و مى گفتم كه خوب شماها معلوم مى شود در اين مدت هادرس نخوانديد كه !!! ما !!! هر كه مريض مى شود مى خواهد اروپا برود، گفتند ما داريم ،طـبـيـب داريـم ، لكـن وضـع جـورى شده است كه هر كس هر مرضى پيدا مى كند راه مى افتدبـراى خـارج ، اين براى چيست ؟ براى اينكه مغز ما دزديده شده است و يك مغز ديگرى جاىآن گـذاشـتـه شده ، مغز استعمارى . يك مغز استعمارى ما الان داريم و تا اين مغز استعمارىرا ما عوض نكنيم يك مغز استقلالى جايش نگذاريم نمى توانيم اين مملكت را اداره كنيم ، هرچـه بـخـواهـيـد هـم درسـت كـنـيـد نـمى شود. كوشش كنيد كه اين مغز عوض ‍ بشود، اساتيددانشگاه ما كوشش كنند كه اين جوان هاى ما مغزهاشان عوض بشود يك مغز استقلالى باشد،نه استعمارى ، و آن مغزى نباشد كه درست كردند براى ما و مغز خودمان را از ما گرفتند،مستقل باشند فرهنگ هم بايد اينطور باشد، اقتصاد هم بايد اينطور باشد.
اتكاء به خود، رمز استقلال
مـا تـا بـنـاى بـر ايـن نگذاريم كه خودمان هم يك آدمى هستيم براى خودمان مى توانيم كاركنيم ، ما به آن نان جوى كه خودمان درست كنيم تا بناى بر اين نگذاريم كه همان نان جورا مى خوريم و از خارج نمى خواهيم ، نمى توانيم درست كنيم كار را ما تا بناى بر
ايـن نـگـذاريـم كـه هـمـان مـنـسوجاتى كه خودمان درست مى كنيم كافى مان هست منسوجات ماترقى نمى كند و ما باز تابع غير بايد بشويم و دستمان پيش غير دراز بشود.
چقدر براى يك مملكتى عيب است و سرشكستگى كه دستش را دراز كند طرف امريكا كه گندمبـده ، كـشـكـول گـدائيـش را باز كند پيش دشمنش و از او بخواهد كه رزقش را بدهد، چقدربـراى مـا سـرشـكـسـتـگـى دارد. تـا !!! بناى بر اين !!! اين ملت بناى بر اين نگذارد كهكـشـاورزيـش را تـقـويـت كـنـد و بـسـازد به آنكه خودش به دست مى آورد، ما نمى توانيماسـتـقـلال پـيـدا كـنـيم . تا اين ملت بناى بر اين نگذارد كه ما بايد همه چيزمان از خودمانباشد، ما بايد قطع رابطه اقتصادى ، رابطه فرهنگى از خارج بكنيم ، فرهنگ از خود مابايد باشد اقتصاد هم از خود ما بايد باشد، تا اين بنا در توده ها نباشد و تا اين مغزىكـه انـگـلى اسـت و اسـتـعـمـارى است عوض نشود و باورمان نيايد كه ما هم آدم هستيم ، نمىتـوانـيـم اسـتـقـلال پيدا كنيم . ما بايد كارى بكنيم كه خودمان را، همه قشرهاى ملت و همهجـوانـان مـا بـاورشان بيايد كه ما هم آدميم . تبليغات چنان كرده است كه ما را از آدم بودنبـيرون كرده است ، باورمان آمده است كه آنها هر چه هست ، هستند. اگر بخواهيم اين مملكت مايـك مـمـلكـت مـسـتـقلى باشد، محتاج به غير نباشد، بايد آن كشاورزش و آن كارگرش و آنكـارمـنـدش ‍ و هـمـه قشرها بناى بر اين بگذارند كه ما خودمان يك موجودى هستيم ، يك آدمىهستيم ، مملكتمان هم يك مملكتى است ، همه چيز هم دارد، يك مملكت غنى اى است . و چنان كردندكه ما بايد در آنجائى كه چاه هاى نفتمان هست گرسنگى بخوريم ، آنجائى كه آب ها داردهـرز مـى رود و زمين هاى سرشار هست كه همه چيز از آن مى شود ايجاد بشود، زمين ها افتادهبـاشـد و آب هـا هـم هرز برود. اين يك كارهاى استعمارى بوده . يعنى مى خواستند در محيطنـفـت مـردم گدا باشند تا كارگر ارزان باشد تا بتوانند استعمارشان بكنند. همه جا را،هر جا را با يك نقشه اى عقب نگه داشتند تا استفاده كنند.
استقلال فكرى شرط اولاستقلال است
مـا تـا نـفـهـمـيـم ايـن مـسـائل را، تـوجـه نـكـنـيـم بـه ايـنمـسـائل و خـودمـان را نـيابيم ، اين گمشده را پيدا نكنيم ، اين مغزى كه گم شده است و بهجـاى او يـك مـغـز ديـگـرى نـشـسـتـه عـوضـش نـكـنـيـم نـمـى تـوانـيـممـسـتـقـل بـشـويـم . اسـتـقـلال مـغـزى شـرط اول اسـتـقـلال اسـت .اسـتـقـلال فـكـرى شـرط اول اسـتـقـلال اسـت كـه مـا فـكـرهـامـان را عـوض كـنـيـم ، از ايـنانـگل بودن خودمان را در آوريم . بايد ما اگر بخواهيم ، اگر همه ، همه ملت ادراك اين معنارا كرده باشند كه همه چيز ما را اينها برده اند و ما آنها را بيرون كرده ايم ، بايد خودمانخـودمـان را نـگـه داريـم ، اگـر ايـن نـشـود، بـعـدهـا بـاز هـمـانمـسـائل كـم كـم بـا تـدريـج (حـوصـله آنـهـا زيـاد اسـت ) بـا تـدريـج هـمـيـنمـسائل سابق تحميل بر ما مى شود. و با دو چشم ، يك دو چشم ديگر هم قرض نكنيم و نگاهنكنيم به اطراف خودمان و به مملكت و احتياجات خودمان ، كم كم به تدريج اينها باز بهمـا تـحـمـيـل مـى كـنـنـد، هـمـه چـيـز را بـه مـا تـحـمـيـل مـى كـنـنـد، بـا دسـت خـودمـان بـه ماتحميل مى كنند.
فتاوى فقهاى اسلام ، ضربه اى بر پيكر استعمار
الان كه مى بينيد اين آشوب ها را در اطراف مملكت راه انداخته اند همه اش براى اين است كهنـگـذارنـد شـمـا بـه حال خودتان باشيد و آرامش در مملكت باشد و يك مملكت اسلامى درستبـشـود. اينها از اسلام مى ترسند ضربه ديدند اينها از اسلام ، اينها چند دفعه از اسلامضربه ديده اند، از يك فتواى فقيه ضربه ديده اند، از يك پيرمردى كه در كربلا بودو اسمش هم مرحوم آميرزا محمد تقى بود ضربه ديد انگلستان ، بيرون كرد انگلستان را ازآنـجـا، از عـراق . ايـنـهـا از اسـلام و از مـلاى اسـلام و از كـاسـب اسلام و از دانشمند اسلامىضـربـه ديـدنـد، چـون ضـربه ديدند الان آنها توجه به اين دارند كه نگذارند اين كارانجام بگيرد، هر جا يك غائله درست مى كنند، هر جا، يك اسمى با يك چيزى يك غائله درستمـى كـنـنـد يك وقت مى روند كردستان غائله درست مى كنند، يك وقت مى آيند به آذربايجانكـه الان مـبـتـلا به آن هستيم درست مى كنند، بعد هم جاى ديگر درست مى كنند، اينطور نيستكـه دسـت بردارند. اينها يك منفعت بزرگى از دست داده اند و يك شكست سياسى خورده اند.كارتر در دنيا الان شكست خورده ، شكست سياسى كارتر در اين قضيه اى كه طرح مى كنندو اينها خوب لابد شنيديد در روزنامه ها بود كه وزير خارجه اش را فرستاد دوره گردى، اين آقاى انساندوست ، اين آقايى كه براى انساندوستى محمدرضاى جانى را برده آنجانـگـهـش داشته يا توطئه گرى را مى خواهد از آنجا شروع بكند. اين آدم انساندوست وزيرخارجه اش را دوره گردى فرستاد براى اينكه ما را در اقتصاد در انزوا بنشاند و محاصرهاقـتـصـادى بـكند. اين آقاى انساندوست همه دنيا را مى خواهد بسيج كند كه ما از گرسنگىبـمـيـريـم ، خـيـال هـم مى كند كه مى تواند. مع الاسف !!! با اسف !!! كارتر كه اين وزيرخـارجـه اش كه گرديد دور، كسى به او اعتنا نكرد دست رد به سينه اش زدند گفتند نمىشـود و هـمـان مـمـلكـت خـودش هـم !!! ايـن كـه مـى خـواسـت !!! كه مى گفت كه بايد ما حصراقـتـصادى بكنيم ، همان در مملكت خودش هم مواجه شد با مخالفت ، بعضى وزراء مملكتش هممخالفت كردند. اين آقاى انساندوست كه به خاطر انساندوستى اين آدم را برده است و نگهداشـتـه و ادعا مى كند كه ما انساندوستيم كه اين را نگه داشتيم ، پنجاه هزار جوان ما را درامريكا و در آنجاها مى خواهد كه به يك بهانه اى بيرون كند، حتى كشتار هم داشتيم ما، سگهـا هـم بـه جان جوان هاى ما انداختند و اخيرا باز اين بود كه قاضى كذا گفته است كه اينخلاف قانون است ، نبايد بشود، اينجا هم شكست خورد، شكست اخلاقى ، كه اخلاقى در كارنبود كه شكست بخورد. فاش شدن اينكه خلق اينها اين است ، جا زدن خودشان را به اينكهما يك انساندوست هستيم و هياهو در اطراف اينكه انساندوستى ما را وادار كرده است كه يك آدممفلوكى را بياوريم اينجا معالجه كنيم !!
اين مشت باز شد كه مساله اين نيست !!! اين مشت باز شد كه مساله اين نيست !!! كه اين پنجاهنـفـر جـاسـوس را بـخواهد نجات بدهد، اصلا مطرح نيست پيش اينها آدم ، آن كه مطرح استپيش امثال آقاى كارتر، همان است كه اين دوره هم رئيس جمهور بشود، همه دست و پا كردنشبـراى ايـن اسـت كه اين دوره هم باز رئيس جمهور بشود، بيش از اين اصلا ادراك نمى كند.انسان را اصلا اينها چيزى نمى دانند. اين آقايان انساندوست دواهائى كه مى خواهند بفهمندكه آيا مفيد
اسـت يـا مـضـر اسـت مـى فرستند پيش ما، صادر مى كنند به شرق . همانطور كه اطباء يكمـوش را، يـك خـرگوش را براى بعضى دواها تجربه مى كنند و چكار مى كنند كه بفهمندكه اين دوا چه جورى است ، اينها ماها را تجربه مى كنند.
وابستگى روشنفكران غربزده
ايـنـهـا مـاهـا را تـجـربـه مـى كـنـند و مع الاسف در بين اين روشنفكرهاى ما كه بعضى شانمـطـلبـشـان مـعـلوم شـد بـين همين جزء شاخص ها همين آدمى بود كه معلوم شد چكاره است ، معالاسـف هـمـين ها باز از اينها تعريف مى كنند براى اينكه مغز عوض شده است . يك كسى كهپنجاه سال مغزش را آنها تربيت كرده اند و از مغز انسانى بيرونش كردند يك مغز غربىروى آن گـذاشـتـنـد، ايـن هـر چـه هـم كـه ضـربه از غرب به اين مملكتش بخورد، به اينكـشـورش بـخـورد بـاز از آنـهـا تـعـريـف مـى كـنـد، بـاز هـمدنـبـال ايـن اسـت كـه برگرداند. الان بعضى از اين مفسدها كه از ايران بيرونشان كردندرفـتـنـد در آنـجـا در پـنـاه انـگـلسـتـان ، آنـجـا رفـتـنـد تـوطـئه گرى ، براى اينكه بازبـرگـردانـنـد وضـع را، بـاز هـمـان مـسـائل را بـرگـردانـنـدمـشـغول توطئه هستند، اينجا هم روابط بينشان هست ، از اينجا هم باز روابط هست ، از اينجاروابط با امريكا هست ، روابط اشخاص براى توطئه گرى با امريكا هست ، با انگلستانهم هست .
مـى خـواهـنـد (نـقـشـه ايـن اسـت ) كـه بـعـد از چـنـد وقـت ديـگـر هـمـانمـسـائل را برگردانند، اينها هم خودشان را ملى مى دانند و خودشان را روشنفكر مى دانند وخـودشـان را نسبت به اين مملكت دلسوز مى دانند. ما بايد بيدار باشيم ، ملت ما بايد چشمهايش را باز كند، دو تا چشم هم قرض كند با چهار تا چشم نظر كند كه اين اشخاصى كهمـشـغـول ايـن كـارهـا هـسـتـنـد، ايـنـهـا چـكـاره انـد، ايـنـهـا كـهمـشـغـول ايـن توطئه ها هستند، اينها رفقاشان چه كسانى اند، چه كسى با اين معاشرت مىكـند. بايد درست توجه بكنند و اگر درست توجه نكنند به تدريج ممكن است ما تحميلمانبشود همان مسائل ، البته نمى شود به اين زودى .
تا ما خودمان را پيدا نكنيم ، نمى توانيم مستقل بشويم
اما ما اگر چنانچه خودمان شعور سياسى نداشته باشيم ، اسلام در اينجا اگر تحقق پيدانـكـنـد، اگـر مـمـلكـت مـا يـك مـمـلكـت اسـلامـى نـشـود كـه بـراىاستقلال ، براى آزادى ، آنطور طرح ها دارد و جايز نمى داند، حرام مى داند كه يك مسلمانىپيوند ببندد با يك غير مسلمانى كه مى خواهد بر او سلطه پيدا بكند، اگر اسلام را ما درايـنـجـا توانستيم با دست همه شما آقايان ، با دست همه ملت توانستيم كه اسلام را در اينمـمـلكـت پـيـاده كـنـيـم ، اسـلام هـمـه چـيـز مـا را بـيـمـه مـى كـنـد.دنـبـال ايـن مـعـنـا بـاشـيـد، فـقـط بـه انـشـاءالله و بـسـم الله و دعـا كـفـايـت نـكـنـيـد،عـمـل كـنـيـد، بـايـد عـمـل بـكـنـيـد، يـعـنـى بـايـد در دانـشـگـاهعمل بشود، در ادارات عمل بشود. فرم را از آن فرم فرنگى بيرون بكنيد، يك فرم شرقىروى آن بـگذاريد، يك فرم انسانى روى آن بگذاريد، اسلامى روى آن بگذاريد، نترسند.يكى از
مـسـائلى كـه مـا مـبـتـلا هـستيم اين است كه مى ترسند اينها كه اگر يك وقت بگويند كه ماخـودمان هم يك چيزى هستيم ، خوف دارند بگويند كه ما آدم هستيم . از مسائلى كه مبتلا ما بهآن هـسـتـيم آدم عبارت از اين است كه چند تا كلمه مثلا فرنگى ياد بگيرد و دو سه دفعه همكه تو صحبت هايش مى شود، در هر چه كلمه اى يك كلمه فرنگى جايش بگذارد. شما نطقهـا را بـبـيـنـيـد هـر كـس بـيشتر الفاظ فرنگى در كلماتش باشد اين بسيار دانشمند است .دانـشـمندى را به اين مى دانند كه چند تا كلمه فرنگى در كلماتشان باشد. اين براى ايناسـت كـه نـطـق هـا هـم استعمارى است ، خود، خودش آدم استعمارى شده است . شما برويد درامريكا آنهائى كه صحبت مى كنند ببينيد يك كلمه فارسى در تمام صحبت هايشان ، در تمامكـتـاب هـايـشـان اگـر پـيـدا كرديد لكن ما كتاب وقتى مى نويسيم اسم هم كه مى گذارنداسـمـى باشد لغت فرنگى بگذارند، در بينشان تا چند تا اسم فرنگى با حروف لاتينهم جايش نگذارند فايده ندارد براى اينكه هم مشترى بيشتر پيدا مى شود هم آن آقا بيشترمعروف مى شود به اينكه اين آقا خيلى دانشمند است . يك چند تا ايسم بگذارد، ديگر تماماسـت و هر چه هم مطلبش ، هر چه هم مطلبش تهى باشد از مغز با همين ها جبران مى شود. ماتـا خـودمـان را پـيـدا نكنيم ، لغت خودمان را استعمال نكنيم (نگوئيد كه لغت عربى هم از مانيست . لغت عربى از ماست لغت عربى لغت اسلام است . اسلام از همه است . آن كه از ما نيستاين ايسم هايى است كه ما را به گرفتارى انداخته ) تا !!! ما !!! نويسندگان ما از اين دامبـيـرون نروند، گويندگان ما از اين دام بيرون نرود، كتاب هاى ما تطهير نشود، خيابانهـاى مـا اسـمـائش تـغـيير نكند و اجناس ما را اسم كذايى روى آن نگذارند (دواها را خودشاندرست مى كنند و اسم فرنگى روى آن مى گذارند) تا ما خودمان را پيدا نكنيم و مغزهايمانعـوض نـشـود نـمـى تـوانـيـم مـسـتـقـل بـشـويـم ، در هـيـچ چـيـز نـمـى تـوانـيـممستقل بشويم . بايد ما از حالا بنا بر اين بگذاريم كه خودمان آدم باشيم ، با لغت خودمانحرف بزنيم و با علم خودمان ، من نمى گويم كه علم را از خارج ياد نگيريم ، خوب !!! ما!!! عـقـب نـگـه داشـتـنـد مـا را، آنـها الان خيلى از ما جلو هستند ما را عقب نگه داشتند لكن من مىگـويـم كـه از آنـهـا خـوب هايش را ياد بگيريد بدهايش را الغا كنيد، اينها بدها را به ماتـعليم مى دهند خوب ها را نمى دهند. آقا مصيبت ما داريم . جوان هاى ما كه در آنجا مى روند،جـوان هـا را درس ، درس اسـتـعـمـارى مـى دهـنـد طبشان هم استعمارى است نمى گذارند اينهاتـرقى بكنند. ما بايد از آنها اگر چنانچه چيز خوبى دارند بگيريم ، مخالف نيستيم باايـن لكـن بـه فـكـر ايـن بـاشـيـم كه خودمان درست بكنيم به فكر اين باشيم كه خودمانداشته باشيم . خوب بعضى ممالك بودند كه اينها هم از غير مى گرفتند لكن بعد از آنكـم كم خودشان بهتر از ديگران شدند. ژاپن اينطور بود، هندوستان اينطور بود خوب ماهـم بايد درست كنيم و آن قدم اين است كه ما بفهميم كه خودمان هم مى توانيم ، هم هستيم يكچيزى . و من اميدوارم كه آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است و آنطورى كهاسـلام را بـه مـا عـرضـه داشـتـنـد بـتـوانـيـم مـلت مـسـتـضـعـفـى كـه آنـهـا را درطول يا دو هزار و پانصد سال يا لااقل در اين پنجاه سالى كه ما شاهد آن بوديم ما را عقبنـگـه داشـتـنـد انشاءالله بتوانيم اسلام تحقق پيدا كند و ما خودمان براى خودمان باشيم ومنافع مملكتمان براى خودمان باشد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 22/9/58
فرمان امام خمينى به وزير امور خارجه  
جناب آقاى قطب زاده ، وزير امور خارجه ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
لازم اسـت هـر چـه زودتـر يـك هـيـات بـيـن المـللى بـررسـى بـا مـشـورت شـوراى انـقلابتـشـكـيـل دهـيـد تـا سـيـاسـت تـجـاوزكـارانـه دولت آمـريـكـا را در ايـران ، خـصـوصـا درطـول حـكـومت شاه مخلوع خائن مورد بررسى قرار داده و در معرض افكار عمومى جهان قراردهيد تا سازمان بين المللى كه زير نفوذ آمريكا ايران را به اصطلاح محكوم كرده اند، ازجنايات دولت امريكا نسبت به مردم محروم ما آگاهى بيشترى پيدا كنند. همچنين براى مقابلهبـا تبليغات سوء و تجاوزكارانه آمريكا در مورد گروگان ها در لانه جاسوسى آنها مىتوانيد يك هيات مستقل بين المللى دعوت نمائيد تا از آنان ديدار كنند
والسلام
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 23/9/58
بيانات امام خمينى به حجت الاسلام ربانى شيرازى  
بسمه تعالى
جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمين آقاى شيخ عبدالرحيم ربانى دامت افاضاته
بـا تـوجـه بـه مـشكلاتى كه در مناطق عشايرى فارس وجود دارد جنابعالى ماموريت داريدجـهـت بررسى اوضاع و رفع مشكلات به مناطق مزبور برويد و با مشورت و كمك آقايانمـعتمدين محل و افراد ذيصلاح سعى كافى در اين باره نمائيد و ساكنين مناطق را به اتحادو يـگـانـگـى و پرهيز از اختلاف و تفرقه دعوت كنيد. بديهى است كه مقامات اجرائى نيزبـه وظـيـفـه خـود در پـيـروى از راهـنـمـائى هـاى آن جـنـاب و هـمـكـارى هـاى لازمـه بـا شماعمل خواهند نمود. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را مسئلت دارم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 24/9/58
بـيـانـات امـام خـمـيـنى در ديدار با سرپرست اعضا و كاركنان كميته هاى چهارده گانهامدادامام
خسارات معنوى ، بيش از خسارات مادى نياز به امداد دارد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن از شـمـا خـواهران و برادران كه امروز تشريف آورديد و از كميته امداد هستيد، از مجاهداتشما تشكر مى كنم و به همه شما دعا مى كنم . شماها مى دانيد كه ما خرابى هاى زيادى ازهـر جـهـت داشتيم و محتاج به امداد هستيم و ملت ما از جهات مختلفه محتاج به امداد است براىاينكه از ابعاد مختلفه به اين مملكت و به اين كشور و به اين امت خسارت وارد شده است كهجـبـران ايـن خـسـارت هـا مـحـتـاج بـه امـداد اسـت . يـك امـدادهـائى درمقابل خسارت هاى مادى است ، خسارت هاى جسمانى است كه شما آقايان ، خواهران و برادرانمـجـاهـده مـى كـنـيـد بـراى امـداد بـه ايـنـهـا كـه در ايـنطول مدت در فقر بودند، جراحات بر آنها وارد شده است ، صدمات بر آنها وارد شده است، اعـضايشان نقص شده است و خانه هايشان از بين رفته است ، زندگى هايشان خراب شدهاسـت ، اينها يك خرابى هائى بوده است كه از رژيم سابق بوده است و محتاج به مرمت استكـه بـحـمـدالله شـمـا بـرادرهـا و خـواهـرهـا و سـايـراهـل خـيـر كـمك كردند و مى كنند و جبرانش اميد است كه آسان باشد و زود. و يك خسارت هاىمـعنوى اى بر اين مملكت وارد شده است ، يك خسارتهاى روحى بر اين مملكت وارد شده است ،يـك خـسارت هاى فرهنگى بر اين مملكت وارد شده است كه آن بيشتر محتاج به امداد است تاايـن خـسارت هاى مادى و اين جراحاتى كه بر اين افراد وارد شده است و اين نقص اعضايىكه وارد شده است و اين فقرهايى كه هست در اين مملكت . آن خسارات معنوى بيشتر محتاج بهامداد است و ديرتر قابل جبران است .
طرفداران طاغوت ، امروز به حسب ظاهر طرفدار اسلامند
جـبـران خـسـارات معنوى محتاج به مطالعات است كه مطالعه كنند كارشناس هائى كه واقعادلسـوز بر اين ملت هستند، نه آنهائى كه اظهار دلسوزى مى كنند، چون امروز اين معنا كههر كسى انقلابى خودش را مى داند، هر كس ملى خودش را مى داند و هر كسى دلسوز خودشرا بـراى مـلت مـى داند، امروز يك كسب رايجى شده است ، جزء كسب هاست اين الان . كاسب هايـك وقـت در دكـان مـى نـشينند و اجناس مى فروشند، يك وقت در جاهاى ديگر مى نشينند و آنحـرف هـائى را كـه خـودشـان مـى دانـنـد، بـراى اسـتـفـادهتحويل مى دهند تا استفاده كنند. امروز الان وضع اينطور شده است ، اشخاصى كه در زمانطاغوت
طرفدار طاغوت بودند بلندگوى طاغوت بودند، پشتيبان طاغوت بودند، امروز طرفداراسـلامـنـد، به حسب ظاهر، مخالف با طاغوت مى گويند هستيم ، مخالف با رژيم سابق مىگويند هستيم . اينها اشخاصى هستند كه هر روزى نان را به نرخ آن روز مى خورند. اگرهـمـين امروز هم مساله خداى نخواسته برگردد، خواهيد ديد كه همين قلم به دست هايى كه ،بـعـضى شان البته ، بعضى شان هم متعهدند، همين بعضى از روشنفكرها، همين بعضى ازقـلم بـه دسـت هـا، هـمـيـن بـعـضـى چـيـزنـويـس هـا خـواهـيـد ديـد كـه هـمـانمسائل سابق و باز دعاگو و ثناگوى براى همان رژيم هستند. امروز چون اينجا بيشتر بهآن تـوجـه دارنـد، آنـها براى يك كسب اعتبار به اينجا متوجه شده اند ولى قلوبشان اينجانـيست ، فردا اگر چنانچه يك ورقى ديگر پيش بيايد، آنها پاى آن بيرق سينه مى زنند.ايـنـهـا سـيـنـه زنـنـد، بـيرق اسلام بلند بشود پايش سينه مى زنند لكن به اسلام كارىندارند، بيرق كفر هم بلند بشود پايش سينه مى زنند براى استفاده . امروز اگر چنانچهآمـريـكـا غلبه پيدا كند، آنها سينه براى آمريكا مى زنند. الان ، الان كه من اينجا ايستاده اماشـخـاصـى هـسـتـنـد كـه روابط با امريكا دارند، روابط با كسانى كه با امريكا روابطدارنـد، دارند. اينها سينه زنند، پاى هر علمى سينه مى زنند، به نظرشان فرقى نيست مابـيـن عـلم اسـلام و يا علم كفر، آن كسبش را مى خواهد بكند !!! او مى خواهد رايج !!! او خواهداسم بلند كند، او مى خواهد مردم او را به روشنفكرى بشناسند، او مى خواهد مردم او را بهعرض مى كنم كه آن چيزهايى كه پيش ملت رايج است بشناسند.
مخالفت پشت پرده با اسلام از صفات منافقين
امروز مردم متوجه به اسلامند، آنها هم به اسلام روى آورده اند، مردم انقلابى شده اند، يكدسـتـه ديـگـر از جـوان هـايشان را دادند، يك دسته ديگر اموالشان از بين رفته ، يك قشرديـگـر فـريـاد زدنـد و ايـنـهـا تـوى خـانـه هـا نـشـسـتـه بـودنـد، اگـر كمك نمى كردند،لااقل كارى نداشتند، تماشا مى كردند ببينند كى جلو مى افتد، در خارج نشسته بودند، درخـارج ايـران ، در داخـل ايران نشسته بودند و نظر دوخته بودند كه ببينند كدام طايفه اىكـه بـا هـم دارنـد جـنـگ مى كنند اينها غلبه مى كنند، هر كدام غلبه كردند بروند زير علمآنـهـا حـالا مـسـلمـان هـا غلبه كردند، آمده اند زير بيرق مسلمان ها، لكن شيطنت شان را دستبـرنـمـى دارنـد. زيـر، زير، در ظاهر فرياد مى كنند و اسلام را ترويج مى كنند و رژيمسـابـق را طـاغـوت مـى گـويند و رژيم فعلى را جمهورى اسلامى مى گويند لكن در زيرپرده مخالفت مى كنند با اسلام ، مخالفت مى كنند با جمهورى اسلامى . اگر امروز كارترپيش بيايد، اينها سينه زن براى كارترند حالا هم در زير دارند سينه مى زنند برايش ،الان هـم روابـط بـا امـريـكـا، هـم مـستقيم هست هم مع الواسطه . هر كس بيايد آنطورى است ،منافقين اينطورند، پس اين صفت منافقين است .
برخورد با منافقين ، مشكلتر از برخورد با طاغوت ها
در زمان رسول الله هم آن گرفتاريى كه اسلام براى منافقين داشت
و از دسـت مـنـافـقـيـن داشـت از دسـت كـفـار نـداشـت ، كـفـار را، ايـسـتـاده بـودنـد و درمقابل هم جنگ هم مى كردند و تو سر هم مى زدند و پيش مى بردند و يا عقب مى نشستند. لكنبـا مـنـافـقين چه بكنند؟ منافقى كه آمده و مى گويد من براى اسلام هستم و اسلام آوردم ، ومـثـل اسـلام ابوسفيان و دار و دسته او، با او چه بكنند؟ اين كه دارد مى گويد من مسلمانم ،بـا مـسـلمـان كـه نـمـى شود كارى كرد. اين كه ظاهرش ‍ آمده و اسلام و نماز هم مى خواند وجماعت هم مى خواند و پاى منبر رسول الله هم مى نشيند و اشك هم مى ريزد، با اين كه نمىشـود كـارى كـرد. امروز هم مسلمان ها مبتلاى به دسته اى از منافقين هستند كه كار اين ، كارمسلمان ها با اين منافقين مشكلتر است با كارشان با محمدرضا. محمدرضا ايستاده بود و مىزد و مى كشت و تكليف ملت با او معلوم بود، ملت مى رفت به جنگش ، اما يك دسته اى كه درظـاهـر اظـهـار اسـلام مى كنند، در ظاهر براى اسلام دعوت مى كنند، در ظاهر حرف اسلام مىزنـنـد، قـلم هـايـشـان و قـدم هـايـشـان براى اسلام است لكن زير پرده با اسلام مخالفند،مـخـالفـت با اسلام مى كنند در زير پرده ، با اينها بايد چه بكنيم ؟ كار با اينها بسيارمـشـكـل اسـت و حـل مـسـاله مـنـافـقـيـن ، پـيـغـمـبـر اكـرم هـم نـمـى تـوانـسـتحـل بـكـنـد، حـضـرت امـيـر هـم گـرفـتـار ايـنـهـا بـود و حـلش نـمـى شـد، بـكـنـى ، حـلشمشكل است .
اسلام از صدر تا امروز، مبتلاى منافقين بوده است
آنچه ما امروز مبتلاى به آن هستيم و آن دسته منافقينى كه اظهار اسلام مى كنند و كمر اسلامرا مـى خـواهـنـد بـشـكـنـنـد، كـار مـسـلمـان هـا بـا ايـنـهـا مـشـكـل اسـت ،حل مساله اينها بسيار مشكل است ، اين غير از آنى است كه نصيرى است كه مطلبش معلوم استو هـويـداست كه مطلبش معلوم است . هويدا معلوم بود دشمن اسلام و مسلمين است و نصيرى هممـعـلوم بـود كـه مـردم را چـه كـرده و تـكليف مردم با او معلوم بود و گرفتند آنها را و بهجـزاى خـودشـان رسـانـدنـد، امـا آن آدم مقدس مابى كه تسبيح هم دستش گرفته است و بهاسـلام هـم دارد مـى گـويـد مـن خـدمـت مـى كنم ، اين مقدس ماب را چه بايد بكنيم به او؟ اينطايفه منافقين هم كه نمى شود با آنها كارى كرد. اسلام از صدر، از اولى كه اسلام پيداشـده تـا حالا مبتلاى به اين جمعيت هست . و حل مساله اينها مشكلتر از هر مساله اى است براىاسـلام و بـراى مـسلمين . اشخاصى كه فرياد براى اسلام مى زنند و مى زدند و !!! عرضمـى كـنـم !!! كـه از مـليـت و از اسـلامـيـت و از اينها مى گفتند، بعد معلوم شد كه اين آقا كهاينقدر اسلام ماب است و اينقدر ملى است رابطه دارد با آمريكا، بعضى از اين روشنفكرهاىمـا ايـنـطـورى انـد، مـنـافـقـنـد. اگـر صـاف مـى ايـسـتـادنـد، مـردانـه مـى ايـسـتـادنـد،مـثـل آن فـرض كـنيد كه آدمى كه مى ايستد مى گويد كه من طرفدارم ، در بين اينهائى كهكـشـتـنـد يـكى شان ايستاد گفت كه نخير من طرفدار شاه هستم ، حالا هم طرفدار شاه هستم .كـشتندش ، اين مردانه ايستاد و مردانه هم مرد، به جهنم هم رفت . اما آنهائى كه الان مبتلا مابـه آنـهـا هـسـتـيـم كه مردانه نمى آيند به ميدان بگويند كه آقا ما اسلام را نمى خواهيم ،مردانه نمى آيند به ميدان و بگويند كه اسلام !!! را !!! براى سابق بوده حالا ديگر بهدرد نـمـى خـورد. بـا ايـنـهـا بـايـد مـا چـه بـكـنـيـم ؟ كـمـيـتـه امـداد شـمـا نـمـى تـوانـدحل اين را بكند. شما كميته امدادتان مى توانيد يك آدم مجروحى را، يك آدم ضعيفى را، يك آدمبينوايى را نجات
بدهيد و خداوند انشاءالله شما را سلامت بدارد براى نجات اين طايفه . اما نه !!! كميته !!!كـمـيـتـه شـمـا و نـه سـايـر قـشـرهـاى مـلت مـى تـوانـنـدحـل ايـن مـسـاله را بـكـنند. حل مساله منافقين از اعظم مشكلاتى است كه براى ملت ما و براىاسـلام از اول بـوده اسـت . بـا مـعاويه بايد چه كرد كه امام جماعت است و براى خدا و (بهقول خودش ) براى اسلام ، براى خودش مى خواهد هم جنگ بكند براى اسلام و هم چه بكندو ايـنـهـا. مـنـافـق اسـت ، بـه مردم شام حالى كرده است كه من يك آدم مسلمانى هستم و مخالفاميرالمؤ منين هم كه اصلا مسلمان نيست ، اين كه اميرالمؤ منين را آنجا مى گويد مسلمان نيست ،به طورى كه وقتى مى گويند به اهل شام كه على را كشتند در محراب عبادت ، مى گويندمـگـر او نـمـاز مى خواند؟ تو مسجد چه مى كرد على ؟ با اينها بايد چه كرد؟ جز پناه بهخداى تبارك و تعالى .
مجاهدين صدر اسلام ، الگوى روش ما
نمى شود يك كسى بگويد من در جمهورى اسلام دارم كار مى كنم و معذلك ربا بخورد، اينبـا اسـلام نـمـى سازد. يك كسى در جمهورى اسلامى ، پاسبان جمهورى اسلامى ظلم بكند،پـاسـدار جـمهورى اسلامى كه بايد پاسدارى از اسلام بكند، به بندگان خدا ظلم بكند.بـايـد خـودتان را بپائيد، متوجه باشيد، همه قشرها را مى گويم بايد متوجه باشند كهتـخـطـى از احـكـام اسـلام نـكـنند. توجه به اسلام داشته باشند و اتكاء به اسلام داشتهبـاشـنـد و امـروز كـه مـا بـا يـك قـدرت شـيـطـانـى !!! مـقـابـله هـسـتـيـم !!!مقابل هستيم و دنيا الان توجه به اينجا دارد، موج اين مخالفت شما با اين قدرت بزرگ درهمه دنيا الان اين موجش رفته است ، بايد ما از اين مبارزه بين اسلام و كفر سرفراز بيرونبياييم . ما بر فرض اينكه شكست اقتصادى بخوريم ، شكست نظامى بخوريم لكن بايدسـرفـراز بـيـرون بـيـاييم يعنى بايد مثل مجاهدين صدر اسلام كه مى رفتند و مجاهده مىكـردنـد و كشته مى شدند، ما هم بايد همين طور باشيم . خداوند انشاءالله همه شما را حفظكـنـد و موفق و من از همه شما تشكر مى كنم و به همه شما دعا مى كنم و خدمتگزار همه تانهستم .
تاريخ : 24/9/58
فرمان امام خمينى به ثقة الاسلام منهاج  
بسمه تعالى
جناب مستطاب ثقة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمد منهاج دامت افاضاته
جنابعالى با سابقه اى كه در امر تبليغ داريد و با توجه به نياز شديدى كه مسلمانانجـهـان به تبليغ صحيح احكام مقدس اسلام دارند، مسافرتى به كشور استراليا نموده واين وظيفه مهم اسلامى را در آن منطقه انجام دهيد.
اميد است ايرانيان مقيم آن كشور و ساير مسلمانان متعهد نيز در اين باب همكارى هاى لازمه رابا جنابعالى بنمايند. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation