بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 18, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و يا موجودات زنده ذره بينى ، هر چند امروز دانشمندان ، نر و ماده اى در آنها سراغ ندارند،ولى دنياى اين موجودات زنده آنقدر مرموز و پوشيده از معماهاست كه ممكن است علم و دانشانسانها هنوز به اين قسمت از آن راه نيافته باشد، حتى وجود زوجيت در جهان گياهان نيزچنانكه گفتيم در عصر نزول قرآن جز
در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود، و قرآن از آن پرده برداشت ، ودر قرون اخير از طرق علمى اين معنا به ثبوت رسيد كه مساله زوجيت در عالم گياهان يكمساله عمومى و همگانى است .
اين احتمال نيز داده شده است كه زوجيت در اينجا اشاره به وجود ذرات مثبت و منفى دردل تمام اتمها است ، زيرا مى دانيم همه اشياء اين جهان از (اتم )تشكيل يافته ، و اتم در حقيقت همچون آجر براى ساختمان عظيم اين كاخ بزرگ عالم مادهاست .
تا آن روز كه اتم شكافته نشده بود خبرى از وجود اين زوجيت نبود، ولى بعد از آن وجودزوجهاى منفى و مثبت در هسته اتم و الكترونهائى كه به دور آن مى گردند به ثبوترسيد.
بعضى نيز آن را اشاره به تركيب اشياء از (ماده ) و (صورت ) يا (جوهر) و(عرض ) دانسته ، و بعضى ديگر كنايه از (اصناف و انواع مختلف ) گياهان وانسانها و حيوانات و ساير موجودات عالم مى دانند.
ولى روشن است وقتى ما بتوانيم اين الفاظ را بر معنى حقيقى (جنس مذكر و مؤ نث )حمل كنيم و قرينه اى بر خلاف آن نباشد دليلى ندارد كه به سراغ معانى كنائى برويم، و چنانكه ديديم چندين تفسير جالب براى معنى حقيقى زوجيت در اينجا وجود دارد.
به هر حال اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مى كند ونشان مى دهد كه در اين جهان حقايق بسيارى است كه از علم و دانش ما پوشيده است .
آيه و ترجمه


و ءاية لهم اليل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون(37)
و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم(38)
و القمر قدرنه منازل حتى عاد كالعرجون القديم(39)
لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا اليل سابق النهار وكل فى فلك يسبحون(40)


ترجمه :
37 - شب براى آنها (نيز) نشانه اى است (از عظمت خدا) ما روز را از آن بر مى گيريم ،ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد.
38 - و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است ) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركتاست ، اين تقدير خداوند قادر و دانا است .
39 - و براى ماه منزلگاههائى قرار داديم (و به هنگامى كه اينمنازل را طى كرد) سرانجام به صورت شاخه كهنه (قوسىشكل و زرد رنگ ) خرما در مى آيد.
40 - نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد وهر كدام از آنها در مسير خود شناورند.
تفسير:
هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند
آيات مورد بحث بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مى كند، وحلقه اى ديگر از حلقه هاى توحيد را به دنبال بحثى كه در آياتقبل در مورد معاد و احياى زمينهاى مرده و پرورش گياهان و درختان آمده ، بيان مى دارد.
نخست مى فرمايد: (شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا) (و آية لهمالليل ).
در حالى كه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ما نورآفتاب و روز را از آن برمى داريم ، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد (نسلخمنه النهار فاذا هم مظلمون ).
تعبير (نسلخ ) از ماده سلخ (بر وزن بلخ ) كه دراصل به معنى كندن پوست حيوان است تعبير لطيفى است ، گوئى روشنائى روز همچونلباس سفيدى است كه بر تن شب پوشانيده شده ، به هنگام غروب آفتاب اين لباس رااز تن او همچون پوستى مى كنند، تا باطن و درون او آشكار گردد.
دقت در اين تعبير اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است ، نورو روشنائى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود، همچون لباس كهبر تن كسى بپوشانند كه هر گاه آن لباس را بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مىشود!.
در اينجا قرآن مجيد روى تاريكى شب انگشت نهاده ، گويا مى خواهد بعد از بيان زندهكردن زمينهاى مرده كه به عنوان آيتى از آيات خداوند قبلا گذشت ،تبديل روشنائى روز را به تاريكى شب به عنوان نمونه اى از مرگ بعد از حيات بيانكند.
به هر حال هنگامى كه انسان در ميان ظلمت شب غرق مى شود به ياد نور و بركاتش ، نورو هيجاناتش ، نور و منبع وجودش ‍ مى افتد، و با يك مقايسه به خالق نور و ظلمت آشنا مىگردد.
سومين آيتى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور و روشنائى و آفتاب است ، مىگويد: (خورشيد نيز براى آنها آيتى است كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركتاست )! (و الشمس تجرى لمستقر لها).
اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مى كند، اما در اينكه منظور ازاين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند:
گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى خورشيد بر گرد زمين ميدانند كه اين حركت تاپايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد.
بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوىشمال و جنوب زمين دانسته اند، زيرا مى دانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالى
به سوى شمالمتمايل مى شود، و تا مدار 23 درجه شمالى پيش مى رود، و از آغاز تابستان به عقب بازمى گردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالى مى رسد، و همين خط سير را تا آغاززمستان به سوى جنوب ادامه مى دهد، و از آغاز زمستان به سوى خطاعتدال حركت مى كند و در آغاز بهار به آن مى رسد.
البته تمام اين حركات در واقع ناشى از حركت زمين وتمايل محور آن نسبت به سطح مدارش مى باشد، هر چند در ظاهر و به حسب حس مربوط بهحركت آفتاب است .
بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند، زيرا مطالعاتدانشمندان بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند.
آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آنحركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين وستاره دور دستى كه آنرا ستاره (وگا) ناميده اند مى باشد.
اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله (تجرى ) اشاره به تمام اين حركتهاو حركتهاى ديگرى كه تاكنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شودبوده باشد.
به هر حال حركت دادن خورشيد اين كره بسيار عظيمى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبهاز كره زمين بزرگتر است آن هم با حركت حساب شده در اين فضاى بيكران از هيچكس ميسرنيست جز از خداوندى كه قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش ‍ بى انتهاست ، و بههمين جهت در پايان آيه مى فرمايد: (اين تقدير خداوند قادر و داناست ) (ذلك تقديرالعزيز العليم ).
آخرين سخن در باره اين آيه اينكه : در تعبيرات آن اشاره اى است پر معنى به نظامسال شمسى كه از حركت خورشيد در برجها حاصل مى گردد، نظامى كه به زندگىبشر نظم و برنامه مى دهد، و جنبه هاى مختلف آن را تنظيم مى كند.
لذا در آيه بعد براى تكميل اين بحث از حركت ماه ومنازل آن كه نظام بخش ايام ماه است ، سخن مى گويد، و مى فرمايد: (ما براى ماهمنزلهائى قرار داديم ، و به هنگامى كه اين منزلها را طى كرد سرانجام به صورتشاخه كهنه قوسى شكل زرد رنگ خرما در مى آيد)! (و القمر قدرناهمنازل حتى عاد كالعرجون القديم ).
منظور از (منازل ) همان منزلگاههاى بيست و هشتگانهاى است كه ماهقبل از محاق و تاريكى مطلق طى مى كند، زيرا هنگامى كه ماه ، سى روز تمام باشد تاشب بيست و هشتم در آسمان قابل رؤ يت است ، ولى در اين شب بيست و هشتم به صورتهلال بسيار باريك زرد رنگ و كم نور و كم فروغ در مى آيد، و در دو شب باقيماندهقابل رؤ يت نيست كه آنرا (محاق ) مى نامند البته در ماههائى كه بيست و نه روز استتا شب بيست و هفتم معمولا ماه در آسمان ديده مى شود، و دو شب باقيمانده محاق است .
اين منزلگاهها كاملا دقيق و حساب شده است ، به طورى كه منجمان از صدهاسال قبل مى توانند طبق محاسبات دقيقى كه دارند آن را پيش بينى كنند!
اين نظام عجيب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كهبا سواد و بيسواد توانائى خواندن آن را دارد، بطورى كه اگر انسان كمى دقت وممارست در وضع ماه در شبهاى مختلف كند مى تواند با نگاه كردن وضع آن دقيقا و ياتقريبا بداند آن شب كدام شب از ماه است (و ما اين امر را آزموده ايم ).
زيرا در آغاز ماه نوكهاى هلال رو به طرف بالا است ، و تدريجا بر حجم ماه افزوده مىشود تا هفتم كه نيمى از دايره كامل ماه آشكار مى شود و باز بر آن افزوده مى شود تاچهاردهم كه به صورت بدر كامل در مى آيد.
از آن به بعد از سمت پائين ماه كم مى شود تا بيست و يكم كه باز به صورت نيم دايرهدر مى آيد، همچنين از آن كاسته مى شود تا شب بيست و هشتم كه به صورتهلال ضعيف كمرنگى در مى آيد كه نوكهاى آن رو به طرف پائين است .
آرى اساس زندگى انسانها را نظم تشكيل ميدهد، و نظم بدون تعيين دقيق زمان امكان پذيرنيست ، و خداوند اين تقويم دقيق ماهانه و سالانه را در آسمان براى همين هدف قرار دادهاست .
و از همينجا مفهوم تعبير لطيف (كالعرجون القديم ) روشن مى شود.
زيرا (عرجون ) به طورى كه غالب مفسران و ارباب لغت گفته اند آن قسمت از خوشهخرماست كه به درخت اتصال دارد، توضيح اينكه : خرما به صورت خوشه بر درختظاهر مى شود، پايه اين خوشه به صورت چوب قوسىشكل زرد رنگى است كه به درخت متصل است و نوك آن مانند جارو است ، و دانه هاى خرماهمچون دانه هاى انگور به نخهاى آن متصلند، هنگامى كه خوشهنخل را مى برند آن پايه قوسى شكل بر درخت باقى مى ماند كه وقتى مى خشكد وپژمرده مى شود كاملا به هلال قبل از محاق مى ماند زيرا همانگونه كههلال آخر ماه كه در جانب مشرق آسمان نزديك صبحگاهان ظاهر مى شود خميده و پژمرده و زردرنگ
و نوكهاى آن رو به پائين است ، (عرجون قديم ) نيز همين گونه است .
در حقيقت اين شباهت در جهان مختلف ظاهر مى شود:
از نظر هلالى بودن چوب خوشه خرما، از نظر زرد رنگ بودن ، از نظر پژمردگى ، ازنظر تمايل نوك قوس آن به طرف پائين ، و از نظر قرار گرفتن در ميان توده سبزرنگ شاخه هاى درخت نخل كه بى شباهت به قرار گرفتنهلال آخرين شب در ميان آسمان تيره رنگ نيست .
و توصيف آن به (قديم ) اشاره به كهنگى آن است زيرا هر قدر اين شاخه ها كهنه ترمى شود باريكتر و پژمرده تر و زرد رنگتر مى شود و شباهت بيشترى بههلال آخر ماه پيدا مى كند، سبحان الله كه در يك تعبير كوتاه چه ظرافتها و چه زيبائيهانهفته شده است ؟!
آخرين آيه مورد بحث سخن از ثبات و دوام اين نظمسال و ماه ، و شب و روز، است ، پروردگار آنچنان برنامه اى براى آنها تنظيم كرده كهكمترين دگرگونى در وضع آنها پيدا نمى شود و تاريخ بشر به خاطر همين ثباتكاملا تنظيم مى گردد.
مى فرمايد: (نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشىمى گيرد، و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند)! (لا الشمس ينبغى لها ان تدركالقمر و لا الليل سابق النهار و كل فى فلك يسبحون ).
مى دانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازدهگانه دريكسال طى مى كند، در حالى كه كره ماه منزلگاههاى خويش را در يكماه طى مى كند.
بنا بر اين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريعتراست ، لذا مى فرمايد خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد تا حركت يكسالهخود را در يكماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد.
همچنين شب بر روز پيشى نميگيرد كه بخشى از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجودبه هم ريزد، بلكه همه اينها مسير خود را ميليونهاسال بدون كمترين تغيير ادامه مى دهند.
از آنچه گفتيم روشن ميشود كه منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن بحسب حسماست ، جالب اينكه اين تعبير حتى بعد از آنكه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خودساكن و زمين در مدت يكسال يكبار به دور آن ميگردد نيز به كار ميرود، مثلا امروز مىگويند تحويل خورشيد به برج حمل (رسيدن آن به آغاز فروردين ) و يا رسيدنخورشيد به دايره نصف النهار، و يا رسيدن بهميل كلى (منظور از ميل كل رسيدن خورشيد به آخرين نقطه ارتفاع خود در نيم كره شمالىدر آغاز تابستان و يا به عكس آخرين نقطه انخفاض در آغاز زمستان است ).
اين تعبيرات همگى نشان ميدهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود چرا كه از نظر حسى چنين بهنظر مى آيد كه خورشيد در حركت است ، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى شود.
و به اين ترتيب شناور بودن خورشيد و ماه در فلكهاى خود(كل فى فلك يسبحون ) نيز از همينجا ناشى مى شود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه بامنظومه شمسى و همراه با كهكشانى كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اينكه امروزثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود درحال گردش است .
زيرا (فلك ) چنانكه ارباب لغت گفتند دراصل به معنى بر آمدن پستان دختران و شكل دورانى به خود گرفتن است ، سپس بهقطعاتى از زمين كه مدور است و يا اشياء مدور ديگر نيز اطلاق شده ، و از همين رو به مسيردورانى كواكب نيز اطلاق مى شود.
جمله (كل فى فلك يسبحون ) به عقيده بسيارى از مفسران اشاره به هر يك از خورشيدو ماه و ستارگان است كه براى خود مسير و مدارى دارند، هر چند نام ستارگان قبلا درآيات ذكر نشده ، ولى با توجه به ذكر (ليل ) (شب ) و قرين بودن ستارگان با ماهو خورشيد، فهم اين معنى از جمله مزبور بعيد به نظر نميرسد، به خصوص كه(يسبحون ) به صورت صيغه جمع آمده است .
اين تفسير نيز وجود دارد كه اين جمله اشاره به هر يك از خورشيد و ماه و شب و روز بودهباشد، چرا كه شب و روز هر كدام براى خود مدارى دارند و دقيقا دور كره زمين گردشميكنند، تاريكى نيمى از كره زمين را هميشه پوشانده ، و روشنائى نيم ديگر را و اين دو دربيست و چهار ساعت يكدور تمام به گردش زمين مى گردند.
تعبير به (يسبحون ) از ماده (سياحت ) كه طبقنقل راغب در مفردات در اصل به معنى حركت (سريع ) در آب و هوا است اشاره به حركتسريع كرات آسمانى ميكند، و آنها را تشبيه به موجودات عاقلى كرده است كه با سرعتبه گردش خود ادامه ميدهند، امروز نيز اين حقيقت ثابت شده كه اجرام آسمانى با سرعتهاىبسيار عجيب و گاه سرسام آورى در مسير خود حركت دارند.
نكته ها:
1 - حركت (دورانى ) و (جريانى ) خورشيد:
(دوران ) در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته ميشود، در حالى كه (جريان )اشاره به حركات طولى است ، جالب اينكه در آيات فوق براى خورشيد هم حركتجريانى قائل شده ، و هم دورانى ، يكجا مى گويد: و الشمس تجرى ... و در جاى ديگر ازشناور بودن خورشيد در فلك (مسير دايره مانند) سخن مى گويد(كل فى فلك يسبحون ).
آن روز كه اين آيات نازل شد فرضيه هيئت (بطلميوس ) با قدرت هر چه تمامتر برمحافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند،بلكه در دل افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودندميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود، بنا بر اين در آن روز نهشناور بودن خورشيد مفهومى داشت ، و نه حركت طولى و جريانى آن .
اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزادشدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين ، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد درمركز منظومه شمسى ثابت و بيحركت است ، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرداو مى چرخند.
در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولى و دورانى را به خورشيد نسبتميداد روشن نبود.
تا اينكه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيدثابت شد:
حركت وضعى آن به دور خودش .
حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان .
حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است . و به اين ترتيب يك معجزهديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد.
براى روشنتر شدن اين مساله قسمتى از بحثى را كه در يكى از دائرة المعارفها پيرامونحركت خورشيد آمده است در اينجا مى آوريم :
در خورشيد داراى حركات (ظاهرى ) (حركت يومى و حركت ساليانه ). و حركات(واقعى ) است .
خورشيد در حركت يومى و حركت ظاهرى كره آسمان شركت دارد، در نيمكره ما از مشرق طلوعمى كند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب ميكند، عبور آن ازنصف النهار ظهر حقيقى را مشخص مى سازد.
خورشيد، حركت (ظاهرى ) ساليانهاى به دور زمين نيز دارد كه هر (روز) آن را قريبيكدرجه از مغرب به طرف مشرق ميبرد، در اين حركت ، خورشيد سالى يكبار ازمقابل برجها ميگذرد، مدار اين حركت در صفحه (دائرة البروج ) واقع است ، اين حركتدر تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است ، (اعتدالين ) و (انقلاب ) و(ميل كلى ) مربوط به آن ، و سال شمسى مبتنى بر آن است .
علاوه بر اين حركات ظاهرى حركت دورانى كهكشان ، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليونو يكصد و سى هزار كيلومتر در ساعت ! در فضا ميگرداند، اما درداخل كهكشان هم خورشيد ثابت نيست ، بلكه با سرعتى قريب هفتاد و دو هزار و چهارصدكيلومتر در ساعت ! به جانب صورت فلكى (جاثى على ركبتيه ) حركت مى كند.
و اينكه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بى خبريم به سبب دورى اجرام
فلكى است كه ماخذ تشخيص اين حركت وضعى خاص نيز هست .
دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود بيست و پنج شبانه روز مى باشد و.
2 - تعبير به تدرك و سابق :
تعبيرات قرآن به اندازه اى حساب شده است كه ريزه كاريها و دقتهاى آنقابل احصا نيست ، در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسيرماهانه و ساليانه در ميان است مى گويد: (براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماهبرسد) (چرا كه ماه مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد دريكسال ، اين تفاوت سرعت به اندازه اى است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمىرسد (لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر).
اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقا پشت سر هم قرار گرفتهاند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد مى بينيم اين دو تعبير در اينجا بسيار حسابشده است .
3 - نظام نور و ظلمت در زندگى بشر:
در آيات فوق اشاره به دو موضوع كه از مهمترينمسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آيت از آيات الهى شده است : موضوع تاريكى شب، و موضوع خورشيد و نور آفتاب .
پيش از اين گفته ايم كه نور لطيفترين و پر بركتترين موجودات جهان ماده است ، نه تنهاروشنائى و زندگى ما كه هر حركت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد،نزول قطرات باران ، نمو گياهان ، شكفتن غنچه ها، رسيدن ميوه ها، زمزمه جويبارها، رنگينشدن سفره انسانها از انواع مواد غذائى ، حتى حركت چرخهاى عظيم كارخانه ها، و توليدبرق و انواع محصولات صنعتى بازگشت به اين منبع بزرگ انرژى يعنى نور آفتاب مىكند.
خلاصه اينكه تمام انرژيهاى روى كره زمين (جز انرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همهاز نور آفتاب مدد ميگيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بيروح ، بينور و بيحركت ومرده بود.
تاريكى شب با اينكه بوى مرگ و فنا ميدهد از نظرتعديل نور آفتاب و تاثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابشيكنواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب ميشود، كه اگر تناوب شبو روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا ميرفت كه همه چيز را آتش ميزد، چنانكه در كرهماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است )روزهايش گرمائى كشنده ، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد.
بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت ) آيتى است عظيم از آيات الهى .
از اين گذشته نظم بسيار دقيقى كه بر اين دو حاكم است به وجود آورنده تاريخ منظمزندگى انسانهاست ، تاريخى كه اگر نبود روابط اجتماعى به هم ميريخت ، و زندگىبراى انسان بسيار مشكل ميشد، از اين نظر نيز اين دو از آيات الهى هستند.
جالب اينكه قرآن در اين آيات مى گويد: شب از روز پيشى نميگيرد اين تعبير نشان ميدهدكه روز قبل از شب آفريده شده ، و شب به دنبال آنست
درست است كه اگر كسى از بيرون به كره زمين نگاه كند اين دو را مانند دو موجود سياه وسفيد ميبيند كه مرتبا بر گرد كره زمين ميچرخند، و در اين حركت دايره مانندقبل و بعدى تصور نمى شود.
اما اگر توجه كنيم كه اين كره زمين ما نخست جزء آفتاب بوده و در آن روز همه جا روز بودو شبى وجود نداشت اما به محض ‍ اينكه از آن جدا و دور شد و سايه مخروطىشكل آن در جهت مخالف نور آفتاب افتاد شب پديد آمد شبى كه بهدنبال روز در حركت است ، دقت و ظرافت اين تعبير روشن مى شود.
و همانگونه كه گفتيم نه تنها خورشيد و ماه در اين فضاى بيكران شناورند كه شب وروز هم در اين فضا بر گرد كره زمين شنا ميكنند، و هر يك براى خود مدار و مسير دورانىدارند.
در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است كهخداوند (روز را قبل از شب آفريد).
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم كه فرمود خلق النهارقبل الليل روز را قبل از شب آفريد.
و در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) آمده است : (النهار خلققبل الليل ) سپس امام (عليهالسلام ) به آيه لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لاالليل سابق النهار در اين زمينه استدلال فرمود.
همين معنى از امام باقر (عليهالسلام ) نيز به صورتزيرنقل شده است : ان الله عز و جل خلق الشمسقبل القمر، و خلق النورقبل الظلمة : (خداوند بزرگ خورشيد راقبل از ماه و نور راقبل از ظلمت آفريد).
آيه و ترجمه


و ءاية لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون(41)
و خلقنا لهم من مثله ما يركبون(42)
و ان نشا نغرقهم فلا صريخ لهم و لا هم ينقذون(43)
الا رحمة منا و متعا الى حين(44)


ترجمه :
41 - اين نيز براى آنها نشانه اى است (از عظمت پروردگار) كه ما فرزندانشان را دركشتيهائى كه مملو (از وسائل و بارها است ) حمل كرديم .
42 - و براى آنها مركبهاى ديگرى همانند آن آفريديم .
43 - و اگر بخواهيم آنها را غرق ميكنيم ، به طورى كه نه فريادرسى داشته باشند، ونه كسى آنها را از دريا بگيرد.
44 - مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود و تا زمان معينى از اين زندگى بهره گيرند.
تفسير:
حركت كشتيها در درياها نيز آيتى است
گر چه بعضى از مفسران مانند قرطبى نخستين آيه مورد بحث را از پيچيده ترين آيات اينسوره شمرده ، ولى دقت در اين آيات و پيوندشان با آياتقبل نشان ميدهد پيچيدگى خاصى در تفسير اين آيات نيست ، زيرا در آيات پيشين سخن ازنشانه هاى پروردگار در آفرينش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنين زمين و بركات زمينبود، و در آيات مورد بحث سخن از درياها و بخشى از نعمتها و مواهب دريا يعنى حركتكشتيهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها ميباشد.
به علاوه حركت اين كشتيها در دل اوقيانوسها بيشباهت به حركت كواكب آسمان در اقيانوسفضا نيست .
لذا نخست مى فرمايد اين نيز براى آنها آيت و نشانه اى است از عظمت پروردگار كه مافرزندانشان را در كشتيهائى كه مملو از وسائل زندگى استحمل كرديم (و آية لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون ).
ضمير (لهم ) نه تنها به مشركان مكه بلكه به همه عباد و بندگان خدا باز مىگردد كه در آيات گذشته از آنها سخن در ميان بود.
(ذريه ) چنانكه (راغب ) در (مفردات ) آورده : دراصل به معنى فرزندان كوچك است هر چند گاهى در تعبيرات متعارف به همه فرزندان ،اعم از كوچك و بزرگ ، اطلاق ميشود، اين كلمه هم به معنى مفرداستعمال ميشود و هم معنى جمع .
و اينكه مى گويد: ما فرزندان آنها (يا فرزندان كوچك آنها را) بر اين كشتيهاحمل كرديم بى آنكه از خودشان سخنى بگويد شايد به اين مناسبت است كه فرزنداننياز بيشترى به اين مركب را هوار دارند، چرا كه بزرگترها براى پياده روى و پيمودنسواحل درياها آماده ترند.
از اين گذشته اين تعبير براى تحريك عواطف آنها مناسبتر مى باشد.
تعبير به (مشحون ) (پر) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان بر كشتى سوارميشوند بلكه مال التجاره و وسائل مورد نياز آنها نيز با آنحمل و نقل مى گردد.
و اينكه بعضى (فلك ) را در آيه فوق به خصوص كشتى نوح تفسير كرده اند و(ذريه ) را به معنى آباء و پدران (از ماده (ذراء) به معنى آفرينش ) تفسير بعيدىبه نظر ميرسد، مگر اينكه منظور بيان يك مصداق روشن بوده باشد.
به هر حال حركت كشتيها كه بزرگترين و مهمترين وسيلهحمل و نقل بشر مى باشد، و كارى كه از آنها ساخته است هزاران برابر مركبهاى ديگراست ،
نتيجه خواص ويژه آب و وزن مخصوص اجسامى كه كشتى از آن ساخته شده ، و خاصيتبادها (در كشتيهاى بادبانى ) و نيروى بخار (در كشتيهاى موتورى ) و انرژى اتمى (دركشتيهائى كه با نيروى اتم كار مى كند) مى باشد.
و همه اينها قوا و نيروهائى است كه خدا مسخر انسان ساخته و هر يك از آنها و نيز مجموعهآنها آيتى از آيات الهى است .
و براى اينكه توهم نشود كه تنها مركب خداداد كشتيهاست در آيه بعد مى افزايد: (و مابراى آنها مركبهاى ديگرى مانند آن آفريديم ) (و خلقنا لهم من مثله ما يركبون ).
مركبهائى كه در خشكى يا در هوا و فضا راه مى رود، و انسانها ووسائل آنها را بر دوش خود حمل مى كند.
گرچه بعضى اين آيه را تفسير به خصوص شتر كرده اند كه (كشتى صحرا) نامگرفته ، و بعضى به همه چهار پايان ، و بعضى به هواپيماها و سفينه هاى فضائىكه در عصر ما اختراع شده (و تعبير به (خلقنا) در مورد آنها از اين نظر است كه مواد ووسائل آن قبلا آفريده شده است ).
ولى اطلاق تعبير آيه مفهوم وسيعى را ترسيم ميكند كه همه اينها و غير اينها را فرا مىگيرد.
البته در بعضى از آيات قرآن كرارا (انعام ) (چهار پايان ) در كنار (فلك )(كشتيها) قرار گرفته است ، مانند و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون : (از كشتيهاو چهار پايان موجوداتى آفريد كه بر آنها سوار مى شويد) (زخرف - 12) و نيز درآيه 80 سوره مؤ من مى خوانيم : و عليها و على الفلك تحملون : بر چهار پايان و كشتيهاحمل (سوار) مى شويد.
ولى اين آيات نيز منافاتى با عموميت مفهوم آيه مورد بحث ندارد.
آيه بعد براى روشنتر ساختن اين نعمت بزرگ حالتى را كه از دگرگون شدن اين نعمتبه وجود مى آيد بيان ميكند مى گويد: (اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم ، آنچنان كهنه فريادرسى داشته باشند، و نه كسى كه آنها را از دريا بگيرد) (و ان نشا نغرقهمفلا صريخ لهم و لا هم ينقذون ). به يك موج عظيم فرمان ميدهيم كشتى آنها را واژگونكند!
يا به يك گرداب ماموريت ميدهيم آنها را در كام خود فرو بلعد! يا به يك طوفان دستورميدهيم آنها را مانند يك پر كاه بردارد و در وسط امواج پرتاب كند! و اگر بخواهيمخاصيت آب و كشتى و نظم وزش باد و آرامش دريا را بر هم مى زنيم تا همه چيز آنها به همريزد، اين مائيم كه اين نظام را تداوم مى بخشيم ، تا آنها بهره گيرند، و اگر گهگاهحوادثى از اين قبيل مى فرستيم براى اين است كه از روى آن اهميت نعمتى را كه در آنغرقند بدانند.
(صريخ ) از ماده (صراخ ) به معنى فريادرس است .
و (ينقذون ) از ماده (انقاذ) به معنى بر گرفتن و نجات دادن است . و سرانجامآخرين آيه مورد بحث براى تكميل اين سخن ميافزايد: (مگر باز هم رحمت ماشامل حال آنها شود، و تا زمان معينى كه پايان زندگى آنهاست از اين زندگى بهرهگيرند) (الا رحمة و متاعا الى حين ).
آرى با هيچ وسيله اى آنها نميتوانند نجات يابند جز اينكه نسيم رحمت ما بوزد و لطف ما بهيارى آنها بشتابد.
(حين ) به معنى وقت ، در آيه فوق اشاره به پايان زندگى انسان واجل او است و بعضى آن را به پايان جهان تفسير كرده اند.
آرى آنها كه بر كشتى سوار شده اند (اعم از كشتيهاى بادبانى كوچك قديم
و يا كشتيهاى كوه پيكر اوقيانوس پيماى امروز) به خوبى عمق تعبير اين آيه را درككرده اند كه عظيمترين كشتيهاى جهان در برابر امواج عظيم دريا و طوفانهاى هولناكاوقيانوسها همچون يك پر كاه است و اگر رحمت الهىشامل حال انسانها نباشد نجات آنها ممكن نيست .
او مى خواهد در اين باريكهاى كه در ميان مرگ و زندگى است قدرت عظيم خود را بهانسانها نشان دهد شايد گمگشتگان راه به خود آيند و از اين طريق راهى به سوى اوبگشايند.
آيه و ترجمه


و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون(45)
و ما تاتيهم من ءاية من ءايت ربهم الا كانوا عنها معرضين(46)
و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين ءامنوا انطعم من لو يشاء اللهاطعمه ان انتم الا فى ضلل مبين(47)


ترجمه :
45 - هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شما است (از عذابهاىالهى ) بترسيد، تا مشمول رحمت الهى شويد (اعتنا نمى كنند).
46 - و هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن روىگردان مى شوند.
47 - و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافرانبه مومنان مى گويند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد(پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد) شما فقط در گمراهى آشكاريد.
تفسير:
تمام آيات الهى را ناديده مى گيرند
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهانهستى بود، در آيات مورد بحث عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى ، و همچنيندعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انذار به عذاب پروردگار بيان مى كند.
در نخستين آيه مى فرمايد: (هنگامى كه به آنها گفته مى شود از آنچه پيش رو و پشتسر شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد، تا مشمول رحمت الهى شويد، اعراض مى كنند ورويگردان مى شوند) (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون ).
در اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) (آنچه پيش روى شماست ) (و ما خلفكم ) (آنچهپشت سر شما قرار دارد) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى بسيارى گفته اند:
از جمله اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) مجازاتهاى دنياست كه نمونه اى از آن در آياتقبل ذكر شده ، و منظور از (ما خلفكم ) مجازاتهاى آخرت است كه در (پشت سر)دارند، و تعبير به پشت سر به خاطر آنست كه هنوز نيامده ، گوئى پشت سر انسان درحركت است ، و سرانجام روزى به او ميرسد و دامانش را مى گيرد، و منظور از پرهيز كردناز اين مجازاتها اين است كه عوامل آن را ايجاد نكند و به تعبير ديگر كارى نكند كه مستوجباين عقوبات گردد.
شاهد اين سخن اينكه تعبير به (اتقوا) در آيات قرآن يا در مورد خداوند به كار رفته، و يا در مورد روز قيامت و مجازات الهى كه در حقيقت هر دو به يك معنى باز مى گردد، چراكه پرهيز از خداوند پرهيز از مجازات اوست .
اين خود دليل بر آنست كه در آيه مورد بحث نيز منظور پرهيز از عذاب و مجازات الهى دراين جهان و جهان ديگر است .
بعضى آيه را به عكس اين معنى تفسير كرده اند: (ما بين ايدى ) را به عذاب آخرت و(ما خلفكم ) را به عذاب دنيا، چرا كه آخرت در پيش روى ما قرار دارد (اين تفسيرتفاوت چندانى از نظر نتيجه با تفسير اول ندارد).
ولى بعضى گفته اند منظور از (پيش رو) گناهانى است كه قبلا انجام شده كه پرهيزاز آن به معنى توبه و جبران است ، و منظور از (پشت سر) گناهانى است كه بعداانجام مى شود.
بعضى ديگر معتقدند كه منظور از (پيش رو) گناهان آشكار و (پشت سر) به معنىگناهان پنهان است .
بعضى ديگر (ما بين ايديكم ) را اشاره به انواع عذاب دنيا، و (ما خلفكم ) رااشاره به مرگ ميدانند (در حالى كه مرگ چيزى نيست كهقابل پرهيز كردن باشد).
بعضى مانند نويسنده (فى ظلال ) اين دو تعبير را كنايه از احاطه موجبات غضب وعذاب الهى دانسته كه كافران را از هر سو فرا گرفته است .
آلوسى در (روح المعانى ) و فخر رازى در (تفسير كبير) هر كدام احتمالات متعددىداده اند كه قسمتى از آن گفته شد، و علامه طباطبائى در (الميزان ) (ما بين ايدكم )را اشاره به شرك و معاصى در دنيا مى داند، و (ما خلفكم ) را اشاره به عذاب درآخرت .
در حالى كه ظاهر آيه اينست كه اين هر دو از يك جنس مى باشند تنها تفاوت زمانى دارند،نه اينكه يكى اشاره به شرك و گناه و ديگرى اشاره به مجازات آن باشد.
به هر حال بهترين تفسير براى اين جمله همانست كه در آغاز گفته شد و آيات مختلف قرآننيز گواه بر آن است ، و آن اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) مجازاتهاى دنياست و (ماخلفكم ) مجازاتهاى آخرت .
در آيه بعد بار ديگر روى همين معنى تاكيد مى كند و لجاجت و پافشارى اين كوردلان رادر ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته ، مى فرمايد: هيچ آيهاى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن رويگردان مى شوند (و ماتاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين ).
نه بيان آيات انفسى در آنها مؤ ثر است ، و نه شرح آيات آفاقى ، نه تهديد و انذار، ونه بشارت و نويد به رحمت الهى ، نه منطق عقل و خرد را ميپذيرند و نه فرمان عواطف وفطرت را، آنها به كورانى ميمانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نميكنند وحتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمينهند!
سپس قرآن انگشت روى يكى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده مى گويد: (هنگامىكه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه او انفاق كنيد كافرانبه مؤ منان مى گويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را سير ميكرد،شما تنها در گمراهى آشكاريد)!
(و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء اللهاطعمه ان انتم الا فى ضلال مبين ).
اين همان منطق بسيار عوامانه اى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خود خواه وبخيل مطرح مى شود كه مى گويند: اگر فلانى فقير است لابد
كارى كرده كه خدا مى خواهد فقير بماند، و اگر ما غنى هستيم لابد عملى انجام داده ايم كهمشمول لطف خدا شده ايم ، بنا بر اين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچكدام بى حكمت نيست !!
غافل از اينكه جهان ميدان آزمايش و امتحان است ، خداوند يكى را با تنگدستى آزمايش ميكند،و ديگرى را با غنا و ثروت ، و گاه يك انسان را در دو زمان با اين دو در بوته امتحانقرار ميدهد كه آيا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و مراتب شكرگزارى را بجا مى آورد؟يا همه را زير پا مى گذارد؟ و به هنگام غنا از آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق ميكند يانه ؟
گرچه بعضى آيه فوق را بر گروه خاصى ، مانند يهود يا مشركان عرب و يا جمعى ازملحدين و منكران آئينهاى انبيا، تطبيق كرده اند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم عامى داردكه در هر عصر و زمانى مصداقهائى براى آن ميتوان يافت ، هر چند مصداق آن در عصرنزول آيه افرادى از يهود يا مشركان بوده اند، اين يك بهانه عمومى درطول اعصار و قرون بوده و هست كه مى گويند اگر رازق خداوند است پس چرا شما از ماميخواهيد كه افراد فقير را روزى دهيم ؟ و اگر خدا خواسته است آنها محروم بمانند پس ‍چرا ما كسى را بهره مند سازيم كه خدا محرومشان ساخته ؟
بيخبر از اينكه گاه نظام تكوين چيزى ايجاب ميكند و نظام تشريع چيز ديگر.
نظام تكوين چنين ايجاب كرده كه خداوند زمين را با تمام مواهبش در اختيار بشر قرار دهد، وآنها را در اعمال خود براى طى كردن مسير تكامل آزاد بگذارد، و در عينحال غرائزى در او آفريده كه هر كدام او را به سوئى سوق مى دهد.
و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براىكنترل غرائز، تهذيب
نفوس ، و تربيت انسانها از طريق ايثار و فداكارى و گذشت و انفاق قرار دهد، و انسان راكه استعداد رسيدن به مقام خليفة اللهى دارد از اين طريق به آن مقام منيع برساند، ازطريق زكات تطهير نفوس كند، و از طريق انفاقبخل را از دلها بزدايد، و فاصله طبقاتى را كه منشاء هزاران فساد در زندگى بشر استاز بين ببرد.
اين درست به آن مى ماند كه افرادى بگويند چه ضرورتى دارد كه ما درس بخوانيم و ياديگرى را درس بدهيم ؟ اگر خدا ميخواست به همه ما علم مى داد تا هيچكس نياز به فراگرفتن علم نداشته باشد، آيا هيچ عاقلى اين منطق را مى پذيرد؟.
جمله (قال الذين كفروا) كه تكيه روى عنوان كفر آنها كرده با اينكه ممكن بود به جاىآن تنها از ضمير استفاده شود اشاره به اين است كه اين منطقهاى خرافى و بهانه جوئيهااز (كفر) سرچشمه مى گيرد!.
و تعبير (مؤ منان ) به (انفقوا مما رزقكم الله ) (انفاق كنيد از آنچه خداوند به شماروزى داده ) اشاره به اين است كه در حقيقت مالك اصلى خداست هر چند اين امانت چند روزىبه دست ما و شما سپرده شده است ، و چقدر بخيلند كسانى كه حاضر نيستند حتىمال كسى را به ديگرى به فرمان او بدهند؟!
در تفسير جمله (ان انتم الا فى ضلال مبين ) (شما در گمراهى آشكارى هستيد) سهاحتمال وجود دارد:
نخست اينكه دنباله گفتار كفار نسبت به مؤ منان است .
ديگر اينكه خطاب خدا نسبت به كفار مى باشد.
سوم سخن مؤ منان در برابر كافران است .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر است چرا كه ارتباط واتصال با كلمات كفار دارد در حقيقت آنها مى خواستند در برابر مؤ منان مقابله بهمثل كنند و آنان را به ضلال مبين نسبت دهند!
آيه و ترجمه


و يقولون متى هذا الوعد إ ن كنتم صدقين(48)
ما ينظرون إ لا صيحة وحدة تأ خذهم و هم يخصمون(49)
فلا يستطيعون توصية و لا إ لى أ هلهم يرجعون(50)
و نفخ فى الصور فإ ذا هم من الا جداث إ لى ربهم ينسلون(51)
قالوا يويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون(52)
إ ن كانت إ لا صيحة وحدة فإ ذا هم جميع لدينا محضرون(53)


ترجمه :
48 - آنها مى گويند اگر راست ميگوئيد اين وعده (قيامت ) كى خواهد بود؟!
49 - (اما) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم (آسمانى ) آنها را فرو گيرد درحالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند!
50 - (چنان غافلگير ميشوند كه حتى ) نمى توانند وصيتى كنند، يا به سوى خانوادهخود مراجعت نمايند!
51 - (بار ديگر) در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى (دادگاه )پروردگارشان ميروند.
52 - مى گويند اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ (آرى ) اين هماناست كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند.
53 - صيحه واحدى بيش نيست (فريادى از اين برميخيزد) ناگهان همگى نزد ما حاضرميشوند.
تفسير:
صيحه هاى رستاخيز!
به دنبال ذكر منطق سست و بهانه جويانه كفار در مورد انفاقها كه در آياتقبل گذشت ، در آيات مورد بحث سخن را از استهزاء آنها نسبت به قيام قيامت شروع ميكند، ومنطق پوسيده آنها را در مورد انكار معاد با جواب قاطع درهم ميكوبد.
به علاوه بحثهائى را كه در طى آيات پيشين در زمينه توحيد بيان شد با بحثهاى معادتكميل مى نمايد.
نخست ميفرمايد (آنها مى گويند: اگر راست ميگوئيد اين وعده هاى را كه شما ميدهيد كىخواهد آمد)؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
اينكه شما نمى توانيد تاريخى براى قيام قيامت تعيين كنيددليل بر اين است كه در گفتار خود صادق نيستيد!
آيه بعد به اين سؤ ال توأ م با سخريه يك پاسخ محكم و جدى داده مى گويد: قيام قيامتو پايان اين جهان براى خدا مساله پيچيده ، و كار مشكلى نيست : آنها جز اين انتظار نمىكشند كه يك صيحه عظيم آسمانى فرا رسد و آنان را ناگهانى فرو گيرد در حالى كهمشغول جنگ و جدال در مورد دنياى خويش هستند! (ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هميخصمون ).
همين يك فرياد عظيم آسمانى كافى است كه همه را در يك لحظه كوتاه ، هر كدام در همانمكان و همان حالتى كه هستند قبض ‍ روح كند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها كه معركهدعواها و ميدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنيائى خاموش و خالى از هر سر و صدابدهد.
در روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كهاين صيحه آسمانى آنچنان غافلگيرانه است كه دو نفر در حالى كه پارچهاى راگشودهاند و مشغول معامله اند پيش از آنكه آن را برچينند و بپيچند جهان پايان مييابد! وكسانى هستند كه در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پيش از آنكه به دهان آنهابرسد صيحه آسمانى فرا ميرسد و جهان پايان مى يابد، كسانى هستند كهمشغول تعمير و گل مالى حوضند تا چهار پايان را سيراب كنند پيش از آنكه چهار پايانسيراب شوند قيامت بر پا ميشود! (تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما يتبايعانهفما يطويانه حتى تقوم !، و الرجل يرفع اكلته الى فيه فماتصل الى فيه حتى تقوم !، و الرجل يليط حوضه ليسقى ماشيته فما يسقيها حتى تقوم!).
جمله (ما ينظرون ) در اينجا به معنى (انتظار نميكشند) آمده است ، زيرا ماده (نظر)چنانكه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد به معنى گردش فكر
يا انديشه است براى مشاهده يا ادراك چيزى ، و گاه به معنىتامل و جستجوگرى ، و نيز به معنى معرفتحاصل از جستجوگرى آمده است .
(صيحه ) در اصل به معنى شكافتن چوب يا لباس و برخاستن صدا از آن است ، سپسدر هر صداى بلند، و فرياد مانند، به كار رفته ، گاه به معنىطول قامت نيز آمده ، مثلا گفته ميشود: بارض فلان شجر قد صاح !: (در فلان زميندرختى است كه فرياد ميكشد) يعنى آنچنان طولانى شده كه گوئى فرياد ميزند و مردمرا به سوى خود ميخواند.
(يخصمون ) از ماده خصومت به معنى نزاع و جنگ است .
اما در چه چيز آنها جدال ميكنند ؟ در آيه ذكر نشده است ، ولى پيداست كه منظورجدال در امر دنيا، و امور زندگى مادى است ، ولى بعضى آن را به معنىجدال در امر (معاد) گرفتهاند، در حالى كه معنىاول مناسبتر به نظر ميرسد، هر چند اراده معنى جامعى كهشامل هر دو شود و هر گونه جدال و مخاصمه را در بر گيرد نيز بعيد نيست .
قابل توجه اينكه ضميرهاى متعدد موجود در آيه همه ، به مشركان مكه بر ميگردد كه درامر معاد ترديد داشتند، و از روى استهزا مى گفتند: قيامت كى بر پا خواهد شد؟
ولى مسلم است منظور شخص آنها نيست ، بلكه نوع آنهاست (نوع انسانهاىغافل و بيخبر از امر معاد) زيرا آنها مردند و اين صيحه آسمانى را هرگز نديدند (دقتكنيد).
به هر حال قرآن با اين تعبير كوتاه و قاطع به آنها هشدار ميدهد كه اولا قيامت به طورناگهانى و غافلگيرانه بر پا ميشود، و ثانيا موضوع پيچيدهاى نيست كه آنها در امكانشبه بحث و مخاصمه برخيزند، با يك صيحه ، همه چيز پايان ميگيرد و دنيا به آخرميرسد.
لذا در آيه بعد مى گويد: اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كهحتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت ، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانوادهو منزلهاى خود را پيدا نميكنند)! (فلا يستطيعون توصية و لا الى اهلهم يرجعون ).
معمولا هنگامى كه حادثهاى به انسان دست ميدهد و انسان احساس ميكند پايان عمرش نزديكشده ، سعى ميكند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند، و در ميان همسر وفرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريقوصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند.
اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال ميدهد؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگركسى زنده ميماند كه توصيههاى انسان را بشنود؟ و يا فىالمثل زن و فرزند بر بالين همسر و پدر بنشينند و سر او را در آغوش گيرند تا بهآرامش جان دهند؟ هيچيك از اين امور، امكان پذير نيست .
و اينكه مى بينيم (توصيه ) به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتىمجال يك توصيه و سفارش كوچك را نيز پيدا نميكنند.
سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده ، مى گويد: (بارديگر در صور دميده ميشود، ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده ، شتابان به سوىدادگاه پروردگارشان رهسپار ميشوند) (و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهمينسلون ).
خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن ميپوشند، و ازقبر سر بر مى آورند، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر ميگردند،همانگونه كه با يك صيحه همگى مردند با يك (نفخه )
(دميدن در صور) جان ميگيرند و زنده ميشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد، و نهاحياى آنها، درست همانند شيپورى كه براى جمع شدن و آماده باش لشكر زده ميشود، و دريك لحظه ، همه از خواب برميخيزند، و از خيمه ها بيرون ميدوند، و در صف حاضر ميشوند،زنده كردن مردگان نيز براى خدا همين گونه ساده و سريع است !
(اجداث ) جمع (جدث ) (بر وزن قفس ) به معنى قبر است ، اين تعبير به خوبىنشان ميدهد كه معاد علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نيز دارد، و از همان مواد قبلى جسمجديد ساخته و پرداخته ميشود.
تعبير به (نفخ ) (دميده شد) به صورتفعل ماضى به خاطر آنست كه عرب معمولا مسائل مسلم آينده را به صورتفعل ماضى بيان ميكند، اشاره به اينكه هيچگونه شك و ترديدى در آن راه ندارد گوئىقبلا رخ داده است .
(ينسلون ) از ماده (نسل ) (بر وزن فصل ) به معنى راه رفتن سريع است راغب درمفردات مى گويد اين كلمه در اصل به معنى جدا شدن از چيزى است ، و اينكه به فرزندانانسان نسل گفته ميشود به خاطر آنست كه از پدر و مادر جدا شده اند، (بنا بر اين هنگامىكه انسان با سرعت دور ميشود و جدا ميگردد اين تعبير در آن به كار ميرود).
تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) گويا اشاره به اين است كه ربوبيت و مالكيتو تربيت خداوند ايجاب ميكند كه حساب و كتاب و معادى در كار باشد. به هرحال از آيات قرآن به خوبى استفاده ميشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر هر دو بايك جنبش انقلابى و ناگهانى صورت ميگيرد، و از هر كدام از آنها به (نفخه صور)(دميدن در شيپور) تعبير شده است كه شرح كامل آن به خواست خداوند در سوره زمرذيل آيه 68 خواهد آمد.
سپس ميافزايد: در اين هنگام منكران رستاخيز و معاد مى گويند: اى واى بر ما! چه كسى مارا از خوابگاهمان برانگيخت ؟! (قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا).
(اين همان چيزى است كه خداوند رحمن وعده داده است ، و فرستادگان او راست گفتند)!(هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ).
آرى صحنه آنچنان گويا و دهشتانگيز است كه انسان همهمسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى ميسپرد، و جز اعتراف صريح به واقعيتهاراهى نمييابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه ميكند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب، همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است : كما تنامون تموتون و كما تستيقضونتبعثون همانگونه كه ميخوابيد ميميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زندهميشويد).
در اينجا نخست وحشت ميكنند و فرياد ميكشند كه اى واى بر ما چه كسى ما را از اين خواببيدار كرد؟ و از خوابگاهمان برانگيخت ؟!

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation