بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد دوم, عبداللّه مبلغى آبادانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

پاپ چه صيغه اى است ؟!
پولس كذاب ، اين يهودى مكار و نفوذى و تالى تلو كعب الاحبار يهودى در اسلام ، به دينعيسى درآمد تا فاتحه آن را بخواند و براستى كه فاتحه را خواند. در اسلام نيزبنيانگذار روحانيت كعب الاحبار يهودى است . او نخستين امام جمعه ، مفسر و مورخ و محدث وهمه كاره اسلام خلافت در عصر عثمان بود. ((پولس )) نيز ((پاپ )) را تراشيد و درقلب دين عيسى فرو كرد. همو بود كه در كليساى رسمى روم اين لباس را بر تن كرد و((پاپ )) شد. پس از او اين سمت براى رئيس كليسا تا به امروز باقى مانده است .امروز سنت سيئه پولس در سيره پاپ اعظم واتيكان ، مسندنشين كليساى ((سنت پطرس))، نمودار است .
گفتيم كه در ابتدا ((كليسا)) كارش اداره امور مذهبى ابتدائى بود و در كليساى اوليهكشيش ها و اسقف ها فعال بودند. در هر يك از كليساهاى آسياى صغير در آغاز سه مقام وجودداشت : 1- ديكانها، 2- خادم ها، 3- پريسترها. پس از پيدايش كليساى كاتوليك ، پاپ درراءس آن قرار گرفت و سلسله مراتب جديدى پديدار شد. اين سلسله مراتب عنوان روحانيتمسيح بخود گرفت . در سال 1870 م روحانيون كاتوليك اعلام كردند كه : پاپ مصوناز هر گونه اشتباه و خطا است . سلسله مراتب روحانيت مسيح دركاردينال ها، اسقف ها و كشيش ها خلاصه مى شود. بزرگ كشيشان در هر شهرى رياستمطلقه دارد. اسقف بزرگ را رئيس اساقفه گويند. از ميان رؤ ساى اساقفه ، پنج نفر مقاموالائى دارند.
در ابتدا به هر يك از اساقفه لقب ((پاپ )) مى دادند. اما در زمان گرى گوار هفتم اينلقب به رئيس اساقفه روم اختصاص يافت .(527) پاپ رياست عاليه جهانى كليساىكاتوليك را گرفت . پاپ داراى قدرت الهى است ، يعنى نماينده خداى پدر و خداى پسردر زمين . او نيز ولايت مطلقه بر مؤ منان مسيحى دارد. تاريخ نشان مى دهد كه اين قدرتالهى پاپ در واقع قدرتى است كه امپراطورى روم به پاپ تفويض كرد و با حاكميتروحانى - سياسى پاپ ، قرون وسطى و تفتيش عقايد و استبداد مذهبى ، هزارسال بر اروپا و سراسر جهان مسيحيت سايه افكند. و اگر ((رنسانس )) نبود، اين بليهبزرگ ، بشريت را تهديد به نابودى مى كرد.
قبل از اين كه پاپ مصون از خطا اعلام شود، رسوائى هاى اخلاقى بسيار ببار آورد.روحانيت مسيح دين و دانش را در انحصار دارد. از قرن 13 ميلادى خواندن كتب مقدس بدوناجازه روحانيون ممنوع شد. هر گونه چون و چرائى در انجام تصميمات روحانيون ممنوعاست . اصل تعبد و تحقيق بر عامه مسيحيان حاكم است . چشم گشودن و آزادى فكر و انديشهو تحقيق و... حرام است و مرتكب آن كافر و ملحد اعلام مى شود. عقايد رسمى موردقبول ، فقط عقايد بخشنامه اى كليساى مركزى است .
كشيش شخصيت پاپ و پرستش او از پديده هاى كليساى كاتوليك است . پاپ داراى مقاممافوق بشرى است .
كليساها با معابد هندوان و يونانيان و روميان قدم و جديد فرقى ندارد و معبد تصاوير واشكال گوناگون شده است . آمرزش گناهان و فروش نقدى و قسطى بهشت ، رسالتبزرگ كليساى كاتوليك است .
سيادت سياسى پاپ بر جهان ، قرنها ادامه داشت . درسال 1205 ميلادى بين پاپ سوم و پادشاه وقت انگلستان اختلاف افتاد و شاه به دستگاهروحانيت حملات شديدى كرد. پاپ او را تكفير نمود. پادشاه ترسيد و نوشت : ((ما راسروش غيبى اين گونه خبر داد كه كشور انگلستان و ايرلند را به عيسى و حواريون وپاپ و جانشينان كاتوليك او داده ايم . ملت بداند كه از اين به بعد حكومت بر اين كشوررا از طرف پاپ و مقام روحانيت به عنوان نايب السلطنة ، در دست خواهيم داشت .
نظر ما بر اين تعلق گرفت كه روحانيت هرسال در دو نوبت و هر بار هزار ليره انگليسى از ما دريافت دارند. و اگر ما و يكى ازاعقاب ما با مدلول اين قرار داد مخالفت كنيم ، از حق سلطنت بر اين كشور براى هميشهمحروم خواهيم بود)).(528)
در سال 1705 ميلادى هانرى چهارم امپراطور آلمان به علت بى اعتنايى به فرمان پاپهفتم تكفير شد و از مقام خود خلع گرديد. اعلاميه پاپ عليه او چنين است :
((من به نام خداى متعال : اب + ابن + روح القدس پادشاهى را كه احترام كليسا را نگاهندارد، از حكومت بر آسمان ايتاليا ممنوع مى دارم )).
كار به جائى رسيد كه هانرى چهارم لباس توبه پوشيد و به حضور پاپ آمد. ولىپاپ سه روز بها و اجازه ورود نداد. پس از سه روز توبه او راقبول كرد.
فيليپ اول در سال 1094 ميلادى به وسيله پاپ اوربن دوم تكفير شد.
در سال 1140 ميلادى ، لوئى هفتم توسط پاپاينوسال دوم تكفير شد.
در طى دوره قرون وسطى و حاكميت استبداد مذهبى كار پاپ مذهبى كار پاپ و روحانيت مسيحو تكفير و تحريم بود و چه قصابى ها كه نكردند و ميليونها انسان آزادى خواه و حق جو ودانشمند را اعدام و شكنجه كه نكردند.
پاپ و روحانيت پس از اقتدار سياسى جان ملت ها را به لب رساندند. آنان دستگاهگسترده تفتيش عقايد و افكار داير كردند و كليه مخالفان فكرى عقيدتى خود را بافتواى دين به نام خدا و مذهب اعدام و سر به نيست كردند. نويسنده كتاب ((علم و دين ))مى گويد: در اين دوره سياه ((پنج ميليون )) نفر به جرم فكر كردن و سرپيچى ازفرمان پاپ به دار زده شدند، گروه بسيارى را در سياه چالهاى تاريك و مربوط رومو... زندانى كردند، از سال 1481 تا 1499 ميلادى يعنى در طى 18سال به دستور دادگاه تفتيش ‍ عقايد، 10220 نفر را زنده سوختند، 6860 نفر شقهكردند و 97023 نفر را در زير شكنجه كشتند.(529)
رهبانيت دين عيسى
در اديان و مذاهب هند و چين و ژاپن مشخصا به رهبانيت و رياضت جوهرى آنها اشاره شد. جانناس معتقد است كه رهبانيت از مصر سرچشمه گرفته است و در مسيحيت راه يافته است ومنشاء رهبانيت را در برخى كلمات پولس معروف جسته است . او مى گويد: چون آئين مسيحيتدين رسمى امپراطورى روم گرديد، طولى نكشيد كه روش واصول رهبانيت در آن مذاهب راه يافت و بسرعت گسترش پيدا كرد. در ابتدا برخى از افرادكه به گفته هاى پولس ايمان داشتند، سخنان او را كه مى گفت :
پيروان عيسى از زن و مرد شايسته است كه مجرد زندگى كنند و ازدواج ننمايند و قطععلاقه از اجتماع ننمايند و... باور كردند. او خود اين روش را اختيار كرد. پس از اوآنطونيوس قديس از مردم مصر رياضت را پيشه كرده ، عاقبت سر به بيابان نهاد وعزلت گرديد و او در دير به نماز و روزه پرداخت ... پس از اندك زمانى شهرت افتادكه تنهائى و عزلت موجب ديوانگى است . از اين رو در جامعه مسيحيان قبطى مصر روشعزلت دستجمعى و زندگانى مشترك راهبان به ظهور رسيد و موجب بناى ديرهايى درجنوب كشور مصر گرديد كه در آنجا گروهى از مرتاضان تاركان دنيا تحت رياستبزرگان راهبان زندگانى منظمى كه اوقات را عادلانه بين رياضت و عبادت كار و مراقبتتقسيم كرده بود، پيش گرفتند.
اين اسلوب دستجمعى از مصر به خارج سرايت كرده ، و در تمام شام و آسياى صغير نيزرواج يافت ... اين سبك رهبانيت دوامى نياورد، ولى زندگى در ديرهامعمول شد، پيشوايى به نام ((بازيل )) كه اسقف شهر ((قيصاريه )) بود، آنها رامورد عنايت قرار داد و براى آنها رسوم و قواعدى وضع كرد كه هنوز نزد مسيحيانارتودكس معمول است .
به اين ترتيب ديرها تحت نفوذ و قدرت اسقفان نواحى درآمدند و همان رسوم راهبان ممالكغربى را پيش گرفتند، بعلاوه شرب خمر و قرائت كتب غير دينى را حرام دانسته و اوقاتخود را صرف خدمات اجتماعى و دستگيرى از فقرا مى كردند.... يكى از برجستگانى كهزندگى تاركان دنيا را اختيار كرد، پاپ گريگورى ملقب به ((كبير)) است . او اولينراهبى است كه به مقام پاپى برگزيده شد.
... وى بالفطره داراى ذوق حسن اداره بود و امور واموال عظيم و املاك وسيع پاپ را تحت انتظام آورد و در ملك ايتاليا مانند پادشاهى مقتدرفرمانروائى كرد و دامنه نفوذ پاپ را تا انگلستان وسعت داد و اهالى آنجا را در ربقه دينمسيح درآورد و در فرانسه و اسپانيا نيز قدرتى بسيار نصيب او شد.
قاعده توبه و ايمان به عالم برزخ كه هر دواصول دين مسيح است ، از تحقيقات و افاضات او است ...(530)
عرفان مسيحى را ((مذهب ترسائى )) يا ((رهبانيت )) ناميده اند. ((راهب )) به عربىكه به فارسى ((ترسا)) مى باشد، از ((ترسيدن )) يعنى ((ترسنده از خداوند))مى باشد. نخستين صومعه رهبانيت در اروپا در آخر قرن چهارم ميلادى پيدا شد. صومعهديگرى در ((مارسى )) احداث گرديد. محل زندگى راهبان دراوائل بسيار كوچك و محقر و تاريك بود.
يك راهب مصرى در اطاق كوچكى كه به سختى در آن جا مى شد، روزها مى ماند و روزه مىگرفت . خوراك او از شيره درختان و گياهان و چند دانه انجير بود. بيشتر اوقات در نمازو روزه بود. براى خسته كردن جسم ، روزها بيل مى زد وزنبيل مى بافت . هر سال يك بار در روز عيد فصح سر و صورتش را اصلاح مى كرد.روى خاك و حصير مى خوابيد.(531)
رهبانيت مسيح در قرون وسطى توسعه يافت و زير نظر كليسا كم كم گسترش ‍ پيداكرد. و مومنان مسيحى املاك بسيارى وقف صومع ها كردند.(532)
گسترش مسيحيت در جهان
تلاش براى گسترش دين عيسى از همان آغاز توسط حواريون شروع شد. اين فعاليتاوليه در محدوده شهرهاى فلسطين بود. سرانجام به خارج از فلسطين نيز راه يافت . ازفلسطين به سوريه و روم و يونان و مصر و آسياى صغير گسترش يافت .عوامل اين رونق و گسترش پطرس و پولس و يوحنا و بارنابا و مرقس و... بودند.
پولس فعاليت و نقش بيشترى داشت كه در صفحات گذشته به آنها اشاره شد. لوقا ومرقس نيز در مصر فعال بودند. در اواخر قرن دوم ميلادى مهم ترين جمعيت هاى مسيحىعبارت بودند از جمعيت انطاكيه در سوريه ، كرنت در يونان ، ليون در فرانسه ،كارتاژ در آفريقا و اسكندريه در مصر؛ ولى مركز مهم دين عيسى در روم بود.
دين عيسى از قرن اول به بعد در ميان بت پرستان رواج يافت .
در قرن هشتم ميلادى مردم آلمان دين عيسى را پذيرفتند. سپس در دانمارك و نروژ و سوئدرواج يافت .
در اواخر قرن دهم اسلاوها تحت پوشش كليساى روم قرار گرفتند.
كليساى ارتودوكس شرق در سال 1054 م رسميت يافت . پس از انقراض ‍ امپراطورى روم ،كليساى ارتودوكس به مسكو منتقل شد. نفوذ استعمار در آفريقا با دين عيسى همراه بود.ستيز اسلام با مسيحيت از همين قاره آغاز شد. با كشف آمريكا بهدليل مهاجرين اروپائى دين مسيحيت در آنجا رواج يافت .
در آمريكا كليساى كاتوليك و ارتودوكس تاءسيس شد.(533)
مسيحيت در ايران
تاريخچه نفوذ مسيحيت در ايران
محققان بر اين عقيده اند كه نفوذ مسيحيت در ايران ، با جنگهاى ايران و روم آغاز شد. وجوداسيران جنگى به اشاعه دين عيسى در ايران انجاميد. مهاجرت نيز نقش داشت . در قرنچهارم ميلادى اسقف سلوكيه كوشش ‍ نمود تا فرقه هاى مسيحى را زير رياست روحانى خوددرآورد. اين نيت و اقدام كار را به اختلاف كشاند. شهرهاى بسيارى از ايران داراى اسقفبود؛ ارمنستان ، كردستان ، ناكركوت ، گنديشاپور، شوش ، رامهرمز، اردشير و... يكشاهد تاريخى مى گويد: رؤ ساى مذهب عيسوى در قرن چهارم ميلادى به اوامر الهى كم تربها مى دهند. آنان جاه طلبى دارند، غرور و حسد و خودپرستى آنان را فرا گرفته و بهخريد و فروش اشياء مقدسه پرداخته اند. تا وقتى امپراطورى روم شرقى دين رسمىنداشت ، عيسويان ايرانى در كمال آسايش و آرامش زندگى مى كردند، ولى پس از آن كهدولت روم دين عيسى را پذيرفت ، اوضاع عوض شد؛ ايرانى هاى عيسوى مجذوب دولتروم شدند و براى خود گرفتارى درست كردند. شاپور دوم به شاهزادگان كشور نامهاى نوشت كه عيسويان را تحت تعقيب قرار دهند و از آنان ماليات و خراج سنگين بگيرند،زيرا آنان به دشمن شاپور يعنى قيصر روم كه درحال جنگ با ايران بود، پيوسته و تمايل نشان داده بودند. تعقيب عيسويان به دستورشاپور دوم از سال 339 ميلادى تا زمان مرگ او ادامه داشت . بويژه در سرحدات غربى ومجاور دولت روم ، گروه بسيارى از عيسويان كشته و تبعيد شدند.(534)
پس از انعقاد صلح بين ايران و روم ، شاه (يزدگرد) فرمان داد تا كليساهاى ويران شدهرا بسازند.
امپراطور روم هيئتى مركب از چند نفر به رياست ماروثا اسقف مسيحى به دربار ايرانفرستاد. يزدگرد به روحانيون مسيحى اجازه فعاليت در سراسر كشور داد. ماروثايزدگرد را راضى ساخت كه در سلوكيه يك مجمع دينىتشكيل دهند تا به امور عيسويان ايران رسيدگى شود. اين مجمع درسال 410 ميلادى به رياست اسحاق اسقف سلوكيه منعقد شد. در هنگام افتتاح به شاهايران دعا شد. مسيحيان در ايران از اين آزادى سوء استفاده كردند، در اواخر سلطنت يزدگردبا اقدام عليه امنيت كشور مردم ايران را رنجاندند. آنان گستاخ شده و در شهر اردشير يكآتشكده را ويران كردند و به دين رسمى ايران زرتشت اهانت كردند.(535) نفوذ مسيحيتدر ايران بسيار زياد بود. برخى سلاطين ساسانى به اين آئينتمايل نشان دادند و بسيارى از خاندانهاى ايرانى به عيسويت گرويدند. اگر اسلام بهايران نيامده بود، دين عيسى ايران را نيز تسخير مى كرد.(536)
نهضت هاى سياسى - دينى ايران عهد ساسانى از جمله ((مانى )) به تعاليم عيسوياننزديكى و گرايش داشت .
گويا عيسويان توانسته بودند خسرو پرويز شاه ساسانى را تحت تاءثير قرار دهند.اين تاءثير توسط ((ماريا)) شاهزاده رومى كه با وى ازدواج كرده بود،اعمال مى شد.(537)
آزادى عمل عيسويان در اين دوره از تاريخ ساسانيان پيدايش فرقه هاى مختلف مسيحى درايران را باعث شد.
فرقه ((يعقوبيه )) يكى از اين فرقه هاست . ((شيرين )) يكى از زنان خسرو پرويزاز اين فرقه بود. شيرين كوشيد تا شاه را راضى كند كه ((گرگوار)) معلم مدرسهنصرانى سلوكيه را به عنوان مقام رسمى مسيحيت در ايران به رسميت شناسد.
شاه نيز چنين كرد. فرقه ((نسطورى )) نيز كوشيد تا ((مهران گشسب )) را طرفدارخود كند و چنين كرد، سپس او را تعميد داده و به نام ((گيورگيس )) ناميدند.
او بعدها از مسيحيان مؤ من و مرتاض شد و املاك وسيع خود را در اختيار مسيحيان ايران قرارداد.
گويا بستگان ((مهران گشسب )) نيز نصرانى شدند، از جمله خواهر او كه به عقايد خوداعتراف كرد.(538)
منابع تاريخى نشان مى دهند كه گويا مسيحيت در حدود نيمه دوم قرناول ميلادى در دوره پادشاهى ((بلاش اول )) بوسيله مبلغان مسيحى ، وارد ((ايران ))شد.
تبليغ مسيحيت در ايران و سوريه و عراق همزمان بوده است . برخى محققان گويند كهبيست سال پس از عروج ((عيسى )) به آسمان يكى از شاگردان ((مسيح )) به همراه((مريم )) به عنوان نخستين مبلغ مسيحى به كشور پارتها و هند آمده است . پس مسيحيت درايران همزمان با ظهور مسيح بوده است .(539)
و نيز گفته اند كه دو نفر از رسولان : شمعون و يهودا براى بشارت و تبليغ عيسى بهايران رفتند و موبدان زرتشتى ايشان را كشتند. و گفته اند كه اين دو براى بشارت بههندوستان هم رفته اند.
و نيز گفته اند: در اواخر قرن اول ميلادى دين عيسى در بين النهرين گسترش ‍ يافته است. و بنا به قولى در سال 104 ميلادى مبلغى مسيحى كه ابتدا زرتشتى بوده ، به عنواناسقف آرابل معين شده بود. اين شهر كم كم مركز مسيحيت و كليساى شرق وشمال و جنوب دجله شد.
در سال 225 ميلادى در حدود دو ناحيه اسقفى در بين النهرين و ايران وجود داشته كه يكىدر نزديكى درياى خزر بوده است .(540)
و همان گونه كه گفته شد، از سال 399 تا 420 ميلادى مسيحيان در ايرانفعال بودند. در سال 410 ميلادى نزديك بهچهل ناحيه اسقفى در ايران وجود داشت . در سال 424 ميلادى شمار نواحى اسقف نشين به66 مركز رسيد. در آن ايام در شهرهاى : رى ، اصفهان ، سيستان ، نيشابور، مرو، هراتو... در هر يك از آنها يك اسقف سكونت داشته است .
از سال : 429 تا 439 م فعاليت مسيحيان محدود و احيانا ممنوع شد؛ زيرا بين ايران و رومجنگ درگرفت و مسيحيان ايران كه تابع كليساى مركزى روم بودند واز امپراطور رومحمايت مى كردند، تحت فشار قرار گرفتند. پس از انعقاد صلح بين ايران و روم ، دولتروم يكى از مواد صلحنامه را آزادى عمل مسيحيان ايران قرار داد. اما روحانيون زرتشتى مانعاين فعاليت شدند. مسيحيان ايران چاره را در اين ديدند كه تابعيت خود را از كليساى رومپس بگيرند و در ايران مستقل باشند و كليساى مستقلى داشته باشند. آنان نيز مانندفرقه نسطورى داراى استقلال شدند و از درگيرى هاى سياسى - نظامى بين ايران و روممصون ماندند. در حال حاضر اكثر مسيحيان ايران از فرقه نسطورى و در واقع نسطورىمذهب مى باشند.(541)
فرقه نسطورى ؟
اين فرقه مسيحى عقايد خاصى دارند: براى عيسى عليه السلام دو جنبهقائل اند: جنبه انسانى و جنبه الهى كه جنبه بشرى او قوى تر است . مسيحيان نسطورى ازقسطنطنيه توسط اسقف كليساى آن شهر تبعيد شدند و در قرن پنجم ميلاد به ايران پناهآوردند و به طور مستقل از كليساى روم شرقى به تبليغ دين عيسى پرداختند. علت تبعيدآنان ، همان عقايدشان بود كه به دو بعدى بودن عيسىقائل اند اين عقايد از آن اسقفى بود كه در ميان پيروان خود چنين باورى پديد آورد، لذااسقف و پيروان او تبعيد شدند و به مسيحيان نسطورى معروف گرديدند و به سوى بينالنهرين و غرب ايران هجرت كردند.(542)
در سال 457 ميلادى به موجب تصويب نامه اُفُزْ، مسيحيان مخالف مذهب نسطورى اقداماتخصمانه اى عليه نسطوريان در شهر اورفا كه مركز مذهبى نسطوريان بود،بعمل آوردند. به همين خاطر گروهى از آنان به ايران روى آوردند.(543)
اين جدائى و اعلام استقلال باعث عبرت مسيحيان ايران گرديد و آنان نيز از كليساى رومجدا شدند و اعلام استقلال كردند. به دليل سياسى بودن جدائى نسطوريان از كليساىروم ، دولت وقت ايران به آنان آزادى عمل داد. و چون عقايد اين فرقه از تثليث فاصلهداشت ، به مذاق ايرانيان سازگار آمد و چون فلسفه شرقى داشت ، در ايران پيروانىپيدا كرد و بيشتر مسيحيان ايران به مذهب نسطورى پيوستند و در شهرهاى ايران پراكندهشدند.
مركز اصلى اين فرقه شهر نصيبين در بين النهرين بود و مبلغان آنان به ايران سفر مىكردند.
در اواخر دوره ساسانى بيشتر مسيحيان ايران را فرقه نسطورىتشكيل مى دادند. در پايان عصر ساسانى و آغاز دوره اسلامى ، گروهى از مسيحيان ايراندر مشاغل مختلف علمى - فلسفى و پزشكى كشورفعال بودند. در دوره ساسانى اين فرقه جزء اقليت هاى مذهبى به رسميت شناخته شدهبود.(544)
ارمنييان ايران
طبق آمار موجود، مسيحيان ايران را جمعيت ارامنهتشكيل مى دهند. در حال حاضر بر اساس آخرين آمار سالهاى گذشته در حدود سيصد هزارنفر عيسوى در ايران زندگى مى كرده و مى كنند. در حدود 35 هزار نفر كاتوليك و 36هزار نفر پروتست و بقيه از ديگر فرقه هاى مسيحى مى باشند. دو سوم عيسويان ايراناز نژاد ارمنى و يك سوم ديگر كلدانى و آسورى مى باشند. دو سوم عيسويان ايران ازنژاد ارمنى و يك سوم ديگر كلدانى و آسورى مى باشند. دو سوم عيسويان ايران از نژادارمنى و يك سوم ديگر كلدانى و آسورى مى باشند. سابقه قوم ارمن به دوران باستان وعصر هجوم اقوام مختلف به ايران قديم مى رسد. در حدود سى قرن پيش ارمنى ها در دامنهكوه آرارات و سرزمينهاى شمال و شمال غربى آذربايجان مقيم بوده اند. سرزمين اين قومارمنستان ناميده شده كه همچنان به قوت و اعتبار تاريخى خود باقى است ، هر چند كه بهلحاظ جغرافيائى تغييراتى يافته است .(545)
كلمه ((ارمن )) از واژه عبرى ((ارم )) گرفته شده است . ((ارمنستان ))، ((ارمن ))،((ارمنيه )) و ((ارمينه )) نام ولايت مذكور است . ((ارمنيان )) هند و اروپائى و به عقيدهبرخى از نژاد آريا هستند. اين قوم از راه ((بوسفر)) در تركيه از اروپا به آسياىصغير وارد شدند و در ((فريكيه )) متمركز شدند. مدتى در آسياى صغير زيسته ، بعدبا ((هيت ))ها آميزش نمودند و در حدود ششصدسال قبل از ميلاد در آرارات مستقر شدند.(546) اين قوم به تدريج پراكنده شدند و هردسته اى به طرفى رهسپار شدند. گروهى از نژاد آريا به ايران رو نهاده ، در اينسرزمين متوطن شدند.(547)
((موسى خورن )) مورخ ((ارمنى )) متوفاى 487 ميلادى مى گويد: آريانهاى ايران بهنام ((ارامنه )) معروف اند؛ چون در دامنه هاى ((ارمنستان )) يا ((ارندوستان ))، زندگىمى كرده اند و به نام ((ارامنه )) شهرت يافته اند. اين نژاد كه ما امروز آن را ((ارامنه)) مى ناميم ، خود آنان نام ملى خود را ((آرين )) مى گويند و كشور خود را((آرمينا)) مىنامند.(548)
آسوريان ايران
قوم آسوريك يك قوم سامى است كه نخست دربابل فرمانفرمائى مطلق و گسترده اى داشت . آنان ابتدا در حاشيه دجله و فرات مىزيستند. نينوا پاى تخت آسور بوده است . قرائن و شواهد تاريخى حكايت از خشونت وغارتگرى اين قوم دارد. آسور خداى اين قوم نام داشت و لذا آنان را به همين نام مى خوانند.امپراطورى آسور در قرن هفتم و هشتم قبل از ميلاد بخش وسيعى از آسيا و اروپا راشامل مى شد. مادها به اين اقتدار هولناك پايان دادند. آسورى ها نيز چون ارمنى ها و ديگرمردم ايران باستان به آئين مسيح گرويدند. با سابقه ترين ميسحيان ايران امروز همينآسوريها هستند. آنها از همه گروههاى مسيحى ايران كليساى بيشترى دارند.(549)
كلدانيهاى ايران
((كلده )) در لغت به معناى ((زمين سخت )) است و نام منطقه اى است كه سى قرنقبل از ميلاد به دو ناحيه ((سومر)) و ((آكد)) تقسيم مى شد. مردم اين نواحى را((كلدانى )) گويند. كلدانى ها از نژاد سامى اند آنان شهربابل را تجديد بنا كردند. ((بخت نصر)) يا ((نبوكدنسر)) مشهورترين كلدانى است .در سال 538 ق .م . ايرانيان كشور كلدانى ها را مورد هجوم قرار دادند و تصرف كردند.
كلدانى ها ستاره پرست بودند. زبان كلدانى ها به سريانى نزديك است . مسيحيانكلدانى از كليساى روم شرقى جدا شدند و در قرن چهارم ميلادى كليساى مستقلى راتشكيل دادند. آنان اندكى بعد به تعاليم نسطوريها توجه كردند. در قرن 16 ميلادىتجزيه شدند و دو كليساى مستقل تشكيل دادند: كليساى كاتوليك كه در حدود هشتاد هزارنفر پيرو دارد و كليساى كلدانى كه امروز به آسورى معروف است و آن نيز حدود هشتادهزار پيرو دارد. كلدانيها در تهران و ديگر شهرهاى ايران هفت باب كليسا دارند. دو كليسادر تهران است . كلدانيها داراى زبان خاصى هستند.(550)
تاريخ مسيحيت در ايران از فراز و نشيب هاى بسيارى برخوردار است . سرنوشت اديانعموما در ايران تابع شرايط سياسى حاكم بر اين سرزمين بوده و مى باشد. دين عيسىدر ايران هر از چند گاهى مورد مهر و بى مهرى قرار گرفته است . در صفحات گذشتهبه سابقه و زمان حضور دين عيسى در ايران اشاره شد. در ادوار اسلامى و حكومت هاىتازى و ترك و تاتار و... مسيحيت ظهور و افول هائى داشته است .
آنچه در ادوار گذشته براى كليه اديان و مذاهب ، از جمله دين عيسى مساءله ساز بود،دوران صفويه است : سياست مذهبى صفويه متغير و گوناگون بود. صفويان كه مذهب راوسيله سياست و قدرت ساخته بودندن نمى توانستند عقايد مذهبى راتحمل كنند. صرف نظر از منابع مسيحى دوره صفوى ، اسناد و مدارك اسلامى و بى طرفنشان مى دهد كه مسيحيان ايران تحت فشار و اذيت و آزار بسيار بوده اند.اموال و نواميس مسيحيان ايران هرگز از تعرض سلاطين صفوى مصون نبوده است . تاريخنشان مى دهد كه سلاطين صفوى مخصوصا شاه عباساول و شاه صفى و... كه در فساد و زن بارگى بى نظير بوده اند، دختران و زنان ارمنىرا به زور به حرمسراها برده ، مورد تجاوز قرار مى دادند.
سياست منافقانه و مزورانه مذهبى سلاطين صفويه در رابطه با فرقه او اقليت هاى مذهبىبر اين قرار داشت كه آنان با رعاياى مسيحى و كليمى و... مانند رعاياى مسلمان برخوردمى كردند و در جور و ستم و زورگوئى و غارتگرى و گرفتن مالياتهاى سنگين يكسانعمل مى كردند. اما با دولت هاى مسيحى غرب روابط سياسى - استعمارى شگفتى داشتهاند. سلاطين صفويه براى تحريف اسلام و تشيع خرافات و شعائر مسيحيان كاتوليكاروپاى غربى را در عقايد شيعى جاسازى كردند. وزير مذهبى شاه عباساول در سفر ويژه به اروپا بسيارى از مراسم كاتوليك ها را با خود به ايران آورد. ازجمله داستان پيراهن خون آلود امام حسين عليه السلام است كه به پيروى از پيراهن خونآلود عيسى ، در اصفهان به نمايش گذاشتند. سلاطين صفوى ، اين اقدام را كه دقيقا بهتوصيه مشاوران مسيحى اروپائى شان بود، براى تحريك احساسات در مواقعكشورگشائى و غارت اجتماعى ، به كار مى گرفتند. آنان براى همين منظور و لوث كردنعقايد متعالى تشيع و اسلام ، به پيروى از پدران كاتوليك كليسا دو اسب زين كرده رادر اصطبل ويژه اى داشتند و به مردم عوام و حتى علماء مذهبى وانمود كردند كه حكومت مازمينه ساز ظهور امام زمان عليه السلام است و لذا اين اسبها آماده است كه آقا در اصفهانظهور خواهند فرمود و پس از ظهور سوار آنها مى شوند!! اين بازى با عقايد پاك واصيل تشيع و تحريك عوام براى سوء استفاده بوده است . جنايات شاه عباساول در حمله به گرجستان و بى خانمان كردن هزاران هزار مسيحى و غيره نمونه اى از ايندوره تاريك سرنوشت عموم عقايد و مذاهب و اديان و صاحبان اين عقايد است . وجود هزارانكنيز و غلام اخنه مسيحى و ديگر اقليت ها در حرمسراهاى سلاطين ريز و درشت صفوى وعوامل درجه يك تا پنجم ايشان مبين رفتار و سياست اين سلسله با مسيحيان است . نابودىصدها هزار ارمنى گرجى در زمستان 1024 ق كه به خاطر كوچ اجبارى و اسارت آنانتوسط شاه عباس اتفاق افتاد، هرگز از حافظه تاريخ محو نخواهد شد. گرفتنمالياتهاى كمرشكن به نام جزيه از رعاياى گرسنه و بدبخت مسيحى ايرانى از سياستهاى مذهبى اين سلسله ستمكار بشمار مى رود.(551)
انشعاب در مسيحيت
فرقه ها
پس از صدور فرمان امپراطور روم قسطنطين مبنى بر رسميت و آزادى تبليغ دين عيسى درسال 313، دين عيسى ، آئين رسمى روم گرديد. در اين زمان بود كه اختلافات كلامى درميان بزرگان مسيحى پيدا شد. يكى از علماء ((آريوس )) بود. او مى گفت : خداوند ازآفرينش كاملا جدا است ، بنابراين ممكن نيست مسيح را كه به زمين آمده و مانند انسان متولدشده ، با خدائى كه نمى شود او را شناخت يكى بدانيم . فاصله بين انسان و آفريدگار،بين عيسى پسر خدا و خدا نيز وجود دارد. پدر، پسر را توليد نمود، يعنى پيش ‍ از اين هرچيز، پسر از پدر از نيستى به هستى آمد. در اين صورت پسر كه عيسى باشد، مخلوقاست و از ذات خود پدر نيست . و به تمام معنا وى را خدا نتوان خواند.
مسيحيان مخالف ((آريوس )) در پاسخ گفتند: اگر پدر اين جور از انسان جدا است ، پسچطور ممكن است انسان را دوست بدارد؟ و اگر مسيح نيز از آفريدگار جدا است ، پسچگونه مى تواند بين پدر و انسان واسطه باشد؟ و چون او خداى واحد حقيقى نيست ،چگونه ممكن است آن عبادتى را كه فقط شايسته درگاه او است ، به وى نمود؟
آريوس بر اثر اين سخنان كه عنوان كفرآميز بخود گرفته بود، از كليسا رانده شد. دراين رابطه بود كه ((شوراى نيقه )) را امپراطور روم جهت رفع اختلاف اسقفان و كشيشانتشكيل داد. در اين شورا نمايندگانى از سوى كليه مراكز مسيحى شركت كردند. اين شورادر شهر ((نيقه )) در نزديكى ((قسطنطنيه ))تشكيل شد و نزديك به 300 نفر اسقف از سراسر امپراطورى روم و... در اين شورا گردهم آمدند. يك اسقف از ايران بنام ((يوهانس )) در اين شورا حضور داشت . اين انجمن در ماهژوئن سال 325 ميلادى منعقد گرديد و به ((شوراى نيقه )) معروف شد. اين شورى درپايان كار قطعنامه اى به اين قرار صادر كرد:
((ما ايمان داريم به خداى واحد، پدر قادر مطلق ، خالق همه چيزهاى مرئى و نامرئى ، وبه خداوند واحد؛ عيسى مسيح پسر خدا، متولد از پدر، فرزند يگانه او كه از ذات پدراست . خدا از خدا، نور از نور، خداى حقيقى از خداى حقيقى ، كه مولد است نه مخلوق ، از يكذات با پدر به وسيله او همه چيز وجود يافت ، آنچه در آسمان است و آنچه در زمين است ، واو به خاطر ما آدميان و براى نجات ما نزول كرد و مجسم شد و انسان گرديد و رنج كشيد،و روز سوم از مردگان برخاست و به آسمان بالا رفت و خواهد آمد تا زندگان و مردگانرا داورى كند، و ايمان داريم به روح القدس و كليساى جامع رسولان و لعنت باد بركسانى كه مى گويند: زمانى بود كه او وجود نداشت ، و يا آنكه پيش از آنكه بيايدنبود، و يا آنكه از نيستى بوجود آمد و لعنت بر كسانى كه اقرار مى كنند وى از ذات ياجنس ديگرى است و يا آنكه پسر خدا مخلوق ياقابل تغيير و تبديل است )).(552)
گويا در رابطه با رسميت عقايد مسيحى قبل از اين تصويب نامه ، درسال 185 ميلادى ، اسقف ايرينوس كتابى به نام ((رد فرقه هاى مبتدعه )) نوشت ، و آنكتاب شهرت فراوانى پيدا كرد. او در اين كتاب نوشته بود:
((ايمان صحيح و عقيده درست دين مسيحى آن است كه مستند به كلام رسولان باشد، چرا كهآنان معرفت كامل داشته اند و هر چه كه موافق تعاليم ايشان نباشد،قابل قبول نخواهد بود.))
اين بيان مورد استقبال كليساهاى رسل عيسوى و اساقفه قرارگرفت . متنكامل و قديمى اين ((شهادت نامه )) چنين است :
((من ايمان دارم به خداى پدر قادر متعال و به عيسى پسر يگانه او، خداوند ما كه از روحالقدس و مريم عذرا متولد گرديده و در زمان پيلاطس ‍ به دار آويخته شد و مدفون گشتولى روز سوم از ميان اموات قيام كرد و به آسمان صعود فرمود و اكنون در پيش پدرنشسته است . و از آنجا بار ديگر خواهد آمد كه در زندگان و مردگان به عدالت حكمفرمايد و من ايمان دارم به روح القدس و كليساى مقدس و به غفران ذنوب و رستاخيز جسدمادى بعد از مرگ )).(553)
((شهادت نامه ))اى ديگر در سال 451 ميلادى در شهر كالدون در آسياى صغير نوشتهشده است :
((ما اقرار مى كنيم كه پسر يگانه خدا، عيسى مسيح در آن واحدكامل در الوهيت و كامل در بشريت است . هم به حقيقت خدا است و هم به حقيقت انسان است .
و داراى عقل و روح و جسد مى باشد. از يك طرف با پدر در الوهيت از يك عنصر و يك گهراست و از طرف ديگر با مادر در بشريت شريك مى باشد. و از هر جهت مانند ما است . ولىداراى عصمت صرف و فرزند يگانه مولود الهى است .قبل از زمان وجود داشته است . و در آخر زمان او را مريم عذرا كه به خدا حامله بود، زائيده واو است مسيح يگانه پسر خداوند ما)).(554)
پيروان اين عقيده به منوفيزيت شهرت دارند و كليساى قبطى مصر و حبشه و فرقهيعقوبيه شام و ارمنستان همه از پيروان اين عقيده اند. اختلافاتى بين اين شهادتنامه هابه چشم مى خورد.
در سال 532 ميلادى هانرى چهارم قانون ناپسندى از پارلمان گذرانيد كه به قانونخون آلود معروف شد. به موجب اين قانون ، انتقال جسم عيسى بوسيله عشاء ربانى ازاصول ايمانى كليسا شناخته شد. براى منكرين اين قانون ، مجازاتهاى سختى ازقبيل قتل و زنده سوختن و مصادره اموال مقرر شد و نيز ازدواج كشيشان ممنوعگرديد.(555)
در شوراى مذكور تصويب شد كه : الوهيت سه اقنون پدر + پسر + روح القدس مساوىاست . در اين تصويب نامه ، الوهيت روح القدس روشن نگرديد و لذا مشاجراتىبدنبال داشت . از تصميمات ديگر اين شورا اين بود كه : اسقف شهر قسطنطنيه از همهاسقفهاى شرق بالاتر و برتر باشد و در رديف پاپ اعظم روم قرار گيرد. دوم اين كهروح القدس جزء سوم اقنوم و در صف دو اقنوم ديگر باشد. اين موضوع بدون مخالفتتصويب شد.(556)
در اين رابطه جان ناس مى گويد:
كليساهاى مغرب در اين قرن ، اصلى و فرمولى در ماهيت ذات عيسى اختيار كردند و گفتنددر وجود عيسى دو حالت در آن واحد مشاهده مى شود كه هر دو بدون اين كه معارض يكديگرشوند، در شخص واحد متحد شده و به ظهور رسيده اند، به عبارت ديگر شخص عيسىمركب از دو عنصر است :
يكى عنصر الوهيت و خالقيت ، دوم : عنصر انسانيت و مخلوقيت . افكار مردم مغرب زمين به اينقاعده ساده متقاعد گشته و ديگر پيرامون مباحثه و مناظره نگشتند.
چا ما جريان امر در كليساهاى مشرق زمين چنين نبود. متكلمين نصارى با افكار عميق شرقىخود با يكديگر تباين روانى و جوهرى پيدا كرده و ما بين كليساى اسكندريه با كليساىانطاكيه اين اختلاف به حد كمال رسيد و همچنان باقى ماند تا وقتى كه با طلوع دولتاسلام به شمشير غازيان عرب ، هر دو فرقه مغلوب و منكوب گشتند.
روحانيون انطاكيه گفتند كه عيسى به كليت خود پيكرى است انسانى كه به وجود الوهيتدرآمده است و عيساى تاريخ كاملا به طبيعت فردى از افراد بشر است كه مانند ساير آدميانداراى عقل و قوه اختيار مى باشد و كلمه الهى در پيكر او جاى گزيد، همان طور كه آن كلمهدر هر معبدى جاى دارد و با آن پيكر وحدت كاملحاصل كرد؛ بطورى كه كلمه و عيسى دو منشاء و دو مظهر ولى داراى يك اراده و يك هويتشدند. شخصى به نام نسطوريوس ‍ از متكلمين نامى ايشان كه اسقف قسطنطنيه بود، درميان راهبان نصارى شور و غوغايى براه انداخت . او در مجلس وعظ و كلام گفت : جايز نيستكه مريم را مادر خدا بخوانيم و محال است كه زنى از افراد بشر نسبت به ذات الهى اُميّتحاصل نمايد، بلكه او بشرى چون خود را زائيد كه آلت و اسباب ظهور الوهيت بود.
ولى از جانب ديگر شخصى به نام سيريل اسقف اسكندريه بر ضد عقايد او برخاسته ،گفت : با اين كه عيسى داراى جسم و جسد انسانى و روح و روان ناسوتى است ، ولى داراىهويت ذاتى نيست ، بلكه هويت او در كلمه ((لوگوس )) ظاهر مى باشد.
اين دو گروه بر ضد يكديگر برخاسته و به يكديگر تهمت ها زدند، تا آن كه عاقبت درسال 431 م بار ديگر شوراى عامى تشكيل گرديد، ولى اين شورا ملعبه اغراض سياسىشده و در تحت نفوذ امپراطور روم شرقى قرار داشت . در آنجا رسما ((نسطوريوس )) راطرد كردند و از جرگه خود اخراج نمودند.. بار ديگر شورائى در شهر ((كالسدون ))در آسياى صغير در سال 451 م تشكيل شد و پس از مباحثات بسياراصول و كلياتى در باب ماهيت عيسى وضع كردند كه همان قاعده كليساى كاتوليك قرارگرفت . در آنجا گفته اند:
((ما اقرار مى كنيم كه پسر يگانه خداوند عيساى مسيح در آن واحدكامل در الوهيت و كامل در بشريت است ، هم به حقيقت خداست و هم به حقيقت انسان است و داراىعقل و روح و جسد مى باشد. از يك طرف با پدر در الوهيت و از يك طرف با مادر در بشريتشريك است و از هر جهت مانند ما است ولى داراى عصمت صرف و فرزند يگانه مولود الهىاست . قبل از زمان وجود داشته است و در آخر الزمان او را مريم عذرا را كه به خدا حاملهبوده زائيده و اوست مسيح يگانه پسر و خداوند ما زائيده شده ، ولى داراى دو ماهيت بدونتركيب و امتزاج ، بدون تغيير و تبديل و بدون انقسام و تجزيه است و اين اختلاف دو ماهيتبه هيچ وجه بواسطه اتحاد با يكديگر قابل فنا و انهدام نيست ، بلكه خصائص ذاتيههر يك از آن دو براى ابد محفوظ خواهد بود. پس عيسى يگانه مولود الهى ، كلمه او است ومسيح است و مانند ديگر انبياء قديم براى تعليم بشر قيام كرد و اين است اعتقادنامه آباءمقدسه كليسا كه اكنون به دست ما رسيده است )).(557)
فرقه هاى سه گانه اصلى
مقدمه
مسيحيت به سه فرقه بزرگ : كاتوليك ، ارتودوكس و پروتستان تقسيم شده اند.فرقه هاى كوچكى نيز وجود دارد.
در تاريخ مسيحيت اولين تجزيه و تقسيم مهم باتشكيل كليساى ارتودوكس ‍ آغاز شد. مسيحيانى كه به نام پيروان مسيحى اورتودوكسشناخته شدند و مسيحيت شرقى را به وجود آوردند، آن گروه از مسيحيانى هستند كه براثر اختلاف عقيدتى به تدريج از كليساى كاتوليك روم جدا شدند و در اواسط قرنيازدهم ميلادى به طور نهائى كناره گيرى كردند. علت اين جدائى اختلاف بين رومبيزانس غربى و روم شرقى بود. در نظر ارتودوكسهاى شرقى ، روح القدس ناشى ازپدر است ، و به عقيده كاتوليك هاى غربى ناشى از پدر است .
دول اروپايى شرقى كليساهاى خود مختارى مانند ارتودوكسهاى يونانى ، رومى ، روسى، رومانى و... را كه هر يك از اين ها داراى رئيس و سلسله مراتب مخصوص بود، بوجودآوردند. ارتودكسها معتقد به باردارى مريم و خطاپذيرى مقامات كليسا مىباشند.(558)
مهمترين فرقه موجود مسيحى ، فرقه كاتوليك است . و بعد فرقه هاى ارتودوكس وپروتستان مى باشند. غير از اين سه مذهب بزرگ مذاهب ديگرى در دامان مسيحيت پديدارشدند كه تعداد آنها به يكصد و پنجاه فرقه و مذهب مى رسد.
امروزه مهمترين و بزرگترين مذهب مسيحى ، مذهب كاتوليك است كه پاپ پيشواى آن است .
1- مذهب كاتوليك
((كاتوليك )) در لغت يونانى به معناى ((عمومى )) است و كليساى كاتوليك به اينمعنا شامل كليه شعب دين مسيح مى باشد؛ در حالى كه تنها براى كليساى روم كه تحترياست عاليه پاپ قرار دارد، بكار مى رود. واژه ((كاتوليك )) نخستين بار درسال 160 ميلادى به كار رفت تا كليساى عمومى مسيحيان را از بعضى شعب آن كه تازهتاءسيس گرديده بود، تشخيص دهند. و در سال 434 ميلادىاصل ذيل براى مذهب كاتوليك اتخاذ گرديد:
((اساس كليساى كاتوليك عبارت است از:
عموميت ، قدمت ، الفت و اتحاد.)) كاتوليك ها جمله فوق را هميشه به خود نسبت مى دهند.
روحانيون كاتوليك معتقدند: كليساى آنها نماينده حقيقى كليساى مسيح است و براى خودتنها اتحاد عقيده و آداب مذهبى و تقدس و روحانيت و قدمت و ولايت راقائل اند. پاپ در راءس كليساى كاتوليك قرار گرفته است و براى معاونت او هياءتهاى مختلف ، از روحانيون درجه اول معين مى شوند، و خود پاپ هم از بين آنها براى تمامعمر انتخاب مى شود. به عقيده كاتوليك ها، عيساى مسيح انجمن مرئى را كه عبارت از همينكليسا است ، تاءسيس كرده است . و پاپ جانشين پطرس مقدس است . كليسا را آنها مركزروحانى حقيقى مى دانند كه در كتب مقدسه مسيحيان مندرج است . كاتوليك ها به تظاهر ورعايت آداب مذهب اهميت فراوان مى دهند و قوانين مذهب را در تمام كليساهاى خود يكنواخت كردهاند. در قرون وسطى نفوذ كليسا و مذهب كاتوليك پدر مردم را درآورد. مذهب آنان را هزارسال عقب انداخت و به دوران توحش و تاريكى عصر حجر كشاند. ولايت مطلقه پاپ بهعنوان جانشين خداى پدر و خداى پسر استبداد مذهبى و ديكتاتورى دينى را كه سياه ترين ومخرب ترين استبدادهاى سياسى - نظامى در تاريخ بشر است ، برقرار كرد. روحانيونكاتوليك تمام مصادر امور اجتماعى و سياسى و هنرى و.. را قبضه كردند؛ و عوام پرورىهزار سال سياه ادامه يافت . حكومت روحانيون بر بخش وسيعى از جهان مسيحيت و ممالكديگر استعدادها را خشكاند و مغزها را سوزاند و هر صدائى را در سينه خفه كرد.
حال آن كه مسيحيت در ابتدا يك امر روحى و مذهبى بود و پيروان اوليه و شاگردان وحواريون عيسى مى كوشيدند تا جامعه غرق درابتذال و فساد را اصلاح كنند و مردم را به اتحاد و تعاون دعوت نمايند.
قبل از قدرت ، روحانيون شعار آزادى و صلاح و رستگارى سر مى دادند و مقامات روحانىيعنى كشيش ها و اسقف ها در قلوب مردم جاى داشتند. اما پس از رسيدن به قدرت ، همهقول و قرارها را از ياد بردند و قصابى راه انداختند، روى دژخيمان تاريخ و هر چهقيصر و خسرو و.. بود را سفيد كردند و مردم را از معنويت و خدا و معاد بيزار كردند.
اما اين تجربه سياه يعنى حكومت دينى و مذهبى براى مردم اروپا درس ‍ خوبى شد و بهآنان آموخت كه به بساط روحانيون مسيحى پايان دهند و دكان دين فروشى و بهشتفروشى و عوام سازى آنان را براى هميشه تاريخ ببندند. رنسانس اروپا نقطهتحول بزرگ تاريخى بود كه ((پاپ )) را در ((واتيكان )) محصور كرد و انسان رااز قيد سلطه سياه دينى آزاد ساخت . وجوه مثبت تمدن و فرهنگ غرب در علم و صنعت و..محصول اوليه اين رنسانس است ، و وجوه منفى ومبتذل آن محصول استعمار و امپرياليزم مسلط جهانى است .
پيروان مذهب كاتوليك در جهان در حدود 425 ميليون نفر مى باشند. و پاپ در واتيكانرهبر آنان مى باشد. پاپ در آن چهره ديوارى محصور براى خود بر عوام مسيحى سلطنتمى كند. دستگاه عوام پرورى پاپ در سراسر دنيافعال است . كاتوليك ها خيال مى كنند كه پاپ ضامن تاءمين سعادت ابدى عيسويان است .متاءسفانه جامعه كاتوليك كه تحت استحمار اين روحانى عظيم القدر است ، وى را معصومو مصون از خطا مى داند و فرمان او را مطاع مى داند. پاپ گاهى هوس مى كند و شوراىعالى مذهبى تشكيل مى دهد و براى تبادل نظر از تمام اسقف هاى كاتوليك دعوت مى كند.آخرين مجمع عال اساقفه در سال 1870 ميلادىتشكيل شد. در سال 1962 م نيز اين كنكره تجديد شد.
مراسم مذهبى كاتوليك ها؛ خطبه و ادعيه و نماز به زبان لاتين و گاه به زبان بومىخوانده مى شود.
مهمترين مساءله ، شيوه تبديل عناصر موجود در نان و شراب به گوشت و خون عيسىخوانده مى شود.
1- تعميد. 2- قربانى . 3- توبه . 4- اعتراف 5-تناول . 6- ازدواج . 7- مسح بيماران در حال مرگ .(559)
شرح اين شعائر به قرار ذيل است :
1- تعميد و نامگذارى ؛ اين رسم مخصوص كودكانى است كه پدر و مادر آنها مسيحى اند.پس از تعميد، كشيش از خداوند حمايت كودك را مى خواهد و براى او نامى انتخاب مى كند.
2- تاءييد ميثاق ؛ كسانى كه در كودكى تعميد يافته اند، چون به سن بلوغ برسند،نزد كشيش مى روند و ميثاق خود را تاءييد مى كنند و به ايمان قلبى خود اعتراف مىنمايند.
3- عشاء ربانى ؛ اين رسم همان تقديس نان و شرابى است كه عيسى در شب آخر حيات خودتناول كرد كه شرح آن گذشت .
4- توبه و اقرار به گناهان ؛ مسيحيان كاتوليك طى تشريفاتى به گناهان خوداعتراف كرده و از معاصى خود توبه مى كنند، ولى اين رسم در نزد پروتستانهامعمول نيست .
5- ازدواج ؛ مراسم ازدواج مرد و زن مسيحى بايد طبق تشريفات در كليسا و با حضوركشيش انجام گيرد.
6- سازمان روحانى كليسا؛ از مقام پاپ و كاردينالهاى او گرفته تا پائين ترين مرتبهروحانى ، بايد مورد احترام و قبول يك مسيحى كاتوليك باشد.
7- مسيح محتضر؛ يك كاتوليك بايد بيمار درحال جان دادن را با روغن زيتون مقدس تدهين كند و كشيش بر او دعائى مخصوص ‍ مىخواند.(560)
مسيحيان در مقام نيايش با عباراتى كه از زبان عيسى درانجيل آمده است ، به نيايش پدر آسمانى خود مى پردازند:
((اى پدر ما كه در آسمان هستى ، كه نام تو مقدس باد و ملكوت تو، بيايد اراده توچنانكه در آسمان است ، در زمين هم حكم فرما باشد. امروز نان كفاف ما را بده ، قصور ما راببخش ، همچنان كه ما قصور ديگران را درباره خود مى بخشيم . ما را هرگز به كارهاىناروا مكشان ، ولى ما را از تبهكاران رهائى بخش ، زيرا فرمان روائى و قدرت وپيروزى براى ابد از آن تو است . آمين )).(561)
قشرى گرائى مذهب كاتوليك باعث پيدايش فرقه پروتستان يعنى اعتراضيون يامتعرضين گرديد و سيادت پاپ و بسيارى ازاصول و احكام كاتوليك ها زير سوال رفت . اين اعتراض و بيدارى به ميان پيروان مذهبكاتوليك راه يافت و سرانجام پاپ را وادار به اصلاحات كرد. پاپ با هر گونهاصلاحاتى ذاتا مخالف بود ولى شارل پنجم امپراطور وقت كهميل داشت ميان مسيحيان وحدتى برقرار شود، پاپ را وادار به انجام اصلاحاتى كرد.براى اين منظور در سال 1545 ميلادى در شهر ترنت شورائىتشكيل گرديد و به مدت 18 سال به كار ادامه داد و سرانجام نتيجه كار خود را در پنجاصل زير اعلام كرد:
1- اخبار و سنن كاتوليك برابر و هم وزن كتب مقدسه است و منبع حقيقت و سرچشمهاختيارات روحانى مى باشد.
2- كتاب مقدس عبارت است از نسخه لاتينى آن .
3- ترجمه آن از لاتين به زبانهاى ديگر، حق انحصارى كليساى كاتوليك است .
4- مقدسات سبعه همان است كه كليسا در قرون وسطى رسما پذيرفته است .
5- نجات و رستگارى تنها بستگى به ايمان دارد؛ ولى ايمانعامل حصول آن نيست و اعمال صالحه مستوجب عفو و غفران الهى نيست .(562)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation