بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان, اکبر زاهرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40D00001 -
     40D00002 -
     40D00003 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

چند نكته آموزنده از اين سرگذشت  

1 - اين داستان دليل محكم بر رشادت و شجاعت فوق العادهخليل الرحمان (ابراهيم ) است . تصميم ابراهيم راجع به شكستن بتها و ويران كردن مظاهرو وسائل شرك ، چيزى نبود براى نمروديان مخفى مانده باشد، زيرا او نكوهش وبدگوييهاى خود، كمال تنفر و انزجار خويش را از بت پرستى ابراز داشته بود.
2 - ضربات شكننده ابراهيم (ع ) اگر چه به صورت ظاهر يك قيام مسلحانه و خصمانهبود ولى قيافه واقعى اين نهضت چنان كه از گفتار ابراهيم با هيئت دادرسان استفاده مىشود فقط جنبه تبليغاتى داشت ، زيرا وى آخرين چاره را براى بيدار كردنعقل و فطرت خفته آنها اين ديد كه ، تمام بتها را بشكند و بزرگتراز همه را سالم نگاهدارد.
3 - حضرت ابراهيم (ع ) مى دانست با اين كار به حيات و زندگى او خاتمه داده خواهد شدو قاعدتا بايد زياد مضطرب و متوارى گرددلااقل از مزاج و بذله گويى دست بردارد ولى برعكس كاملا بر روح و اعصاب خود مسلطبود، و اين بذله گويى در محكمه ظالمان ، سخن كسى است كه خود را براى هر گونهحادثه اى آماده سازد و بيم و هراس به خود راه نداده باشد.


بلال حبشى  

پدر و مادر وى كسانى بودند كه از حبشه به حالت اسارت وارد جزيرة العرب شدهبودند، بلال كه بعدها موذن رسول خدا شد غلام اميه بن خلف بود. اميه ، از دشمنانسرسخت پيشواى بزرگ مسلمانان بود، چون عشيرهرسول خدا (ص ) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وى براى انتقام غلام تازهمسلمان خود را در ملاء عام شكنجه مى داد، او را در گرمترين روزها با بدن برهنه روىريگهاى داغ مى خوابانيد، سنگ بسيار بزرگ و تفتيده اى را روى سينه او مى نهاد و او رابا جمله زير مخاطب مى ساخت :
دست از تو برنمى دارم تا اين كه به همين حالت جان بسپارى ، يا از اعتقاد به خداىمحمد برگردى و لات و عزى را پرستش كنى ولىبلال در برابر آن همه شكنجه ، گفتار او را با دو كلمه كه روشنگر پايه استقامت اوبود پاسخ مى داد و مى گفت : احد احد يعنى خدا يكى است ، خدا يكى است ، و هرگز بهآيين شرك و بت پرستى ايمان ندارم . استقامت اين غلام سياه كه در دست سنگدلى اسيربود، مورد اعجاب ديگران واقع گشت . حتى ورقه بننوفل دانشمند مسيحى عرب بر وضع رقت باربلال گريست و به اميه گفت : به خدا سوگند هرگاه او را با اين وضع بكشيد من قبر اورا زيارتگاه خواهم ساخت . گاهى اميه شدت عمل بيشترى نشان ميداد، ريسمانى به گردنبلال مى افكند و به دست بچه ها مى داد، تا او را در كوچه ها بگردانند.
در جنگ بدر نخستين جنگ اسلام و كفر، اميه با فرزندش اسير شدند، برخى از مسلمانانبه كشتن اميه راءى نمى دادند، ولى بلال مى گفت : او پيشواى كفر است ، بايد كشته شودو بر اثر اصرار او پدر و پسر به كيفر اعمال ظالمانه خود رسيدند و هر دو كشتهشدند.
و بعدها بلال حبشى مؤ ذن رسول خدا شد، پيامبر (ص ) از اين طريق مى خواست به مردمبفهماند كه در دين اسلام فضيلت و برترى انسان نسبت به ديگر انسانها بستگى بهتقواى انسان نه مال و ثروت ، دارد نه قوميت ، رنگ و نژاد.
بلال حبشى به خاطر برترى در ايمان و تقوى نسبت به بعضى ديگر از مسلمين ، بهعنوان مؤ ذن پيامبر اكرم (ص ) انتخاب شد، با وجودى كه چهره او سياه و لكنت زبان همداشت .


عتبه بن ربيعه  

از بزرگان قريش بود، در روزهايى كه حضرت حمزه (ع ) اسلام آورده بود، سراسرمحفل قريش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران بيم آن را داشتند كه دامنه اسلام بيشاز اين توسعه بيابد. در آن ميان عتبه گفت : من به سوى محمد مى روم و مطالبى راپيشنهاد مى كنم ، شايد او يكى از آنها را پذيرد و دست از اين آيين جديد بردارد. سرانجمعيت قريش نظر وى را تصويب كردند، لذا او برخاست و به سوى پيامبر (ص ) كه درمسجد نشسته بود و او را با جمله هايى ستود، امورى را ازقبيل ثروت ، رياست و طبابت پيشنهاد نمود. هنگامى كه سخنان عتبه پايان يافت پيامبر(ص ) فرمود:
آيا سخنان تو پايان پذيرفت ؟ عرض كرد بلى . پيامبر به او فرمود: اين آيات راگوش ده كه پاسخ تمام پرسشهاى تو است :
بسم الله الرحمن الرحيم
حم تنزيل من الرحمان الرحيم كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون بشيرا ونذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون . سوره فصلت آيه 1.
به نام خداى رحمان و رحيم ، حا ميم ، اين كتاب از جانب خداى بخشنده و مهرباننازل گرديده است كه آيه هاى آن براى گروهى كه دانا هستند توضيح داده شده است .قرآنى است عربى بشارت دهنده و ترساننده است اما بيشتر آنها روى گردانيده اند وگوش نمى دهند. پيامبر (ص ) آياتى چند از اين سوره خواند، وقتى به آيه سى و هفتمرسيد، سجده كرد، پس از سجده رو به عتبه كرد و فرمود: از ابا وليد، پيام خدا راشنيدى ؟ عتبه به قدرى مسحور و مجذوب كلام خدا شده بود در حالى كه دستهاى خود راپشت سر نهاده و بر آنها تكيه زده بود، مدتى به همين حالت بر روى پيامبر (ص )نظارت نمود، گويا قدرت سخن گفتن از او سلب شده بود سپس از جاى خود برخاست ومركز قريش را پيش گرفت ، سران قريش ، از وضع و قيافه او احساس كردند كه وىتحت تاءثير كلام محمد (ص ) واقع شده و با حالت انكسار تؤ ام با شكستگى بازگشتهاست . عتبه گفت : به خدا سوگند كلامى از محمد شنيدم كه تاكنون از كسى نشنيده بودم .
والله ما هو بالشعر و لا بالسحر و لا بالكهانة : به خدا قسم ، كلام محمد (ص ) نهشعر است ، نه سحر و نه كهانت . من چنين صلاح مى بينم كه او را رها كنيم تا در ميانقبايل تبليغ كند، هرگاه پيروز گردد و ملك رياست سلطنتى بدست آورد از افتخارات شمامحسوب مى گردد و شما را نيز در آن خطى است و اگر در آن ميان مغلوب گردد ديگران اورا كشته اند و شما را نيز راحت نموده اند. قريش ، سخن و راءى عتبه را به باد مسخرهگرفتند و گفتند: عتبه مسحور كلام محمد (ص ) واقع شده است .


رسول خدا در خانه ام سلمه  

در حالى كه عامه نسبت به خاك كربلا روايت ها رانقل كرده اند و مرحوم امينى نيز در كتاب سيرتنا و سنتنا از چند كتاب معتبر عامه ذكرفرموده است .
روزى رسول خدا (ص ) در خانه ام سلمه بود و به او فرمود من مى خواهم قدرى استراحتكنم كسى وارد نشود. رسول خدا (ص ) استراحت فرمود و ام سلمه درب حجره نشسته بودكه اگر كسى بخواهد وارد شود مانع شود. ناگهان حسين (ع ) آمد ام سلمه نتوانست جلويشرا بگيرد و بر رسول خدا وارد شد. ام سلمه خواست عذر بياورد كه يارسول الله (ص ) من نتوانستم از حسين جلوگيرى نمايم كهرسول خدا (ص ) فرمود حسين نور چشم من است يعنى حسين (ع ) استثناء است آمدنش مانعىنداشت آن وقت حسين (ع ) را در دامنش نشانيد و گريه كرد. ام سلمه پرسيد يارسول الله چرا گريه مى كنيد؟ پيغمبر جريان آينده حسين را فرمود. يكى از مجالسعزادارى پيغمبر (ص ) براى حسين همين مجلس است چند مرتبه در خانه عايشه و چند مرتبههم در خانه ام سلمه بود كه در كتب عامه نقل كرده اند.


واقعه اى شگفت انگيز از زائرين مشهد  

مرحوم فاضل عراقى در دارالسلام نقل كرده است درسال 1298 هجرى قمرى اين معجزه واقع گرديده و در مدارك معتبر موجود است و خلاصهاش آن است كه در سال مزبور كه نود و چند سالقبل است چند نفر از بحرين جهت زيارت حضرت رضا(ع ) حركت مى كنند عده اى ازاهل اخلاص با زن و بچه به مشهد حضرت رضا مى آيند و مدتى توقف مى نمايند.خرجيشان براى برگشت تمام مى شود تصميم داشتند از مشهد به كربلا و بعد بصرهبيايند و از طريق دريا به وطن خودشان (بحرين ) برگردند حالا چه كنند نمى توانندبمانند و نمى توانند برگردند. متوسل به حضرت رضا(ع ) مى شوند كسى هم به آنهاقرض نمى داد تا روز چهاردهم رجب هنگام ظهر مى خواستند دسته جمعى به حرم مشرفشوند يك نفر به آنها گفت شما خيال كربلا نداريد گفتند چرا اما وسيله نداريم گفت منچند قاطر دارم در اختيارتان مى گذارم . گفتند ما خرجى راه نداريم گفت آن را هم مى دهمگفتند مقدارى هم در همين جا بدهكاريم گفت بدهى را نيز مى پردازم . همين امروز عصر دربدروازه سوار شويد. آماده شدند درب دروازه سوار شدند و به راه افتادند اين طور كه ثبتكرده اند سه ساعت تقريبا حركت كردند گفت پياده شويد همين جا نماز بخوانيد و شامتانرا بخوريد من همين جا قاطرها را مى چرانم و قدرى استراحت مى كنم . مسافرين پياده شدندو كارشان را كردند مدتى گذشت خبرى از آن شخص و قاطرهايش نشد. ناراحت شدند مردهااين طرف و آن طرف گشتند شب مهتابى است لكن هيچ اثرى از آن شخص و قاطرها نيستگفتند كلاه سر ما گذاشته چه كنيم ؟ هوا روشن شد نمازشان را خواندند اين طور تصميمگرفتند كه سه ساعت راه كه بيشتر نيامده اند به مشهد برمى گردند تا در بياباننميرند. بارشان را بستند حركت كردند مقدارى كه رفتند چشمشان بهنخل افتاد نخلستان كجا خراسان كجا! چشمشان به يك نفر عرب افتاد تعجب كردند لباسعربى اينجا؟! پرسيدند اينجا كجاست ؟ گفت : كاظمين است . تعجب كردند پيشتر آمدندچشمشان به دو گنبد مطهر موسى بن جعفر و جوادالائمه افتاد شوق عجيبى پيدا كردندضجه كنان وارد حرم شريف مى شوند مردم خبردار مى گردند و اين قضيه تاريخى ازمسلمات است .


اسلام در شهر يثرب  

اسلام در شهر يثرب به سرعت انتشار مى يافت در حالى كه شكنجه مسلمانان در مكه ادامهداشت ، و قريش به مسلمانان آزار مى رساندند. روزى پيامبر خدا پيروان خود را فراخواند و به آنان گفت : خداوند براى شما برادرانى قرار داده و خانه هايى فراهم ساختهكه آسوده در آنها بسر بريد. و آنگاه پيروان خود را فرمان داد تا به شهر يثرب حركتكنند. مسلمانان شهر خود را ترك گفتند، و در راه دين مهاجرت كردند و تنها محمد (ص ) وعلى (ع ) و ابوبكر و عده كمى كه پير يا بيمار بودند و يا اربابهايشان از مهاجرتآنها جلوگيرى مى كردند، در مكه باقى ماندند. همين كه رؤ ساى قريش از مهاجرت يارانمحمد باخبر شدند، به شدت عصبانى گشتند و به وحشت افتادند كه مبادا محمد (ص ) نيزمكه را ترك گويد و به ياران خود بپيوندد و چون نيرومند گردد با آنان بجنگد، از اينرو ميان خود قرار گذاشتند كه از هر قبيله اى جوانى را انتخاب كنند و به هر يك شمشيرىدهند تا به محمد (ص ) حمله برند و با يك ضربه دسته جمعى كار او را تمام سازند وبدين وسيله خونش در ميان قبايل پايمال گردد زيرا فكر كردند كه اگر يك نفر محمد(ص ) را به قتل برساند، خانواده محمد (ص ) به جنگ قبيلهقاتل برخواهند خاست ، و در ميان عربها رسم بود كه خونبهاىمقتول را نه تنها از قاتل بلكه از قبيله اش ‍ بگيرند، با هم قرار گذاشتند كه همان شبپيامبر خدا را بكشند. ولى خداوند كه سياستش بالاتر از سياست شياطين است پيامبرش رارها نساخت بلكه جبرئيل را پيش وى فرستاد و وى فرمان داد: امشب در رختخوابى كه هميشهبه روى آن مى خوابيدى نخواب . شب هنگام فرا رسيد،ابوجهل و كسانى كه با او كمر به قتل پيامبر (ص ) بسته بودند، و چون پيامبر خدا (ص) احساس كرد كه توطئه اى در كار است ، به على (ع ) فرمود: امشب تو در بستر منبخواب ، تا كسى نداند كه مكه را ترك كرده ام . على (ع ) پرسيد آيا اگر من بجاى شمابخوابم جان شما در امان خواهد بود؟ پيغمبر فرمودند: آرى . على (ع ) با جان ودل پذيرفت و در بستر پيامبر خوابيد. مشركين كه خانه پيامبر (ص ) را محاصره كردهبودند، مرتب از پنجره خانه اتاق پيامبر را زير نظر داشتند، على را مى ديدند كه دربستر خوابيده خيال مى كردند كه او پيامبر است . گفته مى شود مشركين تصور نمىكردند پيغمبر (ص ) از نقشه آنان بااطلاع است ، بهتر آن ديدند كه تا نزديكيهاى سحربخوابند و آنگاه در هواى روشن صبح برنامه خود را عملى سازند. در اين هنگام پيامبر(ص ) بدون ترس درب خانه را گشود و راه خود را در پيش گرفت مشركين تا نيمه شبخوابيدند و نيمه شب از جا برخاستند تا نقشه خود را پياده كنند، ناگهان عابرى از راهرسيد و از تروريستها پرسيد: شما براى چه اينجا ايستاده ايد؟ پاسخ دادند: ما منتظرمحمديم . محمد رفت . مشركين ابتدا سخت برآشفتند ولى از پنجره نگاه كردند و على را دربستر ديدند و گفتند: محمد اينجا خوابيده است . همچنان تا صبح به انتظار ماندند وناگهان با پرتاب سنگ به سوى در خانه پيامبر حمله را آغاز كردند. على (ع ) همچونشير خروشان برخاست و در برابر آنان قرار گرفت . مشركين سخت به خشم آمدند وپرسيدند: على ! اين تو هستى ، پس ‍ محمد كجاست ؟ نمى دانم ، او خيلى وقت است كه از اينخانه رفته است . مى خواستند كه على را بجاى محمد بكشند ولى با شتاب حركت كردندتا بلكه محمد (ص ) را پيدا كنند، و توطئه خود را عملى سازند.


اهل كوفه به امام حسين خيانت كردند  

اهل كوفه هزاران نامه به امام حسين (ع ) نوشته و از او خواستند كه بيايد و جانشين پيامبرو پدر شود، لذا امام (ع ) پسر عم خود مسلم بنعقيل را به آنجا فرستاد. مسلم قبل از رسيدن امام (ع ) به دست ابن زياد واهل كوفه شهيد گرديد. ابن زياد سپاهى به فرماندهى عمربن سعد براى مقابله با امامحسين فرستاد و سپاه مزبور، امام (ع ) را برساحل فرات ، در زمينى كه آن را كربلا مى گفتند محاصره كرده و او را آزاد گذارده تا ازآنجا عزيمت كند ولى حاضر نشدند و گفتند، يا بايد تسليم شود و يا جنگ كند. امام (ع )حاضر نشد تسليم گردد و با جمعى از فرزندان و برادر زادگان و برادران و خواهرزادهو اصحاب باوفاى خود جنگ نمايانى كردند كه شجاعت آنها در تاريخ ضربالمثل شده و مخصوصا شخص امام (ع ) در آخرين دقايق و ساعات حيات خود، عده بسيارى راپس از ياءس از آنها كشت كه نوشته اند در كوفه خانه اى نبود كه اعزاى يكى از افرادخانواده خود كه به دست حسين بن على (ع ) كشته شده بود، ننشسته باشد و در اينحال تيرى به او اصابت كرد و از اسب به زمين افتاده و سپاه ابن زياد درقتل او بسيار عجله كردند و سر مباركش را بريده و براى ابن زياد فرستادند و او بهشام فرستاد و خانواده پيغمبر (ص ) را اسير كرده به شام بردند و سر امام (ع ) را نيزهزدند و انى عمل ننگين كه لكه اش بر دامان عالم اسلام ماند و هنوز هم باقى است ، درسال 61 هجرى اتفاق افتاد. و چون امام (ع ) خواست از مكه معظمه به طرف عراق حركتكند، خطبه اى خواند و فرمود: (الحمدلله و ماشاءالله و لاحول و لا قوة الا بالله و صلى الله على رسوله و سلم ) اما بعد، مرگ براى بنىآدم در حكم گردنبندى است كه به سينه دختران جوان آويخته و سينه آنها را آرايش ‍ مى دهدو من براى رسيدن به اسلاف و گذشتگان خود، به اندازه اشتياق يعقوب به يوسفاشتياق دارم و براى من قتلگاهى مهيا است كه به آن مى رسم ومثل آن كه مى بينم گرگان بيابانها در زمينى بين فلاويس و كربلا بدن مرا قطعهقطعه مى كنند و شكمهاى خالى و گرسنه خود را از گوشت و خون من پر مى نمايند وانبانهاى خود را مملو مى سازند از روزى كه قلم تقدير گشته است مفرى نيست ، رضاى مااهل بيت رضاى خداست ، بر بلاى او صبر مى كنيم و خداوند اجر صابرين را مى دهد اينكهر يك از شما حاضر است خون قلب خود را ببخشد و بر خود هموار كرده است كه هميشه باما باشد، تصميم خود را بگيرد و من صبح انشاءالله حركت مى كنم .)


عنايت حسين به زوار قبرش  

بعضى از موثقين اهل علم در نجف اشرف نقل كردند از مرحوم عالم زاهد شيخ حسين بن شيخمشكور كه فرمود در عالم رويا ديدم در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا(ع ) مشرف هستم و يكنفر جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام كرد و حضرت هم با لبخندجوابش را دادند. فردا شب كه شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم و در گوشه اى ازحرم توقف كردم ناگاه همان عرب را كه در خواب ديده بودم وارد حرم شد و چونمقابل ضريح مقدس رسيد با لبخند به آن حضرت سلام كرد ولى حضرت سيدالشهدا(ع) را نديدم و مراقب آن بودم تا از حرم خارج شد عقبش رفتم و سبب لبخندش را به امام (ع )پرسيدم و تفصيل خواب خود را برايش نقل كردم و گفتم چه كرده اى كه امام (ع ) بالبخند به تو جواب مى دهد گفت مرا پدر و مادر پيرى است و در چند فرسخى كربلاساكن هستيم و شبهاى جمعه كه براى زيارت مى آيم يك هفته پدرم را سوار بر الاغ كردهمى آوردم و هفته ديگر ماردم را مى آوردم تا اين كه شب جمعه اى كه نوبت پدرم بود چون اورا سوار كردم مادرم گريه كرد و گفت : مرا هم بايد ببرى شايد هفته ديگر زنده نباشم .گفتم : باران مى بارد هوا سرد است مشكل است نپذيرفت ناچار پدر را سوار كردم و مادر رابه دوش كشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم رسانيدم و چون در آن حالت با پدر ومادر وارد حرم شدم حضرت سيدالشهداء را ديدم و سلام كردم آن بزرگوار به رويملبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هر شب جمعه كه مشرف مى شوم حضرترا مى بينم و با تبسم جوابم را مى دهد. از اين داستان دانسته ميشود چيزى كه شخص رامورد عنايت بزرگان دين قرار مى دهد و رضايت آنها را جلب مى كند صدق و اخلاق و محبتورزى و خدمتگزارى به اهل ايمان خصوصا والدين و بالاخص زوار قبر حضرت ابىعبدالله صلوات الله عليه است .


fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation