بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 20, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

تعبير به (آثارا فى الارض ) ممكن است اشاره به پيشرفت عظيم كشاورزى آنها باشدهمانگونه كه در آيه 9 سوره روم آمده : اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبةالذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها: (آيا در زمينسير نكردند، تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد؟ آنها بسيارنيرومندتر بودند، و زمين را (براى زراعت ) دگرگون ساختند و بيش از آنچه اينها آبادكردند عمران نمودند.
و ممكن است اشاره به ساختمانها و بناهاى محكمى باشد كه بعضى از اقوام پيشين دردل كوهها، و در ميان دشتها بنا مى كردند، چنانكه قرآن درباره قوم عاد مى گويد: اتبنونبكل ريع آية تعبثون و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون : (آيا شما بر هر مكان مرتفعىنشانه اى از روى هوى و هوس مى سازيد؟ و قصرها و قلعه هاى زيبا و محكم بنا مى كنيد؟گوئى در جهان جاويدان خواهيد ماند)؟! (شعراء - 128 - 129).
و در پايان آيه سرنوشت اين اقوام سركش را در يك جمله كوتاه چنين بازگو مى كند:خداوند آنها را به گناهانشان گرفت ، و كسى نبود كه از آنها در برابر خداوند دفاعكند و از عذاب الهى باز دارد: (فاخذهم الله بذنوبهم و ما كان لهم من الله من واق ).
نه كثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوكت ومال و ثروت بى حسابشان .
كرارا در آيات قرآن اخذ (گرفتن ) به معنى مجازات كردن آمده است ، اين به خاطر آنستكه براى انجام يك مجازات سنگين نخست طرف را بازداشت مى كنند و سپس كيفر مى دهند.
در آيه بعد آنچه را به طور اجمال قبلا گفته است شرح مى دهد و مى فرمايد: (اينمجازات دردناك الهى به خاطر اين بود كه فرستادگان آن پيوسته بادلائل روشن به سراغشان مى آمدند و آنها همه را انكار مى كردند) (ذلك بانهم كانتتاتيهم رسلهم بالبينات فكفروا).
چنان نبود كه آنها غافل و بى خبر باشند، و يا كفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجتگردد، نه رسولان آنها پى درپى مى آمدند (چنانكه از تعبير كانت تاتيهم استفاده مىشود) اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسليم نشدند، چراغهاى هدايت را مى شكستند، وبه رسولان دلسوز خود پشت مى كردند و گاه آنها را مى كشتند.
(اينجا بود كه خداوند آنها را گرفت و كيفر داد) (فاخذهم الله ).
(زيرا او قوى و شديدالعقاب است ) (انه قوى شديد العقاب ).
در جاى رحمت (ارحم الراحمين ) است ، و در جاى خشم و غضب (اشد المعاقبين ).
آيه و ترجمه


و لقد اءرسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين(23)
الى فرعون و هامان و قارون فقالوا سحر كذاب (24)
فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا اءبناء الذين ءامنوا معه و استحيوا نساءهم و ما كيدالكافرين إ لا فى ضلل(25)
و قال فرعون ذرونى اءقتل موسى و ليدع ربه إ نى اءخاف اءنيبدل دينكم اءو اءن يظهر فى الا رض الفساد(26)
و قال موسى إ نى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب (27)


ترجمه :

23 - ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم .
24 - به سوى فرعون و هامان و قارون ، ولى آنها گفتند او ساحر بسيار دروغگوى است .
25 - هنگامى كه حق از سوى ما براى آنها آمد گفتند: پسران كسانى را كه با موسى ايمانآورده اند به قتل برسانيد، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت ) زنده بگذاريد، اما نقشهكافران جزء در گمراهى نيست (و نقش ‍ بر آب مى شود).
26 - و فرعون گفت : بگذاريد من موسى را بكشم و او پروردگارش را بخواند (تانجاتش دهد)! من از اين مى ترسم كه آئين شما را دگرگون سازد و يا در اين زمين فسادبر پا كند!
27 - موسى گفت : من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم و از هر متكبرى كهبه روز حساب ايمان نمى آورد.
تفسير:
بگذاريد موسى را بكشم !!
به دنبال اشاره اى كه در آيات قبل پيرامون سرنوشت دردناك اقوام پيشين آمده بود در اينآيات به شرح يكى از اين ماجراها پرداخته ، و انگشت روى داستان موسى و فرعون وهامان و قارون مى گذارد.
درست است كه داستان موسى و فرعون در بسيارى از سوره هاى قرآن تكرار شده ، ولىبررسى آن نشان مى دهد كه هرگز جنبه تكرارى ندارد، بلكه در هر مورد از زاويهخاصى به آنها نگاه شده است ، چنانچه در مورد بحث منظور بيش از همه پيش كشيدنماجراى مؤ من آل فرعون است و بقيه بيان زمينهاى است براى اين ماجراى مهم .
نخست مى فرمايد: ما موسى را با آيات خود و سلطان مبين فرستاديم
(و لقدارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين ).
(به سوى فرعون و هامان و قارون ، اما آنها گفتند: او ساحر بسيار دروغگوئى است!)(الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر كذاب ).
در اينكه ميان آيات و سلطان مبين چه تفاوتى است ؟ تفسيرهاى مختلفى از سوى مفسرانبيان شده است :
بعضى آيات را اشاره به دلائل روشن ، و سلطان مبين را اشاره به معجزات مى دانند.
در حالى كه بعضى ديگر آيات را اشاره به آيات تورات و سلطان مبين را اشاره بهمعجزات شمرده اند.
بعضى نيز احتمال داده اند كه آيات همه انواع معجزات موسى راشامل مى شود، اما (سلطان مبين ) معجزات برجسته او همچون معجزه عصا و يد بيضا استكه موجب سلطه آشكار او بر فرعون شد.
بعضى ديگر آيات را به معنى معجزات و سلطان مبين را به معنى سلطه قاهره و نفوذ الهىموسى دانسته اند كه مانع از قتل او و خاموش ساختن دعوتش گرديد.
هيچيك از اين تفسيرها مدرك روشنى ندارد، آنچه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود ايناست كه سلطان مبين معمولا به معنى دليل روشن و محكمى است كه باعث سلطه آشكار مىگردد، چنانكه در آيه 21 سوره نمل در داستان سليمان و هدهد مى خوانيم : سليمان مىگويد: هدهد را نمى بينم ، او چرا غائب شده ؟ من او را كيفر سختى خواهم داد، يا او را ذبحمى كنم و يا سلطان مبين (دليل روشن ) براى غيبت خود بياورد.
و در آيه 15 سوره كهف مى خوانيم (لولا ياتون عليهم بسلطان مبين ) چرا آنها براىمعبودهاى خود دليل روشنى نمى آورند؟!
(آيات ) نيز كرارا در قرآن به معنى معجزات آمده است .
بنابراين تعبير به (آيات ) اشاره به معجزات موسى و سلطان مبين به معنى منطقنيرومند و دلائل دندانشكنى است كه موسى در برابر فرعونيان داشت .
به هر حال موسى هم مجهز به منطق عقل بود، و هم كارهاى خارق العاده اى كه نشانهارتباط او با عالم ماوراء طبيعت بود انجام مى داد، ولى موضعگيرى سركشان فرعونى درمقابل او چيزى جز اين نبود كه او را متهم به سحر و كذب مى كردند.
اتهام سحر در برابر آيات و معجزات بود، و تكذيب در برابر استدلالات منطقى ، و اينخود شاهد ديگرى است براى تفسيرى كه در مورد اين دو تعبير
برگزيديم .
آرى هميشه سردمداران كفر براى خنثى كردن دلائل صدق مردان حق برچسبهاى دروغين از اينقبيل پيدا مى كردند كه امروز هم نمونه هاى فراوانى از آن با چشم خود مى بينيم .
قابل توجه اينكه نام سه كس در اين آيه آمده است كه هر كدام مظهر وسمبل چيزى بودند:
(فرعون ) سمبل طغيان و سركشى و حاكميت ظلم و جور.
(هامان ) مظهر شيطنت و طرحهاى شيطانى .
و (قارون ) مظهر ثروتمند ياغى و استثمارگر كه براى حفظ ثروت خويش از هيچكارى ابا نداشت .
به اين ترتيب موسى (عليه السلام ) مامور بود به ظلم حاكمان بيدادگر، و شيطنتسياستمداران خائن ، و تعدى ثروتمندان مستكبر پايان دهد و جامعه اى بر اساس عدالت وداد از نظر سياسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد، اما آنها كه منافع نامشروعشان در خطربود سخت به مقاومت برخاستند.
آيه بعد بخشى از طرحهاى شيطانى آنها را بازگو كرده ، مى گويد: هنگامى كه حق ازنزد ما به سراغ آنها آمد بجاى اينكه آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و گفتند:پسران كسانى را كه با موسى ايمان آورده اند بهقتل برسانيد، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت ) زنده بگذاريد! (فلما جائهم بالحق منعندنا قالوا اقتلوا ابناء الذين آمنوا معه و استحيوا نسائهم ).
اين تعبير نشان مى دهد كه مساءله قتل فرزندان پسر و زنده نگه داشتن دختران تنها دردوران قبل از تولد موسى (عليه السلام ) نبوده ، بلكه بعد از قيام و نبوت او نيز اينكار تكرار شد، آيه 129 سوره اعراف نيز شاهد اين مدعا است كه بنىاسرائيل به موسى (عليه السلام ) گفتند: اوذينا منقبل ان تاتينا و من بعد ما جئتنا: پيش از آنكه بيائى و بعد از آنكه آمدى در هر دو زمان ما راآزار كرده و مى كنند.
اين سخن را بنى اسرائيل بعد از مساله توطئهقتل فرزندان مؤ منان از سوى فرعونيان بيان كردند.
به هر حال اين يك نقشه شوم و مستمر حكومتهاى شيطانى است كه نيروهاىفعال را به نابودى مى كشانند و نيروهاى غيرفعال را براى بهره كشى زنده نگه مىدارند، و چه جاى تعجب كه اين نقشه هم قبل از تولد موسى در ميان بنىاسرائيل كه به صورت بردگانى در دست فرعونيان بودند عملى شده باشد و چه بعداز قيام موسى (عليه السلام ) اين يك حركت ضد انقلابى بود تا نيروهاى بنىاسرائيل را شديدا سركوب كند و هرگز نتوانند قد علم نمايند.
اما قرآن در پايان آيه مى افزايد نقشه هاى كافران جز در ضلالت و گمراهى نيست -تيرهائى است كه در تاريكى جهل و ضلال پرتاب مى كنند و به سنگ مى خورد (و ما كيدالكافرين الا فى ضلال ).
و از آنجائى كه هرگز باور ندارند فاجعه ها دامنگيرشان مى شود، اين مشيت الهى است كهنيروهاى حق سرانجام بر نيروى باطل غلبه كنند.
درگيرى و نزاع ميان موسى (عليه السلام ) و پيروانش از يكسو، و فرعون و طرفدارانشاز سوى ديگر بالا گرفت ، و حوادث بسيارى در اين ميان واقع شد كه قرآن در اين مقطعاز بحث از ذكر آنها صرفنظر مى كند، و براى رسيدن به هدف خاصى كه بعدا خواهيمدانست به سراغ اين نكته مى رود كه وقتى كار بجاى باريكى كشيد فرعون براىجلوگيرى از پيشرفت حركت انقلابى موسى (عليه السلام ) تصميم برقتل او گرفت ، ولى گويا مشاوران و ملاء او مخالفت مى كردند.
قرآن مى گويد: فرعون گفت : بگذاريد من موسى را بهقتل برسانم و او پروردگارش را بخواند تا نجاتش دهد! (وقال فرعون ذرونى اقتل موسى و ليدع ربه ).
از اين تعبير استفاده مى شود كه اكثريت مشاوران كه مانعقتل موسى بودند يا لااقل بعضى از آنان به اين امراستدلال مى كردند كه با توجه به كارهاى خارق العاده موسى ممكن است نفرينى كند وخدايش عذاب بر ما نازل كند، اما فرعون مغرور مى گويد: من او را مى كشم هر آنچهباداباد!
البته معلوم نيست انگيزه واقعى اطرافيان و مشاوران در اين ممانعت چه بود؟ در اينجااحتمالات زيادى وجود دارد كه ممكن است همه آنها با هم صحيح باشد.
نخست ترس از عذاب احتمالى پروردگار.
دوم ترس از اينكه موسى بعد از كشته شدن به عنوان يك شهيد و قهرمان در هاله ى ازقدس فرو رود و آئين او مؤ منان و هواخواهان بسيارى پيدا كند، مخصوصا اگر اين ماجرابعد از داستان مبارزه موسى با ساحران و غلبه عجيب و خارق العاده او بر آنان رخ دادهباشد، و ظاهرا چنين است زيرا موسى در نخستين برخورد با فرعون دو معجزه بزرگ خود(معجزه عصا و يد بيضاء) را نشان داده بود، و همين امر سبب شد كه فرعون او را ساحربخواند، و دعوت براى مبارزه با جمع ساحران بنمايد، و اميدوار بود از اين طريق بتواندبر موسى غلبه كند لذا در انتظار روز موعود به سر مى برد.
با اين حال دليلى ندارد كه فرعون در اين فاصله زمانى تصميمقتل موسى را گرفته باشد، يا از تبديل دين و آئين مردم مصر در وحشت فرو رود.
خلاصه اينكه آنها معتقد بودند موسى شخصا يك (حادثه ) است ، اما اگر در آنشرايط كشته شود تبديل به يك (جريان ) خواهد شد، جريانى بزرگ و پر شور كهكنترل آن بسيار مشكل خواهد بود.
بعضى ديگر از اطرافيان فرعون كه دل خوشى از او نداشتندمايل بودند موسى زنده بماند و فكر فرعون را به خودمشغول دارد، تا آنها آسوده خاطر زندگى كنند و دور از چشم فرعون به سوء استفادهمشغول باشند، چرا كه اين يك برنامه هميشگى است كه اطرافيان شاهان مايلند هميشه فكرآنها مشغول كارى باشد و آنها آسوده خاطر به تاءمين منافع نامشروع خود بپردازند، لذاگاهى دشمنان خارجى را تحريك مى كردند تا از شر فراغت شاه در امان بمانند!
سپس فرعون براى توجيه تصميم قتل موسى دودليل براى اطرافيانش ‍ ذكر مى كند: يكى جنبه به اصطلاح دينى و معنوى دارد، و ديگرجنبه دنيوى و مادى مى گويد: (من از اين مى ترسم كه آئين شما را عوض ‍ كند! و ديننياكانتان را بر هم زند)! (انى اخاف ان يبدل دينكم ).
(يا اينكه فسادى بر روى زمين آشكار سازد) (او ان يظهر فى الارض ‍ الفساد) اگرسكوت كنم آئين موسى به سرعت در اعماق قلوب مردم مصر نفوذ مى كند، و آئين مقدس بتپرستى كه حافظ قوميت و منافع شما است جاى خود را به يك آئين توحيدى بر ضد شمامى دهد!
و اگر امروز سكوت كنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمايم هواخواهانبسيارى پيدا مى كند و درگيرى شديدى به وجود مى آيد كه مايه خونريزى و فساد و ناآرامى در سطح كشور خواهد بود، بنابراين مصلحت اين است كه هر چه زودتر او را بهقتل برسانم .
البته (دين ) از دريچه فكر فرعون چيزى جز پرستش او و يا بتهاى ديگر نبود،آئينى در مسير تخدير و تحميق مردم ، و وسيله اى براى مقدس شمردن سلطه جابرانه آنمرد خونخوار!
و (فساد) نيز از نظر او به وجود آمدن يك انقلاب ضد استكبارى براى آزاد ساختن تودههاى اسير و دربند و محو آثار بت پرستى و احياى توحيد بود.
و هميشه جباران و مفسدان براى توجيه جنايات خود و مبارزه با مردان خدا به اين دو بهانهدروغين دست زده اند كه هم امروز نيز نمونه هايش را در گوشه و كنار دنيا با چشم خود مىبينيم .
اكنون ببينيم موسى (عليه السلام ) كه ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عكس العملىنشان داد؟ قرآن در آيه بعد مى گويد:
(موسى گفت : من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه بهروز حساب ايمان نمى آورد!) (و قال موسى انى عذت بربى و ربكم منكل متكبر لا يومن بيوم الحساب ).
موسى اين سخن را با قاطعيت و اطمينانى كه مولود از ايمان نيرومند و اتكاى او بر ذاتپاك پروردگار بود بيان كرد و نشان داد كه از چنين تهديدى ترسى به خود راه ندادهاست .
اين گفتار موسى (عليه السلام ) به خوبى نشان مى دهد افرادى كه داراى اين دوويژگى باشند آدمهاى خطرناكى محسوب مى شوند: (تكبر) و (عدم ايمان به روزقيامت ) و بايد از چنين افرادى به خدا پناه برد!
تكبر سبب مى شود كه انسان جز خود و افكار خودش را نبيند، آيات و معجزات خدا را سحربخواند، مصلحان را مفسد، و اندرز دوستان و اطرافيان را محافظه كارى و ضعف نفسبشمرد!
و (عدم ايمان به روز حساب ) سبب مى شود كه هيچ حسابى در برنامه و كار او نباشد،و حتى در برابر قدرت نامحدود پروردگار، با قدرت بسيار ناچيزش به مبارزهبرخيزد، و به جنگ پيامبران او برود، چرا كه حسابى در كار نيست . اكنون ببينيمسرانجام اين تهديد فرعون به كجا منتهى شد؟ آيات بعد پرده از روى اين مساءله برمى دارد و چگونگى نجات موسى را از چنگال آن مرد مغرور متكبر روشن مى سازد.
آيه و ترجمه


و قال رجل مؤ من من ءال فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا اءنيقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم و إ ن يك كذبا فعليه كذبه و إ ن يكصادقا يصبكم بعض الذى يعدكم إ ن الله لا يهدى من هو مسرف كذاب (28)
يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الا رض فمن ينصرنا من باءس الله إ ن جاءناقال فرعون ما اءريكم إ لا ما اءرى و ما اءهديكم إ لاسبيل الرشاد(29)


ترجمه :

28 - مرد مومنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت ، آيا مى خواهيد كسى رابه قتل برسانيد بخاطر اينكه مى گويد پروردگار من الله است در حالى كهدلائل روشنى از سوى پروردگارتان آورده ، اگر دروغگو باشد دروغش دامن خود او راخواهد گرفت ، و اگر راستگو باشد (لااقل ) بعضى از عذابهائى را كه وعده مى دهد بهشما خواهد رسيد، خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگو است هدايت نمى كند.
29 - اى قوم من ! امروز حكومت از آن شماست ، و در اين سرزمين پيروزيد، اگر عذاب الهىبه سراغ ما آيد، چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟! فرعون گفت : من جز آنچه را معتقدم بهشما ارائه نمى دهم ، و شما را جز به طريق حق و پيروزى دعوت نمى كنم (دستور همانقتل موسى است ).
تفسير:
آيا كسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مى كشند؟!
از اينجا فراز ديگرى از تاريخ موسى (عليه السلام ) و فرعون شروع مى شود كه درقرآن مجيد تنها در اين سوره مطرح شده است و آن داستان مؤ منآل فرعون است ، كه از نزديكان فرعون بود دعوت موسى (عليه السلام ) را به توحيدپذيرفت ولى ايمان خود را آشكار نمى كرد، زيرا خود را موظف به حمايت حساب شده ازموسى (عليه السلام ) مى ديد، هنگامى كه مشاهده كرد با خشم شديد فرعون جان موسى(عليه السلام ) به خطر افتاده مردانه قدم پيش نهاد و با بيانات مؤ ثر خود توطئهقتل او را بر هم زد.
در نخستين آيه مى فرمايد: مرد مؤ منى از آل فرعون كه ايمان خود را كتمان مى كرد گفت :آيا مى خواهيد كسى را به قتل برسانيد بخاطر اين كه مى گويد پروردگار من (الله) است ؟! (و قال رجل مؤ من من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا انيقول ربى الله ).
در حالى كه معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است (و قدجائكم بالبينات من ربكم ).
آيا شما مى توانيد معجزات او را مانند معجزه عصا و يد بيضا انكار كنيد؟ آيا همه با چشمخود غلبه او را بر ساحران نديديد تا آنجا كه ساحران در برابر او تسليم شدند، وبه تهديدهاى ما گوش ندادند، و جان خود را بر سر ايمانشان به خداى موسى (عليهالسلام ) نهادند؟ آيا به راستى چنين كسى را مى توان ساحر خواند؟!
خوب فكر كنيد، دست به كار عجولانه و شتابزده اى نزنيد، و در عاقبت كار خود درستبينديشيد و گرنه پشيمان خواهيد شد.
از همه اينها گذشته از دو حال خارج نيست : (اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خود او راخواهد گرفت ، و اگر راستگو باشد لااقل بعضى از عذابهائى را كه وعده مى دهد دامنشما را خواهد گرفت ) (و ان يك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا يصبكم الذى يعدكم).
خلاصه اگر او دروغگو است دروغ فروغى ندارد، سرانجام مشت او باز مى شود و رسوامى گردد، و به كيفر دروغ خود گرفتار خواهد شد، اما ايناحتمال نيز وجود دارد كه راستگو باشد و از سوى الله ماءموريت دارد، بنابراين وعده هاىعذاب او خواه ناخواه به وقوع مى پيوندد، با اينحال كشتن او از عقل و درايت دور است .
سپس افزود: (خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگو است هدايت نمى كند) (انالله لا يهدى من هو مسرف كذاب ).
اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پيش گرفته باشد مسلمامشمول هدايت الهى نخواهد شد، و اگر شما چنين باشيد شما نيز از هدايتش ‍ محروم خواهيدگشت .
اين عبارت اخير گرچه دو پهلو است ، اما پيدا است كه نظر مؤ منآل فرعون بيان حال فرعونيان بوده ، ولى به هرحال تكيه او بر ربوبيت (الله ) در اين عبارت و عبارت بعد بيانگر اين واقعيت استكه فرعون يا لااقل گروهى از فرعونيان بطوراجمال اعتقادى به (الله ) داشته اند، و گرنه اين تعبيرات نشانه ايمان او به خداىموسى و همكارى با بنى اسرائيل محسوب مى شد و بااصول تقيه تاكتيكى كه او در پيش ‍ گرفته بود سازگار نبود.
در اينجا دو سؤ ال از سوى بعضى از مفسران مطرح شده است : نخست اينكه اگر موسى(عليه السلام ) دروغگو باشد دروغش تنها به زيان خود او تمام نمى شود بلكه دامانجامعه را نيز مى گيرد زيرا باعث انحراف آنها است . ديگر اين كه اگر راستگو باشدتمام تهديدهاى او تحقق خواهد يافت نه پاره اى از آنها.
در پاسخ سؤ ال نخست مى توان گفت كه منظور فقط مجازات دروغ است كه تنها دامندروغگو را مى گيرد، و عذاب الهى براى دفع شر او كافى است ، چگونه ممكن است كسىبر خدا دروغ ببندد و خدا او را به حال خود واگذارد تا مايه گمراهى مردم شود؟!
و در پاسخ سؤ ال دوم مى توان گفت : منظور اين است كه او شما را تهديد به عذابهاىدنيا و آخرت مى كند بنابراين اگر راستگو باشد قسمتى از آن كه مربوط به دنيا استهم اكنون دامن شما را خواهد گرفت ، يا اين كه منظور بيانحداقل است كه اگر همه سخنان او را باور نكنيدلااقل ممكن است بخشى از آن صدق باشد.
به هر حال مؤ من آل فرعون ضمن اين سخنان از چند طريق براى نفوذ در فرعون واطرافيان او وارد شد:
نخست اين كه عمل موسى (عليه السلام ) درخور چنين عكسالعمل شديدى نيست .
ديگر اين كه فراموش نكنيد او با خود دلائلى دارد كه ظاهر آن موجه به نظر مى رسد، ومبارزه با چنين مردى خطرناك است .
سوم اينكه نيازى به اقدام شما نيست ، چرا كه اگر دروغگو باشد خدا كار او را مى سازد،اما اين احتمال را هم بدهيد كه راست بگويد و خدا كار ما را بسازد!
مؤ من آل فرعون به اين مقدار هم قناعت نكرد و باز ادامه داد، با لحنى
دوستانه و خيرخواهانه آنها را مخاطب ساخته ، چنين گفت : (اى قوم من ! امروز حكومت در اينسرزمين پهناور مصر به دست شما است ، و از هر نظر غالب و پيروزيد، اين نعمتهاىفراوان را كفران نكنيد، اگر عذاب الهى به سراغ ما آيد چه كسى ما را يارى خواهدكرد)؟! (يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الارض فمن ينصرنا من باس الله ان جائنا).
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور وى اين بوده : شما امروز همه گونه قدرت در دستداريد و هر تصميمى بخواهيد درباره موسى (عليه السلام ) مى گيريد، ولى مغرور اينقدرت نشويد، و پيامدهاى احتمالى آن را فراموش نكنيد.
اين سخنان ظاهرا در (اطرافيان فرعون ) بى اثر نبود، آنها را ملايم ساخت ، و ازخشمشان فرو كاست .
ولى فرعون در اينجا سكوت را براى خود جايز نديد كلام او را قطع كرده چنين گفت :(مطلب همان است كه گفتم ) من جز آنچه را كه معتقدم به شما دستور نمى دهم به آنمعتقدم كه موسى حتما بايد كشته شود و راهى غير از اين نيست !(قال فرعون ما اريكم الا ما ارى ). (و بدانيد من شما را جز به طريق حق و پيروزى دعوتنمى كنم !) (و ما اهديكم الا سبيل الرشاد) و چنين استحال همه جباران و طاغوتها در طول تاريخ ، و در گذشته و امروز كه هميشه راى صوابرا راى خود مى پندارند و به احدى اجازه اظهار نظر در برابر راى خود نمى دهند، آنها بهپندارشان عقل كل هستند، و ديگران مطلقا عقل و دانشى ندارند! و اين نهايتجهل و حماقت است .
نكته ها
1 - مؤ من آل فرعون كه بود؟
از آيات قرآن همين قدر استفاده مى شود كه او مردى بود از فرعونيان كه به موسى ايمانآورده بود اما ايمان خود را مكتوم مى داشت ، دردل به موسى عشق مى ورزيد و خود را موظف به دفاع از او مى ديد.
او مردى بود هوشيار و دقيق و وقت شناس و از نظر منطق بسيار نيرومند و قوى كه درلحظات حساس به يارى موسى شتافت ، و چنانكه در دنباله اين آيات خواهد آمد او را از يكتوطئه خطرناك قتل رهائى بخشيد.
اما در روايات اسلامى و سخنان مفسران توصيفات بيشترى درباره او آمده است .
از جمله اينكه بعضى گفته اند: او پسر عمو يا پسر خاله فرعون بود، و تعبير بهآل فرعون را نيز شاهد بر اين معنى دانسته اند زيرا تعبير بهآل معمولا در مورد خويشاوندان به كار مى رود هر چند در مورد دوستان و اطرافيان نيزگفته مى شود. بعضى ديگر او را يكى از پيامبران خدا بنام(حزبيل ) يا (حزقيل ) مى دانند.
بعضى روايت كرده اند كه او خازن (سرپرست خزائن و گنجينه هاى ) فرعون بوده است .
از ابن عباس نقل شده كه در ميان فرعونيان تنها سه كس به موسى ايمان .
آوردند: مؤ من آل فرعون ، و همسر فرعون و آن مردى كهقبل از نبوت موسى به او خبر داد كه فرعونيان تصميم دارند تو را به خاطرقتل يكى از اتباعشان به قتل برسانند و هر چه زودتر از مصر بيرون رو (قصص - 20).
ولى قرائتى در دست است كه نشان مى دهد بعد از ماجراى موسى با ساحران گروهقابل ملاحظه اى به موسى ايمان آوردند و ظاهر اين است كه ماجراى مؤ منآل فرعون بعد از جريان ساحران بود.
بعضى نيز احتمال داده اند كه او از بنى اسرائيل بوده كه در ميان فرعونيان مى زيسته ومورد اعتمادشان بوده است ، ولى اين احتمال بسيار ضعيف به نظر مى رسد چرا كه باتعبير (آل فرعون )، و همچنين (يا قوم ) (اى قوم من ) سازگار نيست ، ولى به هرحال نقش مؤ ثر او در تاريخ موسى و بنى اسرائيل كاملا روشن است ، هر چند تمامخصوصيات زندگى او امروز براى ما روشن نيست .
2 - تقيه يك وسيله مؤ ثر مبارزه
(تقيه ) يا (كتمان عقيده باطنى ) بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند به معنىضعف و ترس و محافظه كارى نيست ، بلكه غالبا به عنوان يك وسيله مؤ ثر براىمبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار مى گيرد، كشف اسرار دشمن جز ازطريق افرادى كه از روش تقيه استفاده مى كنند ممكن نيست . ضربات غافلگيرانه برپيكره دشمن جز از طريق تقيه و كتمان نقشه ها و طرحهاى مبارزه صورت نمى گيرد.
و مؤ من آل فرعون نيز تقيه اش براى خدمت به آئين موسى (عليه السلام ) و دفاع ازحيات او در لحظات سخت و بحرانى بود، چه چيز از اين بهتر كه انسان فرد مؤ منى دردستگاه دشمن داشته باشد كه تا اعماق تشكيلات او نفوذ كند، و از همه چيز با خبر گرددو به موقع دوستان را در جريان بگذارد، و حتى در موقع لزوم در فكر جباران نفوذ كند ونقشه هاى آنها را دگرگون سازد؟!
آيا اگر مؤ من آل فرعون از روش تقيه استفاده نمى كرد هرگز توانائى انجام اين خدماترا داشت ؟
لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : التقية دينى و دين آبائى ، و لا دينلمن لا تقية له ، و التقية ترس الله فى الارض ، لان مؤ منآل فرعون لو اظهر الاسلام لقتل : (تقيه دين من و دين پدران من است ، كسى كه تقيهندارد دين ندارد، تقيه سپر خداوند در روى زمين است ، چرا كه اگر مؤ منآل فرعون ايمان خود را اظهار داشته بود كشته مى شد).
مخصوصا در زمانى كه جمعيت مؤ منان در منطقهاى در اقليت باشند و درچنگال اكثريتى بى منطق و بيرحم گرفتار شوند هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه با اظهارايمان جز در مورد ضرورت نيروهاى فعال خود را به هدر دهند، بلكه بايد در اين مقطعخاص با كتمان عقيده نيروها را متشكل و متمركز و براى قيام نهائى آماده سازند.
شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آغاز قيامش در مدت چندسال دعوت پنهانى داشت و از همين روش استفاده مى كرد، و بعد از مدتى كه يارانشفزونى گرفتند و هسته بندى اصلى محكم شد اسلام را رسما اعلام نمود.
در ميان پيامبران ديگر ابراهيم (عليه السلام ) با تمام شجاعت و قهرمانى كه داشت بههنگام تصميم بر شكستن بتها از روش تقيه استفاده كرد و برنامه خود را از بت پرستانكتمان نمود، و گرنه هرگز موفق نمى شد.
ابو طالب عموى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شايد تا آخر عمر روشتقيه را از دست نداد، تنها در مقطعهاى خاصى ايمان خود را آشكار ساخت ، ولى در مواقعديگر صريحا چيزى نمى گفت تا بتواند نقش مؤ ثر خود را در حفظ جان پيامبران(عليهمالسلام ).
در مقابل بت پرستان لجوج و بيرحم و كينه توز ايفا كند. به هرحال آنچه بعضى از جاهلان و ناآگاهان پنداشته اند كه تقيه مخصوص مذهب شيعه است ،يا تقيه نشانه ضعف و زبونى است ، كاملا بى اساس و دور از منطق است ، تقيه در تماممكتبها بدون استثنا وجود دارد. براى توضيح بيشتر به جلد دوم همين تفسير صفحه 373(ذيل آيه 28 آل عمران ) و جلد يازدهم صفحه 423 (ذيل آيه 106 سوره نحل ) مراجعه فرمائيد.
3 - صديقون كيانند؟
در بعضى از روايات از پيغمبر گرامى اسلامنقل شده : الصديقون ثلاثه (حبيب النجار) مؤ منآل يس الذى يقول (فاتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسالكم اجرا) و(حزقيل ) مؤ من آل فرعون و (على بن ابى طالب ) (عليه السلام ) و هو افضلهم :(نخستين تصديق كنندگان (پيامبران بزرگ سه كس بودند: حبيب نجار، مؤ منآل يس همان كسى كه به مردم انطاكيه ) مى گفت از فرستادگان خدا پيروى كنيد، ازكسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود هدايت يافته اند، وحزقيل مؤ من آل فرعون ، و على بن ابى طالب (عليه السلام ) و او از همه برتر است ).
اين حديث هم در منابع شيعه و هم در منابع اهل سنت به چشم مى خورد. و به راستى اين هرسه در بحرانيترين لحظات به پيامبران الهى ايمان آوردند و پيشگام و پيشقدم بودند وشايسته نام صديقند، آنها در راس كسانى قرار دارند كه پيامبران الهى را تصديقكردند، مخصوصا على (عليه السلام ) كه از آغاز عمر تا پايان همواره يار و ياور پيامبراسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و در حيات پيامبر و حتى بعد از رحلت اوفداكارى و ايثارگرى را به آخرين حد ابراز داشت .
آيه و ترجمه


و قال الذى ءامن يقوم إ نى اءخاف عليكم مثل يوم الا حزاب (30)
مثل داءب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد(31)
و يقوم إ نى اءخاف عليكم يوم التناد(32)
يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم و منيضلل الله فما له من هاد(33)


ترجمه :

30 - آن مرد با ايمان گفت : اى قوم من ، من بر شما از روزى همانند روز (عذاب ) اقوامپيشين خائفم !.
31 - از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند (ازشرك و كفر و طغيان ) مى ترسم و خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد.
32 - اى قوم ! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را صدا مى زنند (و از هم يارى مىطلبند و صدايشان به جائى نمى رسد) بيمناكم !
33 - همان روز كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد، اما هيچ پناهگاهى در برابر خداوندبراى شما وجود ندارد، و هر كس را خداوند (بخاطر اعمالش گمراه سازد، هدايت كننده اىبراى او نيست .
تفسير:
من به شما اخطار مى كنم !
مردم مصر به حكم اينكه در آن زمان نيز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخانرا درباره اقوام پيشين ، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود كه سرزمين آنها غالبافاصله زيادى از آنها نداشت شنيده بودند، و از سرنوشت دردناك آنها كم و بيش خبرداشتند.
لذا مؤ من آل فرعون بعد از آنكه با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومتسرسختانه فرعون روبرو شد كه دستور قتل را مجددا تاييد كرد دست از تلاش و كوششخود بر نداشت ، و نمى بايست بردارد، لذا به اين فكر افتاد كه اين بار دست اين قومسركش را گرفته و به اعماق تاريخ پيشينيان ببرد، و آنها را از تكرار چنان مصائبىدر مورد خودشان بيم دهد، شايد بيدار شوند و در تصميم خود تجديد نظر كنند، سخن خودرا از اينجا شروع كرد و گفت : اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روز مجازات اقوامپيشين مى ترسم (و قال الذى آمن يا قوم انى اخاف عليكممثل يوم الاحزاب ).
سپس به شرح اين سخن پرداخت و گفت من از عادت شومى همانند عادت قوم نوح و عاد وثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند بيمناكم(مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم ).
اين اقوام عادتشان شرك و كفر و طغيان بود، و ديديم به چه سرنوشتى گرفتار شدند؟گروهى با طوفان كوبنده نابود گشتند، گروهى با تند باد وحشتناك ، جمعى باصاعقه هاى آسمانى ، و عده اى با زمين لرزه هاى ويرانگر!
آيا احتمال نمى دهيد كه شما هم با اين اصرارى كه بر كفر و طغيان داريد گرفتار يكىاز اين بلاهاى عظيم الهى شويد؟! پس به من اجازه دهيد كه بگويم من از چنين آينده شومىدر مورد شما خائفم !
آيا دليلى داريد كه شما تافته جدا بافته ايد؟ و اينگونه عذابهاى الهى دامانتان رانخواهد گرفت ؟ مگر آنها چه كرده بودند كه آنچنان گرفتار شدند؟ جز اينكه دربرابر دعوت پيامبران الهى ايستادند و گاهى پيامبران را كشتند، و يا تكذيب كردند؟
ولى بدانيد هر چه بر سر شما آيد از ناحيه خود شما است چرا كه خداوند ظلم و ستمىبر بندگانش نمى خواهد (و ما الله يريد ظلما للعباد).
آنها را به فضل و كرمش آفريده ، و نعمتهاى بى شمار به آنها بخشيده ، و پيامبرانش رابراى هدايت آنها فرستاده است ، مخالفت و طغيان بندگان است كه موجب آن عذابهاى دردناكمى شود.
سپس افزود: اى قوم ! من بر شما از روزى مى ترسم كه مردم يكديگر را صدا مى زنند ازهم يارى مى طلبند و صدايشان به جائى نمى رسد! (و يا قوم انى اخاف عليكم يومالتناد).
(التناد) (در اصل (التنادى ) بوده كه ياى آن حذف شده و كسرهدال كه دليل بر آن است بر جاى مانده ) از ماده (ندا) به معنى صدا زدن است .
مشهور و معروف در ميان مفسران اين است كه (يوم التناد) از اسامى قيامت است ، و هر يكبراى نامگذارى قيامت به اين نام توجهى ذكر كرده ، كه با هم شباهت زيادى دارند. يكىمى گويد: به خاطر صدا زدن دوزخيان نسبت به بهشتيان است چنانكه قرآن مى گويد ونادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله : (دوزخيان، بهشتيان را صدا مى زنند كه مقدارى از آب و روزيهائى كه خدا به شما داده است به ماببخشيد، آنها نيز در پاسخ مى گويند: ان الله حرمهما على الكافرين : (خداوند اينها رابر كافران تحريم كرده است ) (اعراف - 50) و يا به خاطر اينكه مردم يكديگر راصدا مى زنند و به هم پناه مى برند و از هم كمك مى خواهند.
و يا اينكه فرشتگان آنها را براى حساب صدا مى زنند و آنها نيز از فرشتگان استمدادمى كنند. و يا اينكه مناديان محشر ندا مى دهند الا لعنة الله على الظالمين : لعنت خدا برظالمان است (هود - 18).
يا اينكه مؤ من هنگامى كه نامه اعمال خود را مى بيند از روى شوق فرياد مى زند: هاؤ ماقرؤ ا كتابيه : اين نامه اعمال من است ، بياييد اى مردم و آن را بخوانيد! (حاقه - 19).
و كافر در همين هنگام از وحشت فرياد مى كشد: يا ليتنى لم اوت كتابيه : (اى كاش نامهاعمال ما به دست ما داده نمى شد)! (حاقه - 25).
ولى مى توان براى اين آيه معنى وسيعترى را در نظر گرفت كه (يوم التناد) ايندنيا را نيز شامل شود، چرا كه (يوم التناد) مفهومش ‍ تنها روز ندا دادن يكديگر است ، واين تعبير نشانه نهايت عجز و بيچارگى است در زمانى كه كارد.
به استخوان مى رسد، و افرادى كه دستشان از همه جا بريده يكديگر را صدا مى كنند وفريادشان بجائى نمى رسد.
در اين جهان نيز (يوم التناد) فراوان است ، روزهائى كه عذاب الهىنازل مى شود، روزهائى كه جامعه ها بر اثر گناهان و خطاهايشان به بن بست كشيده مىشوند، روزهائى كه بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مى دهد، فرار مىكنند و پناهگاهى مى جويند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فرياد مى كشند!
آيه بعد در تفسير يوم التناد مى گويد: (روزى كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد،اما هيچ پناهگاه و نگهدارنده اى در برابر عذاب الهى براى شما نيست ) (يوم تولونمدبرين ما لكم من الله من عاصم ).
آرى كسى را كه خدا (بر اثر اعمالش ) گمراه ساخته هدايت كننده اى براى او نيست (و منيضلل الله فما له من هاد).
آنها در اين دنيا از طريق هدايت گمراه مى شوند و در حجابى ازجهل و ضلالت فرو مى روند، و در آخرت از طريق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهندشد. تعبير فوق ممكن است تلويحا اشاره اى به گفتار فرعون باشد كه مى گفت : مااهديكم الا سبيل الرشاد: (من شما را جز به راه هدايت و راستى دعوت نمى كنم ) (همينسوره سه آيه قبل ).
آيه و ترجمه


و لقد جاءكم يوسف من قبل بالبينت فما زلتم فى شك مما جاءكم به حتى إ ذا هلك قلتملن يبعث الله من بعده رسولا كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب (34)
الذين يجدلون فى ءايت الله بغير سلطن اءتئهم كبر مقتا عند الله و عند الذين ءامنوا كذلكيطبع الله على كل قلب متكبر جبار(35)


ترجمه :

34 - پيش از اين يوسف با دلائل روشن به سراغ شما آمد، ولى شما همچنان در آنچه اوآورده بود ترديد داشتيد، تا زمانى كه از دنيا رفت ، گفتيد: هرگز خداوند بعد از اورسولى مبعوث نخواهد كرد، اينگونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده اى را گمراه مىسازد.
35 - همانها كه در آيات الهى بى آنكه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند،كارى كه خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند بار مى آورد، اينگونهخداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد
تفسير:
متكبران جبار از درك صحيح محرومند
در اين آيات همچنان سخنان مؤ من آل فرعون ادامه مى يابد: در يك بررسى اجمالى درآيات گذشته و آينده و آيات مورد بحث چنين به نظر مى رسد كه (مؤ منآل فرعون ) براى نفوذ در قلب تيره فرعون و فرعونيان و زدودن زنگار كبر و كفر ازآنها سخنان خود را در پنج شكل و مقطع مطرح كرد:
(مقطع اول ) سخنان دو جانبه و احتياط آميز و دعوت آن قوم كافر طغيانگر به پرهيز ازضرر محتمل بود دائر بر اينكه اگر موسى دروغ بگويد دامن خودش را مى گيرد، و اگرراست بگويد دامان ما را مى گيرد، بترسيد و احتياط را از دست ندهيد.
در (مقطع دوم ) آنها را به سير و مطالعه دراحوال اقوام پيشين دعوت مى كند، و از اينكه آنها نيز گرفتار چنان سرنوشت شومىشوند آنها را بر حذر مى دارند.
در (مقطع سوم ) كه در آيات مورد بحث مطرح شده قسمتى از تاريخ خودشان را متذكرمى شود، تاريخى كه چندان فاصله از آنها ندارد و روابط و پيوندهاى آن به هم نخوردهاست ، و آن مساءله نبوت (يوسف ) است كه از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها بادعوت او را مطرح مى كند.
در آيه اول مى گويد: (پيش از اين ، يوسف بادلائل روشن براى هدايت شما آمد) (و لقد جائكم يوسف منقبل بالبينات ).
(اما شما همچنان در دعوت او شك و ترديد داشتيد) (فما زلتم فى شك مما جائكم به ).
نه از اين جهت كه دعوت او پيچيدگى داشت ، و نشانه ها ودلائل او كافى نبود، بلكه به خاطر ادامه خودكامگيها، سرسختى نشان داديد، و پيوستهاظهار شك و ترديد نموديد.
سپس براى اينكه خود را از هر گونه تعهد و مسئوليت خلاص كنيد و به خودكامگى وهوسرانى خويش ادامه دهيد هنگامى كه يوسف از دنيا رفت گفتيد هرگز خداوند بعد از اورسولى مبعوث نخواهد كرد) (حتى اذا هلك قلتم لن يبعث الله من بعده رسولا).
و به خاطر اين روش نادرستتان مشمول هدايت الهى نشديد، آرى (اينگونه خداوند هراسرافكار ترديد كننده وسوسه گر را گمراه مى كند) كذلكيضل الله من هو مسرف مرتاب ).
شما از يكسو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پيش گرفتيد، و از سوى ديگر در همهچيز شك و ترديد و وسوسه نموديد، و اين دو كار سبب شد كه خداوند دامنه لطفش را ازشما بر گيرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد، و جز اين سرنوشتى در انتظارتاننبود.
اكنون هم اگر در برابر دعوت موسى همان روش را پيش گيريد و به بحث و تحقيقنپردازيد، ممكن است او پيامبرى باشد از سوى خدا اما نور هدايتش هرگز بر قلوب مستور ومحجوب شما نتابد.
آيه بعد به معرفى (مسرفان مرتاب ) پرداخته مى گويد: (آنها كسانى هستند كهدر آيات الهى بدون اينكه دليلى براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند (الذينيجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ).
بى آنكه هيچ دليل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند، در برابر آياتبينات الهى موضعگيرى مى كنند، و با احتمالات نيش ‍ غولى و وسوسه هاى بى اساس وبهانه جوييها به مخالفت خود ادامه مى دهند.
سپس براى نشان دادن زشتى اين عمل مى افزايد: (اينگونهجدال بى اساس در مقابل حق خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اندبرمى انگيزد) (كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنوا).
چرا كه (جدال به باطل ) و موضعگيرى بىدليل و بى منطق در برابر آيات الهى هم مايه گمراهى مجادله كنندگان ، و هم اسبابضلالت ديگران است ، نور حق را در محيط خاموش مى كند و پايه هاى حاكميتباطل را محكم مى سازد. و در پايان آيه به دليل عدم تسليم آنها درمقابل حق اشاره كرده مى فرمايد اينگونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد!(كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار).
لجاجتها و عناد در برابر حق پرده اى ظلمانى بر فكر انسان مى اندازد و حس تشخيص رااز او مى گيرد، كار به جائى مى رسد كه قلب او همچون يك ظرف در بسته مهر شده مىگردد كه نه محتواى فاسد آن بيرون مى آيد و نه محتواى صحيح و جان پرورى وارد آنمى شود.
آرى كسانى كه به خاطر داشتن اين دو صفت زشت (تكبر و جباريت ) تصميم گرفتهاند در مقابل حق بايستند و هيچ واقعيتى را پذيرا نشوند خداوند روح حق طلبى را از آنهامى گيرد، آنچنان كه حق در ذائقه آنها تلخ ، وباطل شيرين مى آيد.
مؤ من آل فرعون با اين بيانات كار خود را كرد، و چنانكه از آيات بعد نيز استفاده مىشود تصميم فرعون را دائر بر قتل موسى (عليه السلام )متزلزل ساخت ، و يا حداقل آن را به تاءخير انداخت ، همان تاءخيرى كه سرانجام خطر رااز موسى برطرف ساخت و اين رسالت بزرگى بود كه اين مرد هوشيار و شجاع در اينمرحله حساس انجام داد، و چنانكه بعدا خواهيم ديد احتمالا جان خود را بر سر اين كار نهاد.
آيه و ترجمه


و قال فرعون يهمن ابن لى صرحا لعلى اءبلغ الا سباب (36)
اءسباب السموت فاءطلع إ لى إ له موسى و إ نى لا ظنه كذبا و كذلك زين لفرعونسوء عمله و صد عن السبيل و ما كيد فرعون إ لا فى تباب (37)


ترجمه :

36 - فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد به وسائلى رسم .
37 - وسائل ( صعود به ) آسمانها، تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مى كنماو دروغگو باشد، اينچنين اعمال بد فرعون در نظرش ‍ زينت داده شده بود، و او را از راهحق باز داشت ، و توطئه فرعون (و فرعون صفتان ) جز به نابودى نمى انجامد.
تفسير:
مى خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گيرم !!
گرچه سخنان (مؤ من آل فرعون ) اين اثر را گذاشت كه فرعون را از تصميمقتل موسى باز داشت ، ولى نتوانست فرعون را از مركب غرور پائين آورد و از شيطنت بازدارد، و در مقابل حق به تسليم وادار كند، چرا كه فرعون شايستگى و لياقت آن را نداشت ،لذا در ادامه اعمال شيطنت آميز خود به كار تازه اى دست زد و آن مساءله ساختن برج بلندبراى صعود به آسمانها و آگاهى از خداى موسى بود! چنانكه در آيات مورد بحث مىخوانيم :
(فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد باوسائل و اسبابى مجهز شوم ) (و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا لعلى ابلغالاسباب ).
(اسبابى كه مرا به آسمانها برساند تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مىكنم او دروغگو باشد) (اسباب السموات فاطلع الى اله موسى (عليه السلام ) و انىلاظنه كاذبا).
آرى (اين چنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود و او را از راه حق باز داشت) (كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عنالسبيل ).
(اما توطئه و مكر فرعون جز به زيان و نابودى نمى انجامد) (و ما كيد فرعون الافى تباب ).
(صرح ) در اصل به معنى وضوح و روشنى و (تصريح ) به معنى آشكار نمودن ،سپس به بناهاى بلند و به قصرهاى زيبا و مرتفع اين كلمه اطلاق شده ، چرا كه كاملاواضح و روشن و آشكار است ، بسيارى از مفسران و ارباب لغت به اين معنى تصريح كردهاند.
و (تباب ) به معنى خسارت و هلاكت است نخستين چيزى كه در اينجا به نظر مى رسداين است كه هدف فرعون از اين كار چه بود؟
آيا او واقعا در اين حد از حماقت بود كه فكر مى كرد خداى موسى (عليه السلام ) درآسمان است و به فرض كه در آسمان باشد با ساختن يك بناى بلند كه درمقابل كوههاى سطح زمين ارتفاع بسيار ناچيزى دارد مى تواند به آسمان برود؟!
اين مساءله بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه فرعون با تمام غرور و تكبرى كهداشته مرد هوشيار و سياستمدارى بود كه ساليان دراز ملت عظيمى را در بند نگه داشتهبود و با قدرت بر آنها حكومت مى كرد، و در مورد چنين اشخاصى هر حركتى جنبهشيطانى دارد، بايد قبل از هر چيز به سراغتحليل انگيزه سياست شيطانى اين امر رفت .
ظاهر اين است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنين كارى زد:
1 - او مى خواست وسيله اى براى اشتغال فكرى مردم و انصراف ذهن آنها از مساءله نبوتموسى (عليه السلام ) و قيام بنى اسرائيل فراهم آورد، و مساءله ساختن اين بناى مرتفعكه به گفته بعضى از مفسران در زمينى بسيار وسيع با پنجاه هزار مرد بنا و معمار، وكارگران زياد براى فراهم آوردن وسائل ساخته مى شد مى توانستمسائل ديگر را تحت الشعاع قرار دهد، و هر چه بنا بالاتر مى رود توجه مردم را بيشتربه خود جلب كند، و نقل همه محافل و خبر روز همين موضوع باشد و مساءله پيروزى موسىرا بر ساحران كه ضربه عظيمى بر پيكر قدرت فرعونيان وارد ساخت موقتا به طاقنسيان زند.
2 - او مى خواست از اين طريق كمك مادى و اقتصادى به توده هاى زحمتكش كند، و كارى هرچند موقت براى بيكاران فراهم سازد تا كمى مظالم او را فراموش كنند و وابستگى مردماز نظر اقتصادى به خزينه او بيشتر گردد.
3 - برنامه اين بود كه بعد از پايان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان كند واحتمالا تيرى در كمان گذارد و پرتاب كند و باز گردد، و براى تحميق مردم بگويد:خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ كار خود برويد، و فكرتان راحت باشد! وگرنه براى فرعون روشن بود بناى عظيم او كه از چند صد متر تجاوز نمى كردسهل است از فراز كوههاى بسيار مرتفع نيز اگر به آسمان نگاه شود منظره آن همان استكه از روى زمين صاف ديده مى شود بدون كمترين تغيير.
قابل توجه اين كه فرعون در برابر موسى (عليه السلام ) با گفتن اين سخنان و بياناين دستور يك گام عقب نشينى مى كند و مى گويد: من مى خواهم درباره خداى موسى تحقيقكنم (فاطلع الى اله موسى ) و مى افزايد: (هر چند او را دروغگو گمان مى كنم ) وبه اين ترتيب از مرحله يقين به خلاف مرحله گمان و شكتنزل مى كند.
و نيز قابل توجه اينكه قرآن با جمله (كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عنالسبيل و ما كيد فرعون الا فى تباب ) نخست ريشه اصلى انحراف فرعون را كه همانزينت يافتن اعمال زشتش در نظرش به خاطر كبر و غرور و خود خواهى بيان مى دارد، سپسنتيجه آن را كه گمراهى از طريق حق است ، و در مرحله سوم شكست نهايى نقشه هاى او رااعلام مى كند، سه جمله كوتاه با سه محتواى غنى . مسلما اين بازى هاى سياسى براى مدتكوتاهى مى تواند مؤ ثر واقع شود، ولى در دراز مدت قطعا با شكست روبرو خواهد شد.
در بعضى از روايات آمده است كه (هامان ) بناى برج فرعونى را آن قدر بالا بردكه ديگر تند بادها اجازه ادامه كار به بناها نمى دادند، نزد فر عون آمد و به او گفت :ديگر ما قادر نيستيم بر ارتفاع بنا بيفزائيم ، و چيزى نگذشت كه تند باد سهمگينىوزيد و بنا را واژگون كرد.
و معلوم شد تمام قدرتنمائى فرعون به يك باد بند است !.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation