با يك آرزوى دراز صد تازيانه خورد روزى حجاج بن يوسف ثقفى در بازار گردش مى كرد، شيرفروشى را مشاهده كرد، باخود صحبت مى كند در گوشه اى ايستاد و به گفته هايش گوش داد مى گفت اين شير رامى فروشم درآمدش فلان قدر خواهد شد استفاده ى آنرا با درآمدهاى آينده رويهم مى گذارمتا به قيمت گوسفندى برسد يك ميش تهيه مى كنم هم از شيرش بهره مى برم و بقيه ىدرآمد آن سرمايه ى تازه اى مى شود بالاخره با يك حساب دقيق به اينجا رسيد كه پس از چند سال ديگر سرمايه دارى خواهم شد مقدار زيادى گاو و گوسفند خواهم داشت . آنگاهدختر حجاج بن يوسف را خواستگارى مى كنم ، پس از ازدواج با او شخص با اهميتى مىشوم اگر روزى دختر حجاج از اطاعتم سرپيچى كند با همين لگد چنان مى زنم كه دندههايش خورد شود، همينكه پايش را بلند كرد به ظرف شير خورده به زمين ريخت . بهلول وارد قصر هارون شد. مسند مخصوص او را خالى ديد بر روى آن نشست پاسبانانقصر وقتى بهلول را در محل مخصوص هارون ديدند با شلاق و تازيانه او را از آن مكانبيرون كردند. هارون از اندرون خارج شد، بهلول را ديد در گوشه اى نشسته و گريهمى كند. از خدمتكاران علت گريه او را پرسيد. گفتند چون در مسند شما گستاخانه نشستهبود ما او را آزرديم هارون آنها را توبيخ و ملامت كردبهلول را نيز تسلى داد. ابوعمر از بزرگان و مشاهير كوفه بود مى گويد در قصر كوفه حضور عبدالملك بنمروان نشسته بودم در آن هنگام سر بريده مصعب ابن زبير را درمقابل خود گذاشته بود. از ديدن اين منظره لرزه و اضطرابى اندامم را فرا گرفت چنانحالم تغيير كرد كه عبدالملك متوجه شد. گفت ترا چه شد كه اينطور ناراحت شدى ؟ روزى حضرت موسى عليه السلام از محلى عبور مى كرد رسيد بر سر چشمه اى در كناركوه ، با آب آن چشمه وضو گرفت ، بالاى كوه رفت تا نماز بخواند در اين مئوقع اسبسوارى به آنجا رسيد. براى آشاميدن آب از اسب فرود آمد، در موقع رفتن كيسهپول خود را فراموش نموده رفت . بعد از او چوپانى رسيد كيسه را مشاهده كرده برداشت . راغب اصفهانى در محاضرات مى نويسد: حجاج روزى ازمنزل به سوى مسجد جامع خارج شد ناگاه صداى ضجه و ناله جمعيت كثيرى را شنيدپرسيد اين ناله ها از چيست ؟ گفتند صداى زندانيان است كه از حرارت آفتاب مى نالند.گفت به آنها بگوئيد (اخساء و افيها و لا تكلمون )(87). سلطان محمود غزنوى شبى براى استراحت در بستر رفت ، هر چه كرد خوابش نبرد، دردلش گذشت شايد مظلومى دادخواهى مى كند و كسى بدادش نمى رسد، به غلامى دستورداد جستجو كند اگر ستمديده اى را مشاهده كرد به حضور آورد غلام پس از تجسس مختصرىبرگشته گفت كسى نبود. سلطان باز هر چه كرد خوابش نبرد دانست كه غلام در تكاپوكوتاهى نموده . خودش برخاسته از قصر سلطنتى بيرون شد. بنا به دستور المعتضد بالله (خليفه عباسى ) امير احمد سامانى بر سر عمروليث ازبخارا لشكر كشيد هنگاميكه از كوچه باغهاى بخارا مى گذشت شاخه ميوه دارى كه از باغبيرون آمده بود توجه او را جلب نمود خواجه نظام الملك در سير الملوك مينويسد كه اميراحمد با خود گفت اگر سپاه دادگرى مرا منظور نموده دست به ميوه اين شاخه نزدند و آنرانشكستند بر عمرو ليث پيروز خواهم شد چنانچه شكستند از همينجا برميگردم . روزى مالك اشتر خدمت على (ع ) مشرف شده عرض كرد يا اميرالمؤ منين بااهل كوفه جنگ جمل را بپايان رسانديم و با مردم بصره و كوفه بر شاميها در جنگ صفينپيروز شديم ، آنزمان راى آنها يكى بود، اينك بواسطه اينكه شما در تقسيم بيتالمال از روى عدالت با آنها رفتار مى كنى ، شريف و وضيع آزاد و بنده ، عرب و عجم درنظر شما يكسانند، مردم تاب ندارند نيتهايشان ضعيف گرديده براى رسيدن به آرزوهاىخود طرف شما را واگذاشته بجانب معاويه ميرونداهل دين و حقيقت كمند، بيشتر اينها خواستار دنيايند دين را نيز براى دنيا ميفروشند ممكن استشما اين مال از به آنها بدل ننمائى تا ميل بجانبتان پيدا نموده علاقه واقعى نسبت بشمارا پيروز نموده دشمنان را سركوب مى نمايد الخ . معاويه روزى از عقيل داستان حديده محماة (آهن گداخته را پرسيد.عقيل از يادآورى خاطرات گذشته راجع به برادرش على (ع ) و عدالت و دادگريش درگريه شد. آنگاه پس از نقل يك قضيه گفت آرى ، روزى وضع زندگى من خيلى آشفتهگرديد به تنگ دستى دچار شدم خدمت برادرم على (ع ) رفته و از او در خواست كمكىنمودم (بنا بفرمايش خود على (ع ) در نهج البلاغه يك من آرد از بيتالمال ميخواست ) اما بمنظور نائل نشدم . هارون الرشيد براى گردش و سركشى بطرف بعضى از ساختمانهاى جديد خود رفت ،در كنار يكى از قصرها با بهلول مصادف شد، از او درخواست كرد خطى بر ديوار قصربنويسد. بهلول پاره اى ذغال برداشته نوشت : (رفع الطين على الطين و وضع الدين )گل بر روى هم انباشته شده ولى دين خوار پست گرديده . روزى حسن بصرى خدمت امير المؤ منين (ع ) كنار شط فرات بود، ظرفى را آب نمودهآشاميد بقيه آنرا روى زمين ريخت . على (ع ) فرمود در اين كار اسراف نمودى زيرا آبرابر زمين ريختى و بر روى آب بريختى حسن از روى اعتراض گفت شما خون مسلمين راميريزى اسراف نميكنى من باين مقدار آب اسراف نمودم . طبيبى نصرانى خدمت حضرت صادق (ع ) رسيد عرض كرد يا بنرسول الله آيا در كتاب پروردگار شما و سنت پيغمبرتان از طب چيزى ذكر شده فرمودآرى در كتاب خدا اين آيه (كلوا واشربوا ولا تسرفوا) بخوريد و بياشاميد ولى زيادهروى نكنيد، اما در سنت پيغمبرتان . حضرت رسول (ص ) فرموده : (الحيه منالاكل راس دواء والاسراف فى الاكل راس كل داء) خوددارى از غذا سرآمد و بيشترين دارو استبراى صحت ، زياده روى در خوراك نيز مايه و سبب همه امراض است . حضرت صادق (ع ) فرمود ايمان بر هفت سهم تقسيم مى شود، بعضى از مسلمانها يك سهمرا دارند، برخى دو سهم كسانى نيز عستند كه داراى هفت سهم ميباشد، از اينرو شايستهنيست بر صاحب يك سهم تحميل كنند بار صاحب دو سهم را و كسيكه دو سهم دارد نبايد بارشخص سه سهمى بر او تحميل شود همينطور تا هفت سهمى آنگاه مثالى آوردند. حماد از حضرت صادق (ع ) نقل كرد كه ايشان درباره كسيكه شرابخوارى كند با اينكهخداوند به وسيله پيغمبرش آنرا حرام كرده ، فرمود اگر خواستگارى نمايد شايستكىازدواج را ندارد در گفتار نبايد او را تصديق نمود، وساطت او را درباره كسى نبايدپذيرفت و به ميتوان در سپردن امانتى به او اطمينان نمود هر كس شرابخوار را امانتىدهنده را خداوند پاداشى نميدهد و نه جبران امانت از دست رفته او را مينمايد. شخصى غلامى را فروخت ، به مشترى گوشزد كرد كه اين غلام فقط يك عيب دارد و آن عيبسخن چينى است مشترى با همين عيب به معامله راضى شده او را خريد، مدتى غلام در خانهصاحب جديد خود ماند، روزى به زن او گفت شوهرت به تو علاقه اى ندارد وخيال ازدواج مجدد كرده ، اگر بخواهى از اين فكر منصرف شود بايد بوسيله تيغ مقدارىاز موى زير گلويش را بياورى تا دعائى بر آن بخوانم كه قلبش به اومتمايل شود. روباه حيوانى بسيار زيرك و حيله گر است گويند وقتى كيك و پشه بر او فراواناجتماع مى كنند تكه اى از پوست حيوان مرده يا پشمى را به دهان مى گيرد، دست و پاىخود را كم كم در آب فرو مى برد. حشرات همينكه احساس آب مى كنند حركت نموده بجاىديگرى مى نشينند رفته رفته تمام بدنش راداخل آب مينمايد تا حشرات بر روى آن پوست و سرش جمع مى شوند كم كم سر خود رانيز در آب فرو مى برد، وقتى احساس كرد تمام حشرات بر روى پوست اجتماع كرده اندپوست را بر روى آب رها كرده سر از جاى ديگر برميآورد بدينوسيله خود را از شر آنهانجات مى دهد.
|