بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 21, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سلمان گفت آيا چنين امرى واقع مى شود اى رسول خدا.
فرمود: آرى سوگند به آن كس كه جانم به دست او است ، اى سلمان !
در آن زمـان زمـامـدارانـى ظالم ، وزرائى فاسق ، كارشناسانى ستمگر، و امنائى خائن برمردم حكومت مى كنند.
(سـلمـان ) پـرسـيـد آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا؟!.
فـرمـود: آرى سـوگند به آن كس كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زشتيهازيبا، و زيبائيها زشت مى شود، امانت به خيانتكار سپرده مى شود، و امانتدار خيانت مى كند،دروغگو را تصديق مى كنند و راستگو را تكذيب !.
(سـلمـان ) سـؤ ال مـى كـنـد: آيـا چـنـيـن چـيـزى واقـع مـى شـود اىرسول خدا؟!
فـرمـود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن روز حكومت بهدسـت زنـان ، و مـشـورت بـا بـردگـان خواهد بود، كودكان بر منابر مى نشينند، و دروغ ،ظرافت ، و زكات ، غرامت ، و بيت المال ، غنيمت محسوب مى شود!.
مـردم بـه پدر و مادر بدى مى كنند، و به دوستانشان نيكى ، و ستاره دنباله دار در آسمانظاهر مى شود.
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا؟!
فـرمـود: آرى سـوگـنـد به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان زن باشـوهـرش شـريـك تـجـارت مـى شود (و هر دو تمام تلاش خود را در بيرون خانه و براىثـروت انـدوزى به كار مى گيرند) باران كم ، و صاحبان كَرم خسيس ، و تهيدستان حقيرشمرده مى شوند. در آن هنگام بازارها به يكديگر نزديك مى گردد، يكى مى گويد چيزىنـفـروخـتـم ، و ديگرى مى گويد سودى نبردم ، و همه زبان به شكايت و مذمت پروردگارمى گشايند!.
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا؟!.
فـرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، اى سلمان ! در آن زمان اقوامى بهحـكـومـت مـى رسـنـد كـه اگـر مـردم سخن بگويند آنها را مى كشند، و اگر سكوت كنند همهچـيـزشـان را مـبـاح مـى شـمـرنـد، امـوال آنـهـا را غـارت مـى كـنـنـد و احـتـرامـشـان راپايمال و خونهايشان را مى ريزند، و دلها را پر از عداوت و وحشت مى كنند، و همه مردم راترسان و خائف و مرعوب مى بينى !
(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا؟!.
فـرمود آرى ، قسم به آن كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام چيزى ازمـشـرق چـيـزى از مـغـرب مى آورند (قوانينى از شرق و قوانينى از غرب ) و امت من متلون مىگردد! واى در آن روز بر ضعفاى امت از آنها، و واى بر آنها از عذاب الهى ، نه بر صغيررحـم مـى كـنند، نه احترام به كبير مى گذارند، و نه گنهكارى را مى بخشند، بدنهايشانهمچون آدميان است اما قلوبشان قلوب شياطين !.
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )؟!.
فـرمـود: آرى قـسـم بـه آن كـس كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان مردان بهمـردان قـنـاعـت مـى كـنـنـد، و زنـان بـه زنـان ، و بر سر پسران به رقابت برمى خيزندهمانگونه كه براى دختران در خانواده هايشان !. مردان ، خود را شبيه زنان و زنان خود راشـبيه مردان مى كنند، و زنان بر زين سوار مى شوند (و به خودنمائى مى پردازند) برآنها لعنت خدا باد!.
(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )؟!.
فرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان به تزيينمساجد مى پردازند، آنچنان كه معابد يهود و نصارا را تزيين مى كنند، قرآنها را مى آرايند(بى آنكه به محتواى آن عمل كنند مناره هاى مساجد طولانى ، و صفوف نمازگزاران فراوان، اما دلها نسبت به يكديگر دشمن و زبانها مختلف است !.
(سـلمـان ) گـفـت : آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا؟!.
فرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام پسران امتمـرا بـا طـلا تـزيـيـن مـى كـنـنـد، و لبـاسـهـاى ابريشمين حرير و ديباج مى پوشند، و ازپوستهاى پلنگ براى خود لباس تهيه مى كنند!.
(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع شـدنـى اسـت اىرسول خدا؟!.
فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زناآشـكـار مـى گـردد، معاملات با غيبت و رشوه انجام مى گيرد، دين را فرو مى نهند و دنيا رابرمى دارند.
(سـلمـان ) گـفـت : آيـا ايـن امـرى شـدنـى اسـت اىرسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )؟!
فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام طلاقفـزونـى مـى گـيـرد، و حـدى بـراى خـدا اجـرا نـمـى شـود، امـا بـا ايـنحال به خدا ضرر نمى زنند (خودشان زيان مى بينند).
(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـرى شـدنـى اسـت اىرسول خدا؟!.
فـرمـود: آرى ، سـوگـند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زنانخـوانـنـده ، و آلات لهـو و نـوازنـدگـى آشـكـار مـى شـود، و اشـرار امـتـم بـهدنبال آن مى روند
(سلمان ) گفت : آيا اين شدنى است اى رسول خدا؟!
فرمود آرى سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام اغنياى امتمبراى تفريح به حج مى روند، و طبقه متوسط براى تجارت ، و فقراى آنها براى ريا وتـظـاهـر! در آن زمـان اقوامى پيدا مى شوند كه قرآن را براى غير خدا فرا مى گيرند، وبـا آن هـمـچـون آلات لهو رفتار مى كنند، و اقوامى روى كار مى آيند كه براى غير خدا علمديـن فـرا مـى گيرند، فرزندان نامشروع فراوان مى شود، و قرآن را به صورت غنا مىخوانند، و براى دنيا بر يكديگر سبقت مى گيرند.
سـلمـان عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا؟!.
فـرمـود: آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است ، اى سلمان ! اين در زمانى استكـه پـردههاى حرمت دريده مى شود، گناه فراوان ، بدان بر نيكان مسلط مى گيرند، دروغزيـاد مـى شـود، لجـاجـت آشـكـار، و فـقـر فزونى مى گيرد، و مردم با انواع لباسها بريـكديگر فخر مى فروشند، بارانهاى بى موقع مى بارد، قمار و آلات موسيقى را جالبمى شمرند، و امر به معروف و نهى از منكر را زشت مى دانند.
بـه گونه اى كه مؤ من در آن زمان از همه امت خوارتر است قاريان قرآن و عبادت كنندگانپـيـوسـتـه بـه يـكديگر بدگوئى مى كنند، و آنها را در ملكوت آسمانها افرادى پليد وآلوده مى خوانند.
(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )؟!.
فـرمـود: آرى ، سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جـانـم در دسـت او اسـت ، اى سـلمـان ! در آن هنگامثـروتمند رحمى بر فقير نمى كند، تا آنجا كه نيازمندى در ميان جمعيت به پا مى خيزد واظهار حاجت مى كند ، و هيچكس چيزى در دست او نمى نهد!.
(سـلمـان ) گـفـت : آيـا ايـن امـر شـدنـى اسـت اىرسول خدا؟!.
فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جـانـم بـه دسـت او اسـت ، اى سـلمـان ! در آن هنگام(رويبضة ) سخن مى گويد!.
سـلمـان عـرض كـرد: پـدر و مـادرم فـدايـت بـاد اىرسول خدا! (رويبضة ) چيست ؟
فرمود: كسى درباره محروم سخن مى گويد كه هرگز سخن نمى گفت (و كسى اظهار نظرمى كند كه مجال اظهار نظر به او نمى دادند) در اين هنگام طولى نمى كشد كه فريادى اززمين برمى خيزد، آنچنان كه هر گروهى خيال مى كنند اين فرياد در منطقه آنها است .
بـاز مـدتى كه خدا مى خواهد به همان حال مى مانند، سپس در اين مدت زمين را مى شكافند وزمـيـن پـاره هـاى دل خـود را بـيـرون مـى افـكـند، فرمود منظورم طلا و نقره است ، سپس بهسـتـونـهـاى مسجد با دست مباركش اشاره كرد و گفت : همانند اينها! و در آن روز ديگر طلا ونـقـرهـاى به درد نمى خورد (و فرمان الهى فرا مى رسد) اين است معنى سخن پروردگار(فقد جاء اشراطها).
آيه و ترجمه


و يـقـول الذيـن امـنـوا لو لا نـزلت سـورة فـإ ذا اءنـزلت سـورة مـحـكـمـة و ذكـر فـيـهـاالقـتـال راءيـت الذيـن فـى قـلوبـهـم مـرض يـنـظـرون إ ليـك نظر المغشى عليه من الموتفاءولى لهم(20)
طاعة و قول معروف فإ ذا عزم الا مر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم(21)
فهل عسيتم إ ن توليتم اءن تفسدوا فى الا رض و تقطعوا اءرحامكم(22)
اءولئك الذين لعنهم الله فاءصمهم و اءعمى اءبصارهم(23)
اءفلا يتدبرون القرءان اءم على قلوب اءقفالها(24)


ترجمه :

20 - كـسـانـى كـه ايـمـان آورده انـد مـى گـويـنـد چـرا سـوره اىنـازل نـمـى شـود؟ (كـه در آن فـرمـان جـهـاد بـاشـد) امـا هـنـگـامـى كـه سـوره مـحـكـمـىنـازل مـى گـردد كـه در آن نـامـى از جـنـگ اسـت مـنـافـقـانبيماردل را مى بينى همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند،پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است .
21 - امـا اگـر آنها اطاعت كنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ، واگر آنها هنگامى كه فرمان جهاد قطعيت پيدا مى كند به خدا راست گويند (و از در صدق وصفا درآيند) براى آنها بهتر است .
22 - امـا اگـر رويـگـردان شـويـد آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطعرحم نمائيد.
23 - آنـهـا كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را كر وچشمهايشان را كور نموده است .
24 - آيـا آنـهـا در قـرآن تـدبـر نـمـى كـنـنـد؟ يـا بـر دلهـايـشـانقفل نهاده شده است .
تفسير:
از نام جهاد نيز وحشت دارند!
در اين آيات موضعگيريهاى مختلف (مؤ منان ) و (منافقان ) را در برابر فرمان جهادروشـن مـى سـازد، و تـكـمـيـلى اسـت بـر بـحـثـهـائى كـه دربـاره ايـن دو گـروه در آيـاتقـبـل آمـد نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (مـؤ مـنـان پـيـوسـتـه مـى گـويـنـد چـرا سـوره اىنازل نمى شود)؟! (و يقول الذين آمنوا لو لا نزلت سورة ).
سـوره اى كـه در آن فـرمـان جـهـاد بـاشـد، و تـكـليـف مـا را در بـرابـر دشـمـنـانسـنـگـدل و خـونـخـوار و بى منطق روشن سازد، سوره اى كه آياتش نور هدايت بر قلب مابپاشد، و روح و جان ما را با فروغش ‍ روشن نمايد.
اين وضع حال مؤ منان راستين .
و امـا مـنـافـقـان هـنـگـامـى كـه سـوره مـحـكـم و اسـتـوارىنـازل مـى گـردد كـه در آن نـامـى از جـنـگ و جـهـاد اسـت ، مـنـافـقـانبـيـماردل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته با نگاهى مات ومبهوت ، و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده به تو مى نگرند)! (فاذا انزلت سورةمحكمة و ذكر فيها القتال راءيت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر المغشى عليهمن الموت ).
از شنيدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد كه نزديك استقـالب تـهـى كنند! فكرشان از كار مى افتد، سياهى چشم از حركت بازمى ايستد، و همچونكـسـانـى كـه نـزديك است قبض روحشان شود نگاهى بى حركت و خيره ، بى آنكه پلكهاىچـشـم بـهـم خـورد، دارنـد، و ايـن گـويـاتـريـن تـعـبـيـرى اسـت ازحال منافقان ترسو و بزدل !.
چـرا بـرخـورد مـؤ مـنـان و مـنـافـقـان ايـن چـنـيـن مـتـفـاوت نـبـاشـد در حـالى كـه گـروهاول بـه خـاطـر ايـمـان مـحكمشان هم به لطف و عنايت و يارى پروردگار اميدوارند، و هم ازشهادت در راه او پروا ندارند.
مـيـدان جـهـاد بـراى آنـهـا مـيـدان اظـهـار عـشـق بـه مـحـبـوب ، ميدان شرف و فضيلت ، ميدانشـكـوفـائى اسـتـعدادها، و ميدان پايدارى و مقاومت و پيروزى است ، و در چنين ميدانى ترسمعنى ندارد.
امـا بـراى (مـنـافـقـان ) ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است ، ميدان شكست و جدائى ازلذات دنيا است ، ميدانى است تاريك و ظلمانى ، با آينده اى وحشتناك و مبهم !.
مـنـظور از (سورة محكمة ) به عقيده بعضى از مفسران سوره هائى است كه در آن مساءلهجـهـاد مـطـرح مـى شـود، ولى دليلى بر اين تفسير در دست نيست ، بلكه ظاهر اين است كهمـحـكـم در اينجا به همان معنى مستحكم و استوار و قاطع و خالى از هرگونه ابهام است كهگـاه در مـقـابـل آن عـنوان متشابه قرار مى گيرد، و البته آيات جهاد چون معمولا از قاطعيتفـوق العـاده اى بـرخـوردار اسـت تناسب بيشترى با مفهوم اين واژه دارد، اما منحصر به آننيست .
تـعـبـيـر بـه الذيـن فـى قـلوبـهـم مـرض : (كـسانى كه در قلبهايشان بيمارى است )تـعـبـيـرى اسـت كـه در لسـان قـرآن مـعـمولا براى (منافقين ) به كار مى رود، و اينكهبعضى از مفسران احتمال داده اند منظور افراد (ضعيف الايمان ) است ، نه با ساير آياتقـرآن سازگار مى باشد و نه با آيات قبل و بعد آيه مورد بحث كه همه از منافقان سخنمى گويد.
بـه هـر حـال ، در پـايـان آيـه در يـك جـمـله كـوتـاه مى گويد: (واى بر آنها كه مرگ ونابودى براى آنها از زندگى بهتر است ) (فاولى لهم ).
جـمله (اولى لهم ) در ادبيات عرب معمولا به عنوان تهديد و نفرين و آرزوى ناراحتى وبدبختى براى كسى مى آيد.
بعضى نيز آن را به معنى الموت اولى لهم (مرگ براى آنها بهتر است ) تفسير كرده اند،و جمع ميان آنها چنانكه در تفسير آيه آورديم نيز مانعى ندارد.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (اگـر آنـهـا اطاعت كنند، و از فرمان جهاد سرپيچى نمايند وسـخـنـان نـيـك و سـنـجـيـده و شـايـسـتـه بـگـويـنـد بـراى آنـهـا بـهـتـر اسـت ) (طـاعـة وقول معروف ).
تعبير به (قول معروف ) ممكن است در مقابل سخنان ناموزون و منكرى باشد كه منافقانبـعـد از نـزول آيـات جـهـاد سرمى دادند، گاه مى گفتند: (لا تنفروا فى الحر): در اينگرماى شديد به سوى ميدان جهاد نرويد) (توبه - 81).
و گـاه مـى گـفـتـند: (خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين پيروزى چيزى به ما وعده ندادهانـد)! (و اذ يـقـول المـنـافـقـون والذيـن فـى قـلوبـهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الاغرورا) (سوره احزاب - 12).
و گـاه بـراى سـسـت كـردن افـراد بـا ايمان و بازداشتن از ميدان نبرد مى گفتند: هلم الينا(به سوى ما بيا و خوش باش )! (احزاب - 18).
نـه تـنـهـا مـردم را تـشـويـق بـه جـهـاد نـمـى كردند بلكه در تضعيف روحيه آنها سخت مىكوشيدند.
سپس مى افزايد: (اگر آنها هنگامى كه برنامه ها محكم مى شود و فرمان جهاد قطعيت مىيابد به خدا راست گويند و از در صدق و صفا درآيند براى آنها بهتر است ) (فاذا عزمالامر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم ).
هم در اين دنيا باعث سربلندى آنها است ، و هم در آخرت به پاداش و ثواب بزرگ و فوزعظيم نائل مى شوند.
جـمـله (عـزم الامـر) در اصـل اشـاره بـه مـحـكـم شـدن كـار اسـت ولى بـه قـريـنـه آياتقبل و بعد منظور از آن (جهاد) مى باشد.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (امـا اگـر راه مـخـالفـت را پـيـش گـيـريد، و از فرمان خدا وعـمـل بـه كـتـاب او رويـگـردان شويد، آيا جز اين انتظارى مى رود كه در زمين فساد كنيد وقطع رحم نمائيد) (فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم ).
زيرا اگر از قرآن و توحيد روى گردان شويد قطعا به سوى جاهليت باز مى گرديد، وبـرنـامـه هـاى جـاهـلى چـيـزى جـز (فـسـاد در زمـيـن )(قتل و غارت و خونريزى )، (كشتن خويشاوندان و دختران ) نبود.
ايـن در صـورتـى اسـت كـه (تـوليـتم ) از ماده (تولى ) به معنى رويگردان شدنبـاشـد، ولى بـسـيـارى از مـفـسـران ايـن احـتمال را داده اند كه از ماده (ولايت ) به معنى(حكومت ) است ، يعنى اگر زمام حكومت به دستتان بيفتد چيزى جز تباهى و خونريزى وقطع رحم از شما انتظار نمى رود.
گـويـا جـمـعى از منافقان براى فرار از ميدان جهاد اين بهانه را درست كرده بودند كه ماچـگـونـه قـدم بـه مـيـدان نـبـرد بـگـذاريـم و خـونـريـزى كـنيم و خويشاوندان خود را بهقتل برسانيم (و مفسد فى الارض ) باشيم ؟!.
قـرآن در پـاسـخ آنـهـا مـى گـويـد: (مـگر آنروز كه حكومت در دست شما بود جز فساد وخـونريزى و قطع رحم كار داشتيد؟! اينها بهانه است ، هدف از جنگ در اسلام خاموش كردنآتـش فـتنه است ، نه فساد و تباهى در زمين ، هدف برچيدن بساط ظلم و ستم است نه قطعرحم .
در بعضى از روايات كه در منابع اهل بيت (عليهمالسلام ) آمده است مى خوانيم : (اين آيهدرباره بنى اميه است كه وقتى زمام حكومت را به دست گرفتند نه بر صغير رحم كردندو نه بر كبير، حتى خويشاوندان خود را به خاك و خون كشيدند)!.
روشـن اسـت كـه بـنـى امـيـه از ابوسفيان گرفته تا فرزندان و نواده هاى او همه مصداقروشن اين آيه بودند، منظور از روايت نيز همين است در حالى كه آيه مفهوم گسترده اى داردكه همه منافقان ظالم و مفسد را شامل مى شود.
در آيـه بـعـد سـرنـوشـت نهائى اين گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنين بيان مى كند:(آنـهـا كـسـانـى هـسـتند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را كر وچـشـمـهـايـشـان را كـور نـمـوده است )، نه حقيقتى را مى شنوند و نه واقعيتى را مى بينند(اولئك الذين لعنهم الله فاصمهم و اعمى ابصارهم ).
آنـهـا جـهـاد اسـلامـى را كـه بـر مـعـيـار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مىپـنـدارند، اما آنهمه جناياتى را كه در جاهليت مرتكب شدند و خونهاى بى گناهانى را كهدر دوران حـكـومـتشان ريختند و نوزادان معصومى را كه با دست خود زير خاك پنهان كردندمطابق با حق و عدالت !، لعنت خدا بر آنها باد كه نه گوش ‍ شنوا دارند و نه چشم بينا!.
در روايـتـى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه به فرزندش امام باقر(عليه السلام ) فرمود: (اياك و مصاحبة القاطع لرحمة ، فانى وجدته ملعونا فى كتابالله عـز و جـل فـى ثـلاث مـواضـع : قـال الله عـز وجـل فـهـل عـسـيـتـم ...): (فـرزندم از دوستى با افرادى كه پيوند خويشاوندى را قطعكـرده و نـسبت به ارحام خود بدرفتارى مى كنند بر حذر باش كه من آنها را در سه آيه ازقـرآن مـلعـون يـافـتـم ، سـپـس آيـه مـورد بـحـث را تـلاوت فـرمـود ....) (رحـم ) دراصـل به معنى (جايگاه جنين ) در شكم مادر است ، سپس اين تعبير به تمام خويشاونداناطلاق شده است به خاطر اينكه از رحم واحدى نشاءت گرفته اند.
در حـديـث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : ثلاثة لا يدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر وقـاطـع رحـم : (سه گروهند كه هرگز داخل بهشت نمى شوند، شرابخواران ، ساحران وقاطعان رحم ).
نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت لعن و طرد خداوند نسبت به اين گروه ، و همچنين گرفتن قدرت دركحـقـايـق از آنـهـا، هـرگـز مـسـتـلزم جـبـر نـيـسـت ، چـرا كـه ايـنـهـا مـجـازاتاعمال خود آنها و واكنش كردار و رفتارشان است .
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه ذكـر علت واقعى انحراف اين قوم نگونبخت پرداخته ، مىگـويـد: (آيـا آنـهـا در آيات قرآن تدبر نمى كنند (تا حقيقت را دريابند و وظائف خود راانـجـام دهـنـد) يـا بـر دلهـاى آنـهـا قفل نهاده شده است )؟!. (افلا يتدبرون القرآن ام علىقلوب اقفالها).
آرى عـامـل بـيـچـارگى آنها يكى از دو چيز است يا در قرآن ، اين برنامه هدايت الهى و ايننـسـخه كامل شفابخش ، تدبر نمى كنند، و يا اگر تدبر مى كنند بر اثر هواپرستى واعمالى كه از قبل انجام داده اند قفلها بر دلهاى آنها است ، به گونه اى كه هيچ حقيقتى درآن نفوذ نمى كند.
و به تعبير ديگر اگر كسى راه خود را در ظلمات گم مى كند، يا چراغى به دست ندارد ويا چشمش نابينا است كه اگر هم چراغ باشد و هم چشم بينا يافتن راه همه جا آسان است .
(اقـفـال ) جـمـع (قـفـل ) در اصـل از مـاده (قـفـول ) بـه مـعـنـى بـازگشت كردن يا(قـفـيـل ) بـه مـعـنـى اشـيـاء خـشـك اسـت ، و از آنـجا كه وقتى در را به بندند و بر آنقفل زنند هر كس بيايد از آنجا بازمى گردد، و همانند موجود خشك و صلب چيزى در آن نفوذنمى كند اين كلمه به اين ابزار مخصوص گفته شده است .
نكته ها:
1 - قرآن كتاب انديشه و عمل
آيـات مـخـتـلف قرآن اين حقيقت را فاش مى گويد كه اين كتاب بزرگ آسمانى تنها براىتـلاوت نيست ، بلكه هدف نهائى از آن (ذكر) (يادآورى ) (تدبر) (بررسى عواقبو نـتـائج كـار) (انـذار)، (خارج كردن انسانها از ظلمات به نور) و (شفا و رحمت وهدايت ) است .
در آيه 50 سوره انبياء مى خوانيم : و هذا ذكر مبارك انزلنا: اين يادآورى پر بركتى استكه ما نازل كرده ايم ).
در آيـه 29 سـوره (ص ) مـى خـوانـيم : كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته : (اينكتاب پربركتى است كه بر تو نازل كرده ايم تا در آياتش تدبر كنند).
و در آيـه 19 سـوره انـعام آمده است : و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ : (اينقـرآن بـه مـن وحـى شـده است تا شما و تمام كسانى را كه اين پيام به آنها مى رسد بهوسيله آن انذار كنم ).
و در آيه 1 سوره ابراهيم مى فرمايد: كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الىالنـور: (ايـن كـتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به وسيله آن از ظلمتها بهسوى نور خارج سازى ).
و بـالاخـره در آيـه 82 سـوره اسـراء آمـده اسـت : ونـنـزل مـن القـرآن مـا هـو شـفـاء و رحـمـة للمـؤ مـنـيـن : (آيـاتـى از قـرآننازل مى كنيم كه مايه شفا و رحمت براى مؤ منان است ).
و به اين ترتيب بايد قرآن مجيد در متن زندگى مسلمانان قرار گيرد و آنرا قدوه و اسوهخـويش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا كنند، و تمام خطوط زندگى خويش را با آنهماهنگ سازند.
امـا متاءسفانه برخورد گروهى از مسلمانان با قرآن برخورد با يك مشت اوراد نامفهوم است، تـنـهـا بـه تـلاوت سـرسـرى مـى پـردازنـد، و در نـهايت به تجويد و مخارج حروف وزيـبـائى صـوت اهـمـيـت مى دهند، و بيشترين بدبختى مسلمانان از همينجاست كه قرآن را ازشكل يك برنامه جامع زندگى خارج ساخته و تنها به الفاظ آن قناعت كرده اند.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـات مـورد بـحـث بـا صـراحـت مـى گـويـد ايـن مـنـافـقـانبيماردل در قرآن تدبر نكردند كه به اين روز سياه افتادند.
(تدبر) از ماده (دبر) (بر وزن ابر) به معنى بررسى نتائج و عواقب چيزى است، بـه عـكـس تـفـكـر كـه بـيـشـتـر بـه بررسى علل و اسباب چيزى گفته مى شود، و بهكاربردن هر دو تعبير در قرآن مجيد پر معنى است .
امـا نـبايد فراموش كرد كه بهره گيرى از قرآن نياز به يك نوع خودسازى دارد، هر چندخـود قـرآن نيز به خودسازى كمك مى كند، چرا كه اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائى ازهـوى و هـوس ، كـبر و غرور، لجاجت و تعصب ، اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد، در آياتمورد بحث به همين امر نيز اشاره شده است .
و چـه زيـبـا مـى گـويـد: امير مؤ منان على (عليه السلام ) در خطبه اى كه پيرامون صفاتپـرهـيـزگـاران فـرمـوده : امـا الليل فصافون اقدامهم ، تالين لاجزاء القرآن يرتلونهاتـرتيلا، يحزنون به انفسهم ، و يستثيرون به دواء دائهم ، فاذا مروا باية فيها تشويقركنوا اليها طمعا، و تطلعت نفوسهم اليها شوقا، و ظنوا انها نصب اعينهم ، و اذا مروا بايةفـيـهـا تـخـويـف اصـغـوا اليـهـا مـسـامـع قـلوبـهـم ، و ظـنـوا ان زفـيـر جهنم و شهيقها فىاصول آذانهم :
(آنها شب هنگام برپا ايستاده ، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى كنند، و جان خود رابا آن محزون مى سازند، داروى درد خود را از آن مى گيرند، هر گاه به آيه اى رسند كهدر آن تشويق است با علاقه فراوان به آن روى مى آورند، و چشم جانشان با شوق بسياردر آن خـيره مى شود، و آن را همواره نصب العين خود مى سازند، و هر گاه به آيه اى رسندكـه در آن بـيـم و انـذار اسـت گوشهاى دل خود را براى شنيدنش باز كرده ، فكر مى كنندصـداى نـاله آتش ‍ سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هايش در گوش جانشان طنين اندازاست ).
2 - حديثى از امام صادق (عليه السلام )
در تـفـسـيـر جمله (ام على قلوب اقفالها) از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است : انلك قلبا و مسامع ، و ان الله اذا اراد ان يهدى عبدا فتح مسامع قلبه ، و اذا اراد به غير ذلكخـتـم مـسـامـع قـلبـه ، فـلا يـصـلح ابـدا و هـو قـول الله عـز وجـل : ام على قلوب اقفالها: (براى تو قلبى است و گوشهائى كه (راه نفوذ در آن است )و خـداوند هرگاه بخواهد بنده اى را (بخاطر تقوايش ) هدايت كند، گوشهاى قلب او را مىگـشـايد، و هنگامى كه غير از اين بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى نهد، به گونه اىكه هرگز اصلاح نخواهد شد، و اين معنى سخن خداوند است ) (ام على قلوب اقفالها).
آيه و ترجمه


إ ن الذيـن ارتـدوا عـلى اءدبـرهـم مـن بـعـد مـا تـبـيـن لهـم الهـدى الشـيـطـنسول لهم و اءملى لهم(25)
ذلك بـاءنـهـم قـالوا للذيـن كـرهـوا ما نزل الله سنطيعكم فى بعض ‍ الا مر و الله يعلم إسرارهم(26)
فكيف إ ذا توفتهم الملئكة يضربون وجوههم و اءدبرهم(27)
ذلك باءنهم اتبعوا ما اءسخط الله و كرهوا رضونه فاءحبط اءعملهم(28)


ترجمه :

25 - كـسـانـى كـه بـعـد از روشـن شـدن حـق پـشـت كـردنـد شـيـطـاناعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را با آرزوهاى طولانى فريفته است .
26 - ايـن بـخـاطـر آن اسـت كـه آنـهـا بـه كـسـانـى كـهنـزول وحـى الهى را كراهت داشتند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم ، درحالى كه خداوند اسرار آنها را مى داند.
27 - حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان (مرگ ) بر صورت و پشت آنها مىزنند (و قبض روحشان مى كنند).
28 - اين بخاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى كردند و آنچهرا موجب خشنودى او است كراهت داشتند لذا اعمالشان را حبط و نابود كرد.
تفسير:
چرا در قرآن تدبر نمى كنند؟!
ايـن آيـات هـمچنان به بحث پيرامون منافقان و موضعگيريهاى مختلف آنها ادامه مى دهد، مىفـرمـايـد: (كـسـانـى كـه بـعـد از روشـن شـدن حـق بـازگـشـتـنـد و پـشت كردند، شيطاناعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فريفته است )(ان الذيـن ارتـدوا عـلى ادبـارهـم مـن بـعـد مـا تـبـيـن لهـم الهـدى الشـيـطـانسول لهم و املى لهم ).
گـر چـه بـعـضـى احـتـمـال داده انـد كـه ايـن آيـه پـيـرامـون جـمـعـى از كـفـاراهـل كـتـاب سـخـن مـى گـويـد كـه قبل از قيام پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نشانه هاى او را بر اساس كتب آسمانيشان مى شمردند و سخت در انتظار او بودند، اما بعداز قـيـام او و روشـن شـدن ايـن نـشانه ها به او پشت كردند و شهوات و منافع مادى ، مانعايمانشان شد.
ولى قـرائنـى كـه در آيـات قـبـل و بـعـد است به خوبى نشان مى دهد اين آيه نيز دربارهمـنـافـقـان سـخن مى گويد كه نزديك آمدند و دلائل حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) را بـه وضـوح ديـدند و شنيدند، ولى به خاطر هواپرستى و تسويلات شيطانىبه آن پشت كردند.
(سول ) از ماده (سؤ ل ) (بر وزن قفل ) به معنى حاجتى است كه نفس آدمى نسبت بهآن حـريـص اسـت و (تـسـويل ) معنى ترغيب و تشويق نسبت به امورى كه به آن حريصاست ، و نسبت اين امر به شيطان به خاطر وسوسه هائى است كه او در جان انسان مى كند،و مانع هدايت او مى شود.
جـمـله و امـلى لهـم از مـاده (امـلاء) بـه مـعـنـى ايـجـادطـول امـل و آرزوهـاى دور و دراز اسـت كـه انـسـان را بـه خـودمشغول داشته و از حق بازمى دارد.
آيـه بـعـد علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد: (اين بخاطر آناست كه آنها به كسانى كه از نزول وحى الهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اسـلام ناراحت بودند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم ) (ذلك بانهمقالوا للذين كرهوا ما نزل الله سنطيعكم فى بعض الامر).
كـار مـنـافـق هـمـيـن اسـت كه به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد، و اگر در تمامجـهـات با او قدر مشترك نداشته باشد به همان مقدار كه وجوه مشترك موجود است همكارى ،بلكه اطاعت مى كند.
منافقان مدينه نيز به سراغ يهود آمدند، يهود (بنى نضير) و (بنى قريظه ) كهپـيـش از بـعـثت پيامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش بخاطر حسد و كبر و بهخطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشايند دانستند، و از آنجا كه مخالفت با پيامبراسـلام و تـوطـئه ضـد او قـدر مـشـتـركـى در مـيـان مـنـافـقـان و يـهـود بـودقول همكارى به آنها دادند.
تـعـبـيـر (فـى بـعـض الامـر) شايد اشاره به اين است كه ما تنها در اين قسمت با شماهمكارى مى كنيم ، ولى شما با بت پرستى مخالفيد، و معتقد به رستاخيز هستيد، ما در اينامور با شما همراه نيستيم .
ايـن سـخـن شـبـيـه چـيـزى اسـت كه در آيه 11 سوره حشر آمده : ا لم تر الى الذين نافقوايـقـولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم احداابـدا و ان قـوتـلتم لننصرنكم : (آيا نديديد منافقان را كه به برادران كافرشان ازاهـل كتاب مى گويند اگر شما از اين بلاد كوچ كنيد ما هم با شما مى آئيم ، و از هيچكس درمخالفت با شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار كنند ياريتان خواهيم كرد)!
در پايان آيه آنها را با عبارتى كوتاه تهديد كرده ، مى گويد: (خداوند مخفى كاريهاو اسرار آنها را مى داند) (و الله يعلم اسرارهم ).
هـم از كـفـر بـاطـنـى آنـهـا و نفاقشان آگاه است ، و هم از توطئه چينها با كمك يهود، و بهموقع آنها را مجازات خواهد كرد.
و نـيـز از آنـچه يهود از حسادت و دشمنى و عناد مخفى مى داشتند آگاه است آنها طبق گواهىكتابشان چنان از نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آگاه بودند كهاو را همچون فرزند خود مى شناختند، و اين نشانه ها را قبلا برملا مى گفتند، ولى بعد ازظهورش همه را مخفى و پنهان كردند خدا از اين پنهانكارى آگاه است .
در حـديـثـى از امـام بـاقـر و امـام صـادق (عـليه السلام ) آمده است كه منظور از (كرهوا مانزل الله ) بنى اميه هستند كه نزول فرمان خداوند را درباره ولايت على (عليه السلام )ناخوش ‍ داشتند.
روشن است كه اين نوعى تطبيق و بيان مصداق است نه انحصار مفهوم آيه .
آيـه بـعـد در حـقـيـقـت تـوضـيـحـى اسـت بـراى ايـن تـهـديـد سـربـسـتـه مـى فـرمـايـد:(حـال آنـهـا چـگـونـه خـواهـد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى كنند درحـالى كـه بـر صـورت و پـشـت آنـهـا مـى زنـنـد) (فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربونوجوههم و ادبارهم ).
آرى ايـن فـرشـتگان ماءمورند كه در آستانه مرگ مجازات آنها را شروع كنند تا طعم تلخكـفـر و نـفـاق و لجاجت و عناد را بچشند، به صورت آنها مى كوبند، براى اين كه رو بهسـوى دشـمـنـان خـدا رفـتـه اند، و بر پشت آنها مى زنند بخاطر اين كه به آيات الهى وپيامبرش پشت كردند.
ايـن مـعـنـى شـبـيـه چـيـزى اسـت كـه در آيـه 50 سـورهانـفـال دربـاره كـفـار و مـنـافـقـيـن آمـده اسـت : و لو تـرى اذ يـتـوفى الذين كفروا الملائكةيضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق : (اگر ببينى كافران را هنگامى كهفرشتگان مرگ جان آنها را مى گيرند، و بر صورت و پشت آنها مى زنند، و مى گويند:بچشيد عذاب سوزنده را....).
در آخـريـن آيـه مورد بحث باز به بيان علت اين عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداختهمـى گـويـد: (ايـن عـذاب و كيفر به خاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مىآورد پـيروى كردند، و آنچه را موجب خشنودى او است كراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان راحبط و نابود كرد) (ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم ).
چرا كه شرط قبولى اعمالو هـر گـونـه تـلاش و كـوشـش رضـاى خـدا اسـت ، بـنـابـرايـن طـبـيـعـى اسـت كـهاعمال كسانى كه اصرار در خشم خدا دارند و مخالف با رضاى او هستند نابود گردد، و بادست خالى ، و كوله بار عظيمى از گناهان اين جهان را وداع گويند.
حـال ايـن گروه درست مخالف وضعى است كه مؤ منان دارند كه فرشتگان رحمت در آستانهمرگ به استقبال آنها مى آيند، با روى گشاده به آنها مى گويند: سلام بر شما باد، هماكـنـون وارد بـهـشـت شـويد بخاطر اعمالى كه انجام مى داديد: (الذين تتوفاهم الملائكةطـيـبـيـن يـقـولون سـلام عـليـكـم ادخـلوا الجـنـة بـمـا كـنـتـم تـعـمـلون ).(نحل - 33).
قابل توجه اين كه در مورد خشم الهى جمله به صورت فعليه آمده است (ما اسخط الله ) ودر مورد خشنودى او به صورت اسميه (رضوانه ).
بـعـضـى از مـفـسران گفته اند اين تفاوت تعبير لطيفه اى در بردارد، و آن اينكه خشم خداگاهگاه است ، و رضا و رحمتش مستمر است و مدام .
ايـن نـكـته نيز روشن است كه خشم و غضب و سخط در مورد خداوند به معنى تاثر نفسانىنيست ، همانگونه كه رضاى او نيز به معنى انبساط روح نمى باشد، بلكه همانگونه كهدر حديث امام صادق (عليه السلام ) آمده (غضب الله عقابه و رضاه ثوابه ): (خشم خداعقاب او است ، و رضاى او ثواب او).
آيه و ترجمه


اءم حسب الذين فى قلوبهم مرض اءن لن يخرج الله اءضغنهم(29)
و لو نـشـاء لا ريـنـكـهـم فـلعـرفـتـهـم بـسـيـمـهـم و لتـعـرفـنـهـم فـى لحـنالقول و الله يعلم اءعملكم(30)
و لنبلونكم حتى نعلم المجهدين منكم و الصبرين و نبلوا اءخباركم(31)


ترجمه :

29 - آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمىكند؟!
30 - و اگـر مـا بـخـواهـيـم آنـهـا را بـه تـو نـشـان مـى دهيم تا آنها را با قيافه هايشانبـشـنـاسـى ، هـر چـنـد مـى تـوانـى از طـرز سـخـنـانـشـان آنـهـا را بـشـنـاسـى ، و خـداونداعمال شما را مى داند.
31 - مـا همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميانشما كيانند؟ و اخبار شما را بيازمائيم .
تفسير:
منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت
در اين آيات باز هم به بحثى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى كند.
و مخصوصا بر اين معنى تاءكيد دارد كه اينها تصور نكنند براى هميشه مى توانند چهرهدرونـى خود را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان مكتوم دارند، و خود را ازرسوائى بزرگ برهانند.
نـخـسـت مـى گويد: (آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هاىشـديـدشـان را ظـاهـر نـمى سازد)؟! (ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج اللهاضغانهم ).
(اضـغـان ) جـمـع (ضـغـن ) (بـر وزن حـرص ، و همچنين بر وزن عقد) به معنى كينهشديد است .
آرى آنـهـا در درون دل كـيـنه شديدى نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤمـنـان داشـتـه و هميشه منتظر فرصتى بودند كه ضربه اى بر آنها وارد كنند، قرآن بهآنان هشدار مى دهد، تصور نكنند هميشه مى توانند چهره واقعى خود را مكتوم دارند.
لذا در آيه بعد مى افزايد: (اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم ، تا آنها را باقيافه هايشان بشناسى )! (و لو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ).
در چـهره هاى آنها علامتى مى گذاريم كه با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى ، و به(راءى العين ) آنها را ببينى .
سـپـس مـى افـزايد: (هر چند الان هم مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ) (ولتعرفنهم فى لحن القول ).
(راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (لحن ) عبارت از اين است كه سخن را از قواعد وسنن خود منحرف سازند، يا اعراب خلافى به آن دهند، و يا از صورت صراحت به كنايهو اشـاره بـكـشـانـنـد، و مـنـظـور در آيـه مـورد بـحـث هـمان معنى سوم است يعنى اين منافقانبيماردل را از كنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه و منافقانه شان مى توان شناخت .
هر جا سخن از جهاد است آنها به نحوى در تضعيف اراده مردم مى كوشند، هر جا سخن از حق وعـدالت اسـت آن را بـه سـوى ديـگـرى مـنـحرف مى سازند، و آنجا كه از نيكان و پاكان وپـيـشـگـامـان اسلام سخن به ميان مى آيد به نحوى مى كوشند آنها را لكه دار و كم اعتباركنند.
لذا در حـديـث مـعـروفـى از (ابـو سـعـيـد خـدرى )نـقـل شـده اسـت كـه مـى گـويـد: لحـن القـول بـغـضـهم على بن ابى طالب ، و كنا نعرفالمـنـافـقـيـن عـلى عـهـد رسـول الله بـبـغـضـهـم عـلى بـن ابـى طالب : (منظور از (لحنالقول ) بغض على بن ابى طالب (عليه السلام ) است ، و ما منافقان را در عصر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق عداوت با على (عليه السلام ) مى شناختيم ).
آرى ايـن يـكـى از نشانه هاى بارز منافقان بود كه نسبت به اولين مؤ من از ميان مردان ، ونخستين پيشگام جانباز اسلام عداوت مى ورزيدند.
اصـولا مـمـكـن نـيـست انسان چيزى را در دل داشته باشد و بتواند براى مدت طولانى آن راچـنـان مـكـتوم دارد كه حتى در كنايات و اشارات و لحن كلام او ظاهر نشود، لذا در حديثى ازامير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ما اضمر احد شيئا
الا ظـهـر فـى فـلتـات لسـانـه و صـفـحـات وجـهـه : (هـيـچـكـس چـيـزى را دردل پنهان نمى كند مگر اينكه در سخنانى كه از دهان او ناآگاه مى پرد و صفحه صورتشآشكار مى شود).
در آيـات ديـگـر قـرآن سـخـنـان مـوذيـانـه مـنـافـقـان كـه مـصـداق ايـن لحـنالقـول اسـت ، يـا حـركـات مـشـكـوك آنـهـا، نـقـل شـده اسـت ، و شـايـد بـه هـمـيـندليل بعضى از مفسران گفته اند كه بعد از نزول آيه مورد بحث ديگر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) به خوبى منافقان را از نشانه هاى آنها مى شناخت .
شاهد گوياى اين سخن اينكه به آن حضرت دستور داده شد كه هر گاه يكى از آنها از دنيابـرود بـر او نـمـاز نـخـوانـد، و كـنـار قـبـرش بـراى دعـا و طـلب آمـرزش نـايستد: (و لاتصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره ) (توبه - 84).
مـخـصـوصـا از مـواقعى كه منافقان به خوبى چهره واقعى خود را آشكار مى كردند موقعجـهـاد بـود، قـبل از جنگ به هنگام جمع آورى كمكها و آماده شدن براى ميدان نبرد، و در ميدانجـنـگ بـه هـنـگـام حـمـلات شـديـد دشـمن ، و بعد از جنگ به هنگام تقسيم غنائم كه در آياتفـراوانـى از قـرآن مـجـيد مخصوصا در سوره توبه و احزاب به آنها اشاره شده است ، وكار به جائى رسيده بود كه حتى افراد عادى مسلمانان نيز منافقان را در اين صحنه ها مىشناختند.
امـروز هـم شـنـاخـتـن مـنـافـقـان از لحـن قـول و مـوضـعـگـيـريـهـاى خـلافـشـان درمـسـائل مـهـم اجـتماعى ، و مخصوصا در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت ازگـفـتـار و رفـتارشان شناسائى مى شوند.و چه خوب است مسلمانان بيدار باشند و از اينآيه الهام گيرند و اين گروه خطرناك و كينه توز را بشناسند و افشا كنند.
در پايان آيه مى افزايد: (خداوند اعمال همه شما را مى داند) (و الله يعلم اعمالكم ).
هم اعمال مخفى و آشكار مؤ منان ، و هم اعمال منافقان را، به فرض كه بتوانند چهره اصلىخـود را از مردم پنهان دارند آيا از خدا كه در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنها است مىتوانند مكتوم دارند؟!
در آيـه بـعـد براى تاءكيد بيشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤ منان از منافقان مى افزايد:(مـا هـمـه شـمـا را قـطـعـا آزمايش مى كنيم ، تا معلوم شود مجاهدان واقعى شما و صابرانكيانند) و مجاهدنماها و سست عنصران منافق كيان ؟! (و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم والصابرين ).
گـر چـه ايـن آزمايش دامنه وسيع و گسترده اى دارد و صبر و شكيبائى در انجام همه وظائفرا شـامـل مـى شـود ولى بـه تـنـاسـب كـلمـه مـجـاهـديـن ، و آيـاتقبل و بعد بيشتر منظور آزمايش در ميدان جهاد است ، و راستى ميدان جهاد ميدان آزمايش بزرگو سـخـتـى اسـت ، و كـمـتـر كسى مى تواند چهره واقعى خود را در چنين ميدانهائى از نظرهامستور دارد.
و در ذيـل آيـه مـى فـرمايد: علاوه بر اينكه شما را مى آزمائيم (اخبار شما را نيز آزمايشمى كنيم ) (و نبلوا اخباركم ).
بـسـيـارى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه مـراد از (اخـبـار) در ايـنـجـااعمال انسانها است ، چرا كه وقتى عملى از انسان سرمى زند به صورت (خبر) در ميانمردم پخش مى شود، بعضى نيز گفته اند منظور از (اخبار) در اينجا اسرار درونى است، چرا كه اعمال مردم از اين اسرار خبر مى دهد.
ايـن احتمال نيز وجود دارد كه (اخبار) در اينجا به معنى خبرهائى است كه مردم از وضعخـود يـا از تعهدات خويش ‍ مى دهند، مثلا منافقان با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )عـهد كرده بودند كه پشت به ميدان نبرد نكنند در حالى كه عهد و پيمان خود را شكستند: ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار (احزاب - 15).
و نـيـز (بعضى از آنها از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اجازه بازگشت از ميدانجـهـاد مـى طـلبـيـدنـد و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است در صورتى كه بدون حفاظنـبـود هـدفـشان اين بود كه فرار كنند)! و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتناعورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا (احزاب - 13).
به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنها را.
مـطـابـق ايـن تـفـسـيـر ايـن دو جـمـله در آيه مورد بحث دو معنى متفاوت دارد، در حالى كه طبقتفسيرهاى قبل تاءكيد يكديگر است .
بـه هـر حـال ايـن نخستين بار نيست كه خداوند به مردم اعلام مى كند كه شما را مى آزمائيمتـا صـفـوفـتـان از هـم مـشخص شود، و مؤ منان راستين از ضعيف الايمانها و منافقان شناختهشوند، در آيات فراوانى از قرآن اين مساءله ابتلاء و امتحان مطرح شده است .
مسائل مربوط به آزمايش الهى را در جلد اولذيـل آيـه 155 بـقره (صفحه 524 تا 535) بحث كرده ايم و همچنين در جلد 16 آغاز سورهعنكبوت مشروحا آمده است .
ضـمـنـا جـمـله : (حتى نعلم المجاهدين منكم ) (تا مجاهدان شما را بشناسيم ) به اين معنىنيست كه خداوند از اين گروه آگاهى ندارد بلكه منظور تحقق اين معلوم الهى است و مشخص‍ شـدن ايـن گـونـه افـراد اسـت ، يـعـنـى تـا ايـن عـلم الهـى تـحـقـق خـارجـى يـابد و عينيتحاصل كند و صفوف مشخص شود.
آيه و ترجمه


إ ن الذيـن كـفـروا و صـدوا عـن سـبـيـل الله و شـاقـواالرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيا و سيحبط اءعملهم(32)
ياءيها الذين ءامنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و لا تبطلوا اءعملكم(33)
إ ن الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم(34)


ترجمه :

32 - كـسـانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق بهمـخـالفـت بـا رسـول خـدا بـرخـاسـتـنـد هـرگـز زيانى به خدا نمى رسانند، و به زودىاعمالشان را نابود مى كند.
33 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد اطـاعـت كـنـيـد خـدا، و اطـاعـت كـنـيـدرسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد!
34 - كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد و مـردم را از راه خـدا بـازداشـتـنـد سـپـس ‍ درحال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد.
تفسير:
آنها كه در حال كفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد
بـعـد از بحثهاى گوناگونى كه پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد، اينآيات پيرامون جمع ديگرى از كفار بحث مى كند، و مى فرمايد: (كسانى كه كافر شدندو مـردم را از راه خـدا بـازداشـتـنـد و بـعـد از روشـن شـدن حـق بـه مـخـالفـت بـارسـول خـدا بـرخاستند، هرگز زيانى به خدا نمى رسانند، و اعمالشان را حبط و نابودمـى كـنـد) (حتى اگر كار خيرى هم انجام داده اند چون با ايمان قرين نبوده حبط مى شود)(ان الذيـن كـفـروا و صـدوا عـن سـبـيـل الله و شـاقـواالرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيئا و سيحبط اعمالهم ).
ايـن گـروه مـمـكـن اسـت هـمان مشركان مكه باشند، و يا كفار يهود مدينه ، و يا هر دو، زيراتـعـبـيـر بـه (كـفـر) و (صـد عن سبيل الله ) (بازداشتن مردم از راه خدا) و (شاقواالرسول ) (مخالفت و دشمنى با پيامبر) در مورد هر دو گروه در آيات قرآن آمده است .
تـعـبـيـر بـه (تـبيين هدايت ) در مورد مشركان مكه از طريق معجزات بود، و در مورد كفاراهل كتاب از طريق كتاب آسمانيشان .
حـبـط اعـمـال آنـهـا يـا اشـاره بـه كـارهاى نيكى است كه احيانا انجام مى دادند، مانند ميهماننـوازى ، انـفـاق و كمك به ابن السبيل ، و يا اشاره به عقيم ماندن نقشه هاى آنها بر ضداسلام است .
بـه هـر حـال ايـن گـروه داراى سـه وصـف بـودنـد (كـفـر) و (صـد عـنسـبـيـل الله ) و (دشمنى و عداوت با پيامبر) كه يكى مخالفت با خدا بود، و ديگرىبا بندگان خدا، و ديگرى با رسول خدا.
در آيه بعد روى سخن را به مؤ منان كرده ، و بعد از بيان خطوط منافقين و كفار خط آنها رانـيـز چـنـيـن تـبـيـيـن مـى كـنـد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و اطاعت كنيدرسـول خـدا را، و اعـمـال خـود را بـاطـل مـسـازيد) (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسول و لا تبطلوا اعمالكم ).
در حـقـيـقـت بـرنـامـه مـؤ منان در همه چيز نقطه مقابل گروه كافر و منافق است آنها مخالفتفرمان خدا مى كنند، و اينها اطاعت ، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) برمى خيزند و اينها فرمانبردارند، آنها اعمالشان بر اثر كفر و ريا و منت ومانند آن نابود مى شود اما اينها با ترك اين امور پاداش ‍ اعمالشان در پيشگاه خدا محفوظاست .
بـه هـر حـال لحـن آيه نشان مى دهد كه در ميان مؤ منان آن روز نيز افرادى بوده اند كه درمـسـاءله اطـاعـت خـداونـد و رسـول و حـفـظ اعـمـالشـان ازباطل شدن كوتاهى هائى داشته اند كه خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى كند.
شـاهـد ايـن سـخـن شـان نـزولى اسـت كـه بـعـضـى از مـفـسـران دربـاره ايـن آيـهنقل كرده اند كه (بنى اسد) اسلام آوردند و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )عـرضـه داشـتـند ما تو را بر خود مقدم داشته ايم ، و جان و خانواده خويش را در اختيار توگـذارده ايـم ، ولى از لحـن گـفـتـارشـان يـك نـوع مـنـت گـذارى استفاده مى شد، آيه فوقنازل گشت و به آنها در اين زمينه هشدار داد.
بـعـضـى از فـقـهـا بـه جـمـله اخـيـر (و لا تـبـطـلوا اعـمـالكـم ) بـراى حـرمـت شـكـستن نمازاستدلال كرده اند، ولى همانگونه كه آيات قبل و بعد، و خود آيه مورد بحث گواهى مى دهدمـربـوط بـه ايـن مـعـنـى نـيـسـت ، بـلكـه هـدف عـدم ابـطـال از طـريق شرك و رياء و منت وامثال آن است .
آخـريـن آيـه مـورد بـحـث تـوضـيـح و تـاءكـيـدى اسـت بـراى آنـچـه در آيـاتقـبـل پـيـرامـون كـفـار آمـده اسـت ، و در ضـمـن راه بـازگـشـت را بـه آنـهـا كـهمايل باشند نشان مى دهد، مى فرمايد: (كسانى كه كافر شدند و مردم را نيز از پيمودنراه خـدا بـاز داشـتـنـد سـپـس در هـمـان حـال كـفـر از دنـيـا رفـتـند خدا هرگز آنها را نخواهدبخشيد)! (ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم ).
چـرا كـه بـا مـرگ درهـاى تـوبـه بـسـتـه مـى شـود، ايـنـهـا بـار سـنـگـين كفر خودشان واضـلال و گـمـراهـى ديـگران را هر دو بر دوش مى كشند، چگونه امكان دارد خداوند آنها راببخشد؟.
و بـه ايـن تـرتـيـب در مـجـموع اين آيات ، از سه گروه سخن به ميان آمده است : منافقان ،كفار، و مؤ منان ، و صفات هر كدام و سرنوشت هر يك مشخص شده است .
نكته :
عوامل نابودى ثواب عمل
از نكات حساسى كه در آيات مختلف قرآن از جمله آيه مورد بحث ، به آن هشدار داده شده ايناست كه مؤ منان مراقب باشند كه اعمالشان همچون كفار حبط و نابود نشود.
و به تعبير ديگر اصلعـمـل مـطـلبـى اسـت ، و نـگـاهـدارى آن مـطـلبـى مـهـمـتـر، يـكعـمـل پـاك و سالم و مفيد عملى است كه از آغاز سالم و بى عيب باشد و محافظت و مراقبت ازآن تا پايان عمر بشود.
عواملى كه اعمال آدمى را به خطر مى افكند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله :
1 - (مـنـت گـذاردن و آزار دادن اسـت )، چـنـانـكـه قـرآن مـى گويد: يا ايها الذين آمنوا لاتـبـطـلوا صـدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤ من بالله و اليومالاخـر: (اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد انـفـاقـهـا و بـخـشـش هـاى خود را با منت و آزاربـاطـل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمانبه خدا و روز قيامت ندارد) (بقره - 264).
در ايـنـجا دو عامل بطلان عمل يكى (منت و آزار) و ديگرى (ريا و كفر) مطرح شده استكـه اولى بـعـد از عـمـل مـى آيـد، و دومـى مـقـارن آن ، واعمال نيك را به آتش مى كشند.
2 - (عـجـب ) عـامـل ديـگـرى اسـت بـراى نـابـودى آثـارعـمـل ، چـنـانـكـه در حـديـث آمـده اسـت العـجـب يـاكـل الحـسـنـات كـمـاتاكل النار الحطب : (عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه كه آتش هيزم را)!.
3 - (حـسـد) نـيـز يـكـى از ايـن گـونه اعمال است كه درباره آن نيز تعبيرى شبيه به(عـجـب ) آمـده كـه هـمـچـون آتش ، حسنات را نابود مى كند، پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: ايـاكـم و الحـسـد فـان الحـسـدياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب .
اصـولا هـمـانـگـونـه كـه حـسنات ، سيئات را از بين مى برد (ان الحسنات يذهبن السيئات )(سوره هود - 114) همچنين گاهى سيئات ، حسنات را به كلى از اثر مى اندازد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation