بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آشنایی با ادیان بزرگ, حسین توفیقى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADYAN001 -
     ADYAN002 -
     ADYAN003 -
     ADYAN004 -
     ADYAN005 -
     ADYAN006 -
     ADYAN007 -
     ADYAN008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

12- اعتقادات  

علم لاهوت (يا الهيات ) نزد مسيحيان به تمام مظاهر تلاش آنان براى فهم ايمان مسيحىاطلاق مى شود. علماى الهى بنيادگرا بر اين مساءله تاءكيد مى كنند كه ما نمى توانيمشناختى از خدا داشته باشيم ، مگر آنچه را كه خود او بر ما مكشوف سازد، و بر ايناساس ، علم الهيات به معناى دقيق آن ، علم وحى است . الهيات نزد مسيحيان ، زمينه هايى ازمطالعات دينى را شامل مى شود كه از علم كلام در سنت اسلامى گسترده تر است .
از جمله چيزهايى كه در محدوده علم الهيات مى گنجد، موضوعات زير است :
- مطالعه در باب تعاليم كتاب مقدس ؛
- تلاش براى فهم حقايق ، در پرتو تعاليم مسيحى ؛
- تحولات تارخى در عبارات بيان كننده ايمان مسيحى در طى قرون ؛
- توضيح آنچه تنها با عقل مى توان درباره خدا دانست ؛
- بيان معناى قداست مسيحى و راههاى دست يافتن به آن ؛
- بنيادهاى اخلاق و تاءثير عملى تعاليم مسيحيت در زندگى مسيحيان .
مسيحيت با شرك ميانه اى ندارد و مسيحيان هر گاه مشاهده كنند كه منابع دينى قديم ايشانمانند تورات و انجيل ، درباره خدا چيزى گفته كه سزاوار ذات مقدس او نيست ، آن موارد راتوجيه مى كنند و از ظاهر الفاظ آن دست بر مى دارند.
بايد توجه داشته باشيم كه هنگام سخن گفتن از خدا و جهان معنا، با كمبود جدى الفاظروبرو هستيم و از اين رو، نمى توان به آن كتابها خرده گرفت . ولى از سوى ديگر،چون آن كتابها ساخته دست بشر است ، ما مسلمانان براى توجيه آن عبارات وظيفه اىنداريم . اما هر مسلمانى بايد راه انصاف را بپيمايد، بويژه اينكه قرآن مجيد فرمان مىدهد در گفتگو با اهل كتاب از بهترين شيوه پيروى كنيم (عنكبوت : 46).
همچنين بايد توجه داشت كه احيانا تعبيراتى شبيه آنها در قرآن كريم نيز يافت مى شود(مانند نسبت دادن مكر، كيد، خدعه و انتقام به خداىمتعال ) با اين تفاوت كه اين تعبيرات از خود خداوند صادر شده و توجيه آنها وظيفه عقلىو شرعى هر مسلمانى است . درحالى كه اهل كتاب معتقدند كتاب آسمانى آنان از بشرهاىناتوان و خطاكارى صادر شده و كاستيهاى آن كتاب به همين علت است . البته اين اعتقادهيچ گاه سبب نمى شود كه اهل كتاب آن سخنان را بهحال خود واگذارند، بلكه برعكس ، همه ايشان پيوسته براى توجيه اين عبارات شبههانگيز تلاش كرده اند.
برخى از مسائل بسيار دقيق و ظريف عرفانى در ميراث دينىاهل كتاب يافت مى شود و يكى از زيباترين آنها الهيات سلبى است كه مى كوشد هر صفتبشرى را از خداى متعال سلب كند، به گونه اى كه سرانجام مى گويد با آنكه خداقطعا وجود دارد، استفاده از كلمات (وجود) و (موجود) براى او كار شايسته اى نيست . مامسلمانان بايد از اين تلاشها براى تنزيه خداىمتعال خوشحال باشيم و يكى از شرايط لازم براى همكارى بااهل كتاب همين است .(48)


1-12- ريشه ها  

در قرآن كريم مى خوانيم : ( ... و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهمبافواههم يضاهئون الذين كفروا من قبل قاتلهم الله انى يؤ فكون ؛ و نصاراىگفتند: (مسيح پسر خداست ) اين سخنى است(باطل ) كه به زبان مى آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده اند شباهتدارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه (از حق ) بازگردانده مى شود؟)(توبه : 30).
در قرون اخير عده اى از دانشمندان غربى مشاهده كرده اند كه بين عقايد مسيحيان و اديانهندى تشابه عجيبى وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدند كه عقايد تثليث ، فدا،تصليب و ساير مسائل اعتقادى مسيحيان عينا در مذاهب بت پرستان وجود داشته و در اعتقاداتبنى اسرائيل سابقه اى نداشته است .
دانشمندان محقق ، حتى در برابر جمله هايى ازانجيل ، عبارتهاى مشابهى در كتابهاى هند و بودايى يافتند كه حيرتشان را برانگيخت .آنان ديدند كه حتى لقبهاى گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان ، فدا شونده وغير اينها كه به مسيح (ع ) اطلاق مى شود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخى آناديان بيشتر است ، دانشمندان نظر دادند كه اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باببايد از آن اديان گرفته شده باشد.
در سال 1947 در بيابانهاى فلسطين ، در غارهايى بر كرانه بحرالميت ، طومارهايىكشف شد كه يك جنبش فكرى را در باب مسيحيت پديد آورد.ين طومارها كهشامل بخشهايى از كتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است ، حدود 2000سال قدمت دارد يعنى خط آنها در حدود عمر حضرت مسيح (ع ) نوشته شده است .
دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند كه آنها به فرقه اى از يهوديان به ناماسنيان مربوط مى شود كه در بخش يهوديت به آنان اشاره شد. اين فرقه در صحراهازندگى مى كردند و افكارى عرفانى داشتند و انتظار مسيحاى بنىاسرائيل را مى كشيدند. آنان نوشته هاى خود را در كوزه كردند و در غارهايى در كنارهبحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشت نامعلوم گرفتار شدند و خبرى ازايشان باز نيامد.
كشف اين طومارها انعكاس عجيبى در محافل علمى جهان داشت . در ابتدا برخى آنها را جعلىمى پنداشتند، ولى پس از آزمايشهاى فنى ، اعتبار آنها ثابت شد.
برخى دانشمندان گفتند: طومارهاى كشف شده ديدگاه علمى ما را نسبت به حضرت مسيح (ع )و آغاز مسيحيت تغيير خواهد داد.
تاكنون چند هزار كتاب درباره اين طومارها نوشته شده است ، از آن جمله كتابى است بهنام مفهوم طومارهاى بحرالميت نوشته يك روحانى آزاد انديش مسيحى به نام اى .پاول ديويس كه بسيار جالب توجه است . در اين كتاب پس از تحقيق محتويات طومارهاىمذكور چنين آمده است :
نظريه اى كه يك تن مسيحى عامى درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مى كند اين است كه مسيحبشارت خود را تبليغ كرد، به عنوان مسيح و منجى مرد، از مردگان برخاست و كليساىمسيحى را تاءسيس كرد كه در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت ...
همچنين يك مسيحى عامى اظهار مى دارد كه عيسى يك تن يهودى بود كه سنن و فرهنگ يهودىرا به ارث برده بود.علاوه بر اين اظهار مى كند كه رسولان برداشتهايى از بشارتعيسى داشتند و تعاليم او را بسط دادند و مى گويند كه رسولان بر اثر تجربياتشخص خويش دريافتند كه او منجى و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است .
به هر حال ، يك عامى اعتقاد مسيحى را چنين بيان مى كند و ابدا به ذهنش ‍ خطور نمى كندكه مقدار زيادى از آن اعتقادات پيش از مسيحيت وجود داشته است ...و نمى داند كه پايه واساس بسيارى از آن اعتقادات در كتاب مقدس يافت نمى شود.
چيزى كه عامى نمى داند، اما دانشمند مى داند اين است كه در عصر مسيح و پس از آن بتپرستان براى خدايان خود باورهايى داشتند و نامهايى مى گفتند كه عين آنها در عقيدهمسيحى اظهار شده است . ميترا منجى بشريت بود، و همين طور تموز، ادونيس و اوزيريس .اعتقاد به فادى بودن مسيح كه سرانجام در مسيحيت وارد شد، يك اعتقاد يهودى نبود ومسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.
مسيحاى مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودىالاصل پسر خدا نبود، بلكه پيامبرى از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش كفارهگناهان ديگران شود، بلكه قرار بود كه از راه ايجاد حكومت مسيحايى بر روى زمين ، مردمرا نجات دهد. مسيحيان يهودى الاصل به نجاتى كه به ايشان اجازهدخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلكه به نجاتى كه نظام جديدى روى زمينتاءسيس كند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گر چه به فناپذيرى روح وجاودانگى جان معتقد بودند.
عقيده مسيحى هنگامى ميان بت پرستان رواج يافت كه عقيده به عيسى به عنوان خداى نجاتبخش پديد آمد. اين عقيده كاملا بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مى شد.همچنين روز 25 دسامبر (انقلاب شتوى ) سالروز تولد ميترا بود كه توسط مسيحيان ،سالروز تولد عيسى شد و حتى روز سبت (شنبه ) يعنى هفتمين روز يهوديان كه توسطخداوند در شريعت موسى (تورات ) مشخص شده و خداوند آن را تقديس كرده بود... تحتتاءثير انديشه هاى ميترايى به روز اول (يكشنبه ) كه روز خورشيد فاتح است ،تبديل شد.
در زمان گسترده شدن مسيحيت ، در حوزه مديترانه منطقه اى نبود كه فكر مادر باكره وفرزند او كه بايد (در راه گناهان ) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولا زمين الهه اى بودكه در هر بهار باكره مى شد. فرزند وى ميوه زمين بود كه براى مردن به دنيا مى آمد، وهمين بود كه مى مرد در زمين دفن مى شد تا تخم ميوه بعدى باشد و دوره تازه اى را بهوجود آورد. اين افسانه رستنى بود كه داستان غم انگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده رابه گونه اى ماهرانه پديد آورد.
گردش فصول روى زمين به گردشى مانند آن در آسمانها مربوط مى شد. اين عقيده نيزوجود داشت كه الهه باكره همان برج سنبله است كه درست هنگامى كه ستاره شعراى يمانىدر مشرق ، تولد تازه خورشيد را اعلام مى كند، اين برج در قسمت شرقى آسمان طالع مىشود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باكره بود كه توسطخورشيد عطا مى شد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان در آميخت و اين دو باافكار قهرمانان واقعى و غير واقعى عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فداشونده پديد آمد.
غارى كه زادگاه عيسى محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود كه پس ‍ از بزرگ شدن ،اوزيريس گرديد و مقرر بود براى رهايى قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود.تعداد زيادى از اين مسلكهاى معتقد به فدا وجود داشت كه توسط نويسندگانى چونفريزر در كتاب شاخه زرين و دانشمند متخصص ادبيات يونان و روم استاد ژيلبر مورىشرح داده شده است .
در اين مسلكها آيينهايى وجود داشت كه پس از اين ، آيينهاى مسيحى ناميده شد. شام آخر(عشاى ربانى ) به ميترا پرستى تعلق داشت كه از آن عاريت گرفته شد و با شاممسيحيت فلسطينى تركيب شد. به تنها آيينها، بلكه يك مجموعه اعتقادات ازقبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستى گرفته شد. نه تنها اعتقاداتمذهبى ، بلكه شمارى از تعاليم اخلاقى نيز از مسلك كسانى كه به مسيحيت مىگرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمى اخلاقى نيز وجود دارد كه از غير آن مسلكهاگرفته شده است ، مانند تعاليم رواقيان .
ارتباط مسيحيت با بت پرستى به اندازه اى زياد است كه اگر اصولا يك هسته مسيحيتيهودى الاصل نيز در كار باشد، مسيحيت كنونى از آن بهره اندكى دارد. بايد به خاطرداشت كه پس از عيسى به ندرت به او معلم گفته شد. وى مسيح و نجات دهنده وخداوندگار مسيحيان شده بود.(49)
نويسنده كتاب مى افزايد:
يك عامل اصيل براى فاتح ساختن مسيحاى يهود در رقابت مسلكهاى معتقد به فدا، پولسترسويى است كه يونانى مآب و قديس ملهم يهودى با دركى ژرف از مسلك بت پرستىبود. او براى تركيب و به هم پيوند دادن ، استادى ماهر بود و هم او نخستين كسى است كهانديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايى و يهوهفرقه اسنى را به خداى ناشناخته تپه اروپاگوس در سر پروراند.
دانشمندان مغرب زمين كتابهايى مستند و بى شمارى در اين باب نوشته اند. خلاصه اى ازمباحث ايشان در كتاب افسانه هاى بت پرستى در آيين كليسا نوشته محمد طاهر تنير آمدهاست (در اين كتاب تصاويرى از قبيل تصوير يكى از بتان آيين هندو كه به نشانه تثليثسه سر دارد، به چاپ رسيده است .)
يكى از القاب حضرت عيسى كلمه (Logos) است كه از فلسفه هاى قديم يونان گرفتهشده است . مسيحيان ، به خصوص با استناد بهانجيل يوحنا، ايمان دارند كه عيسى انسانى است كه كلمه خدا در او زيست مى كند؛ يعنىپيام ازلى كه خداى حكيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساى انسان، در ميان بشر خيمه خويش را برافراشت . پيام ازلى با قرار گرفتن در عيسى ، بهشكل انسانى زيست مى كرد كه مانند همه مردم براىتحصيل لقمه اى مى كوشيد، مى خورد و مى نوشيد، دوستان و خويشاوندانى داشت ، رنجكشيد و مرد.


2-12- خدا، خداوند و پسر خدا 

استعمال واژه خدا در دين مبين اسلام اهميت و محدوديتى دارد كه اديان ديگر از آن بى خبرند.مثلا در تورات كنونى چنين آمده است : (و خداوند به موسى گفت : ببين تو را بر فرعونخدا ساخته ام و برادرت هارون نبى تو خواهد بود)(خروج 7:1).(50)
آنچه گفتيم مخصوص لفظ (خدا) بود، اما لفظ (خداوند)(معادل (رب ) در عربى و (Lord)در انگليسى ) اعم از خالق و مخلوق است ، و به هميندليل حضرت يوسف (ع ) آن را در مورد پادشاه مصر به كار برده است : (يا صاحبىالسجن اما احدكما فيسقى ربه خمرا...و قال للذى ظن انه ناج منهما اذكرنى عند ربكفانساه الشيطان ذكر ربه ...)(يوسف : 42-41 و 50). اين كلمه به معناى مولى ، مالكو صاحب است .(51)
لقب تشريفى (پسر خدا) در اديان گوناگون به انبيا و مؤ منين اطلاق شده است . درمورد حضرت سليمان (ع ) از قول خدا چنين مى خوانيم : (او را برگزيده ام تا پسر منباشد و من پدر او) (كتاب اول تواريخ ايام 28:6) و درباره بنىاسرائيل (خداوند چنين مى گويد: اسرائيل پسر من و نخست زاده من است ) (خروج 4:22) ودر اناجيل چهارگانه و ساير كتب عهد جديد اين اصطلاح به تكرار، آمده است . مثلا سخنزير از حضرت عيسى (ع ) نقل شده است :
من به شما مى گويم كه دشمنان خود محبت نماييد و براى لعن كنندگان خود بركتبطلبيد و به آنانى كه از شما نفرت كنند احسان كنيد و به هر كه به شما فحش دهد وجفا رساند دعاى خير كنيد تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شويد؛ زيرا كه آفتابخود را بر بدان و نيكان طالع مى سازد و باران بر عادلان و ظالمان مى باراند (متى5:44-45)
يوحنا، نويسنده انجيل چهارم نيز درباره مؤ منان به حضرت عيسى (ع ) چنين مى گويد: واما به آن كسانى كه او را قبول كردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعنى به هركه به اسم او ايمان آورد (يوحنا 1:12).
در قرآن كريم نيز مى خوانيم (و قالت اليهود و النصارى نحن اءبناء الله و اءحبّاؤ ه...) (مائده : 18).(52)
اسلام با وجود پذيرفتن برخى القاب تشريفى مانند (يدالله ) و (بيت اللعه )،استعمال عنوان (پسر خدا) را تحريم كرده است ؛ زيرا اين عنوان موجب گمراهىاهل كتاب شده است . اين تحريم عنوان ثانوى دارد، مانند تحريم جمله (راعنا) در سورهبقره ، آيه 104.
در كتاب عهد جديد نصى كه بر تثليث دلالت كند وجود ندارد و عباراتى نظير (پدر وپسر و روح القدس ) (متى 28:19) براى كسى كه با ذهن خالى با اين عبارت برخوردمى كند، چنين مفهومى را نمى آفريند و نمى تواند هزاران شاهد ديگر عهد عتيق و عهد جديدرا در تاءكيد بر توحيد مخدوش سازد، همان طور كه كنار هم قرار گرفتن خدا ورسول و ملائكه در آيات قرآن مجيد نشانه تثليث نيست .
يافت نشدن نصى بر تثليث در عهد جديد برخى جاهلان را تحريك كرد تا آن كتاب بشرساخته را تحريف كنند و تثليث را در آن جا دهند. آنان نتوانستند براى اين خيانت ، بهاناجيل كه محتويات معروفى داشتند، دستبرد بزنند؛ از اين رو، به سراغ رسالهاول يوحنا (5:7-8) رفتند و متنى را مبنى بر وحدت پدر و كلمه و روح القدس به آنجاافزودند.
علاوه بر اين محققان غربى با بررسى نسخه هاى خطى واجد و فاقد اين عبارت اثباتكرده اند كه عبارت مذكور تنها در نسخه هاى خطى متاءخر يافت مى شود.
فقدان نص بر تثليث و محدوديت و اجمال عبارات مربوط به الوهيت عيسى ، مسيحيان را برآن داشت كه اصطلاح (پسر خدا) را در مورد آن حضرت توسعه دهند و اين اصطلاح را ازمعناى تشريفى به معناى حقيقى متحول كنند. البته آنان تا سه قرن در باب الوهيت عيسىاختلاف داشتند. هنگامى كه اوايل قرن چهارم اسقفى برجسته به نام آريوس بر ضد اعتقادبه الوهيت عيسى قيام كرد و مجادلات بالا گرفت ، قريب 300 اسقف به دعوت قسطنطين ،نخستين قيصر مسيحى ، در شهر نيقيه آسياى صغير بهسال 325 م . شورايى تشكيل دادند. در اين شوراقول به الوهيت عيسى با اكثريت قاطع پذيرفته شد و نظر آريوس مردود اعلام گرديد.در قطعنامه آن شورا كه به نام قانون نيقاوى معروف است در مورد عيسى چنين مى خوانيم :
عيسى مسيح پر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است ، نور از نور، خداىحقيقى ، كه مولود است نه محلوق ، از يك ذات با پدر،... او به خاطر ما آدميان و براىنجات ما نزول كرد و مجسم شده ، انسان گرديد... لعنت باد بر كسانى كه مى گويندزمانى بود كه او وجود نداشت و يا اينكه پيش از آنكه وجود يابد نبود، يا آنكه از نيستىبه وجود آمد و بر كسانى كه اقرار مى كنند وى از ذات يا جنس ديگرى است و يا آنكهپسر خدا خلق شده يا قابل تغيير و تبديل است .(53)
به ارشاد ائمه طاهرين و علماى اسلام و به گفته محققان غربى ، مسلم شده كه اعتقاداتكنونى مسيحيان محصول فعاليتهاى پولس است .
درست است كه وى در رساله به كولسيان 1:15 عيسى مسيح (ع ) را نخست زاده تمامىآفريدگان خوانده است ، اما در رساله به فيلپيان 2:1-11 مى گويد:
(عيسى ) با خدا برابر بودن را غنيمت نشمرد، ليكن صورت غلام را پذيرفت و در شباهتمردمان شد؛ خويشتن را فروتن ساخت ، و تا به موت ، بلكه تا به موت صليب مطيعگرديد...
شرح احوال و افكار پولس در كتاب اعمال رسولان و نامه هاى او موجود است ؛
همچنين در آغاز و انجام انجيل برنابا از وى به شدت انتقاد شده است .(54) برخىاحاديث اسلامى نيز پولس را مسئول گمراهى مسيحيان مى دانند.(55) در گذشت پولسدر حدود 64 تا 67 م . بوده است .
به اعتقاد مسيحيان و محققان اناجيل همنوا چند دهه بيش ازانجيل يوحنا نوشته شده اند. انجيل يوحنا قريبسال 100 م . نوشته شده است ، يعنى 30 سال بعد از مرگ پولس ، زمانى كه افكاروى مسلط بوده است . با يك مقايسه اجمالى بين محتويات سهانجيل همنوا از يك سو و انجيل يوحنا از سوى ديگر، بروشنى معلوم مى شود كهاناجيل همنوا از يك سو و انجيل يوحنا از سوى ديگر، بروشنى معلوم مى شود كهاناجيل همنوا در مورد حضرت عيسى (ع ) چندان غلو نمى كنند، اما در سراسر اينانجيل اخير مطالب غلوآميزى مانند الوهيت آن حضرت وجود دارد. مثلا مى گويد علت مخالفتيهوديان با عيسى آن بود كه وى خود را خدا مى خواند (يوحنا 10:31 - 38).
در سخنانى كه از حضرت عيسى مسيح (ع ) دراناجيل چهارگانه ثبت شده ، آن حضرت بارها با تعبير (خداى من ) از خداىعزوجل ياد كرده است . مثلا در يوحنا 20:17 مى خوانيم : (نزد پدر خود و پدر شما و خداىخود و خداى شما مى روم .) همچنين نماز و عبادت و التجاى وى به درگاه خدا را آورده اند.مخصوصا اينكه وى پيش از دستگيرى ، طى چندين مرحله به درگاه خدا تضرع كرده است ودر متى 27:46 و مرقس ‍ 15:34 مى خوانيم كه آخرين سخن عيسى بر دار اين بود كهفرياد زد: (الهى الهى ، چرا مرا واگذاردى ؟.)


3-12- تثليث  

كلمه (تثليث ) هرگز در كتاب مقدس مسيحيان وارد نشده است و نخستين كاربرد شناختهشده آن در تاريخ مسيحيت به سال 180 م . باز مى گردد. البته به تصور مسيحيان ،ريشه هاى مفهوم سه گانگى در عهد جديد احساس مى شود و عبارت اعطاى حق تعميد درپايان انجيل متى ، آن را صريحا بيان كرده است : (ايشان را به اسم اب و ابن و روحالقدس ‍ تعميد دهيد.)
نويسندگان عهد جديد عادت دارند خدا را پدر بنامند. اين اصطلاح از يهوديت آمده است . بهگزارش انجيلها، عيسى به شاگردان خود تعليم داد كه در دعاهاى خويش ، خدا را پدرآسمانى بخوانند (متى 6:9). همچنين عيسى گفت : (نزد پدر خود و پدر شما و خداى خود وخداى شما مى روم ) (يوحنا 20:17).
نويسندگان مسيحى عرب براى فهميدن رابطه عيسى و خدا و بيان اين رابطه از مفهومحلول و اتحاد در آثار صوفيان بهره مى گيرند. به علت وجود همين رابطه ويژه ، عيسىپسر خدا خوانده شده است كه البته مسيحيان از آن تولد جسمانى نمى فهمند؛ زيراانديشه فرزند داشتن خدا در اسلام و مسيحيت به يك اندازه ممنوع است .
غالبا، عهد جديد روح القدس را روح خدا مى نامد. مفهوم روح القدس در مسيحيت با مفهوم آندر اسلام تفاوت دارد. از ديدگاه سنت مسيحى و كتابهاى مقدس ، روح القدسجبرئيل فرشته خدا يا آفريده اى از آفريدگان و جداى از خدا نيست . به عقيده مسيحيان وىخود خداست كه در قلوب مردم و در جهان زيست مى كند و بهعمل اشتغال دارد. او وجود توانا و فعال خدا در جهان است و عيسى به وسيله همين روحالقدس در شكم مادر قرار گرفت و توسط او، كمىقبل از آغاز بشارت ، براى تجربه شدن به بيابان برده شد. همچنين انجيلها روحالقدس را به شكل كبوترى ترسيم كرده اند كه پس ازغسل تعميد در رود اردن بر عيسى فرود آمد و در او استقرار يافت . روح القدس جامعهمسيحيت را ارشاد مى كند، تعليم ميدهد، رازهاى خدا را مى گشايد و به نويسندگانكتابهاى مقدس الهام مى بخشد. وى در عهد جديد به اين نامها خوانده شده است : تسلى دهنده، روح حكمت و ايمان ، روح شجاعت ، محبت و شادى .
با گذشت زمان و در طول تاريخ كليسا مسيحيان مدعى شدند كه طبيعت سه گانه خدا يكراز است و نمى توان آن را با تعابير بشرى بيان كرد. با آنكه نويسندگان ، عارفانو متكلمان مسيحى به كمك كتاب عهد جديد، براى دست يافتن به برخى از آنچه به ذاتخدا مربوط مى شود، كوشيده اند، ولى همگى به نافرجامى كوششهاى خود براى توجيهتثليث اعتراف دارند.
انديشمندان مسيحى در طول نسلها، براى بيان راز خداى سه گانه ، به مفاهيم و مكاتبفلسفى زمان خود متوسل شده اند. پاپها و شوراهاى كليسايى برخى از اين بيانها رادرست و برخى ديگر را نادرست اعلام كرده اند.
از آنجا كه مسيحيان معتقدند روح القدس پيوسته كليسا را ارشاد مى كند، آنان از روىايمان خود مى گويند كه فهميدن راز تثليث پيوسته به كمك پاپها، شوراها، انديشمندانو عارفان ، به رشد و پيشرفت خود ادامه خواهد داد. نخستين شوراهاى كليسايى اعلامكردند كه خدا يكتا، ولى داراى سه اقنوم است . كلمه اقنوم از ريشه يونانى و به معناىراه وجود است . بر اين اساس ، اقانيم سه گانه سه راه يا سه حالت براى وجود خدا وعمل اوست .
نويسندگان مسيحى عرب زبان براى رساندن مفهوم تثليث ، از واژه يونانىالاصل (اقنوم ) و از كلمه (صفت ) (به معناى مظهر) استفاده كرده اند.معادل لاتينى كلمه (اقنوم ) persona (به معناى نقاب ) است .


4-12- فدا 

به عقيده مسيحيان ، عواقب گناه در بيرون طبيعت آدمى باقى نمى ماند. در زبور داوودبارها اين دعا آمده است : (مرا از عصيانم به كلى شستشو ده و از گناهم طاهر گردان )(مزامير 51:2). مردم به خاطر فرو رفتن در حالات جامعه گناهكار بشرى خود را آلوده وناپاك مى يابند و در بيشتر اديان ، شستن بدن نشانه اعتراف به آلودگى گناه وسرايت آن و نشان دهنده نياز انسان به تطهير روح از طريق توبه است .
آنان معتقدند كه اثر وضعى تجاوز به ساحت الهى ، جهان آفرينش و نظام اخلاقى پس ازتوبه نيز همچنان باقى است . اين قضيه شخص گناهكار را پشت سر مى گذارد و همهنژاد بشر را آلوده مى سازد و موجب مى شود كه احساس آلودگى كنيم و خود را نيازمند پاكشدن مجدد بدانيم . در مسيحيت ، ناديده گرفتن زيانى كه گناه بر نظام اخلاقى وارد مىكند و تاءكيد بر جنبه شخصى و فردى گناه ، كوچك شمردن آمرزشى است كه خدا عطا مىكند و مى تواند به منزله سبك شمردن كارهاى بد تلقى گردد.
همان طور كه همه مردم در آسيب وضعى گناه شركت دارند، يك نماينده از بشريت مى تواندكفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان ، عيسى كفاره آن آسيب را يك بار و براى هميشهمحقق ساخت و معتقدند كه وى با تسليم شدن كامل و اطاعت مطلق ، ديوارى را كه گناه بينخداى بى نهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم كرد. اين انهدام و كفاره شدنرا كسى نمى تواند انجام دهد، مگر آن كس كه خود كاملا بى گناه و متحد با حكمت الهىباشد.
برخى اوقات ، شمارى از واعظان مسيحى عمل كفاره شدن عيسى را به تسكين خاطر خداىخشمناكى تفسير كرده اند كه خواستار مرگ فرد برگزيده خود بود. بيشتر علماى مسيحىاين انديشه را رد كرده اند.
برخى اوقات مسيحيان مى گويند: عيسى قربانى شد. اين انديشه از قربانيهاى فراوانيهوديت گرفته شده است . مسيحيان عمل قربانى را لازم نمى دانند و عيسى را قربانىهميشگى مى شمارند. كاتوليكها نان و شراب عشاى ربانى را (قربانى ) مى نامند.
كاهنان يهود هنگام انجام مراسم قربانى مقدارى از خون آن را به مذبح - به نشانه خدا -و به قوم مى پاشيدند. اين عمل به معناى آن بود كه قربانى ميان خداىمتعال و قوم بنى اسرائيل اتحاد پديد مى آورد. قربانى با پيمان برابر بود؛ زيرا باقربانى و پيمان ، خداى متعال خداى آنان مى شد و آنان قوم او!
از نظر مسيحيان ، مرگ عيسى عهد جديدى را ميان خدا و تمام بشريت ، و نه فقط قوم يهود،منعقد كرد. به ادعاى انجيلهاى موجود، عيسى هنگام شام آخر، نان و شراب به جديد كه درراه شما و بسيارى به جهت آمرزش ‍ گناهان ريخته مى شود.) به عقيده مسيحيان ، زندگىتازه اى كه از فدا شدن عيسى پديد آمد، به گونه اى است كه اثر عينى و اجتماعى گناهنمى تواند در آن مانعى ايجاد كند و نوع بشر، از طريق نماينده خويش ‍ يعنى عيساىمصلوب ، با خداى عزوجل از در مصالحه وارد مى شود.


13- هفت آيين مقدس  

به عقيده مسيحيان ، مسيح كه از مردگان برخاست ، در جامعه مسيحى زيست مى كند و همراه آناست . همچنين وى پيوسته همان كارهايى را انجام مى دهد كه درطول حيات خود در فلسطين انجام ميداد؛ مانند: تعليم ، دعا، خدمت ، شفا دادن بيماران ، غذادادن به گرسنگان ، عفو بدكاران و تحمل رنج و مرگ . كارهاى غير آشكار مسيح درزندگى كليسايى به وسيله آيينها آشكار مى شود؛ به ديگر سخن ، هنگامى كه يك مسيحىدر مراسم مربوط به يكى از آيينها شركت مى كند، ايمان دارد كه با اينعمل به ملاقات مسيح كه از مرگ برخاسته و فيض خداى نجات بخش ‍ را به وى بخشيدهاست ، ميرود.
تقريبا همه مسيحيان اتفاق نظر دارند كه دو آيين اصلى عبارتند از تعميد و عشاى ربانى .مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس پنج آيين ديگر بر اينها مى افزايند و مجموع آيينها را بههفت مى رسانند. فرقه هاى پروتستان در تعداد آيينها اختلاف دارند، ولى اكثريت قاطعآنان دو آيين اول يعنى تعميد و عشاى ربانى راقبول دارند. برخى كليساهاى پروتستان ، مانند كويكرها و سپاه نجات هيچ يك از آيينها رانمى پذيرند.


1-13- تعميد 

نخستين و اصلى ترين آيين كه براى همه ضرورت دارد، تعميد است . انسان با تعميد بهجامعه مسيحيت وارد مى شود و رسالت دائمى كليسا را بر عهده مى گيرد. اين رسالتعبارت است از گواهى دادن به كارهاى نجات بخش خدا به وسيله عيسى . به عقيده هرمسيحى ، تعميد وسيله اى است كه خدا با آن همه آثار زندگى و مرگ عيسى را عطا مى كند.هر مسيحى فقط يك بار، هنگام ورود به جامعه مسيحيت ، تعميد مى پذيرد.
تعميد اصولا با گونه اى از شستشو انجام مى گيرد. در برخى كليساها رسم است كه باريختن آب بر سر شخص ، وى را تعميد مى دهند. در بعضى كليساهاى ديگر رسم است كهشخص براى تعميد به زير آب مى رود و بيرون مى آيد. كليساهايى نيز تعميد شونده رابه آبهاى طبيعت ، مانند نهرها و درياچه ها، مى برند. هنگام تعميد، كشيش اين عبارت را كهاز آخر انجيل متى اقتباس شده است ، مى خواند: (تو را به نام پدر، پسر و روح القدستعميد مى دهم .) برخى كليساهاى پروتستان تنها به نام عيسى تعميد مى دهند.
عيد پاك مهمترين جشن دينى مسيحيان است كه به مناسبت پيروزى حضرت عيسى مسيح (ع )بر مرگ و برخاستن وى از مردگان ، در سومين روز تصليب وى نزد مسيحيان برگزار مىشود.
واژه فرانسوى (پاك ) Paques همان كلمه عبرى (پسح ) است كه از طريق يونانى ولاتينى به فرانسوى رفته و به مرور زمان به اينشكل در آمده است . به گفته انجيلها، به صليب رفتن و رستاخيز حضرت عيسى (ع ) در ايامعيد فصح يهود بوده است .
عيد پاك نخستين يكشنبه پس از نخستين بدر شدن ماه پس ازاعتدال ربيعى است و روى اين حساب ، وقوع آن از 2 فروردين تا 5 ارديبهشت (22 مارستا 25 آوريل ) امكان دارد. عيد فصح يهود (ياد بود نجات بنىاسرائيل از دست فرعونيان ) كه در طى يك هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطين تا22) نيسان عبرى برگزار مى شود، در برخى از سالها با عيد پاك مسيحيان مصادف مىشود.
برخى از مراسم مسيحيان در عيد پاك عبارت است از: شب زنده دارى ، تلاوت كتب مقدسه ،مناجات و دعا، برگزارى مراسم عشاى ربانى ، جستجوى نمايشى جسد عيسى (ع ) و اعلامرستاخيز وى ، جشن و چراغانى ، اهداى تخم مرغ رنگين و...
قبل و بعد از عيد پاك نيز مراسم عبادى مفصلى دارند كه براى آشنايى با گوشه اى ازآنها بايد در زمان مناسب به برخى كشورهاى مسيحى مانند ايتاليا مسافرت كرد و ازنزديك آنها را ديد؛ و گرنه كه از اين مراسم در كتابها داده مى شود و حتى فيلمهاى آنبه شدت غلط انداز است .
به هر حال مراسم عيد پاك به مراتب از جشنهاى كريسمس واول ژانويه دينى تر است و جنبه عبادى بيشترى دارد و به ترتيب زير انجام مى شود:
1. هنگام غروب پنجشنبه ، ياد بود شام آخر عيسى برگزار مى شود؛
2. حدود ظهر جمعه ، مسيحيان خاطره مرگ عيسى بر صليب را گرامى مى دارند؛
3. بين غرب شنبه و صبح يكشنبه ، به مناسب رستاخيز عيسى و بازگشت به زندگىتازه جشن عيد پاك بر پا مى شود.
مهمترين اين يادبودها جشن عيد پاك است كه قبلا در غروب شنبه آغاز مى شد و در شب ادامهمى يافت و خاتمه آن هنگام سپيده دم يكشنبه بود كه به گفتهاناجيل ، زمان برخاستن مسيح از مردگان بوده است .اين در عصر ما مختصر شده و فقط دوتا چهار ساعت طول مى كشد. در اين مراسم ، تازه مسيحيان پيوستن خود به جامعه مسيحيت رااعلام مى كنند و تعميد مى گيرند. اعضاى قديمى نيز ايمان خود را، با تعهد به زندگىمسيحى راستين ، تجديد مى كنند.


2-13- تاييد (يا تثبيت ايمان ) 

نيمه دوم از سلوك و پيشرفت در زندگى مسيحى تاييد ناميده مى شود، كه آيين دوم ازآيينهاى هفتگانه است .در نيمه اول (يعنى تعميد) بر نجات از گناه تاكيد مى شود و طىآن ، خدا با فرد گناهكار آشتى مى كند و وى را به زندگى بر اساس ايمان و اطاعت فرامى خواند. ولى در نيمه دوم (يعنى تاييد) بر جنبه مثبت اداى شهادت به آنچه خدا بهوسيله اى عيسى براى بشريت محقق ساخته است و نيز بر كمك خواستن از روح القدوسبراى انجام اين وظيفه تاكيد مى شود؛ زيرا نجات در بخشيدن گناهان منحصر نيست ،بلكه شامل پيگيرى رسالت عيسى براى تغيير جهان طبق اراده نيز مى شود. تاييد بهانسان براى تحمل و انجام مسووليت در جامعه به گونه اى كه شايسته يك مسيحى حقيقىاست ، نيرو مى بخشد.
تاييد را اسقف يا جانشين او عطا مى كند و اساس آن مسح كردن داوطلب تاييد با روغن است ،همراه اين عبارت : (روح القدوس را بپذير، تا بتوانى به مسيح شهادت دهى .) دركليساهاى مختلف ممكن است اين عبارت اندكى تفاوت لفظى پيدا كند، ولىاصل معنا باقى مى ماند.
اگر كسى كه به كليسا مى پيوند بالغ باشد، تعميد و تاييد را همزمان و به عنوان دونيمه يك آيين مى پذيرد. هرگاه وى در كودكى تعميد يافته باشد، تاييد تا زمان بلوغ، يعنى يك بين 13 تا 16 سالگى ، به تاخير مى افتد. تبرخى كليساهاى پروتستانكودكان را تعميد نمى دهند و مى گويند قبل از تعميد، شخص بايد از روى آگاهى بهپيروى از عيسى متعهد شده باشد.


3-13- ازدواج مسيحى  

مسيحيان ازدواج عبارت را يك امر نمى دانند؛ زيرا ازدواج نشانه محبت خدا به بشريت است .ازدواج عبارت از يكى شدن محبت دو شخص كه با يكديگر براى زندگى مشترك ، همراه باامانت دارى متقابل و همكارى ، متعهد مى شوند و براى توليدمثل و تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاى ايمان و محبت به خدا مى كوشند. از اين رو،مسيحيان ازدواج را همچون رمز و نشانه اى بشرى براى شيوه رفتار خدا با انسان بهشمار مى آورند، همان خداى پاك كه انسانها را دوست دارد، به امور آنان اهتمام مى ورزد وبه وعده هاى خود به آنان پايبند است . مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مى شوند كه يكى شدنمرد و زن را نشانه آشكارى براى محبت خدا به بشر و محبت مسيح با شاگردانش قرار دهند.به همين علت ، مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد درطول زندگى مى شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند.


4-13- دستگذارى ، يا درجات مقدس روحانيت  

با آيين دستگذارى ، انسان خود را وقف خدمت به جامعه مسيحيت و در نتيجه ، وقف خدمت به همهبشريت مى كند. درجات اصلى روحانيت سه است :
1. اسقف : وى نماينده مسيح در قلمرو معينى است كه قلمرو اسقف خوانده مى شود و به نيابتاز او تعليم مى دهد، رهبرى مراسم عبادى را به عهده مى گيرد و خدمت مى كند.
2. كشيش : وى معاون اسقف است و به او در سه وظيفه ياد شده ، در محدوده يك گروه ، كمكمى كند.
3. شماس : وى كلام خدا را تبليغ مى كند و به مساعدت بينوايان ، سالخوردگان ،بيماران و افراد در حال احتضار مى پردازد.
ساير القاب كليسايى ، مانند پاپ ، پاتريك ، سراسقف ،كاردينال ، ارشمندريت ، موسيو و غيره نشان دهنده وظائف معينى است و ربطى به آيينهاىهفتگانه ندارد.


5-13- اعتراف  

مسيحيان در آيين اعتراف از طريق توبه يا آشتى بخشايش الهى را دريافت مى كنند؛ زيراايشان نيز، مانند مسلمانان و يهوديان ، معتقدند كه توبه موجب بخشايش الهى مى شود.
مسيحيان خداوند اين مغفرت را كه همواره در دسترس بشر است ، از طريق كارهاى نجاتبخش عيسى در طول زندگى وى ، براى همگان فراهم كرده است . از آنجا كه گناه تنهابى حرمتى به خدا نيست ، بلكه نتايج و پيامدهايى وضعى نيز در سطح جامعه دارد،مسيحيان نشانه بخشايش ‍ را در سطح جامعه كليسايى دريافت مى كنند.
آيين توبه در طول تاريخ مسيحيت اشكال مختلفى به خود ديده است . در قرون نخستتاريخ كليسا، توبه به صورت علنى انجام مى گرفت . در قرون بعدى ، اعتراففردى به گناه پا گرفت و مرسوم شد.


6-13- تدهين (ماليدن روغن مقدس به بيماران ) 

اگر گناه بيمارى روح است و موجب سست شدن ارتباط انسان با خدا مى شود، بيمارىجسمى نيز مشكلى بشرى است كه حيات زمينى را تهديد مى كند. در هر دوحال ، مسيحيان براى شنيدن پيام رهايى بخش ‍ خدا آماده مى شوند؛ زيرا معتقدند كه خدامسيح را براى عيادت بيماران ، شفا دادن ايشان و آماده كردن آنان در لحظات جان دادنفرستاده است . آيين تدهين بيماران نشان دهنده وجود خدا و محبت اوست و به ياد مى آورد كهخدا انسانهايى را كه به وسيله بيمارى مورد امتحان قرار گرفته اند، فراموش نمى كند.به ديگر سخن ، هدف از اين آيين آن است كه با احساس جانكاه تنهايى و بى كسىبيماران مقابله نمايد، مخصوصا در مواردى كه جسم فرسوده شده و جان اندك اندك از تنمى رود و مرگ فرا مى رسد. مسح كردن بيماران با روغن مقدس مسلم مى سازد كه آنان تنهانيستند، بلكه مسيح با ايشان است و آنان را به سوى خدا رهنمون مى شود. همچنين گروهىاز برادران ايمانى با او هستند و براى او دعا مى كنند.


7-13- عشاى ربانى  

عشاى ربانى در ديد فرد مسيحى ، تنها يكى از آيينهاى هفتگانه نيست ، بلكه اينعمل يكى از مسائل اساسى ايمان و شعائر عبادى مسيحيت است و در عينحال يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شبقبل از مرگ اوست . عيسى در آن عمل ، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود بهشاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.
مسيحيان هنگامى كه در اين مراسم شركت مى كنند، باور دارند كه مسيح با جسم خود نزدآنان حاضر مى شود. همچنين باور دارند همان طور كه عهد خدا با قوم يهود توسط خونقربانيها بر كوه سينا استوار گرديد، به همان ترتيب ، عهد جديدى بين خدا و بشريتبه وسيله خون عيسى مسيح محكم و استوار شد.
هر يك از كليساهاى مسيحى در شعائر و آيينهاى برگزارى عشاى ربانى ابتكاراتى پديدآورده است ؛ ولى دو عنصر اساسى در همه مراسم ثابت است :
1. خواندن دو يا سه مقطع از كتاب مقدس ؛
2. خوردن قربانى مقدس .
هنگام تبرك نان و شراب ، پيشواى مراسم سخنان عيسى در شام آخر را تلاوت مى كند. دركليساهاى كاتوليك و ارتدوكس جز اسقف يا جانشين او يعنى كشيش ، كسى نمى تواندپيشواى مراسم باشد و علاوه بر خواندن كتاب مقدس و خوردن قربانى ،
همخوانى و دعاى توسل و شكر، همراه با موعظه (كه معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده وتطبيق دادن آن با زندگى روزمره مسيحيان دور مى زند) و مصافحه نيز انجام مى شود.بسيارى از پروتستانها عشاى ربانى را بسيار مهم مى شمارند، به طورى كه مىگويند براى اجراى درست و كامل آن مراسم ، بايد كاملا آماده شد و به هميندليل ، آن را تنها در برخى از مناسبتها برگزار مى كنند و بسيارى از ايشان سالى چهاربار يا ماهى يك بار مراسم عشاى ربانى را برپا مى كنند. ارتدوكس مراسم عشاىربانى را در روزهاى يكشنبه و اعياد برگزار مى كنند، ولى كاتوليكا مى گويند عشاىربانى قلب عبادات روزانه است و به همين دليل ، آن مراسم را هر روز برپا مى دارند.


14- علل انتشار مسيحيت  

دو عامل در رشد و گسترش دين مؤ ثر است : يكىتحمل فشار و آزار و ديگرى تبليغ . دين هنگامى مى ميرد كه وانهاده شود.
مسيحيان حدود 300 سال رنج كشيدند، آزار ديدند و شهيدان فراوانى تقديم كردند.شالوده اين دين در همين 300 سال نهاده شد و دعوت اقوام مختلف در اين مدت ، كاميابيهاىرا همراه داشت . افزايش شمار مسيحيان در امپراطورى روم موجب شد كه اين دين در نيمهاول قرن چهارم در آن سرزمين رسميت پيدا كند و بر اثرعامل ديگر يعنى تبليغ ، به بخش ‍ وسيعى از جهان آن روز گسترش يابد.
برخى اديان مانند تبليغ ندارند و افزايش پيروان راكمال نمى شمارند. اديانى مانند اسلام و مسيحيت براى مساءله تبليغ اهميت زيادى قائلند.هياءتهاى تبليغى مسيحيت از روزگار قديم به سراسر جهان رفته و پديدآمدن استعمار وتهاجم فرهنگى ، مسيحيت در مشرق زمين گسترش ‍ يافته است .


15- بروز اختلافات كلامى  

مسيحيت در سراسر امپرطورى روم گسترده شد و متفكران ، براى بيان چگونگى ارتباط بينعيسى و خدا از اصطلاحات فلسفى و مفاهيم رايج آن عصر بهره گرفتند و بدين شيوه ،الهيات مسيحى شكل گرفت .
برخى مسيحيان نخستين تحت تاءثير انديشه هاى غنوصى (ناستيك )، انسان بودن عيسىرا انكار كردند. غنوصيان وى را فرشته اى مى دانستند كه معرفت اسرارآميزى از خدابراى بشر آورده است . همچنين گروهى به نام دوكتيسها (ظاهر گرايان ) مى گفتند عيسىجسم بشرى ندشت و بر صليب نمرد، بلكه وى فقط از نظر ظاهر بهشكل آدمى درآمده بود. كليساهاى مسيحى در قرن دوم ، تعاليم غنوصيان و ظاهر گرايان راباطل و محكوم اعلام كردند و بر حقيقت انسانيت موجود در عيسى اصرار ورزيدند.


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation